تحقیق مسأله جانشینی و وضعیت دولت اسلامی پس از مرگ پیامبر (docx) 18 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 18 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مسأله جانشینی و وضعیت دولت اسلامی پس از مرگ پیامبر نگاهی کوتاه به تحولات جامعه عربستان از پیش از اسلام تا مرگ پیامبر
اسلام دینی بود که به وسیله حضرت محمد (ص) در شبه جزیره عربستان پا به عرصه وجود نهاد، برای بررسی و شناخت هر نوع رویداد تاریخی که بعد از اعلام نبوت پیامبر در جامعه عربستان به وقوع پیوست آگاهی از وضعیت سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی که جامعه عربستان آن روز در آن قرار داشت ضروری می باشد. جامعه عربستان به مناطق و نواحی مختلفی تقسیم شده است که این تنوع محیطی از طرز معیشت و به تبع آن دراخلاقیات و روحیات ساکنان هر منطقه دگرگونی هایی را ایجاد کرده است . ما در اینجا نخست به طور اجمال به بررسی مختصر جامعه عربستان که درگیر جنگ های رده بودند می پردازیم .
الف)موقعیت جغرافیایی مناطق درگیر در نبرد
در این جنگ ها پنج منطقه به طور کلی درگیر بودند. نخست قبایل ساکن در منطقه حجاز که به رهبری قریش و همراهی شهر های مکه ،مدینه،طائف و قبایل پیرامونی آن بطور یکپارچه بر موضع خود باقی مانده بودند و از دین اسلام برنگشتند .
دوم،قبایل غطفان ،فزاره،بنی اسد ،عبس و ذبیان به سرکردگی طلیحه که در ناحیه نجد عربستان می زیستند.
سوم،شورش قبایل یمامه به رهبری مسیلمه و قبایل بنی تمیم به رهبری سجاح در جنوب غربی منطقه بحرین . و نیز شورش قبایل عمان و قبایل بحرین در حاشیه خلیج فارس.
چهارم، شورش قبایل کنده به رهبری اشعث بن قیس در منطقه حضرموت که از خلیج عدن تا خلیج فارس امتداد دارد .
پنجم، شورش یمن به رهبری اسود عنسی در جنوب عربستان.
نکته جالبی که در نگاه نخست به این مناطق جغرافیایی در شبه جزیره عربستان به نظر می رسد، آن است که از مناطق پنج گانه فوق تنها در منطقه حجاز پس از مرگ پیامبر شورش و بازگشت از دین اسلام صورت نگرفت . و خود به خود این پرسش در ذهن نقش می بندد که با چنین گستردگی ای که در بازگشت از دین اسلام در این مناطق صورت گرفت چرا آنان موفق نشدند؛ و این یکی از مسایلی است که در این رساله برای روشن کردنش خواهیم کوشید.
ب)وضعیت سیاسی جامعه عربستان در آستانه ظهور اسلام
مورخان از وجود دولتهای متمرکز و قدرتمند در طول تاریخ در برخی از نواحی شبه جزیره عربستان سخن گفته اند ، از میان دولتهای تاریخی نام برده شده بازماندگان تنها چند دولت در حوزه اقلیمی مورد بحث ما قرار می گیرند . در سرزمین یمن نخست دولت معین است که از آن به عنوان قدیمی ترین دولت عربی نام برده اند که در سرزمین یمن در فاصله سال های 1300-630 پیش از میلاد می زیسته اند . و نیز دولت سبائیان که مابین سرزمین حضرموت و دولت معین می زیسته اند و پس از سقوط دولت معین بر قلمرو آنها چیره شدند و دامنه نفوذ دولت خود را از شرق تا خلیج فارس و از غرب تا دریای سرخ گسترش دادند و سومین سلسله ای که در سرزمین یمن تشکیل شد دولت حمیریان بود دولت حمیری در اواخر دوره خود در زمان پادشاهی ذونواس آیین یهود داشتند و چون او به آزار مسیحیان یمن پرداخت آنان به امپراطور روم که کیش مسیحی داشت پناه بردند و به دستور دولت روم پادشاه حبشه سپاهی را به فرماندهی اریاط به آنجا گسیل کرد و او بساط دولت حمیری را برچید و پس از آن بود که پای دولت ساسانی نیز به تحولات یمن باز شد و آنجا به منطقه نفوذ ایران تبدیل گردید .
کندیان نیز یکی از دولتهای مهمی بودند که ابتدا در شمال عربستان سکنی گزیدند و در آنجا با دولت ساسانی مرتبط بودند . همانطور که بعدا خواهیم دید اشعث بن قیس کندی در دیدار با پیامبر با انتساب خویش به آکل المرار افتخار می کند، کندیان مدتی توسط قباد پادشاه ساسانی به حکومت حیره منصوب می شوند، اما با دوباره قدرت گرفتن حیریان از زمان انوشیروان سران کندی توسط منذر به قتل می رسند وقدرتشان افول می کند
دولتهای دیگری نیز در شمال عربستان در طول تاریخ شکل گرفته بودندکه مانند دولت تدمر توانسته بودند در معادلات قدرت میان شاهنشاهی ساسانی و امپراطوری روم نقش مؤثر و مستقل داشته باشند و خاطرة آنها در افسانه اعراب تا مدتها باقی ماند و سپس در دولت حیره دست نشانده ساسانی و غسانیان دست نشانده روم بودند که هر چند قدرت دولت تدمر را نداشتند ، اما آنان نیز نقش مؤثری در تعادل قوای دو دولت قدرتمند در آن منطقه بازی می کردند .
در آستانه ظهور اسلام دولت غسان و حیره توسط امپراطوری روم و ساسانی برچیده و به قبایل پراکنده ای تبدیل شده بودند و در یمن نیز دولت آن دست نشانده شاهنشاهی ساسانی بود و بنابر این هیچ دولت متمرکز و قدرتمند عربی در سرتاسر شبه جزیره عربستان وجود نداشت و از آن دولتهای قدرتمند و بانفوذ جز خاطره ای در اذهان اعراب چیزی باقی نمانده بود و شاید با عنایت به این ذهنیت تاریخی اعراب گذشته است که گوستاو لوبون می گوید: "هنگام ظهور اسلام عرب آمادگی زیادی برای یک اتحاد سیاسی و دینی داشت "
بنابراین در آستانه ظهور اسلام تنها یک دولت که در ارتباط و تعامل با منطقه حجاز قرار داشت و آن نیز همان دولت دست نشانده یمن با مرکزیت صنعاء بود، گفتنی است این تعامل و ارتباط نیز ارتباط تجاری بود که تجار حجاز به آنجا داشتند و نیز مسیر تجارتی بود که از حجاز می گذشت و کالای هندی را از یمن به شام می برد .
تمام شبه جزیره عربی در آن زمان به واحد ها و قبایل پراکنده ای تقسیم می شد که در راس آن "شیخ" قبیله که ریاست قبیله را بر عهده داشت آنرا اداره می کرد .
هر قبیله در ناحیه ای به سر می برد که حوزه نفوذ او بود و در شهرها نیز قانون و سازمان سیاسی منسجمی که بر روابط شهروندان نظارت داشته باشد وجود نداشت و هر فرد در چهارچوب پیوندهای قبیله ای خویش عمل می کرد و تنها عامل پیوند آنها پیمانهایی بود که قبایل مختلف با هم بسته بودند .
هر چند در صنعاء به واسطة سابقه تاریخی و نیز حضور ایرانیان متمدن نظام شهری قانونمند وجود داشت اما در دیگر نواحی شبه جزیره چیزی به نام شهر به مفهوم امروزی وجود نداشت ، شهرهایی مانند یثرب، مکه و طائف تنها صوت و فرم یکجانشینی زندگی قبایلی بود که در یک محل مشخص سکونت داشتند و در پی چراگاه و آب هر فصل از نقطه ای به نقطة دیگر کوچ نمی کردند ، و سازمان اداری نظام مند و قانون مکتوبی که مبنای پیوند افراد با یکدیگر باشد وجود نداشت، تنها در شهر مکه شورایی به نام دارالندوه بود که آنهم اجتماع بزرگان قبایل در مواقع حاد برای هم اندیشی و رفع مشکل بود .
"در متون و منابع لغوی حجاز و حتی سراسر عربستان نشانی از مفاهیم و مقوله هایی نظیر شبگرد، داروغه، شهردار،نگهبان و دروازه بان" که نمود و نشانگر ساز و کار یک جامعه شهری و مدنی با ساختار مشخص و متمدن است نمی یابیم . و نیز خطاست که تمایز میان حضری و بدوی را با یک سلسله خصایص کاملا مشترک و جدا از هم ترسیم کنیم ، هر چند در میان آنانی که به زندگی یکجانشینی روی آورده بودند با بدویان صحراگرد تفاوت هایی وجود دشت "اما هیچ یک از اینها به معنای استحالة کامل خوی و خصلت بدویت در مکه[بخوانید و دیگر شهرهای حجاز] و یا خاتمه زندگی و معیشت بدوی و تبلور معیشتی مدنی [شهری] نبود".
بنابراین در هر منطقه از عربستان که قبیله ای می زیست قانون ان قبیله حکم فرما بود و در تعاملات میان قبایل بر اساس سنت عربی جوار قبایل با همدیگر پیمانهایی می بستند که هنگام حضور و یا عبور از قلمرو قبیله دیگر می بایست با عنایت به آن قانون روابط و مناسبات خود را تنظیم نمایند. براین اساس در روابط میان قبایل «مسأله هم پیمانی (ولاء) و هم سوگندی (حلف)» معنا می یافت که قبایل براساس عصبیتو غرور قومی در دفاع از قبیله هم پیمان برمی خاستند.
پ) وضعیت اقتصادی جامعه عربستان در آستانه ظهور اسلام
ویژگیهای اقلیمی و تفاوت شرایط آب و هوایی موجب پیدایی سه شکل معیشتی در نزد مردم شبه جزیره عربستان می باشد در نواحی جنوب عربستان که مورخان آن را عربستان سعید می نامیدند به واسطه خوشی آب و هوا و وفور بارندگی زمینه مساعدی برای رونق کشاورزی فراهم بود، دولت های قدیمی یمن نیز با ساختن سدهایی در برخی از مناطق با ذخیره آب توانسته بودند شرایط لازم را برای این امر فراهم نمایند ، در این میان سد مأرب که توسط دولت سباء ساخته شده بود برای خود معروفیتی تاریخی یافته است در منطقه حجاز نیز در برخی مناطق کشاورزی دارای رونق بود و دو شهر یثرب و طائف در این خصوص اهمیت بیشتری داشتند . محصول عمده کشاورزی منطقه حجاز درخت خرما بود از دیگر محصولات عمده شهرهای حجاز می توان از انگور، انجیر ، زیتون و سدر نام برد . برخی از کشاورزان محصولات خود را در هنگام دایر شدن بازارهای فصلی معروف اعراب برای فروش به آنجا عرضه می داشتند در شهر طائف به واسطة هوای معتدل و آب فراوان کشاورزی رونق بسزایی داشت مهمترین تولید زراعی طائف که در اقتصاد منطقه حجاز نیز اهمیت فراوانی داشت گندم بود که همه شهرهای حجاز به ویژه مکه به محصولات آن وابسته بودند، همچنین خرمای طائف در کنار دیگر محصولات آن مانند موز، انار ، انجیر ، هلو ، به ، و خربزه شهرت بسیاری داشت ، اما اقتصاد طائف در کنار کشاورزی به سه کار دیگر نیز که عبارت بود از شکار ، پرورش زنبور و تولید عسل و تجارت نیز اشتغال داشتند. آنها بیشتر محصولات کشاورزی خود را برای عرضه به مکه می بردند .
اهمیت تولید عسل و نقشی که در زندگی اعراب داشت آن چنان بود که در قرآن در سوره نحل آیة 68 و 69 از آن یاد شده است محصول عمده شهر یثرب خرما و جو بود و در کنار آن محصولات دیگر مانند انجیر و زیتون و خربزه و برخی میوه های دیگر به عمل می آمد. در یثرب تجارت داخلی رونق بسزایی داشت و بازارهایی جهت فروش خرما، جو، هیزم، پشم و سلاح در شهر برپا می شد.
ساکنان شهر مکه اما با کشاورزی میانه چندانی نداشتند و بیشتر به تجارت اشتغال داشتند و آنجا به عنوان واسطه تجاری شرق و غرب شبه جزیره تبدیل شده بود همچنین تجارت برای جامعه عربستان از اهمیت حیاتی برخوردار بود و مردم آنجا به دو نحو از آن سود می بردند ، نخست به خاطر ترانزیت کالاهایی که از هند به یمن وارد می شد و سپس با عبور از صحراهای عربستان به مصر و شام منتقل می شد که در این میان اعراب به خاطر حمل و نیز حفاظت از این کالاها درآمد قابل توجهی به دست می آوردند و همچنین سران قبایل شهر مکه، مدینه و طائف با سفرهایی که به یمن و شام می کردند و مایحتاج سالانه خود و دیگران را از آنجا تهیه می کردند. در این میان بزرگان قبیله قریش از معروفیت بیشتری به خاطر تجارت برخوردار بودند و اصولا شهر مکه بیش از آنکه محل کشاورزی باشد به عنوان شهری تجاری شناخته می شد که کاروان هایی که از صحرا عبور می کردند در آنجا جهت استراحت منزل می گزیدند و تجار بزرگ آن سفرهای معروف زمستانی و تابستانی به یمن و شام داشتند اهمیت تجارت در نزد مکیان به حدی بود و آنچنان در زندگی مردم آنجا نقش داشت که بسیاری از واژگان آن در قرآن به کار رفته است، همچنین قرآن به طور مشخص به ایلاف قریش و سفرهای تابستانی و زمستانی آنان اشاره می کند ، شکل سوم اقتصاد عربستان دام بود که برای چرای دام هایشان پیوسته از محلی به محل دیگر کوچ می کردند . دامداری در شهرهای مکه، یثرب و طائف نیز رواج به سزایی داشت و پیامبر اسلام خود در کودکی و نوجوانی به شبانی می پرداخت و شتر به خاطر مقاومتی که در شرایط جوی آنجا داشت یار جدایی ناپذیر زندگی اعراب شناخته می شد، چنانچه در هر جای از فرهنگ واژگان اعراب نظری بیندازیم می بینیم که جملگی برگرفته از نام عضو و یا حالتی از این حیوان است و به گمان من عام ترین تعریفی که می توان از ساخت اقتصادی جامعه عربستان داد نه تجاری که اقتصاد شبانی است، چرا که تمام بزرگان قبایل مکه و دیگر نواحی نه به واسطه تجارت یا داشتن باغ معروفیت می یافتند و به خود می بالیدند، بلکه قدرت و ثروت هر کس را به میزان شتری که داشت می سنجیدند.
ت) بافت فرهنگی و دینی جامعه عربستان در آستانه ظهور اسلام
مردم شبه جزیره عربی همواره بر یک آیین نبودند و تنوع و تغییر و تبدیل آیینی در آن مشهود بود، گاه قومی که خداپرست بودند به بت پرستی می افتادند و گاه اقوام بت پرست دست از آیین پیشین کشیده و به یکی از آیین های یکتاپرستی می گرویدند . در این میان انواع آیین های یکتا پرستی و بت پرستی نیز رواج داشت مؤلف تاریخ عرب قبل از اسلام معتقد است که اعراب شبه جزیره " به لحاظ زمانی به آیین توتم پرستی نزدیک بوده اند" و دلایلی بر این امر بیان می کندعبارتند از: الف) اطلاق نام حیوانات یا نباتات بر قبیله و افراد مانند بنی اسد، قریش، بنی فهد، بنی کلب، حنظله و غیره...؛ ب) حمل توتم به هنگام احساس خطر به منظور دفع شر؛ پ) دفن حیواناتی که از نوع توتم قبیله بود در صورت مرگ آن حیوان.
گوستاو لوبون ، مؤلف کتاب " تاریخ تمدن اسلام و عرب" نیز با استناد به کتیبه های آشوری معتقد است که اعراب قدیم بت پرست بوده اند. دکتر زرگرنژاد اما، معتقد است که اعراب در ابتدا موحد و یکتاپرست بوده اند و بعدها به بت پرستی روی آورده اند و دلیل خود را با استناد بر نظرات ویلهلم اشمید قرار می دهد که به نظر او عقاید بت پرستی "در تحلیل نهایی به محور اعتقاد به یک خالق بزرگ قدیم یا پدر اکبر ، یعنی اله واحد استوار است".
مؤلف کتاب "الاصنام" یا " تاریخ پرستش عرب پیش از ظهور اسلام" نیز در مورد پرستش در منطقه حجاز بدون اشاره به دین اعراب در پیش از ظهور حضرت ابراهیم آنان را موحد و یکتاپرست دانسته و دلیل گرایش اعراب به بت پرستی را در این دانسته که آنان به خاطر احترامی که برای کعبه قایل بودند به هنگام مسافرت از مکه سنگی از سنگ های حرم را با خود می بردند و هر جا که می رسیدند آن را بر زمین نهاده بر گرد آن طواف می کردند " پس رفته رفته این عمل آنان را به پرستش آنچه دوست داشتند کشانید فراموش کردند آنچه را که بر آن بودند و دین ابراهیم و اسماعیل را دگرگون ساختند و بتان را پرستیدند".
در آستانه ظهور اسلام آیین های مختلفی مانند یکتاپرستی ( اعم از زرتشتی، حنفیت، یهود و مسیحیت) در کنار ستاره پرستی در شبه جزیره عربی رواج داشت که پراکندگی جغرافیایی آنان را می توان بدینسان برشمرد: الف) دین یهود: یهودیان که از زمان بخت النصر و پس از ویرانی اورشلیم در سال 70 میلادی به شمال عربستان و حجاز هجرت کردند، عمدتا در یثرب ، خیبر، وادی القری ، فدک و تیماء استقرار یافتند ، اینان بر اثر مجاورت با اعراب پاره ای از آداب و رسوم آنان را پذیرفته بودند
ب)آیین نصرانی:
علی رغم مسیحی بودن نواحی پیرامون شبه جزیره عربستان مانند سوریه(شام) و حبشه، به جز یمن این آیین نفوذ چندانی در عربستان و بخصوص حجاز نیافت و نشانه این امر عدم وجود دیرها و راهبان مسیحی در سرزمین حجاز می باشد ، هر چند در شهر مکه برخی غلامان رومی و مهاجران حبشی مسیحی بودند و از افراد مشهوری مانند ورقه بن نوفل و عثمان بن حویرث به عنوان پیرو این آیین نام برده شده اما ، بخصوص در مقایسه با دین یهود ، مسیحیت نفوذ چندانی نداشت . از شهر نجران در یمن به عنوان یکی از مراکز مهم مسیحی یاد شده است که دیدارهایی را نیز با پیامبر اسلام داشته اند .
پ)آیین زرتشتی:
پیروان این آیین در شبه جزیره عربی عمدتا شامل ایرانیانی می شد که در یمن می زیستند و نیز در ناحیه بحرین، در منابع گزارش از دریافت جزیه توسط پیامبر اسلام از مجوس آن ناحیه را داده اند.
ت) آیین حنفیت:
در آستانه ظهور اسلام برخی خردمندان عرب که قبلا بت پرست بوده اند از آن دست کشیده بینش نوینی را در جامعه عربستان به وجود آوردند ، اینان که از بت پرستی روی گردان شده بودند به آیین های مسیحیت و یهودیت نیز نگرویدند و خود را پیرو آیین ابراهیم خواندند .
هر چند مورخان و علمای لغت برای واژة حنیف معانی متفاوتی را نقل کرده اند اما به تصریح قرآن آنجا که از حضرت ابراهیم یاد می کند او را پیرو دین حنیف می داند مورخان از برخی خردمندان و بزرگان حجاز که از بت پرستی گسسته و به آیین حنیف پیوسته بودند مانند، قیس بن ساعده ایادی ، زید بن عمروبن نفیل ، امیه بن ابی صلت ، عثمان بن حارث و برخی دیگر یاد می کنند اینان از پرستش بتان سر باز می زدند ، زهد پیشه کرده ، از مردم دوری جسته و برای عبادت و نماز به کنج غارها می خزیدند گرایش به حنفیت زمینه مساعدی را در تضعیف مبادی دینی بت پرستان جاهلی فراهم آورده بود .
ث) آیین صابئین
آیین صابئی یا همان پرستش ستارگان آسمانی از دیر باز در میان اعراب رواج داشت . ریشه این آیین را از میان دو رود (بین النهرین) دانسته اند. چنانکه در قرآن سورة نوح آیة 23 بدان اشاره رفته است و نیز مناظره حضرت ابراهیم با ستاره پرستان دلیل این امر است . در درون شبه جزیره عربی بیشترین پیروان این آیین در جنوب عربستان و منطقه یمن بود . اینان خورشید و ماه و برخی از ستارگان مانند زهره و ناهید را خدای خود می دانستند و یا مجموعا همگی را با هم می پرستیدند و مثلا ماه را خدای پدر و خورشید را خدای مادر می دانستند .* در قرآن سه بار در سوره های بقره آیة 62، مائده 69، و حج آیة 17 از صابئین یاد شده و آنان را در ردیف اهل کتاب نام برده است .
آنان " عثتر" را خدای خورشید و "ود" را خدای ماه می نامیدند، وجود نام هایی مانند عبدالشمس و عبدود در میان قریش نشانگر نفوذ و پرستش این خدایان در میان آنان بوده است. دکتر عبدالعزیز السالم صابئیان را به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می کند که گروه مشرکان را دارای بتکده برای خدایان و دارای اشتراک عقیده با بت پرستان دانسته و در مورد گروه مؤمنان معتقد است آنان " در اعتقاد با آیین حنیف با مسلمانان مشترکند" اما دلیلی بر این امر بیان نمی کند.
ج) بت پرستی
بت پرستی رایج ترین شکل پرستش در جامعه عربستان بود که اساس اسلام هم بر مبنای مبارزه با آن قرار داشت همانطور که در پیش از این هم از مؤلف کتاب الاصنام نقل شد برخی دلیل پرستش بتان در نزد اعراب را ناشی از علاقه آنان به کعبه و حمل سنگی از حرم به هنگام سفرهای خود و طواف آن در طول سفر دانسته اند.
بتها با توجه به شکل ساخت و جنس ماده ای که در آنها به کار رفته بود به سه نام "انصاب یا نصب"، اصنام یا صنم" و "اوثان یا وثن" نامیده می شدند ، اگر تندیس از جنس چوب ، تلا یا نقره و به شکل صورت انسان بود آنرا صنم و اگر از سنگ بود آنرا وثن می نامیدند ، انصاب نیز سنگ هایی بودند که پرستش می شدند .
در نزد اعراب هر قبیله برای خود بتی داشت که به پرستش آن می پرداختند اما در این میان سه بت بودند که در نزد اعراب احترام بیشتری داشتند و همة قبایل با نوعی آنها را می پرستیدند و آنها عبارت بودند از لات، منات و عزی.
منات قدیمی ترین بتی بود که اعراب آن را می پرستیدند ، در کنار دریا در ناحیه "قدید" میان مدینه و مکه نصب شده بود ، "لات" که پرستش آن بعد از بت منات رواج یافت پارچه سنگ چهارگوشی بود که در طائف قرار داشت . و پس از آن دو پرستش بتی دیگر به نام عزی نیز رواج یافت . " عزی" در " نخلة شامیه" بود که "حراض" نامیده می شد ، عرب و قریش به نام عبدالعزی نام گذاری می کردند.
عزی نزد قریش بزرگ ترین بت ها بود ، به زیارتش می رفتند، و هدیه برایش می بردند، و پیش او قربانی می کردند.مولف الاصنام می گوید : "و چنین به ما رسیده است که پیامبر خدای (ص) روزی عزی را یاد کرده و فرموده آن هنگام که به دین خویشانم بودم ، گوسفندی سرخا سفید برایش هدیه بردم " البته به خبر فوق نمی توان اعتماد کرد.
اعرا ب سه بت لات، منات و عزی را دختران خدا می دانستند و در ضمن طواف کعبه می خواندند " واللات والعزی و المناه الثالثه الاخری، فانهن الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی ؛ یعنی که سوگند به لات و عزی و به منات سومین آنان که آنها کلنگ( لک لک) های عالم بالا هستند و شفاعت آنها مایه امید است "
اعراب این بتها را واسطه شفاعت میان انسان و خدا می دانستند و نیز در اعتقاد به هر بت قبیله های مختلف با یکدیگر بر سر پرستش بت قبیله خویش با قبایل دیگر رقابت و تبختر می کردند که اسلام با لغو بت پرستی همة آن امتیازات را لغو کرد.
نتیجة تحلیلی تحولات جامعة عربستان در آستانة ظهور پیامبر(ص)
در بخش پیشین شرایط توصیفی جامعه عربستان را در آستانه ظهور اسلام بر شمردیم و در اینجا به طور اجمال ویژگیهای تحلیلی آن جامعه را نیز بررسی می نماییم در این نگاه مشخصه های سیاسی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه عربستان را بررسی می کنیم .
نخستین پرسشی که در اینجا به بررسی آن می پردازیم این است که جامعه عربستان از لحاظ تاریخی در چه مرحله ای قرار داشت ، یعنی بر اساس تقسیم بندی ادوار تحولات اجتماعی، جامعه عربستان را در کدام دوران تاریخی می توان قرار داد. همانطور که می دانیم در کنار سرزمین عربستان دو قدرت بزرگ بودند که طبق تقسیمات رایج، آنان را در مرحلة فئودالیسم برمی شمردند*، اما با بررسی جامعه عربستان چه در آستانه ظهور اسلام و چه پس از آن می بینیم که اصولا به جز یمن، دیگر در آن هیچ سرزمینی تناسب و شباهتی با جامعه های فئودال ندارد، چون در انجا اصولا زمین قابل کشتی وجود ندارد که به تبع آن مناسبات جامعه فئودالی بتواند شکل بگیرد و همانطور که دیدیم کشاورزی به طور محدود و منحصر به محصولاتی خاص و تنها در چند نقطه به صورتی که تنها در رفع احتیاجات آن منطقه و در نهایت چند وادی اطراف عمل می کرد .
در یمن نیز به واسطة خرابی سد مأرب در گذشته و عدم بازسازی آن مورخان از برقراری کشاورزی پر رونق و به تبع آن تشکیل زمین داری ای که بتواند در تحولات سیاسی تأثیر بگذارد نامی نبرده اند.بنابراین با توجه به فقدان شرایط لازم برای تشکیل جامعه فئودال در جامعه عربستان به هیچ روی نمی توان چنین تعریفی از آن داد .
همچنین در پاسخ به این پرسش که با توجه به شواهدی که حضور بردگان را در جامعه عربستان ثابت می کند آیا بایست آن را جامعه برده داری نامید؟
با تعاریفی که از جامعه های برده داری شده ما چند دولت برده دار در شرق می شناسیم که فراعنه مصر و برخی دولتهای میان دورود ( بین النهرین) مانند دولت بابل از آن جمله اند.در این دو سرزمین بردگان نقش مؤثری در تولید اقتصادی داشتند و برافراشتن اهرام سه گانه مصر نمودی از کار و تلاش اینان است و نیز حمورابی در لوحه قوانین خود از روابط اجتماعی مبتنی بر سیستم برده داری یاد می کند ، اما در جامعه عربستان به علت فقدان وجود سیستم اقتصادی مشخص ما هیچ فعالیت اقتصادی عمده ای سراغ نداریم که بردگان در آن نقش مؤثری ایفا کنند و به نظر می رسد حضور بردگان در آنجا آنچنان گسترده نبوده است و تنها در جهت خدمات و امورات روزمره بزرگان قبایل به کار گماشته و نقش نوکر یا خدمتکار در خانه را داشتند که مزد مشخص در قبال کار خویش دریافت نمی کردند .
مورخان در توصیف جوامع برده داری مراحلی را تعریف می کنند که :
"مرحله نخست برده داری اشتراکی بود که در دل نظام اشتراکی نخستین هنگامی که هنوز مالکیت اشتراکی وجود داشت پدیدار گشت . در این دوره بردگان در تملک عمومی طایفه بودند . برده داری پدرسالاری نیز از دوران نظام اشتراکی آغازین پدید آمد و مدتهای مدید با مناسبات مزبور و بقایای آن همزیستی داشته است زیرا در آن زمان تعداد بردگان چندان نبود و کار آنها نیز هنوز اهمیتی نیافته بود . در این دوره بردگی خصلتی نهانی داشت ."
هر چند با توجه به عدم نقش بردگان در مناسبات تولیدی در جامعه عربستان چنانکه در فوق آوردیم اطلاق لفظ برده داری برای آن را با دشواری مواجه می سازد، اما با عنایت به تعریف، اصطلاح "برده داری پدرسالار" جهت تطابق با دوران های تاریخی با اغماض می توان در برابر آن سکوت کرد، چرا که در فقدان وجود یک دولت به شکلی که مؤلفین کمی بعد یادآور می شوند : " اتحادیه های قبیله ای، نخستین شکل دولت بودند و غالب دولت های برده داری این مرحله را گذراندند " ، دیدیم که بخصوص در منطقه حجاز که دین اسلام در آنجا ظهور کرد ، این شرایط به هیچ وجه حضور نداشت و ما تنها با شکل منفرد قبایل حتی در شهرهای موجود مانند مکه و یثرب مواجه می باشیم .
تنها شکل اقتصادی فراگیر دام پروری کوچ نشین بود. در سیستم تجاری آنجا نیز خدشه اساسی وارد شده بود، چرا که دولتهای مقتدر پیرامون حجاز که در شبه جزیره عربی وجود داشتند یا از بین رفته و یا در حال زوال بودند و در نبود یک دولت فراگیر هزینه تجارت به خاطر هزینه های راهداری که باید برای تأمین امنیت به قبایل بین راه می دادند بالا می رفت . بنابراین سوای همةمسایل امنیت تجارت وجود یک دولت فراگیر را نیازمند می کرد.
از منظر دینی در باورهای بت پرستی اعراب تزلزل جدی ایجاد شده بود عده ای به آیین های موجود، مسیحیت، یهودیت و صابئی گرویده بودند و عده ای بدون اینکه دین جدیدی اختیار کنند از بت پرستی دست کشیده بودند و بازسازی آیین حنفیت نیاز جامعه عربستان را به باوری بومی که بتواند در برابر نفوذ آیین های سه گانه فوق مقاومت کند نشان می داد.
و از منظر سیاسی با زوال دولت های مقتدر قبلی مانند حیره و غسان شرایط ذهنی برای شکل گیری دولتی جدید فراهم بود و تنها نقطه ای که به طور بالقوه زمینه چنین حرکتی باشد منطقه حجاز بود، چرا که از نفوذ و دخالت دولت های ایران و روم در امان بود . زمینه عینی تشکیل چنین دولتی ایده و باوری بود که بتواند قبایل پراکنده را برگرد یک محور مشترک فراهم آورد و آن وجود کعبه، خدای الله و قبیلة قریش بود که پیامبر با درایت تمام جهت ایجاد وحدت سیاسی در جامعه عربستان از آنها بهره جست.
وضعیت جامعه عربستان در آستانه مرگ پیامبر
در سال های پایانی حیات پیامبر دو رویداد را می توان محور و نقطه عطف تمام تحولات بعدی دانست ، نخستین آنها صلح حدیبیه و دومینش فتح مکه می باشد . صلح حدیبیه همانطور که در قرآن به پیامبر بشارت داده شد برخلاف پندار بسیاری از یاران پیامبر فتح و گشایشی آشکار(فتحی مبین) برای مسلمانان بود. چنانکه بعد از این آشتی پیامبر با قبیله بنی خزاعه که در مکه می زیستند پیمان یاری بست. اگر همه قریش – چنانکه برخی از بزرگان آنان چون عمروبن عاص و خالد بن ولید دریافتند و به پیامبر پیوستند- به درستی در آن زمان در می یافتند، طلیعه فتح مکه بود؛ و هجوم قبیله بنی بکر با حمایت قریش بر بنی خزاعه بود که مسلمانان به ظاهر فرومانده بعد از نبرد موته را به فتح مکه برانگیزاند.
تکلیف مشرکان با مسلمانان بعد از فتح مکه نهایی شد . اعرابی که منتظر فرجام چالش دیر پای محمد با خویشانش بودند، پس از گشایش درهای کعبه بر روی سپاه پیامبر و شکستن تمام بت های تفاخر اشراف قریش به دستان توانای او دانستند که دیگر مجالی برای ایستادن در برابر این آیین تازه نیست . و از این رو دسته دسته در ورود به مدینه و اعلام انقیاد خویش بر یکدیگر پیشی می جستند و با ورود وفود یمن ، حضرموت، بحرین، غطفان و … به مدینه تمام مظاهر تمدن پیشین شبه جزیره عربی سر تسلیم بر آستان اسلام نهادند ، و بدینسان بود که تاریخ نگاران سال نهم هجری را به خاطر کثرت ورود نمایندگان قبایل جهت اظهار اسلام " عام الوفود" نامیدند. دیگر نقطه ای در شبه جزیره عربی نبود که بتی در آن برافراشته باشد . همگان پنج نوبت در هر روز به یک بانگ رو به کعبه می گرداندند و نام محمد را به نمایندگی از خدایش شهادت می دادند .
محمد و یارانش نتیجه سالها شکنجه، تهمت، دشنام، تلاش ، دربدری و غربت، جهاد و ایثار و از دست دادن عزیزان خود در راه آرمانی که بدان باور داشتند را به چشم می دیدند و می چشیدند. دیگر آن سالهای ترس و وحشت ، سختی و محنت گذشته بود و مسلمانان شادان، گرم پذیرایی از مسافرانی بودند که هر روز از گوشه و کنار شبه جزیره عربستان برای پذیرش و اعلام اسلام رهسپار مدینه گردیده بودند. ورای این شادیها اما ، نگاه ژرف کاو پیامبر نگران آینده در راه بود ، چراکه سرشت قوم عرب را نیک می شناخت و همانطور که بارها در قرآن به آنها گفته بود ، می دانست که اسلام اینان از سر اضطرار است و نه ایمان. با یکپارچه شدن جامعه عربی دیگر دولت او مانند گذشته نمی توانست با اتکای به غنیمت غزوات و یا اموال به غارت رفته از سرایای ارسالی بر سر کاروانهای تجاری مشرکان ارتزاق نماید، از این رو در سال نهم هجرت وجوب زکات را برای تامین مالی دولت نوپای خود اعلام کرد ، اما خود نیز نیک می دانست که این چندان پایدار نخواهد ماند و از این رو کوشید تا با جستجوی ممری تازه مفری در این باب بیابد، تنها نقطه ممکن کسب غنیمت از شام بود پس در واپسین روزهای عمر خود غزوه تبوک و جیش اسامه را تدارک دید.
با عنایت به مقدمه فوق چند مساله با توجه به مبحث ارتداد قابل تامل است که ما جداگانه به بررسی هریک می پردازیم.
نخستین مساله نحوه ایمان اعراب و شناخت آنها از اسلام است ؛ دومین مساله واکنش قریش در قبال اسلام ، و سومین مورد هم مساله جانشینی پیامبر و وضعیت دولت اسلامی است.
الف) چگونگی ایمان اعراب و گسترش اسلام در شبه جزیره عربی.
همانطور که در بررسی وضعیت دین در جامعه عربی در آستانه ظهور اسلام گفتیم جامعه قبیله ای متکثر از آرای عقیدتی در آنجا حاکم بود ، در سالهای پایانی حیات پیامبروضعیت ادیان تقریبا مشخص شده بود ، دین یهود به تمامی سرکوب شده بود و دیگر خطری برای اسلام نداشت ، مسیحیت هر چند در حجاز که کانون اصلی تحولات بود پایگاهی نداشت، اما مسیحیان نجران یمن در سال نهم با حضور در مدینه اطاعت سیاسی خویش از اسلام را با پرداخت جزیه پذیرفته بودند. اما مساله اساسی همچنان با بت پرستان باقی مانده بود . همانطور که در پیش گفتیم هر چند قبایل بت می پرستیدند ، اما در ورای آن باور به خدای الله و تقدیس خانه کعبه به عنوان یادگار ابراهیم پابرجا بود ، بنابراین می توان گفت که دین اسلام علی رغم تعارضات بنیادین با باور رایج اعراب یعنی بت پرستی، با توجه به اینکه خود مکرر در سوره های متعدد این دین را در امتداد آیین پیامبران مرسل پیشین و بخصوص ابراهیم حنیف برمی شمرد و نیز اینکه " الله" خدای مقبول تمام اعراب بود. حرکتی اصلاحی محسوب می شد.
در اینجا نحوه نگرش اعراب به اسلام و بررسی این مساله که شناخت آنان از اسلام تا چه حد عمیق بود اهمیت اساسی می یابد . با نگرش امروزینی که ما نسبت به اعجاز قرآن داریم می دانیم که متکلمان دینی محاجه قرآن را با مخالفان خویش در دو بعد لفظی و معنوی می دانند و خود قرآن نیز در برابر آنانی که به انکار رسالت پیامبر اصرار می کردند؛ با دعوت آنان به آوردن سوره و یا حتی آیه ای مشابه آنان را به تحدی می طلبید . اگر بپذیریم که تحدی طلبی قرآن در بعد لفظی برای کسانی که با زبان تازی آشنایی ندارند موضوعیتی ندارد، در مقام فهم و دریافت علمی اعجاز قرآن نیز می توان این پرسش را در خصوص آنانی که به زبان عربی صحبت می کنند، اما از دانش چندانی برخوردار نیستند تسری داد.
بنابراین به گمان من این دعوی و خطاب پیامبر به اعراب که هر کس می تواند مانند قرآن بیاورد برای آنان فاقد معنا بود ، چرا که با فرض وجود ملاک مشخص صنایع لفظی و بیانی در آن زمان با توجه به نا آشنایی اعراب بدان، این محاجه برایشان مبنای علمی نمی یافت . تمام مراد ما از بحث فوق آن است که بگوییم اگر اعراب اسلام را می پذیرفتند نه به خاطر آن بود که در شناخت اعجاز لفظی به آن سطح از درک و شعور می رسیدند که این کلام جز وحی نمی تواند باشد و زبان بشر از بیان آن قاصر است ، بلکه عوامل بسیاری در پذیرش اسلام از سوی اعراب دخیل بوده است ، جز معدود آنانی که زبان وحی را با گوش جان می نیوشیدند و در ترنم آیات آن گمگشته خویش را می یافتند ، ایمان بسیاری حداقل در پذیرش ابتدایی آن مبنای معرفتی محکمی نداشت ، برخی با استناد به این قیاس که چون از محمد تاکنون سخن دروغ نشنیده اند ، برخی در دفاع از تعصبات قومی و قبیله ای مانند برخی از بنی هاشم و حتی حضرت حمزه ، گروهی برای حل اختلاف قبیله ای خویش مانند اوس و خزرج و بعدا بسیاری از سر اضطرار مانند " طلقاء " – خطابی که پیامبر به مکیان پس از فتح مکه گفت- اسلام را پذیرا گردیدند.
بنابراین ایمانی اینچنین هر آینه در معرض ریزش و برگشت بود و هماره می بایست مکانیزمی فراتر از اختیار آن را به انقیاد وا می داشت. و اگر در مقام یک فرد باورمند شیعه دوازده امامی به تحلیل قضایا و بویژه رخدادهای پس از مرگ پیامبر بپردازیم باید بگوییم جز معدودی که به ولایت علی پایبند ماندند دیگران همه از ایمان خویش لغزیدند .
ب) اشرافیت قریش و آیین اسلام
نخست باید گفت که منظور از قبیله قریش کلیت آن قبیله به رهبری اشرافیت آن است که سرکردگی و هدایت مخالفان پیامبر را بر عهده داشتند و اصولا چالش نخستین و نبرد نهایی پیامبر با اینان بود ، وگرنه همگان می دانند همراهی بخش هایی از این قبیله بخصوص قبیله بنی هاشم که پیامبر خود از آنان برخاسته بود و نیز برخی افراد از تیره های پایینتر قبیله قریش مانند ابوبکر و عمر نقش موثری در تثبیت اسلام داشتند.
نقش اشرافیت قریش در قبال اسلام در سه مقطع مجزا قابل بررسی است نخست از آغاز این آیین تا فتح مکه، دوم از فتح مکه تا مرگ پیامبر و سوم پس از مرگ پیامبر.
در نخستین مرحله قریش درک روشنی از این سخن پیامبر که به آنان می گفت خیر دنیا و آخرت را برای آنان می خواهد نداشت، بی شک این پیام پیامبر که سیاه و سفید، غلام و آزاد در درگاه خدا برابرند بر اشراف قریش سخت گران می آمد ، و آنگاه که بتان مورد پرستش اشراف را به تمسخر گرفت آنان تمام تفاخر خود را برباد رفته می دیدند. بنابراین سخت ترین موضع را در قبال دعوت پیامبر و پیروانش در پیش گرفتند و نقشه قتلش را کشیدند و چندین جنگ خونین را برای نابودی او و آیینش در پیش گرفتند .
پیامبر به چالش با " عقیده عمومی " اعراب متعصب زمان خود برخاسته بود و اشراف قریش به عنوان محافظان و حامیان سنت موروثی نیاکان، خود را موظف به مقابله با او می دیدند. چرا که به پندار آنان تعلیم جدید نه تنها بتان را بلکه، ارزشها و هنجارهای مقبول عامه و در نتیجه نظم موجود و قدرت آنان را فرو می ریخت .
با این حال بودند افراد خردمند و آینده نگرتری مانند" عتبه بن ربیعه" ، نماینده "دارالندوه" قریش در مذاکره با پیامبر برای تطمیع او در فرو نهادن تبلیغ خویش که رواج تعالیم محمد را نه تنها موجب زوال قدرت قریش نمی دیدند، بلکه برعکس از آنان می خواست تا با حمایت از محمد به سروری بر اعراب دست یابند و به آنان می گفت که اگر محمد بر اعراب پیروز شود پادشاهی او سلطنت شما و عزت او عزت شما خواهد بود. و پیامبر خود نیز در دعوتش به آنان وعده بهره دنیا و آخرت را می داد . باید زمان می گذشت تا قریش اندک اندک و تک تک به این واقعیت پی ببرند و از این روست که حتی پیش از فروپاشی مکه می بینیم که سرسخت ترین دشمنان پیامبر از اشراف قریش مانند عمروبن عاص و خالد بن ولید به مدینه می آیند و اسلام را می پذیرند .
هنگام فتح مکه که قریش به ناچار و از سر اکراه اسلام را پذیرفتند رفتاری احتیاط آمیز با مسلمانان داشتند و حتی در غزوه " حنین " علیرغم حضورشان در جنگ در کنار سپاهیان مسلمان تلاش چندانی از خود بروز ندادند و حتی از شکست اولیه مسلمانان خوشحال نیز شدند، اما رفتار پیامبر پس از پیروزی با آنان چنان بود که آنان کم کم از عناد با اسلام دست برمی داشتند، چنانکه پیامبر سهم قابل توجهی از غنائم بدست آمده از قبایل هوازن را به اشراف تازه مسلمان مکه از جمله ابوسفیان و فرزندانش بخشید، عملی که دین اسلام و قرآن از آن تحت عنوان " مولفه" فی قلوبهم" ( دل نرم شدگان یا تالیف قلب) یاد شده است. و همانجا بود که ابوسفیان سرسخت ترین دشمن پیامبر تا پیش از فتح مکه در راس سریه ای برای سرکوب قبیله ثقیف اعزام گردید و در میان شیون و زاری زنان و مردان قبیله ثقیف از شکسته شدن خدایشان آنرا فرو ریخت و آنان اکنون دیگر مسلمان بودند در دید اعرابی که از تعالیم باطنی اسلام هیچ بویی نبرده بودند و اسلامشان یا از بی چارگی بود یا در پی کسب منفعت و غنیمت ، آنچه را می دید قدرت قریش می پنداشت نه هیبت اسلام چرا که اینک عکرمه بن ابی جهل فرزند سرسخت ترین دشمن پیامبر و مقتول جنگ بدرو ابوسفیان اینک نه در مقام رهبر قریش بلکه به عنوان پیرو محمد به سرداری سپاه اسلام رسیده بودند و کارهایی را می کردند که در جاهلیت هرگز جراتش را نداشتند و قدرتی یافته بودند که پیش از پذیرش اسلام توان انجام اندکی از آن را هم نداشت ، آنان اینک به راحتی در راس سپاهیان مسلمان به میان قبایل مخالف می رفتند بت هایشان را در هم می شکستند ، از آنها باج ( تعبیر اعراب از زکات) می گرفتند و در صورت مقاومت مردانشان را می کشتند و زنانشان را به کنیزی می بردند و هیچ کس را توان مقاومتی در برابر آنان نبود .
پس آیا با این اوصاف برگشت از اسلام از سوی آنان عاقلانه بود؟ مرگ پیامبر فرا می رسد پرسشی که به ذهن ها خطور می کند آن است که اعرابی که به زور شمشیر پذیرای اسلام شده بودند ، اینک چه واکنشی نشان خواهند داد؟ آیا همچنان به آیین اسلام پایبند خواهند ماند یا به رسوم پیشین خود باز خواهند گردید؟ نفش قریش در اینجا تعیین کننده و پر فروغ است ، آیا اینان که تنها دو سال پیش از مرگ پیامبر به اکراه مجبور به پذیرش اسلام شدند ، چه واکنشی خواهند داشت؟ آیا آنان بر دین دشمن دیرین و خونی خویش که بسیاری از بزرگان آنان را کشته است باقی خواهند ماند یا به آیین اجدادی خویش بازمی گردند؟
و آیا این انگیزه اصلا در آنان به وجود نیامد که به دین گذشته خود برگردند و اگر نه چرا؟
منابع گفته اند وقتی که پیامبر درگذشت در مکه زمزمه بازگشت به پرستش بتهای پیشین درگرفت ، اما " سهیل بن عمرو" یکی از سران و سرسخت ترین مخالفان پیامبر – همانکه از جانب قریش در جریان نگارش صلح حدیبیه مامور مذاکره با پیامبر بود ، و حاضر نشد پسوند " رسول خدا" پس از نام پیامبر در عهدنامه بیاید، و هم او بود که روز فتح مکه هنگامی که بلال بر فراز کعبه اذان می گفت با تنی چند از دیگر اشراف قریش با خود گفتند ای کاش می مردیم و این صدای " عر عر" را نمی شنیدیم – شمشیر برکشید و بر در کعبه ایستاد و به قریش و مکیان با وعده بهره هایی که اسلام برای آنان خواهد داشت عزت و عظمت قریش را برای آنان یادآور شد و آنان را از بازگشت از اسلام بازداشت.
با ثابت ماندن قریش بر دین اسلام شهر طائف که پس از غزوه تبوک به خاطر محاصره اقتصادی در حالیکه پیشنهاد آنان مبنی بر نگه داشتن بتشان و نخواندن نماز توسط پیامبر پذیرفته نشده بود و به ناچار مجبور به پذیرش اسلام شدند و حتی نماز خواندن خود را دنائت و نه از سر ایمان دانستند به خاطر وابستگی های فراوان اقتصادی از جهت فروش محصولات کشاورزی و نیز داد و ستد تجاری که با مکیان داشت و نیز بسیاری از قبایل دیگر شبه جزیره حجاز که از آنان سرمشق و الگو می گرفتند به تبع آنان بر دین اسلام باقی ماندند ، و این یادآور سخن عمرو بن عاص است که اگر قریش در سوراخی فرو رود اعراب به ناچار دنبال آنان خواهند آمد بود.
و در اینجا بود که دو جبهه در شبه جزیره عربی در روبروی هم گشوده شد، منطقه حجاز به سرکردگی قریش و بر دین اسلام باقی ماندند و دیگر مناطق شبه جزیره عربی که از اسلام برگشتند، و انگیزه عمده آن از دین برگشتگان همانطور که بعدا توضیح داده خواهد شد تلقی قومی از دین و مذهب و قریشی خواندن اسلام بود، چنانکه بسیاری از قریشیان مدافع اسلام نیز دیدی جز این نداشتند، هر چند در آن مناطق اتفاق نظر در برگشت از دین وجود نداشت و این خود عامل مهمی بود که شکست آنان را آسان می کرد.
منابع دست اول
طبری ، محمدبن جریر، تاریخ طبری یا تاریخ الرسول و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، جلد چهارم، چاپ پنجم 1375.
یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1374.
بلاذری، احمدبن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ]بی جا[: نشر نقره، چاپ اول 1337.
کوفی، محمد بن علی بن اعثم، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول 1366.
واقدی، محمدبن عمر، مغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول 1366.
ولی الدین عبدالرحمن بن محمدبن خلدون، تاریخ ابن خلدون (العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم والبربر)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، جلد چهارم، 1363.
ابن اثیر، عزالدین بن ابی الحسن، تاریخ کامل، برگردان محمد حسین روحانی، تهران: انتشارات اساطیر، جلد سوم، چاپ اول، 1371.
ابن خیاط العصفری، خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، تحقیق مصطفی نجیب فواز و غیره، بیروت: دارالکتب العلمیه، الطبعه الاولی، 1415هـ.ق.
ابن سعد، ابوعبدالله محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، الطبعه الاولی 1410هـ
المقدسی، مطهربن علی، البدأ والتاریخ، ]بی جا[، مکتبه الثقافه الدینیه، ]بی تا[.
واقدی، محمدبن عمر، کتاب الرده، تحقیق یحیی الجبوری، بیروت: دارالغرب الاسلامی، الطبعه الاولی 1410، هـ.ق
فاروق، خورشید احمد، تاریخ الرده، قاهره: دارالکتاب الاسلامی، الطبعه الثانیه، ]بی تا[.
ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر، 1398 هـ.ق.
ابن قتیبه الدینوری، عبدالله بن مسلم، الامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، قم: منشورات الشریف الرضی، الطبعه الاولی، 1413 هـ.ق.
ابن اثیر، عزالدین بن ابی الحسن، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، بیروت: دارالفکر، 1409هـ.ق.
المسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، تحقیق عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره: دارالصاوی، 1357 هـ.ق.
الحموی، شهاب الدین یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، ]بی تا[.
الاصفهانی، ابوالفرج علی بن الحسین، الأغانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، الطبعه الاولی، 1414-1415 هـ.ق.
الذهبی، شمس الدین محمدبن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، الطبعه الاولی، 1407هـ.ق.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر: داراحیاء الکتب العربی، 1385 هـ/ 1965م.
النسایی، احمدبن شعیب، سنن النسایی، بشرح السیوطی، بیروت: دارالکتب العلمیه، الطبعه الاولی، 1416هـ.ق.
البخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1414هـ.ق.
کتاب الاصنام، ابومنذر هشام بن محمد کلبی، ترجمه سید محمد رضا جلالی نایینی، [بی جا] ، چاپ تابان، 1348.
ابوالفداء اسماعیل بن علی ، المختصر فی اخبار البشر ، تحقیق محمود ایوب ، بیروت: دارالکتب علمیه الطبعه الاول ، 1417 هـ . ق.
ابن هشام ، ابو محمد عبد الملک بن هشام بن ایوب الحمیری، السیره النبویه ، لبنان، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی ، 1355.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم 1366.
ابن کلبی ، ابی منذر هشام بن محمد بن صایب ؛ جمهره النسب ، تحقیق الدکتور ناجی حسن ، بیروت : عالم الکتب 1407.
ابوالفداء اسماعیل بن علی ، المختصر فی اخبار البشر ، تحقیق محمود ایوب ، بیروت: دارالکتب علمیه الطبعه الاول ، 1417 هـ . ق.