تحقیق حرکت در طبیعت (docx) 7 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 7 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
تعریف طبیعت:
چیزی که انسان در پدید آوردن آن دخالت نداشته باشد را طبیعت گویند. طبیعت محصول دیالکتیک ذهنی انسان و جهان ابژهها است. انسان، پیش از زندگی در شهرها، در طبیعت میزیستهاست.
تغییر و دگرگونی از ویژگیهای طبیعت است.
گرایش به طبیعت در فلسفه
گرایش بشر به تغییر و دگرگونی در طبیعت باعث ایجاد دیدگاهی در فلسفه به نام طبیعت گرایی شد. از فیلسوفانی که دیدگاه خود را بر اساس تغییر پذیری طبیعت قرار دادهاند میتوان از دنیس دیدرو و مارکی دوساد نام برد.
كلمات كليدي : حركت، حركت ذاتي، حركت طبيعي، طبيعت، حركت قسري
رابطه حرکت و طبیعت
در بحث رابطه بین حرکت و طبیعت ابن سینا به کلی ترین بحث درباره تغییر و تحول پرداخته است. همه اشیاء این عالم یا باید به وسیله یک نیروی خارجی به حرکت درآید (حرکت در نظر ابن سینا مانند ارسطو فقط انتقال از یک مکان به مکان دیگر نیست چنانکه امروزه نزد عامه معروف است بلکه در چهار مقوله کم و کیف و وضع و این انجام می پذیرد. «طبیعیات شفا ص 31») مانند گرم شدن آب، و یا به وسیله نیروئی که در درون آنها نهاده شده است مانند تحول یک هسته به گیاه یا یک نطفه به حیوان. نیروهائی را که باعث حرکت اشیا می شود می توان به نحو زیر تقسیم بندی کرد:
1) حرکت بسیط:
الف – بدون اراده (مانند سقوط یک سنگ)
ب – با اراده (مانند حرکت شمس)
2) حرکت مرکب
ج – بدون اراده (مانند حرکت نباتات)
د – با اراده (مانند حرکت حیوانات)
در این تقسیم بندی ابن سینا نیروی «الف» را طبیعت و «ب» را نفس فلکی و «ج» را نفس نباتی و «د» را نفس حیوانی نامیده است (فن سماع طبیعی، ص 40-39). بنابراین طبق این نظر طبیعت مانند نفوس مختلف یکی از قوائی است که باعث حرکت در این عالم می شود. وانگهی وظیفه آن نه فقط تحریک است بلکه تدبیر و تنظیم نیز هست به این نحو که طبیعت نه تنها علت تغییرات و حرکات کیفی و کمی هر شیء است بلکه همچنین نیروئی است که شیء را در سکون و ثبات حفظ می کند و باعث می شود که آنچه که هست باشد و بماند.
آگاهی شیخ از معانی مختلف طبیعت
شیخ الرئیس از معانی مختلفی که کلمه طبیعت در مکتبهای گوناگون فلسفی بدست آورده بود آگاه بود چنانکه می نویسد:
«اما لفظ طبیعت به معنی بسیار استعمال می شود و آنچه بیشتر قابل ذکر است سه معنی است یکی طبیعت به معنائی که ذکر کردیم (یعنی صورت بسائط) دوم طبیعت به معنی آنچه جوهر هر چیز از آن ساخته می شود و دیگر اینکه ذات هر چیز را طبیعت می گوید.» (فن سماع طبیعی ص 48)
طبیعت کلی؛ اصل حافظ جهان
سپس شیخ قدم از مفهوم ارسطوئی طبیعت فراتر نهاده و طبیعت را همچنین به معنی اصل حافظ نظام جهان بکار برده است:
«طبیعت به وجه جزئی و به وجه کلی هر دو گفته می شود. آنکه به وجه جزئی است طبیعت مخصوص به هر فرد است و آنکه به وجه کلی است گاهی به حسب نوع است و گاهی بطور مطلق... لیکن اگر طبیعت کلی واحدی از این جنس باشد به این وجه نیست که طبیعت باشد بلکه امری است معقول در نزد عقول مجرد که تدبیر کل از آن فایض می شود و اگر طبیعت کلی واحدی قائل باشیم همانا طبیعت نخستین جرم از اجرام آسمانی است که نظام به توسط او محفوظ است.» (فن سماع طبیعی ص 52-51)
با در نظر گرفتن این معانی گوناگون شناخت «طبیعت» هدف و غایت فلسفه طبیعی بوعلی است و باید تحقیق درباره زمان و مکان و صورت و ماده که شرایط اولیه و اساس هستی در عالم جسمانی است با توجه به آن مورد بررسی قرار گیرد. درک مفهوم حرکت با نظر به اینکه در فلسفه قدیم مسأله حرکت و تغییر و تبدیل با توسل به اصول لایتغیر مورد بررسی قرار گرفته است و تحولات و تغیرات این جهان در پرتو عالم ثابت عقلانی مشاهده شده و اصول علوم طبیعی در حکمت مابعدالطبیعة تبیین و توجیه گردیده است.
حرکت طبيعي يکي از اقسام حرکت ذاتي است. حرکت ذاتي حرکتي است که عارض بر ذات جسم ميشود و بر سه قسم است؛ حرکت قسري، ارادي و طبيعي.[1] حرکت طبيعي مقابل حرکت قسري و ارادي است که مبدأ آن ميل طبيعي است؛ مثل حرکت آتش به سمت بالا.[2]اين حرکت، حرکتي است که نه مانند حرکت قسري، معلول انگيزه خارجي است و نه مانند حرکت ارادي، با شعور و اراده انجام شده است. ابن سينا در کتاب "نجات" مينويسد: حرکت طبيعي حرکتي است که از حالت ملايم به حالت ناملايم ميرسد.[3]
در مورد اينکه چه چيزي موجب حرکت سنگ به طرف پايين ميشود، دو نظريه وجود دارد. قدما معتقد بودهاند طبيعت جسم ثبات دارد، اما اين ثباتش از همه جهات نيست. يعني به اين علت که اگر طبيعت يک حالت ثباتي از همه جهت داشته باشد، ديگر نميتوانست علت و منشأ حرکات عرضي در اجسام بشود. پس براي توجيه اينکه با وجود ثبات طبيعت، چطور طبيعت ميتواند علت امر متحرکي باشد، گفتهاند آنگاه که طبيعت منشأ حرکات عرضي ميشود تغييراتي از خارج به طبيعت ملحق ميشود. زيرا طبيعت امري است که ذاتا ثابت است. پس اگر بخواهد به تنهايي علت حرکت بشود، حرکت ذاتا ثابت ميشود و حرکت و تغيير نخواهد بود. پس طبيعت وقتي موجب حرکت ميشود که حالتي غير طبيعي با آن مقارن و همراه شود،[4] مثلا شرايطي از خارج به آن اضافه ميشود نه اينکه طبيعت تغيير ذاتي داشت باشد؛ اگر سنگي را رها کنيم و اين سنگ علت يک حرکت ميشود، و طبيعت سنگ است که سنگ را به پايين ميآورد ولي طبيعت از جهت يک سلسله ملحقات خارجي يکسان نيست. مراتب حرکت که پيدا ميشود، مراتب و درجات نزديکي شيء به مرکز زمين نيز تغيير ميکند و همين مراتب نزديکي و دوري است که به همراه طبيعت منشأ حرکت است. بنابراين بر طبق اين نظريه اگرچه امر ثابت نميتواند علت يک امر متغير باشد اما اگر شرط آن امر ثابت، متغير باشد اين شرط و مشروط به کمک هم ميتوانند علت و منشأ حرکت قرار بگيرند.[5]
اين مسئله که به عنوان ربط متغير به ثابت است از دشوارترين مباحث اسفار است که محل بحث و نظر فلاسفه پس از ملاصدرا است و عدهاي مانند ميرزا ابوالحسن جلوه به شدت از نظر بوعلي سينا طرفداري نموده و با نظر ملاصدرا مخالفت نمودهاند.[6]
ملاصدرا در مورد نظريه شيخ الرئيس مينويسد:
اگر شيء به گونهاي باشد که شرط جداي از آن باشد ميتوان مجموع آنها را در نظر گرفت و به اعتبار متغير بودن شرط، مجموع را علت امر متغير ديگري فرض کرد. ولي در مانحن فيه، شرط ما چيزي جداي از خود شيء نيست؛ زيرا شرط مورد نظر مراتب قرب و بعد شيء به مرکز زمين بود و اين امر خودش معلول طبيعت است نه امري وراي آن. پس همان چيزي که شما به عنوان شرط فرض نمودهايد خودش معلول طبيعت است.[7]
او -بر اساس اينکه فاعل مباشر تغييرات در عالم طبيعت، خود طبيعت يا جوهر طبيعي است، پس جوهر طبيعي بايد ذاتا متعير و متجدد باشد- معتقد است که علت تغييراتي که در طبيعت هست، خود طبيعت است نه چيز ديگري. پس حرکت طبيعي بر اساس برهان و ادلهاي که در جاي خود ثابت شده است، معلول صورت نوعيه، قوه و يا نيرويي است که در خود شيء است و به آن طبيعت ميگويند.[8]
منابع:
[1] - صلبيا، جميل؛ فرهنگ فلسفي، ترجمه منوچهر صالحي دره بيدي، تهران، نشر حکمت، 1381ش، چ دوم، ص 306.
[2] - سجادي، سيد جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامي، تهران، نشر مترجمان و مولفان، 1361ش، چ اول، ج2، ص 260.
[3] - فرهنگ فلسفي، همان.
[4] - فخر رازي، محمد بن عمر؛ مباحث مشرقيه، تهران ، مکتبه اسدي، 1966م، ج 1، ص 622.
[5] - مطهري ، مرتضي؛ مجموعه آثار، ج 11، حرکت و زمان در فلسفه اسلامي، قم، نشر صدرا، ص 269.
[6] - همان، ص 275.
[7] - ملاصدرا شيرازي، صدرالدين محمد؛ الحکمه المتعاليه في الاسفار الاربعه، قم، مصطفوي، 1368ش، چ دوم، ج 2، ص 65.
[8] - مجموعه آثار، ج 11، حرکت و زمان در فلسفه اسلامي، ص 268.