تحقیق سعد ابن ابی وقاص در دوران‌ مكي‌

تحقیق سعد ابن ابی وقاص در دوران‌ مكي‌ (docx) 17 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 17 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

سعد ابن ابی وقاص در دوران‌ مكي‌ مدخل صحابه رسول خدا(ص) كيست؟ از آن‌ جايي‌ كه‌ سعد به‌ عنوان‌ صحابه‌ رسول خدا(ص) شناخته‌ مي‌شود و اهل‌ تسنن‌ وي‌را از عشره‌ مبشره‌ مي‌دانند همانطوري‌ كه‌ ابن‌ اثير صاحب‌ اسد الغابه‌ آورده‌ كه‌ وي‌ يكي‌ ازده‌ نفر صحابه‌اي‌ است‌ كه‌ پيامبر(ص) به‌ آنان‌ بشارت‌ بهشت‌ داده‌ و يكي‌ از شش‌ نفر اصحاب‌شوري‌ است‌ و از عمربن‌ خطاب‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ رسول خدا(ص) هنگام‌ وفات‌ از آنان‌ راضي‌بوده‌ به‌ همين‌ خاطر آنها را براي‌ شوري‌ انتخاب‌ كرد. البته بايد ديد كه با توجه به معيارهاي موجود اين قول چه‌قدر مي‌تواند صحت داشته باشد. صحابه‌ از ديدگاه‌ قرآن‌ بعد از فتح قلاع بني‌نضير و به‌دست آوردن غنائم بسيار توسط مسلمانان آيات زير نازل شد. «للفقراء المهجرين‌ الذين‌ اخرجوا من‌ ديرهم‌ و اموالهم‌ يبتغون‌ فضلا من‌ الله‌ و رضوانا وينصرون‌ الله‌ و رسوله‌ اولئك‌ هم‌ الصدقون‌ (8) و الذين‌ تبوؤا الدار و الايمن‌ من‌ قبلهم‌ يحبون‌من‌ هاجر اليهم‌ و لا يجدون‌ في‌ صدورهم‌ حاجه‌ مما اوتوا و يؤثرون‌ علي‌ انفسهم‌ و لو كان‌بهم‌ خصاصه‌ و من‌ يوق‌ شح‌ نفسه‌ فأولئك‌ هم المفلحون‌ (9) و الذين‌ جاؤوا من‌ بعدهم‌ يقولون‌ربنا اغفرلنا و لأخواننا الذين‌ سبقونا بالايمان‌ و لا تجعل‌ في‌ قلوبنا غلاّ للذين‌ أمنو ربنا انك‌ رؤوف‌ رحيم‌(10)» ترجمه‌ آيات: اين‌ اموال‌ براي‌ مهاجراني‌ است‌ كه‌ از خانه‌ و كاشانه‌ و اموال‌ خود بيرون‌ رانده‌شدند، آنها فضل‌ الهي‌ و رضاي‌ او را مي‌طلبند، و خدا و رسولش‌ را ياري‌ مي‌كنند، و آنهاراستگويانند. (8) و براي‌ كساني‌ كه‌ در دارالهجره‌ (سرزمين‌ مدينه‌) و در خانه‌ ايمان‌، قبل‌ از مهاجران‌،مسكن‌ گزيدند، آنها كساني‌ را كه‌ به‌ سويشان‌ هجرت‌ كنند دوست‌ مي‌دارند و در دل‌ خودنيازي‌ به‌ آنچه‌ به‌ مهاجران‌ داده‌ شده‌ احساس‌ نمي‌كنند، و آنها را بر خود مقدم‌ مي‌دارند هرچند شديداً فقير باشند، كساني‌ كه‌ خداوند آنها را از بخل‌ و حرص‌ نفس‌ خويش‌ بازداشته‌رستگارانند. (9) و كساني‌ كه‌ بعد از آنها آمدند و مي‌گويند: پروردگارا! ما و برادرنمان‌ را كه‌ در ايمان‌بر ما پيشي‌ گرفتند بيامرز، و در دلهايمان‌ حسد و كينه‌اي‌ نسبت‌ به‌ مومنان‌ قرار مده‌،پروردگارا! تو مهربان‌ و رحيمي‌. (10) مهاجر، انصار و تابعان‌ و صفات‌ برجسته‌ هر كدام‌ از ديد قرآن‌: اين‌ آيات‌ ادامه‌ بحث‌ آياتي است‌ كه‌ پيرامون‌ مصارف‌ ششگانه‌ في‌ء (اموال‌ و غنائمي‌كه‌ از غير طريق‌ جنگ‌ عايد مسلمين‌ مي‌شود) مي‌باشد، و در حقيقت‌ تفسيري‌ براي‌ يتيمان‌ ومسكين‌ها و ابن‌ السبيل‌ها و بيش‌ از همه‌ تفسير ابن‌السبيل‌ است‌، چرا كه‌ بيشترين‌ رقم‌مسلمانان‌ مهاجر را در آن‌ روز آنها تشكيل‌ مي‌دادند كه‌ در وطن‌ و بلاد خود مسكين‌ نبودنداما به‌ خاطر مهاجرت‌ تهيدست‌ شده‌ بودند. در اينجا سه‌ وصف‌ مهم‌ براي‌ مهاجران‌ نخستين‌ بيان‌ كرده‌ كه‌ در اخلاص‌ و جهاد وصدق‌ خلاصه‌ مي‌شود. نخست‌ مسأله‌ ابتغاء فضل‌ خدا و رضاي‌ او را مطرح‌ مي‌كند كه‌ بيانگر اين‌ واقعيت‌ است‌ كه‌ هجرت‌ آنها نه‌ براي‌ دنيا و هواي‌ نفس‌، بلكه‌ جلب‌ خوشنودي‌پروردگار و ثواب‌ او بوده‌ است‌. بنابراين‌ فضل‌ در اينجا به‌ معني‌ ثواب‌ است‌، و رضوان‌ همان‌ خوشنودي‌ پروردگاراست‌ كه‌ مرحله‌ والاتري‌ از تمنّاي‌ ثواب‌ مي‌باشد، همانگونه‌ كه‌ در آيات‌ متعددي‌ از قرآن‌ نيزبه‌ همين‌ معني‌ آمده‌، از جمله‌ در آيه‌ 29 سوره‌ فتح‌ در آنجا كه‌ اصحاب‌ رسول الله(ص)‌ را با اين‌عبارت‌ توصيف‌ مي‌كند «تريهم‌ ركّعاً سجّداً يبتغون‌ فضلاً من‌ الله‌ و رضواناً» (آنها را پيوسته‌در حال‌ ركوع‌ و سجود مي‌بيني‌ در حالي‌ كه‌ فضل‌ خدا و رضاي‌ او را مي‌طلبند). حتي‌ تعبير به‌ فضل‌ ممكن‌ است‌ اشاره‌ به‌ اين‌ نكته‌ باشد كه‌ آنها اعمالشان‌ را ناچيزتراز آن‌ مي‌دانند كه‌ استحقاق‌ ثوابي‌ بياورد، بلكه‌ ثواب‌ را يك‌ انعام‌ الهي‌ مي‌شمرند! جمعي‌ ازمفسران‌ فضل‌ را در اينجا به‌ معني‌ رزق‌ و روزي‌ دنيا تفسير كرده‌اند چرا كه‌ در بعضي‌ ازآيات‌ ديگر قرآن‌ نيز به‌ همين‌ معني‌ آمده‌، ولي‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ مقام‌، مقام‌ بيان‌ اخلاص‌ مهاجران‌ است‌ اين‌ معني‌ مناسب‌ نيست‌، بلكه‌ مناسب‌ همان‌ پاداش‌ الهي‌ است‌. البته‌ اين‌احتمال‌ بعيد نيست‌ كه‌ فضل‌ اشاره‌ به‌ نعمت‌هاي‌ جسماني‌ بهشت‌ باشد و رضوان‌ به‌نعمت‌هاي‌ معنوي‌ و روحاني‌. ولي‌ هر چه‌ هست‌ مربوط‌ به‌ آخرت‌ است‌ نه‌ دنيا. ديگر اينكه‌آنها پيوسته‌ در خدمت حق‌ و ياري‌ رسول‌ او هستند و لحظه‌اي‌ از جهاد در اين‌ راه‌ دست‌ برنمي‌ دارند. به‌ اين‌ ترتيب‌ آنها اهل‌ سخن‌ و ادعا نيستند، بلكه‌ ايمان‌ خود را با جهاد مستمر ثابت‌كرده‌اند و در سومين‌ مرحله‌ آنها را به‌ صدق‌ و راستي‌ توصيف‌ كرده‌ كه‌ با توجه‌ به‌گستردگي‌ مفهوم‌ اين‌ تعبير، صداقت‌ آنها را در همه‌ چيز منعكس‌ مي‌كند، هم‌ در دعوي‌ايمان‌ صادقند، هم‌ در ادعاي‌ محبت‌ به‌ رسول خدا(ص)، و هم‌ درزمينه‌ طرفداري‌ از آيين‌ حق‌. ناگفته‌ پيداست‌ كه‌ اين‌ اوصاف‌ براي‌ ياران‌ پيامبر(ص)، درزمان‌ نزول‌ اين‌ آيات‌ است‌، ولي‌ مي‌دانيم‌ كه‌ در ميان‌ آنها افرادي‌ بودند كه‌ بعداً تغيير مسيردادند و خود را از افتخارات‌ بزرگ‌ اين‌ آيه‌ محروم‌ ساختند، همانند كساني‌ كه‌ آتش‌ جنگ‌جمل‌ را در بصره‌ و صفين‌ را در شام‌ روشن‌ ساختند، و در برابر خليفه‌ رسول الله(ص)‌ كه‌ به‌اتفاق‌ مسلمين‌ لازم‌ الاطاعه‌ بود قيام‌ كردند، و خون‌هاي‌ هزاران‌ نفر مسلمان‌ را بر خاك‌ريختند و افراد ديگري‌ مانند آنها. صحابه‌ از ديدگاه‌ اهل‌ سنت‌ دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ معمولاً معتقدند كه‌ همه‌ ياران‌ پيامبر(ص) پاك‌ و درستكار و صالح‌ و شايسته‌ و اهل‌ بهشتند. معروف‌ در ميان‌ علما و دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ اين‌ است‌ كه‌ صحابه‌ رسول الله(ص)‌ داراي‌ اين‌ امتياز خاص‌ بر افراد ديگر امّت‌ هستند كه‌ همگي‌ پاك‌ وپاكيزه‌اند، و از آلودگي‌ها بدورند و ما حق‌ انتقاد از هيچيك‌ از آنها را نداريم‌، بدگويي‌ از آنهامطلقاً ممنوع‌ است‌، حتي‌ به‌ گفته‌ بعضي‌ موجب‌ كفر مي‌شود! و براي‌ اثبات‌ اين‌ مقصود به‌آياتي‌ از قرآن‌ مجيد استناد كرده‌اند، از جمله‌ آيات‌ آخر سوره‌ فتح‌ كه‌ مي‌گويد: خداوند به‌كساني‌ از آنها كه‌ ايمان‌ آوردند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ داده‌اند وعده‌ مغفرت‌ و اجر عظيم‌ داده‌است‌. همچنين‌ به‌ آيه‌ 100 سوره‌ توبه‌ كه‌ بعد از ذكر عنوان‌ مهاجرين‌ و انصار مي‌گويد: «رضي‌الله‌ عنهم‌ و رضوا عنه»‌ خداوند از آنها خوشنود و آنها نيز از خداوند خشنود شدند. بسياري‌ از مفسران‌ اهل‌ سنت‌ اين‌ حديث‌ را ذيل‌ آيه‌ 100 سوره‌ توبه‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ «حميدبن‌ زياد» مي‌گويد: نزد «محمد بن‌ كعب‌ قرظي‌» رفتم‌ و به‌ او گفتم‌ درباره‌ اصحاب‌ رسول خدا(ص) چه‌ مي‌گويي‌؟ گفت‌: جميع‌ اصحاب‌ رسول الله(ص)‌ در بهشتند، اعم‌ از نيكوكار و بدكار و گناهكار! گفتم‌ اين‌ سخن‌ را از كجا مي‌گويي‌؟گفت‌: اين‌ آيه‌ را بخوان‌ «و السابقون‌ الاولون‌ من‌ المهاجرين‌ و الانصار...» تا آنجا كه‌مي‌فرمايد: «رضي‌ الله‌ عنهم‌ و رضوا عنه» سپس‌ گفت‌: اما درباره‌ تابعين‌ شرايطي‌ قائل‌ شده‌و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ آنها بايد در كارهاي‌ نيك‌ از صحابه‌ پيروي‌ كنند. فقط‌ در اين‌ صورت‌ اهل‌نجاتند و اما صحابه‌ چنين‌ قيد و شرطي‌ را ندارند. در تفسير آيات‌ 8 تا 10 سوره‌ حشر نيز بعضي‌ از مفسران‌ بدون‌ توجه‌ به‌ اوصافي‌ كه‌براي‌ هر يك‌ از مهاجران‌ و انصار و تابعين‌ در آيات‌ فوق‌ آمده‌ باز اصرار دارند كه‌ همه‌صحابه‌ را بدون‌ استثنا پاك‌ و منزه‌ بشمرند و كارهاي‌ خلافي‌ كه‌ احياناً در زمان‌ خودپيامبر(ص) يا بعد از وي‌ از بعضي‌ از آنان‌ سرزده‌ را با ديد اغماض‌بنگرند و هر كس‌ را در صف‌ مهاجران‌ و انصار و تابعين‌ قرار گرفته‌ چشم‌ بسته‌ محترم‌ ومقدس‌ بدانند. در حالي‌ كه‌ آيات‌ فوق‌ پاسخ‌ دندان‌شكني‌ به‌ اين‌ افراد مي‌دهد، و ضوابط‌مهاجران‌ و تابعين‌ را دقيقاً معين‌ مي‌نمايد. صحابه‌ از ديدگاه‌ عقل‌، شيعه‌، تاريخ‌ شيعه با توجه به روايات و احاديثي كه از اهل بيت(ع) وارد شد و با استناد به بناي عقلا ديدگاه متفاوتي در مورد صحابه داشته و معتقدند جملة‌ «رضي‌ الله‌ عنهم‌ و رضو عنه‌» در آيه‌ 100 سوره‌ توبه،‌ تنها مخصوص‌ مهاجران‌ وانصار نيست‌، زيرا در همان‌ آيه‌ در كنار مهاجران‌ و انصار «الذين‌ اتبعوهم‌ باحسان‌» قرارگرفته‌ كه‌ مفهومش‌ شامل‌ تمام‌ كساني‌ است‌ كه‌ تا دامنه‌ قيامت‌ به‌ نيكي‌ از آنها پيروي‌مي‌كنند. همانگونه‌ كه‌ تابعان‌ اگر يك‌ روز در خط‌ ايمان‌ و احسان‌ باشند و روز ديگر در خط‌كفر و اسائه‌ (بدي‌ كردن‌) قرار گيرند، از زير چتر رضايت‌ الهي‌ خارج‌ مي‌شوند، عين‌ همين‌مطلب‌ درباره‌ صحابه‌ نيز صادق است زيرا در آيه‌ آخر سوره‌ فتح، اسلام را‌ مقيد به‌ ايمان‌ و عمل ‌صالح‌ كرده‌ كه‌ اگر يكروز اين‌ عنوان‌ از آنها سلب‌ شود از دايره‌ رضايت‌ الهي‌ بيرون‌خواهند رفت‌ و به‌ تعبير ديگر تعبير به‌ احسان‌ هم‌ در مورد تابعان‌ است‌ و هم‌ در موردمتبوعان‌ بنابراين‌ هر كدام‌ از اين‌ دو خط‌ احسان‌ را رها كنند مشمول‌ رضايت‌ خدا نخواهند بود. حكم‌ آيه‌ 100 سوره‌ توبه‌ شامل‌ تابعين‌ هم‌ مي‌شود و منظور از تابعين‌ تمام‌ كساني‌هستند كه‌ از روش‌ مهاجرين‌ و انصار نخستين‌، و برنامه‌هاي‌ آن‌ پيروي‌ مي‌كنند. تعاريف‌ و تعابير و قضاوتهاي‌ گوناگوني‌ در مورد صحابه‌ وجود دارد اما مي‌توان‌به‌ شرح‌ زير خلاصه‌ كرد كه‌ كسي‌ صحابه‌ پيامبر(ص) شناخته‌ مي‌شود كه‌ مصاحبت‌ طولاني‌ باپيامبر(ص) داشته‌، مطيع‌ ايشان‌ باشد، در ماجراها و وقايع‌ گوناگون‌ مثل‌ جنگ‌، با پيامبر(ص) همراهي‌داشته‌ باشد و تا هنگام‌ مرگ‌ اوصاف‌ مذكور را دارا باشد. به‌ همين‌ خاطر سعد بن‌ ابي‌وقّاص‌ با تعاريف‌ گوناگوني‌ كه‌ وجود دارد در زمان‌ پيامبر(ص) عملكردي‌ از خود نشان‌ داده‌است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از صحابه‌ پيامبر(ص) شناخته‌ مي‌شود اما آيا بعد از رحلت‌ پيامبر(ص) وهمچنين‌ در قيامت‌ به‌ عنوان‌ صحابه‌ وارد بهشت‌ مي‌شود و يا خير جاي‌ بحث‌ دارد. از ابوالبختري‌ نقل‌ شده‌ كه‌ روزي‌ اشعث‌ بن‌ قيس‌ و جويربن‌ عبدالله‌ بجلي‌ نزد سلمان‌ آمده‌ ودر اطراف‌ مدائن‌ در اطاقي‌ حصيري‌ بر او وارد شدند. بعد از سلام‌ و تحنيت‌ بر او، گفتند: آياتو سلمان‌ فارسي‌ هستي‌؟ گفت‌: بلي‌. گفتند: تو صاحب‌ رسول خدا(ص) هستي‌؟ گفت ‌نمي‌دانم‌. آن‌ دو به‌ شك‌ افتاده‌، گفتند: شايد آنكه‌ ما مي‌خواهيم‌ او نيست.‌ آنگاه‌ سلمان‌بدانان‌ گفت‌: من‌ مقصود شما و همانم‌ كه‌ در پي‌ او هستيد: من‌ رسول خدا(ص) را ديده‌ و با اونشسته‌ام‌ ؛ اما صاحب‌ (مصاحب‌) او كسي‌ است‌ كه‌ با آن حضرت‌ وارد بهشت‌ مي‌شود. با اين حال در جهان‌ اهل‌ سنت‌ از وي‌ به‌ عنوان‌ صحابه‌ قابل احترام پيامبر(ص) نگريسته‌ و از او به‌ نيكي‌ ياد مي‌كنند. اما در ميان‌ شيعيان‌ پس‌ از اينكه‌ در شورايي‌ شش‌ نفره‌تمايل‌ به‌ عثمان‌ داشت‌ و همچنين‌ پس‌ از بيعت‌ مردم‌ با امير المؤمنين‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ (ع‌)با ايشان‌ بيعت‌ نكرده‌ و همراهي‌ نمي‌كند و همچنين‌ در فاجعه‌ عاشوراي‌ سال‌ 61 هـ . ق عمرپسر سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ سردار لشكر آل‌ ابي‌سفيان‌ و آل‌ زياد است‌ كه‌ امام‌ حسين‌ (ع‌) رابه‌ شهادت‌ رساندند. ديدگاه‌ منفي‌ نسبت‌ به‌ سعد ابي‌ وقّاص‌ پيدا كرده‌ و از وي‌ به‌ نيكي‌ يادنمي‌كنند. گفتار اول: پيشينة‌خانوادگي و شغل سعد 1-‌ نسب‌ سعدبن ابي وقّاص در خاندان‌ ابي‌ وقّاص‌ افراد زير در تاريخ‌ اسلام‌ نقش‌ ايفا كردند: «سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌»، عتبه‌ بن‌ ابي‌ وقّاص‌، عمير بن‌ ابي‌ وقّاص‌، هاشم‌ بن‌ عتبه‌بن ابي‌وقّاص‌ معروف‌ به‌ مرقال‌ و عمر بن‌ سعد ابي‌ وقّاص‌ و . . . كه براي جلوگيري از تطويل‌ كلام‌ به‌ آنان‌ نخواهيم‌ پرداخت‌. سعد پسر مالك‌ معروف‌ به‌ «سعدبن ابي‌ وقّاص‌» است‌. ابي وقّاص‌ پسر وهيب‌ بن‌ عبد مناف‌ بن‌ زهره‌است‌. مادرش‌ حمنه‌ دختر سفيان‌ بن‌ امية‌ بن‌ عبد شمس‌ بن‌ عبد مناف‌ بن‌ قصي‌ است‌. لذا نسب سعد از ناحيه پدر به بني زهره و از ناحيه مادر به بني‌اميه منتهي مي‌شود. دسته‌اي‌ در نسب‌ سعد شك‌ داشته‌ و او را مي‌آزردند. چنانكه‌ روزي‌ سعد نزد پيغمبر(ص) آمد و گفت‌: يا رسول‌ ا... من‌ كيستم‌؟ فرمود: «تو سعد پسر مالك‌ پسر‌ وهيب‌ پسر عبد مناف‌پسر زهره‌اي‌. كسي‌ كه‌ جز اين‌ بگويد، خدا او را لعنت‌ كند». ابن‌ سعد از جابر بن‌ عبدالله‌ نقل‌ مي‌كند، پيامبر(ص) نشسته‌ بود؛ سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌نزد پيامبر(ص) آمد و پيامبر(ص) فرمود: «اين‌ دايي‌ من‌ است‌ و هر كس‌ را دايي‌ او پرورش‌ مي‌دهد» اين‌ سخن‌ پيامبر(ص) اشعار بر اين‌ دارد كه‌ آمنه‌ مادر حضرت‌ محمد (ص‌) از قبيله‌ي‌ بني‌ زهره‌است‌ و سعد نيز از همين‌ قبيله‌ است‌ و اين‌ تعبير پيامبر(ص) نشان‌دهندة‌ لطف‌ و محبتي‌ است‌ كه‌ آن حضرت به ‌ياران‌ خويش‌ داشت‌. كنيه‌ سعد «ابواسحاق‌» است‌. سعد ابن‌ وقّاص‌ را پسري‌ بود اسحاق‌نام‌ كه‌ كنيه‌ سعد از نام‌ اوست‌ و در كودكي‌ درگذشت‌. 2-‌ شغل سعد بن ابي وقّاص شغل سعد در دوران جاهليت تيرتراشي بود. امّا اينكه شغل پدر وي چه بوده و چگونه زندگي مي‌كرد و در اين دوره يعني دوره بعثت زنده بوده يا خير منابع دسته اول ساكت مي‌باشند و سعد در اين زمان هفده سال سن بيشتر نداشت، ابن رسته در اعلاق النفيسه مي‌نويسد: «ابوطالب عطرفروش بود و گاهي اوقات شير مي‌فروخت. ابوبكر صديق و عثمان و طلحه شغل بزّازي داشتند و سعد بن ابي وقّاص تيرتراش و برادرش عتبه‌ بن ابي وقّاص نجار ...» و بعيد نيست كه با توجه به روحيه نظامي‌گري كه داشت اين روايت تاريخي بر تير تراش بودن وي درست باشد. گفتار دوم: بعثت پيامبر(ص) 1-‌ دعوت‌ سرّي‌ پيامبر گرامي(ص)‌، سه‌ سال‌ تمام‌ به‌ دعوت‌ سري‌ پرداخت‌ و در اين‌ مدت‌ به‌جاي‌ توجه‌ به‌عموم‌ مردم‌ به‌ فرد سازي‌ عنايت‌ نمود. مصالح‌ وقت‌ ايجاب‌ مي‌كرد كه‌ او دعوت‌ خود راآشكار نسازد و با تماس‌هاي‌ سري‌، گروهي‌ را به‌ آيين‌ خود دعوت‌ نمايد و همين‌ دعوت‌سري‌ بود كه‌ توانست‌ جمعي‌ را به‌ آيين‌ توحيد جلب‌ كند و با پذيرش‌ آنان‌ روبرو گردد.تاريخ‌، نام‌ اين‌ شخصيت‌ها را، كه‌ در اين‌ مقطع‌ از رسالت‌ به‌ آيين‌ او گرويده‌اند ؛ يادآور شده‌است‌. يعقوبي‌ مي‌نويسد: از عمر و بن‌ عسبه‌ سلمي‌ روايت‌ شده‌ كه‌ گفت‌: در آغاز بعثت‌ كه‌ داستان‌رسول خدا(ص) را شنيدم‌ نزد او شرفياب‌ گشتم‌ و گفتم‌: امر خويش‌ را براي‌ من‌ توصيف‌ كن!‌ پس‌امر رسالت‌ خود و آنچه‌ را خدا او را بدان‌ مبعوث‌ كرده‌ بود، براي‌ من‌ توصيف‌ كرد، گفتم‌ آياكسي‌ هم‌ در اين‌ امر تو را پيروي‌ كرده‌ است‌؟ گفت‌: آري‌، زني‌ و كودكي‌ و غلامي‌.مقصودش‌ خديجه‌ دختر خويلد و علي‌ بن‌ ابوطالب‌ و زيد بن‌ حارثه‌ بود. 2-‌ اسلام‌ سعد و اولين‌ مسلمانان‌ وقتي‌ ابوبكر مسلمان‌ شد به‌ سراغ‌ عده‌اي‌ از دوستان‌ خود رفت‌ و آنان‌ را از مسلماني‌خود خبر داد. وقتي‌ رغبت‌ آنان‌ به‌ اسلام‌ را ديد، آنان‌ را نزد پيامبر(ص) آورده‌ تا اينكه‌ مسلمان‌شدند و سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ به‌ روايت‌ ابن‌ اسحق‌ هفتمين‌ مسلمان‌ و به‌ روايت‌ يعقوبي‌ششمين‌ مسلمان‌ مي‌باشد. يعقوبي‌ مي‌نويسد: «نخستين‌ كسي‌ كه‌ اسلام‌ آورد از زنان‌ خديجه‌ دختر خويلد و از مردان‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ و سپس‌ زيد بن‌ حارثه‌ و بعد از او ابوذر وبه‌ قولي‌ ابوبكر و سپس‌ ابوذر، سپس‌ به‌ ترتيب‌، عمر و بن‌ عسبه‌ سلمي‌، خالد بن‌ سعيد بن‌عاص‌، سعد بن‌ ابي‌ وقّاص،‌ عقبه‌ بن‌ غزوان،‌ خباب‌ بن‌ ارت‌ و مصعب‌ بن‌ عمير بودند. ابن‌ اسحق‌ اينطور نقل‌ مي‌كند كه‌ پنج‌ تن‌ از كبار به‌ دعوت‌ وي‌ (ابوبكر) رغبت‌اسلام‌ نمودند و اين‌ پنج‌ تن‌ يكي‌ عثمان‌ بن‌ عفان‌ بود و دوم‌ زبير بن‌ عوام‌ سوم ‌عبدالرحمن‌ ابن‌ عوف‌ چهارم‌ سعد (بن‌ ابي‌) وقّاص‌ و پنجم‌ طلحه‌ بن‌ عبيدالله. اما رواياتي‌ هم‌ وجود دارد كه‌ وي‌ را سومين‌ مسلمان‌ معرفي‌ مي‌كند. عامر بن‌ سعداز پدرش‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ مي‌گفت كسي‌ پيش‌ از من‌ مسلمان‌ نشده‌ بود جز مردي‌ كه‌ اوهم‌ همان‌ روز كه‌ من‌ مسلمان‌ شدم‌، اسلام‌ آورده‌ بود و من‌ روزي‌ را گذراندم‌ كه‌ فقط‌سومين‌ مسلمان‌ بودم‌. مهاجر بن‌ مسمار، از سعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ ‌گفته‌ است‌ من‌ پيش‌ ازآنكه‌ خداوند نماز را واجب‌ فرمايد مسلمان‌ شدم‌. واقدي‌ از سلمه‌ بن‌ بحت‌ از عايشه‌ دخترسعد بن‌ ابي‌ وقّاص‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ گفته‌ است‌: شنيدم‌ پدرم‌ مي‌گفت‌ «در هفده‌ سالگي‌ مسلمان‌ شدم‌.» اين‌ روايات‌ را هم‌ مي‌توان‌ به‌ نوعي‌ جمع‌ نمود. بدين‌ صورت‌ كه‌ اگر حضرت‌ خديجه(س) ‌را بخاطر زن‌ بودن‌ و علي‌ بن‌ ابي‌ طالب(ع)‌ را به‌خاطر نوجوان‌ بودن‌ خارج‌ كنيم‌، اولين‌ مسلمان‌زيد بن‌ حارثه‌ و دومين‌ آنان‌ ابوبكر و سعد با همراهانش‌ سومين‌ افرادي‌ خواهند بود كه‌ به‌اسلام‌ گرويدند. در روايتي‌ ديگر از سعد نقل‌ شده‌ است كه «شنيدم‌ پيامبر(ص) مردم‌ را به‌صورت‌ پنهاني‌ به‌ دين‌ خدادعوت‌ مي‌كند. در جستجو و تعقيب‌ وي‌ برآمدم‌ تا در شعب‌ «اجياد» پس‌ از نماز عصربخدمتش‌ رسيدم‌ و همانجا اسلام‌ آوردم‌ و مادرم‌ ناراحت‌ شد و گفت‌: اين‌ چه‌ ديني‌ است‌ كه‌اختراع‌ و احداث‌ نموده‌اي‌؟ و از من‌ خواست‌ كه‌ از دين‌ جديد دست‌ بردارم‌ وگرنه‌ اعتصاب‌ غذا مي‌كند تا از گرسنگي‌ بميرد‌ و مردم‌ مرا ملامت‌ و سرزنش‌ كنند. من‌ با آنكه‌ خيلي‌ به‌ مادرم‌ علاقه‌مند بودم‌ و به او نيكي‌ مي‌كردم‌ و تصور نمي‌كرد كه‌ گفته‌اش‌ را رد كنم‌ گفتم‌: مادرمن‌ از دينم‌ دست‌ نمي‌كشم‌. هر چه‌ خواهي‌ بكن‌» اين‌ روايت‌ با روايت‌ مسمار كه‌ از سعدنقل‌ نمود در تناقض‌ است‌ كه‌ مي‌گفت‌: قبل‌ از وجوب‌ نماز اسلام‌ آوردم‌. گفتار سوم: ‌دعوت آشكار 1-‌ علني‌ شدن‌ دعوت‌ پيامبر(ص) و آغاز مشكلات پيامبر اسلام(ص)‌، مردم‌ را آشكار و پنهان‌ به‌ اسلام‌ فرا مي‌خواند، تا اينكه‌ جمعي‌ ازجوانان‌ و ضعفاي‌ مكه‌ به‌ آن‌ حضرت‌ ايمان‌ آوردند و پيروان‌ او زياد شدند. در اين‌ حال‌قريش‌ كاري‌ به‌ آن‌ حضرت‌ نداشتند، فقط‌ هنگامي‌ كه‌ بر مجالس‌ مسلمانان‌ مي‌گذشتند،مي‌گفتند كه‌ پسر بني‌ عبدالمطلب‌ از آسمان‌ سخن‌ مي‌گويد. يعقوبي‌ مي‌نويسد: «رسول‌ خدا سه‌ سال‌ در مكه‌ دعوت‌ خويش‌ را پوشيده‌ مي‌داشت‌ و در اين‌ مدت‌ مردم‌ را به‌ توحيد ونبوت‌ دعوت‌ مي‌كرد. هر گاه‌ گروهي‌ از قريش‌ بر او مي‌گذشتند مي‌گفتند: پسر عبدالمطلب‌از آسمان‌ سخن‌ مي‌گويد.» زرگري‌نژاد با عنايت‌ به‌ روايات‌ فوق‌، كه‌ به‌ علني‌ و آشكار بودن‌ دعوت‌ حضرت‌ رسول‌(ص) از همان‌آغاز بعثت‌ دلالت‌ دارند، مي‌نويسد: مي‌توان‌ به‌ سه‌ تفاوت‌ بين‌ دوره‌ مخفي‌ دعوت‌ با دوره‌علني‌ اشاره‌ نمود: 1) دعوت‌ دوره‌ مخفي‌، دعوت‌ فردي‌ و بدون‌ اعلان‌ عمومي‌ بود. 2) در اين‌ دوره‌ رسول خدا(ص)، آشكارا به‌ عيب‌ جويي‌ از عقايد مكيان‌ و بت‌ پرستي‌ايشان‌ نمي‌پرداخت‌، بلكه‌ تنها به‌ دعوت‌ فردي‌ مردم‌ به‌ اسلام‌ مي‌پرداخت‌ و به‌ نفي‌ و انكارنهايي‌ بت‌ پرستي‌ بسنده‌ مي‌كرد. 3) در دوره‌ دعوت‌ مخفي‌، مشركين‌ خصوصاً اشراف‌ مكه‌ از محتواي ضد‌ ستمگري‌، جباريت‌ و هدفهاي‌ براندازي‌ نظام‌ اشرافي‌ و مناسبات‌ بهره‌ كشي‌ حاكم‌ جهت‌ استقرار عدالت‌نبوي‌، بي‌اطلاع‌ بودند. نكته‌ قابل‌ توجه‌ ديگر كه‌ بايد به‌ آن‌ اشاره‌ نمود اين است كه‌ جلساتي مخفيانه ‌جهت‌ تعليم‌ آموزه‌هاي‌ اسلام‌ به‌ نو مسلمانان‌ و تلاوت‌ قرآن‌ براي‌ آنان‌ دور از چشم‌ مردم‌ بر گزار مي‌شد، خصوصاً در اواخر دوره‌اي‌ كه‌ به‌ دوره‌ دعوت‌ مخفي‌ معروف‌است‌، چنانچه مشركين از اين جلسات مطلع مي‌شدند مسلمانان را مورد تعرّض قرار مي‌دادند بهمين‌ خاطر اين‌ جلسات به‌طور پنهاني برگزار مي‌شد و اين‌ دوره را دوره‌ دعوت‌ مخفي‌نامگذاري‌ نمودند و اين در حالي بود‌ كه‌ مشركين از بعثت‌ پيامبر(ص) با خبر بودند. 2-‌ سعد و اولين‌ درگيري‌ با مشركين‌ عليرغم‌ عدم‌ واكنش‌ تند قريش‌ در آغاز اين‌ دوره‌، به‌ مرور ايام‌، حساسيت‌ مشركين‌افزايش‌ يافت‌ و همين‌ حساسيت‌ و احتمالاً ضرورتهاي‌ ديگر دعوت‌، از جمله‌ تبادل‌ انديشه‌در محلي‌ امن‌ و دور از چشم‌ و گوش‌ مكيان‌ پيامبر(ص) اسلام‌ و مسلمانان‌ را واداشت‌ تا به‌ دره‌اي در‌ اطراف‌ مكه‌ پناه‌ برند. در چنين‌ اوضاعي‌ بود كه‌ اولين‌ برخورد ميان‌ جمعي‌ ازسابقين‌ با تعدادي‌ از مشركين‌ بوجود آمد. ابن‌ هشام‌ مي‌نويسد: «قبل‌ از علني‌ شدن‌ دعوت‌ اصحاب‌ پيامبر(ص) چون‌ مي‌خواستند نماز بخوانند به‌وادي‌هاي‌ مكه‌ مي‌رفتند تا قريش‌ آنان‌ را نبينند. روزي‌ جمعي‌ از صحابه‌ مشغول‌ نماز بودند و سعد هم‌ در ميان‌ آنان‌ بود. گروهي‌ از قريش‌ بر آنان‌ گذر كردند، سفاحت‌ كرده‌ و به ‌تمسخر آنان‌ پرداختند تا آنجا كه باعث‌ خصومت‌ و درگيري‌ شد. سعد ابن‌ ابي وقّاص‌ استخوان‌ پاره‌اي‌بيافت‌ و بر سر يكي‌ از كافران‌ زد و سر وي‌ بشكست‌ و خون‌ از سر وي‌ جاري‌ شد. از اين‌سبب‌ گويند ؛ اولين‌ كسي‌ كه‌ در اسلام‌ زخم‌ بر كافران‌ زد و خون‌ ايشان‌ بريخت‌، سعدوقّاص‌ بود». بلعمي‌ ماجراي‌ درگيري‌ را مفصل‌تر نقل‌ مي‌كند و مي‌نويسد: مشركان‌ بر مسلمانان‌ چيره‌ بودند و هر چه‌ مسلمانان‌ بر دشنام‌ و چيرگي‌ مشركين‌صبر مي‌كردند اما مشركين‌ دست‌ بردار نبوده‌ و به‌ تمسخر نماز مسلمانان‌ مي‌پرداختند تاجايي‌ كه‌ مسلمانان‌ براي اقامه‌ نماز به‌ اطراف‌ و كوهها مي‌رفتند تا مشركان‌ آنان‌ را نبينند. روزي‌ سعد ابن‌ ابي‌ وقّاص‌ به‌ كوه‌ حرا رفت‌ تا به همراه‌ ياران‌ پيغمبر (ص‌) نماز بگذارد. مردي‌ از كافران‌ قريش‌ بر سر كوه‌ آمد و سعد را در حال‌ نماز ديد، چون‌ وي‌ سر بر سجده‌نهاد آن‌ مرد سنگي‌ برگرفت‌ و بر پشت‌ سعد زد. سعد در حالي‌ كه‌ احساس‌ درد مي‌كرد اماشكيبايي‌ كرد. بار ديگر سعد به‌ سجود رفت‌. آن‌ مرد سنگي‌ ديگر برگرفت‌ و سخت‌تر از باراول‌ بر پشت‌ سعد كوبيد. سعد سلام‌ نماز داد و استخوان‌ شتر مرده‌اي‌ را يافت‌ و بر سر آن‌كافر كوبيد. سرش‌ بشكست‌ و خون‌ جاري‌ شد و تن‌ و جامه‌ او خون‌ آلود شد. با همان‌ حال‌به‌ مكه‌ آمد و مشركان‌ با اين‌ حال‌ او را ديدند. گرد آمده‌ تا چاره‌اي‌ نمايند. امّا چون سعد از بني‌زهره‌ بود و سرشناس و با خويشان‌ بسيار، به‌ همين‌ خاطر نمي‌توانستند چيزي‌ به‌ سعدبگويند و همين‌ طور از بيم‌ ابوطالب‌ و بني‌ هاشم‌ نمي‌توانستند متعرض‌ پيامبر(ص)شوند. غير از اين‌ دو كتاب‌، كتب‌ گوناگوني‌ كه‌ در مورد صحابه‌ نگاشته‌ شده‌ به‌ اسم‌سعد كه‌ مي‌رسند اين‌ واقعه‌ را نقل‌ مي‌كنند كه‌ به‌خاطر طولاني‌ شدن‌ مباحث‌ به‌ آنان‌ نخواهيم‌پرداخت‌. البته بعد از بروز اين‌ درگيري‌ دعوت به اسلام‌ با بحران بيشتري‌ مواجه‌ گرديد و به‌ همين‌ دليل‌ حضرت‌ رسول‌(ص) كانون‌ دعوت‌ خويش‌ را به‌ خانه‌ ارقم‌ در كوه‌ صفا انتقال‌ داد و از آن پس با احتياط‌ بيشتري‌ به‌ دعوت‌خود پرداخت‌. 3-‌ سعد و مهاجرت به‌ حبشه‌ بلعمي‌ از محمد بن‌ جرير طبري‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ هفتاد و دو تن‌ بودند كه‌ به‌ حبشه‌هجرت‌ كردند و از كتاب‌ مغازي‌ نقل‌ مي‌كند كه صد و بيست‌ تن‌ بودند و مي‌نويسد: «گروهي‌ گفتند كه‌ زنان‌با خويش‌ بردند، و آن‌ كساني‌ كه‌ زنان‌ با خويشتن بردند: عثمان‌ بن‌ عفان‌، جعفر بن‌ ابي‌ طالب‌، سعد ابن‌ وقّاص‌، عبدالرحمن‌ بن‌ عوف‌، زبير بن‌ العوام‌و عمار ياسر بودند» اما بلاذري‌ وقتي‌ اسامي‌ مهاجرين‌ به‌ حبشه‌ را نقل‌ مي‌كند به خانواده ‌بني‌ زهره‌ كه‌ مي‌رسد، اسم‌ سعد وقّاص‌ در زمره‌ مهاجرين‌ نيست‌، ولي‌ اسم‌ عامر بن‌ ابي‌وقّاص‌ هست‌ كه‌ در مرتبه‌ دوم‌ به‌ حبشه‌ هجرت‌ كرده‌ و تا زمان‌ برگشتن‌ جعفر بن‌ ابي‌طالب‌در آنجا بود. 4-‌ ‌سعد و شعب‌ ابي‌ طالب‌ سعد ابن‌ ابي وقّاص‌ به‌ همراه‌ بني‌ هاشم‌ به‌ شعب‌ ابي‌ طالب‌ منتقل‌ شد. وي‌ كسي‌ بود كه همراه‌ بابني‌ هاشم‌ وضعيت‌ رقت‌ بار دوران‌ مقاومت‌ در شعب‌ را تحمل‌ كرد. فشار گرسنگي‌ به‌حدي‌ بود كه‌ سعد ابي‌ وقّاص‌ در نقلي‌ مي‌گويد: شبي‌ از ميان‌ دره‌ بيرون‌ آمدم‌، در حالي‌ كه‌ نزديك‌ بود تمام‌ قواي‌ بدنم‌ را از دست‌ بدهم.‌ ناگهان‌ پوست‌ خشكيده‌ شتري‌ را ديدم‌ ؛ آنرا برداشته‌ شست‌ و شو دادم‌ و كوبيدم و‌ با آب‌ مختصري‌ خمير كرده‌ و از اين‌ طريق‌ سه‌ روز به‌ سر بردم‌. 5-‌ هجرت به‌ يثرب‌ بن‌ بست‌ دعوت‌ پيامبر(ص) در مكه‌ و اطراف‌ آن‌ در سالهاي‌ يازدهم‌ و دوازدهم‌بعثت‌به‌ كاملترين‌ شكل‌ خود رسيده‌ بود. طي‌ اين‌ سال‌ها تمام‌ تلاش‌ پيامبر(ص) در مكه‌، نه‌تنها ثمري‌ به‌ بار نمي‌آورد و به‌ مسلمان‌ شدن‌ كسي‌ منجر نمي‌شد، بلكه‌ سفرهاي‌ تبليغي‌وي‌ حتي‌ تاكنده‌ نيز حاصلي‌ به‌ دنبال‌ نياورد. اگر چه‌ منابع‌ تاريخي‌ وخامت‌ اوضاع‌ مكه‌ وشرايط‌ غمبار مسلمين‌ را عمدتاً در قالب‌ حوادث‌ سالهاي‌ اوليه‌ بعثت‌ منعكس‌ نكرده‌اند و ازوضع‌ و حال‌ مسلمين‌ در سالهاي‌ اوج‌گيري‌ فشارهاي‌ قريش‌ و توفيق‌ آنان‌ در محاصره‌كامل‌ دعوت‌ پيامبر(ص) سخني‌ نگفته‌اند، ولي‌ به‌ استناد آيات‌ نازل‌ شده‌ در سالهاي‌ مورد بحث‌ مي‌توان‌ به‌ گوشه‌ هايي‌ از رنجهاي‌ حضرت‌ محمد (ص) و مسلمين‌ در مكه‌ وقوف‌ يافت‌. گرچه‌ منابع‌ بيشتر اذيت‌ و آزارهايي‌ كه‌ رسول خدا(ص) در سالهاي‌ پس‌ از رحلت‌ ابوطالب‌ و حضرت‌ خديجه(س)‌ متحمل‌ مي‌شد را يادآور شده‌اند ولي‌ مي‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ مجموعه‌ي اندك مؤمنان‌ به‌رسول خدا(ص) در معرض‌ انواع‌ تحقيرها، دشنام‌ها، سرزنشها و آزار و شكنجه‌ قرار داشتند. در متن‌ چنين‌ بن‌ بستي‌ روزنه‌ اميدي‌ ظاهر شد كه‌ مي‌توان‌ آنرا حماسه‌اي‌ ديگر درتاريخ‌ اسلام‌ ناميد و آن‌ اقبال‌ يثربيان‌ به‌ اسلام‌ بود و پس‌ از ملاقاتهايي‌ كه‌ بين‌ رسول خدا(ص)و اهالي‌ يثرب‌ انجام‌ شد، زمينه‌ مهاجرت‌ پيامبر(ص) و همچنين‌ مسلمانان‌ آماده‌ شد. گرچه‌ اين ‌واقعه‌ فرجي‌ براي‌ مسلمانان‌ بود اما دل‌ كندن‌ از شهر و ديار نيز آسان‌ نبود. ايمان‌جمعي‌ از مردم‌ يثرب‌ و دعوت‌ از مسلمين‌ مكه‌ و پيامبر(ص) براي‌ هجرت‌ به‌ يثرب‌، يقيناًگشايشي‌ در متن‌ بن‌ بست‌ موجود در مكه‌ و آغازي‌ بر گسترش‌ اسلام‌ در حجاز بود. اماهجرت‌ نيز محتاج‌ تدبير و حتي‌ تحمل‌ مشقت‌ و آزارهايي‌ مي‌باشد. چراكه به‌ سادگي‌نمي‌توان‌ شهري‌ را براي‌ هميشه‌ ترك‌ نمود. شهري‌ كه‌ زادگاه‌ انسان‌ است‌، مهد تعلقات‌خوني‌ و نسبي‌ و هويت‌ فردي‌ است‌. مي‌بايست‌ از خانواده‌ و خويشاوندان‌ جدا شده،‌ به‌سرزمين‌ جديدي‌ گام‌ نهاد. سعد نيز از آنجمله‌ مسلمانان‌ بود كه‌ ترك‌ ديار نموده‌ به‌ يثرب‌ رفت‌. نه‌ تنها خودروان‌ شد بلكه‌ برادر خود عمير را نيز با خود برد. ابن‌ سعد مي‌نويسد: «سعد و عمير پسران‌ابي‌ وقّاص‌ از مكه‌ به‌ يثرب‌ هجرت‌ كردند و در منزلي‌ بر برادرشان‌ عتبه‌ بن‌ ابي‌ وقّاص‌ وارد شدند. آن‌ خانه‌ در محله‌ بني‌ عمروبن‌عوف‌ بود و نخلستان‌ و مزرعه‌ كوچكي‌ هم‌داشت‌. منابع و مأخذ 1- منابع اصلي الف: عربي 1- قرآن كريم 2- ابن ابي الحديد، عزالدين ابي حامد، (656 هـ.ق) شرح نهج البلاغه (ع)، جلد اول، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات الطبعه الاولي، بيروت، 1415 هـ.ق 1995 م. 3- اين اثير، عزالدين (630 هـ)، الكامل في التاريخ، دارصادر ] بي‌چا[، بيروت 1399 4- ابن اثير، عزالدين (630 ه) ، اسدالغابه في معرفه الصحابه، جلد 2- دارالكتب العلميه، بروت، ] بي‌تا[، ] بي چا[ 5- ابن حجر، عسقلاني (852 هـق) الاصابه في تمييز الصحابه- جلد2 دارالفكر لطباعه و النشر 1409 ] بي‌تا[، ] بي چا[ 6- ابن كثير، حافظ ابي الفدا، (744 هـ.ق) البدايه و النهايه، المجلد الرابع، الجزء الثامن داراالمعرفه- لبنان بيروت 1419 ق 1998 م 7- ابن مسكويه، احمدبن محمد (421 هـق) تجارب الامم، حققه و قدم له ابوالقاسم امامي، الجز الثاني، دارسرورش لطباعه و النشر، چاپ دوم، طهران، 1379 ش ، 2001م. 8- الكاندهلوي محمد بن يوسف، حيات الصحابه، جلد 1، قدم له احمد اسامه، دارالفكر لطباعه و النشر و التوزيع، بيروت، 1412 ] بي چا[ 9- امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، مجلد 7 و 10، دارالتعارف المطبوعات ] بي چا[ بيروت 1983 م. 10- بخاري، محمد بن اسماعيل، الصحيح، جلد 3 الطبعه الاولي دارالقلم، چاپ اول، بيروت ]بي‌تا[ ب: فارسي (ترجمه شده) 1- ابن اثير، عزالدين، تاريخ كامل ، ترجمه حسين روحاني، انتشارات اساطير مجلدات 2 تا 5، چاپ دوم، سال 1374 2- ابن اعثم كوفي، (314 هـ.ق) الفتوح، ترجمه مستوفي هروي، تصحيح و تعليق طباطبايي مجد، انتشارات عملي فرهنگي، چاپ سوم، تهران، 1380 3- ابن خلدون، عبدالرحمن، (808 هـ.ق) ترجمة محمد پروين گنابادي، انتشارات علمي فرهنگي، چاپ هشتم، تهران،ؤ 1375 4- ابن رسته، احمد اعلاق النفسيه، ترجمه و تعليق حسين قره چانلو، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، تهران، 1380 5- ابن قبيبه دينوري، عبدالله بن مسلم، (276 هـ.ق) الامامه و السياسه، (286 هـ.ق) ترجمة سيد ناصر طباطبايي، انتشارات ققنوس، چاپ اول، تهران 1380 6- ابن سعد، محمد كاتب واقدي، (230 هـ.ق) طبقات الكبري، جلد 3، ترجمه مهدوي دامغاني - انتشارات فرهنگ و انديشه، چاپ اول، ] بي‌جا[ ، 1374 7- ابن هشام، (218 هـ.ق) سيرت رسول‌الله، ترجمه رفيع الدين محمد همداني، تصحيح اصغر مهدوي، انتشارات خوارزمي- چاپ سوم- تهران ، 1377 8- بلعمي، تاريخ نامة طبري، مجلات 1 تا 3 ، تصحيح محمد روشن، انتشارات سروش، چاپ دوم، تهران 1380 9- دينوري، ابوحنيفه احمد بن داود، (282 هـ.ق) اخبار الطوال، ترجمه مهد وي دامغاني، نشر ني چاپ اول، تهران، 1364 10- سيد بن طاووس، (644 هـ.ق) لهوف، سيد محمد صحفي، انتشارات اهل بيت، چاپ اول، قم 1370 2- مآخذ پژوهشي 1- آيتي، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، تجديد نظر و اضافات ابوالقاسم گرجي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، 1362 2- از غندي، عليرضا، نخبگان سياسي ايران بين دو انقلاب، انتشارات قومس، چاپ دوم، تهران 1383 3- المعلم محسن، النصب و النواصب، انتشارات دارالهادي للنشر و التوزيع، چاپ اول، بيروت 1418 4- بيات، عزيراله ، شناسائي منابع و مآخذ، انتشارات امير كبير، چاپ اول، تهران 1377 5- پيرنيا، حسن، ايران قديم، انتشارات اساطير، چاپ اول، تهران 1373 6- جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر كلام، انتشارات اميركبير، چاپ نهم، تهران، 1379 7- جعفريان، رسول، تاريخ خلفا، نشر الهادي، چاپ اول، قم، 1377 8- --------- ، منابع تاريخ اسلام، قم، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1376 9- حسيني طهراني، سيد محمد حسني، لمعات الحسين (ع)، انتشارات صدرا، چاپ دوم، تهران 1407 ق 10- راميار محمد، تاريخ قرآن، انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، تهران 1379

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته