مبانی نظری روانشناسی عشق (docx) 65 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 65 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری روانشناسی عشق
مفاهیم عشق
بـه واسـطه آزمـایشـات گـونـاگون تـفاوتهای ابراز عشق در دو جنس مرد و زن مشخص گردیده اند. برای مثال مشـخص شده کـه زنـان در عـشـق بـه دوسـتی و منافع مـشـتـرک بـیـشتـر بـها می دهند و بـیـشتر از مـردها از حـسادت رنـج بـرده و وابـستگی بیشتری به فرد مقابل خود پیدا می کنند. در زیـر به سبـک های مـخـتـلف عشـق اشاره گردیده است:
1- اروس(EROS): عشق شهوانی - عـشق بـه زیبایی - فاقد منطق - عشق فیزیکی که بواسطه جذابیت و کشش های جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان میگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروکش میکند.
2- لودوس(LUDUS): عـشق تـفننی - ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی میباشد - عشق های رمانتیک زودگذر - لودوس ابراز ظاهری عشق میباشد - کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر میرسد.
3- فیلو(PHILO): عشق بـرادرانـه - عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک می باشد -عـشقی کـه بـر پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترک میباشد.
4- استورگ(STORGE): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل - در این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می باشـد - صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پایدار و بادوام - فقدان شهوت.
5- پراگما(PRAGMA): عشق منطقی - این مختص افرادی است که نگران این موضوع میباشند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و دورنمای مشترک می باشـد - پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا میباشد - همبستگی برای اهداف و منافع مشترک.
6-مانیا(MANIA): عشق افراطی - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز - شیفتگی شدید به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه - مانند وسوسه میماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه آمیز و افراطی منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.
7-اگیپ(AGAPE): عشق الهی - عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر .
پژوهشها حاکی از آن میباشد که زنان بیشتر به عشق از نوع پراگما، استورگ و مانیا و مردان به لودوس و اروس گرایش دارند.
مثلث عشق
تجربه عشق شامل عملکرد اجزاء صمیمیت، هوس(شهوت) و تعهد میباشد. شما برای دسـتـیـابـی بـه یک رابـطه سـالم و پـایدار مـی بــاید اعتدال را میان این سه عنصر برقرار سازید. اکنون به تعریف آنها میپردازیم:
تعهد: تا چه اندازه شما خود را وقف آن میکنـید که رابطه یتان را شاداب و با طراوت نگاه دارید؟ و یا تا چه اندازه با یارتان صادق می بـاشـید؟ شـامل مسئولیت پذیری، وفاداری و وظیفه شناسی میباشد. تعهد در رابطه به مفهوم آن است که اکـثر موانع و مشکلات را می توان با کمک یکدیگر از میان برداشت - وفادار حتی در سخت ترین شرایط.
صمیمیت: نزدیکی در رابطه - اموری که شما و یارتان در آن سهیم می بـاشـیـد اما فرد دیـگری از آنـها آگـاهـی ندارد - رازها و تجربـیات فردی و مشترک - صمیمیت امری فراتر از نزدیکی جنسی و فیزیکی می باشد. تا چه اندازه شـما در کنـار یـارتان احـساس راحت بودن میکنید؟ آیا قادر به بیان عقاید و نقطه نظرهای خود میباشید ؟ بـدون آنـکه از مـورد انتقاد قرار گرفتن و نکوهش شدن واهمه داشته باشید؟ آیا هنـگامی کـه صحبت میکنید واقعا به حرفهای شما گوش میدهد؟
هوس و شهوت: انرژی بخش رابطه یتان می بـاشد. تمایل بـه بازگشت به منزل، تـنها برای کنار یار بودن - هوس فوریت ، شهوت و تمایلات جنسی، رمانتیک بودن، اشـتـیـاق برای در کنار هم بودن و رفع سریع موانع برای وصال میباشد - احساسات شدید -جاذبه جسمانی.
اکـنـون به ابعاد متفاوت عشق در شرایط وجود و یا فقدان سه خصیصه فوق در یک رابطه توجه کنید:
تعهد+صمیمیت و فقدان هوس: ایـن رابـطـه در خـطـر فروپاشی قرار ندارد اما نیازمند خلاقیت و انگیزه برای شعله ور ساختن مجدد عشق میباشد.
تعهد+هوس و فقدان صمیمـیت: ایـن رابـطه عذاب آور است - گـاهـی اوقـات انـگـیـزه شدیدی آنها را جذب یکدیگر میکند اما سرانجام به یاس و ناکامی منجر میگردد زیرا قادر به آن نمیباشند که رابطه یشان را عمیق تر سازند. یا آنکه افکار،علایق و آرزوهای قلبی یکدیگر را بشناسند.
صمیمیت+هوس و فقدان تعهد: این رابطه یک شبه است-کشش و اشتیاق شدیدی حکمفرماست اما عدم امنیت از آنـکه رابـطـه تـا چـه مـدت دوام خـواهـد آورد هر دو فرد را مایوس میسازد. عشق رمانتیک.
صمیمیت و فقدان هوس و تعهد: علاقه.
هـوس و فـقـدان صـمـیـمیـت و تعهد: عشق شیدایی.
تعهد و فقدان صمیمیت و هوس: عشق تو خالی و راکد.
هوس+صمیمیت+تعهد = عشق کامل و مطلوب.
بهای عشق چیست به جز عشق؟
هنگام تولد ، عمری به ما اعطا میشود و نیرویی برای عشق ورزیدن ، تازندگی کنیم . از آن رو که مرگ اغلب بی خبر به سراغمان می آید . به ندرتعمری دیگر و عشقی دیگر در کار هستموثرترین عامل برای به تمامی زندگی کردن و به تمامی عشق ورزیدنپذیرش صادقانه این واقعیت است که هیچکس صاحب همیشه نیست عشق همان آب حیات و چشمه ی جوانی است که آدمی از دیرباز در پی آن بوده است مادام که عشق بورزیم جوان خواهیم ماند و مرگ دیگر چیزی جز آخرین منزل سیر تکاملی زندگی نخواهد بود . خوب است فراموش نکنیم که دو روزه مهمان این زمینیم . کمتر از یک سده مجال زیادی برای عمر کردن نیست ، ولی آن اندازه هست که بیاموزیم عشق غایت هستی است.
صحیح آن است که مراعات آدمهایی را که دوستشان داریم بکنیم ،بخصوص که نمیتوانیم نسبت به درگیریهای آنها آگاهی کاملی بیابیم . شکیبایی به خرج ندادن و متوقع بودن که رشد کن و عاقل باش حتی اگر کمال حسن نیت را هم داشته باشیم ، شاید به این معنی است که از نظر ما رشد کردن و عاقل بودن اموری ساده است
گاهی ، بهترین خدمتی که میتوانیم به آنها که دوستشان داریم بکنیم این است که کنارشان بایستیم ، خاموش باشیم ، شکیبایی به خرج دهیم ، امیدوارم باشیم ، بفهمیم و منتظر بمانیم.
دوزخ یعنی دگر عاشق نبودن
با آغوش گشاده پذیرای عشق باشید
محبت زمانی از راه میرسد که کمتر از موقع دیگر انتظارش را داریم و در جستجوی آن نیستیم
شکار عشق هرگز یار درست را به ارمغان نمی آورد
صرفا به خاطر بی کسی ، هر کسی را نپذیرید . معیارهای خود را تعیین کنید
چگونه عشقی را میخواهید به سوی خود فرا بخوانید؟
از ویژگی هایی که به راستی در ارتباط عاشقانه می جویید فهرستی تهیه کنید
این ویژگی ها را در خود بپرورانید تا شخصی را به سوی خود بکشانید که صاحب این ویژگی ها باشد
وقتی عشق از راه میرسد برایش آماده باشید زمینه را فراهم کنید و آماده باشید تا عشق را بپرورانید لبریز از محبت و مهر باشید تا دوست داشتنی بشوید با آغوش گشاده پذیرای عشق باشید.
زبانهای عشق
عشق برای گروهی از مردم یک انتخاب آزاد است در صورتیکه برای گروه دیگر تنها یک احساس محض می باشد. عشق زبانی است که هر یک از ما انتخاب می کنیم تا از طریق آن با یکدیگر گفتگو کنیم. اما چگونه می توان زبان عشق را فهمید در جائیکه احساسات ما از جانب یکیدیگر جریحه دار شده وبخاطر شکست های گدشته مان مملو از خشم و عصبانیت هستیم. برای پاسخ به این سئوال باید این واقعیت را در نظر داشت که همه ما این ظرفیت را دارا می باشیم که با انتخاب های نادرست و ضعیف خود باعث رنجش و جریحه دار کردن دیگران می گردیم. اگر چه شاید انتخاب های ما در جای خود کاملا منطقی و موجه بنظر برسند اما نمی تواند الگوی دائمی گردد که همیشه از آن استفاده نمود. عشق پاک کننده گذشته نیست بلکه بوجود آورنده محیطی است که در آن می توان آینده جدیدی را تصویر کرد. هنگامیکه ما انتخاب میکینم تا به جای زبان احساسی(عشق) خود به زبان احساسی همسر خود صحبت کنیم ما ایجاد کننده جوی هستیم که در آن می توان با مشکلات و شکست های گذشته روبرو شد یعنی موضوعی که همیشه در پس پرده بوده است. این موضوع همان زبان عشق است.
مفهوم و در ک زبان عشق:
یکی از مشکلات زبان عشق درک زبان احساسی همسر (فرد مورد علاقه) می باشد که اغلب ما را در موقعیتی قرار می دهد که بنظربه پایان خط رسیده ایم. مرحله ای که در آن تکیه کلام و سخن روزه مره این می گردد که دیگر نمی توانم با او زندگی کنم و دیگر هیچ احساسی نسبت به او ندارم. این موضوع دلیل موجه و قطعی در ذهن ما می گردد که به ما اجازه می دهد تا رابطه خود را با طرف مقابل خاتمه یافته بدانیم و بدنبال منبعی دیگر برای پر کردن مخزن احساسات خود بپردازیم. اما آیا این واقعیت محض است یا نتیجه گیری است که ما به آن رسیده ایم.
تجربه عاشق شدن یا در عشق فرو رفتن موضوعی است که برای خیلی از زوجها در اولین دوره آشنایی اتفاق می افتد و غالبا افراد تصور می کنند که طرف مقابل فرد کامل و عالی است که بدنبال او می گشتند. در واقع عشق در اینجا یک زبان احساسی است که با تعریف و تمجید و سرسپردگی در برابر معشوق باعث می گردد که این ایده را به فرد عاشق بدهد که در این رابطه شکست وجود ندارد و همه چیز عالی خواهد بود. واقعیتی که نباید فراموش گردد این است که ما در کنار تجربه ارضا شدن احساسی باید بدنبال پاسخگویی به نیاز های اساسی خود نیز باشیم. این موضوع می تواند تغییر دهنده زندگی ما باشد
زبان عشق یعنی درک متقابل یکدیگر نه تنها گفتگو به زبان احساسی(عشق) خود بلکه به زبان احساسی(عشق) همسر خود نیز. بطور نمونه در یک زندگی مشترک زمانیکه من تصمیم می گیرم تا به نیاز های همسرم توجه کنم و به او پاسخ دهم این عملی است انتخابی که من هر روزه آنرا انتخاب می کنم تا برای همسر خود انجام دهم. این عملکرد مرا قادر می سازد تا به زبان احساسی همسر خود صحبت کنم و به نیاز های عمیق او پاسخگو باشم و بدین شکل است که روابط ما نه تنها در سطح بلکه در عمق نیز گسترش یافته و می تواند ثبات داشته باشد
تغییر زندگی مستلزم باورهای ماست:
اگر چه شاید این موضوع بسیار ابتدایی باشد و یا در مورد بارها شنیده باشیم اما آنچه که تغییر دهنده این موضوع از یک باور به موضوعی عملی می گردد عمل به آن است. متاسفانه عده بسیاری از مردم برای پایان دادن به این رابطه به کوتاهترین راه حل یعنی طلاق و ازدواج مجدد می روند عملکردی که در ذهن آنها پاسخی به مشکلات آنها است. آمار و ارقام در این رابطه نشان میدهد که 60 درصد ازدواج های مجدد به طلاق می انجامد. حقیقتی که اغلب به فراموشی سپرده می شود این است که هریک از ما به زبان احساسی (عشق) مختلفی ابراز علاقه می کنیم که برای فرد دیگر مفهوم نیست چون زبان احساسی او با ما تفاوت دارد. زبان های احساسی(عشق) را می توان به گروههای متفاوتی تقسیم بتدی نمود که در اینجا ما بطور خلاصه به پنج مقوله کلی از آن اشاره می کنیم.
1- ارتباط کلامی یا کلام تایید و تصدیق
ارتباط کلامی یا کلام تایید و تصدیق، یکی از قدرتمند ترین نوع زبان احساسی(عشق) می باشد. چون در آن فرد به زبان ساده بیان می کند آنچه را که احساس می کند. بطور مثال نگاه کنید به این جمله " بنظر می رسه که شما بهترین اشپز برای درست کردن سیب زمینی هستید. " یا " خیلی ممنون برای کمکت در رابطه نگه داری بچه و مراقبت از او "، این زبانی است که در آن عملی را برای فردی که او را دوست می داریم بکار می بریم تا به او کمک کنیم و نه برای خود چیزی را بدست آوریم.
2- وقت گذراندن و بودن با یکدیگر
این زبانی است که فرد مقابل در آن می خواهد که بجای انجام کاری و یا بیان جملات زیبا و قشنگ وقتی را با فرد مورد علاقه خود بگذارند. وقتی تنها برای بودن با یکدیگر و لذت بردن ازآن می باشد. موضوعی که اغلب در میان زوجین بخاطر مشغله شغلی و یا وظایف منزل به فراموشی سپرده می شود و بجای تقویت روابط تنها به یک وظیفه درآید که فرد لازم می داند تا انجام دهد.
3- قدردانی کردن با هدایا
برای خیلی از زنان دریافت هدایای چون یک شاخه گل و یا کارتی که در آن از زحمات همسر تشکر و قدردانی شده باشد بسیار مهم است (بعبارت دیگر زبان احساسی که می توان با فرد گفتگو کرد). قدردانی کردن تنها خرید یک شاخه گل و یا فرستادن یک کارت تبریک زیبا نیست بلکه هدیه در واقع معرف ارج نهادن شما بر زحمات و فعالیت های همسر شما می باشد که با این عمل شما به او اعلام می کنید متوجه فداکاری و ازخود گذشتگی های همسرتان در زندگی هستید و به همین خاطر این هدیه را بعنوان سمبلی از محبت و علاقه خود به او تقدیم می کنید
4- کمک کردن و دخیل شدن در وظایف روزمره به همسر خود
یکی دیگر از زبانهای احاسی (عشق) کمک کردن و دخیل شدن در وظایف روزمره خانه به همسر می باشد. اعمالی چون نظافت و گرد گیری، شستشو ظرفهای کثیف، تمیز کردن دستشوی و حمام می باشد. این موضوع برای آندسته از افرادی که زبان احساسی (عشق) ایشان این نوع می باشد بسیار مهم و ارزشمند است. شما ممکن است با خرید بهترن کادوها و یا با گذارندن وقت زیاد در کنار همسر و سخنان دوست داشتنی تصور کنید که از همسر خود تشکر می کنید در جائیکه همسر شما تصور می کند که شما او را درک نمی کنید و تمام کارهای منزل را به او سپرده اید. این موضوع پس از مدتی به جایی می رسد که این ایده را معرفی می کند که او دیگر مرا دوست ندارد. به کلامی دیگر این مرحله شروع دروه بحران در زندگی می باشد.
5- در آغوش گرفتن و نوازش
نوازش و در آغوش گرفتن یکی از راههای برقراری ارتباط با یکدیگر می باشد. مخصوصا در فرهنگ مشرق زمین که در مواقع مختلف افراد بجای گفتگوی کلامی با نوازش و در آغوش گرفتن فرد به نشانه دوستی و رفاقت، همدردی واظهار تاسف، شادی و وجد با فرد متقابل ایجاد ارتباط می کنند. این زبان احساسی می تواند باعث استحکام روابط گردد و یا تخریب کننده آن باشد. اگر همسر شما دارای این زبان احساسی است و به این طریق شما می توانید با او ارتباط برقرار کنید این موضوع را جدی بگیرید و آنرا هر وقت که لازم است برای همسر خود انجام دهید. زیرا انجام این موضوع است که می تواند به روابط شما پایه و استحکام بخشد و آنرا تقویت نماید.
آیاشما تا به حال به این موضوعات توجه کرده بودید. اگر نه بیایید از امروز برای اینکه بتوانید با همسر (فرد مورد علاقه) خود به زبان عشق سخن گفتگو کنید ابتدا دریابید که زبان احساسی (عشق) همسر شما چه می باشد و زبانی که شما با او گفتگو می کنید چیست؟ آیا زبان همسر شما کلام تایید و تصدیق است یا قدردانی کردن با هدایا، دخیل شن در وظلیف روزمره است یا تنها وقت گذرانی با او. این موضوع همان زبان عشق می باشد که احتیاج به عملکردی روزمره دارد. آیا شما امروز احساس می کنید که رابطه شما با همسرتان به آخر خط رسیده و دیگر از دست او کلافه شده اید. ایا بر این باور هستید که دیگر هیچ احساسی نسبت به او ندارید. اگر اینطور است بیایید قبل از هر چیز به این موضوع فکر کنید که شاید او زبان احساسی مرا درک نمی کند و یا شاید من زبان احساسی او را درک نمی کنم. این موضوع به شما کمک می کند تا بجای کور کردن گره زندگی آنرا با دست های خود باز کنیم و آینده ای را در آن بینیم که بهتر از آنچیزی است که حتی ما فکرش را نمی کردیم
از گری چپمن مترجم دانیال خرسند
زندگی پس از طلاق
طلاق ضربه و بحران بزرگی است که تاثیری عظیم بر شخص می گذارد که در آن درگیر است. اگر طلاق را تجربه کرده اید یا اینکه در حال تجربه طلاق هستید . قلب من نیز با شما همدرد است . درمورد رلاق خوب میدانم وقتی 12 ساله بودم پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند. خیلی درد ناک بود و باعث بی ثباتی کل خانواده گردید
در طول این این سالهایی که در قسمت طلاق به افراد مشاوره می دهم, افراد بسیاری را دیده ام که مشکلات مشترکی در مورد طلاق دارند خیلی ها احساس شکست , خیانت و سردرگمی می کنند. البته این پایان داستان نیست. برای بسیاری از طلاقها سوال اصلی این است(حالا چی؟) طلاق انتهای راه نیست. البته اصلا ساده نیست و جیزی هم نیست که ما انتخابش کرده باشیم اما هنوز هم راه حلهایی وجود دارد که شما می توانید انتخاب کنید.
از این احساس خودم خسته شده ام
طلاق دردناک است. هیچ چیز نمی تواند درد ناشی از طلاق را به این سرعت از بین ببرد. مسئله ای است که باید باهاش کارکرد.اگر شما در حال طلاق هستید, غم و یاس و طرد شده را تجربه خواهید کرد. اضافه براینها قلبی شکسته نیز شما را آزار میدهد کنار گذاشتن این درد و رنج باعث می شود شما از روند رشد که بسیار واجب است باز بمانید و از شفای واقعی دور شوید. به صورت ناخودآگاه وارد رابطه ای جدید شوید. (رابطه ای جهشی)
الآن وقتشه که روی خودتان و رشد شخصیتان کار کنید و زندگی خود را ثبات ببخشید. دردی که تجربه می کنید واقعی است , طبیعی است و فرایندی است که در انتها به شما کمک می کند ؛ بله کمک ؛ تا قلب شما شفا یابد. خوب خودتان وقت بدهید تا از این مشکل رد شوید. لازم نیست تا در زیر فشار این تغییر خرد شوید و از بین بروید , می توانید یاد بگیریدتا غصه بخورید و متاسف باشید و در عین حال رشد کنید.
"من هنوز او را دوست دارم و دعا می کنم تا قلبش عوض شه."طبیعی است که هنوز احساس می کنید شوهرتان را دوست دارید, برای اینکه قلبتون رو به او داده بودیدو به همه قول داده بودید تا همدیگر را دوست داشته باشید, تا اینکه مرگ شما را از هم جدا کند. متاسفانه اون به خودش وفا نکرد و قولش را زیر پا گذاشت. نمی توانید مجبورش کنید که فکرش را عوض کنه و نمی خواهید هم این کار را انجام دهید.
وقتی واقعا به این مسئله فکر می کنید, شما کسی را می خواهید که آزادانه انتخاب کنه تا شما را برای خودتان دوست داشته باشه. زیرا محبتی که آزادانه ابراز بشه واقعی است. عشق واقعی از قلب شخص بیرون می آید و با اراده و تصمیم است. طرد شدن و خیانت بسیار دردناک هستند. اما آیا دوست دارید چون تحت فشار قرار گرفته اید نزد شما برگردد. نه, در حقیقت چیزی که ازش لذت می برید زمانی بود که شما تازه ازدواج کرده بودید و اون شخص بخصوص آزادانه شما را انتخاب کرده بود و شما را دوست می داشت. ممکنه خیلی بخواهید که شما را دوست داشته باشه ولی نمی توانید مجبورش کنید که به شما عشق بورزد.
"احساس می کنم به من خیانت شده و طرد شده ام"
اولین موضوع حس طرد شدگی است. اینکه شوهر سابق شما طردتان کرده لرزش شما را و اینکه شما کی هستید رو عوض نمی کنه . طرد کردن انتخابی است که او انجام داده وشما هنوز هم شخصیتی هستید انتخاب اون ارزش شما را مشخص نمی کنه . شما هنوز هم شخصیتی هستیدکاملا" منحصر بفرد ساخته شده اید شخصی با هدف , استعدادها , نظرات, و شخصی که می تونه دنیارو تغییر بده احساس ترد شدگی در شما باعث بوجود آمدن خشم درون شما می شود . باید با این خشم و عصبانیت و رنجشی که درونتان است کاری کنید. خشم به شما انگیزه میدهد تا برای پیشرفت "زندگیتان فعالیت کنید.هیچکدام از کارهای درست به نظرم نمی آید، چون همه چیز تو زندگی بهم ریخته است."
80 درصد انرژی تان صرف حل و فصل احساساتتان می شود. اینکه احساس سردرگمی و مشکل به شما دست می دهد و دائم از خود سوال می کنید. اعتماد به نفستان به سختی ضربه خورده و تحت تاثیر قرار گرفته اید, براینکه شرایطتان را بهتر کنید دوستی هایتان را با دوستان قدیمی به هم می زنید. برای اینکه آنها دوستان دوران متاهلیتان بوده اند. و حالا که ازدواجتان بهم خورده دوستی های شما هم عوض خواهند شدزوجهای زیادی که با شما دوست بوده اند از دست خواهید داد. احساس می کنید تک افتاده اید و کنار گذاشته شده اید. به خاطر طلاق احساس افسردگی می کنید همه شما را مجبود می کنند تا خودتان را کنار بکشید. و ممکنه مشکلات کاری و مالی هم برایتان پیش بیاید.
تشویقتان می کنم با افسردگی مبارزه کنید, زیرا که در مرکز قرار دارد و باعث می شود به خودتان بگویید:" من ارزش چیزی را ندارم و زندگی ام بی معنی است, هیچکس نگران من نیست, منهم باید از همه چیز صرفنظر کنم" و تصمیماتی بگیریدکه شما را در جهت درست می برد و باعث رشدتان می شود.نیاز به تصمیماتی دارید که غم و اندوه را از شما بردارد که مشکل اصلی زندگی بعداز طلاق است.
"چه تصمیماتی می توانید بگیرید"
1. حمایت و مشورت کسب کنید.
2. احساسات , غم و فصه های خود را بصورت روزانه بنویسید.
3. اگر مشکل کاری یا کالی دارید دنبال کار بگردید.
4. بطورت هفتگی اهدافی را برای خودتان مشخص کنید.( که باعث رشد زندگیتان شود. ورزش کنید و خوب بخورید.)
5. قبول کنید که زندگی مبارزه خواهدبود. اما به این مبارزه به عنوان موقعیت نگاه کنید. تا در ایمان و شخصیت و استعدادهای جدید رشد کنید.
6. این واقعیت که شما مطلقه هستید را بپذیرید.
اینجا با موضوعات مختلفی درگیر هستید؛ این واقعیت که ازدواج شما به پایان رسیده, درد و غم از دست دادن شوهرتان , خیانت و طرد شدن, زندگی و رویائی شکسته. خیلی عظیم و بزرگه ! سخته! اما دیگه نگم ؛ این مشکل چیزی است که شما می توانید از آن عبور کنید و به آن طرف برسید. این درد و غم چیزی است که خدا می تواند شفا دهد؛ امید بخش است و همینطور شما می توانید در آن قوی باشید.
من هیچ راهی را نمی شناسم که درد ناشی از طلاق را به صورت از بین ببرد. مدتی از رشد شخصیتی باز می مانید, راههایی که خدا هرروز دعاهایتان را جواب میدهد, امید و قوت به آرامی به زندگی شما باز خواهد گشت. برکاتی جدید, گنجهای جدید. اگر هرروز برای خودتان هدفی تعیین کنید خدا شما را برکت خواهد داد.
نویسنده لینت جی هوی
ترجمه از حامی صدر
هشت اصل برای نگه داری کانون ازدواج و خانوادگی
طلاق و از هم پاشیدگی خانواده ها تبدیل به امری رایج و حتی برای گروهی تبدیل به یک عادت شده است که بدون نمی توان زیست. ما انسانها از جوامع خود بسیار تاثیر می پذیریم و غالبا آنچه را که جامعه به ما می آموزد بدون چون و چرا می پذیریم. بالا رفتن آمار زوجینی که تصمیم گرفته اند تا با یکدیگر بدون هیچ تعهد قانونی زندگی کنند یکی واقعیت زنده و مهم می باشد که اگر به آن توجه نگردد تنها کانون خانوده و بلکه آینده ما را نیز تحت تاثیر خود قرار می دهد.
به همین خاطر در اینجا هشت اصل را بازگو می کنیم که می تواند باعث گرم نگه داشتن کانون ازدواج و خانواده باشد.
اصل اول،
به ازدواج و خانواده خود اهمیت دهید. وقت دادن به اعضای خانواده بسیار مهم می باشد زیرا بدین وسیله به انها می آموزیم که به یکدیگر عشق بورزند و بیاموزند که وجود آنها در کانون خانواده با وجود تمام مشغله های مالی و شغلی مهم می باشد. بعبارت دیگر این اصل زیر بنا و شالوده هر خانواده است.
اصل دوم،
فراهم کردن اوقات تفریح برای همسر و فرزندان در هر فرصتی که بدست آید. بهترین هده ای که می توان به فرزندان خود دهید فراهم کردن اوقات تفریح می باشد که می توان از آن لذت برد. ببینید مکان مورد علاقه همسر و فرزندان شما کجاست. چه چیزی باعث تشویق و خوشحال کردن آنها میگردد. دوستان نزدیک و یا افراد خانواده خود را که ارتباط صمیمی با شما دارند به منزل دعوت نمایید. بیاد آورید هر چقدر ارتباطات خود را با اعضای خانواه خود گسترش دهید نتیجه آن به خودتان یر می گردد.
اصل سوم،
چهار چوب ها را برای خانواده خود تعریف کنید. قرار دادن چهار چوب ها (ارزش ها) در زندگی به هر یک از اعضای خانواده اجازه می دهد تا هر فرد حدو مسئولیت خود را بداند و این موضوع باعث می گردد تا همیشه جا برای رشد مهیا باشد. همانطور که ریچارد سوینسن می گوید چهار چوب ها را مشخص کنید تا رویا ها مجال تحقق بیابند.
اصل چهارم،
با اعضای خانواه خود اهداف زندگی را مشخص کنید. این موضوع کمک می کند تا در افق زندگی با یکدیگر حرکت نمایید و سازنده آینده بهتری باشید که می تواند دیگران را نیز تحت تاثیر قرار دهد. بیاد داشته باشید که شما آینده سازان می باشید. همانطور که این گفته معروف می گوید : امروز ما نتیجه تصمیمات دیروز ماست و فردای ما نتیجه تصمیمات امروز
اصل پنجم،
نقشه های خود را تنها بر اصول قراردادی استوار نکنید. بسیار شده که زوجین در پاسخ به یکدیگر عادت کرده که بگویند بله و یا خیر بدون درک و تامل در آنچه که می گویند. سعی نمایید احساس شخصی خود را چنانچه موافق و یا مخالف هستید در میان بگذارید بدون اینکه تصور کنید فرد مقابل منظور شما را درک کرده است. مطرح کردن نظرات خود با تامل به نکات گفته شده از طرف مقابل می تواند بسیاری از انقلابات درونی را خنثی کند. این عمل باعث می گردد تا در خود احساس خود خوری نداشته باشید و تصور نکنید که ایده شما نادیده گرفته شده است.
اصل ششم،
در حل کردن مشکلات سعی کنید پیش قدم باشید. بسیار شده که فکر کرده ایم حق ما در نظر گرفته نشده و توقعات ما کاملا نادیده گرفته شده است. این عمل باعث خشم و عصبانیت در ما می گردد که می خواهیم بنوعی آنرا بروز دهیم. در همچنین مواقعی است که فرد مقابل عکس العمل هایی از خود نشان می دهد که باعث تنش بیشتر میگردد. در نظر بگیرد حتی اگر حق با شما باشد و تماما صحیح بگوید وضعیت موجود کمکی به بهبود ارتباط شما با یکدیگر نمی کند. پس شاید بهتر باشد که اجازه تا وضعیت حاظر فرو کش کند و سپس در فرصتی مناسب در مورد آن به گفتگو بشینید. بخشش و پذیرش در چنین مواقع به معنی فراموش کرد نیست بلکه مرحمی است برای التیام رابطه صدمه خورده
اصل هفتم،
با بکدیگر وقت بگذارید و دعا کنید و اجازه خالق و پدر آسمانی ما خدا در عیسی مسیح کنترل زندگی ما را در دستهای خود بگیرد. اگر زندگی خود را در نام عیسی مسیح در دستهای او قرار دهید او قادر است تا از تمام فرزو نشیب های زندگی جهت خیریت شما استفاده کند. بخاطر داشته باشید بر حسب آمار و ارقام از هر 2 ازدواج یکی از آنها با شکست روبرو می شود. یکی از 5 ازداواج که به مشاور رجوع می کنند منتهی به طلاق می گردد. اما هنگامیکه ما با یکدیگر ایستاده و جهت حفظ کانون خانواده خود بهمراه خدا بایستیم این رقم به یک در 1250 می رسد.
اصل هشتم،
با خدا بعنوان پدر اسمانی ارتباط برقرار کنید. این شاید بزرگترین چالش برای هر یک ما باشد. شناخت و شناخت خالقی که ما را به شباهت خود خلق نمود تا با او بهنوان یک فرزند در عیسی مسیح مشارکت داشته باشیم. می گویند 90 درصد مشکلات ما پاسخی در خود دارد. همچنین در 90 درصد مشکلات 10 درصد آنچه چیزی است که بر ما رخ داده است و 90 درصد عکس العمل ما نسبت به آن موضوع میباشد. آرامی، بخشش و خوشبختی آزوی هر انسان است اما چگونه می توان به ان دست یافت و خود و دیگران را در این راه زخمی نکرد.
یقینا برای شناخت هر فرد وقت صرف کردن و گفتگو کردن با شخص است که می توان او را شناخت و با او آشنا شد. این موضوع برای شناخت خدا نیز صادق است با دعا کردن و مطالعه کتاب مقدس بعنوان کلام خدا است که می توان او را شناخت و با او گفتگو دوطرفه داشت و سرفصل جدیدی در زندگی آغاز نمود. شاید در این رابطه خوب باشد که با بیان داستان واقعی اهمیت این موضوع را بیشتر روشن کرد.
آقای مارتین لوید از محل کار خود برای ملاقات فردی با ماشین خود به سمت معینی در حرکت بود به ناگاه مجبور به توقف در جاده شد زیرا ماشین فورد از کار افتاد. ماشین های زیادی می آندند و می رفتند و از انجا که آقای مارتین از مکانیکی اطالاعات زیادی نداشت چاره ای جز توقف و ماندن در ان محل نداشت تا اینکه یک ماشین در کنار او توقف کرد و راننده پرسید میتوانم کمک کنم. آقای مارتین با لحن بی صبرانه ای پاسخ داد بله لطفا. پس از دقایقی چند ماشین آماده حرکت بود. آقای مارتین با خوشحالی تشکر نمود و سپس خود را به مرد مقابل معرفی نمود. در پاسخ فرد مقابل هم با لبخند خود را اینطور معرفی نمود. من هنری فرد هستم و از ملاقات شما خوشبختم.
اگر ما خود را در دستان بوجود آورنده خود قرار دهیم او قادر است تا مشکلات و ناملایمات را در زندگی برای ما تبدیل کند و ما را قادر سازد تا دیگران را امداد نماییم. پس بیایید خود و همسر خود را در دستهای این قادر توانا که خود را در عیسی مسیح پدر معرفی می کند قرار دهید.
تهیه و تنظیم از بابک سیار
دوستی و تکامل وجود
دوستی همچون عشق نقش مهمی در در تکامل عاطفی انسان دارد. عشق نقش خود را بعنوان ولایش دهنده وجود پس از سن بلوغ آغاز می کند ولی دوستی نقش هموار کردن مسیر هایی در زندگی است که فرد بالغ از آن عبور می کند.
دوستی داروی شفا بخش زندگی است دوستی واقعی در حکم نهالی است که دیر رشد می کند و برای آنکه شایسته آن باشد باید در برابر طوفانهای سهمگین مقاومت کند و پیروز گردد. توماس جفرسون یکی از نویسندگان معاصر دوستی را با شراب مقایسه می کند و اعلام می دارد که دوستی نیز همچون شراب مست کننده و با قدرت است. دوستی یکی از اجزا ضروری زندگی خلاق می باشد. چیزی که دادنی است و نه گرفتنی.
این موضوعی است که در مورد زندگی عیسی مسیح گفته اند. دوستی شفیق و وفادار که نه تنها از آسمان برای شفای دردمندان آمد بلکه شخصیتی که بخاطر آزادی دوستان خود بر روی صلیب میخکوب شد. دوستی نزدیک و محبوب که همیشه در همه حال با ما می ماند.
تعریف دوستی
دوستی محبت و صمیمیت است.
دوستی القا شهامت و شجاعت در دیگران می باشد.
دوستی انتقال حرمت نفس به اشخاص دیگر است.
دوستی سهیم کردن دیگران در اعتماد بنفس ماست.
دوستی تایید مجدد استعداد زندگی است.
لازمه دوستی
لازمه دوستی شناخت خود و بخشش خود و خویشتی می باشد. بعبارت دیگر اصلاح دائمی تصویر ذهنی خود.
لازمه دوستی شناخت خود و شجاعت فراوان می باشد. هر چند که شجاع را کسی می دانیم که جانش را به خطر اندازد تا دیگری را نجات دهد اما شجاعت در دوستی بمعنی نیروی خود را در راه خدمت به محرومان بکار بردن و ایستادگی در بربر تمامی دشواریها زندگی است.
لازمه دوستی توانایی تبخیر کردن رنجش هاست. دراین صورت است که می توان برای دوستی با دیگران آماده گردید.
اگر می خواهید دوست باشید باید دیروز را فراموش کرده و با احساسات منفی خود روبرو گردید و اجازه دهید زخم های عفونی شده شما شفا یابند و سر فصلی نوین در زندگی آغاز کنید. سر فصلی که در آن می توان برای خود و دیگران دوست خوبی بود. اما شاید بپرسید چگونه این امکان پذیر است. اگر اجاز ه دهید عیسی حاضر است تا شکستگی های گذشته را تبدیل کند و ارامی را به شما عرضه کند. آرامی که تمامی وجود در آن آرام می گردد.
از ماکسول مالتز
تهیه و تنظیم از بابک سیار
به نظر می آمد، آزار احساسی بهتر از تنهایی است
عشق- جواب تنهایی. این چیزی بود که من دنبالش بودم. تنها چیزی که میخواستم،کسی بود که دوستم داشته باشه و من نیز او را دوست داشته باشم.
در خانواده ای خوشبخت و خوشحال به دنیا آمدم. دوران کودکی را بدون درد و با سادگی پشت سرگذاشتم. من، خواهران و برادرانم هیچ کمبودی نداشتیم. البته هیچ وقت هم ثروتمند نبودیم! به عنوان یک دختر نوجوان میفهمیدم که چقدر در مقایسه با دوستانم وضعم بهتر است. خیلی از آنها در محیط خوب خانوادگی بزرگ نشده بودند بعد از آن به دانشگاه رفتم، و تنهایی رو تجربه کردم. دنبال شخصی میگشتم که مرا بیشتر ازهر کس دیگری دوست داشته باشد. و به این نتیجه رسیدم که: "آن چیزی که من نیاز دارم یک شوهر است."
زمانی که به پایان تحصیلاتم نزدیک میشدم، شروع کردم به قرار گذاشتن با مردی که برادر یکی از بهترین دوستان دوره نوجوانی ام بود. با هم آشنا شدیم و مدت کوتاهی پس از آن ازدواج کردیم. قبل و بعد از ازدواج رابطه سالم و خوبی نداشتیم. او مردی خشن و عصبانی بود. و از خانواده ای آمده بود که دائم با او بدرفتاری میشد. در دوران نامزدی هشدارهایی را که مانند زنگ در ذهنم نواخته میشد، نادیده میگرفتم. و بیشتر به این خاطر که از او میترسیدم، و اینکه تنها بودم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.
فکر میکردم میتوانم عوضش کنم، اما وقتی که ازدواج کردیم متوجه شدم که این طور نیست. ازدواج ما 4 سال و نیم طول کشید. تصمیم طلاق گرفتن از شوهرم یکی از سخت ترین تصمیماتی بود که تا به حال گرفته ام.
آزار احساسی و آسیب روحی که از طرف شوهرم به من میرسید، مرا بسیار خالی و تهی گذاشت. تقریباً هیچی از من نمانده بود. زندگی چه مفهومی داشت اگر قرار بود تمام طول عمرم را با مردی سر کنم که از درون کاملاً مرا از بین میبرد. با وجود این که جرات نداشتم، اغلب به این فکر میکردم که تصمیمم را بگیرم و به سمت زندگی خودم بروم. تصور میکردم که طلاق گرفتن از شوهرم بهتر از این است که تحت آزاهای روحی او قرار بگیرم.
بنابراین زندگی بعد از آن بهتر شد، نه؟ از خیلی جهات بله، بهتر شد.
میبینید، به عنوان یک کودک تصمیی گرفتم که تاثیری کلی بر تمام زندگی من داشت. خانه و خانواده ام خوشحال بودند زیرا عیسی آنجا بود. به عنوا ن یک بچه از او خواستم به زندگی من بیاید و مرا عوض کند و تنها از او درخواست کردم.
بعد از طلاق به خدا نزدیکتر شدم، به صورتی که قبلاً او را این گونه تجربه نکرده بودم. اعتماد به نفسم دوباره رشد کرد، و خلاقیتم نیز دوباره برگشت. اما هنوز هم دنبال کسی میگشتم که مرا دوست داشته باشد؛ کسی که من نیز دوستش داشته باشم.
در طول این دوران سخت زندگی ام دوستان خیلی خیلی زیادی پیدا کردم( مرد و زن ) و همه آنها نیز مسیحیان خوبی بودند. اما هنوز در اعماق وجودم احساس تنهایی میکردم. نمی توانستم بفهم چرا دعاهایی که برای خودم انجام میدادم جوابی نداشت( حدااقل من اینطوری میدیدم) ، اما اغلب زمانی که برای دیگران دعا میکردم او جواب میداد. بالاخره بعد از ملاقات با یک مرد دیگر و پس از این که او نیز مرا ناامید نمود، آرام آرام متوجه یک چیزهایی شدم.
هیمشه میدانستم که عیسی مسیح مرا بیشتر از هر شخص دیگری دوست دارد. اما این اعتقاد من بیشتر یک چیز عقلانی و فکری بود تا اینکه یک ایمان و احساس روحی روانی و فیزیکی باشد. یک شب زمانی که در جلسه مطالعه کتابمقدس بودم، داستان زندگی دختری را در گروهمان شنیدم. با وجود اینکه تومو ر مغزی داشت، با عشق و محبتی که نسبت به خدا داشت، بسیار هیجان زده و نورانی بود. یک کمی نسبت به او حسودیم میشد، چون میدانستم که من خدا را اینگونه دوست ندارم، اما میخواستم که اینطور باشم.
در کتابمقدس، مزمور 42 اینگونه میگوید،" چنانکه آهو برای نهرهای آب شدت اشتیاق دارد، همچنان ای خدا جان من اشتیاق شدید برای تو دارد." من آن اشتیاق شدید را نسبت به خدا نداشتم، " چرا باید چنین احساسی میکردم، زمانی که او را در زندگی ام داشتم؟"
فکر میکردم که در زندگی ام نیاز به شریکی انسانی دارم. اما یک روز او با صدایی آهسته و نرم این چنین به من گفت: آروز و خواست اول تو من نیستم، در من شادی کن و تمتع ببر، و من آرزوی قلبیت را به تو خواهم داد. من متوجه شدم، عشقی که در جستجویش بودم، آنجاست.
حالا با تمام وجود میدانستم، که خدا مرا بیشتر ازهر کس دیگری دوست دارد، و اینکه او هیچ وقت محبت خودش را از من بر نخواهد داشت، و هیچگاه مرا ناامید نخواهد کرد. هیچ وقت مرا تنها نخواهد گذاشت، و هرگز مرا ترک نخواهد کرد. عیسی قبلاً جان خود را برای من داده بود و ما میتوانستیم دوباره به سوی هم برگردیم. او از مرگان قیام کرده بود، او زنده است و محبت او برای من بزرگتر از هر چیزی است که من بتوانم تصور کنم! فکر نمی کردم که بتوانم کسی را این قدر دوست داشته باشم.
به زندگی خود نگاهی بیندازید؟ چگوه آن را توصیف میکنید.
در حال جنگ و مبارزه؟ در حال عجله؟ هیجان زده؟ پر از استرس و پریشانی؟ جلو رونده؟ عقب رونده؟ برای خیلی از ماها زندگی ما ترکیبی است از تمام اینها. چیزهایی است که آرزو میکنیم بتوانیم یک روز انجامشان دهیم؟ چیزهایی است که شدیداً دلمان میخواهد فراموششان کنیم. در کتاب مقدس میگوید که عیسی آمد تا همه چیز را نو گرداند.زندگی شما چگونه خواهد شد اگر شما نیز آن را از نو و دوباره شروع کنید.
با امید زندگی کنید
اگر به دنبال آرامش هستید، راهی است که زندگی خود را به تعادل برسانید. هیچ کس نمی تواند کامل باشد، یا اینکه زندگی کامل داشته باشد. اما همه ما این موقعیت را داریم که فیض و محبت عظیم خدا را از طریق پسرش عیسی مسیح تجربه کنیم.
شما می توانید همین لحظه از طریق دعا به عیسی مسیح ایمان آورید. دعا به سادگی صحبت با خداست، خدا قلب شما را میشناسد و آنقدر که انگیزه شما برایش مهم است، کلمات شما مهم نیست. به عنوان نمونه میتوانید این دعا را بخوانید.
خداوند عیسی، میخواهم تو را شخصاً بشناسم، تو را شکر میکنم که بر روی صلیب، به خاطر گناهان من جان خود را دادی. من درِ زندگی خودم را به روی تو باز میکنم، و میخواهم که به عنوان نجات دهنده و خداوند وارد زندگی من شوی. کنترل زندگی مرا در دستان خودت بگیر. ممنونم که گناهان مرا بخشیدی و به من حیات جاودانی عطا کردی. مرا آنگونه ای بساز که میخواهی باشم.
آیا این دعا نشانگر خواست قلبی شما نیز است؟ میتوانید همین الان دعا کنید، و عیسی مسیح آنطور که قول داده به زندگی شما خواهد آمد. آیا این زندگی شما است؟
نوشته شده توسط له آن کاروک
مترجم حامی صدر
تجربه های رایج و مشترک در عشق
ز.روبین یکی از نخستین روان شناسانی که به بررسی عشق پرداخته اند، از 200 دانشجو خواست با پاسخ دادن به جملات یک پرسشنامه گسترده تجربه خود را توصیف کنند. او دریات که تجربه عشق ظاهرا در بردارنده چهار ویژگی اصلی است.
افراد عاشق خود را نیازمند یکدیگر می دانند. در هنگام تنهایی ، نخستین فکری که به ذهن آنها خطور می کند یافتن طرف مقابل است.
آنها علاقه مندی و دغدغه خاطر را تجربه می کنند، یعنی میل به انجام کاری برای یکدیگر.
آنها احساس اعتماد می کنند. آنها معتقدند که می توانند با امنیت مطالب خود را به یکدیگر بگویند.
این اعتماد ظاهرا بخوبی ایجاد شده است، چرا که افراد عاشق تحمل خطاهای طرف مقابل دارند.
افراد عاشق این ویژگیها را در عمل نشان می دهند. روبین دریافت کسانی که خود را عاشق توصیف می کنند، نسبت به سایر زوجهای زمان بیشتری به چشمان یکدیگر نگاه می کنند. سوونسون گزارش کرد که افراد عاشق، عشق خود را این گونه نشان می دهند:
ابراز محبت کلامی و جسمانی.
تبادل پاداش و انجام کارهایی برای یکدیگر.
حمایت عاطفی و اخلاقی از یکدیگر.
صبور و شکیبا بودن نسبت به رفتارهای کمتر خوشایند طرف مقابل.
موار متفاوت تجربه عشق
اشتباه است اگر چنین فکر کنیم که همه انسانها عشق را به یک شیوه می کنند. برخی عشق را به عنوان پدیده ای سریعا متغیر و پر راز و رمز و عده ای دیگر نیز آنرا به عنوان چیزی ظریف و عقلاین تجربه می کنند. افرادی که معتقدند اختیار سرنوشتشان در دست خودشان است، کمتر احتمال می رود که خودشان را به عنوان کسی در نظر بگیرید که "به دام" عشق افتاده است و یا آن که عشق را به مشابه چیزی متغییر و پر راز و رمز ببینند. در این میان تفاوتهای جنسیتی نیز وجود دارد.محققین گزارش کردند که مردان ساده تر از زنان ، عاشق می شوند و زنها ساده تر از مردان فارغ. بر اساس این تحقیق مردان در مقایسه با زنان در مقیاسهای عشق احساساتی نمره بالایی می آورند و زنان در جفت گزینی خود بیشتر از مردان احتیاط به خرج می دهند. علاوه بر این ، تفاوتهای فرهنگی نیز در مورد مفهوم عشق وجود دارد. با اینکه آمریکاییها علاقه مندی و دغدغه خاطر را بخش بسیار با اهمیتی از عشق محسوب می کنند اما مردمان سایر کشورها اهمیت کمتری برای آن قایل اند.
انواع عشق
به نظر جی. ا.لی یونانیها بین سنخهای مختلف عشق فرق قائل بوده اند، به نظر آنها چندین نوع عشق وجود دارد:
عشق شهوانی: بر اساس جاذبه جسمانی بوده و ویژگی آن اشتیاق شدید به خود فاش سازی سریع و صمیمیت جنسی است.
عشق دوستانه: به آهستگی و در اثر دوستیهای قلبی ایجاد می شود.
عشق بازیگر و دمدمی: ویژگی افرادی است که می توانند به سادگی از یک رابطه به سراغ رابطه ای دیگر بروند، یا همزمان و بیش از یک رابطه وارد شوند.
خود باختگی: نوعی عشق خود باخته ، ایثارگر ، عمقا دلسوزانه است
اختلال شخصیت خود شیفته
تو ز شادی خند خند و نیستـی آگــاه
که فلک بر تو بخندد روز و شب در زیر لب
خودشیفتگی :
شاید شما این کلمه را زیاد شنیده باشید و یا در مکالمات روزمره آن را در وصف دیگران به کار برده اید که فلانی فردی خودشیفته است.
خودشیفتگی به معنای عاشق خود بودن است. رفتار و احساس طبیعی این است که خود را دوست بداریم، پس عاشق خود بودن از هنجار و طبیعت خلق آدمی به دور است و یک بیماری شناخته می شود.
خودشیفتگی اصطلاحی است که اولین بار فروید آن را به کار برد. اصطلاح خودشیفتگی برای بیان حالت آنهایی به کار می رود که قدرت عشق ورزی آنها به جای گرایش به سوی دیگران، به سوی خویش می باشد. این حالت بسیاری از کسانی است که نوروتیک یا سایکوتیک هستند، آنها منحصراً به خود مشغولند و باور دارند که بالاتر از دیگرانند یا دست کم مورد توجه همگان هستند.
لغت خودشیفته ترجمه لغت Narcissistic است که از یک افسانه یونانی گرفته شده است. در این افسانه مرد جوانی به نام (نارسیسوس) عاشق عکس خود که در آب افتاده، می شود و داخل آب می پرد تا فرشته ای که در آب دیده است را بگیرد و غرق می شود. شخصیت خود شیفته :
مشخصه افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته این است که خود بزرگ بینانه احساس می کنند فرد بسیار مهمی هستند و از جهتی نظیر ندارند. این افراد عمیقاً احساس اهمیت و بزرگ منشی و بی همتا بودن می کنند.
خصایص بالینی :
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، احساس خودبزرگ بینی می کنند و خود را فرد مهمی می پندارند. فکر می کنند شخص منحصر به فردی هستند و باید دیگران به طرز خاصی با آنها تا کنند. احساس استحقاق و برتری آنها کاملاً چشمگیر است. تاب تحمل انتقاد را ندارند و از اینکه هر کسی به خود اجازه انتقاد کردن از آنها را می دهد، عصبانی می شوند یا ممکن است بی اعتنائی کامل به انتقادها از خود نشان دهند. آنها فقط نظر خود را قبول دارند و اغلب در طمع کسب شهرت و ثروت بادآورده اند. روابط آنها شکننده است و چون به قواعد مرسوم رفتار تن در نمی دهند، ممکن است خون دیگران را به جوش آورند. رفتار استثمارگرانه در روابط بین فردی آنها مسئله کاملاً پیش پا افتاده و رایجی است. این ها نمی توانند همدلی از خود نشان دهند و تنها برای دستیابی به اهداف خودخواهانه خودشان تظاهر به همدردی می کنند. اعتماد به نفس این افراد شکننده است و آنها مستعد افسردگی اند. مشکلات بین فردی، مشکلات شغلی، طرد و از دست دادن محبت دیگران از جمله فشارهای روانی شایعی است که خودشیفته ها با رفتارشان برای خودشان ایجاد می کنند و همین فشارها طوری است که این افراد نمی توانند از پسشان برآیند.
معیارهای تشخیص برای اختلال شخصیت خودشیفته:
1. احساس بزرگ منشانه مبنی بر مهم دانستن خود دارند.
2. اشتغال ذهنی با تخیلات وضعیت، قدرت، استعداد زیربنایی و عشق ایده ال.
3. اعتقاد دارند که فردی ویژه و منحصر به فرد می باشند.
4. در روابط بین فردی استثمارگر هستند.
5. خود را تافته جدا بافته می دانند.
6. احساس مبالغه آمیزی دارند که چقدر مهم اند.
7. عاشق خودشان هستند.
8. در شکل گیری دیکتاتوری ها نقش دارند.
9. غالباً نسبت به سایرین حسادت می ورزند و یا بر این اعتقادند که دیگران به او حسادت می کنند.
10. از تعریف و تمجید سیر نمی شوند.
برای توضیح بیشتر به مثالی می پردازیم:
پروانه پس از دو سال زندگی می گفت که هنوز به دوستش علاقه مند است. هر چند مشخص است آنچه که او علاقه می نامد، معجون عجیبی از ترس و رنجش است. کافی است که دوست او کمی دیر از شهرستان به خوابگاه برگردد و او خیال کند، نکند طعمه حادثه ای در راه برگشت به محل زندگی شده است. او گریه می کند، به لرزه می افتد و به درگاه تمام معصومین دعا می نماید. حال آن که وقتی دوست او به آستانه در می رسد به جای آن که خوشحال شود وی را سرزنش نموده، او را مسئول تمام دردهای چند لحظه پیش خود می شمارد. یا وقتی که هم اتاقی خود را قربانی حادثه ای می پندارد، هرگز درباره رنج او فکر نمی کند بلکه تنها درباره خودش می اندیشد؛" اگر من تنها شوم، بر من چه خواهد گذشت؟".
اگر مادر یا پدرش نگران وضعیت وی بوده و به او سر بزنند، به خاطر مزاحمت ایجادشده، از آنها گلایه می نماید و اگر سراغی نگیرند از بی توجهی آنان دلگیر می شوند.
برای جلوگیری این فرد از ناخشنود ساختن خود(که با تمام این توقعات، باز ناخشنود است)، جلوگیری از ناراحت کردن تمام آنهایی که مورد علاقه او هستند و بالاخره جلوگیری از تباه ساختن خانواده اش، ضروری است که به او آموزش داده شود که چگونه عشق ورزی نماید و صحبت کودکانه اش را که ناشی از خودشیفتگی است، فراموش نماید.
گزینش های ما در عشق از دیدگاه روانشناسی
عشق پدیده ای است که از دیر باز ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. دانشمندان حوزه های گوناگون به نوعی به تحلیل این پدیده در انسان پرداخته اند.مطلبی که در زیر آمده است سعی دارد به طور اجمالی یک سری از فاکتور های روانی را که در ایجاد این حس نقش بازی می کنند را باز شمارد.
معشوق انعکاسی ازعاشق
جستجوی فردی که انعکاسی از ما باشد از شایع ترین تئوری هایی است که به عنوان دلیل انتخاب معشوق بیان می شود. به این مفهوم که در فرد مقابل چیزی که در خودمان نیز وجود دارد، ما را به طرف او جذب می کند. در حقیقت در این نوع عشق انسان در جستجوی "منی دیگر" است. منی که بتواند تصویر مرا چون آیینه در خود انعکاس دهد. منی که برایم آشناست و برایم امنیت به همراه می آورد.
گاهی نیز در جستجوی آیینه ای هستیم که "من ایده آل " را به ما باز گرداند. اگر به عنوان مثال "سخت کوش بودن" جزو ایده آل های ما باشد، اینکه بتوانیم عشق فردی سخت کوش را به خود معطوف کنیم، برایمان تائیدی است از تصویری که می خواهیم از خودمان داشته باشیم.
در حقیقت، ما در این نوع عشق، در جستجوی نگاهی هستیم که ما را در آن تصویری که دوست داریم از خودداشته باشیم تائید کند.هر چه تردید در صحت این تصویراز خود بیشتر باشد، حضور این دیگری به عنوان عاملی اطمینان بخش برای ما حیاتی تر می شود.
البته باید گفت در اغلب عشق ها، به میزانی این بعد به چشم می خورد. هر فردی در رابطه با معشوق تا حدی در جستجوی بازسازی نگاهی است که از خود دارد. نگاه تائید کننده ی دیگری برای ما نمودی است که چقدر با"ایده آل هامان"منطبق هستیم. ولی زمانی که عشق تنها به این جنبه خلاصه شود، می تواند نمودی از شخصیت شکننده فرد عاشق باشد که بدون نگاه مثبت معشوق تمام روانش متزلزل می شود.
یکی دیگر از مشخصاتی که این عشق دارد،ایده آلیزه کردن فرد معشوق است. زیرا که شخص برای اینکه بتواند دیگری را بعنوان آیینه ای که تصویرش را به او باز می گرداند مورد تائید قرار دهد،باید از او در ذهنش شخص "معتبری" بسازد.
معشوق به عنوان موجودی مکمل
در این عشق تفاوت های فرد است که ایجاد کننده ی این احساس کشش بین دو نفر می شود. در اینجا دیگر شخص در جستجوی همتای خود نیست، بلکه در جستجوی کسی است که جایگزین یک سری فقدان های وجودی اش شود. به عنوان مثال فرد منزوی عاشق فردی بسیار اجتماعی می شود.عامل اصلی این کشش یافتن ابعادی است که فرد در خود نمی تواند ایجاد کند. به گفته ی روانشناسان در بسیاری موارد این تفاوت نه تنها می تواند با زمان جذابیتش را از دست بدهد، بلکه بصورت عامل اختلاف طرفین بروز کند. یعنی جنبه هایی که در اول ارتباط عامل اصلی انتخاب فرد بوده اند، به مرور زمان برای فرد عاشق به صورت ضعف هایی غیر قابل تحمل در می آیند تا جایی که می توانند جدایی دو فرد را باعث شوند. به عنوان مثال در نمونه ی بالا اجتماعی بودن فرد به "سبک بودن" یا "فضا گیر بودن" تعبیر شود.
می توان گفت در نوع اول عشق( جستجوی فرد مشابه خود) نیز سیر رابطه می تواند به همین جا ختم شود. یعنی با مرور زمان شخص مقابل انعکاسی می شود از ضعف هایی که فرد درخود تحمل دیدنشان را ندارد و به این صورت عشق کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود. زیرا فرد از حضور مداوم کسی که او را پی در پی به یاد ضعف های خودش می اندازد احساس راحتی نمی کند.
برخلاف چیزی که می توانیم تصور کنیم، این دو نوع گرایش( کشش به فرد مشابه و یا متفاوت ) می توانند به طور هم زمان در یک فرد وجود داشته باشد. در حقیقت روان انسان به دلیل پیچیدگی که دارد، قادر است در خود تناقضات بسیاری را جا بدهد. در روانشناسی احساسات متناقض، حضور یکدیگر را همیشه نفی نمی کنند.سیاه و سفید می توانند هم زمان با هم وجود داشته باشند و همین تناقضات هستند که دینامیک روانی ما را باعث می شوند.
روانشناسان معتقدند یک سری از دلایل انتخاب عشقی از ناخود آگاه و بخش دیگرش آگاهانه می باشد.
به عقیده "وینچ، ما در خیلی مواقع در بخش "خود آگاه ذهن مان" برای انتخاب در جستجوی شباهت های فرد مقابل هستیم."ارزش ها و علائق مشترک"در این انتخاب نقش بازی می کنند. در صورتی که بخش"مکمل" عشق را تا حدود زیادی "ساختار شخصیت" افراد و نیاز های عاطفی و عمیق و در خیلی موارد ناخود آگاه شان عامل می شوند. اساس این نظر وینچ عقاید فروید در این زمینه است. در حقیقت فروید در کتاب "مقدمه ای بر نارسیسیس، عنوان می کند که در تجربیات بالینی اش مشاهده نموده است که افراد خود شیفته گرایش زیادی به انتخاب اشخاص وابسته و مطیع دارند.
در حقیقت وینچ در کاری تحقیقی، می خواست صحت و سقم این گفته ی فروید را به محک آزمایش بگذارد. او با استفاده از متدهای آماری( آنالیز فاکتوریل ) به بررسی گروهی از زوج ها پرداخت. وی در تحقیقاتش نشان داد که مردهای خود مرکز و خود شیفته، گرایش به انتخاب زنانی دارند که تصویری منفی از خود دارند و مدام در حال ملامت خود هستند. در حالی که زنان خود شیفته و خود محور بیشتر مردان مضطرب و تشنه حمایت را انتخاب می کنند.
محققین دیگری مثل شوتز و ویلی نیز در تحقیقات بعدی به نتایجی مشابه رسیدند. به عقیده شوتز عاملی که در انتخاب های عاشقانه موثر است این است که کاراکترهایی که در رفتار فرد بروز می کند، با نیازهای درونی و ناخودآگاه فرد مقابل منطبق و هماهنگ باشد ( و بلعکس ) .
بی تردید چون شخصیت انسان ها بعدهای متفاوت و پیچیده ای دارد، می توانیم تصور کنیم که در بعدهای مختلف افراد نقش های مختلفی را بعهده داشته باشند.
در خیلی زوج ها، اگر این احساس عشق ایجاد می شود بخاطر این است که مکمل بودنشان در زمینه های گوناگون با عوض شدن نقش ها همراه است.
مثال زیر ما را به درک این مطلب یاری می دهد:
آقایی دوست دارد در زندگی روزمره و اجتماعی، کنترل همه چیز را در دست او باشد. این تمایل با انتظاراتی که همسر این شخص از او دارد، منطبق است. ولی در زمینه ی جنسی زن است که دوست دارد نقش فعال داشته باشد و همه چیز را هدایت کند. این رفتار بسیار مورد علاقه مرد می باشد. زیرا او ترجیح می دهد که موقع نزدیکی منفعل بماند. در این زوج مشاهده می کنیم که بعد مکمل بودن وجود دارد، ولی در زمینه های مختلف رل ها تغییر می کند. اگر در این زوج عشق ادامه پیدا می کند بخاطر این است که زمینه هایی که در آن مکمل هستند با هم منطبق می باشند.
شباهت بدون مکمل بودن
شباهت زیاد ساختار روانی، می تواند مانع دوام رابطه عاطفی باشد. به عنوان نمونه، اگر در طرفین، نیاز به کنترل و هدایت دیگری در همه ی زمینه ها به یک شدت وجود داشته باشد، احتمال این که بین این دو فرد نزدیکی عاشقانه دوام پیدا کند کم است. در این شرایط حتی اگر کششی هم بین دو فرد ایجاد شود، بعد از پایان فاز " ایده آل کردن دیگری " و با شروع زندگی واقعی، با هم وارد یک" بازی قدرت " خواهند شد که در آن هر کدام سعی می کند قانون خود را به دیگری تحمیل کند. یا به عنوان مثال اگردرهر دو طرفین این نیاز وجود داشته باشد که دیگری برایش رل "حمایت مادرانه " را ایفا کند و خود نتواند این رل را برای او بازی کند، باز هم امکان تداوم رابطه ی عاطفی کاهش خواهد یافت. در چنین رابطه ای، هر دو احساس محرومیت می کنند. زیرا نه چیزی که انتظار دارند بر آورده می شود و نه خود می توانند به نیاز دیگری پاسخ گو باشند.
مکمل کامل بدون شباهت
در اینجا برای درک این نوع رابطه، مثال زیر را عنوان می کنیم:
رابطه ای را فرض کنید که در آن یکی از طرفین ( مثلا زن ) احتیاج مداوم به انتقاد کردن و کوچک کردن دیگری دارد و طرف مقابل در نقشی که دارد کاملا احساس رضایت می کند . زیرا نقشی است که از کودکی به او اهدا شده است و با گذشت زمان، رل "قربانی بودن" برایش نقش حیاتی پیدا کرده است. زمانی که تحقیر می شود، می تواند به دیگران از اخلاق و بر خورد زنش شکایت کند و با دادن رل قربانی به خود، دلسوزی دیگران را برانگیزد.
این رابطه، رابطه ایست که شانس ادامه اش زیاد است . زیرا هر کدام از طرفین به گونه ای به دیگری نیاز دارد. در حقیقت این "دیگری" به او یاری می دهد که سناریو ارتباطی مورد نیازش را به اجرا در بیاورد. یعنی تا زمانی که طرفین قبول کنند به بازی نقششان ادامه بدهند، این رابطه ادامه پیدا خواهد کرد. ولی همین که یکی از دو طرف به دلایلی ( مثلا به دنبال یک روان درمانی ) تصمیم به تغییر نقشش بگیرد، زوج متزلزل خواهد شد.
تاثیر نیازها و ترس های انسان ها درپیدایی و تداوم عشق
نکته ی اساسی و مهمی که در روابط انسان ها و خصوصا در رابطه ی یک زوج باید در نظر گرفته شود، نه تنها احتیاج ها و نیازهایی است که افراد بیان می کنند، بلکه نیازهایی است که ریشه در ناخودآگاه فرد دارد. این نیازها نقش اساسی در در رابطه ها بازی می کنند.
از نظر شوتز، دو فاکتور اساسی در ناخودآگاه تعیین کننده ی نزدیک شدن یا عدم نزدیک شدن دو فرد به هم می باشند: این دو عامل "ترس های اساسی" و" احتیاجات ریشه ای "افراد هستند.
به عقیده ی او اگر احتیاجات ریشه ای فرد ترس های اساسی دیگری را بیدار کند، احتمال اینکه بین این دو نزدیکی عاطفی دوام پیدا کند کم است.
زوجی را در نظر بگیرید که مرد در آن ترس شدیدی از کنترل شدن و محبوس شدن توسط دیگران دارد. ترس از این که دیگران به فضای خصوصی او تجاوز کنند.او نیاز شدیدی به تنها یی و مستقل بودن دارد. تعریفی هم که از زوج دارد نیز بر اساس همین نیاز و ترس است.
در همین زوج، در زن ترس زیادی از اینکه دیگران او را رها کنند و به حال خودش بگذارند، وجود دارد.تنها یی برای او برابر است با از دست دادن محبت دیگران.او احتیاج دارد که دیگران مدام او را احاطه کنند و بدینسان به او احساس امنیت بدهند. به خاطر همین احتیاج دارد که همسرش مدام به او توجه کند و دوستانش را دائم به خانه دعوت کند. اونیاز همسرش به داشتن فضای شخصی را، به دلخور بودن او تعبیر می کند. متقابلا مرد نیاز همسرش به توجه را نشانی از سعی او در کنترل و تسلط بر او تلقی می کند. در اینجا مشاهده می کنیم که در این زوج، نیاز یکی با ترس دیگری تلاقی پیدا کرده است. این تلاقی باعث می شود که احساس نزدیکی این دو از بین برود و با زمان از هم فاصله بگیرند و یا باهم درگیر شوند .
برای اینکه بین دو فرد نزدیکی عاطفی پدید و تداوم یابد، باید بین نیازها و ترس های درونی این دو هماهنگی وجود داشته باشد. منظور این نیست که این نیازها و ترس ها عین هم باشند بلکه به این مفهوم است که به میزانی با هم شباهت داشته باشند و با هم در تناقض قرار نگیرند.
جستجوی ترمیم رابطه های گدشته
وقتی دو نفر با هم در معرض آشنایی قرار می گیرند، دستگاه روانی هیچ کدامشان بکر و دست نخورده نیست. بلکه تمام تجربیات مثبت و منفی که در زندگی داشته اند ساختار روانی آن ها را فرم داده است. سرخورده گی ها، تجربیات دردناک و جراحات ترمیم نیافته، جزوی از این تجربیات هستند. گذشته افراد یکی از عواملی است که در چگونگی انتخاب و برقراری رابطه های عاطفی تاثیر می گذارد. در حقیقت، ما با برقراری رابطه های عاطفی جدید، درمواردی سعی در بازیابی و بازسازی رابطه هایی هستیم که در گذشته به نوعی در ما جراحاتی بر جای گذاشته اند. این جراحت ها گاهی به زمانی دور باز می گردند و چنانکه فروید هم اشاره می کند حتی می توانند به کمبود هایی که در رابطه با والدینمان داشته ایم مربوط باشند. در حقیقت هر رابطه جدید، برای ما به گونه ای تلاشی است برای اینکه بتوانیم دوباره آن رابطه را تجربه و به نوعی ترمیم کنیم. یکی از دلایل این که مشاهده می کنیم بسیاری از اشخاص خود را در رابطه ای شبیه به روابط قبلی شان قرار می دهند، این است که سیستم روانی به این شکل سعی دارد به نوعی با دوباره زندگی کردن آن رابطه جراحت روانی بر جا مانده را ترمیم بخشد وبدین گونه باعث پاک شدن بخش دردناک و جایگزینی آن با "تجربه رضایت روانی" شود.
این جستجوی" تصویری از رابطه های عاطفی گذشته"، تا حدی عادی است ولی زمانی مشکل ایجاد می کند که در فرد اضطراب های شدید که ناشی از "ترس از دست دادن است"بیدار کند.این اضطراب می تواند تاثیر زیادی بر کیفیت رابطه بگذارد و از عمیق شدن آن جلوگیری کند. زیرا ما دیگر فرد مقابل را آنچنان که هست، با تمام ضعف ها و قوت هایش، نمی بینیم. بلکه او برایمان تبدیل به ابزاری می شود که توسط آن، رابطه های گذشته مان را بیدار و زندگی کنیم.
عامل دیگری که در انتخاب های عشقی ما تاثیر میگذارد به " تاریچه ی خانواده ای که در آن بدنیا آمده و بزرگ شده ایم" بر می گردد. در حقیقت " مکانیسم های روابط خانوادگی" به نوعی به ما منتقل می شود و به عنوان عاملی می تواند تعیین کننده اعمال و انتخاب های ما باشد.
ما برای اینکه بتوانیم رابطه ای عاطفی سالم برقرار کنیم، در بعضی موارد لازم است که این مکانیسم های روانی را بشناسیم و به این ترتیب بتوانیم از این دایره های بسته ای که رابطه های گذشته و تاریچه خانوادگی مان به ما تحمیل کرده اند خارج شویم.
تمام نکات دکر شده نباید ما را از در تعریفمان از عشق محدود کند. درست است که تجربه عشقی می تواند تمام فاکتورهای یاد شده را در بر داشته باشد، اما بیش از هر چیز یک تجربه ی فردی است و به همان اندازه که هر فرد متفاوت است این تجربه نیز تجربه ای منحصر به فرد خواهد ماند. تجربه ای که فرد را با تمام وحدانیتش در بر می گیرد. یک قرن پیش مونتاین. خیلی خوب این جنبه ی عشق را بیان می کند:
"اگر مرا مجبور کنید که بگویم چرا او را دوست داشته ام تنها یک پاسخ دارم:زیرا او، او بود و من، من بودم".
این که چرا دو نفر همدیگر را دوست دارند "یک جواب" ندارد. بلکه جواب های مختلفی دارد. یک مجموعه است. در حقیقت رابطه ی عشقی با شکل گرفتنش، شوری در فرد ایجاد می کند . شوری که باعث می شود دیگر نتوانیم آن را تنها به یک احساس نوستالژی و یا بازیابی رابطه گذشته خلاصه کنیم. تجربه ی عشقی تجربه ایست که نه تنها گذشته فرد را در بر می گیرد، بلکه به نوعی بخاطر منحصر فرد بودنش فرد را از خودش و تجربیاتش فراتر می برد و او را وارد یک تجربه ی جدید می کند.
هفت سبک عشق ورزی:
1) سبک دوستانه یا رابطه از روی علاقه: دراین رابطه فقط عنصر صمیمیت وجود دارد وشما باطرف مقابل تنها براساس درک و فهم متقابل رابطه ی گرم وصمیمی برقرار میکنند درا ین رابطه هوس و تعهد دراز مدت وجود ندارد INCLUDEPICTURE "http://www.persianblog.com/pbe34r2/images/smileys/18.gif" \* MERGEFORMATINET
2) سبک شیفتگی یاشیدایی یا خودباختگی: که درواقع باعث یادآوری این ضرب المثل میشود که (( درنگاه اول نه یک دل بلکه صد دل عاشق شده است )) میباشد و به آن عشق در نگاه اول هم گفته میشود در این جا فقط عنصرهوس وجود دارد فرد طرف مقابل را فقط به خاطر احساس خاصی که از لحاظ جذابیت ظاهری دراو اینجاد شده است میخواهد و این رابطه تا زمانی که این رابطه به سرانجام نرسد ادامه پیدا میکند
3) سبک بی احساس یا پوچ: یک رابطه ی بی روح و دراز مدت میباشد که افراد پیوندهای عاطفی خود را ازدست داده اند و براساس عادت درکنار هم باقی مانده اند
4) سبک رومانتیک: دراین رابطه هم عنصر هوس و هم عنصرصمیمیت وجود دارد نوعی عشق که هم براساس جذابیت های ظاهری و هم براساس درک وفهم متقابل به وجود می آید دراین رابطه وجود عنصر تعهد ضروری نمی باشد INCLUDEPICTURE "http://www.persianblog.com/pbe34r2/images/smileys/09.gif" \* MERGEFORMATINET
5) سبک مشارکتی یا رفاقتی: که به آن (( عشق افلاطونی )) هم گفته میشود دوطرف یک رابطه ی آگاهانه ی دوستی باهم برقرار میکنند و صمیمیت هنوز وجود دارد اکثر دوستاهایی که دوام پیدامیکند به این سبک عشق تبدیل میشود البته نقش هوس کم رنگ میشود INCLUDEPICTURE "http://www.persianblog.com/pbe34r2/images/smileys/07.gif" \* MERGEFORMATINET
6) سبک احمقانه یا ابلهانه: فرد فقط براساس هوس دست به چنین رابطه ای میزند و فرد اسیر گردباد هوس میشود دراین رابطه عنصر صمیمیت هیچگاه شکل نمیگیرد وطرفین احساس یاس و ناامیدی میکنند INCLUDEPICTURE "http://www.persianblog.com/pbe34r2/images/smileys/28.gif" \* MERGEFORMATINET INCLUDEPICTURE "http://www.persianblog.com/pbe34r2/images/smileys/15.gif" \* MERGEFORMATINET
7) سبک تکامل یافته: افراد برای رسیدن به آن سخت تلاش میکنند به خصوص درروابط عاشقانه ی خودشان وجوددارد دراین رابطه هرسه عنصر هوس و صمیمیت و تعهد همزمان باهم وجوددارد .
ما کسانی را بیشتر دوست داریم که شبیه ما هستند.
این مطلب توسط NARCIC2000 از اعضای سایت ارسال شده استچقدر به دوستانتان و یا همسرتان شباهت دارید؟.احتمالا شباهت شما بیش از آن است که تصور می کنید.
به گزارش مدیکال نیوز ، یک مطالعه انجام شده بر روی دوقلوها نشان می دهد همسران افراد و بهترین دوستانشان تا حدزیادی حتی به اندازه برادرو خواهر ها یشان به آنها شباهت دارند.
همچنین بر اساس این تحقیق ارجحیتی که برای انتخاب همسر در نظر می گیریم تا حدی مربوط به ژنهای ما بستگی دارد.
در این مطالعه محققان تاثیرات محیطی و ژنتیکی را بر انتخاب همسر در میان دوقولوها برسی کردند و دریافتند ارجحیت آنها برای برگزیدن همسر و دوستانی که شبیه خود آنان بودند بمیزان 34% مربوط به ژنهای مشترک ا فراد شرکت کننده در تحقیق بود ، 12 % آن مربوط به محیط مشترک و 54 % به عواملی موجود در محیط منحصر به فرد هریک داشت.
بدین معنی که یک جزء ژنتیکی قالب سنجش برای گرایش ما در جستجوی کسانی که مانند ما هستند ، وجود دارد.
طبق این تحقیق بیشترین شباهت بین افراد و همسر و دوستانشان برا ساس موارد ی بود که بیشتر ارثی بودند.
برای مثال لذت بردن از مطالعه 41 % ارثی بود در حالیکه تنها سفر کردن تنها 24 % ارثی بود.
به گفته محققان مردم در جستجوی کسانی هستند که با ژنوتیپشان سازگار هستند.مردم فردی از نوع خودشان را ترجیح می دهند.
در واقع اگر شما دوست دارید با فرد خاصی دوست شوید ، به برخی افراد کمک کنید و با شخص بخصوصی ازدواج کنید که از لحاظ ژنتیکی بیشترین شباهت را به شما دارد ، موضوع بسیار ساده است ، می خواهید اطمینان پیدا کنید که قطعه ای از ذخیره ژنتیکی خودتان حفظ خواهد شد و باللاخره به نسل های بعد منتقل خواهد شد.
منابع :
R.-F. WINCH, Mate selection, a study of complementary needs, Harper, New-York, 1958 .
S.FREUD,Pour introduire le narcissime, 1914
W.-C. SCHUTZ,Firo.A three dimensionnal theory of interpersonnal behavior, Holt . New-York, 1960
J .WILLI, La relation de couple. Le concept de collusion ,Neuchatel,Delachaux et Niestlé, 1982.
H. MONTAGNER, L’attachement et les débuts de la tendresse, Odile Jacobe , Paris, 1988
1- روان شناسی عشق ورزیدن، اینیاس لپ، ترجمه کاظم سامی و محمود ریاضی
2- دکتر بنیامین جیمز سادوک، دکتر ویرجینیا آلکوت سادوک- خلاصه روان پزشکی(کاپلان و سادوک)- ترجمه دکتر حسن رفیعی دکتر خسرو سبحانیان
3- نوقابی احمدعلی. کیقبادی سیف اله- بهداشت روان(2) - نشر بشری 1379 تهران.
4- اینترنت
http://e-hoom.com/Magzine/show_item.aspx?Item_NO=252&catNo=28
http://www.ravanshenasan.com/readarticle.php?article_id=4