تحقیق وضعیت عمومی ایران در دوران ساسانی(خسرو انوشیروان) (docx) 31 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 31 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
وضعیت عمومی ایران در دوران ساسانی(خسرو انوشیروان)
وضعیت سیاسی ایران در زمان ساسانیان
در نظام شاهنشاهی ساسانی نیز مانند دیگر نظام های سلطنتی، شاه در رأس امور بود. پادشاه قدرت خود را به خدایان منسوب می دانست و خویشتن را نایب آن ها می شمرد و منزلتشان را در فرمان هایی که به نام آن ها صادر می کرد نشان می داد. هر وقت که زمان ایجاب می کرد، خود را «شاه شاهان، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها [ایران و انیران]، سلطان جهان، زاده خدایان» می نامید. وقتی وارث مستقیم وجود نداشت، نجبا و موبدان کسی را به سلطنت برمی گزیدند، اما انتخابشان محدود بود به اعضای خاندان سلطنت.
هرچه دولت ساسانی نیرومندتر شد، دربار شاهنشاه نیز به همان اندازه شکوه یافت. به هنگام شاهنشاهی اردشیر یکم در فهرست درباریان تنها نام سی تن از بزرگان آمده است، ولی به هنگام شاهنشاهی شاپور یکم این شماره به هفتاد رسید. در این فهرست از پایه های تازه ای چون خزانه دار شاهی، اسب دار (آخوربد) نخجیربد، شراب کش، شمشیردار، سراختر شماران و پیش گویان، زندانبان، دژخیم، دردار، یا دروازه بان و دیگران یاد شده است. در فهرست بزرگان و درباریان شاپور یکم، از دبیربد و بازاربد و دیگران نیز یاد شده است. ریاست حرم شاهی بر عهده همسر بزرگ شاهنشاه بود که «بانوی بانوان» نامیده می شد. حرم شاهی زیر نظر خواجه سرایان بود. به هنگام شاهنشاهی شاپور یکم در حرم شاهی، پایه ویژه ای وجود داشت و آن پایه «رایزن بانوی بانوان» بود.
در نظام شاهنشاهی ساسانی نیز مانند دیگر نظام های سلطنتی، شاه در رأس امور بود. پادشاه قدرت خود را به خدایان منسوب می دانست و خویشتن را نایب آن ها می شمرد و منزلتشان را در فرمان هایی که به نام آن ها صادر می کرد نشان می داد. هر وقت که زمان ایجاب می کرد، خود را «شاه شاهان، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، سلطان جهان، زاده خدایان» می نامید، شاپور دوم این عبارت را نیز بر عنوان مزبور افزوده بود: «برادر خورشید و ماه، دمساز ستارگان.» در اوقات عادی، سلطنت موروثی بود، اما ممکن بود از طرف شاه به یکی از پسران کهتر منتقل شود، در دو مورد قدرت عالیه به ملکه ها رسید. وقتی وارث مستقیم وجود نداشت، نجبا و موبدان کسی را به سلطنت برمی گزیدند، اما انتخابشان محدود بود به اعضای خاندان سلطنت. درباره مکانیسم وراثت تاج و تخت و نقشی که اشراف و روحانیان در این زمینه ایفا می کردند لازم به ذکر است که از آغاز تا پایان فرمانروایی ساسانیان همواره فردی ازدوده ساسان پادشاه بود. و شورشگری که شاهزاده ساسانی نبود، نمی توانست وفاداری و فرمانبرداری اشراف و روحانیون را کسب کند. (مورد بهرام چوبین استثناء بود اگرچه او نیز سرنجام نتوانست پشتیبانی اشراف علیه خسرو دوم را به دست آورد). اگرچه پادشاه نیرومند جانشین خویش را خود تعیین می کرد و پیش از این که بمیرد حمایت اشراف و روحانیان را برای جانشین خود به دست می آورد. اما برای نشستن بر تخت شاهی همواره پشتیبانی این دو طبقه ضروری بود، زیرا ولیعهد می بایست از آن اندازه توانایی های جسمی و روانی که آنان را قانع سازد که وی برای پادشاهی مناسب است بهره مند باشد. تقریباً همواره، اثبات قبلی توانایی فرمانروایی بر یک ولایت، پیش شرط نشستن شاهنشاهی بود. بهرام گور بر ولایتی فرمان نرانده بود اما به کمک شایستگی های شخصی خود توانست اشراف را قانع سازد که از میان پسران یزدگرد یکم، او در خور نشستن بر سریر شاهی است. اعتقاد به این که فرّ شاهی پشت در پشت به یک شاهزاده می رسد سبب می گردید که اشراف بر یکی از اعضای خاندان شاهی فراز آیند نه دیگری. علامات و نشانه های فرّ، متنوع و گوناگون بود، و تردیدی نیست که سیاست و کاردانی نیز در جلب پشتیبانی اشراف برای جلوس بر تخت شاهی نقش مهمی ایفا می کرد.
رئیس تشکیلات مرکزی وزیر بزرگ بود، که در آغاز «هزاربد» لقب داشت. در عهد هخامنشیان هزار پتی به مقام نخستین شخص مملکت رسید و پادشاه به دست او امور مملکت را تمشیت می داد. این نام در زمان سلطنت اشکانیان باقی ماند و به عهد ساسانیان رسید. ارامنه در نامه ای که به مهر نرسه صدر اعظم یزدگرد دوم نوشته اند او را «هزار پت ایران و انیران» گفته اند و همین وزیر وقتی که به ارمنیان نامه نوشته خود را «وزرگ فرمذار ایران و انیران» معرفی کرده بود. این کلمه عنوان رسمی وزیر بزرگ بوده و به گفته برخی مورخین وزیر بزرگ را تا پایان عهد ساسانیان وزرگ فرمذار می خوانده اند.
فرمذار گروهی از دبیران و نیز گروهی از حسابداران در اختیار داشت. دفتر نخست وزیر یا وزیر بزرگ بعدها شکل وسیع تر و پیچیده تری به خود گرفت. وقتی پادشاه فرمانی صادر می نمود، دبیر سلطنتی امر مزبور را در حضورش انشاء می کرد و بعد برای بازرسی، مستخدم دیگری آن را در دفتر روزانه خود ثبت می نمود. این دفتر روزانه را هر ماه مرتب می کردند، و پس از این مدت آن را به مهر شاه ممهور کرده به گنجور می سپردند. اصل فرمان را به مهردار شاه می دادند، و آن را مهر کرده نزد کسی می فرستاد که مأمور اجراء آن بود. این شخص فرمان را به طرز مطلوب و معمول منشیان ایران در می آورد، و اصل آن را نزد دبیر می فرستاد و دبیر آن را به شاه تقدیم می کرد و سپس با دفتر روزانه خود مطابقه می نمود، آن گاه اگر مضمون هر دو یکی بود، آن را در حضور شاه یا محترم ترین ندیمان شاه مهر می کرد و برای اجرا می فرستاد. فرمان های سلطنتی و معاهدات و سایر اسناد دولتی را با مهری، که عبارت از حلقه منقش به صورت گراز (وراز) بود، مهر می کردند. اگر مربوط به تعهداتی به دولت دیگر بود- اعم از مستقل یا غیر مستقل- کیسه کوچکی پر از نمک به آن می بستند و به نگین سلطنتی مهر می کردند و این علامت غیر قابل نقض بودن پیمان محسوب می شد.
بنابر آن چه مورخین نوشته اند عموماً عدالت در ایران باستان مقام جلیلی داشته و از زمان هخامنشیان قرائنی در دست است که پادشاهان مراقب حسن جریان قوه قضایی و درست کاری قضاوت بوده اند. در زمان ساسانیان هم نام قاضی احترامی بسزا داشته و مردمانی مجرب و عادل بر مسند قضا می نشاندند، که احتیاج به مشورت نداشته باشند، و طریقه رومیان را استهزاء می کردند، که در پشت سر قضات جاهل، اشخاص فصیح و دانشمند قرار می دادند که در مواضیع حقوقی فتوا دهند. قوه ی قضائی به معنی اخص بدان جهت که دین و اخلاق و حقوق به معنی قضائی آن در دین پارسی متحد می پنداشتند، در حوزه ی دین تعریف می شد و متعلق به روحانیان بود. به علاوه روحانیان همه علوم را به خود تخصیص داده و در انحصار خود داشتند.
قضات یا «داذوران» را در ردیف دستوران و موبدان و هیربدان نام برده اند. رئیس کل داذوران را «قاضی دولت» یا «شهرداذور» یا «داذورداذوران» می گفتند. یک نفر ملقب به آئین بذ (که رئیس محافظین عادات و رسوم به شمار می رفت) ظاهراً کارهای قضایی انجام می داده است. محاکم هر ناحیه را یک نفر قاضی روحانی اداره می کرد و به طور کلی مراقب بود که احکام و اعمال روؤسای غیر روحانی ناحیه نیز کاملاً موافق عدالت باشد. از مأمورین عالی رتبه نواحی، که اختیار قضائی داشتند، یکی سروش ورزداریگ یا مستمع روحانی و دیگر دستور همداذ بوده است. هر قریه یک مرجع قانونی فروتر داشته، که ریاست آن با دهقان یا قاضی مخصوصی بوده، که او را به آن قریه می فرستاده اند. گاهی از حکام صلح شاهریشت نام برده شده است، لیکن راجع به عمل و حدود اختیارات این مأمورین اطلاعی نداریم. به موجب کتاب اوستائی سنکاذوم نسک بین قضاتی که ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده سال علم فقه تحصیل کرده بودند، امتیاز قائل می شدند، ظاهراً تصمیمات و احکام حقوقی هر یک از آنان بر حسب میزان تحصیلاتشان درجه اعتبار مختلفی داشته است. قضاوت در باب امور لشکری و لشکریان به یک قاضی مخصوص ملقب به سپاه داذور محول می شد. قوه عالیه قضایی به شاهنشاه اختصاص داشت. اگر کسی در مراجع عدلیه به حق خود نمی رسید، می توانست به شاه رجوع کند. برای فراهم ساختن امکان دسترسی مردم به شاه نوشته اند: بعضی مواقع مخصوص پادشاه سوار اسب شده بر بالایی می ایستاد و از آن جا همه جماعتی که برای دادخواهی می نگریست و به دعاوی رسیدگی می کرد، و این بدین سبب بود که «چون پادشاه جایی بنشیند و آن جا با دهلیز و در بند و پرده دار بُوَد، صاحب غرضان و ستمکاران، مظلومان را باز دارند و پیش پادشاه نگذارند». علاوه بر این پادشاهان نخستین ساسانی، دوبار در اعیاد نوروز و مهرگان بار عام می دادند و ورود همه کس از خرد و کلان آزاد بود. چند روز قبل از طرف شاه اعلام می شد، که بار عام خواهد بود، تا شاکی و متشکی عنه، خود را برای جواب دادن آماده کنند. مبانی حقوقی عهد ساسانی کتاب اوستا و تفاسیر آن و اجتماع «نیکان» یعنی مجموعه فتاوی علمای روحانی بوده است. ظاهراً مجموعه ای قانونی، به معنی اخص وجود نداشته است، لکن از خلاصه نسک های اوستای ساسانی، که در کتاب دین کرد موجود است، چنین استنباط می شود، که چندین نسک شامل مسائل حقوقی بوده است. قانون برای احضار شهود مهلتی معین می کرد و مدت دعوی به وسیله نظام نامه ثابتی محدود بود. مقرراتی نیز برای جلوگیری از مردمان دغل و ستیزه کار، که دعاوی را به درازا می کشاندند و کارها را آشفته می کردند وضع شده بود.
1-1-2- نظام ایالات در عصر ساسانی
ساسانیان تقسیمات سابق کشور را، به چهار قسمت مطابق جهات اربعه، به حال خود باقی گذاشتند. به هر حال از آغاز قرن پنجم می بینیم که این ایالات را مرزبان می گفته اند. این چهار مرزبان در مرتبه قرین خانواده های سلطنتی مذکور بودند و مثل آنان لقب شاهی داشتند. حکام ایالات، ساتراپ ها و یا مرزبانان نیز از مستخدمین عالی مقام دولت محسوب می شدند. در ردیف مرزبانان یا شهرداران، که لقب شاه داشته اند، مرزبانان فروتر نیز بوده اند که بر ولایات داخی و فرمانروایی داشتند. آمیانوس اغلب ولایاتی که در زمان او تحت حکم رانی بذخش ها و پادشاهان جزء و ساتراپ ها اداره می شد را نام برده است (بذخش علاوه بر حکومت، ریاست اسواران ولایتی را هم عهده دار بوده است). اسامی ایالات ایران بنابر روایت او از این قرار بوده است: آشور، خوزستان، ماد، پارس، پارت، کرمان بزرگ، هیرکانی (گرگان)، مرو، بلخ، سغد، سکستان، ولایت سک های ماوراء آمودون، سریکا، هرات، ولایت پاروپانیزادها، زرنگ، رخج، گدورزی، علاوه بر این ایالات بزرگ ولایات کوچک تری هم بوده که از ذکر نام آن ها خودداری کرده است. نلدکه به استناد بعض منابع عربی گوید، ایالات ذیل هر یک تحت فرمانروایی یک نفر مرزبان بوده است: ارمنستان، بیت آرامائی، پارس، کرمان، سپاهان، آذربایجان، طبرستان، زرنگ، بحرین، هرات، مرو، سرخس، نیشابور (نیوشاهپور- ابرشهر)، طوس. بعضی از این ولایات وسعت زیادی نداشته و روی هم رفته گویا ساتراپ نشین های عهد ساسانی هم مانند زمان هخامنشیان دارای حدود ثابتی نبوده است. شاهنشاه برحسب اقتضا مرزبانان را به ایالات و ولایات می فرستاد و بنابر مصالح وقت حدود حکمرانی آنان را بزرگ و کوچک می کرد، ظاهراً در اغلب موارد جنبه لشکری مرزبانان بر جنبه کشوری آنان رجحان داشته است، زیرا نظر به تمرکز شدیدی، که دولت ساسانی دارا بود، کارهای کشوری را مأموران جزء (شهریک، دیهیک اداره می کردند. در زمان جنگ مرزبانان، غالباً مانند سرداران دیگر زیر فرمان سپاهبذان بوده اند) مرزبانان از میان نجباء درجه اول انتخاب می کردند. از علائم مخصوصه و افتخارات مرزبانان یکی این بود که تختی سیمین به او اعطا شده باشد. مرزبان ایالت الان و خزر حق داشت که بر تختی زرین بنشیند. مرزبان ابرشهر ملقب به کنارنگ بوده را یک استان می گفتند حاکم یک استان را استاندار می خواندند. هر یک از بخش های کوچک (که آن را شهر و کرسی آن را شهرستان می گفتند، تحت حکومت یک شهریگ بود و این شهریگ را از میان دهقانان انتخاب می کردند. در رأس دیه و مزارع تابع آن (روستاگ= رستاق) یک نفر دیهیگ قرار داشت.
2-1-2- وابستگی حکومت ساسانی به دستگاه دینی
همینکه دستگاه دینی زرتشتی در دوره ساسانیان سازماندهی شد، قدرت سیاسی نشان داد و وزنه سنگین خود را در امور امپراتوری را محسوس ساخت. اعدام مانی به تحریک کرتیر در دوران بهرام دوم، نشانگر وابستگی حکومت به دستگاه دینی است. تعقیب و آزار منظم زندیکان، یعنی تجدیدنظر طلبها (از جمله مانویان) و به ستوه آوردن مکرر یهودیان، بوداییان و مسیحیان گواه مساعی مستمر دستگاه دینی برای ادامه تسلط خود بر مردم است. با وجودی که دستگاه دینی و دولت ساسانی در ضروریات آشکار با یکدیگر متحد بودند، با اینهمه گهگاه کشاکشی میان آنها ظاهر میگشت که مایه اصلی آن قدرت و منافع آن بوده است. در منابع فارسی میانه و در گزارشهای عربی- فارسی، موبدان پیوسته در دربار حضور دارند و همواره مسموع القول هستند. اما چنین نفوذ و هماهنگی مستمری را باید اغراقآمیز دانست. باید به خاطر داشته باشیم که موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ میکردند و دخالت ساسانیان در خوداینامگ قطعاً سوگیری دینی و روحانی داشته است. مثلاً پادشاهانی که از روحانیت حمایت میکردند، با الحادها و ارتدادها مبارزه مینمودند، یا آتشکدهها میساختند یا آنها را توسعه میدادند (مانند شاپور دوم، بهرام پنجم، و خسرو یکم) مورد ستایش فراوان قرار میگرفتند. اما پادشاهانی که در برابر قدرت فزاینده دینی به سود دربار یا مردم میایستادند از آنها به بدی یاد میشده است. مثل نرسه (۲۹۳–۳۰۲ میلادی) که ظاهراً به کمک کرتیر که میکوشید تاج و تخت را تصاحب کند، چندین بار برای براندازی او توطئه کرد. وی تعقیب و آزار مانویان و مسیحیان را متوقف ساخته بود.
2-2- وضعیت نظامی
1-2-2- تشکیلات نظامی عصر ساسانیان
خسرو انوشیروان علاوه بر اصلاحاتی که در امر خراج زمین و وضع سرانه و چگونگی دریافت مالیات ها و به طور کلی ساماندهی امور مالی انجام داد. در امور نظامی نیز دست به اصلاحاتی زد که به اندازه اصلاحات مالی اهمیت داشت. در گذشته اشراف از بالا تا پائین ملزم بودند که خود و اتباع خود را تجهیز کنند و بدون دریافت مزد در سپاه خدمت نمایند. خسرو به نجبای تهیدست شه سوارانی که آوازه ای در دلیری داشتند، برای خدمت در سپاه تجهیزات و مواجب می داد. بدین ترتیب، پادشاه پشتیبانی مستقیم طبقه نظامی را به دست آورد و اعیان بزرگی که ارتش های خصوصی نگه می داشتند قدرت خود را سخت در زوال دیدند.
از دیگر اصلاحاتی که خسرو انوشیروان در امر سپاه اعمال کرد از بین بردن تمرکز سازمانی و بالتبع کاهش تمرکز قدرت سپاه بود. کریستن سن می نویسد: کسری منصب ایران سپاه بذ را ملغی کرد و چهار سپاه بذ را به ریاست دائمی سپاه، هر کدام در یک ربع کشور، منصوب نمود. سپاه بذ شرق افواج خراسان و سکستان و کرمان را به فرمان خود داشت و سپاه بذ جنوب افواج پارس و خوزستان را و سپاه بذ مغرب افواج عراق را تا سر حد دولت بیزانس و سپاه بذ شمال افواج ممالک ماد بزرگ و آذربایجان را زیر حکم خویش داشت.
2-2-2- ارتش شاهنشاهی ساسانی
ارتش ساسانی لشکریان و سپاهیان محافظ شاه و کشور در زمان حکومت ساسانیان بر ایران بودند. پس از شکست اردوان پنجم اشکانی از اردشیر یکم ساسانی که علیه او شوریده بود حکومت ساسانی در ایران مستقر شد. سیستم نظامی گری ساسانیان با اشکانیان متفاوت بود و قشون سواره و چریکی اشکانی که به صورت پراکنده مبارزه میکردند جای خود را به سپاه منظم و قانونمند ساسانی سپرد. این ارتش جنگهای زیادی با هپتالیان و رومیان و اعراب نمود. ارتش تاران و نامیان از طبقات دوره ساسانی بودند و هزینه و دستمزد آنها از خزانه شاهی ایران پرداخت میشد.
3-2-2- تاکتیکهای نظامی
در دوره ساسانیان شورای مُرَکَب از بزرگان و فرماندهان کشور تشکیل میشد که در مورد عملیات نظامی تصمیمگیری شود. ساسانیان در فن محاصره کردن و قلعهگیری مهارت داشتند و برای دفاع از شهرها و اردوی نظامی گاهی اقدام به حفر خندق میکردند. استفاده از منجنیق و قلعه کوب در دوره ساسانی رایج بودهاست. شاه یا فرمانده لشکریان پیش از هر جنگ ارتش خود را سان میدید و هر سربازی یک تیر به درون سبد میانداخت و شمار واقعی لشکریان معلوم میشد. نیز هنگام بازگشت از این طریق نیروهای تلف شده خود را شمارش میکردند.
4-2-2- سیستم اداری ارتش
این ساسانیان بودند که برای نخستین بار از سیستم درجهبندی در سلسله مراتب نظامی استفاده کردند. در ارتش ساسانی فرمانده کلشاه کشور بود. در پس او ایران سپهبد این عنوان را داشت. شخص شاه به ندرت در جنگها شرکت میکرد (شاپور دوم شرکت مینمود). در صورت حضور شاه وی بر تختی مینشست و دورتا دورش را فداییانش میگرفتند. در صورت عدم حضور شاه فرمانده لشکریان بر تخت جلوس میکرد. دریافت حقوق سپاهیان از خزانه شاهی بود و آنها میبایست به وفاداری به شاه سوگند میخوردند. انضباط در ارتش باید رعایت میشد و معمولاً جز فرماندهان ارشد کسی از برنامههای جنگی یا عملیاتی در جبهه اطلاع نداشت. سرپیچی از دستور فرماندهان مجازات سنگینی داشت. مجازاتهای نظامیان ساسانی عمدتاً برپایه جرائمی مانند خیانت به شاه، سرپیچی، سرکشی و فرار استوار بود. غذای سربازان در جنگ مقوی و مرکب از نان و شیر و گوشت بوده برای کسی که غذای سربازی را میدزدیده مجازات سنگینی درنظر میگرفتند. حقوق کلیه نظامیان بشرطی پرداخت میشد که در هنگام سان ظاهر و ادوات نظامیشان فاقد نقص بوده باشد. کسی هم از این قاعده مستثنی نبوده است.
4-2- وضعیت اقتصادی
1-4-2- نظام مالی در عصر ساسانیان
بخش اعظم درآمد کشوری فلاحتی مانند ایران، می بایست از مالیاتی که بر اراضی مقرر شده بود، تأمین گردد و عوارض نیز موجب تزبید آن می گردید. در نظام ارباب- رعیتی ایران ساسانی، ارباب هایی که معمولاً در املاک روستایی خود می زیستند، استثمار زمین و مردم را سازمان می دادند و به هنگام جنگ از رعایای خود هنگ هایی می آراستند و خود به عنوان افسران سواره نظام، خدمت می کردند، از نظر طبقه اجتماعی، بالاتر از این مالکان، اشراف بزرگی بودند که به عنوان «ساتراپ» بر ایالات فرمان می راندند و یا ریاست ادارات دولتی را بر عهده داشتند. طرز اداره ظاهراً بسیار خوب بود، زیرا گرچه مالیات کمتر از مالیات امپراتور روم شرقی و غربی بود، در وصول آن کم تر سختگیری می شد، خزانه ایران غالباً پرتر از خزانه امپراتوران بود. کریستن سن می نویسد: شخصی که او را «واستریوشان سالار» می خواندند، رئیس مالیات اراضی بود. لفظ و استریوشان سالار یا «واستریوش بذ» به معنی رئیس فلاحان است. مالیات اراضی بیشتر بر کشاورزان تحمیل می شد، و چون میزان خراج را واستریوشان سالار مأمور بوده است، که در باب محصول و زمین و آبیاری و سایر امور فلاحتی مراقبت کند. ظاهراً واستریوشان سالار، ریاست اداره مالیه را داشته است و تصور می رود، که علاوه بر خراج املاک، وصول باج شخصی هم به عهده او بوده، زیرا که لقب «هتخشبذ» (رئیس صنعتگران)، یعنی رئیس همه مردمانی که کاردستی انجام می دهند، مثل غلامان و دهقانان و تاجران و غیره، نیز داشته است. باری شخص واستریوشان سالار هم وزیر مالیه، هم وزیر کشاورزی و صناعت و تجارت بوده است. از جمله مأموران عالی رتبه مالی، آمار کاران مختلف، یعنی مأمورین وصول و رؤسای محاسبات را باید ذکر کرد. شخصی که دارای مقام «ایران آمارکار» بوده، طی دوره معینی از این عهد، قائم مقام و نایب وزرگ فرمذار می شده است. اما وظایف او را در برابر واستریوشان سالار درست نمی دانیم چه بوده است. یکی از عمال بزرگ نظام مالی «در آمارکار» (رئیس محاسبات دربار یا اقامتگاه شاهنشاهی) بود. دیگر «واسپوهرگان آمار کار» (مأمور وصول عایدات ایالت واسپوهرگان)، دیگر «شهریو آمارکار» (که املاء تاریخی آن، شترپو آمار کار است یعنی رئیس محاسبات شهربان= ساتراپ= والی)، که ظاهراً یک نفر مأمور ایالتی بوده است. دیگری «آذربایجان آمار کار» (مأمور وصول در ایالت آذربایجان) بود. گویا خزانه دار سلطنتی لقب «گنجور» داشته است، و به عقیده آقای هرتسفلد، نگهبان مسکوکات دارای لقب «گهبذ» بوده است.
ابوحنیفه دینوری مؤلف اخبار الطوال در این مورد می نویسد: گویند، پادشاهان ایران برای درآمد غلات زمین ها خراج پسندیده ای تعیین کرده بودند که بر نصف و یک سوم و یک چهارم و یک پنجم تا یک دهم محصول معمول بود و بستگی به نزدیکی زمین های کشاورزی به شهرها و فراوانی و خوبی محصول داشت، قباد تصمیم داشت آن قانون را لغو و قانون تازه ای برای خراج وضع کند، اما پیش از آن که زمین ها را مساحی کنند درگذشت و انوشروان دستور داد آن را تمام کنند و چون ازاین کار فارغ شدند به دبیران دستور داد طبقه بندی کنند و میزان خراج را تعیین کنند، پرداخت خراج را بر چهار گروه اختصاص داد و افراد خاندان های اصیل و مرزبانان و سران لشکر و دبیران و خدمت گزاران شاهی را از پرداخت خراج معاف کرد، هم چنین اشخاصی را که کم تر از بیست و بیشتر از پنجاه سال داشتند از پرداخت مالیات معاف کرد و دستور داد از این آیین نامه سه نسخه تهیه کنند یک نسخه را در دیوان خود و نسخه دیگر را در دیوان خراج نهاد و نسخه سوم آن را در اختیار قضات در شهرستان ها قرار داد تا قضات بتوانند کارگزاران را از تخلف از آن دستور بازدارند و دستور داده بود مالیات را در سه موعد بگیرند و دیوانی را که مالیات در آن، مورد رسیدگی و دریافت قرار می گرفت «سرای شمره» می نامیدند و معنی آن اقساط سه گانه بود و امروز آن را سرای شمرج می گویند و شمره به معنی حساب است. طبری در این باب می نویسد: و چنان بود که پیش از پادشاهی انوشیروان، شاهان پارسی به نسبت آبادی و آب گیری از ولایتی یک سوم خراج می گرفتند و از ولایتی یک چهارم و از ولایتی یک پنجم و از ولایتی یک ششم، و باج سرانه مقدار معین بود. شاه قباد پسر فیروز در اواخر پادشاهی خویش بگفت تا زمین را از دشت و کوه مساحی کنند تا خراج آن معین باشد و مساحی شد ولی قباد از آن پیش که کار مساحی به سر رسد بمرد. و چون کسری پسر قباد به پادشاهی رسید بگفت تا کار را به سر برند و نخل و زیتون و سرها را شماره کنند. سپس به دبیران خویش بگفت تا خلاصه آن را استخراج کردند، آن گاه بار عام داد و به دبیر خراج خویش بفرمود تا آن چه را درباره محصول زمین و شمار نخل و زیتون و سر، به دست آمده بود برای آن ها بخواند، و بخواند. پس از آن کسری گفت: «می خواهیم که بر هر جریب نخل و زیتون و بر هر سر خراجی مقرر داریم و بگوییم تا به سه قسمت در سال بگیرند و در خزانه ما مالی فراهم آید که اگر در یکی از مرزها یا یکی از ولایات خللی افتاد که محتاج به مقابله یا فیصل آن شدیم مال آماده باشد، و حاجت به خراج گرفتن نباشد. آن گاه کسری تنی چند از صاحب نظران نیک خواه را برگزید و بگفت تا در مساحت زمین و شمار نخل و زیتون و تعداد سر بنگرند و چندان که صلاح رعیت و رفاه معاش آن ها اقتضا کند خراج مقرر دارند و بدو گزارش کنند، هر یک از آن ها رأی خویش را درباره مقدار خراج بگفت و هم سخن شدند که بر قوت انسان و بهائم که گندم و جو و برنج و تاک و سبزی و نخل و زیتون باشد خراج نهند، و از هر چهار نخل پارسی یک درم، و از هر شش نخل معمولی یک درم، و از هر شش درخت زیتون نیز یک درم بگیرید و بر نخلستان ها خراج نهادند نه بر تک نخل ها و به جز این هفت محصول چیزهای دیگر را ندیده گرفتند و مردم در کار معاش نیرو گرفتند و ترتیب خراج را به کسری گزارش دادند که به پسندید و بگفت تا اجرا کنند و سالانه سه قسط بگیرند هر قسط به چهار ماه و آن را «براسیار» نامید یعنی کاری که بر آن تراضی کرده اند.
و کسری بفرمود تا از نهاده های وی نسخه ها تهیه کنند و نسخه ای را در دیوان نهاد و نسخه ای به عمال خراج داد تا از روی آن خراج گیرند و نسخه ای به قاضیان ولایت ها داد و بفرمود تا نگذارند عمال ولایت بیشتر از آن چه در نسخه دیوان بود از کسان بگیرند. و بگفت تا هر که را کشت و حاصل آفت رسد به اندازه آفت خراج از او بردارند. شیوه تقدیم مالیات ها نیز در گذشته شیوه عادلانه ای نبود. نظام سابق تقویم مالیات ها بر اساس تولید زمین نه تنها کهنه و قدیمی شده بود، بلکه غیر عادلانه نیز بود. زیرا ارزیابی بر پایه محصول، اما پیش از برداشت آن انجام می گرفت. این امر مستلزم آن بود که روستائیان تا رسیدن محصلان مالیاتی برای تقویم محصول که گه گاه به واسطه تأخیر آنان تباه می گشت منتظر بمانند. در ایام پادشاهی قباد ظاهراً تقویم مالیات پس از برداشت محصول انجام می گرفت که بهتر از روش گذشته بود. خسروانوشیروان در نظام مالیاتی جدید خود، تقویم سالانه را کنار گذاشت و مالیات ثابتی بر اساس میانگین برداشت چند ساله برقرار کرد. این روش روش پیشرفته ای بود، زیرا از آن پس می توانستند برنامه ها بر اساس مالیات معلوم به اجرا درآورند.
2-4-2- واردات در زمان ساسانیان
تجارت در قلمرو حکومت ساسانی داراي رونق و توسعه بود. با برقراري امنیت و آرامش در تمام مسیر کاروانهاي تجاري، ارتباط تجار شرق و غرب به ایران افزایش پیدا کرد و تجارت را در سطح بین المللی گسترش پیدا کرده بود. معروف ترین و مهم ترین کالایی که به صورت ترانزیت از ایرانی می گذشت، ابریشم بود که از چین وارد می شد و ایران با تحت انحصار در آوردن آن، این کالا را به کشورهاي غربی صادر می کرد و بندرها مراکز مهم بازرگانی بودند که تنها کالا از آن جاها به شهرهاي داخلی وارد می شد، بلکه توقف گاهی براي بارها محسوب می شد که از بین النهرین به سوي آسیا و شرق آفریقا و بالعکس روان بودند. مبادله منسوجات و تجارت البسه بسیار قابل توجه بود. عنبر را از بحرالسود وارد می کردند، ادویه معطر را از چین و عربستان به عنوان ترانزیت می آوردند و از هند ابریشم، ادویه و سنگهاي گران بها وارد می شد. سنگهاي قیمتی در دربار شاهنشاهی خواهان زیادي داشت. ساسانیان محصولات باغی از جمله زردآلو و هلو از چین را وارد می کردند. خواهان تجارت و خرید کالا از سوریه که برخی از محصولاتش نظیر بلوري دریایی بودند که تحت سلطه خود قرار دهند و از آن در مقابل امپراتوري بیزانس به کار می برند بیشترین اجناس و مواد لبنی و غیره از چین به ایران صادر می شد که نشان از روابط تجاري دو امپراتوري می باشد.
3-4-2- صادرات در زمان ساسانیان
صادرات ساسانیان به دیگر مناطق و سطح بالایی صورت می گرفت. از این راه درآمد زیادي عاید خزانه شاهنشاهی می شد.
بیشتر صادرات کالاهاي امپراتوري ساسانی به چین بود. چیزهایی که چین از ایرانی می خرید، یکی وسمه معروف ایرانی بود و قالی هاي بابلی نیز خواهان بسیار داشت. احجار قیمتی طبیعی و مصنوعی شام و مرجان، مروارید بحر احمر و منسوجات شام و مصر و مواد مخدره آسیایی قدامی از جانب ایران به چین فرستاده می شد. غیر از این اقلامی چون منسوجات زربفت پارچه اي و البسه ابریشمی و پرمرغ وزرد زري و پوست توسط بازرگانان ایرانی به دیگر نقاط صادر می شد و در روابط تجاري ایرانیان کمک هاي زیادي کرده است.
شاهنشاهی ساسانی با خریداري ابریشم از چین، این کالاها را به امپراتوري بیزانس صادر می کرد که صادرات ابریشم را به نقاط غربی در دست گرفته بود. بیزانسیان درصد بودند تا از طریق کارشکنی در کار تجار ایران انحصار این کالا را از دست ایرانیان خارج کند و بدون واسطه آن را دریافت کنند.
بازرگانان با ایجاد کارگاههاي پارچه بافی در کشور ابریشم خام را به پارچه هاي مرغوب تبدیل می کرد. پارچه هاي زمان ساسانی در تمام دنیا معروف و ایران در صنعت نساجی از تمام کشورهاي جهان پیش بود. پارچه هاي ابریشمی و سایر قماش ایران در اروپا و قطعات دیگر دنیا خریدار زیاد داشت. امپراتوران بیزانس و اعیان، بزرگان از جمله کسانی بودند که خواهان پارچه هاي امپراتوري ساسانی بودند. شاهنشاهی ساسانیان براي فروش کالا از مهرهاي گلی- دستینه هاي گلچین- استفاده می کردند.
4-4-2- تجارت در زمان خسرو اول
1-4-4-2- تجارت داخلی
خسرو اول در سال .531م به پادشاهی رسید. وي حکومت را کاملا تجدید سازمان داد، در انتخاب دستیارانش فقط شایستگی را ملاك قرار داد و توجیهی به رتبۀ و مقام نکرد و بزرگ مهر مربی پسرش را به وزارت برگزید که وزیري ارجمند از کار در آمد. وي سپاه ملوك الطوایفی را با یک ارتش دائمی با انضباط و شایسته جایگزین کرد. نظم مالیاتی عادلانه تري ایجاد کرد و قوانین ایران را مدون ساخت براي اطلاع آبیاري مزارع سدها و ترعه هاي ساخت. زمین هاي بایر را با دادن گاو، وسایل کشاورزي و بذر به دهقانان حاصل خیز کرد. تجارت را با ساخت، تعمیر و نگهداري پلها و راهها رونق بخشید. خسرو اول با تکیه بر این اصول که سرتاسر قلمرو داخلی خود به اجرا درآورد توانست لقب انوشیروان را براي خود به ارمغان آورد. تجارت داخلی حکومت ساسانی تا آن زمان بر پایه اصول دین مردیسنا بود، حکومت ساسانی بر دو پایه دین و مرکزیت استوار بود. خسرو اول در اولین اقدام خود کار نیمه تمام پدر خود – قباد - را که دست به آن زده بود تمام کرد و ترتیب آن چین بود. در کار خراج نظر کرد و آن را سخت بی ترتیب دید و پیش از وي چنان بود که از جایی سه یک موجود خراج بودي و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسید و رعایا از این سبب رنجور بودند پس او به قانونی واجب باز آورد به اتفاق وزیر و دیگر بزرگان و بر جهان بدین حمایت کی یاد کرده آمد خراج نهاد. با این اقدام اصول و قوانین را در سرتاسر ملک خویش یکسان کرد.
خسرو اول براي اینکه تجارت در داخل مملکت خود را با امنیت و آرامش صورت گیرد دست به اقدامی زد که تا آن زمان بی سابقه بود. خسرو اول از میان روستائیان طبقه سرباز را به وجود آورد. وي براي آنکه بهتر بتواند از سرحدات دفاع کند، در آن مناطق قبایل مطیعی را که وظیفه متحدان رومی یا چینی را ایفا می کردند مستقر ساخت؛ استحکامات قوي در معبر براي قطع راه مهاجمان بدوي بنا کرد و دیواري به طول چند کیلومتر که در گوشه جنوب شرقی دریاي خزر ساخته شد، دشت گرگان را حمایت می کرد، این کار خسرو اول باعث شد که تجار در مناطق داخلی به راحتی رفت آمد کنند و از هجوم دشمنان در امان باشند. براي بهتر شدن داد و ستد و همچنین براي اینکه تجار در سطح بالاي و بدون مشکلات در حال انجام امور خود باشند، دولت مجبور شد وسایل حمل و نقل در جاده ها و شهر و نهر و ایستگاه و کاروانسرا و آب انبار بسازد. عده مخصوصی براي این کار خدمت معین شده بودند و بر ایستگاههاي سرحدي و بنادر دریایی مراقبت و نظارت داشتند نشان از اهمیت تجارت در آن دوره دارد به یک هدف در حکومت تبدیل شد.
اصلاحات خسرو اول در کشور تحول بزرگی به وجود آورد و سیستم اقتصادي را متحول کرد. نخستین تصمیمات شاه آن بود که املاکی را که در عهد تجاوز مزدکیان نصب شده بود، به صاحبان آنها بازگرداند و تدابیر لازم براي نجات دادن روستاها اتخاذ شد: قریه ها را مجددا بنا، جاده ها و پلها را تعمیر و قناتهاي متروك را بازسازي کردند که باعث رونق دوباره شهرهاي کاروانی و تجاري گردید و همچنین براي عبور و مرور آسان، راههایی براي رونق تجارت ایجاد کرد. از دیگر اقدامات خسرو اول توجه به تجارت دریایی بود و از این طریق کالاهاي صادراتی دیگر کشور به داخل ایران و کشور وارد می شدند. براي توسعه تجارت بندرهایی چون مسقط که در عمان در زمان وي ساخته شده بودند گویاي این امر است و همچنین بندر سیراف و نزدیکی آن به اصطخر فارس که رابطه این دو بندر در جابه جایی کالا از طریق آن صورت می گرفت. محصولات عمده امپراتوري ساسانی، طلا و نقره و مس و بلورکوهی و مروارید نادرالوجود و غیره بود. صنعت گران این ملک پارچه هاي ابریشمی و قالی و چیزهاي دیگر می بافند که خواهان زیادي داشت. اجناسی چون مواد غذایی، حبوبات، شراب، خشکبار، روغن خوراکی که کمتر جنبه تجملاتی داشتند درخارج کشور مشتري داشت.
2-4-4-2- تجارت خارجی
تجارت داخلی موفق زمینه حضور فعال و قدرتمند را در فعالیت تجارت خارجی که نقش تجار در آن شایان توجه است فراهم آورد. مهم ترین بخش تجارت خارجی در ارتباط با بیزانس و در مسائل اقتصادي آن باز می گشت کسب اهداف تجاري در بیشتر جنگهاي خسرو اول قابل ردیابی است. براي بدست آوردن امتیازات بر سایر رقبا تنها هدف رسیدن به این مقصود را در داد و ستد با دیگر رقباي خود می دیدند و تجارت خارجی کاملا بر پایه اقتصاد و مبتنی بر مسکوکات مستقر بوده است. تجارت خارجی به طور محسوس نسبت به قرون گذشته افزایش یافته و مخصوصا شامل امتعه گرانبها و مصنوعات تجملی که مورد استعمال دربار شاهی و طبقه ثروتمند اشراف ایرانی بوده می شده است و از این طریق سیاست تجاري خود را به اجرا در آوردند.
شاهنشاهی ساسانی در امر تجارت تا سریلانکا نیز با امپراتوري بیزانس رقابت و کشمکش داشتند و یک مهاجرنشین ایرانی مرکب از تجار در مالزي استقرار داشت. بلکه نیز با منطقه سیلان که مهاجر نشینان در آن جزیره مستقر بود رابطه داشتند و کشتی هایی از ایران به بندر آن جا می رفتند. تسلط ساسانیان در منطقه سند نیز از سکه هایی در آنجا یافت شده نشانه حضور یا نفوذ آنها می باشد. ساسانیان به منظور گسترش تجارت خود بندرهاي دیگر در محل هایی نظیر مسقط در قرن ششم ساختند. کشتی هایی از هندوستان به عدن می رفتند در این بندر لنگر می انداختند.
تجارت تیسفون شروع می شد و از طریق حلوان و کنگاور به مدائن می رسید در همدان راههاي مختلف انشعاب می یافت. یکی بسمت جنوب خوزستان و فارس گذشته به خلیج فارس منتهی می شد. دیگري به ري میرفت و از آن جا راههائی از کوه هاي گیلان و البرز گذشته به بحر خزر می پیوست یا از راه خراسان و دره کابل به هندوستان اتصال می یافت راهی هم از ترکستان و حوزه تاریخ ختم می شد. این نشان از حائز اهمیت بودن منطقه ایران براي عبور تمام کاروانها و مال تجاره هاي کشورهاي شرقی با منطقه آسیاي وسطی و هم چنین کشورهاي غربی با این منطقه بود. با کشف برخی سکه هاي ساسانی در امتداد جاده ابریشم در شمال شرقی چین در مناطق چون اولوغ آرت، سرباشی، بولداچین، آستانه، وجو و یارخوت به دست آمده اند. این اکتشافات نشانه رونق بسیار تجارت کالا به پول ساسانیان با شرق آسیا است. اکتشافات نشانه رونق بسیار تجارت کالا به پول ساسانیان با شرق آسیا است.
درآمدهاي حاصل از عوارض گمرکی و تجارت ترانزیت کاروانی امپراتوري بیزانس با هندوستان و چین که از طریق ایران صورت می گرفت یکی از عواید دیگر خزانه پادشاه بود باعث تحریک خسرو اول شد. در آن زمان خسرو هیجده سال تمام را صرف تجدید سازمان کشور و ارتش و تهیه مقدمات جهت تجدید و موقعیت پیشین نظامی و سیاسی ایران کرد. زان پس پیمان خود با بیزانس را لغو کرد و در سال.540م بیشتر به منظور غارت به سوریه حمله برد تا بهزیر سلطه بردن این منطقه بتواند قلمرو خود را به سوي دریایی سیاه توسعه دهد و از آن طریق امپراتوري بیزانس را از راه دریا تهدید کند و از منافع تجاري آن منطقه برخوردار شود.
منطقه لازیکا قسمت غربی گرجستان امروزي در کنار دریاي سیاه به لازیکا معروف بود به خاطر همجواري با دریاي سیاه و تسلط براین ناحیه براي ایران و بیزانس داراي اهمیت بود. امپراتوري بیزانس در شهر پتر کنار دریاي سیاه حاکمی معین کرده بود در این زمان حاکم آن جا تجارت را تحت انحصار درآورده بود پیرنیا، که باعث برانگیختن خشم ایرانی ها شده بود و براي تسلط برآن وارد عمل شدند.
خسرو براي بدست آوردن این ناحیه، جنگ لازیکا را مقدمه اي پنداشت بر نقشه هاي دور و دراز تسلط بر جاده ابریشم و راه دریایی هندوستان که بعدها با دخالت ترکان و دریین بدست آمد. خسرو با زیر سلطه درآوردن لازیکا براي مدت اندکی که موقعیت نظامی ساسانی با بیزانس را کاهش داد، اما شورش لازیکا سلطه ایرانیان را دچار مخاطره کرد که باعث شد بر اساس شرایطی خسرو ناحیه لازیکا را تخلیه کند.
خسرو اول براي دست یابی به مراکز تجاري مسیر جاده ابریشم از دست هیاطله مصمم تر شد و با کمک ترکها که در آن سوي قلمرو و هیاطله مستقر بودند با وجود اینکه خسرو اول پیش از این خاندان خاقان ترك زن گرفته بود. باعث اتحاد و محکم ترین آنها شد و انوشیروان یا خسرو اول به ماوراي بلخ تاخت و تاختلان رفت و خشنواز پادشاه هیاطله را به انتقام جدش فیروز کشت و ملک او را بقلمرو خویش افزود و به این طریق تجارت آن نواحی دست پیدا کرد.
ترکها با تسلط به راهها و مراکز تجاري جاده ابریشم و بدست آوردن غنایم و قدرت اقتصادي به یکی از رقباي تجاري شاهنشاهی ساسانی تبدیل شده بودند. سغد جزو قلمرو خاقان ترك شده بود و ارتباط آنها با چین آسان تر و نزدیکتر شده و تمام تجارتبین غرب و شرق به دست سغدیان افتاد. تجار سغدي در تجارت داراي تجربه و مهارت بالا بودند با انتقال آن به ترکها که در امر تجارت بی تجربه بودند آنها را وارد عرصه تجارت بین المللی جاده ابریشم کردند. خاقان ترك براي عقد قراردادي با خسرو اول سفیري به دربار او فرستاد تا از طریق آنها و اتحاد و با بیزانسها به مقابله با خسرو بپردازد. با تحریکهاي خاقان ترك موثر واقع شد و زمینه را براي درگیري میان بیزانس و ایران ایجاد کرد.
خسرو اول از فرصت پیش آمده در یمن استفاده کرد و در آن زمان معدي کرب یکی از پسران ابرهه از دست برادر ناتنی خودش که به پادشاهی رسیده بود گریخت و خواهان کمک از سوي خسرو شد. خسرو ناوگانی با سپاهی اندك به فرماندهی و هرز به جایگاهی درنزدیک عدن فرستاد و آنها به سوي پایتخت یعنی صنعا راندند و آنجا را تصرف کردند و حبشی ها را از آن جا بیرون کردند و خسرو از این طریق یک مرکز تجاري براي دست یابی به تجارت شرق پیدا کرد.
درآن زمان با ایجاد پایگاههاي نظامی در مرزها با اعراب بدوي، از هجوم آنها جلوگیري شده بود و تکیه گاه نظامی ساسانیان در جنگ با رومیان و حایل میان مرزهاي غربی امپراتوري ساسانی و اعراب محسوب شد. درضمن ملوك لخمی حافظ کاروان هاي تجاري ساسانیان بود که از صحراي عربستان عبور می کردند و تجارب آن نواحی را تحت پوشش خود قرار داده بود.
ساسانیان، منذر سوم را حاکم بخش بزرگی از عربستان شرقی نمودند، که شامل بخش بحرین، عمان، یمامه، نجد و حجاز تا طائف را در بر می گرفت. از این جا نفوذ ساسانیان تا یثرب- مدینه- نیز اعمال می شد؛ چرا که آنان دو طایفه یهود این ناحیه؛ یعنی بنی نضیر و بنی قریظه را حمایت می کردند تا منافع ساسانیان را در عربستان غربی حفظ کنند. ساسانیان با برتري بر شهر یثرب توانستند شاهراه تجاري را که از یمن به مکه و سپس به یثرب و از آن جا به مرزهاي امپراتوري بیزانس می رسید در اختیار خویش قرار دهند.
خسرو اول در اثناي سلطنت خود قلمرو و ساسانیان را وسعت بخشیده و تجارت خارجی با ملل دیگر را تحت سلطه خود درآورده بود. وي در اواخر پادشاهی خود با کشاندن پاي سپاهیان ایران براي نخستین بار به جنوب عربستان و تسلط برآن نواحی که بیزانسیها و پیش از آنان امپراتوري روم داراي علقه اقتصادي آشکار درحبشه و جنوب عربستان بودند، بر بخش پائین دریاي سرخ و تجارت با هم نظارت داشتند را زیر سلطه خود در آورد و از تجارب خارجی علیه دشمنان خود به ره جست.
5-2- وضعیت اجتماعی
1-5-2- طبقات اجتماعی دوران ساسانی
در دوران ساسانیان مردمان به چهار طبقه اجتماعی تقسیم میشدند که مردم طبقه پایین این هرم قادر به بالا بردن طبقه خود نبودند و برای همیشه خود و نوادگان و پیشینیان آنها در همان طبقه باقی میماندند:
روحانیان یا آسروان
جنگیان یا ارتیشتاران
مستخدمین ادارات دبیران
توده ملت یا روستائیان یا واستریوشان و صنعتگران و شهریان یا هتخشان
هر یک از این طبقات به چند دسته تقسیم میشد. طبقه روحانیان مشتمل بوده است بر: قضات (داذور) و علمای دینی. کممرتبهترین و متعددترین مرتبه این علما صنف مغان بود، پس از آن موبد و هیربد و سایر اصناف روحانی که هر یک شغل و وظیفه خاصی داشتند. دیگر از شعب طبقه روحانی دستوران و معلمان بودهاند و این صنف اخیر را مغان اندرزبد میگفتهاند.
طبقه جنگجو مشتمل بر دو صنف سوار و پیاده بوده است، که وظایف مختلف داشتهاند. صنافی که در طبقه مستخدمین ادارات تشخصی داده شده، از این قرار است: منشیان، محاسبان، نویسندگان احکام و محاکم و نویسندگان اجازهنامه و قراردادها و مورخان و پزشکان و منجمان نیز جزو این طبقه بشمار میآمدهاند.
طبقه توده هم مرکب از اصناف و شعبی بود مثل تجار و فلاحان و سوداگران و سایر پیشهوران.
هر یک از این طبقات رئیسی داشت، پیشوای موبدان را موبدان موبد مینامیدند. فرمانده کل سپاه یا رئیس جنگیان را ایران سپهبذ مینامیدند. رئیس دبیران ایران دبیربذ یا به اصطلاح دیگر دبیران مهشت. رئیس طبقه چهارم را واستریوشان سالار یا به اصطلاح دیگر واسترپوش بذ یا هتخشبذ میگفتند. هر رئیس یک نفر بازرس در تحت اختیار داشت که مأمور سرشماری طبقه بود. بازرس دیگر موظف بود که به درآمد هر فردی از افراد طبقه، رسیدگی کند و نیز یک نفر آموزگار (اندرزبد) در اختیار او بود تا هرکس را از اوان کودکی علمی یا پیشهای بیاموزد و او را به تحصیل معاش قادر کند.
در دوران نخستین ساسانی یک تقسیم اجتماعی دیگر وجود داشته که بیشبهه از بقایای عهد اشکانیان بودهاست. نام این طبقات را در کتیبه شاپور یکم در حاجیآباد که به دو زبان نوشته شدهاست، میبینیم. شاپور یکم در آن سنگنبشته کیفیت تیراندازی خود را در حضور شهرداران (امراء دولت) و واسپوهران مقصود رؤسا یا بطورکلی افراد خاندانهای بزرگ است. و ورزگان (بزرگان) و آزاذان (معنی آن کاملاً معلوم نشدهاست. احتمال میرود که در اصل نامی بوده باشد فاتحان آریایی در مقابل بومیان مغلوب اختیار کرده بودهاند) در اینصورت فقط طبقات ممتاز ذکر شدهاست.
2-5-2- جامعه ساسانی
مسعودی می گوید: «اردشیر پسر بابک پیشقدم تنظیم طبقات بود و ملوک و خلیفگان بعد از او پیروی کردند» (مسعودی، 1374: 1/ 239) در اوستا جامعه ایرانی به سه طبقه تقسیم شده است: 1- روحانی (آثرون)، 2- جنگاور (رثه ایشتر)، 3- کشاورزان (واستریوشان). در زمان ساسانیان تشکیلات جدیدی به وجود آمد که ترتیب طبقات را تغییر داد، به شرح زیر: 1- روحانی (آسرون)، 2- جنگاوران (ارتشثاران)، 3- مستخدمین ادارات (دبیران) 4- تودهی ملت (روستاییان یا واستریوشان و صنعتگران و شهریان یا هوتخشان)
هر یک از این طبقات به چند دسته تقسیم می شد. عبور از این طبقات غیر ممکن بود و این یکی از اساس پایه های امپراتوری ساسانی بود. هر چند دیاکونف در این رابطه می گوید: «صاحبان مناصبی که ریاست این اصناف را بر عهده داشتند مشمول این مقررات نبودند، به طوری که مثلاً از سه پسر مهر نرسی یکی به نام ارواندات سمت هرپاتان هرپات را داشت «مقام دوم بعد از موبدان موبد» و پسر دومش ماه گشناسپ منصب واستریوشان سالار و پسر سومش کاردار، مقام ارتشتاران سالار» مهمترین منبعی که وضع طبقاتی ایران را در عهد ساسانیان بیان میکند "نامهی تنسر" است؛ البته در دینکرد افزون بر وضعیت اجتماعی، دست زدن به برخی اصلاحات را لازم و ضروری می داند. «دینکرد به اصلاح ساختار طبقاتی جامعهی ساسانی اعتقاد دارد. در این جامعه افراد کم بضاعتی وجود داشتند که در اوستا به آن ها دریغوش گفته شده است و معنی آن (بینوا، محتاج و ضعیف) است. در مقابل این مردم کم بضاعت و نیازمند، گروه نجبا و اشراف قرار داشتند، طبقه ی قدرتمند - مثل همه ی جوامع طبقاتی - بی رحمانه تودههای ضعیف را پایمال ستمهای خویش می نمودند. به روایت دینکرد اهورمزدا پپامبر خود زرتشت را شبان بینوایان قرار داده است. هدف تعالیم زرتشت ایجاد نوعی تعادل اجتماعی و اقتصادی بین این دو طبقه بود که هرگز از مرحله فکر به عمل درنیامد. زرتشت از مردم بینوا می خواهد در برابر تجاوزات این طبقه ی ستمگر به خدای قادر و دادگر (مهر) پناه برند و از او طلب یاری کنند. دینکرد و اوستا این امر را مخفی نمی دارد که وضع خاندانهای ایرانی در این عصر فلاکت بار بوده است و به طور طبیعی موبدان زرتشتی نیز در مورد نزدیک کردن طبقات و اصلاح جامعه کار مثبتی انجام نمی داده اند.» همچنین در کتاب شاهنشانی ساسانی نوشته تورج دریایی چنین آمده که کل جامعه را می توان به دو گروه دارا و ندار یا اشراف و توده ها تقسیم کرد.
1-2-5-2- طبقه روحانیون
این طبقه که مهمترین و با نفوذترین طبقات را در جامعه ی ایرانی تشکیل می دادند، در روی کار آمدن ساسانیان دخالت مستقیم داشتند. دولت ساسانی از این نیروی عظیم اجتماعی به نفع خود استفاده کرد و با اعاده حیثیت و بخشیدن امتیازات فراوان مادی و معنوی به ایشان از پشتیبانی این طبقه بهرهی کامل برد. ساسانیان به خوبی تشخیص داده بودند که تشکیلات نیرومند و منظمی چون طبقه ی روحانیون برای پشتیبانی از سلطنت امری ضروری است. «روحانیون زرتشتی دولتی در داخل دولت تشکیل می دادند. مغان (مَگو، موگ) برای خود سلسله مراتبی داشتند. ظاهراً هر ناحیهای حوزهی روحانیت یک مغ بزرگ (مَگوپَتْ ، موگپت، موبذ) نیز بود.
در رأس همه موبدان، موبذان بزرگ و یا موبذان موبذ قرار داشت که یکی از اشخاص بسیار مهم در سر تا سر مملکت بود.» شخص موبذان موبذ توسط شاه انتخاب می شده است. «پست ترین و متعدد ترین مرتبه این علما صنف مغان بود. پس از مغان، موبدان و هیربدان و سایر اصناف روحانی» بودند.
نمونه بارز اقتدار و اهمیت این طبقه را در دو شخصیت دوران اولیهی حکومت ساسانی، یعنی تنسر و سپس کرتیر مشاهده میکنیم؛ که اولی هیربدان هیربد در دورهی اردشیر و دیگری هیربدان هیربد در دورهی شاپور و سپس چهار تن دیگر از شاهنشاهان ساسانی بودند؛ این روحانیون نفوذ زیادی بر مردم داشتند. از آنجایی که دین از هر جهت ملی بود، روحانیون میتوانستند با همدستی نجبا و بزرگان روزگار پادشاهان را سیاه کنند؛ و «اردشیر با شمّ سیاسی خود به زودی این خطر را احساس کرد و دریافت که این رکن سازنده می تواند ویرانگر نیز باشد. بدین دلیل از همان ابتدا در صدد چاره جویی و محدود ساختن قدرت روحانیون برآمد. از قول وی نقل شده: «پادشاه نباید اجازه دهد که زاهدان و نیایشگران و گوشه گیران بیش از او هواخواه دین نموده شوند، و نگهدار آن جلوه کنند» و نیز «بدانید که بیمناکترین گزندها که از زبانها به شما رسد، نیرنگ دینی است.»
اردشیر راه مبارزه با قدرت روحانیون را در این دید که همچنان خود را هواخواه و نگهبان دین معرفی کند. او پریستار معبد آناهیتا در شهر استخر باقی ماند و در عین حال که شاه بود، بَغ نیز بود. به همین خاطر است که شاه ساسانی نه تنها رئیس و نگهبان دین می باشد بلکه به عنوان برگزیدهی اهورمزدا در زمین فرمان میراند؛ و اهورمزداست که حلقه ی شاهی را به او هدیه می دهد ولی راهکارهای اردشیر و شاپور چندان مؤثر واقع نشد. این روحانیون که تنها مبلغین دین ملی زرتشتی بودند با به سلطنت رسیدن پادشاهان ضعیف النفس دست به کار می شدند. برای به دست آوردن مقام و ثروت بیشتر، بدعتها و خرافات زیادی را وارد دین کردند و برای لحظه لحظه ی زندگی مردم برنامه ریزی کردند. به طوری که کم کم قدرت اختیار و تصمیم گیری از مردم گرفته شد و سمت و سوی جبر به خود گرفت. شاید به همین دلیل باشد که سقوط ساسانیان را با تحلیل های افسانه ای به خواست خداوند ارجاع می داده اند. چرا که پیش از آن زندگی روزمره ایشان از پیش تعیین شده بود.
در دوران چهل ساله شاهنشاهی اردشیر دوم، شاپور سوم، بهرام چهارم، یزدگرد اول کشمکش بین دستگاه سلطنت ساسانی و مغان افزایش یافت. چرا که این پادشاهان برای جلب نظر امپراتوری روم از مسیحیان حمایت میکردند و «نهایتاً موجب پریشانی امور و کودتاهای مذهبی علیه قدرت سلطنت ساسانی میگردید و بیشتر به یک رقابت فشرده و قدرت طلبانه در رأس نظام ساسانی منجر می شد.» مغان از فقدان امتیازات و قدرت های خود سخت بیمناک بودند به همین خاطر به محض اینکه شاه در برابر ادیان دیگر تسامح نشان می داد، واکنش سختی از خود نشان میدادند؛ زیرا اقتدار دین برای آنان قدرت و اعتبار به ارمغان می آورد. در اواخر دورهی ساسانی خصوصاً بعد از خسرو پرویز آشفتگی و فساد در دربار این امکان را ایجاد کرده بود که روحانیون با آزادی عمل بیشتری دست به تعقیب ملحدان دینی بزنند ولی کم کم مجاب شدند که اقتدار دین بر پایهی تمرکز قدرت معنا میگیرد. به همین دلیل با نجبا و بزرگان هم راستا شده و نبیرهی خسرو که در معبد مقدس استخر بزرگ شده بود را بر تخت نشانیدند.
مابین طبقه روحانیون و ارتش یا سپاه تقسیمات دیگری دیده می شود که به نظر می رسد از زمان پارتی ها مانده و ساسانیان آن را حفظ کرده اند، که به شرح زیر می باشد:
شهرداران (شَتْرَتاران) یعنی مملکتداران: در دولت ساسانی، اینها لقب شاهی داشتند و شاهنشاه مشروط بر آنکه شهرداران خراج سالانهی خود را بپردازند و در مواقع لزوم برای پادشاه سپاه بفرستند، شاهی را در دودمان آن ها موروثی کرده بود؛ مثل حیره و ارمنستان.
ویسپوهران: شامل هفت طایفه و دودمان ممتاز بودند که سه خانوادهی آن از عهد پارتیان جزو نجبا بوده اند. رؤسای اینها شغل مخصوصی داشتند که موروثی بود.
بزرگان (وَزُرگان) اینها از نژادان بودند که مناصب اداری مهم را در دست داشتند و رؤسای ادارات و وزیران از بین اینان تعیین می شده اند.
آزادان : اسواران سپاه از بین این طبقه انتخاب می شده است.
2-2-5-2- طبقه سپاه و سپاهیان
اصطلاح سپاه در زبان پهلوی ارتشتار است، معنی اصلی آن "ایستاده بر گردونه" است.» در منابع ایرانی و غیر ایرانی رنگ جامه های سپاهیان سرخ یا میگون بوده است به طوری که «در کتاب بُنَدهشن آمده است: «وی نیک جامه ای زرین و سیمین بر تن کرد که با سنگ های گران بهای ارغوانی و چند رنگ تزئین شده که این جامه ی سپاهیگری است.» موقعیت سپاه در طبقات چهار گانه ساسانی در شگندگمانیگ وزار، به این صورت آمده است: «در عالم صغیر یعنی انسان: اورمزد، آن به همان گونه آشکار ساخت که چهار طبقه در جهان پدید آورد، به گونه ای که سر آن طبقه ی دین مردان، دست های آن طبقهی سپاهیان، شکم آن طبقه ی کشاورزان و پاهای آن طبقه ی پیشه وران است.» وظیفه ی سپاهیان در کتاب پهلوی مینوی خرد چنین آمده است: «وظیفهی سپاهیان ستیز با دشمن است تا کشور و سرزمین خود را آرام نگاه دارند.» هسته منظم سپاه به وسیله ی خسرو انوشیروان به وجود آمد. چرا که خسرو میخواست ارتش منظمی داشته باشد که از پادشاه حقوق و مزد بگیرد و اوامرو فرامین او را اطاعت کند. انوشیروان میگفت: «پادشاهی به سپاه است و سپاه بمال و مال بخراج و خراج به آبادی و آبادی به عدل و عدالت به اصلاح عمال است و ...» ارتش ساسانی پیش از این از یک عده سربازان چریک تشکیل میشد و قوای اصلی آن سواره نظام بود که از آزادها ترکیب یافته بود. افراد پیاده ای نیز وجود داشتند که «گروهی از کشاورزان نگون بخت بودند که به دنبال قشون صرفاً به منظور خراب کردن دیوارها و جمع کردن کشتگان و خدمت به جنگجویان در حرکت بودند.» این سربازان چریک به هیچ وجه قابل اعتماد نبودند، چرا که بودن یا نبودنشان در سپاه به اختیار خودشان بود. در بعضی موارد به محض مواجه شدن با دشمن میدان جنگ را خالی می کردند. «درین میان سواران کوشانی و خیونی و سواران ارمنی، سواران سیستانی، جنگجویان قفقازی و دیلمی و کادوسی غالباً در جنگ ها منشأ خدمات عمده ای می شدند.»
در قدیمترین اسناد دورهی ساسانی، یعنی کتیبه های قرن سوم میلادی، بزرگترین درجه نظامی «رئیس سپاه، فرمانده» (فارسی میانه سپاهبد و پارتی سپاذبَدَ) بود.» از آنجایی که اکثر شاهان ساسانی خود به شرکت در جنگ علاقه ی شدیدی داشتند به نظر نمی رسد رئیس سپاهیان با ایران سپاهبد چندان قدرت و استقلالی داشته باشد.
روند تاریخی ساسانی در رابطه با سپاه توجه ما را به مواردی چند جلب میکند؛ شاپور سوم از جمله پادشاهانی است که در پی شورش سپاهیان کشته شد. بعد از او بهرام چهارم نیز در شورش سپاهیان کشته میشود. این دو فرد در یک نکته با هم اشتراک داشته اند و آن هم حمایتی بوده که از مسیحیان برای جلب نظر بیزانس میکرده اند. احتمال میرود عامل تحریک سپاه موبدان و روحانیون بوده باشند. همانطور که بهرام چوبین با نشان دادن هدایای ارسالی از طرف هرمزد چهارم توانست به سادگی سپاه را تحریک کند و به شورش وا دارد. می توان گفت به همان اندازه که قدرت سپاه همچون خون در شریانهای امپراتوری ساسانی بوده به همان نسبت با تلنگری از جانب قدرت طلبان به سمت و سویی مخالف در میآمده و هرج و مرج را تشدید میکرده است.
خسروانوشیروان عنوان سپاهبذ را لغو کرد و تمام کشور را به چهار قسمت پادوس، نیمروز، خراسان و خوربران تقسیم کرد. «با این ارتش از پادشاهان ساسانی آنها که قدرت فرماندهی داشتند، نه فقط طوایف مهاجم شرقی و امپراطوران متجاوزگر روم و بیزانس را از تجاوز به ایران باز میداشتند بلکه تحریکات داخلی نجبا و مدعیان سلطنت را نیز دفع میکردند و با محدود کردن نفوذ نجبا و موبدان قدرت خود را همچنان در حدّ قدرت مطلقه نگه میداشتند.» و کریستنسن در این رابطه معتقد است «علت اینکه قومی وحشی چون عرب بیابانی، در ظرف مدت قلیلی توانست که دولتی صاحب تأسیسات نظامی مانند دولت ساسانی را از میان بردارد، اغتشاش و فسادی بود که بعد از خسروپرویز در همه ادوار ایران رخ داد. این احوال نتیجه سیاست نظامی جدیدی بود که از زمان انوشیروان در پیش گرفتند. تحولاتی که در طی این مدت رخ داد، کشور را به طرف تسلط سرداران لشکر سوق میداد. هر سپاهبد یا والی ایالت خود را مانند روزگار قدیم، به منزلهی اقطاع وتیول موروثی تصور میکرد و خود را از ملوک الطوایف قدیم میشمرد، مخصوصاً پس از آنکه خاندان سلطنتی به انحطاط کامل افتاد، این تصور قوت گرفت.»
سپاه در اواخر ساسانی چنان قدرت گرفت که چند تن از آنان (بهرام چوبین، شهروراز، فرخ هرمزد) بی محابا بر تخت سلطنت تکیه زدند. قبل و بعد از خسرو پرویز، قبل از خسروپرویز که بهرام چوبین، خسرو را شکست داد و تاج و تخت را تصرف کرد و بعد از خسروپرویز به دنبال جنگ های فرسوده ساز، سپاه که از بیخ و بن اعتبار و حیثیت خود را از دست داده بود برای دلجویی از خود تخت پادشاهی را غضب میکرد. احتمالاً در اواخر دوره ی ساسانی به دلیل آشفتگی اوضاع، حقوق سپاه پرداخت نمیشده و این خود رذایل سپاه را فراهم میکرده است. در کتاب مینوی خرد چنین آمده است: «عیب های سپاه عبارت اند از ستم ،آزار، پیمان شکنی و نابخشایندگی، زنبارگی، تکبر و خوار داشتن دیگران است.»
3-2-5-2- طبقه دبیران و کاتبان
واژهی فارسی دَبیر، از دِبیر فارسی میانه یا پهلوی و آن از دپیره فارسی باستان گرفته شده است. ساسانیان دیوان را همانند دیگر نهادهای اداری از پارتیان گرفتند. با وجود اینکه در طبقهی سوم جامعه قرار میگرفتند ولی در همه دوران ساسانی نقش مهمی را ایفا میکردند و واسطه بین پادشاه و طبقات جامعه بودند. نامِ شماری از ایشان در کتیبههای شاهان ساسانی آمده است. وظیفهی مهم و حساس نوشتن رسائل شاه و کتاب فرامین، احکام، خطابهها و اندرزها، نصایح و وصایا با دبیران بود و از آنان به خودی خود یک سیاستمدار واقعی ساخته بود. آنان در وقایع دوران ساسانی نقش مهمی داشتند. در مکاتبه با دشمنان و معارضان پادشاه بایستی به مقتضای مقام گاهی عادلانه و مسالمت آمیز بنویسند و زمانی نیز به تهدید و تخویف بپردازند. اما اگر در مصافی، خصم برتری می یافت، حیات دبیران بر باد می رفت؛ چنانکه شاپور پسر اردشیر اول، داد بنداد منشی آخرین پادشاه اشکانی را به دست خود هلاک کرد، زیرا که از جانب پادشاه خود نامه اهانت آمیز به اردشیر نوشته بود.» اغلب دبیران ساسانی دو زبانه بودند که به عنوان مترجم کار میکردند میتوان کتیبه های شاهان اولیه ساسانی که به زبان پارتی و یونانی ترجمه شده و یا از دبیرانی که برای ارتباط برقرار کردن با دولتهای دست نشاندهی حیره در دربار ساسانی بودند را مثال زد. دبیران می توانستند نام خود را در انتهای کتبیه ها ثبت کنند. برخی از دبیران، سپاه را به هنگام نبرد همراهی می کردند و فرمانده سپاه با آنان مشورت میکرد. «قدیمیترین مدرک در این مورد، حضور دبیرانی چند در لشکر کشی شاپور اول به دورا اورپوس است.» «گاهی چنین دبیرانی مسئول گزارش به شاه بودند و نقش چشم و گوش وی را بازی میکردند، زمانی که بهرام چوبین، فرمانده ی معروف هرمزد، بر شاه خشم گرفت بر آن شد تا بر او بشورد، یزدَک دبیر، به همراه دبیری دیگر شبانه گریختند تا شاه را آگاه کنند.» و «در واقع حیثیت دبیران در این دوران تا حدی بود که حتی در انتخاب پادشاه هم رئیس این طبقه – ایران دبیر پد، دبیران مهشت- در ردیف موبدان موبد رئیس روحانیون کشور و ارتشتاران سالار رئیس طبقهی جنگجویان- نقش قابل ملاحظهای داشت.» این ها همه نشان دهندهی این است که دبیران در آشفتگی اوضاع و دست به دست گشتن شاهزاده ها بی تأثیر نبودند. وقتی دستگاه دیوان – که دستگاهی دقیق و پیچیده است- تأمینکنندهی بسط قدرت مطلقه پادشاهان است روشن است که در کوچکترین حوادث دستگاه حکومتی مطلع و دخیل هستند. نوشتن نامه تنسر در دوره ی انوشیروان و بعد نسبت دادن آن به دوره ی اردشیر بعید نیست توسط همین دبیران صورت گرفته باشد. احتمالاً دبیران محرمان پادشاهان بودند و همیشه در کنار ایشان حضور داشته اند. برداشتن و گزاردن پادشاهان زیر نظر دبیران صورت میگرفته و طرف شور پادشاهان و حتی بزرگان و روحانیون نیز بودهاند. نظرات مثبت و منفی روحانیون و بزرگان و حتی مردم احتمالاً توسط اینها به خداینامه ها انتقال یافته است.
4-2-5-2- توده ملت
تودهی ملت شامل دهقانان، کشاورزان، صنعتگران و پیشه وران بوده است. اغلب، به جز دهقانان که جزو نجبای دستهی دوم محسوب می شدند و یا صنعتگران که با تاجرهای هندی و چینی و .... تجارت میکردند، زندگی فلاکت باری داشتند. «واژه ی فارسی دهقان، معرب سریانی است که از صورت پهلوی دهگان وام گرفته شده و صورت قدیمیتر آن واژهی دَهیگان است. معنای اصلی دَهِگان (متعلق به ده) است. ده در این واژه به معنی روستا نیست بلکه معنای اصلی آن (سرزمین، کشور) و برآمده از فارسی باستان است.» وظیفهی دهقانان و فرزندانشان، اداره امور ده بوده و رعیتها ناگزیر از پیروی فرمان دهقانان بودند اما جایگاه دهقانان فروتر از مقام زمین داران آزاده به نظر میرسد. دهقانان، نمایندگان حکومت در میان روستاییان بودند و وظیفه ی اصلی آنان جمع آوری مالیات بود. دهقانان به منزلهی چرخهای ضروری کشوربوده اند و در دیه خود کشاورز درجه اول محسوب میگردیدند. پس دهقانان در مقابل زارعان، آن موقع و مقامی که نجبای املاک داشته اند را دارا نبودند ولی در اواخر دوره ساسانی چنان قدرت میگیرند که یزدگرد سوم ازآن ها یاری میجوید «چنین بود که بعد از شکست یزدگرد در نهاوند، به اصفهان رفت و مَطیار (مهریار) دهقان ارجمند اصفهان نخست عهد کرد وی را یاری کند، اما پیمان گسست، پس شاه به کرمان رفت و از دهقان کرمان یاری خواست، اما در خواستش سودی نداشت. سرانجام به مرو رسید و به یاری دهقان مرو، ماهویه، امید بست اما در آنجا کشته شد.» البته درخواست یزدگرد به منزله ی قدرت یافتن دهقانان نبوده بلکه به دلیل ناچاری یزد گرد بود و عدم کمک دهقانان احتمالاً تأیید این نکته است که دهقانان برخلاف دورهی پس از اسلام خود را درگیر اوضاع سیاسی نمیکرده اند و در سیاست نقش عمدهای نداشتند و همچنین دهقانان به دلیل آشفتگی و هرج ومرج، خود در فلاکت و بدبختی بودهاند و توان همیاری با یزدگرد را نداشتهاند و یکی از دلایل پیشرفت کشاورزی در ایران، با وجود به وفور زمینهای لم یزرع، توجهی است که دین ملی زرتشتی به کشاورزی داشته است. «در عصر ساسانی برخی از کشاورزان دارای زمین شخصی بودند و گروهی از آنان برای استفادهی بیشتر به صورت جمعی زراعت میکردند. مالکین بزرگ طبقاتی زمین های خود را به کشاورزانی که درآمد کمتری داشتند، اجاره می دادند و کشاورزان مستأجر هم که ناچار به پرداخت مالیات مقرر بودند، ناگریز زمین اجارهای را به مزرعهای حاصلخیر مبدل می ساختند. این در حالی بود که کشاورزی با توصیه های دینی امری مقدس به شمار میآمد.» کشاورزان را برای بیگاری به دنبال سپاه راهی میکردهاند. «گروهی از کشاورزان نگون بخت بودند که به دنبال قشون صرفاً به منظور خراب کردن دیوارها و جمع کردن کشتگان و خدمت به جنگجویان در حرکت بودند.» شهرهای ایران عهد ساسانی مرکز پیشه ها و بازرگانی بود. بازار قلب این شهرها را تشکیل می داد و کالاها و مصنوعات گوناگون از اکناف کشور به آنجا حمل میشد. همچنین «منابع موجود از روابط تجاری سخن میگویند که از طریق آسیای میانه یا خاور دور و هندوستان و جزیره سیلان و عربستان جنوبی برقرار بود.» بازرگانان و پیشه وران همانند کشاورزان تنها در سایه آرامش و امنیت حیات داشتند و در سیاست هیچگونه دخالتی نداشتند و در اواخر دوره ی ساسانی به دلیل آشفتگی اوضاع، سیل و قحطی که از زمان خسرو پرویز به بعد روی داد روی خوشی را ندیدند