تحقیق مشاغل ديواني و درباري دوره ساسانی (docx) 23 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 23 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مشاغل ديواني و درباري دوره ساسانی
مشاغل ديواني
در ديوان خانه ها و دربار وديگر سازمان هاي دولتي ، هزاران نفر در مراتب و مناصب متفاوت در مشاغل گوناگون سرگرم بودند يا فعاليت ميكردند. معمولاً در دستگاههاي دولتي مشاغلي همچون قاعده ملك داري در نظام فئودالي و حرفه پيشه وري ارثي بود.
وجود چنين نظامي پيامدهايي در بر داشت از جمله اين كه در هر شغل براي هر كسي حقي به وجود مي آمد كه جامه آن را ميشناخت و اين حق فقط مي توانست به فرزند تعلق گيرد. علت ديگر به ارث رسيدن اين شغل ها آن بود كه مشاغل دولتي حامل اسرار و رموز و دقايق بسيار، كه كسي حاضر نميشد آن ها را در اختيار ديگري، مگر فرزند خود ،بگذارد.
در ديوآن ها ما اصطلاحاتي مييابيم كه نمودار مشاغل و مراتب و درجات رسمي و اداري در دستگاه حكومتي ساسانيان است كه اين ها به طور عمومي از وظايف ديواني به شمار ميرفتهاند.
در اينجا درباره برخي از اين مشاغل ديواني مطالبي را ذكر ميكنيم، اما قبل از بررسي مشاغل لازم است مطالبي را پيرامون پادشاه ذکر کنيم.
2-4 پادشاه
پادشاه در نظر مردم نماينده خدا در روي زمين و داراي فره ايزدي است و وجودي ورجاوند است كه رشته امور كشور به دست او سپرده شده تا كشور را طبق خواست خداوند راه برد. اما اين ويژگي و گوهر فره وشي تا هنگامي در وجود او است ك در انجام دادن كارهايي كه خداوند به او سپرده است كوشا باشد. البته چنين نيست كه اين حق الهي به او سيمايي آسماني و لايتغير دهد.
پادشاه را حامي و قاضي عالي رعايايش ميدانستند. وي بر جريان عدالت نظارت داشت و هدف از بار عام همين نظارت بود. بار عام غالباً در هفتهي اول هر ماه برگزار ميشد و ستمديدگان مجال مييافتند تا در اين بار عام شكايت خود را به پادشاه عرضه كنند. وي در اغلب دادرسي هاي دادگستري شخصا حضور مييافت و بر نوع مجازات ها نظارت ميكرد تا كسي مورد ظلم و ستم واقع نشود. پادشاه همانند آب بخشنده بود و از حرص و طمع خويشتن را دور نگه ميداشت و ميكوشيد كه مجري دستورات و اوامر خدايي باشد. پادشاه ميبايست كه در رفتار و كردار با رعاياي خويش مهربان باشد و در كمال عدالت رفتار كند. از او انتظار ميرفت كه متدين، راستگو ، درست كردار، عادل و نسبت به بيگانگان مقيم كشور با گذشت باشد و براي بهبود وضع زندگاني مردمان كشورش از هيچ كوششي دريغ نكنند.
رسم پادشاهان ايران اين بود كه هر شهرياري در روز تاجگذاري سخنراني مهمي ايراد ميكرد و در آن برنامه كار و شيوة رفتار خود را در كشور داري به مردم اطلاع مي داد. اين رسم تا آغاز عصر اسلامي نيز رايج مانده بود….
پادشاه بايد جامع فضايل باشد تا مقبول مردم باشد. اگر بخواهيم در اينجا به فضايل پادشاه بپردازيم از حد اين پژوهش خارج مي باشد.
پادشاه با همه قدرتش ميبايست مانند همه كسان ديگر تابع قوانين باشد. چون امتيازات اشراف و روحانيون تثبيت شده و مورد قبول همگان بود . از اين رو پادشاه ميبايست هم حرمت آنان را نگه دارد و هم از ايشان حمايت كند بنابراين ساخت و تركيب اجتماعي در دورة ساساني محدوديتهايي بر قدرت پادشاه تحميل ميكرد و او را به انجام وظايفي در قبال رعايايش ملزم ميساخت.
چه بسا كه اتخاد بين روحانيون و اشراف باعث عزل پادشاهاني ميگرديد. به عنوان نمونه هايي از اين ادعا ميتوان به عزل قباد، به تخت نشاندن خسرو به جاي بهرام گور ، عزل هرمزد سوم ، روي كار آمدن فيروز و خلع و كور كردن هر مزد چهارم و غيره اشاره كرد. ميبينيم كه پادشاه فردي همه كاره نبود. البته هر چه قدرت پادشاه فزوني ميگرفت . به همان ميزان از نفوذ روحانيون و اشراف كاسته ميشد.
1-2-4 شاه
كلمه شاه نخست در سكههاي پادشاهان محلي فارس در قرن دوم ميلادي ديده ميشود و ترديدي نيست كه اين كلمه مخفف همان كلمة «خشايثيه» ،زبان پارسي باستان است كه در كتيبههاي شاهنشاهان هخامنشي ديده ميشود و هخامنشيان خود را «خشايثيه دهيونام»يعني شاه كشورها مي ناميده اند.
در دورة حكومت ساسانيان اشخاص اول دولت ،عنوان شاه داشتند و اطلاق عنوان رسمي "شاهنشاه " بر شاه ايران از اينجا تصديق مي شود. اين قسم شامل امراي تيولداري بوده است كه در اقاصي مملكت حكومت ميكردند يعني اصحاب ثغور، و شاهان جزء را كه در تحت حمايت شاه ايران بودند، نيز فرا ميگرفته است.
بر اساس نامه تنسر در زمان خسرو اول سه مرز بوده كه شاهي آن به صورت ارثي بوده است و صاحبان آن مرزها عنوان شاه داشتهاند. آن نواحي عبارتند از:1- شمال غربي درحدود آلان و خزر 2- ناحيه مغرب ( در آن جاها كه با لخاصه با ثغور روم مجاور بود) 3- ناحيه خوارزم ( برابر تركان ) .
1-2-4 وظيفه متقابل شاهان و پادشاهان
شاهنشاه در صورتي شاهي را در دودمان آن ها موروثي ميكرد كه پيوسته سپاه خود را در اختيار سرور و مخدوم خود بگذارند و سرزمينهاي خود را حفظ و حمايت نمايند، و دفاع خارجي شاهنشاهي را تامين كنند.گويا دادن خراج نيز يكي ديگر از شرايط بالا بوده است. در نامه تنسر اين عبارت از قول اردشير نقل شده است:«هركه با طاعت پيش ماآيد تا برجاده مستقيم باشد نامشاهي از او نيفكنيم».
افزون بر اين، حكامي كه از خانواده ساساني بودند همين امتيازات شاهي را داشتند. از قديم الايام عادت بر اين بود كه پسران پادشاه به حكومت منصوب ميشدهاند، بخصوص شاهزادگاني كه احتمال ميرفت روزي بر اريكه سلطنت نشينند، مجبور بودند با قبول فرمانروايي ايالات، خود را براي حرفه پادشاهي مهيا و آماده كنند. در ميان شاهنشاهي ساساني ،شاپور اول ،هرمزد اول و بهرام دوم پيش از جلوس، حكومت خراسان و پادشاهي كوشان داشتند. بزرگان وقتي كه خواستند بهرام پنجم را از حق پادشاهي محروم كنند اين بهانه را پيش كشيدند كه چون هنوز فرمانروايي ايالاتي نيافته است،لياقت او معلوم نيست.
سياست شاهنشاه اقتضاء نميكرد، كه مقامات عاليه بالا را به طور موروث به اين شاهزادگان واگذارد.زيرا كه شاهنشاهي ميخواست، هر طور منافع مملكت اقتضاء كند، آن فرمانروايان را تغيير بدهد. براي اين شاهزادگان و مرزبانان، عنوان شاهي لقبي بيش نبود و تنها اين فايده را داشت كه آن ها را در صف نخستين طبقات عاليه اجتماع قرار مي داد.
شاهزادگان مكلف بودند تكاليف خود را نسبت به شاهنشاه بجاي بياورند و مرتبه جويي نكنند ،چرا كه جاه وجلال ايشان از بين مي رود و نزد مردم حقير مي گردند
3-4 شهرب ( شهراب)
عنوان شهرب در زبان كهن فارسي «خشسپاون» ،دريونان «ساتراپ» است كه به معني «نگهبان يا حامي قلمرو ميباشد. اينان در دوره هخامنشي رئيس ايالت بودند و اين مقام احتمالاً در دوره مادها نيز وجود داشته است. در دوره اشكانيان اين مقام در كتيبهاي در شوش آمده .
شهراب فرماندار ايالتي بود و به امور مدني مي پرداختند و با آمارگر (در امور مالياتي) و استاندارد (در امور املاك سلطنتي) همكاري مي كرد. با وجود اين لااقل بنا به اطلاعات مهرهاي گلي او ظاهراً در هيچ شغلي با اعضاي روحانيت زرتشتي كار و وظيفه مشترك نداشت. آن هاكساني بودند كه ايالات بزرگ پادشاهي را اداره ميكردند. شهراب ها در رأس قلمرو شاهي و يا نگهبان شاهنشاهي بودند. لوكونين شهرابها را كساني مي داند كه شهرهايي كه به نام شاهنشاهان ناميده ميشد را اداره ميكردند.
درسنگنبشههاي سده سوم ميلادي افول اين مقام نسبت به دوره هخامنشي آشكار است، چنان كه از كتيبه شاپور يكم در كعبه زرتشت آشکار است كه درآن فهرست، نام «شهراب»در مرتبه هفتم پس از فرماندار(وزير دربار) پيش از «زبد» (دژبد فرمانده پادگان)آمده است در كتيبههاي پايكولي،«شهراب»درمرتبه يازدهم پس از كدگ خوان (ارباب خانه ـ كدخدا)و پيش از «آمارگر» (حسابدار) ذكر شده است در كتيبه شاپور دوم متعلق به قرن چهارم در فهرست ملازمان شاه سيستان، شهراب پس از مغ و پيش از "دبير"(كاتب ) آمده است شايد اين نشانه احياي مجدد اين مقام و اهميت يافتن آن در اواخر دوره ساساني باشد. در مهرها شهراب به صورت مردمي با كلاهي جواهر نشان و مرواريد نشان آمده، كه نشانگر اهميت اين مقام است.
با توجه به مطالب فوق سوالاتي در اين زمينه مطرح مي شود ،از جمله اين که آيا ميتوان شهراب و شهربان را يكي دانست؟ آيا در آغاز دوره ساساني بجاي شهربان كلمه شهراب رابه كار ميبردند. آيا شهرابها همان شهرداراني ميباشند كه شاپور يكم در كتيبه حاجي آباد در موقع تيراندازي از آنان ياد كرده؟ آياشهراب ها هم مثل شهرداران در پايان دوره ساساني از لحاظ رتبه تنزل پيدا كردن؟ و سئوالات ديگر. با توجه به اينكه مورخين ومحققين از افزايش مقام شهرابها و تنزل رتبه شهرداران در پايان دوره ساساني صحبت ميكنند. مي توان فرض كرد كه شهرابها و شهرداران دو عنوان متفاوت بودند.
4-4 مرزبان
شاهنشاهان اشكاني ايران كشور خود را به چهار قسمت بزرگ تقسيم كرده و هر قسمتي را به حكمراني مستقل سپرده بودند و چون اين چهار قسمت در چهار گوشه كشور در مرزهاي ايران قرار گرفته بودند هريك از آن ها را مرزبان يعني فرمانده ولايت، پاسبان مرز و حكمران مرز ميگفتند. اين اصول در زمان ساسانيان نيز برقرار ماند. ظاهراً در آغاز دوره ساساني به جاي مرزبان، بدخش مي گفتند. از اينرو در كتيبههاي اوليه پادشاهان ساساني عنوان مرزبان به چشم نميخورد، ولي بعداً مرزبان عنوان حكمران استان مرزي گرديد .مرزبانان فرمانروايان نظامي و گاهي سياسي نقاط مهم مرزي شدند. آن ها در قلمرو خود قدرت داشتند و هرگاه حكومت ضعيف ميشد ميتوانستند با استفاده از نيروي عشاير و ايجاد دولت فئودالي در درون دولت نيمه استقلالي پيدا كنند چنان كه گفته شده اين امكان وجود داشت كه مرزبانان زمينهاي را به عنوان تيول در اختيار رؤساي ايلات قرار دهند، و به مرزبانان سواره نظام نيز در قبال خدمتشان زمين بدهند و بدين ترتيب آن ها را به آن منطقه وابسته سازند به همين خاطر مادر جنگلها به مرزباني بر مي خوريم كه در راي سربازان ولايات خود قرار داشتند. گاهي شاهنشاهي مرزبانان رابه فرماندهي و اداره جنگ روانه مينمودند.پس مرزبانان، بيشتر جنبه لشكري داشتند تا جنبه كشوري البته مرزبانان در كارهاي كشوري نيز دخالت داشتند. به عنوان نمونه مي توان گفت مرزبانان در شورايي كه براي تعين جانشين شاه برگزاري ميشد شركت ميكردند و با ديگر اعضاي شورا برزرگان، سران، و شاهان كه به اين اجتماع ميپيوستند. با هم به رايزني مي نشستند تا كه بر سر مردي از خاندان ساسان همراه و با او بيعت ميكردند.
مرزبان از ميان طبقات عاليه مردم انتخاب ميشدند. گاهي مذكور است كه يك نفر مرزبان قصري در پايتخت داشت. و به مرزبان ها ي مهم تخت نقره داده ميشد بااستثناي مرزبان حدود خزرها كه تخت طلا داشت. جدا از واگذاري تخت به مرزبانان آنان را به بازوبندهايي ميآراستند براي آن ها سراپردههايي در نظر ميگرفتند حمزه اصفهاني اين كارها را به لهراسب نسبت داده است. با توجه به مطالب بالا ميتوان گفت كه مرزبانان از مقام والايي برخوردار بودندچنانكه با توجه به طبقاتي كه اردشير بوجود آورد مرزبانان را در طبقه دوم قرار داد.
5-4 اسپهبد
موسي خورني، مورخ معروف ارمني، درباره فرهاد چهارم اشكاني ميگويد :«وي سه پسر و يك دختر داشت و دخترش زن فرمانده همه سپاهيان ايران شد و خاندان او را از آن پس «اسپهپت پهلو»Aspahapet pahalav ، اسپاهبد پهلو، ناميدند».كلمه اسپهبد از اينجا سرچشمه گرفت.
اسپهبد در نخست، حكمرانان نواحي وسيعي از مركز ايران بودهاند، اما در دوره ساسانيان كلمه اسپهبد وسعتي پيدا كرده و به هر فرمانده سپاه ناحيه بزرگ اسپبهد مي گفتهاند. تا كنون به يقين معلوم نشده كه اين چه عنواني است؟ آيااين عنوان، دودمان مشهوري از بزرگان والا مقام ايران كهن است يا عنوان سرفرمانده.
قديميترين اسناد دوره ساساني، يعني كتبههاي قرن سوم ميلادي، فرمانده لشكر، اسپهبد، را بالاترين مقام نظامي معرفي مي کند مسعودي ، اسپهبد، امير اميران، را درمرتبه سوم قرار داد.
پيش از پادشاهي خسرويكم اسپهبدي مملكت ، سالاري سپاه، بود از آن يكي بود وي كار اين منصب را ميان چهار اسپهبد تقسيم كرد كه اين را مايه نظم كشور مي دانست. اين تقسيم بيشتر از ديدگاه ارتشي و ايمني كشور انجام گرفته است و كسي كه بر سربازان و سازمان دولتي هر بخش گمارده مي شد به كارهاي لشكري و نيز كارهاي كشوري ميپرداخت. به آن ها اجازه داده بود به اخذ ماليات بپردازند و بخشي از ماليات را صرف هزينه نگهداري سپاهيان خودكنند. بعضي از اين ها، و نيز ساير فرماندهان نظامي، اكنون اقدام به سركشي كرده و سياستهاي خاص خود را تعقيب ميكردند وحتي مدعي سلطنتي شدند مشهورترين آن ها بهرام چوبين از خاندان «مهران» است كه در زمان سلطنت هرمزد اقدام به شورش و عليه شاه قيام كرد و كوشيد به تخت سلطنت دست يابد. (590/591 ميلادي(
از امتيازات اسپهبدان اين بود كه وقتي وارد خيمه گاه ميشدند براي تشريفات آن ها شيپور ميزدند. عنوان اسپهبدي پس از انقراض سلسه ساساني باقي ماند ه بود .مخصوصاً حكمرانان طبرستان تا قرنها پس از اسلام استقلال خود و اين عنوان را نگاهداشتند.
6-4 پادگوسپانان
كلمه پادگوسپان از سه جزء «پاد» و «گوس» و «پان»، تشکيل شده است . پاد همان كلمهاي است كه در لفظ پادشاه و پاد زهر و پاسخ ( در اصل پاد سخن) و نظاير آن ها آمده است و معني برتري و يا برابري مي دهد و «گوس» همان كلمهاي است كه به شكل «كست »و «كوست» نيز ثبت شده و در زمان ساسانيان به هر يك از چهار قسمت ايران را يك كست يا يك كوست ميگفتهاند ."پان " هم جزئي است كه در كلمات بسيار مانند پاسبان ،پشتيبان ، مرزبان و.... آمده و معني حراست و نگاهداري ميدهد.
در كتيبه شاپور يكم كه ويژه ي پيروزي او بوده، نام سرزمينها و استان ها يي آمدهاست که فرمانروايان اين سرزمين ها را شهربان و پاد گوسپان ميگفتند.عده پادگوسپانان را چهار تا مي داند كه هريك نايب شاه درربعي از مملكت بوده است.و ناچار مهمترين و تواناترين کاردانان آن سرزمين بودهاند و تقريباً حكم نايب السلطنه را داشتهاند و ناگزير ميبايست قسمت عمده از كارهاي كشوري به ايشان سپرده شده باشد . و بي شك به قدر كافي قوه نظامي براي دفاع ربع مخصوص به خود از دشمنان داخلي و خارجي داشتهاند.
ظاهراً پيش از آنكه چهار سپاهبد در چهار گوشه در زمان خسروانوشيروان برقرار بشود همه كارهايي آن ناحيه به پادگوسپان آن ناحيه سپرده مي شد. ولي خسرو اول چهار سپاهبد به فرماندهي چهار ناحيه كشور ،باختر( شمال)، خراسان (مشرِق( خاوران (مغرب (نيمروز (جنوب(، مامور كرد. كه هر كدام بر يك چهارم از مملكت فرمانروايي ميكردند هركدام از اين چهار قسمت نايب السلطنهاي داشته بنام پادگوسپان كه مامور رسيدگي به امور كشوري و راننده دشمنان بودهاند.
در اواخر عهد ساساني همه ي امور ولايتي به سپاهبد محول شده بود كه يك پادگوسپان در زير دست خود داشت يا آن كه كار او را نيز به وظايف خويش ضميمه كرده بود. قدرت سپاهبد به واسطه اين جمع كردن اقتدارات كشوري و لشكري يك ربع مملكت در دست خويش تقريباً از اقتدار شهربانان هخامنشي تجاوز كرده بود و رو به ارثي شدن نيز ميرفت.
از سوي ديگر معلوم ميشود كه شاهنشاهان ساساني مقيد نبودهاند هميشه پادگوسپاني در ناحيه بگمارند و گاهي ميشده كه ناحيهاي پادگوسپان نداشته است. در اواخر دورة ساساني اندك اندك كلمه پادگوسپان از معني نخستين خود تجاوز كرد و درباره فرمانروايان نواحي كوچكتر گفته ميشد چناكه اسپهبان را هم پادگوسپان گفتهاند.
7-4 بيدخش
بيدخش يك كلمه ايراني است (بديشخ مقلوب بيدخش است كه بر حسب عقيده اندرئاس از كلمه ايراني پذ يا خشثر به معني «ناظر»مشتق است) كه ساسانيان از پهلويان اقتباس كردهاند.
بيدخش عنوان چهار مرزباني بوده كه ولايات چهارگانه سرحدي را که در چهار جهت كشور واقع بوده، حراست مي كردهاند. هركس به اين مقام ميرسيد، اقطاعات بزرگ در آن ناحيه به او اعطا ميشد. و رياست سواره نظام ولايتي را هم عهده دار بوده است.
بيدخش، احتمالاً از خاندان سلطنتي بوده است، واژه اي است كه از لحاظ ريشهشناسي آن را «شاه دوم» يا نايب السلطنه مي دانند .از اينرو بعضي از محققين بيدخش را نايب السلطنه معرفي مي كنند.جايگاه بيدخش را در ميان مشاغل ديواني موردبررسي قرار مي دهيم.
بزرگترين جايگاه در فهرست درباريان اردشير بيدخش بوده که به دنبال آن يك رشته عنوان ها ي نظامي مانند: رئيس گارد شاهي، رئيس گارد جاويد و رئيس زرادخانه آمده است. بعضي جايگاه بيدخش را پس از شاهزادگان خاندان سلطنتي ياد مي كند» .
صرف نظر از مطالب بالا مي توان گفت كه بيدخش عنوان ديگري براي مرزبان بوده است . چرا كه درمنابع عربي مقارن حمله عرب بدان بسيار بر ميخوريم همان مرزبان يا نگهبان مرزها است اين عنوان شايد جايگزين عنوان بيدخش شده باشد. اين احتمال از آنجا صحت پيدا مي كند كه نخستين باري كه به عنوان مرزبان بر ميخوريم در مورد انتصابي است به مرزباني ارمنستان در 430 م كه سابقاً در آنجا بيدخش حكومت مي كرد.
قطعاً در دوره اول ساسانيان حكام ايالات را شهربان يا بيدخش bidhakhsh ميگفتهاند، لفظ مرزبان بعدها متداول شده. اين لفظ در كتيبههاي آغاز دوره ساسانيان ديده نميشود. کريستن سن اظهار مي كند كه براي اولين بار اين عنوان در زمان بهرام پنجم (438ـ420 ع م( مطرح شده و او يك نفر مرزبان به حكومت ارمنستان گماشت.
8-4 اندرزبد
طبقات چهارگانه اي كه در زمان ساسانيان به تدريج بوجود آمدند هر يك رئيسي داشت. و هر رئيس يك آموزگار (اندرز بد( در اختيارش بود تا هر كس را از اوان كودكي علمي يا پيشه بياموزد واو را به تحصيل معاش قادر كند.
از شمار فراوان مهرهاي كه باقي مانده و نيز از اشارات منابع مختلف ميتوان چنين دانست كه در نواحي و ولايات، سلسله مراتبي از اندرزبدان وجود داشتند. احتمالاً اندرزبد، صاحب منصبي قضايي و اجرايي بود اين خود گواهي بر اهميت مستمر قانون در ايران است.
گويا اندرز بد وظيفه رايزني واندرز دادن را داشته است. يك اندرز بد ممكن بود براي چند ناحيه انجام وظيفه کند .در اثبات اين ادعامي توان گفت كه اندرز بد لقبي بوده كه به وزير نسبت داده ميشد.
9-4 آموزگاران سواره نظام
آموزگاران سپاه از شاخههاي وابسته به ديوان سپاه بودند كه در سرباز خانهها و ميدان ها به سواره نظام جوان و شاهان هنرهاي جنگي ، سپاه كشي و گندآوري را به آن ها ياد ميدادند. از سوي ديگر آن ها بايستي به شهرها و دهات بروند، تا مردم جنگجو را به سلاحشوري و آداب آن آشنا كنند، تا همه ي براي جنگ آماده باشند.
در آيين آموختن فن سپاهي گري كتابهاي به فارسي بوده كه در آن ها هنرهاي سربازي و رشتههاي گوناگون شرح داده شده بود. همچنين در آيين تير اندازي كتاب ديگري هم از فارسي به عربي با عنوان آئين الرمي آمده كه ابن نديم گفته است كه آن كتاب تاليف بهرام گور بوده و بعضي هم گفتهاند تاليف بهرام چوبين بوده است.
10-4 در يوشان جادگ گو ودادور (مدافع درويشان و دادور)
اين مقام بايستي وظايفي متناسب با عنوان خود ومتفاوت با موبدان ديگر داشته باشد، نظير رسيدگي به پول دريافتي به عنوان احسان به تهيدستان و نيازمندان.
طبق دينكرد فصل ششم:« دريوشان جادگ گو، حمايت كننده از فقرا و امور خيريه برايشان انجام ميدهد و او از فقرا تمجيد ميكند و به صورتي عمل ميكند كه همه مردم از ثروت و رفاه بهرمند شوند و آن را براي خود نگه داشته و خاطر جمع باشند»
شايد سرپرست بنيادهاي خيريه براي كمك به فقرا و نيازمندان بوده باشد. اين امر مشابه بنيادهاي خيريه كاتوليكي و نيز وقف در اسلام است.
وظيفه اين افراد شفاعت و ميانجگري بين مردم بوده يا واسطهاي بودهاند براي دستيابي به يك هدف در جهان زرتشتي چنين پنداشته شده كه «جادگ ـگووان» افرادي جوياي آرامش در بهشت بودهاند صاحب اين مقام را موبد ميدانند. به چنين به نظر مي رسد كه صاحب اين مقام ميبايستي موبد باشد چرا كه بيشتر با روان كار دارد واين مسائل در حيطه روحانيون بود از سوي ديگر نفوذ روحانيون به آن حدي بود كه در كوچكترين مسائل هم دخالت مي كردند.
11-4 خرم باش
منصب خرم باش را مترادف با پرده دار و حاجب عربي دانستهاند.خرم باش ميبايست از طبقه شاهزادگان يا از پسران اشراف انتخاب مي شد. ولي مسعودي ميگويد :«پرده دار يك اسوران زاده بود كه او را خرم باش ميگفتند و چون او مي مرد يك سواره نظام زاده ديگر را كه تربيت يافته بود ، به پرده داري ميگماشتند و بدين نام ميخواندند و هر كه به رتبه پرده داري ميرسيد و اين مقام مييافت نام خرم باش داشت».
در مجالس بزم شاهانه ا ي كه حاضران آن از خالصان و نديمان بودهاند خرم باش در برابر پردهاي كه ميان شاه و آن ها بوده ميايستاده و مراقب بود که حاضران مجلس از رسم و آييني كه براي چنان مجالسي مقرر بوده تخطي نكنند. در هيمن هنگام خرم باش يكي را ميگفت تا از فرازترين جاي قصر بانك برآرد و به آواز بلند كه همه حاضران توانند شنيد بگويد: اي زبان سر خود را مصون دارم كه امروز با پادشاه نشستهاي آنگاه فرود ميآمد و هر روز كه شاه به سرگرمي و طرب مينشست اين رسم معمول بود و نديمان بي صدا بدون آنكه با سر و دست بجائي چيزي اشاره كنند. هر يك بنا به مرتبه و مقامي كه داشتند در جاي خود مي نشستند. آنگاه پرده دار (خرم باش) نمايان ميشد و ميگفت اي فلان تو فلان آواز بخوان واي فلان تو فلان نغمه را در فلان دستگاه موسيقي بزن. و نيز ممكن بود كه تعيين سرود آهنگ از پادشاه باشد.
از كارهاي خرم باش اين بود كه كساني را كه بار مييافتند به داخل پرده رهنمائيمي کرد يا از پيشگاه شاهنشاه تا بيرون پرده همراهي مي نمود. از ديگر كارهاي خرم باش اين بوده است كه نام و كار كساني را كه بار ميجستند اعلام مي کرد. اگر پادشاه مست بود اشخاصي كه ميخواستند عريضه خدمت پادشاه بدهند آن را به خرم باش ميدادند و او وقت ديگر تقديم مي كرد. بهرام پنجم در حالت مستي عرايض را يکايك از خرم باش ميگرفت و همه را پرتاب مي كرد و فرمان مي داد هر چه عريضه دهندگان خواستهاند بدهيد.
لازم به ذكر است كه چون شخص تازه واردي ميخواست به حضور شاه برسد و اجازه مييافت و خرم باش بلند ميشد به پادشاه نماز ميبرد و ميگفت انوشك بزيد اين فلان است وچنين نيازمنداست - اين رسم تا كنون در دربار برخي از رابههاي هند نيز متداول است- درجواب پادشاه اشاره مي كرد و اجازه مي داد كه تازه وارد عرض خود را بگويد. چون بار گسسته مي شد پرده را ميكشيد.
12-4 پشتيگبان سالار
يك دسته پاسبانان ويژه ي شاهي (پشتگبان) كه عده اي آن ها بسيار بود. شاه را حفظ و حمايت ميكردند و در مواقع رسمي جزء همراهان شاه به شمار ميرفتند؛ رئيسي اين گروه پشتيگبان سالار بود كه در دربار از مقام بالايي برخوردار بود. سپاهان زير دست وي را هم پشتيگ بان مي گفته اند. در اواخر دوره ساساني افراد اين دسته هاي پاسبانان، از ميان بزرگان و نجبا انتخاب مي شدند.
در كارنامه اي اردشير بابکان در رديف ملترمين ركاب شاهنشاه در موقع شكار پشتگ بان سالار ذكر شده است. از اين جا مشخص مي شود كه هميشه همراه شاه بود
13-4 مهماندار
به گفته قلقشندي دارنده اين شغل، ازميان همه مشاغل ،نزديكترين شغل به شاه ومصاحب او بوده است، زيرا وي كه هميشه يكي از بزرگان و امرا بوده تمام اموري را زير نظر و ادارة خود داشته كه با خوراك سرايي شاه و مهمانيهاي بزرگ وي و تشريفاتي كه در جشنها و در موسمهاي رسمي برگزار ميشده سر و كار داشته است .
هرگاه كارگزار بلند پايهاي از كشور ديگر به مرز مي رسيد، فرمانرواي ولايت مجاور مرز از وي در باب ماموريتش ميپرسيد و بلافاصله شاه را ازآن آگاه ميكرد تا وي فرصت آماده كردن پاسخ داشته باشد. آنگاه شاه گروهي نگهبان براي هدايت كارگزار به اقامتگاه شاهي روانه ميكرد فرماندهي اين گروه نگهبان که براي هدايت كارگزار به اقامتگاه شاهي مي فرستاد با مهماندار بود. همه كاركنان و خدمتكاراني كه در هر رشته از اين امور خدمت ميكردهاند زير نظر او بودهاند.
مهماندار وظيفه داشت پيش از آن كه پادشاه به غذا دست ببرد چوب برسم به دست ميگرفت و زمزمه مي كرد و ادعيه ميخواند و به اين رسم چندان مقيد بودند كه يزگرد سوم چون به آسيابان پناهنده شد از او خواهش كرد چوب برسم براي او پيدا كند تا خوراكي كه آورده بود بخورد.
14-4 خوانسالار
رئيس خورشگران و خوالگيران را خوانسالار مي گفتند.که اين منصب از دو كلمه فارسي خوان (طبق بزرگي كه بر آن طعام مينهانده ) و سالار ( به معني سر و سردار) تشکيل شده است. اين لقب بزرگترين مقام در مطبخ سلطاني و همسنگ لقب مهتر بوده كه در ساير تشكيلات درباري به رئيس آن تشكلات داده ميشد.
وظيفه ي وي تهيه خوراك پادشاه ، سرپرستي از خوان و سفره پادشاه را داشته است. گاهي خوانسالاري مي توانست به مقام والايي دست يابد. كه اين نكته را از كتاب طبري متوجه خواهيم شد آنجا كه طبري ميگويد:«اردشير سوم را كه بزرگان در هفت سالگي بتخت نشاندند مهاذرجشنس نامي كه رئيس خورشخانه و كاركنان سفره خانه بود در دامان تربيت خويش گرفت».
سوالي كه در اينجا پيش مي آيد اين است كه آيا خوانسالاري و مهمانداري يك منصب بودند يا خير؟چنين به نظر مي رسد که خوانسالار و مهماندار يک منصب واحد بودند که با اندکي اختلاف در منابع ذکر شده است .
15-4 پذشخوار
به وجود آمدن چنين منصبي به داستان دختر اردوان و اردشير بر ميگردد كه فردوسي اين داستان را به طور كامل در كتاب خويش آورده است.و چنين نقل مي کند.
خيال بد كه يكروز شاه اردشير بنخجير بر گور بگشاد تير
چو بگذشت نيمي ز روز دراز سپهبد ز نخجير گه گشت باز
سوي دختر اردوان شد ز راه دوان ماهچهره بشد نزد شاه
بياورد جامي ز ياقوت زردپر از شكريست با آب سرد
بياميخت با شكر و پست زهر كه بهمن مگر كام يا بد بدهر
چو بگرفت شاه اردشير آن بدست ز دستش بيفتاد و بشكست پست
شد آن پادشاه زاده لرزان ز بيم هم اندرز زمان شد دلش بر دو نيم
جهاندار از آن لرزه شد بدگمان پر انديشه از گردش آسمان
بفرمود تا خانگي مرغ چار پرستنده آرد بر شهريار
چو آن مرغ بر پست بگذاشتند گماني همي خير پنداشتند
هم آن مرغ آن بخورد و بمرد گمان بردن از راه نيكي ببرد.
اين داستان با كمي اختلاف در كارنامه اردشير بابكان هم ذكر شده است.
پادشاهان همواره از اين ميترسيداند كه خوراكشان با زهر آميخته شده باشد به همين دليل فردي را به منصب پذشخوار در دربار منصوب نمودند. تا خوراكيها را پيش از شاه براي اطمينان از سلامت آن ها بچشد تا پادشاه را مطمئن كند که در آن زهر آميخته نشده است . شاعر ميگويد:
چاشني گير دلم شد با فروغ راست را داند حقيقت از دروغ
اين منصب از مناصب مهم دربار ساساني بودو از جمله كساني كه اين منصب را داشتند مهران گشنسب بود او كه جواني از نژادگان بود، به سبب وقوفي كه به انواع فرهنگ و دانش دين به و آداب عملي آن داشت مورد توجه هرمزد چهارم قرار گرفت پادشاه او را به منصب فرخ شاد يا پذشخور (پيش خور، چشنده طعام) تعيين كرد.
16-4 مردبذ (خواجه سرا)
در عصر ساساني خواجه سرا (بزرگ سرا) را مردبذ ميگفتند.صاحب اين عنوان بر خواجههاي دربار رياست داشت. از اين گذشته، مردبذها نه تنها به امور زنان در دربار رسيدگي مي كردند بلكه مسئوليت هدايت مقام هايي در دربار و امپراتوري را نيز بر عهده داشتند.
مرد بذ با توجه به مقامي و نفوذي كه داشت گويا هيچ وقت جزء طبقات نجباء به شمار نميآمد.
17-4 ديده بان سلطنتي
بر اساس كتاب جاحظ پي به چنين منصبي برده ايم در اين باره مي گويد:« پادشاهان ايران ديده باناني را گمارده بودند كه بار جويان را از چشم به دور ندارند و كردار ايشان را درحضور شاه و غياب وي بسنجند، تا هر آن كس كه به هنگام غيبت شاه با همان سنگيني و وقار گذارند، و طرز تكلم و آهنگ سخن را يكسان دارد، و از آئين ادب منحرف نگردد او را به حضور پادشاه «يكروي» بنامد و هرآنكس كه برخلاف اين راي بود و به هنگام غياب نه چنان باشد كه در حضور، وي را «دوروي» نام گذارند تا پادشاه بار جويان و اطرافيان خود را بشناسد و مردم ظاهر ساز كم عيار را از بخردان درستكار تميز دهد».
18-4 بازدار
بازدار از دو كلمه فارسي باز (مرغ شكاري معروف ) و دار (دارنده) تشکيل شده است .وظيفه اين منصب آن بود که در هنگام شكار، مرغان شكاري را به دست ميگرفته و در ركاب پادشاه و نزديك او حركت ميكرده است. در دربار مصر اين كار از مشاغل خدمتكاران بوده نه امرا.
فردوسي هم به اين مطلب اشاره كرد. در آنجا كه اردشير پسرش، شاپور، را در سپري كردن روزگار وصيت ميكرد. ميگويد:
به روزي كه راي شكار آيدت چو گيرنده بازان بكار آيدت
كه از اين بيت ميتوان به منصب بالايي پي برد.
19-4 گنجور
خزانه دار سلطنتي گويا لقب گنجور داشته است وي علاوه بر آن مامور نگاهداري اموال دولت، دربار و شخص پادشاه بوده است. از وظايفي كه گنجور بر عهده داشت ميتوان گفت چون پادشاه سخن يا كاري را ميپسنديد (زه( ميگفت وزه گفتن پادشاه او را شايسته اكرام مينمود و اگر پادشاه بسيار ميپسنديد زه يا زهار ميگفت و پشت سرآن گنجور انعام ميداد. ميگويند مرسوم بود كه هر (زه ) كه از دهان پادشاه، گنجور ميشنيد بايستي به شخصي كه نسبت به او زه گفته شد هزار درم انعام بدهد. علاوه بر آن پرچم ملي ايران- (درفش كاوياني) در دوره ساسانيان بزرگ و باشكوه بود و تقريباً 7*5 متر اندازه داشت و به انواع جواهرات و زر و زيور تزئين گرديده بود كه آن را پيشاپيش شاه ميكشيدند و مأمور و محافظ آن فرمانده كل بود- پس ازختم هر جنگ به دست گنجور سپرده ميشد كه در خزانه شاهي ضبط كند. گنجورحقوقِ خود را از درآماركار دريافت ميكرد.
20-4 دواتدار
شاهنشاه دوات ويژه اي داشت كه ديگران نميتوانستهاند از آن استفاده کنند و يكي از كارداران درباري كه او را «دوات دار» ميخواندند مامور نگهداري دوات شاهانه بود.
21-4 كاروانسالار
در بازار، فرآوردههاي محلي و كالاهاي استآن ها ي ديگر يا محصولات خارجي به فروش ميرسيداين كالاها را كاروان ها به شهر ميآوردند. كاروان ها يي كه به شهرهاي ديگر شاهنشاهي يا كشورهاي خارج ميرفتند زير سرپرستي كاروانسالار قرار داشتند كه يا توسط بازرگانان استخدام ميشد يا با ايشان شريك بود.
22-4 تغاربد(تكربذ)
راسل با نظر كريستن سن كه گفته بود تغاربد رئيس دربار است موافق نيست. نويسنده به درستي معتقد است كه تغاربد احتمالاً سرگرم كننده و خدمتكار پادشاه بوده است . او با استفاده از اين موقعيت مي توانست شخص پر نفوذ وپر قدرتي باشد.
23-4 آيين بد
در ميان داوران كسي بوده است كه مقام آيين بد داشته ظاهراً هم در امور اداري وهم در امور مذهبي دخالت داشت .همچنين او به كارهاي قضايي رسيدگي مي نمود و مراقب بوده كه احكام و اعمال روساي غير روحاني موافق آيين زرتشت باشد.
24-4 بازار بد
فعاليت و ميزان قيمتها در بازار تحت سرپرستي رئيس بازار (بازار بد) بود كه احتمالاً رياست كل اصناف را نيز بر عهده داشت. اين شغل حتي در سده سوم ميلادي نيز وجود داشته چون آن نام در كتيبه شاپور در كعبه زرتشت سطر 34 ذكر شده است.
25-4 هنر بد( كيروگ بد)
استقرار كارگاه هاي سلطنتي تحت سرپرستي قاروگبد (پهلوي كيروگ بد = kirrogbed هنر بد ) بوده است. اين منصب مربوط به كسي بوده كه بر اهل فن صنعتگران گوناگون نظارت ميكرده است. و نيز بر كارگران دربار رياست داشت.
كيروگ بد كه وابسته به قلمرو فعاليت خود بوده، از طرف شاه به سرپرستي كارگاههاي شهري يا شاهنشاهي منصوب ميشد.با اينكه چنين مقامي در سراسر شاهنشاهي به يك مسيحي محول شده بود، زرتشتيان نسبت به اين مسئله بي تفاوت بودند.چرا كه آن را دون شان خود مي دانستند .
اين مقام بر پيشه وران و صنعتگران رياست داشت .كه اين خود نشان دهنده اهميت بسيار زيادي است كه ساسانيان براي كار كارخانه ها ي در زندگي شهري قائل بودهاند.
چنين به نظر مي رسداگر منصب كيروگ بد را به مسيحيان واگذار مينمودند به خاطر اين بود كه شاهان ساساني يا بهتر بگوئيم ايرانيان بازرگاني و صناعت را دون شان خود ميدانستند و همين باعث شد كه تا زمان كنوني ما بهترين تجار يهوديان ومسيحيان باشند. شايد ريشهاش بر گردد به آن زمان ها و ميتوان به جرأت گفت كه منصب كيروگ بد از مناصب مهم و درجه اول نبوده و گرنه به افرادغير زرتشتي واگذار نميشد.
كتابشناسي
منابع اصلي
1- ابن بلخي ، فارسنامه ، به كوشش بهروزي ، انتشارات اتحاديه مطبوعاتي فارس ، شيراز ،1343
2- ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون ، مقدمه ابن خلدون ، 1 ،به كوشش محمد پروين گنابادي ، انتشارات علمي وفرهنگي ،
3- ابن حوقل ، صوره الارض ، ترجمه جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ، 1345
4- اصفهاني حمزة ، تاريخ پيامبران و شاهان (سني ملوك الارض والانبياء) ،ترجمه دكتر جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ،1346
5- اصطخري ، ابواسحق ابراهيم اصطخري ، مسالك و ممالك ، به كوشش ايرج افشار ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1347
6-بلاذري ، احمد بن يحيي ، فتوح البلدان ،ترجمه آذرتاش آذرنوش ، انتشارات سروش ، تهران ، 1364
7- بلعمي ، ابوعلي محمدبن بلعمي، تاريخ بلعمي ،ج1 ،تصحيح محمد تقي بهار ، كتابفروشي زوار ، چاپخانه تابش چاپ دوم ، 1353
8- بيروني ابوريحان ، تحقيق ماللهند، ترجمه منوچهر صدوقي سها ، موسسه مطالعات تحقيقات فرهنگي ، تهران ، 1362
9- ــــــــــــــ آثار الباقيه، ترجمه اكبر دانا سرشت. بيتا، تهران 1352
منابع جديد فارسي
1- آباداني فرهاد ، فرهنگ ايران باستان ، كانون زرتشتيان شريف آباد ، بي تا
2- آخوندي محمود ، آئين دادرسي كيفري ، ج1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، تهران ، 1376
3- آموزش در ايران عهد باستان تا امروز، انتشارات دانشگاه جندي شاپور ،1350
4- ابراهيم زاده ، سيروس ، شاهان ساساني و اقتصاد و فرهنگ ايراني ، بي تا ، 1350
5- اجتهادي ابوالقاسم ، بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوره امويان ، انتشارات سروش ، تهران چاپ اول ، 1363
6- احمدي ، اشرف ، قانون دادگستري در شاهنشاهي ايران باستان ، چاپخانه فرهنگ و هنر ، بي تا
اسفنديار كيخسرو ، دبستان المذاهب ، ج2، با ياداشتهاي رحيم رضا زاده ملك ، كتابخانه طهوري ، تهران ، 1362
8- __________ ، مجموعه مقالات ، با مقدمه و تصحيح محمد دبير سياقي ، كتاب فروشي خيام ، 1350
9- امامي شوشتري محمد علي ، تاريخ شهرياري ، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر تهران ، 1350
10 _____________، دوازده مقاله تاريخي ، نشر ستاد برگزاري ارتشتاران اداره روابط عمومي ، بررسي هاي تاريخي ، بي تا
11- انصاف پور ، غلامرضا ، ساخت دولت در ايران ، انتشارات امير كبير ، تهران بي تا 12- اينوسترانتسف ، كنستانتين ، تحقيقاتي درباره ساسانيان ، ترجمه كاظم كاظم زاده ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1351
13- باتورمور ، جامعه شناسي ، ترجمه سيد حسن منصور و سيد حسن حسيني كلجاهي ،شركت سهامي كتاب هاي جيبي با همكاري موسسه انتشارات فرانكلين ، چاپ دوم ، تهران، 1356
14- بارتولد ، تركستان نامه ، ج 1، ، ترجمه كريم كشاورز ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، 1352
15- بروس كوئن ، مباني جامعه شناسي ، ترجمه و اقتباس توسلي، رضا فاضلي ، انتشارات سمت ، تهران ، چاپ نهم ، 1376
16- بيات عزيزالله ، كليات تاريخ تمدن ايران پيش از اسلام ، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي ، تهرا ن، چاپ سوم ، 1368
17- بياني شيرين ، شامگاه اشكاني و بامداد ساسانيان ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران چاپ دوم ، 1383
18-___________ دين و دولت در عهد ساساني ، انتشارات جامي تهران چاپ اول ، 1380
19- پيرنيا ، حسن ، تاريخ ايران از آغاز تا انقراض ساسانيان ، انتشاراتكتابخانه خيام ، بي تا
20- پيگولوسكايا، تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ، ج1 ، ترجمه كريم كشاورز ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران 1349
21____________ ،شهرهاي ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان ، ترجمه عنايت الله رضا ، انتشارات علمي فرهنگي ، تهران ، 1377
22- تاجبخش احمد ، تاريخ مختصر تمدن و فرهنگ ايران قبل از اسلام ، انتشارات دانشگاه ملي ايران ، بي تا
23- حجتي كرماني ، علي ، تاريخ سير قضاوت در ادوار مختلف ، انتشارات مشعل دانشجو ، تهران ، 1369
24- حكمت ، عليرضا ، آموزش و پرورش در ايران باستان ، موسسه تحقيقات و برنامه ريزي علمي و آموزشي ، تهران ،بي تا
25- خداداديان ، اردشير ، هخامنشي ها ، نشر به ديد ، چاپ اول ،تهران ، 1378
26- دريايي تورج ، تاريخ وفرهنگ ساساني ، ترجمه مهرداد ديزجي ، انتشارات ققنوس ، چاپ اول ،تهران،1382
27- _____________ ، سقوط ساسانيان ، ترجمه منصوره اتحاديه ( نظام مافي ) فرحناز امير خاني حسنك لو، انتشارات ققنوس ، تهران ، 1381
28-_____________ ، شاهنشاهي ساساني ، ترجمه مرتضي ثاقب فر ، انتشارات ققنوس ، تهران ، 1380
29- دوشن گيمن ، دين ايران باستان ، ترجمه رويا منجم ، انتشارات فكر روز، چاپ اول ، 1375
30 - دهخدا علي اكبر ، لغت نامه دهخدا ، زير نظر محمد معين و سيد جعفرشهيدي ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1351