دانلود پیشنه و ادبیات نظری بهداشت روانی و سلامت روانی

تحقیق پیشنه و ادبیات نظری بهداشت روانی و سلامت روانی (docx) 33 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 33 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه تحقیق بهداشت روانی وسلامت روانی فصل دوم: تاریخچه بهداشت روانی پیشینه تحقیق تعریف سلامت روانی و نظریه های ارائه شده عوامل موثر در سلامت روانی انسان 10-هدف اصلی بهداشت روانی و دیدگاههای روان تحلیگری و انسانگری در مورد بهداشت روانی 11-الگوی شخصیت سالم از دی دگاه پرلز 12-دیدگاه اریسکون در مورد مشخصات افراد سالم فهرست مطالب 13-دیدگاه انجمن ملی بهداشت جهان درباره افراد دارای سلامت ذهنی و روانی 14-دیدگاه نظرهای نظری درباره سلامت روانی الف ـ نظریه سیستم ها ب ـ ودیکود اکولوژیکی ج ـ مفهوم تعادل حیاتی تاریخچه: اگر چه وجود بیماری های روانی در جوامع مختلف از قرنها پیش مورد تایید قرار گرفته است اما در طی قرن حاضر که روشهای آماری برای برآورد نمودن حجم این مشکلات مورد استفاده قرار گرفت. در قرن 19 علوم و تکنولوژی پیشرفت قابل توجهی کرد و انقلابات اجتماعی زیادی بوجود آمده و بعلّت تحوّلات اجتماعی، علم پزشکی جزو علوم انسانی و روان شناسی و مسایل روانی بعلت پیدایش دانشگاهها مسئله روز شد و مکاتبات مختلف علمی در زمینه روانپزشکی و روان شناسی بوجود آمد که به علّت گستردگی آنها از ذکرشان صرف نظر می شود. ولی نتیجه کلی آنها پیدایش روانیزشکی به شکل امروزین است. به منظور انجام این تحولات در سال 1930 اولین کنگره بین المللی بهداشت روان با شرکت نمایندگان 50 کشور در آمریکا تشکیل شد و بعلت بروز جنگ جهانی دوم تشکیل کنگره های بعدی به تعویق افتاد و نهایتاً در سال 1948 سومین کنگره بین المللی بهداشت روان در لندن تشکیل و اساس فدراسیون جهانی بهداشت روانی بینانگذاری شد و در همان سال این فدراسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو و سازمان جهانی درآمد. (میلانی فر، بهروز، بهداشت روانی، انتشارات رشد سال 1372) در قرن بیستم با امروزین شدن رشته های مختلف علمی دانش همه گیر شناسی نیز تحول پیدا کرده و شیوه هایی جهت بررسی وتحقیق بیماریها ابداع شد که با گذشت زمان این شیوه ها نیز تکامل یافته و کاملتر شد. بر همین منوال نتایج مختلفی که در طی دوره های زمانی مختلف و یا در مکانهای مختلف بدست آمده با همدیگر مغایرت دارند و در این زمینه تحقیقات دیگری جهت جمع بندی و نتیجه گیریهای کلی بر روی تحقیقات قبلی آمده صورت گرفته که از آن جمله می توان کاردورنوند (Dohrenwend) اشاره کرد. وی در مروری که بر مطالعات همه گیر شناسی اختلالات روانی، این مطالعات را به سه گروه تقسیم می کند: گروه اول ؛ اکثراً در نیمه اول قرن 20 و قبل از وقوع جنگ جهانی دوم صورت گرفته است محققین این دوره در زمینه یابی در جامعه بیشتر به گزارشهای مراکز درمانی، پرونده های بیماران و اطلاع دهندگان کلیدی متکی بوده اند . گروه دوم ؛ به دنبال جنگ جهانی انجام گردیده و همانند بیشتر مطالعات انجام شده در کشورهای اروپایی و آسیا یک روانپزشک و یا تیم تحقیق با تمام افراد مصاحبه کرده و تشخیص موارد بر اساس مصاحبه داده شده است دورنوفد درمقایسه مطالعات انجام شده قبل و بعد جنگ جهانی دوم مطرح نمود که میانگین شیوع انواع اختلالات روانی در 16 بررسی دوره اول برابر 6/3% ودر 60 تحقیق دومین دوره 20% بوده است. سومین گروه شامل مطالعات همه گیر شناسی در طی دو دهه گذشته بوده که از اواخر سالهای دهه 1970 شروع شد و محققین سعی نمودند او از وسایل و ابزارهای معتبر و استاندارد و مصاحبه های بالینی بر اساس ملاکهای تشخیص طبقه بندی ها استفاده نمایند. در مطالعات بدست آمده از مرور مطالعات همه گیر شناسی اختلافات روانی در کشورهای مختلف جهان که در آنها از آزمونها و ارزیابی بالینی استفاده شده ـ میزان شیوع اختلالات بین 40 ـ 10% در نوسان بوده است (باقریو عباسی و همکاران، بررسی همه گیر شناسی اختلالات روانی در مناطق روستایی یزد. فصلنامه اندیشه و رفتار سال اول شماره یک 1373 ص 42ـ32) بخشی از تفاوتهای موجود به روش شناسایی بیماران مربوط می شود. بهره گیری از روشهای پژوهشی یکسان و آزمونهای غربالگری معتبر و پایا روش کاملاً مناسبی برای از میان برداشتن تفاوتهای یاد شده به نظر می رسد. به کاربردن این آزمونها دارای برتریهایی به شرح زیر است: به تعد اد بیشتری از آزمودنی ها می توان دست یافت. روش نسبتاً ارزانی است و وقت گیرنیست. این آزمونها عینی هستند و نمره گذاری بر قضاوت ذهنی آنها متکی نمی باشد. مشکلات مربوط به بهره گیری از ملاکهای متفاوت بین مصاحبه گران وجود ندارد. قبل از آنکه در مورد اطلاعات اخیر که با استفاده از شیوه های روش شناختی جدید استاندارد شده صورت گرفته بپردازیم لازم است توضیح مختصری نسبت به ابزارهای تحقیق طراحی شده جدید و ویژگیهایی که بایستی داشته باشند و مسایل و موانع خاصی که در جهت طرح اینگونه ابزراها در رابطه با بیماریهای روانی وجود دارند ارائه گردد. برای اندازه گیری و تعیین ویژگی پدیده های هر شاخه علمی روشهایی بوجود آمده است. در مقایسه با سایر رشته های طب بعلت آنکه بیماریهای روانی را نمی توان با پارامترهای زیست شناسی و فیزیولوژیکی مانند فشار خون و آنالیز ادراری مورد ارزیابی قرار داد و روانپزشکی در وضعیت نامساعدی بسر می برد در نتیجه پژوهشها بسمت استفاده از معیارهای بنام مقیاس مدرج (RatinGscal) که به منظور تبدیل علایم بالینی یک شخص در یک مقطع زمانی و یا تکمیل اطلاعات بیماری معاینه فیزیکی شده است بکار می رود. چنین کاربردهایی هم برای مراقبتهای بالینی و هم مقاصد پژوهش می تواند مهم باشند اگر چه بیشتر برای مقاصد پژوهش کاربرد یافته اند. از بین هزاران ابزار مختلف طراحی شده که هر کدام مزایا و معایبی را برای خود دارا هستند پژوهشگران مجبورند یکی را برای خود انتخاب کنند برای آنکه ابزار انتخاب شده برای مقاصد تحقیق کامل باشد وجود بعضی از ویژگیها در آن را بایستی در نظر داشت . میزان توانایی انتقال اطلاعات ثابت و قابل تجدید یک ابزار را پایایی (riability) آن تست می گویند که می تواند به طرق مختلف مشخص شود. وقتی یک ابزار یک بعد خاصی مثلاً ضریب هوشی با شدت افسردگی باشد پایایی آن به صورت ضریب همبستگی یا (r) که عددی از صفر تا یک است نشان داده می شود. که نمره صفر به معنای آن است که ابزار در افتراق آن یک مورد از دیگری ناتوان است و نمره 1 به معنای آن است که نمرات بدست آمده توسط پایا ثابت است. آزمونهای دیگر مانند ابزارهای تشخیصی سعی دارند که فرد موردآزمون را در یک گروه تشخیص خاص قرار دهند و برای نشان دادن پایایی این گونه ابزارهای قیاسی بیشتراز ضریب کاپا (k) استفاده می شود و این ضریب بیانگر این واقعیت است که میزان زیادی از توافق بواسطه شانس حاصل می شود. ضرایب بالای 80 دردص برای آزمونها ضرایب خوبی محسوب می شوند. ضریب کاپای بالای 75% بعنوان عالی و زیر 40% به عنوان ضعیف تلقی می شود. اعتبار یا ValiDitty یک تست شاخص کارایی آن است که در رابطه با قدرت نسبی آزمونی که برای اندازه گیری خاصی طرح شده است داده می شود. ارزش یک آزمون برای یک محقق توسط اعتبار آن مشخص می شود اگر چه یک آزمون بدون پایایی نمی تواند معتبر باشد ولی واقعیت امر آن است که پایا نمی تواند گویای اعتبار آزمون باشد. به عنوان مثال یک آزمون ممکن است دارای سیستم نمره بندی که حاوی قواعد نسبتاً ساده ای است مانند بخش پدیده های بالینی که به منظور اندازه گیری آن طراحی شده ناتوان خواهد بود. آزمونهای روانپزشکی دارای شباهتهای مهمی با آزمونهای روانشناسی می باشند. اختلاف این دو چندان روشن نبودند و اغلب نیز نیازی به افتراق نیست. بعلا وه آزمونهایی مانند Scl90,MMPI برای هر دو منظور به کار می رود آزمونهای خود ارزیاب (SelfratinG) نقش مهمی در ارزیابی آسیب های روانی دارند. اولاً آنها از نظر آنکه به زمان و نیروی انسانی کمتری نیاز دارند اقتصادی بوده و به همین جهت برای مطالعات غربالگریبا پژوهشهای همه گیر شناسی قابل استفاده هستند. بعلاوه آنها نسبت به آزمونهایی که توسط مصاحبه گر تکمیل می شوند دارای سوالات بیشتری بوده و همچنین برای موضوعاتی که ممکن است نسبتاً کمتر رخ بدهند می توانند غربالگیری کنند. آزمونهای خود ارزیابی همچنین در سنجش مسائلی که مربوط به وضعیتهای درونی خود هست نیز سودمند هستند این آزمونها دارای معایبی می باشند برای مثال ارزیابی پایایی آنها مشکل است. بیمارانیکه از وضعیتهای پاتولوژیک شدید رنج می برند نیز ممکن است فقط آنرا تکمیل کنند برخی از مطالعات انجام شده به منظور مقایسه آزمونهای خود ارزیابی با آزمونهای که توسط مصاحبه گرتکمیل میشودنیز نسبت به توافق پایین را گزارش کرده اند وجود و یا عدم وجود علایم را بیمار ممکن است منصفانه و دقیق پاسخ دهد ولی برای دادن نمره به شدت علایم ممکن است مشکل داشته باشد. بعلاوه بیماران که بینش ضعیفی نسبت به بیماری خود دارند ممکن است از نشانه های وجود بیماری در خود غافل باشند. scl-90 این پرسشنامه در ارزیابی طیف وسیعی از سایکوپاتولوژی ها در افراد به بیماری های مختلف استفاده شده است این آزمون شامل 90 سوال است که می تواند در کمتر از نیم ساعت تکمیل شود. انواع کوتاه تر آن نیز طراحی شده است که شامل 71 با 64 یا 58 سوال است. سیستم نمره بندی در scl-90 شامل نه گروه علایم است که شامل: جسمی سازی ـ وسواس اجبار ـ حساسیت بین فردی ـ افسردگی ـ اضطراب ـ پرخاشگری ـ ترسهای مرضی ـ افکار پارانوید و وران پریشی می باشد و همچنین سه اندکس کلی دارد. تمرکز بر وضعیت جاری فرد است هر سوال بسته به شدت آن از 4ـ1 نمره ندی می شود. آزمون فوق در مطالعات درمانی مختلف بکار برده می شود که معمولاً اسکینر و فرنی و افسردگی بوده است و اعتبار آن به خوبی ثابت شده است. پرشنامه سلامت عمومی GHO: این ابزار به طور وسیعی به منظور نحوه اندازه گیری با الگوی بیماریهای روانی در جمعیتها بکارگرفته شده است. اشکال مختلف آن وجود دارد و برای تکمیل نوع 60 آن نیاز به 12-10 دقیقه وقت است در هر سوال از جهت داشتن علامت خاصی در چند طی هفته اخیر مورد سوال.اقع می شود و پاسخ های مثبت نمره کلی GHO را تعیین میکند. تحقیقات چندی در جهت ارزیابی اعتبار آن صورت گرفته و حاکی از آنست که در مجموع و به حق این پرسشنامه دارای حالت و ویژگی در تعیین وجود سایکو پاتولوژی است. (POMS): این پرسشنامه اساساً برای پژوهش در بیماران نوروتیک طراحی شده است و گاهی در پیگیری افسردگی و اضطراب طیف وسیعی از اقدامات بکاررفته است. فرد موضوع سوالات را از نظر شدت به صورت چهار نمره ای پاسخ می دهد و این آزمون در زمینه تنش ـ خشم ـ افسردگی ـ توان و خستگی نمره بندی شده است. در مروری بر مقالات که در طی سه دهه گذشته انجام شده نشان می دهد که میزان شیوع اختلالات روانی در کشورها و فرهنگ های مختلف به علت تفاوت در روشهای نمونه گیری ـ متنوع بودن ابزارهای مورد استفاده تکنیکهای مختلف مصاحبه و نوع نظامهای طبقه بندی متفاوت گزارش گردیده است. مطالعات متعددی تا کنون در کشورهای مختلف جهان در زمینه عوامل موثر بر سلامت روانی دانشجویان، نحوه سازگاری با محیط دانشگاه و بیماریهای روانی در آنها انجام گرفته است از جمله در زمینه جدایی از والدین و سازگاری با محیط دانشگاه و نحوه برخورد با استرسهای محیطی (رتکا 1990) ولج موس وبتر (1991) کنی و دونالدسون (1991) پسی لی (1990) افسردگی و اضطراب دانشجویان (ابراهیم 1990 ـ اهدی 1368 ـ سلیمان پور 1369 ـ فلاحی (1370) و در مورد سلامت روانی (چان و همکاران 1983) گراتئز 1991، باهار و همکاران 1992) مطالعات مختلفی در دسترس می باشد. همچنین کافی. بوالهری و پیروزی (1373) در بررسی وضع تحصیلی و سلامت روانی دانشجویان ورودی سال تحصیلی 73ـ72 چهار دانشکده علوم فنی ـ هنر ـ ادبیات دانشگاه تهران که با استفاده از آزمون scl-90-R انجم گرفت نشان دادند که در بدو شروع تحصیل از نقطه نظر سلامت روانی بین دانشجویان تهرانی و شهرستانی، دانشجویان دختر و پسر، دانشکده ها سهمیه قبولی پذیرفته شدگان تفاوت مهنی داری وجود ندارد. در این بررسی میانگین نمره دانشجویان شهرستانی در تمام ابعاد آزمون به استثنای پرخاشگری بیش از دانشجویان تهرانی بود. نمره کل آزمون دانشجویان پسر بالاتراز دانشجویان دختر بوده اما تفاوت معنی داری بین آنها مشاهده نگردیده است (کافی و همکاران بررسی وضع تحصیلی و سلامت روانی گروهی از دانشجویان ورودی 73ـ72 دانشگاه تهران انتشارات واحد پژوهش دفتر مشاوره دانشجویی دانشگاه تهران) در تحقیقی که توسط باقری و همکاران در سال 1373 به منظور بررسی وضعیت سلامت روانی دانشجویان ورودی دانشگاه تهران صورت گرفته از فرم 12 سوالی که این پرسشنامه استفاده شده است که میزان اختلالات روانی 5/16% گزارش شده است در این تحقیق 2321 نفر از دانشجویان پذیرفته شده بطور تصادفی از بین 4100 دانشجو انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند که نتایج حاصله تحقیق حاکی از آن بوده است که 30% پذیرفته شدگان از احساس غمگینی و افسردگی و 8/26% از تحت استرس بودن ر رنج بونده اند 3/ 4 % آنها سابقه بیماریهای عصبی روانی را در گذشته خود ذکر و همچنین پذیرفته شدگان که با اولین بار و بیش از سه بار حضور در کنکور سراسرس به دانشگاه راه یافته اند از نقطه نظر سلامت روانی تفاوت معنی داری مشاهده می شود. عمده ایراد وارده به تحقیق فوق آن است که چون مطالعه ای در زمینه ارزیابی اعتبار روانی آزمون G11Q12 صورت نگرفته لذا نتایج بررسی فوق از اعتبار چندانی برخوردار نبوده و همچنین نمی توان آن را به جوامع دیگر تعمیم داد (باقری عباسی ـ همکاران، بررسی وضعیت سلامت روان دانشجویان ورودی سال تحصیلی 74ـ73 دانشگاه تهران. فصلنامه اندیشه و رفتار سال اول شماره چهار، 374 صفحه 39ـ20 بالاهنگ و همکاران د رمطالعه ای که با استفاده از GHQ در شهر کاشان در سال 74 داشته اند میزان شیوع اختلال روانی را 75/23 گزارش کرده اند. آنها بعداز غربالگری استفاده از سیاهه مصاحبه بالینی بر اساس ملاکهای تشخیص DSM-3-R تنظیم می شود افراد مشکوک را مورد بررسی قرار می دهند و در نتیجه اعتبار و پایایی پرشنامه فوق نیز تعیین می شود. براساس تحقیق فوق میزان شیوع اختلالات خلقی 75/11% و اختلال اضطراب 08/8% برآرود شده. همچنین ارتباط معنی داری بین متغیرهای سن و جنس ـ تحصیلات ـ وضعیت تاهّل ـ وضعیت اشتغال و سابقه بیماری روانی در خانواده فرد مورد بررسی یا میزان ابتلای ایشان به بیماری روانی گزارش کرد و در بررسی پایایی پرسشنامه سلامت عمومی 28 سوالی با روش بازآزمایی معنی داری را بالاتر از 001/0 نشان دادند. حساسیت 88% و ویژگی 78% برای مردان با نقطه برش 22 و حساسیت 88% و ویژگی 79% برای زنان با نقطه برش 21 عنوان شد. همچنین شیوع اختلالات 5/31% و برای مردان 2/15% گزارش نمودند (بالاهنگ ـ و همکاران، بررسی همه گیر شناسی اختلال روانی در شهر کاشان ـ فصلنامه اندیشه و رفتار، سال دوم، شماره 4 ـ1375 ص 27ـ19 صداقتی (1376) نیز به منظور بررسی سلامت روانی دانشجویان ورودی سال 77ـ1376 دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی 998 نفر از کلیه رشته های پذیرفته شده را با آزمون GHQ 28 سوالی و بررسی مشخصات دموگرافیک مورد آزمون قرار داد. نتایج حاصله از این تحقیق حاکی از شیوع اختلالات در بین این دانشجو.یان 75/12% می باشد که در این بین بیشترین شیوع مربوط به دانشجویان پرستاری و مامایی با 74/20% و کمترین آن مربوط به دانشکده پزشکی با شیوع 56/7 درصد بود. همچنین میزان اختلالات با متاهّل و علاقمندی دانشجویان به رشته تحصیلی خود رابطه معنی دار آماری داشت (صداقتی ـ احمد، بررسی وضعیت سلامت روانی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی ورودی سال 77ـ1376، پایان نامه دکتری تخصصی در روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی سال 1377). در تعریف سلامت روانی که هدف بهداشت روانی می باشد بین متخصصان اختلاف نظر است و حتی روانشناسان و جامعه شناسان نیز گاهی در تعریف آن اختلاف نظر پیدا می کنند. می توان گفت منظور از ‹‹ سلامت روانی ›› سازگاری درست با خود و محیط اجتماعی است شخصی را دارای ‹‹رفتار سالم›› یا دارای رفتار شخصیت سالم خواهیم گفت که هم تکنون از نقطه نظر خویش و هم از نقطه نظر دیگران با محیط اجتماعی سازگار باشد و بتواند با دوستان ـ اطرافیانش بدون احساس فشار و تعرض های غیر ضروری زندگی می کند (شعاری نژاد 1354) شخص سالم رفتار غالباً زندگی را رضایت بخش و خوشایند در می یابد. روش و شیوه زندگی او چنان است که زندگی را برای دیگران نیز رضایتبخش و خوشایند می نماید و در واقع سلامت روانی یک حالت تعادل بین خود و محیط اجتماعی است (همان منبع) با توجه به، تعریف سلامت روانی می توان گفت که فردی دارای حالت ‹‹ عادی ›› یا ‹‹ بهنجار ›› است که استعدادهای او از رشد و تکامل متناسب و هماهنگ برخوردار باشد و او نیازهای خود را با روش و شیوه ای ارضاء کند که مورد قبول خودش و اشخاص دیگری باشد که با او هم محیط هستند (همان منبع). سلامتی روانی ‹‹ حالتی از بهزیستی و این احساس است در فرد که می تواند باجامعه کنار بیاید و موقعیتهای شخص و ویژگی های اجتماعی برای او رضایتبخش است ‹‹ کاپلان و همکاران 1994 ›› ار یک فروم معیارهای رفاه فردی و احتمائی را در تعریف سلامت روانی جای می دهد و معتقد است که از دیدگاه اجتماعی فرد سالم با پذیرش نقش فعال اجتمائی با زندگی سازگاری می یابد و از دیدگاه فردی رشد مطلوب همراه با نشاط به مفهوم سلامت روانی است. سلامت روانی شامل رفتار موزون و هماهنگ با جامعه شناخت و پذیرش واقعیتهای اجتماعی و قدرت سازگاری با آنها ارضای نیازهای خود به طور متعادل و شکوفای استعدادهای فطری خِویش ِِِاست (میلانی 1372) سایشین وآیفر (1984) چهار ملاک اساسی سلامت روانی را تحت عنوان فقدان اختلال یا نشانه های مرضی کار کرد مطلوب، برخورداری از ویژگیهای اکثریت افراد جامعه و داشتن رفتار متناسب با فرهنگ هر جامعه بر شمرده اند (به نقل از پاورز و همکاران 1989) البته در هر یک از این ملاکها اشکالاتی وجود دارد مثلاً در ارتباط با ملاک فقدان اختلال یا نشانه های مرضی، با توجه به اینکه در فرایند شکل گیری از بیماریها، نشانه های مرضی دیده نمی شود، این فقدان نمی تواد دلیلی بربهنجاریباشد یا برعکس وجود نشانه های مرضی دال برنابهنجاری نیست. افراد تحت شرایط تنیدگی واجد نشانه ای مرضی هستند بدون اینکه نابهنجار باشند (نقل از موسی کافی 1375) در فرهنگ پزشکی کمپل چنین تعریف شده: احساس رضایت و بهبود روانی و تطابق کافی اجتمائی با موزاین مورد قبول هر جامعه است(پورافکاری 1380) در فرهنگ روانشناسی سلامت روانی به دو صورت تعریف شده: الف) سلامت روانی از زمانی بکار می رود که شخص دارای سطح بالایی از عملکرد سازگاری و تطابق عاطفی رفتار ی باشد بطوریکه این واژه مقابل واژه بیماری روانی و در حالتهای پزشکی، منطقی و بالینی بکار می رود. ب) بهداشت ورانی: هنر پروش و نگهداری از سلامت روانی لونسیون و همکاران 1962 سلامت ورانی را این طور تعریف کرده اند که ‹‹ سلامت روانی عبارتست از اینکه فرد چه احساسی نسبت به خود و دنیای اطراف محل زندگی و اطرافیان مخصوصاً با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد و همچنین چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موقعیت زمانی و مکانی خویش (میلان فر 1378) بهداشت روانی معنای این واژه را باید بیشتر از طریق مفهوم متضاد آن یعنی اختلال روانی درک کرد. واژه سلامت روانی برای توصیف اشخاصی بکار می رود که در بالا ترین سطح کنش وری رفتاری و ارزش پذیری هیجانی و سازش یافتگی هستند و فقط مفهوم اینکه شخص دچار بیماری نباشد نمی تواند بکار رود. (نقل از اصغر نژاد 1377) کارشناسان سازمان بهداشت روانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می کنند ‹‹ سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران تفسیر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی عادلانه و مناسب (میلامی فر 1378) کارل منتجر می گوید: سلامت روانی عبارت است ازسازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان به طوری که باعث شادی و برداشت مفید و موثر به طور کامل شود (همان منابع) تعریف گینزبرگ درمورد بهداشت روانی عبارتست از تسلط و مهارت در ارتباط صحیح با محیط به حضور در سه فضای مهم زندگی عشق ـ کار ـ تفریح، این شخص و همکارانش برای توضیح بیشترمی گویند: استعداد یافتن و ادامه کار داشتن خانواده ـ ایجاد محیط خانوادگی خرسند. فرار از مسائلی که با قانون درگیری دارد. لذت بردن از زندگی و استفاده صحیح از فرصت ها، ملاک تعادل و سلامت روانی است. اکثریت روانپزشکان توانایی سازش با محیط، انعطاف پذیری، قضاوت عادلانه و منطقی در مواجه با محدودیتها و فشارهای روانی را ملاک سلامت و تعادل روان می دانند و هدف اصلی از درمان بیماران روانی نیز قادر کردن آنها به زندگی خانوداگی اجتمائی و به اصطلاح سازش بامحیط است (همان منبع) بهداشت روانی یا بهداشت رفتار عبارتست از کشف و کابرد اصول و قواعد پیشگیری درمان اختلالهای روانی، کلاین در کتاب بهداشت روانی می گوید: بهداشت روانی علمی است که می کوشد مردم را در مواجهه با مسایل و مشکلاتی که معمولاً پیش می آیندیاری کند می توان به مسایل مربوط به بیماری ـ دین ـ مال ـ امور جنسی ـ موقعیت اجتماعی امنیت اقتصادی به دوری از حوادث و آتش سوزی و مسکن نامناسب اشاره کرد. روزانوف1 بهداشت روانی را علم و تجربه ای می داند که برای حفظ سلامتی روانی و شایستگی شخصیتی به کار می رود و سه هدف را دنبال می کند: الف) تسلط بر امر وراثت تانسل سالمی بوجود آید. ب)کمک به خود در سازگاری عنصری ـ آموزشی ـ شغلی ـ اجتمائی ـ جنسی و... که به او امکان دهد استعدادها و تواناییهایش را برای بدست آوردن بیشترین موفقیت و خوشبختی به کار اندازد. ج) نگهداری و حمایت فرد از دچار شدن به اضطراب و تنش والین نیز می گوید: بهداشت روانی عبارتست از بکار بستن معلومات بهداشتی و روشهای حفظ سلامتی روانی که بوسیله روانشناسی، پزشکی و زیست شناسی تعیین می شوند و هدفش عبارتست از: الف ـ حفظ و بهبود سلامتی روانی فرد و جامعه ب ـ پیشگیری از بیماریهای روانی ساده و درمان آنها و نیز پیشگیری اختلالهای روانی یا رفتار است و میکوشدفرد را در سازگاری سالم و مثبت با خود و محیط مادی اجتماعی کمک کند (شعاری نژاد 1354) بهداشت روانی نه تنها نبود بیماری روانی را در نظر دارد بلکه به سطحی از عملکرد معتقداست که فرد با خود و سبک زندگی اش، آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع تصور براین است که ما باید بر زندگی مان مسلط باشیم و فقط در چنین حالتی است که می توانیم آن قسمت هایی را که درباره خودمان یا زندگیمان مساله ساز است تغییر دهیم. مسئولیت بهداشت روانی در وجه اول متوجه خود فرد است و چنین مسئولیتی به هیچ وجه به صورت انحصاری به فراهم آورندگان خدمات بهداشت روانی و یا حتی جامعه به منزله یک کل، مربوط نمی شود. این دیدگاه توجهش به تواناییها و نقاط قوت فرد است نه نقاط ضعف و کاستی های او برای سازگاری و تغییر دادن واکنش های ناسازگار باید منابعی در اختیار قرار گیرد مشکلات بهداشت روانی که نشانگر ناتوانی فرد در کنار آمدن با آنهاست. ممکن است ناشی از بروز واکنش های ناسازگار در هر یک از چهار حوزه گسترده عملکرد بشری باشد این چهار حوزه عبارتند از: رفتار اجتماعی: مانند مهارتها یا روابط اجتمائی نادرست، مشکلات مربوط به پرخاشگری و خشونت یا مشکلات مرتبط با نهادها و توقعات اجتمائی. رفتار هیجانی: این رفتارها عبارتند از: افسردگی ـ اضطراب ـ هراس و اختلالات مبنی ناشی از هیجان. موضوعات مرتبط با سلامتی: بی خوابی ـ کنترل درد ـ کنترل وزن و رفتارهای آسیب رساننده به خود مانند مصرف سیگار ـ نوشیدن الکل و مصرف مواد مخدّر. موضوعات مرتبط با شغل: اضطراب شغل ـ کار کسالت آور ـ غیبت از محل کار ـ بیگانگی با کار ـ نبود انگیزه کاری بی تصمیمی در مورد شغل ـ بیکاری ـ تحرک شغلی کم- پرمشغلگی و مسایلی از این قبیل. چنین مشکلاتی در واقع پاسخی است به ادارک در حال تغییر اجتمائی از عامل ماهیت آنها (جی و همکاران 1374) برعکس باید دانست که خصوصاً در خلال دهه 1950 تعدادی از متخصصان کوششهایی انجام دادند تا فهرستی از ملاکهای بهداشت روانی تهیه کنند. (این کار در مقابل دیدگاه منفی و متداولتر ارائه فهرست حوزه های فاقد بهداشت روانی انجام گرفت) برا ی مثال در سال 1959 یاهودا در مورد بهداشت روانی مثبت فهرست طبقه بندی شده، زیرا ارائه داد الف) نگرش مثبت به خود (ب) میزان رشد، نمو یا خود شکوفایی، (ج) ترکیب اصلی یا عملکرد یکپارچه روانی (د) خود مختاری یا استقلال شخصی (ه) درک صحیح از واقعیت (و) و تسلط بر محیط. (همان منابع) همچنین آلپورت (1995) و راجرز (1959) و تعداد دیگری از متخصصان بالینی نظریه پردازان شخصیت نیز فهرستهایی دیگری تهیه کردند اما سرانجام اسمیت (1961) با این دیدگاه به مقابله برخاست. او بی فایدگی این گونه فهرست ها را متذکر شد و گفت که در واقع تمام این فهرست ها با وجود نامهای مختلف، مفاهیم اصلی یکسانی دارند. اسمیت پیشنهاد کرد به جای تهیّه این گونه فهرستها بهتر است ابعاد بهداشت روانی را بر اساس اصول زیر انتخاب شود: (الف) نشان دادن ارزشهای مثبت بیشتر (ب) داشتن قابلیت اندازه گیری و تشخیص (ج) داشتن ارتباط با نظریه شخصیت (د) مرتبط بودن با بافت اجتماعی که برای آن تعریف و مشخص شده اند. به این ترتیب متخصصان بعدی از قبیل آفر به جای تهیه فهرست کارشان را روی مفاهیمی از قبیل هنجار بودن یا سلامت روانی متمرکز کردند امروزه مفهوم کنار آمدن، به منزله ملاک بهداشت روانی مثبت، به نوشته های رشته های تخصصی گوناگون بهداشت روانی راه یافته است (مثلاً هامبورگ و آدامز در سال 1967 در روانپزشکی، و بریکمان و دیگران در سال 1982 در روانشناسی از این اصطلاح استفاده کرده اند) بطور اشاره باید گفت که این موضوع نیز به تهیه فهرستهای جدید و جستجو برای تعیین حوزه هایی که شخص بهنجار باید قادر به کنار آمدن با مشکلات در آن ها باشد منجر شد بطور مثال می توان از فهرست آدلر (1982) نام برد که شامل این موارد است: الف) نمایش نقش های اصلی اجتماعی (ب)خود پنداری (ج) تعامل با دیگران (د) مهار عواطف (ه) گذر موفقیت آمیز از مراحل مختلف رشد (و) اداره حوادث اضطراب آور (ز) دسترسی به منابع موجود (ح) داشتن کارکرد شناختی (همان منبع) از سوی دیگر لوئیس فهرست زیر ار پیشنهاد کردند (الف) ایجاد روابط رضایتبخش با دیگران (ب) رشد مهارتهای موثر شناختی حل مساله (ج) کنترل اضطراب شخصی (د) دسترسی به منابع قابل استفاده برای کمک در مواقع نیاز (ه) مشارمت در فعالیتهای موّلد (و) پذیرش مسئولیت در قبال رفتار فردی خویش (ز) حفظ خود پنداری مثبت واقع گرایانه (همان منبع) نظر نویسندگان چنین است که انتقادهای اسمیت (1961) از فهرست های ملاک های بهداشتی روانی مثبت به همان اندازه در فهرست کنار آمدن صادق است، بنابراین مفهوم کنار آمدن به معنی توانایی فرد برای کسب هدف مناسبی است که بتواند به طور موثر و کارا در بافت مخصوصی که در حال عمل است به کاربرده شود و یه این ترتیب کنار عبارتست از: مهارتی که خاص موقعیت بخصوصی است، اما مستلزم به کارگیری شیوه هایی است که فرد در موقعیتهای قبلی را فراگرفته است. مهارتی که مستلزم به کاربردن محاسن و منابع فردی است و به طور گسترده به این مسئله مرتبط می شود ‹‹ به آنچه بدست آورده ای چه می کنی؟ ›› مهارتی که می تواند با عوامل محیطی، تقویت متوقف شود. بنابراین ناکامی در کنار آمدن، الزاماً نشانگر نبود بهداشت روانی نخواهد بود. در سلامت روانی انسان عواملی موثرند که می توان آنها را به دو گروه تقسیم کرد: عوامل فردی و عوامل اجتماعی. عوامل فردی: فرد پیوسته در حال تغییر است و ما این تغییرات مداوم تدریجی را به اصطلاح " عمل رشد و تکامل" تعبیر می نمائیم. این تغییرات هم بدنی است و هم رفتاری و همچنین شکلهای عمومی رشد و تکامل فطری و همگانی هستند و این عمل یا فرایند رشد تکاملیرا" "بضح" گویند. پس می توان گفت که بهداشت روانی همواره با مفهوم وضع کردن همراه است. در هر مرحله خاصی از زندگی یک شخص، وجود یک حالت تعادل بین او و محیطش به وضع و میزان رشد و تکامل او بستگی دارد. برای اینکه شخص بزرگسال از سلا مت روانی کامل بهره مند باشد این نیازهای او به موقع ارضاء شده باشد و او توانسته باشد احساسات و عواطف و افکارش را بیان نماید. به عبارت دیگر، فرد باید در هر مرحله ای رشد و تکاملش از زندگی لذت ببرد و از ناکمی ها و تعارض های شدید در امان باشد. مفهوم کلی بضح نیافتگی این است که فرد رفتار کودکی یا نوجوانی را در بزرگ سالی هم نگاهداشته باشد یعنی در بزرگسالی هم مثل کودکان و نوجوانان رفتار کند (شعاری نژاد 1354) عوامل اجتماعی: بارها به اینکه اشاره شد که انسان نمی تواند انفرادی زندگی کند و خود را از تاثیر دیگران دو نگاه دارد به همین سبب سلامت بهداشت روانی فرد از عوامل اجتماعی متاثر می شود و موفقیت و ناکامی او را در سازگاری اجتماعی و اینکه زندگی گروهی یا زندگی با دیگران چقدر برایش لذت بخش خواهد بود یا برعکس وی از مردم گریزان خواهد شد به عوامل اجتمائی محیط وابستگی دارد. زیرا همانطور که قبلاً گفتیم زندگی در صورتی رضایتبخش وفرد زمانی از سلامت روانی بهره مند خواهد شد که احتیاجات او به موقع ارضاء شوند و او احساسات و عواطف مربوط به هر دوره از مراحل رشد وتکاملش را آزادانه بیان نماید و این نیز تنها به خود فرد ارتباط ندارد بلکه محیط اجتماعی یا و عوامل اجتماعی که بر او تسلط دارند برای این منظور مساعد باشند (همان منبع) بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی ورفاه اجتماعی که تمام زوایای زندگی از خانه گرفته تا مدرسه ـ دانشگاه محیط کار و نظایر آن را در می گیرد و در بهداشت روانی آنچه بیش از همه مورد نظر است ‹‹ احترام به شخصیت و حیثت انسانی است، و تا هنگامیکه حیثیت و شخصیت فرد برقرار نشود سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انسانی معنی و مفهومی نخواهد داشت روی این اصل بهداشت روانی را دانش یا هنری می دانند که به ا فراد کمک می کند که با ایجاد روش های صحیح روانی و عاطفی بتواند با محیط خود سازگاری حاصل نموده و برای حل مشکلات از راه حل های مطلوب اقدام نماید (میلانی فر 1378) هدف بهداشت روانی تغییراتی است که در جامعه و نزد مردم برای تامین سلامت فکر باید داده شود. تغییراتی که در جامعه داده می شود تابع مقررات قضایی و تحولات اجتماعی است تا بدان وسیله مقتضیات و شرایط نامساعد محیط عوض شود اما تغییراتی که نزد افراد باید داده شود مشتمل بر وضع و رفتار اشخاص می باشد. از تلفیق این اقدام بهداشت روانی ایجاد می شود که در انجام آن موسسات و مقررات و افراد سهیم خواهند بود (جهرازی 1350) هدف اصلی بهداشت روانی پیشگیری است و این منظور به وسیله ایجاد محیط فردی و اجتماعی مناسب حاصل می گردد. اصول اساسی بهداشت روانی عبارتست از: 1ـ احترام فرد به شخصّیت خود و دیگران. 2ـ شناختن محدودیت ها در خود و افراد دیگر. 3ـ دانستن این حقیقت که رفتار انسان معلول عواملی است. 4ـ آشنایی با اینکه رفتار هر فرد تابع تمامّیت وجود اوست. 5ـ شناسایی احتیاجات و محرکهایی که سبب ایجاد رفتار و اعمال انسان می گردد (شاملو 1369) بررسی سلامت روانی از دیدگاه نظریه های روانشناختی: الف) دیدگاه تحلیل روانی: طبق نظریه صاحب نظران این دیدگاه که در راس آنها زیگموند فروید قرار دارد میانجیگری مناسب بین ساختهای سه گانه شخصیت یعنی نهاد ـ خود و فرا خود مهمترین عامل جهت رسیدن به سلامت روانی و سازگاری روانشناختی قلمداد می شود. بنابراین بر اساس دیدگاه روانی تحلیل روانی زمانی می توان از شخصت سالم حرف زد که بین تمایل برای ارضای نیازهای زیستی (مشکل نیاز به غذا، نیاز جنسی وغیره، بانهاد فرد. پیروی از واقعیتهای بیرونی (من فر د) و داور درونی خود و یا وجدان (فرامن) هماهنگی وجود داشه باشد. شخصی که از من ضعیفی به معنای روان تحلیل گری برخوردار است نمی تواند به راحتی تضادهای خود را با ارضای سریع نیازهای حیوانی اش حل نماید و از سوی دیگر ناتوانی شخص برای هماهنگ کردن نیروی اصل واقعیت (مثل داشتن مدرک تحصیلی معتبر) و فرامن یا وجدان (مثلاً رسیدگی کردن به اعضای خانواده) در وی ایجاد تنش و اضطراب می کند و درآینده سلامت روانی وی به مخاطره خواهد افتاد (نقل ازده بزرگی 1380) در جای دیگر انسان متعارف و دارای شخصیت سالم را از دیدگاه روان تحلیگری چنین تعریف می شود: از نظر فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روانی ـ جنسی را با موفقیت گذرانده و در هیچ یک از مراحل بیش از تثبیت نشده باشد و به طور کلی فروید انسان های متعارف و دارای شخصیت سالم را خیلی کم می داند در نظریه روان تحلیلگری آنچه که بیش از همه عامل سلامت روانی و رشد شخصیت محسوب می شود توانایی فرد برای کاهش تنش های روانی است بنابراین در دیدگاه فروید از شخصیت رشد یافته یا سلامت روانی در انسان هر چه شخصیت توانایی بیشتر برای روبرو شدن با واقعیت و پیروی از اصل واقعیت داشته باشد بهتر می تواند خودش را با شرایط زندگی و خودش هماهنگ سازد و اجزای شخصیت وی (نهاد ـ خود وفرا خود) یکپارچگی و انسجام بیشتری می یابند (شوتز 1378) ب) دیدگاه انسانگرایی: در این دیدگاه لزوم داشتن سلامت روانی برگرفته از اعتقاد این نظریه پردازان به اراده انسان رشد انگیزش و توانایی او برای شکل دادن به شخصیت فردی می باشد (نقل از ده بزرگی 1380) یکی از مهمرین نظریه پردازان این مکتب کارل راجرز است و یکی از پایه گذاران و شاید پرنفوذترین روان شناسان انسان نگر در مان معاصر داشت. مزلا مکاتب موجود و مهم روانشناسی مانندرو انکاوی و رفتارگرایی را در توجیه شخصیت انسان، نارسا، محدود، بدبینانه منحصربه توضیح ضعف های انسان و در مجموع بیش از حد مکانیکی و غیر انسانی می دانست او معتقد بود که مکاتب قبلی رواشناسی به جنبه های مثبت ـ خلاق و متوالی انسان توجه کافی مبذول نداشته اند و بیشتر بر روی قسمت های تاریک و شیطانی روانی انسان مطالعه کرده اند نظریات مزلا را درباره انسان می توان به شکل زیر خلاصه کرد: طبیعت انسان ساختمان روانی دارد شبیه به ساختمان جسم او بنابرابن روان نیز دارای احتیاجات ـ تمایلات ـ تکانه ها استعدادها و گرایش هایی است که بر اساس وراثت تعیین می شوند بعضی از آنها مختص نوع بشر هستند و به فرهنگ خاصی مربوط نمی شوند اما بعضی از آنها به فرد اختصاص دارند. این احتیاجات در اصل ‹‹ خوب ›› یا حداقل خنثی هستند و نه اینکه شیطانی و ضد اجتمائی باشند. رشد سالم و طبیعی انسان زمانی حاصل می شود که این فطرت و طبیعت خوب و مثبت در او شکوفا می شود و استعدادها و گنجایش هایش به حد نصاب فعالیت خود برسند و هنگام بزرگسالی این طبیعت انسانی توسط قدرتهای فرد از درون و نه از بیرون برانگیخته وفعال شود. بیمار روانی یا هر نوع نابهنجاری رفتار انسان نتیجه انکار ـ محرومیت یامسخ کردن طبیعت اصیل و فطرت بشری است بنابراین آنچه که در جهت تقویت ـ شکوفایی و تکامل فطرت طبیعی انسان عمل می کند سالم و خوب است ؛ و آنچه که در جهت جلوگیری از شکوفا شدن طبیعت و فطرت درونی انسان عمل می کند ناسالم و بد است. مزلا درنظریه خود درباره انگیزش رفتار انسان معتقد است که نیازهای بشر بر دو گونه هستند یکی احتیاجات اساسی مانند گرسنگی ـ محبت ـ امنیت و از این قبیل و دسته دیگر احتیاجات جسمی (متعالی) هستند که عبارتند از عدالت، خوبی، زیبتیی، نظم، وحدت، امثال آن ها. علکرد احتیاجات اولیه جبران کردن کمبودهاست در حالیکه احتیاجات متعالی هستند که عبارتند از عدالت ـ خوبی ـ زیبایی ـ نظم ـ وحدت و امثال آن ها. عملکرد احتیاجات اولیه جبران کردن کمبودهاست در حالیکه احتیاجات متعالی باعث رشد و تکامل آدمی می شوند احتیاجات متعالی هم به اندازه احتیاجات اولیه غریزی فطری هستند و هنگامیکه ارضا نشوند انسان بیمار است و در سلامت روانی او می تواند مشکل ایجاد نماید و انسان بیمار می شود. عوارض این بیماری عبارتند از احساس بیگانگی ـ عذاب ـ بی تفاوتی و عیب جویی (مکتب ها و نظریه های شخصیت دکتر سعید شاملو) به طو ر خلاصه می توان گفت که تاکید نظریه انسانگرایی مزلا بر کل وجود و ویژه بودن شخصیت هر فرد ارزش و معیارهای انسانی و ظرفیت او برای خودشکوفایی ـ رشد و خلاقیت و گرایش او به سالم بودن و سلامنت روانی است او چنین می نویسد ‹‹ هیچگاه نمی توانم زندگی بشر را به درستی بشناسیم مگر اینکه والاترین آرزوهایش را بشناسیم و آگاه باشیم که رشد و خودشکوفایی، کوشش برای دستیابی به سلامت نفس تلاش برای شناخت هویت و موجودیت خود ـ قبول مسئولیت و خودکفایی و میل به تعالی و انسان شدن را باید انگیزه های بشری بسیار متداول و حتی جهانشمول محسوب کنیم. مزلا خصوصیات انسانی را که به خودشکوفایی و تحقق خود دست یافته است و در کل به سلامت نفس رسیده است را چنین عنوان می کند. 1ـ درک صحیح از واقعیت ها 2 ـ پذیرش خود، دیگران وطبیعت 3ـ سادگی و طبیعی بودن رفتار 4ـ متعهد و مسئول بودن در مورد وظایف و مسایل زندگی 5ـ خودکفایی و اتکا نداشتن شدید به دیگران 6 ـ گرایش به خلوت کردن با خود 7 ـ همواره لذت بردن از موضوعات ساده و پیچیده زندگی، و تازه بودن مسائل زندگی 8 ـ رسیدن به نوعی تمرکز و جذبه درونی و نگریستن به فراسوی موضوعات مبتذل و حتی معمولی زندگی 9 ـ داشتن علایق اجتماعی 10ـ داشتن روابط بین فردی و اجتماعی 11ـ داشتن آزاد منشی و عدالت خواهی و با انصاف بودن 12ـ تشخیص هدف و وسیله، مثلاً فهمیدن این مطلب که ثروت خود هدف نیست بلکه وسیله ای است برای رسیدن به هدف بهتر زیستن 13 ـ دست یافتن به نوعی طنز فلسفی و از آن دیدگاه به جهان نگریستن یعنی در عین حال شوخی تلقی کردن مشکلات زندگی، آن ها را جدی گرفتن 14 ـ داشتن خلاقیت 15ـ مقاومت در برابر ‹‹ همرنگ جماعت شدن و مستحیل نشدن در مقررات آداب و رسوم اجتماعی ـ فرهنگی). به طور کلی نظریه انسانگرایی بر نظریه های مربوط به انسان در قرن معاصر نفوذ و تاثیر زیادی گذاشته است. کارل را جز که با نفوذترین و پرکارترین روانشناسان زمان ما است. روش او پدیدار شناسی و دیدگاهش انسانگرایی است البته نظریه او درباره شخصیت، دیدگاهی جدید و ابتکاری نیست در حقیقت راجرز از روان درمانی به نظریه شخصیت دست یافت. نظریه روانکاوی ـ غرایزـ کنش های جسمی ـ ناخودآگاه ـ لذت طبیعی ـ کاستن تنش وتعامل شخصیت را در چند سال اول زندگی تعیین می کند. در حالی که روش پدیدار شناسی راجرز بر ادارک و احساس خود شکوفائی ـ مفهوم خویشتن ـ تکامل در دوره های بالاتر از دوران کودکی و تغییرات مداوم شخصیت تکیه میکند مفهوم خویشتن مهم ترین پدیده و عنصر اساسی در نظریه راجرز است به نظر راجرز انسان عوامل محیط خود را درک می کند و در ذهن خود به آنها معنی می دهد. مجموعه این سیستم ادارکی و معنائی ،میدان پدیداری روانی فرد را می سازد. خویشتن عبارت است از‹‹ الگوی سازمان یافته ای ›› از ادراکات انسان، خویشتن شامل آن قسمت میدان پدیداری می شود که فرد آن را با مفاهیم ‹‹ خویشتن ›› من ‹‹ خود ›› را بیان می کند. خود ایده آل که شامل تمام ادراکات و معانیی می شود که فرد برای آنها ارزش زیادی قایل است و با بالقوه خویشتن او هماهنگ و مرتبط است. اگر چه ‹‹ خویشتن ›› همیشه در هر فرد، نوعی سازمان ـ هماهنگی ـ ثبات ـ تجانس و شکل یافتگی خاص خود را دارد، خود پنداره شخص جویای آگاهانه ـ مداوم و نسبتاً ثابت است. خودشکوفایی: که در دیدگاه راجرز بر عکس فروید که به ساختمان شخصیت اهمیت زیادی می داد. راجرز بیشتر برای روند کنش و پویایی شخصیت ارزش قایل بود فروید به انسان مانند موجودی گرفتار گذشته می نگریست. اما راجرز انسان را علاقه مند به آینده می دانست که در نتیجه این علاقه از سویی همواره درصدد لذت طلبی و کاستن کنش است و از سوی دیگر در جستجوی تکامل و پیشرفت و در نهایت رسیدن به خود شکوفایی است. راجرز به انگیزه های جداگانه و انفرادی مانند میل جنسی یا برتری طلبی و نیاز به ایمنی که در نظریه های روانشناسان دیگر اهمیت دارد توجهی نمی کند زیرا او گرایش و انگیزه اصلی انسان را ‹‹ خودشکوفایی ›› می داند. او می گوید ‹‹ ارگانیسم فقط یک گرایش اساسی دارد و آن هم عبارت است از تحقق بخشیدن به خویشتن و حفظ تداوم و تقویت آن و این تنها انگیزه ای است که من در نظریه خود مطرح می کنم ›› (راجرز 1959 و 1979 رواشناسی شخصیت تالیف سعید شاملو ـ چاپ هفتم. ص 143ـ142) خودشکوفایی عبارت است گرایش ارگانیسم به رشد و تکامل یافتن از یک وضع ساده به یک سازمان پیچیده، از اتکا به استقلال ـ از قالبی بودن به انعطاف پذیری ـ تغییر و تحول ـ آزادی بیان و عمل ـ نظریه خود شکوفایی برعکس پسیکو آنالیزها تنها به ارضا و کاهش تمایلات درونی توجه ندارد. بلکه به خلاقیت ـ شناخت ـ تقویت و رشد فردی خلاق نیز اهیمت بسیاری می دهد. وبه طور کلی این افراد خودشکوفا دارای ویژگیهایی هستند به آنها شخصیت سالم می دهد 1ـ اشخاص کامل نسبت به تمام تجربیاتی که با آنها روبرو ی شود آگاهی نشان می دهند 2 ـ اشخاص کامل در هر لحظه به طور کامل پر بار زندگی می کنند 3ـ اشخاص کامل به ارگانیزم خود از لحاظ روانی و جسمانی اعتماد می کنند 4 ـ اشخاص کامل احساس مس کنند که بدون قید و بندها و ممانعت در تصمیم گیری آزادند 5 ـ اشخاص کامل خلاقی هستند و زمانی که شرایط محیطی تغییر می کند به صورت سرزنده و سازگارانه زندگی می کنند 6 ـ اشخاص کامل ممکن است با مشکلات باشند به طور کلی این افراد خود شکوفا بوده و تحت تاثیر نیروهای اجتماعی قرار دارند تا زیستی. نظریه پرداز دیگری که در عقایدخوداعتقادبه خوب بودن ذاتی انسان و دیدگاه انسانگرایی دارد آبراهام مازلومی باشد واو نیز انسانرا موجودی می دانست که ذاتاً به دنبال تحقق بخشیدن به خود و نایل شدن به خود انگیزش می داند در اینجا منظور از خود انگیزش ها یعنی حالتی که در آن شخص به دنبال غنی ساختن ووسعت بخشیدن به زندگی اش هست و می خواهد از طریق تجربه های چالش انگیز تا حد متعالی به افزایش تنش در وجود خودش بپردازد. الگوی شخصیت سالم از دیدگاه رفتارگرایی: واتسون موسس مکتب رفتارگرایی معتقد است که در شرایطی می توان از سلامت روانی به عنوان وضعیتی که امکان زندگی سالم و بی عیب و نقص انسان را تضمین کند صحبت کرد یعنی رفتار عادی که حائز وضعیت ذیل باشد (رفتار عادی نمودار شخصیت سالم انسان عادی که موجب سازگاری او با محیط و بالنتیجه رفع نیازهای اصلی و ضروری او می شود) (نقل از ده بزرگی، 1380) در رفتار گرایی هر رفتار قابل مشاهده ای با ارائه محرک به خصوصی روی می دهد و در مجموع این محیط است که نوع رفتار را شکل می دهد. بنابراین شخصیت سالم یعنی کسی که علایم بیماری روانی مثل اضطراب در او نیست در محیطی قرار داشته که محرکهای آزار دهنده نبوده اند و چنانچه کشمکشهایروانژندی به وسیله والدین آموزش داده نشود هیچگاه رفتار نورتیک بروز نمی کند. الگوی شخصیت سالم از دیدگاه پرلز: فرتیز پرلز معتقد است که هر موجود انسانی به تمامیت و کمالگرایی تمایل دارد از این رو، روش درمانی خود را گشتالت درمانی نامیده است از این جهت که زمانی انسان از شخصیت سالم و سلامت روانی برخوردار است که این تمامیت و گشتالت و کمال گرائیدن برقرار باشد به نوعی که برای داشتن سلامت روانی بایستی ارگانیزم دائماً در حال برقراری توازن باشد. پرلز سائق یا نیروی بر انگیزاننده انسان را وضعیت های ناتمام، البته با اولویت بندی و میزان اهمیت آنها به تنظیم رفتار خود می پردازد و افراد سالم کسانی هستند که بدون توجه به فشارهای محیطی و نیروی بیرونی و اعم از خواسته ها و توقعات دیگران به تنظیم خود می پردازند و به عقیده پرلز آگاهی از خود تنها راه رسیدن به شخصیت سالم است چرا که با آگاهی از خود رفتارمان را تنظیم کرده و می توانیم ارگانیزم (جسم و ذهن خود را) تعادل و توازن ببخشیم. بنابراین توجه به زمان حال و ملزومات آن مهمترین روش زندگی توام با آرامش رسیدن به سلامت روانی است فهرست پرلز از خصوصیات سالم عبارتند از: انسان سالم: این مکانی و این زمانی با احساس ایمنی در لحظه هستی زندگی کند. انسان سالم به آنکه و آنچه که هست آگاهی کامل داشته و آن را می پذیرد. اشخاص سالم مسئولیت زندگی خود را به عهده میگیرند و بالعکس مسئولیت زندگی هیچ کس دیگر را نمی پذیرند. اشخاص با خود جهان ارتباط کاملی دارند. انسانهای این مکانی و این زمانی قادر هستند که بدون ترس، خشم خود را ابراز نمایند. افراد سالم علیرغم اینکه با جهان بیرون در ارتباط هستند، خودشان را از قید تنظیم های محیطی آزاد می کنند. اشخاص سالم نسبت به شرایط زمانی که در آن زندگی می کنند پاسخ می دهند. افراد سالم دارای مرزهای من گسترده ای هستند به گونه ای که انعطاف پذیر بوده و هیچ تغییری با دیگران ندارند (شوتز (1362) در دیدگاه پرلز به اشخاص سالم و سلامت روان آنچه که بیش از همه اهمیت دارد. نظر وی راجع به زندگی کردن در حال و نداشتن آرزوهای بزرگ و نقش آفرین است اما بایستی به این نکته نیز اذعان داشت که پرلز راجع به بی تفاوتی و نداشتن احساس مسئولیت نسبت به دیگران کمی اغراق می کند و هیچ گاه نمی توان نسبت به پیامدهای منفی نگرش در حد افراطی بی تفاوت بود که همانا تنهایی ـ افکار منفی و افسردگی را در پی خواهد داشت (همان منبع) ه) نظریه عقلانی ـ هیجانی الیس: الیس معتقد است که انسانها تا حدود زیادی خود موجد اختلافات و ناراحتی های روانی خودشان هستند: الیس معتقد است که انسان با استعداد وآمادگی مشخص برای مضطرب شدن به دنیا می آید و تحت تاثیر عوامل فرهنگی و شرطی شدن اجتماعی این آمادگی را تقویت می کند. در عین حال انسان این توانایی قابل ملاحظه را هم دارد که به کمک تفکرو اندیشه،از اضطراب و آشفتگی خود، جلوگیری کند. اشخاص (شخصیت های سالم) کسانی هستند که بطور طبیعی برای انسانهای دیگر یار و یاروند و بدانها عشق می روزند مشروط بر آنکه در دام تفکر غیر عقلانی خود گرفتار نشوند. چرا که این نوع تفکر به تنفر از خویش و رفتار مخرب نفس منجر می شود و سرانجام به تنفر از دیگران خاتمه می یابد و علاقه اجتماعی او را مختل می کند (شفیع آبادی ئ ناصری 1378) الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زاده طرز تفکر خیالی وبی معنی انسان می داند به همین دلیل وجود چند اعتقاد را در ذهن غیر منطقی می داند که اهم آنها را بر می شماریم(پاترسن 1996 ـ الیس 1973)، بانی 1964. (همان منبع) اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمنی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است. عقیده خود مبنی بر اینکه برخی از مردم بد، و شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه شوند. اعتقاد داشتن به ضرورت برای تایید و احترام گذاشتن دیگران به فرد و تعظیم و تکریم کردن وی. اعتقاد بر اینکه اگر وقایع رویدادها به همان صورت نباشد که فردی می خواهد، فاجعه آمیز است. اعقتاد براینکه بدبختی و عدم خوشنودی او توسط عوامل بیرونی بوجود آمده اند. اعتقاد شخص بر این باور غلط که چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا که احتمال رخ دادن آنها را تاخیر بیندازد. اعتقاد به اینکه اجتناب و دوری از برخی از مشکلات زندگی، مسئولیتهای فردی آسان تر از مواجه شدن با آنهاست. باور فرد به اینکه وقایع و حوادث گذشته عاطفی شکل دهنده رفتارهای کنونی هستند و اثر آنها را به هیج وجه نمی توان نادیده گرفت. اعتقاد و باور فرد به اینکه باید به دیگران وابسته باشد تا آسیبی به وی نرسد. اعتقاد فرد به این باور غلط که انسان بایستی در برابر مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملاً برآشفته و محزون شود سلامت روانی، توانایی ما را درک واقعیت همان گونه که هست، پاسخ دادن به چالشهای آن و در پیش گرفتن تدابیر خردمند برای زندگی، افزایش می دهد، وی ویژگی های شخصیت سالم را به شرح ذیل بر می شمارد. 1ـ توانایی انجام دادن وظیفه و اجرای مسئولیت های شخص. 2ـ قابلیت برقرار کردن روابط انسانی با دیگران. 3ـ داشتن برداشتهای واقع بینانه از انگیزه های دیگران. 4ـ برخورداری از فرایندهای تفکر و اندیشه های خردمندانه و منطقی (دایان 1376) اریکسون نظریه پرداز روانی ـ اجتماعی: ، مشخصات اشخاص سالم را اینگونه بیان می کند: دارای اعتماد به خود و دیگران می باشند. توانایی کنترل خود و احساس خود کنترلی دارند. توانایی پذیرش مسئولیت و همچنین شایستگی و مهارت را در امور زندگی دارا هستند. دارای هویت واحد و توانایی برقراری روابط صمیمانه با دیگران هستند. توانایی راهنمایی دیگران بر خلاق بودن و پذیرش خویشتن به عنوان شخصی واحد آنچنان که هست را دارند. (احدی و بنی جمالی 1369) انسان های دارای شخصیت سالم از نظر الکساندر: دارای معیارهای سلامتی روانی زیر هستند. دارای فعالیت ذهنی مثبت هستند از بررسی های به عمل آمده، چنین نتیجه گیری شده که افراد نروتیک و شخصیت های ناسالم فاقد این خصوصیت هستند و فعالیت مفید ذهنی می تواند برای ارزیابی سلامت روانی مورد استفاده قرار گیرد. دارای کنترل و وحدت فکر و عمل هستند و کنترل موثر یکی از مطمئن ترین نشانه های شخصیت سالم است و ویژگی و وحدت فکر و عمل که معمولاً از آن به عنوان وحدت شخصیت یاد می شود معمولاً در بیماران روانی به چشم نمی خورد. احساسات و عواطف سالم و مثبت دارند. احساس مانند عدم امنیت، شایستگی، خشم، حسادت، حقارت و گناه نشانه بی نظمی عاطفی است و می تواند منجر بیماری روانی گردد. برخلاف احساسات، پذیرش، عشق، تعلق و شایستگی فردی، نشانه های ثبات عاطفی و بهداشت روانی محسوب می شوند و سلامت عاطفی بخش اصلی بهداشت روانی است. انسانهای دارای شخصیت سالم. ازآسایش و آرامش خاطر زیادی بهره مندند متقابلاً در بحث از سلامت روان این معیار مورد اشاره قرار می گیرد و سایر معیارهای سازگاری و سلامت روانی به آرامش فکر مربوط می شود. نگرش سالم مثبت به رویدادهای زندگی یکی دیگر از ویژیگی های انسانی دارای شخصیت سالم است. بهداشت روانی در حالت دشمنی ـ تعصب و نا امیدی غیر ممکن است. تصور خویشتن، به عنوان فردی سالم، داشتن هوّیت فردی و رابطه کافی با واقعیت، از یکدیگر مشخصات شخصیت های سالم از نظر روانی است. (میلانی فر 1378) دیدگاههای انجمن ملی بهداشت جهانی: افراد دارای سلامت ذهنی و روانی را دارای خصوصیات ذیل می داند: افراد سالم از نظر روانی و ذهنی، احساس راحتی میکنند. آنها از نظر روانی خود را آنگونه که هستند می پذیرند. افراد دارای سلامت روانی و ذهنی، احساس خوبی نسبت به دیگران دارند. آنها می گوشند تا دیگران را دوست بدارند. به آنان اعتماد بکنند. آنها قدرت روبروشدن با نیازمندیهای زندگی را دارند. افراد دارای سلامت روانی، معمولاً نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند و با مشکلات به شیوه مناسب بر خورد می کنند (احدی ـ بنی جمالی، 1369) دیدگاهی نظری درباره سلامت روانی: در مباحث سلامت و بیماری دیدگاههایی مختلفی در زمینه سلامت روانی مطرح شده اند. در این بخش سه دیدگاه اساسی نظریه سیستم ـ رویکرد اکولوژیکی و مفهوم تعادل حیاتی به اختصار نوضیح داده می شوند: 1- نظریه سیستم ها بر طبق این مدل انسان و مجموعه اعمال و رفتارش به عنوان یک سیستم تلقی می شود که دارای ابعاد گوناگونی زیستی روانی و اجتماعی است. این سیستم شامل سیستم های فرعی دیگری است که رفتار را حاصل تاثیر و تاثر درونداد وبرونداد محرکها، سیستم پردازشی اطلاعات،فرایند باز خورد زیستی و سیستم خود تنظیم کننده درون او می داند طبق این مدل هر یک از عوامل،روانی و اجتماعی بر یکدیگر تاثیر گذاشته و از یکدیگر تاثیر می پذیرند و به همین ترتیب سیستم های مختلف شناختی، رفتاری و اجتماعی در ارتباط با هم و در یک ارتباط متقابل با یکدیگر مورد بررسی او مطالعه قرار می گیرد. همچنین جامعه از دیدگاه نظریه سیستم ها اهمیت خاصی داشته و مرکب از سیستم های فرعی بسیاری از قبیل خانواده ـ گروهها و محیط است. دراین دیدگاه جامعه به عنوان یک سیستم در تعادل دائمی با سیستم های فرعی دیگری است. و تغییردر یک قسمت ازآن تاثیر مستقیم و مهمی را بر بخش های دیگر جامعه بر جای می گذارد و هرگاه جنبه ای از آن تغییر کند، اجزاء دیگر درصدد اصلاح و جبران آن بر می آیند. براین اساس تغییر در کارکرد جامعه می تواند از طریق ملاحظات مستقیم یا غیر مستقیم انجام شده و مستقیم های فرعی دیگر را تحت تاثیر قرار دهد (بک و همکاران 1988 به نقل از ویسی، 1378) و همچنین مدلی که لوی و همکارانش در سال 1972 در زمینه تاثیر استرس روی بیمار از لحاظ جنبه های زیستی روای ـ اجتماعی مطرح نموده اند مبنتی بر نظریه سیستم هاست طبق این مدل هرگونه تغییر روانی و اجتماعی می تواند به عنوان یک عامل استرس یا یک مدرک، پاسخ های زیستی غیر اختصاصی را فراخواند. مدرک یا عامل استرس را می تواند بر الگوی زیستی ـ روانی از پیش تهیه شده فرد، نحوه واکنش غدد درون ریز (مطابق با الگوهای خاص خود) و نیز بر عملکرد ژنتیکی و محیطی تاثیر بگذارد. این گرایش ذاتی برای ابزار و واکنش موجودزنده را در بسیاری از موقعیت های زندگی برای پرداختن به برخی از فعالیتهای فیزیکی (ما نند جنگ و گریز)یاری می دهد و همچنین در بعضی از موارد این واکنش می تواند ناسازگارانه باشد مثلاً پاسخهای غیر اختصاصی به ا سترس می تواند برپیشرفت بیماری یابد کارکردی سیستم های فیزیولوژیک یا روان شناختی تاثیر بگذارد. اگر محرک ادامه یابد سبب بیماری شده و سیستم های روان شناختی یا بدنی فرد را دچار اختلال نموده و مانع از انجام وظیفه اساسی آن می شود. در این مدل فرض بر این است که متغیرها با یکدیگر تعامل دارند (متغیرهای بیرونی و درونی فیزیولوژکی یا روان شناختی) و تعامل آنها تاثیر عواملی را که در پیشرفت یا ظهور بیماری نقش دارند تعدیل می کند و همچنین تمایل متغیرها می تواند فرایند بیماری را تسهیل کند (فریدشتاین و همکاران 1987. نقل از ویسی 1378) 2 ـ رویکرداکولوژیکی: رویکرد اکولوژیکی بر اساس تئوری سیستم ها به مطالعه رفتار انسان می پردازد. اصطلاح اکولوژی برای اولین بار در سال 1869 توسط ارنست هگل زیست شناس آلمانی به منظور مطالعه روابط بین موجود زنده و محیط پیرامونش مطرح شد و بدین معناست که مردم در جامعه و محیط شان با هم تاثیر متقابل دارند. به گونه ای که یک تغییر در محیط درونی و بیرونی،و تعادل حیاتی خود را تحت تاثیر قرار می دهد (جک و همکاران 1988. نقل از ویسی 1378) بتدریج مفهوم اکولوژی بطور گسترده ای در علوم زیست شناسی و رفتاری پذیرفته شد و به عنوان رویکردی جهت مطالعه تاثیرات کلی محیط روی موجودات زنده مورد استفاده قرار گرفت. در اکولوژی انسانی، که وابستگی و تاثیر و تاثر متقابل مردم با محیط مورد مطالعه قرار می گیرد. مردم به عنوان موجودات زنده دارای بعد معنوی تلقی می شوند که مدام بر محیط پیرامونشان تاثیر می گذارند و از آن تاثیر می پذیرند. از دیدگاه اکولوژیکی، محیط بیرونی و درونی است و هر گونه تغییری که در محیط ایجاد شود تعادل فرد را تحت تاثیر قرار می دهد طبق این مدل عقیده بر این است که سلامتی (روانی) و بیماری (روانی) تنها درچارچوب روابط متقابل بین فرد و محیط و تاثیر و تاثر متقابل بین آنها رخ می دهد. بنابراین همه مشکلات اساسی انسان به نحوه روابط او با موقعیت منحصر بفردش بستگی پیدا می کند. رویکرد اکولوژیکی بین پیچیدیگی او و نیز نحوه زندگی انسانها با یکدیگر را در چارچوب محیط زندگی شان تبین و توضیح می دهد. براساس این رویکرد انسان برای حفظ ثبات سیستم می کوشد بنحو مطلوب با محرکهای محیطی سازگار شود. بنابراین رفتار انسان بستگی به نحوه ارتباط بین عوامل استرس زای سیستم و توانایی سازگاری با این عوامل دارد. شرایط اکولوژیکی مطلوب، انسان را به سمت حالت سلامتی یا سازگاری مثبت می کشاند در حالیکه تاثیری نامطلوب محیطی یا عوامل استرس زا مستقیماً شخص را به سمت بیماری یا ناسازگاری سوق می دهد. با اینکه هر شخص پاسخ های سازگارنه مشخصی دارد اما درجه و تنوع عوامل استرس زا و نحوه پایه های سازگارانه فردرا تحت تاثیر قرار می دهد لذا هم تغییرات و هم سرعت زیاد و می تواند ثبات و تعادل سیستم را بر هم زند. در رویکرد اکولوژیکی بر مسائل معنوی اساسی انسان تاکید می شود و سلامتی را فراتر از سلامت مجموعه اجزاء بدن انسان تصور می نماید و به همین صورت هم سلامت جامعه را فراتر از سلامت مجموعه اجزاء بدن تصور می نماید و بهمین صورت هم سلامت جامعه را فراتر از سالم بدون همه مجموعه افراد و جمعیت های سیستم در آن می پندارد. 3ـ مفهوم تعادل حیاتی: اولین بار والتر کانن در سال 1932 اصطلاح “ تعادل حیاتی ” را وضع کرد که منظور از آن حفظ حالت ثابت پایدار در درون موجود زنده است. تعادل حیاتی، تمایل به اعاده یا نگهداری حالت پایدار ترکیب مواد بدن یا حفظ ثابت نسبی آن دارد. مکانیزم های دست اندرکار حفظ متعادل حیاتی بدن ممکن است زیست شیمیایی فیزیولوژی باشند (تعادل حیانی ایستا) یا ممکن است به صورت رفتارهای آموخته شده بعنوانی باشند که به آنها تعادل حیاتی پویا گفته می شود (ریس 1364، ازویسی 1378) بعدها پارل وان رایت (1991) مدلی را بنام مدل کاری استرس مطرح نمودند که شباهت زیادی به مفهوم تعادی حیاتی کانن دارد. این مدل دقیقاً حالتی را توصیف می کند که وقتی یک فرد یا سیستم در حالت عدم تعادل باشد می کوشد از طریق مکانیزیم های مجدداً حیاتی خود را برقرا کند. این مدل چهارچوب جامع و یکپارچه ای را به منظور فهم مشکلات مربوط به استرس عرضه می کند (پاول وان رایت 1991 نقل از ویسی 1378) بر اساس این مدل در یک فرد سالم تعادل بین نیروهای درونی و بیرونی برقرار است و هرگاه عوامل درونی و بیرونی و روابط متقابل آنها تعادل موجود زنده را بر هم زند نشانه های بیماری در فرد یا سیستم بروز می کند یعنی در این شرایط استرس مانند محرکی درونی و بیرونی موجود زنده را دستخوش تغییر و دگرگونی نموده و تعادل حیاتی را ازبین می برد و زمینه پیدایش بیماری را مهیا می سازد و محرک یا عامل استرس می تواند میکروب، ویروس اختلال ژنتیکی، یک حادثه و یا یک مشکل عاطفی باشد باشد و پاسخی که فرد به محرک یا عامل استرس می دهد می تواند به شکل پاسخ های جسمی ـ فکری ـ عاطفی و غیره بروز کند که حاصل تاثیر و متقابل بین سیستم های سرشتی و محیطی و اجتماعی است. مطابق این مدل، خواست یا نیازی که به فرد یا سیستم تحمیل می شود یک حالت موقتی از عدم تعادل یا توازن را بوجود می آورد. این خواست ها کاملاً نتیجه نیروی های بیرونی که بر فرد یا سیستم وارد می شود نیست بلکه بیشتر این خواست ها یا نیازها نتیجه تعامل بین نیروهای بیرونی و عوامل درونی است که برسیستم یا فرد تحمیل می شود این عوامل بیرونی و درونی متعاقبامی توانند به مقوله های متعددی تقسیم شوند. هر یک ازاین مقوله ها می تواند نقش مهمی در فرایند استرس ایفا نماید. بنابراین یک چرخش یا ارتباط تعاملی و تاثیر متقابل بین فرد و محیط پیرامونش وجود دارد. غیر از این ارتباط متقابل، حالت های متفاوتی از تعادل یا عدم تعادل و توازن برقرار می شود. البته این فرایند بدون توجه به برخی از اشکال هوشیاری یا ناهشیاری یا قضاوت تحقق و دوام نمی یابد. قضاوت یا درک از تهدید بطور کلی توسط عواملی تعیین می شود که بر فرد تحمیل می گردند مانند تفکر ـ نگرش ـ تجارب گذشته ـ مزاج ـ وضع ظاهری ـ بدن و عواملی از این قبیل. این درک از تهدید حالت های منتج از استرس را تحت تاثیر قرار داده و در حیطه های مختلف، نشانه ای فیزیکی ـ شناختی و رفتاری خودش را ظاهر می سازد، در نتیجه فرد با سیستم نسبت به این حالت از استرس به منظور حفظ تعادل واکنش نشان می دهد. ابراز واکنش آنقدر اهمیت دارد که شخصیت فرد و قابلیت های او را در آینده تحت تاثیر قرار می دهد برخی از این واکنش ها چون فرد یا سیستم را به سمت تعادل سوق می دهندپاسخ های سازگارانه تلقی می شوند. زیرا از شدت خواسته های نیازها می کاهند اما برخی دیگر از واکنش ها چون در آینده مشکلات ثانوی پدید می آورد و تاثیرات سویی را بر فرد یا سیستم می گذارند، پاسخ های ناسازگاردانه محسوب می شوند (همان منبع). منابع: شاملو، سعید (1382) ـ بهداشت روانی ـ تهران: رشد. 2- شاملو، سعید (1377) ـ مکتب ها و نظریه ها در روانشناسی شخصیت ـ انتشارات رشد. دوان شولتز وسیدنی الن شولتز ـ نظریه های شخصّیت (ترجمه: یحیی سید محمدی): موسسه نشر ویرایش، 1381 گردی، فلور 1382 ارتباط و میزان تفکرات غیر منطقی با سلامت روانی دانشجو کارشناس و کار شناسی ارشد گروههای مختلف تحصیلی شهید بهشتی، تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد، معاونت پژوهشی دانشگاه شهید بهشتی. فرهادی، فرحناز 1382 بررسی رابطه هوش، حافظه و سلامت روانی با کارایی کنترلهای مراقبت پرواز شرکت فرودگاههای کشور، پایان نامه کارشناسی ارشد، معاونت پژوهشی دانشگاه شهید بهشتی. مبارکه، محّمد در خشان 1376 بررسی رابطه میزان پرداختی به ورزش با سلامت روانی و ویژگیهای شخصیتی مدیران میانی سپاه شاغل در رده های تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد ـ معاونت پژوهشی دانشگاه شهید بهشتی. اعربیان، اقدس (1383) ـ بررسی تاثیر باورهای خودکار آمدی بر سلامت روانی و توفیق تحصیلی دانشجویان،پایان نامه کارشناسی ارشد، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته