تحقیق نقد جامعه شناختي سووشون

تحقیق نقد جامعه شناختي سووشون (docx) 5 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 5 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

نقد جامعه شناختي سووشون ميراث روايي فرهنگ ما عملاً محدود به انواع قصه است. در همه‌ي گونه‌هاي قصه‌ي كهن از حماسه‌ها و ماجراهاي عاشقانه گرفته تا روايت‌هاي تعليمي و عرفاني و حتي حكايت‌هاي عاميانه بيش و كم سايه روشني از احوال زمانه و مناسبات اجتماعي يافتني است اما نسبت جامعه و روايت همواره در هاله‌اي از ابهام مي‌ماند. دست كم براي مخاطب ناآشنا، قصه‌ي كهن در نگاه نخست تصوير و تصوري روشن از جامعه نمي‌آفريند. آشنايي با روايت داستاني فرنگي در روزگار معاصر قلمرو يكسره تازه‌اي در ادب روايي ايران گشود. اثرپذيري گسترده و آشكار از جامعه، اساساً يكي از شاخصه‌هاي ادبيات پس از مشروطه قلمداد مي‌شود. رمان و داستان كوتاه فارسي غالباً به شكلي روشن و آشكار آيينه‌دار جامعه مي‌شود. اين البته تا حدود زيادي هم‌سو با روح زمانه در جهاني‌ترين مفهوم آن است. از پايان سده‌ي نوزدهم و به ويژه از سده‌ي بيستم به اين سو جامعه در مركز توجه قرار گرفت و آدمي شناختي خود آگاه به جنبه‌ي اجتماعي خويشتن يافته است. غالباً آثار ادبي حتي پژوهش‌هاي نقد ادبي از منظري اجتماعي نگاشته و ارزيابي مي‌شوند. در اين زمينه ادبيات داستاني و به ويژه رمان جايگاهي بي‌بديل دارند. گزافه نيست اگر رمان را اجتماعي‌ترين قالب ادبي و حتي هنري به شمار آوريم. رمان فارسي نيز با آن‌كه سابقه‌اي ديرپاي ندارد از چشم‌انداز جامعه‌شناختي بسيار تأمل‌برانگيز است. سووشون كه بي‌ترديد يكي از كامياب‌ترين رمان‌هاي معاصر است از اجتماعي‌ترين رمان‌هاي فارسي نيز به شمار مي‌رود. در اين فصل مي‌كوشيم جوانب پيوند سووشون و جامعه را بررسي كنيم. در مرحله‌ي نخست در گردشي كوتاه، چشم‌اندازي عمومي از فضاي جامعه‌ي سووشون به دست مي‌دهيم، به دور از هرگونه داوري و تأمل. كار ما در اين مرحله شبيه به نقشه‌برداري از فراز آسمان است و به عبارتي معرفي يك جامعه به روايت دو بعدي عكس. در اين‌جا ما با شيراز و پيرامون آن و سال‌هايي كه وقايع رمان ظاهراً به آن تعلق دارد سروكار داريم. عناصر متنوع جامعه اعم از طبقات و گروه‌هاي انساني يا نهادهاي اجتماعي، فارغ از هرگونه داوري و ارزش‌گذاري جستجو مي‌شوند. در مرحله‌ي بعد به تعامل و تحول اين عناصر توجه مي‌شود و جامعه را از چشم‌اندازي تحولي ـ و نه ايستا ـ بررسي مي‌كنيم و از عكاسي به فيلم‌برداري مي‌رسيم. در حقيقت مظاهر تغيير و تضاد مورد توجه قرار مي‌گيرند و به ويژه جامعه را به عنوان ساختاري در حال گذار و ديگرگوني مي‌نگريم. جامعه‌اي كه با تعليق و بي‌ثباتي دست به گريبان است، جامعه‌اي كه از هنجارها و نظام ثابت پيشين گسسته و در جستجوي وضعيت تعادلي تازه است. پس از آن به راوي نزديك مي‌شويم، مي‌كوشيم دريابيم چه چيزهايي توجه نويسنده ـ راوي را جلب كرده است و او با كدام چشم و نگاه جامعه را مي‌نگرد، در حقيقت مي‌خواهيم روايت راوي را روايت كنيم، در نسبت راوي با جامعه و تأثيري كه اين نسبت بر نسبت روايت و جامعه مي‌نهد درنگ كنيم. شخصيت‌پردازي و داوري آشكار و پنهان راوي نسبت به شخصيت‌ها و طبقات و جريان‌ها را تحليل كنيم و مخصوصاً نيك بنگريم كه راوي در باب تحول جامعه‌ي ايران كه جان‌مايه‌ي روايت است چگونه مي‌انديشد. در نوبت بعد روايت راوي از منظري تحليلي و بيش و كم نقادانه ارزيابي مي‌شود. پرسش مركزي اين بخش آن است كه روايت چه مايه آينه‌ي واقع‌نما و تمام‌نماي جامعه است. آيا روايت بازتاب جامعه‌اي معين از يك مقطع تاريخي ـ جغرافيايي مشخص است يا احياناً در آن جابه‌جايي‌ها و تصرفاتي نيز راه يافته است؟ آيا روايت چند لايه است؟ به ويژه برسر نمادپردازي‌هاي روايت و ارجاعات تاريخي ـ افسانه‌اي آن درنگ مي‌كنيم. سرانجام در نسبت ساختار روايي سووشون و ساختار جامعه تأمل مي‌كنيم. بخش اول: سووشون در نخستين ديدار سووشون در شيراز مي‌گذرد. به تعبير دقيق‌تر در شيراز و پيرامون شيراز. در سراپاي اين رمان چشم‌اندازهاي مختلفي از اين شهر كهن پيش چشم خواننده گشوده مي‌شود. اساساً يكي از ويژگي‌هاي اين رمان و برخي رمان‌ها و حتي اشعار هم‌روزگار آن رنگ محلي يا صبغه‌ي اقليمي آن‌ها است. در اين آثار برخلاف شعر كلاسيك و قصه‌ي كهن بافضايي كلي و موقعيتي غالباً بي‌نام و نشان، روبه‌رو‌ نيستيم. بلكه فضايي كه شاعر و نويسنده در آن نفس مي‌كشد به شيوه‌اي روشن در اثر نمايانده مي‌شود. از اين رهگذر هنرمندان برپايه‌ي تعلق محيطي خود، چشم‌اندازهاي تازه‌اي مي‌آفرينند. چشم‌اندازهايي كه از لحاظ زبان، عناصر تخيل، عاطفه و حتي انديشه متمايزند. در حالي كه آثار شاعر و راوي قديم و حتي بسياري از شاعران و نويسندگان معاصر نسبت وثيق و روشني با زيستگاه و به طور كلي جهان پيرامون هنرمند ندارد. اساساً فضاي توصيف شده در اثر فاقد دقت و هويت است. شعر امروز ايران با نيما به طور جدي رنگ محلي گرفت. شعرنيما بي‌هيچ پروا و تكلف از نشان‌هاي بومي و اشارات جغرافيايي به شمال و حتي واژه‌هاي طبري سرشار مي‌شد. دنباله‌روان نيما نيز بيش و كم به صبغه‌ي اقليمي توجه نشان دادند. مثلاً شعر اخوان رنگي خراساني دارد و شعر فروغ يادآور فضاي تهران است و در شعر منوچهر آتشي فضاي جنوب را باز مي‌يابيم.1 در ادبيات داستاني نيز رنگ محلي و توجه به بخش‌هاي مختلف ايران از اساسي‌ترين تمايزات روايت معاصر به شمار مي‌رود. اصولاً داستان امروز به نسبت قصه‌ي كهن بر توصيف موشكافانه، دقيق و مستند فضاها و وقعيت‌ها تأكيد مي‌كند. در قصه‌ي قديم غالباً حتي كشور مشخص نيست. اگر نامي از سرزمين يا شهري برده مي‌شود به آساني با هر شهر و كشور ديگر قابل جابه‌جايي است. به تعبيري قصه‌ي قديم بي‌بهره از هويت جغرافيايي است، چنان كه نشان از هويت تاريخي نيز در ميانه نيست اما داستان در معناي امروزي آن با جامعه‌اي ملموس و داراي هويت تاريخي و جغرافيايي سروكار دارد. حتي اگر در شهري موهوم و فرضي بگذرد مانند داستان‌هاي فاكنر كه در شهر خيالي يوكناپافاتا مي‌گذرد. روايت‌هايي كه رنگ محلي غليظي دارند از چشم‌انداز جامعه شناختي اهميت ويژه‌اي دارند و گونه‌گوني جوامع و فضاهاي اجتماعي يك سرزمين را در درون كليت به ظاهر يك دست آن نشان مي‌دهند. در ميان رمان‌ها و داستان‌هاي كوتاه فارسي برجسته‌اي كه از لحاظ رنگ محلي تشخص دارند، سووشون مقامي ارجمند دارد. البته در كنار سووشون بايد از داستان‌هاي صادق چوبك و احمد محمود ياد كرد كه انعكاس فضاي جنوب را در بسياري از آن‌ها مي‌توان بازيافت. محمود دولت‌آبادي نيز چهره‌ي شاخص ديگري است كه به رنگ خراساني روايتش شناخته مي‌شود. توضيح اين نكته ضرورت دارد كه رنگ محلي صرفاً با اشاره به نام يك يا چند موقعيت جغرافيايي و احتمالاً نام چند محله و خيابان و به كارگيري چند واژه و ضرب‌المثل حاصل نمي‌شود، بلكه بازسازي كامل و همه جانبه‌ي يك فضاي محلي در روايت است كه مي‌تواند حال و هوا و چشم‌اندازي متمايز را بيافريند. براي فهم دقيق اين معنا مي‌توان سووشون را با يكي از مشهورترين داستان‌هاي هدايت ـ داش آكل ـ سنجيد كه هر دو در شيراز مي‌گذرند. اما روايت هدايت از نظر محلي پررنگ نيست. در سووشون اشارات مكاني و روايت موقعيت‌ها بسيار گسترده است و چه بسا در كشاكش وقايع رمان چندان توجه مخاطب را جلب نكند اما مخاطب ناخواسته خود را در فضاي شيراز كه با دقت و ظرافت بسيار راوي ترسيم شده، احساس مي‌كند. شيرازي كه ويژگي‌هاي محلي و ممتاز خود را به روشني مي‌نمايد. البته شيراز سووشون حتي در زمان نگارش آن، گردآلود غبار تاريخي است. شيرازي است كه با آن فاصله داريم. از اين رهگذر بيش و كم روايت سرشار از حس نوستالژي است. درست است كه روايت هدايت نيز در داش آكل آميخته با حس غربت و نوستالژي است اما روايت دانشور در عين حال بسيار ملموس‌تر است. در شيراز دانشور مي‌توان زيست اما شيراز هدايت ملهم از فضاي افسانه‌اي شيراز كهن است؛ فضاي آرماني‌اي كه در شعر مغانه‌ي حافظ جلوه مي‌يابد. شيراز هدايت چندان از عالم قصه به در نيامده است. اما شيراز دانشور راستين و داستاني است. البته در اين كه شيراز سووشون در كجاي تاريخ جاي دارد چون و چراي بسيار است كه در جاي خود به آن اشاره خواهيم كرد. اما در آغاز مي‌خواهيم در تورقي شتابان، سيماي كلي اين شهر رندان را از خلال روايت باز يابيم. روايت ما را از مكان‌هاي فراواني گذر مي‌دهد. بسياري از اين مكان‌ها براي مخاطب امروزين جلوه‌اي به شدت تاريخي دارد و حسي را كه از ديدن اثر باستاني يا موزه به دست مي‌دهد، در او بيدار مي‌كند، اما در درون فضاي روايت، اين مكان‌ها گويي غباري از تاريخ بر چهره ندارند و آدميان داستان بسيار با آن صميمي و خوگرند و اين خود شايد يكي از اسباب تاريخي ساختن روايت است. بخشي از اين مكان‌ها مذهبي هستند و با اعتقادات و پندارهاي ديني مردم گره خورده‌اند. مكان‌هاي مقدس مهم‌ترين مكان‌هايي كه در اين رمان به گونه‌اي با آيين‌هاي مذهبي نسبت مي‌يابند از اين قرارند: 1ـ باباكوهي 2ـ هفت تن 3ـ شاه چراغ 4ـ كوه مرتاض‌علي 5ـ خانقاه 6ـ سيبويه 7ـ درخت گيسو. منابع ر. ک. محمدرضا شفيعي کدکني، ادوار شعر فارسي، سخن، 1380، ص 114-112 نداني که باباي کوهـــي چه گـفـت به مردي که ناموس را شب نخفت علي سامي، شيراز شهر جاويدان، لوکس (نويد)، چ5، 13، ص 168 پرويز اذکايي، باباطاهر نامه، توس، 1375، ص 128 ر. ک. محمدعلي موحد، شمس تبريزي، طرح نو، ج3، 1379، ص 15-14 شيراز شهر جاويدان، ص 594 ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه‌ي دکتر محمد علي موحد، آگاه، ج5، 1370، ص261/1 عبدالحسين زرين کوب، از کوچه‌ي رندان، اميرکبير، چ6، 1369، ص 7 شيراز شهر جاويدان، ص 87 علي حصوري، سياوشان، چشمه، 1378، ص 123 شيراز شهر جاويدان، ص 534 از کوچه رندان، ص 8و7 وفـا از خواجگان شهر با من کمان دولت و دين بوالوفا کرد ر.ک. شيراز شهر جاويدان، ص 530 همان، ص 368 اگر شراب‌خوري جرعه‌اي فشان بر خاک از آن گناه که نفعي رسد به غير چه بـاک بر سر تربت من بي ‌مي و مطرب منشين تا به بويت زلحــد رقص کنان برخيــزم سنت شراب برخاک ريختن به ياد درگذشتگان در شعر ديگر شاعران نيز آمده است. مولانا مي‌گويد : بيـا به ياد اين فتاده‌ي خــاک بيز ز آنچه خوردي جرعه‌اي برخاک ريز و يا آن مثل مشهور عرب‌ که «و الارض من کاس الکرام نصيب» شيراز شهر جاويدان، ص 596

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته