تحقیق مجسمه

تحقیق مجسمه (docx) 15 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 15 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مجسمه‌سازي، تنديسگري يا پيکرتراشي هنر همگذاري يا ريخت دادن به اشيا است و ممکن است در هر اندازه يا با هر سازمايه‌اي (مصالحي) انجام گيرد. به فرآورده‌هاي اين هنر تنديس، پيکره يا مجسمه گفته مي‌شود. هر پيکر سه بعدي که به منظور دارا بودن يک بيان هنري آفريده شده را مي‌توان تنديس ناميد. البته بايد توجه داشت که هر شکل دادني را مجسمه سازي نمي‌گويند بلکه بايد در وراي ان يک فکر، خلاقيت يا يک نوآوري وجود داشته باشد. مجسمه‌سازي و مذهب يونانيان، خدايان متعدد خود را بصورت مجسمه در معابد خود قرار ميدادند و آنها را پرستش مي‌نمودند. مجسمه‌هاي سنگي و برنزي بيشماري نيز از قهرمانان خود در ميدانها و معابر عمومي مي‌گذاشتند. مصريان عقيده داشتند که روح هر انساني پس از مرگ به اين جهان بر مي‌گردد و براي اينکه آن روح سرگردان نشود مجسمه‌هايي از سنگ يا برنز يا چوب يا گچ مي‌ساختند و در مکانهاي امني قرار ميدادند و چون آن مجسمه‌ها کاملاً شبيه اشخاصي که مرده بودند ساخته مي‌شد به عقيده آنان روح به آساني مي‌توانست در آنها جاي گيرد. افزون برآن مصريان نيز خدايان خود را بصورت موجوداتي در سنگ يا برنز مجسم مي‌کردند و در معابدشان قرار مي‌دادند. ايرانيان پيش از اسلام، هنگاميکه تمام ملل جز ملت يهود به خدايان متعدد اعتقاد داشتند، داراي مذهبي بودند که به توحيد خيلي نزديک بود. هرودت که ايرانيان دوره هخامنشي را به هم ميهنان خود در کتابي با عنوان «تاريخ» معرفي نموده تعجب مي‌کند از اينکه ايرانيان براي خدايان خود معبد و مجسمه‌اي نمي‌سازند و مي‌گويد آنها براي انجام آيين هاي مذهبي خودشان روي بلنديها مي‌روند و خداوند خود را به اين طريق پرستش مي‌کنند. مجسمه‌سازي در ايران ايرانيان که در تمام رشته‌هاي هنري تزئيني مانند نقاشي، سنگتراشي، منبت‌کاري و غيره مهارت فوق العاده بخرج داده‌اند در فن مجسمه سازي علاقه زياد از خود نشان نداده‌اند و اين عدم علاقه به ايجاد مجسمه، در تمام ادوار تاريخي پيش از اسلام و در دوران اسلامي همچنان ادامه داشته‌است. مجسمه مکشوفي در شمي (از نواحي لرستان) بزرگترين مجسمه‌اي است که تا کنون در خاک ايران پيدا شده، و تنها مجسمه برنزي بزرگي است که از دوران‌هاي قديم ايرانيان به يادگار باقيمانده‌است. ولي مجسمه‌هاي کوچک خصوصاً از عهد اشکانيان و ساسانيان در کشور ما زياد ساخته شده و تمام خصوصيات پيکر تراشي ايران نيز در اين مجسمه‌هاي کوچک ديده مي‌شود. با اين حال مجسمه بزرگي از «اوتان» پادشاه «الحضر» از مرمر تراشيده‌اند و اکنون در موزه موصل محفوظ است و۲۲۰ سانتيمتر ارتفاع دارد و حال اينکه ارتفاع مجسمه شمي از ۱۹۰ سانتيمتر تجاوز نمي‌کند. مي‌گويند يکي از خصايص پيکر تراشي ايرانيان در عهد اشکانيان اين بود که مجسمه را از مقابل مي‌تراشيدند و به آن حرکت نمي‌دادند. مثلاً اگر مجسمهٔ مرمري را که از دوره اشکانيان است و امروز در موزه موصل محفوظ مي‌باشد با مجسمه ديسک انداز، کار «ميرون» مجسمه ساز معروف يونان در قرن چهارم پيش از ميلاد مقايسه کنيم اختلاف زياد ميان آن دو مجسمه مشاهده مي‌نمائيم. در مجسمه ديسک انداز يک پا عقب‌تر از پاي ديگر قرار داده شده و کمر بطرف جلو خم شده و دست يکي بطرف عقب و يکي بطرف جلو به حرکت درآمده. در مجسمه «اوتال» پادشاه الحضر پاي چپ فقط کمي جلوتر از پاي راست قرار داده شده و کفشها کاملاً شبيه به کفشهاي مجسمه شمي است. پادشاه الحضر نيز مانند امير شمي شلوار بلندي بر تن کرده که تا زانويش مي‌رسد و روي قبا کمربندي بسته تا شمشير خود را به آن آويزان کند ولي کمربند کمي پايين تر از حد معمول بسته شده. شايد شمشير سنگيني کرده و آن را پايين آورده. «اوتال» دست چپ خود را روي قبضه شمشير گذاشته و اين عادتي است که حتي در عصر حاضر نيز ديده مي‌شود. ولي دست راست خود را کاملاً بلند کرده مانند اينکه صحبتي مي‌کند و با اين حال دهان او بسته‌است.روي قبا لباده بلندي بر تن پادشاه الحضر ديده مي‌شود که آستينهاي بلندي دارد کلاه وي شباهتي به کلاه درويشان در عصر حاضر دارد. اين کلاه نيز با کمال سليقه و مهارت با نقوش زيبايي برجسته مزين گرديده. «اوتال» سبيلهاي پرپشت و ريش نسبتا بلندي دارد و موهاي بلندش از زير کلاه بيرون آمده‌است. ميان اين مجسمه با مجسمه شمي شباهت زياد وجود و فقط لباس آن متفاوت است. در موزه بغداد نيز سر مجسمه‌اي از سنگ آهکي به اندازه طبيعي تراشيده شده که تمام خصوصيات پيکر تراشي عهد اشکاني را که در مجسمه «اوتال» ديده مي‌شود در بر دارد. در اين مجسمه حرکت ديده نمي‌شود ولي احساسات او را مي‌توان حدس زد ريش و سبيل او بسيار منظم تراشيده شده و شانه زده‌است. موهاي سرش مانند موهاي نقوش برجسته عهد هخامنشي مجعد است و مثل اين است که از زير دست آرايشگري بيرون آمده باشد. [۷] اين دومين مجسمه‌اي است که از الحضر بدست آمده ولي مجسمه ديگري نيز در همين محل پيدا شده‌است که امروز در موزه بغداد است و سر يکي از پادشاهان اشکاني را نشان مي‌دهد کلاه اين پادشاه همان است که روي سکه‌هاي اشکاني ديده مي‌شود و از سوي ديگر شباهت زياد به کلاه «اوتال» پادشاه الحضر دارد ريش و سبيل وي نيز با کمال دقت تراشيده شده. اين سه مجسمه که خارج از ايران هستند بانضمام مجسمه بزرگ شمي کاملاً خصوصيات هنر پيکر تراشي ايرانيان در عهد اشکاني را بما نشان مي‌دهند و آن را از دوره‌هاي ديگر متمايز مي‌نمايند ولي براي تکميل اين خصوصيات مجسمه ديگري را که آن نيز در موزه بغداد است و در الحضر پيدا شده نشان مي‌دهيم. اين مجسمه نيز ۲۰/۲ متر ارتفاع دارد و از مرمر ساخته شده و صاحب آن «سناترک» پادشاه الحضر است. موهاي اين شخص مانند موهاي امير شمي با نواري بسته شده و در طرفين صورت آويزان است. وي نيز مانند «اوتال» پادشاه الحضر دست راست خود را بلند کرده و در دست چپ بجاي شمشير، يک برگ زيتون يا خرما که علامت صلح است بر دست دارد. لباس و کمر او که داراي تزئينات فراوان است شباهت زياد به لباس سفراي کبار کشورهاي کنوني دارد. شلوار او بلند است و چين دارد بدون شک شلوار بلند چين دار که چيزي شبيه به شلوار مردم امروزي در آذربايجان غربي مي‌باشد در زمان اشکانيان بسيار معمول بوده‌است. «سناترک» نيز مانند امير شمي گردن بندي بر گردن و گوشواره‌اي بر گوش دارد. در بالاي سر او پيکر عقابي ديده مي‌شود که بالهايش را گسترده و اين عقاب ما را درباره کلاه که بر سر بعضي از صاحب منصبان عالي‌مقام عهد ساساني ديده مي‌شود روشن مي‌نمايد. از همه اين مجسمه‌ها عجيب‌تر مجسمه دو متري است که در سنگ آهکي تراشيده شده و از الحضر بدست آمده و امروز در موزه موصل محفوظ است. اين مجسمه يکي از افسران عالي رتبه اشکانيان را نشان مي‌دهد که دست چپ را روي قبضه شمشير قرار داده و دست راست را بلند کرده‌است و از اين جهت شباهت به «اوتال» پادشاه الحضر پيدا مي‌کند. دست راست تمام مجسمه‌ها بالا است و شايد به علامت احترام يا سلام باشد. شلوار اين افسر کاملاً شبيه به شلوار امير شمي است و چين فراوان دارد ولي شنلي که بر دوش خود انداخته و در سمت راست سينه بوسيله تکمه آن را بسته شباهت به لباس روميها دارد. تنها نقصي که اين مجسمه دارد اين است که ريش او کوتاه است. صدر اعظم خشايارشا در حال عرض گزارش به حضور شاهنشاه _ نقش نيم برجسته از سنگ که در تخت جمشيد پيدا شده و اکنون در موزه ايران باستان نگهداري مي‌شود مجسمه دو متري که در «الحضر» پيدا شده و در موزه موصل محفوظ است. اين مجسمه يکي از افسران عاليرتبه اشکانيان را نشان ميدهد ه تمام اين مجسمه‌ها از الحضر بدست آمده و الحضر يکي از پايتختهاي قديم ايران در عهد اشکانيان است که روي فرات قرار گرفته و چون در سر حد ايران و روم بود چندين بار بوسيله روميها خراب شده و اکنون خرابه‌هاي آن برپا است. در دوره ساسانيان نيز مانند دو دوره تاريخي اشکاني و هخامنشي علاقه به پيکر تراشي در کشور ما چندان زياد نبود. با اينکه نمونه‌هاي کوچکي از مجسمه‌هاي ساخته شده در آن زمان وجود دارد که، نشان ميدهد استعداد پيکر تراشي در نهاد هنرمندان ايراني خفته بود، ولي به دلايلي که در گفتار پيش ذکر شد علاقه به ايجاد آن نداشته‌اند. تمام خصايص مجسمه شمي در نيم تنه يکي از پادشاهان ساساني که در يک مجموعه خصوصي حفظ شده ديده ميشود. هنگامي که اين پيکر نيم تنه، ساخته شد (اواخر دوره ساساني) هنوز مانند عهد اشکاني داشتن موهاي زياد که از طرفين روي شانه مي‌افتاده معمول بوده و حتي به حجم آن اضافه شده‌است. آيا بايد تصور کنيم که امرا و بزرگان عهد ساساني موهاي بلند داشته و آنرا روي شانه‌هاي خود مي‌انداختند؟ احتمالاً ميان بعضي از امراي ساساني ريش کوسج (ريش بزي) معمول بوده. بزرگان کشور گردنبندهاي مرواريد بر گردن مي‌انداختند و اين کار در عهد اشکانيان معمول بوده‌است. تاج سلاطين ساساني شکلهاي عجيب و غريب به خود مي‌گرفت طرفين آن بصورت بال پرندگان يا شاخ حيوانات درمي‌آمد و در بالاي پيشاني ماه و ستاره‌اي قرار داشت و گوي بزرگي در بالاي آن جاي مي‌گرفت معروفترين مجسمه عهد ساسانيان پيکر شاپور دوم واقع در غار معروف در دره شاپور است. اين مجسمه از اندازه معمولي بزرگتر است. و در قرنهاي اخير بر زمين افتاده بود. اخيراً آنرا روي پاهاي سمنتي قراردادند ولي اينطور به‌نظر ميرسد که وقتي بر زمين افتاده بود زيبايي بيشتري داشت چون ساق پاهاي آهني و سمنتي با قامت شاپور تناسب زياد ندارد. مجسمه سازي در يونان يونانيان، خدايان متعدد خود را بصورت مجسمه در معابد خود قرار ميدادند و آنها را پرستش مي نمودند. مجسمه هاي سنگي و برنزي بيشماري نيز از قهرمانان خود در ميدانها و معابر عمومي مي‌گذاشتند. مصريان عقيده داشتند كه روح هر انساني پس از مرگ به اين جهان بر مي گردد و براي اينكه آن روح سرگردان نشود مجسمه‌هايي از سنگ يا برنز يا چوب يا گچ مي ساختند و در مكانهاي امني قرار ميدادند و چون آن مجسمه ها كاملاً شبيه اشخاصي كه مرده بودند ساخته ميشد به عقيده آنان روح به آساني مي‌توانست در آنها جاي گيرد. بعلاوه مصريان نيز خدايان خود را بصورت موجوداتي در سنگ يا برنز مجسم مي‌كردند و در معابدشان قرار مي دادند ايرانيان قبل اسلام، هنگاميكه تمام ملل جز ملت يهود به خدايان متعدد اعتقاد داشتند و داراي مذهبي بودند كه به توحيد خيلي نزديك بود. هرودت كه ايرانيان عهد هخامنشي را به هم ميهنان خود در كتابي تحت عنوان «تاريخ» معرفي نموده تعجب مي كند از اينكه ايرانيان براي خدايان خود معبد و مجسمه اي نمي سازند و مي‌گويد آنها براي انجام مراسم مذهبي خودشان روي بلنديها مي‌روند و خداوند خود را به اين طريق پرستش مي‌نمايند.   در عهد ما هيچ مجسمه‌اي كه خداي ايرانيان قديم يعني اهورامزدا را به ما نشان بدهد نمي‌شناسيم انسان بالداري كه در پيشاني آرامگاه بعضي از پادشاهان هخامنشي نقش شده اهورامزدا نيست اين فقط تقليدي از نقوشي است كه در همان زمان در آرامگاههاي پادشاهان مصر نقش مي‌شده و چون شاهنشاهان هخامنشي بر كشور مصر تسلط يافته بود ند از بسيار از رسوم مصريان تقليد نمودند. هيچ مدرك كتبي يا منطقي به ما نشان نمي‌دهد كه اين نقش از اهورامزدا باشد. با اين حال وقتي اشكانيان خواستند رب النوع ناهيد يا آناهيتا را نشان دهند آنرا بصورت زني روي سنگ نقش كردند و به همين طريق اهورامزدا در عهد ساسانيان بصورت انساني نقش شده كه قدرت سلطنت را به پادشاهان ساساني مي دهد و مهر يا ميترا نيز بارها بر روي نقوش برجسته در دامنه كوهها بصورت انساني نشان داده شده كه اشعه متعدد، اطراف صورت او را احاطه كرده ولي هيچ يك از خدايان بصورت مجسمه‌اي كه بتواند روي پايه اي قرار گيرد و اطراف آن آزاد باشد در دوران پيش از اسلام در ايران ساخته نشده است.   در كشورهاي مجاور ايران يعني هندوستان و مصر و يونان مجسمه هاي متعدد از دوران‌هاي قديم باقي مانده. هنديها مجسمه بودا را در معابد خود قرار مي دادند. مصريها مجسمه فراعنه را مي‌ساختند و روميها پيكر امپراطوران و سرداران را در سنگ ميتراشيدند يا در برنز مي‌ريختند. تنها مجسمه‌اي كه از شاهنشاهان قديم ايران باقيمانده پيكر شاپور دوم مي‌باشد كه روي تخته سنگي طبيعي كه در غازي در كنار دره شاپور قرار داشته تراشيده شده و معلوم نيست در چه زماني مورد حمله انساني قرار گرفته و به زمين انداخته شده‌است. در اين مجسمه سعي نشده‌است كه شباهتي ميان شاهنشاه و مجسمه وجود داشته باشد. و فقط از طرز آرايش مو و لباس و جزئيات ديگر تشخيص داده شد كه قصد هنرمند مجسم نمودن شاپور دوم بوده است. چند سال پيش آقاي علي سامي در تخت جمشيد سر مجسمه كوچكي را پيدا كرد كه از جنس سنگ لاجورد و تنها مجسمه قابل توجهي است كه تاكنون در تخت جمشيد پيدا شده. صورت جواني است در حدود 22 سال موهاي او مانند تمام موهائي كه در دوران هخامنشي نقش شده مجعد است و بر سر او كلاه كنگره داري است كه مخصوص پادشاهان يا وارثان بلا فصل آنها است. كنگره نماينده شهر و پايتخت است بعداً بصورت تاج كنگره دار در‌آمده و علامت قدرت و حكومت است. اين سر بصورت مجزي از بدن ساخته شده و روي بدن الصاق شده است. ابتدا گفته شد نقش جواني خشايارشا است. بعداً گفته شد نقش داريوش اول است. هيچ معلوم نشده به چه مناسبت بايد خشايارشا يا داريوش باشد. به هر حال تاج كنگره دار او علامت سلطنت است و چون داريوش اول وقتي به پادشاهي رسيد بيش از يك جوان معمولي سن داشت بهتر است بگوئيم اين سر مجسمه خشايارشا است. بدون شك نبايد فرض كرد كه شباهتي به شخص خشايارشا داشته باشد زيرا تمام نقوش برجسته تخت جمشيد مانند شاهنشاه و خدمتگزار و سربازان بهم شبيه است به اين معني كه سنگتراشان يك صورت خيالي براي همه در نظر گرفته و طبق آن شاه و سرباز و خدمتگزار را نقش كرده اند. تنها اختلافي كه ميان آنها وجود دارد جزئيات لباسي است كه آنها را از يكديگر متمايز مي نمايد. چون كتيبه اي همراه اين سر مجسمه نبوده نمي توان   [3]   بطور قطع آن را به شاهنشاه معيني نسبت داد ولي چون خشايارشا بيش از ساير شاهنشاهان هخامنشي در تخت جمشيد اقامت داشته، احتمال دارد اين سر تصوير او باشد. جز اين سر مجسمه، پيكر ديگري كه در سنگ يا گچ تراشيده شده باشد يا در برنز ريخته شده باشد از دوره هخامنشيان در دست نيست. با اين حال در مجموعه‌هاي خصوصي خارج از ايران چند مجسمه گلي كوچك وجود دارد كه به دوره هخامنشي نسبت داده مي‌شود ولي از نظر هنري به پاي سر مجسمه نامبرده در بالا نمي‌رسد. از دوره اشكانيان مجسمه‌هاي برنزي و گلي بسيار كوچك بدست آمده كه بعضي از آنها به سبک يوناني ساخته شده و بعضي ديگر به سبك ايران است ولي از همه آنها مهمتر دو مجسمه است كه هر دو در موزه ايران باستان قرار دارند و قابل مطالعه مي‌باشد. يكي از آنها سر مجسمه مرمري است كه در حدود سي سال پيش در شوش بوسيله هيئت فرانسوي پيدا شد و باستان شناسان فرانسوي پس از مطالعه و تحقيق درباره آن اظهار كرده اند تصوير ملكه « موزا» زن فرهاد چهارم است كه نژاد او ايتاليائي بود. ملكه موزا نيز تاج كنگره داري بر سر دارد ولي احتمال دارد شباهت مجسمه در اين مورد با ملكه اشكاني كامل بوده باشد زيرا تمام جزئيات قيافه و حتي چين زير گردن نشان داده شده. احتمالاً ملكه موزا هنگامي كه شبيه او را در سنگ مي تراشيدند در حدود سي يا سي و دو سال داشته. قطعاً به تاج ملكه چيزهاي ديگري الصاق شده بوده كه امروزه از ميان رفته     [4]     چون قسمت پشت سر مجسمه صيقلي نشده. اين مجسمه نيز روي بدن مجزايي قرار مي‌گرفت و در كنار ديوار واقع مي‌شده. در روي پيشاني مجسمه نام سنگ تراش بدين طريق به خط يوناني نوشته شده ( آنتينوكوس پسر درايانتوس). بنابراين تنها مجسمه مرمر قابل توجهي كه از عهد اشكانيان باقي مانده بدست سنگتراشان يوناني ساخته شده و اين فرض تأييد مي‌شود كه هنرمندان ايراني علاقه زياد به ساختن مجسمه نداشته‌اند. مجسمه سوم متعلق بدوره اشكاني و از جنس برنز است. اين مجسمه تمام قد است حتي كمي از قد معمولي انساني بزرگتر است. ميان سر و بدن كه مجزي از هم ساخته شده تناسب صحيحي موجود نيست و باز مي‌بينيم كه ساختن مجسمه هاي دو قطعه يعني بدن مجزي از سر در ايران مورد توجه بوده‌است. هنر ساختن مجسمه‌هاي بزرگ برنزي در ايران زياد معمول نبوده و اينطور به نظر مي رسد كه سازنده اين مجسمه آشنايي به يك مجسمه سازي برنزي يوناني داشته. با اين حال گذشته از فن برنز ريزي، ساير جزئيات پيكر سازي مربوط به اين مجسمه كاملاً ايراني است. از مطالب بالا مي توان چنين نتيجه گرفت كه، ايرانيان كه در تمام رشته‌هاي هنري تزئيني مانند نقاشي، سنگتراشي، منبت‌كاري و غيره مهارت فوق العاده بخرج داده‌اند در فن مجسمه سازي علاقه زياد از خود نشان نداده اند و اين عدم علاقه به ايجاد مجسمه، در تمام ادوار تاريخي پيش از اسلام و در دوران اسلامي همچنان ادامه داشته است. ريشه ها و رويکرد هاي مجسمه سازي در ايران هنرمجسمه سازي با توجه به كيفيت منحصر به فرد آن در تغيير محيط زيست انسان و جنبه موثراجتماعي،از شاخه هاي مهم هنرهاي تجسمي به شمار مي رود. اين هنر بسيار پرهزينه بوده و با توجه به آنكه بخش مهمي از حضور آن در فضاهاي رسمي انجام مي شود، بسيار وابسته به سياست گذاري هاي كلان فرهنگي كشورهاست. سياست تخليص (پيوريسم) در عرصه فرهنگي به شكل معمول سياست كشورهاي جهان سوم پس از بروز يك انقلاب است. اين سياست در كشورهايي مانند ايران، مكزيك، كوبا و ونزوئلا مورد تاكيد قرار گرفته به نحوي كه دراين كشورها مردم پس از رهايي از يوغ استعمار به بازيافت ريشه هاي فرهنگي و ملي خود علاقه نشان مي دهند و دولت هاكه برآمده از انقلابي ملي هستند،اين سياست را در دستور كار خود قرار دادند. بااين حال به دليل وجود ارتباطات بين المللي و به دنبال برقراري روابط تجاري، خواه ناخواه تاثيرات فرهنگي در اين كشورها پديدار مي شود و هنر ملي اين كشورها تحت تاثير دنياي بيرون قرار مي گيرد. در اين ميان برخي از هنرمندان قادر مي شوند با توجه به تاكيد ملي خود به گونه اي از هنر مجسمه سازي دست يابند كه مورد توجه ديگر كشورهاي جهان نيز قرار گيرد. هنر مجسمه سازي از دوران باستان مورد توجه ايرانيان بوده و بسياري از ايراني ها با نقش برجسته هاي به جاي مانده از تخت جمشيد، مجسمه داريوش، سرباز مفرغي ساساني، اسب بالدار و بسياري نمونه هاي ديگر آشنايي دارند. به گزارش ايرنا، با حمله اعراب به ايران در دوره ساسانيان، اين هنر كه از منظر آنها، نشانه هايي از بت پرستي و كفر در آن ديده مي شد، تحريم و هنرمندان ايراني از پرداخت مستقيم به اين هنر منع شدند. هنرمندان مجسمه ساز ايراني درآن دوران به پيوند با زندگي روزمره پرداختند و به توليد اشيايي دست زدند كه علاوه بر بروز خلاقيت هاي مجسمه سازان، داراي كاربري و مصرف روزمره بود. قفل هاي آهني با شكل جانوران و پرندگان و يا رمل و اسطرلاب هايي با شكل اژدها و سيمرغ را مي توان در زمره نتايج اين دست فرايندهاي خلاقانه عنوان كرد. دراين دوران مجسمه سازي به صورت كاربردي درآمده بود و به صورت دق الباب، ظروف و وسايلي كه در زندگي روزمره از آنهااستفاده مي شد، خودنمايي مي كرد. باشروع قرن بيستم، شرايط اجتماعي ايران دچار تغييرودگرگوني شد و هنرمندان مجسمه ساز امكان پرداخت مستقيم به هنر خود را بار ديگر بدست آوردند. شاهان قاجار به تقليد از شهرهاي اروپايي و آنچه در سفرهاي خود ديدند، نصب مجسمه در ميدان هاي تهران و ديگر شهرها را آغاز كردند. ابوالحسن صديق و علي اكبر صنعتي زاده از پيشگامان اين هنر در ايران هستند و در دهه هاي سي وچهل شمسي،ايران نيز از جريانهاي تازه هنري جهان بي تاثير نماند. نخستين دانش آموختگان هنرستان هاي تجسمي كه براي ادامه تحصيل به اروپا و آمريكا سفر كردند با ايده هاي جديد به ايران بازگشتند و عشق به تجدد و مدرنيسم كه توسط دفتر هنري وابسته به دربار پهلوي و وزارت فرهنگ و هنرآن زمان تاييد و ترويج مي شد به عنوان حامي اين هنرمندان انديشه هاي آنان را به عنوان مهمترين جريان هنري كشور تبليغ كرد. اين جريان تا سال ۱۳۵۷كه انقلاب اسلامي درايران به وقوع پيوست، به شكل مستمر به رشد خود ادامه داد. نخستين نمايشگاه رسمي مجسمه پس از انقلاب اسلامي، در موزه هنرهاي معاصر و در سال ۱۳۶۸برپا شد. اين هنر بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دچار تحول و نوزايي شد و هنرمندان مجسمه ساز به مضمون هاي ملي و بازيافت فرهنگي خود هماهنگ با آرمان هاي انقلاب دست زدند. مجسمه سازان ايراني كه بنا به ارتباطات بين المللي از جريان حوادث و رويدادهاي اين هنر در جهان آن سوي مرزها باخبر بودند، در يك برزخ بين سنت ها و هماهنگي و همساني با مدرنيسم به وقوع پيوسته در ديگر كشورها سرگردان بودند. جامعه ايراني خود به استقبال مدرنيزاسيون آمده بود و تلاش داشت تا نمود آن را در هنر ببيند اما از سوي ديگر نفهميدن ريشه هاو بنيان هاي مدرنيته كه ناشي از رايج نبودن «تفكرانتقادي» درطبقه نخبه جامعه بوداز مدرنيزاسيون تحولي شكلي (فرماليستي) و بي بنياد مي ساخت. تفكر انتقادي به عنوان نيروي محرك مدرنيته زير ساخت هاي لازم براي طرح و تحقق مفاهيم اصلي مدرنيته را به وجود مي آورد و به دنبال آن مدرنيزاسيون آغاز مي شود اما در كشورهايي نظير ايران كه اين شيوه فكري به شكل نهادينه آموزش داده نمي شود، مدرنيزاسيون يك كالاي وارداتي و مصرفي است. اين مساله زمينه وابستگي فكري كشور را به وجود مي آورد و هنرمندان مجسمه ساز كشور را به جهان برزخي رهنمون مي كرد، زيرا اين هنرمندان در مرزهاي ملي خود قدرت خلاقه ندارند و به تقليد از هنرمندان اروپايي مي پردازند. نمود ديگراين امراعتباري است كه براي حضوربين المللي و كسب جوايز خارجي درجامعه هنري قابل مي شوند، به اين معني كه هنرمندي كه از سوي متخصصان خارجي مورد تاييد قرار مي گيرد، به عنوان يك هنرمند مهم درداخل كشور جلوه مي كند. نتيجه اين رويكرد، وابستگي فكري هرچه بيشتر هنرمندايراني به همتاي اروپايي اوست كه با دو رويكرد اصلي شناخته مي شود، عده اي ازهنرمندان كه بنا به گرايشات سياسي پرهيز از جهان غرب را در دستور كار خود قراردادند رو به سوي هنر شرق دورآورده و مروج انديشه هاي هنرمندان آن سامان مي شوند و جريان ديگر هنري كشور همچنان خود را دراختيار تبليغ هنرمندان اروپا و غرب قرار داده است. هر چند آنچه فراموش شده، ريشه هاي فكري و منطقي نظام فرهنگي تاريخي ملت ايران است به اين معني كه هنرمند بجاي درون نگري در فرهنگ باستاني و ريشه دار رايج در سرزمين خود به تقليد آثار هنرمندان مشهور شرق دور يا غربي مي پردازند و به اين ترتيب اوج انحطاط فرهنگي كشور را رقم مي زند زيرا فردي كه بايد به بازيافت نوين پايه هاي فرهنگي ايراني به تجديد بنا و استمرار آن كمك كند خود عامل ضربه و از پاي انداختن آن مي شود. درچنين شرايطي آنچه در كشورهاي انقلابي در مورد هنر رخ داده،عقيم مي ماند و هنرمند همچنان از بطن جامعه جدا مانده و توان لازم را نخواهد داشت. انقلاب اسلامي، فضا را براي ارتقاي همه جانبه هنر به ويژه هنر مجسمه سازي كه ريشه در فرهنگ غني ايراني دارد فراهم ساخته، تقويت ريشه هاو غني سازي تكينكي اين عرصه امري مفروض بر هنرمندان اين عرصه است. بافضاي ايجاد شده در كشور و پرداخت به مفاهيم عميق هنري در اركان مختلف فرهنگي، چشم انداز عرصه هاي مختلف اميدواركننده، شفاف و عرصه براي فعاليت هنرمندان در قالب نسل هاي ديروز، امروز و فردا مهيااست

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته