تحقیق بناهاي تاريخي موجود در رمان سووشون

تحقیق بناهاي تاريخي موجود در رمان سووشون (docx) 5 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 5 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بناهاي تاريخي موجود در رمان سووشون بخش ديگري از مكان‌هاي ياد شده در سووشون به بناهاي تاريخي اختصاص دارد. اشاره‌هاي اين‌جا و آن‌جا به اين مكان‌ها در روايت غالباً با تأكيدي ظريف و معنادار همراه است. از يك سو به ترسيم حال و هواي فرهنگي و سنتي شيراز ياري مي‌رساند و از سويي حس نوستالژيك و خاطره‌انگيز اثر را افزون‌تر مي‌كند. مهم‌ترين اين مكان‌ها عبارتند از: 1ـ دروازه قرآن 2ـ حافظيه 3ـ ارگ كريم‌خاني 4ـ خانه‌ي عزت‌الدله 5ـ آب‌انبار وكيل 1ـ دروازه قرآن: دروازه‌ي قرآن شيراز در اصل دروازه‌اي زيبا و محكم با دو اتاق در هر سو و به جاي مانده از زمان آل بويه بود كه در سال 1315 به دليلي نامعلوم به دست حاكم شيراز با خاك يكسان شد. در بالاي اين بناي با شكوه باستاني دو قرآن بزرگ كه نزد عوام به قرآن هفده من معروف بود، گذارده بودند. مردم شيراز بر اين باور بودند كه اگر روز اول ماه قمري به اين دروازه بيايند و از زير اين قرآن بگذرند، تا آخر ماه در پناه قرآن در برابر بلايا بيمه خواهند شد. اين دو قرآن پس از تخريب دروازه به موزه‌ي پاريس منتقل شدند. نسخه‌شناسان كتابت آن‌ها را به سلطان ابراهيم نوه‌ي شاهرخ تيموري نسبت مي‌دهند.14 سال‌ها بعد به همت بازرگاني دوستدار شيراز، به نام حاج اعتمادالتجار ايگار دروازه‌ي كنوني در محل دروازه‌ي قرآن سابق ساخته شد كه به همان نام خوانده مي‌شود. در سووشون در خلال آخرين سخنان و اعتراضات يوسف به دلال زينگر كه از زبان پيشكارش سيد محمد نقل مي‌شود، با دروازه قرآن آشنا مي‌شويم. يوسف با لحني انتقادي از ويراني دروازه‌ي قرآن سخن مي‌گويد و به گونه‌اي نامستقيم آن را با تاراج گندم توسط بيگانگان و قحطي و گرسنگي مردم پيوند مي‌دهد. گويي تمام اين اتفاقات در شهري بي در و پيكر ـ بي‌دروازه ـ مي‌تواند رخ دهد: «در همدان مردم دكان‌ها را بستند و نگذاشته يك دانه گندم از دروازه‌ي شهر خارج بشود، اين‌جا دروازه‌ي قرآن را خراب كردند.»(251) 2ـ حافظيه: آرامگاه حافظ يكي از بناهاي با شكوه و زيباي تاريخي بازمانده از دوران حكومت كريم‌خان زند است. البته سلاطين و حكام پيش از كريم خان نيز بناهاي يادبودي بر فراز قبر اين شاعر بزرگ ساخته بودند كه همگي در طول تاريخ از ميان رفت. تا اين‌كه كريم‌خان زند عمارتي زيبا و تالاري با چهار ستون سنگي يكپارچه و بلند براي آن ساخت و باغ بزرگي در جلو تالار احداث كرد و سنگ مرمر بزرگي روي قبر گذاشت كه دو غزل از شاه‌غزل‌هاي حافظ با خط نستعليق روي آن كنده شده بود.15 دكتر عبدالله‌خان، پير روشنگر و راهدان سووشون از «گروه حافظيون» شمرده مي‌شد. به روايت خود سووشون اين گروه «هر شب جمعه بر سر مزار حافظ احياء مي‌گيرند و شعر مي‌خوانند و شراب مي‌خورند و روي قبر حافظ مي‌ريزند و ساز و تنبور هم دارند.»(287) ظاهراً در منابع مربوط به شيراز نشاني از اين گروه و رسوم آن نيست. ممكن است راوي بر پايه‌ي سنتي كهن كه در شعر حافظ به آن اشاره شده، قلندراني را ترسيم كرده است كه به نشانه‌ي حيات و سرمستي خواجه‌ي شيراز بر سر تربت او باده مي‌نوشند و خاك‌جاي او را از شراب سيراب مي‌كنند و دست به ساز و طنبور مي‌برند.16 3ـ ارگ كريم‌خاني: در چهارسوي اين ارگ اتاق و تالار و ايوان ساخته شده كه توسط يك حصار آجري محكم و مرتفع، چهار برج در چهار گوشه محصور شده است. «اتاق‌ها اغلب با سنگ‌هاي مرمر ازاره بندي گرديده و به نقاشي‌هاي ظريف، كار هنرمندان عهد زنديه مزين و منقش بوده كه متأسفانه اكنون اثر كمي از آن مشهود است. همان حوض‌هاي بزرگي كه در ساير بناهاي كريم‌خان زند ديده مي‌شود، در ارگ كريم‌خاني نيز احداث گرديده و به حال خود باقي مانده است.»17 در سردر ورودي ارگ كريم خاني، مجلس كاشي‌كاري زيبايي نقش بسته است كه رستم را در نبرد با ديو سپيد نشان مي‌دهد. درون ارگ نيز با كاشي‌كاري‌هاي زيباي ديگري كه نقش خدمتكاران دوران زنديه و طرز لباس آن‌ها را مي‌نماياند تزيين شده است. خدمتكاراني با دستار و عمامه و ظروف پر از ميوه‌اي كه در دست دارند. در فصل سوم سووشون از ارگ كريم‌خاني نام برده مي‌شود. زري پا به پاي خديجه كلفتشان و عمه خانم خرما لاي نان گذاشته و حالا از پشت پنجره صداي عمه خانم را مي‌شنود كه با طبق‌كش‌ها هم‌صحبت شده است. «طبق كش اولي كه مخاطب بود جواب داد كجا بايد بروم؟ عمه خانم گفت: «ارگ كريم خاني ـ دوساقخانه»(31) از ارگ كريم خاني چند سالي به عنوان زندان شهرباني استفاده مي‌شد. گويا در سووشون با همين دوره سروكار داريم. زري در حرف‌هايش با عزت‌الدولـه صريحاً به اين نكته اشاره مي‌كند و مي‌گويد كه خوراكي‌هاي نذري را كه هر هفته براي زندانيان مي‌برد، در زندان زنان خود بين زن‌ها تقسيم مي‌كند اما خوراكي مردهاي زنداني را به زندان كريم خاني مي‌برد و به دفتر زندان تحويل مي‌دهد. (163) 4ـ خانه‌ي عزت الدولـه:از ديگر بناهاي تاريخي سووشون خانه‌ي عزت‌الدولـه است كه «واقعاً از ديدني‌هاي شهر بود و محال بود خارجي مهمي به شهر بيايد و به تماشاي آن خانه نرود»(159) خانه‌اي كه بچه‌هاي مدرسه‌اي را براي گردش علمي و ديدار بناهاي تاريخي، به آن‌جا مي‌برند. خانه‌اي زيبا و با شكوه كه هرچند به نظر نمي‌آيد خانه‌اي معين باشد اما مي‌تواند نمونه‌اي از خانه‌هاي قديمي اشراف زادگان شيراز باشد كه تخيلات راوي در ترسيم آن دخالت داشته است. خانه‌اي منقش به نقوش سنتي كه سربنيه‌ي حمام آن تا نيمه مرمر سفيد بود و روي نيمه‌ي ديگر حتي سقف نقاشي شده بود و در اتاق ارسي «سرتاسر سقف با تصويرهاي سر يك زن و يك مرد در كنار هم نقاشي شده بود.»(159) و روي ديوارهايش صحنه‌اي از داستان شيرين تصوير شده بود كه لخت كنار چشمه‌اي نشسته بود و گيس بلند سياهش را شانه مي‌كشيد و خسرو كه كلاه خسرواني بر سر و سبيل پرپشت داشت و سوار اسب بود و پرده‌ي پا در هوايي او را از شيرين جدا مي‌كرد.(160) كنار حمام زورخانه‌اي بود كه نقش رستم را با ريش دو شاخش بر ديوارهاي آن كشيده بودند كه ببر بيان بر تن داشت و اكوان ديو را كشته و پوست كنده بود.(161) معماري خانه‌ي عزت‌الدولـه به عنوان سنتي رو به زوال با لحني حسرت‌بار وصف مي‌شود. عزت‌الدولـه از آخرين نسل‌هايي است كه در خانه‌اي با چنين معماري و سنتي مي‌زيسته‌اند. نسل پس از او اين خانه‌ها را به چشم موزه و آثار باستاني مي‌نگرند كه در خوش‌بينانه‌ترين حالت بايد از آن‌ها محافظت شود تا به عنوان ميراث فرهنگي به نسل‌هاي بعدي منتقل شوند. 5ـ آب‌انبار وكيل: از بناهايي كه در زمان فرمانروايي كريم‌خان زند ساخته شده است، يكي آب‌انبار وكيل است. كريم‌خان در بيرون از شهر شيراز آن روزگار و جايي كه امروز بازار وكيل و موزه‌ي پارس و ارگ قرار گرفته است، طرح بناهاي مفصل و عظيمي را ريخت و در جوار كاخ مجلل سلطنتي خود، ساختمان يك مسجد جامع بزرگ و بازار و حمام و آب‌انبار و دارالحكومه و كاروان‌سرا و.‌.. را بنا نهاد كه تا سال 1300 به همان شكل بر جاي مانده بودند اما از آن پس به ادارات پست و تلگراف و تلفن و كتابخانه‌ي ملي و بانك و.‌.. تبديل شدند. تنها مسجد و بازار و آب انبارها به شكل قديم خود باقي ماندند8 كه همگي با نام وكيل خوانده مي‌شوند. آب انبار محفظه‌ي سر پوشيده‌اي در زير زمين است كه در آن آب خوشگوار و پاك ذخيره مي‌كنند و در قديم عمده‌ي نياز آب مردم از آن‌ها برآورده مي‌شد. از همين رو وقتي در سووشون بيماري تيفوس شيوع پيدا مي‌كند مردم دليل آن را ناپاكي آب‌انبار وكيل مي‌دانند و مي‌پندارند قشون خارجي نطفه‌ي اين بيماري را در اين آب انبار ريخته و آن‌ها را مسموم كرده است.(31) ج. باغ‌ها و تفريح‌گاه‌ها: شيراز از ديرباز به باغ‌هاي بزرگ و زيبايش زبان‌زد بوده است. با «وضع بي‌مثال» و آب و هواي معتدل و آفتاب شيراز چنين باغ‌هايي چندان مايه‌ي شگفتي نيست. هرچند در سال‌هاي اخير و با تحولات و تغييراتي كه دامن‌گير شيراز شده است بسياري از اين باغ‌ها از ميان رفته و جز نامي از آن‌ها نمانده است. منبع و مآخذ گوشه‌هايي از آداب و رسوم مردم شيراز، ص 176 قهرمان اصلي رمان جزيره‌ي سرگرداني و ساربان سرگردان نيز به نوعي با اين پرسش‌ها و دغدغه‌ها روبه رو است. در ساربان سرگردان از زبان هستي مي‌شنويم : «همه چيز يک دام است. زندگي يک شرط‌‌ بندي است. شرط‌ بندي ـ خلاء سبک ـ هرج و مرج ـ انزجارـ ترس ـ بحران شناخت، با قلب برويم يا عقل؟» سيمين دانشور، ساربان سرگردان، خوارزمي، 1380، ص55 اين شعرها به ترتيب در اين مجموعه‌ها يافتني است : تولدي ديگر، زمستان، شكفتن در مه و در كوچه باغ‌هاي نيشابور. براي اطلاع بيشتر ر.ک. دانيال سيميونويچ کيمياروف: «سيمين‌ دانشور و سووشون او»، ترجمه‌ي نرگس محمدي بدوي، بر ساحل جزيره سرگرداني، به کوشش علي دهباشي، سخن، 1383، ص 486 و نيز بزرگ علوي، حماسه‌ي ايستادگي، برساحل جزيره سرگرداني، ص 317 اين سردرگمي مردم ايران که حتي اختيار انتخاب نوع کلاه خود را نداشتند در نامه‌ي سيدضياء الدين طباطبائي به روشني ديده مي‌شود. نامه‌اي که هوشنگ گلشيري آن را به عنوان يک سند در پايان کتاب خود درباره‌ي آثار دانشور آورده است. جدال نقش با نقاش، ص 273-218 چشم‌اميد به خارجيان دوختن در ديگر داستان‌هاي دانشور نيز قابل مشاهده است. داستان تيله‌ي شکسته از مجموعه‌ي به کي سلام کنم از اين نظر بسيار حائز اهميت است. مردم خود را براي ورود خارجي‌ها آماده مي‌کنند. به حمام مي‌روند و سر و صورتشان را تيغ مي‌اندازند و زن‌ها رخت‌هاي مردها را مي‌شويند و فرج‌الله خدا خدا مي‌کند که «زمستان هم کار کنند. الهي چيز دندان گيري گيرشان بيايد و هميشه همين جا ماندگار شوند.» سيمين دانشور، به کي سلام کنم، خوارزمي، چ2، 1359، ص 28 د، کميساروف: «سيمين دانشور و سووشون»، ترجمه‌ي پرويز نصيري، بر ساحل جزيره سرگرداني، ص 323 جمال ميرصادقي: «سيمين دانشور و قصه نويسي»، بر ساحل جزيره‌ي سرگردان، ص 198

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته