تحقیق محاربه در فقه اسلام (docx) 19 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 19 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
محاربه در فقه اسلام
1-1) معناي لغوي محاربه
2-1) محاربه در قرآن كريم
3-1) اصطلاح محاربه از ديدگاه اماميه
4-1) اصطلاح محاربه از ديدگاه اهل سنت
(1-1 معناي لغوي محاربه
در ادبيات عرب محاربه مصدر باب مفاعَلَه که ماضي آن "حارَبَ" از ريشه ثلاثي مجرد حرب است. و معناى لغوى آن نقيض «سلم» يعنى آشتى است: " حرب الرجل اي سلبه المال و ترکه بلا شي".
بنابراين، واژه مزبور از نوعى مقاتله (كار زار) گرفته شده كه در آن از ابزار قدرت و زور استفاده مى شود.
براساس اين تعريف بين محاربه به معناى مقاتله، و منازعه به معناى خصومت و عداوت تفاوت قائل مى شويم.زبيدى در تاج العروس گويد:حرب در برابر سلم است و اين دو واژه نقيض يكديگرند. از اين رو به «قتال»، «حرب» گفته مى شود. قاموس قرآن نيز "حرب" را به معناي جنگ آورده است و به خاطر همين معنا "محراب" مسجد را که محل جنگ با شيطان و هواي نفس است به اين نام ناميده اند. و علامه طباطبايي در تفسير الميزان حرب را در برابر سلم به معناي آشتي بيان نموده است .
با نگاهى به تعريف ها و عناوين فوق روشن مى شود كه ويژگى استفاده از ابزار قدرت در اظهار خصومت و دشمنى در همه آنها وجود دارد گر چه در برخى، چون و مصارعه، از سلاح استفاده نمى شود.بنابراين، استعمال واژه «حرب» در مواردى كه جنگ حقيقى و اعمال زور وجود نداشته باشد، استعمال مجازى است، مانند استعمال واژه «حرب» به معناى دشمن در جمله «أنا حربٌ لمن حاربنى» و به معناى محارب در جمله «فلان حرب فلان» و به معناى دشمن و محارب در جمله «فلان حرب لي» (فلانى دشمن و محارب من است، هرچند كه محاربش نباشد...).
بر اساس اين تعريف ها دربرخى از استعمالات واژه «حرب»، كارزار با اسلحه و ديگر ابزار آلات جنگى و قهرى، به مرحله فعليت نرسيده است ليكن دشمنى در اين گونه استعمال ها به منزله قتال و كارزار قرار گرفته است و كلام ابن منظور در جمله «فلان حرب لي، اي: عدو محارب و ان لم يكن محاربا» بيانگر همين استعمال است. از اين رو در لسان العرب، واژه «حرب» را در آيه « فَاْذَنُوا بِحَربٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه» به قتل تفسير كرده است.
آرى، او در تفسير آيه «... الَّذينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه»، اين واژه را به معصيت و نافرمانى تفسير كرده است، گويا چون وقوع جنگ حقيقى با خدا و پيامبر را نامعقول مى پنداشت كلمه «محاربه» را در آيه به معصيت تفسير كرد. ليكن ابن منظور وقتى كه به تعريف معناى محاربه از ديدگاه علما و مفسران مى پردازد، دوباره حرب را به قتال معنا مى كند و از عداوت و عصيان به استعمال سلاح و زور تعبير مى آورد.
اين معنا را مى توانيم در ساير استعمالات و مشتقات اين ماده پيدا كنيم، مانند «حربه» به معناى زوبين يا نيزه كوتاه و «حُرِبَ» به معناى همه مالش به تاراج رفت و«حارِبْ» به معناى مُسَلَّح.
2-1) محاربه در قرآن كريم
«حرب» كه ريشه محاربه است، در شش جاى قرآن به كار رفته است. علاوه بر آيه محاربه كه محور بحث ماست، در آيه هاى زير نيز به چشم مى خورد:
1- فَإِن لَم تَفعَلوا فَاْذَنُوا بِحَربٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه وَإن تُبتُم فَلَكُم رُؤوسُ اَموالِكُم لاتَظلِموُن ولاتُظلِمُون،
2- كُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَربِ أَطفَأَهَا اللّهُ وَيَسعَونَ فِي الاَرضِ فَسَاداً وَاللّهُ لايُحِبُّ المُفسِدين،
3- فَإمّا تَثقَفَنَّهُم فِي الحَربِ فَشَرِّدبِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم يَذَّكَرونَ،
4- وَالَّذينَ اتَّخَذوا مَسجِداً ضِراراً وَكُفراً وَتَفريقاً بَينَ المُومِنينَ وَإرصَاداً لِمَن حارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبلُ وَلَيَحلِفُنَّ إن أرَدنا اِِلّا الحُسنى وَاللّهُ يَشهَدُ إنَّهُم لَكاذِبونَ،
5- فَإذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَربَ الرِّقَابِ حَتَّى إذَا أثخَنتُمُوهُم فَشُدُّوا الوَثَاقَ فَإمَّا مَنَّا بَعدُ وَإمَّا فِدَآءً حَتَّى تَضَعَ الحَربُ أوزَارَهَا ... ،
با نگاهى كلى و اجمالى به تفسير اين آيات در مى يابيم كه مصداق متيقن ماده «حرب» رويارويى و مقاومت قهر آميز و مسلحانه در برابر خدا و پيامبر است.
نكات زير نيز مؤيد برداشت و تفسير ياد شده است:الف) استعمال واضح واژه «حرب» در رويارويى مسلحانه در آيه هاى 64 از سوره مائده و 57 از سوره انفال و چهار از سوره محمد(ص).
ب) قرارگرفتن واژه «تشريد» (پراكنده كردن دشمنان حربى و پيروانشان) دركنار واژه «حرب» در آيه 57 از سوره انفال.
در خور توجه است كه در دلالت و ظهور واژه حرب بر كارزار مسلحانه فرق نمى كند كه الف و لام موجود در آن الف و لام عهد باشد يا الف و لام جنس.
ج) ذكر پيمان شكنى دشمنان خدا و مسلمانان در آيات قبل از آيه 57 سوره انفال.
د) فرمان خدا به مسلمانان درباره جمع آورى نيرو و اسلحه به منظور ايجاد ترس در صفوف دشمنان در آيات پس از آيه 57 سوره انفال.
ه) كنار هم قرار گرفتن اصطلاحات «فضرب الرقاب» (زدن گردن ها)، «اثخان فى القتل» (زياده روى در خونريزى)، «تشديد الوثاق» (سختگيرى نسبت به اسيران جنگى وساير موارد مشابه در آيه چهار سوره محمد.
و) تعبير «ايقاد النار» (برافروختن آتش جنگ در سوره مائده كه برجنگ و كارزار واقعى ظهور دارد.
ز) علاوه بر موارد فوق مفسران گفته اند: آيات مذكور در باره جنگ هايى است كه بين پيامبر(ص) و يهوديان مدينه (از اهل كتاب) رخ داده است مانند جنگ هاى آن حضرت با طوايف بنى نظير، بنى قينقاع، بنى قريضه و ديگر طوايف.
ح) مفسران در باره آيه ربا از سوره بقره، گفته اند: اين آيه ربا خوارانى را كه پس از فتح طائف، رباهاى باقى مانده از عهد جاهليت را همچنان از بدهكاران خود طلب مى كردند، تهديد به جنگ و استفاده از زور مى كند.
براساس روايت مقاتل، اين آيه در باره چهار برادر از اهل ثقيف (به نام هاى مسعود، عبد يا ليل، حبيب و ربيعه فرزندان عمروبن عميربن عوف ثقفى) نازل شده است زيرااينان به بنى مغيره وام مى دادند و ربا مى گرفتند. پس از آن كه پيامبر به طائف وارد شد و با مردم ثقيف صلح كرد، اين برادران اسلام آوردند و طلب باقى مانده از رباى خود رااز بنى مغيره درخواست كردند و براى رفع اختلاف خود نزد عتاب بن اسيد كارگزار رسول خدا در مكه رفتند. عتاب قضيه را براى پيامبر نوشت وخداوند در پاسخ به آنان،آيه مزبور را نازل كرد.
در شان نزول آيه مزبور نيز گفته اند: عباس و خالد بن وليد در زمان جاهليت با هم شريك بودند و معاملات ربوى با فرزندان عمروبن عمير از قبيله ثقيف داشتند و پس ازاسلام باقى مانده رباهاى قبلى را از ايشان مطالبه مى كردند كه آيه مذكور در اين مورد نازل شده است.
ط) همه مفسران در تفسير آيه مسجد ضرار از سوره توبه، گفته اند: منظور از «مَن» در آيه « وَإرصَاداً لِمَن حارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبلُ...» ابوعامر راهب است كه قبل ازآن بارسول خدا به محاربه و كارزار برخاست و در برانگيختن احزاب بر ضد پيامبر نقش زيادى داشت. ابوعامر پس از فتح مكه به طائف گريخت و پس از فتح طائف و اسلام آوردن اهل آن، به روم گريخت و نصرانى شد.
ابو عامر با نوشتن نامه اى به منافقان، از آنها خواست كه به ساختن مسجد برخيزند و براى جنگ و قيام بر ضد پيامبر، خود را آماده كنند واز سوي ديگر خود نيز نزد قيصر پادشاه روم رفت تا او را به جنگ عليه مدينه و بيرون راندن پيامبر(ص) از اين شهر، تشويق و ترغيب كند.
در تفسير آيه مورد بحث (آيه محاربه) مفسران در شان نزول آن و به عبارت ديگر، در تشخيص حادثه اى كه سبب نازل شدن اين آيه شده است، اختلاف كرده و سه احتمال ذكر كرده اند:
1) اين آيه در باره اهل كتاب نازل شده كه پيمان شكستند و به فساد و تباهى در زمين پرداختند. ابن جرير طبرى (در تفسير كبير) اين مطلب را از ابن عباس آورده است. اگر چه طبرى از ضحاك در برخى از نصوص روايت كرده است كه اين قوم راهزنى هم مى كردند.
2) ابو داود و نسايى از قول ابن عباس، و طبرى از قول حسن بصرى وعكرمه گفته اند: اين آيه در باره عموم مشركان نازل شده است و شامل مسلمانان نمى شود.
3) بيشتر مفسران گفته اند كه اين آيه درباره قومى تازه مسلمان نازل شده كه بر شتران جمع آورى شده از زكات يورش بردند و ساربانان را كشتند و شتران را به تاراج بردند. فقها نيز اين قول را برگزيدند.
ظاهر همه احتمالات مزبور نشان مى دهد كه مخالفت و عصيان همراه با استفاده از زور درمفهوم محاربه اخذ شده است به استثناى روايت طبرى از ابن عباس كه مطلق است و شامل غير كارزار نيز مى شود زيرا پيمان شكنى و فساد در زمين با قتال و كارزار و به كار بردن اسلحه و زور ملازم نيست، بلكه با عصيان و محاربه معنوى هم تحقق مى يابد. ما اين مطلب را به روشنى در دومين ركن از اركان محاربه بيان خواهيم كرد. اگر چه احتمال دارد كه مراد اين روايت اشاره به فعاليت ها و اقدامات يهوديان درمحاربه با پيامبر(ص) باشد.
در مقابل آن همه نصوص و فتاوا كه بر بودن عنصر «زور و نيروى مادى» در محاربه تاكيد دارد علاوه بر مدلول لغوى ماده «محاربه» كه ذكر آن گذشت، نمى توان به روايت طبرى اعتماد كرد.
چكيده استنادات درباره ادعاى اطلاق آيه مورد بحث، به گونه اى كه مطلق خصومت و منازعه معنوى با خدا و رسولش را شامل شود، عبارت است از:
الف) بنابرآنچه از لسان العرب در تفسير جمله «فلان محارب لي» ذكر كرديم يعنى، «فلانى دشمن محارب من است هر چند محاربه اى در كار نباشد» مفهوم «محاربه» درلغت،گاه در مجرد «خصومت» به كار مى رود و اين معنا اگر چه مجازى است، اما در زبان عربى استعمال شده است. و مى دانيم كه در قرآن كريم، استعمالات مجازى، فراوان يافت مى شود. بنابراين، احتمال دارد كه مراد قرآن، معناى مجازى آن باشد و شايد مناسب ترين معنا باشد.
ب) گفته شد كه برخى چون ابن منظور محاربه مذكور در آيه را بر مجرد معصيت و نا فرمانى حمل كرده اند و فاضل جواد در تفسير خود در تاييد همين معنا گفته است:احتمال دارد محاربه با خدا و رسولش مراد باشد به اين اعتبار كه به نهى خدا و رسول ازمحاربه، گوش ندادند و گويى عدم اطاعت از نهى خدا و رسول، نوعى محاربه ورويارويى با آنها تلقى شده است.
از ديگر سو، چون عنوان محاربه در عرف، برمجرد معصيت و نافرمانى صدق نمى كند با اين توجيه كه گاه بروز اين عمل ناشى از ضعف و جهالت و نادانى است و درحقيقت مرتكب شونده، تمرد و نافرمانى يا دشمنى و خصومت با خدا را قصد نكرده است پس مراد از خصومت با خداى متعال بايد به گونه اى باشد كه بر اصرار يا تمرد واستمرار دلالت كند مانند آن كه عصيان تكرار شود يا با نپذيرفتن حكم شرع يا نپذيرفتن فرمان پيامبر يا امام همراه باشد.
ج) در روايتى از ابن عباس با قطع نظر از صحت يا سقم آن محاربه، مصداق نقض عهد و پيمان شكنى تفسير شده است. بنابراين مى توان با استفاده از روايت مزبور،محاربه را بر چنين مصداقى تطبيق داد و مفهوم آن را شامل چنين مصداقى دانست.
ليكن نكات مزبور به تنهايى براى برگرداندن مفهوم محاربه از معناى لغوى و حقيقى آن به معنايى ديگر كافى نيست. به ويژه اين كه در تفسير آيات گذشته ذكر شد كه اين ماده در مواردى استعمال شده است كه عصيان و نافرمانى همراه با توسل به زور (مبارزه مسلحانه) باشد.
3-1) اصطلاح محاربه از ديدگاه فقيهان اماميه
شيخ مفيد: هنگامى كه اهل دغاره در سرزمين اسلام سلاح كشيده و اموال مردم را تصاحب كنند، امام درمورد آنها مخير است كه آنها را با شمشير به قتل برساند، يا به دارشان بكشد تا بميرند و يا دست و پاى آنها را در خلاف جهت يكديگر قطع كند، يا آنها را از شهر به مكان ديگر تبعيد كند و كسى را مامور كند تا در هيچ مكانى مستقر نشوند، مگر اينكه آنها را از آنجا به مكانى ديگر تبعيد كنند تا زمانى كه آثار توبه و اصلاح در آنها نمايان شود. اما اگر شمشير كشيده و كسى را كشته باشند، كشتن آنان در هر حال واجب است، چه با شمشير، چه با دار زدن، تا اينكه بميرند و نبايد آنها را بر روى زمين زنده گذارد.
«دغاره» به معناى ربودن است.در روايت است: «لاقطع في الدغارة المعلنة»، يعنى در ربودن ظاهر و آشكار حد قطع جارى نمى شود.
به هر حال شيخ مفيد در مورد دزدانى كه آشكارا دزدى مى كنند هنگامى كه دزدى آنها همراه با كشيدن سلاح باشد، مى فرمايد: «امام در مورد آنها در بين حدود چهارگانه اى كه در آيه شريفه آمده مخيراست» ، گويا وى محارب را به كسى كه براى ترساندن مردم و ربودن اموال آنها شمشير كشيده، تفسير كرده است.
حقيقت آن است كه از كلام شيخ مفيد بيش از اين استفاده نمى شود كه حكم آيه در مورد اهل «دغاره» جارى مى شود و كلام او دلالت ندارد كه عنوان «محارب» مختص به اين گروه است. لذا منافاتى ندارد كه «محارب» داراى معنايى كلى باشد كه هم شامل اهل دغاره شود و هم كسانى را كه در مقابل حكومت اسلامى قيام مسلحانه نموده اند در بر گيرد.
شيخ طوسي: ايشان به نقل اقوالى در معناى آيه پرداخته که عده اى گفته اند: مراد، اهل ذمه اى است كه نقض عهد كرده و به سرزمين دشمن بپيوندند و با مسلمانان جنگ كنند. عده اى ديگر گفته اند: مراد از آيه، مرتدين از اسلام است كه وقتى امام به آنها دست يابد، چنين مجازاتى را در مورد آنها اجرا مى كند. جميع فقها نيز گفته اند كه مراد از آيه «قطاع الطريق» است و او كسى است كه شمشير كشيده، راه ها را به قصد راهزنى نا امن مى كند.
سپس مى فرمايد:بنابر روايت اصحاب ما، مراد از آيه هر كسى است كه شمشير بكشد و مردم را بترساند، در خشكى يا دريا، درآبادى يا صحرا. نيز روايت شده كه «دزد» نيز محارب است و در برخى روايات ديگر آمده است كه مراد از آيه راهزنان هستند، چنانچه فقها نيز آن را گفته اند. كلام ايشان ظهور در اين دارد كه براساس مشهور روايات عنوان و حكم محارب در آيه شريفه، مختص كسى است كه براى ترساندن مردم شمشير بكشد، و بنابر برخى از روايات، اختصاص به قطاع الطريق دارد و همچنين سارق مسلح نيز بدان ملحق شده است.همچنين شيخ طوسى در باب قطاع الطريق از كتاب خلاف گفته است:مساله 1: محارب مذكور در آيه محاربه همان راهزنانى هستند كه سلاح بركشيده و راه را نا امن نموده اند.
همچنين وى در كتاب نهايه، ديدگاه خود در خلاف را برداشت از برخى روايات دانسته است. وى در باب حد محارب و نباش ومختلس گفته است:محارب كسى است كه سلاح بكشد و از اهل ريبه باشد، در شهر يا خارج آن در سرزمين شرك يا در سرزمين اسلام، شب يا روز، پس در هر زمانى كه اين كار را انجام دهد، او را «محارب» گويند و اگر كسى رابكشد و مال او را هم نبرد در هر حال سزايش قتل است.
در ادامه، نوع حد «محارب» را به حسب نوع جنايتى كه مرتكب شده به تفصيل بيان كرده و سپس مى گويد:دزد نيز محارب است، پس اگر به كسى دزد بزند، جايز است كه با او بستيزد و از خود دفاع كند...اگر گروهى راهزنى كنند و اقرار به اين عمل نمايند، حكمشان همان است كه بيان كرديم و در صورتى كه اقرار نكنند، ولى بينه برآن اقامه شود نيز حكمشان همان است.
روشن است كه وى در اين كتاب نيز همان تفسير خود در مبسوط در مورد محارب را پذيرفته و راهزنان را محكوم به حكم محارب يا از مصاديق آن دانسته است.همو در تفسير تبيان، در ذيل آيه محاربه چنين نگاشته است:محارب از نظر ما كسى است كه سلاح بكشد و راه را نا امن كند، حال چه در شهر اين عمل را انجام دهد و چه در خارج شهر. «دزد» نيز محارب است، چه در شهر و چه در غير شهر. اوزاعى و مالك و ليث ابن سعد و ابن لهيعة و شافعى و طبرى نيز با اين نظر موافقند. گروهى نيز گفته اند كه محارب، راهزن در خارج شهر است. ابوحنيفه و اصحابش از طرفداران اين نظرند و از عطاء خراسانى نيز اين نظريه نقل شده است. و معناى «يحاربون الله» جنگ با خدا، جنگ با اولياء خدا و رسول خدا است. «و يسعون فى الارض فسادا» همان سلاح كشيدن و ايجاد نا امنى در راه است، و مجازاتشان به اندازه استحقاق آنهاست.
ملاحظه مي شود كه وى در اينجا محارب را مانند كتاب خلاف به معناى كسى كه شمشير بكشد به قصد ناامن كردن راه، دانسته. بنابر اين ديدگاه شيخ در مبسوط همانند نهايه است و در خلاف با تبيان همانند است.
ابن براج : محارب کسي است كه از «اهل ريبه» باشد و سلاح بكشد، درخشكى يا دريا، در شهر يا غير آن، در سرزمين اسلام يا در سرزمين شرك، شب باشد يا روز.
ظاهر كلام وى حاكى از آن است كه بر صرف كشيدن سلاح، اگر چه براى ترساندن مردم نباشد، عنوان محارب صادق است، مگر اينكه گفته شود: جمله «من كان من اهل الريبة» در صدر كلام وى، بر اين قيددلالت دارد كه سلاح كشيدن بايد به منظور ترساندن مردم باشد.
ابن حمزه: ايشان در فصل بيان حكم محارب گفته است: محارب كسى است كه سلاح آشكار كند، زن باشد يا مرد، در هرزمان و هر مكان كه باشد تفاوت نمى كند و اين از سه حال خارج نيست: قبل از چيره شدن بر او توبه كند، پس از چيره شدن توبه كند، نه توبه كند و نه به او دست يابند.
ايشان نيز محارب را به كسى تفسير كرده كه سلاح كشيده و آن را مقيد به انگيزه ترساندن مردم، يا نا امن كردن راهها نكرده است. لذا بنابر تفسير ابن حمزه شامل صورتى كه شخص به منظور قيام بر ضدحكومت اسلامى سلاح كشيده نيز مى شود. تقسيم او نيز شاهدى است بر اين كه اين تفسير او ناظر به آيه بوده است، چرا كه در ذيل آيه آمده است: « إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيْهِمْ...».
ابو صلاح حلبى: برنامه هاى مربوط به جهاد دو گونه است: يكى احكام حرب و محاربين و ديگرى تقسيم غنائم.
سپس انواع كسانى را كه سلطان با آنها به جنگ بر مى خيزد، ذكر نموده، مى نويسد:
اگر از دسته محاربين باشند و آنها كسانى هستند كه به قصد راهزنى و نا امن كردن راهها و كوشش براى فساد در زمين، از «دارالامن» بيرون آمده باشند زمامدار مسلمين يا هر كسى كه صلاحيت داشته باشد بايدآنها را به بازگشت به «دارالامن» دعوت كند و آنها را بترساند كه در صورت محاربه، حكم خداوند را در مورد آنها اجرا خواهد كرد. پس اگرتوبه كرده و سلاح را بر زمين گذاشتند و به دارالامن بازگشتند نمى توان آنها را مجازات كرد و الا بايد قواى اسلام يعنى هركس كه توانايى جنگ داشته باشد به آنها حمله كند و زمانى كه برآنها چيره گشت، خونشان هدر است و كشتگان مسلمانان به دست آنها شهيد محسوب مى شوند.
اما محاربان اسير، اگر در هنگام محاربه فقط مرتكب قتل شده اند و مال كسى را نگرفته اند، حاكم اسلامى بايد آنها را بكشد. اگر علاوه بر قتل، مرتكب غارت اموال نيز شده اند، حاكم بايد آنها را پس از كشتن به دار نيز بياويزد. و اگر فقط غارت كرده بودند، حاكم بايد يك دست و يك پای آنها را از چپ و راست قطع كند. و اگر نه مرتكب قتل شده و نه غارت كرده باشند، بايد آنها را زندانى يا به شهر ديگر تبعيد نمايد تامؤمن شوند و يا اگر صلاح بداند از آنها درگذرد.
طبرسى: در ذيل آيه شريفه محاربه بيان مى كند كه در شان نزول آيه اختلاف است و چهار نظريه را از اهل سنت نقل مى كند كه چهارمين آن چنين است كه:آيه در مورد راهزنان نازل شده، اين نظر از بيشتر مفسرين نقل گرديده و اكثريت فقها نيز برآنند.سپس در معناى آيه مى گويد:«انما جزآء الذين يحاربون الله... مائده، آيه 33» يعنى با اولياء خداوند مى جنگند مانند آيه «يؤذون الله و رسوله» يعنى با پيامبر جنگ مى كنند و سعى در فساد بر روى زمين دارند. از اهل بيت(ع) روايت شده كه محارب هر كسى است كه سلاح كشيده و راه را نا امن كرده است، چه در شهر، چه در خارج شهر، چرا كه دزد محارب در شهر باشد يا خارج آن تفاوتى نمى كند.
سيد ابوالمكارم: هركافرى كه به مخالفت با اسلام برخيزد و هركس عليه امام عادل شورش كند و اظهار مخالفت كند و از اطاعت امام سرپيچى نمايد، يا قصد تصاحب اموال مسلمانان يا كسانى كه اموالشان محترم است مانند اهل ذمه را داشته باشد و سلاح بركشد، در خشكى يا دريا، در سفر يا حضر، جهاد با او واجب است و هيچ مخالفى در اين زمينه وجود ندارد.
پس از ذكر احكام اسيران كفار و اهل بغى مى گويد:اسيران محارب اگر كسى را كشته باشند ولى مالى را نبرده باشند، كشته مى شوند. و اگر علاوه بر قتل، مالى را نيز برده باشند، بعد از كشته شدن، به دار آويخته مى شوند. و اگر تنها دست به غارت اموال زده باشند، دست و پاى آنها در جهت مخالف قطع مى شود و اگر كسى را نكشته و مالى را نبرده اند، حبس مى شوند و يا از شهرى به شهر ديگر تبعيد مى شوند به اجماع اماميه.
وى نيز اگر چه در سرآغاز سخنش تنها به مساله وجوب جهاد با كفار و ياغيان و كسانى كه براى غصب اموال محترم دست به سلاح برده اند، اشاره كرده و عنوان «محارب» و تفسير آن را مورد تعرض قرار نداده است، ولى از تعبير وى در ادامه مطلب از خصوص كسانى كه شمشير كشيده اند به «محارب» به قرينه مجازاتى كه براى آنان ذكر كرده، معلوم مى شود مراد وى تفسير محارب در آيه شريفه بوده و آن را به كسانى كه براى اخذ اموال سلاح به دست گرفته اند تفسير كرده است.
ابوالحسن حلبى: تمام كسانى كه اظهار كفر و مخالفت با اسلام نمايند، از همه دستجات كفار، در صورت فراهم شدن همه شروط مذكور، جهاد با آنها واجب است. و كسانى كه از اطاعت امام عادل بيرون رفته، يا به جنگ با اوپرداخته، يا عليه او شورش نموده، يا سلاح آشكار كرده اند در سفر يا حضر، در خشكى يا دريا يا به اموال مسلمانان يا اهل ذمه تجاوز نموده باشند، همين حكم را دارند... فساد كنندگان در زمين، مانند راهزنان و غارتگران اموال مردم، اگر كسى را بكشند، كشته مى شوند. اگر علاوه بر قتل مال مردم را نيز برده باشند، بعد ازقتل به دار مجازات آويخته مى شوند. اگر فقط اموال مردم رابرده باشند، دست و پاى آنها از جهت مخالف قطع مى شود. و اگر جز ترساندن مردم، جرمى را مرتكب نشده باشند، از شهرى به شهر ديگر تبعيد شده و زندان مى شوند تا زمانى كه توبه كنند يا بميرند.
در صدر كلام او هيچ شاهدى بر اينكه در صدد تفسير آيه است، نمى باشد، اما تعبير او در ذيل كلامش از كسانى كه سلاح مى كشند به «محاربين» به قرينه مجازاتى كه براى آنها ذكر مى كند، شاهد محكمى است كه نشان مى دهد كه منظور او تفسير محارب مذكور در آيه است.
ابن ادريس: خداوند متعال فرموده: «انما جزآء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا... مائده، آيه 33» در اينكه مقصود از اين آيه راهزنان هستند، هيچ اختلافى ميان فقها نيست و نزد ما مرادكسى است كه براى ترساندن مردم سلاح بكشد، در خشكى باشد يا دريا، در شهر باشد يا در بيابان و صحرا.
بدين ترتيب ابن ادريس نيز ملاك محارب بودن را كشيدن سلاح براى ترساندن مردم دانسته، اگر چه براى غصب اموال يا راهزنى نباشد. اطلاق كلام وى به قرينه اينكه قائل به تخيير امام بين اين چهار حد است،تقويت مى شود، ليكن در باب جهاد سرائر، بخش «قتال اهل البغي و المحاربين» گفته است:محارب كسى است كه قصد گرفتن مال ديگرى را داشته باشد و به اين منظور سلاح بكشد، در خشكى باشد يا دريا، در حضر يا در سفر، در هر كجا اين اتفاق افتد انسان مى تواند در برابر او از جان و مال خود، دفاع نمايد.
وى در مفهوم محارب، كشيدن سلاح به منظور گرفتن مال غير را لحاظ كرده است، نهايت اينكه در مفهوم محارب، راهزنى را اعتبار نكرده اما انگيزه ربودن مال ديگران را در آن لحاظ كرده است.
محقق حلى: محارب كسى است كه به منظور ترساندن مردم سلاح كشيده است، در خشكى يا دريا، شب يا روز، در شهر يا جاى ديگر. ايشان در مختصر النافع نيز گفته است: محارب كسى است كه به منظور ترساندن رهگذران سلاح بكشد، درخشكى يا دريا، شب يا روز، اگرچه بنابر قول اشبه به واقع اهل چنين كارى نباشد.
عبارت دو شارح مختصر النافع، در مهذب و رياض المسائل نيز حاكى از آن است كه سخن محقق را پذيرفته اند. بنابر اين تفسير محقق در دو كتاب نزديك به هم است و تنها اختلاف در اين است كه دركتاب مختصر النافع به جاى «سابله» كلمه «ناس» ذكر شده است و روشن است كه دايره مفهوم «ناس»(مردم) از «سابله»(رهگذر) وسيع تر بوده و جايگزين نمودن «سابله» به جاى آن در كتاب مختصر النافع موجب مى شود كه مفهوم محارب مختص به امثال راهزنان شود، فتامل.
علامه: محارب به كسى گويند كه براى ترساندن مردم سلاح بكشد، در خشكى يا دريا، شب يا روز، شهر يا غير آن. و شرط نيست كه مرد باشد. فخر المحققين و فاضل هندى نيز در شرح اين كتاب، اين تعريف را پذيرفته اند.ايشان در كتاب ارشاد، بخش حدود، مقصد هفتم، در مورد محارب مى گويد: او كسى است كه براى ترساندن مردم سلاح بكشد، درخشكى يا دريا، شب يا روز، در شهر يا غير آن، مرد باشد يا زن. و اگر در شهرش مالى را به زور از كسى بگيرد، محارب است. مقدس اردبيلى: در مجمع الفائدة و البرهان تعريف او را پذيرفته است.
شهيد اول: محارب كسى است كه براى ترساندن سلاح بكشد، در شهر يا غير آن، شب يا روز، اگر چه زن باشد، به شرطى كه از تبهكاران باشد و لو گمان آن برود.
صاحب جواهر: كلمات وی در شرح عبارت محقق ظهور در پذيرش تعريف شرايع دارد، بلكه ظاهر كلام وى حاكى از اين است كه اين تعريف مورد اجماع فقها است.
اين بود گزيده اى از كلمات اصحاب در تفسير كلمه محارب. از اين سخنان به دست مى آيد كه همگى بر اين معنى متفق اند كه محارب كسى است كه سلاح بكشد، اما بيشتر فقها كشيدن سلاح را مقيد نموده اند به مجرد ترساندن مردم، چنانكه در مبسوط و نهايه و مهذب ابن براج و حدود سرائر و شرايع و مختصرالنافع و قواعد و ارشاد و دروس آمده است.
برخى ديگر نيز كشيدن سلاح را مقيد به قصد ترساندن مردم براى گرفتن اموال و راهزنى كرده اند، چنانكه در خلاف و تبيان و كافى ابو الصلاح و مجمع البيان اينطور است.
برخى نيز محاربه را تنها به سلاح كشيدن تفسير كرده، مانند ابن حمزه در الوسيله و بعضى از فقها نيز سلاح كشيدن براى گرفتن اموال مردم را محاربه دانسته اند، چنانكه در غنيه و اشارة السبق و جهاد سرائر اين تفسير ذكر شده است.
شايد هريك از دو تفسير اخير به يكى از دو تعريف بالا بازگردد، چرا كه سلاح كشيدن، غالبا همراه با ترساندن طرف مقابل است.
امام خمينی: محارب كسى است كه سلاح از نيام بركشد، يا آن را تجهيز كند، به منظور ترساندن مردم و به قصد فساد در زمين، در خشكى باشد يا دريا، در شهر باشد يا خارج از آن، شب باشد يا روز.
آيت الله خويى: پانزدهم: محاربه: هركس به منظور ترساندن مردم سلاح بكشد، تبعيد مى شود. و هركس سلاح بكشد و بزند، ابتدا قصاص مى شود و سپس تبعيد مى گردد ....
قراردادن كلمه «محاربه» در عنوان بحث و پس از آن، آوردن جمله «من شهر السلاح لاخافة الناس»، ظهور در اين دارد كه وى محاربه را چيزى بيش از سلاح كشيدن، براى ترساندن مردم نمى داند.
4-1) اصطلاح محاربه از ديدگاه اهل سنت
اکثر علماي اهل سنت محاربه را منحصر به قطاع الطريق دانسته اند و قبلا اشاره شد که ابو حنيفه،عبدالقادر و بعضي ديگر از علماي اهل سنت اين معني را براي محاربه قائلند؛ اما مالک مي گويد: ( الحرابه هي اشهارالسلاح و قطع السبيل خارج السکن او داخله ) شافعي نيز فرقي بين منازل و طرق وبيابان و دهات قائل نشده است و حکم همه را يکسان دانسته اند .ابوحنيفه مي گويد : (محارب و کسي که احکام قطع طريق بر او جاري مي شود عبارت است از کسي که در صحرا يا بيابان حمل سلاح کند ، اما اگر حمل سلاح در شهرباشد قاطع نيست ) .و در انطباق حکم محاربه براي مباشروغير مباشر، ابو حنفيه تفاوتي قائل نمي باشد که صاحب جواهر آن را رد مي کند به دليل اينکه وصف محارب بودن براي غير مباشر حاصل نمي شود .
البته نظراکثر علماي اهل سنت اين است که غير مباشرين نيز در حکم مباشرمي باشند و به عبارتي حکم محارب را به طليع و ردء بار مي کنند که در اين نظر مالک واحمد نيزبا ابوحنيفه هم عقيده مي باشند اما درمقابل امام شافعي با اين اين نظر مخالف بوده و براي غيرمباشربه عنوان محارب اعتباري قائل نمي باشد.
شايد دليل علماي عامه در داخل نمودن حکم طليع و ردء در محارب اين باشد که آنها فعل گروه را يک فعل واحد دانسته وآن را در حکم يک شخصيت حقوقي مي دانند و به منزله فعل واحد فرض مي کنند يعني از نظر عرف تمام افراد گروه اعم از مباشرو غيرمباشريکي هستند ومجموعه آنها يک گروه را تشکيل مي دهند که يک فعل را انجام مي دهند.
منابع
منابع فارسي
بابايي و آقايي، غلامرضا و بهمن، 1365 ه.ش، فرهنگ علوم سياسی، نشر ويس تهران
پيمانی، ضياء الدين، جرائم عليه امنيت و آسايش عمومی، نشر ميزان، چاپ پنجم, بی تا
حبيب زاده، محمد جعفر، 1370 ه.ش، بررسی جرم محاربه و افساد فی الارض، انتشارات کيهان
حكيم، محمد باقر، جرائم عليه امنيت عمومي، مجله فقه اهل بيت، بي تا.
زراعت، عباس، 1380 ه.ش، شرح قانون مجازات اسلامی، انتشارات ققنوس
سبحانی، جعفر، فئه باغيه، مجله نور علم، شماره يک، دوره دوم, بی تا
شامبياتی، هوشنگ، 1376 ه.ش، حقوق کيفری اختصاصی، انتشارات ژوبين
شاهرودی، سيد محمود، 1376 ه.ش، محارب کيست محارب چيست، مجله فقه اهل بيت
علی آبادی، عبدالحسين، 1369 ه.ش، حقوق جنايي، انتشارت فردوسی چاپ دوم
فيض، عليرضا، 1364 ه.ش، مقارنه و تطبيق در حقوق جرائم عمومی اسلامی، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ دوم
گرجی، ابوالقاسم، 1365 ه.ش، مجموعه مقالات حقوقی، انتشارات وزارت ارشاد
گلدوزيان، ايرج، 1369 ه.ش، حقوق جزای عمومی ايران، موسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم
مرعشی ,سيد محمد حسن، 1371 ه.ش، بغی يا جرم سياسی از نظر اسلام، مجله حقوقی و قضايي دادگستری، ش 3
ــــــــــــــــــــــــ ، 1363 ه.ش، ديدگاههای نو در حقوق کيفری اسلام، نشر ميزان، تهران
مومن، محمد، کلمات سديده, انتشارات جامعه مدرسين, بی تا
مير محمد صادقی، حسين، 1374 ه.ش، حقوق کيفری اختصاصی 2، نشر ميزان
نوربها، رضا، 1369 ه.ش، زمينه حقوق جزای عمومی، انتشارات کانون وکلای دادگستری
وليدی، محمد صالح، 1377 ه.ش، حقوق جزای اختصاصی، دفتر نشر داد
منابع عربي
قرآن کريم
ابن ادريس, الحلی، ابی منصور محمد,1410 ه.ق، السرائر الحاوی لتحرير الفتاوی، موسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم
ابن جلاب، التفريع, دارالغرب الاسلامی، بيروت, بی تا
ابن حجر اسقلافی, کهلانی، محمد بن اسماعيل ,1379 ه.ق، 4 ج، سبل الاسلام، شرکت مکتبه و مطبعه مصطفی البانی الحلبی، مصر
ابن حزم، ابو محمد احمد، المحلی، در الافاق الجديده، بيروت , بی تا
ابن حمزه، عماد الدين ابی جعفر محمد بن علی طوسی، 1408 ه.ق، الوسيله الی نيل الفضيله، نشر مکتبه آيه الله العظمی مرعشی النجفی، چاپ اول
ابن سلار, ابی علی حمزه بن عبد العزيز الديلمی، المراسم العلويه بنی الاحکام النبويه، با حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی, بی تا
ابن علامه, ابی طالب محمد بن الحسن بن يوسف بن المطهر الحلی، 1387 ه.ق ، ايضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، المطبعه العلميه، قم
ابن منظور, الافريقی المصری، ابی الفضل جمال الدين محمد بن مکرم بن علی، 1300 ه.ق ، لسان العرب المحيط، دار البيروت للطباعه و النشر
ابی المجد الحلبی، ابی الحسن علی بن الحسن، 1414 ه.ق، اشاره السبق، موسسه الامام الصادق (ع)، چاپ اول
امام شافعی، 1980 م، الام، 8 ج، انتشارات دارالفکر بيروت
امام مالک بن انس، المدونه الکبری، 6 ج، انتشارات السعاده، مصر, بی تا
بحرينی، الشيخ الطريحی، 1408 ه.ق، مجمع البحرين، مکتب نشر ثقافه الاسلاميه، چاپ دوم
براج طرابلسی، قاضی عبدالعزيز، المهذب، موسسه نشر اسلامی, بی تا
بيهوتی، منصور بن يونس، 1418 ه.ق، کشف القناع، دارالمکتب العلميه، بيروت
ترمذی، محمد بن عيسی، 1403 ه.ق، سنن ترمذی،5ج، دارالفکر بيروت، (تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف)
جمع، عبدالعزيز بن اسحاق، مسند زيد، دار الکتب اسلاميه تهران
جندی، عبدالملک، الموسوعه الجنايه، دارالحياء التراب العربی, بی تا
حر عاملی، شيخ محمد بن حسن، 1401 ه.ق، وسائل الشيعه الی تحصيل مسائل الشريعه، مکتبه الاسلاميه تهران، چاپ پنجم
حسينی الواسطی النجفی ، محب الدين محمد مرتضي ، 1406 ه .ق ، تاج العروس فی شرح القاموس، انتشارات دار الفکر
حلبی ، ابي صلاح ، الکافي في الفقه ، موسسه نشر اسلامی, بی تا
حمزه بن علی بن زهره الحلبی، 1417 ه.ق، غنيه النزوع، موسسه الامام الصادق (ع)، چاپ اول
خطيب ، محمد الشربيني ، 1958 م ، مغنی المحتاج ، 4 ج ، دار الاحياء التراث العربي
خويي، سيد ابوالقاسم، مبانی تکمله المنهاج، دار الزهراء بيروت, بی تا
راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسين بن محمد، المفردات فی غريب القرآن، تحقيق محمد سيد گيلانی، انتشارات دارالمعرفه, بی تا
راوندی، سعيد ابن هبه الله، 1403 ه.ق، فقه القرآن، انتشارات کتابخانه آيت الله مرعشی
سرخسی، شمس الدين، المبسوط، ج3، دارالمعرفه البيروت, بی تا
سيد ابوالمکارم، الجوامع الفقيهه، موسسه نشر اسلامی, بی تا
سيوطی، جلال الدين، 1365 ه.ش، الدر المنثور، انتشارات دارالمعرفه، چاپ اول
شهيد ثانی, العاملی الجبعی، زين الدين بن علی ,1371 ه.ش، الروضه البهيه فی الشرح اللمعه الدمشقيه، دفتر تبليغات اسلامی
شهيداول,شمس الدين محمد بن مکی العاملی، 1412 ه.ق، الدروس الشرعيه، موسسه النشر الاسلامی، چاپ اول
شوشتری، محمد تقی، 1379 ه.ق، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، مکتبه الصدر، تهران
شوکانی ، محمد بن علی بن محمد ، نيل الاوطارمن احاديث سيد الاخيار ،9 ج ، دار الجليل بيروت, بی تا
شيخ صدوق , 1418 ه.ق، الهدايه، موسسه امام صادق (ع)، چاپ اول
شيخ صدوق ,محمد بن علی بن الحسين بن بابويه القمی ,1418 ه.ق، الفقيه، موسسه امام هادی (ع)، چاپ اول، قم
شيخ مفيد, ابی عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی ، 1410 ه.ق، المقنعه فی الاصول و الفروع، موسسه نشر اسلامی، چاپ دوم
صابونی، محمد علی، 1400 ه.ق، روايع البيان، انتشارات دار الحياء التراث العربی