تحقیق وجوه اشتراک گلستان سعدی با مقامات (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
وجوه اشتراک گلستان سعدی با مقامات
هنگامی که گلستان سعدی را می خوانیم نوعی آرامش و لذتی خاص به انسان دست می دهد . گوش انسان ، زیبایی نثر را حس می کند . و مثل این است : که سعدی ، شیرین سخن ، در همین قرن اخیر با ما زندگی می کند . و راز زندگي ما را ، از زبان شيواي گلستان ، بيان مي كند . در ديباچه ، اين گونه زيبا خداي را ستايش مي كند : « منّت خدای را عَزَّوَجَلّ ، که طاعتش موجب قُربت است و به شکر اندرش مزيد نعمت . هر نفسی که فرو میرود مُمِدِّ حیات ، و چون بر می آید مُفِرِّحِِ ذات . پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب .
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید ؟» ( یوسفی ،1384،ص49)
براستی در سخن سعدی ، چه رازی نهفته است که زیبایی کلام او ، انسان را به حیرت وا می دارد . آیا به راستی همانطور که در تاریخ ادبیات ، اشاره شده است سعدی ، سفر های زیادی رفته است ، و نصف آفاق را درنوردیده است . تا بعد از بازگشت از سفر های دور و دراز خويش ، به موطن خود شیراز برگشته است ، و دو اثر عظیم و گرانبهای خویش ، « بوستان » و « گلستان » را به ادب جهان تقدیم کرده است . برای اینکه بتوانیم به اين سوالات پاسخ دهیم ، باید بدانیم « مقامه » چیست ؟ آیا گلستان به راستی نوعی مقامه می باشد ؟ و « مقامات حمیدی » با « گلستان سعدی » چه وجه اشتراک و افتراقی دارند . که در این بخش ، به این سوالات پاسخ می دهیم .
بخش لغوی مقامه
« مقامات ، جمع مقامه ، كه در لغت به معنی جای ایستادن است . در زبان عربی از دوره جاهلیت تا قرن چهارم هجری در معانی مختلف به کار رفته است . این لغت را شعرای دوره جاهلیت و از آن جمله : زهير بن ابن سلمی – ولبید بن ربیعه ، صاحب چهارمین ، معلّقه از معلقات سبع در اشعار خود به معنی مجلس و « محل اجتماع قبیله » به کار برده اند . در قرآن کریم نیز ابن لغت یک بار به معنی « مجلس » و مترادف با « ندی » ( سوره مریم ، آیه 74 ) و یکبار به معنی « جای ماندن » ( سوره فاطر ، آیه 74 )به کار رفته است .
بعد از اسلام کلمه « مقامه » معنی وسیع تری یافت و مترادف با « مکان » و « مجلس » یعنی جایی که در آن هستند یا نشسته اند به کار رفت . و سپس به همین عنوان ، به خطبه و موعظه ای که در محلی ایراد می شد اطلاق گشت . مانند : « مقامات و خطبا » و مجالس « قصاص » و نیز جماعتی راهم که در مجلس گردهم می آمدند ، « مقامه » می گفتند . در آغاز دوره عباسیان کلمه « مقامه» جنبه دینی یافت. و به احادیث و خطبی گفته می شد که در مجالس خلفا ایراد می گشت . و سپس به تدریج در معنی مترادف با اشعار ، اخبار و تاریخ استِعمال شد . ( خطیبی ، 1375 ، ص 544 )
« اعراب گویند : المقامة المجلس او الجماعة مَنْ النّاس اوالخطبه او العظة اوالرّوایة التی تُلقی فی مجتمع الناس . و مقامات زّهاد در مجلس مَلِک ، معروف است که سخنانی می گفتند : در پند و موعظت ملوک ، و نیز به معنی « مجلس گفتن » و موعظه بر منبر یا بر سر انجمن ها است که آن را بعد ها « تذکیر » یا مجلس گویی نامیدند . چه مجلس و مقام تقریباً به یک معنی است . ( بهار ، جلد دوم،1376، صص 813 – 814 )
مقامات در معنی اصطلاحی
« مقاماتی که ما در صدد آن می باشیم به معنی روایات و افسانه هایی است که کسی آنها را جمع آوري کرده و یا عباراتی مسجّع و مقفی و آهنگ دار که برای جمعی فرو خواند یا بنویسد و دیگران آن را بر سر انجمن ها ، يا در مجالس خاص بخوانند و از آهنگ کلمات و اسجاع آن که به سجع طیر و تغرید کبوتران و قُمریان شبیه است لذت و نشاط یابند » ( بهار ، جلد دوم ، 1376 ، ص 814 )
« مقامات داستان هایی پی در پی است که قهرمان همه آنها یکی است . این قهرمان در هر داستانی به شکل تازه يی نمودار می شود و اعمال محیّر العقولی انجام دهد . یا به اصطلاح شیرین کاری می کند و در پایان داستان غیب می شود . و کسی نمی فهمد که سرگذشت او به کجا انجامیده است تا آنکه دوباره در داستان دیگر به هیات نوینی آشکار می شود . » ( شمیسا ، 1377 ، ص 94 )
« مقامات قسمی است از اقسام قصص که با صرف نظر از تکّلفات لفظی و معنوی که در آن هدف اصلی است ؛ از جنبه داستانی هیچگونه ارزش و تنوعی ندارد .
و مقصود نویسنده ، از ابداع و انشاء آن این است که بتواند با فراغ بال و وسعت مجال ، هرچه بیشتر صنایع لفظی و بدیعی بخصوص سجع را در آن به کار برده و در لغت پردازی و ترکیب سازی ، نهایت هنر خود را در فنّ نثر نویسی به شیوه معمول در این دوره ارائه دهد » ( خطیبی ، 1375 ، ص 546 ) ویژگی های مقامه
اگر در تارخ تطّور نثر عربی و فارسی نیک نظر کنیم ؛ خواهیم دید که این فن در دوره ای پدید آمده و رواج یافته که نثر نویسی ، به خصوص در معانی نقلی و فنّی ، در غایت تکلّف و تصنع و در پی آن بوده است تا موضوع جدیدی را ابداع کند . که در آن بتواند بی هیچ گونه قید و حدّی بازهم بی وقفه و درنگ در این راه پیش برود و نثر را به سبک معهود در آن عهد ، به قلّه کمالی که از آن بالا تر نمی توان رفت برساند .
این زمینه ، برای نويسندگان عرب ، در قرن چهارم و برای نثر نویسان فارسی زبان ، در قرن ششم فراهم آمد . و چنانکه می بینیم در این مورد نیز کما بیش همان دو قرن فاصله ای که در تاریخ تطّور و نثر عربی و فارسی میان این دو وجود داشت . از جنبه داستانی ، مقامات عبارت است از : داستانهایی کوتاه و مستقل که تنها وجه ارتباط آنها با یکدیگر ، راوی واحدی است که شخص معینی را در حالات مختلف وصف می کند . چنانکه در مقامات همدانی ، راوی عیسی بن هشام و قهرمان داستان ، ابوالفتح اسکندری نام دارد و در مقامات حریری ، راوی حارث بن همام و قهرمان ابوزید سروجی است .
ازجمله معایبی که موّرخان ادب و محققان قدیم و جدید بر مقامات گرفته اند :
تشابه و وحدت اسلوب است ؛ به این ترتیب که داستان در تمامی مقامات یکسان آغاز شده و قهرمان داستان به یک صورت معرفی می شود . و داستان به شیوه ای یک نواخت پایان می پذیرد . و قهرمان داستان همواره ناشناس وارد داستان می شود و راوی ، پیوسته در سفر به او برخورد می کند .
روح پستی و دنائتی است که در کلّیه مقامات به چشم می خورد . زیرا غالباً به دريوزگی و گدائی ختم می شود و اثر اخلاقی نا پسندی در ذهن خواننده به جای می گذارد . ( ابن الطقطقی ) در همین معنی می نویسد :
مقامات ، همت خوانندگان را پست می کند . زیرا بنای آن بر سوال و کدیه است و از این روی هرچند از نظر ادبی خالی از فایده نیست ، از نظر اخلاقی مضر به نظر می رسد . ( الفخری ، ص 13 )
از جنبه ادبی نیز باید گفت : به جز آنکه در آن از نوادر لغات ، با تناسبی ضعیف و گاه بی تناسب به سلک عبارت کشیده شده است . ، فایدتی برای آن مترتب نیست .
راوی مقامه ، مردی است ظریف ، کثير السفر ، خوش بیان ، آشنا به فنون ادب ، حافظ انواع شعر و لغت ، مانند عیسی بن هاشم در مقامات بدیعی و حارث بن همام در مقامات حریری .
قهرمان داستان ، فردی است خوش مشرب و بیان و بسیار سفر که از شهری به شهر دیگر به دریوزگی می رود و ناشناس می گردد ، گاه در موقف تعلیم می ایستد ، گاه بر منبر می نشیند . چنانکه در مقامات بدیعی و حریری ، ابوالفتح اسکندری و ابو زید سروجی ، با همین صفات نشان داده شده اند . » ( خطیبی ، 1375 ، صص 547 – 549 )
« گلستان » و « مقامات »
« گلستان ، اوج آمیزش دو سبک نثر موزون مرسل خواجه عبد الله انصاری و موزون فنی ، قاضی حمید الدین بلخی است .
گویی شیخ با تتبع در آثار ادبی پیش از خود دریافته که این دو شیوه ابتر مانده است و جای آن دارد که کسی آنها را ادامه دهد . تاثیر غیر مستقیم « مقامه نویسی » در ادبیات منثور زبان فارسی ، قرن ها دوام یافت و نویسندگان بسياری در شيوه نگارش خود ، آن را سرمشق قرار داده و تا آنجا که با طبیعت زبان فارسی سازگار بوده از آن پیروی کرده اند . یک نمونه بارز این توجه ، و نه تقلید ، گلستان سعدی و کتب دیگری است که به پیروی از آن ، در ادوار بعد نوشته شد که هرچند نام مقامات نداشت . اما نشانی از آن داشت که این نکته ای است که بسیاری از منتقدان قدیم و جدید نیز آن را پذیرفته و گلستان را شیوه انشاء نوعی مقامات به حساب آورده اند .
شیخ در گلستان ، ناهماهنگی و عدم تناسبی را که مقامات با زبان فارسی ، از جهت معنی و مضمون یا لفظ ترکیب داشت رها ساخته و کتاب خود را به گونه ای پرداخته است که با حفظ هدف اصلی این فنّ ، نموداری تمام عیار از نثر فنی مرسل باشد و به عبارت دیگر ، آراستگی لفظی را با توالی و پیوستگی معنی به هم به پیوندد. و نمونه نثری به اسلوب سهل و ممتنع ، چنانکه در اشعار او می بینیم ارایه دهد و اثری جاوید « در لباسی که متکلّمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید » (فروغی ، ص8 )
به وجود آورد که تا قرن ها بعد – و هنوز هم – توجه نثر نویسان را به خود معطوف ساخته و آن را سرمشق نویسندگی خود قرار دهند .
2- وجوه اشتراک گلستان با مقامات
1- با نقد و تحلیل دقیق در متن گلستان و اسلوب نگارش آن ، می توان دریافت که مقصود نویسنده بیشتر جنبه ادبی کتاب و ابزار مهارت در هنر نثر نویسی بوده و این همان هدفی است که علی الاصول مقامات در زبان عربی نیز دنبال می کرده است .
مثال : « تلمیذ بی ارادت ، [عاشق بي] زرست و رونده بی معرفت ، مرغ بی پر و علم بی عمل ، درخت بی بر و زاهد بی علم ، خانه بی در » ( یوسفی ، 1384 ، ص 183 )
2- کلیات کتاب در ابواب هشت گانه آن ، بیشتر جنبه ابداعی و ابتکار دارد و از قريحه خلاق نویسنده ، مایه می گیرد .
و از همین روی ، با حوادث تاریخی در برخی از آن آمده است ، از حیث تطبیق با دوران ، زندگانی نویسنده ، منطبق نیست و کسانی را که با توجه به مندرجات این گونه حكایات ، خواسته اند گوشه هايی از تاریخ حیات سعدی را روشن سازند ، با اشکال مواجه ساخته و این خود نشانه آن است که هدف نویسنده ابداع اثری ادبی بوده است ، نه تحقیقی ، چنانکه در مقامات نیز چنین است . منتهی در این گونه حكایات ، سعدی خود را گاه به صورت راوی و گاه به عنوان قهرمان داستان نشان می دهد . عدم ارتباط مفهوم پاره ای از حكایات با موضوعی که در آن است نیز خود موید دیگری بر این مدّعی است .
مثال : باب سوم : در فضیلت قناعت
« ابلهی [ را ] را دیدم سمین ، خلعتی ثمین در بر و قصبی مصری بر سر و مرکبی تازی در زیر ران و غلامی از پی دوان ، کسی گفت : [ سعدی ] چون می بینی این دیبا [ ی ] مُعْلَم برای حیوان لا یَعْلَم ؟ [ گفتم ] خطی زشت است که به آب زر نبشسته است .
[ قَدْ شابَهَ بِالْوَری حِمارٌ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ ]
[ گفته اند که یک طلعت زیبا ؛ به از هزار خلعت دیبا ]
به آدمی نتــوان گـفـت مانَـد ایـن حــیوان مگر دُراعه و دستار و نقش بيرونش
نگر تو در همه اسباب و مِلک و هستی او که هیچ چیز نبینی حلال جز خونش
شـریـف اگـر مُتَضَعِّفْ شـود خیـال مـبـند كه پایگاه بلندش ، ضعیف خواهد شد
ور آسـتـانـه سیـمیـن ، به مـیـخ زر بـنـدد گمان مبر كه یهودی شریف خواهد شد
( یوسفی ، 1384 ، ص 119 )
3- در هم آمیختن شعر و نثر به شیوه مقامات ، نیز نشانه دیگری از همین توجّه – امانه تقلید کامل - به شمار می آید . این سبک را نخست خواجه عبد الله انصاری در آثار نثری خود به کار برد . که بی شک تقلید گونه ای بود از مقامات عربی ، حمیدی نیز ، در مقامات خود همین روش را به کار برده است . و سعدی که خود شاعر توانا بوده ، به خوبی و آسانی توانسته است از عهده این درج و تضمین بر آید . و اشعار پارسی و ادبی را که هر مورد به مناسب موضوع سروده با تناسب تام به رشته نثر به پیوندد . شیوه ای که دیگر مقامه نویسان ، با این حد از تناسب و تمامی نتوانسته اند آن را به کار بندند .
مثال : « بزرگی را پرسیدم در معنی این حدیث که : اَعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَيْکَ . گفت : به حکم آن که هر آن دشمنی که با وی احسان کنی دوست گردد مگر نفس را که چندان که مدارا بیش کنی [ مخالفت ] زیادت کند .
فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن وگر خورد چو بهایم ، بیوفتد چو جماد
مراد هرکه بر آری مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد .»
( همان كتاب ، ص 162 )
4- استعمال سجع و توازن ( نیز می توان ، دلیل دیگری بر توجه سعدی در انشاء گلستان به فن مقامات دانست . سعدی ، هر چند در کتاب خود به اسلوب مقامات ، سجع را در تمام قطعات ملتزم نشده و اصولاً در بیشتر موارد ، توازن و تقابل قطعات نثر را برای رعایت توالی و تواتر معانی کنار گذاشته لیکن آن را حدّی که با روش – مرسل فنی متناسب بود ، بدون تکلّف مراعات می کرده است . مثال : « بازرگانی را هزار دنیار خسارت افتاد . پسر را گفت : باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی . گفت : [ ای پدر ] فرمان تو راست ولیکن می خواهم که بدانم در این چه مصلحت است؟گفت : تا مصیبت دو نشود : یکی نقصان مایه ؛ وديگري شماتت همسایه .
مگوی اندُه خویش با دشمنان که لاحَول گویند شادی کنان . »
(يوسفي ، 1384 ، ص128 )
5- شاید بتوان گفت : روح فکاهه و هزلی را که در پاره ای از حکایات گلستان دیده می شود . و در مقامات عربی و فارسی نیز مکرّر بدان بر می خوریم ، نشانه دیگری از این تشابه و توجه دانست .
مثال : « مردكی را چشم درد خاست . پیش بیطار رفت تا دوا کند . بیطار از آنچه در چشم چهار پایان می کند در چشم وي کشيد وکور شد . حکومت ، پیش داور بردند ؛ گفت : بر او هیچ تاوان نيست اگر این خر نبود ی ، پیش بیطار نرفتی . مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آنکه نا آزموده [ را ] کار بزرگ فرماید ، با آنکه ندامت برد ، به نزدیک خردمندان به خفّت رای منسوب گردد
ندهد هوشمند روشن رای به فرو مایه کار های خطیر
بوریا باف اگرچه بافنده ست نبرندش به کارگاه حریر »
( همان كتاب ، ص 160 )
با توجه به دلایل فوق ذکر و نیز عطف نظر بدین نکته که پاره از حکایات گلستان ، از حیث طول حکایت و سبک نگارش ، به مقامات کاملا نزدیک شده ( فروغی ، ص 104 ، حکایت مشتزن ) و نیز با در نظر گرفتن حکایت « جدال سعدی با مدعی » روی هم رفته ، می توانیم در تقسیم بندی سبک های مختلف نثر فارسی در این دوره ( گلستان ) را در مبحث مقامات مورد نقل و تحلیل قرار دهیم .»
( خطیبی ، 1375 ، صص 558 – 560 )
- اينک متن مختصر از این حکایت :
« یکی در صورت درویشان ، نه بر صفت ایشان ، در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایتي باز کرد ، وذَمِّ توانگران آغاز کرده ، سخن بدین جا رسانیده که درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته.
کریمان را به دست اندر ، درم نیست خداوندان نعمت ، را کرم نیست
مرا که پرورده نعمت بزرگا نم ، این سخن سخت آمد ، گفتم : ای یار ، توانگران دخل مسکینان اند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و كهف مسافران و محتمل بار گران از بهر راحت دگران ، دست تناول انكه به طعام برند که متعلقان و زیر دستان بخورند و فضله مکارم ایشان ،به اَرامِل و پيران و اَقارِب و جیران رسیده .
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی زکوة و فِطره و اعِـتـاق و هَدْی و قـربانـی
تو کی به دولت ایشان رسي كه نتوانی جز این دو رکعت و آن هم بصد پریشانی »
(یوسفی ، 1384 ، ص 162 )
و مقدمه گلستان را نیز می توان مقامه کامل با توضیحاتی که بر شمرد به حساب آورد . »
( خطیبی ، 1375 ، صص 561 – 563
وجوه اختلاف گلستان و مقامه
«اکتفا به حکایات و قصص کوتاه که گاه از چند سطر تجاوز نمی کند .
« دزدی ،گدایی را گفت : شرم نداری که از برای جوی سیم ، دست پیش هر لئیم دراز کنی ؟ گفت : دست [ دراز ] از پیِ یک حبّه سیم بِهْ كه ببرّند به دانگی و نیم »
( یوسفی،1384،ص119)
بلعکس مقامات ، که در آن رشته سخن بیش از حّد به اطاله و تطویل مملّ می انجامد . و نویسنده می کوشد ، هر چه بیشتر مفهوم مختصری را در عبارات مفصّل جای دهد .تا بتواند در این دراز نویسی مجال وسیع تری برای عبارات پردازی داشته باشد .
گاه پاره ای از حکایات را سعدي ، کاملا به نظم بیان می کند .
« دیـدم گُلِ تـازه چــنــد دســتـه بر گـنـبـدی از گـیـاه بـسـتـه
گفـتـم : چـه بُــود گـیـاه نـاچـیـز تا در صفِ گُل نشیند او نیز ؟
بگریست گیاه و گفت : خاموش صـحبـت نـكند كَـرَم فراموش
گر نيست جمال و رنگ و بويم آخــر نــه گــيــاه باغ اويـم
مـن بـنـده حــضـرتِ كـريـمـم پـروردة نـعـمـت قــديــمــم
گـر بـي هـنـرم و گـــر هـنرمـند لطف است اميدم از خداوند
بـا آنـکــه بــضــاعــتــی نـدارم سـرمـایــة طــاعــتــی نـدارم
او چــاره کــار ، بــنــده دانــد چـون هـیـچ وسـیـلـتـش نماند
رسم است که مالکـان تـحـریـر آزاد کــنــنــد بــنــدة پــیــر
ای بــار خــدای عــالـــم آرای بـر بـنـده پـیـر خـود بـبخشای
ســعـدی، رهِ کـعـبـة رضـاگـیـر ای مـردِ خـدا ، رهِ خـداگـیـر
بـدبـخـت کـسـی کـه سـر بتابد زین در ، که دری دگر نيابـد »
(همان كتاب ،صص107- 108 )
نداشتن راوی و قهرمان واحد ، به طریقی که در مقامات عربی و به گونه ای دیگر ، در مقامات حمیدی نظیر آن را می بینیم .
مثال : « خواهنده مغربی در صف بزّازانِ حلب می گفت : ای خداوند نعمت ، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت ، رسم سوال از جهان برخاستی .
ای قناعت ، توانگرم گردان که ورای تو هیچ نعمت نیست
کُنج صبر ، اختیار لقمان است هرکه را صبر نیست ، حکمت نیست »
( همان كتاب،ص109 )
دوری از تکلّفات لفظی و به خصوص التزام سجع ، شیوه مقامات و اتخاذ روشی بين مساوات وا طناب در تلفیق عبارات .
توجّه به ارسال و اطلاق معنی ، در عین توجّه به زیبایی و تناسب لفظی ،بعکس مقامات که معنی آن در زیر توده انباشته الفاط، هیچ گونه مجال بروز و ظهور نیافته و اصولاً بیرون از حدّ لفظ ، نشانی از ارزش و گیرایی در آن نمی توان دید .
مثال : « کار ها به صبر برآید و مُستعجلِ به سر در آید .
به چشم خویش در بیابان که آهسته سَبَق بُرد از شتابان
سمنِد باد پای از تگ فرو ماند شتربان همچنان آهسته می راند »
(يوسفي ، 1384 ، ص176)
دوری از تکرارات و استعارات و کنایات و تشبیهات ست و به نظایر آن ، در مقامات عربی و فارسی به ضرورت سجّع مکرر بر می خوریم . و احتراز از استعمال مفردات عربی ، بیرون از حّد مستعمل ومتداول در آثار منثور ساده این عهد ، درست در همان حدّ که در غزلیات و دیگر آثار منظوم او به کار رفته است . » ( خطیبی ، 1375 ، صص 564 ، 566 )
مثال : « حکیمی [ را ] پرسیدند که از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است ؟ گفت : آن را که سخاوت است به شجاعت حاجت نیست .
نماند حاتِم طائی ولیک تا به ابد بماند نام بلندش به نیکویی مشهور
زکوةِ مال بدرکن ، که فضله رز را چو باغبان بزند ، بیشتر دهد انگور
[نبشته ست بر گورِ بهرِام گور که دست کرم به که بازوی زور] »
( يوسفي ، 1384 ، ص 108 )
1- مقامات حمیدی
مقامه نویسی در نثر پارسی تقلیدی از مقامات عربی بود . تقلیدی که با مشخصات لفظی و معنوی که در زبان عربی داشت ، با طبیعت زبان فارسی سازگار نبود . زیرا از جنبه داستانی ، کاملا صبغه عربی داشت و از نظر لفظی نیز مسلتزم آن بود که بیش از حد متعارف و قابل قبول لغات دشوار عربی در نسج کلام فارسی جای می گیرد و حد تکلّف را به میزانی نا متناسب بکشاند . با این همه نویسندگان پارسی زبان ، با فاصله کما بیش دو قرن ، کوشیدند تا از این سبک نیز پیروی کنند . لیکن تا آنجا که در دست است ، جز یک کتاب با این عنوان در این متن نوشته نشد . که آن نیز تقلیدی تمام عیار نبود . با این همه ، فن مقامات از همان آغاز در زبان فارسی شهرت یافت . و در سبک نگارش ، مترسلان و نثر نویسان به طور غیر مستقیم اثر گذاشت و نویسندگان آن را با حذف مختصّات داستاني و نیز قید التزام سجع و دیگر صنایع ، مورد توجه قرار دادند و با این نگرش در ادبیات منثور زبان فارسی سبکی نو به وجود آمد که در این فصل از آن با نقد و تحلیل سخن خواهیم گفت .
در قرن پنجم هجری ، خواجه عبد الله انصاری ، نخستین نویسنده ای به سبک مقامات ، به خصوص در التزام سجع ، نظر داشته است . هر چند به شیوه معمول در نثر فارسی قرن پنجم ، در التزام سجع و توازن در بیشتر موارد به افعال و روابط فارسی ، اکتفا کرده و به استعمال مفردات عربی نپرداخته است . لیکن به طور کلی نمونه ي از آثار نثر او را می توان از مقوله مقامات به حساب آورد. »
( خطیبی ، 1375 ، ص 569 )
مثال : « اگر گويند مستي چه چيز است ، گويم برخاستن تميز است ؛ نه نيست داند از هست و نه پاي داند از دست ؛ مست نه آن است كه نداند ، بد از نيك و نيك از بد ؛ مست آن است كه نشناسد خود را از دوست و دوست را از خود ؛ يكي مست شراب و يكي مست ساقي ؛ آن يكي فاني ، و اين دگر باقی . »
( رساله محبت نامه ، خواجه عبد الله انصاري ، ص 128 )
« قاضی حمید الدین بلخی ، ابوبکر عمر بن محمود بلخی ( متوفی 559 ) تنها نویسنده ای است که سبک مقامات همدانی و حریری را ، هم از جنبه داستان نویسی و هم در اسلوب نگارش با مختصر تفاوت هایی تقلید کرده ، و بیست و چهار مقامه خود را در سال ( 551 هجری ) با همین عنوان نوشته است . او خود در این باب می نویسد :
« تا وقتی به حُسن اتفاق ، در نشر و طیّ این اوراق ، به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسیدم . و آن دو برج غُرر و دو دُرج دُرر بدیدم . با خود گفتم : صد هزار رحمت بر چنین نفسی باد که از انفاس او ، چنین نفایسی یادگار بماند و چندین عرایسی در کنار روزگار نشاند ....
در اثنا این اجتباء و اقتناء ، بفرمود : مرا انکه امتثال امر او ، بر جان من ، عین فرض و فرض عین بود. و انقیاد حکم او برذَمِّّه من قرض و دین که این هر دو مقامة سابق و لا حق که به عبارت تازی و لغت مجازی ساخته و پرداخته شده است . هرچند بر هر دو مزید نیست اما عموم عجم را مفیدنه . اگر مشک و عود این بخور معنبر شدی ، دماغ عقل ، از این مثلّث معطر گشتی . و اگر کاس مثنّی سه گانه گشتی ،عقِد او ناسخ گوهر کانی آمدی . اگر چه هر یک در فصاحت کانی است ؛ و در ملاحت جانی . اما هر دو را ترکیب و ترتیب از حروف تازیست و جمله ابا و حلوای او ، در ظروف حجازی ، اهل عجم ، از آن نکات غریب بی نصیب اند و پارسیان از لغات عجیب بی نصاب و افسانه کرخیان به لغت بلخیان خوش نیاید و سَمر را زیان به زبان تازیان دلکش ننماید.»
( مقامات حمیدی ، 1339 ، صص 4-5 )
2- ارزش مقامات حمیدی در نثر پارسی
« چنانکه گذشت ، حمیدی ، نخستین شاید بتوان گفت : نویسنده ای است که توانسته است به تقلید از مقامات عربی ،کتابی تالیف کند و در آن ، هم در گزینش و استعمال لغات و تعبیرات و سجع و دیگر صنایع لفظی و هم در مضامین و معنایی و هم در شیوه داستان پردازی ، کما بیش فنّ مقامات را به گونه ای که در زبان عربی بود در زبان فارسی به کار بندد . تا آن جا که سبک انشاء او ، حتی در زمان تالیف کتاب نیز از چنان شهرتی برخوردار گردد که بزرگترین نثر نویسان معاصر و نزدیک به زمان او تا قرنها بعد ، از مقامات وی در ردیف برگزیده ترین آثار نثری زبان فارسی نام برده و آن را بستایند .
علت شهرت این کتاب ، با همه تکلّفی که داشت آن بود که مقامه نویسی ، آن هم به تقلید کامل از سبک مقامات عربی ، در زبان فارسی تازگی داشت و کمتر گمان می رفت که نویسنده ای بتواند به سهولت از عهده این تقلید بر آید . حمیدی ، این دشوار را آسان ساخت و مقامات او را هرچند مي توان نمونه بالاترین حد در نثر فارسی به شمار آورد . با این همه باید به این نکته توجه داشت که با محدود بودن دایره لغات و ترکیبات در زبان فارسی و حدود و قیود این فن ، در زبان عربی و رعایت این سجع تقریبا در کلیه قرائن ، نویسنده توانسته است خود را از تنگنای دشوار سخن ، هرچند نه چندان به آسانی برهاند ؛ و زمام کلام را از دست ندهد .
و تا آن جا که ممکن است از استعمال لغات عربی خود داری کند و معانی را در غالب عباراتی جای دهد . که چندان دور از فهم و درک نباشد . هرچند که گاه ضعف تالیف و پیچیدگی های نیز در تلفیق و ترکیب کلام او نیز دیده می شود . و بخصوص مقدم داشتن فعل بر دیگر اجزای جمله ، به شیوه زبان عربی که ميل به التزام سجع ، او را بر آن داشته است . و ممکن است بعضی از آن نیز ناشی از تصرفات و نسّاخ باشد . زیرا از این کتاب ، بسیار نسخه برداشته اند و غلطهای کتابتی نیز در آن فراوان راه یافته است .» ( بهار ، جلددوم ، صص 340 – 341 )
مانند : زمستان « تهیج و تموج ، این بحر زاخر در اواخر جمادی الا خرسنة احدی و خمسین و خمس مائه بود . به وقتی که جرم آفتاب روز افزون از چرم بزغاله گردون می تافت ، و صورت ماه تابان بر چرخ گردان از گوشه کمان نظاره می کرد و سحاب سنجاب گون ، عقد مروارید بر بساط زمین می بارید . و کام چمن در عشق وصال سمن ، سر خویش می خارید . وزش نسیم عنبر بيز در باغ سپید گلیم اثری نداشت و عندلیب خوشگوی از گل خوشبوی خبری نداشت . حوض ها چون صرح ممرّد و جوشن مزرّد بود و بساط ، نوبت بهمن چون دولت تهمتن ممهّد ، در چنین وقتی این اتفاق افتادی . » ( قاضی حمید الدين، 1339 ، ص 142 )
« مقایسه گلستان سعدی با مقامات حمیدی »
« شاخص عمده نثر دوره سلجوقیان و خوارزمشاهیان ، موازنه ، سجع ، تكلّف و صنایع لفظی است . نثر سجع ، در این بُرهه از تاریخ ادبی ایران پا به پای سخن منظوم ترقی می کند . اما غالباً هرچه به صنایع لفظی ، بخصوص سجع و موازنه عنایت می شود . تاثیر پذیری از نثر عربی که برای صنایع لفظی استعداد وسیع دارد مشهود است . مقامات حمیدی ، یکی از نمونه های تقلید از نثر عربی است . که از جهت شیوه نگارش و پرداخت کتاب و هم از لحاظ تقلید محتوا و مضامین از مقامه نویسی عربی و مقامات بدیع و الزمان و حریری می توان بر آن تقلید مضاعف نام داشت .
پیش از این گفته شد ، که یکی از ویژگی های مقامه نویسی ، آراستن متون منثور کتاب با ابیات و اشعار است . قاضی حمید الدین نیزچنین کرده است . با این توضیح که معتقد بوده است كه حتی اشعار نیز ، تا آنجا که مقدر بوده ، سروده خود او باشد گویی این کارش را هنر قلمداد کرده است: با مایه خود بساز و چون بی هنران سرمایه ، به عاریت مخواه از دیگران
گفته شد :که قاضی حمید الدین با پرداختن به مقامات حوزه دنباله رو ، و مقلد بدیع الزمان و حریری است . اما در بسیاری جا ، چنان احساس می شود که مسأله از حدّ تقلید فراتر رفته و به خصوص در مورد حریری کار به معارضه کشیده است . مسأله تقلید صراحتاً از مقدمه کتاب بر می آید .
« تا وقتی به حسن اتفاق در نثر و طی آن اوراق ، به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسیدیم . و آن دو برج غُرر و دُرج دُرر بدیدم . با خود گفتم : صد هزار رحمت بر چنین نفسی باد که از انفاس او ، چنین نفایسی یادگار بماند . ( مقدمه ، مقامات حمیدی )
حتی از پایان کتاب چنین بر می آید که حمیدی می خواسته است ، شماره مقامه ها را به نصاب حریری یعنی پنجاه برساند :
« چون این مقامه ، بیست و سوم تحریر افتاد . وقت حال را از نسق اول تغییر افتاد و اگر وقتی غَرماي حوادث به سوی مسامحت و مصالحت باز آیند آنگه ، سر این افسانه نا خوش و الفاظ مشوّش ، باز گردیم . » ( مقامات حمیدی ، خاتمه کتاب )
در مقامات حمیدی ، بدین سان دانسته می شود که در مقامات ، همواره صورت بر محتوای کلام سبقت می گیرد و گاه خواننده نزدیک به مرز یقین پیش می رود . که مولف ، سجع « دوش » به شهر « اوش » برده ( مقامه 21 ، ص 398 ) و توازان « جمع آزادگان » قاضی را به « آذربایجان » کشانده ! ( مقامه 4 ، ص 46 )
و گرنه نویسنده ، هیچ کدام از شهر ها و نواحی را که نام می برد ندیده ، یا اگر هم دیده باشد ، در بیان مقامه ، چنان ذهنش در تسخیر سجع سازی بوده که آگاهیهای قبلی اش نیز بهره ای نتوانسته بر گیرد .
و از این جا ست که فی المثل اطلاعات چهار ، پنج سطری ناصر خسرو در سفر نامه اش ، صد بار ارزنده تر از یک مقامه بیست و چند صفحه ای مقامات است .
چرا که ناصر خسرو ، با پای خود سفر کرده و با چشم باز نگريسته ، و حال آنکه قاضی بلخی ، در عالم چنان رفته ، و این رفتن نه بدان گونه رفتن در عالم خیال است که مالامال از آگاهیهای علمی است و این یکی سرشار از طنز گزنده و هشدار دهنده ، و حال آنکه سفر های خیالی مسافر قرن ششم ، ما ، خالی از هر دو و تهی از همه نوع آگاهی است .
اما برای اینکه ، بیشتر از این و با قضاوتی عیر منصفانه ، چوب انتقاد برکرده حمیدی نزده باشیم ، و در مورد کتاب این مرد که خود ، قاضی بوده ، تنها به قاضی نرفته باشیم . این را باید بگوییم که : دو عامل دست به هم داده و ارج اثر قاضی الدین حمید را پایین آورده است .
راه سپری مقلدانه ، که هر جا پای تقلید پیش گذاشته شود ، از اصالت کمتری می توان اثری یافت .
سفارش و اقتضای زمان ، که کالای ادبی و هنری پر آرایه را رواج داده بود . و قرن ششم همانطور که گفته شد ، یکی از گرم ترین ادوار بازار اینگونه هنر بود و در این گرم بازار ، هر قدر زیبایی های بیرونی و نمای هر سخن خریدار داشت ، درون مایه و محتوای کلام بی خریدار بود . و این اهمیت تا به جایی بود که گاه نویسندگان قلم به مرز ، دلالان سخن فروش، چنان اسیر آهنگ زبان و شیفته موسیقی کلمات و صنایع لفظی می شدند که موضوع و محتوا ، فدای شعر گونگی نثر ، و یا مزیّن بودن نظم می شود . و قلم که می توانست خنجری باشد برای شکافتن بدها و بدیها و رو کردن رسوایی ها و نشان دادن راستی ها و پاکی ها ، همچنان در غلاف مرصّع و زر نگار فرو می ماند . و هر جا و هر وقت که چنین باشد : تیغه در غلاف زنگ می زند و می پوسد ، حمیدی هم از کسانی است که از شمشیر قلم ، بیشتر از تیغه به قبضه اش و به غلافش توجه داشته است »(مقامات حمیدی،1339، صص2-6 )
اما می بینیم با وجود چنین شهرتی ، مقامه نویسی در ادب فارسی ، چنانکه شهرتش اقتضا می کرد جای باز نکرد .
« هر چند که سعدی را همانطور که بیان شد : مقامه نویس دانسته اند . و فن مقام نگاری را با سعدی تکمیل یافته و تهذیب شده می پندارند . اما کار و شیوه سعدی ، چیز دیگر است . سعدی ، گلستان و به اصطلاح این بحث در « مقامات » خود ، به هر روزنه ای از جامعه خود سر کشیده ، و از هر گوشه جامعه و شیوه تربیتی و اخلاقی را تصویر کرده است . و به این ترتیب است که گلستان زنده است و کتاب مکتبی و مدرسی شده است . برای پسینیان ، و الگویی برای گویندگان پس از سعدی ،
مثال : « هندویی نفظ اندازی همی آموخت . حکیمی گفت : تو را که خانه نيین است ، بازی نه این است .
تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی و آنچه دانی که نه نیکوش جواب است ، مگوی »
( یوسفی ، 1384 ، ص 159 )
در مورد سعدی ، توانسته است به لطف و مهارت تمام پرده از چهره های واقعی روزگار خویش بر گیرد و با صداقت و یکرنگی و دلپذیری .
سعدی ، در گلستان سجع به کار برده و به آیه و حدیث و شعر و امثال فارسی و عربی هم استشهادكرده است . این حالات همه در حّد اعتدال است و مطبوع ، یعنی نثر او را زیبایی خاصی بخشیده است بی آنکه در رساندن معنی ، اندک مانعی ایجاد شود . یا اجزا و ترکیب کلام ، چنانچه آراسته باشند که زیاد خودنمایی کنند .
مثال : « خبری که دانی که دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد .
بلبلا ، مژدة بهار بیار خبر بد به بوم باز گذار »
( همان كتاب ، ص 174 )
به عبارت دیگر ، نثر گلستان ساده می نماید و طبیعی ، حتی گاه نزدیک به زبان محاوره ، ولی دستی هنرمند در آن به لطف هنر ، موجی نرم برانگیخته که بر حسنش افزوده و اثر انگشت نگار گر نویسنده پس از تامل معلوم می شود . نه در نظر اول ، این گونه هنر غایی که آسان جلوه می کند ، البته دشوار است با من سخن گوید ؛ بی ملاحظه و پرده پوشی .
در گلستان ، هم از فضائل عالی بشری ، سخن می رود و هم از اغراض و تمایلات پست و فرو مایه اشخاص . هنر بزرگ سعدی ، این است که : نثر فارسی را از چنگ تکلّف و تصنّع و آرایشگری های زننده و کلمات و ترکیبات دور از ذهن و فضل فروشی نجات داده ، و اعتدال مطبوع و موزون به آن بخشیده است . در اختیار این شیوه ، در حقیقت سعدی از سلیقه و عرف زمان دوری جسته ، و خود راهی نو برگزیده است . از این رو در نویسندگی ، باید شهامت ادبی ، قوه ابتکار و استقلال سبکش را در نظر گرفت .
مثال : « توانگری بخیل [ را ] پسری رنجور بود . نیک خواهانش گفتنتد : مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی یا بذل قربان . لختی به اندیشه فرو رفت و گفت : مُصحف مهجور اولی ترست که گله دور . صاحبدلی بشنید و گفت : ختمش بعلّت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است وزر در میان جان .
دریـغـا گـردنِ طـاعــت نــهــادن گـرش هـمـراه بـودی دسـتِ دادن
به دیناری چو خر، در گِل بمانند وَر اَلْحَمدی بخواهی صد بخواننـد
( يوسفي ، 1384 ، صص152-153 )
سعدی ، با عرضه داشتن سبک خاص خویش در نویسندگی ، از یک طرف بر شیوه نویسندگان آن عصر قلم انتقاد کشیده است . و از طرفی دیگر نوآوری به خرج داده که به موفقیت اعجاب انگیزی نیز منجر شده است و خود را از قیود سلیقه ها و پسند های ادبی عصر ، آزاد کردن و راهی دیگر برگزیدن همان قدر دشوار و مهم است که بر خلاف جریان زمانه ، شیوه ای تازه و رسمی نو آوردن و آن را رواج بخشیدن .
سرتاسر گلستان ، پر است از اینگونه تعبیرات ساده و زیبا ، سعدی به برکت فکر بلند و نظر ژرف بین و ذوق سلیم خویش ، توانسته است بسیاری از اصول مهم و دقیق اخلاقی و اجتماعی یا موضوعات و نکات دیگر را ، با چند کلمه در این گونه تصاویر بدیع و جذّاب بنشاند . و اندیشه و تصورات ذهنیش را در کمال هنرمندی در این کتاب نقش کند . به طوری که هر کس با اندک تاملی به منظور او پی ببرد .
یکی دیگر ، موجباتی که این کتاب مقبول عموم واقع شده است نیز همین است . یعنی : از محیط مأنوس همگانی ، تمثيلها و تصویر های اندیشیدنی و دیدنی جستن ، و با کلمات و زبان ساده مردم آنها را به سِلک عبارت کشیدن ، این است که همه فارسی زبانان ، از نثر گلستان ، لذت برده اند . زیرا به زبان خود آنان سخن می گوید ، پرده هایی که پیش چشم ما ، می آورد آشناست و چشم نواز ؛ نه پر از اشباح و خیالات دور از دسترس . ) ( یوسفی ، دیداری با اهل قلم ، جلد دوم ، صص 269 – 271 )
مثال : « دوكس رنج بيهوده بردند وسعي بي فايده كردند : يكي آنكه اندوخت و نخورد ، و ديگري آنكه آموخت و نكرد .
عــلـم چـندان كه بيشتر خواني چو عمل در تو نيست ناداني
نـه مـحقّـق بـوَد ، نـه دانـشمـند چار پايي ، بر او كتابي چند
آن تهي مغز را چه علم و خبـر كه بـر او هـيزم است يا دفتر »
( يوسفي ، 1384 ، ص 170 )
منابع و مآخذ:
ابر قويی ، مقامات حمیدی ، دانشگاه اصفهان ، 1339 .
انصاري ، خواجه عبدالله : رسائل ، تصحيح وحيد دستگردي ، جلد سوم ، تهران ، فروغي 1379 .
بهار ، محمد تقی ، سبک شناسی نثر ، جلد دوم ، چاپ نهم ، 1376 ، چاپخانه ورامین .
خطیبی ، حسین ، فن نثر در ادب پارسی ، جلد اول ، چاپ دوم ، 1375 .
سعدي ، گلستان ، تصحيح غلامحسين يوسفي : چاپ هفتم ، 1374 ، انتشارات خوارزمي .
شمیسا ، سیروس ، سبک شناسی نثر ، چاپ سوم ، پاییز 1377 ، نشر میترا .
یوسفی ، غلامحسین : دیداری با اهل قلم ، جلد 2 ، چاپ سوم ، چاپخانه مهارت .