مقاله اوضاع اجتماعي، اقتصادي و مذهبي عصر عباسيان (docx) 71 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 71 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
اوضاع اجتماعي، اقتصادي و مذهبي عصر عباسيان
265747566230500-15240224790001- پيشينه بازرگانی و تجارت در بین اعراب قبل از اسلام و در صدر اسلام
مکيان به بازرگانی شهره بودند و معروف است که کاروانها تابستان به شام میرفتند و زمستان به یمن. تاریخنگاران، پیشه بازرگانی اشراف مکه را متفاوت ذکر کردهاند مانند تجارت در برنج، حبوبات، نساجی، شراب، روغن و... . بازرگانی تنها ویژه مردان مکی نبود، بلکه بانوانی همچون حضرت خدیجه(س) همسر پیامبر(ص) و هند دختر عبدالمطلب نیز در آن شرکت داشتند. پس از هجرت، مهاجران، مهارت بازرگانی خود را به مدینه انتقال داده و آنجا را به صورت یک مرکز بازرگانی در آوردند و در مدت کوتاهی توانستند، ثروتهاي فراوانی به دست آورند به طوری که مهارت برخی از آنان از جمله عبدالرحمن بن عوف ضربالمثل شد.
معمولاً در تجارت برونمرزی تعداد فراوانی سهیم میشدند. مثلاً در مورد کاروانی که در بدر، مسلمانان قصد حمله به آن را داشتند گفته شده هیچ خانهای در قریش نبود مگر آنکه در آن سهمی داشت.
صاحبان کالا، همراه با کاروان به حرکت در میآمدند. حرکت این کاروانها به صورت گروهی تنظیم میشد و برای آن فرمانده و پاسداران و راهنمایان و کارگرانی تعیین مينمودند. معمولاً امنیت مسیر حرکت کاروان به وسیله پیمانهای سیاسی که میان رؤسای قبايلِ ساکن در راه بازرگانی قرار داشت، تأمین میشد. همچنین با دولتهایی كه کالا را بدانجا حمل میکردند تماسهایی برقرار میشد. این پیمانها به ایلاف موسوم بودهاست و روایت شده که نخستین شخصی که ایلاف را به وجود آورد هاشم بودهاست.
برخی بازرگانان، در کشوری که با آن به تجارت میپرداختند شعبههای بازرگانی ایجاد کرده بودند.
اهل مکه، به کارهای صرافی و مبادله پول نیز اشتغال داشتند. سکههای متداول در مکه از سوی ساسانیان و یمن به صورت نقره و از سوی دولت بیزانس به صورت طلا بود. دینارِ بیزانسی از ارزش ویژهای برخوردار بود، و در تجارت با هند فقط سکههای طلای بیزانسی مورد معامله قرار میگرفت.
با پیشرفت شهرهای بزرگ اسلامی، نیاز به مواد غذایی، مواد خام صنعتی، وسایل تجملاتی افزایش یافت و چنین وضعی، مردم را بر آن داشت تا از مُدها و سلایق جوامع بیگانه تقلید کرده و سازمانهای نوینی در شیوه بازرگانی و داد و ستد ایجاد نمایند.
نقل و انتقال کالاهای پُر حجم به جز تعدادی از کالاها مانند فلفل و سایر ادویهها، چینیآلات و...، به دلیل گرانبها بودن، مقرون به صرفه نبود. برخی تولیدات از جمله تصفیه شکر و قند در پالایشگاههای عمده، به میزان وسیعی صورت میگرفت.
در دورانهای اولیه اسلام کالاهای تجاری مانند چینی و بلور و ادویه از جنوب و جنوب شرقی آسیا آورده میشد و به بنادر خلیج فارس، بصره حمل میگردید و از آنجا به نقاط دیگر مانند مصر و قاهره، بغداد، سوریه، قسطنطنیه فرستاده میشد. باید در نظر داشت که تمام امور بازرگانی در دست مسلمانان نبود بلکه کالاهایی كه در دریای مدیترانه حمل و نقل میشد تجارتشان تا حد زیادی به وسیله کشتیها و تجار اروپایی انجام میگرفت.
تجارت از راه زمینی با جنوب و مرکز روسیه و اروپا برقرار و فعال بود البته حمل و نقل از راههای آبی ارزانتر و سالمتر از راههای زمینی بود و داد و ستد از راههاي دور به ویژه پهنه اقیانوس هند منحصر به راههای دریایی بود.
ادريسي (نويسنده سده ششم هجري) گزارش كردهاست که بسياري از كالاهاي شرقي مانند عاج، مشك، صمغههاي خوشبو، ظروف چيني، فلفل، كافور،...به عدن وارد و از آنجا با كشتي به مناطق دیگر مانند عيذاب و اسوان و اسكندريه برده میشد و در آنجا در اختيار تاجران ونيزي و ژنوي قرار ميگرفت.
در دوران عباسیان، مراکز سازمانی این راههای دریایی یکی بصره بود در جنوب عراق و دیگری بندر سیراف در خلیج فارس، که هر دو تحت تصرف و کنترل عباسیان بودند. البته در قرن دهم با گسترش و ترقی شهر قاهره ، این مراکز به دریای سرخ منتقل شد.
بازرگانی و داد و ستد با شرق در بصره و سیراف، بیشتر در دست بازرگانان ایرانی، عرب و یهودی بود.
کشتیهای اعراب، کالاها را به غرب هندوستان و نواحی دورتر و حتی چین میرساندند. این کشتیها به طرف نواحی جنوبی، مانند جنوب و غرب عربستان و آفریقاي شرقی نیز میرفتند.
به جز این راهها، شاهراههایی نیز از بغداد به ایران میرفت و از آنجا به آسیای مرکزی و چین.
با گسترش قلمرو مسلمانان محصولات جدیدی مانند برنج، نیشکر، پنبه، هندوانه، بادمجان، مرکبات و لیمو تولید و محصولات گذشته هم فراوانتر شد مثلاً تجار از شام به فارس پارچه و غذا میآوردند و از فارس شراب و شمع و... میبردند.
انتقال تکنیک و محصولات جدید تا به اسپانیا نیز کشیده شد. مثلاً چرخِ چاه یا ناعوره از سوریه، کانالهای زیرزمینی موسوم به قنات از ایران و روشهای جدید تکرر کشت و زرع به عنوان سوغات وارد اسپانیا شد.
مهمترین خط تجاری در نواحی جنوبي بود که اسپانیا، مغرب، مصر و سوریه را به هم میپیوست و تونس در این میان يك انبار بزرگ کالا یا مرکز اتصال بازرگانی به حساب میآمد. در سراسر این خط بازرگانی، بازرگانان که اکثرشان یهودی بودند به داد و ستد و حمل کالا از جمله ابریشم اسپانیا، طلای افریقا و بالاخره فلزات و روغن زیتون میپرداختند.
علاوه بر این، در یک نظام اقتصادی لازم است که بازرگانان برای کسب اطمینان و اعتماد یکدیگر را شناخته و با یکدیگر ارتباط داشته باشند. در برخی موارد وابستگیهای خانوادگی میتوانست چنین تماسهای اطمینان بخشی را ایجاد کند مثلاً بازرگانان یهودي که به نواحی دور دست سفر میکردند چنین موقعیتهایی را برای خود به وجود آورده بودند. در غیر این صورت لازم بود که قوانین و هنجارهای اجتماعی و اخلاقی وجود داشته باشد تا بدان توسل جویند و روابط اقتصادی ایجاب میکرد كه یک نظام عمومی حقوقی و رفتاری به وجود آید.
با گسترش بازرگانی و صنعت و مازاد محصولات کشاورزی، اهمیت پول بالا رفت و در نتیجه این جریانات، یک نظام پولی بینالمللی پدیدار شد و توجه به صنعت سکه در سرزمینهاي خلفا افزایش یافت به طوری که سکههای طلای دوران عباسی به نام دینار، قرنهاي متمادی وسیلهای برای داد و ستد و بازرگانی بود و سکههای نقره اسلامی نیز بعدها در سرزمینهای دوردستی مانند اسکاندیناوی و جنگلهای ویچوود در شمال آکسفورد یافت شد.
2- محصولات
به علت تنوع آب و هوا، خاورمیانه و مغرب از نظر محصولات به دو بخش تقسیم شده بود، در یکی از این دو نقطه، کشاورزی همیشه امکان پذیر بود و انواع درختان از جمله زیتون، خرما، غلات، میوه و سبزی به عمل میآمد. گوسفند و بز نیز در مراتع میچریدند.
در انتهای این ناحیه، آب و علف به اندازهای بود که شتر یا حیوانات دیگری (دام) پرورش دهند. کشاورزان، در یک نقطه ساکن بودند و چادرنشینان دائماً در حال حرکت، در عین حال برای مبادله محصولات خود به یکدیگر نیاز داشتند و این نوع زندگی بین آنها یک تعاون و همبستگی ظريف به وجود آوردهبود. آنان بسیاری از مایحتاجشان را شخصاً تولید میکردند و مجبور بودند مازاد تولیدات خود را برای به دست آوردن کالاهای مورد نیازشان معاوضه پایاپاي نمایند مانند لوازم خانگی، تجهیزات و لازم مورد نیاز دام، ظروف و وسایل آشپزی و...
در برخی نواحی، بازارهایی منظمی بر پا میشد که امکان داشت این بازارها هفتهاي یکبار بر پا شود، آنهم در روزي خاص یا سالی یکبار در روزی معین بر پا شود. برخی از این بازارها با گذشت زمان به شهرکی بازرگانی تبدیل شده و مرکز فعالیتهای گوناگون خود قرار میگرفت.
اکثریت بازارها کوچک بودند و مردم نواحی اطراف به اقتضاي شرایط و موقعیت به آنجا آمد و رفت میکردند. بازارهای بزرگتر نیز معمولاً در نقاطی بر پا میشد که روستاهای فراوانی در اطراف آن دایر بود و این بازارها را با یکدیگر ارتباط میداد.
به واسطه فراوانی مواد غذایی و مواد خام،ممکن بود یک مرکز جهت فعالیت صنعتگران ماهر و ممتاز ایجاد شود که کالاهای صنعتی فراوانی را تولید کنند. چنانچه شهری در جوار دریا و رودخانه بر پا شده بود، به آسانی میتوانست تبدیل به یک بندر مهم یا سازمانی وسیع برای صدور کالاهای گرانبها به نقاط دوردست گردد.
تبدیل کالاها و معاملات به صورت عمده و پیچیده صورت میگرفت. مثلاً شهر حلب در سوریه شمالی محل ملاقات کسانی بود که گندم و غلات تولید شده در دشتهای داخلی سوریه، یا میوههای تولید شده در شمال ناحیه و همچنین احشام و شترهای پرورش داده در دشتها و صحراها را معامله میکردند.
گندم در شرق از دیر باز بومی بود و در هر جا که آب بود کاشته میشد. ذرت، کنجد و جو دوسر به دلیل احتیاج به آب کم در مناطق خشک ممالک اسلامی مانند جنوب جزیرةالعرب و سودان و کرمان کشت میگردید و مانند برنج خورده میشد. بیشتر کشت عراق گندم بود، در بصره نان جو فراوان بود و برنج بعد از جو قرار میگرفت به طوری که برخی جهانگردان چيني درباره مردم بغداد و مصر مینویسند که همه نان و گوشت میخورند و کمتر برنج و ماهی و سبزیجات مصرف میکنند.
در فلسطین و مصر، قلقاس عمل میآمد که شبیه سیب زمینی بود و سابقه کشت آن به جزایر یونان و آسیای صغیر و مصر برمیگردد و ریشهای مدور و درشت و پوستدار داشته که پیش از آمدن اروپائیان قوت اصلی اهالی پولينزي بود و از دو قسمت تشکیل میشد: کله و شاخه، که شاخه لطیفتر و مرغوبتر و گرانتر بود. این خوراک زمستانی بود و همراه گوشت گوسفند بهترین غذای فصل سرما محسوب میشد.
بین میوهجات كشت تاک از همه رایجتر بود و در عراق مقام اول داشت و اقسام مختلف داشت.
انگور در یمن بیشترین رشد را مییافت، گویند یکی از عاملان هارونالرشید در موسم حج دو خوشه انگور را بر دو لنگه، بار شتر کرده به مکه جهت خلیفه فرستاد.
گاه از کوهستانهای ارمنستان و آذربایجان، خوانهاي بزرگ از چوب تنه تاک کهنسال میآوردند که محیط آن به بیست وجب میرسید.
نامهای گوناگونی برای انگور ذکر شده اما غالباً به شهر و ناحیهای که در آن رشد مییافت منسوب میگردید. درخت تاک در تمام ممالک اسلامی وجود داشت. باغداران زعر بین موهای محلی و فلسطین تلقیح میکردند، هم چنانکه نخل ماده را تلقیح مینمودند.
در قرن سوم هجری، برای اولین بار در جشن ختنهسوران معتز بن متوکل، اترج و نارنج در کنار میوههای کمیاب جلو مهمانان گذاشته شد که در آن زمان بسیار کمیاب بودهاست. در شعر المعتز وصف نارنج بدین صورت آمده:
چهره نارنج بین قرمز و زرد شعلهوار سرخ ز آزرم غیر، زرد ز هجـران یار
قاهر خلیفه در یکی از حیاطهای قصرش نارنجستانی وسیع داشت که نهال آن را از هند آورده بودند و غالباً در آن نارنجستان به میگساری مینشست.البته درباره او آمده که میخوارگی و نبیذ را منع مینمود ولی خود از آن مینوشید.
درخت نارنج و اترج را بعد از سال 300 هجری قمری از هند آوردند و در عمان کاشتند، آنگاه به بصره و عراق و شام منتقل نمودند تا آنجا که در مرزهای شام مانند طرسوس و غیره و نیز انطاكیه و فلسطین و مصر در بسیاری از خانهها بود، اما به دلیل عدم شناخت در پرورش آن، رنگ و بو و مرغوبیت نوع هندي را نداشته، به علاوه آب و هوا و خاک و خصوصیت منطقه مثل هند نبود.
مقدسی مینویسد: لیمو و نارنج در فلسطین بهتر از جاهای دیگر عمل میآید. مقدسی نیز لیمو را از خصوصیات سند میداند و مینویسد: به اندازه زردآلو است و بسیار ترش و نوع دیگری اندازه هلو است و انبه نامیده میشود.
لیمو طی قرن چهارم هجری میوهای وارداتی بود تا آنکه آن را در بصره، عمان و عراق عمل آوردند.
از پر فروش ترین میوهجات خربزه بود از این جهت بازار سبزی و میوه را دارالبطیخ مینامیدند.
در شمال (شرقی) ایران خربزه ممتاز عمل میآمد و آن نوع خربزه را خشک کرده به بغداد حمل میکردند.
مارکوپولو در مورد خربزه شبورغان تصریح میکند که به قاچهای نازک بریده و در آفتاب خشک میشد و در حجم زیاد جهت فروش به شهرهای دیگر حمل میگردید. خربزه مرو را به صورت تازه، داخل صندوق سربی پُر از برف، برای خلفا به بغداد میفرستادند. خربزه وقتی سالم به بغداد میرسید هفتصد درهم میارزید. بهترین سیب آن زمان سیب شام بود که بدان مَثَل میزدند و به مصر میبردند و سالی سی هزار عدد برای خلیفه فرستاده میشد.
عراق و کرمان و مراکش و تونس از بزرگترین مراکز تولید و صادرات خرما بوده به ویژه در کرمان به علت فراوانی محصول به صادر کنندگان خرما جایزه میدادند. همچنیین در مسیر تونس و مراکش به سودان، شترها غالباً خرما میبردند و طلا و برده میآوردند.
در شهر تون در خانهها درختان پسته فراوان بود.
زیتون از اشجار مدیترانهای است. بهترین نوع روغن زیتون، نوع شامی آن بود که از شام و شمال افریقيه به همه ممالک اسلامی صادر میشد به ویژه شهر نابلس که زیتون زیادی داشت و روغن آن را در ظروف بزرگ مسی به حلب حمل میکردند. تونس نیز از دیر باز روغن زیتون روم را تأمین میکرد. در قرن چهارم زیتون و روغن آن در شهر سفاقس به حدی زیاد بود که گاهی 67 قفیز به دیناری فروخته میشد. هنوز هم در این اقلیم بیش از جاهای دیگر مديترانه به زیتون توجه میشود.
در رابطه با شکر و نیشکر آمده است که :
به خاطر طعم شیرین و مطبوع شکر، در هر جا كه ممکن بود حتی كابل و صور، نیشکر میكاشتند. ناصر خسرو مینویسد در مصر عسل و شکر بسیار خیزد اما مهمترین مرکز تولید شکر، خوزستان به ویژه شهر جندیشاپور بود به طوری که تمام شکر مصرفی عجم و خراسان را تأمین مینمود. در عراق نیز بصره بزرگترین مرکز شکرسازی بود. همچنین مسلمانان در اندلس نیز به شکر توجه کردند و نیشکر را بومی ساختند.
از محصولاتی که تجار دریایی مسلمان از جزاير بورنئو و سوماترا به غرب و چین حمل میکردند کافور بود. عنبر از مرغوبترين عطریات بود. در قرن چهارم مصرف بخور که در قرون قدیم مهمترین صادرات یمن بود منسوخ شد و عنبر جاي آن را گرفت که بهترین نوعش از جنوب جزیرةالعرب برمیآمد.
از بیابان بین سیستان و مکران، محصول فراوان انقوزه به دست میآمد که از اقلام خوراکی مهم بود و در همه غذاها آن را به کار میبردند و از پنجاب به چین صادر میگردید.
گل جویدنی بعد از خوراک مطلوب بود و بهترین نوع آن از ناحیه کران بدست میآمد که به رنگ سبز روشنتر از برگ چغندر بود.
از نیشابور گل جویدني به نام نقل بدست میآمد که به دورترین شهرها و برای بزرگان و شاهان هدیه میبردند و هر رطلش در مصر و مغرب یک دینار قیمت داشت.
برای رنگ زرد از جوهر زعفران و عصفر و زعفران عربی، معروف به ورس (به معنی گل گاو میشه) که شبیه دانه کنجد است و در یمن حاصل میشد، استفاده میکردند. زعفران ارزش و اهمیت فراوانی داشت به طوری که از جمله هدایای متوکل در سال 246 هجری قمری به امپراتور روم مقدار زیادي زعفران بود. زعفران به سبب گرانی قیمت در بیشتر بلاد مانند شام و جنوب فارس کاشته میشد اما مرکز اصلی آن میدیای قدیم یا همین منطقه همدان بود. از شهر طلیطله در مغرب مقادیر زیادی زعفران صادر میگردید. زعفران اصفهان نیز معروف بود.
جوش شیرین تنها در دریاچه وان (در ترکیه فعلی) یافت میشد و از آنجا به شهرهای عراق و بینالنهرین صادر میگردید و برای سفید کردن نان به کار میرفت و به آن «بورق الخبز» میگفتند.
از دریاچه وان ماهی کوچکی به نام طریخ میگرفتند که شبیه ماهی روغنی خشک کرده اروپایی است این ماهی را نمکسود كرده و به جزیره، موصل، حلب، بلخ و دیگر شهرها میفرستادند. به گوشت نمکسود، المکسود میگفتند که به گوشت نمک زده و برای زمستان نگهداری میکردند. در بصره ماهي شور فراوان بود. در غرب اسلامی (در سواحل اسپانیا) ماهی تن صید میشد و همانجا خشکانیده و معامله میگردید. مرکز مهم زاج سفید دریاچه شاد در سودان بود و از آنجا به مصر، مغرب و ماوراء مغرب حمل میگردید. نمک را از معادن صحرا و اقیانوس اطلس استخراج و میگرفتند. مرّی نیز از ادویه بود که در روزگاران گذشته توسط کلدانیان و قبطیان استخراج میشد.
سنگ فتیله که به مناسبت مصرف فتیله چراغ، چنین نامیده می شد از شهر بدخشان به دست می آمد.
معدن جزع یا عقیق مخطط موجدار که در صنایع ظریفه به کار میرفت در یمن بود.
طی قرن چهارم در عراق گاوداری مرسوم بود. پس از زیاد شدن مردابها، بر تعداد گاومیشها افزوده شد. این گاومیشها بومی هند بودند و بنی امیه از سند به عراق آوردند حتی نوشتهاند حکومت، چهار هزار گاومیش به حدود شمالی شام برد که جلو حمله درندگان را بگیرند، زیرا گاومیش را بزرگترین حریف شیر می شمردند. در اوایل قرن چهارم اهالی انطاكیه به روش هندیان از گاومیش مثل گاو شیر میدوشیدند. گاومیش بعدها به وسیله اعراب شام به سرزمینهای باتلاقی ایتالیا و اندلس نیز منتقل گردید. در قرن چهارم هجری خوردن گوشت گاو معمول بود اما بعداً ترک شد. گاو ماده را برای شیر نگهداری میکردند و گوشتش را مضر میدانستند حتی اطباء میگفتند مسموم است. البته پزشک نامی محمد بن زکریای رازی گوشت گوسفند و شیر گوسفند و بز را توصیه میکرد.
در بین ممالک اسلامی تنها مصر بود که حیوانات را جهت ذبح وارد میکرد. جزیرةالعرب بهترین زادگاه و پرورشگاه شترهاي یک کوهانه بود. بلخ به شترهای دو كوهانه شهرت داشت که بختی نامیده میشد و بر انواع دیگر رجحان داشت. «فالج» یا «فحل» شتری که از او بختی به وجود میآمد از سند میآوردند که دو کوهانه بود و جز در اختیار شاهان نبود.
پرورش اسب در مناطق بسیاري رسم بود و اعراب و ایرانیان، سنتها و روشهایی در موضوع اسب و حفظ نژاد آن داشتند. اسب نژاده و نُجیب از عربستان و اسبهاي معمولی از موصل به بغداد آورده میشد. استفاده از نیروی حیوانات برای آرد کردن غله صرفاً در مناطقی بود که رودخانه نداشت- مانند خراسان- اما در فارس به سبب فراوانی رودخانه و نهر از حیوانات استفاده نمیکردند.
در بعضی قسمتهای شمال افریقا مانند سجلماسه و قفصه و قسطلیه رسم بسیار قدیمی پروار کردن سگ به منظور خوردن گوشت آن محفوظ بود، مردم مصر از دیرباز به پرورش جوجه و خواباندن و جوجهکشی مصنوعی شهرت و مهارت داشتند. کبوتر را در برجهايي نگهداری میکردند که از گزند افعی و دیگر جانوران محفوظ بماند. کبوترداری برای خوردن گوشت آن نبود بلکه برای استفاده از فضولاتش که کودی گرانبها بود صورت میگرفت .
در رابطه با صنعت عطریات در كتاب تمدن اسلامي در قرن چهارم آمده که در شاپور از نواحی فارس به صنعت عطریات توجه میشد و آن را از بنفشه، نیلوفر، نرگس، کارده، سوسن، زنبق، مورد، مرزنگوش، ترنج و نارنج میگرفتند. عدهای کوشیدند که این صنعت نفیس و گرانبها را در عراق بنیان گذارند، از جمله در کوفه روغن خیری و بنفشه گرفتند كه از نوع شاپور آن بهتر شد.
در شهر گور (فیروز آباد) عرق گیری از گل سرخ، شکوفه خرما، بومادران، زعفران و بید مشک رایج بود. گلاب از این شهر به مناطق دیگر از جمله مغرب، اندلس، مصر، یمن، هند و چین صادر میگردید. ظاهراً این دو صنعت مهم (گلاب و عرقهای معطر) در عصر اسلامی به وجود آمده است.
عطر و بخور مصرف اشرافی داشته و در عربی فصیح و کهنه، کلمه «تاجر» به معنی عطر فروش است. در برخی مناطق برای بالا کشیدن آب از وسایلی به نام دولاب، دالیه، غرافه، زرنوق، ناعوره و منجنون استفاده میشده است.
اهل بصره در حل مسأله استفاده از نیروی آب از جزر و مد استفاده میکردند.
بزرگترین آسیابهای عراق روي دجله بودند. علاوه بر آن کشتیرانی بر دجله نیز مهم بود، کالاهای ارمنستان از طریق موصول به بغداد سرازیر میشد، موصل هوای معتدل و میوه و حبوبات مرغوب داشت و خواربار بغداد از آنجا بود.
وسعت و گسترش قلمرو اسلام، در فراوانی محصولات تأثیر گذاشت.
از جمله محصولات مناطق مختلف عبارتست از :
- از محصولات عمده عربستان خرما میباشد که قسمت مهم غذای مردم عربستان را تشکیل میدهد علاوه بر این محصولات دیگری در آنجا وجود دارد از قبيل: كندر، سنا، بلسان مكي و... كه تجارت آنها از قديم متعلق به عربستان بودهاست.
محصولات مناطق حاره و معتدله: پنبه، نیشکر، انجیر بیابانی، اقاقیا، زبان گنجشک و...
محصولات نقاط حاصلخیز: زردآلو، شفتالو، انجیر، بادام، انگور، گندم و جو، ذرت، باقلا و....
- محصولاتی که از هند و چین و سند وارد عدن میشود:
فلفل معطر و غیر معطر، نارگیل، هل، دارچین، آبنوس، جوز، هلیله، کافور، جوز هندی، میخک، کبابه چینی و اقسام نباتات معطّر و صبر زرد.
- در عراق: مزارع نیشکر و نمکزارهایی در جنوب عراق بوده است. در دوران هارونالرشید، زراعت و حرفت در نهایت درجه ترقی بوده است. جزیره ناحیهای بود که محصول فراوانی از غلات تولید میکرد.
- مصر: آب و هوای مصر چون گرمسیر است نه غذای زیاد لازم است نه البسه. مردم صحرا و زراعت پیشه با چند قرص نان خشک و مقداری میوه و سبزی آلات به سر می برند. البته زمینهای دره و دلتای نیل، بسیار حاصلخیز بوده به طوری که صنایع شهری، بازرگانی در حوزه مدیترانه و همچنین نواحی دریای سرخ، قدرت و بنیه مالی خلفاي مصر (فاطمیون) را تأمین میکرد. ناصر خسرو در سفرنامهاش به فراوانی محصولات در مصر اشاره میکند و مینویسد:
در یک روز در بازار آنجا این محصولات را دیدم: گل سرخ، نیلوفر، نرگس، ترنج، نارنج، لیمو، شبه نارنگی، سیب، یاسمن، ریحان، انار، گلابی، خربزه، دستنبو، موز، زیتون، بلبله تازه انگور، نیشکر، بادنجان، کدوي تازه، ترب، شلغم، کلم، باقلای تازه، خیار، بادرنگ، پیاز تازه، سیرتازه، هویج، چغندر. هیچ کس قبول نمیکند که انواع این میوهها و ریحانها که بعضی پاییزي و بعضی بهاری و بعضی تابستانی و بعضی زمستانی هستند، در یک زمان همه جمع باشند.
- شام:اراضی شام از نظر حاصلخیزي از بهترین ممالک روی زمین میباشد.از محصولات این ناحیه: گندم، جو، توت، زیتون، برنج، مرکبات و... میباشد.
شهر مَعَرّه النعمان در نزدیکی حلب بود. در این شهر کشاورزی ایشان همه گندم بود و درخت انجیر، زیتون، پسته، بادام، انگور، فراوان است.
- اسپانیا:در اراضی اندلس، زراعتِ نیشکر، توت، موز، برنج و... و تجارت و حرفت نیز در نهایت درجه ترقی بوده است. یهود و بربر، تجار آن عصر بودند و کالاها را به آفریقا و مشرق حمل می کردند.
- ایران:از ایران مواد خوراکی خلافت مانند روغن كنجد، روغن حیوانی، عسل، میوههای تر و خشک نظیر خرما ، کشمش ، شکر و ادویه را تدارک میدیدند.
اَرجّان شهر بزرگی بود که باغها و مزارعی در انتهای آن شهر ساخته بودند که دارای نخل و نارنج و ترنج و زیتون فراوانی بود.
ناصر خسرو در رابطه با شهر اصفهان مینویسد که اگر گندم و جو و حبوبات دیگر را تا بیست سال هم نگه دارند خراب نمیشود. در طبس نیز آب کم و زراعت اندک بود اما باغها و نخلستانهایی وجود داشت.
3- بغداد و بازارهای آن در عصر عباسیان
عباسیان به دلیل فقر سرزمین حجاز پس از چند دوره تعویضِ مرکز خلافت در نهایت در بغداد مستقر شدند و آنجا را به عنوان مرکز خلافت خود در نظر گرفتند.
قبل از آنکه راجع به بغداد و بازارهای آن بحث شود لازم است ابتدا به شهرهایی که مرکز خلافت بني عباس بوده است اشاره گردد :
1- کوفه: با انتقال خلافت (در سال 132ه.ق) از خاندان اموی به عباسی و با به خلافت رسیدن ابوالعباس سفاح در کوفه، دمشق از رونق و شکوه افتاد. خراسانیها در روي كار آمدن عباسیان مؤثر بودند و لازم بود که مرکز خلافت به آنان نزدیک باشد، از آن گذشته، مردم دمشق نیز همچنان به مروانیها و سفیانیها علاقه میورزیدند.
بنابراین هیچ جا مناسبتر از عراق نبود زيرا عراق نخستین محل تلاقی و تماس بین عرب و عجم، بود هم به خراسان نزدیک بود و هم با دیار تازیان فاصله چندانی نداشت اما در عراق شهری که بتواند، از هر جهت جای بارگاه خلافت باشد، نبود.
ابوالعباس سفاح در ابتدای کار، کوفه را مقر خلافت خویش انتخاب کرد ولی اهل این شهر همسایگان مساعد و قابل اعتمادی برای این دولت به شمار نمیآمدند زیرا اخلافِ فاتحان و مهاجمان قدیم عرب بودند و بخصوص که تمایلات شیعی و علاقه به خاندان علی(ع) نیز در قلوب اهل شهر و قبایل مجاور ریشهایی قوی داشت و هر وقت که یک علوی سر به شورش بر میداشت انتظار میرفت که در کوفه کسانی به یاری او برخیزند.
2- هاشمیه: سفاح ظاهراً به همین سبب در نزدیکی کوفه قصر نیمه تمام ابن هبیره را تمام کرد و آن را هاشميه نام نهاد وآنجا را پایگاه خلافت خویش کرد.
3- انبار: چندی بعد، مرکز خلافت را به شهر دیگری به نام انبار منتقل کرد.
پس از به خلافت رسیدن منصور در سال 136 قمری، شهر هاشمیه را به پایتختی برگزید و آن را تکمیل نمود. اما پس از شورش راوندیان در هاشمیه و توطئه قتل خلیفه، منصور از اقامت در هاشمیه بیمناک گردید و درصدد یافتن مکانی مناسب برای ساخت پایتخت خویش برآمد و بدین طریق پس از مطالعات و تحقیقات و یافتن مكان مناسب، شهر بغداد بنا گردید و برای چندین قرن متمادی پایتخت عباسیان گردید در منجم العمران حدود بغداد چنین آمدهاست :
«از جانب شمال موصل، از جنوب بصره و شهرهای عرب نشین، از شرق ایران، از غرب باديهالشام، به مساحت پنجاه وچهار هزار و پانصد میل مربع و محیط بیست و پنج هزار کیلومتر، بدین ترتیب منطقهای وسیع به بغداد اختصاص داده شده است.»
موقعیت بغداد، در کناره غربی رود دجله در مکان بلندی که رودهای دجله و فرات به هم ميپیوست، ممتاز بود، زیرا نقطه اتصال منطقه شام و ایران محسوب میشد علاوه براین به عنوان یک مرکز تجاری با اهمیت، مطرح بود زیرا در مسیر راهها و گذرگاههای آبی و خشکی واقع شده بود که با بقیه بخشهای حکومت ارتباط داشت، به گونهای که خواربار از شام، جزیره (بین النهرین علیا)، مصر، هند، سند، بصره، واسط، ارمنستان و آذربایجان از طریق دجله و فرات جابه جا میشد و در آن جا راههای امرار معاش، فراوان و هوای نیکو و غذای مطلوب وجود داشت همانگونه که منطقه به لحاظ کشاورزي شکوفا و از شبکه آبیاری منظم و دقیق برخوردار بود.
یعقوبی در البلدان به موقعیت بغداد از نظر تجاری و اقتصادی اشاره دارد و میگوید: «انواع کالاها و خواربار از خشکی و دریا، به آسانترین وجهی بدان میرسد تا آنجا که انواع صادرات شرق و غرب، از کشورهای اسلامی و غیر اسلامی از هند، چین، تبت، دیلم، حبشه و دیگر بلاد حمل میگردد. چنانکه گویی خیرات زمین بدانجا رانده شده و ذخایر دنيا در آن فراهم گشته و برکات جهان آنجا تکامل یافته است.»
درباره پاکیزگی و آذوقه ناحیهای که بغداد در آن قرار دارد گفته شده: ناحیهای که مدینةالسلام در آنجاست از لحاظ پاکیزگی و آذوقه بهترین نقاط جهان است، زیرا برکات دنیا پس از امنیت و سلامت و عزت و سالاری ،خوبی آب و هواست و نیز بهترین رودهاي دنیا، دجله و فرات است پس با مقایسه نقاط خوب جهان و شهرها، خوبترین جاهای دنیا در همه دورانها، ملتقای دجله و فرات است.
بغداد گویی ما بین اقلیم سوم و چهارم است هر چند بیشتر اهل نجوم آن را از اقلیم چهارم میدانند.
بغداد نخستین شهر بزرگ در منطقه عبور از شطها در عراق مرکزی نبود بلکه بابل در فاصله 89 کیلومتری جنوب بغداد پيشينهای بسیار باستانی دارد که با از میان رفتن بابل و سلوکیه و تیسفون این شهر در روزگار اشکانیان(پارت) و ساسانی شکل گرفته است.
بغداد در دوران ساساني به علت اهمیت تیسفون و توابع آن به نظر تاریخ نویسان دوران اسلامی، دهی بیش نبود. آنچه بر اهمیت بغداد در این دوران میافزاید اینست که در مسیر شاهراه بزرگ شرق و غرب قرار گرفته بود و بازاری معتبر و پرآوازه در کنار بغداد بر پا بود که شهرت جهانی داشته است.
ابن مسکویه درباره این بازار مینویسد :
«جایی است که بازرگانان تیسپون و سواد هر سال بدان جا آیند با خواستههایی بس کلان که به بیتالمال ماند.»
بغداد از نظر استراتژیک نیز موقعیت درخشانی داشت زیرا بر راههایی که به ایران و جزیره (قسمت شمالي عراق) و سوریه و مصر منتهی میشد، تسلط داشت.
زمانی که منصور بغداد را به عنوان پایتخت بنا نمود به لحاظ اقتصادی و سیاسی و نظامی و... همان جایگاه تیسفون در عهد ساسانی را پیدا نمود به دلیل این که اين شهر در مرکز یک ساختار عظیم اقتصادی واقع شد و میبایست پاسخگوی نیازهای اقتصادی یک جمعیت بزرگ باشد.
در مفاتیح العلوم خوارزمی راجع به کلمه بغداد چنین آمده است که:
«بغستان» خانه بتها و بغ، به معنی بت است و به همین جهت بغداد یعنی عطیه و داده بت. «بغ» در نزد ایرانیها خدا و بزرگ و پادشاه است و ایرانیان بتان را بزرگ میشمردهاند و بدانها تبرک میجستهاند و بت را «بغ» و پرستشگاه بتان را «بغستان» مینامند و شاید بغداد به معنی عطیه بت پادشاه باشد.
یاقوت حموی در معجمالبلدان چندین مورد درباره وجه تسمیه بغداد آورده است از جمله:
«گفته شده پیش از خلافت عباسی بازاری بوده که بازرگانان چینی به تجارت به آنجا ميآمدند، پادشاه چین «بغ» نامیده میشد، بازرگانان چون با سود فراوان باز میگشتند میگفتند: «بغ داد» یعنی سودی که بردهایم از عطیه پادشاه است. خطیب بغدادی مینویسد: «بغداد که در دوران پیش از اسلام قریهای بود، بازار بزرگی داشت که هر ساله بازرگانان از اقصی نقاط جهان، به خصوص تجار مدائن در آن گرد میآمدند و به داد و ستد میپرداختند.»
بلعمی در مورد این بازار میگوید:
«عجم را بازاری است، هر سال دوبار به آنجا روند و چندان اموال در آن بازار باشد که در جهان نباشد و آن دهی بود به کنار فرات، كه آن را امروز بغداد گویند و مردم عجم آنجا آمدندی و هفت روز آنجا بازار کردندی.»
در منابع اسلامی درباره تاراج این بازار به دست مثنی بن حارثه شیبانی و سپاهیانش در سال 13 هجری قمری مطالبی آمده، بر طبق این روایات ایامی که مثنی در مناطق مرزی ایران سرگرم تاخت و تاز بود مصادف با بر پایی بازار سالیانه بغداد بود و اهالی حیره و انبار برای در امان ماندن از تاراج، مثنی و سپاهیانش را به بازار بغداد راهنمایی کردند که آنها به این بازار حمله کرده و غنایم زیادی از طلا و نقره نصیبشان گردید.
محلهها و خیابانهای بغداد در هنگام بنیاد نهادن آنها نام سرداران و کارمندان عالی مقام دولت ساکن در آنجا و یا نام گروهی را که در آن محله فرود آمده بودند را به خود گرفت. صاحبان هر شغل و حرفه در بغداد به تدریج در یک دروازه یا یک کوی و برزن که به نام آنها شهرت مییافت گرد آمدند مانند: دروازه پرنده فروشان، خیابان آهنگران، کوی بزازها... همچنین محلههایی مییابیم که به یک گروه یا صنعت اختصاص داشت مانند محله شوشتریها که محل سکونت اهل شوشتري بود و در آن جامههای شوشتری درست میکردند.
در بغداد محلههایی خاص ثروتمندان بود مانند ظاهریه، مأمومیه، شماسیه... و محلههایی مانند قطیعه، الکلاب و نهرالدجاج فقیرنشین بود.
کرخ نیز محل سکونت بازرگانان و ثروتمندان بود. تجار، سکونت در کرخ را ترجیح میدادند زیرا مرکز فعالیتهای بازرگانی بود و کالاها را از سرزمینهای مختلف به آنجا میفرستادند و از آنجا به بلاد مختلف اسلامی ارسال میکردند.
تجار و وزراء و قاضیان بیشتر در محلات «سوق العیش» و «سوق یحیی» و باب السليمان که در بخش شرقی قرار داشتند گردآمده بودند.
بخش غربی بغداد به دلیل وجود بازار بزرگ کرخ در این قسمت از دیدگاه بازرگانی پیشرفت بیشتری نسبت به شرق پیدا کرده بود. این بازار با دو فرسخ درازا و یک فرسخ پهنا به چندین بخش تقسیم میشد و هر صنفی در راسته ویژهای قرار میگرفت.
بازارهای پر از کالاهاي نادر و گران قیمت در اطراف کاخها و سایر نقاطِ محله، رفت و آمد و هیاهوی مردم، از خودي و بیگانه، قسمت غربی شهر بخصوص محله کرخ را جلوه و جلایی خاص میبخشید.
با توجه به اهمیت محله کرخ در بغداد لازم است در این رابطه توضیحاتی داد:
در سراسر تاریخ بغداد، کرخ با نام بغداد عجین شده و از آن جدایی ندارد. در دوران اسلامی محلهاي از شهر را که در جانب غربی بغداد واقع بود،کرخ می نامیدند. به احتمال زیاد کرخ در دوران پیش از اسلام به ناحیه ای در مجاورت بغداد اطلاق میشده که جدای از آن بوده است. در دایرةالمعارف الاسلامیه آمده که نام کرخ را از یکی از روستاهای قدیمی که در دوران شاپور دوم بنا شده ،گرفتهاند و کلمه کرخ در زبان آرامی «کرخا» به معنی شهر است.
يكي از بازارهاي كرخ سوق عتيق نام داشت.
یعقوبی درباره تخصص در بازارهای کرخ مینویسد:
هر بازاري مخصوص کالایی است و اهل هر صنف به تجارت خاص خود مشغول است.
خطیب بغدادی نیز با اشاره به زمانی که منصور بازارهای بغداد را به کرخ منتقل کرد میگوید:
«هر صنف از آن را در محل خود جای داد.»
جاحظ نیز در سخن از پیشهوران کلمه صنف را به کار میبرد و میگوید:
اصنافِ سلاخان، قصابان، کبابيها، بریانگران، بازاریان و سگبانان غالباً از دیگران فقیرترند.
سقطی درباره ذبح کنندگان گوسفند و فروشندگان گوشت و ماهی و انواع خوراکها میگوید که آنها، اصنافی دارند و هر صنف از آنان نوعی کار مخصوص به خود دارد و روشی که بر طبق آن عمل میکند.
در مورد تأمین آب این ناحیه از شهر، خطیب بغدادی میگوید:
نهر عیسی و نهر ملک در شرق کرخ و نهر طابق شرقی و غربی و نهر کرخايا از جمله نهرهایی بودند که از دجله جدا شده و کرخ را مشروب میساختند.
با انتقال بازارها به دستور منصور (در سال 157 هـ.ق) از بغداد به محله کرخ، كرخ یکی از مهمترین مراکز تجاری بغداد و محل تردد بازرگانان به خصوص تجار بینالمللی گردید.
در بغداد کهن (عتیق) یک بازار بینالمللی وجود داشت و در زمان ابوجعفرالمنصوربالله مشهور به دوانيقي (136-158 ه.ق) بغداد جدید و نو بنا شد. بغداد شهرکی بود كه آن را «مدینةالعتیقه» میگفتند و بازارش هنوز رونق داشت و به سوق العتيق يا سوق الثلاثاء(سه شنبه بازاري) معروف بود و در جانب شرقی دجله واقع بود.
منصور بغداد را گرد و مدور ساخت و برای شهر چهار دروازه قرار داد «باب البصره»، «باب الکوفه»، «باب الخراسان» و «باب الشام» بود.
بازار نقش مهمی را در شهر ایفا میکرد و در طول هر یک از چهار خیابان اصلی که مسقّف بود و به جانب دیوار بزرگ شهر و دروازهها امتداد مییافت، یک بازار ساخته میشد. در بغداد بازارهای تخصصی مربوط به یک صنف نیز دیده میشد. تمایل به تجمع در بازارهای معین بین گروههای شغلی و حرفهای وجود داشت، و صاحبان هر شغل یا حرفه در یک بازار گرد میآمدند و صنف آن گروه را تشکیل میدادند. صنف در لغت مجموعهای از هر چیز است و هر نوعی از اشیاء صنفی جداگانه است. کلمه صنف در جامعه اسلامی بیانگر گروههای شغلی و حرفهای بوده است، هم چنانکه به آنها «اصحاب المهن» (صاحبان مشاغل و کسبه) و اصحاب حِرَف (پیشهوران) و ارباب مهن و حرف (کسبه و پیشه وران) نیز گفته میشود.
پس از فتوحات اسلام، بازار عامل مهم در طرح ریزی هر شهر اسلامی میگردید و پیشهوران در بازارهای خاص خود گرد میآمدند.
در بصره، قاصبان بازاری مخصوص خود داشتند که به نام «رحبة القصابین» (میدان قصابها) معروف بود. در کوفه، خالد قسری (105-120هـ.ق) بازارها را براساس تخصص مرتب کرد. از بازارهای تخصصی کوفه بازار بریانگران، برده فروشان، سلاخان و زیت فروشان، خرما فروشها و ماهی فروشها، بازار نانوایان بود.
در بغداد بازاری بود مخصوص فروش انواع میوه که دارالطبیخ نام داشت و بازار خوراکی به نام سوق الطعام. در بازارهای بخش شرقی نیز تخصص به طور وضوح به چشم میخورد: بازارهایی برای آردفروشها، نانواها، گل فروشیها، صرافان، بازاری مخصوص گوشت، گوسفند، خوراکی، زرگران، کتابفروشان و کالاهای چینی. واگذاری دکانها ترتیب و نظم دقیقی داشت. جای قصابان رابرای مراعات بهداشت در گوشه نهایی این راسته گذاشته بودند.
در رده بندی شغلها، بنا به نظر ابونصر فارابی (م 329ق) بزازی و عطاري در صدر و بافندگی و کناسي در ذیل قرار دارد. در بغداد عطاران، دارو فروشان، فروشندگان روغنها و عرقهای معطر، خرازیها و جواهریان پهلوی هم بودند.
محصولات خوراکی همچون گندم که مصرف زیاد داشت از پیرامون شهر به بازارهای شهر آورده میشد اما محصولات سنگین که مرتباً مصرف میشد از جایگاه تولید و رویش آن، از مسافتهای زیاد با کاروان یا کشتی حمل میشد.
بدین گونه محصولات همه سرزمینهای اسلامی در دسترس هر کسی بود که توان خرید آنها را داشت.
در دوران هارونالرشید که دوران افسانهای بغداد یا عصر طلایی خلافت عباسی بود، بازار بزرگ شهر، بازار عتیق چنان رونق گرفت که بار دیگر شهرتی عالمگیر یافت و «بازارش از همه بازارهای شرق زیباتر بود.» میوه، نمک، فلفل، عسل، نارگیل،قرنفل، عود، کافور، مرجان، لؤلؤ، منسوجات گوناگون از حریر، پشم و... جزءِ مهمترین کالاهای بازار بغداد درآمد. بازارها هر یک به نسبت اجناس گرد آمده در آنها، میبایست عوارض پرداخت میکردند.امیرعلی میگوید در تجارت عصر عباسیان در زمینه جو، گندم، برنج، میوه، شراب، مرغ، پارچههای کتانی و حریر، روغن، عطرها، گلاب، زعفران، عرق سوسن، روغن بنفشه و...فعالیت داشتند.
در بازار رصافه نیز همه نوع کالا فروخته میشد. در آنجا محله جدیدی به نام محلةالطاق یا جانب الطاق به وجود آمد و دلیل این نامگذاری، ساخت بازار بزرگی در آن به نام رأسالطاق بود که مسقف بود و این بازار تا زمان المقتدربالله از مهمترین بازارهای زمان و مرکز اقتصاد شهر بود اما در این زمان براثر شورش و انقلاباتی که صورت گرفت به آتش کشیده شد.
در رابطه با رصافه باید گفت که اکثر اهالی بغداد در این محل(بخش شرقی دجله) زندگی میکردند. خانههای افراد عادی و کسبه، پیشهوران و بازارهایي نیز در آن جا گرفته بود. از بازارهای معروف آن سوقالعطش و سوقالرّی بود. در نیمه دوم و اواخرِ قرن چهارم هجری، عراقِ عرب یکی از مهمترین و پُر رونقترین نقاط جهان شناخته میشده و بازرگاني و فرهنگ و تمدن آن کم نظیر بودهاست.
در دجله پلی با قایق بسته بودند و کالاهای گوناگون چون جامههاي پنبهاي و ابریشمی، آبگینه، روغنها، و شربتهای گوناگون و انواع معجونها از این شهر به نقاط گوناگون جهان صادر میشده است.
در نزدیکی پل، در همین قسمت، بازار یحیی قرار داشت. در این بازار انواع دکانها موجود بود. این محله دو خیابان دیگر نیز داشت، که در یکی بازار الطیر قرار داشت شامل دکانهاي عطر فروشی، صرافی، لباس و انواع خوراکی، بازار بزرگ دیگر بازار زرگران، نقاشان و صحافها بود که از جنبه هنری آن، محل تجمعِ علماء، شعراء و هنرمندان شهر بود.
در رصافه، کاخ المهدی و مسجد الرصافه قرار داشت و دو خیابان به نامهای الترب و عبدالصمد در آن کشیده شده بود که در آنها سقاخانههایی ساخته بودند.
سوقالسطان نزدیک سوق الخلیل در محدوده دارالخلافه یا ارگ سلطنتی قرار داشت.
ابن جبیر جهانگرد و جغرافی نگار مشهور اندلسی در سده ششم هجری/ دوازده میلادی، از بازارهای پر رونق شرق بغداد سخن به میان میآورد.
در این دوره روستاییان تولیدات خود را یا به بازار روزانه و موقت روستا میآوردند یا به بازارهای کمابیش ثابت شهرها ميبردند.
در شهرهای بزرگ بازارهاي عمده فروشی وجود داشت که بازارهای کوچک محلی از آنجا بهرهمند میشدند. مصرف کنندگان کالای خود را از جزیی فروشهای بازارهای شهرهای بزرگ و کوچک ميخریدند.
هر شهری در واقع بازاری بود برای حومه آن و انباری بود برای محصولات اطراف و مرکز داد و ستد برای رفع نیازهای آنها. معمولاً روستاییان حومه، به بازارهای معمولی و یا موقتی میرفتند. مثلاً در حومه موصل برای مدتی موقت بازاری بر پا میشد و بازرگانان و روستاییان و نیمه بیابانگردان برای خرید و فروش کالا بدانجا میرفتند. هم چنین چهارشنبه بازاری (سوقالاربعه) داشت که روستاییان بدانجا رفت و آمد میکردند.
گذشته ازاین بازارها، سوداگران خرده پا و دورهگردان نیز بودند که کالای خود را یا در کنار گذرگاهها میفروختند یا در حرکت. به عنوان نمونه از یک سبزی فروش یاد شده که دکان خویش را در جلو خانهای در برابر مالالاجاره معینی بر پا ساخت.
هر کس میتوانست پاره چوبی را به دو درهم از دورهگردی که در کنار گذرگاه کاسبی میکرد بخرد. سقا در گذرگاهها می گشت و آب میفروخت. بدین دورهگردان طوّافون میگفتند. دورهگردان گاهی حتی کالاهای خود را به مسجد میبردند و نشسته در گوشه حیاط به مصلیّون (نمازگزاران) میفروختند. امّا مغازهداران از این دورهگردان دل خوشی نداشتند. روایتهایی در دست است که میگوید دکانداران دورهگردان را تهدیدي برای کار و کسب خویش میدیدند و چه بسا آنان را از بازار میراندند.
در بازارهای خوراکی شهر دکانهای غذاخوری و خوراکپزی وجود داشت که مشتریان خوراک را از آنها خریده، میبردند یا در همانجا صرف میکردند. در مقامات حمدانی از غذاخوریی که مردم در آن همه گونه خوردنی از جمله انواع شیر میخوردند، صحبت ميشود.
مقدسی ميگوید که در بالاخانه دکانهای هريسه فروشی، مردم غذا صرف میکردند. صاحب دکان از مشتریان به خوبی پذیرایی میکرد و برای هر مشتری یک خدمتکار (خدّام) گمارده بود تا نیازهای وی را از جمله آفتابه، لگن و صابون و اشنان جهت دست شستن فراهم آورد. ناصر خسرو به برخی از این بازارها اشاره کرده است:
- در بصره هر روز در سه محل بازار داشتند: اوایل روز در محلی به نام سوقالخُزاعه، در بین روز در جایی به نام سوق عثمان و در پایان روز در مکانی به نام سوقالقداحین.
- شهر اصفهان بازارهای متعددی داشت.
- شهر تنیس، بازارهای زیبایی داشت. ده هزار دکان در آنجا بود. صد دکان عطاری داشت ، در تابستان، در بازار کشک آب زده میفروختند که مناسب این شهر گرمسیری و بیماران فراوان شهر بود.
- در قاهره، بازاری بود به نام سوقالقنادیل که همه چیزهای مطلوب و زیبای عالم در آنجا پیدا میشد. وسایلی مانند صندوقچه و شانه و دسته کارد، بلورهای محکم و زیبا و... و عسل و شکر هم فراوان بود.میوهها و ریحانهایی مانند گل سرخ، نیلوفر، نرگس، ترنج، نارنج، لیمو، سیب، به، انار، گلابی، خربزه، موز، زیتون، انگور، نیشکر، بادنجان، کدوی تازه، ترب، شلغم، کلم، باقلای تازه و ...
شكل بازارها
در شهر مجموعه ساختمانهایی بود که شامل بازار مرکزی (سوق) میشد که حقیقت مرکز اصلی داد و ستد به حساب میآمد. درون بازار یا در کنارش دکانهاي فروش محصولات مختلف، انبارهای بزرگ کالا، مراکز تبدیل پول و دکانهای صرافی قرار داشت. این فروشگاهها و مراکز گوناگون امکان داشت که در خطوطی موازی هم قرار گیرند یا در خیابانهایی که یکدیگر را قطع کرده و چهار راههایی تشکیل میدادند، واقع شده باشند.
قسمت عمده بازارها را انبارهایی برای نگهداری کالاهای گرانبها تشکیل میدادند که در شب قفل شده و توسط محافظان نگهداری میشد.
کارگاهها و فروشگاههای منسوجات و صنایع فلزی کمی دورتر از اینجا قرار داشتند و حوالی آن محل سکونت کارگرانی بود که در این کارگاهها فعالیت داشتند. البته امکان داشت بازرگانان ثروتمند و دانشمندان در آن حوالی مسکن کنند ولی اکثر جمعیت شهر دور از این مراکز بودند.
گوستاولوبون در کتاب تاریخ تمدن اسلام عرب، بازارهای شرق را چنین توصیف میکند:
«محل بازار شهرهای مشرق زیاده جالب توجه است. در هر یک از شهرهاي بزرگ یک سلسله امکنه و ابنیه که تشکیل یک محله تمام میدهد تخصیص به کسب و تجارت داده و مجموع آن را بازار مینامند. ابنیه مذبور عبارت است از دالانهایی مسقف که با تخته یا حصیر آن را پوشانيده و برای هر یک از اجناس تجارتی یک عده دکاكینی متصل به هم است و آنها هر دکانی را به اسم آن بازار و جنسی که در آنجا معامله میشود میخوانند از قبیل بازار بزازی، حدادی، عطاري و... دکاكین مذکور عبارتند از: حجرههای کوچک به طول دو سه متر و همین اندازه هم تقریباً عرض آنهاست.
در مشرق، بازار تنها محلی است که مردم همدیگر را ملاقات میکنند. زنها وقتشان را زیاد در بازار به سر میبردند.
عموماً در مشرق شکل تجارت و کسب، حتی در نصاری مخصوص به مردهاست.
دکاندار با کمال متانت جلو دکان خود نشسته منتظر آمدن مشتری است و هیچ وقت مشتری را به اصرار جلب نمی کند مگر وقتی که یهودي باشد، در این صورت هر کسی که از جلو دکانش میگذرد به هر تدبیری باشد او را جلب کرده چیزی به او میفروشد.»
در شرق اسلامی دکاكین به صورت راسته بازار، یکجا جمع بودند مثل سرای کتانبافان که عضدالدوله در کازرون ساخت.
در غرب ممالک اسلامی کاروانسراهايی مخصوص تجار غریبه وجود داشت که به بازار بزرگی شباهت داشتند، بالای حجره جای خواب و استراحت و پایین حجره، انبار کالا بود و هر کس غرفهاش را با قفل رومی میبست. به این فروشگاههای بزرگ کالا، فندق میگفتند و به انبارها و مراکز کالا، خان و بزرگترش را خانبار (جمع خانبارات) میگفتند.
نقش زنان در بازار
زنان در فعالیتهای مرکزی شهرهای بزرگ نقشی نداشتند و فقط تعداد محدودی از آنها در زندگی اقتصادی شهر ایفای نقش میکردند از جمله: طبقه خدمتکاران، عدهای از زنان که شوهران خویش را در صنعت و بازرگانی یاري میدادند، زنان هنرمند و زنانی که به صورت آشکار به اجرای خدمات میپرداختند از خانوادههای تنگدست بودند.
خانوادههای ثروتمند، نیرومند و مورد احترام جامعه، زنان خود را به اندرونی یا حرمسرا میفرستادند و زمانی که لازم میشد این بانوان به کوچه و خیابان بروند از حجاب استفاده می کردند.
یک فقیه مصری پیرو مکتب مالکی به نام ابن الحاج (1336 م) اظهار داشته زنان نباید برای خرید به بازار بروند زیرا امکان دارد که در صورت نشستن در کنار دکاندار، دست به اعمال نامناسبی بزنند.
در رابطه با بازارها به طور کلی باید گفت :
اطلاعات درباره حیات اقتصادی خلافت در این دوره نسبتاً زیاد و پر بار است و اغلب این اطلاعات در کتب آثار جغرافینگاران و کسانی که سفرنامههایی نوشتهاند، وجود دارد از جمله آثار ابن حوقل ، اصطخری ، ناصر خسرو ، یاقوت حموی و... . بغداد نیز در اوج خلافت عباسی یعنی قرون سوم و چهارم هجری یکی از بازارهای معتبر به شمار میرفته و با توجه به موقعیت استراتژیکی كه داشته شاهراهی بر سر راه مناطق مختلف بوده است و علاوه بر عربها و آرامیهای عرب شده، مسیحیان و یهودیان، ایرانیان و ترکان نیز در آن جا زندگی میکردند و به تجارت میپرداختند.
4- تأثیر ادیان بر تجارت اسلام
در عصر خلفای عباسی، جامعه اسلامی از کشور چین تا اسپانیا گسترده شده بود و تمام اطراف دریای مدیترانه در زیر پرچم اسلام به سر میبرد، در این سرزمین وسیع، ملتهای گوناگون از نژادها و مذاهب مختلف زندگی میکردند و هر یک از ولایات اسلامی صنایعی خاص داشت.
تجارت در دوران دوم عباسی بسیار رواج یافت و اسکندریه و بغداد مقیاس قيمت و کالا محسوب میشدند و همه نوع کالاهای کمیاب در آنجا به دست میآمد.
راههای کاروانرو سراسر دنیای اسلام را به هم مرتبط کرده بود. راههاي مهم عبارت بود از :
1- راه بزرگ غرب به شرق که از مصر میگذشت و کشتیها کالای آن را به اسکندریه که چهار راه تجارت جهانی بود میبردند.
2- راه اروپا به شرق، از انطاکیه بود. رومیها از راه دریا وارد انطاکیه میشدند و کالاهای خود را بر چهاریایان تا ساحل فرات و بغداد حمل کرده و از راه دجله و دریاي عمان تا هند و چین میرفتند.
3- راه دیگر از شمال روسیه میآمد و به مرو، بلخ و بخارا، سمرقند و ماوراءالنهر تا هند و چین میرسید. بازرگانان این راه از مسلمانان رفتار نیکو میدیدند و مانند اهل ذمه جزیه میدادند و در پناه دولت اسلامی بودند.
4- راهی که اروپا را از خشکی به اقصای شرق متصل میکرد و از مناطق زیادی میگذشت و در نهایت راه چین را در پیش میگرفت. از جمله: اندلس، سواحل آفریقا و تونس، مصر، رمله و دمشق، شام، عراق، کوفه، بغداد، بصره، اهواز، فارس،کرمان.
این راههای تجارتی در سرزمینهای دور، اقلیتهای مسلمان پدید آورد. مسلمانان در شهرهای بزرگ در موسمهای معین بازار به پا میکردند.
قرون سوم و چهارم هجری، عصر رویایی فرهنگ و تمدنهای مختلف و کهنی بود که در سایه آمیختگی آنها، فرهنگ و تمدن اسلامی با همه ویژگیهای بارز خود شکل گرفت.
بغداد و سامرا که به ترتیب مرکز خلافت عباسیان بودند، دو شهر بینالمللي شدند. این شهرها جمعیتی مختلط داشتند. عربان و آرامیان عرب شده، یهودیان، ایرانیان، ترکان و مسیحیاني از فرقههای مختلف در آنها زندگی میکردند.
ترکان در امور اقتصادی فعال نبودند و به طبقه نظامی تعلق داشتند. آرامیان عرب شده و مسیحیان در تجارت بینالمللی سهمي نداشتند.
آرامیان بومی فقط در امور تجاری کم اهمیت فعال بودند، معدودی از یونیانیان بغداد از این نظر دارای نقش مهمی بودند و این از مناسبات تجاریشان با بیزانس مایه میگرفت. بعدها یونانیان در کرمان تجارتخانهای بر پا کردند.
یهودیان در سراسر جهان اسلام پراکنده بودند.
در مغرب، پیش از ظهور اسلام، قسمت عمده جمعیت روستاییان، به دین یهود گرویده بودند و هنوز هم جامعه روستایی یهودیان فراوان بودند.
در شهرها نیز مردمان يهودي مذهب زیاد به چشم میخوردند زیرا این گروه نقش عمدهای در بازرگانی، تولیدات صنعتی، امور اقتصادی و پزشکی بر عهده داشتند. مسیحیان در ناحیه هلال حاصلخیز، مصر، سوریه و اندلس زندگی میکردند.
تعداد ارمنیاني که نقشی مؤثر در حیات بازرگانی خاور نزدیک داشتند در آن روزگار اندک بوده و بیشتر در خدمات نظامی فعال بودند. عربان خالص بغداد که تا سده سوم و چهارم، خلوص قومی و نژادي خویش را حفظ کرده بودند، بیشتر بازماندگان اشراف بازرگان مکه و مدینه و گاهی از بدویان بودند که سپاهیگري پرداخته و سپس یکجانشین شده و دستی در تجارت نداشتند و تجارت برای آنها در درجه اول اهمیت نبود البته عربها با جمعیت بومی بغداد ادغام و ترکیب شده بودند.کلاً تجارت در روزگار امویان تا سال 132 قمري از وجهه اندکی برخوردار بود.
در این دوره، دو قوم و ملت فعالان اصلی عرصه تجارت بودند: یهودیان (به عنوان یک جامعه مذهبی، نه قومی و ملی) و ایرانیان. یهودیان از دوره «تبعید به بابل» در سده هفتم پیش از میلاد در بینالنهرین سکونت گزیدند و سپس در سراسر مراکز مهم این مناطق از مصر تا ایران و آسیای مرکزی پراکنده شدند. این جوامع با مسلمانان و مسیحیان روابط حسنه داشتند و در کار صرافی بوده و معاملات پولی خود را با برات و سایر اوراق قرضه انجام میدادند. عمال آنها یهودی بوده و امتیازات اجتماعی خاصی داشتند و بیشتر با عنوان راذانيه(راهدانیه) معروف بودند که مرکز آنها مصر بود و در تجارت بین دره نیل و هند بر پایه روابط محکم با جوامع یهودی اروپای غربی و مرکزی، نقشی در خور داشتند.
«ابن خرداذبه، در نوشتهاي از سال 256 هجري قمري/ 870 ميلادي خبر میدهد که تاجران یهودي (مسلمانان آنها را الراونيه میخواندند) به دلیل سفر میان کشورهای غربی و مرکزی به زبانهای عربی، فارسی، یونانی، فرانکی، اسپانیایی و اسلاوی تسلط داشتند.
آنها از کشورهای غربی، برده، خز و شمشیر و برده وارد کرده و آنها را با کالاهاي تجملی شرق مانند ابریشم، سنگهای گرانبها، عنبر، مروارید، مشک، کافور، چوبهای خوشبو، دارچین و...معاوضه میکردند. این سوداگران اهل جنوب فرانسه بودند و از راه آبی به مصر و بعد به هند بار سفر میبستند.»
یهودیان بینالنهرین از ارتباط نزدیک با راذانیه بهره کافی میبردند و به اشراف بازرگان وامهایی پرداخت میکردند .آنها هم در صرافی و هم در حمل و نقل شراب (همراه با مسیحیان و اغلب راهبان) که مسلمانان آن را حرام میدانستند، فعالیت داشتند.
ایرانیان در کنار یهودیان، تجارت سرزمینهای شرقی جهان اسلام و حتی عراق و آسیای مرکزی را تحت پوشش خود داشتند. البته باید اشاره كرد كه در قرن چهارم هجري بزرگترين رقیبِ تجار ایرانی و عراقی، یهودیان بودند برای نمونه مرکز اصلی تجارتِ اصفهان، یهودیه بود که نزدیک این شهر قرار داشت. سغدیان نیز که به زبان فارسی دری صحبت میکردند ایرانی بودند و پیشه تجارت داشتند. برخلاف یهودیان، فعالیت تجاری سغدیها بیشتر در شمال یعنی آسیای مرکزی و پایگاهشان سغدک (سودک) در منتهی الیه غرب کریمه متمرکز شده بود. آنها از طرف شرق با چین ارتباط داشتند و مناطق ماوراءالنهر، حوضه تاریم و قلمرو اویغورها را پشت سر میگذاشتند.
میتوان گفت تمامی فعالیت بازرگانی مرزهای شرقی خلافت در اختیار ایرانیان و یهودیان بود و اعراب نقشی چشمگیر در آن نداشتند.
کالاهای تجاری سرزمینهای شرقی به دو طبقه تقسیم میشد: محصولات محلی سرزمینهای اسلامی، مالالتجارهها و کالاهای وارد شده از سرزمینهای دیگر. از این محصولات میتوان از انواع پارچههای شرق و شمال ایران (خراسان، خوارزم) و اطراف ری و قم یاد کرد.
ابریشم و محصولات ابریشمی و قالی از شهرهای جاده ابریشم (سمرقند، مرو، نیشابور) و پارچههای پنبهای از ری و یزد وارد میشد. این محصولات به سرزمینهای غرب اسلامی و اروپا صادر میشد.
پوست و چرم از ماوراءالنهر و خوارزم و همدان میآمد و از شهرهای ماوراءالنهر، آبسکون، اردبیل و قم نیز انواع تولیدات چرمی وارد میشد.
صابون به خصوص در بلخ و ارّجان به عمل میآمد و عطر در فارس و آذربایجان، زعفران در غرب و شمال ایران (همدان، قم، طبرستان) و نیل (مادهای در رنگرزی)، بخشی در هند و بخش دیگری در مصر تولید میشد. علاوه بر این، ایران مواد خوراكي خلافت همچون روغن کنجد، روغن حیوانی، عسل، میوههای تر و خشک نظیر خرما (کرمان)، کشمش و شکر (خوزستان) و ادویه را تدارک میدید. شراب قرمز ایرانی را به طور محلی خرید و فروش میکردند.
مرکبات هندی تا سده چهارم هجری ناشناخته بود و بعدها در شبه جزیره عربستان، سوریه، مصر و شرق ایران رواج یافت .
نشادر از ماوراءالنهر میآمد و نفت که هنوز ارزش سوختی آن کشف نشده بود، در باکو یا شمال عراق برای کارهای پزشکی و دارویی استخراج میشد.
مقدار زیاد برف از کوههای ایران به بغداد حمل و تا تابستان نگهداری میشد و از آن در خانههای ثروتمندان و یا خلفا برای خوردن استفاده میشد.
در تجارت داخلی سرزمینهای شرقی اسلامی، بازارهای بنادر بزرگ، اصفهان، نیشابور، و هرات در حیات اقتصادی اهمیت زیادی داشتند و در تجارت بینالمللی شهرهای بُست (جنوب افغانستان)، غزنه، کابل، بخارا، سمرقند و خوارزم مراکز مهمی به شمار میآمدند.
کلاً از نظر تجاری سه منطقه اهمیت فراوان داشت: هند، چین با شرق آسیای مرکزی و شرق اروپا .
از هند پارچههای پنبهای، دستمال و حوله، ابریشم و کنف، نیل برای رنگرزی، گندم، جو، ارزن و نخود وارد میشد.
از چین ابریشم و ظروف چینی وارد میشد.
اهمیت تجارت با اروپای شرقی درصدور برده نهفته بود. ترکان را هم در سپاهیگری و هم به دلیل زیبایی و سر به راهی در امور خانه به کار میگرفتند.
زنان ترک نیز به زیبایی شهره بودند و در حقیقت مظهر زیبایی شمرده میشدند.از این گذشته، قوش (برای شکار)، موم، عسل، پوست جامه و خز از کالاهای مصرفی شمال بود که در جهان اسلام خواهان زیادي داشت. اسلاوها و وارانگیها در مبادلات خود جامه، میوه، پنبه و ابریشم دریافت میکردند. مسکوکات نقره جهان اسلام، همراه اشیاء نقرهای دیگر برای ذخیره سرمایه، ارزش زیادی برای اروپائیان شرقی و شمالی داشت.
بنابراین، تجارت سرزمینهای شرقی خلافت، زیر بناي محكمی برای ارتقای سطح زندگی بود و در حیات اقتصادی و سياسي جوامع مختلف اسلامی و حکومتهاي آن عاملی عمده به شمار میآمد.
با توجه به این مباحثی که مطرح شد می توان به ارتباط مسلمانان با غیر مسلمانان پی برد به خصوص با ادیان مسیحی و یهودی که خواه ناخواه هر ارتباطی تأثیر و تأثرهایی را در پی دارد. ادیان و مذاهب هم عصر مسلمانان در دوره عباسیان، مختلف و فراوان بودهاند و برخی از آنها خوردن شراب و يا گوشتهايي حرام در اسلام را براي پيروان خود مجاز اعلام كردهاند و بنابراین پيروانشان از آن مشروبات و مأكولات استفاده ميكردند. نفوذ تعدادی از آنها به حدی بوده که برخی خلفاء، وزراء و دبیران و پزشک غیر مسلمان داشتهاند و حتی طبیب مخصوص آنها در پارهای موارد خوردن مشروبات را به عنوان راه حل مشکل و بیماری اعلام میکردند.
یهودیان ساکنِ شهرهای مسلمان، نقش مهمی در بازرگانی داشتند و در زمینه حِرَف و صنایع از جمله در صنعت داروسازی استاد بودند.
در قرون اولیه اسلامی رابطه فرهنگی و اجتماعی مطلوبی بین پیروان ادیان سه گانه (اسلام، مسیحیت و یهود) وجود داشت.
روابط بین مسلمانان و یهودیان در دوران خلافت بنیامیه در اسپانیا بسیار صمیمانه بود، به همین ترتیب روابط بین مسلمانان و مسیحیان نسطوری در دوران خلافت بنیعباس در بغداد دوستانه بود.
ولی به تدریج با گذشت زمان فاصله این گروهها عمیق شد زیرا به دنبال گرویدن مسیحیان و با میزان کمتری یهودیان به دین اسلام، مردمان یهودي و مسیحی تبدیل به یک اقلیت شدند.
به سال 235 قمري متوکل فرمان داد در دیوانها و کارهای حکومتی که مستلزم فرمان راندن بر مسلمانان است اهل ذمه به کار گرفته نشوند و به دنبال این فرمان، متصدیان مسیحی از اندازهگیری نیل معزول شدند اما همین خلیفه ده سال بعد کاخ جعفری را برای خود ساخت و نهری در آن جاری کرد و دلیل بن یعقوب نصرانی را مأمور پرداخت هزینهها نمود.
در سال 296 هجري قمري که مسیحیان به اوج ترقی رسیده و بیشترین کاتبان را تشکیل میدادند، مقتدر نیز مانند متوکل دستور عزل و برکناری آنان را صادر کرد و نیز فرمان داد که یهودي و مسیحی جز در کار صرافی و پزشکی استخدام نشوند. اما امر خلیفه به طرز خندهآوری بیاثر ماند چنانکه وزیرش ابن فرات همه روزه با 9 تن کاتب مخصوص خود، از جمله چهار نصرانی، ناهار صرف می کرد.
به طور كلي همین وزيران و دبيران مسيحي تأثیراتی بر روی آراء و نظرات خلفا داشتهاند و حتي در مواردي فرهنگ و رسومات آنها بر روي دستگاه خلافت اثر گذاشته بود.
از بزرگان نصاری که به دربار خلفا راه پیدا کردهاند:
حسین بن قاسم وزیر مقتدر، عبيدالله بن سلیمان در روزگار معتضد، کاتب نصرانی بنو رائق در زمان مقتدر، استفان بن یعقوب کاتب مونس که در زمان مقتدر بیت المال خاصه را اداره میکرد. مفلح خادم سياه و كاتبش بشر بن عبدالله نصراني در روزگار مقتدر، همه كاره بودند و اين بشر مورد توجه و محبت خاص بود. علی بن بویه کار خود را با استخدام یک کاتب نصرانی از اهل ري آغاز نمود. عزالدوله وزیر وقتی به سال 357 قمري رهسپار بصره شد، صاعد بن ثابت نصرانی را به جانشینی معرفی نمود.
طائع خلیفه (381-363ه.ق) یک کاتب نصرانی داشت.
در نیمه دوم قرن چهارم عضدالدوله در بغداد و عزیز فاطمی در مصر، وزیران مسیحی داشتند.
حتي بعضی فقهای بزرگ اسلام برگزیدن وزیر «تنفیذی» نه «تفویضی» را از اهل ذمه جایز دانستهاند.
مأمون بر شهر بوره مصر یک عامل مسیحی گماشته بود که روزهای جمعه با شعار سیاه، کمربندی میبست و شمشیر حمایل مینمود و همراه اطرافیانش به مسجد میرفت، بر در مسجد میایستاد و قائم مقامش را که مسلمان بود به درون میفرستاد که پیشنمازی کند و به نام خلیفه خطبه بخواند و سپس باز میگشتند. وقتی محمد بن نعمان قاضی وفات یافت معلوم شد که اموال امانتی ایتام و غیره او باقی مانده بنابراین کاتب مسیحی به نام فهد مأمور رسیدگی و تدقیق شد.
در دوران خلفای عباسی با مسیحیان به ملایمت رفتار میشد و خلفای اول عباسی با کشيشان مسیحی نشست و برخاست داشتند و در حضور خلیفگان عباسی بحث دینی فراهم میشد که این را از متن گفتاری که «تیموثی» به طریق نسطوریان درباره مسیحیگری که به سال 164 هجری قمری در حضور خلیفه مهدی خوانده به دست آمدهاست.
هادی خلیفه عباسی بیشتر روزها اسقف تیموثاوس را نزد خود میآورد و با او در مسائل دینی و غیره مناظره میکرد تا آنجا که اسقف مزبور کتابی در آن موضوعات تألیف کرد. بیشتر دبیران دولتی هارون و مأمون نیز مسیحی بودند.
تنها در دوران حکومت رشید در سال 191 هجري قمري بر مسیحیان مرزی سخت گرفته شد و دستور داد کلیساهای آنان را ویران سازند و مقرر داشت که مسیحیان در لباس و شکل و سواری از مسلمانان متمایز باشند. طبری مینویسد: رشید به سندي بن شاهک نیز نوشت و دستور داد در بغداد اهل ذمه را وادار کند که ترتیب لباس پوشیدن و سوار شدنشان با مسلمانان متفاوت باشد.
غالب اتباع مسیحی عباسیان به دو کلیسای افراطی و انشعابی شام، یعنی کلیسای یعقوبی و نسطوری وابسته بودند. در عراق اکثریت با کلیسای نسطوری بود. بطریق یا کاثولیکوس (که در عربی تحریف شده و جاثليق شده)حق داشت در بغداد اقامت کند. این امتیازی بود که یعقوبیان با همه کوشش به تحصیل آن موفق نشدند. براي هر بطريق فرماني از طرف خليفه صادر ميشد كه به موجب آن، رئيس همه مسيحيان امپراطوري شناخته ميشد.
ساکنان شهر رُها و تکریت (بین دجله و فرات) اکثراً مسیحی بودند، خصوصاً در تکریت از همه فرقهها وجود داشت و دیرها و کلیساهای محکم قدیمی از روزگار حواریون عیسی در آنجا استوار و بر جا بود.
اما مجوس در عراق، و خصوصاً جنوب ایران زیاد بودند. مردم شهر قرينين در وسطِ کویرِ شرقِ فارس یکپارچه مجوس بودند.
در شهرهای اسلامی برای یهود و مسیحیان، محلات خاصی که نتوانند بیرون از آنجا ساکن شوند وجود نداشت، هر چند اهل هر مذهب ترجیح میدادند نزدیک هم زندگی کنند، همچنین دیرهای مسیحی در همه نقاط بغداد پراکنده بود و کمتر محلهای بود که دیری نداشته باشند.
در آیین اسلام مقرراتی که مانع ورود اهل ذمه در مشاغل مختلف باشد وجود نداشت و آنان نیز در کارها و پیشهها ثابت قدم بودند. آنان توانستند در کارهای سودآوری چون صرافی و بازرگانی و ملکداری و پزشکی برجستگی یابند.
ذمیان حتی نوعی تقسیم کار بین خود قایل شدند چنانکه در شام صرافان و مقامات عالی غالباً یهود و پزشکان و کاتبان اکثراً مسیحی بودند همچنین در بغداد رئیس مسیحیان طبیب مخصوص و رؤسای یهود متصدی امور مالی خلیفه بودند.
در میان یهودیان کمترین مالیات سرانه را خیاطان و کفاشان و رنگرزان و خرازی فروشان میپرداختند (کم درآمدترین یهودیانِ مشمول مالیات نیز مشاغل نسبتاً خوبی داشتند.)
حکومت اسلامی در شئونات دینی ذمیان مطلقاً مداخله نمیکرد و حتی بعضی خلفا به اتفاق درباریان در جشنهای آنان شرکت میجستند و دستورهایی برای حفظ و حمایت ایشان صادر میکردند.
همچنین دیرهای مسیحی به تدریج رونق یافت از جمله میتوان دیر قنی را نام برد که به فاصله شانزده فرسنگی بغداد و در یک و نیم میلی شرق دجله واقع است و مسیحیان در عیدالطیب در آنجا اجتماعی دارند.
در رابطه با دیرهای مصر نیز آمده است که بزرگترین دیر مصر، دیر انتانیوس بود در شرق اطفیح که موقوفات و املاک بسیار داشت.
در کتاب الفهرست مذاهب هم عصر عباسیان را به این شکل بیان کرده است .
«قحطبی در ردی که بر نصاری دارد این فرقهها را میان عیسی و محمد(ص) ذکر کردهاست: ملکيه، نسطوریه، یعقوبیه، صابیه، مارونیه، سالیه، اربوسیه، منافیه، دیصانیه، مرقیونیه، مقداموسیه، یماسیه، غولیه، نولیه...»
آدام متز نویسنده کتاب تمدن اسلامی در قرن چهارم به کتاب يتيمةالدهر اشاره کرده که شرابخواری مسیحیان را در روز عید پاک مطرح مینماید: مسیحیان در شرابخواری افراط میکنند، خصوصا صبح عید پاک.
از مذاهب و کیش هایی دیگری در کتاب الفهرست از آن نام برده شده:
- صابئیان یا ستاره پرستان هستند که تا حدودی برخی خوردنیها و آشامیدنیهاي اعیاد و مناسبتهای خاص آن ذکر شده است. آنان برای خود آداب و رسومی داشتند از جمله در هشت روز از ماه تموّز به کار تهیه شراب تازه برای خدایان مشغول میشدند و پسر بچه نوزادی را برای الاهه نگهدار بتها قربانی میکردند و گوشت او را پخته و با آرد سفید و زعفران و سنبل و قرنفل و روغن زیتون خمیر کرده و قرصهایی به اندازه انجیر از آن میساختند و در تنور تازه ساز پخته و در اختیار نیایشگران قرار میدادند.
از اعتقادات آنها این بود که:
در نیمه ماه تشرین اول برای مردگان خورد و خوراک میسوزاندند و روي آتش شراب یا آب میریختند که مردگان بیاشامند.
از بیست و یکم ماه تشرین ثانی، نه روز برای خدای بخت روزه میگرفتند و هر شب نانهای نرمی را تکه تکه کرده و با جو، کاه، بان و مورد تازه مخلوط کرده و مقداری روغن زیتون بر آن پاشیده و بهم مالیده و در خانههای خود برای خدایان بخت پراکنده میکردند.
خشک کردن میوه و گل و گیاه در بین صابئیان نیز مرسوم بوده است . انواع و اقسام میوهجات تازه و خشکیده و گیاهان خوشبو و گل سرخ خشکیده و ترنج و دستنبو و هرگونه تر یا خشک که به آن دستیابی داشتند را بر گنبدی که در چهارم ماه کانون اول بر پا می کردند آویزان مینمودند.
در رابطه با شرابخواری صابئیان در کتابی که مشتمل بر رازهای پنجگانه آنها است و این رازها توسط یکی از کاهنان به یکی از بردگان گفته شده است، آمده است که:
جوانانی که اجازه ورود به خانه بغدادیان را دارند، آن هفته را در آنجا مانده، به خوردن و آشامیدن مشغول شوند و شراب را از هفت پیمانه گیرند که در كنار هم چیده شده، و نام آن را - یسورا- دانند، و از آن شراب روی دیدگان خود بمالند، پیش از آنکه لب بگشایند و لفظی گویند، نان و نمکی و از آن پیمانه ها و قرصها و جوجه ها به آنان میخورانند به طوری که در هفتمین روز همه چیز را خوردهاند. و نیز در گوشه این خانه پیمانه شرابی است به نام – فاع – و به رئیس خود گویند چه زیبا هنریست ای بزرگتر از ما و او در جواب گوید، پیمانهها را لبالب پر کنید اندک اندک بنوشید، که این است راز هفتگانه که کسی بر آن چیره نگردد.
در رابطه با خوردن گوشت خوک نیز آمده است :
در هر سال یک روزی برای تقرب به خدایان خود، خوک کشی داشتند و در آن روز آنچه گوشت خوک به دست میآوردند، میخوردند.
درخشش و رونق کار صابئین در اواخر قرن دوم هجری به روزگار خلافت امین بود در آن زمان در جشنی که به پا کردند کیش خویش را در حران آشکار کردند. اما در حدود سال 320 هجري قمري قاهر خلیفه از ابوسعید اصطخری محتسب بغداد در مورد صابئین فتوی خواست و او به کشتنشان حکم کرد، خلیفه عزم کشتار ایشان داشت که با گردآوری و تقدیم مال هنگفتی حکم اجرا نشد. اما در آخر قرن چهارم این فرقه تقریباً از بین رفته بودند تا آنجا که ابن حزم گوید: شمار آنان در همه دنیا به چهل تن نمیرسید.
- از مذاهب دیگر خرمیه و مزدکیه بود. خرمیان که نامشان محمره بود در اطراف کوهستان میان آذربایجان، ارمنستان، دیلم، همدان، دینور و همچنین میان اصفهان، اهواز پراکنده بودند.
- یهودیان نیز در شمار ذمیان بودند و وضعشان بهتر از مسیحیان بود زیرا شمار یهودیان کمتر از مسیحیان بود و از جانب ایشان نگرانی نبود. بیشتر صرافهای آن زمان بغداد، یهودی بودند.
بعد از جنگهای صلیبی تعداد یهودیان در بلاد اسلامی بسیار زیاد شد از جمله رابی بنیامین (که به سال 1165 م سیاحت میکرد) تعداد یهودیان قلمرو اسلام را صرف نظر از مغرب سیصد هزار تخمین میزند اما رابی بتاحيا که بیست سال پس از وی به سیاحت پرداخت میگوید: تنها یهودیان عراق ششصد هزار نفرند، البته هیچ یک از دو رقم فوق شامل شام نمیشود.
- کیش مانی: در این کیش آمده است که اگر کسی بخواهد به این کیش درآید باید آزمایشی از نفس خود کند و بتواند شهوات خود را فرو نشاند و حرص را کم کند و از خوردن گوشت و شراب و نکاح با زنان دست بردارد اما شراب را تحریم نکردهاند. مهدی و هادی عباسي بر ضد کسانی که به این مذهب علاقهاي نشان میدادند، تصمیمات بسیار سخت گرفتند و به سال 164 هجري قمري خلیفه مهدی گروهی از مانويان را در حلب بردار زد و در سال آخر خلافت خود، برای تعقیب مانویان در بغداد دادگاه تفتیش عقاید به پا کرد و هادی شکنجه کردن مانویان را ادامه داد و رشيد یکی را معین کرده بود تا بر دادگاه تفتیش ثنویان نظارت کند.
به هر صورت در این دوره مذاهب و فرق مختلفی هم عصر عباسیان بودند و برخی از آنها خوردن شراب و گوشت خوک را حرام نمیدانستند و استفاده میکردند.
بسیاري پیروان این فِرَق و مذاهب در همسایگی مسلمانان زندگی میکردند و در بازارها با مسلمانان داد و ستد داشتند و این روابط باعث ایجاد دوستیهایی گردیده بود و همانطور که اشاره شد حتی برخی خلفاء، وزراء و کاتبان و دبیرانی غیر مسلمان داشتهاند و این ارتباطات باعث شده بود که تأثیر و تأثرهایی را از هم پذیرا باشند.
5- جشن ها
جشنهایی که در زمان حکومت عباسیان برپا میشد بعضی ریشه دینی داشتند که تنها مسلمانان بدان مي پرداختند و بعضی هم خاص مسیحیان و یهود و برخی هم همگانی بودند و قطع نظر از جنبه دینی آنها، بعضی جشنها هم محلی بود و اهمیت عمومی نداشت .
جشنهای دینی اسلامی
- ماه رمضان و عید فطر
ماه نهم تقویم اسلامی را ماه الهام قرآن و ماه روزه میشمارند بنابراین به آن احترام ویژهای گذاشته میشود. به مجرد آنکه آغاز رمضان اعلام میشود مردم همه طبقات حتی آنان که چندان پایبند نمازهای روزانه خویش نیستند به مساجد میشتابند تا دعاها به طور دسته جمعی خوانده شود.
«چون رمضان آغاز میشود جوانان در نزدیکيهای سپیده دم فراهم میآمدند و شهر را تا بامداد نگهبانی میکردند و عبارتي در ستایش ماه رمضان و روزهداری ميخواندند. این کار در سراسر این ماه ادامه مییافت چون عید فطر نزدیک ميشد از مردم وجوهی گرد میآوردند و تدارک عید میدیدند.»
آخرین روز ماه رمضان، روزی است پر مشغله و فعالیت. به گفته مقدسی زیبایی تشریفات جشن «ختم» در مسجد الاقصی از همه جا بیشتر است.
در ماه رمضان در بعضی جاها مسجد آشپزخانه عمومی داشت و خوراک فراهم میکرد. به نظر میآید که هزینه خوراک را خلیفه یا کسان خیرّ میدادند. تنوخی در کتاب نشوار مینویسد که مردم پیوسته در ماه رمضان به تبادل هدیه میپرداختند.
در این ماه، در طول روز دکانهای خوراکی بسته بودند. به گفته منابع، خوشگذرانان رمضان را دوست نداشتند. ابوالفرج اصفهانی ، رمضان را به سبب آنکه نمیتوانست عطش خود را برای شراب فرو نشاند دوست نمیداشت.
آوردهاند که روز آخر رمضان 308 هجری قمری يأنس صقلبی رئيس شرطهها و علی بن سعد محتسب، سفرهها و خونچهها و تندیسهای نبات و طبقهای حلویات سفارش دادند که در کوچههای قاهره گردانده میشد.
در این ماه سخاوت و بزرگ مَنشي مسلمین ظهور کامل پیدا میکرد گویند ابن عباس هر شب دست کم به هزار نفر افطار میداد و خیراتش در این ماه بیش از مجموع یازده ماه دیگر سال بود.
عید فطر یا عید دست کشیدن از روزه در اول ماه شوال که ماه دهم تقویم اسلامی است روی مینماید و آن را عیدالصغیر یا عید کوچکتر نیز میخوانند. در شب عید فطر در شهرهای بزرگ اسلام، خاصه بغداد چراغها روشن بود و مسلمانان صدا به تکبیر و تهلیل برمیداشتند و بر رودها زورقهای مزین به رفت و آمد بود و از کناره قندیلها نور میریخت و قصر خلیفه از وفور نور چون روز روشن بود.
اندکی پس از سپیده دم عید فطر، مردم برای اقامه نماز عید در مسحد گرد میآمدند و چون نماز گزارده میشد، حاضران مسجد به هم شادباش میگفتند و برخی هم برای دیدار هم به خانه یکدیگر ميرفتند.
صابی در کتاب رسوم دارالخلافه از تدارکات پر تکلفی که از سوی خلفا و وزیران و بلندپایگان معمول میشد یاد کرده و توصیفی از تشریفات مرسوم در آغاز بامداد روز عید به دست داده است: در روز عید در کاخ سلطنتی دو خوان گسترده میشد یکی پس از نماز صبح و دیگری پس از نماز عید فطر (و عید قربان) بر خوان نخستین تنها شیرینی نهاده میشد و بر خوان دوم خوراکهای لذیذ. از اعتبارات دستگاه خلافت وجوهی برای پذیرایی مهمانانی که در روزهای عید به کاخ میآمدند کنار میگذاشتند...
- حج :
از آغاز شوّال (دو ماه پیش از زمان حج)، مردم برخی مناطق مانند عراق و خراسان در بغداد فرود میآمدند و در چادرهای برافراشته در مغرب بغداد جایگزین شده و حکومت بدیشان خوراک و آب میداد.
عزیمت کاروان حج با جشنهای پر تکلفی همراه بود موکب بزرگی از مأموران بلند پایه در پس کاروان تا بیرون بغداد میرفتند و بدیشان بدرود میگفتند. دستهای از سپاهیان هم برای تأمین امنیت زوّار با ایشان گسیل میشد.
سپس کاروان به سرپرستی امیر الحجّ راه خویش را در پیش گرفته، امیر الحج را حکومت در مجلسی با حضور خلیفه و قاضی القضات و دیگر بلند پایگان بر میگزید.
چون کاروان به منی میرسید شتر و گوسفند یا دیگر حیوانات اهلی را قربانی میکردند. گوشت قربانی را یا میخوردند یا ذخیره میکردند یا در میان تنگدستان پخش میکردند و پوست آنها را به راه خیر میدادند.
موکب کاروان خلیفه برای حج از دیدگاه هزینه و شکوه بسیار جالب توجه بود. خلیفه پیشاپیش کاروان با بُرده پیامبر(ص) بر تن و قضیب و خاتم بر دست حرکت میکرد. او در طی راه مهربانی و نیکوکاری خود را با پخش پول و خوراکی نمایان میساخت و با رسیدن او به مکه این نیکوکاری فزونی میگرفت و به مکیان خوراکی و آشامیدنیهای خنک و هدایای فراوان ميداد.
گفتهاند که مهدی خلیفه در سفری حدود /000/000/30 (سی میلیون) درهم وجوهات در میان مکیان و مدنیان پخش کرد. این مبلغ افزون بر هدایای گوناگون و يخي بود که از موصل آورده بودند و در میان مردم پخش شده بود.
درباره به زیارت رفتن جمیله دختر ناصرالدوله در 366 هجری قمري گفتهاند که در آن سال وی به همه حاضران در زیارت، سویق آمیخته با برف داد، گذشته از این با خویشتن بر بار شتران، سبزی تازه در ظرفهای سفالین آورده بود.
بازگشت حاجیان به بغداد هم موجبی بود برای برپایی جشن و سرور همگانی. بستگان حاجیان به حاجیان شادباش میگفتند و این رویداد را با شور و هیجان فراوان جشن میگرفتند.
عید اضحی (عید قربان ):
به هنگام قربانی کردن حیوانات در منی در سراسر جهان اسلام جشن بزرگی بر پا میشد به نام عیدالاکبر یا عید قربان. عید اضحی که از ضحی (پیش از ظهر) یا از ضحی (قربانی) مشتق شده است مانند عید فطر با شکوه فراوان بر پا میشد.
قربانی کردن حیوانات که جنبه برجسته این عید است پس از خواندن نماز اجرا میشد. خلفا خود بدین امر دلبستگی نشان میدادند و شماری حیوانات در آستانه دروازه کاخ سلطنتی قربانی میشدند. بخشی از بودجه دستگاه خلافت برای خرید حیوانات (ضاحی) اختصاص داده میشد. برپایی عید و قربانی کردن حیوانات تا سه روز ادامه داشت که بدان ایامالتشریق میگفتند. گوشت قربانی را برای دوستان و خویشان و به ویژه مستمندان میفرستادند. مردم بصره، گوسفند را در طی سال فربه و آماده قربانی میکردند و هر یک را به بهای 10 دینار میفروختند.
مقدسی گوید که جشن عید اضحی در سیسیل و روز عرفه (نهم ذیالحجه) در شیراز، در سراسر جهان اسلام سده دهم میلادی/ چهارم هجری همانند نداشت. سیسیل به شکوه زیبایی مراسم فطر و قربانش شهرت یافت و حیوانات بسیار قربانی می کردند. دو عید اسلامی، قربان و فطر در کنار نوروز مهمترین اعیاد بغدادیان محسوب میشد. سفرههایی از جانب خلیفه در روز عید فطر و قربان تهیه میشد. مثلاً سفره عید فطر به طول سیصد ذراع و عرض هفت ذراع با اقسام شیرینی گسترده میشد و خلیفه پس از نماز صبح بر خوان مینشست و مردم را راه میدادند و مردم میریختند و میخوردند و میبردند.
جمعه یا آدینه:
روز تعطیل هفتگی مسلمانان است. در این روز نماز جمعه با دو خطبه خوانده میشود و چون روز عبادت است ادارات و مدارس از نخستين روزگار عباسيان تعطيل ميشود. «به سبب تعطیل عمومی شاعران و مردم شعر دوست در مجلس الشعراء که در جامع المنصور بر پا میشد در زیر قبه الشعرا گرد میآمدند.» در بخلاءِ جاحظ از مردی یاد شده که وقت فراغت خود را در روز جمعه در باغها میگذراند و با خود بستهای خوراک برای ناهار میبرد و در کنار استخر مینشست و از آن میخورد و آنگاه به خواب نیمروز میرفت وسپس آب تنی میکرد و به جامع برای نماز جمعه میرفت.
معمولاً حیوانات را در جمعهها سر میبریدند و مردم در آن روز خریدهاي هفته خود را از جمله گوشت، پیاز، بادنجان و... انجام میدادند.
جشن های محلی
- نوروز:
جشن نوروز با آنکه ریشه ایرانی دارد به روزگار آغاز حکومت عباسی به رسمیت شناخته شد. نوروز با نخستین روز سال خورشیدی ایرانی آغاز میشود که همزمان است با اعتدال ربیعی و تا ششمین روز ادامه مییابد.
در زمان عباسیان به ویژه در زمان متوکّل نوروز با شکوه و شادی فراوان بر پا میشد. در روزهای نوروز شیرینها (مانند صابونیه و لوزینج) پخته میشد و مردم میان خود پخش میکردند. از مشخصات عيد نوروز تبادل پیشکش و هدیه بود. خلفای عباسی مانند پادشاهان ایرانی در تالاری با جامههای فاخر مینشستند و هدایا را خود میپذیرفتند. خلیفه در واقع در چنین روز خجستهای حق دریافت هدیه از رعایای خویش را داشت.
مردم عادی در نوروز خانههای خود را با تکههای پنبه (حبّ القطن) و بخوردانهای گلین (المجامیرالطین) چراغانی میکردند. کاخهای سلطنتی هم با قطعات پارچههای ارزنده مانند زهری (این پارچه به توصیف تنوخی فوقالعاده پر نور بود) خیس شده در روغن بلسان (دهن البلسان) و دیگر مایعات خوشبو و پر بها که بخوردانهای سنگی (المجامرالبرام) نهاده شده بود چراغانی میشد. ابن حوقل میگوید که در سده چهارم هجری در جبال، نوروز را به مدت هفت روز با شادی فراوان بر پا داشتند و خوراکیهای لذیذ پختند و جامههای فاخر دوختند و پول بسیاري بدین جشن صرف کردند.
کلاً در ممالک اسلامی سه گونه جشن آغازِ سال وجود داشت: - آغاز سال ایرانی یا شامی که مصادف با اوایل بهار بود. - آغاز سال قبطی در مصر که به آخر اوت (نهم شهریور) میافتاد. - آغاز سال هجری قمری که در هر سال متفاوت بود.
عامه در عید نوروز هديه میدادند و میگرفتند مثلاً از طرف خلیفه بین مردم اشیا ساخته شده از عنبر مانند طرح گلسرخ توزیع میکردند.
در اوایل سال قبطی و نیز نوروز ایرانی رسم بود که مردم به همدیگر آب میپاشیدند. به نوشته وانگ ین تی جهانگرد چینی که بین 983-981 ميلادي شرق را سیاحت کرده اهالی شهر تورفان (کانتشانگ) ظروفی از نقره یا برنج میساختند و از آب پر میکردند و به روی هم میپاشیدند و گاه نیز به شوخی با دست میپاشیدند و معتقد بودند حرارت مزاج را پایین میآورد و دفع بیماری میکند.
مهرجان
چند ماهی پس از نوروز عباسیان عید دیگری را که ریشه ایرانی داشت و با نام مهرجان خوانده میشد بر پا میداشتند. نام مهرجان وابسته به ماهی است در تقویم ایرانی به نام مهر ماه که این جشن در آن زمان گرفته میشد.
- سدق (سده)
سدق (سذق – صدق )جشن زمستانی از عیدهای کهن ایرانی بود که در زمان عباسیان با شکوه فراوان بر پا شد. چون این عید در زمستان با آتشبازی بزرگی بر پا میشد آن را لیلةالوقود «شب آتشها» خوانده بودند.
سدق در پنجم یا دهم ماهی ایرانی، بهمن، گرفته میشد. ابن اثیر و ابوالفداء میگویند که آن با عید میلاد مسیح همزمان بود، در این عید مردم بغداد در کرانههای دجله گرد میآمدند و در خوردن و آشاميدن و نواختن موسيقي و پايكوبي بر يكديگر پيشي ميگرفتند. در قرن چهارم رسم بود که بخور می دادند و پادشاهان و حکام در آن شب با انداختن حیوانات و مرغان در شعلهها آتش را تیز کرده و بر گِرد آتش، شراب مینوشیدند.
مشهورترین آتشبازیهای شبانه قرن چهارم در سال 323 قمري به دستور مردآویج ترتیب داده شد. آنها از مدتها پیشتر هیزم بسیار و نفط فراوان در نزدیک اصفهان گرد آورده بودند و به تعداد زیاد کلاغ زنده گرفته و بر چنگال و منقارشان گردوهای پر از نفط و فتیله آویختند و طبق برنامه در ساعت معین در کوهها و تپهها و دشت، آتش افروخته شد و فتیله پرندگان را هم آتش زده پرواز دادند. در چشمانداز مردآویج سفره عظیمی در صحرا گسترده و هزاران گاو، گوسفند و اسب و غیره ذبح کرده بودند، با تفصیلاتی بی سابقه، آنگاه مرداویج برای صرف طعام و شراب با مردم بیرون آمده صحرا را دور زد و....
از جشنهای دیگر که در بغداد بر پا میشد و وابستگی به دین نداشت عبارت بودند از بر تخت نشینی خلیفه، روز تعیین ولیعهد، میلاد نوزادی در خاندان خلافت، زمان سنت یا ختنه سوران آنان، عروسي، بهبود از بيماري و هم چنين پيروزيهايي كه بهره سپاهيان اسلام ميشد. مراسم ازدواج، از باشکوهترین و پرخرجترین جشنهای دارالخلافه بود.
به مناسبت حجامت کردن نیز جشن گرفته میشد و آشنایان و یاران شخصی که حجامت میشد بدو هدایایی میدادند و بهترین خوراکها را برایش تهیه میکردند.
عید کوزهاندازی یا فَصَد که مانند نوروز و مهرجان در آن پیشکشيها بخشیده میشد و خوراکيهاي ویژهای فراهم میگشت. در این عید درباریان به خلیفه شادباش میگفتند و برای او تندرستی میخواستند به او هدایایی میدادند. این هدایا عبارت بود از کنیزکان و ظرفهای زرّین و سیمین و عطرها و گلها و شمعها. در یکی از این عیدها فتح بن خاقانِ وزیر به خلیفه متوکل کنیزکی بخشید بسیار زیبا و هنرمند که به دست تنگی بلورین پر شراب داشت با جامی زرّین و نامه شادباشی که در آن برای خلیفه تندرستی آرزو شده بود.
مهمترین جشن خانوادگی، جشن ختنه سوران بود. معمولاً از اینکه بچه خود را به تنهایی ختنه کنند اکراه داشتند. بزرگترين جشن دربار عباسي در قرن سوم ختنه سوران معتز بن متوكل بود. از جشنهای دیگر روز بیعت با خلیفه بود. خلیفه برای بلندپایگان سورها ترتیب میداد و هدایایی به بزرگان میبخشید. خوانی که به مناسبت بر تخت نشینی مهدی خلیفه، در سال 158 ه. گسترده شد، به راستی پر شکوه و دیدنی بود میگویند آنچنان در گستردن خوان و ارزانی داشتن هدایا گشاده دستی شده بود که بیم تهی شدن خزانه میرفت.
در رابطه با مسند وزارت وزراء نیز جشنهایی توسط آنها برگزار میشده مانند ابن فرات که وقتی که به مسند وزارت رسید همه کسانی که برای شادباش نزد او آمدند را با آب یخ و آشامیدنیهای دیگر با يخ پذیرایی کرد.
همانطور که اشاره شد در سه جشن (نوروز، سدق، مهرجان) اعراب مراسم خود را تحت تأثیر ايرانيان انجام دادند اما در پارهای موارد تأثیرپذیری اعراب از یهود و نصاری نیز دیده میشود از جمله:
به روزگار پایان خلافت عباسی گویا بر اثر نفوذ يهود، مسلمانان دکانهای خود را شنبه میبستند و دست از داد و ستد میکشیدند و به تفریح میپرداختند. این امر موجب دخالت حکومت در 488 قمري شد. محتسب مأمور شد که نظارت کند که دکانها روز جمعه بسته باشد و شنبه باز و هر کس که از این امر سرپیچی کرده باشد را به کیفر برساند.
درباره برگزاری نوروز ذمّیان بغداد در قرن چهارم صابی میگوید که بعضی از ذمّیان، آشپزی مخصوص به خدمت گرفتند تا خوراکیها را شبانه فراهم کند که بامداد تازه باشد و مهمانیهایی برای خویشان و دوستان دادند که در آنها خربزه و آلو و هلو و خرما بر خوانها نهاده بودند. زنان میکوشیدند تا برای آن روز عطریات بخرند و تخم مرغ رنگ میکردند. توتیا یا سداب و سرمه را برای افزایش نور چشم در سال آینده به چشم میکشیدند و روز فرخندهای بود برای مصرف دارو.
مسلمانان در این شادمانی شرکت میکردند و حتی در انظار عموم شراب مینوشیدند و مانند ذمّیان به خوردن عدسِ پاک کرده میپرداختند و در آب پاشیدن به روی مردم با ذمّيان همبازی میشدند.
براساس نوشته آدام متز مسلمانان فقط از جنبه اجتماعی و سرگرم کننده مراسم مسیحیان در همه جشنهای آنها در طول سال شرکت میکردند. علاوه بر این، اعیاد تجلی عادات و مراسم باستانی بود چنانکه اهالی مصر و عراق وقتی مسلمان شدند دلشان رضا نداد به اینکه خود را از شرکت در جشنهای آباء و اجدادی که زندگیشان را رونق میداد محروم سازند مثلاً جشنهای بغدادیان از هر جهت مانند گذشتگانِ نصرانی بود و دیرهای قدیسان در بیشتر اعیاد خاص مسیحی پر از شرکت کنندگان میشد و حتی در روزهای معمولی هم از مهمانان غیر مسیحی خالی نبود. دیرهاي مسیحی با بوستانهای گشاده و شرابکدههای خنک محل اجتماع خوشگذرانان و لذت جویان بغدادی بود و نام دیر همراه شراب بسیار بر زبان میآمد چنانکه ابن معتز یاد دیر مطیر کرده است. در آن ميان شراب مراسم قربان شهرت خاصی داشت.
- روز یکشنبه شعانین عید بزرگ عامه و از جشنهای قدیمی اشجار، خصوصاً درخت زیتون میباشد زيرا در مصر «عيدالزيتونه» ناميده ميشد. در همان روز در کاخ خلیفه بغداد نيز دوشیزگان زیبا در لباسهای آراسته گرانبها با صلیب طلا در گردن و مغز چوب نخل شاخههای زیتون در دست، ظاهر میشدند. در مصر و توابع در عید شعانین کلیساها را با شاخههای زیتون و چوب نخل میآراستند و برای تبرک به مردم نیز میدادند، حاکم بامرالله مراسم مزبور را در بیتالمقدس و دیگر بلاد ممنوع کرد و قدغن نمود که یک برگ زیتون یا چوب نخل در دست احدی اعم از مسیحی یا مسلمان نباید دیده شود.
- روز پنجشنبه مقدس را در مصر خمیسالعدس مینامیدند زیرا عامه مسیحیان در آن روز عدس میخورند و عدس غذای عزا محسوب میشد. مردم اسکندریه هم در آن روز خوراک برداشته شهر را به سوي مناره ترک میکردند و برخی به نماز و برخی به عیش و خوشی میپرداختند و این تا نیمه روز ادامه مییافت.
در منطقه شام آن روز مقدس را پنجشنبه کبود یا پنجشنبه تخم مرغ مینامیدند. در آن روز در بازار قاهره تخم مرغهای رنگی فروخته میشد و کودکان و بردگان و اوباش با آن تخم مرغها قمار میکردند.
- دیر الثعالب نیز جشن مخصوصی در آخرین شنبه ایلول (سپتامبر) داشت این دیر در سمت غربی بغداد و تقریباً وسط شهر در باب الحدید قرار داشت و آبادترین نقطة شهر بود و نخلستان و باغ و بوستان داشت، لذا چه مسیحیان و چه مسلمانان در آن جشن شرکت میکردند.
-در سومین روز تشرین اول (اکتبر) عید قدیسه اشمونی بود که در دیری به همین نام در قطربل، سمت غرب دجله، جشن گرفته میشد و یکی از جشنهای مهم بغداد بود و جمعیت کم نظیری در آن گرد میآمدند. اهل عیش و طرب بر حسب توانایی خویش با انواع قایق، آنجا حاضر میشدند و تمام دیر و پیرامون و حجرات آن را نقاشی و زینت میکردند و توانگران خیمه و چادر میافراشتند و مطربها مینواختند و هر کس مشغول عیش و عشرت خودش بود. غریبی که به بغداد میآمد و طالب شگفتانگیزترین و پرشکوهترین دیدنیهای سرگرم کننده بود با شنیدن توصیف جشن مزبور، گاه تا یک ماه منتظر میماند تا آن را ببینند.
- عید باربارا اول زمستان یا چهارم کانون اول (دسامبر) بر پا میشد و مسلمین هم با آن آشنا بودند چرا که فصل باران زمستانی با آن آغاز میشد. مقدسی با افتخار مینویسد كه عيد باربارا دیده است.
- شب عید میلاد (25 دسامبر) و عید آفتاب را با افروختن آتش فراوان جشن میگرفتند.
شیخ صدوق، عالم شیعی ایرانی در توجیه اینکه چرا مسیحیان در شب میلاد آتش میافروزند و بازی میکنند به روایت از وهب من منبه مینویسد که وقتی درد زایمان، حضرت مریم را به پناه درخت نخل کشاند خیلی سردش بود، یوسف نجار هیزم آورد و به شکل دایرهای دور او چید و آتش را روشن کرد و مریم از همه طرف گرم شد آنگاه هفت گردو که در خرجين داشت بیرون آورد و شکست و به مریم خوراند و مسیحیان به یاد بود آن شب آتش میافروزند و گردو بازی میکنند.
- در عید ظهور جشن عظیمی در مصر بر پا میشد و آن را عیدالغطاس مینامیدند زیرا بسیاری از مسیحیان در آن جشن خود را نیل شستشو میدادند. از رسوم قدیم مصر این بود که شرطه پایین شهر، در رأس جمع کثیری مینشست و پیشاپیش وي مشعل و شمعهای مخصوص میبردند و کوی به کوی میگشت و منادی ندا میداد که آن شب مسلمانان با مسیحیان در نیامیزند و مزاحم جنبششان نشوند و در سحر آن شب مسیحیان به ساحل نیل آمده و غسل میکردند.
مسعودی در این باب میگوید: لیلةالغطاس (دهم کانون) ثانی در مصر اهمیت خاصی دارد. آن شب را مردم نمیخوابند و من آن شب به سال 330 قمري در مصر بودم. اخشید در قصر معروف مختاره واقع در جزیره راکبیه که نیل آن را دور میزند، بود و تنها به دستور اخشید در فاصله شهر و جزیره هزار مشعل برافروخته بودند و این غیر از مشعلها و شمعهایی بود که مردم روشن کرده بودند. در آن شب صدها هزار مسیحی و مسلمان بر لب نیل میآیند. هیچ کس از دیگری ملاحظه و پروا نمیکند و هر چه از پوشیدنی و خوردنی و نوشیدنی و جواهر و شادخواری دارند، آشکار است و آن شب بهترین و خوش ترین اوقات در مصر است و درِ خانهها را نمیبندند و اکثراً در آب میروند معتقدند که دفع درد و مرض میکند.
- نخستین یکشنبه روزه مسیحیان (جشن عیاش) بود. در دیر خوات عکبرا که شراب مشهوري داشت گرد میآمدند و به عیش و نوش میپرداختند. در چهارمين یکشنبه صیام، مسیحیان بغداد در دیر مالس برای خوشگذراني و عياشي جمع ميشدند.
- از اعیاد مهم مسیحی در مصر که مسلمانان به سرعت آن را اقتباس کردند سالروز رهایی یوسف از زندان در جیزه بود. به سال 415 هجري قمري در خیمههایی که مجاور کلیسای مقس بر پا شده بود، جمع کثیری از مسلمانان و مسیحیان به میگساری و شادخواری پرداختند.
- در عید شهید برابر هشتم مه (18 اردیبهشت) مسیحیان مصر تابوتی در آب انداخته و یک انگشت مرده در آن قرار میدادند و معتقد بودند اگر اینکار را نكنند آب نیل بالا نمیآید. محل اجتماع این جشن در بشرا بود و جمعیت عظیمی برای فسق و عیاشی و هرزگی بدانجا میرفتند.
همانطور که اشاره شد:
در ممالک اسلامی اعیاد و جشنهای فراوانی برگزار میشد که اغلب آنها تحت تأثیر مسیحیان، ایرانیان و افراد غیر عرب انجام میشده و در این جشنها، بسیاری از افراد لاابالی و عیاش از بین مسلمانان و غیر مسلمانان به عیش و نوش و میگساری میپرداختند و در اغلب مکانهای برگزاری جشنهاي خاص، میکدهها و شراب فروشيهایی وجود داشته است .
منابع عربی
أبشیهی، شهابالدین محمد بن احمد؛ المستطرف فی کل فن مستظرف؛ لبنان: بیروت، دارمکتبة الحیاة، 1989م.
ابن ابی ربیع، سلوک المالک فی تدبیر الممالک؛ بی جا، بی نا، بی نا.
ابن ابی فرّاس المالکی الأشری، ابی الحسین ورام؛ تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام؛ عنی بنشره الشیخ محمد الأخوندی؛ طهران: دارالکتب الاسلامیة، 1376ه.
ابن اثیر، ابوالحسن عزالدین؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت: دارصادر، 1385ه / 1965م.
ابن اثیر، عزالدین؛ الکامل فی التاریخ؛ تصحیح محمدیوسف دقافه؛ لبنان: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه / 1995م.
ابن اخوه، ضیاءالدین محمد بن محمد بن احمد بن أبی زید القرشی؛ معالم القربة فی احکام الحسبة؛ حواشی ابراهیم شمس الدین؛ لبنان: بیروت، دارالکتب العلمیة، 1421ه / 2001م.
ابن الجوزی البغدادی، جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن؛ تلبیس ابلیس؛ لبنان: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1368ه.
ابن الجوزی القرشی البغدادی، جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن؛ اخبار الحمقی و المغفلین؛ لبنان: بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ه /1997م.
ابن الجوزی القرشی البغدادی، جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن؛ صفة الصفوة؛ تحقیق محمود فاخوری؛ لبنان: بیروت، دارالمعرفة، 1405ه / 1985م.
ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم؛ هند: حیدرآباد، دائرةالمعارف عثمانی، 1358ه.
ابن السکیت، ابویوسف یعقوب بن اسحاق؛ کنز الحفاظ فی کتاب تهذیب الألفاظ؛ تحقیق لویس شیخو الیسوعی؛ قاهره: دارالکتاب الإسلامی، بیتا.
ابن بابویهالقمی، ابی جعفر الصدوق محمد بن علی بن الحسین؛ من لایحضرهالفقیه؛ تهران: نشر صدوق، 1367 خ.
ابن جعفر، قدامة؛ کتاب الخراج؛ لیدن، 1889م.
ابن حنبل، احمد؛ المسند؛ قاهره: موسسه قرطبه، بیتا.
ابن حوقل، صورةالأرض؛ بیروت: مکتبةالحیاة، 1979م.
ابن درید، ابوبکر محمد بن الحسن الأزدی ؛ جمهرةاللغة؛ بیروت: دارصادر، بیتا.
ابن سیده، ابی الحسن علی بن اسماعیل النحوی اللغوی الاندلسی؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، بی تا.
ابن طیفور، ابی الفضل احمد بن طاهر الکاتب؛ بغداد فی تاریخ الخلافة العباسیة؛ بغداد: مکتبةالمثنی و بیروت: مکتبة المعارف ، 1388ه / 1968م.
ابن عبدالبر النحوی القرطبی، أبی عمر یوسف بن عبدالله بن محمد؛ بهجةالمجالس و أنس المجالس؛ تحقیق محمد مرسی الخولی؛ قاهره: دارالکاتب العربی، 1962م.
ابن عبدربه الأندلسی، بن عمر احمد بن محمد؛ العقدالفرید؛ شرح و ضبط احمد أمین و ابراهیم الابیاری و عبدالسلام هارون؛ مقدمه از دکتر عمر عبدالسلام تدمری؛ بیروت: دار الکتاب العربی ، بی تا.
ابن قتیبه الدینوری، ابی محمد عبدالله بن مسلم؛ عیون الاخبار؛ مصر: قاهره،دارالکتب المصریة، 1348ه/ 1930م. ایران: قم، ناشر منشورات الشریف الرضی، 1415ه /1373خ.
ابن ماجه، محمد بن یزید القزوینی؛ سنن ابن ماجه؛ تحقیق محمدفؤاد عبدالباقی؛ بیروت: المکتبة العلمی، بیتا.
ابن مجوسی، علاءالدین علی بن عباس؛ کامل الصناعة الطیبة؛ مصر: قاهره، 1294ه.
ابن منظور، أبیالفضل جمال الدین محمد بن مکرم؛ ملحق کتاب الاغانی اخبار أبی نواس؛ لبنان: بیروت، دارالکتب العلمیة، 1412ه /1992م.
ابن منظور، لسان العرب؛ تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمدصادق عبیدی؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1416ه / 1996م.
ابوالفداء، عماد الدین اسماعیل؛ مختصر فی اخبار البشر؛ مصر: چاپخانه حسینی، بی تا.
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین؛ الاغانی؛ تحقیق ساسی؛ بیروت: موسسه عزالدین ، بیتا.
ابونصر؛ الهوی و الشباب فی عهد الرشید؛ بی جا، بی نا، بی نا.
ابویوسف؛ کتاب الخراج؛ چاپ بولاق، بی جا، بی تا.
ازدی، محمد بن احمد ابن المطهر؛ حکایة ابی القاسم؛ هیدلبرگ، 1902م.
-الحر العاملی، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه؛ تحقیق عبدالرحیم الربانی الشیرازی؛ لبنان: بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.--- تصحیح و تحقیق شیخ محمد الشیرازی و شیخ ابی الحسن الشعرانی؛ قم: اداره آموزش و پرورش شهرستان قم، 1346خ.
بالبشاری، ابو عبدالله محمد مقدسی معروف به بالبشاری؛ احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم؛ لیدن: مطبعة بریل، 1906م.
بدیع الزمان همدانی،احمد بن حسین؛ مقامات؛ شارح محمد عبده؛ لبنان: بیروت، المطبعة الکاثولیکیة، 1965م.
البستانی، المعلم بطرس؛ محیط المحیط؛ لبنان: بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1944م - 1979م .
ابن بابویهالقمی، ابی جعفر الصدوق محمد بن علی بن الحسین؛ من لایحضرهالفقیه؛ تحقیق الشیخ محمدجوادالفقیه؛ فهرسة و تصحیح دکتر یوسف البقاعی؛ لبنان: بیروت، دارالاضواء، 1413ه /1992م.
التنوخی، ابی علی المحسن بن علی؛نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة؛ تحقیق عَبودّ الشالجی المحامی؛ بیروت: دارصادر، 1391ه / 1971م .
ثعالبی، ابو منصور عبدالملک بن محمد؛ یتیمةالدهر فی محاسن اهل العصر؛ تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید؛ بیروت: دارالفکر، 1392ه / 1973م .
الثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل؛ خاص الخاص؛ مقدمه حسن الأمین؛ لبنان: بیروت، دارمکتبة الحیاة، 1966م.
الثعالبی، ابومنصور؛ فقه اللغة و سرالعربیة؛ تحقیق فائز محمد و إمیل یعقوب؛ بیروت:دارالکتاب العربی، 1413ه/1993م.
الثعالبی، ابی منصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل؛ ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ مصر: قاهره، دار نهضة مصر، 1384ه / 1965م.
الثعالبی، ابی منصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل؛ لطائف المعارف؛ تحقیق ابراهیم الأبیاری و حسن کامل الصیرفی؛ مصر: دار احیاء الکتب العربیه، 1379ه.
ثعلب، ابی العباس احمد بن یحیی؛ مجالس ثعلب؛ شرح و تحقیق عبدالسلام و محمد هارون؛ مصر: دارالمعارف، 1949-1950م.
الجاحظ البصری، أبی عثمان عمرو بن بحر؛ التبصر بالتجارة؛ تصحیح و تعلیق سید حسن حسنی عبدالوهاب تونسی؛ مصر: مکتبة الخانجی، 1354ه / 1935م.
الجاحظ، ابوعثمان بن بحر؛ البخلاء؛ بیروت: دارالفکر، بیتا.
الجاحظ، ابوعثمان بن بحر؛ البخلاء؛ حاشیه طه الحاجری؛ قاهره: دارالکاتب المصری، 1948م.
الجاحظ، ابوعثمان بن بحر؛ البیان والتبیین؛ تحقیق حسن السندوبی؛ مصر: قاهره، المکتبة التجاریةالکبری، 1366ه/1947م.
الجاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر؛ البخلاء، بیروت: دارالفکر، بیتا.
الجاحظ، ابوعثمان عمرو بن بحر؛ البخلاء؛ تحقیق عباس عبدالستار؛ بیروت: دارالمکتبة الهلال، 1985م.
الجاحظ، ابی عثمان عمرو بن بحر؛ الحیوان؛ تحقیق عبدالسلام هارون؛ لبنان: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1388ه / 1969م.
الجاحظ، ابی عثمان عمرو بن بحر؛ رسائل؛ شرح و حاشیه از عبدالله مَهّنا؛ لبنان: بیروت، دارالحداثه، 1988م.
جرجی زیدان، تاریخ التمدن الإسلامی؛ بیروت: مکتبة الحیاة، بیتا.
جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام؛ بیروت: دارالعلم للملایین، 1980م.
الحاج حسن، حسین؛ حضارةالعرب فی العصرالعباسی؛ لبنان: بیروت، الموسسه الجامعیة للدراسات، 1414ه / 1994م.
حسن بن عبدالله، آثار الاول فی ترتیب الدوّل؛ بولاق، 1295ه.
الحسینی المیبدی، السید علی؛ شرح الارجوزة البطیخة؛ کرمانشاه: نشر مکتبة المیبدی، 1425ه.
الخانجی، السید محمد امین الخانجی؛ منجم العمران المستدرک علی معجم البلدان؛ مصر: قاهره، مطبعة السعادة، 1325ه / 1907م.
الخراسان، محمدمهدی السید حسن، طب النبی(ص)؛ النجفالاشرف: بی نا، 1358ه.
خطیب بغدادی، احمد بن علی؛ تطفیل؛ بیروت: دار ابن حزم،1300ه.
الخطیب بغدادی، حافظ ابی بکر احمد بن علی؛ تاریخ بغداد؛ قاهره: مکتبة الخانجی ؛ بغداد: مکتبة العربیه، 1349ه.
دایرةالمعارف الاسلامیه؛ تهران: انتشارات جهان، بوذرجمهری، بی تا.
رازی، محمد بن زکریا؛ الحاوی الکبیر فی الطب؛ تهران: جهان کتاب، 1377خ.
الزبیدی، محمد بن محمد مرتضی الحسینی؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ کویت: مطبعة حکومة الکویت، 1975م.
زیّات، حبیب؛ الدیارات النصرانیة فی الاسلام؛ لبنان: بیروت، دارالمشرق، 1999م.
شابشتی، ابی الحسن علی بن محمد؛ الدیارات؛ تحقیق کورکیس عوّاد؛ بغداد: مطبعة المعارف، 1386ه / 1966م.
شربینی، هز القحوف فی شرح قصیده ابی شادوف؛ اسکندریه: بی نا، 1289ه.
الشیرازی، السید صادق؛ الخمر کلیرا المجتمع؛ النجف الاشرف: مطبعة الاداب، بیتا.
الصابی، ابی الحسن الهلال بن المحسن؛ رسوم دارالخلافة؛ تحقیق میخائیل عوّاد؛ بغداد: مطبعة العانی، 1383ه / 1964م.
الصابی،ابی الحسن الهلال بن المحسن؛ الوزراء أو تُحفَةُ الامراء فی تاریخ الوزراء؛ تحقیق عبدالستار احمد فراج؛ قاهره: دار احیاءِ الکتبُ العربیه، 1958م.
طبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الاوسط؛ مصحح محمود طحان؛ الریاض: مکتبة المعارف، 1405ه.
الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الرسل و الملوک (طبری)؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ قاهره: دارالمعارف، 1968-1971م.
طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ بیروت: دارالقاموس الحدیث، بیتا.
طرطوسی، ابوبکر محمد بن ولید؛ سراج الملوک؛ تحقیق جعفر البیاتی؛قبرس: ریاض الرئیس، 1369خ / 1990م.
الطریحی، شیخ فخرالدین؛ مجمع البحرین؛ تحقیق احمد الحسینی؛ تهران: انتشارات مرتضوی،1375خ.
قدامة بن جعفر، کتاب الخراج و صنعة الکتابة؛ لیدن: مطبعة بریل، 1989م.
القشیری، مسلم بن الحجاج؛ صحیح مسلم؛ تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی؛ بیروت: دارالفکر، 1403ه.
الکاتب البغدادی، محمد بن الحسن بن محمد؛ الطبیخ؛ اعاد نشره فخری البارودی؛ بی جا: دارالکتاب الجدید، بیتا.
کاتب الواقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبیر؛ تصحیح دکتر اوجین متوخ و دکتر ادوارد سخو؛ لیدن: مطبعة بریل، 1323ه.
کازرونی، مقامة فی قواعد بغداد فی الدولة العباسیه؛ بغداد: کورکیس عوّاد و میخائیل عوّاد، 1962م.
کشاجم، ابی الفتح محمود بن الحسین الکاتب؛ ادب الندیم؛ مصر: بینا، 1298ه.
الکمیت، بن زید؛ حلبة الکمیت فی الادب و النوادر المتعلقه بالخمریات؛ گردآورنده محمد بن حسن نواحی؛ مصر: قاهره، 1276ه.ق.
متز، آدام؛ الحضارةالاسلامیة فی القرن الرابع الهجری؛ ترجمه به عربی محمد عبدالهادی ابو ریده؛ قاهره: جامعةالقاهرة، 1377ه / 1957م.
مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبارالائمة الاطهار؛ لبنان: بیروت، موسسه الوفاء، 1403ه/ 1983م.
محمد بن طلحه، ابوالقاسم؛ العقدالفرید، مصر:بینا، بی تا.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید؛ مصر: مطبعة السعادة، 1385ه / 1965م.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید؛ مصر: مطبعةالسعادة، 1385ه / 1965م.
مسکویه الرازی، ابو علی احمد بن محمد؛ تجاربالامم؛ تصحیح آمدروز؛ قاهره: مطبعة شرکة التمدن الصناعیه، 1332-1333ه / 1914-1915م .
الواقدی، محمد بن عمر؛ المغازی؛ تحقیق مارسدن جونس؛ بیروت: عالم الکتب، 1404ه / 1984م.
الوشاء، ابی الطیب محمد بن اسحاق بن یحیی؛ بیروت: دار بیروت، 1405ه / 1984م.
الهمدانی، الحسن بن احمد بن یعقوب؛ وصف جزیرة العرب؛ تحقیق محمد بن علی الأکواع الحوالی؛ ریاض: دارالیمامة، 1974م.
یاقوت الحموی، شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی؛ معجم البلدان؛ لبنان: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399ه / 1979م.
منابع فارسی
ابن العبری، گریگورس؛ تاریخ مختصر الدول؛ ترجمه محمدعلی تاج پور و حشمت الله ریاضی؛ تهران: انتشارات اطلاعات، 1364خ.
ابن بابویه القمی، ابی جعفر الصدوق محمد بن علی بن الحسین؛ ترجمه خصال صدوق؛ ترجمه مدرّس گیلانی؛ تهران: انتشارات جاویدان، بی تا.
ابن بابویه القمی، ابی جعفر الصدوق محمد بن علی بن الحسین؛ من لایحضرهالفقیه؛ ترجمه محمدباقر بهبودی؛ تهران: انتشارات کویر، 1370خ .
ابن بابویه، شیخ الصدوق؛ علل الشرایع؛ ترجمه محمد جواد ذهنی تهرانی؛ قم: انتشارات مؤمنین، 1380خ.
ابن بابویه، شیخ صدوق؛ عیون الاخبار الرضا(ع)؛ ترجمه علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید؛ تهران: نشر صدوق، 1373خ.
ابن بطلان بغدادی، ترجمه تقویم الصحّه؛ تصحیح غلامحسین یوسفی؛ مشهد: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1350خ.
ابن جعفر، قدامة؛ کتاب الخراج و صنعة الکتابة؛ مقدمه حسین خدیوجم؛ تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353خ.
ابن حوقل، سفرنامه ابن حوقل صورةالارض؛ ترجمه جعفر شعار؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، 1366خ.
ابن خرذادبه، المسالک و الممالک؛ ترجمه دکتر حسین قرهچانلو ازروی متن دخویه؛ تهران: نشر نو، 1370خ.
ابن شعبة الحرانی، ابی محمد الحسن بن علی بن الحسین؛ تحف العقول عن آل الرسول(ص)؛ تصحیح علی اکبر غفاری؛ تهران: انتشارات اسلامیه، 1400ه.
ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا؛ تاریخ فخری؛ ترجمه محمد وحید گلپایگانی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1384خ.
ابن محمود گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن الضحّاک؛ زین الأخبار؛ تصحیح و تحشیه عبدالحّی حبیبی؛ تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1347خ.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست؛ ترجمه محمدرضا تجدد؛ تهران: انتشارات اساطیر، 1381خ.
ابن هندو، ابوالفرج علی بن الحسین؛ مفتاح الطلب و منهاج الطلاب؛ به اهتمام مهدی محقق و محمدتقی دانش پژوه؛ تهران: دانشگاه تهران، 1368خ.
الأربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه؛ ترجمه فارسی با نام ترجمةالمناقب؛ مؤلف زورائی، علی بن حسین؛ مقدمه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی؛ تصحیح سید ابراهیم میانجی؛ تبریز: انتشارات حاج محمدباقر کتابچی حقیقت، چاپ اسلامیه، 1381ه.
اصفهانی، ابوالفرج علی بن الحسین؛ کتاب الاغانی قسمت دوم از کتاب اول؛ ترجمه محمدحسین مشایخ فریدنی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1364خ.
امام جعفرصادق(ع)، مصباحالشریعه؛ ترجمه زینالعابدین کاظمی خلخالی؛ تهران: انتشارات حجر، 1361خ.
امام خمینی، سید روح الله؛ تهران: موسسه فرهنگی قدر ولایت، 1377خ.
امام خمینی، سید روحالله؛ رساله نوین؛ توضیحات عبدالکریم بیآزار شیرازی؛ تهران: ناشر مؤسسه انجام کتاب، 1363خ.
امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام؛ ترجمه فخر داعی گیلانی؛ بیجا، بینا، بیتا.
اولمان، مانفرد؛ طب اسلامی؛ ترجمه فریدون بدرهای؛ تهران: انتشارات توس، 1383خ.
براون، ادوارد؛ تاریخ طب اسلامی؛ ترجمه رجب نیا؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383خ.
بروکلمان، کارل؛ تاریخ ملل و دول اسلامی؛ ترجمه هادی جزایری؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383خ.
بشارتی، علی محمد؛ از ظهور اسلام تا سقوط بغداد؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، 1379خ.
بیانی(اسلامی ندوشن)، شیرین؛ تیسفون و بغداد در گذر زمان؛ تهران: انتشارات جامی، 1377خ.
بیرونی خوارزمی، ابوریحان؛ الآثار الباقیه؛ مترجم علیقلی بن فتحعلی و علی محمد اصفهانی و اکبر دانا سرشت؛ تهران: انجمن آثار ملی، 1352خ.
پاک نژاد، سید رضا؛ اولین دانشگاه و آخرین پیامبر؛ تهران: کتابفروشی اسلامی، بی تا.
تاج لنگرودی «واعظ»، محمدمهدی؛ پندهای خدا؛ بیجا: ناشر مؤلف، 1371خ.
الترکمانی، یوسف بن عمر؛ المعتمد فی الادویة المفرده؛ مصر: قاهره، 1951م.
تسوجی، عبداللطیف؛ هزار و یک شب؛ تهران: انتشارات هرمس، 1383خ.
ثانی، ترجمه و تبیین شرحاللمعه؛ ترجمه علی شیروانی؛ قم: موسسه انتشارات دارالعلم، بی تا.
الجاحظ، ابو عثمان عمربن بحر؛ التاج؛ ترجمه محمدعلی خلیلی؛ تهران: انتشارات ابن سینا، 1343خ.
جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام؛ ترجمه علی جواهر کلام؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، 1382خ.
حِتّی، فیلیپ خلیل؛ تاریخ عرب؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1380خ.
الحسینی الجرجانی، زینالدین ابوابراهیم اسمعیلبن الحسن بن محمد بن احمد؛ ذخیره خوارزمشاهی؛ تصحیح و تفسیر جلال مصطفوی؛ تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1352خ.
حسینی طبیب، محمد مؤمن؛ تحفه حکیم مؤمن؛ مقدمه محمود نجم آبادی؛ تهران: کتابفروشی مصطفوی، 1338خ.
حکیم الهی، نصرت الله؛ تاریخ ایران از تأسیس سلسله طاهریان تا حمله مغول؛ تهران: اقبال، 1327خ.
حکیم، سید محمد تقی؛ خوردنیها و آشامیدنیها از نظر پیشوایان علم و دین؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368خ.
حورانی، آلبرت حبیب؛ تاریخ مردمان عرب؛ ترجمه فرید جواهر کلام؛ تهران: امیرکبیر، 1384.
خلیلی، محمد؛ طبالصادق؛ ترجمه نصیرالدین امیر صادقی تهرانی؛ تهران: انتشارات عطائی، 1370ه.
خوارزمی، ابوعبدالله محمد بن احمد بن یوسف؛ ترجمه حسن خدیوجم؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1362خ.
دفاع، علی عبدالله؛ پزشکان برجسته در عصر تمدن اسلامی؛ ترجمه علی احمدی بهنام؛ تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382خ.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد؛ نوادر ترجمه کتاب محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البُلغاء؛ ترجمه محمدصالح بن محمدباقر قزوینی و اهتمام احمد مجاهد؛ تهران: سروش، 1371خ.
رشیدوو، پَی – نَن؛ سقوط بغداد و حکمروایی مغولان در عراق؛ ترجمه اسدالله آزاد؛ مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، 1368خ.
زریاب خویی، عباس؛ بزم آورد؛ تهران: انتشارات علمی، 1368خ.
زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ تهران: امیرکبیر، 1368خ.
زرین کوب، عبدالحسین؛ دو قرن سکوت؛ تهران: انتشارات سخن، 1378خ.
سیرافی، سلیمانِ تاجر؛ سلسلةالتواریخ؛ گردآوری ابوزید حسن سیرافی؛ ترجمه حسین قرچانلو؛ تهران: اساطیر، 1381خ.
شبانکارهای، محمد بن علی بن محمد؛ مجمع الانساب؛ تصحیح میرهاشم محدث؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363خ.
الشیخلی، صباح ابراهیم سعید؛ اصناف در عصر عباسی؛ ترجمه هادی عالم زاده؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1362خ.
صادقی اردستانی، احمد؛ پانصد حدیث اعتقادی و اخلاقی؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1376خ.
ضیف، شوقی؛ العصر الجاهلی؛ ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو؛ تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364خ.
طباطبایی، علامه سید محمدحسین؛ سنن النبی(ص)؛ ترجمه محمدهادی فقهی؛ تهران: اسلامیه، 1362خ.
الطبرسی، رضی الدین ابی نصر الحسن بن الفضل؛ترجمه مکارم الاخلاق؛ ترجمه سید ابراهیم میرباقری؛ تهران: انتشارات فراهانی، 1396 ه / 1355 خ.
طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده؛ تهران: انتشارات اساطیر، 1363خ.
عقیلی خراسانی، مخزن الأدویه؛ تهران: سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، 1355خ.
علی، صالح احمد؛ عرب کهن در آستانه بعثت؛ تهران: امیرکبیر، 1384خ.
عیسی بک، احمد؛ تاریخ بیمارستانها در اسلام؛ ترجمه نورالله کسایی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1384خ.
فصلنامه علمی تخصصی تاریخ اسلام؛ قم: موسسه آموزش عالی باقرالعلوم، سال یکم، شماره چهارم، زمستان 1379.
فقیهی، علی اصغر؛ آل بویه و اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم آن عصر؛ گیلان: انتشارات صبا،1357خ.
قبادیانی مروزی، ناصر بن خسرو؛ به کوشش گیتی شکری و معصومه طوفانپور؛ تهران: طهوری، 1379خ.
قفطی، جمال الدین ابوالحسن؛ تاریخ الحکماء؛ با کوشش بهین دارائی؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1347خ.
قمی، حاج شیخ عباس؛ ترجمه سفینةالبحار؛ ترجمه حاج شیخ محمدباقر ساعدی و حاج شیخ محمدرضا اعدادی؛ مشهد: کتابفروشی جعفری، 1400ه.
قمی، شیخ عباس؛ تتمةالمنتهی؛ تصحیح علی محدث زاده؛ تهران: انتشارات پیام آزادی، 1379خ.
کوربن، هانری و دیگران؛ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه؛ گردآورنده ر.ن فرای؛ ترجمه حسن انوشه؛ تهران: امیرکبیر،1373خ.
گوستاولوبون فرانسوی، تمدن اسلام و عرب؛ ترجمه سید محمدتقی فخر داعی گیلانی؛ تهران: دنیای کتاب، 1377خ ؛ تهران: انتشارات افراسیاب، 1380خ.
متز، آدام؛ تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری؛ ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو؛ تهران؛ انتشارات امیرکبیر، 1362خ.
محمدی اشتهاردی، محمد؛ اسلام و مسأله نوشابههای الکلی؛ تهران: موسسه مطبوعاتی افتخاریان، 1396ه.
محمدی ری شهری، محمد؛ دانشنامه احادیث پزشکی؛ ترجمه حسین صابری؛ قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، 1385خ.
مسکویه الرازی، ابو علی احمد بن محمد؛ تجاربالامم؛ تحقیق و مقدمه دکتر ابوالقاسم امامی؛ تهران:دار سروش، ا366 خ/1987م.
مسکویه الرازی، ابو علی؛ تجاربالامم؛ ترجمه علینقی منزوی؛ تهران: انتشارات توس، 1376خ.
معتضد، خسرو؛ هارونالرشید و شب سرخ بغداد؛ تهران: انتشارات زرین، 1376خ .
مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1361خ.
مکّی، محمد کاظم؛ تمدن اسلامی در عصر عباسیان؛ ترجمه محمد سپهری؛ تهران: سمت، 1383خ.
مناظر احسن، محمد؛ زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان؛ ترجمه مسعود رجب نیا؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1380خ.
موسوی بجنوردی، محمد کاظم؛ دانشنامه ایران؛ تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1384خ.
نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام(از ظهور تا دوران مغول)؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1375خ.
وزیری، علینقی؛ تاریخ عمومی هنرهای مصور؛ تهران: انتشارات هیرمند، 1373خ.
همدانی، رفیع الدین اسحاق بن محمد؛ سیرت رسول الله(ص) «سیره ابن هشام»؛ تصحیح و مقدمه اصغر مهدوی؛ تهران: انتشارات خوارزمی، 1377خ.
یعقوبی، احمد بن ابی الیعقوب؛ البلدان؛ ترجمه محمدابراهیم آیتی؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343خ.
مقاله
احمد تیمور؛ مجلة المجمع العلمی العربی؛ 1930م.
برتولد اشیولر؛ مقاله تجارت سرزمین های شرقی در سدههای نخستین اسلامی؛ ترجمه دکتر یعقوب آژند.
دوری، عبدالعزیز و دوؤما، اوسوردل، دومینیک و کاهن، کلود؛ بغداد(چند مقاله در تاریخ و جغرافیایی تاریخی)؛ ترجمه اسماعیل دولتشاهی و ایرج پروشانی؛ تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1375خ.