تحقیق نتایج و پیامدهای حمله غزان به خراسان

تحقیق نتایج و پیامدهای حمله غزان به خراسان (docx) 23 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 23 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

نتایج و پیامدهای حمله غزان به خراسان 1- نتایج سیاسی 1-1- تشکیل دولت حکومت خوارزمشاهیان رؤسای ترکمانان اوغوز خراسان بر خلاف پیشینیان سده پنجم هجری قمری/یازدهم میلادی خود، لیاقت ایجاد دولت جدیدی را نداشتند. پیروزی آنها جز ویرانی و هرج و مرج چیز دیگری نداشت. اما این پیروزی غزان، تأثیری معکوس و سودمند برای سلسله ای داشت که پشت سر آنها پدید آمد. در حقیقت موقعیت دور بودن خوارزم از مراکز قدرت و سنن قدیمی استقلال این ولایت به انوشتگین غرچه ای و نوادگانش کمک کرده بود که مدتی دراز و بی فترت، قدرت را در ولایت یاد شده به دست بگیرند. اما خوارزمشاهیان پس از مرگ سنجر بود که استقلال واقعی یافتند. قراختاییان در شمال شرق ایران مانع اهداف توسعه طلبانه خوارزمشاهیان بودند از این روآنها به سوی جنوب غربی، به خراسان و سپس به داخل ایران روی آوردند. در خوارزم خاندانی از نسل انوشتگین، غلام ترک و منصوب ملکشاه، حکومت می کردند و با اینکه لقب کهن خوارزمشاه را زنده می داشتند، ولی همچنان از دست نشاندگان سلطان سنجر برشمرده می شدند. اما در زمان کاهش قدرت سنجر، سعی کردند تا خود را از زیر نفوذ او بیرون بکشند.ولی سنجر به زودی توانست آنها را تابع و مطیع خود کند. اما در میان حمله غزان و پیروزی های مصیب بار آنان، خوارزمشاهیان حکومت محکم و غیر قابل تجزیه ای را حفظ کردند و از وجود آنهایی که آرزوی بازگشت نظم و سامان را در سرداشتند، برای تحکیم قدرتشان بهره گرفتند و در حقیقت از اوضاع نابسامان و هرج و مرج بوجود آمده در خراسان استفاده کردند و توانستند حکومت خود را تشکیل دهند و خراسان را متصرف شدند و ترکمانان اغوز را مهار کردند و این فتح در آن زمان ایران که در حالتی از نابسامانی به سر می برد، قدرت و اعتبار زیادی برای آنها فراهم کرد و پاسخگوی ضرورت شد. خوارزم یک منطقه سوق الجیشی بود و از لحاظ خصوصیات جغرافیایی و اقتصادی از مناطق مهم به شمار می رفت و در واقع دروازه شمالی امپراطوری بزرگ سلجوقی محسوب می شد. در همچو منطقه ای لازم بود فردی شجاع و قدرتمند باشد که بتواند نگهبان منافع دولت سلجوقی باشد. اتسز در طی دوران حکومتش تابع سلجوقیان بود. اما در زمان کاهش قدرت سنجر، قصد داشت تا خود را از نفوذ سلطان سنجر بیرون بود به همین جهت شروع به مخالفت هایی کرد. او اراضی وسیع بین جند و منقشلاق و نیز نیروهای موجود در آن مناطق را نیز بعد از جنگ های سخت و خونریزیهای فراوان تحت نفوذ خود در آورد و به تحکیم موقعیت خود پرداخت. این وضع موجب برخورد او با سلطان سنجر گردید. خوارزمشاه اتسز علی رغم ترتیب دادن موانع دفاعی بر سر راه سپاه سنجر و حتی باز کردن بندهای آب، باز هم نتوانست در مقابل سنجر مقاومت نماید و با دادن کشته های فراوان فرار کرد. اتسز دوبار دیگر هم سر از اطاعت سنجر پیچید. او بعد از شکست سنجر از قره ختاییان، به خراسان حمله کرد و شهرهای سرخس، مرو و نیشابور را تصرف کرد. او حتی در نیشابور نام سنجر را از خطبه انداخت و نام خود را در خطبه آورد.اما سنجر به زودی توانست بر خراسان مسلط شود و برای انتقام جویی از اتسز برای دومین بار عازم خوارزم شد و توانست یکبار دیگر اتسز را تحت انقیاد و تابعیت خود درآورد. بعد از کشف توطئه قتل سنجر و دستگیری کسانی که مأمور قتل سنجر به دستور خوارزمشاه بودند، سنجر برای سومین بار به جنگ خوارزم رفت این جنگ به لحاظ وجود دو شاعر بزرگ در اردوی سنجر و اتسز در تاریخ ادبیات اهمیت فروانی دارد. این بار نیز خوارزمشاه در مقابل قدرت سنجر، مجبور شد که قبول اطاعت کند. با وجودی که خوارزمشاه سه بار علم طغیان برافراشت، ولی هر بار سنجر او را مورد عفو قرار داد. اتسز بعد از اسارت سنجر، به دنبال درخواست سلطان محمود از او جهت کمک به دفع غزان به خراسان آمد. او تلاش زیادی در کنار سلطان محمود برای فعال نمودن اتحادیه ای بر ضد غزها انجام داد. و نزدیک بود که این اتحادیه شروع به عمل کند ولی در همین موقع در خراسان مرد. سنجر بعد از مرگ اتسز حکومت خوارزم را به پسر او ایل ارسلان داد. بعد از مرگ سنجر، ایل ارسلان ابتدا سعی کرد تا موقعیت خوارزمشاهیان را در شمال جیحون مستحکم کند. او در سال 561 ه.ق به بیهق و نیشابور آمد. ولی به علت مشکلاتی که در شمال جیحون با آن ها درگیر بود، نتوانست به طور کامل در خراسان مداخله کند ولی بعد از مرگ او در سال 567ه.ق/1172م، پسرش علاء الدین تکش بر جای او نشست. او توانست موید آی آبه را که در حمایت از سلطان شاه برای جنگ با تکش به خوارزم لشکرکشی کرده بود، دستگیر و بکشد. او همچنین توانست خراسان را به طور کامل متصرف شده و اوغوزها را بیرون راند او همچنین در سال 590ه.ق/1194م طغرل سوم آخرین سلطان سلجوقی مغرب را به قتل رسانده و به حکومت سلطان سلجوقی مغرب پایان بخشد. به طور خلاصه، حمله غزان باعث از بین رفتن سلطه سنجر گردید، و خراسان از لحاظ سیاسی در یک هرج و مرج فرو رفت که در آن امرای سلجوقی به مدت چند دهه بر سر بدست گیری قدرت با هم درگیر شد. در این میان غزان، با کشتن مردم، قدرت دفاعی آنها را از بین بردند و علاوه بر این امرا سنجر نیز به دلیل درگیری طولانی که با یکدیگر داشتند، قدرتشان تحلیل رفت. و چنان به قلع و قمح یکدیگر پرداخته و همدیگر را تضعیف کردند که عاقبت خوارزمشاهیان توانستند به راحتی بر خراسان چیره شوند و قدرت خود را گسترش دهند. 2-1 - انقراض سلجوقیان خراسان: همانطور که در فصول قبل اشاره شد. سلطان سنجر مدت 62سال در خراسان حکومت کرد که مدت 20سال را به عنوان امیر و ملک بود. او در واقع از سال 490ه.ق که توسط برکیارق به امیری خراسان انتخاب شد تا سال 511ه.ق تابع سلاطین سلجوقی مغرب بود. اما از سال 511ه.ق یعنی بعد از مرگ سلطان محمد، عملاً فرمانروایی سنجر، از رونق و شکوفایی برخوردار گردید و در ایام فرمانروایی او، مرو که پایتخت دولت او بود، مرکز فعال فرهنگی و حیات فکری گردید. غزان بعد از پیروزی در جنگ سال 548ه.ق توانستند سنجر را به اسارت بگیرند. غزان علی رغم اینکه تمامی امرا و فرماندهانی را که همراه سنجر اسیر شده بودند، به قتل رساندند. ولی برخورد آنها با سلطان سنجر به گونه ای دیگر بود. آنها در مرو سلطان سنجر را بر تخت نشاندند و اعلام کردند که بنده و تابع او هستند. غزان در تمامی سفرها، سلطان سنجر را همراه خود می بردند. آنها دستورات و احکامی را از طرف سنجر صادر می نمودند. ولی در واقع سلطان سنجر اسیری بیش در دست آنها نبود. به نظر می رسد که غزان برای کسب مشروعیت و جلب اعتماد مردم و اینکه برای جمع و جور کردن سپاه، ضروری بود که یک نفر از منسوبین خاندان حکومتی در رأس امور قرار گیرد، سلطان سنجر را همراه خود به این طرف و آن طرف می بردند. به هر حال با حمله غزان، حکومت سلجوقیان خراسان از هم پاشید و منقرض شد. سلیمان شاه که از سوی سرا سپاه به عنوان سلطان انتخاب شده بود، نتوانست اقدام مؤثری انجام دهد و عاقبت به گرگان و سپس به مغرب رفت. بعد از رفتن او، رؤسای و امرای سپاه سنجر، محمودخان قراخانی که خواهرزاده سنجر بود را به عنوان سلطان انتخاب کردند. اما او نیز نتوانست کاری انجام دهد و در اغلب نبردها مغلوب اوغوزها شد. سلطان محمود وقتی که دید به تنهایی قادر به دفع غزان نیست به اتحاد با امیر مؤید تن داد و مدتی در کنار امیر مؤید به دفع مخالفان پرداختند. اما عاقبت نتوانستند از عهده غزان برآیند و به گرگان رفتند. بعد از مرگ سنجر، غزان تمایل خود را به فرمانبرداری از سلطان محمود ابراز نمودند. سلطان محمود در ابتدا به علت عدم هعتماد به آنان، پسرش جلال الدین محمد را پیش غزان فرستاد و سپس خودش نیز به غزان ملحق شد. اما امیر آی آبه در این کار او را همراهی نکرد. سلطان محمود نتوانست زورگویی ها و ظلم و ستم غزان را تحمل نماید. لذا تصمیم گرفت که یکبار دیگر به امیر آی آبه ملحق شود و آی آبه این بار او و پسرش را دستگیر نمود و کور کرد و عاقبت نیز به قتل رساند و بدین ترتیب قدرت سلجوقیان خراسان منقرض شد. البته اوغوزها در حمله به کرمان موجب انقراض حکومت سلجوقیان کرمان نیز شدند. 3-1- آغاز هرج ومرج در خراسان: یکی ازنتایج پیروزی غزان بر سنجر، این بود که قدرت واقعی در خراسان به دست امرای سلجوقی افتاد و در چند دهه آینده میان این فرماندهان سپاه تقسیم گردید و شهرهای خراسان میان این امرا دست به دست می شد یکی از بزرگترین و قدرتمندترین این امرا، غلام سابق سنجر، مؤید الدین آی آبه بود که مدت بیست سال یکی از برجسته ترین رجال در امور خراسان بود. ابن فندق او را «خسرو خراسان و ملک مشرق» می خواند. آی آبه به بیرون راندن غزان از نیشابور ، توس ، نساء ، ابیورد ، شهرستان و دامغان پرداخت و پس از آن در مقام پادشاهی محلی در نیشابور مستقر گردید. او حتی زمانی که خاقان محمود به عنوان سلطان انتخاب گردید، در ابتدا حاضر نشد که قدرت خود را به او واگذارد و تنها پس از گفتگوهای طولانی موافقت کرد که خراجگذار محمود گردد، اما بر قسمت هایی از خراسان که در دست او بود سلطه و نفوذ واقعی داشته باشد. یکی دیگر از غلامان سنجر به نام امیر ایتاق به ری رفت و توانست در آنجا قدرت را بدست بگیرد. محمد بن محمود سلطان مغرب و سلیمان شاه در مرو، قدرت او را به رسمیت شناختند. وی سپاه بزرگی تشکیل داد و از خود قدرت بزرگی در شمال ایران ساخت. تعداد سپاهیان او را ده هزار نفر ذکر کرده اند. امیر سنقر عزیزی یکی دیگر از غلامان سنجر بود که ابتدا به خدمت سلطان محمود درآمد. ولی زمانی که اوضاع خراسان را آشفته دید به هرات رفته و بر آنجا مسلط شد. سپس به مخالفت با امیر مؤید آی آبه پرداخت. با وجودی که هر یک از امیران مذکور قسمتی از خراسان را در اختیار گرفته بودند، اما برای گسترش مناطق تحت نفوذ خود و همچنین افزایش قدرت مرتباً با یکدیگر درگیر بودند در سال 552ه.ق بعد از مرگ سنجر، امیر ایتاق که در ری بود به خراسان آمد. در حالیکه ده هزار سوار در اختیار داشت و همه کسانی که قصد غارت شهرها را داشتند و همچنین کسانی که از مؤید الدین آی آبه برگشته بودند در در اطراف او اجتماع کرده بودند. امیر ایتاق در شهرهای نساء و ابیورد اقامت گزید این شهرها جزو مناطق تحت نفوذ امیر آی آبه بود به همین جهت آی آبه با حمله ای ناگهانی و غافلگیرانه توانست امیر ایتاق را شکست دهد. هر چند تعداد زیادی از سپاهیان امیر ایتاق کشته شدند. ولی خود او موفق به فرار به مازنداران شد. امیر ایتاق در مازنداران با گردآوری عده ای دیگر مرتباً به شهرهای خراسان حمله کرده و شهرها را مورد قتل و غارت قرار می داد. او حتی پیشنهاد همکاری سلطان محمود و آی آبه را نپذیرفت و به همین جهت سلطان محمود آی آبه مشترکاً به نبرد امیر ایتاق رفتند. امیر ایتاق باز هم موفق به فرار شد و فقط با پادرمیانی امیر طبرستان سپهبد شاه غازی رستم، صلح موقتاً برقرار شد و امیر ایتاق پسرش را به عنوان گروگان به نزد آی آبه فرستاد تا از او دست برداشتند. در زمانی که امیر مؤید آی آبه سرگرم نبرد با امیر ایتاق بود، در هرات امیر سنقر عزیزی با جلب نظر ترک های هرات قدرتی برای خود ایجاد کرد. و شروع به مخالفت کرد. لذا آی آبه تصمیم گرفت که به نبرد او برود. در جنگ که بین طرفین درگرفت امیر مؤید آی آبه پیروز شد و توانست امیر سنقر را از صحنه رقابت بیرون کند. در کنار این رقابت امرا سنجر، باید به دست اندازیهایی که قدرتهای خارجی نیز انجام می دادند اشاره کرد. اوضاع ناآرام و آشفته خراسان قدرتهای خارجی نیز را تحریک می کرد که برای کسب قدرت بیشتر به مداخله در امور خراسان بپردازند. آنها برای رسیدن به اهداف خود سعی می کردند تا از یکی از طرفین درگیر حمایت کنند. مثلاً سپهبد شاه غازی رستم، به امیر ایتاق جهت حمله به خراسان کمک می نمود. رقابت و درگیری امرا با یکدیگر چنان آنها را تضعیف کرد و نیروی دفاعی آنان را از بین برد که عاقبت نتوانستند در مقابل هجوم خوارزمشاه مقاومت نمایند و بدین ترتیب همه خراسان عاقبت تحت نفوذ و سلطه خوارزمشاهیان قرار گرفت. 2- پیامدهای اجتماعی: 1-2- قتل و غارت مردم: غزان با پیروزی بر سلطان سنجر، یک دوره قتل و غارت و آزار و ناامنی را در خراسان ایجاد کردند. به طوری که در تمام طول این دوره مردم خراسان کمتر روی آرامش به خود دیدند. قتل و غارت های پیاپی و آزارها و دست اندازی ها به جان و مال مردم امری عادی شده بود. این قتل و غارت تنها از سوی غزان اعمال نمی شد، بلکه هر سرکش خودخواهی که قصد به دست آوردن قدرت را داشت، دست به قتل و غارت مردمان می گشود. در تمام این مدت شهرهای خراسان مرتباً از دست امیری خارج و در دست امیری دیگر قرار می گرفت و مردم در این میان به عنوان غنایمی حلال و مباح مورد استفاده عده ای غارتگر و آدم کش قرار می گرفتند. ما در فصل قبل تا حدودی کارهایی را که غزان در شهرهایی چون مرو، نیشابور، و دیگر شهرهای خراسان انجام دادند، شرح دادیم. غزان به دنبال سلطان سنجر به شهر مرو رفتند و طی سه روز شهر مرو را به بدترین شکل غارت کردند. مرو که شهری آباد و دارالملک سنجر بود و مردمانش ثروتمند بودند، طی چند روز نابود شد. غزان قتل و غارت و چپاول و جنایات بسیاری در این شهر مرتکب شدند. آنها بعد از اینکه هر چه را یافتند به غارت بردند، اکثر مردم شهر را اسیر کرده و بعد از آنکه چیزی برای غارت نیافتند شروع به آزار و اذیت و شکنجه مردم کردند تا اگر چیزی را مخفی کرده اند، نشان بدهند. بعد از چند روز دیگر بر روی زمین و زیر زمین هیچ چیزی باقی نگذاشتند. غزان زمانیکه سلطان سنجر را در «اندرآبه» دستگیر کردند، مجدداً به همراه سنجر به مرو بازگشتند و چون این بار اندک مقاومتی از مردم دیدند، به مراتب بدتر از نوبت اوّل با شهر مردمان آن رفتار کردند . «بیدادگری هایی از ایشان دیده شد که نظیر آن شنیده نشده بود.» غزان نظیر همان اعمال را در شهر طوس نیز انجام دادند و در آن جا نیز به قتل و غارت پرداختند. و زنان را اسیر کردند، مردان را کشتند. غزان سپس به نیشابور رفتند و در آنجا نیز مانند مرو و طوس قتل و کشتار زیادی به راه انداختند . «اهالی را کشتند و بقدری در کشتن زیاده روی کردند که گمان بردند احدی را زنده نگه نگذاشته اند.» در نیشابور کشته شدگان دو محله را شمردند و فقط تعداد مردانی که کشته شده بودند به پانزده هزار کس بالغ گردید. غزان در نیشابور مردم را برای نشان دادن مال و اموال پنهانی شان مورد آزار و شکنجه قرار می دادند. و وقتی که مال را از آنها گرفتند، خونشان را می ریختند. به طوری که تعدادی زیادی از مردم در زیر شکنجه های غزان مردند. این ها نمونه ای بود از قتل و غارت هایی که غزان به راه انداختند و این جدای از کارهایی بود که امرایی مثل مؤید آی آبه، خوارزمشاه و غیره در شهرهای خراسان انجام دادند. در ناحیه بیهق در ضمن لشکرکشی های امرای خوارزم، قتل ها و غارت های زیادی اتفاق افتاد. علی بن زید بیهقی در این خصوص می گوید: زمانی که ینالتکین بن محمد (برادر اتسز) به منطقه بیهق آمد. از شوال سال 548ه.ق تا صفر سال 549ه.ق تعدادی زیادی از مردم ناحیه بیهق کشته شدند. «در این سال دو بهر از مردم سر ناحیت بیهق هلاک شدند و در دیه راز هزار شخص بود، هفده مرد بیش نماند و در دیه باغن همچنان و در دیه ششتمد و ربع زمیج همچنان» وهمین مؤلف می گوید: « ینالتکین بن محمد در دیه داور زن پانزده تن را به هلاکت رسانید و از آنجا به دیه دیوره آمد و سه روز آنجا بود و از غارت و سبی ذراری امتناع نفرمود.» بروایت ابن اثیر،" خراسان در سال 536ه.ق نیز که اتسز به خراسان حمله کرد، دچار نهب و غارت و قتل قرار گرفت و خوارزمیان بیشتر نواحی خراسان را ویران کردند." محمد بن منور نیز در خصوص این قتل وغارت می نویسد: در آن وقت «کی حادثه غز بیفتاد، بیشتر فرزندان شیخ در آن حادثه شهید گشتند. چنانک در میهنه از صلب شیخ ما، صدوپانزده کس از شکنجه و زخم تیغ کشته شدند.» در جریان این مصیبت بیشتر مردان خراسان کشته شدند و بسیاری از زنان و خانواده ها بدون سرپرست شدند، چه بسیاری از کودکان که یتیم ماندند. عفت و عصمت بسیاری از زنان لگدمال شد. و در واقع حمله غزان باعث از هم پاشیدگی انسجام خانواده و جامعه در خراسان گردید. 2-2- از بین رفتن امنیت و رواج ناامنی: در کنار قتل و غارت هایی که غزان و دیگر امرا جاه طلب در خراسان انجام می دادند،.به دلیل اینکه حکومت مرکزی از بین رفته بود و کسی نبود که امنیت را برقرار سازد در نتیجه اوضاع آشفته فرصت مناسبی به دزدان و راهزنان و همچنین اسماعیلیان داد تا آنها هم به قتل و غارت بپردازند. «دزدان و ولگردان هم در این میان فرصت پیدا کرده بودند و نیشابور را بدتر از غزان غارت می کردند و کارهایی زننده تر از کارهای غزان از ایشان سر می زد» ابن اثیر از فردی به نام احمد که خربنده بود نام می برد که در شهر کندر عده ای از رنود و راهزنان و تبهکاران را به گرد خود جمع کرده بود. این عده شهرهای زیادی را ویران کردند و بسیاری از مردم را کشتند و اموال بیشماری را به غنیمت بردند. فتنه این گروه برای اهالی خراسان مصیبتی بزرگ و بلایی سخت به بار آورد. اختلاف بین گروههای مذهبی نیز در این زمان به اوج خود رسید و آنها نیز از اوضاع آشفته و هرج و مرج استفاده کرده و شروع به قتل و غارت و ویران نمودن مساجد و مدارس رقیبان خود نمودند. یکی از این وقایع، اختلافی بود که در نیشابور بین علویان و شافعیان روی داد و موجب ویرانی نیشابور گردید. ماجرا از این قرار بود که یکی از وابستگان رییس علویان شهر توسط شافعیان کشته شدند. نقیب علویان، ذخرالدین و یارانش بازار عطاران و شاهراه معاذ و شاهراه باغ طاهر را آتش زدند و خانه امام اکرمین جوینی را هم سوزاندند .بعد از این ماجرا ،فقیه مویدبن حسین رییس شافعیان برای انتقام گرفتن از دشمنان خود ،گروهی را از طوس و جوین و اسفراین و سایر نقاط گرد آورد و به کشتن علویان پرداخت .در طی این در گیری ها که در سال 554هجری .قمری روی داد ،مدارس ،بازارها و مساجد در آتش سوختند ،گروه بسیاری از شافعیان کشته شدند و شهر ویران شد و تعداد کشته شدگان فزونی یافت . فقیه موید هم به قلعه فرخک پناهنده شد و محافل درس شافعیان در نیشابور به هم خورد . فقیه موید سپس به امیر موید الدین آی آبه پیوست و همراه او به نیشابور بازگشت و به انتقام گیری از نقیب علویان و همراهان پرداخت. ابن اثیر می گوید: «بر اثر کشمکش این دو تن، سختی و بدبختی مردم شدت یافت و جنگ ادامه یافت و خون ها ریخته شد و پرده نوامیس یکدیگر را دریدند و آنچه هم که از نیشابور آباد مانده بود از خانه ها و غیره، همه را ویران کردند.» شافعیان و طرفدارانشان در انتقام گرفتن زیاده روی کردند و مدرسه صندلیه را که به یاران ابوحنیفه تعلق داشت، ویران کردند. این فتنه اهالی نیشابور را مستأصل کرد. از موارد دیگر این ناامنی ها، کشته شدن حاجیانی بود که از خراسان عازم زیارت خانه خدا بودند. آنها وقتی که از بسطام گذشتند، گروهی به آنان حمله کرده و اموالشان را گرفتند و عده ای از ایشان را نیز به قتل رساندند. بقیه که سالم ماندند، حرکت کردند اما همین که به راه افتادند با اسماعلیان برخورد کردند. و با آنان دست به گریبان شدند و جنگ سختی درگرفت. حاجیان با وجودی که پایداری بسیار نشان دادند ولی وقتی که امیرشان کشته شد، شکست خوردند و به دست دشمنان افتادند. اسماعیلیان آنها را گرفتند و کشتند و از آنان جز عده ای اندک که به اطراف پراکنده شده بودند، کسی زنده نماند. در میان حاجیان از پیشوایان علما و زهاد و صالحین جمع بسیاری بودند که به قتل رسیدند. شهرهای اسلامی عموماً و خراسان خصوصاً از این مصیبت بزرگ داغدار شدند. فردای آن روز شیخی در میان کشته شدگان و زخمیان فریاد می زد: ای مسلمانان، ای حاجیان، ملاحده رفتند و من مردی مسلمان هستم و آمده ام تا به هر کس که تشنه است آب بدهم. او به هر کس که نیمه جانی داشت و به حرف می آمد، حمله می برد و او را می کشت و بدین ترتیب جمیع آنها کشته شدند. از این موارد بسیار در کتب تاریخی ذکر شده است که در نتیجه این اقدامات بیشتر شهرهای خراسان نابود و ویران شدند و عده زیادی مجبور به کوچ به مناطق دیگر گردیدند. 3- نتایج اقتصادی: اصولاً وقتی گروهی بیابانگرد و صحرانورد که کارش گله داری است و مجبور است برای پیدا کردن آب و چراگاه برای دام هایش مرتباً کوچ کند، به جامعه ای اسکان یافته و یکجانشین مسلط می شود، سعی می کند با توجه به خصوصیات و ویژگی هایی که معیشت کوچ نشینی و صحرانوردی به او آموخته رفتار نماید. و در همین راستا تلاش می کند تا جایی که می تواند، اوضاع و شرایط یکجانشینی را به نفع خود و دام هایش تغییر دهد. او توانایی درک تغییر اوضاع و شرایط را ندارد. او به جای اینکه خود را با شرایط جدید وفق دهد، به دنبال هماهنگ کردن محیط با ویژگی های خودش می باشد. بیابانگردان در جریان حملات خود به مراکز تمدن، چون ابزار و آلات قلعه گیری ندارد، لذا وقت و نیروی خود را صرف محاصره کردن نمی نمایند. در عوض به سوزاندن مزارع و درختان و پرکردن چاههای آب و قنوات می پردازند تا از این طریق مردم شهرها را در مضیقه قرار داده و آنها را وادار به تسلیم کنند. بیابانگردان مهاجم با این کار خود ضربه بزرگی به پیکره اقتصادی شهرها وارد می کنند و معمولاً بدنبال این اقدامات آنان، قحطی، خشکسالی، و بیماری شیوع پیدا می کند. با از بین بردن منابع و بروز خشکسالی بیشتر مزارع آباد به طرف بایر شدن پیش می رود. علاوه بر این آنها به دنبال تبدیل مزارع به چراگاه و مرتع برای دام هایشان هستند. آنها بی محابا دام های خود را در مزارع و باغات رها می سازند و آنها را به ویرانی می کشانند. صحرانوردان در دشت و صحرا معمولاً مراسمی را به عنوان «سنت غارت» دارند. به طوری که آنها وقتی در نبرد با قبیله ای پیروز می شوند، خود را مالک تمامی دارایی های قبیله می دانند. از این رو حد و اندازه ای برای جلوگیری از قتل و غارت برای آنها متصور نیست. آنها اجرای این سنت را در مراکز یکجانشینی نیز خالی از اشکال نمی دانند." سادگی زندگی و ابزارهای مورد استفاده، انزوای عقلی و عملی چشمگیری در سازمان حیات ایلی بوجود می آورد که به موجب آن هر چه را که از خود و برخاسته از طبیعت عشیرتی است مهم و معتبر می شمارد و هر چه را که از قاعده امور جاری (کوه، مرتع، دام، رمه و...) بیرون است خوار و قابل تحقیر می انگارد."« به علاوه مردمی که به طور دایم در مبارزه با عوامل پیش بینی نشده طبیعی و غیره اند، دارای استعداد حادثه آفرینی هستند و در حمله به مناطق یکجانشینی از این استعداد در قالب قتل و غارت برای بدست آوردن غنایم استفاده می کنند. بنابراین غارتی که بیابانگردان انجام می دهند یک نوع غارت ساختاری است یعنی غارتی است که در پیچ و خم روابط اجتماعی شکل گرفته و در عین حال از پشتوانه فکری نیز برخوردار است.» و این نوع غارت یکی از عناصر مهم تضعیف و نابودی اقتصاد و قدرت اقتصادی گشته و به نوبه خود موجب عقب ماندگی اقتصادی و نابودی مراکز قدرت اقتصادی می گردد. به طور خلاصه بیابانگردان وقتی همان مراسم غارت را که در بیابان انجام می دادند، در مناطق یکجانشینی و شهر و روستا نیز خالی از اشکال دانسته و اجرا می کنند. یعنی نیروی مولد و نیروی کار را از بین می برند. با آتش زدن مزارع و باغ ها و پر نمودن چاههای آب و قنوات، عوامل مهم تولید را نیز نابود می کنند در نتیجه نابودی نیروی کار و عوامل تولید، اقتصاد به کلی مختل و نابود می گردد. قحطی و خشکسالی رخ می دهد و مردم مجبور به مهاجرت و کوچ می شوند. در نتیجه هجوم غزها، حکومت سلجوقیان سقوط کرد. با سقوط سلجوقیان، خراسان میدان کشمکش و تاخت و تاز قبایل و طوایف ترکمان و اغوز گردید و بدین ترتیب این مناطق« دنباله ای شد از مرغزارهای آسیای مرکزی و جغرافیای انسانی به طور هولناکی در برابر جغرافیای نباتی عکس العمل نشان داده است، زیرا صحرانوردی دشمن زراعت و بیابانگردی آنچنان دشمن کشت و زرع است که چهره مناطق مسکونی را دگرگون می سازد.» یکی دیگر از لوازم توسعه اقتصادی، وجود آرامش و امنیت خاطر در جامعه است. یعنی اقتصاد مراکز یکجانشین نیاز به آرامش و امنیت دارد و در سایه آن گسترش و توسعه می یابد. و از آنجایی که با پیروزی غزان ما شاهد یک دوره هرج و مرج سیاسی هستیم که طی آن شهرهای خراسان مرتباً میان امراء جاه طلب دست به دست می شد. و هر کس که شهر را صاحب می شد، سعی می کرد تا جایی که می تواند مال و اموال مردم را غارت کند. در نتیجه چنین شرایطی مردم دیگر میل و رغبتی به انجام امور تولیدی نداشتند. وجود امنیت و آرامش بخصوص در توسعه تجارت و داد و ستد میان مناطق مختلف تاثیر عمده ای دارد. و در این شرایط که راهها ناامن بودند و دزدان و ولگردان فرصت فعالیت یافته و حتی به کاروان حاجیاان نیز رحم نمی کردند؛ دیگر تجارت بکلی نابود و راکد می گردد. 4- پیامدهای فرهنگی: 1-4- کشته شدن علما و بزرگان: .در صفحات قبل به پاره ای از قتل و غارت های غزان اشاره شد. اما آنچه که لازم است. در این قسمت بیشتر به آن توجه شود این که در میان کسانی که چه به دست غزان و چه به دست امراء جاه طلب و سپاهیان آنها یا به دست راهزنان و ولگردان یا در درگیرهای فرقه ای کشته شدند، تعداد زیادی از علماء و بزرگان نیز بودند. در مرو غزان تعداد زیادی از بزرگان شهر را به قتل رساندند «از معاریف مرو قاضی القضاة حسن بن محمد ارسابندی، قاضی علی بن مسعود و چند تن دیگر از بزرگان را کشتند.» در شهر طوس نیز از بزرگان شهر کسانی چون محمد مارشکی امام ایشان، رئیس علویان شهر علی موسوی، خطیب شهر اسماعیل بن محسن و شیخ الشیوخ شهر محمد بن محمد به دست غزان به قتل رسیدند. غزان از شیوخ نیکوکار در طوس هر که بود نابودش کردند. در شهر نیشابور نیز بسیاری از پیشوایان علماء و نیکوکاران شهر را از دم تیغ گذراندند. که معروفترین آنها محمد بن یحیی فقیه شافعی بود که در زمانه نظیر نداشت و مردم از دورترین نقاط به پیشش می رفتند. از دیگر کسانی که در نیشابور به قتل رسیدند زاهد عبدالرحمن بن عبدالصمد اکاف، احمدبن حسین کاتب نوه قشیری، ابوالبرکات فراوی، امام علی صباغ متکلم، احمد بن محمد بن حامد،عبدالوهاب و زاهدان و نیکوکاران دیگر بودند. در اسفراین نیز عبدالرشید اشعثی که از بزرگان دولت سنجر بود و ابوالحسن فندروجی که فضایل بسیار مخصوصاً در ادبیات داشت، به دست غزان کشته شدند. از بین رفتن بزرگان علم و دین و پیشوایان روحانی شهرهای خراسان از مصیبت های بزرگی بود که بر سر خراسان آمد. به نظر می رسد غزان به جهت اینکه از احتمال تحریک مردم توسط این بزرگان واهمه داشتند، اقدام به قتل بزرگان شهر می نمودند. آنها به جهت نقشی که فقیه محمد بن یحیی در تحریک مردم نیشابور به شورش علیه غزها داشت، رفتار بسیار بدی با او کردند. آنها در حالیکه دهان او را از خاک پر کرده بودند. با عمامه اش او را خفه کردند. جدای از کشته شدن عده زیادی از بزرگان شهرها به دست غزان، این حادثه به جهت عمق فجایعی که غزان مرتکب شدند، انعکاس زیادی در ادبیات و کتب ادبی آن زمان داشته است. بی شک آن مصیبت شاعران را تکان داد و سبب شد آنان در ابیاتشان با صداقت و سوز و گداز آن وقایع را به تصویر بکشند و ثبت کنند. حکیم کوشککی شاعر معروف آن عصر درباره جریان واقعه شوم غز و رویدادهای مصیبت بار شعرهای زیادی دارد که در زیر یک نمونه را نقل می کنیم: ایا شمشیر زن ترکان پردل به نسبت از فی و تاتار و کاشان یکایک در خراسان پروریده به ناز و نعمت و دولت تن آسان شما را پادشاه هفت کشور رسانیده به میری از نخاسان برو زکودکی خفته که و مه بسی در پیش دکان رواسان بهر شهری زنام غز شنودن شده چون دیو از آهن هراسان فلک کفران نعمت های سنجر طلب کرد از شما حق ناشناسان زهی درماندگان بی حمیت زهی خربندگان ناسپاسان کسی خود زاد و بوم و ملک و اقطاع چنین بیرون دهد از دست آسان وقتی که غزها قتل و غارت و عذاب و شکنجه در شهرها را به درجه اعلی رسانیدند. انوری از این وقایع وحشتناک متأثر شده و شعر زیر را گفته است: بعلم تست که چندین هزار نفس نفیس چه زن چه مرد چه پیر و جوان چه شاه و چه داه باضطرار درین ورطه اوفتاد و نرست بلی اگر چه یکی را درین نبود گناه زخون کشته چنان است رود مرو هنوز که در گذار بمانند ماهیان به شناه بدشتهاش زبس کشته بعد چندین سال عجب مدار که از خون بود نمای گیاه خاقانی شروانی هم از دیگر شاعرانی است مشاهده جنایات غزان متأثر شده است و قصیده غرایی در قتل امام محمد یحیی و ویرانی خراسان سروده است که این قصیده یکی از بزرگترین قصیده های اوست که در ذیل چند بیت آن را نقل می کنیم: آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد وان نیل مکرمت که شنیدی سراب شد . از سیل اشک بر سر طوفان حادثه خوناب قبه قبه بشکل حباب شد چل گز سرشک خون زبر خاک برگذشت لابل چهل قدم زیر ماهتاب شد هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت از دیده نظارگیان در نقاب شد گردون سرمحمدیحیی بباد داد محنت نصیب سنجر مالک رقاب شد از حبس این خدیر خلیفه دریغ خورد وزقتل آن امام پیمبر(ص) مصاب شد وی مشتری ردا بنه از سر که طیلسان درگردن محمد یحیی طناب شد خاقانیا وفا مطلب زاهل عصر زانک در تنگنای دهر وفا تنگیاب شد. آن کعبه وفا که خراسانش نام بود اکنون بپای پیل حوادث خراب شد خاقانی در جای دیگر در شکایت از غزان و خرابی خراسان شعر زیر را سروده است: دردا که تا سواد خراسان خراب گشت دلها خراب زلزلۀ درد کرده اند یارب که دیو مردم این هفت دار حرب درچار دار ملک چه ناورد کرده اند گربود چار شهر خراسان حرم مثال راهش کنون چو ششدره نرد کرده اند اصحاب فیل بین که به پیراهن حرم کردند ترکتاز و نه در خورد کرده اند هان ای سپاه طیر ابابیل زینهار کاصحاب فیل هر چه توان کرد کرده اند امیر معزی هم شعری در مصیبت غزان دارد و این شعر گویا و واضح اوضاع نیشابور را بعد از ویرانی آن توسط غزان بیان می دارد: آنجا که بود آن دلستان با دوستان در بوستان شد کوف و کرکس را مکان شد گرگ و روبه را وطن بر جای رطل و جام مَی گوران نهادستند پی بر جای نقل و نای ونی آوای زاغ است و زغن زین سان که چرخ نیلگون کرد آن نهانها را نگون دیّار کی گردد کنون گرد دیار یار من یکی از وقایعی که تأثیر زیادی در بین شعرا داشت، کشته شدن فقیه محمد یحیی بود که شاعران زیادی در سوگ او مرثیه سروده اند. خاقانی در این باره شعرهای زیادی دارد که در ذیل به نقل قسمتی از آن ها می پردازیم: خاقانیا به سوگ خراسان سیاه پوش که اصحاب فتنه گِرد سوادش سپاه بُرد عیسی به حکم رنگرزی بر مصیبتش نزدیک آفتاب لباس سیاه بُرد چرخ از سر محمد یحیی ردار بود دهر از سر سعادت سنجر کلاه بُرد *** در دولت محمد مرسل نداشت کس فاضل تر از محمد یحیی قبای خاک آن کرد روز تهلکه دندان فدای سنگ وین کرد روز قتل دهان را فدای خاک انوری از دیگر شاعرانی است درباره مصیبت غزان شعر سروده است. او بیشترین جوش و خروش و صداقت را در قصیده اش داشت. قصیده ای که به درخواست اهالی خراسان سروده بود و در آن امیر سمرقند را مخاطب قرار داد. انوری قصیده اش را با کلامی سوزناک که ماهیت شعر و حزن موجود در آن را بیان می کند، آغاز کرده و می گوید: بر سمرقند اگر بگذری باد سحر نامۀ اهل خراسان به بَرِ خاقان بَر نامه ای مطلع آن رنج تن و آفت جان نامه ای مقطع آن درد دل وسوزجگر نامه ای بر رقمش آه غریبان پیدا نامه ای در شکنش خون شهیدان مضمر نقش تقریرش از سینه مظلومان خشک سطر عنوانش از دیده محرومان تر ریش گردد ممات صوت از وگاه سماع خون شود مردمک دیده از وقت نظر انوری پس از آن که خاقان را می ستاید و سنجر را پدر روحانی او می شمرد، از او می خواهد که از غزها انتقام بگیرد انوری برخواسته خود با این سخن پافشاری می کند: باز خواهد زغزان کینه که واجب باشد خواستن کین پدر بر پسر خوب سِیَر چون شد از عدلش تا سر حد توران آباد کی روا دارد ایران را ویران یکسر؟ انوری در دنباله شعرش، سرگذشت اهل خراسان را همانگونه که شاهد آن بوده، حکایت می کند و ویرانی هایی را که به آن رسیده است توصیف می کند: قصه اهل خراسان بشنو از سر لطف چون شنیدی ز ره لطف بریشان بنگر این دل افگار جگر سوختان می گویند که ای دل دولت و دین را زتو شادی و ظفر خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غزان نیست یک پی زخراسان که نشد زیروزبر خبرت هست که از هر چه دَرو خیری بود در همه ایران امروز نماندست اثر؟ بر بزرگان زمانه شده خردان سالار بر کریمان جهان گشته لئیمان مهتر بردر دونان احرار حزین و حیران در کف رندان ابرار اسیر و مضطر شاد، الا به در مرگ نبینی مردم بِکر، جز در شکم مام نیابی دختر مسجد جامع هر شهر ستورانشان را پایگاهی شده، نه سقفش پیدا و نه در نکند خطبه بهر خطه، بنام غز از آنکه در خراسان نه خطیب است کنون نه منبر انوری سپس خاقان را سوگند می دهد که ایرانیان را از چنگ غزها نجات دهد. او وضعیت حاکم بر منطقه را برای خاقان شرح می دهد و میان گذشته و حال آن مقایسه ای کرده و می گوید: خلق را زین غم فریاد رس ای شاه نژاد ملک را زین ستم آزاد کن ای پاک گهر به خدایی که بیار است به نامت دینار به خدایی که برافروخت به فرقت افسر که کنی فارغ و آسوده دل خلق خدای زین فرومایه غز شوم پی غارتگر وقت آن است که یابند زرُمحت پاداش گاه آن است که گیرند زتیغت کیفر زن و فرزند و زرجمله به یک حمله چو پار بردی، امسال روانشان به دگر حمله ببر آخر ایران که ازو بودی فردوس به رشک وقف خواهد بُد تا حشر برین شوم حشر؟ سوی آن حضرت کز عدل تو گشته است چو خلد دور از این جای که از ظلم غزان شد چو سقر هر که پایی و خری داشت به حیله افگند چه کند مسکین آن را که نه پای است و نه خر؟ رحم کن رحم بر آن قوم که جویند جوین از پس آنکه نخوردندی از ناز شکر رحم کن رحم بر آنها که نیابند نمد از پس آنکه زاطلسشان بودی بستر رحم کن رحم بر آن قوم که نبود شب و روز در مصیبتشان جز نوحه گری کار دگر رحم کن رحم بر آن قوم که رسوا گشتند از پس آنکه به مستوری بودند سحر همانطور که گفته شد این نامه برای درخواست کمک از خاقان سمرقند تهیه شد. تا به همراه هیئتی به عنوان سفارت نزد خاقان سمرقند بروند و او را از جریان وقایع و ظلم و بیداد غزان آگاه سازند و او را وادار کنند که تا قشونی به کمک آنان بفرستد. خواجه کمال الدین که از فضلای بزرگ دوران بود به عنوان رییس این هیئت انتخاب شد. انوری خراسانی شاعر معروف نیز نامه اهل خراسان را به نظم درآورده و تسلیم هیئت نمود. این نامه یکی از نامه های معروف آن زمان است که به طور واضح و گویا بلایای غزان و قتل و غارت آنها را شرح داده است. علامه حافظ محمود شیرانی که از فضلا و منتقدین معروف کشور هند است در کتاب «تنقید شعر العجم» خود درباره این نامه چنین نوشته است: «این فریادنامه خراسانی ها که بخامۀ انوری نوشته شده است از لحاظ جذبات، علو تخیل، روانی زبان و انسجام کلمات، اثر جاویدی است که در ادبیات زبان دری نظیر ندارد درین تابلو حسرت تباهی، بربادی، توحش، ظلم و بیداد، بیکسی و مظلومیت طوری ترسیم شده که از آن بالاتر غیر ممکن است. پرتو حقیقت و واقعیت بقسمی در آن فروزنده و درخشان است که ابداً مبالغه و عبارات آرایی را در آن جایی و حدی نیست. این قصیده بلیغ و غرا سیلابی است که از چشم ایتام و مادران فرزند مرده و زنان عصمت باخته و کاشانه سوخته در نوحه و رثای عمارات خاکستر شده، اماکن بتاراج رفته، ملک و وطن پامال شده، سرازیر گردیده است. انوری این حادثه دهشناک و صحنه خونین را به منتهای قدرت و نیرو و مانند یک مصور چیره دست تصویر نموده که هر جمله اش لبریز از درد و تأثر و هر فقره اش مانند سوفار و دشنه در قلب خواننده کار می کند.»کیرک پاتریک می گوید: «این شعر یکی از زیباترین اشعار زبان فارسی است. احساسات بسیار طبیعیست، نه غریب و فوق العاده. تشبیهات در بسیاری موارد تکان دهنده و واقعیست. ترکیب لغات با روح و برازنده است. به عقیده من بحری که انتخاب شده،آرامترین و متین ترین نوع مرسوم در شعر فارسی است. این شعر از لحاظ ترسیم طرح دقیقی از ویرانگری رقت انگیز سرزمینی که قبلا یکی از پرشورترین بخشهای ایران بود بدست ترکمنهای قبیله بدوی در اواخر سال 548 هجری قمری دارای اهمیت تاریخی زیادی است». در نتیجه تأثیر و تأثری که اقدامات ترکها و بخصوص غزان در ادبیات داشته، ما شاهد ورود غزان در ادبیات هستیم که به جهت قتل و غارت هایی که انجام داده اند معمولاً با صفاتی چون گرگ پی، ترکتاز و.. در ادبیات و بخصوص در شعر توصیف می شوند و معمولاً نام غز مترداف با قتل و غارت و آزار و اذیت به کار می رود. گرگ پی باش تات چون قی و غز بز پیر فلک نگیرد بز 4-2- ویرانی اماکن و مراکز فرهنگی: درباره اعمال غزان در خراسان در صفحات قبل شرح دادیم. غزان در هر شهر به غیر از کشتن مردان و به اسارت گرفتن زنان و کودکان، اقدام به تخریب دیوارها و آتش زدن مساجد نیز می نمودند، آنها به طمع یافتن مال و غنیمت بسیاری از اماکن مهم را ویران نمودند. دیوارها و حصارها را از بین بردند. در آن زمان شهرهای خراسان از لحاظ آبادی و ثروت معروف بود. و همچنین جایگاه علماء و دانشمندان و شعرای زیادی بود بخصوص شهر مرو آنقدر زیبا و آباد بود که به «عروس البلاد» شهرت داشت. اما در نتیجه حمله غزان به کلی ویران و نابود گشت. نیشابور در آن دوره به جهت داشتن مدارس بزرگ که مرکز تعلیم و تربیت بود، یکی از شهرهای معروف بود. اما در جریان حمله غزان و همچنین در اثر درگیری فرقه ای که مسبب آن نیز غزها بودند، تمامی مدارس شهر و کتابخانه های آن در آتش سوخت. غزان در نیشابور دو تا از بزرگترین مساجد آن دوره را آتش زدند و ویران نمودند. به گفته مورخین مسجد منیعی آنقدر بزرگ بوده که در حیاط آن حوضی مسین نهاده بودند که چهارصد نفر می توانستند در اطراف آن وضو بگیرند. همچنین بر قبه مسجد چراغی برنجین آویخته بودند که چهار صد لوله داشت و در هر لوله یک من روغن می ریختند. غزان آن را شکسته و بر اشتران بسته و با خود بردند. همچنین مسجد مطرز که در بازار نیشابور قرار داشت نیز خیلی بزرگ بود به طوری که دو هزار نفر می توانستند در آن جا نماز بخوانند. این مسجد نیز قبه ای عالی و منقش از چوب مدهون کرده و همه ستونهایش نیز مدهون شده بودند. که غزان آن جا را آتش زدند. بدین ترتیب کلیه مدارس و مساجد و کتابخانه های موجود در شهرهای خراسان در آتش سوختند و به کلی ویران شدند. از بین رفتن این آثار و اماکن فرهنگی، ضایعه ای بزرگ بود. همانطور که گفته شد، در اثر این مصیبت امنیت و آرامش در خراسان از بین رفت. امنیت و آرامش یکی از مشخصه های اصلی توسعه علم و دانش است. در طول حکومت سنجر شهرهای خراسان به جهت امنیت و آرامشی که در آن ها برقرار بود، جایگاه دانشمندان و علماء و شاعران شده بود. که در طی حمله غزان وهرج و مرجی که بعد از آن برقرار گردید، بیشتر این بزرگان کشته شدند یا مجبور به مهاجرت به نواحی دیگر گردیدند و شهرهای خراسان تا سال های بعد دیگر نتوانست از زیر غارت و چپاول بی حد و حصر غزان سر بیرون بیاورد، بیشتر ویرانی را ما در نیشابور شاهد هستیم به طوری که شهر بکلی ویران شد و بعدها کسانی که برگشتند و قصد آباد کردن شهر را نمودند، جای شهر را تغییر دادند و شهر به شادیاخ منتقل شد. منابع -آقسرایی، محمود بن محمد: تاریخ سلاجقه (مسامرة الاخبار و مسایرة الخبار)؛ تصحیح: عثمان توران، تهران، اساطیر، 1362. - ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد: الکامل فی تاریخ (تاریخ بزرگ اسلام و ایران)؛ ترجمه: ابوالقاسم حالت، ج21، تهران، علمی، 1351. - ابن حامد کرمانی، افضل الدین ابوحامد احمد: تاریخ افضل (بدایع زمان فی دقایق کرمان)؛ تهران، دانشگاه تهران، 1362. - ابن حوقل: صورة الارض؛ ترجمه: جعفر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1345. - ابن خلدون، عبدالرحمن: کتاب العبر و دیوان مبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر (من عاصر هم من ذوی السلطان الاکبر)؛ ترجمه: عبدالحمید آیتی، 4ج، تهران، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368. - ابن خلدون، عبدالرحمن: مقدمه؛ محمد پروین گنابادی،2ج، تهران، ترجمه و نشر کتاب، 1352. - ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا: تاریخ فخری (در آداب ملکداری و دولتهای اسلامی)؛ ترجمه: محمد وحید گلپایگانی، تهران، ترجمه و نشر کتاب، 1360. - ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج:تاریخ مختصر الدول؛ ترجمه: محمد علی تاج پور و حشمت الله ریاضی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1364 - ابن فضلان، احمد: سفرنامه ابن فضلان؛ ترجمه: ابوالفضل طباطبایی، تهران، شرق، 1355. -ابن فندق، ابوالحسن علی بن زید بیهقی: تاریخ بیهق؛ تصحیح احمد بهمنیار، بی جا، کتابفروشی فروغی، بی تا، چاپ دوم. - ابن ندیم، محمد بن اسحاق:الفهرست؛ ترجمه: محمدرضا تجدد، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1343. - ابوالغداء عماد الدین اسماعیل بن نور الدین علی: تقویم البلدان؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، فرهنگ ایران، 1349. - اسفزاری، معین الدین: روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات؛ تصحیح سید محمد کاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، 1338. -انوری،علی بن محمد:دیوان انوری؛به اهتمام محمد تقی مدرس رضوی،2جلد،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1347. - اصفهانی، محمود بن محمد بن الحسینی: دستور الوزراء؛ تصحیح: رضا انزا بی نژاد، تهران، امیر کبیر، 1364. - اصطخری، ابراهیم بن محمد: مسالک و ممالک؛ به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347. - بناکتی، فخر الدین ابوسلیمان داوود بن تاج الدین ابوالفضل محمد: تاریخ بناکتی؛ به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار ملی، 1348.ُ - بنداری اصفهانی: تاریخ سلسله سلجوقی (زبدة النصر و نخبه العصره)؛ ترجمه: محمد حسین جلیلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1356. - بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین: تاریخ بیهقی؛ به اهتمام علی اکبر فیاض، تهران،دنیای کتاب، چاپ سوم،1371. 451231017653000- : تاریخ سیستان؛ تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، تهران، خاور،1314. 451231018542000- : حدود العالم من المشرق الی المغرب؛ به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران، طهوری، 1362. - حسینی، صدرالدین بن الحسین علی: اخبار الدوله السلجوقیه؛ تصحیح محمد اقبال، ترجمه رمضان علی روح الهی، تهران، ایل شاهسون بغدادی، 1380. - جرفاذقانی، ابوالشرف، ناصح بن ظفر: ترجمه: تاریخ یمینی؛ به اهتمام جعفر شعار، تهران، ترجمه و نشر کتاب، 1345. - جوزجانی، منهاج سراج: طبقات ناصری؛ تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب،1363.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته