تحقیق تفسیر سوره روم (docx) 25 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 25 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
سوره روم
تمام اين سوره بگفتار حسن در مكه نازل شده بجز يك آيه و آن «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ ...» ميباشد.
عدد آيات اين سوره از نظر اهل مكه و پيشينيان اهل مدينه ۵۹ آيه و از نظر ديگران ۶۰ آيه است.
قراء كوفه «الم» را يك آيه و غير كوفيان و پسينيان اهل مدينه «غُلِبَتِ الرُّومُ» را يك آيه و نيز غير كوفيان و پيشينيان مدينه «فِي بِضْعِ سِنِينَ» را آيهاى و «يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ» را نيز پيشينيان اهل مدينه آيهاى ميدانند.
فضيلت اين سوره:
ابى بن كعب از پيامبر (ص) روايت كرده كه فرمود هر كه اين سوره را قرائت كند ده برابر اجر ملائكهاى كه بين آسمان و زمين مشغول تسبيح پروردگار بوده، باو اجر داده شده و آنچه را كه در آن روز و شب از او ثواب فوت شده باشد باو داده خواهد شد.
تفسير و توضيح:
در پايان سوره عنكبوت، خداوند از افرادى كه در راه او جهاد نمودهاند تقدير نموده و باجمال و اختصار گذارده بود و اينك در آغاز اين سوره بتفصيلش مىپردازد.
سوره الروم (۳۰): آيات ۱ تا ۷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الم (۱) غُلِبَتِ الرُّومُ (۲) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (۳) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴(
بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (۵) وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (۶) يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ )۷(
ترجمه:
شكست خوردند (سپاه) روم در نزديكترين سرزمين و ايشان پس از شكست خوردن بزودى پيروز ميشوند. در چند سالى، از براى خداست امر (هر چه خواهد) چه قبل (از پيروزى روم) و چه بعد و در آن روز (پيروزى روم) خرسند شوند مؤمنان.
بيارى خدا، يارى كند هر كه را كه خواهد و او غالب مهربان است. و (اين پيروزى) وعده خدا است و نمىشكند خدا وعدهاش را و لكن بيشتر مردم نميدانند. ميدانند ظاهرى از زندگانى دنيا را (از منفعتها و ضررها) و ايشان از آخرت غافلند.
شرح لغات:
غلبت: «زجاج» گويد كه «الغلب و الغلبه» مصدر «غلبت» ميباشد و هم وزن آنها «الجلب و الجلبه» است و معنى غلبه همان پيروزى بر دشمن است.
بضع: يعنى قسمتى از عدد كه بين ۳ تا ۱۰ ميباشد و «بضعته تبضيعا» بمعنى قطعه بوده- و قطعه همان قسمتى و مقدارى از شىء است-.
و «بضاعة» هم بهمين معنى قطعه و مقدارى از مال را گويند كه در تجارت در گردش است. مبرد گويد: كه (بضع) عبارت است از اعدادى كه ما بين (۱۰ تا ۲۰) و ما بين (۲۰ تا ۳۰) و ... «۱»
يفرح المؤمنون: فرح و سرور از نظر معنى مساوى بوده و در مقابل غم و اندوه بكار برده ميشود.
اعراب:
مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ: در تقدير «من بعد ان غلبوا» بوده و مصدر اضافه به مفعول گرديده است.
وَعْدَ اللَّهِ: مصدر و تأكيد است زيرا جمله «سيغلبون» وعده خداوند بمؤمنين بود يعنى خداوند وعده داده بمؤمنين وعدهاى.
مقصود:
الم: معنى و تفسير آن قبلا گذشت.
غُلِبَتِ الرُّومُ: مفسرين گويند كه يعنى «اهل فارس» بر روميان غالب شدند و آن در زمان حيات رسول خدا (ص) بوده و بمنظور اين پيروزى قريش خوشحال و ابراز احساسات مينمودند چون (فارس) در آن وقت كافر بودند و اما مسلمانان اظهار تأثر مينمودند چون «بيت المقدس» قبله مؤمنين بوده و بدست كفار افتاده از اين جهت ناراحت بودند چنان كه كعبه قبله مسلمانان است.
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ: «زجاج گويد» يعنى در نزديكترين سرزمين بزمينهاى عرب و گفتهاند: نزديكترين شهر از شام بسوى فارس، و مقصود البته همان جزيرة العرب است چنان كه مجاهد گفته، و عكرمه گويد مراد اذرعات و كسكر مىباشد.
وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ: و ايشان يعنى فارس پس از پيروزى بزودى مغلوب ميگردند.
فِي بِضْعِ سِنِينَ: در چند سالى- در ظرف همين چند سال كه بين ۳ تا ۱۰ باشد- و اين از آياتيست كه دلالت دارد بر اينكه قرآن از نزد پروردگار نازل شده است زيرا در آن پيشگوييهايى است كه جز خداوند بآن آگاه نيست.
لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ: و از براى خداوند امر و اختيار است چه قبل از مغلوب شدن آنها و چه بعد از آن پس هر كه را خداوند بخواهد غالب و پيروز بر دشمن نموده و يا هر دو را هلاك ميگرداند.
وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ: و در آن روز كه سپاه روم بر سپاه فارس پيروز شود مؤمنين خوشحال گردند كه روميان سپاه فارس را از بيت المقدس بيرون نموده و شادمانى آنان از آن جهت بوده كه سپاه فارس شكست خورده نه آنكه «بيت المقدس» بدست روم افتاده است. و شادمانى مؤمنين علل ديگرى نيز داشت از قبيل افسردگى مشركين (مكه) از اين جريان و ديگر صحت گفتار پيامبر كه قبلا پيروزى آنان را خبر داده بود و ديگر آنكه اين پيروزى مقدمه براى پيروزى مؤمنين است.
يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ: يارى مينمايد خداوند هر كس را كه خواهد- تا بدان وسيله حق را ظاهر فرمايد- و بالنتيجه بندگان او مدد شوند.
وَ هُوَ الْعَزِيزُ: و آن خداوند عزيز و هميشه غالب و پيروز در انتقام از دشمنان خويش ميباشد.
الرَّحِيمُ: رحيم است نسبت بآنكه- او را پرستش كند و- از او حاجات خود را بخواهد.
وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ: و اين پيروزى وعده خداوند بود و خدا وعده خود را هرگز نمىشكند و روم را بر سپاه فارس پيروز مىنمايد.
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: ولى بيشتر مردم از بت پرستان «مكه» نمىدانند و به صحت اخبار ما اعتراف ندارند چون از خداوند جهان غافلند.
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ: (بلى) ميدانند ظاهرى از زندگانى دنيا را يعنى منفعتها و ضررهاى دنيايى را كه در چه وقت كشت نموده و در چه زمانى درو كند و بچگونه اموال را گرد آورده و ساختمانها را بنا كند.
- ولى تمام اينها مربوط به دنيا است- و ايشان غافل از جهان بعدى و آخرت ميباشند و بدين سبب دنياى خود را ساخته و در امر آخرت بغفلت ميگذرانند.
اين معنى از «ابن عباس» نقل شده ولى «حسن» گويد مقصود آنست كه آنان در امر دنيا آن چنان خبير و عالمند كه اگر )درهمى) را بروى پشت خويش بگذارند از وزن او هم اطلاع داشته و خبر ميدهد، اما همين افراد به نماز- احكام و قرائت آن- آگاهى نداشته و فرا نمىگيرند تا انجام دهند.
از امام صادق (ع) سؤال شد كه اين آيه «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا» مقصودش چيست؟ حضرت پاسخ فرمود: تفأل به بديا خوب زدن و از روى ستاره سخن گفتن- و مقصود توجه بدنيا است-.
أما أصل داستان «زهرى» گويد: كه مشركين و بتپرستان مكه با مسلمانان بجدال پرداخته و ميگفتند كه ديديد، ملت روم اهل كتاب بوده و آئين آسمانى- مسيحيت- داشتند و ملت فارس بر آنان پيروز شد، اكنون شما مسلمانان كه خود را اهل كتاب يعنى قرآن ميدانيد كه بر پيامبر شما نازل آمده، بزودى ما بتپرستان مكه بر شما پيروز خواهيم شد همانطور كه سپاه فارس بر سپاه روم پيروز شدند، در اين وقت خداوند آيات «الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ» را نازل فرمود.
زهرى گويد: «عبد اللَّه بن عتبة بن مسعود» براى من روايت كرد كه «ابى بكر» قبل از نزول آيه تحريم قمار، با عدهاى از مشركين مكه شرط بست و چيزى را در نزد آنان گذارد كه در ظرف هفت سال اگر سپاه فارس مغلوب نشده و روميان پيروز نگرديدند از آن شما باشد، اين خبر بگوش پيامبر (ص) رسيد حضرت به «ابى بكر» فرمود: چرا چنين گفتى زيرا- در وعده خداوند فِي بِضْعِ سِنِينَ داشت- و بضع سنين تا كمتر از ده سال را شامل ميشود و اتفاقاً نه سال بعد از نزول اين آيه سپاه روم بر سپاه فارس پيروز شده و آنان را از سرزمين بيت المقدس بيرون راندند، و آن سال جنگ حديبيه بود.
«ابو عبد اللَّه حافظ» باسناد خود از «ابن عباس» در تفسير اين آيه شريفه «الم غُلِبَتِ الرُّومُ» روايت كرده كه سپاه فارس با روميان بجنگ پرداخته پيروز شدند و پس چند سالى روميان بر آنان پيروز گرديدند و آنان را از سرزمين خود بيرون نمودند و در همان هنگام بود كه پيامبر (ص) و مسلمين با سپاه مشركين مكه روبرو بوده و- جنگ سختى بين آنان در گرفته بود- اما خداوند سپاه اسلام را بر بتپرستان مكه پيروز نمود همانطور كه سپاه اهل كتاب روم را بر فارسيان- كه در آن وقت آتش پرست بودند- غالب گردانيد. و با اين پيروزى روميان و سپاه اسلام، مسلمانان مسرور گشتند.
«عطيه» گويد از «ابى سعيد خدرى» راجع به تفسير و شأن نزول آيه سؤال كردم؟
پاسخ داد كه سپاه اسلام و رسول خدا (ص) با لشكر مشركين روبرو بودند و اتفاقاً در همان زمان روميان با سپاه فارس درگيرى داشتند، و خداوند در حجاز مسلمانان را پيروز نمود و در روم، روميان را فاتح گردانيد و بدينجهت مسلمين خوشحال شدند، و اين تفسير آيه شريفه «يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ» ميباشد.
«سفيان ثورى» گويد شنيدم كه پيروزى روميان در روز «جنگ بدر» بود و «مقاتل» نقل كرده كه در جنگ بدر چون مسلمانان بر لشكر بت پرستان مكه غالب شدند، همان وقت خبر رسيد كه روميان هم بر سپاه فارس غالب شدند و روايت شده كه روميان بيت المقدس را پس گرفتند و بشكرانه اين پيروزى پادشاه روم پياده بزيارت بيت المقدس آمد و بر سر راه او گل و رياحين مفروش ساخته و روى گلها حركت نمود.
«شعبى» گويد هنوز مدت معاهده و شرط بندى ابى بكر با مشركين مكه (ابى بن خلف) بسر نرسيده بود كه خبر پيروزى روم رسيد و گفتند كه سپاه و اسبان رومى وارد «مدائن» شدند اسبان خود را در مدائن بستند. و شهر «روميه» را بنا نمودند، ابى بكر خوشحال شد و از ورثه ابى بن خلف، گروگان خود را گرفته بحضور رسول خدا (ص) آورد و صدقه داد.
نقل شده كه «ابى بكر به ابى بن خلف» در معاهده خود فقط ضمانت كرده بود- نه اينكه گروگانى در نزد او بگذارد-، و ابى بن خلف فرزند ابى بكر را بنام «عبد اللَّه بن ابى بكر» ضامن گرفت چون ابى بكر عازم هجرت بسوى مدينه بود، مدتى گذشت تا جريان «جنگ احد» پيش آمد و ابى بن خلف با مشركين عازم جنگ شدند، عبد اللَّه فرزند ابى بكر از ابى بن خلف براى معاهدهاش ضامن خواست و او فرزند خود را ضامن قرار داده و بجنگ رفت و در ميدان جنگ أحد رسول خدا (ص) بر او جراحتى وارد كرده و بهمان سبب پس از مراجعت وفات يافت.
از «رسول خدا (ص)» روايت شده كه فرمود براى سپاه فارس يكى دو حمله بيش نبوده و سپس شكست خورده و بنابودى كشيده ميشود.
سوره الروم (۳۰): آيات ۸ تا ۱۰
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ (۸) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ )۹ (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ (۱۰)
ترجمه:
آيا در نزد خود فكر نميكنند (با خود نمىانديشند) كه خداوند خلق نفرموده آسمانها و زمين و آنچه را كه در بين آنها ميباشد مگر براستى (تا وسيلهاى براى شناخت پروردگار شود) و مدتى ناميده (و معين) شده و البته بيشتر مردم بملاقات پروردگار (و آمدن قيامت) كافرند. آيا در روى زمين سير نميكنند تا (اطلاع تحصيل نموده) بنگرند چگونه بود عاقبت آنان كه پيش از ايشان بوده و در قوت سختتر از ايشان بودند، كاويدند زمين را و آبادانى نمودند بيشتر از آنچه را كه ايشان آباد نمودهاند و بسوى ايشان پيامبرانشان آمدند پس خداوند نخواسته بود تا بر آنان ستم كند اما آنان خود بخويشتن ستم نمودند. پس عاقبت آنان كه بدى نموده جهنم گرديد زيرا نشانهاى خدا را تكذيب نموده استهزاء ميكردند.
قرائت:
عاقبة: تمامى «اهل كوفه» بجز «برجمى» و «شمونى» بنقل از ابى بكر آن را بنصب و ديگران برفع خواندهاند.
دليل:
«ابو على» گويد آنكه بنصب خوانده آن را خبر «كان» و مقدم بر اسمش قرار داده مثل «كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ
يارى مؤمنان بر ما لازم است»- كه در اينجا بعد از (كان) منصوب واقع شده.
و اسم «كان» در اينصورت يكى از دو چيز است:
الف: ممكن است «السوأى» باشد و تقدير «ثم كان السوأى عاقبة الذين اسائوا» خواهد بود و جمله «ان كذبوا» مفعول له «كان» ميباشد. و ممكن نيست كه متعلق به اسائوا بدانيم زيرا بين صله و موصولش باسم كان فاصله ميشود.
ب: ممكن است كه جمله ان كذبوا اسم كان بوده و تقدير «ثم كان التكذيب عاقبة الذين اسائوا باشد و اسائوا مصدر فعل قبل خواهد بود. زيرا وزن فعلى يكى از بناهاى مصدر بشمار آمده و نظير «رجعى، شورى، بشرى» است و گذشته از اين در اصطلاح عرب در معنى مصدرى استعمال شده مانند شعر «ابو عمرو» كه ميگويد:
انى جزوا عامراً سوءاً بفعلهم ام كيف يجزوننى السوأى من الحسن
در قبال تمام خوبيهاى عامر، چگونه مردم به بدى و رفتار ناجوانمردانه باو پاداش دادند آيا بمن بجاى خوبيهايم چه پاداش بدى خواهند داد؟
كه السوأى در اين بيت مصدر واقع شده است.
و اما كسى كه آن را برفع خوانده، در اينصورت خبر (كان) يكى از دو چيز است:
الف: السوأى ب: ان كذبوا و با اين ترتيب جمله اسائوا در معنى شرك استعمال شده و تقدير «ثم كان عاقبة المسيء التكذيب بآيات اللَّه» ميباشد چون در كفر و شرك خويش چيزى بجز انكار ياد نگرفته- و بهر حقيقتى ميرسند انكارش ميكنند- و بنا بر اين اگر خبر (كان) را ان كذبوا بدانيم «السوأى» منصوب است بنا بر مصدرية و يا صفة باشد براى موصوف محذوف.
مقصود:
پس از پايان آيات گذشته اكنون در باره تفكر در خلقت و تدبر در باره خالق آسمانها و زمين و در باره امم گذشته سخن ميفرمايد.
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ: آيا ايشان تفكر نميكنند «و با خود نمىانديشند» آن موقعى كه در خلوت ميباشند، زيرا در آن حال خلوت انسانى بيشتر مسلط بر عقل و درك خويشتن ميباشد. و بعضى گفتهاند كه يعنى چرا تفكر در خلقت خود نمىنمايد- كه انسانى در بهترين نوع خلقت آفريده شده است- و بنا بر اين جمله (فيعلموا) در تقدير بوده و در حقيقت «أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ فيعلموا» ميباشد.
ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ: نيافريد خداوند آسمان ها و زمين را مگر بحق. «زجاج» گويد: يعنى براى حق تا دليلى باشد براى اثبات صانع و پروردگار جهان و ضمناً اشارهاى به ثواب انسانها.
وَ أَجَلٍ مُسَمًّى: و براى مدتى معين كه با سر آمدنش هر فردى پاداش اعمال خود را در مىيابد. «جبائى» گويد: يعنى خداوند، آسمانها و زمين را در زمانهاى معين و براى منظورى كه ايمان بخدا باشد- خلق نموده است.
سؤال:
انسان متفكر چگونه ميتواند در يابد كه خداوند تمام موجودات جهان را نيافريده مگر بحق هم و چگونه به روز واپسين يعنى قيامت يقين كند؟
پاسخ:
وقتى به خلقت زيباى خويشتن مينگرد با آنكه تازه آفريده شده و از عدم بوجود آمده، خواهد دريافت كه موجودى قديم قادر عالم زندهاى- كه بتمام رموز خلقت با نظم بسيار دقيقى آگاهى دارد- او را آفريده و او پروردگارى است كه تمام جهات خلقتش را بر اساس حكمت ايجاد نموده پس هرگز چيزى را عبث نيافريده است.
و البته چنين حكمت خود اقتضاى زمان پاداش اعمال انسانها را داشته و تكميل آن هم با داشتن برنامههاى دينى است كه با دست پيامبر (ص) پىريزى ميشود و در برابر هر عملى از خير يا شر البته پاداش ميدهد چه در اين جهان يا جهان واپسين باشد.
و ميفهمد كه آفريدن موجودات نفعى براى خالق ندارد پس غرض از خلقت انتفاع مخلوقات است.
وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ: و البته بسيارى از مردم برسيدن قيامت و پاداشهاى پروردگار اعتراف ننموده بلكه انكار مينمايند. سپس خداوند براى دفعه دوم هشدار داده ميفرمايد:
أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ:
آيا نمىگردند و در روى زمين به تحقيق نمىپردازند تا بنگرند عاقبت كار ملتى كه قبلا بودند، چگونه شد- و بر اثر كفر بر خداوند هستى گرفتار عذاب شدند-.
كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً: آنان در قوت و قدرت قوىتر و سختتر از ايشان بودند اما بر اثر انكار خداوند و تكذيب رسل با عذابها نابود گرديدند.
وَ أَثارُوا الْأَرْضَ: «مجاهد» گويد: يعنى زمين را كاويده و قدرت كشاورزى داشتند- و بدان وسيله ثروتها اندوخته مينمودند-.
وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها: و آنان بيش از اين بتپرستان (مكه) به آبادانى زمين رسيده بودند زيرا آنان از نظر نفرات و زندگى و تجمع اموال بيش از ايشان بودهاند، چشمههايى زده و درختانى غرس نموده و قصرهاى زيبايى ساخته و بهرهمند مىشدند اما پس از اندك زمانى همه نابود شده و در قبرها منزل گرفتند.
وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ: پيامبرانشان بسوى آنان با دليلهايى- براى اثبات توحيد- از خداوند آمدند اما آنان پيامبران را انكار نموده و بايشان نسبت دروغ ميدادند و باين سبب خداوند عذاب فرستاد و همه را نابود نمود.
فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ: پس خداوند نخواسته بود كه بر آنان ستم كند و بدون سبب نابودشان نمايد.
وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ: و ليكن آنان خود بخويشتن ستم نموده و با انكار پيامبران و تكذيب و عدم اعتراف بتوحيد مستحق عذاب دو جهان گرديدند.
ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا: سپس عاقبت آنان كه بر خويشتن بد نموده و با كافر شدن و انجام معصيتها و انكار پيامبران ستم روا داشتند.
السُّواى: خوى زشتى است كه صاحبش را زيان رسانيده و بزشتيها مىكشاند.
«ابن عباس» و «قتاده» گويند مقصود عذاب دوزخ است.
أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ: زيرا تكذيب نشانهاى خدا نموده، و آنها را به باد مسخره مىگرفتند.
سوره الروم (۳۰): آيات ۲۱ تا ۲۵
وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ )۲۱( وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ )۲۲( وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (۲۳) وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (۲۴) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵)
ترجمه:
و از آيتهاى او است كه آفريد برايتان از نوع شما جفتهايى تا بيارميد بدانان و قرار داد ما بين شما دوستى و مهربانى البته در اين كار نشانههايى (از خدا- شناسى) براى گروه انديشمندان است. و از آيتهاى او آفرينش آسمانها و زمين و گوناگونى زبانها و رنگهاى شما (بر اساس محيط زيست) بوده البته در اين كار نشانه- هاى (خدا شناسى) براى دانايان است. و از آيتهاى او خوابيدن شما در شب و روز و تهيه روزى و معيشت شما از فضل او بوده كه البته در اين نشانههاى (خدا شناسى) براى گروه شنوندگان است. و از آيتهاى او اينكه مىنمايد بشما برق را بيمى و اميدى و ميفرستد از آسمان آبى را كه زنده سازد بدان زمين را پس از مردنش البته در اين نشانههايى براى گروه با خردان است. و از آيتهاى او آنكه بپا بايستد آسمان و زمين بامر او سپس هنگامى كه بخواند شما را كه خواندن از زمين (و قبر) است در آن گاه بيرون بيائيد.
قرائت:
للعالمين: «حفص» لام آخرين او را بكسر و ديگران با فتحه قرائت نمودهاند.
دليل:
«ابو على» گويد كه دليل «حفص» در كسره لام و اختصاص آيه به عالم و دانشمندان از آن نظر است كه دانشمند وقتى در خلقت آسمانها و زمين و اختلاف زبانها نظر افكنده با همين مشاهدات براى خداشناسى استدلالى كند كه از قدرت جاهل خارج است، ولى ديگران كه با فتحه خواندهاند چون اين نشانه در حقيقت براى تمامى جهانيان و انسانها است تا از اين راه بخدا شناسى برسند، اگرچه از آن غفلت ورزند.
اعراب:
وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ: در آن چند قول است:
الف: تقدير (ان) و در اصل «ان يريكم البرق» بوده و چون (ان) حذف شد فعل مرفوع گرديد.
«طرفه» گويد:
الا اى هذا الزاجرى احضر الوغى و ان اشهد اللذات هل انت مخلدى
آگاه باش ايكه منع مىنمايى مرا از حضور در ميدان جنگ و امر ميكنى برسيدن لذتهاى زندگى، آيا تو ميتوانى ضمانت كنى كه مرا در دنيا تا ابد نگهدارى يا خير.
و مقصود اينست كه در اصل (ان احضر) بوده و (ان) حذف گرديده و فعل برفع خوانده شده است. در مثل گويند «اسم معيدى را بشنوى بهتر از آنست كه تا او را ببينى» ب: تقدير (آية) است و در اصل «من آياته آية يريكم البرق» بوده اما چون در كلام دلالت بود او حذف گرديد.
ابن مقبل گويد:
و ما الدهر الا تارتان فمنهما اموت و اخرى ابتغى العيش اكدح
در جهان جز دو مرحله بيش نيست يا مىميرم و يا خوش گذرانى نموده و كوشش كنم در آن.
ج: يك جمله با تقدير (واو) فرض كنيم و جمله بعد را مستقل بدانيم و در اصل «و يريكم البرق خوفا و طمعا، و من آياته ...» كه عطف جمله بر جمله خواهد بود و «خَوْفاً وَ طَمَعاً» مفعول له با تقدير لام ميباشند.
ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ: جار و مجرور متعلق بمحذوف ايكه حال براى «كم» بوده، ميباشد و تقدير «اذا دعاكم خارجين من الارض» است و ممكن است محذوف صفة «دعوة» بوده، و تقدير «دعوة ثابتة من الارض» باشد.
پس جار به «يخرجون» متعلق نبوده چون ما بعد «اذا» در ما قبلش عمل نكند.
مقصود:
بدنبال آيات قبل در باره آگاهى بندگان به خداشناسى، چنين فرمود:
وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً: و از آيتهاى پروردگار آنكه قرار داده برايتان از نوع شكل و جنس شما جفتها (زنها) يى و اين خود منتى است زيرا بگفته «ابى مسلم» انسان بهم شكل خود گرايش بيشترى دارد. اما «قتاده» گفته مقصود آنكه «حوا» را از استخوان پهلوى «آدم» گرفتيم و سپس خلق نموديم، ولى بعضى گفتهاند كه اصولا جنس زن از نطفه مرد گرفته شد و معنى آيه اينست.
لِتَسْكُنُوا إِلَيْها: تا بسوى آنان و در آغوششان بآسايش و آرامش بوده و بيكديگر انس بگيريد.
وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً: و قرار داده بينتان دوستى و مهربانى و مقصود بين زن و شوهر است كه آن چنان بهم دوستى و مهر مىورزند كه هر يك دومى را بيش از هر چيز دوست ميدارد و «سدى» گويد محبت و رحمة همان مهربانى و شفقت است.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ: البته در اين خلقت زنان هم شكل مردان دلالت روشنى براى ملت متفكر بوده- تا بدان وسيله خداوند و خالق موجودات را بشناسند-.
وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: و از جمله نشانههاى توحيد پروردگار خلقت آسمانها و زمين و آنچه را كه در بين آنها از عجائب مخلوقات است ميباشد مانند ستارگان درخشان و آفتاب و ماه و حركت آنها بر اصول و نظام معين و آنچه از عجائب كه روى زمين بوده از انواع جماد و نبات و حيوان همه دليل بر توحيد پروردگار است.
وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ: گوناگونى زبانها «السنه» جمع لسان و بمعنى زبانها ميباشد و مراد از اختلاف زبانها اينست كه خداوند آنها را از نظر شكل و اندازه و تركيب بنحوى آفريده كه نغمهها و صداهاى گوناگونى دارند تا آنجا كه صداى دو برادر بيكديگر مشتبه نمىگردد، و نيز گفته شده مراد اختلاف در لهجهها و لغات است مانند- عربى، فارسى، تركى- و نحو آن، و هيچ يك از نوع حيوانات باندازه نوع انسانى متفاوت سخن نميگويند. پس اگر اين لغات توقيفى- از طرف پروردگار- باشد پس او از ابتداء چنين كرده است، و اگر از طرف بندگان باشد نيز او اسبابش را فراهم نموده.
وَ أَلْوانِكُمْ: و رنگهايتان را نيز مختلف خلق نموده لذا ملتى سفيد پوست و ملت ديگر زرد و سومى برنگ سفيد تيره و ديگر اقوام و ملل كه هر يك بر اساس نظام خلقت برنگى خلق شدهاند و اين از نشانههاى خلقت بديع پروردگار و از عجائب قدرت و حكمت او ميباشد تا جايى كه با آن همه كثرت افراد انسانها حتى دو نفر از يك آب و خاك بشكل هم نمىباشند.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ: البته در اين خلقت نشانهها و دليلهاى روشنى براى تمامى مردم خواهد بود.
وَ مِنْ آياتِهِ: و باز از دلائل بر توحيد پروردگار و لزوم اخلاص عباد نسبت باو.
مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ: خوابيدنتان در شب و روز و فعاليت و كار و كوشش براى روزى در روز كه از فضل پروردگار ميباشد، در اينجا بعضى گفتهاند شب و روز هر دو زمان خواب و كار است زيرا برخى از مردم بشب مشغول كار و در روز استراحت مينمايند و برخى بعكساند، و حقيقتاً خواب از نشانههاى عجيب قدرت پروردگار است تا بدن انرژيهاى از دست رفته را تجديد كرده و براى كار ديگر باره آماده شوند.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ: البته در آن نشانههايى براى ملت شنوا است تا بپذيرند و در بارهاش تفكر كنند زيرا بى آنكه فكر كنند بهرمند نشده و گويا مطلبى نشنيدهاند.
وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً: از نشانهاى او آنكه مىنماياند برق (آتش) ايكه از برخورد ابرها پديدار و بالنتيجه مسافرى كه عزم سفر دارد- از ريزش باران و توفان- بترسد و آنكه در شهر و آبادى خود مقيم است خوشحال است، البته اين تفسير از «قتاده» بوده اما «ضحاك» گويد يعنى ترس از صاعقه سوزان دارند و از طرفى اميدوار ريزش باران، و در مقابل قول سومى است و او از «ابى مسلم» نقل شده كه ميترسند از آنكه ابر بگذرد و باران نبارد و از طرفى ديگر اميدوارند.
وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: و ميفرستد از آسمان آب را تا زنده كند بوسيله او زمين را بعد مرگش- كه همچون مرده خشك شده و با ريزش باران تر و تازه ميگردد و بستانها و اشجار بر پشت آن تربيت ميشوند-.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ: البته در اين كار نشانههايى براى ملتى است كه مىانديشند.
وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ: و از نشانههاى- قدرت و توحيد- او آنكه آسمان و زمين- بروى پاى خود- بامر پروردگار ايستاده بدون آنكه ستونى داشته و روى آن مستقر شود، فقط با امر خداوند هستى است چنان كه در آيه شريفه گويد «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» اما بعضى ديگر گفتهاند كه با امساك خداوند آسمانها و زمين نگه داشته شده زيرا تمام افعال پروردگار با لفظ امر اداء شده و باو نسبت داده ميشود زيرا اين لغت ابلغ در اقتدار است زيرا لغت «اراده و امر كرد پس شد» بليغتر از «انجام داد پس شد» ميباشد.
«تقوم» قيام بمعنى ثبات و استوارى است.
ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ: سپس هنگامى كه بخواند شما را خواندنى كه از زمين يعنى از قبر خارج شويد و بيرون آئيد.
«ابن عباس» گويد خداوند به اسرافيل امر كند تا صور بدمد بعد از صور اول پس تمام ملل از قبرهاى خود سر بيرون ميآورند و خارج ميگردند.
إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ: در آن هنگام شما از زمين و قبرهاى خود زنده شده بيرون مىآييد.
گفته شده كه مقصود از نفخ صور (دميدن در صور) دعوت پروردگار براى حشر قيامت است زيرا اسرافيل- با صداى بلند- گويد دعوت پروردگار را بپذيريد «أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ» و بعضى ديگر گفتهاند كه مقصود آنست كه شما را از قبرها خارج كند بعد از آنكه مردگانى در قبر بوديد و از اين مطلب تعبير به «دعوت پروردگار» شده زيرا او بمنزله دعوت و بمنزله «كُنْ فَيَكُونُ» است بس كه سريع انجام ميشود و براى هيچكس امكان تمرد نيست.
بايد دانست كه خداوند از آنچه گفته شد بدان منظور يادآورى فرموده تا انسانها بدانند كه او قادر قاهرى است كه ذرهاى از عوالم طبيعت از سيطره قدرت و ديد او خارج نخواهد بود.
و اين آيات دلالت دارد بر فساد و تباهى سخن كسانى كه ميگويند معارف دينى ضرورى و روشن است زيرا بر مطلب روشن و ضرورى استدلال نميشود.
سوره الروم (۳۰): آيات ۲۶ تا ۳۰
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲۶) وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۲۷) ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (۲۸) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (۲۹) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (۳۰(
ترجمه:
و از براى او است آنكه در آسمانها و زمين بوده همگان براى او مطيعاند. و او كسى است كه آغاز آفرينش كرده سپس باز ميگرداندش و آن (باز گردانيدن) برايش آسانتر است و براى او مثل برترى در آسمانها و زمين بوده (يعنى خداوند موصوف بصفات برجسته در آسمانها و زمين بوده) و او غالب و درست كردار است. مثلى زده براى شما از خودتان (و آن اينكه) آيا براى شما از آنچه مالك شده دستهايتان (از غلامان و كنيزان) شريكهايى هستند در آنچه روزيتان داديم پس شما (و ايشان) در آن برابريد از آنها (در اين شركت) مىترسيد مانند ترسيدن از خويشتن اينگونه تفصيل ميدهيم آيتها را براى گروهى كه بخرد يابند. بلكه آنان كه ستم نمودند پيروى هوسهاى خويش نموده بى آنكه بدانند پس چه كسى راهنمايى كند كسى را كه خدا گمراه ساخت (زيرا او خود نخواست تا از هدايت خدا بهره گيرد) و نخواهد بود براى ايشان ياورانى. پس استوار گردان عزم خود را براى دين، ثابت باش، آفرينش خداست كه سرشت مردم را بر آن نهاده، نباشد دگرگونى براى آفرينش خدا، اينست دين استوار و ليكن بيشترين مردم نميدانند.
اعراب:
هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ: «لكم» جار و مجرور در محل رفع و خبر براى مبتدا «من شركاء» ميباشد و «من» زايده بوده و «مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» متعلق بچيزى است كه (لكم) باو تعلق گرفته و ممكن است متعلق به محذوف بوده و بنا بر حاليت منصوب باشد و عامل در حال همان متعلق لام است.
فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ: جمله در محل نصب و جواب از جمله «هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ» بوده و در تقدير «فتستووا» خواهد بود.
تخافونهم: يعنى ميترسيد كه آنان- كنيزان و غلامان با شما برابر شوند مانند آنكه ميترسيد بعضى از شما با بعض ديگر- در مال- برابر شويد.
حنيفا: منصوب و حال است.
فِطْرَتَ اللَّهِ: منصوب است بمعناى آنكه متابعت فطرة پروردگار كن زيرا معنى اين آيه- كه شرحش بعداً خواهد آمد- چنين است «استوار گردان عزم خود را براى دينى كه پادار بوده و تابع آن باش، بنا بر اين (فطرة) در معنى بدل از (وجهك) خواهد بود.
مقصود:
پس از پايان آيات داله بر توحيد، چنين ميفرمايد:
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: و براى او است آنكه در آسمانها و زمين بوده از صاحبان عقل كه او مالك و متصرف همه آنان است و از اينكه فقط از عقلاء ياد كرده براى آنكه وقتى صاحبان عقل چون انسانها در حكومت پروردگار باشند غير آنان از حيوان و نبات و جماد مسلم محكوم او خواهند بود زيرا آنها در حكم پيروان انسانند، لذا در آخر بطور جمع از همه چنين اخبار فرمود:
كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ: همگان مطيع اويند چه در حيات و مرگ و چه در قيامت اگر چه گناهكار بوده باشند و اين تفسير از «ابن عباس» نقل شده.
وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ: و آن خداوند كسى است كه زنده كند بنا بر اين در اين آيه خداوند خواسته آفرينش اين جهان را دليل براى آفرينش جهان آخرت قرار داده و باصطلاح شاهد را دليل غايب گرداند.
وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ: و آن اعاده بر خداوند آسانتر است. گفته شده چند معنى در اينجا متصور است:
الف: اعاده مخلوقات در قيامت بر خدا آسان است. نظير قولش كه فرموده «اللَّه اكبر» و در معنى «اللَّه كبير» است:
و نظير كلام شاعر كه ميگويد:
لعمرك ما ادرى و انى لاوجل على اينا تغدو المنية اول
بجان تو قسم نمىدانم- در آينده چه خواهد شد- ولى ميترسم كه مرگ بسوى كدام يك از ما زودتر رسيده و هنوز كارى نكرده باشيم. و در اين شعر (اوجل) گفته شده و مقصود (وجل) بمعنى ترسان است.
فرزدق در شعر خود گويد:
ان الذى سمك السماء بنى لنا بيتاً دعائمه اعز و اطول
آن كسى كه بلند نموده و بنا كرده آسمان با آن عظمت را، براى ما خانهاى ساخته كه ستونهايش محكم و بلند است. در اينجا نيز «اعز و اطول» بمعنى «عزيز و طويل» استعمال شده است.
شاعر ديگرى گويد:
تمنى رجال ان اموت و ان امت فتلك سبيل لست فيها باوحد
مردم خواستار مرگ من هستند و حال آنكه اگر بميرم اين راهى نيست كه من در او تنها قدم بگذارم. در اينجا نيز «اوحد» گفته و مقصودش «واحد» است.
ب: اعاده چيزى در متعارف مردم معمولا آسانتر از ابداء او است و گويا گفته شما كه اصل خلقت (انسان) را اقرار داريد كه از خداوند بوده پس چگونه اعاده آن را پس از مرگ انكار ميكنيد با اينكه اصل خلقت از اعاده سختتر است.
ج: اعاده و حيات بعد از مرگ براى مخلوقات آسانتر از ابتداء خلقت آنها است زيرا در اعاده خداوند گويد «كُنْ فَيَكُونُ» چنين بوده باش پس خواهد شد بخلاف ابتداء كه اول بايد علقه شود سپس مضغه و سپس عظام و بعد گوشت روئيده شود سپس روح دميده شود و تا اين مراحل در رحم مادر نگذرد هرگز فرزند بدنيا نخواهد آمد و بر اين تفسير، نحويين رأى داده و «ابن عباس» نيز آن را پذيرفته است و تفسير اول كه از «مجاهد» هم نقل شده مورد توجه نخواهد بود زيرا صحيح نيست كه خلقت موجودى براى خداوند آسانتر از موجود ديگر باشد.
وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: و صفات برترى در آسمانها و زمين فقط براى خداوند بوده زيرا او خداوندى واحد و بدون شريك در تمام ازمنه بوده است. اين تفسير از «قتاده» نقل شده ولى «ابن عباس» گويد: يعنى براى او شريك نباشد در آسمانها و زمين و اما ديگران گفتهاند كه مقصود يعنى تمام صفات كمال و جمال و جلال و اسماء حسنى كه نشاندهندهى تعظيم پروردگار است مثل قاهر و اله همگى براى خدا خواهد بود.
وَ هُوَ الْعَزِيزُ: او غالب در مملكت خويش بوده.
الْحَكِيمُ: درست كردار در خلقت ميباشد كه با نظامى عالمانه و دقيق آن را آفريده است.
سپس خداوند به بت پرستان گويد:
ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ: مثلى براى شما مشركين بيان كرده تا وضع شما را تشبيه به آن كند.
هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ: آيا براى شما است از غلامان و كنيزان كه مالك آنها هستيد.
مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ: شريكان در روزى شمايند و با شما شريك در اموال و املاكتان هستند.
فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ: پس شما و ايشان در بهره بردارى آن برابريد.
تَخافُونَهُمْ: ميترسيد آنان در اموالى كه بارث بشما رسيده شركت نمايند.
كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ: همانند ترسى كه شما از شركاء آزاده خودتان داريد، تا مبادا با شما شريك شده يا مالى منحصر بشريك گردد چنان كه اين ترس بين وارث ميت بسيار ديده ميشود.
و خلاصه معنى آيه چنين شد كه شما به مملوكين خود از غلامان و كنيزان اجازه نميدهيد كه شريك در اموالتان گردند پس چگونه بخود اجازه ميدهيد كه براى خداوند هستى كه خالق تمام جهانيان است بت را شريك او گردانيد.
«سعيد بن جبير» گويد: اين آيه اشاره به تلبيه كفار قريش است كه در (تلبيه حج) ميگفتند «اللهم لبيك، لا شريك لك، الا شريكاً هو لك، تملكه و ما ملك» كه براى خداوند بتها را شريك مىدانستند لذا بمنظور بطلان اعتقاد آنان آيه مذكور نازل شد.
كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ: اينگونه- با بيان مثلها- توضيح ميدهيم دلائل توحيد پروردگار را.
لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ: براى ملتى كه ميانديشند.
سپس خداوند وضع مشركين را كه تابع هواهاى نفسانى شده و خود را سرگرم بتها نمودهاند، تذكر داده است.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ: بلكه افرادى كه ظلم بنفسهاى خويش نموده و بخداوند هستى شرك ورزيدند، متابعت از هواهاى نفس خود نمودهاند.
بِغَيْرِ عِلْمٍ: بى آنكه بدانند دستورى از خداوند آمده باشد.
فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ: پس كيست كه ببهشت و پاداش آخرت هدايت كند كسى را كه خدا او را- بر اثر انحرافات عمل خودش- از آن همه ثواب گمراه نموده و دور داشته است و اين تفسير از «جبائى» نقل شده و بعضى مقصود را چنين شرح دادهاند كه كسى كه خود را از خداوند منحرف نموده و دور داشته است با آن همه دلائل روشن بر توحيد پروردگار، پس اين شخص را چه كسى ميتواند هدايت كند. و در اينجا «اضل» بمعنى «ضل» آمده است نظير كلام شاعر كه ميگويد:
هبونى امرءاً منكم اضل بعيره له ذمة ان الذمام كثير
ببخشيد بمن مردى را كه شترش گم شده و ديوانهوار در جستجوى او است و بدوش او مسئوليت حفظ شتر افتاده اگر اشتباهى كرده او را بمن ببخشيد البته مسئوليتها بسيار است. در اينجا )اضل) گفته و مقصود (ضل) بمعنى گم شدن است.
وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: و نيست براى آنان يارانى تا يارى كند و عذاب خدا را از ايشان دور بدارد.
سپس خداوند بپيامبر (ص) خطاب فرموده و مقصودش تمام مكلفيناند.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ: پس استوار گردان تصميم اعتقاد خود را براى دين (ايمان بخدا) و مقصود استقامت و استوارى در آن است ولى از سعيد بن جبير نقل شده كه گفت:
يعنى دين خود را خالص بدار و بعضى ديگر گفتهاند: مقصود اينكه عمل خويش را براى خداوند استوار بدار. زيرا وجه بمعناى چيزيست كه انسان باو توجه ميكند و عمل انسان و دين او از چيزهاييست كه انسان براى بپا داشتن و استحكامش باو توجه دارد.
حَنِيفاً: مائل بهمان يگانه پرستى و توحيد پروردگار باش.
فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها: خلقت و خواسته خداوند دين و اسلام و يكتا پرستى است كه جهانيان را بر اساس آن خلق فرموده تا بسوى او رفته و خدا- پرست باشند چنان كه در آيه شريفه گويد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» و پيامبر اسلام (ص) فرمود «هر فرزندى در اصل خلقت بر اساس يكتا پرستى خلق شده و اگر آن را بحال خود بگذارند مسلمان و ايمان بخدا خواهد داشت- و تنها ريشه خانواده از پدر و مادر است كه او را بمسلك يهود يا مسيحى يا مجوس مىكشاند.
و از ابى مسلم نقل شده كه معناى آيه اينست: پيروى كن از دين بآنچه «فطرت خدا» ترا باو راهنمايى ميكند، زيرا خداوند موجودات را بنحوى آفريده و تركيب و صورت بندى نموده كه بر وجود صانعى توانا و دانا وحى و قيوم و قديم و يگانهاى كه بهيچ چيز شبيه نبوده و چيزى همانند او نيست، دلالت دارد.
لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ: تغييرى در خلقت پروردگار نبوده و آنچه را اراده فرموده از توحيد و عدل و خلوص عبادت براى پروردگار جهان همان خواهد شد چنان كه از «ضحاك و مجاهد و قتاده و سعيد بن جبير و ابراهيم و ابن زيد» نقل شده و گفتهاند كه بنا بر اين (لا) بمعنى نهى بوده يعنى شما نبايد جامعه را از مسير اولى اصلى خود كه خدا پرستى است بسوى شرك منحرف سازيد. از ابن عباس و عكرمه نقل شده كه مراد منع از أخته نمودن غلامان است. و از ابى مسلم روايت شده كه مقصود از فطرت نظام خلقت است كه تمام موجودات و صنايع حكيمانه پروردگار دلالت بر توحيد او نموده و احدى جلو اين فطرت را نتواند بگيرد.
ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ: و آن خدا پرستى تنها دين استوار و مستقيمى است كه واجب الاتباع ميباشد.
وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: لكن بيشتر مردم آگاهى بآن نداشته و بصحت آن معترف نمىباشند زيرا در آن فكر نكرده و چشم پوشى نمودهاند.