تحقیق چگونگی اداره قلمرو هخامنشیان

تحقیق چگونگی اداره قلمرو هخامنشیان (docx) 20 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 20 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

چگونگی اداره قلمرو هخامنشیان حکومت کوروش دارای دو هدف مهم بود: در غرب، تصرّف آسیای صغیر و ساحل بحر العلوم و از سوی شرق، امنیّت.[4] این اهداف تقریباً مورد قبول تمامی پادشاهان امپراتوری هخامنشیان بود و تأثیرات فراوانی بر شکل و نوع حکومت آنان گذاشته شده بود. با وجود گستردگی قلمروی هخامنشیان، چه عاملی باعث تداوم حکومت هخامنشیان بر ملل زیرسلطه یشان شده بود؟ درامپراتوری هخامنشیان به ملل مختلف زیر سلطه، استقلال داخلی نسبتاً وسیعی داده شده بود. این امر موجب می شد تا با حفظ فرهنگ های ملل تحت سلطه، نوع جدیدی از حکومتی پایدارتشکیل شود:«شاهنشاهی هخامنشی دولتی بود امپراتوری به مفهوم جدید آن...مرکّب از دولت های گوناگون، اما هر کدام از آنها فردیّت خود را از نظر بنیادهای سیاسی و سنن و نوامیس خویش محفوظ داشتند...وهر یک شخصیت حاصل خود را نگه داشتند...و آن ترکیبی بود از اقوام مختلف که همگی آزاد می زیستند.» قلمروی امپراطوری شناخت چگونگی حکومت بر ملل گوناگون ساکن در قلمروی هخامنشیان و محدوده ی قلمروی این امپراطوری می تواند به شناخت بیشتر روش حکومتی هخامنشیان و تأثیر آن در ثبات حکومت آنان منجرشود. قلمروی هخامنشیان بسیار پهناوربود، «به طوری که از دره ی سند در هندوستان تا رود نیل در مصر و ناحیه ی بن غازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در برمی گرفت(تصویر1).»[6] در این قلمرو، اقوام بسیاری با آداب و رسوم گوناگونی زندگی می کردند و فرهنگ قومی خود را پاس می داشتند، از جمله: مادها، خوزی ها، اَرمنی ها، هَراتیان، بابلیان، لودیه ای ها، رَخجی های افغانستان، آشوریان بین النهرین، کاپادوکیه ای ها، مصریان، سُکائیان، ایونیه ای ها، بَلخیان، گنداریان، پارثوی ها، اَسَه گرتیان و سکاهای هوم پرست، هندوان، سکاهای اروپایی، تازیان، زرنگیان، لیبیایی ها و حبشیان. نظام هاي اجتماعي و اقتصادي قلمرو دولت هخامنشي گوناگون بودند.در سرزمين هاي تابعه اين دولت استانهاي آسياي صغير ، ايلام ، بابل ، سوريه ، فنقيه و مصر قرار داشتند كه سالها پيش از پيدايش امپراطوري پارس سازملنهاي حكومتي پيشرفته اي بودند.به موازات اشغال اين كشورهاي از لحاظ اقتصادي پيشرفته ، پارسها سرزمين هاي برخي از ملل عقب افتاده از قبيل عشاير كوچ نشين عرب ،اسكيف ها و قبائل ديگر را كه در مرحله از هم پاشيدگي نظام قبيله اي بودند، تسخير كردند. بنابراين پارسها براي سازمان دادن يك سيستم مديريت ثابت در كشورهاي تابعه با دشواري هاي بسياري روبرو بودند.اما ضمن مقايسه با دولت هاي پيشين مصر، آشور و بابل ، شاهنشاهان هخامنشي در سازمان دادن اداره كشورهاي تابعه ، به كاميابي هاي چشم گيري دست يافتند ، تلاش اينان آن بود كه شرايط مساعدي براي پيشرفت اقتصادي كشورهاي زير فرمانشان فراهم آورند.كورش و كامبيز به روش هاي اداره داخلي كشورهاي بابل ، مصر ، آسياي صغير و ديگران دست نزدند ، و اجازه دادند با شيوه هاي پيشين خود شان را اداره كنند ، و به عبارت ديگر نوعي خودمختاري به آنها دادند.اما قيامهاي سالهاي 522-521 ق.م دولت هخامنشي را به ناپايداري تهديد كرد. داريوش يكم كوشيد تا از گرايش هاي جدائي خواهانه ملت هاي تابعه پيش گيري كند ، بنابراين به اصلاحات اداري – مالي بنيادي دامنه داري دست زد، سازمانهائي كه داريوش به منظور انجام اين اصلاحات پديد آورد به گونه اي بودند كه از سيستم اداري پايداري و درستي برخوردار مي شد و مي توانست روي تمام كشورهاي تابعه نظارت مستقيم داشته باشد ، ضمنا براي جمع آوري ماليات و سازمانهاي لشكري ضوابط دقيق و حساب شده اي را مقرر داشت.امجام اين اصلاحات چند سال طول كشيد.اما از 518 ق.م تغيير سازمان و هماهنگ كردن سيستم اداري استانهاي كشور آغاز گرديد. داريوش اول سرتاسر كشور پهناور هخامنشي را از لحاظ اداري – مالي به چند قسمت تقسيم كرد و نام هر يك از قسمتها را ساتراپ گذاشت.داريوش ضمن انجام اصلاحات اداري كشوري بيشتر استانداران را طبق معمول از ميان اشراف پارسي برگزيد.اما پس از مرگ داريوش يكم اصول تفكيك وظايف فرماندهان لشكري و روساي كشوري به گونه جدي رعايت نشد. پس از اصلاحات داريوش پارسها به عنوان قضائي در دستگاههاي دولتي استانها يا كشورهاي غير پارسي نفوذ كردند.در دوره سلطنت داريوش يكم كارهاي ثمربخشي در زمينه تنظيم قوانين مربوط به ملت هاي مغلوب انجام گرفت. در زمان سلطنت داريوش يكم دگرگوني راه حل هاي مسائل اقتصادي و دولتي باعث يكرشته تغييرات در زمينه حقوق خصوصي گرديد. علاوه بر اين اجراي قوانين در كشورهاي گوناگون ، هم آهنگ با سياست شاه ، بايستي يك نواخت مي شد، بنابراين ايجاب مي كرد تا قوانين تازه اي تنظيم گردد كه در عين حال با اراده خداي بزرگ يعني اهورامزدا سازگار باشد.در زمان داريوش يكم ضمن قانونگذاري ، يك رشته تغييرات اساسي در نظام مالكيت پديد آمد كه نتيجه آن اصلاحات تازه اي در زندگي مردم پديد آورد.قسمتي از آن مربوط به تصاحب بهترين زمين هاي بارور ساكنان كشورهاي مغلوب به سود شاه و خانواده سلطنتي بود.هخامنشيان اين زمين ها را به املاك پهناور تقسيم و به گونه موروثي ، با اختيارات تام به اعضاي خاندان سلطنتي ، اشراف پارسي و بلند پايگان واگذار كردند.مالكان اين املاك از پرداخت مالات به دولت معاف بودند. پارس ها به عنوان يك ملت غالب از پرداخت ماليات نقدي معاف بودند ، اما ظاهرا ماليات جنسي به دولت تحويل ميدادند.ملت هاي پارسي از جمله مناطق خود مختار (مثلا فنيقي و غيره )ساليانه روي همرفته با دشواري در حدود 7740 تالانت بابلي نقره مي پرداختند.قسمت عمده اين مبلغ به وسيله مردمي كه از لحاظ اقتصادي پيشرفته تر بودند ،پرداخت مي شد:آسياي صغير ،بابل ، سوريه ، فنيقيه ،مصر.روش پيشكش هم در كنار مالياتن نقدي اجرا مي شد ،اما پيشكش دادن يك عمل اخلاقي و داوطلبانه نبود.اندازه پيشكش هم مشخص ميشد و بر خلاف ماليات ،جنسي پرداخت مي گرديد.بيشتر ،آنچه كه از سوي دولت دريافت مي گرديد به شكل ماليات بود. اما پيشكش هارا اغلب مردميكه در مرزهاي امپراطوري از قبيل (حبشه و عربستان)زندگي مي كردند براي شاهنشاه مي آوردند.كشورهائيكه در سرزمين شان معدن نقره وجود نداشت ،ماليات نقدي را از راه فروش محصولات كشاورزي و تبديل آنها به نقره مي پرداختند اين عمل به پيشرفت روابط كالائي – پولي جامعه كمك مي كرد.ميزان ماليات بندي زمان داريوش اول ،با وجود دگرگوني مهمي كه در وضع اقتصادي كشورهاي تابع پارسها پديد آمده بود،تا پايان حكومت هخامنشيان ثابت ماند.اضافه بر پرداخت ماليات،مردم كشورهاي تابع ناگزير بودند هزينه سنگين حقوق استانداران و درباريان و ماموراني را كه در ساتراپ خدمت مي كردند،بپردازند. به طور كلي ماليات دهندگان كه به پرداخت ماليات نقدي توانا نبودند ناگزير قسمتي از اموال غير منقول يا اعضاي خانواده خود را پيش ماموران وصول يا عوامل آنها گرو مي گذاشتند و ماموران به ازا آن ، پول نقد به خزانه دولت تحويل مي دادند. اسنادي كه از بابل به دست آمده گوياي آن است كه بسياري از ساكنان اين ساتراپ ها ،مزارع و باغهاي خود را به منظور به دست آوردن پول نقره و پرداخت ماليات به خزانه شاهنشاه به گرو مي گذاشتند. بيشتر اوقات اينان در وضعي نبودند كه بتوانند املاكشان را از گرو در آورند و اينگونه رفته رفته بي زمين ماندند و ناچار به عنوان كارگر روزمزد كار ميكردند و گاه اتفاق مي افتاد كه به ازاي وامهاي خود كودكانشان را به نام برده به ولم خواهي مي فروختند.به موجب اسنادي كه از منابع مصري به دست آمده،در زمان تسلط پارسيان ماليات ساكنان آن اندازه سنگين بود كه زمين داران كوچك ناگزير به شهرها مي گريختند،اما ماموران آنها را دستگيرميگرداندند. در امپراطوري هخامنشيان شكل ضرب سكه به قرار زير بود: 1- سكه شاهي 2- سكه هائيكه در ساتراپ ها ضرب مي شد 3- سكه هائيكه در استانها ضرب مي شد و تصوير شاه روي آن بود 4- سكه هاي محلي ايكه در كشورهاي مغلوب ضرب مي شد و رواج داشت. پس از سال 517 ق.م داريوش يكم در سرتاسر امپراطوري هخامنشي واحد پولي ثابتي را رايج كرد.اين واحد پولي بر مبناي سيستم پولي هخامنشيان برگزيده شد و شامل قطعه اي طلاي مسكوك به وزن 8/4 گرم بود، و اين معيار طي چندين سده پايه رواج پولهاي طلا در بازرگاني جهان به شمار مي رفت. رايج ترين وسيله مبادله سكه نقره اي به وزن 6/5 گرم و معادل 20/1 پول طلا بود،اين سكه بيشتر در ساتراپ ها ي آسياي صغير ضرب مي شد.روي سكه ها ي طلا و نقره تصوير ،شاهنشاه پارس نقش شده بود.مقداري پول نقره و مسي كشورهاي تابعه پارس در محل وشهرهاي يوناني آسياي صغير ضرب مي شد.و براي پرداخت به مزدوران ، گاهگاهي در شهرهاي فنيقي هم پولهاي محلي و شاهي را سكه مي زدند. استفاده از پول مسكوك معمولا در كشورهائيكه از كنارهاي درياي مديترانه دور بودند،رواج چنداني نداشت.اگر چه در سده پنجم ق.م بازرگانان چند ملت (مثلا فنقي ها)،به ميزان زيادي در كشورهاي خودشان و كشورهاي بيگانه براي مبادله بازرگاني پول مسكوك به كار مي بردند،در بابل ضمن مبادله ، به جاي پول مسكوك تكه هاي نقره را به شكل شمش يا ميله يا مفتول و غيره خرج مي كردند. شمش ها داراي عيار متفاوتي بودند(معمولا 8/1)و روي آنها مهري مي زدند كه گوياي عيارشان بود و هنگام مبادله آنها را وزن مي كردند.همان زمان كه مسكوك به بابل وارد شد و به كار رفت اين فلزات را هم در كنار آن ضمن آنكه وزن مي كردند به جاي مسكوك به كار مي بردند.در ميان اينها طلا فقط به عنوان كالا، نه به جاي وسيله مبادله پولي ،معامله مي شد. به عبارت ديگر پول مسكوك در زمان هخامنشيان در بابل رواج چنداني نداشت و فقط از آنها براي بازرگاني با شهرهاي يوناني استفاده مي كردند.آن زمان در مصر هم تقريبا چنين وضعي حكم فرما بود،آنجا هم براي معامله و مبادله از روش وزن كردن فلز استفاده مي كردند.حتي در خود پارس كارگران مصري املاك شاهي نقره غير مسكوك به جاي مزد مي گرفتند. سيكل و كارشا كه در اسناد پارسي ياد شده ، واحد وزن بودند و حتي روي اين فلزات مهر پولي نخورده بود.پارسها پول مسكوك را به منظور مبادله در كشورهاي باختري امپراطوري و يا براي پرداخت مزد به مزدوران وابسته به دولت شاهنشاهي ، به كار مي بردند. در كشورهائيكه مبادلات به وسيله نقره غير مسكوك انجام مي گرفت، ظاهرا برخي از شخصيت ها حق آن را داشتند تا شمش نقره بسازند و آن را با شكل معيني عرضه كنند.معبدها و كاخ ها در بابل ،مصر و كشورهائ ديگر روش هاي مشخصي را به منظور پرداخت مقدار زياد ماليات ها و پيشكشي ها به دولت مركزي ارائه مي دادند و اين روشها مورد تائيد مقامهاي اداري هخامنشيان قرار مي گرفت.معمولا پرداخت ماليات بوسيله نقره هايي انجام مي شد كه داراي كيفيت چندان خوبي نبودند.براي رفع اين نقيصه ،نقره ها به كارگاههاي معابد و دولت فرستاده مي شدند ،دوباره ذوب و تصفيه مي گرديدند،از لحاظ كيفيت داراي عيار استاندارد مي شدند و سپس به خزانه تحويل مي گرديدند. نسبت بهاي طلا و نقره با وزن مساوي در دولت هخامنشي، يك به 3/1 13 بود. فلزهاي گرانبهايي كه متعلق به خزانه دولت بودند فقط به صلاحديد شاهنشاه سكه مي خوردند و تبديل به مسكوك مي شدند، بيشتر اين فلزات سكه نخورده به صورت شمش در خزانه انبار مي شدند.مثلا زمانيكه اسكندر مقدوني هخامنشيان را شكست داد و شوش را گرفت، در خزانه شاهي 40 هزار تالانت (يك تالانت = 30 كيلوگرم ) شمش و فقط نه هزار تالانت مسكوك به دست آمد.مقدار طلا و نقره اي كه در خزانه هاي دولت هخامنشي در شوش ، پرسپوليس ، بابل و شهرهاي ديگر ، هنگام پايان حكومت پارسها ، به دست آمد، رويهم رفته بيشتر از 630 ، 235 تالانت بود. بنابراين ، پولهائيكه به عنوان ماليات دولتي طي ده ها سال در خزانه شاهان اندوخته شده بود، از گردش خارج شد،فقط مبلغ ناچيزي از اين پولها ، به عنوان هزينه حقوق مزدوران و نگاهداري كاخها و دستگاه اداري به مردم برگردانده مي شد. به همين انگيزه پول مسكوك و حتي شمش ها فلزات قيمتي براي انجام مبادله و بازرگاني به اندازه كافي جريان نداشت، اين چگونگي زيان قابل توجهي به پيشرفت روابط بازرگاني-پولي وارد آورد و بنابراين ناگزير قسمتي از معاملات در سطح مبادله كالائي انجام ميگرفت. در قلمرو هخامنشيان راههاي كاروان رو مهمي كه استانها و شهرهاي دور افتاده را به هم وصل مي كردند كشيده شدند،طول اين راهها از صد كيلوتر تجاوز مي كرد.يكي از اين راهها از ليدي آغاز و پس از گذشتن از آسياي صغير تا بابل ادامه داشت.راه ديگري از بابل به شوش به پرسپوليس و پاسارگارد منتهي مي شد.راه كاروان روي كه از بابل ، اكباتان به باختر تا مرزهاي هندوستان كشيده مي شد داراي اهميت فراوان بود.منطقه درياي اژه از راه قفقاز و خليج ايسن تا سينوب به آسياي صغير منتهي مي شد. پس از سال 518ق.م داريوش يكم فرمان داد كه كانال نيل-سوئد را نوسازي كنند،اين كانال تا پايان اشغال مصر به وسيله پارسي ها قابل بهره برداري بود،اما بعدها از كار افتاد و كشتي راني در آن غير ممكن گرديد.اين كانال ، مصر را از راه درياي سرخ به پارس وصل ميكرد.اينگونه در هندوستان هم راههايي كشيده شدند. شرايط طبيعي گوناگون قلمرو هخامنشيان ، عامل موثري در پيشرفت روابط بازرگاني منطقه به شمار ميرفت. بابليها سخت به كار بازرگاني با مصر ، سوريه ، ايلام و آسياي صغير سرگرم شدند، بازرگانان بابل از اين كشورها آهن ،مس ، قلع ، چوب ساختماني ، سنگ هاي نيمه گرانبها ، كوارتز براي شستن و سفيد كردن پشم و لباس و براي توليد شيشه و منظورهاي ديگر مي خريدند.مصر به شهرهاي يوناني غله و كتان مي فروخت و از آنها شراب و روغن زيتون مي خريد.علاوه بر اين مصر طلا و عاج ، لبنان و عمان چوب هاي صنعتي و مرمر و سنگ سياه توليد مي كردند.از آناطولي – نقره ، از قبرس – مس و از مناطق علياي دجله – مس و سنگ آهك به دست مي آمد.از هندوستان – طلا ، عاج و چوبهاي معطر ، از دراوي – طلا ، از سغديان – لاجورد ، از خوارزم – فيروزه صادر مي شد. از باختر كه جزو قلمرو هخامنشيان بود طلاي سيبري صادر مي شد. از مناطق قاره اي يونان يعني كشورهاي خاوري آن فراورده هاي سفالي صادر مي گريد تهيه كننده گندم علاوه بر مصر، بابل هم بود.موجوديت دولت هاي هخامنشي تا اندازه زيادي به كميت و كيفيت ارتش آن دولت بستگي داشت.كليه نيروهاي مسلح به واحدهاي بزرگ جنگي تقسيم مي شدند كه شماره اين واحدها متغير بودند(مثلا در زمان كزرسس 7واحد و در زمان آرتا كزرسس دوم 4واحد بودند.).هسته اين ارتش پارس ها و مادها بودند جوانان و مردان بالغ پارسي بيشترشان به كار لشكري سرگرم مي شدند.اينان گويا خدمت لشكري را از 20 سالگي آغاز مي كردند.عشاير سكزي تا اندازه اي نيروي مهمي براي هخامنشيان به شمار مي آمدند چون اينان طبعا به زندگي جنگي خو گرفته و سواران كماندار آزموده اي بودند. پست هاي مهم در پادگانها و پايگاههاي استراتژيك و دژها و غيره معمولا به دست پارسيان بود. ارتش شامل سواره و پياده بود.فرماندهان سواران معمولا اشراف و فرماندهان پيادگان ، مالكان بودند.همكاري سواران و كمانداران باعث پيروزي بيشتر از نبردهاي پارسها بود.در آغاز سده پنجم ق.م پياده نظام پارس را رفته رفته مزدوران يوناني تشكيل مي دادند،اينها كه از لحاظ تكنيك نبرد آزموده تر بودند نقش مهمي رادر جنگها ايفا مي كردند.استخوان بندي ارتش را ده هزار تن جنگجوي «جاويدان » تشكيل مي داد.هزار تن از اينها كه نيزه دار بودند، به خانواده هاي اشراف پارسي وابستگي داشتند و نگهبان جان شاه به شمار مي آمدند.بقيه يكانهاي «جاويدان» از نمايندگان عشاير گوناگون ايراني و حتي ايلاميها بودند. قسمتي از ارتش براي پيش گيري از شورش مردم مغلوب ، در كشورهاي زير اشغال به عنوان پادگان جاي مي گزيد.سربازان اين پادگانها از مليتهاي گوناگون بودند، اما در ميانشان از ساكنان آن منطقه وجود نداشت. در مرزهاي حكومت هخامنشي پادگان هائي برقرار گرديد و حتي به افراد اين پادگانها زمين هايي را واگذار كردند.از اينگونه پادگانها و كلني نظامي جزيره الفانتين در نيل جالب است.در اين پادگان ، پارسها ، مادها ، يونانيان ، خوارزمي ها و غيره سكونت داشتند.اما در قسمت عمده اين پادگان مردمي زندگي مي كردند كهاز پيش خادمان فراعنه مصر به شمار مي آمدند. ساكنان نظامي الفانتين با خانواده هايشان در آنجا سكونت داشتند.پادگان به يكان هايي جز صدنفري تقسيم مي شد، هر يك از اين واحدها به نام فرماندهانشان ناميده مي شدند.معمولا فرماندهان اين يكلنها پارسي يا بابلي بودند. جايگاه فرمانده اين پادگان در سوئن (آسوان امروزي) بود.در اين ناحيه حتي ماموران كشوري و اداره هاي قضائي بخش جنوبي مصر فعاليت داشتند.سربازان مامور پادگان معمولا هرماه جيره جنسي (غله ، گوشت و غيره ) دريافت مي كردند.هر سربازي كه بازنشسته مي شد از راه كشت و زرع در تكه زميني كه به او واگذار شده بود، گذران مي كرد او از پرداخت ماليات معاف بود، و بيشتر به كارهاي بازرگاني و صنعتي هم مي پرداخت. در آغاز ، واگذاري اين زمين ها به سربازان انتزاع ناپذير بود و بنابراين به مرور زمان اين زمين ها از راه فروش يا واگذاري از دست سربازان خارج شد و غالبا مالك اين زمينها زنان شدند. مانند الفانتين در فيواخ ، باختر گرموپول و ممفيس هم اينگونه كلني نظامي اي وجود داشت.بنابراين پادگانها ، پايگاه هاي استواري ، هنگام خيزش مردم مغلوب ، براي وفاداران دولت هخامنشي به شمار مي رفتند.هنگام اردوكشي هاي جنگي بزرگ (مثلا جنگ گزرسس با يونانيها ) كليه مردم تابع حكومت هخامنشي اجبارا شماره مشخصي از جوانان خود را براي سربازي به دولت مي شناساندند. در زمان داريوش يكم پارسها چيرگي خود را در درياها هم پابرجا كردند.نبردهاي دريائي هخامنشيان با كمك ناوگان مصري ، كشتي فنيقي و قبرسي و ساكنان جزاير درياي اژه و نواحي دريائي ديگر انجام مي گرفت.پارسها هم به عنوان ناوي در نيروي ذريائي خدمت مي كردند. ایه و اساس زندگانی اجتماعی آن روز ، کشاورزی بود . دراین دوره مأموران دولتی مخصوصی وجود داشت که ناظر در امور کشاورزی و متصدی وصول مالیاتها بودند . حمایت ویژه هخامنشیان از گسترش کشاورزی پادشاهان هخامنشی به کسانی که زمینهای بایر را تبدیل را اراضی زراعتــی یا پرداخت می کردند و به احداث قنوات می پرداختنــد ، پاداش خوبـی مـی دادند . دامداری و صنایع دستی دامداری رواج فراوان داشت و اسبهای نسا که در ماد پرورش می یافتند ، شهرت بسزایی داشتند . هر ایالت و شهری به صنعت دستی خود مشهور بود . بازرگانی و امور مالی در بابل و بین النهرین بازرگانی رواج فراوان داشت . بانکهایی که برای توسعة تجارت و کشاورزی به مردم وام می دادند ، تشکیل شده بود که معروفترین آنها دو بانک برادران اگیبی و پسران موراشو در بابل بوده است . امیــران و بزرگان و دستگاههای اداری و مذهبی ، کارگرانی داشتند که آنان را « مانیا » می خواندند . بر اینان که بردگانی بیش نبودند داغ می نهادند و در امور ساختمانی و کشاورزی و صنعت از وجودشان استفاده می کردند . اینان از اسیران جنگی بشمار می رفتند و آنان را غالباً در روستاها ساکن می دادند . وضعیت اراضی قسمت اصلی اراضی کشور باستثنای املاک برده نشین ، به وسیله کشاورزان اداره می شدند . این کشاورزان حق نداشتند آن اراضی را ترک کنند و با همان زمینها به مالک دیگر منتقل می گشتند . قسمتی از اراضی کشور به معابد اختصاص داشت . در این نقاط کانونهای انبوه بردگان بوجود آمده بود . طبقات در روزگار هخامنشی مردم ایران بر پنج طبقه به شرح زیر تقسیم می شدند : 1 - بزرگان . 2 - مغان . 3 - کشاورزان . 4 - بازرگانان و پیشه وران . 5 - بردگان . از طبقة بزرگان هفت خانوادة پارسی در درجة اول بودند ومناصب لشکری و کشوری در دست آنان بود . مغان یا روحانیان از طوایف ششگانة ماد بودند که در دورة هخامنشی نیز اهمیت و اعتباری داشتند و اجرا کنندة مراسم مذهبی بشمار می رفتند. نظام مالی درخشان داریوش هرودت می نویسد که داریوش مالیات ایران را به نقدی و جنسی تعیین کرد و ایران را به بیست منطقة مالیاتی تقسیم نمود و همراه با هرساتراپ( یا همان استاندار ) یک نفر امین در امور مالی نیز روان داشت . تمام مالیاتها در خزانة شاهی نگاهداری می شد . طلا و نقره را آب کرده در کوزه های سفالین می ریختند و هر وقت پولی لازم می شد شاه حکم می کرد که قسمتی از شمشها را ببرند و مورد استفاده قرار دهند . در دوران هخامنشیان اگر چه شاه بسیار محترم و عزیز بود ولی اختیاراتش محدود بود. و بهیچوجه قدرت فراعنه و دیکتاتوری آشوری و رومی نمیرسید. هرودت مینویسد در ایران شاهان و حکمرانان بهیچوجه در کار خود آزاد نیستند و نظریات و خیالات خود را در مجلس ملی پیشنهاد می کنند تا پس از صلاحدید و تصویب نمایندگان بموقع اجرا گذاشته شود. دینشاه ایرانی نیز در این باره می نویسد:«در عهد هخامنشیان دربار سلطنتی، مجلس سنا از اشراف و رؤسای قبائل تشکیل میداد و پادشاه در مواقع دشواری راجب بامور مهم سیاسی با آنها مشورت می کرد و رأی قطعی از مجلس مزبور صادر می شد. از آنجا که در کتب مقدس ایران مخصوصا" اوستا از شاهان دعوت شده به عدل و انصاف فرمانروایی کنند اغلب شاهان هخامنشی می کوشیدند عادل باشند و حقوق مردم را مراعات نمایند. دربین شاهان روش حکومت کورش کمبوجیه وداریوش اول مخصوصا" قابل توجه است حکومت این دو مرد بزرگ که نام شاهنشاه واقعا" برای آنها برازنده بود دارای چنان سازمان منظمی بود که با مطالعه تشکیلات حکومتی آنها به یاد سمفونیهای بزرگ بتهوون می افتد. داریوش و کورش با رفتار ملایم و حسن سیاست از تصادمات ملل مختلفه که در زیر سلطه ایران بودند جلوگیری کردند و چنان نظم و امنیتی در سراسر امپراطوری خود حکمفرما ساختند که جانشینان بیعرضه ونالایقشان توانستند سالیان دراز براحتی بر 30ملت مختلف بفرمانروایی پردازند. ویل دورانت درباره تشکیلات امپراطوری داریوش بزرگ می نویسد:«سازمان اداری کشور را به صورتی درآورد که تا سقوط امپراطوری رم پیوسته بعنوان نمونه عا لی از آن پیروی می کردند با نظم و سامانی که داریوش مقرر داشته بود آسیای غربی به چنان نعمت و آرامش خاطری رسید که تا آن زمان در این ناحیه پرآشوب کسی چنان آسایشی را بخاطر نداشت»هم او درباره ی شاهنشاهی کورش بزرگ عقیده دارد که شاهنشاهی مزبور «نه تنها از بزرگترین سازمانهای سیاسی پیش از دولت رم قدیم بود بلکه یکی از خوش ادوارترین دولتهای همه دورههای تاریخی»نیز بشمار می رفت. هیچ عجیب نیست اگر افلاطون روش حکومت هخامنشیان را ستوده و دمکراسی آشفته و پر هرج ومرج یونان را بباد انتقادگرفته و استبداد پر از نظم و دیسیپلین ایران را بر دمکراسی میهن خود برتری داده است. هیچ عجب نیست اگر «تورات» نژاد ایرانی را آسمانی بداند و به گوید که این نژاد برای نجات ملتها و گسستن زنجیرهای اسارت و بردگی مأ موریت داشته است. علی زرینه باف در «بسوی ارمانها» می نویسد:«این بزرگترین افتخار برای ماست که در روزگاری که پادشاهان مصر ادعای خدایی می کردند و سلاطین اشور و بابل دربرابر بت ها سر تعظیم فرود می آوردند داریوش بزرگ با آن حشمت در برابر اهورامزداپیشانی بندگی بر زمین می ساید و می گوید:با اراده ی اهورامزدا من شاهم اهورامزدا شاهی رابه من بخشیده است.» شيوه حكومت نزد شهرياران ماد، اگرچه از الگوي حكمراني بين النهرين اخذ شده اما هنوز از ساخت عشيره اي به كلي جدا نشده بود. به عوض آنها، هخامنشيان كوشيدند به ساختارهاي حكومتي آسياي غربي نزديك تر شوند. اين ساختار در آن روزگار، البته براي اقليم بين النهرين، به خاطر تملك سرزمين هاي حاصلخيز و منابع آبي، بسيار كارآمد بود، اما براي سرزمين خشك ايران چندان كارايي نداشت. كارآمدي تمركز مالكيت ها در بين النهرين، به واسطه وجود مراكز آبي يعني رودخانه هاي عظيم و آبياري متمركز ايجاد شده بود، اما در سرزمين خشك و كم آب ايران، تبديل مالكيت اشتراكي بر زمين به مالكيت دولتي، نتيجه مطلوبي نداشت و لامحاله به بحران سياسي، اجتماعي و اقتصادي مي انجاميد. اين بحران، در درازمدت چند بار شكل علني به خود گرفت كه از جمله آن از شورش هاي اجتماعي گوماتاي مغ در دوران هخامنشيان و مزدك در دوران ساسانيان بايد نام برد. اين همه موجب مي شد نظام سياسي ايران از نوعي دموكراسي قبيله اي به سمت شكلي از اقتدار سياسي حركت كند كه به استبداد شرقي متمايل بود. اما جالب آن كه هخامنشيان، به خصوص دو سر سلسله مقتدر آن كوروش و داريوش اول- توانسته بودند اين شيوه حكومت را با نوع تسامح سياسي و مداراي مذهبي و فرهنگي بياميزند. آن گونه كه گيرشمن گفته است. همين سياست موجب مي شد كه كشورهاي مغلوب در توسعه ثبات و استقرار هخامنشيان نقشي مهم برعهده گيرند. در واقع همين شكل از انديشه حكومتي بود كه موجب پديدآمدن ساتراپي ها در قلمرو پهناور هخامنشيان گرديد. كوشش براين بود تا ساتراپي ها، كه تعداد آنها بالغ بر 20 بود، با خصوصيات قومي و بومي ممالك متبوع انطباق داشته باشند. البته داريوش بر ايالت تابعه يك شهريان يا ساتراپ از نزديكان يا خاندان خود مي گماشت، اما بدنه حكومت را از ميان افراد بومي انتخاب مي كرد. آن چه در نهاد مدني هخامنشيان آشكارتر از اسلاف مادي بود، نضج گرفتن نهادهاي اقتصادي و پيش آرايش اصناف است. اصنافي كه در دوران ساساني شكل كامل به خود گرفت و مدنيت ايراني را پي ريخت. فتح بابل دولت هخامنشي را با عامل رونق تجاري در دولتشهرهاي بين النهريني آشنا كرده بود، و از همين رو بازار و بازرگاني، كه در دوران ماد نقش چنداني نداشت، در دوران اخير جايگاه بيشتري را به خود اختصاص داد. به عبارتي شهر نظامي- كشاورزي در سرزمين هاي مياني امپراتوري داد. هردوت پارسيان را متشكل از شش طايفه شهري و روستايي، و نيز چهار طايفه چادرنشين دانسته است. اين شهادت هردوت نشان از ساخت اجتماعي دودمان هخامنشي دارد كه ساختي متشكل از سازمان شهري و سازمان روستايي و ايلي بود. اما به تدريج گستره جامعه شهري بر دو سازمان ديگر پيشي مي گيرد. در اين ميان تعريف از فضا نيز گسترش مي يابد. شهر ديگر درون چارچوب باروها تعريف نمي شود، بلکه معنايي منطقه اي يافته و با مجموع واحدهاي توليد زراعي اطراف خود تعريف مي گردد. اين تعريف شمول گرايانه از شهر تا ادوار اخير كه شهر مجموعه كهندژ، شارستان، ربض و روستاهاي نزديك را نيز دربر مي گرفت، صادق است هنگامي كه از شهرهاي هخامنشي سخن مي گوييم، بلافاصله نام دو شهر بيش از ديگران به خاطر مي آيد: پاسارگاد و پارسه (تخت جمشيد) اما اين دو شهر، اگرچه بهترين تجلي انديشه عظمت گراي هخامنشي در باب معماري و شهر هستند. اما به هيچ وجه نهادهاي مدني را در خود نمي نمايانند. اين شهرها به طوركلي شهرهاي شاهي و تشريفاتي هستند. براي شهر در معناي مدني آن بايد به دنبال نمونه هاي ديگري گشت. شهرهايي همچون تخت جمشيد نمونه تحول يافته و عظيمي از شهر- معبدهاي بين النهريني و زيگورات هاي مرتفع آن، با نگاهي به شيوه معماري اورارتويي هستند. پاسارگاد و پارسه شهرهايي مدني نبودند، ظاهراً نهادهاي مدني را در كنار اين شهرهيا شاهي بايد جست، چنان كه نهاد مدني شهر پارسه در حوزه استخر، در جنب آن شكل گرفت. استخر را پرجمعيت ترين شهر پارس مي خواندند کورش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه‌ای که کمابیش بر اساس خواسته‌های کشورهای وابسته بود، پیروی می‌کرد. از این سخن او که می‌گوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی‌تواند از گله‌اش بیش از آنچه به آنها خدمت می‌کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همان‌قدر می‌تواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می‌دارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم می‌دانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای دهشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکست‌خورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهار سد ظرف طلا و سیم را به بنی‌اسراییل می‌بخشد، پرستش‌گاه‌های مردم شکست‌خورده را می‌سازد و می‌آراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونه‌ای بوده که «همه می‌خواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهره‌ای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمی‌کرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکست‌خورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیه‌هایی چند قانع بود. گسترش کشور و سرزمین در جنگی که بین کوروش کبیر و کرزوس (همان قارون معروف که دایی مادر کوروش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه درگرفت، کوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید. در اولین برخورد، فتح با کرزوس بود، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل «پتریوم» پایتخت هیتها اتفاق افتاد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد، کوروش شهر را محاصره کرد و کرزوس را دستگیر کرد، لیدیه تسخیر شد و به عنوان یکی از ایالات ایران به شمار آمد، کروزوس از این پس مشاور ارشد هخامنشیان شد ، پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم به قید و شرط خواست که یونیان رد کردند.در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند ، رفتار کوروش با شکست خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت . کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند. کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل می‌داد، رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد. کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد. ضعف بابل، به واسطه بی کفایتی نبونید، سلطان بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه بابل کرد، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد ، او سایر بردگان را هم آزاد کرد ، و به نوعی برده داری را از میان برداشت. نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه أی متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم می‌باشد ، به تفصیل این گونه آمده‌است : ماد ، خووج (خوزستان) ، پرثوه (پارت) ، هریوا (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم ، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تا قندهار) ، ثته‌گوش (پنجاب) ، گنداره (گندهارا) (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه (سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن) ، کته‌په‌توک (کاپادوکیه ، بخش شرقی آسیای صغیر) ، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر) ، یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ، سکودر (مقدونیه) ، یئونه‌تک‌برا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس) ، پوتیه (سومالی) ، کوشیا (کوش ، حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته