تحقیق بانوان عالمه مسلمان در قرن اول و دوم هجرى (docx) 53 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 53 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
بانوان عالمه مسلمان در قرن اول و دوم هجرى
كتاب: بانوان عالمه و آثار آنها، ص 1
نويسنده: معاونت پژوهش مركز حوزههاى علميه خواهران
قرن اول هجرى
خديجه، (محدث، متوفى سال 10 ه) دختر خويلد، بانويى با فضيلت از بانوان شرافتمند و بزرگوار، اولين كسى بود كه اسلام آورد و همواره حامى و پشتيبان همسرش رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و از بذل جان و مال در راه دين خدا و پيامبرش دريغ نداشت.
وى 68 سال قبل از هجرت (پانزده سال قبل از عام الفيل) به دنيا آمد.مادرش فاطمه دختر زائدة است.خديجه بانويى تاجر و شرافتمند و ثروتمند بود.وى مردان را به اجاره مىگرفت و به آنها سرمايه مىداد كه به مضاربه تجارت كنند.عموهاى پيامبر صلى الله عليه و آله كه قصد داشتند همسرى براى آن حضرت بگيرند، نزد خديجه رفتند و از وى خواستند تا سرمايهاى در اختيار نبى گرامى كه آنزمان جوانى پاك و ستوده بود قرار دهد تا با آن به تجارت رود و با سود حاصل از اين تجارت ازدواج كند.
خديجه چون به صفات حضرت واقف شد، وى را براى تجارت به شام فرستاد.در طى سفر ميسره (غلام خديجه) معجزات و كراماتى از حضرت مشاهده كرد و از راهبى شنيد كه وى پيغمبر خداست.ميسره پس از بازگشت همه آنچه را كه شنيده بود به اطلاع خديجه رساند.شوق و رغبت خديجه به حضرت بيشتر شد و در نهايت به رسول الله صلى الله عليه و آله ارادت و علاقه خويش را ابراز داشت و پيشنهاد ازدواج داد و به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: «به سبب خويشاونديت با من، و شرف و بزرگى و امانتداريت در ميان قوم، و اخلاق نيكو و راستگويىات، مايلم با تو ازدواج كنم.»
تنها همين شرف و بزرگى وى را بسنده است كه مادر دخترى چون فاطمه زهرا عليها السلام است .او به امام على عليه السلام نيز علاقه داشت، علامه مجلسى درباره حب و علاقه حضرت خديجه عليها السلام نسبت به على عليه السلام مطلبى نقل كرده كه مضمون آن چنين است: پس از ازدواج خديجه عليها السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله، على عليه السلام به دنيا آمد.رسول خدا صلى الله عليه و آله با خديجه عليها السلام درباره دوستى و محبت على عليه السلام صحبت فرمود.خديجه عليها السلام به على عليه السلام محبت فراوان داشت و براى آنحضرت به وسيله خدمتكارانش، لباس، زيور آلات و ملزومات مىفرستاد.مردم مىگفتند: اين (على عليه السلام) برادر و محبوبترين افراد نزد او و نور چشم خديجه است.سعادت از همه سو به آن حضرت روى آورده بود.الطاف و محبتهاى خديجه روز و شب، صبح و عصر به خانه ابوطالب روان بود.از ديگر مناقب خديجه عليه السلام، قبول ولايت على عليه السلام و اولادش بود.آن را قبول و اظهار مىداشت.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: خديجه را از طرف پروردگارش و من سلام برسان و او را به خانهاى از جواهر در بهشت كه هيچ رنجى در آن نيست بشارت ده.
حضرت خديجه پس از بازگشت از دوران محاصره سخت مكيان در شعب ابى طالب، در رمضان سال دهم، در سن 64 سالگى وفات يافت، آن سال را عام الحزن (سال اندوهها) ناميدند.
زينب، (محدث، متوفى سال 20 ـ 21 ه) دختر جحش، ام المؤمنين، مادرش اميمة دختر عبد المطلب، و كنيهاش ام الحكم، زنى مؤمن و مطيع فرمان الهى بود.از مهمترين فضايل اين بانوى گرامى آن است كه خداوند عقد وى را در آسمانها با رسول الله صلى الله عليه و آله بست.
او زنى صالح، بسيار روزهگير، بسيار نمازگزار و زياد صدقه دهنده به بينوايان بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله وى را بسيار دوست مىداشت.او در اولين روزهاى دعوت رسول خدا صلى الله عليه و آله اسلام آورد و در پى هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله، او نيز به مدينه هجرت كرد.رسول الله صلى الله عليه و آله نام او را كه برة بود به زينب تغيير داد و او را براى زيد بن حارثه (1) خواستگارى نمود، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من به اين ازدواج رضايت مىدهم» .
بعد از اين صلاحديد پيامبر زندگى مشترك آن دو شروع، ولى پس از مدتى زيد تصميم به طلاق او گرفت و وى را طلاق داد.و چون عده اش سرآمد، پيامبر صلى الله عليه و آله به فرمان الهى براى بر هم زدن حكم جاهليت كه همسر پسر خوانده به پدر محرم است و نمىتواند با او ازدواج نمايد و بر اساس حكم آيات قرآن، با زينب ازدواج كرد.رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از ازدواج با ام سلمه در اواخر سال پنچم هجرى، با زينب دختر عمهاش ازدواج كرد.
عايشه در رثاى او گفته است: «ذهبت حميدة فقيدة مفزع اليتامى و الارامل...» ، زن ستوده مرحومهاى كه پناه يتيمان و بينوايان بود، درگذشت.من زنى به خوبى او در دين و پاكيزه ومتقىتر از او نسبت به خداى عز و جل و راستگوتر از وى در گفتار نديدم...
ام المؤمنين زينب، زنى صبور و بسيار دست و دل باز بود، پوست دباغى مىكرد و مىفروخت و پول آن را صدقه مىداد.هنرهاى ديگرى هم داشت كه عوايد حاصل از آنها را به فقرا مىبخشيد .با آنكه درآمد خوبى داشت، هنگام مرگ چيزى به ارث نگذاشت و همه را به بينوايان داده بود .بانو زينب نمونه يك زن مسلمان و مؤمن است كه (با هنرهايى كه داشت) كار مىكرد و براى خود درآمد داشت و اين مال، هرگز سبب فخرفروشى و خودبينى وى نشد.او همه را در راه خدا انفاق كرد و براى خود چيزى اندوخته نساخت و زيورى نخريد.زينب در سال 20، به قولى در سال 21 ه و در 53 سالگى دنيا را وداع گفت.علامه مامقانى مىنويسد: «انى اعتبرها من اعلى الحسان» از لحاظ حسن بودن او را در بالاترين درجه مىدانم. (2)
سوده، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر زمعة بن قيس، مادرش شموس دختر قيس است.شيخ طوسى در رجالش و ابن عبد البر، ابن منده، ابو نعيم، ابن اثير و ديگران وى را از اصحاب و راويان رسول الله صلى الله عليه و آله شمردهاند.علامه مامقانى دربارهاش مىگويد: «انى اعتبرها من الحسان و اعتمد على روايتها» : من او را از احسان (3) مىشمارم و بر روايتش اعتماد دارم.سوده پنج حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه يكى از آنها را صحيحين ذكر نمودهاند.
سوده چون اسلام آورد و با رسول الله صلى الله عليه و آله بيعت كرد، شوهرش سكران بن عمر نيز كه پسر عمويش بود مسلمان شد و اين دو با هم به حبشه مهاجرت كردند.پس از رحلت خديجه عليها السلام و فوت سكران و قبل از ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله با عايشه، حضرت با وى ازدواج كرد ولى فرزندى به دنيا نياورد.از ابن عباس روايت شده كه سوده مىترسيد رسول خدا صلى الله عليه و آله او را طلاق دهد، از اين رو عرض كرد: مرا طلاق ندهيد و نوبت مرا براى عايشه قرار دهيد، مىخواهم روز قيامت در زمره همسرانتان محشور شوم، و رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين كرد.اين آيه شريفه درباره او نازل شد: «و ان امرأة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا...»
سوده داراى اخلاقى ستوده بود، عايشه از وى تعريف كرده و گفته است: كسى نزد من محبوبتر از سوده نبود.
ابن سيرين در روايتى مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله براى حجة الوداع همه همسران خويش را برد، و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله زنان آن حضرت حج به جاى آوردند، اما سوده به حج نرفت و مىگفت: حج من اين است كه از خانه بيرون نروم.اين خصلت سوده بيانگر نهايت اطاعت و عفت اوست.
حرة، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر حليمه سعديه، خواهر رضاعى رسول الله صلى الله عليه و آله، يكى از بانوان عالم، مؤمن و معتقد به ولايت على بن ابى طالب عليه السلام كه با سخن و زبان خويش جهاد كرد و در برابر سلطان جائرى همچون حجاج بن يوسف، كلمه حق را ادا نمود.
وى در حضور حجاج بن يوسف، برابرش ايستاد.حجاج گفت: تو حره دختر حليمه سعديه هستى؟
حره جواب داد: از فرد بى ايمانى، فراست و هوشيارى ظاهر شده (كه مرا شناخته است) .حجاج گفت: خدا تو را به اينجا آورد، مى گويند كه تو قائل به برترى على بر ابوبكر و عمر و عثمان هستى؟
حره گفت: آن كه گفته من او را تنها بر اينها برترى مىدهم، دروغ گفته است.
حجاج گفت: مگر از غير اينها هم او را برتر مىدانى؟
حره گفت: او را بر آدم و نوح و لوط و ابراهيم و داود و سليمان و عيسى برترى مىدهم.
حجاج گفت: واى بر تو، او را بر صحابه برترى دادى، و هفت پيامبر اولى العزم را هم اضافه كردى؟ اگر بر گفته خود دليل نياورى، گردنت را مىزنم.
حره گفت: من او را برتر نمىدانم، بلكه خداوند عز و جل او را در قرآن فضيلت داده است .
او سپس شواهد و آيات قرآنى خود را در اين باره بيان كرد و حجاج را به تعجب و تحسين واداشت .
صفيه، دختر عبد المطلب، (محدث، متوفى 20 ه) مادرش هالة دختر وهيب است.او در اوائل دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد و با رسول الله صلى الله عليه و آله بيعت نمود و به مدينه هجرت كرد.از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده و در جنگهاى احد و خندق و خيبر شركت داشت.وى زنى صبور و بسيار شجاع بود و در شهادت برادرش حمزه صبر و پايدارى زياد از خود نشان داد.وى از شاعران بسيار خوب عرب بود و در مصيبت از دست دادن پدرش عبد المطلب و برادرش حمزه و رسول خدا صلى الله عليه و آله اشعار خوبى سروده است.
شيخ صدوق به اسناد خود از فاطمه بنت الحسين از اسماء بنت ابى بكر از صفيه بنت عبد المطلب روايت مىكند كه فرمود: «لما سقط الحسين من بطن امه و كنت وليتها قالالنبى صلى الله عليه و آله يا عمة هلمى الى ابنى.فقلت: يا رسول الله انا لم ننظفه بعد، فقال: يا عمة انت تنظفينه؟ ان الله تبارك و تعالى قد نظفه و طهره» .
همچنين با همين سند از صفيه بنت عبد المطلب آورده است كه فرمود: «لما سقط الحسين من بطن امه فدفعته الى النبى صلى الله عليه و آله فوضع النبى صلى الله عليه و آله لسانه فى فيه (فمه) و اقبل الحسين على لسان رسول الله صلى الله عليه و آله يمصه، قالت: فما كنت احسب رسول الله صلى الله عليه و آله يغذوه الا لبنا او عسلا قال: فبال الحسين عليه فقبل النبى (ص) بين عينيه ثم دفعه الى و هو يبكى و يقول: لعن الله قوما هم قاتلوك يا بنى، يقولها ثلاثا.قالت: فقلت: فداك ابى و امى و من يقتله؟ قال: بقية (تقتله) الفئة الباغية من بنى امية لعنهم الله.»
هنگامى كه حسين عليه السلام به دنيا آمد، او را به پيامبر صلى الله عليه و آله دادم، آن حضرت زبانش را در دهان حسين گذاشت و حسين زبان رسول خدا را مىمكيد.صفيه گويد: گمان نمى كردم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به جز شير يا عسل چيزى به او بدهد.نوزاد را در آغوش پيامبر بود كه لباس او را خيس كرد [ولى] پيامبر صلى الله عليه و آله ميان دو چشم حسين را بوسيد، سپس او را به من داد ولى بسيار محزون و گريه مىكرد و مىفرمود: پسرم، خدا لعنت كند قومى را كه قاتل تو هستند و سه بار تكرار فرمود.صفيه گويد: گفتم : پدر و مادرم فدايت، چه كسانى او را مىكشند؟ فرمود: گروه سركش از بنى اميه، كه خدا لعنتشان كند.
ابن سعد به سند خود نقل مىكند: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى جنگ با دشمنان از مدينه خارج شد، همسرانش و زنان را در حصار حسان بن ثابت گذاشت.مردى يهودى (جاسوسى) به طرف حصار آنها آمد.صفيه به حسان گفت: اين يهودى را بكش.گويا حسان مىترسيد، صفيه عمودى (ميله آهنى) گرفت و از حصار پايين آمد، در آهسته آهسته باز شد و به مرد يهودى حمله كرد و او را با عمود به قتل رساند.صفيه در جاهليت با حارث بن حرب ازدواج كرد و بعد از وى به عقد عوام بن خويلد (برادر خديجه عليه السلام) در آمد و زبير و سائب و عبد الكعبه را به دنيا آورد.اعيان الشيعه مىنويسد: صفيه اديب، عاقل و شاعر فصيح بود.او در 73 سالگى از دنيا رفت و در بقيع مدفون شد.
فاطمه، دختر اسد بن هاشم، (محدث، متوفى قرن 1 ه) مادرش فاطمه بنت هرم بن رواحه است.وى نخستين زنى است كه پس از حضرت خديجه عليها السلام مسلمان شد و اولين بانويى است كه با پاى پياده هجرت كرد و در مدينه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد.تنها كسى است كه ديوار كعبه برايش شكافته شد و در خانه خدا وضع حمل كرد.فاطمه بنت اسد اولين زن هاشمى است كه فرزند هاشمى به دنيا آورد.فاطمه بنت اسد داراى فضيلتها وصفات بى شمارى است: او مادر على عليه السلام، بلكه مادر همه ائمه عليه السلام است.در حق پيامبر صلى الله عليه و آله مادرى كرد و آن حضرت را بر فرزندان خود مقدم داشت.آنگاه كه خديجه عليها السلام از دنيا رفت و فاطمه زهرا عليها السلام خردسال بود فاطمه بنت اسد براى زهرا عليها السلام نيز مادرى كرد.
مرحوم كلينى حديثى به اسناد خويش از مفضل بن عمر نقل مىكند كه گفت: از ابا عبد الله عليه السلام شنيدم كه فرمود: وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله متولد شد، سفيدى مملكت فارس و كاخهاى شام براى آمنه (مادرش) نمايان شد.فاطمه بنت اسد، خندان نزد ابو طالب رفت و آنچه را آمنه گفت بود به او خبر داد.ابو طالب گفت: تعجب كردى؟ تو نيز وصى و وزير او را حامله خواهى شد و به دنيا مىآورى.اين حديث علاوه بر فضيلت فاطمه بنت اسد، دليل روشنى بر علم و ايمان ابو طالب به پيامبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و وصى آن حضرت (امير المؤمنين) است.پس اينكه برخى گفتهاند ابو طالب ايمان نياورد و مشرك از دنيا رفت، كلامى ناصواب و بيهوده است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله، به ديدن فاطمه مادر على عليه السلام مىرفت و در خانه اش استراحت و او را بسيار احترام و تعظيم مىنمود.جبرئيل عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داد كه فاطمه بنت اسد اهل بهشت است.
كلينى و ابن اثير و طبرانى ضمن نقل خبرى روايت كردهاند كه پس از غسل فاطمه بنت اسد، رسول خدا صلى الله عليه و آله پيراهن زيرين خويش را داد تا او را كفن كنند، سپس جنازه را بر دوش گذاشت تا به قبر رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله در قبر فاطمه دراز كشيد و پس از آن جنازه را در قبر گذاشت و فرمود: «لا اله الا الله، اللهم انى استودعها اياك ...» : بار خدايا او را نزد تو امانت گذاشتم» .پس از ختم مراسم دفن او پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيده شد: نماز و احترامى به كار برديد كه براى كسى تاكنون نكرديد؟ حضرت فرمود: امروز مهربانى ابو طالب را از دست دادم، فاطمه اگر چيز خوبى نزدش بود مرا بر خود و فرزندانش مقدم مىداشت.من از روز قيامت ياد كردم و گفتم: مردم برهنه محشور شوند .او گفت: اى واى از اين رسوايى.من ضامن شدم كه خدا او را با لباس محشور كند، و از فشار قبر يادآور شدم، او گفت: اى واى از ناتوانى.من ضمانتش كردم كه خدا او را كفايت كند.از اين جهت او را در پيراهنم كفن كردم و در قبرش خوابيدم و سر به گوشش گذاردم و آنچه از او مىپرسيدند تلقينش كردم.چون از او درباره پروردگارش پرسيدند پاسخ داد، و چون از پيامبرش پرسيدند، جواب گفت، لكن چون از ولى و امامش سؤال كردند، زبانش به لكنت افتاد، من گفتم : پسرت، پسرت.
فاطمه همسر ابو طالب و پسرانش، طالب، عقيل، جعفر و على عليه السلام، و دخترانش، جمانه، ام هانى و ريطه مىباشند.فاطمه بنت اسد در مدينه در سال چهارم هجرى از دنيا رفت و در بقيع مدفون گشت.
امامه، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر ابى العاص، مادرش زينب دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و از زنان محدث است.ابن عبد البر و ابن اثير او را از اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله برشمردهاند.آيت الله خويى در رجال خود امامه را در زمره نساء حديث شمرده و گفته است او از على عليه السلام روايت نموده است.
كلينى به سند خود از ابو بصير از فاطمه بنت على از امامه روايت مىكند كه گفت: على عليه السلام در ماه رمضان نزد من آمد، براى شام خرما و قارچ آوردم و آن حضرت خورد.كه او قارچ دوست مىداشت.
امامه در زمان رسالت رسول خدا به دنيا آمد.آن حضرت امامه را بسيار دوست داشت تا حدى كه در نماز هم او را برگردن حمل مىكرد و در ركوع و سجود او را به زمين مىگذاشت وى نوه پيامبر صلى الله عليه و آله و خواهر زاده فاطمه عليها السلام است.فاطمه عليها السلام به امامه علاقه خاصى داشت و هنگام رحلت، به امير المؤمنين عليه السلام سفارش نمود كه بعد از وى با دختر خواهرش، امامه ازدواج كند، زيرا او براى اولاد آن حضرت، مثل مادر بود.امامه پس از شهادت امير المؤمنين عليه السلام، مطابق فرمايش آن حضرت، با نوفل بن حارث ازدواج نمود.
اسماء دختر عميس، (محدث، متوفى قرن 1 ه) اسماء از زنان بزرگوار و ساجده تشيع است كه در ولاى اهل بيت عليهم السلام مىدرخشد، در ايمان به اسلام از پيشگامان است و قبل از اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكه به دار ارقم داخل شود، با آن حضرت بيعت كرد .
از هنگامى كه به مدينه آمد، روز و شب براى فاطمه عليها السلام چون مادرى مهربان بود، بطورى كه آن حضرت وصيت هايش را به او فرمود.اسماء بنا به خواسته آن حضرت، يك عمارى (تابوت) ساخت تا حجم بدن مباركش وقت تشييع پيدا نباشد.بنابر وصيت فاطمه عليها السلام در شستن بدن مطهر آن حضرت، به على عليه السلام كمك كرد اسماء از شاهدان قضيه فدك است، اما ابوبكر شهادت او را نپذيرفت.وى از تكذيب كنندگان حديث مجعول «نحن معاشر الانبياء لا نورث، ما تركناه صدقة» است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره اسماء و خواهرانش فرمود: خواهران مؤمن ميمونه (همسر پيامبر)، ام الفضل (همسر عباس بن عبد المطلب) و اسماء بنت عميس هستند.عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل كرده است: نجابت محمد بن ابى بكر از طرف مادرش اسماء بنت عميس است.
وى با جعفر طيار ازدواج و با او به حبشه مهاجرت كرد و همه فرزندان آنها در حبشه به دنيا آمدند.در روز فتح خيبر (سال 6 هجرى) به همراه جعفر وارد مدينه شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «نمى دانم از كدام واقعه مسرور شوم، از آمدن جعفر يا فتح خيبر» .
اسماء پس از شهادت جعفر، با ابوبكر و پس از مرگ او با على عليه السلام ازدواج كرد و يحيى به دنيا آمد.
شيخ طوسى، اسماء را از اصحاب و راويان رسول الله صلى الله عليه و آله مىداند و زركلى صاحب اعلام دربارهاش مىنويسد: از اصحاب رسول الله است و شأن و مقام بالايى داشته است .
او از رسول الله صلى الله عليه و آله و فاطمه عليها السلام روايت كرده و على بن الحسين عليه السلام، عبد الله بن جعفر (پسرش)، قاسم بن محمد بن ابى بكر، ام عون بنت محمد بن جعفر، سعيد بن مسيب، عبيد بن رفاعة، ابو بردة بن ابى موسى، فاطمه دختر امام على عليه السلام، عبد الله بن عباس، عبد الله بن شداد، ابو زيد مدنى عمر بن خطاب، عروة بن زبير، ابو موسى اشعرى، عون بن جعفر (پسرش)، و ديگران از او روايت كردهاند.
حضرت امام رضا عليه السلام نيز از پدرانش از على بن الحسين عليه السلام از اسماء بنت عميس روايت مىكند.
طبرانى به سند خود از فاطمة دختر امام حسين عليه السلام از اسماء بنت عميس روايت كرده است كه گفت: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله لعلى عليه السلام: انت منى بمنزلة هارون من موسى غير انه لا نبى بعدى» .
طبرانى 41 حديث از راويان مختلف از اسماء بنت عميس روايت كرده است.بخارى نيز در صحيح خود از او روايت دارد.
ام البنين، (محدث، متوفى سال 70 ه) (فاطمه كلابيه)، دختر حزام، از زنان مؤمن، شجاع و فداكار بود.روايت است كه امير المؤمنين عليه السلام پس از شهادت حضرت زهرا عليه السلام به برادرش عقيل كه انساب عرب را خوب مىدانست و از احوال خانوادگى آنها آگاه بود فرمود : مى خواهم زنى برايم خواستگارى نمايى كه از خاندان شجاعت باشد تا فرزند شجاعى برايم به دنيا آورد.عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را به ايشان معرفى نمود و گفت: در بين عرب خاندانى شجاعتر از خانواده وى سراغ ندارم.اين مادر پسرانش عباس، جعفر، عبد الله و عثمان را چنان تربيت كرد كه همه شيفته برادر بزرگوارشان حضرت امام حسين عليه السلام بودند و در ركاب آن حضرت شهيد شدند.
ام البنين در واقعه كربلا حضور نداشت، هنگامى كه بشير به مدينه بازگشت و ام البنين را ملاقات كرد، خواست تا خبر شهادت فرزندانش را به وى دهد ام البنين گفت: رگ قلبم راپاره كردى بچههايم و آنچه زير آسمان است فداى ابا عبد الله عليه السلام، از حسين برايم بگو .
ام البنين براى عزادارى هر روز همراه نوهاش عبيد الله (فرزند عباس عليه السلام) به بقيع مىرفت و نوحه مىخواند و مىگريست و اين اشعار را زمزمه مىكرد:
يا من رأى العباس كر على جماهير النقد
و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد
أنبئت أن ابنى أصيب برأسه مقطوع يد
ويلى على شبلى امال برأسه ضرب العمد
لو كان سيف فى يد (يدى) لما دنا منه احد
اى آن كه عباس را ديدى، كه بر گروه بيچارگان حمله مىكرد،
و دنبال او از فرزندان حيدر (على عليه السلام) جنگاورانى بودند، كه هر يك يال و كوپالى داشتند، خبردار شدم كه بر سر پسرم آسيب وارد شد، در آن حال كه دستش قطع بود،
واى بر من كه ضربه عمود سرش را خم كرد،
(عباسم) اگر شمشيرت در دستت بود، هرگز كسى به تو نزديك نمى شد.
مروان بن حكم با تمام دشمنى اش نسبت به خاندان بنى هاشم با ديگر مردم، با اين نوحه سرايى ام البنين دور او جمع مىشدند و مىگريستند.
ام هانى، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر ابو طالب، نام او را فاخته و يا هند هم گفته اند .شيخ كلينى به سند خويش از ابو بصير از يكى از دو امام باقر و يا صادق عليه السلام روايت مىكند كه فرمود: (پس از اسلام آوردن ام هانى و فرار هبيره) رسول خدا صلى الله عليه و آله از ام هانى خواستگارى فرمود، وى گفت: من زن مصيبت ديدهاى هستم و چند فرزند دارم مىترسم كه نتوانم حق شما را ادا كنم.حضرت فرمود: هيچ زنى در سواركارى و مهربانى با اطفال و مدارا و رعايت حال اقتصادى همسر، به زنان قريش نمى رسد.
عبد الرحمن بن ابى ليلى به چند طريق از ام هانى روايت مىكند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روز فتح مكه به خانه او وارد شد و هشت ركعت نماز گزارد.ابن سعد به سند خود از ابى صالح از ام هانى روايت مىكند كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله از من خواستگارى كرد و من عذر خواستم، و اين آيه نازل شد «يا أيها النبى انا أحللنا لك أزواجك اللاتى اجورهن و ما ملكت يمينك مما افاء الله عليك و...» .
ام هانى از راويان حديث الثقلين است.او حديث غدير را نيز روايت كرده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه...» .طبرانى نزديك به 109 حديث از ام هانى نقل كرده است كه بيشتر درباره نماز و روزه است.وى خواهر امام على عليه السلام و مادر طالب و عقيل و جعفر و جمانه است.
ام كلثوم، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر على بن ابى طالب عليه السلام، از زنان محدث عالم پرهيزكار و از اصحاب بود.وى بسيار نوجوان بود كه عمر بن خطاب وى را خواستگارى كرد، على عليه السلام فرمود: «او بچه سال است.» عمر مجددا خواستگارى كرد و حضرت چون راضى به اين ازدواج نبود پاسخهاى مختلف داد.سرانجام عمر، عباس (عموى پيامبر) را خواست و تهديد كرد و حضرت به ناچار پذيرفت.
عمر، ام كلثوم را با چهل هزار درهم مهريه به عقد خود در آورد.از عمر پرسيدند: چرا با ام كلثوم ازدواج كردى؟ گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: هر نسب و فاميلى و سببى روز قيامت قطع مىشود، جز نسب و سبب با من.خواستم با او پيوند و نسبت داشته باشم.
البته در صحت سلسله سند و متن اين حديث ترديد است.
هنگامى كه حضرت زهرا عليها السلام، دار فانى را وداع گفت، ام كلثوم كه پنج سال بيش نداشت برقعى به صورت انداخت و چادرى بلند بر سر كرد و با آه و ناله گفت: «يا ابتاه يا رسول الله الان حقا فقدناك فقدا لا لقاء بعده ابدا.»
پس از شهادت امير المؤمنين عليه السلام ام كلثوم با چشمى گريان، خطاب به ابن ملجم گفت : واى بر تو، بر پدرم افسوس و اندوهى نيست.اما خداوند تو را در دنيا و آخرت خوار كرد .جايگاه تو جهنم است و تا ابد در آن خواهى ماند.
ابن عبد البر، ابن اثير و ابن حجر وى را در زمره صحابيات رسول خدا ذكر كرده اند و ابن سعد ام كلثوم را ذيل نام كسانى ذكر كرده كه از غير رسول الله روايت كرده اند.علامه مامقانى مىنويسد: «هى جليلة القدر فهيمة بليغة، و انى اعتبرها من الثقات» .عمر رضا كحاله مىگويد : از برترين بانوان زمان خويش بود.
زينب كبرى، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر امير المؤمنين على عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام.فضيلتهاى بانو زينب عليها السلام مشهور تر از آن است كه نيازى به ذكر آن باشد.نام مباركش به وسيله جبرئيل عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: حاضران و غايبان را وصيت مىكنم كه حرمت اين دختر را پاس داريد، كه او مانند خديجه كبرى عليها السلام است.تمام فصحا و بلغا به فصاحت و بلاغت اين بانو اعتراف دارند.هرگاه لب به سخن مىگشود گويا على عليه السلام سخن مىگفت .امام سجاد عليه السلام به ايشان مىفرمود: يا عمه انت بحمد الله عالمة غير معلمة فهمة غير مفهمة.محبت و علاقه زينب نسبت به برادر عزيزش امام حسين عليه السلام، چنان بود كه روزى را بدون ديدار آن حضرت سر نمى كرد.در ايمان و فداكارى در راه دين و جهاد چنان شوقى داشت كه با تمام وجود در كنار امام و پيشوايش بود و پسرانش را در راه دين اهدا نمود .در عبادت، زهد، تقوا، جود و سخاوت سر آمد زنان زمان خويش بود.از مال و زينت و آسايش منزل همسرش چشم پوشيد و براى انجام وظيفه، به همراه برادر رهسپار شد.
سخنان زينب عليها السلام پس از شهادت سالار شهيدان، و خطبههاى آن حضرت در بازار كوفه و در پيش ابن زياد و دربار يزيد، چنان قوى و تكان دهنده بود كه همگان را به حيرت واداشت و مسلمانان را از خواب غفلت بيدارى كرد.وى رسالت خويش را كه زنده كردن دين جدش بود ـ به نيكى انجام داد.
زينب عليها السلام در خضوع، خشوع، عبادت و بندگى، وارث مادر گرامى و پدر بزرگوارش بود .اكثر شبها را به تهجد صبح مىكرد و دائما قرآن تلاوت مىفرمود، حتى شب يازدهم محرم با آن همه فرسودگى و خستگى و ديدن مصيبتها، به عبادت مشغول شد، چنانكه حضرت سجاد عليه السلام مىفرمايد: در آن شب ديدم عمه ام در جامه نماز، نشسته مشغول عبادت است.
ابن اثير نيز نام زينب عليه السلام را در زمره اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله ذكر كرده، مى نويسد: «كانت زينب امرأة عاقلة لبيبة جزلة.»
آيت الله خويى مىفرمايد: زينب شريك و همراه برادرش حسين عليه السلام در دفاع از اسلام و جهاد در راه خدا و دفاع از دين (شريعت) جدش، سيد المرسلين صلى الله عليه و آله بود .در فصاحت چنان بود كه گويا از زبان پدرش سخن مىگويد.در ثبات و پايدارى چون پدرش بود .نزد ظالمان و جائران خضوع نمى كرد و از كسى جز خداى سبحان نمىترسيد.حق مىگفت و راستگو بود.علامه مامقانى او را از نساء حديث بر شمرده و مىنويسد: زينب! كيست زينب؟ تو چه دانى كه كيست زينب؟ او بانوى بنى هاشم است كه در صفات ستوده برترين است و كسى جز مادرش بر او افتخار و تفخر ندارد.
در حيات پيامبر صلى الله عليه و آله به دنيا آمد.كنيه اش، ام كلثوم، ام عبد الله و ام الحسن است، براى او كنيههاى مخصوصى مانند: ام المصائب، ام الرزايا، ام النوائب و.. .ذكر كردهاند.پدر گرامى اش او را به ازدواج برادرزاده خويش عبد الله بن جعفر در آورد كه على، عون، اكبر، عباس، محمد و ام كلثوم ثمره اين پيوند مبارك اند.
فاطمه، فاطمه صغرى دختر على بن ابى طالب عليه السلام، (محدث، متوفى 117 ه) مادرشام ولد است.از زنان محدث است.شيخ صدوق به سند خود از حارث بن كعب از فاطمه بنت على ـ صلوات الله عليهما نقل مىكند كه فرمود: آنگاه كه يزيد دستور داد زنان امام حسين عليه السلام را با امام على بن الحسين عليه السلام زندانى كنند، چيزى نداشتند كه از گرما و سرما خود را بپوشانند، تا اينكه پوست صورتهايشان كنده شد.در اين زمان بود كه هر سنگى كه در بيت المقدس از زمين بلند مىكردند زير آن خون تازه بود.مردم نور خورشيد را بر ديوارها سرخ رنگ مى ديدند.تا اينكه على بن حسين عليه السلام با زنان از آنجا خارج شدند و با احترام خاصى به مدينه باز گرداند.وى نيز در تمام اين واقعه بزرگ همراه ياور اسيران و طفلان بوده است.
برقى او را از راويان امام حسن عليه السلام شمرده است.وى از على بن ابى طالب عليه السلام (پدرش)، اسماء بنت عميس، محمد بن حنفيه (برادرش)، و امامة بنت ابى العاص روايت مىكند .
بنا بر قول طبرى، فاطمه دخترم على عليه السلام در سال 117 قمرى فوت نمود.
فاطمه، دختر امام حسن عليه السلام (متوفى قرن 1 ه) و همسر امام سجاد عليه السلام و مادر امام محمد باقر عليه السلام و برادرانش حسن و حسين و عبد الله باهر است.فاطمه يكى از بانوان علوى، هاشمى از شجره طيبه رسالت و با شرافت و حيا و عفت و صاحب كراماتى است امام باقر عليه السلام دربارهاش فرمود: «كانت امى قاعدة عند جدار فتصدع الجدار و سمعنا هدة شديدة فقالت بيدها: لا و حق المصطفى ما أذن الله لك فى السقوط، فبقى معلقا فى الجو حتى جازنة، فتصدق ابى عنها بمائة دينار.»
مادرم در كنار ديوارى نشسته بود، صداى شديدى از ديوار به گوش رسيد و مىخواست فرو ريزد .در آن هنگام مادرم با دستش اشاره كرد و گفت: نه، به حق پيامبر (فرو مريز)، خداوند به تو اجازه نمى دهد كه فرو ريزى.و ديوار در هوا معلق ماند تا او كنار رفت.پدرم براى او صد دينار صدقه داد.
امام صادق عليه السلام دربارهاش فرمود: «كانت صديقة لم تدرك فى آل الحسن امراة مثلها» بانويى راستگو و درستكار بود، زنى همپايه او در خاندان امام حسن عليه السلام نبوده است .
فاطمه شاهد همه ظلمها و مصيبتهاى وارد شده بر اهل بيت بود و با صبر و بردبارى، بيمارى و شكنجههاى همسرش، شهادت عزيزان و اسارت زنها و بچهها و حقارتها و توهينها را ضمن حفظ حجاب متحمل شد.
وى به همراه همسرش امام زين العابدين عليه السلام و فرزندش محمد باقر عليه السلام همراه عموى بزرگوارش امام حسين عليه السلام رهسپار كربلا شد و پس از آن در سلك اسيران به شام رفت و دركليه مصائب با ساير اهل بيت عليه السلام سهيم بود.
ليلى ثقفيه، ليلى دختر عروة بن مسعود ثقفى (محدث، متوفى قرن 1 ه) مادرش ميمونه دختر ابو سفيان و همسر امام حسين عليه السلام و مادر فرزند آن حضرت، على اكبر، اولين شهيد آل ابو طالب در واقعه كربلاست.وى در برخى كتب به نام ام ليلى معرفى شده است.
ليلى بانويى محدث پرهيزگار جليل القدر و عظيم المنزله بود.با اينكه جد مادريش ابو سفيان بود، اما او زنى بسيار مؤمن و پرهيزگار بود و سعادت همسرى امام حسين عليه السلام را يافت. (4)
شهربانو، (محدث، متوفى سال 38 ه) شهربانو دختر (يا نواده) يزدگرد فرزند شهريار فرزند شيرويه پسر خسرو پرويز، و مادر امام على بن الحسين عليه السلام، نام او را سلامه، جهان شاه، شاه زنان، سلافه، غزاله نيز ذكر كردهاند.شهربانو، از بانوان محدث، بسيار نيكوكار، عابد، صالح و متقى بود كه شرف و افتخار همسرى سيد الشهداء، امام حسين عليه السلام و مادرى امام زين العابدين عليه السلام را يافت.وى نزد خداوند متعال چنان مقام والا و شامخى داشت كه از دربار سلطنت مجوس و دور از تربيت اسلامى و داشتن هادى و راهنمايى به اسلام تمايل داشت و وارد مهد اسلام و خاندان طهارت و عصمت گرديد.وى در پى شكست سپاه فارس از مسلمانان، اسير شد سپس به ازدواج حسين بن على عليه السلام در آمد و امام على بن الحسين عليه السلام را به دنيا آورد.شيخ كلينى خبرى از عمرو بن شمر از امام باقر عليه السلام نقل مىكند كه: چون دختر يزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشيزگان مدينه براى تماشاى او سر مىكشيدند و هنگامى كه وارد مسجد شد، مسجد پر از نور شد.عمر به او نگريست .دختر روى خود را پوشاند و گفت: اف بيروج بادا هرمز (5) .عمر گفت به من ناسزا مىگويد؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «او با خود بود و تو حقى بر او ندارى، به او اختيار بده كه خودش مردى را انتخاب نمايد (و هر كه را انتخاب كرد، او را سهم غنيمت آن مرد قرار ده» .دختر، حسين عليه السلام را انتخاب نمود.امير المؤمنين به او فرمود: نامت چيست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: بلكه شهربانويه باشد.سپس به حسين فرمود: اى ابا عبد الله، اين دختربهترين شخص روى زمين را براى تو به دنيا خواهد آورد.شهربانو پس از ولادت امام زين العابدين رحلت كرد و در مدينه مدفون شد.
رباب، همسر امام حسين عليه السلام، (محدث، متوفى سال 62 ه) دختر امرى القيس و مادرش ميسور دختر عمرو و فرزندانش سكينه و عبد الله است.وى همراه امام حسين عليه السلام و ساير خانواده و نزديكان آن حضرت راهى كربلا شد و پس از آن واقعه جانگداز، به عنوان اسير همراه ساير بانوان و طفلان آل رسول الله صلى الله عليه و آله، به كوفه و شام برده شد و پس از آن به مدينه بازگردانده شد و در آنجا اقامت گزيد.گرچه پس از اتمام عدهاش، افرادى از اشراف و بزرگان از او خواستگارى كردند، اما رباب نپذيرفت و گفت: هرگز پس از فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله، همسرى نمى گزينم.رباب از بهترين و برترين زنان زمان خويش بود.وى پس از تحمل آن همه مشقت سفر، اسارت و خوارى در كوفه و شام را تحمل نمود تا به مدينه باز گردانده شد، در مدينه شب و روز بر شهادت حسين عليه السلام گريه مىكرد، و در سوگ آن حضرت شعر مىسرود.مرحوم كلينى نيز خبر عزادارى رباب را ذكر كرده است و از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه فرمود: هنگامى كه حسين عليه السلام شهيد شد، همسر كلبى آن حضرت (رباب دختر امرىء القيس كلبى) برايش سوگوارى بر پا كرد و گريست و زنان و خدمتگزاران او گريه كردند تا اشك چشمشان خشك شد و از بين رفت.
علامه مامقانى او را در زمره زنان راوى نام برده، مى نويسد: «يعتمد على رواياتها غاية الاعتماد» .عمر رضا كحاله مىگويد: از شاعران عرب و از برترين و برگزيده ترين زنان زمان خويش بود.
رباب در رثاى شهادت همسرش ابا عبد الله الحسين عليه السلام اشعارى سروده است از جمله :
ان الذى كان نورا يستضاء به بكربلاء قتيل غير مدفون
سبط النبى جزا ا؟ : صالحة عنا، و جنبت خسران الموازين
قد كنت لى جبلا صعبا ألوذ به و كنت تصحبنا بالرحم و الدين
من لليتامى و من للسائلين و من يغنى و يأوى اليه كل مسكين
وا: لا أبتغى صهرا بصهركم حتى أغيب بين الرمل و الطين
قرن دوم هجرى
فاطمه، دختر حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام، (محدث، متوفى قرن 2 ه) مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبيد الله و كنيهاش ام عبد الله و لقبش فاطمه صغرى و فاطمه نبويهاست .وى بانويى امين، محدث، عالم خطيب و بسيار عابد و پرهيزگار بود.ابن سعد در خبرى كه از راويان فاطمه نقل كرده است، مى نويسد: با دانههايى كه در رشته اى جمع آورى شده بود تسبيح خدا مىگفت.از خواهرش سكينه بزرگتر بود و از همه افراد به حضرت زهرا عليها السلام شبيه تر بود.
بزرگان اهل سنت همچون ابو داود، ترمذى و ابن ماجه در كتابهاى سنن خود و نسائى در كتاب خصائص على عليه السلام و مسند على، از فاطمه بنت حسين روايت نقل كردهاند.
فاطمه در كربلا شاهد شهادت پدر و برادران و بستگانش بود و همه ظلمها و ستمهايى را كه بر آل رسول صلى الله عليه و آله رفت نظاره كرد و به عمهاش زينب عليها السلام پناه برد .مصيبت بزرگى كه بر وى و خانوادهاش وارد شده بود، حالتى بالاتر از گريه برايش به وجود آورده بود، ديگر اشكهايش خشك شده و صدايش گرفته بود.همراه ساير بانوان و بازماندگان آل پيامبر صلى الله عليه و آله به اسارت به كوفه برده شد.استقبال مردان و زنان كوفه از كاروان اسرا بر حزن و اندوه او و خانوادهاش افزود، سرانجام پس از خطبه عمه اش زينب عليها السلام، به سخنرانى پرداخت.فاطمه، با عزم و ايمان و ثبات و يقين براى مردم كوفه سخنرانى كرد و پرده از اعمال زشت امويان برداشت و اهل مجلس را به گريه انداخت، بطورى كه گفتند: اى دختر پاكان! قلبهاى ما را پاره پاره كردى و جگرهايمان را آتش زدى.
كلينى به سند خود از ابو جارود از امام باقر عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: «لما حضر الحسين عليه السلام ما حضره، دفع وصيته الى ابنته فاطمة ظاهرة فى كتاب مدرج فلما أن كان من أمر الحسين عليه السلام ما كان، دفعت ذلك الى على بن الحسين عليه السلام. ..»
آنگاه كه زمان شهادت حسين عليه السلام فرا رسيد، وصيتى مكتوب را آشكارا به دخترش فاطمه داد.چون آن حضرت به شهادت رسيد، فاطمه آن وصيت را به على بن الحسين عليه السلام داد .
شيخ صدوق به اسناد خويش از محمد بن سنان از ابوجارود از عبد الله بن الحسن از مادرش فاطمه بنت حسين عليه السلام روايت مىكند كه گفت: غارتگران به خيمه ما هجوم آوردند، من دختر بچه اى بودم و يك خلخال طلا به پا داشتم.مردى گريه مىكرد و خلخال از پايم در آورد.گفتم: اى دشمن خدا چرا ديگر گريه مىكنى؟ گفت: چرا گريه نكنم كه دختر رسول خدا را غارت مىكنم.گفتم: پس غارت نكن.گفت: مىترسم اگر من غارت نكنم ديگرى بيايد و بگيرد .فاطمه مىگويد: همه چيز را به غارت بردند، حتى پارچههاى سرمان را بردند.
او همسر حسن بن حسن بن على عليه السلام (حسن مثنى) و مادر، عبد الله و ابراهيم و حسن وزينب است.پس از رحلت همسرش (حسن) مدت يك سال در كنار قبر وى خيمه زد و در آن ساكن شد .فاطمه قصد ازدواج نداشت ولى پس از مدتى به اصرار عبد الله بن عمرو بن عثمان و به سفارش همسرش (حسن)، با عبد الله ازدواج كرد و قاسم و محمد و رقيه فرزندان عبد الله بن عمرو را به دنيا آورد.و در سن هفتاد سالگى رحلت نمود.گفته شده است: سيده فاطمه نبويه دختر امام حسين عليه السلام در مصر مدفون است.
سكينه، (محدث، اديب، متوفى قرن 1 ه) دختر حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام، مادرش رباب دختر امرى القيس است.نامهاى ديگرش: امينه، اميمه و آمنه است و به سكينه مشهور است .بانويى فصيح و بليغ و از بهترين شعراى زمان خويش به شمار مىآمد و مقامى رفيع داشت.
ابو الفرج اصفهانى گفتار و اشعار وى را در كتابش آورده است، و از جمله مىنويسد:
جمعى از اهل كوفه نزد سكينه عليه السلام رفتند و او را سلام و تسلى دادند.سكينه به آنها فرمود: خدا مىداند كه چقدر نسبت به شما خشمناكم، جدم، على عليه السلام را شهيد كرديد و مصعب همسرم را به قتل رسانديد.در كودكى مرا يتيم كرديد و در بزرگى خانه نشينم ساختيد، اينك با چه رويى به ملاقاتم آمدهايد؟
سهل بن سعد از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مىكند: هنگامى كه وارد دمشق شدم و از ورود آل رسول الله صلى الله عليه و آله با خبر گشتم نزديك ايشان رفتم تا شايد خواسته ايشان بر آورده سازم، از دخترى پرسيدم كيستى؟ گفت: سكينه دختر حسين، سؤال كردم، آيا چيزى نمى خواهى؟ من سهل بن سعدم، جدت را ديده و حديثش را شنيدهام.سكينه گفت: اى سهل، به شخصى كه رأس (امام حسين) را حمل مىكند بگو كه جلوتر از ما حركت كند، تا مردم به تماشاى سر مشغول شوند و ما را نگاه نكنند، ما بانوان حرم خاندان رسول الله صلى الله عليه و آله هستيم.سكينه بانويى شجاع بود، در برابر لعن بنى اميه سكوت نمى كرد.عمر رضا كحاله مىنويسد: «روزهاى جمعه مقابل خالد بن عبد الملك مىرفت و هنگامى كه خالد بر منبر به بدگويى و شتم على عليه السلام مىپرداخت، سكينه با خدمتكارانش او را ناسزا مىگفتند و نگهبانان خالد، خدمه سكينه را مىزدند.
سكينه به همراهى زنان قريش بر هشام وارد شد، شال او را از كمرش باز كرد و عمامه از سرش بركند.هنگامى كه مروان، جد سكينه (امام على عليه السلام) را لعنت مىكرد، سكينه، مروان و پدر و جد او را لعنت مىنمود.در جايى دختر عثمان بن عفان به سكينه گفت: من دختر شهيد هستم.سكينه سكوت كرد، ناگاه مؤذن گفت: «أشهد ان محمدا رسول الله» .سكينهگفت: اين پدر من است يا پدر تو؟ دختر عثمان گفت: من ديگر به شما فخر فروشى نخواهم كرد.
سكينه بانويى شجاع و با هيبت و عظمت بود و كسى جرأت توهين به او را نداشت.آنگاه كه با سخنان خود آبروى هشام را برد، وى قادر به پاسخگويى نبود.اين حاكى از اقتدار و شهامت سكينه است.
امام حسين عليه السلام درباره او و مادرش فرمود: «لعمرك اننى لاحب دارا تحل (تكون) بها سكينة و الرباب» : به جان تو قسم، خانهاى را كه سكينه و رباب در آن باشند، دوست مىدارم .مرحوم مجلسى (ره) به اسناد خويش از بكر بن احنف، از فاطمه دختر امام رضا عليه السلام و او از فاطمه و زينب و ام كلثوم دختران موسى بن جعفر، و آنها از فاطمه دختر جعفر بن محمد، و او از فاطمه دختر محمد بن على، و او از فاطمه دختر على بن الحسين، و او از فاطمه و سكينه دختران امام حسين، و آنها از ام كلثوم دختر على، و او از فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليهم اجمعين از رسول الله صلى الله عليه و آله روايت مىكند كه فرمود: شبانگاه كه مرا به معراج بردند، وارد بهشت شدم و به قصرى از جواهر سفيد بلورين برخوردم، درى داشت كه با در و ياقوت تزيين شده بود و بر در پردهاى بود، سرم را بالا بردم، بر در نوشته شده بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله على ولى القوم» .و نيز نوشته شده بود : خوشا به حال كسانى كه شيعه على هستند.
ام ايمن، (محدث، متوفى سال 24 ه) بركة دختر ثعلبه، معروف به ام ايمن، ام الظباء وى كنيز عبد الله بن عبد المطلب و به قولى كنيز آمنه مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه او را به رسول الله صلى الله عليه و آله بخشيد.پس از رحلت آمنه، سرپرستى و نگهدارى پيغمبر صلى الله عليه و آله با ام ايمن بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمود : «ام أيمن امى بعد امى» .حضرت پس از ازدواج با خديجه عليها السلام او را آزاد كرد.
ام ايمن حبشى بود و در اوايل دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد، به حبشه و مدينه مهاجرت نمود.وى در جنگ احد شركت داشت و به لشكريان آب مىرساند و زخمىها را مداوا مىكرد و در غزوه خيبر نيز با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و با محبت فراوانى كه به ايشان داشت، پيوسته به خدمت آن حضرت شرفياب مىشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه مايل است با زنى از اهل بهشت ازدواج كند، با ام ايمن ازدواج كند.از خصوصيات ام ايمن شركت او در شب زفاف حضرت زهرا عليها السلام، سرپرستى اطفال آن حضرت و حضور او هنگام رحلت و غسل حضرت زهرا عليها السلام است.
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه وفات فاطمه عليها السلام نزديك شد، به دنبال ام ايمن فرستاد، زيرا او نزد آن حضرت از همه زنان مطمئن تر بود.
ام ايمن در احاديث و اخبار ائمه اطهار، مدح شده است از جمله حديثى كه معروف به حديث ام ايمن است و شهادتى كه درباره فدك در حق فاطمه عليها السلام داد.پسرش ايمن نيز از خواص شيعيان امير المؤمنين بود.
محدثان فريقين نقل كردهاند كه چون فاطمه عليها السلام جهان را وداع گفت، ام ايمن نتوانست جاى خالى آن حضرت را ببيند، با زبان روزه از مدينه بيرون رفت، در آن هواى گرم عطش بر او مستولى شد، نگاهى به آسمان كرد و گفت: خداوندا مرا تشنه مىخواهى، با اينكه خادمه دختر پيغمبر تو هستم؟ در اين هنگام دلوى از آسمان نازل شد و ام ايمن سيراب گشت.وى در 85 سالگى وفات يافت.
ام أنس (ام سليم)، (محدث، متوفى سال 25 ه) دختر ملحان بن خالد انصارى، به او الغميصاء يا الرميصاء، سهله، رميله، انيفه و رميثه نيز گفتهاند.مادرش مليكه بنت مالك، و خواهرش ام حرام همسرش مالك بن النضر و فرزندش انس بن مالك است.از زنان مؤمن، محدث، با فهم و درايت و شجاع بود.ابن سعد بن سند خود از فرزندش انس مىنويسد: «روز جنگ حنين ام سليم در حالى كه حامله بود، براى كشتن مشركان خنجر به دست گرفته بود.پيشتر نيز در جنگ احد شركت كرده بود و تشنگان را آب مىداد و مجروحان را مداوا مىكرد.»
وقتى فرزندش ابا عمير مريض شد و از دنيا رفت، ام سليم بى آنكه شيون و زارى كند او را غسل داد، كفن و حنوط كرد و روى او پارچهاى كشيد و در گوشه اى گذاشت.سفارش كرد كسى ابو طلحه را خبر نكند تا خود به او بگويد، سپس با تأمل و آرامشى خاص، خبر فوت فرزندش را به شوهرش داد.
ام سليم از بانوان عاقل و دانا بود.نوشتهاند وقتى ابو طلحه از وى خواستگارى كرد، ام سليم به او گفت: آيا نمىدانى خدايى كه مىپرستى گياهان را از زمين مىروياند؟ ابو طلحه گفت: بلى، ام سليم گفت: آيا خجالت نمىكشى چوب را مىپرستى؟ سخن او در ابوطلحه اثر كرد، مسلمان شد و اسلام او كابين ام سليم گرديد.پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ام سليم را اكرام مىنمود و به ديدار او مىرفت.ابن سعد رواياتى به سند خود از انس و ديگران در اين باره بيان داشته است، از جمله: «زار رسول الله صلى الله عليه و آله ام سليم فصلى فى بيتها...» : پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدن ام سليم رفت و در منزل او نماز گزارد .
ام حرام، (محدث، متوفى سال 27 ه) دختر ملحان، او را رميصاء و يا غميصاء نيزگفته اند .از اصحاب رسول خدا و از زنان محدث و مهاجر است.مادرش مليكه بنت مالك و همسر عبادة بن الصامت است.ام حرام اسلام آورد و با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت نمود و به مدينه مهاجرت كرد.از راويان حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله است و پنج حديث از آن حضرت روايت كرده است.پيغمبر صلى الله عليه و آله ام حرام را اكرام و احترام مىفرمود و به منزل وى مىرفت و با او گفتگو مىكرد و به وى بشارت داد كه شهيد خواهد شد.
ابن سعد و ابن اثير و طبرانى روايتى از مالك بن انس از ام حرام نقل كرده اند كه گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه من به خواب قيلوله رفت، در خواب مىخنديد.ام حرام مىگويد: وقتى حضرت از خواب بر خواست گفتم: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم به فدايت، براى چه مىخنديدى؟ حضرت فرمود: گروهى از امت من همچون پادشاهان بر تخت نشسته، در اين دريا سوار (بر كشتى) خواهند شد.ام حرام گويد: گفتم: اى رسول خدا از خداوند بخواه كه مرا در زمره آنان قرار دهد.فرمود: تو از ايشانى...
طبرانى نيز به سند خود از يعلى بن شداد از ام حرام روايت مىكند كه گفت: «ذكر رسول الله صلى الله عليه و آله غزاة البحر فقال: للعائد أجر شهيد و للغريف أجر شهيدين.فقلت: يا رسول الله ادع الله أن يجعلنى منهم، قال: اللهم اجعلها منهم.»
رسول خدا صلى الله عليه و آله جنگجويان دريا را متذكر مىشد و مىفرمود: بازگردنده به وطن اجر يك شهيد و غريق در دريا اجر دو شهيد دارد.ام حرام گويد: گفتم: اى رسول خدا از خداوند بخواه مرا از ايشان قرار دهد.حضرت فرمود: بارالها او را از آنان قرار ده.
ام حرام در خلافت عثمان هنگامى كه در كشتى بود، در درياى قبرس غرق شد و در قبرس مدفون گشت.مقبرهاش به نام «قبر المرأة الصالحة» معروف است.
ام سلمه، (محدث، متوفى سال 62 ه) هند دختر ابو اميه، معروف به ام سلمه، زنى محدث جليل القدر، صاحب رأى و نظر، عاقل، با كمال و جمال مؤمن پرهيزكار و مجاهد بود.با همسرش ابوسلمه دوبار به حبشه مهاجرت كرد و پس از مرگ او در سال چهارم هجرت با رسول خدا صلى الله عليه و آله ازدواج كرد.ام سلمه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله منزلتى والا داشت.او از اولين گروندگان به اسلام و اولين زنان مهاجر بود.پس از رحلت فاطمه مادر امير المؤمنين عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله سرپرستى فاطمه زهرا عليها السلام را به ام سلمه واگذار فرمود و اين سعادت نصيب او گشت.وى مىگفت: «كنت أدأب فاطمة و هى أدئب منى» ، (پندارند) كه من فاطمه را ادب مىكنم، (چنين نيست) او معلم من است.ام سلمه در هر حال در خدمت به فاطمه عليها السلام كوتاهى نكرد و براى شهادتى كه درباره فدك به نفع زهرا عليها السلام داد، ابوبكر و عمر يك سال خرجى او را قطع كردند.
ام سلمه حافظ ودايع و محرم اسرار اهل بيت عليه السلام بود.علامه مجلسى به نقل از كتاب بصائر الدرجات روايتى ذكر مىكند كه مضمون آن چنين است: رسول خدا صلى الله عليه و آله ام سلمه را طلبيد و پوست گوسفندى را كه مملو از علم بود به او سپرد و فرمود: هر كه پس از من آن را طلب كند، او امام و خليفه بعد از من خواهد بود.همچنين روايت مىكند كه چون امير المؤمنين عليه السلام به طرف عراق رفت، كتب و سلاح و ودايع امامت را به ام سلمه سپرد تا پس از شهادت آن حضرت به امام حسن عليه السلام بسپارد و هنگامى كه امام حسن عليه السلام مسموم شد، آن سلاح و ودايع را به ام سلمه سپرد تا به امام حسين عليه السلام بدهد .امام حسين عليه السلام نيز هنگام حركت به سوى عراق آن ودايع را به او سپرد تا به امام على بن الحسين عليه السلام بسپارد.از اين گفتار معلوم مىشود كه ام سلمه نزد اهل بيت عليه السلام چنان ارج و منزلتى داشت كه محرم اسرار و حافظ امانات ايشان بود.
ام سلمه براى بازداشتن عايشه از جنگ با امير المؤمنين عليه السلام، او را بسيار نصيحت كرد و بعد از آن نيز براى وى نامه نوشت تا او را از جنگ باز دارد.ام سلمه در غزوه خيبر و فتح مكه و حصارة الطائف و غزوه هوازن وثقيف و سپس در حجة الوداع همراه رسول الله صلى الله عليه و آله بوده است.
ام سلمه نزديك 387 حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و فاطمه زهرا عليها السلام و ابو سلمه نقل كرده كه 29 حديث آن در صحيحين نقل شده است.
طبرانى 518 حديث از راويان مختلف از ام سلمه درباره موارد مختلف از احكام فقهى، احوالات رسول الله صلى الله عليه و آله و عصمت و طهارت اهل بيت روايت كرده است.علامه مجلسى نيز ذيل زندگانى رسول الله صلى الله عليه و آله، يك باب به نام «ام سلمه» اختصاص داده است .
وى در سن 84 سالگى در حكومت يزيد، در شهر مدينه وفات كرد و در بقيع مدفون شد وى آخرين نفر از امهات المؤمنين بود كه از دنيا رفت.
اروى، (محدث، عالم، بليغ، متوفى قرن 1 ه) دختر حارث بن عبد المطلب، از بانوان بزرگ و بليغ شيعه زنى مؤمن نيكوكار خير انديش عاقل و استوار در ايمان و مذهب بود.به وقت سخنرانى همگان را به عجز وامىداشت.در برابر معاويه، خشنترين خطبهها و سخنان را ايراد كرد .برخى از بزرگان اهل سنت و علماى شيعه گفتار وى را با معاويه در حالى كه پير زنى بود و معاويه را مفتضح كرد و حقانيت خاندان رسول الله صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را بيان كرد ـ در كتابهايشان ذكر كردهاند.پس از سخنان اروى، معاويه براى ساكت كردن اوگفت: عمه! حاجتت را بگو و حرفهاى زنانه را كنار بگذار.اروى گفت: دستور بده شش هزار دينار به من بدهند.معاويه گفت: براى چه مىخواهى؟ اروى گفت: مىخواهم چشمه اى براى نسل حارث بن عبد المطلب خريدارى كنم.دو هزار دينار ديگر را براى ازدواج جوانان حارث خرج كنم و باقى آن را براى زيارت خانه خدا و مشكلات مدينه صرف نمايم.معاويه دستور داد كه شش هزار دينار به او بدهند و گفت: اين مبلغ براى توست، اما به خدا اگر على بود، چنين كارى نمىكرد.
اروى گفت: راست مىگويى، على امانت را ادا نمود و به امر خدا عمل كرد و براى اجراى آن بازخواست مىكرد.و تو امانت را ضايع، و در مال خدا خيانت كردى و مال خدا را به كسانى دادى كه استحقاق آن را نداشتند، با آن كه خداوند در قرآنش فرموده: حقوق را به اهلش بدهيد و مال ناحق نگيريد.امير المؤمنين ما را به گرفتن حقمان ـ كه خدا بر ما واجب كرده ـ دعوت نمود. (تو آتش جنگ برافروختى) و او را به جنگ مشغول كردى و از كارهايش بازداشتى.تو چه مىگويى؟ بر من منت مىگذارى؟ بر مالى كه حق ماست؟ ما كه چيزى غير از حقمان نگرفتهايم .سپس ادامه داد و گفت: نام على را بردى؟ خدا دهانت را بشكند و بلايت را زياد كند كه از على چنين ياد مىكنى.پس از آن گريست و اين اشعار را در فضايل على عليه السلام سرود:
ألا يا عين ويح اسعدينا ألا و أبكى أمير المؤمنينا
رزينا خير من ركب المطايا و جال بها و من ركب السفينا
و من لبس النعال أو احتذاها و من قرأ المثانى و المئينا
اذا استقبلت وجه ابى حسن رأيت البدر راع الناظرينا
و لا وا؟ ؟ ؟ : لا أنسى عليا و حسن صلاته فى الراكعينا
أفى الشهر الحرام فجعتمونا بخير الناس طرا أجمعينا
ام اسلم (صاحبة الحصاة)، (محدث، متوفى قرن 1 ه) يكى از سه زنى است كه به صاحبة الحصاة (دارنده سنگ ريزهها) مشهور است.جز حديثى كه مرحوم كلينى درباره وى نقل كرده از شرح حال و تاريخ وفات او اطلاعى در دست نيست، اما از روايت كلينى معلوم مىشود كه او تا زمان امام زين العابدين عليه السلام زنده بوده و در ايام حيات آن حضرت، وفات يافته است .
همچنين نتيجه مىشود كه ام اسلم امامى مذهب و داراى حالتى نيكو (حسن) و مورد عنايت خاندان پيامبر بوده و از اصحاب و راويان رسول الله، امير المؤمنين، امام حسن، امامحسين و امام زين العابدين عليه السلام بوده و از ايشان نقل روايت كرده و خدمت ايشان رسيده و حامل سر امامت بوده است.امامان ديگر عليه السلام از وى نقل روايت فرمودهاند.
ام سنان اسلميه، (محدث، متوفى قرن 1 ه) همسر يزيد بن حريث، يكى از زنان مبارز و از راويان حديث پيامبر صلى الله عليه و آله است.پس از هجرت اسلام آورد و با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد.زنى با محبت و دوستدار اهلبيت عصمت و با همت و شجاعت بود.هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله عازم خيبر بود خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! دوست دارم با شما بيايم و در ميدان جنگ مجروحان را معالجه و بيماران را مداوا نمايم و مجاهدان را يارى و از بار و بنه آنان محافظت و تشنگان را سيراب گردانم.حضرت فرمود: با ما حركت كن.وى بيشتر اوقات همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در فتح خيبر شركت داشت.
ام سنان مىگويد: آنگاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آماده حركت به سوى خيبر شد، نزد ايشان رفتم و عرض كردم: اى رسول خدا، اجازه فرماييد همراه شما باشم، مشكهاى آب را وصله مىكنم و مىدوزم و بيماران و مجروحان مداوا، اگر مجروح نبود، كاروان را راهنمايى مىكنم.پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بسم الله حركت كن، تو دوستانى دارى كه براى آمدنشان با من صحبت كردند و من به آنان اجازه دادهام.برخى از قوم تو هستند و بعضى نه .اگر مىخواهى همراه قوم (و خانواده) خود باش و يا با ما بيا.گفتم: با شما مىآيم.فرمود : همراه همسرم ام سلمه باش.
ام عطيه انصارى، (محدث، متوفى قرن 1 ه) نسيبه دختر حارث، از بزرگ بانوان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و از آن راويان حديث است كه در بسيارى از غزوات با رسول الله صلى الله عليه و آله همراه بوده و به مداواى مجروحان و بيماران مىپرداخته است.در غسل دادن زينب، دختر پيامبر صلى الله عليه و آله شركت داشته است.حديث او در غسل ميت از اصول است، عدهاى از علماى تابعين بصره چگونگى غسل ميت را از وى فرا گرفتهاند.
طبرانى به سند خود از ام شراحيل از ام عطيه نقل كرده كه گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله على را براى جنگى اعزام فرمود.پس از آن ديدم (آن حضرت) دستانش را بالا برد و عرضه نمود: بار خدايا مرا نميران تا على را به من نشان دهى.طبرانى قريب 85 حديث و صحاح سته چند حديث از ام عطيه نقل كردهاند.
ام الفضل (لبابة) (محدث، متوفى قرن 1 ه) همسر عباس بن عبد المطلب، اولين زنى است كه پس از حضرت خديجه عليها السلام در مكه اسلام آورد.
ابن سعد به سند خود از كريب نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره او وخواهرانش فرمود: «ان الاخوات لمؤمنات» : بيقين اينان خواهرانى مؤمن هستند.
مجلسى به نقل از كتاب العدد روايتى از ام الفضل نقل كرده كه ترجمه آن اين است: اى رسول خدا در خواب ديدم كه عضوى از اعضاى شما در اتاقم افتاده است.حضرت فرمود: فاطمه فرزندى به دنيا مىآورد كه تو او را عهدهدار خواهى شد پس حسين عليه السلام به دنيا آمد و رسول الله صلى الله عليه و آله وى را به ام الفضل سپرد تا شير دهد.
پسران او فضل، عبد الله، معبد، عبيد الله، قثم و عبد الرحمن هستند.
ام موسى، (محدث، متوفى قرن 1 ه) خادم امير المؤمنين على عليه السلام، محدث و ثقه و از راويان حديث على بن ابى طالب عليه السلام بود.وى سرپرستى و نگهدارى فاطمه دختر آن حضرت را نيز بر عهده داشت.از امير المؤمنين على عليه السلام و ام سلمه روايت كرده و اسماعيل بن زياد، و مغيرة بن مقسم ضبى از او روايت نموده اند.او تابعى و اهل كوفه است.نام وى را فاخته يا حبيبه هم گفته اند.شيخ مفيد از اسماعيل بن زياد از ام موسى خادمه على عليه السلام روايت مىكند كه به دخترش ام كلثوم فرمود: دخترم! اندك زمانى به ديدار ما بيشتر نمانده است.ام كلثوم گفت: اى پدر! چرا اينگونه سخن مىگويى؟ حضرت فرمود: رسول خدا را در خواب ديدم كه غبار صورتم را مىزدود و مىفرمود: اى على از عمر تو چيزى باقى نيست .
اسماعيل بن زياد گويد: بيش از سه روز نگذشت كه آن ضربه (به سر مبارك آن حضرت) زده شد .ام كلثوم فرياد مىزد، و حضرت مىفرمود: دخترم! چنين نكن.رسول خدا را مىبينم كه با دست به من اشاره مىكند و مىفرمايد: اى على نزد ما بيا، آنچه نزد ماست براى تو بهتر است.
ام هيثم نخعى، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر اسود و همسر ابو الهيثم بن تيهان از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام و از اصحاب و شيعيان على عليه السلام است.شيخ مفيد مىنويسد : هنگامى كه ابن ملجم به قتل رسيد (و قصاص شد)، ام هيثم از امام حسن عليه السلام خواهش كرد تا جسد ابن ملجم را به وى دهد تا آن را بسوزاند.ابو مخنف مىگويد: وى در رثاى امير المؤمنين على عليه السلام اشعارى گفته است.ترجمه آن چنين است:
اى چشم و اى بر تو، با ما همراهى كن و براى امير مؤمنان اشك بريز.
دچار مصيبت فقدان كسى شديم كه مانندش بر مركب سوار نشده و آن را رام نكرده و زير ركاب نكشيده، و يا در كشتى قدم ننهاده است.
و نيز بهترين كسى كه كفش پوشيده و با آنها گام برداشته، و سورههاى كوتاه و بلند قرآن را خوانده است.ما پيش از شهادت آن بزرگوار زندگى خوشى داشتيم، زيرا يار وفادار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در ميان خويش ديدار مىكرديم.
كسى كه دين حق را بدون ترديد بر پا مىداشت، و بطور آشكار به احكام ارث و فرائض، حكم مىفرمود.
سركشان را به اتفاق مىخواند و از طرفى در بريدن دست دزد و كيفر او قاطع بود...
خوله، (محدث، متوفى قرن 1 ه) دختر حكيم و همسر عثمان بن مظعون، زنى صالح، فاضل و از برترين زنان ثقيف بود كه وجود خويش را وقف پيامبر صلى الله عليه و آله نمود و به آن حضرت خدمت كرد.وى راوى احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله است و پانزده حديث از آن حضرت نقل كرده است.همسرش از زهاد و اكابر صحابه و اولين نفر از اصحاب بود كه از دنيا رفت .رسول خدا صلى الله عليه و آله بر پيكر عثمان بن مظعون حاضر شد، او را بوسيد و در بقيع دفن كرد.
بشير بن سعد، سعيد بن مسيب، سعد بن ابى وقاص، عروة بن زبير، عمر بن عبد العزيز و محمل بن يحيى بن حبان، ابن منقذ از خوله روايت مىكنند.
دارمية حجونية، (محدث، متوفى قرن 1 ه) وى زنى سياه صورت و سپيد سيرت از قبيله بنى كنانه، و از طرفداران على عليه السلام، بانويى با فضيلت و با فصاحت بود.هنگامى كه معاويه به حج رفت، كسى را به دنبال وى فرستاد.همين كه دارميه آمد، معاويه با لحنى حقارت آميز احوالش را پرسيد و گفت: مىدانى چرا تو را به اينجا فرا خواندهام؟ گفت: نه، كسى جز خدا از غيب خبر ندارد.
معاويه گفت: تو را اينجا خواستم تا بدانم چرا على را دوست مىدارى و مرا دشمن مىشمارى؟ گفت: اگر امانم دهى مىگويم.معاويه گفت: در امانى، اما راستش را بگو.
گفت: على را براى عدلش نسبت به رعيت و اينكه بيت المال را مساوى قسمت مىنمود دوست دارم .و تو را دشمن مىدارم، زيرا بر سر امرى كه در آن على از تو برتر بود، با او جنگيدى و چيزى را طلب كردى كه حقى در آن نداشتى.على را دوست دارم، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله عقد ولايت او را بست.او دوستدار مساكين بود و اهل علم را بزرگ مىشمرد.تو را دشمن مىدارم، زيرا خون مردم را به ناحق ريختى و به جور و ستم قضاوت كردى و از روى هوا و هوس حكم مىكنى.
معاويه باز براى تحقير وى سخنان سخيفى بر زبان راند و دارميه نيز به او پاسخ داد.
سپس گفت: اى زن! على را ديدهاى؟ گفت: آرى، به خدا ديدهام.گفت: او را چگونه يافتى؟ گفت: او را ديدهام، ولى آن ملك و سلطنتى كه تو را فريفته، او را فريب نداده، و نعمتىكه تو را مشغول داشته (و از خدا غافل كرده) او را مشغول نكرده است.
معاويه گفت: كلام او را شنيدهاى؟ دارميه گفت: به خدا قسم آرى، دلها را از ظلمت و تاريكى روشن مىكرد و جلا مىداد.
و جواب داد: راست گفتى و سرانجام دستور داد براى ساكت كردنش آنچه نياز دارد به او بدهند، و گفت: به خدا قسم اگر على بود چيزى به تو نمىداد.دارميه گفت: آرى به خدا قسم كه حتى يك موش (بى ارزش) هم از مال مسلمين نمىداد.
سوده، (محدث، اديب، متوفى قرن 1 ه) دختر عماره، از بانوان شجاع و دانا و فصيح و بليغ و در گفتار ممتاز و از شيعيان على عليه السلام به شمار مىرفت و با كلام و شعر خويش جهاد مىكرد.در برابر معاويه حق كلام را ادا نمود و پايدارى خود به ولايت امير المؤمنين عليه السلام را اثبات كرد.و فضايل سوده از داستان ملاقاتش با معاويه آشكار است.ابن طيفور به طريق خويش از محمد بن عبيد الله و ابن عبد ربه از عامر الشعبى در بخش «الوافدات على معاويه» حكايتى نقل مىكند بدين مضمون:
سوده بنت عماره اجازه خواست تا به مجلس معاويه وارد شود.معاويه به او اجازه داد.هنگامى كه وارد شد، معاويه به او گفت: تو همان كسى هستى كه در مدح على و ذم ما شعر گفته اى؟ سوده گفت: بله، من از حق روى گردان نشوم و عذر خواهى نكنم.
معاويه گفت: چه چيز تو را بر آن داشته كه اينگونه سخن بگويى؟
سوده گفت: دوستى على عليه السلام و پيروى حق.
معاويه گفت: به خدا اثرى از پيروى حق در تو نمىبينم.سوده گفت: تو امروز رئيس مردم شدهاى و امور آنان را به دست گرفتهاى، خداوند درباره كار ما و حقى كه بر تو داريم، از تو سؤال خواهد كرد.شخصى را حاكم ما كردهاى كه تو را فريب داده است و با تكيه بر قدرت و سلطنت تو، بر ما دستاندازى مىكند و مانند سنبله گندم، ما را درو مىكند، و قطع و نابود مىسازد.همچنان كه گياه را قطع مىكنند، اموال و شوكتمان را از ما مىگيرد.او بسر بن أرطاة است كه به ديار ما آمده، مردانمان را مىكشد و اموالمان را مىگيرد.اگر اطاعت تو نمىكرد، عزت ما برقرار بود.اگر او را عزل كنى ممنون تو هستيم و اگر نه پس تو را شناختهايم.
معاويه گفت: مرا تهديد مىكنى؟ بايد كه تو را بر شتر ناآرامى بنشانم و نزد او بفرستم تا حكمش را بر تو جارى كند.
سوده ساكت شد و گريست و شعرى سرود بدين مضمون: صلى الاله على جسم تضمنه*قبر فأصبح فيه العدل مدفونا
قد حالف الحق لا يبغى به ثمنا*فصار بالحق و الايمان مقرونا
درود خداوند بر جسمى كه قبر آن را در برگرفته و عدل در آن مدفون شده.
هم پيمان حق بود، و هرگز همتايى براى او نيست.او با حق و ايمان مقرون و همزاد گشته است .
معاويه گفت: اين شعر درباره كيست؟ سوده گفت: على بن ابى طالب عليه السلام.معاويه گفت : على برايت چه كرده كه نزد تو چنين است؟ سوده گفت: روزى در مورد مردى كه براى جمع آورى زكات فرستاده بود و به نزد وى شكايت بردم او را در حال نماز يافتم، وقتى مرا ديد نمازش را مختصر كرد و با رأفت و مهربانى پرسيد: كارى داشتى؟ جريان را برايش نقل كردم، حضرت گريست و فرمود: خدايا تو بر من و اينان شاهد باش، من هيچگاه به ستم كردن بر مردم دستورى ندادهام و بر ترك حق تو امر نكردهام، سپس قطعه پوستى از جيبش بيرون آورد و (فرمان عزل او را) بر آن نگاشت.نامه را از آن حضرت گرفتم، به خدا، نه آن را مهر كرد و نه بست و من آن را خواندم.
معاويه گفت: پسر ابو طالب، شما را آموخته و عادت داده كه بر سلطان جرى شويد.به تدريج اين مزه از زير زبانتان خواهد رفت.
معاويه گفت: پسر ابو طالب، شما را آموخته و عادت داده كه بر سلطان جرى شويد.به تدريج اين مزه از زير زبانتان خواهد رفت.
معاويه گفت: بنويسيد كه مالش را به او باز گردانند و به عدالت با او رفتار كنند.سوده گفت: براى من يا براى همه قومم؟ معاويه گفت: براى تو.سوده گفت: به خدا اين عدالت نيست و كار زشتى است، من هم مانند ساير افراد هستم.معاويه گفت: براى او و قومش بنويسيد.
فاطمه، دختر حبابه و البيه، (صاحبة الحصاة)، (محدث، متوفى قرن 1 ه) شيخ طوسى او را در زمره راويان امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام ذكر نموده است.شيخ اردبيلى و ميرزا استرآبادى نيز او را از راويان حديث معرفى كردهاند.
فضة النوبية، (محدث، متوفى قرن 1 ه) فضه خدمتكار حضرت زهرا عليها السلام پيامبر صلى الله عليه و آله وى را براى كمك به فاطمه عليها السلام تعيين فرمود.او زنى عالم، فصيح، حافظ قرآن و از نظر ايمان و تقوا و زهد و ورع در درجه عالى قرار داشت و محبتش به اهل بيت عليه السلام معروف و مشهور است.بلاغت كلام و نيكويى بيانش بر كسى پوشيده نيست.او فقط كمك كار منزل نبود، بلكه شاگرد فاطمه عليها السلام تربيت يافته او و پيوسته ملازم آن حضرت بود.
ابن حجر از امام صادق عليه السلام از پدرانش از على عليه السلام روايت مىكند كه فرمود : رسولخدا صلى الله عليه و آله خادمى براى فاطمه عليها السلام استخدام كرد كه نامش فضه بود و نان مىپخت.رسول الله صلى الله عليه و آله دعايى به او تعليم فرمود تا هنگام خستگى بخواند، آن دعا اين است: «يا واحد ليس كمثله أحد تميت كل احد و أنت على عرشك واحد لا تأخذه سنة و لا نوم» : اى يكتايى كه كسى (و چيزى) مانند او نيست.همه چيز را مىميرانى، در حالى كه تو تنها بر عرشت جاويدى و خواب و غفلت بر او غلبه ندارد.
علامه مجلسى از ورقة بن عبد الله أزدى نقل كرده است: در حالى كه در خانه خدا طواف مىكردم، كنيزى زيبا روى و زيبا كلام ديدم، كه با فصاحت جملاتى بيان مىكرد و مىگفت: «رب البيت الحرام و الحفظة الكرام و زمزم و المقام...أن تحشرنى مع ساداتى الطاهرين...»
ورقة گويد: گفتم: اى جاريه گمان كنم كه از خدمتكاران همسران رسول الله صلى الله عليه و آله هستى؟
گفت: برتر از آن.گفتم: كداميك از آنهايى؟ گفت: من فضه خدمتكار فاطمه زهرا عليها السلام هستم.
همچنين علامه مجلسى (ره) از مناقب ابن شهر آشوب نقل مىكند كه ابوالقاسم قشيرى در كتابش آورده است: روزى در بيابان از قافله بازماندم زنى را ديدم، پرسيدم كيستى؟ گفت: «و قل سلام فسوف تعلمون...» .در اين گفتگو هر سؤالى كه قشيرى كرده اين خانم با آيه قرآن پاسخ داده تا سرانجام پسران او را مىبيند و از ايشان مىپرسد كه اين زن كيست؟ آنها گفتند : مادر ما فضه، خادمه فاطمه زهرا عليها السلام است و بيست سال است كه فقط با آيات قرآن تكلم مىنمايد.ورقة بن عبد الله أزدى نقل مىكند: به فضه گفتم برايم از حال فاطمه عليها السلام بعد از رحلت پدرش بگو.شروع به گريه كرد و گفت: بدان، آنگاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله قبض روح شد، كوچك و بزرگ غصهدار شدند و بسيار گريه كردند و صبر و بردبارى را از دست دادند.غم و غصه و ناراحتى نزديكان و اصحاب و دوستداران و غريبان و منسوبان زياد شد و هر كه را مىديدى در حال گريه و ندبه و ناله بود و در ميان مردم روى زمين و ياران و نزديكان و دوستان كسى محزونتر و گريانتر و نگرانتر از مولايم فاطمه زهرا عليها السلام نبود و حزن و اندوهى او تجديد مىشد و افزايش مىيافت و گريهاش بيشتر مىشد.هفت روز نشست. هر روز كه فرا مىرسيد گريهاش شديدتر از روز قبل مىشد و چون روز هشتم فرا رسيد آن حزن و اندوهى كه پنهان مىداشت، آشكار كرد.ديگر صبر و تحمل نداشت ناگهان بيرون آمد و فريادى زد.گويا از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن گفت.زنان و بچهها از خانهها بيرون ريختند و مردم ضجه مىزدند و فرياد بر مىآوردند، همه مردم از هر سو جمع شدند.چراغها خاموش شد تا هيكل زنان مشخص نشود و زنان تصور كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله از قبر برخاسته است، مردم چون از حادثه با خبر شدند، حيران گشتند.آن حضرت پدرش را باگريه و زارى صدا مىزد و مىفرمود: اى پدر! اى مصطفى! اى محمد! اى ابو القاسم ! اى مايه شادى بى سرپرستان و يتيمان! كيست كه شايستگى قبله و محراب و نماز را داشته باشد؟ ، كيست كه بتواند دختر داغديده و پريشانت را دريابد.
فضه همسر ابوثعلبه حبشى بود براى او پسرى به دنيا آورد.پس از مرگ وى با ابو مليك غطفانى ازدواج نمود.
ام فروه، (محدث، متوفى قرن 2 ه) فاطمه، يا قريبه، مادر امام صادق عليه السلام و دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر، و مادرش اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر است.بدين ترتيب ام فروه از طرف پدر نواده و از ظرف مادر نوه ابوبكر است.
ام فروه از بانوان محدث، عارف، صالح و در نهايت ورع و تقوا بود.امام صادق عليه السلام دربارهاش فرمود: «كانت امى ممن امنت و اتقت و احسنت، و الله يحب المحسنين» مادرم از ايمان آورندگان و متقين و نيكوكاران بود و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
مرحوم برقى او را از راويان امام صادق عليه السلام شمرده است.علامه مامقانى نيز او را در زمره زنان راوى ذكر كرده و پس از بيان روايتى درباره او چنين مىگويد: «اين روايت نشانه وثاقت ام فروه است، زيرا كه همواره با تقوى و نيكوكار بوده است، بدين ترتيب او را از ثقات مىشماريم.»
مسعودى مىگويد: از پرهيزكارترين زنان زمان خويش بود و از على بن الحسين عليه السلام حديث روايت مىكرد.
حميده، (عالم، محدث، متوفى قرن 2 ه) حميده بربريه، دختر صاعد بربرى اندلسى، لقبش لؤلؤه، و كنيهاش ام محمد و مادر فرزندان امام صادق عليه السلام، (موسى بن جعفر عليه السلام، اسحاق و محمد) است.امام صادق عليه السلام به بانوان امر مىفرمود كه در احكام به وى رجوع نمايند.در كتاب جواهر از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه عبد الرحمن بن حجاج از آن حضرت سؤال كرد: در اينجا (مراسم حج) فرزندى به دنيا آمده است، وظيفه چيست؟ حضرت فرمود: به كنيزى بگو حميده را ملاقات كند و سؤال كند كه با پسرانشان (كودكانشان) در اينجا چگونه رفتار مىكنند؟ كنيزك رفت و از حميده سؤال كرد، حميده فرمود: هنگامى كه روز ترويه (روز هشتم ذيحجه) شد، شما از جانب او نيت كنيد و لباس دوخته را از او دور كنيد و لباس احرام به طفل بپوشانيد.
امام صادق عليه السلام هر گاه مىخواست حقوق اهل مدينه را تقسيم كند، آن را به دست مادر خود و بانوى حرم خويش حميدة المصفاة مىداد.مرحوم كلينى از پدر عيسى بن عبد الرحمن سرگذشت ارتباط وى را با بيت عصمت و طهارت چنين نقل مىكند: ابن عكاشه خدمت امام باقر عليه السلام بود و عرض كرد: چرا براى ابو عبد الله همسر نمىگيريد؟ ـ در برابر امام عليه السلام كيسه پول سربستهاى ـ بود، آن حضرت فرمود: بزودى برده فروشى از اهل بربر مىآيد و با اين كيسه پول، دخترى برايش مىخريم.
دختر خريده شد و نزد امام باقر عليه السلام آورد شد.امام باقر عليه السلام خدا را حمد و ثنا گفت، سپس به دختر فرمود: نامت چيست؟ گفت: حميده.امام عليه السلام فرمود: در دنيا حميده باشى و در آخرت محمود (پسنديده) .به من بگو كه دوشيزه هستى يا بيوه؟ دختر گفت : دوشيزهام...سپس امام عليه السلام به فرزندش، جعفر عليه السلام فرمود: او را به همسرى بگير.و پس از آن بهترين شخص روى زمين، يعنى موسى بن جعفر عليه السلام متولد شد.
امام صادق عليه السلام دربارهاش فرمود: حميده مانند شمش طلا از پليديها پاك است.به سبب كرامتى كه خداوند نسبت به من و حجت پس از من دارد، ملائكه همواره او را نگهدارى كردند تا به من رسيد.حميده از خاندان بزرگان غير عرب بود.
نجمه مادر امام رضا عليه السلام، (محدث، متوفى قرن 2 ه) سكن النوبيه، ام ولد امام كاظم عليه السلام و مادر امام رضا عليه السلام است.كنيهاش ام البنين و به نامهاى اروى، نجمه، سمانه، تكتم و خيزران نيز ناميده شده و به شقراء ملقب است.هنگامى كه امام رضا عليه السلام را به دنيا آورد، طاهره نام گرفت.صدوق به اسناد خود حديثى درباره وى نقل كرده است: حميدة المصفاء، مادر امام موسى بن جعفر عليه السلام، كنيزى ـ كه از اشراف عجم بود و در بين عربها متولد شده و با فرزندان آنها رشد و نمو كرده، و نزد ايشان تربيت شده بود ـ خريدارى و آن را به فرزندش موسى عليه السلام هديه كرد و به آن حضرت گفت: كنيزى برتر از اين نديدهام و شكى نيست كه خداوند متعال به زودى نسل تو را از وى آشكار خواهد ساخت.
شيخ در حديث ديگرى به اسناد خود از على بن ميثم از پدرش نقل مىكند: هنگامى كه حميده، مادر موسى بن جعفر عليه السلام، نجمه، ام الرضا عليه السلام را ـ كه كنيزى بود ـ خريدارى كرد، پس از آن رسول الله عليه السلام را در خواب ديد كه به او فرمود: اى حميده، نجمه را به فرزندت موسى هديه كن، زيرا او بهترين خلق روى زمين را به دنيا خواهد آورد.حميده، نجمه را به فرزندش بخشيد و او دوشيزه بود.
همچنين شيخ صدوق نقل كرده است كه ابن ميثم از پدرش و او از مادرش (جده على بن ميثم) گفت: شنيدم نجمه، مادر امام رضا مىگفت: هنگامى كه فرزندم على را حامله شدم، سنگينى باردارى را حس نمىكردم و در خواب صداى تسبيح و تعريف و تمجيد خداوند را از درون شكمم مىشنيدم كه مرا ترسانده بود.چون حضرت به دنيا آمد دستهايش بر زمين گسترده و سرش به طرف آسمان بلند بود و لبانش تكان مىخورد، گويا سخن مىگفت.پدرش موسى بن جعفر عليه السلام وارد شد و به من فرمود: مبارك باد بر تو كرامت پروردگارت اى نجمه! او را در پارچه سفيدى پيچيدم و امام عليه السلام در گوش راست (نوزاد) اذان گفت و در گوش چپ اقامه، و آب فرات خواست و آن را به سقف و اطراف دهان نوزاد ماليد و پس از آن او را به من بازگرداند و فرمود: او را بگير كه نماينده خداوند متعال در زمين است.
سعيده، جاريه امام صادق عليه السلام، رجال مامقانى در شرح زندگى او از بصائر الدرجات روايت مىكند كه سعيده نزد امام صادق عليه السلام منزلت داشت و امام صادق عليه السلام به او وصيتهايى فرمود.و او فرمودههاى آن حضرت را به مردم ياد مىداده است.امام صادق عليه السلام به او فرمود: من از خداوند درخواست مىكنم همچنان كه در دنيا تو را به من شناساند در آخرت نيز تو را به ازدواج من درآورد.اين زن چنان با عفت و حيا بود كه به مسجد هم نمىآمد، مگر براى زيارت رسول خدا.هنگام مرگ نيز اين كلمه را از او شنيدند كه مىگفت: قد رضينا الثواب و آمنا العقاب.
مادر محمد بن مهاجر، (محدث، فاضل، متوفى قرن 2 ه) از ثقاف اصحاب امام صادق عليه السلام است زنى فاضله علامه از روات احاديث حضرت صادق است و مثل ابن ابى عمى از او روايت دارد از ان جمله صدوق در علل الشرايع باسناد خود از ابن ابى عمير از محمد بن مهاجر از مادرش ام سلمه روايت كرده است، مامقانى در رجال خود شهادت به ثقه بودن اين زن داده است.
ام اسود، دختر اعين بن سنسن شيبانى (محدث، متوفى سال 153 ه) خواهر زرارة بن اعين، بانويى عالم و فاضل، و نخستين فرد از آل اعين بود كه به واسطه ابو خالد كابلى شيعه شد.تشيع او سبب شيعه شدن ساير افراد اين خاندان گرديد.
علامه حلى مىگويد: ام اسود دختر اعين بانويى عارف بود.على بن احمد عقيقى گويد: او كسى است كه چشمهاى زراره را هنگام فوت بست.
ام خالد، (محدث، متوفى قرن 2 ه) از اصحاب امام باقر و امام صادق عليه السلام و از زنان محدث فصيح و بليغ است.از نام و خاندان ام خالد اطلاعى در دست نيست.تنها كنيه او از روايتى كه كشى نقل كرده، به دست آمده است.كشى به سند خود از ابو بصير روايتى نقل كرده كه ترجمه آن چنين است: نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم و ام خالد ـ كه دستش رايوسف بن عمرو قطع كرده بود ـ اجازه ورود خواست.ابو عبد الله عليه السلام فرمود: آيا دوست دارى سخن ام خالد را بشنوى؟ گفتم: بلى، فرمود: الان اجازه ورود خواست.آن حضرت مرا بر حصير نشاند، ام خالد وارد شد و صحبت كرد.ديدم در كمال فصاحت و بلاغت سخن مىگويد.درباره مسائل مختلف از حضرت سؤالاتى نمود و در محضر امام صادق عليه السلام از كثير النوا ـ كه از اصحاب امام باقر عليه السلام بود ولى بترى مذهب شده بود ـ برائت جست.
شطيطه نيشابورى، (متوفى قرن 2 ه) از زنان فاضل، مؤمن و پرهيزگار شيعه، علامه مجلسى در بحار الانوار، درباره معجزات امام موسى كاظم عليه السلام مىنويسد: شيعيان نيشابور به عادت هر ساله يكى از شيعيان امين را به نزد امام مىفرستادند تا مسائل شرعى خود را بپرسند و نيز سهم امام خويش را تقديم كنند، در يك سال ابو جعفر محمد بن ابراهيم يا محمد بن على نيشابورى را به خدمت امام فرستادند.شطيطه نيز يك درهم و يك پارچه خام ـ كه به دست خود رشته و بافته بود و چهار درهم بيشتر ارزش نداشت ـ آورد.ابو جعفر گفت: من خجالت مىكشم كه اين ناقابل را خدمت امام برم.شطيطه گفت: «ان الله لا يستحيى عن الحق» ، آنچه بر ذمه من هست همين مقدار است.ابوجعفر در مدينه به خدمت امام رسيد.امام عليه السلام ضمن پاسخگويى به سؤالات فرمود: درهم شطيطه را بياور و دست در كيسه كردند و درهم و پارچه شطيطه را برداشتند و رد كردند و همان سخن شطيطه را فرمود: «ان الله لا يستحيى عن الحق» ، و افزودند : به شطيطه سلام مرا برسان و اين چهل درهم را نيز به او بده و پارچهاى نيز به او دادند و فرمودند: اين هديه من به شطيطه است.به او بگو كه آن را كفن خود قرار بده كه پنبه اين پارچه از مزرعه خود ماست و خواهرم آن را رشته و بافته است، و نيز از روز رسيدن ابو جعفر تا روز نوزدهم زنده خواهى بود.از اين چهل درهم شانزده درهم خرج كن و بيست و چهار درهم براى كفن و دفن خود نگاه دار و به جنازه او خود نماز خواهم خواند.
پىنوشتها:
1.وى در خانه حضرت زندگى مىكرد و پيامبر را براى خود به عنوان پدر برگزيده بود.بر اين اساس او را پسر خوانده حضرت مىناميدند.
2 و 3 ـ اصطلاحى است در نقل حديث و درجهاى عالى براى ناقل روايت كه نقل شخص با اين درجه مقبول و مورد اعتماد است.P>
4 ـ مشهور چنين است كه اين بانوى مجلله قبل از واقعه كربلا از دنيا رحلت نموده بود و آنچه در افواه پيرامون حضور وى در كربلا و قضاياى مربوط به حالات وى در سادهترين تعبير مىتوان به زبانحال مادرى كه براى فرزندش نوحه سرايى مىكند توجيه نمود و اگر خارج از اين باشد به عنوان خالف صدق و كذب است.در اين مورد مىتوان به كتابهايى كه پيرامون واقعه كربلا نوشته شده است مراجعه نمود.
5.كلمه اف در اينجا به معنى افسوس و آه است.بيروج معرب بيروز به معنى سيه روزى است.معنى عبارت چنين است: آه، هرمز سيه روز باد كه فرزندانش به اسارت در آمدند.