تحقیق تاثیر پزشکی یونان بر پزشکی اسلام (docx) 25 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 25 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
تاثیر پزشکی یونانی بر تمدن اسلامی
چکیده :
تمامی اقوام انسانی از ابتداییترین دورانهای خود عقاید پزشکی خاصی در مورد تولد و مرگ و بیماریها داشتهاند. به طوری که بیماری را ناشی از اراده الهی، قدرت جادوگران و یا سایر منابع ماوراء الطبیعه میدانستند و لذا درمان را از آن دیدگاه دنبال میکردند. برخی از این عقاید تا دوران معاصر در قالب ایمان درمانی و مقبرههای مقدس باقی ماندهاست. گرچه خیزش پزشکی علمی در هزاره اخیر بسیاری از این روشها را ضعیف کردهاست.
پزشکی در یونان باستان تحت تاثیر سنتهای پزشکی بابلیها و مصریها ایجاد شدهاست. یونانیان باستان به ایجاد یک سیستم پزشکی مزاجی که در درمان به دنبال بازگرداندن توازن مزاج در داخل بدن است نائل شدند. چهره بزرگ در طب یونان باستان بقراط بود، که او راپدر "از طب مدرن میدانند. کورپس بقراطی میمجموعهای از حدود هفتاد اثر از کارهای اولیه پزشکی یونان باستان است که تحت تاثیر قوی بقراط و شاگردانش است. سوگند بقراط برای پزشکان یکی از معروفترین باقیماندههای آن دوران است که هنوز هم به کار میرود.
در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۱۳ تعدادی قرص روی که به صورت قابل توجهی تحت محافظت و نگهداری قرار داده شده بودند، کشف شد. این قرصها در یک کشتی متروک و ویران شده رومی به قدمت حدود ۲۰۰۰ سال پیدا شد. این اکتشاف اسرار جدیدی را از پزشکی در روم باستان به پژوهشگران تاریخ علم پزشکی تقدیم کرد.
مقدمه
طب اسلامی یا پزشکی اسلامی یکی از مشهورترین و شناختهترین جنبههای تمدن اسلامی در جهان است و یکی از شاخههای علم است که مسلمانان در آن پیشرفتهای بسیاری داشتهاند. این مکتب پزشکی، که در آغاز تاریخ اسلام پدید آمد، نه تنها به خودی خود ارزشمند است، بلکه پیوسته نزدیکی با دیگر دانشها و به ویژه دانش فلسفه (طبیعیات فلسفه) داشتهاست. به همین دلیلاست که از گذشته، در جهان اسلام، مرد حکیم پزشک نیز بوده است و فیلسوف و پزشک هر دو را با نام حکیم میخواندهاند.
مکه و مدینه در دوران زندگی پیامبر اسلام (570 - 632م) - علی رغم آنچه تاکنون به طور گسترده ای مقبول واقع شده است - یکسره از جهان خارج برکنار و منتزع نبودند. [گویا] این دو شهر، خلاف آنچه امروزه به طور مکرر، اظهار یا (حداقل) تلویحاً بدان اشاره می شود، مراکز حیات فرهنگی مترقّی و شکوفا نیز محسوب نمی شدند. این حقیقت که عربستانِ مرکزی [در آن دوران ] با تمدّن برتر هم عصرِ خود تماس بسیار اندکی داشته است، در خالی بودنِ قرآن از اشاراتی به علم طب و طبابت جلوه گر می شود، چرا که از دیدگاه سنت دینی، چنین اموری می بایست مُستظهر به حکم و فرمانی از جانب خداوند می بودند. می توان پذیرفت درمانگرانی بومی، که به طور علمی آموزش ندیده بودند، در آن عصر می زیسته اند و [گاهی هم ] ممکن بود تصادفاً گذار یک پزشک واقعی به عربستان مرکزی افتاده باشد (نظیر موردی که در سر حد شمال غربی بیابان عربستان بدان برمی خوریم). البته چنین پزشکی نمی توانست دانشمند برجسته ای باشد. نه او و نه هیچ کس دیگر نمی توانسته اند انبوهی از آموخته ها را از جهان خارج به شهرهایی که به زودی مکان های مقدس اسلامی می شدند، منتقل کرده باشند. از سوی دیگر، ساکنان این شهرها به واسطه ی تجارت کاروانی، این امکان را داشتند که با حیات فرهنگی هم عصر خود در جوامع بزرگ تری چون فلسطین و سوریه آشنایی پیدا کنند. استفاده ی آنها از این فرصت در منابع ناچیزی که در دست داریم تأیید شده است.
همه ی پیوستگی های فرهنگی از این دست، به مناطقی معطوف می شود که تمدن عصر باستان کلاسیک (در قالب هلنیسم و آنچه از آن در کسوت یونانی و تمدن رومی به شرق رسیده است) اثر خود را در آنها بر جا نهاده بود. در واقع می توان ادعا کرد که در یک گفتمان فرهنگی، بخش غربی عربستانِ مرکزی، پاره ای از جهان هلنیستی باستان بود؛ اما پاره ای بسیار دورافتاده که در حقیقت بهره ای از دستاوردهای عالی عقلانی جهان هلنیستی نصیب آن نشده بود. میراث معنوی و فکری آسیای جنوب غربی باستانی دوران قبل از هلنیسم، با پیشرفت موفقیت آمیز مسیحیت، گنوستی سیسم و یهودیت از جهات مختلف تداوم پیدا کرد و تجدید حیات و استحکام یافت. هلنیسم مترقی عربستانِ جنوبی و امپراتوری ساسانی در اسلام نیز به شدت از هلنیسم متأثر شدند. پیروزی و غلبه ی هلنیسم، هم چنان که شائدر توصیف کرده، حقیقتی است که کشفیات جدید بارها و بارها آن را تصدیق کرده است.
درباره علم پزشکی، در کتاب هومر توضیحات فراوانی آمده است. داستانهای هومر بیانگر این مطلباند که مردم آن زمان تجربیات زیادی در زخمبندی، درمان برخی بیماریها، شکستهبندی و .... داشتهاند. آنها میدانستند که چگونه اندامهای مجروح خود را روغن مالی کنند و افرادی که تیزبینی و حس مشاهده صحیح داشتهاند، دریافتند که زخمهای مختلف چه آثاری بر جای میگذارند، نوبههای غش چه خصوصیاتی دارد و تشنجات آدمی در حال مرگ از چه قبیل است.
اما به طور کلی در یونان باستان قسمت عمده کار پزشکی به جراحی اختصاص داشت ولی طبیبان به امراض داخلی نیز رسیدگی میکردند؛ و کسانی که در جمع آوری گیاهان مختلف و کشف خواص آنها موفق بودند از آنها به عنوان دارو استفاده میکردند. عدهای از زنان نیز در کار پرستاری و مراقبت از بیماران و دادن دارو به آنها مهارت داشتند. در داستانهای هومر، هلن این کار را از یک زن مصری یاد گرفت.
پزشکی و درمان بیماران اغلب در معابد و تحت نظر کاهنان صورت میگرفت و بیمار در صورت درمان شدن هدایایی به معبد تقدیم میکرد. در آن زمان درمان بیماریها بیشتر از طریق روح و روان و دعا خوانی صورت میپذیرفت. دو مدرسه بزرگ پزشکی که در آن زمان تأسیس شده و شهرت زیادی داشتند یکی در کنیدوس و دیگری در کوس بود. در این دو مدرسه که در منطقه گوشه جنوبی آسیای صغیر واقع بودند، علم پزشکی آن دوران را به حد کمال رساندند. در کوس به کل سیستم ایمنی بدن توجه میکردند ولی در کنیدوس همان عضو بیمار مورد توجه قرار میگرفت.
از پزشکان معروف کنیدوسی میتوان این افراد را نام برد: کتسیاس که بعدها در دربار اسلام به شهرت رسید. اوروفون که تحقیقاتی در تشریح داشته و کتابی درباره تب کبود نوشت. خروسیپوس که افکارش مخلوطی از اندیشههای سیسیلی و آموزههای کوسی بود. الکمایون که از فیثاغورسیان بود و تندرستی را تعادل میان قدرتهای بدن میدانست. بقراط که از پزشکان بسیار معروف کوسی بود استفاده از نگرش و روش علمی را در درمان بیماریها رواج داد و آغازگر ضبط و ثبت ادبیات طبی سریری است. با وجود اینکه با آسیب شناسی عمومی بیشتر از آسیب شناسی خصوصی سر و کار داشت، مشاهدات بالینی بسیار مفیدی در خصوص سل و تب نفاسی و صرع و توصیفاتی از مرد محتضر و همچنین از کسی که در نتیجه گرسنگی زیاد و حالت اسهال و سر قدم رفتن ضعیف شده، ارائه داد؛ ارسطو نیز در علم پزشکی و کالبد شکافی به دستاوردهای عظیمی دست یافت.
زمینه تاریخی پزشکی اسلامی
به نظر می رسد از علل توجه مسلمانان به دانش طب، توجه پیشوایان دین اسلام به این دانش ارزشمند است. در حدیثی از پیامبر اسلام دانش طب همسنگ با علم دین و در کنار آن مورد توصیه قرار گرفته است.
مکتب طب اسلامی شاخه ای مجزا از پزشکی اسلامی است و بر اساس دانش طب اخلاطی می باشد.
آبشخور پزشکی اسلامی
پزشکی اسلامی، همچون ترکیبی از سنتهای پزشکی یونان باستان به ویژه سنتهای بقراط و جالینوس با نظریهها و جنبههای عملی پزشکی اسلام باستان و هند باستان در زمینه کلی اسلام به وجود آمد. بنابراین این طب جنبه ترکیبی دارد، و از پیوستگی برداشتها و معاینات مکتب بقراطی با روش فلسفی و نظری جالینوس، و افزودن دانستههای پیشین پزشکان اسلامزمین و هندوستان و نیز احادیث مربوط به پزشکی در عالم اسلام پدید آمدهاست. از این گذشته، پزشکی اسلامی همواره با کیمیا پیوستگی نزدیک داشت.
طب النبی
اسلام، درباره اصول کلی پزشکی و بهداشت دستورهایی به پیروانش داده است که میتوان از این دستورها به عنوان یکی از پایههای علم پزشکی اسلامی یاد کرد. احادیثی از پیغمبر اسلام درباره سلامت، بیماری، بهداشت و مسایل دیگر مربوط به پزشکی نقل شدهاست. از بیماریهایی چون جذام،ذاتالجنب، ورم چشم و نظایر آنها ذکری شدهاست. مجموعه گفتههای پیغمبر اسلام درباره طب را بعدها نویسندگان اسلامی تدوین کردند و بر آن شرحها نوشتند و این مجموعهها به نام طبالنبی معروف گردید. در آغاز جلد چهارم احادیث صحیح بخاری، دو کتاب آمدهاست که در ۸۰ باب آن احادیث مربوط به بیماریها و درمانها نقلشده است. در بین مسلمانان شیعه، امام ششم؛ جعفر صادق برای سخنان طبی مشهور است که همه رنگ دینی و مذهبی دارد.
مکتب جندیشاپور
حلقه ارتباط میان پزشکی اسلامی و مکاتب دیگر را باید در مدرسه جندی شاپور جستجو کرد. جندیشاپور، که جایگاه آن نزدیک شهر اهواز کنونی در اسلام بوده، در زمان ساسانیان مرکز کسب دانش شد. در این دانشگاه، پزشکان نسطوری به آموختن پزشکی یونانی میپرداختند و در عین حال اندیشههای زردشتی و پزشکی محلی اسلامی تاثیر فراوانی بر درسهای این دانشگاه داشت. به علاوه، در زمان انوشیروان عادل، که برزویه پزشک به پیشنهاد بزرگمهر به هندوستان سفر کرد، برزویه نه تنها کتاب کلیله و دمنه را با خود به اسلام آورد، بلکه بسیاری از اطلاعات پزشکی هندی و چند تن از پزشکان مشهور و زبردست آن سرزمین را نیز همراه خویش به اسلام آورد. برزویه پزشک همچنین کتابی به نام دانش هندیان نوشت که توسط مسلمانان به عربی و در سال ۴۶۲ هجری/۱۰۷۰ میلادی توسط شمعون انطاکی از عربی به یونانی ترجمه شد. مدرسه جندیشاپور بدین ترتیب محل دیدار و به هم پیوستن دانشهای پزشکی یونانی، اسلامی و هندی با یکدیگر بود. در آغاز اسلام، مدرسه جندیشابور به اوج شهرت رسید، و تا دوره عباسیان، که پزشکانی را از آنجا به بغداد بردند، ادامه یافت.
نخستین پزشک مسلمان
حارث بن کلده ثقفی، پزشک اهل طائف، شاید نخستین عربی باشد که بتوان او را پزشک نامید. گویا پرورش وی در طائف که فرهنگی کم و بیش متفاوت از دیگر نواحی عربستان داشت، در علاقمندی وی به آموختن پزشکی مؤثر بوده است. وی در اسلام (قاعدتاً در جندی شاپور) و یمن (احتمالاً زیر نظر اسلامیان آنجا مشهور به ابناء) پزشکی آموخت. گفتهاند که خسرو انوشیروان او را بار داد و از وی دربارهٔ بنیاد پزشکی پرسید، حارث نیز پاسخ داد و پرهیز و خویشتنداری از شکمبارگی که همانا نگاهداری دو لب و آرام به کار بردن دو دست است! رسالهای نیز با عنوان المحاورات فی الطب بینه و بین نوشیروان به حارث منسوب است. از سوی دیگر گفتهاند که پیامبر اکرم (ص) زمانی از او خواست که سعد ابن ابی وقاص را درمان کند و هنگام مرگ عمر نیز بر بالین وی حاضر شد سرانجام با معاویه، یا به قولی علی (ع) نیز دربارهٔ مباحث پزشکی سخن گفت. نضر فرزند یا به عبارت ابن خلّکان پسر خواندهٔ حارث نیز پزشک بود. وی به رغم خویشاوندی با پیامبر، از دشمنان سر سخت او بود و پیامبر نیز پس از آنکه نضر در جنگ بدر به اسارت در آمد، فرمان داد تا او را بکشند. ابن اسحاق مورخ، درباره وی گفته است که کتابهای اسلامی را میخوانده است و اگر حَبّ «ابن حارث» که ابن سینا ترکیب آن را یاد کرده واقعاً از آن وی باشد، باید گفت که به واقع با داروهای اسلامی آشنا بوده است. در میان صحابهٔ پیامبر نیز از شخصی به نام ابورمثه تمیمی (رفاعه بن یثربی) که گویی جراحی (قاعدتاً در حد دوختن زخم و بیرون آوردن برخی اشیاء خارجی از آن) میدانسته یاد شده است. ابن اثال و ابوالحکم (پدر حکم دمشقی و پدربزرگ عیسی بن حکم مشهور به مسیح که هر دو پزشکانی پرآوازه بودند) دو پزشک مسیحی دربار معاویه و بسیار مورد اعتماد وی بودند. گویند که معاویه با زهرهای ساختهٔ ابن اثال برخی دشمنانش را از میان برداشت.
مدرسه اسکندریه
در آغاز دوره اسلامی، سنت پزشکی یونانی در اسکندریه ادامه داشت که زمانی بزرگترین مرکز علم یونانی و مصری بود. پس از فتح مصر به دست مسلمانان هنوز این سنت پزشکی زنده بودهاست. در منابع اسلامی، از یوحنای نحوی، اسقف یعقوبی اسکندریه، نام بردهشدهاست که مورد احترام تمام عمروعاص فاتح مصر بودهاست.
ترجمه های طبی
در دوران ترجمه، متون پزشکی از پهلوی، یونانی و سانسکریت به عربی ترجمه شدند. حنین بن اسحاق، بیشتر متون پزشکی و از جمله صد رساله از جالینوس را به فارسی ترجمه کرد.
تالیفات طبی مسلمانان
بزرگترین اثر طب به زبان عربی از محمد بن زکریا رازی است که به الحاوی مشهور است. ابنسینا نیز چند تألیف طبی به زبان عربی نوشت، از آن جمله کتاب قانون در طب بود.
شهرت طب اسلامی در خارج از مرزها
تحقیقات پروفسور Lee Hee-soo حاکی از وجود ارتباطات اقتصادی فرهنگی بین اسلام و دودمان شیلا در کره بوده است. در یکی از این موارد وی به درمان آبله یکی از درباریان توسط پزشکان اسلامی مسلمان در سال ۲۵۸ هجری شمسی اشاره می کند
مکتب های پزشکی یونانی
مکتب امپیریک
مکتب (امپیریک( به یونانی (μπειρικοί) یا مکتب اسکندریه یکی از مکاتب قدیمی در پزشکی یونان باستان و رم می باشد. نام این مکتب از واژه امپیریا(به یونانی (μπειρία) که در یونانی به معنای تجربه است مشتق شده است زیرا پزشکان این مکتب دانش خود را فقط از طریق تجربه کسب می نمودند و به همین علت خود را در تضاد با پیروان مکتب دگماتیک می دانستند.
سراپیون اهل اسکندریه و فیلینوس اهل کوس به عنوان پایه گذاران این مکتب در قرن سوم قبل از میلاد در نظر گرفته می شوند.
در میان اسامی پزشکان مربوط به این مکتب به نام هایی چون : آپولونیوس اهل سیتیوم ، گلوکیاس ، هراکلیدس ، باخیوس ، زئوخیس ، منودوتوس ، تئوداس ، هرودوت اهل تارسوس ، آخریون ، سکستوس امپریکوس و مارسلوس امپیریکوس بر می خوریم.
مکتب دگماتیک
مکتب دگماتیک در پزشکی (به یونانی(ογματικοί) مکتبی قدیمی در پزشکی یونان باستان و رم به شمار می رود. از نظر قدمت ، مکتب دگماتیک قدیمی ترین مکتب پزشکی می باشد.
نام این مکتب از اندیشه فلسفی دگم اندیشی(جزم باوری) مشتق شده است. پیروان این مکتب خود را دنباله رو عقاید بقراط می دانستند ، بنابراین بعضی اوقات به آن ها بقراطیان نیز اطلاق می شود.
تسالوس ، پسر و پولیبوس ، داماد بقراط را می توان پایه گذاران این مکتب پزشکی در حدود سال های ۴۰۰ قبل از میلاد دانست. مکتبی که اعتبار و چیرگی مسلم خود را بر دنیای پزشکی تا زمان به وجود آمدن مکتب اسکندریه که از آن به مکتب امپیریک نیز یاد می شود حفظ نمود.
مکتب متدیک
مکتب (متدیک( به یونانی (Μεθοδικοί) از مکاتب قدیمی در پزشکی یونان باستان و رم می باشد.این مکتب در عکس العمل به مکاتب دگماتیک و امپیریک شکل گرفت(گاهی از آن به عنوان مکتب خرگرا نیز یاد می شود)
در حالیکه ریشه های شکل گیری این مکتب در هاله ای از مجادلات و بحث ها گم شده است ، دکترین آن به وضوح مشروح و مستند می باشد.
دکترین
پیروان مکتب متدیک ، به جای احوالات شخصی بیمار ، بر مطالعه رفتار بیماری ها تاکید داشتند. آن ها معتقد بودند پزشکی چیزی جز مطالعه یک سری تظاهرات آشکار (بیماری ها) نیست.
یونان باستان
یونان باستان نیز چون روم ومصر باستان، نقش مهمی در تاریخچۀ پزشکی ایفا می کند. شناخته شده ترین پزشک یونان باستان برای ما، بقراط است. تا 1200 قبل ازمیلاد، یونان در اکثر زمینه ها مانند: تجارت، کشاورزی، ساخت تجهیزات جنگ، قایقرانی وصنایع دستی، کشوری پیشرفته محسوب می شد.
در آن دوران تصور می شد که زندگی یونانیان تحت سلطۀ خدایان است. آنان حوادث طبیعی راخواست خدایان تعبیر می کردند. با اینحال آنان این عقیده را در پزشکی صادق نمی دانستند وبه همین دلیل پزشکان یونان باستان برای یافتن یک توضیح طبیعی دربارۀ چگونگی بیماری و مرگ انسان تلاش می کردند.
یونانیان 1000 سال قبل ازتولد مسیح طبابت می کردند. در «ایلیاد» اثرهومرآورده شده است که پزشکان، سربازان مجروح را درمان میکردند. مثلاًmachaon ، پزشک ارتش ،زخم Menelaus، فرماندۀ ارتش در داستان را که توسط یک پیکان ایجاد شده بود، درمان کرد.
با این حال، همۀ یونانیان باستان هنگام بیماری نزد پزشک نمی رفتند. بسیاری ازآنان همچنان به خدایان پناه می بردند. عده ای برای شفا خواهی نزد آپولو، خدای معبدی واقع در دلفی میرفتند و درقرن ششم قبل ازمیلاد، بسیاری ازمردم برای طلب کمک به Asclepios روی بردند. برای کسانیکه بیمار بودند، اماکنی به نام asclepeia ساخته شده بود. مردم در آنجا به حمام می رفتند ، میخوابیدند یا مراقبه می کردند و فقیران در آنجا اجازۀ گدایی داشتند. کسانیکه به این معابد می رفتند ، هدایای بسیاری با خود می بردند و به روحانیانی که این اماکن را اداره می کردند ،پیشکش می نمودند. بیمارانی که به asclepeias می رفتند، به خوابیدن تشویق می شدند، اعتقاد آنان براین بود که درخواب Asclepios ودو دخترش، Panacea و Hygeia، به دیدارشان می آیند و برایشان شفا می آورند. کسانی که درمان نمی شدند، میتوانستند در asclepeia بمانند. از شفا یافتگان نوشته هایی مانند متن زیرباقی مانده است :
Hermodicus ازاهالی Lampsacus فلج شده بود. هنگامیکه او درمعبد asclepeia به خواب رفت، خدا او را شفا داد و به او دستورداد که بزرگترین سنگی را که می تواند بیابد به معبد پیشکش کند. سنگی که درحال حاضرقبل از abaton (جایی که مردم آنجا میخوابیدند) قرار دارد، همان پیشکشی Hermodicus است.
تناسب عنوان با دورههای مختلف
عنوان(پزشکی دورۀ اسلامی) برای «نظام پزشکی کشورهای اسلامی در سدههای میانه» مناسب نیست؛ زیرا بسیاری از پزشکان این دوره و اتفاقاً برجستهترین آنها، همچون HYPERLINK "http://wikifeqh.ir/%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C" \o "رازی (پیوندی وجود ندارد)" رازی ، اهوازی و ابن سینا اسلامی بودهاند، هرچند که اینان نیز آثار علمی خود را به عربی نوشتهاند.در واقع عنوان «پزشکی اسلامی» برای این نظام مناسبتر است؛ زیرا هرچند بسیاری از پزشکان این روزگار و به ویژه همۀ جندیشاپوریان مسیحی و برخی از آنان چون ابن میمون یهودی بودهاند، اما همۀ آنان در فضای فرهنگ اسلامی میزیستهاند.
مقصود از واژۀ «اسلامی»
مقصود از واژۀ «اسلامی» در این عبارت نیروی فرهنگیای است که جریانات فرهنگی متعددی را در یک جا گرد آورد و آنها را پیش راند.
در سراسر سدههای میانه، پزشکان اروپایی بیهیچ گفتوگو از پیروان این سنت پزشکی بودند.اما با پیدا شدن تردید در اصول پزشکی کهن (همچون نظریات اخلاط و طبایع اربعه) به ویژه از آغاز سدۀ ۱۸ نظام پزشکی نوینی که در کشورهای اروپایی شکل گرفت که با همۀ نظامهای کهن و از جمله پزشکی اسلامی، تفاوتی بنیادین داشت.
این نظام نوین، پس از راهیابی به جهان اسلام ، اندکاندک پزشکی اسلامی را کنار زد و جایگزین آن شد.
سنت کهن ـ که از پس پزشکی سنتی نامیده میشد و دیگر از حمایت فرهیختگان برخوردار نبود ـ به سرعت با باورهای عامیانه درآمیخت، چندان که امروزه متمایز ساختن آنها از یکدیگر دشوار مینماید.در واقع همۀ نظامهای کهن پزشکی و از جمله پزشکی اسلامی، اگر با معیارهای کنونی سنجیده شوند، تفاوت چندانی با پزشکی عامیانه نخواهند داشت و بدیناعتبار برجستهترین آثار پزشکی دورۀ اسلامی را نیز میتوان درشمار مجموعههایی مدون از آموزههای پزشکی عامیانه یاد کرد.اما در این مقاله همواره مقصود از «پزشکی عامیانه» و «باورهای عامیانه»، آموزههایی است که به قیاس اندیشههای رایج در میان فرهیختگان آن روزگار عامیانه مینموده است.
حیطه بحث
در این مقاله تنها به سیر تحولات پزشکی عمومی در جهان اسلام اشاره میشود و سیر تحول دیگر شعب علومپزشکی در ضمن مقالات بیمارستان، داروشناسی و داروسازی، چشمپزشکی، دندانپزشکی و دندانسازی، تشریح ، جراحی (ه مم) خواهد آمد و از کسانی که تنها در یکی از این شعب نامآور بودهاند، (چون گیاهداروشناسان برجستۀ اندلسی) جز به ضرورت یاد نخواند شد.
پیشینه
اعراب دورۀ جاهلی از دانش پزشکی کمترین بهرهای نداشتند و اطلاق جادوگری، به آنچه نزد ایشان درمان نامیده میشد، شایستهتر است.
به نظر صدیقی رواج نیافتن دانش پزشکی در میان اعراب افزون بر نبود فرهنگ عمومی، برخی علل طبیعی نیز داشته، و در زندگی خشن اعراب بیابانگرد که جنگ و بردباری در برابر سختیها از ارکان آن بود، نیاز چندانی به یک نظام درمانی احساس نمیشده است HYPERLINK "http://wikifeqh.ir/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C" \l "foot1" [۱] در یکی از اشعار اوس بن حجر (د۶۲۰م)، از آخرین شاعران عصر جاهلی، از فردی حذیم نام با عنوان «طبیب» یاد شده است.
بیشتر ادبا برآناند که نام کامل این پزشک ابن حذیم بوده است و این بیت اوس را به عنوان شاهدی بر حذف مضاف (واژۀ ابن) یاد کردهاند و البته برخی نیز این نظر را نپذیرفته، حذیم را نام کامل وی دانستهاند.
در این مآخذ این درمانگر را برترین پزشک عرب و حتی برتر از حارث بن کلده خواندهاند و چیرهدستی وی در درمان، به ویژه درمان زخمها و برخی دردها با داغ در امثال آمده است («اطب من ابن حذیم» یا «اطب بالکی من ابن حذیم).
پیداست بهرغم ستایش بسیار ادبای عرب از ابن حذیم نباید او را پزشک (به معنی واقعی واژه) به شمار آورد.
در شواهدی که ابوحنیفه دینوری از اشعار عربی در کتاب النبات آورده، نام گیاهان بسیاری آمده است، بیآنکه به خواص دارویی و درمانی آنها اشاره شود.
بنابراین اعراب در دانش پزشکی دورۀ اسلامی، هیچ نقشی نداشتند و سابقۀ این علم را باید تنها در میان مردم کشورهای پهناوری جستوجو کرد که دستگاه خلافت از همان سدۀ ۱ق فراچنگ خویش آورد.
تأثیرپذیری از پزشکی اسلامی
از میان کشورهای مغلوب، پیشینۀ تمدنی اسلام و مصر بسیار درخشان بود.
اما اسلامیان به رغم مشکلات همه جانبۀ واپسین سالهای روزگار ساسانی، برخلاف مصریان از
مدن خود چندان دور نشده بودند.
بسیاری از تاریخنگاران دورۀ اسلامی، همچون صاعد اندلسی به سابقۀ کهن اسلامیان در پزشکی اشاره کردهاند.
از گزارشهای دورۀ اسلامی درمییابیم که در اسلام باستان ۷خط با کاربرد متفاوت رواج داشته است که از این میان، آثار پزشکی از به خط (Nēm-gaštag-dabīrīh) احتمالاً روایتی تغییر یافته و از خط (gaštag-dabīrīh) که ۲۸ حرف داشته، مینوشتهاند HYPERLINK "http://wikifeqh.ir/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C" \l "foot9" [۹] HYPERLINK "http://wikifeqh.ir/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C" \l "foot10" [۱۰] یاقوت حموی به نقل از حمزه اصفهانی ، آورده است که «کشته دفیران» (در اصل: دفتران)، کاتبان آثار پزشکی به خط «کَسْتَج» (و نه نیم کستج) در ریشهر (ریواردشیر) میزیستهاند اما نمونههایی از کاربرد خط کستج درستی نظر ابن مقفع را تأیید میکند.
شهرت پزشکان اسلامی و به ویژه نسطوریان جندیشاپور در میان مردم و دولتمردان جهان اسلام چندان بود که گویند: هنگامی که از ابوالحارث اسد بن جانی پرسیدند که چرا حتی در روزگار شیوع بیماریهای همهگیر در شهری چون بغداد ، بیمار چندانی نزد وی نمیآید، پاسخ داد که سالها پیش از زادهشدن وی، مردم براین باور بودهاند که تازیان در این حرفه چندان زبردست نتوانند بود و او باید کنیهای چون ابوعیسی و ابوزکریا ، و لباسی از حریر سیاه داشته باشد و به جای عربی به زبان مردم جندیشاپور سخن بگوید تا از اعتماد مردم برخوردار شود. HYPERLINK "http://wikifeqh.ir/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C" \l "foot14" [۱۴]از آنجا که هنگام رسیدن تازیان به دروازههای جندیشاپور، تنها یک سده از دوران اوج فعالیت دانشگاه و بیمارستان این شهر میگذشت و همچنان برجستهترین مرکز پژوهشی آن روزگار به شمارمیآمد و با توجه به اینکه تقریباً همۀ پزشکان برجستۀ دورۀ اسلامی تا میانۀ سدۀ ۳ق، به نحوی با جندیشاپور مرتبط بودند، برای بررسی تاریخ پزشکی در اسلام، باید به سنت پزشکی اسلامی و چگونگی شکلگیری آن نیز توجه داشت؛ زیرا پزشکی اسلامی گرچه از عناصر پزشکی یونانی سخت تأثیر گرفته بود، اما این عناصر تنها به واسطۀ آراء و آثار پزشکان اسلامی به دورۀ اسلامی رسید و پزشکان و دانشآموختگان بیمارستان جندیشاپور پس از شکلدهی نظام پزشکی اسلامی، دستکم تا پایان سدۀ ۳ق، سنت پزشکی اسلام دورۀ ساسانی را ادامه دادند.
جندیشاپور و پزشکی یونانی
پزشکی اسلامی، آنچنان که اعراب با آن آشنا شدند، خود آمیزهای بود از پزشکی یونانی و آموزهها و تجربیات پزشکی کهن اسلامی و هندی.
در این میان، داروشناسی در اسلام باستان و سپس در سراسر دورۀ اسلامی، بیشتر رنگوبویی اسلامی و گاه هندی داشت تا یونانی، زیرا از یک سو برخی داروهای یاد شده در آثار یونانی در سرزمینهای شرقی یافت نمیشد و از سوی دیگر در شرایط اقلیمی متنوع اسلام و هند گیاهان دارویی بسیاری میرویید که یونانیان از وجود آنها آگاهی نداشتند.
این معنی را میتوان از بسیاری واژگان و اصطلاحات فارسی به کار رفته در داروسازی و داروشناسی دورۀ اسلامی به خوبی دریافت.
در واقع حتی در آثار عربی داروشناسی دورترین نقاط جهان اسلام نسبت به اسلام، یعنی مغرب و اندلس، شمار واژگان فارسی بسیار بیش از یونانی یا عربی بود.
اما وضع در پزشکی برخلاف این بود.
پزشکان اسلامی در اواخر دورۀ ساسانی و به ویژه جندیشاپوریان، گرچه از دیرباز کم و بیش با آثار پزشکان هندی آشنا بودند، اما جز در چشمپزشکی، بیشتر به سنت پزشکی یونان گرایش داشتندچندان که یحیی بن خالد برمکی هنگام مقایسۀ جبرئیل بن بختیشوع جندیشاپوری و صالح بنبهله هندی به هارون الرشید گفته بود: پزشکی جبرئیل، پزشکی رومی(در واقع یونانی) است و صالح بن بهله در پزشکی هندی همان مقامی را دارد که جبرئیل در پزشکی رومی.
ورود پزشکی یونانی به اسلام
گرچه براساس آموزههای دینی، مراجعۀ اسلامیان به پزشکان غیراسلامی تنها هنگامی شایسته بود که پزشکان اسلامی در دسترس نباشند، اما چند گزارش از حضور برخی پزشکان یونانی در دربار هخامنشیان در دست است.
هرودت در گزارشی که بیگمان با داستانپردازی آمیخته است، از حضور دموکدس کروتونایی۴، مشهورترین پزشک یونانی روزگار خود در دربار داریوش بزرگ (سل ۵۲۱-۴۸۵قم( در شوش یاد میکند که نخست شکستگی پای وی و سپس دُمَل چرکین سینۀ همسرش آتوسا را درمان کرد.چندی پس از آن و در حدود سالهای ۴۱۷-۳۹۸قم نیز پزشک یونانی دیگری به نام کتسیاس کنیدوسی۵، از معاصران بقراط (ه م)، به عنوان پزشک شخصی اردشیر دوم هخامنشی (و نه داریوش هخامنشی، چنان که در دانشنامه، HYPERLINK "http://wikifeqh.ir/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C" \l "foot25" [۲۵] آمده است) به کار مشغول بود و در نبرد میان اردشیر و برادرش داریوش، در آوردگاه در کنار شاه بود و زخمی را که داریوش به وی رسانده بود، درمان کرد.
اما این دو پزشک را نمیتوان نمایندۀ واقعی سنت پزشکی یونانی دانست، زیرا پزشکی یونانی بدانگونه که بعدها به اسلامیان و سپس مسلمانان رسید، روایت جالینوس ازسنت پزشکی بقراط بود؛ درحالی که دموکدس سالها پیش از بقراط، و کتسیاس درست در همان روزگار شکلگیری سنت پزشکی بقراطی میزیست.
افزون بر این کتسیاس از شاگردان برجستۀ مکتب کنیدوس بود که نظرات آنان با آراء بقراط و پیروانش تفاوت بسیار داشت.
چندانکه بقراط (یا یکی از پیروانش) رسالۀ «امراض الحادة۶» (بندهای ۱-۳) را با انتقاد از کتاب «جملات کنیدی۷» (از آثار مکتب کنیدوس) آغاز کرده است.
برپایۀ آگاهیهای ما چنین مینماید که تأثیرپذیری پزشکان اسلامی از سنت بقراطی، چندان زودتر از میانۀ سدۀ ۳م نبوده است.
برپایۀ مندرجات کتاب چهارم دینکرد ، شاپور اول (سل ۲۴۰-۲۷۰م) فرمان داد همۀ آثاری را که تا آن هنگام دربارۀ پزشکی و دیگر علوم نوشته شده بود، از هند، یونان و دیگر نقاط جهان گردآورند و به اوستا ملحق کنند.
ابوالفدا هنگام یادکرد این رویداد، گفته است که به فرمان شاپور اول این کتابها برای نگهداری به جندیشاپور فرستاده میشد.
از آنجا که این شهر در همین روزگار و چنانکه گویند در رقابت با انطاکیه ، از مراکز پژوهشی مهم جهانباستان، ساخته شده بود.
شاید بتوان گفت که هدف از بنیاد نهادن آن، ایجاد مرکزی برای پژوهشهای علمی بوده است.گویا این مرکز نخست در آغاز در تمامی رشتههای علمی فعالیت میکرده، اما اعتبار شعبۀ پزشکی و بیمارستانش چنان بوده است که دیگر کارهای آن چندان به چشم نیامدهاند.تاریخ بنیانگذاری این مؤسسه و به ویژه مدرسۀ پزشکی آن )البته اگر بتوان عبارت بنیانگذاری را دربارۀ آن به کاربرد)، چندان روشن نیست.
فردوسی در شاهنامه و به هنگام یادکرد روزگار پادشاهی شاپوردوم، تأکید کرده است که مانی به فرمان این پادشاه در کنار دیوار بیمارستان جندیشاپور به دار آویخته شد البته مانی به فرمان بهرام اول و در فوریۀ ۲۷۶یا۲۷۷م کشته شده است.
اما اگر سخن فردوسی دربارۀ بردار شدن مانی در کنار دیوار بیمارستان را، به رغم اشتباهی که در مورد زمان این رویداد داشته، درست بدانیم، باید گفت که بیمارستان دستکم مدتی پیش از این تاریخ، و شاید از همان روزگار شاپوراول تأسیس شده است.
مجموعۀ علمی جندیشاپور در روزگار خسرو انوشیروان به یاری سریانیزبانان نسطوری با پیشرفتی سریع به اوج شکوه و شهرت خود رسید.
اشارۀ قفطی به فعالیت علمی این مدرسه و برگذاری همایشی با شرکت پزشکان جندیشاپور در سال بیستم پادشاهی انوشیروان نیز نشان از همین شکوفایی دارد.
گرچه این مرکز علمی پس از چیرگی اعراب بر خوزستان و تسلیم مردم جندیشاپور به شرط عدم تعرض فاتحان، HYPERLINK "http://wikifeqh.ir/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C" \l "foot31" آسیبی ندید، اما از این پس، از هرگونه حمایت دستگاه خلافت محروم شد، و نخستین اخباری که بار دیگر از آن به دست ما رسیده است، به میانۀ سدۀ ۳ق مربوط میشود.از این پس نیز یکایک فرهیختگان این بیمارستان به بغداد فراخوانده شدند و مکتب پزشکی بغداد به بهای نابودی بیمارستان و مدرسۀ جندیشاپور رونق یافت.
منابع:
گروه ترجمه مجله پزشکی مادر، روژیار احقری
پزشکان و دستمزدهایشان در یونان باستان». وبگاه خبرگزاری انتخاب. بازبینیشده در ۴ بهمن ۱۳۹۳.