تحقیق تحلیل محمود واعظی از اوضاع منطقه در گفت وگو با شرق

تحقیق تحلیل محمود واعظی از اوضاع منطقه در گفت وگو با شرق (docx) 14 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 14 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

تحلیل محمود واعظی از اوضاع منطقه در گفت وگو با شرق خاورمیانه جدید رایس مرده به دنیا آمد روز دوشنبه گذشته ساعاتی پس از آتش بس میان حزب الله لبنان و ارتش رژیم اسرائیل و جنگی كه ۳۳ روز به طول انجامید، به دیدار دكتر محمود واعظی معاون پژوهش های سیاست خارجی مركز تحقیقات استراتژیك مجمع تشخیص مصلحت نظام رفتیم تا با وی در مورد تحولات اخیر خاورمیانه صحبت كنیم. محمود واعظی كه دانش آموخته روابط بین الملل است و دكترای خود را در این رشته اخذ كرده در عین حال در رشته مخابرات در دانشگاه های آمریكا تحصیل كرده اما همزمان با انقلاب اسلامی از رساله دكترای خود دفاع نكرده و به ایران بازگشته است. او كه پیشتر معاون اروپا، آمریكای وزارت خارجه بوده و دوسال در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی معاونت اقتصادی این وزارتخانه را برعهده داشته در مورد وقایع اخیر خاورمیانه معتقد است كه خاورمیانه جدید مورد نظر خانم رایس مرده به دنیا آمد و پیروز جنگ ۳۳روزه حزب الله لبنان بود. واعظی گرچه معتقد است كه چارچوب قطعنامه صادر شده در مورد لبنان آمریكایی است اما در عین حال می گوید كه پیامد های این قطعنامه به نفع حزب الله است. متن كامل مصاحبه ما با دكتر واعظی در پی می آید. آقای دكتر واعظی، اجازه بدهید از ابتدای جنگ ۳۳ روزه آغاز كنیم، ابتدا حماس یك سرباز اسرائیلی را به اسارت می گیرد و سپس با واكنش سنگین ارتش اسرائیل مواجه می شود. پس از آن حزب الله وارد عمل می شود و دو سرباز اسرائیلی را به اسارت می گیرد كه با واكنش سنگین تر اسرائیل مواجه می شود. دلیل این واكنش اسرائیل چه بود و از این حملات پردامنه چه اهدافی را دنبال می كرد واكنش اسرائیل به حماس و حزب الله دو مورد متفاوت است. یعنی یك موضوع داخلی و خارجی به شمار می رود. آقای اولمرت و حزب جدیدالتاسیس ایشان برخلاف انتظارها در انتخابات پارلمانی گذشته نتوانستند موفقیت مطلق به دست بیاورند و ناچار به ائتلاف با حزب كارگر شدند. یعنی عملا دولتی مقتدر در اسرائیل بر سر كار نیامد. نكته دیگر اینكه شخصیت اولمرت همواره در سایه شخصیت شارون بود. اولمرت از این فرصت پیش آمده استفاده كرد و به بهانه آزادی یك اسیر اسرائیلی كه توسط حماس گرفته شده بود مردم غزه را سركوب كرد تا اعتباری برای خودش كسب كند. بحث دیگر، بحث عرصه فلسطین است. برخلاف تصور آمریكایی ها و اسرائیلی ها در انتخابات سراسری گذشته در فلسطین، حماس با درصد بسیار بالایی، اكثریت كرسی های پارلمان را به دست آورد و حاكم سرزمین های فلسطینی شد. این موضوع به هیچ وجه برای اسرائیلی ها و آمریكایی ها قابل قبول نبود. بنابراین به دنبال بهانه ای بودند تا به نوعی حماس را سركوب كنند. بنابراین ابتدا تلاشی سیاسی را آغاز كردند تا میان فتح و حماس اختلاف افكنی كنند. قبل از این درگیری ها در اراضی فلسطینی بحث رفراندوم مطرح بود و مسائلی كه حماس و فتح به رهبری ابومازن را در مقابل هم قرار می داد. حتی بسیاری از كشورهای عربی هم تلاش می كردند تا به جای برقراری رابطه با حماس با ابومازن محمود عباس رابطه برقرار كنند. این تلاش های سیاسی با فشارهای اقتصادی هم همراه بود. محدودیت های عجیبی كه برای بودجه حماس برقرار شد و تحریم های بین المللی علیه این دولت، در همین راستا انجام شد. بنابراین تصمیم گرفتند با این هجوم حماس را نابود كنند. اما آنچه كه در لبنان اتفاق افتاد برمی گردد به تلاش های نظامی آمریكایی ها در منطقه بعد از یازدهم سپتامبر. در حقیقت این تلاش ها از بعد سیاسی از زمان كلینتون آغاز شد كه به نتیجه نرسید و سرمایه گذاری هایی كه پس از یازدهم سپتامبر، بوش از نظر نظامی انجام داد. با لشكركشی به افغانستان و عراق. گرچه حمله به افغانستان ارتباط چندان مستقیمی با وقایع اخیر ندارد اما پیامد این حمله به بهانه مبارزه با تروریسم و تسری آن به گروه های فلسطینی و لبنانی و مبارزین مسلمان در راستای خواست اسرائیلی ها بود. حمله به عراق هم در همین راستا تعریف می شد. یعنی یكی از اهداف آمریكایی ها تسلط بر عراق در كوتاه مدت بود. هدف واشینگتن هم منزوی كردن همه كشورهای مخالف بود و از همه اینها مهمتر، طرح خاورمیانه بزرگ بود كه پس از حمله به عراق مطرح شد. یعنی طرح خاورمیانه بزرگ بعد از حمله به عراق مطرح شد یا از قبل طراحی شده بود و با حمله به افغانستان آغاز شد بله، اصولا خاورمیانه یكی از مناطق حساس و تعیین كننده در سیاست خارجی آمریكا است و به همین دلیل آمریكایی ها همواره از طریق سیاسی به دنبال طرحی بودند تا وضعیت خاورمیانه را در راستای اهداف خودشان تغییر دهند. ضمن اینكه اروپایی ها هم از نگاه دیگری برای خاورمیانه طرح داشتند. طرح خاورمیانه بزرگ آمریكا از طریق سیاسی اجرا نشد لذا آمریكا می خواست كه نیروی نظامی آن را پشتیبانی كند. بر این اساس بحث خاورمیانه بزرگ مطرح شد. بحث خاورمیانه بزرگ مفصل است، یكی از اهداف آن امنیت اسرائیل و مشروعیت بخشیدن به آن است. خاورمیانه بزرگ هنگامی تحقق می یابد كه كشورهای این منطقه اسرائیل را به رسمیت بشناسند و صلحی در منطقه برقرار شود كه تامین كننده خواسته های اسرائیل باشد و روابط اقتصادی این رژیم با كشورهای منطقه عادی شود. اما ناكامی های آمریكا در عراق و اینكه به اهداف حداقلی هم در این كشور دست نیافت و از سوی دیگر پیروزی حماس عملا طرح خاورمیانه بزرگ آمریكا را به هم ریخت. یعنی به نظر شما پیروزی حماس در فلسطین و روی كار آمدن یك دولت نزدیك به ایران در عراق، برنامه های آمریكا را با مشكل مواجه كرد بله، دولتی نزدیك به ایران و دولتی كه مستقل عمل می كند. نتایج انتخابات در چندین دوره مردم عراق برخلاف حمایت آمریكا از ایاد علاوی كه یك شیعه سكولار است مردم به فهرست ائتلاف یكپارچه عراق دادند. این شكستی برای آمریكا بود در عراق. با همه سرمایه گذاری های نظامی، اقتصادی، تبلیغاتی و غیره سیاست آمریكا در عراق با شكست مواجه شد. در بحث افغانستان هم اگر بخواهیم اشاره كوتاهی بكنیم، امروز در این كشور با همه تلاش ها، طالبان مجددا در حال ظهور است و درگیری ها رو به افزایش گذاشته است و امنیت برقرار نشده و همه اینها برخلاف وعده هایی است كه به مردم افغانستان داده شد. بازسازی اساسی در این كشور انجام نشده و از لحاظ اقتصادی هم كاری جدی برای مردم انجام نشده است. آقای دكتر بسیاری از تحلیلگران بر این باورند كه ارتش اسرائیل از چندین ماه قبل آماده این حمله بود. یعنی معتقدند كه این واكنش سنگین یك شبه اتفاق نیفتاده است، نظر شما در این مورد چیست دقیقا، به نظر من هم حزب الله آمادگی حمله اسرائیل را داشت و هم اسرائیل طرح داشت برای حمله به لبنان. دلایل آن هم مشخص است: ۱ بحث داخلی سرزمین های فلسطینی، روی كار آمدن حماس و اینكه اولمرت به دنبال مشروعیت بخشیدن به خودش بود. اما بحث دیگر اینكه اسرائیل به دنبال خلع سلاح حزب الله بود. ۲ ظرف چند روز تا رودخانه لیطانی پیشروی كند. ۳ به دنبال اجرایی كردن قطعنامه ۱۵۵۹ بود و حاشیه امنیت كامل برای خودش ایجاد كند. ۴ نیروهای چندملیتی با مجوز اجرایی را در جنوب لبنان مستقر كند و ۵ به هر حال در شرایط جدید به لبنان و سوریه و كشورهای دیگر منطقه زهر چشم نشان دهد. اینها از روز اول جنگ روی صحبتشان حزب الله نبود. ولی منظورشان ایران و سوریه بود. آمریكایی ها هم از سوی دیگر اهدافی بزرگتر از اهداف اسرائیل دنبال می كردند و هماهنگی بسیار نزدیكی میان آمریكا، انگلیس و اسرائیل در وهله اول و در دایره ای دیگر بین برخی از كشورهای عربی و قدرت های بزرگ وجود داشت. دلیل آن هم اینكه كشورهای عربی از فردای حمله به لبنان سكوت پیشه كردند كه انگار هیچ خبری در دنیا نیست. اما آمریكایی ها و انگلیسی ها از همان روزهای اول با حمایت از اسرائیل صحبت از نابودی حزب الله و خلع سلاح كامل آن می كردند. برخی از كشورهای عربی هم به جای موضع گیری علیه اسرائیل، صحبت از ماجراجویی حزب الله می كردند. به نظر من هماهنگی نانوشته میان این كشورها وجود داشت. عملا اسرائیل با پشتوانه نظامی و سیاسی بسیار گسترده علیه یك گروه به نام حزب الله وارد عمل شد. ارتش لبنان هم كه اقدامی نكرد ولی در داخل لبنان گروه هایی از حزب الله وجود داشت. حمایت سوریه و ایران هم وجود داشت. اما پس از آن دو اتفاق افتاد: اول كشته شدن مردم بی دفاع لبنان به ویژه حمله به قانا و دوم استفاده از همه ابزارها برای محدود كردن حزب الله، یعنی همه تلاش خودشان را كردند تا جلوی دارو، غذا و غیره را بگیرند. این عوامل باعث شد افكار عمومی جهان علیه اسرائیل بسیج شود. نتیجه اینكه در یك زمان ۱۵ روزه در كشورهای عربی و اسلامی، لحن عوض شد. دولت های عربی و اسلامی حقایق را درك نكردند، بلكه تغییر لحن آنان به دلیل فشار افكار عمومی مسلمانان بود. به طور خلاصه اینكه اسرائیل اهدافی را در منطقه با هدف تثبیت مشروعیت خودش، مرعوب كردن لبنان و سوریه و ایران و حتی كشورهای عرب با توجه به سابقه جنگ های گذشته دنبال می كرد. در گذشته همه جنگ های اسرائیل علیه كشورهای عربی به یك هفته نكشیده بود. اسرائیلی ها تصور نمی كردند كه یك گروه مورد حمایت شیعیان این گونه مقاومت كند. آنها فكر می كردند حزب الله را نابود خواهند كرد و این یك اشتباه محاسباتی اطلاعاتی بود. اگر آنها تحلیل امروز را از حزب الله داشتند، قطعا در آغاز جنگ این گونه صحبت نمی كردند و این گونه وارد جنگ نمی شدند. به هیچ كدام از اهداف تعریف شده شان هم دست پیدا نكردند. نه توانستند اسرایشان را آزاد كنند، نه حزب الله خلع سلاح شد. نیروهای ناتو و چندملیتی هم جای خود را به نیروهای حافظ صلح سازمان ملل داد. بنابراین من معتقدم كه این جنگ شكست ارتش اسرائیل بود كه با این عملیات هیمنه اش فروریخت. وعده دولت اسرائیل به مردمش هم تحقق نیافت. اما در نقطه مقابل حزب الله نشان داد كه یك گروه چریكی كوچك سی و چند روز می تواند در مقابل ارتش اسرائیل كه خود را چهارمین یا پنجمین ارتش دنیا می نامد مقاومت كند. به اعتراف خود اسرائیلی ها و آمار رسمی شان ۱۲۶ نظامی اسرائیلی كشته شده اند كه قطعا همراه با سانسور است. بسیاری از مردم شهرهای شمالی اسرائیل برای بیش از یك ماه در پناهگاه ها زندگی كردند. اما حزب الله تنها ۶۱ كشته داد و بیش از ۱۰۰ تانك مركاوای ارتش اسرائیل را هم منهدم كرد. اسرائیلی ها ۱۰۴۵ لبنانی غیرنظامی را كشتند كه ۳۵۰ نفرشان كودك بودند و تعدادی از آنها هم پیرزن و پیرمرد بودند. منهدم شدن سه ناوچه ارتش اسرائیل هم اتفاق بزرگی بود. تا به امروز در هیچ كدام از جنگ های گذشته نیروی دریایی اسرائیل ضربه ندیده بود. شما فرمودید كه اسرائیل در گذشته در همه جنگ های كلاسیك پیروز شده است. اما در تنها جنگ چریكی در برابر همین حزب الله در جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ شكست خورد. مگر اسرائیل تجربه شكست در جنگ های غیركلاسیك را نداشت، پس چرا وارد جنگ شد به نظر من اسرائیل كاملا حساب شده عمل كرد. در یك هفته اول همه مسیرهای منتهی به جنوب لبنان را بست و حزب الله را محاصره كرد. یعنی حتی مسیرهای جنوب لبنان به خود لبنان را هم مسدود كرد. مسیر دارو و غذا را هم به جنوب مسدود كردند. اما حزب الله مقاومت كرد. این اشتباه محاسباتی اسرائیل بود. اسرائیل فكر نمی كرد كه حزب الله بتواند با سلاح دیگری جز كاتیوشا شهرهای دورتر از فاصله ۲۰ تا ۲۵ كیلومتری را با مرز هدف قرار دهد. وقتی هم كه هدف قرار داد، اسرائیل سعی كرد مقر پرتاب موشك حزب الله را نابود كند كه باز هم چیزی پیدا نكردند. چون حزب الله از مناطق مسكونی ضربه می زد. بعد از آن هم فكر كردند كه موشك های حزب الله تمام خواهد شد اما نشد. ضمن اینكه اسرائیلی ها فكر می كردند كه با شروع جنگ حزب الله با فشار افكار عمومی لبنان مواجه می شود كه این هم اشتباه بود. یعنی حزب الله كه در گذشته با طایفه سنی به دلایل مختلف و مسائلی مانند ترور رفیق حریری مشكل داشت، در این قضیه بدنه سنی ها از راس بریدند و از حزب الله حمایت كردند. مسیحی های لبنان هم حمایت كردند. پس فشار افكار عمومی هم اشتباه محاسباتی بود. در ابتدای جنگ آنها می گفتند كه حزب الله به دستور ایران و تحت الشعاع قرار دادن موضوع هسته ای وارد جنگ با اسرائیل شده است. ولی انصافا سید حسن نصرالله در نطق های تلویزیونی اش به قدری با مردم منطقی صحبت كرد كه آنها قانع شدند جنگ لبنانی است. دوم اینكه آنها در هفته دوم جنگ آنقدر در جنوب لبنان آتش ریختند كه فكر نمی كردند چریكی بتواند در آنجا باقی بماند. اما وقتی پس از آتش باری به قصد پیشروی به سمت رودخانه لیطانی با مقاومت چریك های حزب الله مواجه شدند و شروع به عقب نشینی كردند، حزب الله می دانست كه اسرائیل توسعه طلب است و چشم به خاك لبنان دارد. بنابراین در زیرزمین سنگرهایی بتونی درست كرده بودند. آقای دكتر سئوال من اینجاست. چه لزومی داشت كه حزب الله در این موقعیت زمانی وارد جنگ با اسرائیل شود در حالی كه الان به هرحال زیرساخت های لبنان ویران شده است یعنی حزب الله انتظار این واكنش را از اسرائیل داشت و اگر داشت وارد این جنگ می شد این جنگ با انتخاب حزب الله نبود بلكه جنگی طراحی شده از قبل از سوی اسرائیل بود و به بهانه اسارت دو سرباز اسرائیلی آن را آغاز كردند. اما حزب الله معتقد است تا وقتی كه حتی یك متر از خاك لبنان تحت اشغال است باید برای آزادی آن جنگید. مزارع شبعا در اشغال اسرائیل است و باید مقاومت كرد. حزب الله معتقد است كه سربازان اسرائیلی را در خاك خودش به اسارت گرفته. این ایده اساسی حزب الله است. اما مطلب دیگر اینكه بسیاری از لبنانی ها در زندان های اسرائیل هستند. آقای سیدحسن نصرالله چه در مذاكراتش با مقامات كشورهای مختلف و چه در سخنرانی هایش اعلام كرده بود كه باید اسرای لبنانی آزاد شوند. اگر آنها را آزاد نكنید، ما شما را مجبور می كنیم كه آزادشان كنید. سیدحسن نصرالله هم در یكی از آخرین سخنرانی های خود اعلام كرد كه اگر اسرائیلی ها اسرای ما را آزاد نكنند، ما اسرائیلی ها را اسیر می كنیم تا مجبور به آزادی اسرای ما شوند. بنابراین حزب الله با هدف شروع جنگ این اقدام را نكرد و برای شروع یك جنگ این اقدام را نكرد، برای آزادی اسرایش دو سرباز اسرائیلی را به گروگان گرفت. بنابراین این اسرائیلی ها بودند كه در برابر اسارت دو سرباز یك جنگ تمام عیار به راه انداختند. البته حزب الله در آغاز جنگ آمادگی دفاع از خود را داشت. اسرائیل هم آمادگی قبلی داشت. در اجلاس گروه ۸ در سن پترزبورگ هم بوش و بلر از جنگ و ادامه آن تا نابودی و خلع سلاح حزب الله صحبت می كردند. همه اینها یعنی هماهنگی قبلی. صحبت از خاورمیانه جدید هم در راستای جبران شكست های پیشین آمریكا در خاورمیانه بود این بار با دستاویز قرار دادن لبنان و با هدف دستیابی به اهداف جدید. بنابراین اگر حزب الله این گونه مقاومت نمی كرد قطعا شما مطمئن باشید كه اینك سرنوشت جنگ این گونه نبود. من معتقدم كه آنچه امروز به دست آمد یك پیروزی بود، نه تنها برای حزب الله، بلكه برای همه ملت لبنان. اما ممكن است اینجا یك سئوال مطرح شود و آن اینكه ویرانی لبنان و كشته شدن این همه مردم غیر نظامی در مقابل دو نفر اسیر ارزش داشت یا نه پاسخ من به این سئوال این است كه حزب الله آغازكننده جنگ نبود و اسارت دو سرباز اسرائیلی تنها بهانه ای برای این هجوم به لبنان بود. اما آنچه مهم است این است كه اسرائیل همواره از سال ۴۸ تا امروز در همه جنگ ها پیروز شده است. در گذشته همواره كشورهای عرب منطقه تحقیر شده بودند. ارتش اسرائیل همیشه لبنان و برخی از كشورهای عربی را تهدید و تحقیر می كرد. آنچه كه امروز به وقوع پیوست به افزایش غرور جهان عرب و فلسطین كمك كرد. امروز با جنگ ۶روزه متفاوت است كه اسرائیل ۴۰ هزار سرباز مصری را اسیر كرد و صحرای سینا را هم به اشغال درآورد. اینها مسائلی نیست كه با مقاله و سخنرانی از ذهن مردم مسلمان و اعراب خارج شود. پاك شدن این خاطره از ذهن مردم با اقدام حزب الله میسر بود. آقای دكتر واعظی یعنی دستگاه اطلاعاتی اسرائیل از توان حزب الله بی اطلاع بود موساد نمی دانست كه به قول سیدحسن نصرالله، حزب الله ۱۲ هزار موشك دارد شاید اسرائیل نمی دانست كه حزب الله ۱۲ هزار موشك دارد. ضمن اینكه تصور می كرد با پرتاب اولین موشك حزب الله، پایگاه هایشان را شناسایی و آنجا را نابود خواهد كرد. بزرگترین شكست اسرائیلی ها هم به عقیده من شكست سرویس های اطلاعاتی اسرائیل بود كه همواره دست برتر را دارند. بنابراین اولین بازنده این جنگ موساد است و دومین بازنده ارتش اسرائیل و سومین بازنده هم اولمرت كه نتوانست به اهدافش دست یابد. چهارمین بازنده هم آمریكا است كه نتوانست با حمایت هایی كه از اسرائیل كرد به اهدافش دست یابد. توجه داشته باشید كه تلاش سیاسی دیگری كه از هفته گذشته آغاز شد این بود كه آمریكایی ها و انگلیسی ها آنچه كه نتوانسته بودند در عملیات نظامی به دست بیاورند، سعی كردند از راه سیاسی و گذراندن قطعنامه به دست بیاورند. اما همبستگی میان دولت و گروه های مختلف لبنانی و فشار افكار عمومی اعراب و مسلمانان مانع پیروزی آنها شد. موضع فرانسه را در این قطعنامه چگونه ارزیابی می كنید. چرا پاریس در این جنگ از لبنان حمایت می كرد فرانسه از حزب الله حمایت نكرد. فرانسه همواره در طول تاریخ لبنان را یكی از مهمترین پایگاه های خودش در خاورمیانه می داند و به دلیل رابطه ای كه با مسیحی ها و مارونی های لبنان داشت و به دلیل ارتباط با شخصیت های دیگر لبنانی مانند رفیق حریری موضعی جانبدارانه نسبت به كلیت لبنان اتخاذ كرد. فرانسه احساس كرد اگر از لبنان حمایت نكند برای همیشه این پایگاه استراتژیك در منطقه را از دست خواهد داد. بنابراین فرانسه ناچار شد از لبنان حمایت كند. پس شما معتقدید كه فرانسه در تعدیل قطعنامه نقش داشت فرانسوی ها به دلیل نفوذی كه به عنوان یك عضو دائم شورای امنیت دارند برای آنكه لبنان را از دست ندهند، مجبور به حمایت از كلیت نظام لبنان شدند. از سوی دیگر همبستگی خوبی هم میان حزب الله و دولت لبنان ایجاد شد. تا جایی كه ما می بینیم سیدحسن نصرالله در موضعی عقلایی، با وجود ابهامات قطعنامه و ناعادلانه بودن بخش هایی از آن، به همراه دولت لبنان قطعنامه را پذیرفت. آقای واعظی در حالی كه سیدحسن نصرالله كه رهبر حزب الله لبنان است با وجود انتقادهایی كه از قطعنامه دارد از آن حمایت می كند، در داخل كشور ما عده ای با آن مخالفت می كنند و می گویند قطعنامه یك سویه یا نامتوازن بود، دلیل این موضع گیری ها را در چه می بینید چرا عده ای در داخل ایران تندتر از سیدحسن نصرالله عمل می كنند اگر استناد ما نوشته های قطعنامه باشد، بله چارچوب آن آمریكایی است. بسیاری از حقایق در قطعنامه دیده نشده است. اسرائیل در قطعنامه به دلیل اقداماتش محكوم نشده است. ولی به نظر من لبنانی ها و سیدحسن نصرالله به پیامدهای پایان جنگ كه به نفع این جنبش و مردم لبنان است توجه كرده و این همان غرور ملی مردم لبنان و غرور عربی بود كه به وجود آمد و اشكالاتی را در عرصه داخلی اسرائیل ایجاد كرد. الان در اسرائیل بحث استعفای اولمرت جدی شده است. چقدر احتمال می دهید كه دولت اولمرت سقوط كند مسئله سقوط دولت اسرائیل به شاخص های مختلفی وابسته است. الان در صحنه سیاسی اسرائیل شخصیت شاخصی وجود ندارد كه بتواند جایگزین اولمرت شود. تنها نتانیاهو از حزب راستگرا و به شدت افراطی لیكود است كه آن هم كرسی های اندكی در پارلمان دارد. اكنون اسرائیل مشكلات داخلی دارد و انسجام گذشته را ندارد. حرف من این است كه كسانی كه در لبنان و سوریه از قطعنامه حمایت كردند به پیامدهای مثبت آن توجه كردند نه به خود قطعنامه و نوشته های آن. آقای دكتر زمانی كه جنگ شروع شد بسیاری از تحلیلگران غربی در تحلیل هایشان بر این اعتقاد بودند كه این جنگ، جنگ هژمونی سوریه بر لبنان و در سطحی بالاتر جنگ برای هژمونی ایران بر منطقه است. هنری كیسینجر و همین آقای فیشر وزیر امور خارجه سابق آلمان كه اخیرا به ایران سفر كرد از جمله این افراد بودند. حتی فیشر در مقاله ای كه برای روزنامه اسرائیلی هاآرتص نوشت، موضع گیری نكردن اعراب را در درك همین موضوع ارزیابی كرده بود و در نهایت نسبت به هسته ای شدن ایران هشدار داده بود. نظر شما در این زمینه چیست غربی ها باید این جنگ را توجیه می كردند. جنگ با یك گروه چریكی برای آنها افت داشت. بنابراین غربی ها و اسرائیلی ها تصمیم گرفتند دشمن بزرگتری برای خود پیدا كنند. ایران و سوریه بهترین كشورهایی بودند كه از نظر آنها می توانستند پشت حزب الله قرار بگیرند. البته آنها به دنبال شكست حزب الله بودند تا آن را به شكست ایران و سوریه هم نسبت دهند. دوم اینكه آمریكا یی ها طرح های دیگری برای ایران و سوریه پس از جنگ داشتند. حتی بوش بیشتر از اسرائیل دم از ایران و سوریه می زد. آنها فكر می كردند شكست حز ب الله برابر با شكست ایران و سوریه است. هدف دیگر آنها هم این بود كه افكار عمومی لبنان را قانع كنند كه حزب الله با تحریك ایران و سوریه وارد جنگ شده است تا مردم لبنان به حزب الله پشت كنند و صحنه داخلی لبنان را با اختلاف مواجه كنند. یعنی اینكه به مردم لبنان بگویند این جنگ نیابتی است. جنگ لبنانی اسرائیلی نیست. جنگ ایرانی اسرائیلی و در نهایت ایرانی آمریكایی است. آنها استدلال می كردند كه دقیقا به همین دلیل اعراب وارد این جنگ نمی شوند، حتی بنا بر اخباری كه البته تائید نشد، ملك عبدالله پادشاه عربستان برای اولمرت پیامی فرستاد و از او خواست تا از فرصت استفاده كرده و حزب الله را نابود كند. نظر شما چیست آمریكا و اسرائیل با كمك اعراب تلاش فراوانی كردند تا نشان دهند این جنگ، جنگ حزب الله شیعه با اسرائیل است تا بتوانند آن را به ایران مرتبط كنند و آن را تبدیل كنند به آن بحث هلال شیعی. یعنی همان بحثی كه مبارك و ملك عبدالله دوم آن را خیلی مطرح می كنند. آنها می خواهند نشان دهند آنچه كه در ۲ ، ۳ سال گذشته اتفاق افتاده در راستای منافع ایران بوده است. یعنی در عراق نزدیك ترین گروه ها به ایران روی كار آمدند. اقلیت های شیعه در مناطق مختلف قوت گرفتند و به دنبال حقوقشان هستند و الان هم این موضوع به حزب الله ختم شده است. اتفاقی كه برخلاف میل آنها رخ داد این بود كه حماس سنی از مبارزات حزب الله شیعه حمایت كرد. از طرف دیگر در داخل لبنان اهل تسنن هم از حزب الله حمایت كردند. بنابراین تلاش اسرائیل و آمریكا برای نشان دادن جنگ به عنوان یك جنگ شیعی اسرائیلی ناكام ماند. اما دلیل وارد كردن سوریه به این جنگ این بود كه غربی ها پس از ترور رفیق حریری فشار عظیمی را بر سوریه وارد كردند و قطعنامه ۱۵۵۹ را به تصویب رساندند، ۳۰ هزار نیروی سوری را از لبنان خارج كردند و قتل رفیق حریری را به بشار اسد ارتباط دادند. مجموعه این فعل و انفعالات با هدف منزوی كردن سوریه انجام شد. اگر ارتباط سوریه و حزب الله محكم می شد و حزب الله شكست می خورد، به ادامه فشارها منجر می شد. اما اتفاقی كه افتاد كاملا برخلاف خواسته آنان بود. الان جایگاه منطقه ای ایران و سوریه تغییر كرده است و آنها به این نتیجه رسیده اند كه امنیت منطقه با نادیده گرفتن ایران و سوریه امكان پذیر نیست. آنها پس از ماجراها فهمیدند كه ایران و سوریه اگر بخواهند می توانند معادلات منطقه ای را برخلاف خواسته های آمریكا و اسرائیل تغییر دهند. پس شما معتقدید كه پس از این جنگ موضع ایران در منطقه به ویژه در بحث هسته ای تقویت شده است من این گونه پاسخ می دهم كه پیامد این جنگ سی و چندروزه، پیروزی حزب الله و به تبع آن پیروزی سیاسی ایران، سوریه، لبنان و حزب الله بود كه به ارتقای نقش و جایگاه منطقه ای ایران و سوریه منجر شد. یعنی موضع ایران پس از این اتفاقات تقویت شده است. اما اینكه آیا این موضوع مستقیم بر روی مسئله هسته ای ما اثرگذار باشد، باید بگویم خیر. به نظر من موضوع هسته ای ما با توجه به اینكه شورای امنیت و صدور قطعنامه رسیده است، نمی شود آن را خیلی ساده با مسائل لبنان گره زد. یعنی موضوع هسته ای ما به متغیرهای زیادی وابسته است كه باید به همان متغیرها برای حل و فصل آن اندیشید. سوریه چطور آقای دكتر به نظر من سوریه از حالا به بعد از انزوای گذشته خود خارج خواهد شد. یعنی قدرت مانور سوریه در میان كشورهای عرب منطقه افزایش خواهد یافت. با این حال آقای دكتر خیلی ها معتقد بودند كه سوریه در میانه جنگ به سمت غرب چرخید و با صحبت هایی كه با مقامات دمشق شد كمتر از گذشته از حزب الله حمایت كرد. اگر از عمق بازیگری سیاستمداران سوری مطلع باشیم، متوجه می شویم كه شاید در ظاهر این گونه باشد اما سوریه همواره از حزب الله حمایت كرده است. اگر اسرائیل از بلندی های جولان خارج شود، سوریه اسرائیل را به رسمیت خواهد شناخت نگرانی های سوریه نگرانی های مشابه لبنان است. آنان همواره اسرائیل را به صورت یك تهدید می دانند. یعنی بر این باورند كه اگر اسرائیلی ها فرصت پیدا كنند و فضای جهانی به آنها اجازه دهد، با حمایت های یك جانبه آمریكا خوی توسعه طلبی خود را دنبال می كنند. آنها خودشان را نمی توانند در اسرائیلی كوچك محصور و محدود ببینند. ولی اگر بلندی های جولان پس داده شود، شاید در برخی از سیاست های سوریه تجدیدنظر انجام شود. وضعیت دولت حماس را چگونه ارزیابی می كنید یعنی فكر می كنید بعد از این ماجراها دولت حماس می تواند ادامه دهد به نظر من چون اسرائیل در این ماجرا تضعیف شد، من فكر می كنم موقعیت حماس تقویت شد. حماس همچنان اسرای اسرائیلی را حفظ كرده است. اما حماس خیلی تحت فشار است، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی. بله. ممكن است دولت حماس سقوط كند و دولتی ائتلافی متشكل از حماس و فتح روی كار بیایند تا بتوانند ادامه دهند یعنی حماس به هر حال به عنوان یك واقعیت صحنه باید با اسرائیل مذاكره كند، اما به دلایلی ترجیح می دهد این كار را به فتح واگذار كند. در ابتدای پیروزی هم سعی كرد كه با فتح ائتلاف كند، اما آنها به امید سقوط زودهنگام دولت حماس حاضر به ائتلاف نشدند. اكنون وضعیت را چگونه ارزیابی می كنید حماس از همان شروع پیروزی اش این موضوع را در ذهن داشت. از همان ابتدا از ریاست جمهوری ابومازن حمایت كرد. اما فتح به امید سقوط زودهنگام حماس حاضر به ائتلاف نشد. یعنی در داخل فلسطین هم گروه هایی هستند كه خواستار سقوط حماس هستند. مثل جبهه خلق برای آزادی فلسطین. بله این اختلافات وجود دارد اما فكر می كنم سقوط حماس منجر به بی ثباتی می شود. آمریكا، اسرائیل، اتحادیه اروپا، برخی از كشورهای عربی و برخی گروه های داخلی فلسطین همه تلاش خود را برای عدم موفقیت حماس به كار بردند اما موفق نشدند. این به این معنی است كه اوضاع در سرزمین های اشغالی در صورت سقوط حماس بدتر خواهد شد نه بهتر. یعنی اگر دولت ائتلافی فتح و حماس به روی كار بیاید اوضاع بدتر می شود اگر ائتلاف منجر به روی كار آمدن دولتی خنثی شود كه نتواند برای مردم كار كند، قطعا خیر. نه، منظورم این است كه دولتی كه بخش فتح آن با اسرائیل مذاكره كند و حماس اوضاع داخلی را عهده دار شود اگر این موضوع با توافق و تفاهم و نه با زور میسر شود، اوضاع بهتر خواهد شد. خانم رایس اخیرا از خاورمیانه جدید صحبت كرد. این خاورمیانه جدید چیست و حتما سوریه و ایران هم در این طرح آمریكا از اهداف واشینگتن هستند. در مورد سوریه اما با توجه به سابقه ای كه از انتخابات اخیر در منطقه دارند ترجیح می دهند همین دولت سكولار روی كار باقی بماند تا در روندی دموكراتیك، دولتی افراطی و تندرو با توجه به نفرت جهان عرب از آمریكا به روی كار نیاید. به همین دلیل ترجیح می دهند با حفظ دولت فعلی سوریه با آن معامله ای دیپلماتیك انجام دهند. اما در مورد ایران برنامه آنها چیست طرح خاورمیانه بزرگ آمریكا در نطفه خفه شد. این طرح پس از قصه عراق مطرح شد. اما پس از آن رهبران كشورها نگران قدرت خود بودند و افكار عمومی مخالف عملكرد آمریكا و این باعث نشد تا خاورمیانه بزرگ در نطفه خفه شود. به نظر من خاورمیانه جدید هم كه آقای بوش و خانم رایس هنوز هیچ تعریفی از آن نكرده اند، مرده به دنیا آمد. خاورمیانه جدید با پیروزی اسرائیل بر حماس و حزب الله معنی پیدا می كرد نه با این وضعیت كه امروز شاهد آن هستیم. نه با این وضعیتی كه بسیاری پیروزی حزب الله را جشن می گیرند و بسیاری دیگر شكست اسرائیل را احساس می كنند. پس عملا خاورمیانه جدید پشت بندی نخواهد داشت. بنابراین خاورمیانه جدید یا با زور محقق می شود یا با سیاست. با زور كه نشد، می ماند از طریق سیاسی و دموكراتیك. اگر در كشورهای منطقه هم انتخابات آزاد برگزار شود، نتیجه ای بهتر از عراق برای آمریكا نخواهد داشت. الان كشورهای منطقه یا انتخابات ندارند یا انتخاباتی كاملا كنترل شده دارند. در كشورهایی هم كه انتخابات نسبتا آزادی دارند، گروه هایی به روی كار می آیند كه مخالف آمریكا هستند. یعنی اگر در كشورهای عربی و منطقه دموكراسی و انتخابات آزاد برگزار شود، بسیاری از رهبران فعلی باید قدرت را واگذار كنند. دلیل روی كار آمدن این دولت ها هم نفرت مردم از اسرائیل و حمایت های بی قید و شرط آمریكا از این رژیم است. اما علاوه بر آن، آنچه در افغانستان و عراق اتفاق افتاد و آنچه كه سربازان آمریكایی در عراق و افغانستان و زندان ابوغریب انجام دادند، باعث روی كار آمدن دولت های ضدآمریكا در منطقه در روندی دموكراتیك خواهد شد. بنابراین آمریكایی ها این را می دانند كه دولت های فعلی خاورمیانه منافع شان را اگر كامل تامین نكنند، بخشی از آن را تامین خواهند كرد و آمریكا این را می داند كه در روندی دموكراتیك معلوم نیست دولت هایی كه قدرت می گیرند حتی منافع حداقلی آنها را تامین كنند. بنابراین خاورمیانه جدید از طریق سیاسی هم میسر نمی شود. شعار آمریكایی ها در مورد ایران و سوریه در گذشته تغییر رژیم Regime changae بود، الان اما خانم رایس در آخرین مصاحبه با تایمز گفت كه ما به این نتیجه رسیدیم كه از برخی گروه های اصلاح طلب در داخل ایران نمی توانیم حمایت كنیم، چرا كه همین گروه های اصلاح طلب در برخی مقاطع مواضعی اتخاذ می كنند كه در راستای منافع ما نیست. بنابراین شرایط برای آمریكایی ها بسیار سخت است. از سویی بسیاری از دولت های خاورمیانه را قبول ندارند و از طرفی جایگزینی هم برای آن ندارند. بنابراین آمریكایی ها چاره ای جز تغییر سیاست خاورمیانه ای خودشان ندارند. سیاست های آمریكا در سال های گذشته نشان داد كه سیاست هایشان جواب نمی دهد. به عنوان آخرین سئوال آقای دكتر، یك ماه از جنگ گذشت و قطعنامه شورای امنیت تصویب شد. این قطعنامه را چگونه ارزیابی می كنید. این قطعنامه را بیشتر به نفع كدام طرف مخاصمه می دانید و این جنگ در نهایت به نفع كدام طرف پایان گرفت و اینكه اسرائیل تا چه حد توانست اهداف مورد نظر خود را به دست بیاورد همچنین آینده خاورمیانه را چگونه می بینید اهدافی كه اسرائیل طراحی كرده بود، اینها بود: ۱ نابودی حزب الله. ۲ نوار امنیتی كامل در مرز لبنان و اسرائیل به طول ۲۴ كیلومتر تا رودخانه لیطانی و استقرار نیروهای چندملیتی با قدرت اجرایی. ۳ اجرای كامل قطعنامه ۱۵۵۹ برای همه گروه های نظامی. ۴ آزادی بدون قید و شرط دو اسیر. با توجه به این اهداف، آنها به هیچ كدام از اهداف خود دست نیافتند. یعنی به نظر شما حزب الله خلع سلاح نخواهد شد حزب الله یك گروه سیاسی است كه مردم از آن حمایت می كنند. حزب الله فقط خود را برای دفاع در زمان خطر آماده می كند و لذا به نظر من خلع سلاح حزب الله معنی نخواهد داشت. اساسا چه كسی را می خواهند خلع سلاح كنند از چه كسی می خواهند اسلحه بگیرند اینك حزب الله به یك جنبش ملی تبدیل شده است و مقابله با آن با شكست مواجه می شود. این موشك ها كجاست بنابراین به نظر من حزب الله خلع سلاح نخواهد شد. در مورد نوار امنیتی چطور در مورد نوار امنیتی ۱۵ هزار نفر ارتش لبنان و ۱۵ هزار نفر از نیروهای حافظ صلح سازمان ملل UNIFIL مستقر خواهند شد و این برخلاف خواست آمریكایی ها و اسرائیلی ها است كه به دنبال استقرار نیروهای چند ملیتی بودند UNIFIL هم ناظر صلح است. اسرائیل و آمریكا به دنبال استقرار این نیروها و تصویب قطعنامه براساس فصل هفتم منشور ملل متحد بودند اما این اتفاق براساس فصل ششم منشور ملل متحد رخ داد. بنابراین به نظر من فشارهای اتحادیه عرب، افكار عمومی جهان و مردم لبنان و همبستگی روسای جمهور و مجلس و نخست وزیر باعث شد تا قطعنامه آن گونه كه غربی ها و اسرائیلی ها می خواستند یك سویه تصویب نشود. حتی حزب الله از طرح هفت ماده ای فواد سنیوره نخست وزیر لبنان حمایت كرد، گرچه با برخی از بندهای آن مخالف بود. همه این عوامل به علاوه فشارهای فرانسه باعث شد تا در بخش قطعنامه هم آن گونه كه می خواستند موفق نباشند. حتی در ابتدای قطعنامه بر روی آزادی مزارع شبعا هم تاكید شده است. بنابراین در مجموع پیامد این قطعنامه به نفع حزب الله است و اهداف اسرائیل را هم آن گونه كه مورد نظر غربی ها بود تامین نمی كند. اینكه آیا خاورمیانه جدید هم با این جنگ و با این قطعنامه بخواهد تحقق پیدا كند، باید بگویم كه من علائمی نمی بینم. برعكس احساس می كنم این جنگ ۳۳روزه هم یك غرور ملی میان اعراب و مسلمانان به وجود آورد. در داخل لبنان هم كه همواره اختلاف وجود داشته است یك همبستگی میان مردم و گروه های مختلف به وجود آورد. موضع گیری های اخیر هم این را نشان می دهد. حتی ملك عبدالله دوم پادشاه اردن هم در دو هفته اخیر تغییر لحن داد و از خاورمیانه جدید انتقاد كرد. ملك عبدالله تغییر نكرده است، آنچه باعث این اظهارنظرها شده است، فشار افكار عمومی و حمایت حماس از حزب الله بود كه به هر حال جایگاه ویژه ای در میان اعراب دارد. بقیه رهبران كشورهای عرب هم همین طور. ناچار شدند از دو هفته گذشته یا به نفع حزب الله و یا حداقل علیه اسرائیل موضع گیری كنند. به طور خلاصه خاورمیانه مورد نظر خانم رایس و آقای بوش، مطلب ناپخته ای بود. و به طور كلی آینده سیاسی خاورمیانه را بعد از این تحولات چگونه ارزیابی می كنید شرایط جهانی، شرایط در حال تحول است. بدون در نظر گرفتن این تحولات هم سرعت تحولات جهانی به گونه ای است كه ملت ها و دولت ها ناچارند برخی از تغییرات را در اداره كشورهایشان اعمال كنند و این برمی گردد به بحث جهانی شدن و انقلاب اطلاعاتی و اینكه در حال حاضر همه انسان ها می توانند به همه اطلاعات دست پیدا كنند و بدانند كه در اقصی نقاط جهان چه می گذرد. و انسان ها می توانند زندگی سیاسی و اقتصادی خودشان را با دیگران مقایسه كنند. بنابراین من معتقدم كه با توجه به تحولات جهانی دهه اخیر، بسیاری از جوامع، دولت ها و حكومت ها ناچارند كه اصلاحات و رفرم هایی را اعمال كنند كه خاورمیانه هم از این مجموعه تحولات جدا نیست. ولی این تحولات نه در راستای خواست آمریكا كه در راستای خواست ملت ها آرام آرام در حال وقوع است. به نظر من مقاومت دلیرانه ۳۳ روز گذشته، حزب الله به این فرآیند كمك شایان نمود و همبستگی و غرور اسلامی را تقویت كرد

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته