تحقیق حضور نظامي مستقيم آمريكا در خاورميانه و تأثير آن بر جريان بنيادگرايي اسلامي

تحقیق حضور نظامي مستقيم آمريكا در خاورميانه و تأثير آن بر جريان بنيادگرايي اسلامي (docx) 12 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 12 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

حضور نظامي مستقيم آمريكا در خاورميانه و تأثير آن بر جريان بنيادگرايي اسلامي گفتار اول : پيامدهاي سياسي و فرهنگي حضور آمريكا در منطقه پيامد تلاشهاي آمريكا در حمايت از كويت در برابر عراق پيش از دوم اوت 1990 و پس از آن تصميم به فرستادن نيروهاي نظامي آمريكا براي دفاع از عربستان سعودي در برابر عراق مانع دستيابي كويتي‌ها و سعودي‌ها به يك راه حل عربي براي اين منازعه شد، در مقابل اين وضع تعهدات آمريكا را بيشتر كرد. دخالت آمريكا در خليج فارس به جاي تشويق و ترغيب بازيگران منطقه اي براي ايجاد يك نظام موازنه قواي محلي و برقراري نظم امنيتي در بين كشورهاي منطقه باعث افزايش وابستگي اين بازيگران به واشنگتن براي هر دو مورد امنيت داخلي وخارجي آنان شد. (104) كشورهاي عرب منطقه بدنبال رهايي از خطر عراق اين آمادگي را پيدا كردند كه به آمريكائيان روي خوش نشان دهند. اين برخورد كه در آ‌غاز ساده به نظر مي‌رسيد با گذشت زمان پيچيدگي هاي زيادي يافت و كار به جايي رسيد كه به واقعيتي تبديل شد كه به نظر نمي‌رسد كشورهاي منطقه به راحتي بتوانند از آن رهايي يابند. زيرا نيروهاي آمريكايي پس از استقرار به ايجاد شهركهايي دست زدند كه دكتر عبدالله نفيسي انديشمند كويتي از آنها به عنوان «شهركهاي آمريكايي در خليج فارس همچون شهركهاي اسرائيلي در فلسطين» ياد مي‌كند.(105) مهمتر از ايجاد شهركها ،اقدامات ايالات متحده آمريكا جهت ايجاد فرهنگ آمريكايي در منطقه براي تسهيل تداوم حضور نيروهايش مي باشد كه در همين راستا برنامه ريزي دراز مدتي صورت گرفته است تا فرهنگ مورد نظرشان را در مورد پوشاك،خوراك و طرز رفتار مطابق با مدلهاي سينمايي هاليود ترويج دهند. اصل حضور بيگانگان و مسائل حاشيه اي آن كه طبعاً‌ و در جو بدبيني انعكاس شديدتري مي‌يافت براي حكومت سعودي مشكلات دامنه داري را ايجاد كرد، به عنوان مثال، خبر«مسيحي شدن يك دختر عربستاني در محله الربوه در رياض پس از آنكه روابط نزديكي با يكي از سربازان آمريكايي برقرار مي‌كند» يا خبر مسيحي شدن يك شاهزاده سعودي به نام «موته» پيوسته احساسات مذهبي خطبا و روحانيون تندرو سلفي را جريحه دار كرده و حكومت را آماج حملات خويش قرار دادند.(106) به عبارت ديگر پيامدهاي فرهنگي حضور نيروهاي بيگانه در منطقه نسل جديد را در يك حالت برزخ و بر سر دوراهي قرار داده، جوانان هنوز معيار فرهنگي مشخص كه بوسيله آن بتوانند وضع خود و آينده جامعه را با آن محك بزنند در اختيار ندارند آنها از يك طرف با مدلهاي غربي الهام گرفته فرهنگ وارداتي و بويژه آمريكايي مواجه هستند و از طرف ديگر با الگوهاي ملي،قواعد تربيتي اسلامي و آموزشهاي مدرسه اي بر طبق ضوابط رسمي دولتي روبرو مي باشند. اين تهديد ارزشهاي فرهنگ سنتي كه موجب تحريك شدن قشرهاي سنتي و بنيادگراي جامعه مي‌شود زمينه ساز جنبشهاي سياسي و اجتماعي شده است. (107) به گونه اي كه هر چه نقش نظامي آمريكا در منطقه طي دهه هاي اخير پررنگ تر شده است به همان ميزان نيز منافع آن از طرف جنبش هاي بنيادگرا آسيب پذيرتر شده است.(108) اضافه بر اين مردم كشورهاي خليج فارس مانند بقيه كشورهاي عرب به صورت بنيادين با سياست هاي كاخ سفيد درباره منطقه مخالف هستند و معتقدند اين سياست ها ضد اعراب و مسلمانان هستند. اين احساسات ضد آمريكايي با وخيم تر شدن منازعه اسرائيل و فلسطين، شكست آمريكا در پيشبرد روند صلح و رنج و آلام مردم عراق كه علت آن تحريم هايي دانسته مي‌شود كه اجراي شديد و ادامه آنها به دست كاخ سفيد است،شدت يافته است و با اين تصور رايج كه مسئولان اصلي مسائل خاورميانه در دولت آمريكا به دليل سوابق سياسي يا يهودي بودن داراي گرايشهاي صهيونسيتي هستند به اوج رسيده است.(109) نظرسنجي انجام شده در مورد احساسات ضدآمريكايي كه توسط مؤسسه «پو»‌انجام گرفته به خوبي گوياي اين امر مي باشد، «اندروكوهات»، مدير اين مركز در يك مصاحبه گفت «ما مورد نفرتيم، قابل اعتماد نيستيم،كارهايي كه ما سعي مي‌كنيم براي بهبود اوضاع انجام دهيم براي آنها واقعاً‌ قابل فهم نيست،از نظر مسلمانان اينها همه اشتباهات ما هستند».(110) البته اين نفرت دامنگير متحدان منطقه‌اي آنها هم شد و آنان را نيز آماج حملات و انتقادات گروههاي بنيادگرا قرار داد. بدين گونه از زمان جنگ خليج فارس چالشهاي داخلي در ابعاد مختلف آن شروع شد، تشكل و سازماندهي گروهها و جنبشها از همين زمان رشد فزاينده پيدا كرد در اين چالش صف آرايي نيروهاي سياسي ـ اجتماعي در مقابل يكديگر مشهود است. در يك طرف گروههاي مخالف به صورت جنبشهاي اسلامي و جريانهاي غربگرا، در طرف ديگر خاندان حاكم و عوامل ايشان،سازمان امنيت پليس و گاردهاي قبيله اي،به ويژه حمايت متحدين خارجي از جمله آمريكا كه نقش عمده در پايداري و تداوم اين حكام را ايفا مي‌كند.(111) اين وابستگي عربستان سعودي و ديگر شيخ نشينهاي خليج فارس به غرب باعث مي‌شود كه مخالفان سياسي آنها نيز براي مقابله با اين حكومتها به سنت گرايي و بنيادگرايي ديني براي مقابله با قدرتهاي بيگانه اي كه پشتيبان حكومتهاي محلي هستند، بپردازند.(112) همچنين ارتباطي كه بين حكام سنتي خليج فارس و غرب به طور اعم و آمريكا بطور اخص بوجود آمده موجب خدشه دار شدن آبرو و حيثيت ايشان در چشم مردمشان وساير ملتهاي منطقه شده است و اين تصور را بوجود آورده كه حكام عربستان و كويت روح خود را به مزدوران آمريكايي فروخته اند تا بيايند و از عده قليل آنها در مقابل اكثريت حمايت كنند. همين برداشت و تصور بود كه جذابيت گروههاي بنياد گراي مخالف حكومتهاي فعلي را نزد عامه مردم بيشتر مي‌كرد. زيرا گروهها و جنبش هاي بنيادگرا با همدست خواندن اين حكام با آمريكا آنان را نيز فاسد و كافر مي‌دانستند.(113) بدين گونه بود كه حضور نيروهاي آمريكايي به دنبال دومين جنگ خليج فارس در جاي خود به يك عامل قوي در رشد اسلام گرايي تبديل شد. چون الف: وابستگي كلي پادشاه را به حمايت غرب به اوج رساند. ب: و در نتيجه آن نيروهاي غالباً‌ غير مسلمان و چند مليتي تحت رهبري آمريكا در سرزمين هاي مقدس اسلام پياده شدند. اين پديده مشروعيت مذهبي پادشاهي را از بين برد وخشم اسلام گرايان را برانگيخت.ج: بعلاوه هزينه هاي عظيم جنگ و اقتصاد ضعيف ستون ديگر مشروعيت سعودي، يعني توانايي آن براي ارائه رفاه اجتماعي ـ اقتصادي را فرسوده كرد. بسياري از مردان سعودي طبقه پايين و طبقه متوسط پايين كه سطح زندگيشان پايين آمده بود و مشاغل خوبي براي آينده خود تصور نمي‌كردند با مشاهده حضور ارتش هاي مردان و زنان« كافر» و شيوه زندگي غربي آنها آمال خود را بر باد رفته ديدند و شرافت و مردانگي خويش را لكه دار يافتند. اين حوزه جوان گرفتار يك «بحران هويت» و ترس از بيگانگان شد. آنها نمي توانستند اطمينان مطلق خود نسبت به برتري اسلام را با ضعف سعودي هاي و وابستگي آنان به حمايت غرب سازگار كنند. اين مساله نوعي «ناهنجاري واختلاط شناختي» ايجاد كرد كه نيازمند به راه حل بود. به اين خاطر اوج گيري اسلام گرايي پس از جنگ يك نوع بازيابي هويت و جنبش اعتراض عليه پادشاهي و متحدان غربي آن به حساب مي‌آمد. پس از جنگ، اسلام گرايان براي بيان آلام عميق خود حالت تهاجمي به خود گرفتند و در يك حركت جسورانه پنجاه و دو اسلام گرا پيامي در مه 1991 براي پادشاه فرستادند و خواستار اجراي يك سري اصلاحات ضروري شدند. (114) جنگ خليج فارس موجب شد تا برخي از اعراب به خاطر حمله صدام حسين به اسرائيل و ايستادگي او در برابر غرب احساس غرور كنند. اين جنگ همچنين بسياري از آنها را كه به علت حضور نظامي غرب در خليج فارس، برتري بي چون و چراي نظامي غرب و ناتواني آشكارشان در سرو سامان دادن به سرنوشت خود مشاهده مي كردند رنجيده خاطر و دچار احساس حقارت كرد.(115) احساسي كه در اعلاميه اي توسط بن لادن كه از هشتاد سال ظلم وستم بر مسلمانان يعني از سقوط امپراطوري عثماني و تقسيم خاورميانه بين قدرتهاي اروپايي تا حضوركنوني غرب در منطقه نام برده به خوبي نمايان است، كه همين امر نيز در افراط گرايي برخي جنبشهاي اسلامي نقش عمده اي داشته است.(116) اوج اين افراط گرايي از دهه 90 به بعد مي‌باشد كه به موجب آن سفارتخانه ها و ساختمانهاي حكومتي غربي در كشورهاي حاشيه خليج فارس و ساير كشورهاي عربي به صورت يك قلعه نظامي درآمد و بعضي با زره پوش و مسلسل مجهز گرديدند ولي باز هم كافي نبود.(117)در يك جمعبندي مي‌توان گفت كه حضور نيروهاي آمريكايي درمنطقه كه به دنبال بحران كويت اتفاق افتاد باعث عكس العمل گروههاي بنيادگرا به دو صورت نظري و عملي گرديد كه هر كدام مي‌تواند شاخصي براي تشديد جريان بنيادگرايي اسلامي باشد. كه در ذيل به آن پرداخته مي‌شود. گفتار دوم: واكنش گروههاي بنيادگرا به حضور آمريكا در منطقه الف) واكنش هاي نظري ـ فقهي در اوت 1990 در پي تهاجم عراق به كويت،رژيم عربستان نيازمند توجيهي اسلامي براي استقرار و صف آرايي گسترده نيروهاي آمريكايي،اروپايي وساير سربازان غير مسلمان در كشور بود، گروههاي متعددي از جهان اسلام، استقرار اين نيروها در عربستان سعودي به عنوان بي حرمتي به تقدس سرزميني كه مسجد پيامبر(ص) در آن واقع شده است، محكوم كردند. اما «شيخ عبدالعزيزبن باز» و ساير مقامات ارشد مذهبي با تصميم شاه موافقت كردند. استنباط آنها اين بود كه طبق قوانين شريعت به شاه اين اختيار و قدرت داده شده است تا از هر شخص قدرتمندي كه بتواند آنان را در دفاع از سرزمين اسلامي و مقاومت در برابر تجاوز و تعدي ياري رساند مدد بگيرد.(118) حضور بيش از نيم ميليون سرباز بيگانه در عربستان و در جوار اماكن مقدس اسلام دو واكنش برانگيخت،از يك سو در ميان قشرهاي مياني فرهيخته و ليبرال اميد به گشايش فضاي سياسي و اجتماعي كشور پديد آمد. از سوي ديگر حضور سربازان آمريكايي خشم و نفرت علما را برانگيخت و شماري از آنان ورود كفار به خاك عربستان را به باد نكوهش گرفتند و آن را سرآغاز جنگ صليبي تازه اي بر ضد اسلام خواندند. سرانجام در مه 1991 نامه شكواييه‌اي به امضاي 108 تن از علماي عربستان به ملك فهد تسليم شد، خارج از عربستان نيز آوازه‌گريهاي رژيم عراق در افشاي وابستگي عربستان به آمريكا بي‌تأثير نماند حتي تمام احزاب و جنبشهاي اسلامي كه از حاتم بخشي خاندان سعودي بهره مند مي شدند نيز مشروعيت و اسلاميت آن را زير سوال بردند وحتي در افغانستان نيز برخي گروههاي مجاهد بر ضد عربستان موضع گرفتند. (119) اما شيخ «عبدالعزيز بن باز» در پاسخ به آنان با صدور بيانيه اي اعلام كرد حضور نيروهاي آمريكايي در اين كشور خطري در بر ندارد. (120)و دوباره بر موضع خود در مورد خلاف شرع نبودن حضور اين نيروها تأكيد كرد. اما اسامه بن لادن نيز فتوايي از خود صادر كرد مبني بر اينكه مسلمانان بايد آمريكايي ها و يارانشان را در هر جايي و در هر موقعيتي بكشند و از بين ببرند وي اضافه كرد آمريكا چندين سال است مقدس ترين سرزمينهاي اسلامي يعني عربستان را به اشغال خود در آورده است و ثروتش را به تاراج برده رهبرانش را تحت نفوذ خود قرار داده و از حريمش براي جنگ با مردم مسلمان كشور همسايه سوء استفاده كرده است.(121) شيخ« حمودبن عقله آل شعيبي» نيز فتوايي مبني بر اينكه «هر كس از كفار در برابر مسلمانان حمايت كند كافر محسوب مي شود» صادر كرد. اما از طرف خاندان سلطنتي با اعتراض روبرو شد و خواهان پس گرفتن فتوايش شدند كه اين مساله باعث شد ديگر علماي مذهبي از جمله بسياري از روحانيون مذهبي وابسته به حكومت نيز با او همصدا شدند و در اعلاميه اي بدون امضاء، شاه فهد وسي هزار نفر از اعضاي خانواده او خارج از دين اسلام اعلام شدند. در حالي كه سعوديها مي‌گويند ما در اين جنگ بي گناه مورد حمله قرار گرفته ايم اما روحانيون ناب گرا در نشريه «توحيد» كه مطالعه آن در مدارس اجباري است چنين پاسخ مي‌دهند:«يك شكل از ارتداد حمايت از مشركين با مال،قول و كردار است،همانطور كه خداوند فرموده است، هرگز نبايد از كفار حمايت كرد».(122) از ديگر كساني كه به حضور نيروهاي آمريكايي درمنطقه اعتراض كرد شيخ «ظفرالحوالي» روحاني سرشناس عربستاني بود كه در خطبه اي كه از رسانه هاي جمعي پخش شد گفت:«ما از دشمنان اصلي خود خواسته ايم كه براي دفاع به كمك ما بيايند، مساله اين است كه ما نياز به تغييرات داخلي داريم، نبرد ابتدا عليه كافران و لامذهبان داخلي خواهد بود،آن گاه ما به اندازه كافي قدرت خواهيم داشت كه با دشمن خارجي روبرو شويم، برادران شما وظيفه اي داريد كه بايد آن را انجام دهيد،جنگ طولاني خواهد بود، مواجهه و رويارويي در راه است».(123) بدين ترتيب حضور چند ساله نيروهاي آمريكايي كه از همان ابتدا مورد اعتراض فقها بود به تدريج بر وخامت اوضاع فكري و عقيدتي برخي اقشار بنيادگرا و سنتي افزود و در نهايت باعث شد تا اسامه بن لادن در سال 1996 اعلام «جهاد»‌كند و فتوا داد كه «هيچ وظيفه مقدسي بالاتر از اين نيست كه دشمن آمريكايي را از سرزمين مقدس بيرون بريزيم».(124) وي افزود مردان مسلمان بايد از عظيم ترين وبا ارزش ترين خانه عالم وجود، يعني كعبه مباركه، دفاع كنند و مرگ در اين راه و در راه اين بيت شرف و عزت است . ما نمي‌خواهيم زماني فرا برسد كه زنان بدكاره يهودي، مسيحي و آمريكايي براي دفاع از ما به اين منطقه فرا خوانده شوند. خدا شاهد است كه اگر افتخار مسلمان بودن نيز نصيبمان نشده بود، حتي اجدادمان در دوران جاهليت نيز نمي‌پذيرفتند كه چنين افراد ناپاكي براي دفاع از كعبه مشرف به سرزمين ما وارد شوند. وي در ادامه افزود: مي دانيد كه زمامداران منطقه عربي اعلام كردند كه حضور آمريكا براي چند ماهي بيش نيست ولي ديديم كه تمام آن حرف ها دروغ بود و مي‌دانيم كه از جمله سه نفري كه پيامبر(ص) در روز قيامت به آنها نظر نخواهد كرد يكي نيز پادشاه دروغگو خواهد بود. (125) پادشاهي سعودي تاكنون بر اين فرض مؤكد بود و آن را در نزد مردم خود و مسلمانان جهان تبليغ مي‌كرد كه هم يك متحد اصلي آمريكا و هم يك مدافع بزرگ دين اسلام است،اما بن لادن به سادگي، با اظهار اينكه رژيم عربستان متحد آمريكا است و آمريكا نيز كافر مي باشد، بنابراين ،رژيم سعودي كافر است اين دوگانگي را كه سازنده محور اصلي مشروعيت داخلي و خارجي عربستان بود بر هم ريخت،به عبارتي براي سعوديها اسلام مشروعيت زا به اسلام مشروعيت زدا تبديل شده بود(126) وقتي اعتراضات علماي مذهبي و ساير اقشار و گروههاي اسلامگرا به حضور نيروهاي آمريكايي در منطقه بر مقامات عربستان و آمريكا اثر گذار نبود لذا در نوامبر 1995 اسلام گرايان براي نخستين بار به اقدامات خشونت آميز متوسل شدند و پنج سرباز آمريكايي را در يك خودرو بمب گذاري شده از بين بردند. و بدين ترتيب پس از گفتار نوبت به عمل رسيد. (127) طي نيمه نخست دهه نود اقدامات بدخواهانه عليه اهداف آمريكايي صورت نگرفت،زيرا اوضاع به گونه اي نبود كه بنيادگرايان بتوانند چنين اقدامي را توجيه كنند، در اين زمان كشمكش خاورميانه پس از توافقنامه مادريد و اسلو به سرپرستي دولت آمريكا مسير حل را مي‌پيمود و مردم عرب و مسلمان متأثر از اين فرايند دچار نخوت شده بودند و در توهم صلح آينده زندگي مي‌كردند. هر چند كه بنيادگرايان تندرو در اصل با هر گونه مصالحه و گفتگو با اسرائيل مخالفند اما فضاي حاكم بر منطقه در آن سالها به آنان اجازه نمي داد كه عمليات ضد آمريكايي خود را پوشش سياسي دهند. اما آن گاه كه رهبران «افغان عرب» يقين كردند كه آمريكا از آنان روي گردان شده و درصدد دستگيري و سركوب آنهاست خط و مشي جديدي در برابر آمريكا در پيش گرفتند (پس از فروپاشي شوروي) و همزماني اين مساله با شكست مذاكرات فرايند صلح،منافع آمريكا در جهان هدف حملات آنها قرار گرفت و حوادث و انفجارها آغاز شد.(128)كه از انفجار رياض شروع و در حوادث 11 سپتامبر به اوج رسيد. همانطور كه ذكر شد پس از واكنش هاي نظري نوبت به عمل رسيد و اهداف و منافع آمريكا در سراسر جهان مورد تهديد بنيادگرايان اسلامي بويژه سازمان «القاعده» قرار گرفت. در زمينه اين عمل گرايي از دهه هاي اخير بايد گفت روزگاري آمريكا در منطقه با اقشار فقير و مهاجر و مبارزهاي چپ مواجه بود،ولي امروزه آمريكا با قشر تحصيل كرده اين منطقه مواجه است، اسلاميون و اسلام خواهان امروزه در عموم كشورهاي عربي درصدد جريان سازي فكري وسياسي هستند. (129) ب) واكنش هاي عملي(مبارزه جويانه) حضور آمريكا در منطقه هدف وسوسه انگيزي براي گروههاي مصمم و تندرو كه مخالف سياست ها و منافع اين كشور هستند به شمار مي‌آيد. حمله به برجهاي الخبر و ناوشكن يو اس اس كول بيانگر اين خطرات و تهديدات است مي‌توان گفت هيچ يك از چالش هاي امنيتي ايالات متحده تا بدين حد با حضور نيروهاي آن كشور در منطقه رابطه مستقيم ندارد. در دوره جنگ خليج فارس اسامه بن لادن تبعه عربستان سعودي و سازمان تحت امر وي «القاعده» تلاش كردند نيروهاي آمريكايي را از عربستان اخراج كنند ولي شكست خوردند. با پذيرش اين شكست آنان آمريكا را به عنوان دشمن اسلام تلقي كردند كه بايد با آن در هر نقطه ممكن جنگيد.(130) بدين ترتيب خشم بن لادن و سازمان القاعده متوجه آمريكا شد كه وي در تبيين اين مطلب مي‌گويد:«به اعتقاد من،آمريكايي‌ها دير يا زود عربستان را ترك خواهند كرد و جنگي كه آمريكا آن را بر ضد عربستان اعلام كرده است به معناي جنگ عليه مسلمانان سراسر دنياست. به همين خاطر مقاومت عليه آمريكا در جاهاي متعددي از كشورهاي اسلامي، شروع خواهد شد و رهبران و دانشمنداني كه به آنان اطمينان داريم اين فتوا را صادر كرده اند كه بيرون راندن آمريكايي ها از كشور واجب است».(131) بنابراين حل اين بحران در گرو عقب نشيني نيروهاي آمريكايي است،زيرا حضور نظامي آنان به معني اهانت به مردم عربستان تلقي مي‌شود. همان گونه كه ملاحظه مي‌شود القاعده پيش قدم اين عمل گرايي گرديد به طوري كه افسران اطلاعاتي و رهبران سياسي آمريكا بر اين اعتقادند كه بن لادن و اعضاي گروهش حداقل در 40 عمليات تروريستي در آفريقاي شمالي،اروپا،آسيا و نيز خاورميانه مشاركت داشته اند(132) كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود: 1) 29 دسامبر 1992 يك بمب قوي در هتلي در عدن منفجر شد كه هدف آن كشتن نيروهاي آمريكايي بود كه قرار بود بين راه خود به سومالي در اين هتل اقامت كنند اما هنگام انفجار كسي در آن نبود. 2) بمب گذاري در مركز تجارت جهاني در سال 1993 كه تعداد زيادي كشته و زخمي بر جاي گذاشت. 3) 3 و 4 اكتبر 1993 تعداد هيجده نفر از سربازان آمريكايي در سومالي كشته شدند كه اين عمليات به القاعده نسبت داده شد. 4) 13 نوامبر 1995 پنج آمريكايي در انفجار يك كاميون بمب گذاري شده در رياض جان خود را از دست دادند.(133) 5) در ژوئن 1996 نوزده سرباز آمريكايي در حمله اي به پايگاه نظامي الخبر كشته شدند. 6) در 7 اوت 1998 حملاتي عليه سفارت خانه هاي آمريكا در درالسلام (تانزانيا) و نايروبي (كنيا) صورت گرفت. 7) روز 12 اكتبر 2000 يك قايق حاوي مواد منفجره به ناو يواس.اس كول در سواحل عدن حمله كرد. 8) عمليات بزرگ يازده سپتامبر 2001(134) علاوه بر اينها اعضاي القاعده به دست داشتن در چندين عمليات تروريستي ديگر و از جمله طرح و توطئه بمب گذاري نافرجام در شرق دور ( مانيل) در ژانويه 1995 و عمليات هواپيما ربايي پرواز 847 هواپيمايي TWA در خطوط هوايي آمريكا نيز متهم هستند ( 14 ژانويه 1995 )(135) ج) صدام گرايي از ديگر پيامدهاي جنگ خليج فارس ، پشت سر صدام قرار گرفتن گروههايي از مردم و اسلام گراها بود، كه نه به خاطر دوستي با صدام بلكه به عنوان شيوه اي از مخالفت باآمريكا و دوستانش در منطقه بود. صدام حسين از نظر بسياري از همسايگانش چهره اي نامطلوب محسوب مي شد اما از ديدگاه اسلام گرايان گناه شاه فهد در استمداد از صليبي ها و آمريكايي ها براي دفاع از عربستان به مراتب سنگين تر از صدام است .در اين زمينه«مأمون الحديبه»سخنگوي رسمي اخوان المسلمين مصر، اعلام كرد كه «اسلام اجازه نمي دهد كه مسلمانان دست كمك به سوي مشركين دراز كنند» به نظر «راشد الغنوشي » نيز عربستان سعودي با دعوت از نيروهاي كافر براي دفاع از خاك مقدس عربستان مرتكب گناه نابخشودني شده است .وي مي افزايد ،ما شخصيت پرست نيستيم (صدام حسين)، اما هر كس با دشمنان اسلام بجنگد دوست ماست و هر كس نيز كمر خدمت به دشمنان اسلام ببندد دشمن ما به شمار مي‌آيد. اسلام گرايان نمي توانند كمك چنداني به صدام بكنند، اما مقاومت اودر برابر غرب ، الگويي براي ايشان در رويارويي شان با «امپراتوري شيطاني غرب » محسوب مي شود.(136) صدام نيز كه به قدرت اسلام در بسيج توده ها پي برده بود دستور داد نام خدا بر پرچم عراق حك شود و از اين پس در خطبه ها از اصطلاحات و شعارهاي مورد استفاده اسلام گرايان از جمله، خدا با ماست ،حق بر باطل پيروز مي شود و… بهره جست.(137) لازم به ذكر است كه تظاهرات و اعتراضات گسترده مردمي پس ازجنگ 91ـ1990 نه از روي دوستي با صدام بلكه براي اعتراض به يكسويه نگري واشنگتن و مقابله با سياست يك بام و دو هواي آن بود . رسانه هاي اسلام‌گرا و ملي‌گرا يكصدا فرياد برآوردندكه چرا فقط عراق مي بايست به خاطر تجاوزش به كويت مجازات شود. در حالي كه اسرائيل دهها سال است بدون مكافات سرزمينهاي عربي را به اشغال خود در آوده است . همچنين اعتراض ديگر آنها اين بودكه چه لزومي دارد آمريكا با پايان جنگ چند پايگاه در كشورهاي عربي خليج فارس ايجاد كند مگر آنكه خواسته باشد از حكومتهاي نامردمي و در مواردي لرزان حمايت كند.به اين ترتيب و با اين تصورات ايالات متحده آمريكا به هدف نخستين تمام گروههاي مختلف اسلام‌گر تبديل شد. د) بن لادن گرايي و فراگير شدن كيش بن لادنيزم بن لادن نماينده يك اسلام گرايي سني ، از نظر ايدلوژيك محافظه كار و فراملي است. فكر بن لادن كمتر انشعابي از جنبشهاي بزرگ و مهم پيشين است و بيشتر ناشي از راديكاليزه شدن مراكز فكري محافظه كار ( مانند طالبان ، مدارس ديني پاكستان و محافلي در عربستان )‌ مي باشد. (138) بن لادن كه يك چهرة تروريست، ديوانه و خطرناك از او در رسانه هاي غربي به تصوير كشيده شده ، بعد از تبليغات علني از طرف شبكه الجزيره به نفع وي و مطالبي كه در رسانه هاي غربي دربارة مبارزات گذشته او پخش ومنتشر شده است در كشورهاي جهان سوم بخصوص ممالك عربي به يك اسطوره يا قهرمان تبديل شده است و جوانان در كشورهاي عرب و مسلمان به پيراهنهاي كه عكس بن لادن بر روي آن نقش بسته در تظاهرات عليه آمريكا و غرب شركت مي كنند. (139) از زماني كه بوش رئيس جمهور آمريكا جنگ جديد آمريكا عليه تروريسم را يك جنگ صليبي خواند مسلمانان هم بن لاد ن را با «صلاح الدين ايوبي» قهرمان افسانه اي جنگ هاي صليبي مقايسه مي كنند . بن لادن حتي در كشورهاي آمريكاي لاتين هم كه احساسات ضد آمريكايي در آنها قوي است از محبوبيت خاص برخوردار است وجوانان انقلابي در اين كشورها او را « چه گوارا »ي جديد مي خوانند.(140) تأثير بن لادن و طرز تفكر جهادي و مبارزه جويانه او بر افكار عمومي اعراب به حدي بود كه بعد از عمليات11 سپتامبر بسياري از اعراب نظريات ضد آمريكايي خود را علناً ابراز مي كنند و ترسشان از پليس داخلي ريخته شده و خود را معرفي مي كنند . يك حقوقدان سعودي در مصاحبه با روزنامه نيويورك تايمز گفت: «بن لادن وجدان اسلام ناميده شده است ، آنچه راكه او مي گويد خوشايند ماست و موافق آن هستيم.»(141) يك وكيل ديگر اهل عربستان سعودي مي گويد:«هيچ كس سياست هاي آمريكا را دوست ندارد و جوانان بن لادن را يك قهرمان تلقي مي كنند، زيرا او فردي است كه با توانايي اندك با تنها ابر قدرت روبرو مي شود».(142) همچنين طرفداري از اهداف و خواسته هاي بن لادن و ستودن مبارزات جهادي او و سازمان القاعده عليه آمريكا را مي توان از نظرسنجي هاي انجام شده در كشورهاي عربي نيز دريافت . در يك نظرسنجي 42 درصد مردم كويت اسامه را يك شخصيت مجاهد شناختند و 61 درصد از آنها سياست هاي آمريكا در خاورميانه راعامل اصلي وقوع حوادث 11 سپتامبر دانستند و 65 درصد نيز از عمليات 11 سپتامبر و مجريان آن حمايت كردند.(143) روزنامه كويتي «الرأي العالم » هم در 9 سپتامبر 2002 طي يك نظر سنجي ديدگاه ساكنان كويت دربارة اسامه بن لادن راجويا شد كه از مجموع 15029 نفر سوال شونده 34/74 درصد معتقد بودند كه اسامه يك قهرمان و مجاهد است.(144) همچنين يكي از مسئولان پنتاگون كه همراه رامسفلد به عربستان سفر كرده بود در مورد محبوبيت بن‌لادن در ميان مسلمانان عرب مي گويد: «ماخوب مي دانستيم كه در همان زمان كه وزير دفاع با سلطان و شاهزادگان گفتگو مي كند ، در چند صد متري قصر در قهوه خانه ها و مدارس قرآني ، بن لادن يك قهرمان محسوب مي شود و دربارة شاهكارهاي او صحبت مي شود».(145) علاوه بر اين يك گزارش محرمانه سيا مؤيد آن است كه 95 درصد از جوانان عربستان ( بين سنين 25 تا 41 سال ) هوادار اسامه بن لادن هستند. (146) در پايان بايد افزود كه هر چه اقدام آمريكا عليه اسلام گرايي جديد شديد تر وقاطع تر مي شود و هر چه حضور نيروهاي آن در منطقه طولاني‌تر مي‌شود كيش شخصيت بن لادن يا بن‌لادنيزم قوي تر خواهد شد . بن لادنيزم اصولاً اشاره به بن لادن ندارد، بلكه به تصور عمومي از او ارجاع دارد . به عبارت ديگر كيش شخصيت بن لادن(بن لادنيزم) نمادي از خيزش خود آگاهي عربي است كه بسيار چالش طلبانه و مدعيانه تر از بعث عمل مي كند.و از منابعي همچون حضور آمريكا در منطقه،رفتار دوگانه غرب با كشورهاي اسلامي و رواج ارزشهاي غربي و خانه به دوشي فلسطينيان تغذيه مي‌كند.(147) منابع 1ـ كاظم علمداري،بحران جهاني :نقدي بر نظريه گفتگوي تمدنها ،(تهران : انتشارات توسعه ،1381)،ص 124 2ـ شيرين هانتر،آينده اسلام و غرب ( برخورد تمدنها يا همزيستي مسالمت آميز)،ترجمه همايون مجد،( تهران : انتشارات فرزان ،1380 )،ص 41 3ـ كاظم علمداري،پيشين ص 126 4ـ اريك ديويس،«جنگ خليج فارس: افسانه ها و واقعيت ها» ،ترجمه مهبد ايراني طلب،قسمت اول اطلاعات اقتصادي ـ سياسي،شماره 78ـ77،ص 26 5ـ كاظم علمداري،پيشين،ص 130 6ـ همان ص 134 7. Stephen zumes, “10 thing to know about U.S policy in the middle East” , htt://www.a lternet. Org/story. Htm1 . p.8

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته