تحقیق اوغوزها در دوران سلطان سنجر

تحقیق اوغوزها در دوران سلطان سنجر (docx) 15 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 15 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

اوغوزها در دوران سلطان سنجر الف: اوضاع سياسی حکومت سلطان سنجر سلطان سنجر روز جمعه بیستم و پنجم رجب سال چهار صد و هفتاد و هفت یا نه، در شهر سنجار از نواحی جزیره به دنیا آمد. مدت فرمانروایی سنجر که قریب شصت و دو سال طول کشیده به دو دوره تقسیم می شود. یک دوره از سال 490 ه.ق تا511 ه.ق که سنجر عنوان ملکی و از جانب برادران فقط امارت داشت و به لقب ناصرالدین ملقب بوده است. و او را ملک مشرق نیز می خواندند. دوره دوم از سال 511 ه.ق تا552 ه.ق که ایام سلطنت و ریاست او بر کل ممالک سلجوقی است. او در این دوره القابی همچون معزالدین و سلطان السلاطین و امثال اینها را داشت. زمانی که برکیارق سرگرم نبرد با مدعیان تاج و تخت بود. ارسلان ارغون برادر ملکشاه (عموی برکیارق ) خراسان را در اختیار خود گرفت و برعلیه برکیارق قیام کرد. برکیارق عموی دیگر خود «بوری برس» را به دفع او فرستاد ولی بوری برس از عهدۀ برادرش نیامد و در سال 488 ه.ق مغلوب او شد. برکیارق در سال 490 ه.ق برادر خود احمد سنجر را به همراهی امیر قماج به حکومت خراسان و دفع ارسلان ارغون فرستاد. ارسلان ارغون در این بین توسط یکی از غلامانش کشته شد و برکیارق که خراسان را به دست آورده بود، سنجر را با القاب ملک و ناصرالدین به حکومت خراسان گذاشت. در همین زمان سنجر توانست طخارستان و ترمذ را فتح کند و آن نواحی را در سال 491ه.ق از دست یکی از امیرزادگان سلجوقی به درآورد و به حوزه امارت خود اضافه نماید. سنجر در سال 493 ه.ق در حمایت از برادر خود محمد، به جنگ با برکیارق پرداخت. برکیارق در نبرد با محمد شکست خورده و ناگزیر به پیش امیر حبشی که در این زمان بر قسمتی از خراسان و خوارزم امارت داشت، آمده بود. سنجر در جنگ پوژگان توانست برکیارق و امیر حبشی را شکست داده و منهزم کند. سلطان سنجر در سال 495 ه.ق به ماوراءالنهر لشکرکشی نمود. در ماوراءالنهر قدرخان جبرئیل از امرای قراخانی حکومت داشت. او در غیاب سنجر که در معیت برادرش محمد به بغداد رفته بود، با همدستی یکی از امرای سنجر درصدد تسخیر خراسان برآمد. لذا سنجر برای مقابله با او به بلخ رفت و توانست قدرخان جبرئیل را دستگیر کند. سنجر بعد از کشتن او، خواهرزاده خودش محمد تکین را با لقب ارسلان خان به حکومت سمرقند گذاشت و بدین ترتیب ماوراءالنهر مستقیماً مطیع سنجرشد.. سنجر در سال 511 ه.ق برای کمک به بهرام شاه غزنوی در مقابله با برادرش ارسلان شاه غزنوی به غزنه لشکر کشید و آنجا را فتح کرد و بهرام شاه را به تخت نشاند و بدین ترتیب غزنویان مطیع سنجر شده و فرمان او را گردن نهادند. این فتح سنجر را فوق العاده در ممالک اسلامی مشهور و بلند نام ساخت. دو ماه بعد از این واقعه سلطان محمد از دنیا رفت و سنجر سلطان شد. سنجر در مدت امارت به پی ریزی و تحکیم شالوده های قدرت خود پرداخت. او در تمام این مدت خود را مطیع و فرمانبردار سلطان محمد می دانست. پس از مرگ سلطان محمد، سنجر با استفاده از سنت قدیم ترکی مبنی بر ارشدیت با اختیار لقب معزالدنیا و الدین که لقب پدرش ملکشاه بود، خود را سلطان خواند. و سپس در سال 513 ه.ق آهنگ مغرب کرد. سنجر مدعی بود که حاجب سالار، علی بار، نفوذ و تسلط اهانت آمیزی بر پادشاه جوان به دست آورده و نیز محمود، قراخانیان را تشویق می کند که از پشت سر به سنجر حمله کنند. سنجر با سپاه نیرومندی که گویند فرماندهان آن پنج پادشاه بودند در ساوه محمود را شکست سختی داد و از جبال گذشته تا بغداد پیش رفت. سنجر بالاخره محمود را بخشید و او را ولیعهد خود کرد و ممالک او را به غیر از ری به او واگذاشت. سنجر در سال 522 ه.ق از خراسان به ری رفت تا ببیند همچنانکه می گویند محمود از اطاعت او بیرون رفته یا آنکه هنوز بر فرمانبرداری عم خویش است. محمود از همدان به استقبال سنجر به ری آمد و سنجر او را با خود بر یک تخت نشاند و در حق او اکرام بسیار نمود.در سال 524 ه.ق محمد ارسلان خان، خاقان سمرقند که در این تاریخ پیر و بیمار شده بود با همدستی پسرش نصر فرمان می راند. نصر در اثر توطئه گروه مذهبی شهر کشته شد. لذا ارسلان خان از سنجر درخواست کمک کرد و سنجر با لشکری به سوی ماوراءالنهر حرکت کرد. در این هنگام احمد خان پسر دیگر ارسلان خان توانست بر اوضاع مسلط شود. لذا ارسلان خان به سنجر که در راه بود پیغام داد که دیگر به کمک او احتیاجی ندارد. سلطان سنجر از این پیغام در غضب شد و چون در این تاریخ به جمعی دست یافت که گفتند: ارسلان خان ایشان را به قتل سلطان برانگیخته است، بر سمرقند حمله برد و ارسلان خان را دستگیر و به خراسان فرستاد و ماوراءالنهر را ابتدا به حسن تکین و پس از او به پسر ارسلان خان یعنی خاقان محمود که خواهرزاده سنجر می شد، سپرد. در سال 526 ه.ق سلطان سنجر یک بار دیگر به ری آمد. چون بعد از مرگ محمود برای جانشینی او درگیری و رقابت سختی بین شاهزادگان سلجوقی به راه افتاده بود. در ری، طغرل به دیدار سنجر آمد و سنجر او را به ولیعهدی خویش در خراسان و ماوراءالنهر و سلطنت عراق انتخاب نمود و از آنجا به طرف همدان و نهاوند حرکت نمود. مسعود و سلجوق شاه و خلیفه المسترشد مصمم به جنگ با سلطان سنجر شدند. سلطان سنجر توانست در جنگی که در نزدیکی دینور در سال 526 ه.ق رخ داد، آن ها را شکست دهد. سنجر، مسعود را به حکومت ارّان و گنجه فرستاد و طغرل را رسماً به سلطنت عراق منصوب کرد و خود به خراسان برگشت. در خوارزم زمانی که سنجر به امیری خراسان انتخاب شد، قطب الدین محمد حکومت داشت که سنجر او را در مقام خود باقی گذاشت. قطب الدین محمد در تمام مدت امارت خود 490-522 ه.ق تابع و مطیع سنجر بود. او هر سال یک بار یا خود یا پسرش اتسز، به خدمت سنجر می آمدند و در کنار او شمشیر می زدند چنانکه محمد خوارزمشاه در جنگ ساوه جزء سرداران سنجر بود و اتسز در جنگ سنجر با برادرزاده- اش مسعود در کنار سنجر حضور داشت. بعد از مرگ قطب الدین محمد در سال 522ه.ق، سنجر مقام او را به پسرش اتسز داد. اتسز تا سال 530 ه.ق خدمتگزار و مطیع سنجر بود. اما از این تاریخ به بعد به علت حسد امرای سنجر و بی مهری های سلطان به خوارزم رفت و بر سنجر عاصی شد و درصدد تشکیل دولتی مستقل برآمد. سنجر با سپاهی بزرگ در سال 533 ه.ق از بلخ به قصد خوارزم حرکت کرد. اتسز برای اینکه جلوی سپاهیان سنجر را بگیرد اراضی اطراف قلعه هزار اسب را در زیر آب غرق کرد. ولی نتوانست مانع پیروزی سنجر شود. در جنگی که کنار هزار اسب اتفاق افتاد، سنجر فتحی بزرگ کرد و تعداد زیادی از سپاهیان اتسز کشته شدند. اتسز گریخت ولی پسرش به دست سنجر افتاد و او را به فرمان سلطان گردن زدند. سنجر سپس خوارزم را به برادرزاده خود غیاث الدین سلیمان سپرد و به خراسان بازگشت. اتسز بعد از مراجعت سنجر، به خوارزم آمد و چون مردم آنجا از رفتار لشکریان سلجوقی ناراضی بودند به او کمک کردند و اتسز توانست سلیمان را از ملک خوارزم بیرون براند و بار دیگر خوارزمشاه شود. او چون از سنجر ترس داشت در سال 535 ه.ق سوگند نامه ای پیش سنجر فرستاد و با یاد کردن قسم هایی به مطیع ماندن نسبت به سلطان متعهد شد. ترکان قراختایی که شروع به حمله به ممالک اسلامی کرده بودند در سال 531 ه.ق توانستند خاقان محمود را شکست داده و بلاد شرقی ماوراءالنهر را به تصرف خود دربیاورند. خاقان محمود برای دفع گورخان ختایی از سلطان سنجر یاری طلبید. از این رو سلطان سنجر در اواخر سال 535 ه.ق با سپاهی قریب یکصدهزار نفر به ماوراءالنهر حرکت کرد. او به جهت شکایت خاقان محمود از ترکان قرلق بر سر آنان تاخت و هر چند ایشان تقاضای تجدید خدمتگزاری و عذرخواهی نمودند، به التماس آنها گوش نداد. و قرلقیان به گورخان قراختایی پناه بردند. سنجر شفاعت گورخان را نیز نپذیرفت و نامه ای تهدید آمیز برای او فرستاد. گورخان قراختایی هم برای مقابله با سنجر به سمت سمرقند حرکت کرد. در جنگی که در 5 صفر سال 536 ه.ق در محل قطوان روی داد. قراختاییان و ترکان قرلق شکست سختی بر سپاهیان سنجر وارد آوردند و تعداد زیادی از آنها را کشتند. سلطان سنجر به ترمذ گریخت ولی زوجه او و بسیاری از سردارانش همچون امیر قماچ و امیر ابوالفضل سیستانی اسیر شدند. قراختاییان سپس بخارا را نیز گرفتند و به خوارزم حمله کردند. اتسز که گویا در تحریک گورخان قراختایی به حمله به ماوراءالنهر بی دخالت نبود، از ایشان شکست خورد و با قبول ادای سی هزار دینار خراج سالیانه با آن طایفه صلح نمود. شکست قطوان اولین و بزرگترین شکست سنجر بود. و برای او سخت تمام شد. او حاکمیت سلجوقیان را بر ماورای جیحون از کاشغر تا بخارا را از دست داد. اتسز نیز بعد از این شکست، بار دیگر از اطاعت سنجر بیرون رفت و علم طغیان برافراشت. او در همان سال 536 ه.ق به سرخس آمد و از آنجا به مرو پایتخت سلطان سنجر رفت. مردم شهر بر او قیام کردند و اتسز به انتقام دست به کشتار مردم زد و جمع کثیری را کشت و به خوارزم بازگشت. او یک بار دیگر به خراسان آمد و نام سنجر را از خطبه بینداخت و امر کرد تا نام او را در خطبه بیاورند و این وضع تا اوّل محرم سال 537 ه.ق برقرار بود. سلطان سنجر بالاخره بعد از تسلط بر اوضاع، در سال 538 ه.ق به خوارزم حمله کرد و آنجا را تحت مجاصره گرفت. اتسز یک بار دیگر از در عذرخواهی و صلح جویی درآمد و سنجر او را بخشید و به خراسان بازگشت. اما این عمل اتسز از روی اضطرار بود و هیچ صفایی با سنجر نداشت. لذا دو نفر را مأمور قتل سنجر کرد. سلطان سنجر از ماجرا آگاه شد و بار دیگر در سال 542 ه.ق به خوارزم لشکر کشید و به محاصره قلعه هزار اسب پرداخت و بعد از دو ماه آنجا را گرفت. اتسز باز چاره را در عذرخواهی دید. او در محرم 543 به خدمت سلطان سنجر آمد و سر تسلیم فرود آورد و سنجر باز از گناهان او چشم پوشید. سنجر و روابط او با اوغوزها : بهتر است قبل از بحث در رابطه با روابط سنجر با صحراگردان، مراکز تجمع آنها را در این دوره مشخص نماییم. در زمان سلطان سنجر بیشتر ترکمانان در نواحی ماوراءالنهر، منقشلاق، بالخان، خراسان و گرگان اجتماع داشتند. در ماوراءالنهر همیشه اقوام بیابانگرد و کوچ نشین زندگی می کردند. در نیمه دوم قرن یازدهم چگیل ها در ماوراءالنهر زندگی می کردند. به نظر می رسد که آنها از سواحل دریاچه ایسیغ گول به این محل آمده باشند قپچاق ها هم از جمله اقوام ساکن ماوراءالنهر بودند. این اقوام ترک در میان لشکر دولت قرا خانیان غربی جایگزین شدند. بعضی از آنها هم در پیشروی سلجوقیان به سمت سرزمین های غربی مشارکت داشتند. که در این رابطه می توان از خان فرزند ملک هارون و حتی از شاه ملک الترکی نام برد. خان فرزند ملک هارون در خدمت حکمران حلب «مرداس بن محمود» درآمد و شاه ملک الترکی فرزند یکی از بیگ های ساکن ماوراءالنهر بود که با یکصد سوار تحت فرمان خود به خدمت فاطمیان مصر درآمد. در نیمه اوّل قرن 12ه.ق در ماوراءالنهر اصلاً دو اجتماع قومی کوچ نشین بزرگ یعنی اوغوزها و قارلوق ها ساکن بودند. بی گمان این دو اجتماع قومی بزرگ هر کدام در نتیجه فشارهای وارده به آنها، به این نواحی آمده و ساکن شده بودند. احتمالاً دلیل کوچ اوغوزها، فشارهای ناشی از حملات قانگلی ها باید باشد. به طوریکه در نتیجه این حملات طوایف منسوب به قبایل افشار، سالور و ییوا به نواحی غرب و جنوب غربی ایران (مناطق خوزستان و شهر زور) و آناطولی کوچ کرده اند. به نظر می رسد قانگلی ها نیز در نتیجه فتح سرزمین های ترک توسط قرا ختاییان مجبور به مهاجرت به سوی غرب شده باشند. اجتماع مورد بحث اوغوز به دو قسمت «بوزاوق» و «اوچ اوق» تقسیم می شدند. اوغوزها تحت حاکمیت قرا خانیان بودند و مناسبات خوبی بین طرفین جریان داشت. آنها قریب به یقین در مناطق شمال و شمال شرق بخارا سکونت داشته اند. اوغوزهای فوق در سال 536 ه ق/ 1141 م توسط قارلوق ها مجبور به مهاجرت به سمت خراسان شدند. همین اوغوزها بودند که سلطان سنجر را به اسارت گرفتند. اجتماع قومی انبوه دیگری که در ماوراءالنهر سکونت داشتند. قارلوق ها بودند. بدون شک قارلوق ها در نتیجه حملات قرا ختاییان از ناحیه «ایلی » و یا ناحیه ای در همسایگی آن به ماوراءالنهر کوچ کرده اند. قارلوق ها با قرا خانیان که تحت اداره آنها بودند، مناسبات خوبی نداشتند. به همین دلیل نیز آنها بر علیه ارسلان خان عصیان کردند. ارسلان خان ناتوان از سرکوب شورش، از سلطان سنجر استمداد طلبید. همزمان با عبور فرمانروای سلجوقی از رود جیحون (523ه.ق/1129 م)قارلوق ها رو به هزیمت نهادند. منتهی این حادثه نتیجه قطعی دربرنداشت به همین جهت نیز در سال 536 ه.ق/1141 م محمود خان قرا خانی مجدداً با عصیان قارلوق ها مواجه شد. او ناتوان از مقابله با قارلوق ها از ولی نعمت و دایی خود یعنی سلطان سنجر کمک خواست. قارلوق ها با مشاهده ورود سلطان سنجر به ماوراءالنهر از حکمران قرا ختاییان استمداد طلبیدند. متعاقب قبول استمداد آنها توسط گورخان، جنگ درگرفت. در نبردی که در حومه سمرقند و در دشت قطوان روی داد، سپاه سلجوقی شکست سختی خورد طوریکه همسر سلطان سنجر یعنی ترکن خاتون و چند تن از سرداران سنجر به اسارت افتادند. قارلوق ها که در جنگ قطوان در صفوف قرا ختاییان جنگیده بودند، اوغوزان را مجبور به مهاجرت به ناحیه خراسان کردند و حیاتی مستقل را در ماوراءالنهر آغاز کردند. اما در سال 559 ه.ق/1164 م حکمران قرا ختایی فرمان داد قارلوق ها را از ناحیه سمرقند و بخارا به جانب کاشغر بکوچانند. بنابراین بود که قارلوق ها در کاشغر سلاح های خود را بر زمین نهاده و به کار کشاورزی و سایر حرف مشغول شدند. منقشیلاق: این شبه جزیره که در شرق بخش شمالی دریای خزر واقع شده، ابتدا سیاه کوه نامیده می شد و در اول قرن چهارم هجری/دهم میلادی منطقه ای غیر مسکونی بود. در همین زمان در نتیجه کشمکشی که بین اوغوزان درگرفت، اجتماعی از اوغوزها به این شبه جزیره آمده و سکونت گزیدند. اما بدون شک از این تاریخ به بعد از سواحل سیحون متواتراً مهاجرت هایی صورت می گرفته است. ترکمن های منقشلاق در دوره سلطنت آلپ ارسلان سلجوقی حکومتی داشته اند. در رأس این حکومت بیگی به نام «قافشوت» قرار داشت. در اواخر قرن پنجم هجری/ یازدهم میلادی حاکم منقشلاق عنوان ملک را داشته است. بنا به اظهار ابن اثیر، اتسز شهر منقشلاق را تصرف کرد. ترکمن ها به منظور حفاظت از حکومت خود شجاعانه جنگیدند و از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. اتسز در منقشلاق خونریزی زیادی کرده و منطقه را ویران نموده است. سلطان سنجر فرمانروای سلجوقی در خصوص اینکه اتسز حکمران تابع وی، منقشلاق را که وابسته به قلمرو امپراطوری و سرزمین مسکونی هم قومان وی بود، با آتش و خون تصرف کرده، هیچ گونه عکس العملی نشان نداد. اما بعداً به محض اینکه اتسز شروع به سرکشی نمود، سنجر وی را متهم کرد که در دو شهر مرزی- اسلامی منقشلاق و جند، خون مسلمانان و غازیان را ریخته است. تصرف منقشلاق توسط اتسز نقطه عطفی در تاریخ ترکمن های منقشلاق بود. در حقیقت نیز در نتیجه این فتح، ترکمن های منقشلاق استقلال خود را از دست داده و به عنوان رعیت خراجگذار درآمدند. بالخان (بالکان): بالخان واقع در ساحل شرقی بخش جنوبی دریای خزر یکی از امن ترین مناطق مسکونی ترکمن ها بود. طوریکه آنها تنها در این منطقه به صورت مداوم و مستمر توانستند اسکان گزینند. به نظر می رسد که ترکمن های این ناحیه نسبت به ترکمن های منقشلاق جمعیت کمتری داشته اند. خراسان: با وجودی که سلجوقیان در این منطقه تشکیل حکومت دادند ترکمن هایی در این ناحیه سکونت داشتند که بیشتر در ناحیه کوهستان ساکن بودند. آنها با اوغوزهایی که بعداً در خراسان فعالیت نمودند، ارتباطی نداشتند. آنها یک بار مورد یورش اسماعیلیان قرار گرفتند به طوری که اسماعیلیان، گوسفندان و زنها و بچه ها را غارت کردند. منتهی ترکمن ها از عقب سر آنان رسیده و زن و بچه و گوسفندانشان را نجات داده و تمامی آنها را به استثنای 9 نفر قتل عام کردند. گرگان: از دیگر مناطقی که ترکمن ها سکونت داشتند.گرگان و نواحی دهستان بود. ترکمن ها در این نواحی به دامداری و گله داری مشغول بودند. ترکمانان برای سلجوقیان مشکل ویژه ای برشمرده می شدند. از این رو برای امور دیوانی ترکمانان ترتیب خاصی تدبیر شده بود ترکمانان طبقه خاصی را در تشکیل می دادند که گرایش به تمرد و سرکشی دارند. آنها بی اعتنا به قوانین زندگی یکجانشینی بوده و با تصورات مرزهای محدود و حرمت مُلک و ضیاع آشنایی نداشتند. در دوره سلطان سنجر از نظر کمیت نیز صحراگردان قابل توجه بودند. در عتبة الکتبه این اهمیت قابل فهم است. سلطان سنجر برای اداره امور ترکمانان مأموران لشکری و کشوری از طرف خود منصوب می کرد. یکی از این مناصب، منصب شحنگی بود. شحنه وظیفه تأمین امنیت و آرامش رعایا را بر عهده داشت. عنوان شحنه همچون عناوین دیگر در منابع دوره سلجوقی به صورت های گوناگون و معانی مختلف آمده است و موارد زیادی به افراد عنوان شحنه، والی و مقطع اطلاق شده است ولی به طور کلی شحنه حاکم نظامی محل و یک ایالت به حساب می آمد و در نزد خلیفه هم نماینده سلطان برشمرده می شد. این قضیه بخصوص در مورد شحنه بغداد که هم حاکم نظامی شهر و هم نماینده سلطان بود، مصداق داشت. عنوان شحنه در مورد مأمور متصدی دیوان قبایل هم به کار می رفت مثلاً در گرگان شحنه ای برای ترکمانان وجود داشت. چنین به نظر می رسد که در زمان سلطان سنجر منصب شحنگی با منصب حاکم یکی شده است. شحنه مأمور رسیدگی به جرایم و جلوگیری از ظلم و تعدی و فساد و تقویت حسن رفتار و حفظ امنیت راهها از شورشگران و راهزنان بوده است. حفظ وحراست ولایت و نگهداشتن جانب عدالت و انصاف برای همه مردم و جلوگیری از تطاول و تعرض نسبت به رعایا از وظایف مهم دیگر شحنه بود. ترکیبی از این وظایف را در سندی، که به نام اسفهسالار جمال الدین شحنه و نایب حاکم دهستان صادر شده است، دیده می شود. به نظر می رسد که وظایف شحنه در ارتباط با امنیت عمومی بوده است.در فرمان سیف الدین بر نقش به عنوان شحنه جوین آمده است که »اصناف رعایا را از توانگر و درویش، معروف و مجهول نیکو دارد و از تعرض ناواجب و خطاب نامتوجه خویشتن را صیانت کند و از شکایت و استزادت رعایا بپرهیزد و ایشان را آسوده و مرفه گرداند و از قصد و زیان مجتازان و لشکریان و راه گذریان نگاه دارد و مفسدان و متعدیان و لوریان و دزدان را به کلی دفع کند.». در فرمان شحنگی «اینانج بلکا الغ جانداربک» برای ترکمانان به وی دستور دادند تا از تعدی ترکمانان به اموال دیگران جلوگیری کند تا موجب وحشت رعایا نگردند. و با ریش سفیدان و معتبران آنها سلوکی نیک داشته باشد. و فساد و ظلم براندازد و بر طبق تعداد خانوار و اتباع آنها برای هر کدام مرتع و آب تعیین کند. در موقع انتصاب به شحنگی دهستان، قبایل و نظامیان را تحت محافظت وی نهادند. و به امرا اعیان و سالاران منقشلاق و شهرستان و نواحی دیگر توصیه شد که از وی اطاعت کنند. علاوه بر شحنه مأموران دیگری هم برای اداره ایالت فرستاده می شدند. مثل: رئیس، محتسب و نایب که وظیفه داشتند به امور دیوانی، مالی و قضایی مردم رسیدگی کنند. رئیس، مأموری بود که در سلسله مراتب به مأموران کشوری تعلق داشت. رئیس قدرت تسلط بر مردم را داشت او باید بر امور مالی و امور مذهبی و امور نظامی نظارت می کرد. رئیس تا حدودی پیوند میان مردم و دولت بود. او حق نداشت که" از مردم شهر و نواحی اضافه بر معمول چیزی بستاند و نگذارد که به زواید با رعایا خطایی رانند و املاک و اسباب و چارپایان و مواشی ایشان را از حکم اعتراضات و تکالیف ناواجب مصون دارد." با وجود همه این سلسله مراتب چیزی که قابل اهمیت است این که برای نظارت بر امور دیوانی و تشکیلات ایالتی، تدبیری اندیشیده نمی شد. و صاحبان مناصب در عمل بی کفایتی را در حد نهایی خود بروز می دادند و قدرتمندان در اغلب موارد می توانستند بر قدرت دست یابند. به طور کلی سلطان سعی داشت تا ترکمانان را تحت اختیار و نفوذ دیوان مرکزی خود قرار دهد. و بر اعمال و حرکات آنها نظارت کرده و بدین ترتیب از ظلم و تعدی آنان بر مردم یکجانشین جلوگیری کند. به عبارت دیگر سنجر سعی داشت که این صحرانوردان را مطیع مقررات حکومتی نماید و طبق سنن جاریه در تشکیلات اداری ایران مالیات و عوارض بپردازند. غزان نیز خود را اتباع سلطان می دانستند، اما تحت امر داشتن مردمی که کارشان گله داری است و به قوانین زندگی یکجانشینی بی اعتنا هستند، دشوار بود و مناسبات میان سنجر و ترکمانان نمودار مخالفت پایدار میان جمعیت یکجانشین و صحراگرد و کوچ نشین است و طغیان غزان نشان داد که داخل نمودن ایلات صحرانورد در جامعه ایرانی و تشکیلات اجتماعی و مدنی این دولت با چه مشکلات و موانعی مواجه می گردد. یکی دیگر از ویژگی های قرن پنجم هجری/یازدهم میلادی تشکیل دولت های جدید مثل غوریان، قراختاییان و خوارزمشاهیان است. غوریان که به زودی نشان دادند که قصد مداخله در خراسان را ندارند. ولی تشکیل دولت قرا ختایی تأثیر مهم در تغییر و تحول این مناطق به جا گذاشت و یکی از عواملی بود که به از بین رفتن نفوذ سلجوقیان در آن سوی جیحون شتاب بخشید. "قراختاییان بین سال های 1116و 1122م مورد هجوم قبایل جورچات (کین به زبان چینی) که از نژاد تنگوز بودند، قرار گرفتند. عده ای مانند دست نشاندگان و رعایای جورچات ها در سرزمین خود در جنوب غربی منچورستان باقی ماندند. اما عده ای از آنها برای کسب دولت و ثروت رو به غرب نهادند و ترکان اویغوری ساکن در حوالی شط تاریم را تحت سلطه و سیادت خود قرار دادند. یک عده از ختاییان از سال 1128 م متوجه فتح کاشغر و ختن شدند. ولی فرمانروای قراخانی آنجا موفق شد که آنها را شکست داده و براند. عده ای دیگر تحت رهبری گورخان در سال 531 ه.ق توانستند که محمود بن ارسلان خان حاکم قراخانی را شکست دهند .قراختاییان در بلاساغون مستقر شدند و توانستند قراخانیان ساکن کاشغر و ختن را نیز مطیع و فرمانبردار خود سازند. این امپراطوری جدیدی که در ترکستان شرقی تاسیس شد به نام قراختاییان مشهور هستند که پادشاه آن گورخان (به معنای شاه جهان) بود. با تسلط قراختاییان بر ترکستان شرقی، قرلق ها که در ناحیه ایسیغ گول ساکن بودند تحت پشتیبانی قراختاییان، اوغوزها را از ناحیه محل سکونتشان بیرون راندند. و بدین ترتیب اوغوزها تحت فشار قارلوق ها اجباراً وارد خراسان شدند و در ناحیه تخارستان در شرق بلخ اسکان گزیدند." سلطان سنجر در مقابل این تغییر و تحولات نقش مدافع تمدن ایرانی را بر عهده گرفت. سلجوقیان که خود در سال 432 ه.ق در اثر یورش شاه ملک جند وارد خراسان شدند و موفق به تشکیل حکومت شدند حالا سعی کردند تا از ورود این قبایل جلوگیری به عمل آورند. سنجر چاره ای جز این ندید که وارد جنگ با آنها شود و بدین ترتیب یک بار دیگر قبایل صحراگرد با استفاده از تمایزات نظامی و صحراگردی خود توانستند بر حکومت سلجوقی فائق شوند. مطلب دیگری که قابل شرح است این که مردم در اواخر حکومت سنجر مورد ظلم و ستم امراء قرار گرفتند. و همین امر باعث نارضایتی مردم از سلطان سنجر شده بود. ظلم و ستم امراء سنجر بر مردم امری است که در بیشتر منابع بر آن اشاره شده است. به گفته مصلح الدین لاری در سال 542 ه.ق که هرات از زیر ستم سلجوقیان بیرون آمد و تحت حکومت علاءالدین حسین غوری قرار گرفت، اهل هرات شادی کردند. ذبیح الله صفا معتقد است: «در قرن پنجم و ششم با آنکه حکومت های نسبتاً قوی در ایران ایجاد شده بود، با این حال باید آن را دوره قتل و غارت و آزار و ناامنی دانست. در تمام این دورۀ ممتد، کمتر وقتی بود که ایرانیان روی آرامش ببینند. قتل و غارت های پیاپی و آزارها و تخطی ها به مال و جان مردم امری معتاد شده بود.» در عهد سلطان سنجر کار دراز دستی ها و ظلم و جور به جنگ ها و کشتارهای بزرگ می انجامید. در همین دوره که طوایف قرلق در نواحی سمرقند صاحب مواشی و مال و مکنت بسیار شده بودند، امرا سنجر برای آنکه از آن اموال و مواشی بهره ای برگیرند، سنجر را وادار به قلع و قمع آنان کردند و به سرقت دارایی و زنان و فرزندان آنها دست یازیدند. قرلقیان ناگزیر شدند پنج هزار شتر و پنج هزار اسب و پنجاه هزار گوسفند تقبل کنند تا از شر لشکریان سنجر در امان بمانند لیکن سنجر این پیشنهاد را نپذیرفت و قرلقیان ناگزیر از سمرقند کوچ کردند و به خدمت گورخان ختایی صاحب ختا و ختن پیوستند و او را در تجاوز به ماوراءالنهر یاری دادند.و بر اثر همین حمله است که چندین هزار تن از لشکریان اسلام در جنگ قطوان طعمه شمشیر کفار شدند. راوندی می گوید که چون جملۀ جهان سنجر را مسلم شد «امرای دولت و حشم او در مهلت ایام دولت و فسحت اسباب نعمت طاغی و یاغی شدند و چون دستی بالای دست خود ندیدند، دست تطاول از آستین بیرون کشیدند و بر رعایا ستم آغاز نهادند و بی رسمی ها در ماوراءالنهر آغاز کردند.» تاریخ نگاران می گویند که خراسان در ایام فرمانروایی سنجر از رونق و شکوفایی برخوردار بود و این سخن ممکن است دست کم در دهه های نخست پادشاهی وی مقرون به حقیقت باشد. وی دستگاهی اداری را که غالباً سابقه ای دیرینه داشت حفظ کرد و در ایام فرمانروایی اش، مرو که تختگاه دولت بود، مرکز فعال فرهنگی و حیات فکری گردید. اسناد نسبتاً فراوانی که مجموعه ای از مکاتبات اداری است، نشان می دهند که سلطان به مسئولیت خود در قبال اداره ولایات آگاه بود، اگرچه این وظیفه غالباً به فرماندهان نظامی که خاستگاه غلامی داشتند، و گه گاه به ملوک سلجوقی سپرده می شد. اما از روی این اسناد نمی توان دریافت که حکومت مرکزی چقدر در کار عمال ولایات نظارت می کرده و اعمال آنها را تحت نظر می گرفته است. سنجر در منشور حکومت گرگان که برای برادرزاده اش مسعود بن محمد فرستاد، اهمیت وظایفی نظیر دفاع از ولایت در برابر ترکان کافر دهستان و منقشلاق تبعیت از نرخ مالیاتی مقرر دیوان مرکزی در بلخ و پیشه کردن برخوردی کاملاً مشققانه نسبت بر مردم را یادآوری کرد. با این حال ظلم و ستم امرا و مقطع داران بر مردم و رعایا در زمان سنجر وجود داشت خواجه نظام الملک در سیاست نامه می نویسد که: «هر دو سه سالی و مقطعان را بدل باید کرد تا ایشان پای سخت نکنند و حصنی نسازند و دل مشغولی ندهند و با رعایا نیکو روند و ولایت آبادان بماند.» سلطان سنجر در نیمه دوم پادشاهی خود برای مطیع نگه داشتن امرا و دست نشاندگان خود که در مناطق مرزی چون خوارزم، ماوراءالنهر و غزنه حکومت می کردند، مجبور شد به سفرهای جنگی دست بزند. این جنگ ها هزینه و مخارج زیادی را برای سنجر در پی داشت. مثلاً سلطان سنجر در سفر جنگی سال 536 ه.ق/1141 م بر ضد قراختاییان، سه میلیون دینار خرج کرد و این بیرون از هدایا و خلعت هایی بود که در جریان لشکرکشی به ماوراءالنهر به این و آن داد. سنجر ناگزیر بود که برای تأمین مخارج و هزینه های نگه داری سپاه ثابت، دیوان سالاری عریض و طویل و سفرهای جنگی، مالیات های تازه ای را از مردم بگیرد. از این رو بار مالیاتی جدید بر روی دوش رعایا و مردم سنگینی می کرد و هم مردم یکجانشین محل و هم ترکمانان صحراگرد فشار فزاینده عمال مالی سلطان را احساس می کردند و این امر آغاز یک سری نارضایتی ها و مخالفت ها بود. راوندی در مورد ظلم و ستم لشکریان می گوید: «در شهور سنه خمس و ثلثین [و خمس مایه] که سلطان از دارالملک مرو به سمرقند شد به مطالعه ولایت، ولایت ماوراءالنهر از وطات لشکر خراسان و ناهمواری حشم و اتباع ایشان بستوه آمدند»امپراطوری سنجر اتحادیه ای بود از مناطق مختلف مثل سیستان، خوارزم و ماوراءالنهر که سنجر به عنوان «سلطان السلاطین» آن به شمار می رفت. امرا این مناطق معمولاً زمانی که حکومت مرکزی قوی و نیرومند باشد، فرمانبردار و مطیع هستند ولی زمانی که حکومت مرکزی ضعیف شود یا دچار مشکلاتی شود، این امرا نیز معمولاً از اطاعت پادشاه بیرون می روند و سعی می کنند تا به طور مستقل عمل کنند. زمانی که سنجر عازم جنگ سلطان محمد بود منابع نوشته اند که پنج پادشاه همراه او بود. از بین این ها، خوارزم شاه اتسز درگیری های زیادی را با سنجر بوجود آورد. منابع -آقسرایی، محمود بن محمد: تاریخ سلاجقه (مسامرة الاخبار و مسایرة الخبار)؛ تصحیح: عثمان توران، تهران، اساطیر، 1362. - ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد: الکامل فی تاریخ (تاریخ بزرگ اسلام و ایران)؛ ترجمه: ابوالقاسم حالت، ج21، تهران، علمی، 1351. - ابن حامد کرمانی، افضل الدین ابوحامد احمد: تاریخ افضل (بدایع زمان فی دقایق کرمان)؛ تهران، دانشگاه تهران، 1362. - ابن حوقل: صورة الارض؛ ترجمه: جعفر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1345. - ابن خلدون، عبدالرحمن: کتاب العبر و دیوان مبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر (من عاصر هم من ذوی السلطان الاکبر)؛ ترجمه: عبدالحمید آیتی، 4ج، تهران، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368. - ابن خلدون، عبدالرحمن: مقدمه؛ محمد پروین گنابادی،2ج، تهران، ترجمه و نشر کتاب، 1352. - ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا: تاریخ فخری (در آداب ملکداری و دولتهای اسلامی)؛ ترجمه: محمد وحید گلپایگانی، تهران، ترجمه و نشر کتاب، 1360. - ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج:تاریخ مختصر الدول؛ ترجمه: محمد علی تاج پور و حشمت الله ریاضی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1364 - ابن فضلان، احمد: سفرنامه ابن فضلان؛ ترجمه: ابوالفضل طباطبایی، تهران، شرق، 1355. -ابن فندق، ابوالحسن علی بن زید بیهقی: تاریخ بیهق؛ تصحیح احمد بهمنیار، بی جا، کتابفروشی فروغی، بی تا، چاپ دوم. - ابن ندیم، محمد بن اسحاق:الفهرست؛ ترجمه: محمدرضا تجدد، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1343. - ابوالغداء عماد الدین اسماعیل بن نور الدین علی: تقویم البلدان؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، فرهنگ ایران، 1349. - اسفزاری، معین الدین: روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات؛ تصحیح سید محمد کاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، 1338. -انوری،علی بن محمد:دیوان انوری؛به اهتمام محمد تقی مدرس رضوی،2جلد،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1347. - اصفهانی، محمود بن محمد بن الحسینی: دستور الوزراء؛ تصحیح: رضا انزا بی نژاد، تهران، امیر کبیر، 1364. - اصطخری، ابراهیم بن محمد: مسالک و ممالک؛ به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347. - بناکتی، فخر الدین ابوسلیمان داوود بن تاج الدین ابوالفضل محمد: تاریخ بناکتی؛ به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار ملی، 1348.ُ - بنداری اصفهانی: تاریخ سلسله سلجوقی (زبدة النصر و نخبه العصره)؛ ترجمه: محمد حسین جلیلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1356. - بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین: تاریخ بیهقی؛ به اهتمام علی اکبر فیاض، تهران،دنیای کتاب، چاپ سوم،1371. 451231017653000- : تاریخ سیستان؛ تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، تهران، خاور،1314. 451231018542000- : حدود العالم من المشرق الی المغرب؛ به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران، طهوری، 1362. - حسینی، صدرالدین بن الحسین علی: اخبار الدوله السلجوقیه؛ تصحیح محمد اقبال، ترجمه رمضان علی روح الهی، تهران، ایل شاهسون بغدادی، 1380. - جرفاذقانی، ابوالشرف، ناصح بن ظفر: ترجمه: تاریخ یمینی؛ به اهتمام جعفر شعار، تهران، ترجمه و نشر کتاب، 1345. - جوزجانی، منهاج سراج: طبقات ناصری؛ تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب،1363.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته