تحقیق منجى موعود و ما

تحقیق منجى موعود و ما (docx) 13 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 13 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

«منجى موعود» و ما اشاره : در آخرين روزهاى بهمن‏ماه سال 82 (82/11/24) كنفرانس »موعود اديان« به همت مركز اسلامى انگلستان و مشاركت نزديك »مركز گفت‏وگوى اديان انگلستان« و »نمايندگى فرهنگى جمهورى اسلامى ايران« در شهر »لندن« برگزار شد. در اين نشست صميمى كه جمعى از صاحب‏نظران در اين موضوع از كشورهاى انگلستان، مصر، ايران و... به‏عنوان سخنران شركت كرده بودند موضوعات مختلفى چون »منجى‏گرايى، مهدويت، موعود در آئين مسيحيت و...« مورد بحث و مطالعه واقع شد. آقايان »سيدنى شيپتون (مدير اجرايى مؤسسه مركز گفت‏وگوى اديان انگلستان)، سر زيگموند استرانبرگ (رئيس بنياد گفت‏وگوى اديان)، ماركوس برى بروك (رئيس مركز كليساى آكسفورد)، دكتر زكى بداوى از مصر و آيت‏اللَّه شيخ محسن اراكى (رئيس مركز اسلامى انگلستان)، آيت‏اللَّه امامى كاشانى و اسماعيل شفيعى‏سروستانى (مدير مسؤول مؤسسه فرهنگى موعود) در زمره شركت‏كنندگان اصلى و مدعو بودند.  كنفرانس در دو نوبت و به صورت مجزا با حضور جمعى از انديشمندان و فضلاى انگليسى، ايرانى و پاكستانى برگزار شد. مجموعه مقالات اين كنفرانس در قالب يك جلد كتاب از سوى مركز اسلامى انگلستان منتشر خواهد شد. برگزارى اين كنفرانس و طرح »موعود اديان« در يك كشور اروپايى حكايت از بروز حساسيت و تعلق خاطر عموم ملل به وقايع آخرالزمان دارد و ضرورت برنامه‏ريزى جدى مراكز فعال فرهنگى وابسته به جمهورى اسلامى را متذكر مى‏شود. در حاشيه كنفرانس نيز گفت‏وگوها و نشستهاى جنبى سخنرانان و جلسات پرسش و پاسخ جلب‏نظر مى‏كرد. موعود، ضمن قدردانى از برگزاركنندگان اين نشست فرهنگى، ضرورت انتشار مباحث ويژه مهدوى را به زبانهاى مختلف و با ادبيات مناسب متذكر مى‏شود. آنچه درپى مى‏آيد خلاصه‏اى از متن سخنرانى اسماعيل شفيعى‏سروستانى مدير مسؤول مجلات موعود و موعودجوان در كنفرانس مزبور است. اميد كه مقبول طبع خوانندگان موعود واقع شود.ان‏شاءاللَّه گفت‏وگو از »موعود اديان« و منجى آخرالزمان، گفت‏وگويى است ديرين، با عمرى به درازاى خلقت انسان و سكناى او در عرصه خاك. اين تاريخ بلند از يك سو و اشتراك آن در ميان همه اقوام و ملل، از ديگرسو حكايت از ذاتى بودن اين معنا در نوع انسان دارد و شايد بتوان به مدد اين باور مشترك و انتظارى كه مصاديق آن را در ميان آراء، اقوال و حتى اساطير اقوام مختلف ساكن در گستره زمين مى‏توان برشمرد انسان را »موجودى منتظر« تعريف كرد. اين »موجود منتظر« كه اتفاقاً همين تعريف او را از ساير موجودات متمايز ساخته است در گذار از شرايط مختلف تاريخى و فراز و نشيبهاى حيات همواره در تلاش براى گذار از »وضع موجود« و فراهم آوردن »وضعى مطلوب« گونه‏هاى مختلف »فرهنگها« و »تمدنها« را به نمايش گذارده است. تولد و حيات »تمدنها« انعكاس اين تمناى بزرگ است چنانكه رويگردانى بشر از بسيارى از فرهنگها، ايدئولوژيها، نظريه‏ها و... نيز نشان از آن دارد كه هيچيك به تمامى قادر به ارضاى انسان و پاسخگويى به تمناى درونى او نبوده‏اند. به عبارت ديگر، انسان از همه آنچه كه حقيقتاً نمى‏تواند پاسخگوى تمناى دستيابى او به »عدالت«، »آزادگى«، »اخلاق« و بهره‏مندى عادلانه از نعمتهاى خدا باشد، دست شسته و بر شاهراه انتظار چشم به آينده‏اى برتر دوخته است. جالب توجه آنكه همه مدعيان نجات بشر، سعادتمندى، رفاه و امنيت نيز با اشاره به همين »ميل و تمناى« مشترك، امكان ماندن، بهره‏كشى و سوء استفاده از طبيعت زلال و صاف انسانها را پيدا كرده‏اند. »موعود اديان« نه يك پندار و يا خرافه و نه حاصل و محصول روزگار سخت زندگى و عكس‏العملهاى روانى و احساسى بلكه، واقعيتى است كه ريشه در جان انسان دارد. از يك سو خرد انسانى و از ديگر سو بيان مشترك همه پيامبران الهى، تمامى حكيمان فرزانه، قديسان آزاده و ادبيات همه اقوام و ملل اين نكته را تأييد كرده و بدان صحه مى‏گذارد. چه، هيچ انسانى در شرايط طبيعى ضرورت دستيابى به عدالت سلامتى، رفاه، عدالت، امنيت و برخوردارى مشترك از نعمتهاى عالم را منكر نمى‏شود، هيچ صاحب عقل و خردى نيز ضرورت تجربه كامل‏ترين رتبه و سطح از اينهمه نعمتها را رد نمى‏كند. چه، بدون ظهور و بروز اين درجه از كمال همه مجاهدتهاى انبيا، كوشش مصلحان و رشادت سلحشوران ابتر و رها مى‏ماند و يأس و نوميدى بر تمامى ساحتهاى اخلاقى و روحى سايه مى‏افكند و انسان به تمام معنى از كاركرد حقيقى دور مى‏افتد. به آن مى‏ماند كه كسى ظهور و بروز »كمال« در ثمره‏هاى زمين و گياهان و جانوران را منكر شود و آن را امرى وهمى و غير واقعى فرض كند. از همينجاست كه عرض مى‏كنم »انتظار فرا رسيدن روز مقدس ظهور موعود اديان«، انتظار فرا رسيدن روز كمال انسان است. موجودى كه برتر و شايسته‏تر از همه نباتات و جانوران و اشرف آنها خلق شده است. اين معنا حامل قوى‏ترين انگيزه و پشتوانه بزرگ‏ترين اراده براى زيستن، سالم ماندن، مجاهده و تلاش براى بيرون‏راندن همه نشانه‏هاى تباهى از ساحت زندگى و مناسبات فردى و اجتماعى است. شايد از همين جهت و به دليل همين پتانسيل قوى است كه همواره دشمنان بشر، استعمارگران و سرمايه‏داران طالب قدرت و سيطره، سعى در نفى و انكار اين ايده و ملوث ساختن آن با مفروضاتى بى‏پايه كرده‏اند تا حقيقت و واقعيتى بزرگ و انسان‏ساز را خرافه‏اى ضعيف جلوه‏گر سازند و از اين طريق امكان ادامه حيات و سيطره خود را فراهم نمايند. جان مايه و »روح« همه آثار ماندگار فرهنگى، همه ادب و ادبيات سترگ و جاودان ملل، همه تابلوهاى نقاشان آرمانگرا و همه داستانهاى مانده از سلحشوران نام‏آور، مديون اين بخش از حقيقت آدمى است چنانكه همه آثارى كه به نوعى اسبابِ ماندن در بى‏اخلاقى، دنياپرستى، ابتذال و دورى از معنا و معنويت را فراهم آورده‏اند محصول غفلت، غيبت و دورى جستن آگاهانه و ناآگاهانه از اين امرند. آيا تقدس‏زاديى از عالم و آدم، غلبه ماترياليسم، اصالت يافتن سودپرستى و واماندگى انسان معاصر در بهره‏منديهاى صرفاً مادىِ جسمى و جنسى كه جملگى طى چند قرن اخير موجبات بروز شكافهاى طبقاتى، بحرانهاى زيست محيطى، جنگهاى خانمانسوز، فاصله عميق ميان كشورهاى برخوردار و عقب‏مانده، توسعه فساد اخلاقى و امثال اينها را فراهم ساخته علتى جز غفلت از اين وجه از حقيقت و وجود انسان دارد؟ سكولاريزه كردن همه فرهنگها و تمدنهاى كهن و ارائه تفاسير صرفاً مادى از معتقدات اقوام و ملل و سلب حيثيت معنوى از انسان و طبيعت، همه اسباب لازم را براى خلع سلاح شدن انسان از معنا و معنويت و بى‏پناه ماندن او در وقت غلبه بحرانها و هوسها مهيا كرده است. از همين روست كه انسانِ بى‏پناه معاصر، پناه آوردن به افيون و مواد تخديركننده روان و يا تن دادن به ابتذال را پا به پاى جدالى خانمان برانداز براى دستيابى به ثروت و قدرت پيشه خود ساخته است تا شايد از اين طريق دمى بى‏خبرى و يا آسودگى موقتى و البته آسيب‏پذير و ميرا را نصيب خود سازد. اين امر همه شرايط لازم را براى بروز انفعال و تأثيرپذيرى انسان معاصر فراهم كرده است؛ شرايطى كه سود اصلى را نصيب شيطان، دجال‏صفتان و حاميان و مبلغان آنان ساخته و روحيه مقاومت، مجاهده و تلاش براى عدالتخواهى را تضعيف نموده است. روحيه‏اى كه به تمامى در باور بزرگ به »موعود و منجى آخرالزمان« نهفته است. نويدى براى عدالت، آزادگى و امنيت فراگير. اگر بخواهيم عصاره تمام آراء موجود درباره »منجى و موعود اديان« و آنچه را كه جملگى منتظران موعود بر آن متفق‏اند، در چند كلمه خلاصه كنيم جز اين سه امر به دست نمى‏آيد: رويكرد معنوى به عالم؛ عدالت فراگير و كوتاه شدن دست ابليس از همه ساحتهاى فكرى، فرهنگى و مادى حيات انسان. اين سه امر مهم امروزه در وجود انسانها مبدل به آرزو و ميل سركوفته گشته است و اين در حالى است كه فرهنگ و تمدن غربى با تكيه بر امانيسم، آمپريسم و ماترياليسم طى چهارصد سال اخير نه تنها موجب بروز رويكرد صرفاً مادى به عالم و تغيير همه تعاريف پذيرفته شده اديان درباره انسان، جهان و طبيعت شده؛ بلكه زمينه ظهور امپرياليسمى را فراهم آورده كه فراموشى همه سنتهاى مقدس و باورهاى قلبى مشترك پيروان اديان را با خود دارد. گوئيا بى‏آنكه بخواهيم دست شيطان را بر همه تار و پود انسان، جهان و طبيعت آزاد گذاشته‏ايم و محصول اين آزادى دست شيطان چيزى جز بالا گرفتن آمار بيماريهاى بنيان‏كن، بحرانهاى زيست محيطى، فقر، فساد، ظلم و تنهايى انسان در عرصه زمين نيست. اجازه مى‏خواهم از ذكر ارقام و آمار اين‏همه بحران دورى بجويم چه، نگاهى ساده به صحنه حيات مادى و فرهنگى انسان امروز و مراجعه به انبوه بانكهاى اطلاعاتى موجود، ما را رويارو با انواع آمارها و نمودارهايى مى‏سازد كه گاه حجم آن موجب بروز يأس و ترس از آينده بشر مى‏شود. شايد دريافت مشترك انسانها در وقت مشاهده اينهمه بحران، يأس از انواع ايدئولوژيهاى سياسى، اجتماعى و شكست بسيارى از نظامهاى اجتماعى طى همه سالهاى قرن بيستم كه با خود تنها وعده عدالت و بهروزى را داشتند حكايت از رويكردى نو و اتفاقى مقدس دارد. حادثه‏اى كه وقوع آن جز با گذر انسان از دروازه خودپرستى و روى آوردن به آسمان ممكن نبوده و نيست.  اين رويكرد، همراه با اميد شيرين ديدار فصل رهايى انسان معاصر در اولين دهه از هزاره جديد به عالم معنا، آسمان و فرهنگ معنوى است. اين رويكرد را در ميان همه ملل و وجه مشخصى از آن را در چشم داشتن به »امر ظهور مقدس موعود آخرالزمان« كه مورد توافق همه اديان ابراهيمى و غير آن است مى‏توان مشاهده كرد. اين رويكرد اگر چه محصول همه عواملى است كه پيش از آن ذكر شد، ليكن انعكاس اراده آسمانى خالق هستى نيز هست چه، حسب سنت ماندگار هستى، »پايان شب سيه سپيد است« و بنا نيست كه دورى از آنچه كه بهجت‏آفرين، عدالت‏زا و امنيت بخش كامل است روزىِ مقدر و هميشگى انسان باشد. بروز رويكردى نو به معنا و معنويت - به ويژه در غرب - طى دهه‏هاى اخير، خيزشهاى اجتماعى و سياسىِ متمايل به فرهنگهاى مذهبى و سنتى در ميان ملل شرقى و ظهور تمام قد بحران در مناسبات اقتصادى، سياسى و اجتماعى كشورهاى صنعتى، برخى نظريه‏پردازان را به ارائه فرضيه‏هايى واداشته كه حكايت از غفلت بزرگ از ماهيت وقايع جارى در شرق و غرب عالم مى‏كند. نظريه‏هايى همچون »پايان تاريخ« بر اين فرض استوار بود كه بشر آخرين تجربه و كامل‏ترين آن را در تنظيم مناسبات فردى و اجتماعى فراروى خويش دارد، وضعى كه مصداق كامل آن را در مدينه »ليبرال سرمايه‏دارى« امريكا معرفى مى‏كنند. براساس اين نظريه ديگر نيازى به جنبش و كوشش براى تغيير و يا حتى اصلاح وضع موجود نيست و بشر ناگزير بايد همه عقربه‏ها را به سوى قطب اين مدينه تنظيم كند. اين واقعه اگر چه برخى سياستمداران را مايل به تجربه »روشى متكى به قدرت« براى گسيل داشتن همه فرهنگها، تمدنها و ملل به سمت خاستگاه »ليبرال سرمايه‏دارى« كرده اما، پوشيده نمانده است كه جمله صاحبان خرد بر اين قول اتفاق نظر دارند كه اين تجربه نه تنها كامل‏ترين و نهايى‏ترين تجربه نيست بلكه به دليل دورماندن آن از معنا و مفهوم حقيقى عدالت و غفلت آن از وجه باطنى و سرشت مقدس انسان و طبيعت، با جهت‏گيرى يكسويه محكوم به پذيرش شكست است كه اگر جز اين باشد به »انتها رسيدن« خود سرآغاز انفعال، پوچى، تكرار شدن در خود و پايان فرصت زيستن در عرصه زمين است و البته با اين درك و معنى مى‏توان از »پايان تاريخ« سخن گفت. پايان تاريخِ دورى از سرشت مقدس، پايان تاريخِ غفلت از عالم معنى و معنويت، پايان تاريخِ متكى بر مادى‏گرايى صرف و پايان تاريخى كه در ذات خود نطفه بحران، يأس، فقر و بى‏عدالتى را دارد. اين پايان موجد شروعى نواست. صداى زنگ اين تاريخ نو را بسيارى هوشمندانه شنيده‏اند. صداى اين زنگ در غرب طنين‏انداز است. تاريخى كه نويد مهيا شدن صحن خانه‏هاى دل مردم سراسر جهان براى استقبال از »موعود و منجى آخرالزمان« را مى‏دهد. اجازه مى‏خواهم در اين مجلس با شكوه كه نام »موعود مقدس« بدان زيبايى خاصى بخشيده اعلام كنم اين فصل ديگر، فصل گفت‏وگو از »اراده معطوف به قدرت« و يا »اراده معطوف به ليبراليسم« نيست بلكه، فصل گفت‏وگو از »اراده معطوف به حق« است و اين اراده، تأييد آسمانى را با خود دارد و قلب همه مردان و زنان صميمى جهان نيز فرا رسيدن اين فصل را گواهى مى‏دهد. آيا همين نشست صميمى، آن هم در يكى از بزرگ‏ترين پايتختهاى غربى؛ يعنى لندن تأييدى براى اين سخن نيست؟! نسيمى وزيدن گرفته كه براى درك لحظات فرحبخش آن مى‏بايست در معرض آن قرار گرفت و همگان را بدان دعوت كرد، به عبارت زيباى انجيل: كمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بداريد مستعد باشيد؛ زيرا در ساعتى كه گمان نمى‏بريد پسر انسان مى‏آيد. (لوقا35-40:12) وزش اين نسيم جانبخش را همگان احساس مى‏كنند حتى آنان كه تداوم آن را قرين با به هم‏ريختگى بساط شعبده و دروغ و سلطه خويش مى‏شناسند. درك »پايان تاريخ« - البته تاريخ غرب - مخصوص نظريه‏پردازانى چون »تافلر«، »فوكوياما« و »هانتينگتون« و ديگران نيست چه، دوام و بقاى فرهنگ و تمدن غربى در گرو دريافتهاى نظرى و فلسفى ويژه درباره عالم و آدم است كه امروزه ضعف، نقصان، يك‏جانبه‏نگرى آن و از جمله ناتوانى‏اش در پاسخ‏گويى به همه آنچه مى‏تواند سعادت بشر را در پى داشته باشد آشكار شده است. بن‏بست فلسفى، ابتذال فرهنگى و عنان‏گسيختگى محصول اين تمدن؛ يعنى »تكنولوژى« در كنار بحرانهاى فراگير نه تنها پايان اين تاريخ را اعلام مى‏دارد بلكه بازگشت نگاه انسان هزاره سوم به آسمان، معنا و معنويت خبر نزديكى تاريخ جديد را اعلام مى‏كند و اين‏همه را سياستمداران و سرمايه‏داران و ديگر طالبان استمرار سلطه و سيطره بر فرزندان انسان در اقصى نقاط جهان به خوبى درك كرده‏اند. شايد از همين روست كه با تمامى قوا سعى در بهره‏جويى از اين وضع و به دست گرفتن ابتكار عمل كرده‏اند، آن‏هم با طرح موضوع »نزديكى ظهور منجى موعود« و ضرورت آمادگى براى استقبال از اين منجى آسمانى و مصداق مشخص و پذيرفته شده آن در آئين مسيحيت؛ يعنى عيسى(ع) شايد اين بخش از سخن من عجيب به‏نظر برسد اما، ما با واقعيتى انكارناپذير روبروئيم. واقعيتى كه درك آن بدون آگاهى از »اخبار آخرالزمان« - كه جملگى شما عزيزان در سطوح مختلف از آن اطلاع داريد - ممكن نيست. در گوشه و كنار جهان، به‏ويژه طى يك دو دهه گذشته و اوج‏گيرى آن در سالهاى اخير و همزمان با بروز خطمشى كلان سياست خارجى امريكا كه امروزه همه قدرت نظامى و اقتصادى را نيز با خود همراه ساخته است. آيا ساخت صدها فيلم سينمايى با سرمايه‏هاى كلان هاليوود كه عموماً موضوعاتى چون آخرالزمان، ظهور منجى، آرماگدون و ديگر مضامين مربوط به »فرهنگ موعودى« را دستمايه اصلى كار خود قرار داده‏اند اتفاقى ساده و يا بهانه‏اى براى فروش فيلمها و جلب تماشاگر مى‏شناسيد؟! امروزه صدها پايگاه اطلاع‏رسانى موضوع پيشگوئيهاى آخرالزمان را اساس همه تحليلها و تفسيرهاى خود درباره رخدادهاى سياسى، اقتصادى، نظامى و حتى اجتماعى جهان قرار داده‏اند و با متمركز ساختن همه اين مباحث در حوزه جغرافياى سياسى و فرهنگى خاورميانه و به‏ويژه فلسطين، سعى در القاى اين معنا دارند كه ظهور حضرت عيسى(ع) نزديك است. سياستمداران جوياى قدرت نيز همه قواى خود را مصروف به حركت درآوردن ماشين نظامى و مسلح خود در جاده‏اى ساخته‏اند كه رسانه‏هاى جمعى، سينماى هاليوود و تحليل‏گران سياسى - اجتماعى آن را هموار مى‏نمايند. آيا از كنار تصرف بين‏النهرين (عراق)، حمايت تام و تمام از دولتى كه بيت‏المقدس را محصور ساخته و كين‏ورزى با مسلمين و محور شرارت دانستن آنان به سادگى مى‏توان گذشت و رويكرد پيروان »مسيحيت صهيونيستى« را به موضوع پيشگوئيها، جنگ آرماگدون، ظهور عيسى(ع)، بناى هيكل سليمان و... را مزاحى ساده فرض كرد؟! مگر جز اين است كه امروزه برگزيده‏ترين اعضاى هيأت حاكمه امريكا و از جمله شخص »رئيس جمهور« در زمره هواداران جدى جريان مسيحيت صهيونيستى هستند و حتى خود را مطابق سنت اين جريان در زمره »مسيحيان دوباره تولد يافته« مى‏شناسند. نگاهى ساده به برنامه‏هاى دائمى »كليساهاى اوانجيلى« كه با حضور دائمى مردانى چون »پت رابرتسون« و »جرى‏فالويل« و حمايت آنان اداره مى‏شوند بسيارى از قضايا را روشن مى‏سازد.  مى‏خواهم عرض كنم كه امروزه يكى از مهم‏ترين موضوعات و البته مشترك ميان همه ما كه از »موعود اديان« سخن به ميان مى‏آوريم دستمايه حركتهاى سازمان يافته سياستمداران، سرمايه‏داران مدينه ليبرال سرمايه‏دارى امريكا قرار گرفته است، چنانكه بزرگ‏ترين استراتژيهاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى و حتى نظامى به اتكاء آن تنظيم شده و به اجرا درآمده است. زمينه‏سازى براى ظهور منجى موعود، چنانكه همه اديان و اقوام با صميميت از آن گفت‏وگو مى‏كنند و از رحمت، شفقت، لطف، نوازش، انسان‏دوستى، نورانيت، نجات‏بخشى و ظلم ستيزى او ياد مى‏كنند در وظيفه كسانى وارد شده كه از خشونت، بى‏مهرى، كين‏ورزى، بحران‏سازى و بى‏عدالتى در عرصه فرهنگ و تمدن مردم به‏دورند. آنانكه مانند همه خستگان و مستضعفان براى فرا رسيدن منجى از آسمان دست بلند كرده و از دل و جان براى آمدنش لحظه‏شمارى مى‏كنند. برما و همه كسانى كه به نوعى مشتاق گفت‏وگو از »موعود اديان« و منجى آخرالزمانيم ضرورى است كه به حقيقت دريابيم در كجاى تاريخ و در چه نقطه عطف مهمى از آن به سر مى‏بريم؟ ما ناگزيريم عشق به »منجى موعود« را كه تاريخ آينده همه ملتهاى صميمى، مظلوم و دردمند را مى‏سازد در گوش فرزندانمان بخوانيم تا اين عشق آنان را براى تاريخى كه متعلق به آنهاست مهيا كند و از گرفتار آمدن در دامهاى گسترده ابليس در امان نگه دارد. ما ناگزيريم بدانيم »دجال«، آنتى‏كريست و آنكه همه امكانات، فرصتها و ادوات را وسيله نشر تباهى اخلاقى، بى‏عدالتى، سلطه‏جويى، در عصرما و در وقت ظهور منجى موعود قرار مى‏دهد چگونه خود را مى‏نماياند، و چگونه عمل مى‏كند؟ مبادا كه مصاديقش را از ياد ببريم. ما ناگزيريم بدانيم كه آن منجى موعود با لبخندى بر لب، دستهايى گشاده و سخاوتمند، و با چشمانى مهربان براى همراهى با همه مظلومان و مستضعفان مى‏آيد و نيازمند حمايت هيچ شمشير و سلاحى كه خون مظلومان و بندگان خداوند را بر تيغه خود دارد نيست. چه، همگان مى‏دانند كه از سياهى نور و از ظلم عدالت زاده نمى‏شود. ما ناگزيريم خود را براى آمدنش مهيا كنيم مبادا كه بيايد و ما را خفته ببيند. چنانكه راضى و اميدوار به اين كلام پيامبر اسلام(ص) هستيم كه فرمود: مردى از اهل بيت من خروج مى‏كند و خدا بركت خود را به سبب او از آسمان نازل مى‏فرمايد و بركات زمين را به سبب او ظاهر مى‏نمايد و زمين را پر از عدل مى‏نمايد بعد از آنكه پرشده باشد از ظلم و جور. والسلام

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته