تحقیق تلاش اردشير ساسانی در جهت تشکيل حکومت و اتحاد دين و دولت (docx) 10 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 10 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
تلاش اردشير ساسانی در جهت تشکيل حکومت و اتحاد دين و دولت
1-1 ساسانيان ادامه دهنده راه هخامنشيان
شاهنشاهي چهارصد و بيست و پنجساله ساسانيان (226 تا 652 ميلادي) بعد از شاهنشاهي هخامنشي يكي از درخشانترين دورههاي تاريخي ايران ميباشد. زيرا اين دودمان كه خود را زاده خدايان و منسوب به شاهان هخامنشي خواندهاند توانستند شكوه و عظمت و وسعت ديرين ايران را در دنباله كوششهاي پانصد ساله سلاطين پارت به دست آوردند.
سلاطين بزرگ ساساني تصميم گرفتند از روي اصول و سنن قديم ايران را احياء كنند اين سنن در زمان اشكانيان كمي فراموش شده بود و جاي خود را به يوناني مآبي داده بود. ساسانيان كوشش كردند. بيش از هر چيز دوره واقع بين خود و هخامنشيان را ناديده گرفته زمان حال را به گذشته هخامنشي پيوند دهند.
اردشير ظاهرا با ادعاي اينكه قصد انتقام خون دارا پسردارا را دارد كه در پيكار با اسكندر كشته شد و ميخواهد پادشاهي را به اهلش برگرداند، مبارزه عليه حاكمان محلي اشكاني را در پارس شروع كرد. وي توانست سلطنت نياكانش را از اشكانيان پس بگيرد.
اين ارتباط ساسانيان با هخامنشيان را در داستان هاي آن ها به وفور ميبينيم. حتي حكايت كورش كبير نيز در كارنامه اردشير بابكان ديده ميشود.
ساختگي داستان ها در مورد ظهور اردشير هم چون ظهور داستان كورش كبير و داستان ساسان كه اجدادش از ايران به هند رفتند و برگشتند ، و شباني موهوم او را در نزد بابك و خواب ديدن بابك و... را براي آن ساختهاند تا اردشير را به داراي دارايان، برسانند. ظاهرا تدوين كنندگان اين روايات سعي داشتهاند خاندان ساسانيان را در دنباله سلسله پادشاهان قبل از اسكندر جلوه دهند.
ساسانيان خود را ادامه دهنده و حافظ سنتهاي روزگار هخامنشيان ميدانستند و خود را از فرهنگ هلني به دور نگاه داشتند؛ زماني كه پارتيان زمام امور را در دست گرفتند، به آنان نيز به چشم بيگانه نگريستند ، و زماني كه حكومت محل پارس را به دست آوردند و نيروي معنوي خود را با نيروي مادي در هم آميختند، بيش از پيش در تجديد حيات سنتهاي هخامنشي كوشيدند. پادشاهان ساساني در اداره امور مملكت روش پادشاهان هخامنشي را برگزيدند. اردشير، موسس سلسله ساساني، شاهنشاهي كهن ايران را با نهادهاي گوناگون و همچنين مذهب زرتشتي را كه در دوره پادشاهان يوناني و پارسيان تحت فشار و مضيقه بود احياء كرد.
تجديد حيات باستاني دوران كورش كبير كاملا شناخته شده است و احتمالا اين دوره اي بود كه ارجاع ريشه ي نهادها در دورهي اردشير به آن باز ميگردد. به عنوان مثال مسعودي، يك نويسنده دوره اسلامي نه تنها بنيان گذاري بعضي از مناصب را به اردشير نسبت ميدهد بلكه تقسيم جامعه به طبقات را (هر چند نميتواند به دست يك پادشاه صورت گرفته باشد) به اردشير نسبت ميدهند.
اردشير و جانشينان وي نهادهاي اداري خود را از هخامنشيان الگو گرفتهاند. در زمينه هنر و صنعت ساسانيان مايل بودند هنر و صنعت زمان هخامنشي را احيا كنند و اين امر از مناظر و تصاوير ساسان و مناظر شكار روي ظروف نقره و روي نقوش برجسته دامنه كوهها، مثلا در طاق بستان و در آثار پيدا شده در حفاريهاي ژرژسال George Salles در شهر شاپور، معلوم ميگردد.
تمدن ساساني مكمل و در بعضي موارد زنده كننده تمدن هخامنشي ميباشد. ولي كريستن سن معتقد است كه تمدن ساساني اگر چه دنباله تمدن اشكاني بود، ولي تجديد کننده و مكمل آن محسوب ميشد. نمونه آن در كتيبههاي شاهان ساساني است كه در كتيبههاي خود زبان پهلوي اشكاني را با زبان پهلوي ساساني توٱما بكار ميبردند.
شايد ساسانيان نهادهاي اداري خود را از هخامنشيان الگو گرفتهاند، ولي ناچار به پذيرش تحولاتي بودند كه حكومت سلوكي و اشكاني در دوره حاكميت خود تحقق داده بودند. دوره آغازين حكومت ساساني دوره تطبيق نهادهاي اداري ساسانيان با اين گونه واقعيتها بود كه گاهي به درگيري، نزاع و سركوبي ميانجاميد و گاهي به دوستي، نزديكي و تقويت قوا منجر ميشد.
چنين به نظر مي رسد كه ساسانيان خود را به هخامنشيان منتسب مينمودند. اين كار بيشتر توسط روحانيون صورت ميگرفت چراكه علم بيشتر در انحصار اين طبقه بود.از سوي ديگر روحانيون در زمان اشكانيان تحت فشار و مضيقه بودند و حتي بعضي مانند تنسر گوشهگيري را نمودند و به محض ظهور اردشير وارد ميدان شدند. ساسانيان ميخواستند عظمت پيشين را به دست بياورند. آن ها براي اين كار پايتخت خود را به پارس انتقال دادند. مثلا: اردشير پس از پيروزي بر اردوان، پيروزمندانه و سرافراز به شهر تيسفون درآمد. سپس ايالت بابل را پيرو خود ساخت و شهرياري دودمان اشكاني را رسما برچيد و بنيادي شكوهمند از براي شاهنشاهي ساساني استوار كرد و چون از پارس برخاسته بود و خواستش همه زنده نمودن شكوه هخامنشي بود پايتخت را از شمال به جنوب ايران برگرداند.
اردشير در 226 م. در تيسفون رسما تاجگذاري كرد و خود را شاهنشاه ايران خواند،ولي محل تاجگذاري او مورد اختلاف است. بر طبق عقيده زاره احتمال ميرود، كه موسس سلسله ساسانيان اين تاجگذاري را در مسقط الراس خود، پارس ، انجام داده باشد، يعني يا در معبد آناهيتا واقع در شهر استخر كه روزگاري جد او ساسان موبد بزرگ آن بود و در همانجا چهارصد سال بعد از اردشير، آخرين شاهنشاه ساساني نيز تاج بر سر نهاد. يا در تنگه نقش رجب نزديك استخر، زيرا كه اردشير و شاپور در اين نقطه نقش جلوس خود را در سنگ حجاري كردهاند.
به هر حال اين که ساسانيان ادامه دهنده راه هخامنشيان باشند يا اشكانيان مهم نيست ،چيزي كه اهميت دارد اين است كه شيوههاي حكومت داري ساسانيان از سوي ساير كشورها هم پذيرفته شده بود؛ از جمله امپراتوري روم، چين ، آسياي مركزي و خلفاي مسلمين.
2-1 تلاش اردشير در جهت تشكيل حكومت
سرزمين پارس به علت دوري از مركز فرمانروايي سلوكيها، از همان ابتدا كمتر تحت نفوذ آن ها قرار گرفت. شايد هم تعصب ديني در اين ناحيه عامل ديگري بود كه باعث شد فرمانروايان پارس، بهتر از فرهنگ خود نگهداري كنند. از طرف ديگر، آزادي دادن اشكانيها به رعاياي خود در اجراي مراسم مذهبي و عدم كوشش ايشان در بر انداختن آداب و آثار مغلوبين و همچنين وجود معبد آناهيتا در آنجا و طرز تفكر واحساسات حكام پارس كه بنابر اطلاعات سكه شناسي، خود را اصالتا از نسل و دودمان هخامنشي ميدانستند، مجموعه عواملي بود كه باعث شد از همان ابتدا پارسيان احساسات منفي و نامساعد نسبت به اشكانيان داشته باشند و به دشمني آن ها نسبت به اشكانيان افزود و در هر زمان مترصد فرصت بودند كه بار ديگر بتوانند حكومت متحد و يكپارچه هخامنشيان را در ايران تجديد كنند.
ساسان، جد اردشير به روايتي سرپرستي آتشكده و معبد آناهيتا در استخر را به عهده داشت و وي با رام بهشت، دختر بازرنگي، يكي از خانوادههاي شاهي پارس ازدواج كرد و موقعيت ممتازي به دست آورد. به روايتي ، اردشير بابكان يكي از ملوك الطوايف در سرزمين پارس و از اولاد پادشاهان قديم ملوك الطوايف بود.اين مقام و موقع به وي اين فرصت را داد كه به تجديد عظمت شاهنشاهي هخامنشي و اتحاد يكپارچگي در كشور كه مدتي تحت حكومت ملوك الطوايف دچار پراكندگي و تفرقه شده بود بپردازد. بدين منظور، براي برقراري دين يگانه در كشور كه ميتوانست عامل اين اتحاد باشد، اقدام كند. وي براي اين اقدام نياز به كسب مشروعيت داشت و اين مشروعيت به دو عامل مهم بستگي داشت ؛يكي داشتن فرايزدي و وابستگي به خاندان سلطنت، از جمله وابستگي به خاندان هخامنشي، و ديگر داشتن زمينه لازم مذهبي، براي جلب نظر روحانيون و مردم با توجه به اين كه دين زرتشتي يا به روايتي دين مزدايي در پارس غلبه داشت وي با آگاهي به اين دو مهم، به تلاش براي به دست گرفتن قدرت پرداخت.
اردشير، ظاهرا با ادعاي اين كه قصد انتقام خون دارا پسردارا، پسر بهمن پسر اسفنديار را دارد كه در پيكار با اسكندر كشته شد و ميخواست پادشاهي را به اهلش برگرداند، مبارزه عليه حاكمان محلي اشكاني را در پارس شروع كرد. وي براي اين منظور ، خود را از تخمه داراي دارايان ميدانست و به پارسي بودن خويش افتخار ميكرد. شايان ذكر است كه هخامنشيان در نزد پارسيان محبوب و داراي فرايزدي بودند در اصل و نسب ساسانيان- كه در كتب مختلف كه ظاهرا منبع اصلي همه آن ها خداينامه دوره ساساني است- در همه جا با كمي اختلاف به بهمن پسر اسفندريار پسر گشتاسب (حامي زردشت پيغامبر) ميرسد.
ما روايات زيادي از همراهي فرايزدي با اردشير داريم، تا به ادعاي انتساب به شاهان پيشين و به دست گرفتن قدرت، قابل تطبيق باشد. كارنامه اردشير بابكان از ساطع بودن نور خورشيد از پيشاني ساسان كه خوابگذاران آن را تعبير به پادشاهي رسيدن او كردند، خبر ميدهد. همچنين از همراهي اين فرايزدي در شكل گوسفندي با اردشير و بعد رسيدن به اردشير، سخن ميگويد. در بعد ديگر، اردشير مشروعيت لازم را با توجه به وابستگي خاندان وي با معبد آناهيتا دارا بود. اردشير خود قبل از تاجگذاري، عنوان پرستار آتشكده شاهي را كه به نام اهورامزادا بنياد يافته است، به دست آورد.
اردشير با چنين زمينهاي كه در واقع به عنوان وارث مقام روحاني و پادشاهي در اذهان مطرح بود، به جنگ اشكانيان و ادعاي خود برخاست... در حاليكه قبلا نيز پدرش بابك ... زمينه سياسي، نظامي لازم را براي او آماده كرده، و با ازدواجهاي سياسي، موقعيتشان را استحكام بخشيده بود.
اردشير بنا به نوشتههاي رويدادنامه نويسان سرياني قرن ششم ميلادي دشمني ديرينهاي با اشکانيان داشت ،اکنون با توجه به ضعف آن ها اقدام به حمله عليه آن ها نمود.
اردشير در راستاي اهداف بلندي كه تعقيب ميكرد، ابتدا به تصرف استخر همت گماشت و پس از آن به ياري مردم استخر به ادامه عمليات نظامي عليه ولايات و سرزمينهاي مجاور پرداخت. وي با تصرف سرزمين پارس و ولايات مجاور از جمله كرمان، اهواز و اصفهان، زمان و مكان مشخص را براي جنگ با اردوان، آخرين شاهنشاه اشكاني كه در راس بيش از 90 ملوك الطوايف قرار داشت ، تعيين كرد. او توانست با غلبه بر اردوان، سرانجام به نظام ملوك الطوايفي كه فاقد اتحاد و يكپارچگي و دين رسمي در كشور بود پايان داده و شاهنشاهي ساساني را در كشور برقرار كند.
شكست و مرگ اردوان بيگمان نقطه عطفي بود در پيشرفت كار ساسانيان ، با اين همه اردشير از پيکار در چند جبهه ناگزير بود. اولين مانع ، بلاش پنجم برادر شاهنشاه از دست رفته بود ، كه در طول حكومت اردوان همواره رقيبي سر سخت براي وي محسوب مي شود و به هنگام درگيري با اردشير و سپس مرگ وي و خالي ماندن پايتخت ، بار ديگر قدرت را به دست گرفت و تا سال 227م. در برابر اردشير مقاومت كرد . سرانجام به سال 227م. طي جنگ هايي سختي اردشير بلاش را شكست داد و به دنبال آن با قتل عامي بزرگ كه تقريبا نيمي از افراد خاندان اشكاني را شامل مي شد ، زمام امور را در دست گرفت . شايد در اين هنگام تاجگذاري كرده باشد.
3-1 اتحاد دين و دولت
اردشير پس از غلبه بر اردوان ، آخرين شاهنشاه اشكاني، مهمترين مسئله كشور و ماموريت خود را اتحاد و يكپارچگي كشور و نجات از نظام ملوك الطوايفي ميدانست .او معتقد بود كه اسكندر مقدوني جهت «تباه ساختن كشور » و «پراكنده كردن همداستاني مردم» چنين نظامي را پيريخت، زيرا براي اسكندر، آن چيزي را كه او پي گرفت و آرزو داشت، اين كار سودمندتر از ريختن خون مردم بود. اردشير بابكان با تيزبيني و نبوغ سياسي و نظامي خاص خود دريافته بود كه عدم اصل تمركز از سوئي و عدم استقرار يك دين واحد از سوي ديگر كه قدرت مادي و معنوي حكومت مركزي را به تدريج سست و نااستوار ميساخت ، ميتوانست براي بقاي آن در دراز مدت خطري جدي محسوب گرديد. از اين رو دريافته بود كه هر حكومت نيازمند است بر يك آرماني تكيه داشته باشد تا آن آرمان مردم را يكدل و همدست سازد و هواخواه حكومتي كند كه پشتيبان آرمان مشترك ايشان است. كاري كه اردشير در ايران انجام داده و خدمتي كه به مليت و استقلال ايرانيان كرده بود رسمي كردن دين زردشتي و سعي در ترويج و انتشار آن است كه اساس قوميت و مليت مردم در ايران محسوب ميشده و بيوجود آن زندگاني حقيقي براي اين قوم مشكل بوده است. وي دين زرتشت را نيرومند كرد و به آيين هاي آن جاني تازه دميد و نيروي سياسي بزرگي از راه همدست ساختن ايرانيان با يكديگر براي ايشان فراهم ساخت .وي به قدري در احياي مذهب زرتشتي سعي به خرج داده كه ميگويند اردشير موبدي بوده كه تاج سلطنت بر سر گذاشته است.
چنانكه در همان ابتداي تاجگذاري خود با توجه به اهميت دين در نظام جديد و پيوند دين و دولت در آن مي گويد:« خداوند رحمت خود را بر ما نازل كرد و اتحاد را برقرار و نعمتش را بر ما تمام كرد و ما را به نيابت خود بر عباد و بلاد قرار داد كه امور دين و ملك را كه قرين يكديگرند منظم و رسم عدل و احسان را مرتب كنيم».
اردشير به فرزند خود شاپور چنين مي گويد:
نه بيتخت شاهي بود دين به جاي نه بيدين بود شهرياري بپاي...
نه از پـادشـا بينـيـاز است ديـن نـه بـيدين بود شاه را آفريـن
در اين جملات كوتاه ميتوان به جنبه دين كه مهمترين ركن شاهنشاهي تلقي مي شد پي برد.
اردشير در جاي ديگر ميگويد:« دين اصل است و ملك نگهبان او، هر چه بياصل بود نبايد و هر چه بينگهبان بود، زود به زوال آيد».
اگر در اين اتحاد دين و دولت بيشتر به اردشير ميپردازيم به خاطر اين است كه اتحاد بين دين و دولت را از قديم به اردشير منسوب نمودند.چرا كه موسيسن شاهي ، هر كدام مرامي و اصولي در نظر داشتند كه جانشينان آن ها از آن تعقيب ميكردند و آن اصول سياست، اساس كشور داري آن ها ميشد.
سياست و كشورداري اردشير روي سه اصل بود:
اول تمركز دولت و وحدت ملت ايران
دوم همكاري و هم آهنگي سلطنت و روحانيون و تقويت كيش مزديسني چنانكه در عصر اردشير صورت گرفت
سوم همراهي و سرپرستي از كشاورزان.
يكي ديگر از اصل سياستهاي اردشير را توسعه مرز ايران بويژه در باختر ذکر کرده اند.
اردشير براي عمل كردن به اين انديشه از همان ابتدا، با روحانيون زرتشتي متحد شد و اين رابط محبت بين روحانيان و پادشاهان ساساني، به عنوان سمبل اتحاد دين و دولت، تا آخر عهد ساساني ، علي رغم نوسانات همچنان وجود داشت. چنانكه بعد از اردشير، شاپور اول، پس از پيروزي بر والرين آن طوري كه در كعبه زرتشت نوشته شده است، در شهر آتشكدههاي بسيار بنا كرد و مغان بسياري را مورد لطف و عنايت خود قرار داد.
همين طور فردوسي از قول بهرام ميگويد:
تـن شـاه ديـن را پـنـاهي بـود كه دين بيسرا او كلاهي بود.
ابن بلخي نيز از گفتههاي انوشيروان نقل ميكند كه ميگفت : « مدار دولت بر دين است و تا از كار دين فارغ نيفتند، به هيچ كار ديگر التفات نتوان كرده لشكر را بايد كه در دين اعتقاد شبهتي نبود».
علاوه بر آن ما انعكاس اين اتحاد دين و دولت و نقش دين را، در كتيبهها و نقوش ساساني كه به گفته لوكونين هر يك از اين نقوش مظهري و يا سمبلي از سياست و ايدئولوژي معين اين دوره است ميبينيم.
در نقشها - نقش اردشير در فيروزآباد، نقش رجب ، نقش رستم، نقش شاپور در نقش رجب، نقش بهرام در نيشابور ...- که حلقه سلطنت از جانب اهرمزدا به شاهنشاهان ساساني داده ميشد، حاكي از نفوذ دين و رابطه دين و دولت در اين عهد ميباشد.
يكي ديگر از نمونهها و سمبلهاي پيوند دين و دولت در عهد ساساني ، همان آتشگاه آذرگشنسب يا آتش جنگاورانبود كه از آن پادشاهان و نظاميان بود، كه به واسط اتحاد با ديانت قوت گرفت.گويند كه ساسانيان كه ابتدا در مسقط الراس آن ها يعني در استخر و بعد از قرن پنجم در آذربايجان و اطراف آتش مقدس آذرگشسب انجام ميشد نشان از اهميت دين در اين دوره ميدهد.
ما اثر انعكاس رابطه دين و دولت را در نيايشها و دعاهاي زرتشتيان مي توانيم ببينيم چنانكه در دعاي اهنوور كه مقدس ترين دعاي زرتشتيان است. چنين ميخوانند: چنانكه شاه نيك را بر مي گزيند، همچنان موبد( ستوده و نيك) را بايد برگزيند.و ما در منابع رابطهاي كه بين روحانيان و سلطنت باشد را ميبينم براي مثال مسعودي از تنسر به عنوان مبشر و دعوتگر اردشير ياد ميكند.
كتابشناسي
منابع اصلي
1- ابن بلخي ، فارسنامه ، به كوشش بهروزي ، انتشارات اتحاديه مطبوعاتي فارس ، شيراز ،1343
2- ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون ، مقدمه ابن خلدون ، 1 ،به كوشش محمد پروين گنابادي ، انتشارات علمي وفرهنگي ،
3- ابن حوقل ، صوره الارض ، ترجمه جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ، 1345
4- اصفهاني حمزة ، تاريخ پيامبران و شاهان (سني ملوك الارض والانبياء) ،ترجمه دكتر جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ،1346
5- اصطخري ، ابواسحق ابراهيم اصطخري ، مسالك و ممالك ، به كوشش ايرج افشار ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1347
6-بلاذري ، احمد بن يحيي ، فتوح البلدان ،ترجمه آذرتاش آذرنوش ، انتشارات سروش ، تهران ، 1364
7- بلعمي ، ابوعلي محمدبن بلعمي، تاريخ بلعمي ،ج1 ،تصحيح محمد تقي بهار ، كتابفروشي زوار ، چاپخانه تابش چاپ دوم ، 1353
8- بيروني ابوريحان ، تحقيق ماللهند، ترجمه منوچهر صدوقي سها ، موسسه مطالعات تحقيقات فرهنگي ، تهران ، 1362
9- ــــــــــــــ آثار الباقيه، ترجمه اكبر دانا سرشت. بيتا، تهران 1352