تحقیق اهمیت وزن در شعر فارسی و انواع آن (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
اهمیت وزن در شعر فارسی و انواع آن
وزن
وزن، به صورت هاي مختلفي تعريف شده است ؛ از جمله در تعريف آن گفته اند: « وزن نوعي تناسب است . تناسب کيفيّتي است حاصل از ادراک وحدتي در ميان اجزاي متعدّد. تناسب اگر در مکان واقع شود آن را قرينه مي خوانند ، و اگر در زمان واقع شد وزن خوانده مي شود » ( ناتل خانلري : 1386 : 24 ) .
خواجه نصيرالدين طوسي، در معيارالاشعار، گويد : « امّا وزن هيأتي است تابع نظام ترتيب حرکات و سکنات و تناسب آن در عدد و مقدار که نفس از ادراک آن هيأت لذّ تي مخصوص يابد که آنرا در اين موضع وزن خوانند » ( شفيعي كدكني ، 1386 : 39 ) .
اسپنسر1 معتقد است : «وزن گذشته از اينکه آهنگ شوق و هيجان است ، وسيله اي براي صرفه جويي در توجّه ذهن به شمار مي رود و لذّتي که از آن حاصل مي شود نتيجه ي آن است که چون کلمات بر طبق ضرب و وزني معهود و آشنا با هم تلفيق شود، ذهن، آن ها را آسانتر ادراک می کند و از کوششي که بايد براي حفظ و ضبط مجموعه اي از کلمات به کار برد تا روابط آنها را با يکديگر و سپس معني کلام را دريابد، کاسته مي شود» ( ناتل خانلري ، 1386 : 15 ) .
شميسا نيز وزن را اين گونه تعريف مي كند : « وزن نظم و تناسب خاصّي است در اصوات شعر ( = هجاها ) » ( شميسا ، 1381 : 23 ) .
و نيز مي توان گفت كه وزن عبارت است از نظم و تناسبي که از امتداد زماني و زير و بمي هجاها يا اصوات شعر حاصل مي گردد و يا آهنگ خاصّي که انسان با شنيدن هر يک از مصرع ها حس مي کند و آن را در جمله ها ي معمولي نمي يابد. اين آهنگ در تمام مصراع ها يکسان است و تابع نظمي است که در چگونگي قرار گرفتن کلمات آن مصراع ها وجود دارد. به گونه اي که اگر در هر مصراع كلمه اي حذف شود و يا جاي کلمه تغيير کند آن وزن نخستين احساس نخواهد شد. و اگر وزن را بر هم بزنيم خواهيم ديد که تا چه ميزان از زيبايي و تأثير آن کاسته مي شود.
به عبارت ديگر موسيقي به وجود آمده از مجموعه ي آوايي است که به لحاظ کوتاه و بلندي مصوّ ت ها ، ترکيب صامت ها و مصوّ ت ها از نظام خاصي برخوردار مي شود که آن را نظم مي ناميم . وزن اصلي ترين عامل موسيقي شعر است و شاعر براي انتقال عاطفه ي خود به ديگران و متأثّر ساختن آنان از زبان کمک مي گيرد. بدين صورت که براي بيان مقصود خويش، واژه هايي را انتخاب مي کند که کنار هم قرار گرفتن واژه ها، پديد آورنده ي آهنگي خاص مي باشد. اين آهنگ از قرار گرفتن هجا ها با نظم خاص در کنار يکديگر بوجود مي آيد .
خواجه نصير طوسي، وزن را به دليل خيال انگيز بودن از فصول ذاتي شعر مي شمرد. اصولاً شعر هميشه و نزد همه ي مردم موزون بوده و بسياري از بزرگان مانند سقراط ، افلاطون ، ارسطو و ابو علي سينا از شعر، سخن موزون اراده مي کنند و در نظر آنان شعر به ضرورت با وزن و آهنگ همراه است. هر چند خيال شاعرانه، محصور در وزن و مفهوم شعر منظوم نيست. چرا که بسياري از تصرّ فات ذهني مردمان عادي يا نويسندگان در محور همين خيال هاي شاعرانه جريان دارد (منتظري، 1383 : 3 ) .
در شعر فارسي هم به لحاظ خيال انگيزي وزن و لذّتي که از آن نصيب خواننده ي شعر مي شود، آن را جزو جدا ناشدني شعر دانسته اند. دکتر زرّين کوب مي گويد : «وزن که عبارت است از وجود نوعي نظم در اصوات کلام ، به سبب خيال انگيزي که دارد حتي نزد منطقي ها هم جزو ماهيّت شعر است. به علاوه چون شکل و قالبي معيّن به کلام مي بخشد تناسبي در آن به وجود مي آورد که موجب التذاذ است مخصوصاً که شايد وجود اين قالب تا حدّ ي نيز کمک باشد جهت فهم و ضبط معني » ( زرين کوب ، 1363 : 93 ) .
تأثيرات وزن
1- لذّت موسيقايي به وجود مي آورد و اين در طبيعت آدمي است که، خواه نا خواه ازآن لذّت مي برد.
2- ميزان ضربه ها و جنبش ها را منظّم مي کند.
3- به کلمات خاصّ هر شعر تاکيد مي بخشد و امتيازي از نظر کشش کلمات ايجاد مي کند. اين اصول است که باعث شده وزن بعنوان مهم ترين عامل شعر معرفي شود و مي بينيم که اکثر کتاب هاي مقدّس نيز داراي آهنگ و موسيقي خاص اند و اين موضوع به خوبي نشان مي دهد که انسان در برابر موزونيّت چه تأثّراتي دارد ( شفيعي كدكني ، 1386 : 49 ) .
پس از عاطفه که رکن معنوي شعر است مهمترين عامل و مؤثّرترين نيروها از آن وزن است چرا که تخييل يا تهييج عواطف بدون وزن کمتر اتّفاق مي افتد و اصولاً توقّعي که آدمي از يک قطعه شعر دارد اين است كه بتواند آن را زمزمه كند و علّت اين كه يك شعر را بيش از يك قطعه نثر آدمي مي خواند همين شوق به زمزمه و آوازخواني است که در ذات آدمي نهفته است (همان . 47 ) .
« وزن در شعر و موسيقي يكي از عوامل مؤثّر در انگيزش حسّ شنوايي انسان به شمار مي رود » ( سپنتا ، 1378 : 9 ) .
عوامل مؤثّر بر چگونگي حالت وزن
الف: نسبت هجاهاي کوتاه به هجاهاي بلند : خواجه نصير معتقد است که « اوزان در رزانت ( سنگيني ) و خفّت (سبکي) مختلف باشند، چه به حسب اختلاف و اتفاق اجزاي دورها و چه کثرت و قلّت حرکات در هر دوري » .
اما دکتر خانلري رزانت و خفّت اوزان را چنين مطرح مي کند: « هميشه تأليفي از الفاظ که در آن شماره ي نسبي هجاهاي کوتاه يا شديد بيشتر باشد حالت عاطفي شديد تر و مهيج تري را القاء مي کند و بعکس، براي حالات ملايمتر که مستلزم تأنّي و آرامش هستند، وزن هايي به کار مي رود که هجاهاي بلند يا ضعيف در آن ها بيشتر باشد» و نظر خانلري درست است؛ چرا که آهنگهاي تند و هجاهاي کوتاه شادند.
ب: ترتيب قرار گرفتن هجاهاي کوتاه و بلند:
1- هجاهايي که داراي اين نظم هستند، شادند:
مفتعلن ( ـ U U ـ ) دو هجاي کوتاه ميان دو هجاي بلند .
مستفعل ( ـ ـ U U ) دو هجاي کوتاه بعد از دو هجاي بلند .
مفاعلن ( U ـ U ـ ) هجاها متناوب و ابتدا هجاي کوتاه .
2- هجاهايي با نظم زير، سنگين و ناشاد هستند:
فعلاتن ( U U ـ ـ ) دو هجاي بلند بعد از دو هجاي کوتاه .
فاعلات ( ـ U ـ U ) هجاها متناوب و ابتدا هجاي بلند.
به هر حال عامل نظم در حالت وزن بسيار تاثير دارد.
ج: طول مصراع ها : به طور کلي وزن مثمّن سالم از مسدّس سالم خوشتر است رابطه ي طول مصراع ها با کيفيّت وزن در بحوري که داراي ارکان مختلفي هستند بيش تر محسوس است .
گاهي اوقات تغيير نسبت هجاهاي کوتاه به بلند بر تغيير طولي وزن عامل فرعي است مثل:
( وزن خوش و نرم ) اي خواجه جهان بسي حيل مي داند مفعول مفاعلن مفاعلين فع
( سنگين و با صلابت ) اي خواجه جهان بسي حيل داند مفعول مفاعلن مفاعيلن
( تند و ضربي و شاد) اي خواجه جهان بسي حيل داشت مفعول مفاعلن فعولن
در اين مثال از وزن اول يک هجا کم کرديم وزني خوش و طبع نواز به وزني برهاني، سنگين و با صلابت بدل شد ؛ اما بار دوم که دو هجا کم کرديم، وزني تند و ضربي و شاد حاصل شد و حال آن که اگر تغيير نسبت، عامل اصلي مي بود ؛ مي بايست با حذف يک هجاي بلند ديگر، وزن سنگين تر شود ( وحيديان كاميار ، 1374 : 64 - 68 ) .
عوامل تغيير دهنده کيفيت موسيقي در اوزان
دکتر خانلري سه مورد را به اشاره برشمرده است :
الف : اختياران شاعري
1- آوردن هجاي بلند به جاي دو هجاي کوتاه وزن را سنگين تر مي کند؛
2- آوردن هجاي کشيده به هجاي يک هجاي بلند و يک هجاي کوتاه، که اين نيز وزن را سنگين مي کند؛
3- آوردن فاعلاتن به جاي اوّ لين فعلاتن مصراع، که وزن را سنگين تر مي کند؛
4- علاوه بر اين مورد، از حذف و اضافه ي هجاها - که در قديم معمول بوده است - نيز مي توان بهره گرفت.
مفعول مفاعيل مفاعيل فعولن
مفاعيل مفاعيل مفاعيل فعولن
که وزن در مصراع دوم شادتر است.
5- شک نيست که صورت دوري به علّت تقسيم مصراع به دو بخش، داراي وزن کوتاه تر و شاد تر است.
6- کشيده يا کوتاه آوردن هجاي آخر مصراع وزن را سنگين تر، يا تندتر مي کند.
7- قلب ، مانند آوردن مفتعلن ، که تند تر و شادتر است ، به جاي مفاعلن.
ب : تغيير حالت وزن به وسيله نغمه ي حروف ( اصوات ) ، قافيه ، رديف
شاعر چيره دست و خلّاق به ياري نغمه ي حروف، قافيه و رديف، اي بسا که وزني تند و طرب را سنگين و غم انگيز کند. اين مسئله به ويژه در اوزان بينابين که نه چندان تند و ضربي است و نه چندان سنگين و ملايم ، صورت مي گيرد.
به هر حال اختيارات شاعري و نغمه ي حروف و قافيه به شاعر زبر دست امکان مي دهد که گاه وزن را تحت تأثير اين عوامل قرار دهد. و مثلاً در وزني سنگين، با اين امکانات شعري ضربي و نشاط انگيز بسرايد ( همان . 69 - 72 ) .
اوزان و مفاهيم
الف : اوزان نرم و سنگين : که در معاني مانند مرثيه، هجران، درد و حسرت و گله به کار رفته است :
1- فعلاتن (= فاعلاتن) فعلاتن فعلاتن فعلن(= فع لن)
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ( فع لن)
مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن (= مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل)
ب : اوزان ضربي و تند : که معاني شور انگيز و پرجذبه و حال را القا مي کنند :
1- فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
2- مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
ج : وزن حماسي : فعولن فعولن فعولن فعل
د : اوزان برهاني وجدلي : كه مناسب معاني پند و اخلاق و حکمت است :
1- مفعول مفاعيل فاعلاتن ( مستفعل مستفعل فعولن)
2- مفعول مفاعلن مفاعيلن
3- مفعول فاعلات مفاعيل فع ( مستفعلن مفاعل مستفعلن)
ه : اوزان تند و کوتاه : براي مفاهيم شاد به ويژه مثنوي هايي که مضمون شاد دارند يا اشعار کودکانه :
1- مفتعلن مفتعلن فاعلن
مفعول مفاعلن فعولن ( مستفعل فاعلات فع لن)
وزن مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن نيز که وزني طولاني ، امّا دوري است همانند اين اوزان
تند و ضربي است البتّه اين وزن هم در حقيقت کوتاه است ؛ زيرا وزن دوري است و در وزن دوري، هر مصراع درحكم دو مصراع است.
و : اوزان دلنشين و آرام : که مناسب مضامين آرام بخش يا عاشقانه است :
1- مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن
2- مفاعيلن مفاعيلن فعولن
لالايي ها که آرامش بخش کودکان است، نيز در اين وزن است.
اوزان ديگري مانند ؛ مفاعيل مفاعيل مفاعيل فعولن يا مفعول مفاعيل مفاعيل فعولن ، جزو اين گروه هستند ( همان . 72 - 74 ) .
اوزان نا مطبوع
به کاربردن اصطلاح نامطبوع يا بی ذوق براي بسياري از اوزاني که زير اين عنوان ها مي آيد درست نيست زيرا اين اوزان خود بر دو گروه تقسيم مي شوند :
الف : اوزاني که مطلوب طبع نبوده و چندان موزون نمي نمايند اين اوزان را نامطبوع و به گفته شمس قيس بي ذوق مي نامند مانند وزن هاي فاعلاتن مفاعيلن فاعلاتن مفاعيلن يا مفعول مفاعيلن فعل يا مستفعلن فاعلان مستفعلن ، که هرگز شاعري در آن اوزان شعر نسروده و حتّي طبع آزمايي هم نکرده است.
ب : گروه ديگر اوزاني را تشکيل مي دهند که گرچه از نظر موسيقي وزن به خوشي و رواني اوزان مطبوع نيستند ؛ امّا داراي صلابت و متانتي هستند که اين ويژگي براي مضامين خاصّي ازجمله : اعتراض، اخلاقي، پند آميز، شکوايي و غم انگيز مناسب اند و در واقع اگر اين اوزان نمي بود، عروض فارسي نقص داشت.
بعضي از اوزان براي همه مطبوع يا نامطبوع هستند ؛ امّا در بسياري نيز انس و عادت در خوش بودن آن ها تأثير دارد (همان : 80 - 82 ) .
« مجموع اوزاني که در شعر فارسي به کار گرفته شده در حدود دويست وزن است که هر شعر يا غزل بسته به موضوع و حالت القايي آن مي تواند در وزن خاص شکل بگيرد و همگون با آهنگ و موسيقي آن باشد از ميان تمام اين اوزان 29 تا 33 وزن بيشتر مورد توجه شاعران قرار گرفته که از آنها به عنوان اوزان مطبوع پرکاربرد ياد کرده اند » ( همان . 42 ) .
اوزن شفّاف و اوزان کدر
وزن هايي که در نخست برخورد نظام ايقاعي آن بر شنونده يا قرائت کننده به روشني احساس شود اوزان شفّاف و در عوض وزن هايي را که به دشواري بتوان نظام ايقاعي آنها را دريافت اوزان کدر خوانده مي شوند (شفيعي كدكني ، 1386 : 396 - 397 ) .
اوزان خيزابي و اوزان جويباري
منظور از اوزان جويباري که واضع و مبتكر اين اصطلاح شفيعي است، وزن هايي است که «از ترکيب نظام ايقاعي خاصّي حاصل مي شود که با همه زلالي و زيبايي و مطبوع بودن، شوق به تکرار در ساختمان آن ها احساس نمي شود و ساختار عروضي افاعيل نيز در آن ها به گونه اي است که رکن هاي عروضي در آن عيناً تکرار نمي شوند؛ مانند وزن مفعول فاعلات مفاعيل فاعلات» (همان . 395 - 396 ) .
در مقابل اوزان جويباري ، اوزان خيزابي است که «وزن هايي تند و متحرّکي هستند که اغلب نظام ايقاعي افاعيل عروضي در آن ها به گونه اي است که در مقاطع خاصّي، نوعي نياز به تکرار را در ذهن شنونده ايجاد مي کند و ...» (همان . 393 - 394 ) ؛ مانند وزن مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن .
اوزان دوري
« يکي از ويژگي هاي عروض فارسي، داشتن اوزان خاص به نام " دوري" يا " متناوب" يا " دو پاره " است. در اين اوزان هر مصراع از دوپاره تشکيل مي شود که پاره دوم، تکرار پاره اول است. به عبارت ديگر ، در وزن دوري ها هر نيم مصراع در حکم يک مصراع است » ( وحيديان كاميار ، 1374 : 50 ) .
پرکاربرد ترين اوزان دوري شعر فارسي عبارتند از :
1- مفتعلن فاعلن / مفتعلن فاعلن
2- مستفعلن فعولن / مستفعلن فعولن
3- مستفعلُ مفعولن / مستفعلُ مفعولن ( مفعول مفاعيلن / مفعول مفاعلين ) . از ديگر اوزان دوري مي توان موارد زير را ذكر كرد :
4- مفاعلن فاعلن / مفاعلن فاعلن
5- مستفعلن فع / مستفعلن فع ( فع لن فعولن / فع لن فعولن)
6- مفاعيل فعولن / مفاعيل فعولن
7- مستفعلن فعلن / مستفعلن فعلن
مفاعيل فاعلن / مفاعيل فاعلن ( همان . 52 - 53 ) .
قافيه
« در لغت از پي رونده است که از قفو گرفته شده است مؤنّث قافي يعني پيرو، از پي رونده . در اصطلاح قافيه کلمه اي است که شعر به آن تمام گردد و چون در اشعار قوافي از پي يکديگر يا از پي اجزاء بيت برابر آيند آن را قافيه ناميده اند و بيت داراي قافيه را مقفّا مي خوانند » ( بهزادي اندوهجردي ، 1375 : 67- 68 ) .
صاحب المعجم مي گويد : « قافيت بعضي از کلمه ي آخرين بيت باشد به شرط آن که کلمه بعينها و معناها در آخر ابيات ديگر متکرّر نشود پس اگر متکرّر شود آن را رديف خوانند و قافيت ماقبل آن باشد.» ( قيس رازي ، 1373 : 202 ) .
و نيز در تعريف قافيه گفته اند : « قافيه عبارت است از تکرار حروف واحد در محلّ خاصّي از آخر شعر» ( ناتل خانلري ، 1333 ج: 577 ) .
دکتر شفيعي کد کني در کتاب موسيقي شعر چندين تعريف را نقل قول کرده اند ؛ از جمله نقل از درّه ي نجفي مي گويد: « قافيه کلمه اي است در آخر بيت واقع شود و بر آن شعر تمام گردد » ( شفيعي كدكني، 1386 : 56 ) .
با توجّه به تعاريف بالاو بررسي قافيه درشعر فارسي مي توان گفت : قافيه در لغت به معني از پي رونده است و در اصطلاح به واژه های مستقل نامکرّر که بيش تر در آخر ، مصرع و گاه نيم مصرع ها می آيد ، گفته می شود که حدّاقل در هجای آخر دارای وزن يا آهنگی يکسان و حرف يا حروفی مشترک باشند و اگر مکرّر باشند از نظر معنی متفاوت باشند . اصل در قافيه حرف « روي » است و گاه حروفي به روي مي پيوندد و با روي در واژه هاي قافيه تکرار مي شود که آن ها را حروف قافيه مي نامند ، كه عبارتند از: الف تاسيس، دخيل ، قيد، ردف ، وصل، خروج، مزيد و نايره.
نقش هاي قافيه
يکي از مهم ترين عوامل اهمّيّت قافيه ، جنبه ي موسيقايي آن است قافيه علاوه بر تأثير موسيقايي، به تنظيم فکر و احساس شاعر کمک مي کند ، به شعر استحکام مي بخشد و به القاء مفهوم از راه آهنگ کلمات ياري مي رساند ، کمک به حافظه و سرعت انتقال ، ايجاد وحدت شکل در شعر، تناسب و قرينه سازي، توجه دادن به زيبايي ذاتي کلمات، از جمله كارهاي ديگر قافيه است . علاوه بر اين مصراع ها و بيت ها را جدا مي کند ، تشخّص به كلمات خاصّ هر شعر مي بخشد ، با تداعي معاني در آفرينش مفاهيم و تصاوير نو و تازه به شاعر کمک مي کند و در ايجاد قالب مشخص شعري وظيفه ي اصلي را بر عهده دارد ( شفيعي كدكني ،1386 : 62 ) .
قافيه در شعر سنتي اجباري و در شعر نيمايي نظم مشخص ندارد .
حروف قافيه
الف : روي : آخرين حرف اصلي قافيه و اساس قافيه است .
ب : حروف پيش از روي :
1- حرف تأسيس : مصوّت بلند « ا » با فاصله ي يك حرف متحرّك قبل از روي .
2- حرف دخيل : حرف متحرّك ميان حرف تأسيس و حرف روي .
3- حرف ردف : كه دو نوع است؛
الف : ردف اصلي : مصوّت هاي بلند « ا ، و ، ي » بي فاصله يا با فاصله ي يك حرف ساكن
قبل از روي ؛
ب : ردف زايد : حرف ساكني كه بين ردف اصلي و حرف روي مي آيد .
4- حرف قيد : حرف صامت ساكني كه بي فاصله پيش از روي بيايد و قبل از آن حرف
صامت ساكن مصوت هاي بلند « ا ، و ، ي » نيامده باشد .
ج : حروف پس از روي :
1- حرف وصل : حرفي كه بي فاصله پس از روي مي آيد .
2- حرف خروج : حرفي كه بي فاصله پس از حرف وصل مي آيد .
3- حرف مزيد : حرفي كه بي فاصله پس از حرف خروج مي آيد .
4- حرف نايره : يك يا چند حرف است كه پس از مزيد مي آيد .
حركات قافيه
1- رسّ : فتحه ي حاصل از حرف تأسيس « ا » را رس ّ مي گويند .
2- اشباع : حركت حرف دخيل و حركت پيش از روي متحرّك را اشباع مي نامند .
3- حذو : حركت پيش از ردف اصلي و قيد است .
4- توجيه : حركت پيش از روي ساكن است .
5- مجري : حركت حرف روي را گويند .
6- نفاذ : حركت حروف پس از روي ( وصل ، خروج ، مزيد ، نايره ) را نفاذ مي گويند.
عيوب قافيه
1- اقواء : اختلاف حركت حذو و توجيه را گويند .
2- اكفاء : به اختلاف حرف روي گفته مي شود .
3- سناد : اختلاف حرف ردف اصلي و يا ردف زايد است .
4- ايطاء : عيبي است كه در قافيه شدن كلمات مركّب پيش مي آيد و آن وقتي است كه قافيه
تنها براساس تكرار جزء دوم كلمه ي مركّب باشد كه دو نوع است :
الف : ايطاء جلي : مكرر آوردن جزء دوم قافيه به صورت آشكار است .
ب : ايطاء خفي : مكرر آوردن جزء دوم قافيه به صورت نا آشكار است .
5 - شايگان : معادل فارسي ايطاي جلي است ولي معمولاً آن را در مورد علامت جمع به كار مي برند .
6 - غلوّ : آن چنان است كه روي را جايي ساكن و جايي متحرّك آورند .
اصناف و انواع قافيه
قافيه بر حسب حالات حرف روي و حروف مقدّم و مؤخّر آن به انواع مختلف تقسيم مي شود كه آن ها را اصناف قافيه مي گويند .
قافيه به اعتبار حركت و سكون حرف روي بر دو قسم است :
1- قافيه ي مطلق : آن است كه حرف روي متحرّك باشد و آن را قافيه ي موصول خوانند ؛
2- قافيه ي مقيّد : آن است كه روي ساكن باشد .
البتّه هر كدام از اين دو نوع با توجّه به حروف ديگر قافيه ، اقسام مختلفي مي يابد .
حدود قافيه
1- مترادف : قافيه اي است كه دو حرف ساكن پياپي داشته باشد.
2- متواتر : قافيه اي است كه حرف متحرّكي دارد كه در دو طرفش ساكن واقع شده است.
3- متدارك : قافيه اي است كه دو حرف آن متحرّك باشد ويك ساكن نيز داشته باشد.
4- متراكب : قافيه اي است كه سه حرف متحرّك با هم جمع شوند و در آخر ساكني باشد .
5- متكاوس : قافيه اي است كه چهار حرف متحرّك ، و در آخر ساكني باشد .
انواع قافيه ها از نظر جايگاه
1- قافيه ي کناري
قافيه ي اواخر مصراع ها و ابيات ، سطرها و بند هاي شعر است.
2- قافيه هاي دروني يا مياني
منظور از قافيه دروني ، واژه هاي هم قافيه درون مصراع و بيت ها ، سطر ها يا پايان آن است .
گاه در ضمن بيت ها يا بند ها واژه هايي به کار رفته که ياري رسان قافيه ي کناري است و قافيه به کمک آن ها در ايفاي وظيفه موسيقايي پربار تر مي شود؛ به عبارت ديگر شاعر در ضمن سطرها ي هر شعر براي تقويت موسيقي کناري واژه هايي به کار مي برد که گاه همسان واژه هايي است که در پايان مصراع يا سطر آمده است.
3- ذوقافيتين
اهمّيّت موسيقي کناري براي شاعر گاه بدان حد مي رسد که به يک واژه قافيه رضايت نمي دهد و علاوه بر قافيه اصلي، قافيه ديگري را هم قبل از آن رعايت مي کند.
قافيه ي هنري
منظور از قافيه ي هنري قافيه اي است که شاعر در ساختار آن يکي از صنايع بديعي از قبيل توازن ، اعنات ، جناس و يا ابتکار هنرمندانه اي به کار برده و اصطلاحاً «قافيه ي بديعي» ساخته است.
انواع قافيه هاي هنري
1- قافيه هاي التزامي: مقصود از قافيه هاي التزامي، قافيه هايي است که ساخت آن ها با اعنات يا التزام همراه است. شاعراني که به موسيقي قافيه توجّه بيش تري دارند گاه قافيه هايي را برمي گزينند که در آ ن ها علاوه بر حروف مشترک ضروري ، خود را به رعايت همساني يک يا چند حرف ديگر ملزم مي کنند ؛ مثال : ديدار، پديدار .
2- قافيه هاي متوازي: قافيه هاي متوازي، قافيه هايي است که علاوه بر اشتراک حروف پاياني، وزن يکساني نيز دارد. تلاش شاعر براي قافيه ساختن واژه هايي هموزن، نوعي التزام است.مثل: داغ، باغ.
3- قافيه هاي متجانس : بين ميزان اشتراک واج هاي قافيه ، احساس موسيقي و احساس لذّت ناشي از زيبايي، رابطه ي مستقيم وجود دارد. بنابر اين کمال زيبايي از کمال اشتراک واج هاي قافيه حاصل مي شود . تجنيس در علم قافيه به معني آوردن انواع جناس در محلّ قافيه است .
4- قافيه هاي معموله : قافيه اي است که شاعر از طريق ترکيب دو تکواژ يا تجزيه يک واژه، قافيه هايي مي سازد که متضمن لطافت و ابداعي است ؛ مثال : خدارا يارا .
5- قافيه هاي تلقيني : منظور، قافيه هايي است که علاوه بر نقش موسيقايي، القا کننده مفهوم واژه ها است ؛ مانند قافيه «آه و ناگاه» که به محض تلفّظ شدن، حالت آه کشيدن را القا مي کند؛ چنان که گويي همان لحظه دهان براي آه کشيدن باز شده است .
قافيه هاي مردّف
اگر قافيه ي کناري همراه با رديف باشد قافيه مردّف ناميده مي شود ( عمران پور ، 1383 : 126 - 141 ) .
رديف
« شکل ديگري از موسيقي شعر است که در حقيقت تکميل موسيقي قافيه است يا شکل غني تر شده قافيه هاست » ( شفيعي كدكني ، 1386 : 9 ) .
رديف را چنين تعريف نيز کرده اند : « بدانکه رديف عبارتست از کلمه هايي يا بيشتر که مستقل باشد در لفظ و بعد از قافيه اصلي به يک معني تکرار يابد » ( همان . 123 ) .
علّت توجّه ايرانيان به رديف
علّت توجّه ايرانيان به رديف و عدم توجّه اعراب بدان به يك اصل باز مي گردد و آن ساختمان طبيعي زبان است كه از دو جهت قابل بررسي است : اوّل از نظر موسيقايي و دوم از نظر زبان شناختي ( همان . 136 - 137 ) .
عوامل مهم در پيدايش رديف در شعر فارسي
مهم ترين عامل پيدايش رديف در شعر فارسي سه عامل مهمّ خاص است :
نخست وجود فعل رابط که از خصايص زبان هاي آريايي است .
دوم مسئله ي نيازمندي بيش تر به موسيقي قافيه است . در زبان عربي قافيه ها به تناسب اعرابي که در آخر کلمه وجود دارد، قابل کشش و امتداد بيشتري است، اما در زبان فارسي چون آخر کلمات ساکن است، حرف آخر کلمه ي قافيه قابل کشش و امتداد نيست و همين امر باعث مي شود که در موسيقي قافيه، به وجود کلمات مشترک بيش تري نياز پيدا شود تا جاي اين کمبود را پر کند. اين نيازمندي به پر کردن موسيقي قافيه، در قافيه هاي ساکن نيز ، باعث شده است که رديف ، در شعر فارسي وسعت و گسترش و شگفت آوري داشته باشد.
سوم امکانات خاصّي است که زبان فارسي از نظر جاي کلمات در جمله دارد ؛ اين وسعت و گسترشي که نحو زبان فارسي بخصوص از نظر جاي کلمات در جمله دارد سبب شده است شاعران در دوره هاي مختلف رديف هاي دشوار اسمي را در شعر خود التزام کرده اند، و در عين حال طبيعت گفتار و زبان فصيح را نيز از دست نداده اند ( منتظري ، 1383 : 6 ).
سود هاي رديف
رديف را بايد از نعمت هاي بزرگ شعر فارسي دانست زيرا از چند جهت به شعر زيبايي و اهمّيّت مي بخشد :
نخست از نظر موسيقي ؛
دوم از نظر معاني و کمک به تداعي هاي شاعر ؛
سوم از نظر ايجاد ترکيبات و مجازهاي بديع در زبان به شرطي که بلاي جان معاني و احساسات شاعر نباشد . رديف براي شاعر که قدرت تخيّل و نيروي ساختن تصوير و تداعي معاني تازه داشته باشد، روزنه اي براي خلق خيال هاي بديع و تصويرهاي تازه است. در زنجيره ي گفتار شاعر، وقتي رديف فعلي جالب يا رديف اسمي تازه وجود داشته باشد يک رشته استعاره ها و کنايه هاي خاصّي در زبان او ايجاد مي شود که بي گمان اگر جدول رديف وجود نداشت آن ترکيبات و استعاره ها بوجود نمي آمد( شفيعي كدكني ، 1386 : 138 - 142 ).
زيان هاي رديف
هر چند رديف به توسعه ي خيال و ترکيبات تصويري شعر فارسي کمک مي کند، امّا سبب محدوديّت هايي نيز مي گردد چرا که رديف زمام اختيار از کف شاعر مي ربايد و به هر کجا دلش خواست مي کشاند . بخصوص که حسّي و ملموس بودن تصويرها را از شعر فارسي مي گيرد ( همان . 143 )
رديف بدون قافيه
« در شعر کهن وجود رديف هميشه به قافيه وابسته است، يعني اوّل بايد قافيه اي باشد، تا رديف بعد از آن قرار گيرد اما در شعر معاصر گاه رديف جانشين قافيه مي شود، به عبارت ديگر رديف استقلال پيدا مي کند و خود به تنهايي نقش موسيقي آفريني بر عهده مي گيرد » ( عمران پور ، 1383 : 141 - 142 ) .
حاجب
حاجب عبارت است از کلمه اي که قبل از قافيه مي آيد و به قول صاحب درّه ي نجفي آنرا شعرا مستحسن مي شمارند و اينگونه قافيه را محجوب مي نامند.و اگر اين کلمه ميان دو قافيه باشد در نهايت حسن خواهد بود ( شفيعي كدكني ، 1386 : 154 ) .
امّا اين کار با اين كه شعرا آنرا مستحسن شمرده اند کار لغوي است و درحقيقت يکي از همان صنعت هاي بيهوده ي بديع است که مي شود آنرا نوعي التزام دانست که در حدّ معيني و جاي خاصّي قرار مي گيرد و هيچکدام از سه خصوصيّتي را که در اهمّيّت رديف شمرديم ندارد ولي عيب هاي آن را دارد يعني مانع آزادي و استقلال انديشه شاعر مي شود امّا هيچ زيبايي و لطفي ـ جز زيبايي در حدّ بازي با کلمه - به شعر نمي بخشد . حاجب نيز از خصايص شعر فارسي است ( همان . 154 ) .
منابع و ماخذ:
ناتل خانلري ، پرويز .( 1234 ). در وزن شعر فارسي چه كار تازه اي مي توان كرد؟ . مجله ي سخن .دوره ي ششم ، شماره ي دهم . تهران : مطبوعاتي باختر .
ناتل خانلري ، پرويز .( 1333 الف ). قالب شعر . مجله ي سخن . دوره ي پنجم ، شماره ي نهم . تهران : مطبوعاتي باختر .
ناتل خانلري ، پرويز .( 1333 ب ) . موسيقي الفاظ ، انواع وزن در شعر فارسي . مجلّه ي سخن . دوره ي پنجم ، شماره ي پياپي 51 . تهران : مطبوعاتي باختر .
ناتل خانلري ، پرويز .( 1333 ج ). نغمه ي حروف . مجلّه ي سخن . دوره ي پنجم ، شماره ي 8 . تهران : مطبوعاتي باختر .
ناتل خانلري ، پرويز .( 1345 ) . شعر و هنر . تهران : بي نا .
ناتل خانلري ، پرويز .( 1386 ). وزن شعر فارسي . چاپ هفتم . تهران : انتشارات توس .
نظامي عروضي سمرقندي، احمد .( 1374 ). چهار مقاله . تصحيح علّامه محمّد قزويني . چاپ دوم . تهران : جامي .
نيكو بخت ، ناصر .( 1383 ). صوت آواها و نظريه ي منشأ زبان . فصلنامه ي علمي - پژوهشي انجمن زبان وادبيات فارسي . سال اوّل ، شماره ي سوم .
همايي ، جلال الدّين .( 1377 ). فنون بلاغت و صناعات ادبي . چاپ چهاردهم . تهران : نشر هما .
وحيديان كاميار ، تقي .( 1370 ). بررسي منشأ وزن شعر فارسي . مشهد : مؤسسه ي چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي .
وحيديان كاميار ، تقي .( 1372 ). عروض و قافيه ي علمي . كيهان فرهنگي . سال دهم ، شماره ي نهم ، شماره ي پياپي 104 .
وحيديان كاميار ، تقي .( 1374 ). وزن و قافيه ي شعر فارسي . چاپ چهارم . تهران : مركز نشر دانشگاهي .
وحيديان كاميار ، تقي .( 1375 ) . فرهنگ نام آوايي فارسي . مشهد : انتشارات دانشگاه فردوسي