تحقیق حمايت آمريكا از اسرائيل و تأثير آن بر آمريكاستيزي گروههاي بنيادگراي اسلامي در خاور ميانه (docx) 18 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 18 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
حمايت آمريكا از اسرائيل و تأثير آن بر آمريكاستيزي گروههاي بنيادگراي اسلامي در خاور ميانه
گفتار اول : حمايت ايالات متحده آمريكا از اسرائيل
الف )علت ، ميزان و شيوه هاي حمايت آمريكا از اسرائيل
در اين فصل درصدد بررسي رابطه ميان حمايت آمريكا از اسرائيل و تاثير آن بر جريان بنيادگرايي اسلامي در خاورميانه به ويژه جريان بنيادگرايي در مصر و عربستان سعودي هستيم. براي شفاف تر شدن مسئله و پي بردن به اين رابطه به موضوعات ذيل در دو طبقه بندي پرداخته مي شود يعني از يك طرف، چگونگي و نوع رابطه ميان آمريكا و اسرائيل، حمايت ها و كمك هاي آمريكا به اسرائيل و پيامدهاي اين امر از جمله انعطاف ناپذيري اسرائيل در برابر اعراب، تثبيت و تداوم سلطه اسرائيل و ادامه شهرك سازي و مهمتر از آن تاثير اين حمايت ها در شكست اعراب از اسرائيل در مقاطع مختلف پرداخته مي شود و از طرف ديگر به جايگاه مسئله فلسطين در انديشه اسلام گرايي و حساسيت آن نزد گروههاي بنيادگرا خواهيم پرداخت.
پس از بررسي مختصر موضوعات فوق به تاثير سياست خارجي ايالات متحده مبني بر حمايت از اسرائيل بر تشديد بنيادگرايي و ضديت گروههاي بنيادگرا با آمريكا پي خواهيم برد.
علت و چگونگي رابطه ميان آمريكا و اسرائيل
رابطه ميان اسرائيل و ايالات متحده از نوع روابط عادي ميان دولت ها و براي مسائل مشترك كه در قالب تفاهم نامه ها، بر قرار مي شود نيست. ميان اسرائيل و ايالات متحده پيوندهاي بنيادين و به عبارت ديگر اشتراك اهداف وجود دارد.(148)
تأمين رفاه و امنيت اسرائيل همواره يكي از دغدغه هاي عمده آمريكا در منطقه خاورميانه بوده است. نزديكي فرهنگي دو كشور به يكديگر و ارتباط نزديك نظام سرمايه داري با يهوديان و نيز نفوذ آنها در نظام سياسي آمريكا از مهمترين دلايل اهميت اسرائيل براي آمريكاست.(149)
حمايت آشكار آمريكا و غرب و تعصب بي مورد آنها نسبت به امنيت و حفظ موقعيت اسرائيل و هماهنگي آنها در حفظ موقعيت برتر و توجه به ملاحظات و نگراني هاي امنيتي اين كشور از تعهدات اساسي اين كشورها در مورد اسرائيل حكايت دارد . اين ارتباط ناشي از نقش لابي اسرائيل در كشورهاي غربي و مالكيت رسانه هاي غربي توسط سران صهيونيستي مي باشد. صهيونيست با در اختيار داشتن اين رسانه ها در صدد جلب نظرات مردم غرب بوده تا احساسات آنها را نسبت به قوميت يهود برانگيخته و بهره برداري كافي را از اين اقدامات بعمل آورند.(150)
نفوذ اسرائيل بر دولت ايالات متحده اساساً به علت آن چيزي كه گروه فشار اسرائيل ناميده مي شود، به صورت افسانه اي درآمده است. علي رغم برخي بيانيه ها كه متواضعانه از عدم قدرت و كارآيي آن گروه سخن مي گويند تمام سياست مداران، روزنامه نگاران و كساني كه تجربه مستقيمي با لابي اسرائيل دارند به نفوذ شديد هواداران اسرائيل در كنگره و تنظيم سياست خارجي ايالات متحده گواهي مي دهند. از ميان گروه هاي فراوان طرفدار اسرائيل هيچ يك سازمان يافته تر و قدرتمند تر از كميته امور عمومي اسرائيل و آمريكاـ آيپاك ـ نمي باشد. از سال 1951 به بعد اين كميته مهمترين گروه فشار حامي اسرائيل در ايالات متحده بوده است. نفوذ اين كميته در كنگره آنچنان است كه اسرائيل براي بيش از دو دهه از كمك هاي فوق العاده مالي و مزاياي خاص برخوردار شده و تمام اين كمك ها بدون مطرح شدن حتي يك كلمه بحث جدي اعطا گرديده است. تاييد اين كميته از يك كانديداي سياسي معمولاً سرازير شدن سيل اعانات و كمك ها را از سوي بيش از يك صد كميته كاري طرفدار اسرائيل در گوشه و كنار كشور در پي خواهد داشت. (151)
البته روابط آمريكا و اسرائيل به نظر مي رسد محدود و مختص به روابط سياسي، اقتصادي، نظامي نمي شود، بلكه آنچه در روابط اين دو كشور بسيار مهم و استراتژيك به نظر مي رسد جنبه ايدئولوژيكي رابطه است.مجله « الانبوع العربي » عقيده دارد كه نقش رژيم صهيونيستي در استراتژي آمريكا از مقابله با خطر كمونيسم به مقابله با خطر اصولگرايي اسلامي تغيير يافته است، لكن اين تغيير در لفافه اي از كتمان صورت مي گيرد و سران اسرائيل متفقاً بر اين عقيده اند كه نقش فعلي كشور يهود در خدمت به غرب و پاره اي از رژيم هاي عربي ، مبارزه با اصول گرايي تندرو اسلامي است.(152)
ميزان كمك هاي آمريكا به اسرائيل
همانگونه كه آمد روابط ايالات متحده با اسرائيل استثنايي است. اسرائيل حائز يك هزارم جمعيت دنيا بوده و شانزدهمين درآمد سرانه دنيا را دارد ولي هنوز نزديك به چهل درصد تمامي كمك هاي خارجي آمريكا را دريافت مي كند.(153)بنابراين اسرائيل بزرگترين دريافت كننده كمكهاي آمريكا در طي سالهاي 1980 تاكنون بوده است. منابعي مي گويند كه طي سالهاي 96-1948 از سوي آمريكا 77 ميليارد دلار به اسرائيل كمك شده است كه برخي از منابع اين رقم را 7/77 ميليارد نيز بيان مي كنند. بعلاوه طي سالهاي 78-1974 رقم 4/16 ميليارد دلار از كمك هاي آمريكا به اسرائيل به صورت بلاعوض درآمده است. آمارهاي ديگري كمك هاي آمريكا به اسرائيل را طي سالهاي 91-1969 بالغ بر 53 ميليارد دلار و طي سالهاي 91-1979 را رقم 1/40 ميليارد دلار نوشته اند. كمك هاي آمريكا به اسرائيل از 6/93 ميليون دلار در سال 1970 به دو ميليارد دلار و 3/646 ميليون دلار در سال 1974 رسيد. در دهة بعد اين رقم به 3 ميليارد دلار افزايش يافت.(154)
منابع ديگر حجم خالص كمك هاي آمريكا به اسرائيل تا سال 1996 را بالغ بر 72/77 ميليارد دلار مي دانند. كمك هاي آمريكا به اسرائيل از اوايل دهه 1950 شروع شد. اما كمك هاي نظامي پس از جنگ 1967 آغاز شد بطوري كه در سالهاي اخير در سطح 3ميليارد دلار كمك نظامي و اقتصادي در هر سال حفظ شده است. همچنين در سالهاي بعد از 1992 آمريكا ساليانه 2 ميليارد دلار اعتبار اضافي را به صورت تضمين واردات به اسرائيل اعطا كرده است.(155)
اسرائيل از لحاظ اقتصادي كشوري خودكفا نيست. در واقع اقتصاد اين كشور به كمك هاي اقتصادي و قروض و وام هاي خارجي وابسته است از تاريخ 1985 ايالات متحده سالانه 3 ميليارد دلار به عنوان كمك خارجي به اسرائيل تضمين داده است. از تاريخ 1976 اسرائيل بزرگترين دريافت كننده كمك هاي خارجي آمريكا مي باشد. كمك هاي خارجي بعد از جنگ جهاني دوم به عنوان عمده ترين منبع درآمدي براي اين كشور محسوب مي شود. همچنين اين كمك ها يك ميليارد دلار كمك آمريكا به اسرائيل كه به خاطر مسائل انسان دوستانه صورت مي گيرد نيز شامل مي شود.(156) لازم به ذكر است كه كمك هاي آمريكا به اسرائيل وجه بارز و مشخصي دارند و اين وام اغلب بدون بازپرداخت بوده و آمريكا به نوعي از آن ها چشم پوشي نموده است.(157)
شيوه ها و روش هاي گوناگون حمايت آمريكا از اسرائيل
بعد از ذكر كمك ها و حمايت هاي آمريكا از اسرائيل به چگونگي ارائه اين كمك ها نيز اشاره مي شود. مي توان گفت خط مشي و استراتژي آمريكا دربعد سياسي، تبليغاتي و ديپلماتيك براي حمايت از اسرائيل به اشكال زير تجلي يافته است.
تلاش همه جانبه، همكاري موثر و سرمايه گذاري وسيع براي ايجاد دولت صهيونيستي در سرزمينهاي اشغالي از سال 1897 هم زمان با برگزاري اولين كنگره جهاني يهود تا سال 1948 و از سال 1948 تاكنون.
سازماندهي طرح هاي مختلف و استفاده از همه پتانسيل هاي سياسي و ديپلماتيك آمريكا براي رسميت بخشيدن به رژيم صهيونيستي در سرزمينهاي اشغالي .
برنامه ريزي وسيع ايالات متحده براي خاموش كردن شعله هاي مبارزه عليه رژيم صهيونيستي.
استفاده از حق وتو براي ممانعت از محكوميت اسرائيل و اعمال تروريستي آن در مجامع بين المللي و جلوگيري از احقاق حق ملت فلسطين .
سرمايه گذاري وسيع براي تعميق و بسط نفوذ و سلطه آمريكا بر دولت هاي عربي با هدف تبديل حكومت هاي عرب منطقه به دست نشاندگان واشنگتن به گونه اي كه موجوديت و آرمان ملت فلسطين را فداي اغراض سياسي و منافع خود كنند.
اعمال فشارهاي سياسي و ديپلماتيك و به كارگيري تهديد هاي مستقيم نظامي از سوي واشنگتن بر كشورهاي همسايه اسرائيل براي برچيده شدن پايگاههاي فلسطيني ها در مرزهاي كشورهاي عربي با اسرائيل و سلب امكان مبارزه از فلسطيني ها با استفاده از خاك كشورهاي هم مرز با فلسطين اشغالي .
برنامه ريزي آمريكا براي ممانعت از ايجاد اتحاد و بوجود آمدن انسجام و هماهنگي ميان كشورهاي اسلامي و جلوگيري از وحدت آنها بر اساس برنامه ريزي هاي دقيق و حساب شده از طريق دامن زدن به اختلافات داخلي ميان كشورهاي اسلامي ، يا سرمايه گذاري براي بزرگ كردن اختلافهاي ارضي كشورهاي اسلامي و عربي با يكديگر و كشاندن آنان به جنگ هاي نظامي و تبليغاتي به منظور برهم زدن اتحاد آنها عليه دشمن مشترك .
ممانعت از بروز واكنشهاي شديد از سوي شوراي امنيت و مجمع عمومي سازمان ملل در قبال بي اعتنايي رژيم صهيونيستي نسبت به قطعنامه هاي شوراي امنيت. (158)
گذشته از موارد فوق مي توان به تلاش براي اجراي فرايند صلح خاورميانه به عنوان مهمترين استراتژي آمريكا در حمايت از اسرائيل اشاره كرد كه به اجراي اين فرآيند در پي تحقق اهداف ذيل مي باشد.
الف) رسميت بخشيدن به موجوديت رژيم اسرائيل.
ب) برنامه ريزي و زمينه سازي براي صلح طلب جلوه دادن رژيم تروريستي اسرائيل و از بين بردن قبح مذاكره و برقراري رابطه با اسرائيل در افكار عمومي جهان اسلام .
ج) برنامه ريزي براي تضمين امنيت مرزهاي رژيم اسرائيل .
د) معرفي ايالات متحد به عنوان حافظ صلح و امنيت بين المللي و پرچم دار مبارزه با تروريسم.
هـ) مهار همه جانبه مبارزات اعتقادي و تبديل اسلام به توجيه گر وضع موجود . به عبارت ديگر واتيكانيزه كردن اسلام و حذف بعد اجتماعي آن و بي ارزش كردن جهاد و اهتمام به امور اجتماعي و سياسي در جوامع اسلامي.(159)
ب ) پيامدهاي منفي حمايت آمريكا از اسرائيل بر حل بحران فلسطين
تداوم بقاي رژيم صهيونيستي
در واقع ايالات متحده شريان زندگي اسرائيل است. بيشتر صاحب نظران اين واقعيت را قبول دارند كه اگر تسليحاتي كه ايالات متحده به اسرائيل بخشيده نبود آن كشور جنگ 1967 را به نفع خويش به پايان نمي رساند. در جنگ 1967، اسرائيل بر لبة پرتگاه بود تا اينكه ايالات متحده دست به اقدامات استثنائي زد، كه يكي آماده باش به كليه نيروهاي خويش در مناطق مختلف جهان بود براي اينكه مبادا شوروي نقش مهمتري در جنگ به عهده بگيرد دوم اينكه اسرائيل را با ميزان زيادي تجهيزات نظامي و مواد غذاي كه توسط پل هوايي فراقاره اي فرستاده مي شد تجهيز نمود.(160)
اسرائيل در سه جنگ عمده با اعراب درگيرشد. اولين جنگ در سال 1948 دومين جنگ در سال 1967 و سومين آن در سال 1973 به وقوع پيوست. در هر سه جنگ آمريكا نقش تعيين كننده و حياتي در دفاع از اسرائيل و شكست اعراب ايفا كرده است. به گونه اي كه اگر كمك هاي همه جانبه و حمايت هاي وسيع آمريكا از اسرائيل نبود اسرائيل در هر سه جنگ با شكست و اضمحلال مواجه مي شد. به عبارت ديگر همان گونه كه انگلستان نقش تعيين كننده و اساسي در بوجود آمدن اسرائيل داشت آمريكا نيز همين نقش را در حفظ و نگهداري اين رژيم داشته است.(161)
آمريكا علاوه بر نقش اساسي در شكست اعراب از اسرائيل با حمايت از قطعنامه 242 (كه پس از شكست 1967 بر اساس پيشنهاد آمريكا در شوراي امنيت تصويب شد و از نظر حقوقي حق تعيين سرنوشت را از فلسطيني ها سلب و آن را به نوع برخورد كشورهاي عربي با اسرائيل موكول كرد .) باعث شد رژيم اسرائيل جدي تر از گذشته ، بيت المقدس غربي و شرقي را با اراضي كرانه باختري رود اردن ادغام و رسماً اعلام كند كه اسرائيل بدون بيت المقدس مانند اسرائيل بدون سر است، به گونه اي كه در سال 1980 رژيم صهيونيستي رسماً و صراحتاً اعلام كرد بيت المقدس پايتخت ابدي اسرائيل خواهد بود و آمريكا نخستين كشوري بودكه بيت المقدس را به عنوان پايتخت اسرائيل به رسميت شناخت و از آن در مجامع جهاني دفاع كرد به دنبال اين امر كنگره آمريكا در دوران رياست جمهوري كلينتون طي قانوني انتقال سفارت خانه آمريكا از تل آويو به بيت المقدس را تصويت كرد.(162)
آمريكا همان گونه كه در جنگ 1948 و 1967 باايجاد پل هوايي ميان واشينگتن و تل آويو مستقيما و رسما به نفع رژيم اسراييل و عليه مسلمانان وارد جنگ شده بود در جنگ 1973 نيز اين نقش را به شكل كاملتري ايفا كرد. آمريكا در جنگ 1973آنچنان به نفع اسراييل وارد جنگ شد كه گويي خاك آمريكا در معرض تهاجم قرار گرفته و به دفاع از سرزمين خود مشغول است.بدين ترتيب با حمايت همه جانبه آمريكا از اسرائيل سرنوشت جنگ تغيير يافت، اعراب كه در روزهاي اول جنگ 1973 به پيروزي هاي بزرگي دست يافته بودند، با سيل كمك هاي آمريكا به اسرائيل مجددا شكست خوردند . پس از اين جنگ بود كه طليعة سازش و خيانت به آرمان فلسطين در اعراب بويژه رژيم هاي مصر و اردن پديدار شد كه نهايتا منجر به انعقاد قرار داد كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل در سال 1978 شد و به دنبال آن مصر رسما حكومت صهيونيسم بر سرزمين هاي اشغالي فلسطين را به رسميت شناخت.(همان عاملي كه نقش بارزي در افراطي شدن برخي از گروههاي اسلامگرا داشته است. ) (163)
بنابراين مي توان گفت اسرائيل موجوديت خود را تا حدود زيادي مديون حمايت هاي آمريكا و جهان غرب است، شايد بتوان ادعا كرد كه اگر حمايت هاي غرب با برنامه هاي كاربردي و ارادة قاطع آن براي ايجاد و تداوم موجوديت اسرائيل نبود بي شك امروز نمي توانستيم شاهد رژيمي به نام اسرائيل حداقل در شكل كنوني باشيم. (164)
انعطاف ناپذيري رژيم صهيونيستي
رابطه ايالات متحده با اسرائيل همواره انتخابهاي واقعي اسرائيل را مستحكم تر يا گسترده تر كرده است. براي مثال پاسخ «آري» آمريكا به اسرائيل به تصميم آن كشور در حمله غافلگير كننده ژوئيه 1967 آن كشور به مصر انجاميد. (165)
حمايت آمريكا از اسرائيل موجب تجاوز آن رژيم به لبنان و اشغال سرزمين هاي عربي شده و باعث برتري اسرائيل به اعراب گرديده است. ايالات متحده حتي چندين بار قطعنامه هاي موجود عليه اسرائيل را وتو كرد و هم اينك نيز سالانه 5 ميليارد دلار به اسرائيل كمك اقتصادي و نظامي مي كند اين حمايت ها موجب عدم تغيير در رفتار سياسي اسرائيل نسبت به فلسطيني ها مي شود و اگر تغييراتي رامي بينيم به خاطر مقاومت هاي فلسطيني ها ست. (166)
در تاثير حمايت هاي آمريكا در حمله اسرائيل به لبنان در سال 1982 بگين نخست وزير اسرائيل مي گويد « من بر اين عقيده ام تهديد ازجانب لبنان به اندازه اي سهمگين نبودكه اسرائيل چاره اي جز دست يازيدن به جنگ نداشته باشد». وي طي نطقي در كالج دفاع ملي اسرائيل اظهار داشت اسرائيل سه جنگ را پشت سر گذاشت كه در آنها راه ديگري جز آغاز جنگ نداشت ولي در سه جنگ ديگر مي توانست راه ديگري را برگزيند كه تهاجم 1982 به لبنان يكي از آنها بود. جنگ هايي كه به نظر بگين اسرائيل داراي انتخاب هاي ديگري بود عبارتند از: جنگ 1956، 1967،1982.(167)
كمك هاي آمريكا به رهبران اسرائيل امكان داد تا از پرداخت هزينه هاي اقتصادي و نظامي طفره روند و دست اندازي به اراضي اشغالي ر ادامه دهند و از تصميم گيريهايي كه مي توانست به قرارداد صلح با اسرائيل و فلسطين منجر شود سرباز زنند. (168) حتي در اسرائيل نيز اينك به شهرت و اعتبار ايالات متحده خدشه وارد شده است، زيرا اغلب شهروندان اسرائيلي اين رفتار دوگانه آمريكا را مانعي براي استقرار صلح پايدار با همسايگان مي دانند. آنها بر اين اعتقادند كه اگر كمك هاي نامحدود و وقفه ناپذير مالي و نظامي آمريكا وجود نداشت، دولت اسرائيل سالها قبل سرزمينهاي اشغالي را تخليه كرده و با دولتهاي عرب رابطه اي صلح آميز و عادي برقرار كرده بود. (169)
همچنين بسياري از اسرائيلي هاي طرفدار حكومت در مسير صلح معتقدند اقدامات آمريكا مكررا باعث تخريب تلاشهاي آنان در جهت تعديل سياست هاي دولتشان گرديده است و با اين استدلال مدعي هستند حقوق امنيتي اسرائيلي ها و فلسطيني ها آنطور كه آمريكا يي ها ادعا مي نمايند با هم در تعارض قرار ندارد بلكه به يكديگر وابستگي دارد. (170)
به ميزاني كه حمايت هاي نظامي، ديپلماتيك و اقتصادي از دولت اسرائيل بي قيد و شرط باقي مانده در مسير ديگري خشونت هاي اسرائيل در ابعاد حقوق بشر، قوانين بين المللي و قراردادهاي قبلي با فلسطيني ها، جهتي عكس مي پيمايد و تاكيدي هم وجود ندارد كه دولت اسرائيل اين سياست ها را تغيير دهد. (171)
استمرار عمليات شهرك سازي و ممانعت از تشكيل يك دولت فلسطيني
شهركهاي يهودي نشين كه در مناطق اشغالي سرزمين فلسطيني بنا شده اند يك مانع جدي در راه دستيابي به صلح به شمار مي آيند. در منشور سازمان ملل متحد مشخصا تصرف سرزمينهاي ديگران با توسل به زور غير قانوني اعلام شده است. (172) اگرچه به ظاهر سياست رسمي آمريكا با ايجاد شهركهاي يهودي نشين مخالف است ولي هيچ گونه تلاشي براي تعليق كمك هاي اقتصادي و نظامي ساليانه كه بالغ بر سه ميليادر دلار مي باشد به عمل نيامده است تا شايد بدينوسيله دولت يهود وادار شود از استعمار سرزمين هاي اشغالي دست بردارد. بدون كمك ايالات متحده دولت اسرائيل هيچ گاه تواناي ايجاد و نگهداري شهركهاي يهودي نشين را نداشته و نمي توانست اشغال نظامي آن مناطق را ادامه دهد. (173)
تا دوران رياست جمهوري ريگان كه قوياً از اسرائيل حمايت مي كرد تمام كابينه هاي ايالات متحده اعم از دموكراتها و جمهوري خواهان با دعاوي اسرائيل نسبت به سرزمينهاي اشغالي در جنگ 1967 مقابله كردند و سياست اشغالگرانه اسرائيل را درتعارض با مفاد منشور ملل متحد و كنوانسيون چهارم ژنو در ارتباط با حمايت از غير نظاميان در زمان جنگ دانسته و آن را غير قانوني اعلام مي كردند. سازمان ملل متحد نيز موضع مشابهي اتخاذ كرده بود، دولت كارتر به دفعات بيانيه هائي مبني بر مخالفت آمريكا با ايجاد شهرك هاي يهودي نشين صادر كرد با اما آغاز كار كابينه ريگان در ابتداي سال 1981 اين سياست واشنگتن ناگهان تغيير جهت يافت.رئيس جمهور آمريكا در بيانيه شگفت آور مورخ دوم فوريه اعلام كرد: « من همواره با نظر كابينه قبلي مبني بر غيرقانوني بودن ايجاد شهركها مخالف بودم، اين شهركها غير قانوني نيستند ». جرج بوش نيز در دوران رياست جمهوري خود ترجيح داد همچنان موضع اعلام شده توسط ريگان را مبني بر «غير قانوني نبودن». ايجاد شهرك ها حفظ كند. جيمز بيكر وزير امور خارجه هم در 1991 اظهار داشت : «ما قبلا شهرك هاي اسرائيلي را غير قانوني توصيف مي كرديم ولي اينك ديدگاه معتدل تري داريم و آنها را فقط مانعي براي استقرار صلح مي دانيم»(174)
همانطور كه مشاهده شد ايالات متحده تاكنون مخالفتي از خود نسبت به توسعه اسكانهاي كنوني نشان نداده است و نسبت به گسترش ساخت و سازهاي وسيع شهرك هاي يهودي در بخش شرق بيت المقدس نيز اغماض نموده است. بعلاوه آمريكا يك كمك اضافي را براي ساخت بزرگراههايي كه اين شهرك ها را به يكديگر متصل ساخته و وضعيت را براي آنان امن تر مي نمايد تخصيص داده است . اين اقدام آمريكا بطور مستقيم با قطعنامه 465 شوراي امنيت سازمان ملل كه تمامي كشورها را از هرگونه كمك به اسرائيل كه بطور خاص به موضوع اسكانها در مناطق اشغالي باز مي گردد منع مي نمايد در تعارض است. (175)
بدين ترتيب طي چندين دهه گذشته تاكنون سرزمين فلسطين همواره از سوي اسرائيل - رژيم دست پرورده غرب - در فشار و ستم بوده و چند دهه مبارزه جهان اسلام براي آزادي فلسطين و تشكيل دولت مستقل فلسطيني ـ آن هم بر اساس موازين بين المللي ـ با مقابله غرب به بن بست رسيده است.
اين در حالي است كه به لحاظ حقوقي و بر اساس بند 4 ماده 22 ميثاق جامعه ملل و همچنين بر اساس حكم قيمومتي كه جامعه ملل در سال 1922 صادر كرد و قيمومت فلسطين را به بريتانيا سپرد فلسطين موقتاً يك ملت شمرده مي شد.اثر اين شناسايي هنوز هم ادامه دارد و همانطور كه پروفسور بويل اذعان مي دارد و بر پايه حق اساسي تعيين سرنوشت ملتها كه در بند 2 ماده يك منشور ملل متحد و راي مشورتي ديوان بين المللي دادگستري در قضيه دعوي ناميبيا و صحراي غربي آمده است مردم فلسطين مجاز خواهند بود كه دولت مستقل خود را در اين سرزمين به صورت مستمر و طي هزاران سال تحت تصرف آنان بوده است تامين كنند از آن زمان تاكنون دست كم دو قطعنامه 238 و 242 شوراي امنيت سازمان ملل بر خروج اسرائيل از سرزمينهاي اشغالي و تشكيل دو دولت اسرائيلي و فلسطيني تأكيد دارد .اما رفتار ناعادلانه غرب همواره مانع دستيابي مردم فلسطين به حقوق اوليه و اساسي شان شده است. همچنين هرگاه ارادة جامعه بين المللي بر آن تعلق گرفته كه فلسطيني ها به حقوقشان برسند وتوي آمريكاييها در شوراي امنيت مانع از اين مهم شده است . به لحاظ سياسي تبعات سياسي ـ اقتصادي مسئله فلسطين براي جهانيان پر هزينه بوده است . بعلاوه اين مسئله سبب بالا گرفته تنش در روابط اسلام و غرب شده و نيز منابع انساني، اقتصادي و سياسي و… را به خود مصروف داشته است. در طول دوران مبارزه دو طرف، امنيت اسرائيل و استقلال فلسطيني ها همواره مسئله اصلي بوده است اما هيچ كدام هنوز به اهداف خود نرسيده اند. سير روابط و تعاملات دو طرف نشان مي دهد كه علت اصلي اين مسئله در روابط سلطه جويانه غرب نسبت به اسلام نهفته است. (176)
در واقع در فرايند صلح خاورميانه احساس برتري جويي غرب و اسرائيل مانع از يك روحيه همكاري جويانه شده است. (177) اين مسله هم به ناكامي و تحقير مردم فلسطين و هم مسلمانان ساير نقاط بويژه گروههاي اسلام گرا منجر شده است. (178) زيرا از سال 1948 مسله فلسطين به عنوان نمود آشكار استعمار مطرح شده و به مشغله اصلي بسياري از جنبشهاي اسلام گرا تبديل شد، به گونه اي كه بزرگترين جنبش اسلام گراي آن زمان يعني اخوان المسلمين كه در آن زمان فعاليتهاي سياسي و حزبي را نمي پسنديد و مي كوشيد رويكرد مذهبي خود را رها نكند، عملاً به صف مبارزان ضد صهيونيست براي آزادي فلسطين پيوست. و در كنار اسلام گرايان كرانه باختري غزه (اخوان المسلمين فلسطين ) نبرد سهمگيني را بر ضد يهوديان ادامه داد. (179)
گفتار دوم : رابطه آمريكا با اسرائيل و تأثير آن بر موضع گروههاي بنيادگرا نسبت به آمريكا در مصر و عربستان سعودي
الف ) جايگاه مسئله فلسطين در انديشه اسلامگرايي
حال كه رابطه ميان سياست خارجي آمريكا در خاورميانه مبني بر حمايت از اسرائيل و برداشت منفي از آمريكا در كشورهاي مسلمان آشكار شد، به جايگاه مسئله فلسطين در كشورهاي اسلامي خاورميانه نيز اشاره مي شود تا بهتر بتوان به تاثير اين امر بر اسلام گرايان پي برد.
بر اساس نظر سنجي به عمل آمده از سوي چند محقق دانشگاه مري لند آمريكا 79 درصد مردم مصر، 75 درصد از مردم امارات متحده، 73 درصد مردم عربستان سعودي و 70 درصد از مردم اردن مسلئه فلسطين را محوري ترين چالش فكري و سياسي خود قلمداد كرده اند آنها بطور كلي اشاره كرده اند كه مسله فلسطين با هويت، اصالت ، حاكميت و دين و تاريخ آنها پيوند دارد. (180)
همچنين در اين نظر سنجي «مبارزه» به مثابه تنها روش سخن گفتن و كسب امتياز از سوي اعراب با اسرائيل و آمريكا مطرح شده است. (181)
هرگاه اين گستردگي دغدغه مسئله فلسطين و آمارهاي مبني بر حمايت و موافقت با بن لادن (به عنوان مجري عمليات 11 سپتامبر) در كشورهاي اسلامي را در نظر مي گيريم به اين نتيجه مي رسيم كه يكي از دلايل محبوبيت و مشروعيت القاعده و ديگر جنبش هاي اسلامي پرداختن به مسئله فلسطين است.
در يك سخن مي توان گفت حمايت آمريكا از اسرائيل اصلي ترين دليل آمريكا ستيزي در كشورهاي خاورميانه است و حتي باعث شده است تا اقدامات آمريكا در حمايت از برخي كشورهاي اسلامي نظير كمك به مصر ، ياسرعرفات و نجات كويت از اشغال عراق هم در راستاي امنيت اسرائيل تعبير شود. (182)
همچنين علاوه بر ذكر موارد پيشين لازم است به اظهار نظر برخي مقامات آمريكايي و همچنين نظر سنجي هاي انجام شده در جوامع غربي و به ويژه آمريكا در مورد ارتباط حمايت آمريكا از اسرائيل با فعاليتهاي خشونت طلبانه عليه آمريكا نيز اشاره شود .
پل فايندلي يكي از سناتورهاي معروف آمريكا در اين زمينه مي گويد: مخاصمه و درگيري بين اعراب و اسرائيل نتايج مصيبت باري براي ما آمريكائيان به بار آورده است و بيشتر گرفتاريها ناشي از عملكرد خود ما مي باشد. خسارات وارده به آمريكا بسيار فراتر از مسائل مالي و بار اقتصادي مربوط به اختصاص ميلياردها دلار كمك هاي ساليانه آمريكا به اسرائيل و يا همگامي هاي سخاوتمندانه بازرگاني با آن كشور است، ارتكاب اعمال خشونت بار و تجاوزات دردناك اسرائيل به حقوق بشر بيشترين لطمه را به آمريكا زده است. (183)
فايندلي تنها مقام دولتي آمريكا نيست كه اينگونه اعتراف به حمايت نابجاي آمريكا از اسرائيل و اثرات منفي آن بر ديدگاههاي مسلمانان نسبت به آمريكا مي نمايد بلكه ژنرال «شوارتسكف» سه ساعت پس از حادثه 11 سپتامبر با اعتراف به مسئله فوق ، در مورد علت وقوع حادثه 11 سپتامبر گفت: «معادله بسيار ساده اي وجود دارد! يك ميليارد مسلمان در جهان هستند كه اسرائيل را با جمعيت چند ميليون نفريش دوست ندارند، لذا ما را هم كه دوست اسرائيل هستيم دوست ندارند بنابراين ما داريم امنيت ملي خود را بر سر اسرائيل به باد مي دهيم ».(184)
علاوه بر اين طبق يك نظر سنجي به عمل آمده از هر پنج نفر آمريكايي سه نفر در مورد رابطه بسيار نزديك ميان سياست خارجي آمريكا و حوادث 11 سپتامبر موافق بودند و همچنين در مورد حمايت از اسرائيل و تاثير آن بر تنفر از آمريكا،70% مردم آمريكا موافق بودند، اين ميزان در كشورهاي اسلامي 75% مي رسد. (185)
ايالات متحده و مردم آن ظاهرا بر اساس اين سنجش بر اين اعتقاد هستند كه يكي از علت هاي اصلي دوست نداشتن آمريكا در نقاط ديگر حمايت بيش از حد ايالات متحده از اسرائيل است. در حاليكه فقط 35 درصد مردم آمريكا بر اين اعتقاد هستند كه حمايت آمريكا از اسرائيل بيش از حد است. اين رقم براي ساير كشورها به جز آمريكا 70 درصد و در خاورميانه به 95 درصد و در كشورهاي مسلمان به 90 درصد مي رسد. 68 درصد از پاسخگويان اروپاي غربي نيز بر اين باور هستند كه آمريكا بيش از حد از اسرائيل حمايت كرده است. (186)
ب )نقش و تاثير حمايت آمريكا از اسرائيل بر آمريكا ستيزي اسلام گرايان عربستان و مصر:
همانطور كه در مبحث قبل آمد شكست اعراب از اسرائيل در مقاطع مختلف تنها با حمايت و كمك آمريكا ميسر شد. كه اثر اين شكست هاي اعراب بر تشديد بنيادگرايي اسلامي به حدي بود كه شكست اعراب از اسرائيل به عنوان يك نقطه عطف در تاريخ بنيادگرايي اسلامي مطرح است. (187) و آن را به عنوان شروع دوره جديدي از بنيادگرايي اسلامي دانسته اند و حتي ميتوان گفت سلسله تحولات موثر در روابط ميان بنيادگرايان اسلامي و غرب در دهه هاي بعد به گونه اي از اين شكست ريشه مي گيرند. زيرا از اين پس بود كه اعراب به ناكارآمدي انديشه هاي ملي گرايي و پان عربيسم و ساير ايدئولوژي هاي غير ديني پي بردند و تنها راه حل و آلترناتيو مطلوب را روي آوردن به اسلام دانستند. «دونالدونف» در كتاب «رزمندگان بيت المقدس» در مورد تاثير اين شكست بر جريان بنيادگرايي اسلامي و رابطه مسلمانان با غرب مي گويد: «جنگ 1967 را بايد فاجعه انگيزترين حادثة تاريخ معاصر خاورميانه به حساب آورد. چون در طول مدت زماني كه از آن گذشته است به قدري عداوت و خشونت و خونريزي در منطقه به بار آورده كه در طول دوران استقرار حكومت اسرائيل هرگز سابقه نداشته است». او در ادامه مي افزايد حادثه سپتامبر سياه،كشتار المپيك مونيخ، جنگ 1973 ، درگيري هاي فرسايشي، حمله به جنوب لبنان و ويراني هاي بيروت، قتل عام فلسطيني ها در لبنان، همه از حوادث مصيب بياري هستند كه ريشه اي جز جنگ 1967 نداشته اند. (188)
اهميت اين شكست بر اعراب به ويژه گروههاي بينادگرايي اسلامي و برانگيختن خشم و ضديت آنها نسبت به حاميان اسرائيل به ويژه آمريكا در خاورميانه را مي توان از بيانات انديشمندان زيادي دريافت.
مثلا فريد زكريا به بررسي ريشه هاي خشم و نفرت نسبت به آمريكا در خاورميانه و جهان عرب پرداخته و اين ريشه يابي را از ايجاد حكومت اسرائيل و شكست تحقيرآميز اعراب از اسرائيل آغاز مي كند كه به ظهور جمال عبدالناصر و تلاش او براي جبران اين تحقير منجر شد اما شكست او نيز به تحقير ديگري انجاميد. به عقيده وي بعد از دق مرگ شدن ناصر جانشين او سادات هم با آغاز جنگ ديگري عليه اسرائيل كه بخش بزرگي از خاك مصر را در ساحل شرقي كانال سوئز در اشغال خود نگه داشته بود، درصد جبران تحقيرهاي گذشته برآمد و با وجود موفقيت هاي اوليه متحمل شكست و تحقير ديگري شد. در تمام اين جنگ ها آمريكا با تحويل پيشرفته ترين سلاحها به اسرائيل موجبات شكست و تحقير اعراب را فراهم آورد و سفر سادات به اسرائيل و شناسايي اسرائيل از طرف مصر هر چند به بازپس دادن اراضي اشغال شده مصر از طرف اسرائيل انجاميد، در ميان توده مردم مصر و ملتهاي عرب به تسليم و شكست خفت بار ديگري تبديل شد و به ترور سادات در سال 1989 انجاميد. (189)
بدين گونه پس از شكست هاي مكرر اعراب از اسرائيل، غرور ملي اعراب مخدوش و به بروز ياس و سرخوردگي در ميان اعراب منتهي شده است. اسلام گرايان علت اساسي اين شكست ها را در ناكارآمدي و ضعف رژيم هاي حاكم در كشورهاي عربي به واسطه وابستگي به قدرتهاي خارجي مي دانستند و اضافه مي نمودند كه جلوگيري از جهاد ملت هاي عرب عليه اسرائيل باعث بوجود آمدن چنين اوضاع ذلت باري شده است. (190)صلح سادات با اسرائيل نقطه اوج وضعيت اسفناك اعراب در مقابل اسرائيل از ديد اسلام گرايان مصري بود. (191)
از نظر بسياري از اعراب بويژه اسلام گرايان روابط با ايالات متحده آكنده از نوميدي و سرخوردگي است. سرخوردگي آن از آمريكا بيش از همه با تاسيس اسرائيل در سال 1948 شروع مي شود. از ديدگاه اعراب در زماني كه مستعمره ها رفته رفته استقلال خود را از غرب به دست مي آوردند در اينجا رژيمي با حمايت غرب به منطقه تحميل گرديده بود . بعد از حمايت آمريكا از اسرائيل در جريان جنگ هاي 1967 و 1973و از آن پس در روابط آن با فلسطينيان بودكه خشم اعراب شدت بيشتري يافت. پيدايش حكومت مشت آهنين اسرائيل براي اراضي اشغالي اين امر را به آرمان بزرگ اعراب و در واقع جهان اسلام تبديل كرد. (192)
اين آرمان بويژه براي گروههاي اسلام گرا در سراسر خاورميانه به عنوان يك اصل ثابت تاكنون ادامه يافته است . مطرح شدن مساله فلسطين در آرمان و انديشه اخوان المسلمين از سال 1935 شروع شد. در اين سال عبدالرحمان البنا برادر حسن البنا از فلسطين ديدار كرد، اين گروه در اثناي انقلاب سال 1936 در فلسطين اقدام به فعاليتهاي تبليغاتي كرد و كميته مركزي عمومي براي كمك به فلسطين به رياست حسن البنا مرشد عام اخوان براي اعتراض عليه بريتانيا و دعوت به تبليغ به سود قضيه فلسطين تشكيل شد. بعد از جنگ دوم جهاني نيز اخوان المسلمين نمايندگاني به فلسطين فرستاد كه نه فقط به تبليغ و تحريك به قيام عليه صهيونيست ها بلكه مسئوليت كمك در آموزش مبارزان فلسطيني را به عهده گرفت. (193)
علاوه بر اين در مورد جايگاه محوري فلسطين درانديشه اسلام گرايان مصري «مصطفي مشهور» مرشد عام اخوان المسلمين اظهار مي دارد، مايك سري اصول ثابت داريم و يك سري متغيرها، يك سري اصول اوليه داريم، يك سري اصول نوين و تازه، مسئله فلسطين براي ما يك موضع اصولي است، موضعي كه اصول و مبناي آن از كتاب و سنت گرفته شده است.لذا ما به اين منظور در جنگ 1936 و 1948 شركت داريم ، ما طرح سازش را تسليم به حساب مي آوريم نه صلح. (194)
مساله فلسطين در انديشه اسلام گرايان مصري همواره تعيين كننده نوع رفتار آنها با دولت هاي وقت بوده است. همين امر كه زماني از دلايل قانع كننده و مشروعيت دهنده براي ترور سادات بود، در زمان حسني مبارك تاكنون نيز عامل عمده تيرگي روابط آنها با دولت و همچنين يك مانع بزرگ بر سر راه نگاه مثبت اسلام گرايان به آمريكا مي باشد(195) و همواره تنور ضديت و مبارزه با آمريكا را نزد اين گروهها داغ نگه داشته است. در اين مورد «ديا رشوان» كارشناس سياسي مركز مطالعات استراژيك الاهرام مي گويد:
«اگر دولت آمريكا سياست هاي كنوني خود را در قبال اعراب همچنان ادامه دهد باعث مي شود كه خون تازه اي در رگ نهضت هاي اسلامي تزريق شود و اين نهضت ها روز به روز قوي تر و قدرتمند تر خواهند شد».(196)
دكتر «المربرگر» نيز در اين مورد مي گويد«درست يا نادرست ، رنج فلسطيني ها همه جهان عرب را تحريك مي كند آنان مي داننددر زماني كه رئيس جمهور آمريكا فلسطيني ها را به قانون شكني متهم مي كند، هيچ دولتي بيش از آمريكا آنان را به قانون شكني وانداشته است. زيرا اين دولت اولين و آخرين مسئول بي توجهي اسرائيل به قوانين است». (197)
بدين ترتيب ملاحظه مي شود كه دشمني آشكار با آمريكا يكي از ريشههاي خود را از مناقشه خاورميانه بدست آورده است. در اين ميان جهاد عليه غرب هميشه به عنوان موضوعي مورد بحث در ميان مسلمانان وجود داشته است.
از نخستين روزهاي طلوع جنبش اسلام گرايي ـ بويژه از زمان بوجود آمدن اخوان المسلمين ـ بحران فلسطين و مناقشه اعراب و اسرائيل نقش مهمي در بروز اين پديده بازي كرده است. اين عامل بخصوص در افراطي شدن جنبشهاي اسلامي نقش داشته است.
علاوه بر اين مسئله فلسطين نقش تعيين كننده اي در نوع روابط و رفتار شهروندان با دولتمردان خود داشته است. يعني هر گونه تعهد واقعي به مسئله فلسطين پايه هاي مشروعيت آنها را تقويت كرده و سطح اقدام جمعي اسلام گرايانه را كاهش مي دهد. برعكس برقراري روابط دوستانه با اسرائيل از نظر اسلام گرايان غيرقابل قبول است . به طور مثال راديكال ترين گروههاي اسلام گرا در خاورميانه نظير سازمان آزاديبخش اسلامي، التكفير و الهجره (جماعه المسلمين ) و سازمان الجهاد هر سه در پاسخ به سياست هاي صلح سادات با اسرائيل در مصر ظاهر شدند و خالد اسلامبولي كه سادات را در سال 1981 ترور كرد در بازجويي، صلح سادات با اسرائيل را از عوامل اصلي ترور او معرفي كرد. (198)
از ديگر موارد تأثير رابطه حمايت آمريكا از اسرائيل بر جريان بنياد گرايي اسلامي در خاور ميانه مي توان در عملكرد سازمان القاعده مشاهده كرد .اين سازمان از دهه 1990 به بعد مسئله فلسطين را توجيه كننده بسياري از اقدامات و عمليات ضد غربي خود قرار داده است.به عبارتي اسامه بن لادن به عنوان تجلي غرور جريحه دار شده اعراب از آغاز قرن بيستم به اين سو كه اصلي ترين عرصه آن فلسطين است، محسوب مي شود .
در ذيل نام بن لادن مسئله فلسطين و رفتارهاي غير عادلانه اسرائيل با اعراب و شكستهاي آنها از 70 سال پيش تاكنون، با حضور نظامي كنوني آمريكا در افغانستان پيوند خورده است، از اين رو حمايت شهروندان معمولي و برخي سياسيون عرب از بن لادن تا اندازه زيادي ريشه در حمايت آمريكا از اسرائيل دارد و به عبارت ديگر حمايت ها از بن لادن بحراني ناشي از حمايت آمريكا از اسرائيل است( مزيتي كه اين زمان بن لادن دارد (199) يعني، حمايت قلبي اعراب، زماني صدام در جنگ دوم خليج فارس متر صد ماليكت بر آن بود).
بدين سبب است كه اكثريت پيروان بن لادن را فلسطيني ها ، مصري ها و عربستاني ها تشكيل مي دهند . آنها از يك سو بقاي اسرائيل و ثروت و قدرت آن راحاصل از حمايت بي دريغ آمريكايي ها از اين كشور مي دانند و از سوي ديگر حكومت هاي استبدادي كشورهاي خود را دست نشانده و تحت الحمايه آمريكا به شمار مي آورند. (200)
در بيان جايگاه حمايت آمريكا از اسرائيل در نگاه اسلام گرايان «تايم» مجله آمريكايي در شماره مورخ اول اكتبر 2001 در مقاله اي مي نويسد : «بن لادن ستمي را كه به مردم فلسطين مي شود حاصل حمايت همه جانبه آمريكا از رژيم اسرائيل مي داند». (201)
بن لادن مي گويد :«موضع آمريكا در قبال ملت فلسطين شرم آور است، آمريكايي ها در قبال كشتار مردم «صبرا » و «شتيلا» به دست اسرائيل سكوت مي كند اما هنگامي كه شصت نفر يهودي در يك انفجار كشته شدند تمام دنيا بپا خاست تا فلسطينيان را محكوم كند. ما معتقديم كه كينه توزترين و راهزنترين تروريست ها در جهان آمريكايي ها هستند و تنها راه جلوگيري از اين اقدامات آمريكا همان ابزاري است كه آنها بكار مي گيرد ، ما ميان كساني كه لباس نظامي و غير نظامي بر تن كرده اند فرقي قائل نمي شويم ، با تمام كساني كه در كشتار مسلمانان و اهانت به اماكن مقدس مشاركت دارند و يهوديان را در ادامه اشغال فلسطين ياري مي دهند مي جنگيم ».(202)
بن لادن مي افزايد:«ما مسلمانان داراي احساس نيرومندي هستيم كه همگي ما را به هم پيوند مي دهد. ما با برادرانمان در فلسطين و لبنان احساس مشتركي داريم، انفجار «الخبر» در عربستان نتيجه مستقيم اشغال آمريكايي ها نبود، بلكه در پاسخ به اقدامات و رفتار زشت آمريكا بر ضد مسلمانان انجام گرفت ، هر روز در فلسطين جوانان و كودكان مسلمان كشته مي شوند اما هيچ اعتراضي بلند نمي شود. اين در حالي است كه رؤساي جمهور آمريكا پس از ارتكاب جنايات متعدد اسرائيل همچنان از رژيم صهيونيستي دفاع ميكنند و ادعا مي نمايند كه اسرائيل حق دارد از خود دفاع كند. (203)
در نهايت بن لادن با ارتباط دادن حمايت سازمان القاعده با مسئله فلسطين مي گويد:«به خدا سوگند كه آمريكا امنيت نخواهد داشت تا اينكه فلسطين امنيت داشته باشد».(204)
وي در همين راستا درپاسخ به سوال شبكه خبري CNN مبني بر علت اعلان جهاد عليه آمريكا مي گويد:« دولت آمريكا با حمايت از اشغال فلسطين توسط اسرائيلي ها ، دست به اقدامات ظالمانه و جنايت كارانه زده است و باعث مرگ تعداد زيادي از لبناني ها و فلسطيني ها شده است».(205)
از ديگر موارد تاثير مستقيم مسئله فلسطين بر اقدامات خشونت طلبانه جنبش اسلامي القاعده عمليات انتحاري «أنس الكندري» جوان 21 ساله كويتي مي باشد كه آموزش عقيدتي ـ نظامي در سازمان القاعده در افغانستان ديده بود. او پس از بازگشت از افغانستان به مركز تفنگداران آمريكايي در كويت حمله كرد. برادر او در اين مورد مي گويد، أنس هميشه از مشاهده تصاوير وحشگيري صهيونيت ها عليه فلسطينيان رنج مي برد و همواره مي گفت كه آمريكايي ها عامل اصلي اين جنايت ها هستند، أنس وقتي كه از اخبار تلوزيون جنايات اسرائيلي ها در خان يونس را ديد فرياد زد آمريكايي ها خدا بزرگ است، مي آييم تا شما را بكشيم ، همانطور كه شما ما را مي كشيد. (206)
«سليمان ابوغيث» از ياران نزديك بن لادن نيز در توضيح رابطه ميان سياست هاي آمريكا بويژه حمايت از اسرائيل ، و وقوع حوادث 11 سپتامبر مي گويد :«به تلافي كشتار بچههاي الاقصي، اسامه بن لادن اين عمليات عليه را آمريكا انجام داد ».(207)
منابع
1ـ كاظم علمداري،بحران جهاني :نقدي بر نظريه گفتگوي تمدنها ،(تهران : انتشارات توسعه ،1381)،ص 124
2ـ شيرين هانتر،آينده اسلام و غرب ( برخورد تمدنها يا همزيستي مسالمت آميز)،ترجمه همايون مجد،( تهران : انتشارات فرزان ،1380 )،ص 41
3ـ كاظم علمداري،پيشين ص 126
4ـ اريك ديويس،«جنگ خليج فارس: افسانه ها و واقعيت ها» ،ترجمه مهبد ايراني طلب،قسمت اول اطلاعات اقتصادي ـ سياسي،شماره 78ـ77،ص 26
5ـ كاظم علمداري،پيشين،ص 130
6ـ همان ص 134
7. Stephen zumes, “10 thing to know about U.S policy in the middle East” , htt://www.a lternet. Org/story. Htm1 . p.8
8ـ جان اسپوزيتو، اسلام سياسي و سياست خارجي آمريكا ،ترجمه غلامحسين ابراهيمي ،ماهنامه اسلام و غرب،سال چهارم،شماره 34 ص 6
9 ـ حسام محمد،«سياست هاي ايالات متحده در قبال اسلام گرايان»،ترجمه گروه ترجمه فصلنامه،فصلنامه نهضت،سال سوم،شماره 10،(تابستان 1381)،ص 315
10 ـ اريك ديويس،پيشين،ص 65
11ـ همان
12 ـ ساموئل هانتينگتون،«اسلام و غرب از منازعه تا گفتگو»، ترجمه محمود سليمي،فصلنامه مطالعات خاورميانه،سال هشتم شماره 3، ص243
13ـ جان اسپوزيتو، پيشين، ص 8
14ـ «نگاهي به چهل و پنجمين كنفرانس سالانه موسسه خاورميانه»،فصلنامه سياست خارجي،سال ششم،شماره 1، (بهار 1371)، ص 238
15 ـ «بررسي اخبار خارجي»، ماهنامه چشم انداز ايران،شماره 12،( دي و بهمن 1380)، ص 71
16ـ كاظم علمداري،پيشين،ص 89
17 ـ همان ص 222
18.Zachary karabell , “the united states and Islamic funda mentalism’’,world policy jornal,V.XII .No.2 P.43(Summer 1995)
19ـ ليون تي هدر، باتلاق آمريكا در خاور ميانه ، ترجمه رضا حائل ، ( تهران : انتشارات اطلاعات ، 1373 ) ، پيشين،ص 73
20.Zachary karabel,op.cit .p.4