تحقیق مروري بر طبقات اجتماعي دوره ساسانيان (docx) 29 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 29 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مروري بر طبقات اجتماعي دوره ساسانيان
1-2 تعريف طبقه اجتماعي
از مفهوم طبقه تعاريف و استنباطهاي بسياري شده و خصيصههاي متفاوتي را براي آن قائل شدهاند. به طوري كه در مطبوعات و زبان محاورهاي اصطلاحاتي از قبيل طبقات دانشجو، معلم، روشنفكر، كاسب و ... به وفور ديده و شنيده ميشود. ولي هيچ كدام از اين ها طبقه نيستند و نمي توان هر گروه اجتماعي را به صرف گروه بودن طبقه اجتماعي دانست.
طبقه اجتماعي را ميتوان گروهي از افراد دانست كه داراي پايگاه اجتماعي مشابهي هستند ويا قشري از مردم هستند كه از لحاظ عواملي مانند امتيازات خانوادگي و پايگاه حرفهاي، آموزشي، درآمد با هم تقريبا مساوي هستند و اين گروه از مردم توسط اعضاي آن قشر، مساوي فرض ميشوند. در تعريفي ديگر طبقات اجتماعي گروههاي بزرگي از مردم فرض شدهاند كه بر حسب موقعيت شان در نظام تاريخي مفروضي از توليد اجتماعي ، بنابر روابط آن ها با وسايل توليد كه معمولا به موجب قانون تثبيت شده و رسميت يافته است و بر طبق نقشي كه در سازمان اجتماعي كار بر عهده دارند و نيز بر حسب نحوه دريافت ميزان سهمي كه ثروت اجتماعي نصيب ميبرند، از يكديگر متمايز ميشوند.
بنابراين به طور كلي ميتوان گفت كه اعضاي جامعه توسط پايگاههاي اجتماعي خويش، در قشرهاي اجتماعي خاص قرار ميگيرند. و قشر دستهاي از افراد به شمار ميرود كه در سلسله مراتب، خصوصيات موقتي معيني چون درآمد، حيثيت و شيوه زندگي، مرتبه مشابهي را دارند. از پيوند قشرهاي متعدد، واحد بزرگتري به وجود ميآيد كه آن را طبقه اجتماعي ميناميم. طبقات اجتماعي گروههاي ذينفعي هستند كه در شرايط ساخت اقتصادي اجتماعي معيني ظاهر ميشوند كه در ضمن نسبتا پايدارند و اعضاي آن ها از لحاظ تملك ابزارهاي توليد پايگاه كم و بيش يكساني دارند.
2-2 طبقات اجتماعي
در تمدن آريايي ايراني، مردم را به مناسبت مشاغلشان به طبقاتي تقسيم كردهاند. در اوستا جامعه ايراني را به سه طبقه تقسيم كرد: 1- روحانيون (آثرون) ،2- جنگيان (رث ايشتر) 3- كشاورزان (و استريو فشوينت).
اين طبقه بندي از تقسيمات اجتماعي، بسيار قديم است و در همه جاي اوستا از اين سه طبقه سخن به ميان رفته است. البته در يسناي هات 19 فقره 17 يك طبقه ديگر به اين طبقات افزوده شده است، و اين افزودن، در آن جايي است كه در يسناي ميگويد:« كدامند اين چهار طبقه (پيشه) در جواب گويد اثروان – رث شتر ، واستريه فشيانت و هوئي تي».
در ايران عهد ساساني به تدريج طبقهبندي چهارگانه جامعه شكل گرفت و در تشكيلات جديد، دبيران در مرتبه سوم قرار گرفتند و برزيگران و پيشهوران با هم در تحت عنوان طبقه چهارم درآمدند.
بنا به كتاب تاج اردشير بابكان نخستين پادشاهي بوده است كه براي نديمان و درباريان خود درجات و مراتبي معين كرد و زمام سياست و تدبير ايشان را به كف گرفت. او نديمان و درباريان را به سه طبقه تقسيم كرد. که اين نظام طبقاتي اردشير بيش از همه عامه مردم را در فشار قرار داد.
منابع موجود با تفاوتهائي مينويسند كه در عهد اردشير اول تقسيم به چهار طبقه يا رسته طبق كتاب مقدس زرتشتيان مقرر گشت. شايان ذكر است كه به يقين نميتوانيم بگوئيم از چه زماني سامان و تقسيمات طبقاتي به اوج صلابت خود رسيده و حتي ميزان اين صلابت و استحكام به راستي تا چه اندازه بوده است. شايد بتوان گفت در پايان سده سوم ميلادي اين سامان و صلابت طبقاتي شروع به شكلگيري كرده است.
از منابع گوناگون چنين بر ميآيد كه چهار طبقه يا گروه (پيشه) از سوي دولت و دستگاه مذهبي به رسميت شناخته ميشدهاند.هنگامي كه مذهب زرتشتيان در ايران رسميت يافت مطابق سنت مذهبي به استحكام طبقات اجتماعي كمك كرد. در دربار مقام هر كس معين بود، حتي در مجلسهاي رايزني و يا بارهاي شاهي و به هنگام حركت شكوهمند شاهنشاه به شكار و يا پيكار، پايه وران دولتي در سمت راست و يا چپ شاهنشاه با دقت بر جاي خود قرار ميگرفتند. اصول تشريفات دربار به طور دقيق و مو به مو تدوين شده بود. بنا به نامه تنسر «پادشاه بايد كه هيچ چيز را چنان نگه ندارند كه مراتب مردم را». پادشاهان ايران را رسم اين بود كه هر طبقه در خدمت ايشان لباس مخصوص خود را بپوشند و هيچ كس به جز افراد آن طبقه آن لباس را به تن نکند. هر وقت مردي نزد پادشاهي مي رفت وي او را از لباس و حرفه و طبقهاي كه او وابسته به آن بود ميشناخت.
حال اين سوال پيش مي آيد که آيا انتقال از طبقهاي به طبقه ديگر ممكن بود؟
نظام طبقاتي مذكور، به هيچ وجه مانند نظام كاستي هندوستان، خشك و سخت نبود، از آن رو كه هر كس به اجازه پادشاه ميتوانست بر كشيده شود يا حتي فرو كشيده شود گو اينكه چنين حركاتي كم بود.
بر اساس نامه تنسر، مقرر شد كه اگر در كسي استعدادي بسيار بروز كرد، آن را به عرض پادشاه برسانند تا بعد از امتحان آن شخص به وسيله موبدان و هيربدان و تائيد ايشان، به طبقه بالاتر ملحق شود.
ولي اين سوال مطرح ميشود كه چرا مورخيني مانند گيرشمن ميگويند عبور از يك طبقه به طبقه ديگر غير ممكن بود. آيا چون اين انتقال بسيار محدود صورت ميگرفت باعث چنين اشتباهي ميگرديد. يا خير؟
شايد انتقال از طبقه به طبقه ديگر و سختگيري كه در اين زمينه صورت ميگرفت و آن داستاني كه فردوسي در مورد انوشيروان و كفشگر آورده است بيشتر مربوط به رفتن به طبقه دبيران بوده باشد و بيشتر مناصب افراد در اين طبقه موروثي بودند. شايد بتوان گفت كه در اكثر طبقات كار پدران با فرزندان انتقال مييافت. همين باعث ميشد كه مورخين از نظام كاست خشك ساساني صحبت كنند.
نكته مهمي را كه در منع انتقال از طبقهاي به طبقه ديگر بايد در نظر گرفت اين است كه پادشاهان ساساني با اين امر وضع سلطنت را در خاندان ساساني تثبيت ميكردند. يعني فردي بايستي به وضع موجود در طبقه خود قانع شود و طمع در مقاماتي كه به طبقه بالاتر باشد نبندد و اعضاي خاندانهاي مقتدر (به جز خاندان سلطنتي) نيز طمع در سلطنت نبندند.
3-2 طبقه روحانيون
چنانكه قبلا ذكر شده ،در اوستا مردم به سه طبقه تقسيم شدهاند: آثرون( روحانيون)، رث اشتر (جنگجويان )و واستريه( برزگران). در اين تقسيمات اجتماعي طبقه روحانيون جزء اولين طبقه محسوب ميشوند. در طبقات چهارگانهاي كه در زمان ساساني به وجود آمد روحانيون باز جزء طبقه اول محسوب ميشدند. مثلا در نامه تنسر آمده است كه:« بدانيد مردم در دين چهار اعضااند كه آن را اعضاء چهارگانه ميگويند. سر آن اعضاء پادشاهست، عضو اول اصحاب دين، و اين عضو ديگر باره بر اصناف است حكام، عباد، زهاد، سد نه و معلمان»
شايان ذكر است كه روحانيون در اين تقسيمات با نامهاي متفاوتي ديده ميشوند. مثلا فردوسي آن ها را كاتوزيان ميداند و ميگويد:
گروهي كه "كاتوزيان" خوانيشبرسم پرستيدگان دانيش
بدان تا پرستش بود كارشاننوان پيش روشن جهاندارشان
مراد از كاتوزيان روحانيون است . كه در برخي ديگر از منابع پيشوايان ذكر شده است. از اين گذشته بعضي از منابع طبقه روحانيون را در رتبه دوم قرار دادند. در كتاب تاج جاحظ آمده است كه :« اردشير اول ملت را به چهار طبقه تقسيم كرد: سواراني كه از نژاد شاهي بودند. روحانيون و خدمتگزاران، آتشكدهها، پزشكان و برزگران». اگر چه مسعودي در كتاب التنبيه و الاشراف موبدان را جزء نخستين ارفع ارباب ذكر كرده است ،اما در كتاب مروج الذهب خويش نخست از اساوره و درجايي ديگر از وزير به عنوان بالاترين مقام ذكر ميكند و موبدان را بعد از وزير ذكر كرده است.
علت تغيير جايگاه روحانيون در سلسله مراتب اجتماعي
چنين به نظر مي رسد كه روحانيون از طبقه بانفوذ دوره ساساني بودند ولي هميشه جزء طبقه اول محسوب نميشدند، چه بسا در طول دوران از نفوذ آن ها كاسته مي شد، به خصوص در زمان يزدگرد اول از نفوذ آن ها كاسته شد هر چند كه بعدها توانستند نفوذ خود را دوباره به دست آورند كه بعدها خسرو انوشيروان هم از نفوذ آن ها كاست ،ولي اين روحانيون بادرگيريهايي كه با شاهان داشتند باعث سقوط ساسانيان گرديدند و از سوي ديگر در منابعي كه طبقه روحانيون را جزء طبقه اول ذكر كردند شايد بخاطر نفوذي كه روحانيون در امر كتاب با تحريف متون داشتهاند باعث شد كه ميان مورخاني كه به منابع دوره ساساني دسترسي پيدا كردند اختلاف به وجود بيايد.
براي درك نفوذ روحانيون و مقام موبدان در آئين زرتشت، بايد ريشه آن را در اعتقادات ابتدائي بشر و وجود سحر و جادو در آيينهاي ابتدائي و فرو نشاندن خشم و كينه توسط كهنه جست. اما نكته مهم در اعتقادات پيروان ديانت زرتشتي، كه بر توجه آن ها نسبت به روحانيون و بر نفوذ منزلت آن ها در نزد پيروان اين آيين افزوده است، اعتقاد به موبد بودن زرتشت ،ميباشد زيرا زرتشت در همان زمان زايش، دستوري (پيشوايي دين) ، بر دين را از اورمزد پذيرفت.
از نظر تاريخي پيدايش طبقه روحاني در دين زرتشت، به زمان نفوذ دين زرتشتي در ميان- مادها كه مغان پيشوايي آن را ظاهرا به انتساب خود به زرتشت به عهده گرفته بودند- ميرسد و بعد از آن نيز در دورههاي مختلف، حتي قبل از دوره ساساني (يعني در دوره اشكانيان) كه نفوذ آن ها كاستي يافته بود. آن ها را به عنوان يك طبقه با نفوذ كه رهبري و پيشوايي ديانت زرتشتي را عهدهدار بودند و جزو فرزانگان و دانشمندان به حساب ميآمدند، ميشناختند و كسي پيش از آموختن تعاليم مغان به پادشاهي نميرسيد.
روحانيون در مدارس يا حوزههاي علميه آموزش مي ديدند. در اين مکان ها نوشتههاي مقدس و قطعات اوستا و دعاها تدريس ، از سوي طلاب از بر ميشد و مسائل فقهي مورد بحث قرار ميگرفت. به اين مدارس ديني مغستان و هيربدستان ميگفتند.
ساسانيان مقام مذهبي مهمي در معبد آناهيتا در استخر داشتند. به روايتي ساسان جد اردشير، سرپرستي آتشكده و معبد آناهيتا را به عهده داشت. اردشير خود قبل از تاجگذاري عنوان پرستار آتشكده شاهي را كه به نام اهورمزدا بنياد يافته بود ، به دست آورد. حتي ابن قتيبه دينوري از وي به عنوان" اردشير الموبد" نام ميبرد. بعضي مورخين با عنوان "الجامع"، از او ياد كردهاند.« جامع از بهر آن خواندندي او را، كه همه دانايان پارس را جمع كرد. و فرمود: تا كتابهاي مغان كه ضايع شده بود جمع كنند».
اردشير با چنين زمينهاي كه در واقع به عنوان وارث مقام روحاني و پادشاهي در اذهان مطرح بود به جنگ اشكانيان و ادعاي خود برخاست. او توانست با غلبه بر اردوان، سرانجام به نظام ملوك الطوايفي كه فاقد اتحاد و يكپارچگي و دين رسمي در كشور بود پايان دهد و شاهنشاهي ساساني را در كشور برقرار كند. اردشير از همان ابتداي تاجگذاري خود درباره هم قريني دين و ملك، سخن گفت.وبيان نمود که كشور به دين پايدار است و دين به كشور استوار است.در اين زمينه مطالب زيادي آمده است از آن جمله فردوسي از زبان اردشير ميگويد.
چنان دين و شاهي به يكديگرند تو گوئي كه در زير يك چادرند
نه بي تخت شاهي بود دين به جاينه بيدين بود شهرياري به پاي
به دليل همكاري روحانيان از همان ابتدا در به قدرت رساندن اردشير و کمک به وي در پي ريزي يک دولت ديني كه در آن مذهب به عنوان تعيين كننده حدود شعور اجتماعي و ضامن موقعيت طبقات و پشتيبان در دولت در اعمال سياست داخلي و خارجي مطرح بود، مجموعه عواملي بود كه باعث گرديد، روحانيون به عنوان پيشوايان ديني از نفوذ و قدرت زيادي در دولت ساساني برخوردار گرديدند.
اردشير در عوض حقوم و جايگاه آن ها را به حالت اوليه، كه در دوره پارتيان از ميان رفته بود، برگرداند و طي فرماني به علماي ديني و مبلغين احكام مذهبي دستور داد كه جزء نزديكان خاص پادشاه درآيند و از هر جهت مورد توجه مخصوص شاهانه قرار گيرند. بدين ترتيب ايشان را در فرمانروايي شركت ميداد. و در هر جاي كشور موبداني گماشت تا بر روان شدن كارها برابر دستورهاي ديني نظارت داشته باشند.
نخستين وظيفه روحانيون رسيدگي به امور دين و پاكي اخلاق و امور زندگي و رهنمايي مردم بود. آن ها در روابط خود با جامعه وظايف متعدد و مختلف داشتهاند ؛از قبيل اجراي احكام طهارت و اصنعاء اعترافات گناهكاران و عفو و بخشايش آنان و تعيين ميزان كفارات و جرائم و انجام دادن تشريفات عادي هنگام ولادت و بستن كستگ (كمربند مقدس) و عروسي، تشييع جنازه و اعياد مذهبي. به طور کلي همه ي مراسم ديني از قبيل خواندن ادعيه و مناجات و غيره به عهده اين طبقه بوده است. ايشان حق هر گونه تعبير و تفسير ، جرح و تعديل، نقص و ابرام و ناسخ و منسوخ در احكام مدني، يعني زناشويي وراث و مالكيت را داشتهاند و اندك اندك هر چه تمدن ساساني بيشتر رسوخ مي يافت بر قدرت و اختيار شان بيشتر افزوده ميشد.
در مينوي خرد آمده است كه وظيفه روحانيون دين را خوب نگاه داشتن و پرستش و ستايش ايزدان را خوب و با دقت كردن و فتوي و حكم آيين و رسم را همچنان كه از به دين پاك مزديسنان آشكار است درست داشتن و مردمان را از كار خوب و نيكي آگاهاندن، و راه به سوي بهشت و بيم و پرهيز از دوزخ را نشان دادن است .
به طور کلي روحانيون در همه ي امور مهمه زندگي مومنين دخالت مي كردند و زندگي روزمره آنان را كنترل مينمودند. روحانيون از اين راه ثروت بيپاياني به دست آورده بودند و ضمن بسط قدرت خويش دولت مستقلي در داخل دولت تشکيل مي دادند . در مسائل كلي و امور مملكتي نيز خصوصا هنگامي كه نيروي شاهان رو به ضعف مينهاد روحانيون دخالت مي كردند و با همدستي نجبا و اشراف جبهه اي در برابر شاه تشكيل ميدادند. چنين صف آرائيها و برخوردها، قدرت دولت ساساني را تضعيف و به انحطاط آن كمك مينمود.
روحانيون در انتخاب وليعهد شركت ميكردند. چنانكه طبري خاطرنشان ميسازد، از ميان شاهان ساساني تنها اردشير اول، شاپور اول، شاپور دوم و خسرو اول جانشين خود را برگزيدند. بعدها پادشاهي مقامي انتخابي در خاندان ساساني گرديد. تعيين پادشاه به انجمني واگذار شده بود كه از موبدان موبد، رئيس دبيران و فرمانده كل سپاه تركيب يافت. در صورت عدم توافق بر سر انتخاب پادشاه، موبدان موبد پس از راي زني با خاصگان روحاني خود درباره گزينش پادشاه تصميم ميگرفت. از اين گذشته، پادشاه پيش از آن كه بميرد حمايت اشراف و روحانيون را براي جانشين خود به دست ميآورد. اما براي نشستن بر تخت شاهي همواره پشتيبان اين دو طبقه ضروري بود، زيرا وليعهد ميبايست از آن اندازه تواناييهاي جسمي و رواني كه آنان را قانع سازد كه وي براي پادشاهي مناسب است بهرهمند باشد. در ضمن روحانيون زماني كه ميديدند پادشاه مطابق تعاليم روحاني يا آيين زرتشتي رفتار نميكرد نالايق به شمار ميرفت و توسط روحانيون عزل ميگرديد.
قوه قضائيه عملا به روحانيون كه دانش نيز در انحصار آنان بود تعلق داشت . در هر يك از شهرها يك داور روحاني بر محاكمات نظارت داشت . زير دست وي داوران ديگري در زمينههاي مختلف مشغول فعاليت بودند. البته رياست كل قضات با شخص شاهنشاه بود.
روحانيون فقط در دستگاه ديني يا قضايي كار نميكردند بلكه وظايفي ديگري نيز بر عهده داشتند . مثلا از مهرها و خرده سفالهاي باقي مانده پيداست وظيفه نظارت يا سرپرستي بر جمع آوري ماليات بر عهده روحانيون بوده است.
آيا قدرت روز افزون طبقه روحانيان زردشتي خطري براي حكومت محسوب نميشد؟
اردشير بابكان از همان ابتدا با تيزبيني خاص خود به اين مسئله واقف بود و به همين دليل با در دست گرفتن رياست مذهب و تثبيت مقام الوهي خاندان خويش در نزد مردم، به مهار كردن آن پرداخت. گذشته از آن، جاري ساختن خواسته و مال به سوي روحانيون حيله اي بود براي بستن دست و زبان ايشان در برابر دستگاه سلطنت. ولي قدرت روز افزون طبقه روحانيون كه به خصوص با اتحاد با نجبا بزرگ تشديد گرديده بود، آن چنان نبود كه بتوان با اين حسابها و پيشگيريها جلوي فورانش را گرفت.
در طول حكومت ساساني به نوعي رقابت مداوم و نهاني بين دستگاه سلطنت و طبقه روحانيت زرتشتي پي ميبريم و همچنين در مييابيم در حالي كه هر يك از دو طرف بقاي موجوديت خويش را در پشتيباني از آن ديگري ميدانست، معهذا از كوشش به منظور تخفيف نيروي طرف مقابل باز نمي ايستاد. روحانيون براي تقويت نيروي سياسي و اقتصادي خويش، جامعه ساساني را به سوي خرافات و پيچيدگيهاي ديني سوق ميدادهاند.با توجه به مطالب فوق ميتوان استنباط كرد ضربه كاري كه به ساسانيان وارد شد از طرف طبقه روحانيون بود که در نهايت باعث نابودي ساسانيان گرديدند.
مهمترين آتشكده ايران آذر فرنبغ بود که به طبقه روحانيون اختصاص داشت. شهرستاني ميگويد :« مجوس آن را بيشتر از آتشهاي ديگر تعظيم مينمودند. در انجام بايد بگوئيم محل آتشكده آذرفرنبغ در كاريان(فارس) است. كه البته در اين زمينه نقل و قول هاي زيادي بيان شده است.
1-3-2 موبد
در عصر ساساني موبد به دو معني استعمال ميشد؛ يكي به مفهوم مرد دانشمند و ديگر به معني شخص روحاني كه القاب ديگر داشت. او گذشته بر مقام روحاني رتبه دنيوي نيز داشت . اين لقب در قرن سوم ميلادي هنگامي مرسوم شد كه در زمان هرمزد يكم کرتير را اورمزدموبد (موبد اهورامزدا) ناميدند.
در قرن چهارم مقام موبد اهميت يافت و در فهرست مقامات پايين تر از" هزار بد" و بالاتر از" شهر آمار بير" (دبير ماليه) قرار گرفته بود. اين افزايش قدرت شايد به خاطر قدرت يافتن تشكيلات روحانيون مزدايي و سلسله مراتب آن ارتباط داشته است.
پادشاهان ساساني در حوادث مهم مثل جنگ ،صلح ،قحطي، انتخاب وليعهد و ... علاوه بر مشاوره وزيران خود از نظرات برخي افراد نيز بهره ميگرفتند. يكي از اين دسته افراد موبدان بودند.
موبد و موبدان در كار اطباء دخالت ميكردند توضيح آنكه:« عقيده به ارواح خبيثه و موجودات موذيه مولد ناخوشي در عهد ساسانيان نيز باقي بود و مردم موثر ترين چاره را براي نجات از شر اين عناصر غير مرئي و شفاي مرضي خواندن سرودهاي مذهبي و ا دعيه و اوراد ميدانستند تا بدان وسيله از عالم غيب مدد بگيرند. به همين جهت يكي از وظايف موبد و موبدان اين بود كه از كار اطباء هم مراقبت كند».
كار موبدان غالبا جنبه حقوقي داشتچرا كه سازمانهاي ديني بيشتر با امور قضايي سروكار داشتند. به همين خاطر هر مزد چهارم از اهميت موبدان كاست و از جمله نقش آنان را در كار داوري كوتاه كرد. كاملا طبيعي است كه اين كار فرمانرواي تازه، موجب عكس العملي سخت از جانب مغان زرتشتي گرديد. به همين خاطر هم هرمزد را خلع و كور نمودند.
چون مهرهايي از موبد چند شهر در اختيار داريم ميتوانيم فرض كنيم كه همه شهرها و نواحي موبدي داشتهاند. حتي منابع سرياني گزارش ميدهند كه گاهي اوقات موبدان قادر به حكومت بر ايالتي بودند كه نمونه آن ايالت آديابن ميباشد.
مطالب ديگر هم در منابع موجود است كه نظريه فوق را قوت ميبخشد مثلا انوشيروان براي آنكه از ظلم محصلين مالياتي جلوگيري كند، موبدان ولايات را دستور داد كه بر كار ماموران ماليات نظارت كنند و اگر به تعدي پرداختند، جلوي ايشان را بگيرند.
آنچه در اين قسمت خواهد آمد ارتباطات بين موبدان و ارتشيان مي باشد .
اردشير بر هر هزار تن از اسوران،موبدي كه در كارها آزموده و بر احوال مردم آگاه بود بر گماشت و اين موبد نگراي ارزشمندي سواره نظام بود و بيداري دليريها و جانبازي هاي ايشان، و شاه را آگاه ميساخت كه كدام يك ترسو و كدام دلير است و شاه پس از آگاهي بر حال ايشان دليران را گرامي ميداشت و نامشان در دفتر سپاه نوشته ميشد. و نام كساني را كه ترس نشان داده بودند از دفتر ميانداخت و ايشان را از كاري كه كرده بودند بازخواست ميكرد. اردشير چندان اين شيوه را دنبال كرد تا ارتشي فراهم آورد كه جهان را پر ميكرد و از شمار برتر شده بود.
با هر سپاهي كه به جائي گسيل ميداشتند موبداني را نيز براي انجام كارهاي ديني سپاه روانه ميكردند اگر نام اينان را "دينيار" بگذاريم از راستي دور نشدهايم. واژه "قاضي عسكر" كه اكنون رواج دارد هم غلط است و هم گوش خراج. بهتر است به جاي آن دينيار گفته شود.
شايان ذكر است كه هنگام بيرون آوردن درفش كاويان از گنج خسروي، موبداني جلو آن در آتشدان ها،كندر و عود ميسوزانيدند و براي پيروزي سپاه دعا ميخواندند.
موبدان حتي بعد از فتوحات (اعراب) مسئول جمعآوري ماليات و اداره امور خيريه بودند و به علت فروپاشي نيروي نظامي و حكومتي حتي قدرت بيشتري به دست آورده بودند، به علت اوضاع آشفته بعد از اشغال و از دست دادن حمايت مالي دولت در سلسله مراتب روحانيون اجبارا موبدان رده بالا مجبور به همكاري با رده هاي پايين تر شدند.
2-3-2 موبدان موبد
روحانيون را از ميان قبيله مادي مغان برميگزيدند و از اين رو آن ها را موبدان(مگويت) يعني رئيس مغان ميخواندند. روحاني بزرگ رئيس موبدان بود كه بنا به گفته ابن بلخي در عصر خويش اصيل تر و عالمتر و متدين تر از او كسي ديگر نبود. يعقوبي او را داناي دانايان ميدانست. حل مسائل تئوريک والهيات و مشكلات ديني و تمشيت امور سياسي مذهبي به عهده وي بود.
اگر چه موبدان موبد را پادشاه انتخاب ميكرد ولي چون تعيين ساير اعضاء آن طبقه به عهده او بود در دربار نفوذ عظيمي داشت ،به گونه اي كهعزل و نصب عمال ديني بيشك با وي بود.
پادشاه در جميع مواردي كه با مذهب تماس داشت، راي موبدان موبدرا ميخواست، اين شخص، از آنجا كه هادي معنوي و مشاور روحاني سلطان بود، در تمام شئون كشور نفوذ فوق العاده داشت. چنانكه شهرستاني گفته است:« كار پادشاه را مدار بر چهار كس است: موبدان موبد، هيربد اكبر، اسپهبد و را مشگر».
موبدان موبد در عزل و خلع پادشاه دخالت ميكردند و نقشي مستقيم داشتند. در واقع پس از مرگ هر پادشاه، فقط كسي پادشاه ميشد كه موبدان موبد او را برگزيده باشند و با دست خود، تاج بر سرش نهاده باشند. به همين دليل است كه از ميان تمامي پادشاهان فقط اردشير بابكان بود كه پسرش شاپور را به وليعهدي برگزيده و ديگران هيچ يك جانشين خود را تعيين نكردند و وليعهدي براي خود انتخاب نكردند. زيرا اگر پس از مرگشان موبدان موبد به پادشاهي وي تن در نميداد آن وليعهد هرگز به سلطنت نميرسيد.
آيا موبدان موبد در واقع از چنان نفوذي که در نامه تنسر ذکر شده برخوردار بودهاند يا خير؟ زرياب خويي معتقد است كه بعضي مطالب تنسر به صورتي دلخواه روحانيون ميباشد نوشته شده است در حالي كه ،در سر تا سر تاريخ ساسانيان انتخاب وليعهد به شكل بالا نبود. چه بسا كه اگر شاهنشاه مقتدر بوده است خود تعيين وليعهد كرده است. بنابراين ميتوان استنباط كرد كه نامه تنسر را موبدان و طرفداران قدرت تدوين كردهاند تا مسئله جانشيني را درست در اختيار طبقه روحانيون بگذارند.
جايگاه موبدان موبد در سلسله مراتب مزداي
براي نخستين بار ، در زمان اردشير بابكان به عنوان موبدان موبد، بر ميخوريم.وي فاهر نامي را موبدان موبد گردانيد.
بعضي از مورخان نيز معتقدند، بهرام پنجم اولين پادشاهي است كه درشيز تاجگذاري کرد. به نظر ميرسد كه در زمان سلطنت اوست كه اصطلاح موبدان موبد ساختهشد. بعضي از مورخان ديگر نيز معتقدند هنگامي كه دين شاهي ،آئين زردشت ،هنوز به يگانه دين رسمي كشور بدل نشده بود، خود شاهنشاه موبدان موبد نيز به شمار ميرفت. لوكونين ميگويد: «اردشير بعد از آنكه بر تخت نشست نه تنها قدرت اداري و نظامي، بلكه امور مذهبي را نيز در دست خود داشت گمان ميرود از همين رو است كه در فهرست در باريان او نامي از موبدان موبد ديده نميشود.»
به احتمال فراوان منصب «موبدان موبد» در زمان پادشاهان بعد از اردشير به وجود آمده است. از منابع موجود چنين بر ميآيد كه اين منصب در زمان شاپور دوم بوجود آمد گو اين كه به نظر برخي از مورخان در زمان بهرام پنجم بوجود آمده و از همين زمان تاجگذاري پادشاهان توسط موبدان موبد صورت گرفته است به هر حال مي توان نتيجه گرفت كه موبدان موبد در زمان بين شاپور دوم تا بهرام پنجم بوجود آمده است .
3-3-2 هيربد
هيربد همان است، كه در اوستا ائيشرپيتي aethrapaiti خوانده شده است. دريافت دقيق وظايف هيربد كه نامش به معني نگهبان آتش بود چندان آسان نيست. در اين جا لازم است كه روايتهاي تاريخي را ذكر كنيم تا وظيفه هيربدان مشخص شود. خوارزمي معني لفظ هيربد را خادم آتش، گفته است.يعقوبي هيربد را پاسدار آتش (پاسبان آتش) مينامند. طبري وظيفه وي را زمزمه ادعيه و اوراد ميداند؛ آنجا كه حكايت ميكند كه خسرو دوم آتشكدههايي بنا كرد و دوازده هزار هيربد براي زمزمه ادعيه و سرودن اغاني در آن آتشكدهها برگماشت. وظيفه اصلي، هيربدان آموختن سرودهاي ديني و آيين و شعائر مذهبي به مردم بود و مركز كار اشان احتمالا آتشكده بود.
زرتشتيان نه تنها براي دعا و نماز در پيشگاه آتش يا شنيدن گفتار هيربد بلكه نيازمندان گرسنه و تشنه نيز براي طلب ياري به آتشكدهها ميرفتند. از اين نكته متوجه ميشويم كه هيربد با افراد زيادي سرو كار داشته است. افزون بر گفتههاي فوق هيربدان در آنچه به اجراي عدالت مربوط ميشد نقش عمدهاي بر عهده داشتند چرا كه قانون ديني و احكام عادي آشنايي داشتند.
جايگاه هيربدان در ميان طبقات روحاني
در ميان طبقات روحاني ،احتمالا هيربدان پس از موبدان ميآمدهاند.در اثبات اين ادعا ميتوان به گفته دوشن گيمن رجوع كرد« روحانيت ساساني از مگپتها و اهرپتها تشكيل ميشد، كه گروه دوم تابع گروه اول بود. طي دو سلطنت اول، تنها مغها يا مگپتها وجود داشتند، كه برخي از آن ها اهرپت بودند».
پس مي توان استنباط كرد كه هيربدان بعد از موبدان قرار ميگرفتند.
هيربدان از همپايگان مشاورتي پادشاهان ساساني در حوادث مهم مثل جنگ ، صلح، قحطي، تنظيم مالياتها و انتخاب وليعهد بودند. ما در تاريخ ساسانيان شاهد نفوذ هيربدان ميباشد بعنوان مثال در مرگ پادشاه ساساني بايد موبدان موبد، دبيران مهشت و ايران سپهبد جانشين او را برگزيند و اگر در ميانشان اختلاف افتد موبدان موبد، هيربدان را جمع ميكرد و نهاني راي يشان را ميخواست و نتيجه اين مشورت هر چه شد معتبر خواهد بود و سپس در مجلس تاجگذاري شبانه موبدان موبد به ياري هيربدان و بزرگان ديگر دربار تاج را بر سر شاهنشاهي كه برگزيدهاند ميگذاشتند. اگر اين نكته كاملا اعتبار تاريخي داشته باشد از آن بر ميآيد كه اختيارات و احتراماتي كه هيربدان داشتهاند از زمان اردشير بابكان بوده و از همان آغاز دوره ساساني هيربدان از بزرگان دربار به شمار ميرفته و در كارهاي ديني پس از موبدان ميآمدهاند.
هيربدان از امتيازاتي برخوردار بودند از آن جمله از پرداختن گزيت (جزيت) كه يك گونه ماليات بر كار و پيشه و صنعت بوده، بخشوده بودهاند.
رئيس هيربدان ، هيربدان هيربد، بود كه نماينده آن ها در دربار بود. اما ظاهرا وظيفه وي بالصراحه روشن نبوده است. وي در دربار ساساني مقام بلندي داشته و همواره پس از موبدان موبد آمده است و به همين جهت گاهي بر بزرگ فرمذار هم برتري داشته است. يكي از اينها تنسر است كه در تاسيس و تشكيل دين رسمي زردشتي با اردشير بابكان همدست بود. ديگر زروان داد پسر مهرنرسه است، كه پدر او را نامزد امور مذهبي و قضايي كرده بود. از اين عبارت بر ميآيد كه انجام بعضي امور قضايي هم از وظايف هيربدان بوده است. مسعودي به صراحت ميگويد كه هيربدان بسمت قاضي فتاوي صادر كردند. طبري هم اين نكته را تائيد كرده است.
4-3-2 زوت و راسپي
در ميان روحانيون كساني بودند كه مامور خواندن سرودها و نمازهاي مذهبي بودهاند. از آن جمله پيشوايي كه نيايشها را تلاوت ميكرد را زوت Zot ميناميدند.
و نيز كسي كه آتش را پيوسته روشن نگه ميداشتند را سپي (Raspi) ميناميدند. جدا از اين، يسنا را در مراسم ديني با هم ميخواندند و در طي سرودن آن ها آداب آب زور ، برسم ، هوم ، درون (نان مقدس) را بجاي ميآوردند.
5-3-2 دستور:Dastvar
يكي از مامورين عالي رتبه روحاني "دستور" بود كه ظاهرا متخصص در مسائل مذهبي و مباحث معقول و مشاوره قضايي بوده است ، كه در مسائل معضل و مشكوك به او رجوع ميكردهاند.
در متنهاي فارسي ميانه اين عنوان به معني اقتدار معنوي است. شكي ميگويد: «صفت چنين مقامي دين آگاه و داد و دستور دين آگاه ، عالم الهي بلند پايه است» افزون بر اين، از اين واژه يك مفهوم حقوقي نيز به معني شخص داراي اقتدار قانوني در دست است.
4-2 طبقه جنگجويان:
جامعه ايراني، در اوستا به سه طبقه تقسيم شده است جنگجويان در جايگاه دوم قرار گرفتند. در ايران عهد ساساني كه بتدريج طبقهبندي چهارگانة جامعه شكل گرفت، باز جنگجويان در دومين طبقه قرار گرفتند. مثلاً در نامه تنسر كه اين طبقه را معرفي ميكند آن را در جايگاه دوم قرار داد، در آن جا كه تشريح نمود: « بدانيد كه مردم در دين چهار اعضااند سر آن اعضاء پادشاهست، عضو اول اصحاب دين. . . عضو دوم مقاتل يعني مردان كارزار».
عنوان پهلوي جنگجويان ارتشتار artestar ميباشد كه از رثشتر raoaestar اوستاي كه در اصل به معناي فردي كه بر روي ارابه جنگي ميايستاد گرفته شد. در شاهنامه فردوسي به صورت نيساريان به كار رفته است كه احتمالاً صورت صحيح آن تيشتاريان مي باشد.
واژه رايج براي ارتش در پهلوي، سپاه بود كه به خوبي در متون زرتشتي تأييد شده است. در فارسي ميانه مانوي اين واژه به عنوان sph/ispah و در پارتي spd/ispas كه از واژه spada-spasa اوستاي گرفته شد و در فارسي قديم به صورت spada آمده است. بايستي متذكر شويم كه واژه رايج كه در فارسي قديم به معناي ارتش بوده است كاره kara است.
براي سربازان يا مردان جنگي شاهنشاه مزاياي اشرافي بسيار از هر نوع را به اين گروه اعطا كرد زيرا آن ها جان، مال پيروان خويش را براي رفاه، آسايش آناني كه كار ميكردند قرباني ميكردند خود را وقف جنگ با دشمنان وطن مي كردند در حالي كه عوام با آسودگي در كنار زن و فرزندانشان ميزيستند و از آرامش، ايمني و استراحت در خانههايشان و رسيدگي به امور زندگيشان لذت ميبردند. شايسته است كه كارگران به آنان درود فرستند و در برابرشان تعظيم كنند و اين مردان جنگي نيز بايستي به اشراف احترام بگذارند.
پادشاه ساساني به لشكر و سپاه بسيار اهميت ميدادند. ما از مطالب زير متوجه اين موضوع خواهيم شد.
اردشير بابكان ميگويد: «ملك بيلشكر نتوان داشت و لشكر بيمال و مال بي عمارت حاصل نشود و عمارت بيعدل ميسر نگردد و عدل بيسياست صورت نبندد.»
شاپور ذوالاكتاف ميگويد: «مثل پادشاه مثل سراست و مثل لشكر مثل تن و هم چنانكه تن بيسر به كار نيايد لشكر بيپادشاه كار را پيش نتواند برد».
از مطالب متون پهلوي متوجه اهميت مردان جنگي خواهيم شد. در شكندگمانيك، چهار طبقه را يك انسان تصور نمود كه دست آن را جنگجويان تشكيل ميدهند. و اين عقيده كه وضعيت جنگجويان در انسان خيالي همچون دست در بدن است در دينكرد هم تأئيد شده است. از اين مطالب بالا ميتوان پي به اهميت مردان جنگي در دوره ساسانيان برد.
طبقه ارتشيان آتشكدهاي به نام «آذر گشنسب» داشتند كه از نظر اهميت بعد از آذر فرنبغ قرار داشت. اين آتشكده، كه آتش سران، سپاهيان و پادشاه ايران بود، در شمال غربي ايران در آذربايجان (سرزمين شيز يا گنجك) بود. ولي بايد گفت كه تعيين محل شهر شيز يا گنجك به طور دقيق مشخص نشده است.پادشاه و ارتشيان براي نيايش به آنجا ميرفتند. پادشاهان ايران را رسم براين بود كه پس از تاجگذاري پياده از مداين به زيارت آتشكده آذرگشنسب ميرفتند. در ايام سختي به زيارت اين آتشكده ميشتافتند و زر، مال، ملك و غلام در آنجا نذر ميكردند. هدايايي كه پادشاهان ساساني بعد از پيروزي در جنگ به اين آتشكده تقديم ميكردند. در فهرستهاي هداياي نظامي دولت ثبت ميشد.
1-4-2 وظيفه جنگجويان
آن ها وظيفه داشتند از ميهن دفاع كنند، با تدبير و مردانه باشند كارهاي قهرمانانه بكنند، به سفارت به دربار خارجه بروند، داد مظلوم را از ظالم بگيرند، از آئين شاهنشاهي پاسداري كنند،مرزها را بر روي بيگانگان ببندند، امنيت شاهنشاهي و اتباع آن را تأمين كنند. از اين گذشته، در مينوي خرد وظيفه جنگجويان را شرح داده، آمده است که: « وظيفهي آن ها دشمن زدن شهر و بوم خويش را ايمن و آسوده داشتن است».
2-4-2 تقسيم طبقات جنگجويان (سواره نظام ، پياده نظام)
طبقه جنگجويان شامل دو صنف ميباشد. 1ـسواره نظام 2ـ پياده نظام. حال در ابتدا شرحي درباره سواره نظام مينگاريم.
1- هسته اصلي ارتش، سواره نظام سنگين اسلحه بود كه معمولاً از «بزرگان» و «آزادان» و كساني كه استعدادي استثناي در فن جنگ از خود نشان ميدادند
تشكيل ميشد كه سواره نظام (اَسواره) خوانده ميشدند.
ايرانيان كلمه اسوار را بر كسي اطلاق ميكنند كه از پهلوانان معروف به شجاعت و دليري باشد.سواره نظام به معني هر سوار عادي نيست. خوارزمي زير واژه سواره نظام چنين ميگويد: «سوار دلير و نامور را گويند. و افزوده است: ايرانيان جز به اين گونه كسان اسوار نميگفتند».
فتح يا شكست منوط به اين سواران داراي اسلحه سنگين بود. سرباز سواره ايراني، به طوري كه در نقوش برجسته مشاهده ميشود، كلاه خود بر سر گذاشته و زره و جوشن برتن راست كرده است و سپر مدوري بر پشت انداخته بود كه اين آلات اسلحه دفاعي را تشكيل ميدادند و اسلحه تعرض عبارت از يك نيزه سنگين و شمشير و گرز بود. سراسر بدن اسبان را هم از صفحات آهن ميپوشانيدند. در گروه سواره نظام سبك اسلحه از متحدان و مزدوران خود استفاده ميكردند (يعني از سيستانيها، گيلانيها، آلبانياييها. هياطله، كوشانيان و خزران).
2-2-4-2 جايگاه سواره نظام
در خصوص جايگاه سواره نظام در دوره ساسانيان مباحث زيادي مطرح شده است و هر مورخي از ابعاد مختلف به اين موضوع نگريسته است چنانكه جاحظ ميگويد:« اردشير بابكان نخستين پادشاهي بوده است كه براي نديمان و درباريان خود درجات و مراتبي معين كرد و زمام سياست و تدابير ايشانرا بكف گرفت و سواره نظام را همرده شاهزادگان ، جزو طبقه يكم قرار داد».
اين طبقه طرف راست پادشاه بود و ده ذراع از او فاصله داشت و اينان نزديكان و نديمان و مصاحبان شاه بودند و همه از اشراف و دانشوران بودند.
با نگاهي به كتاب عهد اردشير در خصوص جايگاه سواره نظام ميخوانيم كه اين گروه از نظر رتبهبندي در جايگاه نخست قرار داشتند.
ميتوان گفت كه از ديرباز ايرانيان سواركاران چابكي بودهاند. بديهي است كه سواره نظام، بلافاصله پس از اشرافيت در درجه اول بودهاند. در ايام صلح اين سواره نظام در املاك خود زندگي ميكردند و بر كار كشاورزاني كه بر روي زمين هاي آن ها كار ميكردند نظارت مينمودند،اما برخي از آن ها در دربار به سر ميبردند. مانند آن هايي كه كار مواظبت از پسران خسرو دوم بديشان سپرده شده بود.
اردشير بابكان سواره نظام را نگهدارنده كشور ميداند. اهميتي كه در وصف سواره نظام در بالا ذكر شد بيشتر مربوط به عهده خسرو اول ميباشد. بموجب كتاب التاج جاحظ شاهنشاه ملازمان ركاب خود را از ميان سواره نظام و اشراف بزرگ برميگزيد. سواره نظام رفته رفته حائز اهميت گرديدند مثلاً وهريز، كه يمن را تسخير كرد يكي از سواره نظام بود. جانشين او موسوم به ذيل همين عنوان را داشت.
2-2-4-2 پياده نظام
آخرين قسمت سپاه را پياده نظام (پايگان) تشكيل ميداد، كه فرمانده آنان را پايگاه سالار ميگفتند. افراد پياده نظام نقش نيروي کمکي را به عهده داشتند و عمدتاً سواره نظام سنگين اسلحه را ياري ميكردند. پياده نظام، كه از روستاييان و كشاورزان تشكيل يافته بود، هميشه در جنگ آلت ضعيفي به شمار ميرفتند بليزاريو و هرموگنس سرداران بيزانس پياده نظام مزبور را چنين توصيف كردهاند. «جماعتي دهقاني فقيرند، كه به دنبال سپاه نميآيند، مگر براي اينكه ديوارها را خراب و اجساد كشتگان را برهنه كنند و سربازان را خدمت نمايند».
يوليانوس، قيصر روم، در مورد آنان چنين ميگويد: «اينان بزهاي نفرت انگيزي هستند، كه از فرط چركي تغيير شكل دادهاندو پيش از آنكه دشمن به آن ها نزديك شود، سلاح را ميريزند و پشت ميدهند.»
خدمت نظام از وظايف آنان محسوب ميشد و صرفا به اميد اجرت و پاداش به جنگ ميرفتند. بعضي از اين گروه، سپرهاي بلند و خميده داشتند، كه از ني ساخته مي شد و پوستي بر آن كشيده بود. به طور کلي بايد گفت، كه اين دسته سربازان خوبي نبودهاند.
افواجي، كه از طرف اقوام جنگجوي اطراف كشور به ياري لشكر شاهنشاه ميآمد، از روستاييان سابق الذكر بسيار سودمندتر بودند.
در انجام بايد گفت كه فن محاصره كه در زمان اشكانيان توسعه اندكي داشت در زمان ساسانيان بسيار وسعت يافت و در فن قلعهگيري همپايه روميان بودند و از تمام آلات و ادوات محاصره استفاده ميكردند.
5-2 طبقه كشاورزان و صنعتگران
همانگونه که ذکر شد در اوستا، جامعة ايراني را به سه طبقه تقسيم كردهاند، طبقه برزگر (كشاورزان) در رده سوم قرار دارد. اين طبقهبندي از تقسيمات اجتماعي بسيار قديم است، بارها در اوستا به چشم ميخورد. فقط يكبار از طبقه ديگر نام ميبرد آن هم در يسناي 19 فقره 17 يك طبقه ديگر افزوده گرديد كه آن پيشهور Pistra و در پهلوي و پازند هتخشان گويند و از آن اهل حرفه و صنعت است. ولي در طبقه بندي فوق هتخشان جزو واستريوشان به حساب مي آمدند.چون نوبت ساسانيان رسيد، تشكيلات جديد در جامعه پيدا شد، كه آن نيز مبتني بر چهار طبقه بود. تفاوت اين شد، كه طبقه سوم را دبيران قرار دادند و كشاورزان و صنعتگران را در رتبه چهارم گذاشتند.
سئوالي كه مطرح است اين است كه آيا صنعتگران و كشاورزان يك طبقه بودند يا دو طبقه جداگانه. براي مشخص شدن اين موضوع لازم است نگاهي به ديدگاه مورخان و محققان بيندازيم.
مسعودي در كتاب التنبيه و الاشراف فهرستي از مأمورين عالي مقام ساساني ذكر ميكند كه پس از وزير اعظم، صاحب منصبان را نام مي برد و در مرتبه چهارم هتخشبد (تخشهبد) را ذكر مي كند و به معناي كسي است كه از دست، روزي مييابد مانند كارگران و كشاورزان و سوداگران و بجز ايشان و سركرده ايشان و از ايشان كساني بودند كه «واستريوش» ميگفتند.
در نامه تنسر عضو چهارم را مهنه خوانند، و ايشان برزيگران در اعيان و تجار و ساير محترفهاند.
جاحظ در كتاب تاج ميگويد: «اردشير مردم كشور را به چهار طبقه تقسيم كرد و هر يك را در قسمت خود محصور دانست. برزگران و مهان و آن ها كه در رديف ايشانند را در طبقه چهارم قرار داد.»
مطالب فوق نشان ميدهد كه كشاورزان و صنعتگران در يك طبقه قرار دارند و رئيس طبقه چهارم را واستريوشان سالار ميگفتند كه رئيس كشاورزان و در عين حال نيز رئيس صنعتگران نيز بود.
اما بعضي منابع آن ها را دو طبقه ميدانند مثلاً فردوسي درباره طبقات مردم در زمان جمشيد بعد از روحانيان و جنگيان ميگويد:
نسودي سه ديگــــر گــره را شـــــناس كجا نيست بركس از ايشان سپاس
بكارند و ورزنــــد و خــــود بــــدرونـد بـــگاه خـــورش سرزنش نشوند
چهارم كه خوانند آهو خوشي(آهنوخشي) همان دســت ورزان بـــرسركش
كجـــا كــــارشــان هــمگنان پيشه بود روانشان هميشه پرانديشــه بود
از اين اشعار فردوسي پيداست كه مراد از «نسودي» برزگر و مراد از «اهتوخشي» پيشهورست. در اين تقسيم فردوسي كارگزاران دولت را نياورد برزگران را يك گروه و پيشهوران را يك گروه به شمار آورد در صورتي كه در اسناد ساساني هر دو يك گروه را فراهم ميكردهاند. پيداست كه اين تقسيم فردوسي قديمتر از تقسيمات دوره ساساني است و از زماني است كه هنوز كارگزاران دولت طبقة جداگانه اي به حساب نمي آمدندودر عين حال برزگران و پيشهوران هر يك طبقه جداگانه اي بودهاند.
در شكندگمانيك ضمن تشبيه اين چهار طبقه ساسانيان به يک انسان ،کشاورزان را به شکم او و هنرمندان را به پايه اي او تشبيه نموده است.
در كتاب مينوي خرد وظايف و مشاغل مختلف طبقات را ميتوان دريافت(فصل30) در پرسش سيام وقتي دانا از مينوي ميپرسد وظيفه هر يك از طبقات روحانيان و نظاميان و كشاورزان چيست؟
مينوي خرد پاسخ داد كه وظيفه كشاورزان، كشاورزي و آباداني كردن و تا حد امكان جهان را راحتي بخشيدن و آبادان داشتن است. و در جاي ديگر دانا از مينوي خرد پرسيد كه وظيفه صنعتگران و مزدوران (پيشكاران) چيست؟ مينوي خرد پاسخ داد كه وظيفه مزدوران اين است كه آن كاري را كه ندانند دست بدان نبرند و آنچه دانند خوب و با دقت انجام دهند و مزد عادلانه خواهند.
بنابراين ميتوان استنباط كرد كه آن ها دو طبقه جداگانه با وظايف متفاوت بودند و حتي وقتي دانا از مينوي خرد وظايف طبقات را ميپرسد از سه طبقه نام ميبرد و در پرسش 31 ديگر وظيفه صنعتگران را جواب ميدهد.
در دينكرد هم آن ها را دو طبقه ميداند. منابع ديگر هم آن ها را دو طبقه ميدانند. و رئيس طبقه برزگران را واستريوشان بذو رئيس طبقه تجار و اصناف "هتخشان بذ" ميدانند.
به نظر نگارنده كشاورزان و صنعتگران دو طبقه جداگانه هستند چرا كه ساسانيان به كشاورزي اهميت ميدادند و حتي دين زرتشتي كشاورزي را تشويق مينمود و روحانيون زرتشتي و دين زرتشتي نسبت به طبقه پيشهوران ديد منفي داشتند به همين خاطر اقليتهاي مذهبي همچون مسيحيان به كار تجارت و بازرگاني و پيشهوري ميپرداختند. با اين ديد منفي كه نسبت به صنعتگران داشتند دور از ذهن ميباشد كه آن ها را يك طبقه بدانند. ولي ساسانيان به كشاورزي ارج ميگذاشتند به خاطر اينكه آن ها تأمين كنندگان ماليات بودند و ميتوان گفت بعد از آنكه خسرو انوشيروان اصلاحات نظامي انجام داد ديگر كشاورزان مجبور به رفتن به جنگ نبودند و ما در منابع شاهد هستيم كه هنگامي كه شاهان ساساني از جايي به جاي ديگر سفر ميكردند نهايت احتياط را به خرج ميدادند كه به كشاورزان ضرري نرسد. داستانهاي زيادي در اين زمينه در منابع ذكر شده است. از اين گذشته لازم است هر طبقه را جداگانه بررسي كنيم تا موضوع واضحتر گردد.
1-5-2 طبقه كشاورزان
بررسي وضعيت طبقه كشاورزان و موقعيت اجتماعي اشان كه عده آن ها فوقالعاده زياد و نقش اقتصادي آنان نيز از لحاظ توليد مستقيم حائز اهميت بود بسيار دشواراست؛ چرا که در منابع ساساني وضع آنان چندان روشن بيان نشده است.
كشاورزي در دوره ساساني داراي اهميت بود، چرا كه بزرگترين منبع درآمد دولتها در روزگاران گذشته، خراج زمينهاي كشاورزي بوده است .شهرياران هر كدام به فراخور و توان خود در آباد كردن زمينهاي كشاورزي و كمك به كشاورزان و رفع اجحاف از سر آنان كوشش بسياري به خرج مي دادند. سخت ميكوشيدهاند تا نگذارند انبوه كارگران و كشاورزان در زيرچكمه ستمگران لگدمال شوند. در اخبار آمده است كه اردشير هنگام وصيت نمودن شاپور در اين زمينه چنين گفت: «نيروي شاهي به لشكر و آراستن و نگهداشتن لشكر به زر و فراهم شدن زر به آرام و امن و سكون كشور و آسوده بودن مردم كشور است. دهقانان به كشاورزي دارنده شوند و كشت وابسته به امن است كه در سايه داد ميسر شود.» در جاي ديگر اردشير به پسرش ميگويد:
كجا گنج دهقان بود گنج اوست اگرچند بركوشش و رنج اوست
نگهبان بــود شـــاه گنـــج او بــبــار آورد شــاخ رنــج ورا
در آئين مزديسني و متون ديني، كشاورزان و شبانان از جايگاه ويژهاي برخوردار بودهاند و در بسياري از موارد صور گوناگون از آن ها در مقامهاي ويژهاي ياد شده است. در اوستا «برزگر گلهدار» به همراه روحانيون و جنگيان به عنوان بزرگترين حاميان آئين مزديسنا ذكر شده است.
ساسانيان به مرور زمان به كشاورزي بيشتر اهميت ميدادند چنانكه مهمترين اقدام اصلاحي انوشيروان، توجه به وضع دهقانان و اصلاح قانون ماليات بود او به خوبي ميدانست كه كمك به دهقانان و كشاورزان در حقيقت كمك به خزانه دولت است به همان اندازه كه وضع كشاورزي خوب شود به همان اندازه هم دولت ميتواند بر درآمد حاصل از طريق ماليات بر اراضي و سرانه اتكا داشته باشد. وي حتي در نحوه گرفتن خراج غلات و ساير محصولات كشاورزي تغييراتي داد. و مالياتها را در سه قسط اخذ نمايند. در مينوي خرد وظيفه كشاورزان، را كشاورزي و آباداني كردن و تا حد امكان جهان را راحتي بخشيدن و آبادان داشتن است.
سومين آتشكده مهم كشورآذر برزين مهر يا آتشكده كشاورزان، در مشرق مملكت، در كوههاي ريوند شمال غربي نيشابور، واقع بود. كه اهميت كشاورزي و طبقه آن ها را ميرساند.
2-5-2 طبقه صنعتگران
پيشهوران شمارشان از سه طبقه ديگر بيشتر بود و قانون شريعت زرتشتي نگرش جداگانه درباره آن ها داشت. روحانيون زرتشتي به پيشهوران و افزارمندان با ديدي نگران و مشكوك مينگريستند. و با آن كه بازرگانان زرتشتي به مناطق دوردستي نظير چين نيز معامله داشتند ولي حرفه بازرگان و پيشهوري نسبت به طبقات ديگر پستتر تلقي ميشد. و ديد منفي زرتشتيان نسبت به طبقه پيشهوران و كسبه باعث شده بود كه زرتشتيان به سوي اين گونهپيشهها كمتر روي بياورند و اقليتهاي مذهبي بيشتر به پيشهوري و تجارت بپردازند.
بهترين صنعتگران و پيشهوران در استخدام كارگاههاي سلطنتي بودند كه به توليد براي شاهنشاه و خاندان او ميپرداختند. پيشهوران يك حرفه در شهرها در كويهاي معيني منزل داشتند. شكي نيست كه در قرن ششم اصناف پيشهوران وجود داشته است. اين نكته در كتاب دينكرد ذكر شده و نشان ميدهد كه نظم و قاعده خاصي و درباره سلسله دكانهاي بازار كه هر يك به پيشهوران مختلف تعلق داشته وجود داشته است.
وظيفه صنعتگران در مينوي خرد آمده آنجا كه دانا از مينوي خرد پرسيد كه وظيفه صنعتگران و مزدوران چيست؟ مينوي خرد پاسخ داد كه وظيفه مزدوران اين است كه آن كاري را كه ندانند دست بدان نبرند. چه كسي كه كاري را نداند و به انجام آن دست زند، ممكن است آن كار تباه شود يا ناكرده برجاي ماند و حتي اگر آن مردي را كه كار از آن اوست (=صاحب كار) بسيار خشنود كند. با اين همه آن گناه بر ذمه او باشد. و آنچه دانند خوب و با دقت انجام دهند و مزد عادلانه خوهند. فقدان آتشكده چهارمي براي اين طبقه هم نمايانگر پايگاه اجتماعي بست آن ها و هم نشانه تعداد اعضاي غير زرتشتي اين طبقه است.
كتابشناسي
منابع اصلي
1- ابن بلخي ، فارسنامه ، به كوشش بهروزي ، انتشارات اتحاديه مطبوعاتي فارس ، شيراز ،1343
2- ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون ، مقدمه ابن خلدون ، 1 ،به كوشش محمد پروين گنابادي ، انتشارات علمي وفرهنگي ،
3- ابن حوقل ، صوره الارض ، ترجمه جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ، 1345
4- اصفهاني حمزة ، تاريخ پيامبران و شاهان (سني ملوك الارض والانبياء) ،ترجمه دكتر جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ،1346
5- اصطخري ، ابواسحق ابراهيم اصطخري ، مسالك و ممالك ، به كوشش ايرج افشار ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1347
6-بلاذري ، احمد بن يحيي ، فتوح البلدان ،ترجمه آذرتاش آذرنوش ، انتشارات سروش ، تهران ، 1364
7- بلعمي ، ابوعلي محمدبن بلعمي، تاريخ بلعمي ،ج1 ،تصحيح محمد تقي بهار ، كتابفروشي زوار ، چاپخانه تابش چاپ دوم ، 1353
8- بيروني ابوريحان ، تحقيق ماللهند، ترجمه منوچهر صدوقي سها ، موسسه مطالعات تحقيقات فرهنگي ، تهران ، 1362
9- ــــــــــــــ آثار الباقيه، ترجمه اكبر دانا سرشت. بيتا، تهران 1352
10- پروكوپيوس ، جنگ هاي ايران و روم ، ترجمه محمد سعيدي ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ،1338
11- ثعالبي نيشابوري ، عبدالملك بن محمد بن اسماعيل ، تاريخ ثعالبي ( غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم )،ترجمه ز.تنبرگ، ديباچه مجتبي مينوي ، ترجمه محمد فضائلي ، نشر نقره ، تهران ،1368
12-جاحظ،ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ ، تاج ، ترجمه حبيب الله نوبخت ، چاپ تابان ، تهران ، بي تا
13- جهشياري ، ابوعبدالله محمد بن عبدوس الجهشياري ، ترجمه ابوالفضل طباطبايي، چاپ تابان ، تهران ،1348
14-خرده اوستا ، به اهتمام ابراهيم پو رداود ، انتشارات اساطير ،چاپ اول، تهران ،1380
15-خواجه نظام الملك ، سياست نامه ( سير الملوك ) ، به اهتمام هيوبرث دارك ، انتشارات علمي و فرهنگي ، بي تا
16-خوارزمي ، ابوعبدالله محمد بن يوسف خوارزمي ، مفاتيح العلوم ، ترجمه حسين خديوجم، انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ دوم ، تهران ، 1362
17-دينكرد ، احمد تفضلي ، انتشارالت توس ، تهران ، بي تا
18-دينوري ، ابوحنيفه احمد بن داود ،اخبار الطوال ، ترجمه صادق نشات ،انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ،1346
19-شهرستاني ، ابوالفتح محمد بن عبدالكريم شهرستاني ، ملل و نحل، ج 1،تحرير و ترجمه مصطفي خالقداد هاشمي با مقدمه و حواشي تصحيح و تعلييقات محمد رضا جلالي نائيني ، 1362
20-فردوسي ابولقاسم، شاهنامه ، ج 1و2و3، انتشارات فخر رازي ، تهران چاپ ششم ، 1375
21- فرنبغ دادگي ، بندهش ، ترجمه مهرداد بهار ، انتشارات توس ، تهران
22- كارنامه ي اردشير بابكان ، قاسم هاشمي نژاد، ناشر مركزي تهران ،چاپ اول ،1369
23- گات ها ، تفسير و ترجمه ابراهيم پورداود ، انتشارات اساطير ، تهران ، چاپ اول ،1378
منابع جديد فارسي
1- آباداني فرهاد ، فرهنگ ايران باستان ، كانون زرتشتيان شريف آباد ، بي تا
2- آخوندي محمود ، آئين دادرسي كيفري ، ج1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، تهران ، 1376
3- آموزش در ايران عهد باستان تا امروز، انتشارات دانشگاه جندي شاپور ،1350
4- ابراهيم زاده ، سيروس ، شاهان ساساني و اقتصاد و فرهنگ ايراني ، بي تا ، 1350
5- اجتهادي ابوالقاسم ، بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوره امويان ، انتشارات سروش ، تهران چاپ اول ، 1363
6- احمدي ، اشرف ، قانون دادگستري در شاهنشاهي ايران باستان ، چاپخانه فرهنگ و هنر ، بي تا
اسفنديار كيخسرو ، دبستان المذاهب ، ج2، با ياداشتهاي رحيم رضا زاده ملك ، كتابخانه طهوري ، تهران ، 1362
8- __________ ، مجموعه مقالات ، با مقدمه و تصحيح محمد دبير سياقي ، كتاب فروشي خيام ، 1350
9- امامي شوشتري محمد علي ، تاريخ شهرياري ، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر تهران ، 1350
10 _____________، دوازده مقاله تاريخي ، نشر ستاد برگزاري ارتشتاران اداره روابط عمومي ، بررسي هاي تاريخي ، بي تا
11- انصاف پور ، غلامرضا ، ساخت دولت در ايران ، انتشارات امير كبير ، تهران بي تا 12- اينوسترانتسف ، كنستانتين ، تحقيقاتي درباره ساسانيان ، ترجمه كاظم كاظم زاده ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1351
13- باتورمور ، جامعه شناسي ، ترجمه سيد حسن منصور و سيد حسن حسيني كلجاهي ،شركت سهامي كتاب هاي جيبي با همكاري موسسه انتشارات فرانكلين ، چاپ دوم ، تهران، 1356
14- بارتولد ، تركستان نامه ، ج 1، ، ترجمه كريم كشاورز ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، 1352
15- بروس كوئن ، مباني جامعه شناسي ، ترجمه و اقتباس توسلي، رضا فاضلي ، انتشارات سمت ، تهران ، چاپ نهم ، 1376
16- بيات عزيزالله ، كليات تاريخ تمدن ايران پيش از اسلام ، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي ، تهرا ن، چاپ سوم ، 1368
17- بياني شيرين ، شامگاه اشكاني و بامداد ساسانيان ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران چاپ دوم ، 1383
18-___________ دين و دولت در عهد ساساني ، انتشارات جامي تهران چاپ اول ، 1380