تحقیق قیا م توابین (docx) 26 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 26 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
قیا م توابین
سالهای آمادگی برای قیام
مقدمه
جنبش توابین در سال شصت و پنج علیه حاکمیت امویها و برای از بین بردن قاتلین حسین بن علی(ع)، برپا گردید. هر چند شروع آن در حد یک احساس، پس از واقعه کربلا در قلوب بسیاری از شیعیان پدید آمده بود. بعد از واقعه کربلا، شیعیان کوفه که از عدم مایت خود نسبت به امام حسین(ع)شرمنده شده بودند، تصمیم گرفتند تا به گونه ای این شرمندگی را از چهره خویش بزدایند. آنها عدم حمایت از امام حسین(ع)را گناهی نابخشودنی می دانستند که می باید با کشتن قاتلین حسین یا کشته شدن خود، گناه خویش را جبران کرده و تطهیر شوند.
مدتی پس از واقعه کربلا، کوفه تحت حاکمیت شوم امویها و عامل آنها عبید الله بن زیاد بود. در آن موقع گرچه شیعیان سرکوب شده بودند، اما با وجود سر و صدایی که از ابن زبیر در شرق کشور اسلامی پیچیده بود، هنوز خطر عمده همان شیعیان بودند. اشاره به یک نمونه از جسارت شیعیان در برابر عبید الله بن زیاد مناسب است. پس از واقعه کربلا، عبید الله در مسجد به منبر رفت و گفت: سپاس خدای را که حق را غلبه بخشید و امیر المؤمنین یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد. عبد الله بن عفیف ازدی، که یک چشم خود را در جمل و چشم دیگر خود را در صفین از دست داده بود، از جای برخاست و گفت: ای دروغگو!و فرزند دروغگو!به خدا سوگند تو و پدرت و کسی که تو را حکومت داده و پدرش، فرزندان پیامبران را می کشید و چون صدیقان سخن می گویید. عبید الله گفت: ای دشمن خدا!درباره عثمان چه می گویی؟عبد الله گفت: او مردی بود که خوب کرد و بد کرد. اصلاح کرد و افساد کرد و خدا با عدلش با او رفتار خواهد کرد. اما اگر خواهی درباره خود و پدرت و یزید و پدرش بپرس. عبید الله گفت: نخواهم پرسید تا طعم مرگ را به تو بچشانم. عبد الله بن عفیف گفت: از خدا خواسته ام تا شهادت را روزی من کند، قبل از آن که مادرت تو را بزاید، وقتی چشمم را از دست دادم ناامید شدم، اما اکنون خدای را سپاس که دعایم را مستجاب کرد
انگیزه ی قیام
عصر عاشورا با شهادت امام حسین(ع)و 72 نفر از بهترین انسانهای تاریخ بشریت، به غروب انجامید. کوفیان سست اراده وپیمان شکن نه تنها امام حسین(ع)را به کوفه دعوت کرده بودند،سفیرش را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند، بلکه به کربلاآمدند و در کشتن آن حضرت شرکت کردند. کوفیان مست زر و زوربودند، اما فریادهای آتشین امام سجاد(ع)و حضرت زینب(س)در کوفه،آنان را از مستی به هوش آورد. امام سجاد(ع)که همراه کاروان اهل بیت پیامبر(ص)به اسارت لش(ص)ریزید درآمده بود، در دروازه شهر کوفه خطاب به مردم کوفه گفت:
«هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی وخدعتموه واعطیتموه من انفسکم العهدو المیثاق و البیعه و قاتلتموه.» آیا می دانید که شما به پدرم نامه نوشتید(و او را به کوفه دعوت کردید)، ولی خدعه کردید و عهد و پیمان و بیعت خود را رهاساختید و او را به قتل رساندید؟ حضرت زینب(س)نیز خطاب به مردم کوفه، فریاد برآورد: «یا اهل الکوفه! یا اهل المکر و الغدر و الخیلاء» وقتی حضرت زینب(س)خطابه ایراد کرد، مردم کوفه به یاد خطبه های آتشین امام علی(ع)افتادند. زینب دختر علی بود و اینک حلقوم علی(ع). پدرش به کوفیان گفته بود: «یا اشباه الرجال » و اینک فریاد حضرت زینب(س)، آنان را با طنین فریاد امام علی(ع)تداعی گرشد. شیعیان کوفه از پیمان شکنی خود پشیمان بودند. در اندیشه ی جبران گناه و اشتباه خود بودند. آنان مخفیانه با یکدیگر صحبت می کردند و نقشه ی انتقام را می کشیدند.
عصر قیام
حجاز و عراق پس از شهادت امام حسین(ع)دوران پرحادثه ای راگذراند. عبدالله بن زبیر از احساسات مردم نسبت به شهادت امام حسین(ع)به نفع خود سود جست و علیه یزید طغیان کرد. روز به روزبر شمار هواداران او افزوده شد. مردم مکه و مدینه از هواداران او بودند. عبدالله بن زبیر با تبلیغات فراوان توانست محبوبیت فراوانی در بین مردم حجاز و عراق پیدا کند. مردم مدینه در سال 63 ه .ق فرماندار آنجا را که از سوی یزید انتخاب شده بود، عزل کردند و با عبدالله بن زبیر بیعت کردند. اندک اندک دامنه ی نفوذعبدالله بن زبیر گسترش یافت. بسیاری از کارگزاران یزید،مخفیانه با او بیعت کردند. عبدالله بن زبیر فرماندارانی برای شهرهای حجاز، عراق، یمن، خراسان و مصر گسیل داشت. یزید در سال 63 ه ق، لشکری تا دندان مسلح را برای بازپس گیری مدینه گسیل داشت. لشکر یزید چنان جنایتی در حجاز انجام دادندکه تاریخ پراست از اعمال وحشیانه آنها. سه روز اموال، ناموس وجان مردم حجاز برلشکر یزید حلال شد. هزاران نفر کشته و به صدهازن مسلمان تجاوز شد. جنایت یزید به نام واقعه «حره » در تاریخ مشهور است. فسق و فجور یزید نیز باعث شد تا مردم نفرت بسیاری به او پیدا کنند. با مرگ یزید(64 ه.)و آغاز خلافت مروان،درگیری های شدیدی بین لشکرهای مروان و عبدالله بن زبیر درگرفت. مرگ یزید پایه های حکومت اموی را سست کرده بود. مروان اقتداریزید را نداشت. عبدالله بن زبیر پس از شکست در واقعه ای حره به دنبال تدارک قوا بود و این فرصت با مرگ یزیدی فراهم شد. مردم کوفه شورش کرده بودند و فرماندار آنجا که از سوی یزید انتخاب شده بود، را عزل کردند.
آغاز قیام
شیعیان کوفه در اندوه شهادت امام حسین(ع)و پشیمان از گناه بزرگ خویش، چاره جویی می کردند تا بتوانند اشتباه خود را جبران نمایند. شماری از رهبران قبایل و سرشناس ترین شیعیان در منزل سلیمان بن صرد گرد آمدند تا راهی برای انتقام بیابند. سلیمان بن صرد دراجتماع آنان گفت: «ما وعده ی یاری به اهل بیت پیامبر(ص)دادیم، ولی یاریشان نکردیم و به انتظار فرجام کار ماندیم تا آن که فرزند پیامبرمان کشته شد. خدا از ما راضی نخواهد شد مگر این که با قاتلان او بجنگیم. شمشیرها را تیز کنید و هرچه می توانید نیرو و اسب تهیه کنید تافراخوانده شوید.» مسیب بن نجبه پس از حمد و ثنای خداوند، گفت: «ماگرفتار عمرطولانی شدیم و در معرض انواع آزمایشهای الهی قرار گرفتیم. از خداوند می خواهیم ما را در زمره ی افرادی قرارندهد که به آنها گفته می شود: مگر شما را به اندازه ای عمر ندادم که پندگیرید. امیرمومنان علی(ع)هم فرمود: مقدار عمری که خداونددر آن بر فرزند آدم اتمام حجت می کند، 60 سال است. در میان ماکسی نیست که به این سن نرسیده باشد. ما به تزکیه ی خود مغروربودیم و حال آنکه خداوند ما را در تمام اموری که مربوط به پسردختر پیامبرش بود، دروغگو یافت.
نامه ها و فرستادگان امام حسین(ع)به ما رسید و برما اتمام حجت شد. از ماخواسته شد که از آغاز تا پایان، در نها و آشکار او رایاری دهیم ولی ما از بذل جان در راه او بخل ورزید، تا این که امام حسین(ع)در کنار ما کشته شد. نه با دست خود او را یاری دادیم و نه با زبان خود از او دفاع کردیم و نه با اموال و قوم و قبیله خود. عذر ما در پیشگاه خداوند، به هنگام دیدار پیامبر(ص)چیست که فرزند محبوبش، همراه فرزندان و خاندانش، در بین ما کشت شد؟! به خدا سوگند، هیچ عذری نداریم مگر این که قاتل او را و کسانی که بر ضد او قیام کردند، را بکشیم و یا آن که در این راه کشته شویم. شاید خداوند از ما خشنود شود. من هنگامی که خداوند را ملاقات می کنم از عقوبت و عذاب او درامان نیستم. ای مردم! از میان خود فردی را به رهبری انتخاب بکنید تا قیام را آغاز کنیم.» رفاعد بن شداد پس از مسیب به سخنرانی پرداخت و گفت: «خداوند تو را به بهترین سخنان راهنمایی کرد. بهترین کار راکردی که دعوت به جهاد با تبهکاران بود که راه توبه از گناه بزرگ است. اگر خودت رهبری ما را بپذیری، ما همه قبول خواهیم کرد و اگر نپذیری، پیرمرد شیعه صحابی رسول خدا(ص)و فردی که درقبول اسلام پیشگام بود، سلیمان بن صرد خزاعی را به رهبری برمی گزینیم که به شجاعت و دوراندیشی مشهور و مورد اعتماد است.» عبدالله بن وال و عبدالله بن سعد نیز سخنرانی کردند و ازسلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه به نیکویی یاد کردند. سرانجام سلیمان بن صرد خزاعی به رهبری قیام برگزیده شد.
شیعیان، همگی بر این باور بودند که تنها راه پاک شدن لکه ی ننگ پیمان شکنی آنان، کشتن قاتلان امام حسین(ع)و یارانش است. آنان هم پیمان شده بودند که این بار پیمان نشکنند و تا آخرین قطره خون، بر سر پیمان خویش بایستند. شیعیان از عملکرد گذشته ی خویش توبه کرده بودند و آماده ی انتقام از قاتلان امام حسین(ع)ویارانش بودند.
اهداف قیام توابین
1- انتقام از قاتلان امام حسین(ع) و یاران او. 2- سپردن خلافت به اهل بیت پیامبر(ص).
خونخواهی امام حسین(ع)هدف اصلی توابین بود. آنان تنها راه برای تاوان اشتباه خویش را در کشتن فرمانده هان لشکر یزید درکربلا می دانستند. آنان همچنین در صدد بودند پس از پیروزی، یزیدرا از خلافت خلع کنند و کارگزاران او در شهرها را عزل کنند وسپس خلافت را به اهل بیت پیامبر(ص)واگذار کنند. متاسفانه برخی از نویسندگان در ارزیابی اهداف قیام توابین،دقت لازم را به خرج ندادند. آنها اگر به علت عدم همکاری توابین با فرماندار کوفه که کارگزار عبدالله بن زبیر بود، پی می بردند،می یافتند که توابین تنها در صدد بودند تا خلافت را به اهل بیت پیامبر(ص)واگذار کنند. توابین از ابتدای قیام، در صدد بودند تا انتقام شهادت امام حسین(ع)و یارانش را از عاملان اصلی این جنایت بگیرند. آنهامی خواستند پس از پیروزی، حکومت را به خاندان پیامبر(ص)واگذارنمایند. این مطلبی است که بارها توسط توابین بیان شد. درشعارهای توابین در مراحل مختلف قیام، از نخستین نشست تا آخرین روز قیام، بارها عنوان شده است که حکومت را به اهل بیت پیامبر(ص)خواهند سپرد. باتوجه به این که امام سجاد(ع)تنهابازمانده ی خاندان امامت در آن عصر بود، بنابراین می توان گفت توابین می خواستند آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند.
عبیدالله بن عبدالله در یکی از سخنرانی هایش درجمع توابین می گوید:
«من شما را به کتاب خدا، سنت پیامبر(ص)، انتقام خون اهل بیت و جهاد با منکران دین و مارقین دعوت می کنم. اگر کشته شدیم،آنچه خداوند برای نیکان قرار داده است، خیر است و اگر پیروزی شدیم، حکومت را به خاندان اهل بیت پیامبر(ص)می سپاریم. »
سالهای آمادگی برای قیام
شیعیان کوفه هرگاه درکوچه و خیابان همدیگر را می دیدند، ازیاری نکردن امام حسین(ع)خجل بودند. آنان همواره پنهانی بایکدیگر درباره ای قیام صحبت می کردند، زیرا بسیاری از آشنایان آنان که هر روز آنها را در مسجد، بازار، کوچه و... می دیدند،افرادی بودند که در روز عاشورا، علیه امام حسین(ع)شمشیر کشیده بودند. جاسوسان حکومت یزید نیز در صدد شناسایی کانون های مخالفت با حکومت بودند. شیعیان از سال 61 هجری، از نخستین ماه های پس از شهادت امام حسین(ع)، در جلسات مخفیانه باهم در ارتباط بودندو پنهانی دیگران را به قیام دعوت می کردند. شیعیان حدود چهارسال انتظار کشیدند تا روز قیام فرار رسد. جلسات هفتگی توابین که پنهانی برگزار می شد، با سخنرانی سلیمان بن صرد و دیگر سران توابین آغاز می شد. شیعیان در این جلسات درباره چگونگی عضوگیری، تهیه ی تدارکات نظامی، بررسی شیوه های شروع قیام، تعیین زمان و مکان و بررسی اولویت ها در مراحل قیام به بحث می پرداختند.
نام قیام
برخی از نویسندگان براین باورند که اسم قیام توابین ازاین آیه الهام گرفته بود:
(فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیرلکم عندبارئکم فتاب علیکم انه هوالتواب الرحیم.
پس توبه کنید(بازگشت کنید)به سوی پروردگارتان. پس بکشیدخودتان را. این کار، نزدخداوند برای شما بهتر است. پس آنهاتوبه کردند و خداوند توبه آنان را پذیرفت. به درستی که خداوندتوبه پذیر(قبول کننده توبه)و رحیم است. این آیه درباره ی قوم بنی اسرائیل نازل شده است که در غیاب حضرت موسی(ع)، آن هنگام که آن حضرت برای عبادت به کوه رفته بود، به گوساله پرستی روی آورده بودند و از توحید به شرک گراییدند. خداوند به آنان دستور داد که یکدیگر را بکشند تا بااین کار توبه نمایند. برخی از نویسندگانی که می گویند نام قیام توابین از این آیه گرفته شده است و به همین خاطر، نیز می گویند توابین، قصد خودکشی داشتند; آنان به شان نزول آیه و حکم شرعی آن در اسلام توجه نکرده اند. شان نزول این آیه درباره ی مت یهود بود و خودکشی دراسلام هم حرام است. در بین توابین، بویژه در بین رهبران آنهاافرادی بودند که جزو حافظان قرآن و راویان احادیث پیامبر(ص)وفقیهان و دانشمندان شیعی بودند. بعید به نظر می رسد که آنهابرای جبران گناه خویش، با استفاده از این آیه، به نوعی خودکشی دست بیازند. رهبران قیام توابین، همگی بیش از 60 سال داشتند، یعنی دوران جوانی، خامی و احساساتی را پشت سرگذاشته بودند و سالیان درازدر مکتب ائمه اطهار(علیهم السلام )با تفسیر قرآن، احکام شرعی ومعارف اسلامی آشنا بودند. از آنان تصور نمی شود که برای جبران یک گناه بزرگ به گناه بزرگ دیگر روی آورند. علاوه براین که، اگربپذیریم که نام قیام از آیات قرآن که دلالت برتوبه می کند، گرفته شده باشد، نمی توان گفت که حتما از این آیه اخذ شده باشد. مهمتراز همه، این که در کتب تاریخی نامی برای این قیام ذکر نشده است، بلکه نویسندگان معاصر این قیام را «قیام توابین »نامیده اند. بنابراین اگر نام قیام از این آیه اخذ شده بود، درکتب تاریخی و احادیث اشاره ای به آن می شد.
عضوگیری برای قیام
شیعیان باگردآوری اسلحه و نیرو، پنهانی خود را برای قیام آماده می کردند. سالهای 6461 ه . سالهای آماده شدن شیعیان برای قیام بود. گروهی از توابین، پس از مرگ یزید(64 هجری)نزدسلیمان بن صرد آمدند و پیشنهاد کردند تا با شورش بر عمروبن حریث، فرماندار کوفه، قیام را آغاز کنند. سلیمان بن صردپیشنهاد آنان را نپذیرفت و گفت: قاتلان امام حسین(ع)اشراف کوفه و دلیران عرب هستند. اگر الان شما قیام را آغاز کنید، زود کشته خواهید شد. سلیمان بن صرد به آنها پیشنهاد کرد که افرادی را به همه ی شهرها وروستاها بفرستند تا مردم را برای قیام فرا خوانند. شیعیان پیشنهاد سلیمان بن صرد را پذیرفتند و شماری از مبلغان ورزیده را به صورت پنهانی به میان قبایل کوفه و روستاهای اطراف فرستادند. مبلغان توابین گناه بزرگ یاری نکردن امام حسین(ع)،جنایات یزید و فسق و فجور او و نقشه ی خود برای قیام را به مردم می گفتند و از آنان می خواستند به آنها بپیوندند. اندک اندک دامنه ی قیام درازتر شد و شهرهای دیگر عراق را در برگرفت. مبلغان هماره مردم را به انتقام از قاتلان امام حسین(ع)فرامی خواندند و به آنها می گفتند که در صورت پیروزی قیام، خلافت رابه خاندان پیامبر واگذار خواهند کرد. بسیاری از شیعیان دعوت آنان را پذیرفتند و پنهانی با خرید اسلحه، خود را برای قیام آماده کردند. سلیمان بن صرد همواره هدف های قیام را برای توابین بیان می کردو مبلغانی را به مسجدها، بازارها و مراکز عمومی روستاها وشهرها می فرستاد تا آنها را به قیام دعوت نمایند. مبلغان چنان خبره بودند و این تبلیغات چنان گسترده و پی درپی بود که بسیاری از مردم، سخنان مبلغان را حفظ کرده بودند. استقبال مردم از قیام درسال 64 هجری بسیار چشمگیربود. مرگ یزید را می توان علت اصلی این امر دانست. زیرا عبیدالله بن زیاد، حاکم بصره که عامل اصلی قتل امام حسین(ع)و یارانش درکربلا بود. پس از مرگ یزید، از ترس از بصره گریخت و به شام رفت. سلیمان بن صرد در سال 64 ه. نامه هایی به سعدبن حذیفه، رهبرشیعیان مداین و نیز برای مثنی بن مخرمه عبدی، از بزرگان شیعه بصره نوشت و آنها را به قیام فرا خواند. در نامه ی سلیمان بن صرد به آنها آمده بود:
«چون برادرانتان فکر کردند و در سرانجام کارهای خویش دقت کردند، فهمیدند که اشتباهی بزرگ انجام داند که امام حسین(ع)رایاری ندادند و او را در برابر دشمن تنها گذاشتند، اشتباهی که تاوان آن و توبه از آن، تنها با کشتن قاتلان آن حضرت و یا باکشته شدنشان خواهد بود.
برادران شما آماده ی قیام هستند، شما نیز بکوشید آماده شوید.
قرار است که در اول ربیع الاخر سال 65 ه .، در نخیله، همه گردهم آییم تا قیام را آغاز کنیم. می خواهیم شما نیز در این تاریخ، به ما بپیوندید و ما را در خونخواهی امام حسین(ع)یاری دهید. شما همواره یار، برادر و هم فکر ما بوده اید، اکنون نیزبا برادرانتان که می خواهند با این کار از گناه یاری نکردن آن حضرت، توبه کنند، همراه باشید. شایسته است که شماهم در این فضیلت و ثواب سهیم باشید و بدین وسیله، نزد پروردگار توبه نمایید، گرچه قطع گردنها، کشته شدن فرزندان، مصادره ی اموال وهلاک عشایر در این کار باشد.»
سلیمان بن صرد در پایان نامه، یاد شهیدان قیام حجربن عدی راگرامی می دارد. شیعیان مداین و بصره دعوت سلیمان بن صرد راپذیرفتند و به او اعلام کردند که خود را برای قیام آماده خواهندکرد.
خرید اسلحه
توابین، پنهانی به خرید اسلحه می پرداختند. آنان از ترس فاش شدن نقشه ی قیام، در تهیه ی ساز و برگ نظامی احتیاط فراوان به خرج می دادند. کوفه پس از مرگ یزید، دوران پرتلاطمی را گذراند. سه فرماندار پس از مرگ یزید، در مدت شش ماه به کوفه آمده بودند و زمامداری آنجا را برعهده گرفته بودند. فرماندار نخست، کارگزار یزید بود. مردم کوفه پس از مرگ یزیدسربه شورش گذاشتند و عمروبن حریث را عزل و «عامر بن مسعود»را به فرمانداری کوفه نصب کردند. همان طور که قبلا گفتیم، رهبران قیام توابین بااین شورش موافق نبودند. سه ماه از این شورش نگذشت که عبدالله بن زبیر، فرماندارمنتخب مردم را عزل و «عبدالله بن یزید» را به جای او نصب کرد. شیعیان پنهانی با یکدیگر جلساتی داشتند و مبلغان توابین نیزفعالیت های تبلیغی خود را ادامه دادند. کوفه در تب و تاب یک جنبش بزرگ می سوخت تا این که فرماندار جدید، در نخستین عکس العمل در برابر اقدامات توابین، موقعیت تازه ای برای قیام فراهم ساخت.
فرصت طلایی قیام
عبدالله بن زبیر مانند پدرش دشمن اهل بیت بود ولی دشمن مشترک باعث شد تا در برابر شیعیان نرمی نشان دهد. او داعیه ی خلافت داشت و دشمنش یزید و سپس مروان بود. یزید، یک بار در واقعه حره ضربه ای سنگین به او وارد کرده بود و اینک پس از مرگ یزید،بهترین فرصت برای او فراهم شده بود تا بدون کمترین هزینه ای،بتواند انتقام بستاند; زیرا توابین می خواستند با حکومت شام نبرد کنند. عبدالله بن زبیر با شیعیان امام علی(ع)میانه ی خوبی نداشت ولی دشمن مشترک سبب شد تا فرماندارش در برابر قیام توابین، نرمی به خرج دهد. فرماندار کوفه، عبدالله بن یزید به مردم گفت: به من خبر رسیده است که گروهی از شما می خواهند به خونخواهی حسین(ع)قیام کنند. خداوند این گروه را مورد رحمت خود قرار دهد. به خدا سوگند، به من گفتند که چه افرادی می خواهند قیام کنند وخانه هایشان راهم نشان دادند و حتی دستور دادند تا آنها رادستگیر کنم; اما من خودداری کردم و گفتم: اگر بامن جنگ کردند، با آنان می جنگم ولی برای چه با من جنگ کنند؟! به خدا سوگند، من قاتل حسین(ع)نیستم. به خدا سوگند، من هم از کشته شدن او که رحمت خدا براوباد. ناراحت شدم. به هرحال، افرادی که می خواهند قیام کنند، در امان هستند. آشکاراقیام کنند و به سوی قاتل حسین(ع)به راه بیفتند. من هم پشتیبان شما هستم. پسرزیاد قاتل حسین(ع)و یارانش است.او در حال لشکرکشی به عراق است. من دیشب او را در کنار پل «منبج » دیدم. ابراهیم بن محمد بن طلحه(نوه ی طلحه)که سرپرست خراج(مالیات)کوفه بود، از سخنان فرماندار بر آشفت و به مردم گفت: ای مردم! سخنان این مرد سست و چرب زبان، شما را غافل نکند. هرکسی قیام کند، کشته خواهد شد. اگر کسی علیه ما قیام کند، او را خواهیم کشت. مسیب بن نجبه سخنان او را قطع کرد و گفت: ای فرزند پیمان شکنان(ناکثین)! تو با شمشیر خود ما را تهدیدمی کنی! تو زبون تراز آن هستی که ما راتهدید کنی. ما تو را به خاطر دشمنی با ما، سرزنش نمی کنیم، چون پدر بزرگ و پدرت راکشته ایم. عبدالله بن وال هم گفت: چرا بین ما و فرماندار دخالت می کنی؟! تو حاکم کوفه نیستی، تو تنها مامور دریافت جزیه هستی. ابراهیم بن محمدبن طلحه، فرماندار کوفه را تهدید کرد که به ابن زبیر گزارش خواهد داد. فرماندار کوفه با عذرخواهی از اومانع این کار شد. سخنان فرماندار کوفه، توابین را دارای یک فرصت طلایی برای شروع قیام نمود. دیگر نیازی به فعالیت های پنهانی نبود. تبلیغات و عضوگیری توابین سرعت گرفت. روز به روز برشمار افرادی که برای خوانخواهی امام حسین(ع)اسم نوشته بودند، اضافه شد.
مختار و قیام توابین
مختار ثقفی، شش ماه پس از مرگ یزید، به کوفه آمد و با اوج فعالیت های توابین رو به رو شد. توابین آماده ی قیام بودند. مختار نسبت به قیام توابین نظر مساعدی نداشت. او این قیام راناکام می دانست. مختار از فرماندهی قیام انتقاد می کرد و می گفت: سلیمان تجربه ای از جنگ ندارد. تبلیغات مختار علیه سلیمان بن صرد خزاعی بسیار مؤثر بود. حدود دو هزار نفر از توابین به مختار پیوستند.
درباره علت مخالفت مختار ثقفی با سلیمان بن صرد خزاعی تنهاگفته شده است که وی کارایی نظامی سلیمان بن صرد را قبول نداشت اما سلیمان بن صردخزاعی در زمان قیام، بیش از 90 سال عمر داشت و حداقل پنجاه سال تجربه ی نظامی داشت. او درتمام جنگهای امام علی(ع)علیه دشمنان اسلام شمشیر کشیده بود. بقیه فرماندهان توابین نیز جزو دلاوران عرب و پهلوانان کوفه بودند که سابقه ی حداقل چهل ساله در جنگ داشتند.
به نظر می رسد علت مخالفت مختار ثقفی با سلیمان بن صرد خزاعی،به ارتباط مختار ثقفی و عبدالله بن زبیر برمی گردد. مختار قبل از ورود به کوفه، مدتی به خدمت عبدالله بن زبیر در آمده بود. از سوی دیگر گفته شده است که مختار که در حادثه ی عاشورا درکوفه زندانی شده بود، با وساطت داماد خود که از طرفداران عبدالله بن زبیر بود، آزاد شده بود. به نظر می رسد که عبدالله بن زبیر، مختار را به کوفه روانه کرده بود تا فرماندهی قیام رابه دست بگیرد. فرماندار کوفه که کارگزار ابن زبیر بود، اطلاعات کاملی از فعالیت های توابین را به ابن زبیر داده بود و ابن زبیرمختار را از حجاز به عراق فرستاد تا رهبری قیام را در اختیاربگیرد و به این صورت ابن زبیر بتواند از جنبش خونخواهی امام حسین(ع)به نفع خویش بهره بجوید. اکثریت توابین همچنان به پیمان خود وفادار ماندند و فرماندهی سلیمان بن صرد را پذیرفتند. به هرحال، ماه های آخر آمادگی برای قیام سپری شد و شیعیان آماده ی انتقام از قاتلان امام حسین(ع)شدند.
الف- قرارگاه نخیله
نخیله وعدگاه شیعیان برای آغاز قیام بود. شیعیان کوفه، بصره و مداین می دانستند که قیام در روز اول ربیع الاول سال 65 ه. شروع خواهد شد. روز نخست ربیع الاول فرا رسید. سلیمان بن صرد به فراخوانی نیروها پرداخت. سپاه سواره نظام توابین دربازارهای کوفه مانور دادند و باشعارهای «یا لثارات الحسین!» مردم را به شرکت در قیام فراخواندند. مردم برای پیروزی آن ها دعا کردند. توابین از شهر خارج شدند و به سمت نخیله حرکت کردند. نخیله منطقه ای در نزدیکی کوفه بود که همواره اردوگاه نظامی جنگجویان بود. نخیله در مسیر شام قرار داشت. انتخاب نخیله به عنوان مرکز گردهم آیی توابین و وعده گاه شیعیانی که از تمام عراق آمده بودند تا به جنگ قاتلان امام حسین(ع) بپردازند، مشخص می کردکه هدف اصلی مبارزان، دمشق است. توابین با بدرقه ی مردم کوفه، شبانه به سمت نخیله حرکت کردند. سپاه توابین تا روز آخر نبرد، همواره شبانه حرکت می کرد. علت این حرکت رامی توان گرمای سوزان روزهای عراق و یا ترس از خبرچینان و جاسوسان شام دانست. نخیله مملو از جمعیت شیعیان انتقامجو بود. توابین در منطقه ی نخیله که از نظر سوق الجیشی برای تمرینات نظامی، تهیه تدارکات و استراحت نظامیان مناسب بود، اردو زدند و درکنار برکه ها به آماده ساختن خود برای جنگ پرداختند. سلیمان بن صرد دستور آماده باش داد. نیروها به صف ایستادندتا سلیمان بن صرد از آن ها سان ببیند. فرماندهان توابین به نظاره ایستاده بودند و توابین رو به روی آن ها رژه رفتند. سلیمان بن صرد از این که همه ی افرادی که برای قیام ثبت نام کرده بودند، نیامده بودند، ناراحت بود. چند نفر سواره نظام از سوی فرماندهی قیام توابین به کوفه رفتند تا بازماندگان فراخوانی را به نخیله بخوانند. سواران توابین در مسجد اعظم، میان طایفه ها و هرکجا که جمعیت موج می زد،رفتند و با شعار «یالثارات الحسین!» مردم را به نخیله فراخواندند. سواران در تمام مدت شب در کوچه ها و خیابانهای شهربزرگ کوفه فریاد «یالثارات الحسین!» سردادند. و آن ها را به پیوستن به توابین تشویق کردند. یکی از شعارهایی که سواران درکوچه ها و خیابانهای کوفه سر می دادند، این بود: «آنان که خواهان بهشت، رضایت خداوند و توبه هستند، و از یاری نکردن امام حسین(ع)پشیمانند، در نخیله به سلیمان بن صرد بپیوندند.» نخیله شب را به صبح نبرده بود که بسیاری از توابین که نتوانسته بودند به نخیله بیایند، خود را به آنجا رساندند. تبلیغات سواران توابین بسیار مؤثر بود. افرادی که آن شب کوفه را به سوی نخیله ترک کردند، برابر با افرادی بود که در نخیله گرد آمده بودند. سلیمان بن صرد، صبح دوم ربیع الاول، باردیگر از توابین سان دید. هنوز شمار آنان کم بود. سلیمان بن صرد درحالی که به اجتماع بزرگ نخیله نگاه می کرد گفت: سبحان الله! از16 هزار نفرکه اسم نویسی کرده بودند، تنها 4 هزار نفر آمده اند! حمید بن مسلم به سلیمان بن صرد گفت: سوگند به خدا! مختار ثقفی شیعیان را از ملحق شدن به ما باز داشته است. حدود 2 هزار نفر از یاران ما به او ملحق شده اند. سلیمان بن صرد با اندوه و خشم فراوان گفت: فرضا که دو هزار نفر از ما جدا شده، به او پیوستند، چرا10 هزار نفر دیگر نیامدند؟ آیا اینان ایمان ندارند؟! آیا ازخدا نمی ترسند؟! آیا خداوند را فراموش کردند؟! آیا پیمانی که باما بستند تا با قاتلان امام حسین(ع)جهاد کنند، را از یادبرده اند؟! سپاه توابین سه روز در نخیله ماند تا افرادی که امید می رفت به آن ها ملحق شوند، به نخیله بیایند. در این مدت، سواران دیگری از نخیله به کوفه رفت و بار دیگر شیعیان را به خونخواهی امام حسین(ع)فرا خواندند. هزار نفر به توابین افزوده شد. اینک 5هزار نفر در نخیله گردآمده بودند. سلیمان بن صرد در اندوه بی پیمانی و بی وفایی کوفیان به سر می برد. کوفیان همواره سست اراده و پیمان شکن بودند. کوفیان بارها پیمانهای خویش را باحضرت علی(ع)، امام حسن و امام حسین علیهما السلام شکستند و اینک پیمانی دیگر را زیر پا نهادند. شیعیان بصره و مداین نیز که قول شرکت در قیام رابه سلیمان بن صرد داده بودند، نیامده بودند. سلیمان بن صرد از آمدن آن هامایوس شده بود. کوفیان نیز که دیگر امیدی به آن ها نبود. فرمانده ی قیام توابین تصمیم می گیرد قبل از خروج از نخیله، برای نیروها سخنرانی کند و اهداف قیام را برای آن ها بازگو کند تااگر افرادی به نیت های دیگری آمده باشند، آنجا را ترک کنند. سلیمان در سخنرانی نخیله، در اجتماع 5 هزار نفری توابین گفت: ای مردم! هرکه با قصد قربت به خدا و برای ثواب اخروی به این جا آمده، جزو ماست و ماهم از او هستیم و خداوند او را درزندگانی و مرگ، مورد رحمت خویش قرار دهد. هرکه خواهان دنیاو... است، به خدا سوگند! ما به سوی غنیمت نمی رویم، جز رضایت خداوند.... طلا، نقره، خز و دیبا همراه ما نیست. تنها شمشیرهابردوش و نیزه ها به دست را همراه می بریم. توشه ای به اندازه ی رسیدن به محل نبرد هم همراه خود می بریم. هرکسی قصدی دیگر دارد،همراه ما نیاید.
ب- پیشنهاد فرماندار کوفه
سپاه توابین آماده ی حرکت از نخیله بود که پیکی از سوی فرماندار کوفه به نخیله آمد. فرماندار کوفه خواستار دیدار باسلیمان بن صرد شده بود. سلیمان پذیرفت تا قبل از حرکت، بافرماندار دیداری داشته باشد. رفاعه بن شداد که از رهبران قیام توابین و از مشاوران سلیمان بن صرد خزاعی بود به دستور سلیمان به توابین آرایش نظامی داد تا هنگام دیدار فرماندار از نخیله،آن ها در صفوف منظم و منسجم قرار بگیرند. فرماندار کوفه به نخیله آمد و با فرماندهان قیام توابین به گفتگو پرداخت. عبدالله بن یزید فرماندار کوفه به آن ها پیشنهاد کرد که قیام رابه عقب بیاندازند. نظر فرماندار کوفه این بود که مدتی صبرکنندتا نیروهای بیشتری جمع شوند، سپس فرماندار کوفه نیز از آنان پشتیبانی نظامی خواهد کرد. به نظر می رسد که فرماندار کوفه امکانات نظامی زیادی نداشت ونیروهای نظامی مستقر درکوفه نیز زیاد نبود، بنابراین احتمال می رود که طراح به عقب افتادن قیام، عبدالله بن زبیر باشد، نه فرماندار کوفه. احتمال دیگر این است که مختار ثقفی پیشنهاددهنده ی اصلی باشد، زیرا مختار نتوانسته بود بیش از دوهزار نفراز توابین را با خود همراه سازد. احتمال نخست قوی تر است. ابن زبیر می خواست برای مبارزه با دشمن مشترک با توابین همکاری نماید، زیرا دشمن اصلی ابن زبیر و توابین، حکومت اموی بود. سلیمان بن صرد به فرماندار گفت: ما به خدا تکیه داریم و درراه خدا هستیم... ان شاءالله به سوی شام حرکت خواهیم کرد. فرماندار به رهبران قیام توابین پیشنهاد کرد که در صورت تاخیر قیام، مالیات منطقه ی «جوخی » را به آن ها خواهد داد. اما توابین بازهم پیشنهاد او را ردکردند. علت اصلی نپذیرفتن پیشنهاد فرماندار را می توان در تفاوت دوجریان فکری آن عصر دانست که باهم معارض بودند. توابین طرفداراسلام ناب محمدی، یعنی شیعه بودند و زبیری ها طرفدار اسلام بدون ولایت و امامت. رد شدن پیشنهاد همکاری بین توابین و زبیری ها دلیل براین است که خط فکری نهضت توابین، کاملا شیعی بود و در این راه، حتی به خاطر بهره جستن از امکانات نظامی و مالی و حتی پیروزی بردشمنان اهل بیت: و کشتن قاتلان امام حسین(ع)حاضر علیهم السلام بودندبا دشمنان دیگر اهل بیت همکاری نمایند.
برخی از فرماندهان قیام و بسیاری از توابین در زمره ی جنگجویان سپاه امام علی(ع)در نبرد با زبیر بودند، بنابراین عمق کینه ی آنان نسبت به زبیر و خاندان او هویدا بود.
سابقه ی درخشان فرماندهان قیام و بسیاری دیگر از نیروهانشانگر این بود که آن ها در حیات سیاسی گذشته خویش نیز نشان داده بودند که از لحاظ فکری پیرو مکتب ائمه: بودند، گرچه بارهادر مقام عمل سست اراده بودند.
ج- دو نظر در مسیر نبرد
گروهی از توابین نزد سلیمان بن صرد آمدند و به سرزنش شیعیان بصره و مداین که قول شرکت در قیام را داده بودند، پرداختند. سلیمان بن صرد به آن ها گفت: ملامت آن ها زود است... شاید اگر ازحرکت ما به سوی شام با خبر شوند، آن ها نیز به ما ملحق شوند. من احتمال می دهم که آن ها به خاطر نداشتن آذوقه، به اینجانیامده اند. شاید در حال جمع آوری اسلحه و تهیه ی امکانات سفر ونبرد هستند. ان شاءالله پس از آن، با شتاب به سوی ما خواهندآمد. سلیمان بن صرد از ابتدای قیام توابین مصمم بود که هدف اصلی قیام را شام قرار دهد اما برخی از توابین با این نظر موافق نبودند. بسیاری از قاتلان امام حسین(ع) از جمله: عمربن سعد ودیگر فرماندهان لشگر یزید در روزعاشورا، در کوفه می زیستند. جای تعجب این بود که آن ها از ترس انتقام توابین، به دارالاماره(فرمانداری) پناهنده شده بودند و با این حال،فرماندار کوفه پیشنهاد همکاری باتوابین را ارائه می دهد. بسیاری از فرماندهان قبیله ها و بزرگان محله های کوفه نیز جزو فرماندهان نظامی لشگر یزید در سال 61 ه . بودند و در شهادت امام حسین(ع)و یارانش سهیم بودند.
سلیمان بن صرد براین باور بود که عامل اصلی در حادثه ی کربلا،عبیدالله بن زیاد بود که پس از مرگ یزید، از بصره گریخت و به دربار مروان در شام رفت. سلیمان بن صرد در برابر درخواست شماری از توابین که خواستار بازگشت به کوفه و شروع قیام از آن جابودند، گفت: کسی که یارشما(امام حسین(ع » را کشت و لشگرها سوی اوفرستاد... این فاسق...، عبیدالله بن زیاد است. اکنون با نام خدا، به سوی دشمنان حرکت کنید. اگر با یاری خدا بر او پیروزشدیم، امیدواریم دشمنان دیگر و قاتلان دیگر امام حسین(ع) که نیروی کمتری دارند، والان در شهر هستند، تسلیم شوند و همه ی افرادی که در قتل امام حسین(ع)شرکت داشتند را بکشیم. اگر هم به شهادت رسیدیم که به وظیفه ی خود که جنگ با فاسقان است، عمل کرده اید. عبیدالله بن زیاد درسال 61 ه . فرماندارکوفه بود. اوتوانسته بود با اجرای جنگ روانی، مردم را از حمایت مسلم بن عقیل منصرف سازد. او با شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه،لرزه براندام کوفیان انداخته بود. جنگ روانی او بر قریب الوقوع بودن ورود لشگر یزید به کوفه، عامل اصلی پراکنده شدن مردم ازپشتیبانی مسلم بن عقیل شده بود. عبیدالله بن زیاد باتطمیع وتهدید اشراف و سران قبایل کوفه توانست نه تنهامردم کوفه را ازبیعت با امام حسین(ع)منصرف سازد، بلکه از خود آن ها لشگری فراهم ساخته، به کربلا آورده و در قتل امام حسین(ع)شرکت دهد.
بنابراین، او پس از یزید، عامل اصلی در به شهادت رساندن امام حسین(ع)و یارانش بود.
د- بازرگانان آخرت
سلیمان بن صرد خزاعی در آخرین سخنرانی درنخیله گفت:
ای مردم! خداوند آگاه است که نیت شما برای پیوستن به ماچیست...؟ بازرگان آخرت سوی آن می شتابد و در طلب آن می کوشد. آن را به هیچ چیز نمی فروشد و پیوسته در قیام، قعود، رکوع و سجوداست... در این سفر، در دل شب بسیار نماز بخوانید. درهرکار و باهرکارخیری که در توان شماست، به خدا تقرب بجویید تا با این دشمن ستمکار، منحرف و... جنگ کنید. شما در پیشگاه خدا، وسیله ای ندارید که ثواب آن از جهاد و نماز بزرگ تر باشد که جهاد گل سرسبد اعمال است. خداوند ما و شما را در شمار بندگان صالح جهادگر خود قرار بدهد تا در سختی ها صابر باشیم. امشب از این جاحرکت می کنیم. ان شاءالله.
ه - درکربلا
سپاه توابین شامگاه جمعه، پنجم ربیع الاخر 65 ه.، از نخیله به سوی دمشق حرکت کردند. آن ها از بیابانهای ساحل فرات گذشتند ودر «اقساس مالک » اردو زدند. سلیمان بن صرد از نیروها سان دید. هزار نفر در بین راه به عقب برگشته بودند. سلیمان بن صردگفت: دوست نداشتم آن ها که برگشتند، همراه شما باشند. آن ها اگرهمراه شما بودند، جز گرفتاری چیزی نصیب ما نمی شد. خداوند دوست نداشت آن ها در این سفر همراه باشند و آنان را از ادامه ی سفرباز داشت. توابین پس از استراحت در اقساس مالک، شبانه به سوی دمشق حرکت کردند و صبحگاه به کربلا رسیدند. توابین وقتی به کربلا رسیدند،از اسب ها پیاده شدند و خود را به قبر حسین(ع)رساندند و به شدت گریستند. برخی از شیعیان، خود را از اسب به زمین می انداختند وناله می زدند و شیون و زاری می کردند. آن ها از این که امام حسین(ع) را درکربلا یاری نکرده بودند، پشیمان بودند. گناه بزرگ آن ها در دعوت از امام حسین(ع)و تنها گذاشتن آن حضرت، گناهی بس بزرگ بود. توابین یک شبانه روز در کنار قبر امام حسین(ع)گریه وزاری کردند و از بی وفایی خود توبه کردند و با روح آن حضرت پیمان بستند که تا آخرین قطره ی خون، با قاتلان آن حضرت جهادکنند.
سلیمان بن صرد در کنار مزار سالار شهیدان کربلا گفت:
خداوندا! حسین شهید، پسر شهید... را قرین رحمت قراربده. خداوندا! شاهد باش که ما بر دین و راه آن ها و دشمن قاتلان ودوست دوستانشان هستیم. زیارت قبر امام حسین(ع)موجب شد تا کینه ی توابین نسبت به قاتلان امام حسین(ع) بیشتر شود و آن ها در تصمیم خود بر انتقام از قاتلان آن حضرت مصمم تر شوند. سپاه توابین به دستور سلیمان بن صرد آماده ی حرکت از کربلا به سوی شام شد. تمام شیعیان قبل از خروج از کربلا، بر سر قبر امام حسین(ع)گرد می آمدند و بر او رحمت می فرستادند. گفته شده است که ازدحامی که در کنار قبر آن حضرت به وجود آمده بود، بیشتر ازازدحام برحجرالاسود بود. وداع جانسوز توابین با امام حسین(ع)با دعای آنان از خداوندبرای طلب پیروزی همراه بود. توابین در کنار قبر امام حسین(ع)باچشمانی گریان از خداوند می خواستند که گناه بزرگ آن ها را ببخشدو شهادت را نصیبشان گرداند. سلیمان نیز در کنار قبر آن حضرت گفت: حمد خدایی را که اگر خواسته بود، به ما نیز افتخار شهادت همراه حسین(ع)نصیب می کرد. خداوندا! اکنون که ما را از شهادت درکنار آن حضرت محروم داشتی، از شهید شدن پس از او محروم مدار.
9 - پیشنهاد دوباره ی فرماندار کوفه
سپاه توابین صبحگاه، از کربلا به سوی شام حرکت کرد و از «حصاصه » گذشت و به «قیاره »رسید در قیاره، نامه ای از فرماندار کوفه رسیدکه خواستار بازگشت توابین به کوفه بود.عبدالله بن یزید بار دیگر از توابین خواسته بود که قیام را به تاخیر بیاندازند تا با فراهم آوردن نیروها و امکانات بیشتر، در کناریکدیگر به نبرد با قاتلان امام حسین علیه السلام بپردازند. سلیمان پیشنهاد فرماندار کوفه رابار دیگر نپذیرفت و خطاب به یارانش گفت:
«... وقتی در شهرمان... بودیم، این پیشنهادرا نپذیرفتیم. اینک که... دل برجنگ نهاده ایم و به سرزمین دشمن نزدیک شده ایم، تصمیم درست، بازگشت نیست.... نظر من این است که هیچ گاه مانند امروز به یکی از این دونیکویی پیروزی; یا شهادت، نزدیک نشده ایم. این ها(فرماندارکوفه) اگر پیروز شوند، ما رادعوت می کند که همراه ابن زبیر جهاد کنیم وجهاد همراه ابن زبیر را گمراهی می دانم. اگر ماپیروز شدیم، کار را به اهلش می سپاریم و اگرکشته شدیم، به وظیفه ی خود عمل کرده ایم واز گناهان توبه کرده ایم. ما را راهی است و ابن زبیر را راهی دیگر...» (1) سلیمان بن صرد همکاری با ابن زبیر راضلالت نامید و راه خود را از راه او جدا دانست.بنابراین او حاضر نبود به هیچ قیمتی، بازبیری ها همکاری کند. او شکست و شهادت را سزاوارتر می دانست تا همکاری با ابن زبیر،پیروزی و کشتن قاتلان امام حسین علیه السلام را. سلیمان بن صرد براین باور بود که تنها بایدبه وظیفه اندیشید و فرجام عمل هرچه خواهد باشد.
در قرقیسیاء
سپاه توابین به شهر «قرقیسیاء» نزدیک شدو در بیرون شهر اردو زد. فرماندار شهردستورداده بود دروازه های شهر را ببندند.همه ی مردم از ترس به داخل قلعه پناه برده بودند. مردم شهر قرقیسیاء گمان کردند که سپاهی که از دور نمایان بود، قصد حمله به شهر آن ها را دارد. زفربن حارث کلابی فرماندار شهر بود. وی به همه ی سربازان خوددستور آماده باش داده بود. سربازان بالای دیوار قلعه ها نگاهبانی می دادند. توابین که پشت دروازه های شهر اردو زده بودند به استراحت پرداختند. سلیمان بن صرد دستور داد تا مسیب بن نجبه با فرماندارقرقیسیاء ملاقات کند و به او بگوید که به هیچ وجه قصد حمله به شهر را ندارند. مسیب بن نجبه به دیدار فرماندار رفت و به او گفت که آن ها برای جنگ با شام بسیج شده اند.فرماندار قیسیاء وقتی از قصد توابین آگاه شد،دستور داد تا بازار شهر گشوده شود. توابین آذوقه ی خود را از بازار شهر خریداری کردند وخود را آماده ی ادامه ی حرکت کردند. فرماندار قرقیسیاء استقبال گرمی از توابین نمود و به آن ها کمک مالی کرد. زفربن حارث به سلیمان بن صرد گفت: لشگر عبیدالله بن زیاد در «رقه » هستند و پیشاهنگان لشگر او درپنج دسته به سوی عراق در حرکتند. فرمانداربه سلیمان بن صرد پیشنهاد کرد که از ادامه ی سفر منصرف شوند و در شهر بمانند تا پس ازتهیه ی نیرو و امکانات بیشتر، با کمک سربازان او و مردم شهر، با یکدیگر، به جنگ باعبیدالله بن زیاد بروند. سلیمان بن صردخزاعی پیشنهاد او را نپذیرفت و به سپاه دستور حرکت داد. فرماندار قرقیسیاء جزو فرماندهان لشگرمعاویه در جنگ صفین بود، یعنی در این جنگ رو به روی سلیمان بن صرد خزاعی بود.سلیمان بن صرد در آن جنگ جزء فرماندهان سپاه امام علی علیه السلام بود. زفربن حارث در زمان حکومت یزید، فرماندار «قنسرین » و «عوام » بودو با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بود. وی درزمان حکومت مروان، در جنگ مروان باضحاک، فرماندار دمشق که او نیز با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بود، جزو فرماندهان لشگرضحاک بود و پس از شکست ضحاک، به قرقیسیاء گریخت. فرماندار که سالیان دراز در جنگ های فراوان شرکت کرده بود و تجربه ی نظامی زیادی داشت و از همه مهمتر با منطقه به خوبی آشنا بود، به سلیمان بن صرد پیشنهادکرد:
1 - پیش از لشگر عبیدالله بن زیاد، خود رابه «عین الورده » برسانند.
2 - موقعیت خود در عین الورده را طوری قرار دهد که شهر قرقیسیاء پشت سر آن هاباشد تا بتوانند از عقبه، تدارکات لازم را تهیه کنند.
3 - جنگ را در دشت قرارندهند، زیرانیروی دشمن آن ها بیشتر است و امکانات محاصره ی آن ها وجود دارد.
4 - جنگ را به میان خرابه های عین الورده بکشانند تا بتوانند در پناه دیوارها قرار داشته باشند.
5 - تاکتیک نظامی را به صورت جنگ وگریز قرار دهد، چون تعداد نیروهای آن هابسیار کمتر از لشگر عبیدالله بن زیاد است.
توابین با بدرقه ی فرماندار قرقیسیاء به سوی عین الورده حرکت کردند. سلیمان بن صرد از میهمان نوازی فرماندار تشکر کرد و به توابین دستور داد تا با سرعت به سوی محل نبرد حرکت کنند. سپاه توابین از «سانح »گذشت و به عین الورده رسید. (2)
جنگ در عین الورده
سپاه توابین پیش از لشگر شام به عین الورده رسید و در غرب آن جا اردو زد. سلیمان بن صرد که دارای تجربه ی فرماندهی نظامی بود، موقعیت سوق الجیشی منطقه را بررسی کرد و محل اردو را طوری قرار داد که تنها ازیک طرف می توانست مورد حمله ی دشمن قرار بگیرد و از سه طرف دیگر، موانع طبیعی مانع نفوذ دشمن به اردوی آن ها می شد. پنج روز گذشت و توابین به استراحت پرداختند. تمرینات نظامی توابین هر روز ادامه داشت. سرانجام طلیعه ی نیروهای لشگر شام به عین الورده رسید. سلیمان بن صرد نیروهارا جمع کرد و برای آن ها سخنرانی کرد. در بخشی از سخنان او آمده است: خداوند دشمن را که روزها و شبها،سوی او رهسپار بودید، سوی شماآورده است... در جنگ با آن ها با تمام توان بجنگید و صابر باشید که خداوندبا صابران است. به دشمن پشت نکنیدمگر این که این کار یک تاکتیک نظامی باشد. فراری ها و مجروحان را نکشید.اسیر مسلمان رانکشید، مگر این که پس از اسارات، بخواهد به شما حمله کند و یا اگر جزو قاتلان برادران شمادر کربلا باشد که رحمت خداوند برشهیدان کربلا باد. روش امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام در جنگ این بود. اگر من کشته شدم، فرمانده ی سپاه مسیب بن نجبه است و اگر او کشته شد، عبدالله بن سعدبن نفیل و اگر اوکشته شد، عبدالله بن وال و اگر او هم کشته شد، رفاعة بن شدادفرمانده ی سپاه خواهد بود. خداوند رحمت کند کسی را که به پیمان خود وفا کند. چهارصد نفر از توابین به فرماندهی مسیب بن نجبه مامور شدند تا در یورشی برق آسا،نخستین ضربه را به دشمن وارد سازند.سلیمان به جانشین اول خود گفت: به دشمن حمله کنید، اگر پیروز شدید که ما به شماملحق خواهیم شد و اگر شکست خوردید،سریع عقب نشینی کنید. در هر صورت، هیچ یک از نیروها را تنها مگذار. بکوش که همه نیروها برگردند. گردان خط شکن توابین یک شبانه روز درراه بودند تا به دشمن برسند. مسیب بن نجبه دو گروه شناسایی را پیشاپیش نیروها به سمت دشمن فرستاده بود. نیروهای گشتی توابین در بین راه، از یک صحرا نشین درباره ی لشگر عبیدالله بن زیاد سؤال کردند.صحرانشین به آن ها گفت: نزدیک ترین اردوی آن ها، نیروهای ابن ذوالکلاع است که بین او وحصین بن نمیر بر سر فرماندهی اختلاف است. نیروهای ابن ذوالکلاع یک میل با شمافاصله دارند. نیروهای خط شکن توابین در یک حمله ی غافلگیرانه بر طلایه داران لشگر شام یورش بردند و آن ها را تارومار کردند. بسیاری ازنیروهای دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند وبقیه آن ها عقب نشینی کردند. توابین نیز به عقب برگشتند و به استراحت پرداختند. در روز دوم نبرد، لشگر شام با دوازده هزارنیروی تازه نفس که به کمک نیروهای حصین بن نمیر آمده بودند، در برابر سپاه چهارهزارنفری توابین صف کشیدند. سلیمان بن صرد به نیروها آرایش نظامی داد و خود درقلب سپاه ایستاد و فرماندهی جناح میانی رابه دست گرفت. عبدالله بن سعد فرمانده ی جناح راست و مسیب بن نجبه فرمانده ی جناح چپ توابین بود. لشگر شام قبل از نبرد، به توابین پیشنهادصلح و بیعت با عبدالملک بن مروان (×) را دادند.توابین هم به آن ها پیشنهاد کردند که عبدالملک را از خلافت عزل و عبیدالله بن زیاد را به آن ها تسلیم کنند و در مقابل، توابین هم کارگزاران عبدالله بن زبیر در عراق را ازحکومت عزل می کنند و حکومت را به خاندان پیامبر واگذار می کنند. در 22 جمادی الاول 65 ه . نبرد سهمگین بین توابین و لشگرشام آغاز شد. نیروهای توابین چون کمتر از لشگر شام بودند به صورت جنگهای چریکی (جنگ و گریز) بادشمن می جنگیدند. ضربه به دشمن و عقب نشینی، تاکتیک نظامی توابین بود.دسته های کوچک توابین در حملات برق آسابه صفوف فشرده ی دشمن حمله می کردند وپس از وارد ساختن تلفات به دشمن عقب می نشستند و سپس دسته ای دیگر از توابین به قسمتی دیگر از لشگر دشمن حمله می کردند. عملیات سپاه توابین باعث ایجادترس، دلهره و شکاف در صفوف به هم پیوسته ی لشگر شام شد. پیروزی ابتدایی جنگ با توابین بود. تاریکی شب اعلان پایان نبرد و آغاز ستراحت بود. توابین و لشگر شام روزها را به نبرد و شبهارا به استراحت و مداوای مجروحان مشغول بودند. روزهای نخست، پیروزی با توابین بود.در روز سوم نبرد، هشت هزار نیروی کمکی دشمن وارد عین الورده شد. جنگی بسیارسخت درگرفت. تنها هنگام نماز، دست ازجنگ می شستند. رفاعة بن شداد و دو نفردیگر از توابین، در طول نبرد و در هنگام استراحت در شب، با سخنرانی های حماسی خویش، نیروها را به مقاومت فرا می خواندند. گرچه شمار نیروهای دشمن بسیار بیشتراز توابین بود ولی ایمان و شجاعت توابین توانست باعث برتری آن ها در روزهای نخست جنگ شود. ساز و برگ نظامی دشمن هم بسیار بهتر و بیشتر از توابین بود. نیروهای سواره نظام لشگر شام، شمار تیراندازان وشمار اسلحه ی دشمن به مراتب بیشتر ازتوابین بود. سرانجام ورق جنگ برگشت و پیروزی های لشگر شام آغاز شد. ده هزار نیروی تازه نفس به فرماندهی «ابن نمیر» و «ادهم بن محرزباهلی » در برابر نیروهای خسته و مجروح توابین قرار گرفتند. سواره نظام توابین به سه نفر رسیده بود. بسیاری از توابین شهید وزخمی شده بودند. تیراندازان دشمن درپیروزی آن ها نقش مؤثر داشتند. بالاخره توابین در محاصره ی لشگر شام قرار گرفتند. بیشتر توابین در چهار روز نبردسهمگین به شهادت رسیده بودند. شمارمجروحان نیز فراوان بود. سلیمان بن صردبرای شکستن حلقه ی محاصره از اسب پایین آمد و بانگ برآورد: ای بندگان خدا! هرکه می خواهد زودتر به پیشگاه خداوند برود، از گناه خود توبه کند و به پیمان خود وفا نماید; نزد من بیاید. ای شیعیان اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله! ای افرادی که خواهان خونخواهی فرزند شهید فاطمه علیها السلام هستید، مژده باد برشما به کرامت خداوند!سوگند به خدا! بین شما و شهادت و بهشت وآسودگی از این دنیا، فاصله ای نیست مگرجدایی جان ها، توبه و وفاکردن به پیمان. توابین شمشیرها را از نیام کشیدند وشمشیرهای لخت را به دست گرفته دورتا دورسلیمان بن صرد حلقه زدند و به دشمن یورش بردند. شماری از لشگر دشمن را کشته و زخمی کردند و شجاعانه پیش رفتند.تیراندازان دشمن، توابین را تیرباران کردند.حلقه ی محاصره تنگ ترشد. یزید بن حصین نیزه ای به سوی سلیمان بن صرد پرتاب کرد وسلیمان بن صرد را نقش برزمین کرد.سلیمان بن صرد در حالی که غرق به خون بود، آرام گفت: «فزت و رب الکعبه »; به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم.
سلیمان بن صرد خزاعی از شیعیان مخلص امام علی علیه السلام بود. در آخرین لحظات عمر به یادآورد که امام علی علیه السلام در جنگ صفین به او فرموده بود: سلیمان! تو از افرادی هستی که به انتظار شهادت به سر می برند وهرگز تغییری در عهد و پیمان خود نمی دهی. سلیمان بن صرد چنان شیفته مولای خویش بود که هنگام وصال به آرزوی خویش،همان جمله ای را بر زبان آورد که مولایش درلحظه ی وصال گفته بود. مسیب بن نجبه پس از شهادت سلیمان بن صرد، فرماندهی توابین را برعهده گرفت و به جنگ ادامه داد. پس از شهادت او، عبدالله بن سعد فرماندهی توابین را عهده دار شد. در این زمان، سه نفر اسب سوار از سوی قرقیسیاء به کمک توابین آمدند. آن ها پیک شیعیان بصره و مدائن بودند که برای کمک به توابین در بین راه بودند. پیک شیعیان بصره و مدائن به توابین خبر دادند که شیعیان بصره و مدائن در نزدیکی قرقیسیاء هستند و به زودی به کمک آن ها خواهند آمد. عبدالله بن وال، پس از شهادت عبدالله بن سعد فرماندهی توابین را به عهده گرفت و پس از شهادت او، رفاعة بن شداد فرمانده ی توابین شد. آخرین روز نبرد نیز به پایان رسید. ازچهارهزار نفر، تنها چند نفر بیشتر زنده نمانده بودند. رفاعة بن شداد ادامه ی نبرد رابی فاید دانست و شبانه دستور عقب نشینی راء;ءداد. توابین شبانه عقب نشینی کردند و به قرقیسیاء برگشتند. فرماندار قرقیسیاء به گرمی از آن ها پذیرایی کرد و دستور داد تاپزشکان به مداوای مجروحان بپردازند. توابین پس از استراحت در قرقیسیاء، به سوی کوفه حرکت کردند و به روستای «صندوداء» که نزدیک «هیت » واقع شده بود،رسیدند و در آنجا با شیعیان بصره و مداین که به کمک آن ها آمده بودند، مواجه شدند.شیعیان بصره و مداین وقتی از شهادت توابین آگاه شدند، به همراه بازماندگان قیام در صندوداء به عزاداری برای شهیدان قیام پرداختند. روز بعد، توابین به کوفه برگشتند.هنگامی که توابین به کوفه رسیدند، مختارثقفی در زندان بود. مختار ثقفی از زندان برای توابین پیغام داد و به تعریف از سلیمان بن صرد و شهدای قیام پرداخت و به آن ها نویدداد که پس از آزادی، به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام خواهد کرد.
منابع:
1) اسدالغابه،ابن اثير،تهران،انتشارات اسماعيليان (بيتا)،ج 1، ص 112.
2) خيرالدين زركلي،الاعلام،ج 3، ص 137.
3)ر.ك. شيخ عباس قمي،نفس المهموم (در كربلا چه گذشت)ترجمه محمد باقر كمرهاي،قم،انتشارات جمكران،1374،ص 754-753.
4) خطيب بغدادي،تاريخ بغداد،بيروت،دارالكتب العلميه،1417 ه،ج 1،ص 215.
5)يعقوبي،تاريخ يعقوبي،قم،نشر فرهنگ اهل بيت،(بيتا)،ج 2،ص 257.
6)همان.