مقاله حافظ شناسی و حافظ شناسان

مقاله حافظ شناسی و حافظ شناسان (docx) 51 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 51 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

حافظ شناسی و حافظ شناسان 1-2-4- مقدمه دربارة حافظ، مشهورترین غزل سرای فارسی، سخن فراوان گفته و نوشته شده است، اما به نظر می رسد این گفته ها و نوشته ها هیچگاه به انتها نرسد. زیرا زندگی، اندیشه و جهان بینی حافظ از یکسو و ابیات و غزلهای دیوانش از سوی دیگر چنان با ابهام و ایهام درآمیخته که کشیدن پرده از جمال حقیقت او را ناممکن ساخته است. محقّقان و حافظ پژوهان بسیاری حتی از زمان حیات خود شاعر دربارة او همچنین تهویل و تفسیر شعر رساله یا مقاله هایی نوشته اند و این سیر تحقیقات تا امروز که بیش از ششصد سال از وفات حافظ می گذرد، همچنان ادامه دارد. برخی معتقدند برای شناخت حافظ ناگزیر از آشنایی با عواملی چون زمان و مکان، اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، دین و مذهب و فلسفه و عرفان عصر او هستیم وگرنه شناخت حافظ و افکار او به خوبی میّسر نمی شود(هروي، 1375، 5). از این رو به صراحت می توان گفت تحلیل شخصیت و جهان بینی یا ترسیم چهره واقعی حافظ، تنها با مراجعه به یک منبع قابل اعتماد که از وی باقی مانده است، دیوان شعر او، کاری دشوار و شاید هم ناممکن باشد و مهمترین دلیل آن همانگونه که اشاره شد آمیختگی زبان و شعرِ حافظ به ابهام و ایهامی است که سایه بر شعر و زندگی وی انداخته و از دیر باز موجب شده است تا دربارة او و تفسیر شعر نویسندگان و محقّقان به فرضیه و حدس و گمانهای فراوانی متوسّل شوند و همین حدس و گمانها، که در قالب نوشته ارائه شده است، نیز در بوته نقد و انتقاد قرار گرفته، تهدید یا رد شوند و باز این قبول و عدم قبول فرضیه ها، خود منش شکل گیری بسیاری از نوشته ها دربارة این شخصیّت بزرگ ادبیات فارسی شده، به گونه ای که سالها پیش برخی را به نجوای حافظ بس واداشته است(رابینسون، 1393، 78). 2-2-4- مفهوم حافظ شناسی حافظ‌شناسی به معنای شناخت حافظ و بحث و فحص درباره آراء و افکار و چون و چند هنر او و طبع و نشر آثارش و یا آثاری درباره او‏، به یک معنی سابقه‌اش به عصر حافظ می‌رسد که خودش به جاذبه عالم‌گیر سخن خویش و روانی آن آگاهی داشته،(یوحنان، 1386، 54). چنان که می‌گوید: زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید که گفته سخنت می‌برند دست به دست شکر شکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود 3-2-4- آثاری درباره حافظ در حافظ‌شناسی قرن اخیر چند منزلگاه مهم دیده می‌شود؛ نخست طبع حافظ قدسی (به سال ۱۳۲۲ ق) و در ادامه طبع علامه قزوینی (به سال ۱۳۲۰)‏، طبع حافظ شیراز احمد شاملو و تصحیح دیوان حافظ به ‌کوشش پرویز ناتل خانلری. البته طبع دیوان حافظ منحصر به همین‌ها نیست و چند طبع و تصحیح مهم دیگر هم در نیم قرن اخیر انجام گرفته است(هروي، 1375، 5). در زمینه شناخت و شناساندن حافظ و شخصیت و شعر زمانه او چندین اثر پدید آمده است. یکی حافظ چه می‌گوید (۱۳۱۷) از دکتر احمد هومن که بیشتر نگرش فلسفی داشت. سپس حافظ شیرین سخن (۱۳۱۹) از دکتر محمد معین که به شناسایی حافظ واقعی تاریخی پرداخته بود. اثر دو جلدی دکتر قاسم غنی به نام تاریخ عصر حافظ (۱۳۲۱) و بحث در آثار و افکار و احوال حافظ (۱۳۲۲) یکی از محققانه‌ترین آثاری است که حافظ تاریخی را می‌جوید. نقشی از حافظ (چاپ اول ۱۳۳۶) اثر علی دشتی دارای سبک تازه و نگرش نویی در نقد ادبی بود. حافظ‌شناسی آقای محمدعلی بامداد (چاپ اول ۱۳۳۸) مبتکرانه و مجتهدانه است. فرهنگ اشعار حافظ (۱۳۴۰) نوشته آقای دکتر احمدعلی رجایی از آثار مهم در اصطلاح‌شناسی عرفانی حافظ است. سپس می‌رسیم به یک نقطه عطف؛ به مکتب حافظ (چاپ اول ۱۳۴۴) نوشته آقای دکتر منوچهر مرتضوی که تا به امروز جدی‌ترین و عمیق‌ترین اثر درباره اندیشه و هنر حافظ است. از کوچه رندان دکتر عبدالحسین زرین‌کوب (چاپ اول ۱۱۳۴۹) هم اثر محققانه‌ای است. حافظ و قرآن (۱۳۴۵) اثر مرتضی ضرغام فر و حافظ و موسیقی اثر دکتر حسینعلی ملاح دو اثر اختصاصی درباره یک جنبه از هنر حافظ است. در کوی دوست (۱۳۵۷) نوشته شاهرخ مسکوب و تماشاگه راز (۱۳۵۹) مجموعه دروس استاد شهید مرتضی مطهری دو کتاب جدی دیگر درباره اندیشه حافظ بود(مشکین نژاد، 1386، 44). 4-2-4- شرح‌های حافظ شرح سودی در دهه چهل تا پنجاه به همت خانم دکتر عصمت ستارزاده به فارسی خوبی ترجمه شد. علامه قزوینی و دکتر مرتضوی ارزش اساسی این اثر را – که از نگارش آن بیش از ۴۰۰ سال می‌گذرد – به نحوی مشروط تایید کرده‌اند و گفته‌اند که در مفردات و مسائل دستور زبانی باید با کمال احتیاط به آن مراجعه کرد. شرحی نیز به نام بدرالشروح از بدرالدین بهاءالدین که خط و ربط ناخوش و ناگواری دارد منتشر شده است چاپ اول ۱۹۰۴ در هند(یوحنان، 1386، 54). شرح دیگری که از دیوان حافظ انتشار یافت، گنج مراد اثر آقاسی سیروس نیرو بود. شرح بعدی به قلم آقای رحیم ذوالنور بود به نام در جستجوی حافظ (۱۳۶۲) تا حدی بهتر از شرح قبلی بود. این شرح خیلی لغت‌معنی‌وار است(فروهر، 1395، 89). کتاب بانگ جرس (۱۳۴۹) که چاپ بعدی‌اش با عنوان عقاید و افکار خواجه (۱۳۵۸) منتشر شد، نوشته آقای عبدالعلی پرتو کتاب جدی و مشکل‌گشایی بود. کتاب معتنابه دیگری که در سال ۶۲ انتشار یافت، واژه‌نامه غزل‌های حافظ تالیف شادروان حسین خدیوجم بود که در مجموع اثر مفیدی بود. کلک خیال‌انگیز یا فرهنگ جامع دیوان حافظ، تالیف دکتر پرویز اهور در سال ۱۳۶۳ در دو جلد انتشار یافت. این فرهنگ با وجود حجم قابل توجهش، کمبودهای مهم و جدی دارد. سطح علمی آن نیز متوسط است(زرین کوب، 1356، 33). 5-2-4- حافظ پژوهي در ايران کتاب دیوان خواجه شمس الدین محمدحافظ شیرازی از آثاری است که بارها دستمایه نویسندگان در حوزه ادبیات فارسی و حتی غیر فارسی قرار گرفته است. کارنامه نشر سال 1389 نشان می دهد از 613.64 عنوان کتاب به چاپ رسیده در این سال، 8740 عنوان مربوط به ادبیات و از این تعداد، 178 عنوان، به طریقی درباره حافظ است. این 178 عنوان در 650.617 نسخه منتشر شده اند. انواع این کتابها شامل فال نامه، دیوان و گزیده غزلها 118 عنوان و کتابهای مربوط به شرح ها، زندگی و اندیشه حافظ، تاریخ، بررسی های تطبیقی و غیره 60 عنوان است. این آمار، ميزان اهميت و توجه به دیوان حافظ را در نوشته هاي نویسندگان ایرانی و غیرایرانی نشان مي دهد(ریاحی، 1374، 22). در بین سالهای (1941م. ـ1900م.) در ايران تنها به چاپ نسخه‌هاي مختلف از ديوان حافظ به اشكال مختلف بسنده شد، اما سال‌هاي (1978م. ـ1941م.) چاپ ديوان حافظ به تصحيح محمد قزويني و قاسم غني، نقطه عطفي در حافظ‌پژوهي بود و همچنان از معتبرترين نسخه‌هاي ديوان حافظ است. در همين دوران تصحيح ديوان حافظ توسط محمود هومن، پژمان بختياري، انجوي شيرازي، مسعود فرزاد، جلايي ناييني، سليم نيساري، رشيد عيوضي، هاشم رضي و احمد شاملو منتشر شد. در اين دوره 350 مقاله و 45 كتاب پيرامون زندگي و شعر حافظ منتشر شد(مشکین نژاد، 1386، 87). در بین سالهای (2000م. ـ1978م.) تصحيح‌هاي تازه‌اي از ديوان حافظ توسط پرويز ناتل خانلري، نصرالله‌ مرداني، نوراني وصال، سليم نيساري، بهاى‌الدين خرّمشاهي، هاشم جاويد و هوشنگ ابتهاج منتشر شد. در همين دوره (1989م.) كنگره جهاني بزرگداشت حافظ با حضور بيش از دويست تن از حافظ‌پژوهان ايران و جهان به ابتكار يونسكو در شيراز برگزار شد. و 400 مقاله و 60 كتاب پيرامون زندگي و شعر حافظ منتشر گرديد. در اين دوران مركز حافظ‌شناسي تشكيل شد و 20 مهرماه هر سال به نام روز حافظ نامگذاري شد كه هر ساله حافظ‌پژوهان آثار خود را در اين روز ارايه مي‌دهند و هر ساله در مجموعه مقالاتي به نام «حافظ پژوهي» منتشر مي‌شود(معین الدین، 1391، 45). دکتر رمضانی در خرداد ماه سال 1376 ايده نامگذاري روزهاي اول ارديبهشت ماه به نام روز سعدي و 20 مهرماه را به نام روز حافظ با برخي از اديبان و پژوهشگران و شاعران كشور در ميان گذاشت و پس از وفاق كلي، آن را اعلام و نخستين يادروز حافظ در سال 1376 در شيراز و در جوار آرامگاه حافظ با حضور انديشمندان كشور برگزار گرديد. انتخاب روز 20 مهرماه نه به دليل تقارن با تولد يا زاد‌مرگ شاعر بلكه به دليل علاقه ويژه حافظ به واژه «مهر» و ويژگي‌هاي مهرماه در شيراز به عنوان دومين بهار شيراز است كه پس از ارديبهشت ماه كه يادروز سعدي در آن جا خوش نشسته است، انتخاب گرديد. يادروزهاي سعدي و حافظ بهانه‌اي شد كه شوراي فرهنگ عمومي كشور در سال 1377 با هدايت دكتر عطاالله مهاجراني وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در آن زمان، روزهاي ديگر را نيز به نام شاعران، فيلسوفان و انديشمندان ايراني ـ اسلامي نامگذاري كند و با تصويب و ابلاغ در تقويم جمهوري اسلامي ايران ثبت شود و از آن زمان تاكنون هر ساله آيين بزرگداشت حافظ و سعدی و نيز ديگر نام‌آوران در ايران و برخي از كشورهاي جهان برگزار مي‌شود(فروهر، 1395، 89). 6-2-4- مقالات حافظ پژوهی در تحلیل سیر تاریخی مقالات می توان نتیجه گرفت که رونق بازار حافظ پژوهی مدیون برخی عوامل از جمله برگزاری کنگره های بزرگداشت حافظ، رونق محافل علمی و ادبی، گسترش این گونه محافل و در نتیجه افزایش مباحث علمی و پژوهشی به دلیل گسترش مراکز دانشگاهی و علمی یا برگزاری سمینارهای علمی بوده است و تا زمانی که در مباحث و نوشته های علمی و پژوهشی به این موضوع همچنان به عنوان موضوعی قابل بحث و دارای ظرفیت نگریسته شود، این تحقیقات با همه فراز و نشیب هایش ادامه پیدا می کند. در نمودار زیر سیر تاریخی و آمار مقالات نشان داده شده است:(معین الدین، 1391، 32). نمودار 1- سیر تاریخ و آمار مقالات چاپ شده در موضوع حافظ شناسی و حافظ پژوهشی در ایران بخش سوم حافظ در آثار حافظ شناسان غربی 1-3-4- مقدمه حافظ از شاعرانی است که علیرغم شهرت فراگیرش در ایران، آوازه اش دیرتر از خیام و سعدی به اروپا رسید. با این حال پاره ای از خاورشناسان اروپایی هر کدام به سهم خود تلاش کردند تا ترجمه هایی از غزلیات این شاعر ایرانی به دست دهند، اما هیچ کدام نتوانستند حق مطلب را ادا کنند چون ترجمه صحیح احاطه کامل به لایه های تو در توی فرهنگ و ادبیات قومی را ایجاب می کرد. شخصیت هایی مثل گوته، آندره ژید، امرسون و ویلیام جونز، هر کدام تلاش کردند و البته تلاش آنها بهره هایی پی در پی داشت. در تحقیقاتی که قبلا در این زمینه صورت گرفته بود محققین به ذکر نامها و یا مواردی اشاره کرده بودند ولی به طور روشن آغاز و فرجام کار مشخص نمی شد(رحمانی، 1394، 89). 2-3-4- نفوذ حافظ در آلمان ارتباط ایران و آلمان به اواخر قرون وسطی بر می گردد. البته ملل دیگر اروپایی به خصوص انگلیس، فرانسه، هلند، پرتقال، اسپانیا و ایتالیا قبل از آلمانها با ایران ارتباط برقرار کرده بودند. نخستین آلمانی هایی که با ماموریت رسمی وارد ایران شدند، دو نفر اعضای سفارتهای موقتی بودند که از طرف امپراطور آلمان برای مقاصد خاصی به ایران اعزام شدند. یکی رودفل دوم و دیگری ماتیاس. این اتفاق در زمان شاه عباس افتاد و او هم متقابلا سفیرانی به آلما اعزام کرد. از قرن شانزدهم به بعد عده ای از سیاحان اروپایی از جمله آلمانها به ایران سفر کردند. اوایل قرن هفدهم یک جوان آلمانی به نام هینریش پوزر به ایران آمد. با پیترردولاواله هم ملاقات کرد. در سال 1661 میلادی فوت و قبل از فوت خود مشاهداتش را به زبان لاتین نوشت و منتشر کرد که بعدها مورد توجه دانشمندان قرار گرفت(آذر اسماعیل، 1388، 89). در بین کسانی که به ایران سفر کردند، آدام الئاریوس اولین شخصی بود که پیرامون ادبیات ایران مطالبی نوشت. او توانست به دوستدارن ادبیات مشرق زمین از جمله گوته تاثیر بگذارد. در میانه قرن هفدهم یک هیات سیاسی، اقتصادی از آلمان راهی ایران شد. مترجم این هیات آدام اولئاریوس بود. او با ادبیات کهن فارسی آشنایی قبلی داشت. این سفر به فرمان فردریش سوم صورت پذیرفت و حاصل آن در سال 1647 میلادی در ایالت اشانرویک با عنوان سفرنامه مسکو ایران به رشته تحریر درآمد که در آلمان به چاپ رسید. این سفرنامه همراه با ترجمه گلستان سعدی اولین چراغ ادبیات فارسی را در آلمان روشن کرد. گوته پس از مطالعه ترجمه گلستان درباره او می نویسد: آثارش آکنده از لطایفی است که به نظر و نثر زینتشان می دهد. مقصود اصلی او تعلیم خواننده و شنونده است. بنابراین اولین ارتباط های جدی آلمان با شرق را آدام الئاریوس در دیوان غربی– شرقی خاصه در دفترهای حکمت نامه و مثل نامه رقم می زند(رحمانی، 1394، 43). از نخستین کسانی که حافظ را به زبان آلمانی ترجمه کرد، هامر پورگشتال اتریشی بود. او در سال 1812 میلادی نظرش به حافظ جلب شد. تاریخ ادبیاتی تدوین کرد که سرفصل بخش نخست آن خطاب به حافظ است. نیز ترجمه ای از دیوان حافظ به دست داد که مورد مطالعه گوته قرار گرفت و نظر او را به این شاعر ارجمند ایرانی معطوف کرد. فردریش روکرت هم فارسی را در وین نزد او آموخت و در سال 1812- 1813 در اشتودکارد دیوان حافظ را منتشر نمود(ریاحی، 1374، 22). یکی از شخصیت های دیگری که کرسی خاورشناسی علمی را رسما در آلمان بنیاد نهاد، فردریش اشلگل بود که در سال 1802 به پاریس رفت و نزد سیلوستر دو ساسی زبان فارسی و اوستایی را فرا گرفت و از این طریق به رونق ادبیات فارسی در غرب کمک کرد. در این کتاب هامر پورگشتال به تفکر حافظ توجه دارد و می گوید: "شیوه تغزل شاعرانی چون حافظ به راستی بر آنان امکان پذیر می سازد که فراتر از ماه و خورشید را بنگرند." (رک: ریاحی، 1374، 12). نخستین چاپ دیوان حافظ به زبان فارسی در سال 1854 در لایپزیک توسط بروکهاوس منتشر گردید. جلد اول این کتاب شامل مقدمه ای به زبان آلمانی درباره دیوان و هشتاد غزل به زبان فارسی و در جلد دوم بقیه غزل ها چاپ شد(رحمانی، 1394، 89). در فاصله بین سالهای 1854 و 1864 روزنویگ در شهر وین نسخه کامل تری از دیوان حافظ در سه جلد چاپ کرد. در این دیوان علاوه بر متن فارسی ترجمه غزلها به زبان آلمانی ضمیمه شده بود. در مورد حافظ، آلمان نخستین کشور اروپایی بود که در آن دیوان کامل حافظ ترجمه شد زیرا به قول شیلر آلمان قرن هجدهم از جمله کلینگر و ویلاند و لسینگ قطعاتی از اثر شرقی به خصوص دیوان حافظ را با تاثیرپذیری از ترجمه هردر به نظم آلمانی در آوردند. ترجمه هردر ترجمه ناقصی بود چون او زبان فارسی می دانست. پلاتن که از علاقه مندان شرق، خاصه حافظ بود، تعدادی از غزل های او را به شعر آلمانی برگرداند و بحور و قوافی و اوزان آنها را مورد توجه قرار داد(هروی، 1375، 10). 1-2-3-4- گوته و حافظ به واقع گوته از شخصیتهایی به حساب می آید که شرق و غرب را با ادبیات به هم گره زد. به همین دلیل نام او همواره بر صحیفه فرهنگ جهان چون حافظ می درخشد. در دوره گوته کسانی بودند که هر یک روزی چند آقایی جهان را داشتند چون ناپلئون، تسار، مترنیخ و لینکن. ولی همه رفتند و گوته ماند و اکنون که صفحات تاریخ ورق می خورد، در می یابیم که جهان گیران واقعی آن عصر گوته و بتهوون و لردبایرون و امثال اینها بوده اند. گوته پس از مطالعه ترجمه های هامر و دیگران با حافظ انس گرفت. حافظ در گوته تاثیری عمیق نهاد و به گونه ای که سایه اش بر همه آثار او مشهود است(یوحان، 1386، 34). گوته قبل از حافظ با تورات و قرآن مجید خو گرفته بود. اگرچه تورات جزو کتابهای درسی روزگار گوته به شمار می رفت ولی قرآن را از طریق ترجمه مگرلین به زبان آلمانی که در فرانکفورت منتشر شده بود، می خواند. گوته از سال 1792 با ادبیات ایران آشنا شد. در آن روزگار 43 ساله بود و در آلمان شهرت داشت. اولین کتابی که مورد مطالعه او قرا گرفت گلستان سعدی است. که توسط هردر ترجمه شده بود. در سال 1808 ترجمه لیلی و مجنون جامی را که هارتمان مستشرق آلمانی آن را ترجمه و منتشر کرده بود مورد مطالعه قرار داد و سپس به خواندن قطعه شیرین پرداخت که توسط هامر مترجم شهیر اتریشی ترجمه شده بود. هامر در شال 1812 نخستین ترجمه کامل حافظ را منتشر کرد و گوته با حافظ از همین طریق آشنا گردید. در حقیقت این کتاب با نام دیوان غزلیات محمد شمس الدین حافظ شاهر ایرانی توسط کتاب فروشی کوتا برای گوته ارسال شد. گوته غزلیات حافظ را خواند و گفت: "ناگهان با عطر آسمانی شرق و نسیم روح پرور ابدیت که از دشتها و بیابانهای ایران می وزد آشنا شدم و مرد خارق العاده ای را شناختم که شخصیت عجیبش مرا سراپا مجذوب خویش ساخت." (رک: فروهر، 1395، 77). بالاخره گوته دیوانی از غرلهای خود به نام زلیخا فراهم آورد و به سال 1815 به ناشر آثارش سپرد. به او نوشته بود این کتاب را فقط با مراجعه دائم به دیوان محمد شمس الدین حافظ شاعر ایرانی تنظیم کرده ام(فروهر، 1395، 89). دیوان شرقی گوته از دید ما ایرانیان باید به مفهوم اوج گسترش شعر فارسی در سرزمین مغرب زمین و حتی عجین شدن و درآمدن آن به درون ادبیات آلمانی زبان باشد و از دید آلمانی ها نخستین کتابی که می خواهد آگاهانه و پیگیرانه پایه گذار پدیده نیکویی به نام ادبیات جهانی گردد. گوته الهام خود از حافظ را باید مدیون جهانگردانی چون مارکوپولو، جنگ جویان صلیبی، خاطرات و سفرنامه هایی چون پیترو دولا واله و الئاریوس مترجم آلمانی گلستان سعدی تاورنیه و شاردن، سیاحان فرانسوی و مستشرقین دیگری چون سرویلیام و سیلوستر دوساسی فرانسوی بداند. از این تاثیرها که بگذریم آنچه گوته را به سمت شرق و به ویژه به سوی ایران کشیدند نه غوغا و تلاش بود و نه مستعمرات اروپا. نه سر ویلیام جونز و نه هیچ یک از عواملی که متخصصان از نگاه علمی مطرح ساخته اند. آنچه او را به این سو کشاند خود او بود. خلق و خوی گوته هیچ گاه با زمانه اش سازگار نبود. گوته همیشه عاشق بود و عاشق از دنیا رفت. عشق که در اروپایان زمان قابل توجیه نبود عشقی که تنها در ادب شرق مهر تایید می خورد و همین عشق بود که او در حافظ دید(معین الدین، 1391، 50). اشعار موجود در «حافظ‌نامه»؛ يعني بخش دوم از دوازده بخش منظوم «ديوان شرقي‌‌ ـ‌ غربي» نشان‌دهنده آن است كه گوته چه‌سان شيفته حافظ بود و چه اندازه براي اين شاعر بزرگ ارج و اعتبار قائل مي‌شد. گوته در آئينه جمال حافظ تصوير خويش را به ‌وضوح مشاهده مي‌كند. در عالم خيال، اين احساس به گوته دست مي‌دهد كه زماني در وجود حافظ زندگي مي‌كرده است. از اين رو همان‌گونه كه در برگردان شعر «بيكرانه» مشاهده مي‌نماييم، حافظ را همزاد خويش مي‌نامد(رحمانی، 1394، 89). ويژگي دوم از اين هم فراتر مي‌رود. گوته نه تنها در آئينه جمال حافظ تصوير خويش را مي‌بيند، بلكه در شعر و شاعري نيز، او را مرشد و مرادي مي‌داند كه مايل است با وي به رقابت برخيزد. به اين ترتيب مي‌توان حافظ را سرمشق گوته براي سرودن شعر در دوران سالخوردگي به حساب آورد. گرچه گوته سالخورده در شعر حافظ به ديده يك سرمشق و غنابخش مي‌نگرد، ليكن در انتخاب سبك ديوان به‌گونه‌اي معكوس عمل مي‌كند؛ چون آنچه گوته از ماهيت سبك شعر حافظ برداشت مي‌كند، با ذهنيت هنري اوـ اين پرورش يافته مغرب زمين و مكتب كلاسيك ـ‌ در تضاد است، آن را نوعي «بي‌سبكي» مي‌انگارد. گوته بر اساس اين پندار در بخش «يادداشتها و توضيحات» مي‌نويسد: "اين شيوه‌اي است كه بي‌محابا والاترين و فرومايه‌ترين تصاوير را در هم مي‌آميزد و براي آنكه تأثيرات شگرفي بيافريند، ناهم گونيها را در كنار يكديگر مي‌چيند، ما را در يك چشم به‌هم زدن از اين جهان خاكي به آسمانها پرواز مي‌دهد و از آنجا به اين خاكدان برمي‌گرداند و برعكس"(رک: رحمانی، 1394، 89). بنابراين آنچه گوته به ‌عنوان سرمشق براي اشعار ديوان انتخاب مي‌كند، تصوير متضادي است از دنياي شعري خود او و درست همين امر تأثيري دگرگون‌كننده بر وي مي‌گذارد و در واقع از اين كلاسيست بزرگ يك رمانتيسيت بزرگ مي‌سازد(مشکین نژاد، 1386، 89). اين خصوصيت سوم ما را به ويژگي ديگري راهبري مي‌كند. گوته پس از آشنايي با اين تصوير متضاد، به آنچه كه حافظ آموخته است، قناعت نمي‌ورزد، بلكه احساس مي‌كند كه اين چهره‌هاي سه‌گانه؛ يعني «همزاد»، «مراد» و «رقيب» او را به مبارزه مي‌طلبند و اين مبارزه‌جويي قدرت خلاقه او را بيدار مي‌كند و وي را بر آن مي‌دارد كه بكوشد تا به دنياي خيال‌‌‌انگيز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضاي ملكوتي «نغمه‌هاي شوق و سرور» بسرايد(لاهوری، 1920، 4). با اندكي تأمل در سبك ديوان در مي‌يابيم كه از پشت نقاب شرقي آن، سبك آزاد شعر گوته در دوران جواني قابل تشخيص است، سبكي كه گوته در سال خوردگي بار ديگر به سراغ آن مي‌رود و با الهام گرفتن از حافظ آن را به اوج كمال مي‌رساند، پس حافظ نه تنها همزاد، مراد و رقيب اين شاعر بزرگ آلماني است، بلكه شعر حافظ را نيز مي‌توان «پيش‌فرم» اشعار گوته در ديوان شرقي ـ‌ غربي به‌شمار آورد. گوته خود در اين باب مي‌سرايد: «سخن را عروس ناميده‌اند و انديشه را داماد، قدر اين پيوند را آن كس مي‌شناسد كه حافظ را بستايد.» (فروهر، 1395، 54). اين سروده گوته، آشكارا به اين بيت حافظ اشاره دارد: «كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند»(فروهر، 1395، 55). اين سبك آزاد قبل از هر چيز در به كارگيري عناصر نثر در شعر خلاصه مي‌شود؛ يعني در آميزش جاندار نظم و نثر كه به ‌واسطه آن شعر هم به زندگي نزديك‌تر مي‌شود و هم گستره‌ دروني پيدا مي‌كند(غلامی جلیسه، 1392، 16). اين سبك ضمن آنكه خودآگاه، بي‌پروا، روزمره و هزل‌آميز است، غني، والا و لطيف نيز هست و نه تنها قادر است به كمال و تعالي دست يازد، بلكه حتي به‌سان لهيبي سربرمي‌كشد، لهيبي كه در كوره آن، زبان نثر به‌ وسيله‌اي براي آفرينش والاترين شعرها تبديل مي‌شود. در واقع مي‌توان گفت كه گوته به هنگام تصنيف ديوان در انديشه دفاع از خويش در حوزه شعر غنايي بوده است. براي هر ايراني غرور‌آفرين و مايه مباهات است كه گوته از سوي يك شاعر پارسي‌گوي برانگيخته مي‌شود تا بار ديگر به سراغ اين «فرم آلماني» مورد استفاده‌اش در آثار دوران جواني برود(رحمانی، 1394، 89). گوته در اشعار حافظ به شكلي مطلوب و آرماني براي سرودن شعر در دوران سال خوردگي خويش مي‌نگرد، شعري كه در آن حكمت و شباب به زيباترين وجهي با يكديگر پيوند خورده‌اند. در مفهوم سالخوردگي، تعمق، تفكر و تعقل نهفته است و در مفهوم شباب گرمي، حيات و شور عشق؛ تسليم مصداق اين يكي است و چيرگي مصداق ديگري، اين دو در «شعر خيال‌ انگيز» كه همان شكل مطلوب و آرماني شعر است، درهم آميخته‌اند و اين درست همان برداشت است كه گوته از شعر همزاد ايراني خود داشته است. عنصر اصلي اشعار ديوان شرقي ـ‌ غربي را ديگر نه قالب و حدود و ثغور، بلكه آنچه بي‌حد و مرز است تشكيل مي‌دهد(هروی، 1375، 91). «هاينريش هاينه» در سال 1835 در جزء يكم اثر خود با‌عنوان «مكتب رمانتيك» درباره ديوان چنين اظهار نظر مي‌كند: "در اين اثر، گوته سرمست‌كننده‌ترين شوق زندگي را به نظم كشيده است و اين كار چنان ساده، موفق، لطيف و مدهوش‌كننده صورت گرفته است كه انسان در شگفت مي‌ماند كه چگونه انجام چنين كاري در زبان آلماني امكان‌پذير شده است. معجزه اين كتاب غير قابل توصيف است. ديوان گوته درودي است كه مغرب زمين به مشرق زمين مي‌فرستد. اين درود بدان معناست كه غرب از معنويت‌گرايي يخ‌زده و بي‌رمق خود خسته و دلزده شده است و مي‌خواهد در فضاي سالم شرق به كالبد خويش جاني تازه ببخشد. گوته پس از آنكه در «فاوست» ناخشنودي خود را از معنويت انتزاعي و نياز خويش را به لذتهاي واقعي و حقيقي ابراز مي‌دارد، خود را با تمام وجود در آغوش تجربيات حسي مي‌اندازد و به اين ترتيب ديوان شرقي ـ‌ غربي را مي‌آفريند." (آذر اسماعیل، 1388، 14). پس ديوان شرقي ـ‌ غربي حاصل فرار يك رمانتيسيست از واقعيت حال به سرزمين رويايي گذشته نيست، بلكه حاصل فرار از فريب ظواهر بي‌ثبات به حقيقت جاودانه پديده‌هاي اوليه حيات است، بدين معني كه آنچه را كه باقي است، در آنچه كه فاني است مشاهده و تمام اشياي موجود در جهان را به‌عنوان تمثيلي از جاودانگي تفسير كنيم. جوهر هنري سبك ديوان هم در همين نوع برداشت و عملكرد نهفته است، به گفته گوته: "آن‌گاه كه هنر در برابر شئي بي‌تفاوت و خود كاملاً مطلق مي‌شود، هنر والا شكل مي‌گيرد." (آذر اسماعیل، 1388، 5). به ديگر سخن، هنر سبك ديوان در اين است كه اشكال هزار چهره اين جهان را به كمك قدرت تخيل بر مي‌نماياند و آنچه را كه به ظاهر بي‌اهميت به نظر مي‌رسد، به طرز معجزه‌آسايي پراهميت جلوه مي‌دهد. ديوان داراي سبك شاعرانه است كه مي‌توان آن را نوعي «بافندگي ذهني» به شمار آورد و از اين رو شعري بسيط ارائه مي‌دهد كه هدف اصلي آن دست‌يازي به روابط معقولي است كه به واسطه آنها صور اين جهاني به‌طور سلسله‌وار به هم پيوند مي‌خورند. اما چرا گوته بر آن شد تا به تقليد از حافظ بپردازد؟ پاسخ به اين پرسش را از زبان نيچه مي‌شنويم: «نوابغ بر دو دسته‌اند، يكي آنكه اصولاً بارور مي‌كند و خواستن اين است كه بارور كند و ديگري آنكه علاقه‌اي وافر به بارور شدن و زادن دارد»(آذر اسماعیل، 1388، 4). از گروه نخست پيش از هر كس نامهايي چون حافظ و شكسپير به ذهن متبادر مي‌شوند و از گروه دوم به حتم نام گوته در صدر قرار مي‌گيرد. اشعاري كه گوته به سبك و سياق شعر يونان باستان سروده، بهترين گواه اين ادعاست. در واقع حضور عنصر يوناني در روح و روان گوته موجب شيفتگي او نسبت به فرمهاي يوناني بوده است، اما گوته به اين خاطر از اين قالبهاي شعري كهن استفاده كرده؛ كه در اين كار نوعي احساس «شوق وصال» به وي دست مي‌داده داده است. گوته در واقع نابغه‌اي است با ويژگيهاي جنس مؤنث كه در نتيجه بارور شدنهاي مكرر به باشنده‌اي غول‌آسا بدل شده، آن‌سان كه گويي كل جهان هستي را يك‌جا فرو بلعيده است. در واقع وابستگي متضاد و چند موضوعي از خصوصيات غزلهاي حافظ است و اين خود موجب مي‌شود تا وسعت معنا و فهم، بيشتر از شعري باشد كه گفته مي‌شود.(زرین کوب، 1356، 12). گوته از پس ترجمه‌هاي تخميني و تقريبي، لسان‌الغيب را يافته و با او رابطه برقرار كرده است. اين البته حاكي از شدت نبوغ و ذوق گوته است، اما در عين حال نمونه‌اي است از يك مسير و مقصد درست در افق گفت‌وگوي تمدنها و فرهنگها و ملل(رحمانی، 1394، 89). شيدايي حاصل از مطالعه اشعار حافظ، چنان اثرگذار بود كه «گوته» را مشتاق كرد كه در سن 75 سالگي، به يادگيري زبان فارسي بپردازد تا بتواند حافظ را بي‌واسطه‌تر بخواند. بدين ترتيب آن پيرمرد 75 ساله، شاگرد «غمزه‌»هاي مكتب آن «مسئله‌آموز صد مدرس» شد. با آنكه حافظ در نگارش داستان پرشور شيدايي و باز گفتن حديث عشق، از حجاب زبان نيز در گذشته بود: «يكي است تركي و تازي در اين معامله حافظ حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني»(آذر اسماعیل، 1388، 34). شايد به راستي «گوته» نيز آن‌گونه با حافظ زيسته و مغازله (غزل‌سرايي) كرده است كه خود او تجربه نموده: «من اين حروف نوشتم چنان‌كه غير ندانست تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه تو داني» سرانجام گوته با تأثيراتي كه از حافظ گرفت، نام ديوان خود را كه در سال 1817 انتشار داد، «الديوان الشرقي و الغربي» گذاشت و احساس حيرت‌آور خود نسبت به شعر فارسي را به نمايش گذاشت. اين كتاب كه فصول مختلفي با عناوين: «حافظ نامه»، «عشق‌نامه»، «رنج‌نامه»، «زليخانامه»، «تيمورنامه» و ... دارد، به روشني از حافظ و فرهنگ شرقي او الهام گرفته و به انعكاس تلقي گوته از نوع مسلماني و اعتقادات اسلامي صادقانه حافظ مي‌پردازد. بسياري معتقدند كتاب «گوته» آن‌چنان از نام و ذكر ياد حافظ مشحون است كه انگار فكر مي‌كني گوته براي نوشتن آن، مستقيما‌ً از حافظ ياري جسته است. آن‌گونه كه خود او بارها، ديوان شرقي ـ‌ غربي را حاصل عمر خويش توصيف نموده است. در حقيقت، گوته با يافتن اكسير عشق در اشعار حافظ، نيروي جواني را دوباره باز يافته بود و اينك تنها از ساقي معرفت، يك چيز بيشتر نمي‌خواست(آذر اسماعیل، 1388، 41). «قدح پر كن كه من از دولت عشق جوانبخت جهانم، گرچه پيرم» گوته با معرفي حافظ نه تنها ادبيات قرن هجدهم اروپا را تحت تأثير قرار داد، بلكه زمينه‌ساز خلق آثار بسياري در قرن 19 و 20 شد. شمار كمي از مفسر‌ّان از اينكه گوته را در زمرة اعجوبه‌هاي عالم ادبيات قرار دهند امتناع مي‌ورزند؛ زيرا به نظر اينان آثار او بيش از اندازه خود، زندگينامه دارند و به هيچ روي منعكس‌كنندة عظمت روح صاحب اثر‌ ـ‌ يكي از شروطي كه لونگينوس براي تعالي اثر ادبي قائل است ـ‌ نيستند. لكن بيشتر منتقدان به ستايش از گوته پرداخته‌‌اند. از جمله هانيريش هاينه مي‌گويد كه «طبيعت مي‌خواست تصوير خود را تماشا كند و گوته را آفريد.» ماتيو آرنولد او را «حكيم‌ترين مرد اروپا ... طبيب عصر آهن» مي‌نامد و معتقد است كه گوته با ذوق‌ترين اديبي است كه تا كنون جهان شناخته است و «هرمان گريم» حرف آخر را در توصيف گوته مي‌زند و او را «بزرگ‌ترين شاعر همة ملل و همة‌اعصار» مي‌خواند(آذر اسماعیل، 1388، 30). شايد پاره‌اي از اين ستايشها اندكي نشان از حرارت و شيفتگي مفرط داشته باشند، اما در طي بيش از يك قرن، بيشتر مردم در اينكه گوته يكي از چهار پنج چهرة برتر جهان ادب است با هم اتفاق نظر دارند. براي مطالعه انديشه، جهان‌بيني و باورهاي عمومي گوته و اينكه معلوم شود چه عواملي گوته را به آشنايي با ادبيات ايران واداشت و در پي اين آشنايي، «ديوان غربي و شرقي» را به‌وجود آورد، بهتر است نخست اين نكته روشن شود كه اصولا‌ً چگونه اروپاي جديد با ادب شرق آشنا شد(رحمانی، 1394، 16). تا اين زمان؛ يعني تا سال 1814، «شرق» براي گوته گريزگاهي براي فرار از آشفتگي و هرج و مرج اروپا و ناراحتي روحي همة مردم اين سرزمين، بيش نبود. گوته و بسياري از متفكران و ادباي اروپا و به‌ويژه آلمان، رو به سوي مشرق زمين برده بودند تا مگر در عالم خيال، كشور و عصر خويش را ترك كنند و به سرزميني كه بوي صفا و آرامش روحاني مي‌دهد قدم گذارند(غنیمی هلال، 1373، 54). در اين دوره، خستگي روحي و آشفتگي اجتماعي در اروپا به حد اعلاي خود رسيده بود. همگان فرسوده و نگران و افسرده بودند و مثل امروز، هيچ كس از فرداي خويش خبر نداشت. توده‌هاي اروپايي كه انقلاب كبير فرانسه و جنگهاي آن، ايشان را از خواب كهن برانگيخته بود، به‌طور مبهم احساس مي‌كردند كه در آستانه تحول اجتماعي بسيار بزرگي به سر مي‌برند، ولي اين احساس براي ايشان چيزي جز آن ناراحتي و اضطراب كه لازمة اين قبيل دورانهاي حد فاصل مراحل مختلف تمدن بشري است به همراه نداشت متفكرين طبعا‌ً از اين اضطراب روحي، بيش از توده‌ها سهم داشتند و همين روح خستگي و فرسودگي بود كه در عالم ادب، يكي از عوامل بزرگ پيدايش رمانتيسم و قهرمانان حساس و نوميد و افسردة آن گرديد. چنان‌كه گفته شد، تا اين هنگام، مشرق زمين و ادب و فلسفة آن براي گوته و بسياري ديگر از متفكران اروپايي به منزلة «ترياك» يا «گريزگاهي» بيش نبود. گوته كه در اين زمان در منتهاي اشتهار خويش بود و گذشته از احراز بزرگ‌ترين مقامات سياسي و اجتماعي، از شهرت و افتخاري فراوان در همة اروپا بهره داشت، از مشرق زمين و تجليات هنر و فرهنگ آن چيزي جز وسيلة دوري از حقايق مادي نامطبوع دنياي غرب نمي‌خواست(هروی، 1375، 70). ولي دوران اين كناره روي و سفر خيالي سطحي و آسان او به ديار شرق در سال 1814، در‌حالي‌كه گوته و اروپا يكي از آشفته‌ترين سالهاي عمر خويش را مي‌گذرانيدند، به پايان رسيد و دوران تازه‌اي براي گوته آغاز شد؛ زيرا اين سال بود كه «كوتا» كتابفروشي كه ناشر آثار گوته بود، براي وي دو جلد كتاب فرستاد كه اخيرا‌ً توسط «هامر» از زبان فارسي ترجمه شده و در شهر «وين» در اتريش به چاپ رسيده بود. عنوان كتاب، «ديوان» غزليات محمد شمس‌الدين حافظ، شاعر ايران» بود(جونز، 1386، 44). گوته اين كتاب تازه را با ميل و اشتياق پذيرفت و مثل ساير آثار ادب شرق، به خواندن آن پرداخت. ولي هنوز صفحه‌اي چند از آن نخوانده بود كه بي‌اختيار «بانگ تحسين سر داد» و خواندن كتاب را از نو آغاز كرد؛ زيرا به گفتة خودش، ناگهان دريافت كه «با اثري روبه‌رو شده كه تا آن روز نظير آن را نديده است». روز هفتم ژوئن 1814 كه گوته براي نخستين‌بار در دفتر خاطرات خود نام حافظ، را برد، در زندگاني وي روزي بسيار بزرگ بود؛ زيرا گوته در اين روز آن «جام جم» را كه سالها دل از او مي‌طلبيد يافت؛ يعني ره به ديوان حافظ برد كه به قول نيچه «اعجاز واقعي هنر بشري» است و اين اعجاز ادب شرق او را ديوانة خود كرد(زرین کوب، 1356، 76). حافظ براي گوته دنيايي تازه، روحي تازه، شوق و حالي تازه به ارمغان آورد. او را با روح واقعي شرق، با جمال فلسفه و ذوق و حكمت ايران آشنا كرد. آن شرابي را در پيمانة شاعر آلماني ريخت كه به تعبير زيباي نيچه: «سرمست‌كنندة خردمندان جهان است». گوته خود در وصف اين جاذبة شگرف، مي‌نويسد: «ناگهان با عطر آسماني شرق و نسيم روح‌پرور ابديت كه از دشتها و بيابانهاي ايران مي‌وزيد آشنا شدم و مرد خارق‌العاده‌اي را شناختم كه شخصيت شگرف او، مرا سراپا مجذوب خويش كرد». گوته ديوان حافظ را خواند و از وراي ترجمة هامر كه غالبا‌ً نارسا و گاه نيز غلط بود، بهتر از همة معاصران خود و بيش از بسياري از هموطنان حافظ به عظمت روح لسان‌الغيب پي برد؛ زيرا روح او با حافظ بسيار نزديك بود. او نيز مثل حافظ جمال‌پرست و حقيقت‌دوست بود و همچون او تا روز آخر، زندگي را ستود و آنچه را كه روزگار به او داده بود با نظر قبول و رضا پذيرفت. او نيز هميشه كوشيد تا مثل حافظ به روح و معني هر چيز بنگرد و هر آنچه زيبا است جمال ايزدي ببيند و ستايش كند. هامر در مقدمة ديوان حافظ خود نوشته بود: "در دوران زندگاني حافظ، پيوسته وضع سرزمين پارس دستخوش انقلاب بود. اميران و پادشاهان پياپي بر سر كار آمدند و از سر كار رفتند و در هر آمدن و رفتن، سيل خون روان ساختند. با اين همه، حافظ آرامش طبع و حسن خلق خويش را از دست نداد و همچنان نغمة بلبل و عطر گل فرشتة شراب و زيبايي عشق را ستود و از تكريم جمال در هر صورت كه آن را متجلي ديد، فرو ننشست".(رک: آذر اسماعیل، 1388، 22). گوته در اين تصوير، عيناً قيافة خود را منعكس ديد؛ زيرا او نيز به قول خود: "مثل شاعر شيراز، تا روزگار كهنسالي، جواني و زيبايي و نور و خورشيد را ستود و در عطر گل و نغمة بلبل و شور عشق، جمال خدا را نگريسته بود".(رک: آذر اسماعیل، 1388، 3). در عين حال، او نيز همچون حافظ در دوراني كه از هر سو سيل خون روان بود، هرگز آرامش فيلسوفانة خويش را از دست نداد و حتي پيش از آنكه با حافظ شيراز آشنا شود، اين پند او را به كار بست كه: «به گوشه‌اي بنشين سر‌خوش و تماشا كن ز حادثات زماني رخ شكر دهني»‌ و چنان‌كه در يكي از قطعات «رنج‌نامه» و ساقي‌نامة ديوان خود، اعتراف مي‌كند، راز دل از رياكاران و خودپرستان پوشيده داشت و با جام مي خلوت گزيد به مصداق آنكه: «‌به روز واقعه، غم با شراب بايد گفت كه اعتماد به كس نيست در چنين زمني» يك وجه شباهت ديگر بين حافظ و گوته كه شاعر بزرگ آلماني بارها از آن نام مي‌برد، مبارزه با رياكاران دين است. گوته نيز مثل حافظ پيوسته از تنگ‌نظري سالوسان روحاني‌نما در عذاب بود و با آنان مي‌جنگيد اين نكته مخصوصاً در «رنج نامه» ديوان وي به خوبي پيداست. در تابستان 1814، گوته گوشه عزلت برگزيد براي آنكه تنها با حافظ شيراز خلوت كند.(لاهوری، 1920، 4). در همة اين مدت، گوته سراپا غرق در درياي حكمت و سخن حافظ بود. هر غزل او را يك بار و دوبار و ده بار خواند، تا آن حد كه نه تنها با روح و فكر حافظ بلكه با طرز بيان وي نيز آشنا شد و چنان با استعارات و تشبيهات او خو گرفت كه بعدها در بسياري از قطعات ديوان، سخن وي را با همان صورت اصلي تكرار كرد، بي‌آنكه گاه خود بدين نكته متوجه باشد(هروی، 1375، 4). اواخر تابستان بود كه در دفتر خاطرات خود نوشت: "دارم ديوانه مي‌شوم، اگر براي تسكين هيجان خود دست به غزلسرايي نزنم، نفوذ عجيب اين شخص خارق‌العاده را كه ناگهان پا در زندگاني من نهاده تحمل نمي‌توانم كرد"(رک: هروی، 1375، 80). از اين زمان بود كه اندك‌اندك به سرودن قطعات و اشعاري پرداخت كه خود در آغاز، قصد جمع‌آوري آنها را نداشت، ولي بعد كه تعدادشان رو به فزوني نهاد، فكر آفرينش يك «ديوان آلماني» در سر شاعر پديد آمد و از آن پس، وي به گردآوري اين قطعات همت گماشت(رضازاده شفیق، 16، 34). هنگام سفر به در‌ّة «دراين» گوته به اين فكر افتاد كه در عالم خيال به كشور حافظ سفر كند و ديوان خويش را ارمغان اين سفر روحاني قرار دهد. از آن پس، وي خود را مسافر ديار شرق پنداشت و قسمت اعظم قطعات «ديوان» را با اين تصوير سرود كه با «كاروانهاي مشك و ابريشم» سفر مي‌كند و «از كوره راههاي ناهموار» به سوي شيراز مي‌رود و به گوش خويش مي‌شنود كه «راهنماي سفر، ترانة شورانگيز حافظ را مي‌خواند». خودش در اين باره مي‌گويد: "آهنگ سفر شيراز كردم تا اين شهر را منزلگه ثابت خويش قرار دهم و از آنجا چون اتابكان و اميران فارس كه هر چند يك بار به عزم سفرهاي جنگي رو به اطراف مي‌كردند، گاهگاه راه سفرهاي كوچك در پيش گيرم و باز به شيراز خودم برگردم." (رک: رستگار فسایی، 1385، 54). قطعات مختلف ديوان، هر يك به اقتضا و مناسب حوادثي كوچك يا بزرگ، سروده شده‌اند كه طبعا‌ً همه اين حوادث در خاك آلمان مي‌گذرد، ولي گوته اغلب آنها را وقايع سفر خيالي خويش به سرزمين حافظ مي‌شمارد تا بتواند در وصف آنها آن‌چنان سخن گويد كه حافظ شيراز يا مسافري كه از ديار غرب رو به ايران آورده است در اين مورد سخن مي‌تواند گفت(رستگار فسایی، 1385، 66). پس از آنكه با قطعة «خفته» (يا اصحاب كهف) تعداد قطعات كتاب به پنجاه رسيد، گوته در صدد برآمد كه مجموع آنها را به رسم شعراي ايران، «ديوان» نام بگذارد و با اين نظر به‌عنوان مقدمه ديوان، قطعة «هجرت» را ساخت تا آن را مظهر «هجرت» خويش به سوي مشرق زمين قرار دهد. در اين زمان بود كه وي براي نخستين‌بار (14 سپتامبر 1814) در دفتر خاطرات خود از «ديوان آلماني» نام برد و نوشت: "مي‌خواهم اين ديوان را به صورت آئينة دنيا يا جام جهان‌نما درآورم و در آن، شرق و غرب را در كنار هم به بينندگان نشان دهم". اندكي بعد، در همين مورد نوشت: "به ساختن جام جمي مشغولم كه با آن، با وجود زاهدان ريايي، دنياي ابديت را عيان خواهم ديد و ره به آن بهشت جاودان كه خاص شاعران غزلسرا است خواهم برد تا در آنجا در كنار حافظ شيراز مسكن گزينم"(رک: آذر اسماعیل، 1388، 10). روز 16 مه 1815، گوته به «كوتا» ناشر آثار خود، دربارة «ديوان» چنين نوشت: "اين كتاب را نه فقط با مراجعه دايم به ديوان محمد شمس‌الدين حافظ شاعر ايراني تنظيم كرده‌ام، بلكه در سرودن قطعات آن، ساير آثار ادب شرق را از معل‍ّقات و قرآن گرفته تا اشعار جامي شاعر ايراني در نظر داشته‌ام. حتي گاه به آثار شعراي ترك نيز متوجه بوده‌ام". ... و در نامه‌اي ديگر در همين باره چنين گفت: "آرزو و هدف من اين است كه با اين اثر، شرق را با غرب و گذشته را با حال و ايراني را با آلماني نزديك كنم و طرز فكر و عادات و آداب مردم اين دو سرزمين را با هم آشنا سازم"(رک: آزند، 1379، 33). اندكي بعد، در ششم اكتبر 1815، گوته در دفتر چه يادداشت خود نوشت: "ديوان را به كتابهاي مختلف تقسيم كردم". در تمام طول سال 1816 وي همچنان به تكميل اين اثر مشغول بود و پس از اتمام «ديوان» در سال 1818، به تنظيم و تدوين شرحها و حواشي آن، كه از خود كتاب مفصل‌تر است، پرداخت. نخستين چاپ ديوان در 1819 وچاپ دوم آن در سال 1820 انتشار يافت و با موفقيتي عظيم مواجه گرديد. روزنامه‌ها و نق‍ّادان ادب آن را «يكي از عالي‌ترين آثار حكمت گوته» دانستند و موسيقي‌دانان آلماني بسياري از قطعات آن را در قالب موسيقي درآوردند(رک: دیویدسون، 1390، 89). در سال 1836 پس از مرگ گوته، چندين قطعة تازه در يادداشتهاي خطي او يافت شد كه مربوط به «ديوان» بود، ولي گوته قسمتي از آنها را بعد از نشر ديوان سروده و قسمتي ديگر را نيز كه قبلاً سروده شده بود عمدا‌ً منتشر نكرده بود (مانند قطعه معروفي كه در آن به «صليب» و موضوع تثليث در دين مسيح حمله مي‌كند). قطعه شيوا و دلپسندي كه در آن، گوته، حافظ را كشتي بزرگ و خود را تخته پاره‌اي ناچيز مي‌شمارد و مي‌گويد: "حافظ، چگونه مي‌توان با تو لاف همسري زد"،(رک: رحمانی، 1394، 2). از همان قطعاتي است كه بعد از مرگ وي به ديوان افزوده شده. برخي از اين قطعات نيز بعدا‌ً از ساير آثار گوته، ضميمه «ديوان شرقي» كه بيشتر با آنها مناسبت داشته، شده است. «ديوان غربي و شرقي» كه خود گوته نام عربي «الديوان الشرقي للمؤلف الغربي» را بر آن نهاده بود، از آغاز انتشار خود تاكنون، يكي از عالي‌ترين آثار تغزلي زبان آلماني شناخته شده و به عنوان يك شاهكار ادبي شهرت و اهميت جهاني يافته است. «ديوان شرقي» تاكنون به اغلب زبانهاي مهم جهان ترجمه شده و گاه به هر زبان چندين بار تجديد ترجمه و تجديد چاپ شده است(رحمانی، 1394، 2). با آنكه گوته پروايي نداشت كه بزرگان عرصه ادب الهام‌بخش او باشند، اما هيچ‌گاه در طول زندگي مقلد محض نبوده است. آنچه به ظاهر تقليد مي‌نمايد، الگوبرداري به معناي واقعي كلمه نيست بلكه گوته نكته‌اي غير خودي را برمي‌گزيند و آن‌گاه در ذهن و زبان خود بدان شكل مأنوس و مورد نظر خويش را مي‌دهد.گوته خود نحوه فعاليت هنري‌اش را در اين سطور خلاصه مي‌كند: "هميشه تنها آنچه را به رشته تحرير درآوردم، / كه احساس مي‌كردم و بدان باورمند بودم، / به اين سان، اي عزيزان! خود را پاره پاره مي‌كردم / و همواره باز به همان هيئتي درمي‌آمدم كه بودم".(رک: رحمانی، 1394، 23). گوته در تاريخ 16 مه 1815 به ناشر خود «فريدريش كوتاهفون كوتندروف» مي‌نويسد: "هدف من از تصنيف ديوان شرقي‌ ـ‌ غربي اين است كه به شيوه‌اي شعف‌‌انگيز غرب را به شرق، گذشته را به حال و عنصر ايراني را به عنصر آلماني پيوند كنم و سنتها و طرز تفكرهاي دو طرف را در هم بياميزيم».گوته در دفتر ششم ديوان با عنوان «حكمت‌نامه» در چهارپاره‌اي چنين مي‌سرايد: «چه باشكوه اين شرق / از پس درياي مديترانه به اين سوي راه گشود؛ / تنها آن كس مي‌داند كالدرون چه‌سان نغمه‌سرايي كرده است / كه قدر حافظ را بشناسد و به او عشق بورزد"(رک: رابینسون، 1393، 78). گوته برجسته‌ترين ويژگي شعر حافظ را نيز در ذهنيتي مي‌بيند كه بر آن است. "به ذهن يك شرقي در همه حال فكري خطور مي‌كند كه براي او كه عادت دارد به سادگي دور از ذهن‌ترين مفاهيم را به هم پيوند زند، اين امكان را فراهم مي‌سازد تا با ايجاد پيچشي در يك حرف يا يك هجا باز اضداد را از هم جدا كند و البته حافظ با اشعار چند موضوعي خويش، غزل را كامل مي‌كند و به شعر اوج و ارتقا مي‌بخشد"(رک: آزند، 1379، 39). آنچه گوته همواره در سرمشق خود، حافظ مشاهده مي‌كند و مورد ستايش قرار مي‌دهد، همانا زنده‌دلي است. شكل متعالي زنده‌دلي، شوخ‌طبعي است يا همان چيزي است كه ما در مورد حافظ به «رندي» تعبير مي‌كنيم. ويژگي بارز ديوان نيز اين است كه گوته در اين اشعار جاويدان، در قالب نوعي كمدي الهي، به والاترين شكل شوخ‌طبعي دست مي‌يازد. اين شوخ‌طبعي و بازتاب احساس آزادي باطني انساني انديشه‌گراست كه توانايي آن را دارد كه عشق به دنيا و چيرگي بر آن را به هم پيوند بزند(کربن، 1381، 4). اين شوخ‌طبعي بر اساس ماهيتش مفهومي دوگانه است، درست مانند وسيله ابزار آن؛ يعني خنده.با هرهر خنده در آن واحد هم به دنيا تبسم مي‌كنيم و هم آن را به سخره مي‌گيريم. علاقه به دنيا و توان دل بركندن از آن، دو احساس شادي‌بخش هستند كه ابتدا با يكديگر به رقابت برمي‌خيزند تا سرانجام صلح‌جويانه باز با هم يكي شوند. پس ماهيت شوخ‌طبعي در حقيقت اين است كه بر هر آنچه جوي است و موجب دلبستگي بي‌قيد و شرط انسان به اين خاكدان مي‌شود، خط و بطلان بكشد يا به بيان رند شير‌از سخن بگوييم. «غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است». در نهايت در باب تأثير و جاذبه حافظ بر گوته، «شردر» محقق آلماني مي‌گويد: "بزرگ‌ترين نوآوري در نزد حافظ، جدا نكردن جنبه‌هاي غير روحاني از جنبه‌هاي روحاني آن است و اين عدم تفكيك، بالاترين درجه فهم از دنيا و جايگاه انسان در آن را نشان مي‌دهد. گوته اين ويژگي حافظ را تشخيص مي‌دهد و او را برادر دوقلوي خود تلقي مي‌كند"(رک: غلامی جلیسه، 1392، 33). 3-3-4- فرانسه و حافظ فرانسوی ها حدود سیصد سال پیش با ادبیات و شاعران ایارن آشنا شدند. اولین شخصیت های فرانسه چون لافونتن و فلوریان بسیاری از مضامین خود را از شاعران پارسی گوی اخذ کردند. از پیر کرنی تا لویی آراگون بیش از سه قرن می گذرد که شاعران فرانسوی بخشی از الهامات خود را مدیون تاریخ ادبیات کهن و ادبیات فارسی هستند. این تاثیرپذیری در دوره رمانتیک به مراتب بیش از روزگاران دیگر است. در این دوره نام شاعران بزرگ ایرانی مانند حافظ، سعدی، فردوسی و خیام بارها بر زبان قلم شاعران رمانتیک جاری شده است. اولین کسانی که غزلیات حافظ را به زبان فرهنگی آن روزگار ترجمه کردند، ویلیام جونز انگلیسی بود. او ابتدا به زبان انگلیسی و در سال 1770 غزلیات حافظ را به زبان فرانسه ترجمه کرد. آنگاه نوبت رسید به د فرمری، شارل دو ویلر، ژان باتیس نیکلا خاور شناسان فرانسه و در سال 1927 آرتور گی به ترجمه غزل های حافظ پرداخت(دیویدسون، 1390، 89). کسانی که به دیوان حافظ روی آوردند تا تمامی یا بخشی از آن را ترجمه کنند، به نظر می رسد که با مشکل مواجه شدند. زبان حافظ زبانیست چند لایه. برای دریافت ماهیم آن نیاز به اطلاعات وسیع در زمینه های مذهبی، اساطیری اجتماعی، سیاسی، تاریخی و خلاصه فرهنگ قوم ایرانی دارد. برای نمونه غزلی که با مطلع زر آغاز می شود: زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست مترجم وقتی به مصراع نرگسش عربدی جوی و لبش افسوس کنان و یا خنده جام می و زلف گره گیر نگار می رسد چگونه می خواهد مضمونی که حافظ خلق کرده را به زبان قلم به تصویر بکشد؟ به همین دلیل است که شخصیتی چون ژان باتیس نیکلا با چنین مشکلی مواجه بوده و حافظ را عارفی پشمینه پوش می پندارد. شاید یکی از علت هایی که خاورشناسان نتوانسته اند به ساحت ارجمند حافظ دست یازند و یا با غزلهایش انس بگیرند، هندسه ترکیب ها و لایه های در هم مخلوق ذهن اوست. حتی مرحوم اقبال در کتاب اسرار خودی به رمز آمیز بودن و لایه های یاد شده اشاره دارد و قول مرحوم خانلری است که پروفسور هانری ماسه بهترین ترجمه فرانسوی را از غزل حافظ به دست داده است. با این همه با شکسته نفسی خودشان چند روز قبل به من گفتند: "ترجمه حافظ به مثابه آن است که کسی بخواهد مهتاب را در خمره ای زندانی کند."(رک: عرب، 1394، 67). در بین خاورشناسان آندره شنیه سفیر فرانسه در انگلیس از نخستین شخصیتهایی است که به سراغ دیوان حافظ رفته است. او نزد ویلیام جنوز انگلیسی فارسی آموخت و به دلیل مرگ زودرس امان نیافت تا همه دیوان حافظ را به فرانسه ترجمه کند. پس از اینکه به قتل رسید یادداشت های بسیاری از گلستان سعدی و غزلیات حافظ در میان مکتوبات او کشف شد(عرب، 1394، 67). 1-3-3-4- شاعران سمبولیست و پارناس شاعران سمبولیست فرانسه هم از طریق ترجمه های موجود به حافظ روی آوردند. یکی از آنها ژان کازلی بود که تخلص خود را ژان لاهور قرار داده بود. او در حدود سی سال در ایران، مناصب گوناگون سیاسی داشت. به زبان فارسی مسلط شده بود. به همین دلیل فرانسویان به ترجمه های او بیشتر اعتماد می کردند. یکی از آثار او پندار است. که ترجمه بخشی از آن در زیر می آید: "حافظ بلبلی دیوانه گلها بود و در آتش عشق ماهرویان می سوخت همه چیز او را به وجد و شوق می آورد و چون روحش از باده عشق سیراب نمی شد لب به جام عشق الهی زد"(رک: عرب، 1394، 43). شعر برداشتی از مضمون غزل حافظ است که: بلبل از فیض گل آموخت ورنه نبود این همه قول غزل تعبیه در منقارش همین ترجمه بود که بر آرمان رنو از دوستداران مکتب پارناس اثر گذاشت و او را شیفته کرد. این شیفتگی منتهی به یک اثر زیبا به نام شبهای ایرانی شد(رضازاده شفیق، 16، 23). 2-3-3-4- ویکتور هوگو و حافظ ویکتورهوگو از طلایه داران مکتب رمانتیسم قرن نوزده فرانسه است. توجه او بیشتر به مانوی گری و اندیشه های زرتشتی معطوف بود. هوگو در شرقیات خود به وضعیت ایران دوران خویش می پردازد و در شعری با عنوان شاه ایران به باغ های بهشتی صفویه در ایران و تفیس اشاره می کند. او در این شعر شاعران بزرگ شیراز سعی و حافظ را از یاد نمی برد و آنان را نغمه سرایان جاودانه ایران زمین می داند. در شعر شاه ایران می گوید یک روز بامداد شاه در دست به شبانی سالخورده برمی خورد که پسر جوان و زیبای خویش را در کنار خود دارد می پرسد نامت چیست؟ پیرمرد آوازی را که در حین حرکت در میان گله گوسفندان خود می خواند قطع می کند و می گوید نامم کرم است. در کلبه ای از نی اقامت دارم که زیر تخته سنگی خمیده ساخته شده است. صاحب پسری نیز هستم که دوستش دارم. لاجرم سرخوشم و چون سعی و حافظ نغمه سرایی می کند و فرزندش را می بوسد. هوگو بیش از شاعرانی دیگر با حافظ آشنایی پیدا کرده بود. این آشنایی را هم باید مدیون گوته دانست. حتی هوگو کتاب خود را به تقلید از دیوان غربی– شرقی گوته شرقیات نام نهاد(آزند، 1379، 22). چندان که در سال 1822 یکی از غزب های او را در صدر نخستین چاپ قصاید و غزلیات خود قرار داد. حال دلبا تو گفتنم هوس است سخن دل شنفتنم هوس است و در همان مجموعه به یاد شاعر شیرین سخن شیراز که او را شاعر دلها یاد می کند خطاب به خویشتن چنین سرود: "شاعر کاش در سزمین عباسها و خسرو ها در سرزمین نور و آفتاب و در میان عنبر و عود چشم به جهان گشوده بودی"(رک: آزند، 1379، 18). هوگو چنان تحت تاثیر حافظ قرار گرفته بود که آرزو می کرد در شیراز چشم جهان می گشود. سپس گوهری چند را که از گنجینه بیکران ادبیات شرق برگرفته بود در شرقیات سفینه دیگر خود نهاد. یکی از ان گوهرها همان غزل معروف حافظ است. که در آن خواجه شیراز هر دو شهر سمرقند و بخارا را به خال هندوی یار می بخشد. هوگو نیز به پیروی از او چنین می کند و در عالم خیال کمی هم گشاده دست تر عمل می کند. زیرا که قهرمان داستانش سلطان احمد همه سرزمین های زیر فرمان خود را در اره دل از دست می دهد و افزون بر آن از گردن بند او نیز تسبیح می ساخت(نیکنام، 1367، 67). آنچه هوگو از غزل حافظ ترجمه کرده بود بعدها برادران تارو را تحت تاثیر قرار داد چنان که در داستان های خود حافظ را در جای تروبادورها قرار داده بودند و می سرودند که: "این تو هستی شاعر بیهوده گوی که سمرقند و بخارا پایتخت های مرا این چنین ارزان فروختی آری بخارا را بخشیدم و سمرقند را فروختم تا بوسه ای از لبان یار برچینم در شگفت مشو گر این چنین میکینم"(رک: رابینسون، 1393، 78). تروبادورها شاعران غزل سرا بودند که معشوق را بی نهایت می ستودن، آواز می خواندند و همراه آن چنگ می نواختند. نیز در کتاب شرقیات، شعری می آوردند با نام سلطان احمد که سر فصل این شعر را با چند بیت از حافظ زینت می بخشد(رابینسون، 1393، 78). 3-3-3-4- آندره ژید و حافظ مائده های زمینی مهمترین اثر ادبی آندره ژید است. این کتاب متضمن هشت باب است. باب اول آن با بیت زر از حافظ آغاز می گردد. بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما در این اثر ژید می خواهد احساسات و تمایلات خویش را که بر اثر سرکوب های اجتماعی به خواب فرو رفته است بیدار کند و بر عکس تمام تربیتی را که در روزگاران فراگرفته طرد نماید. آندره ژید از طریق گوته با حافظ آشنا می شود، ترجمه های گوته انگیزه ای بود برای ژید تا او را به جنبش و جهش وادارد. بعد از ترجمه گوته به ترجمه های دیگر رو آورد و از زبانهای آلمانی، فرانسه و انگلیسی درباره شاعران ایرانی، خاصه حافظ به دریافت های تازه ای رسید(رستگار فسایی، 1385، 23). یکی از موادی که توجه ژید را در دیوان حافظ جلب کرد موضوع گناه است. بیت های زیادی در دیوان حافظ یافت می شود که ممکن است شخصیت مانند ژید که احتمالا با مضامین کلامی و فلسفی آشنا نیست گرفتار چند پهلو سخن گفتن حافظ شود: سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست معنی عف و رحمت پروردگار چیست گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باشه و گو گناه من است و بیت های دیگر که موضوع را توجیه می کند. در حقیقت ژید خواسته تا ضمیر خویش را تفسیر کند و شاید همین عدم شناخت او را عصبی کرده که می گوید: "ناتانائل من دیگر به گناه اعتقادی ندارم. با این حال مضامین مشترک در آثار ژید با حافظ می توان یافت که یکی از آنها مضمون مستی است و این خود گویای تاثیرپذیری ژید از حافظ است"(رک: فروهر، 1395، 89). 4-3-4- حافظ در کشورهای انگلیسی زبان نام حافظ در غرب که فقط نام و آوازه خیام توانسته مخصوصا در جهان انگلیسی زبان از او پیشی بگیرد با همه روح ایران گره خورده است. یعنی او نمایند اوج لذت تحریم شده احساسی، لذت شرب حرام و عشقی والا و عرفانی با همه وجودش است. چنین تفکری نمی توانست بر جهان غرب سایه نیافکند و مرزها را در ننوردد. یکی از شخصیتهایی که برای اولین با توانست حافظ را به غرب معرفی کند، سر ویلیام جونز بود. او عاشق و شیفته فرهنگ و ادبیات ایرانی بود به همین دلیل همه عمر خود را بر سر رواج تفکر و فرهنگ ایرانی نهاد(آزند، 1379، 12). 1-4-3-4- سر ویلیام جونز نخستین شاعری که به راستی در دل اروپائیان خانه کرد، حافظ بود. سر ویلیام جونز او را با عباراتی گزیده به مردم انگلستان شناساند. جونز در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرد. زبان فارسی و عربی را در همان روزگار تحصیلش آموخت. او یک ترجمه تفسیری از حافظ به دست داد و آن را نغمه فارسی حافظ نام نهاد. او با کمال فروتنی ابراز امیدواری کرد که ترانه ناقابل او از غزل حافظ مقبول نظر خوانندگان قرار گیرد و به راستی هم چنین شد. ترجمه جونز سبب شد تا خوانندگان و مشتاقان حافظ به ترجمه های او روی بیاورند. در سال 1801 میلادی دست کم پنج ترجمه متقاوت از دیوان حافظ در انگلستان وجود داشت. بدون تردید ویلیام جونز توانست با زحماتی که متحمل شده بود غزل فارسی را در قرن نوزدهم به انگلیسی ها بشناساند. جونز در سال 1791 میلادی در انجمن آسیایی یک سخنرانی مفصل پیرامون شعر عارفانه ایرانیان و هندوان ایراد کرد و در آن به تفصیل از حافظ و مولوی سخن راند. فردریش روکرت یکی از شخصیتهایی بود که تحت تاثیر جونز چندین غزل از حافظ را به زبان آلمانی ترجمه کرد(مشکین نژاد، 1386، 54). 2-4-3-4- قزن نوزده و نفوذ مکتب رمانتیک در قرن نوزدهم مکتب رمانتیک و آثار آن به آمریکا رسید. این مکتب در سال 1840 میلادی به گونه مکتب تعالی گری تغییر شکل یافت. نخستین بار رالف والدو امرسون ترجمه های هامر پورگسشتال، گوته و روکرت از آثار برجسته ایرانی را مورد مطالعه قرار داد و در سال 1847 میلادی طی مقاله ای اعلام کرد: "محقق شاسته، فردی است که آثار اریستوفان یونانی، حافظ ایرانی و رابله فرانسوی را از تاریخ پر ببیند"(رک: غنیمی هلال، 1373، 6). سخنرانی و ترجمه های امرسون سبب شد تا کسانی مانند والت ویتمن و امیلی دیکنس با شعر و تفکر غیرآمریکایی آشنا شوند. امرسون یکی از شخصیت هایی بود که بسیاری از غزلهای حافظ را برای آمریکاییان به زبان انگلیسی ترجمه کرد. البته او برای ترجمه هایش آثار پورگشتال آلمانی را به دقت مورد مطالعه قرار داده بود. غیر از امرسون در انگلیس کسانی بودند که گلچین های ادبی را تدوین کردند. در انگلیس اولین گلچین ادبی مربوط می شد به اوئیز استورت کاستلو که چند غزل از حافظ در آن ترجمه شده بود(لاهوری، 1920، 19). نک کاستلو هر شاعری را به اختضار معرفی کرده و سپس ترجمه شعر او را می آورد. پس از کاستلو، ادوارد هنری پالمر که استاد دانشگاه کمبریج بود یک گلچین ادبی به نام نغمه نی فراهم آورد که ترجمه ای از شعر شاعران ایرانی از جمله حافظ در آن وجود داشت(معین الدین، 1391، 73) ساموئل رابینسون که خود از اهالی اسکاتلند بود چنان تحت تاثیر ترجمه های ویلیام جونز قرار گرفت. با وجودی که زبان فارسی نمی دانست ولی با پیگری و مطالعه مستمر ترجمه های جونزو دیگران توانست ترجمه هایی از شاعران ایرانی از جمله حافظ را در سال 1875 منتشر کند(نیکنام، 1367، 80). از شخصیت های دیگری که به حافظ پرداختند رونالد نیکلسون است. او خلاصه مطالعات و تحقیقات خود را در کتابی به نام درویش منتشر کرد. نیکلسون در این کتاب غیر از اشعار خود چند ترجمه از حافظ آورده است. اشعار او نشانگر تاثیرپذیری عمیق از حافظ است. رابرت بلای از مشهورترین شاعران معاصر آمریکایی است. او هم در یک گلچین ادبی به نام کهنه فروشی دل ترجمه شعر چند اشعار ایرانی را از جمله حافظ می آورد. کلمن بارکس که در افزودن بر شهرت مولانا جلال الدین در جهان انگلیسی زبان از هیچ کوششی دریغ نکرده در کتابی به نام دست شاعری شهرهای پنج شاعر ایرانی از جمله حافظ را ترجمه کرده است. ترجمه او از شعر حافظ سبب رونق نام این شاعر ایرانی در آمریکا گردید(رضازاده شفیق، 16، 21). 3-4-3-4- حافظ در شعر انگلیسی و آمریکایی سدۀ نوزدهم غرب از سده هفدهم با شعر حافظ آشنا شد. اولین ترجمه‌های شعر حافظ به زبان لاتین و پس از آن به آلمانی و انگلیسی روش‌های متفاوتی داشتند. از صدقه ‌سر سیاحانی چون سر تامس هربرت چند شاعر فارسی‌زبان از میانۀ سدۀ هفدهم در غرب نامدار بودند. پیشگامان شرق شناسی نخستین ترجمه‌های شعر حافظ را در غرب (به زبان لاتین) چاپ کردند؛ منینسکی در کتاب زبان شرقی (وین 1680) و تامس هاید استاد خوش‌نام زبان عربی در آکسفورد که در کتاب syntagma dissertationum چاپ‌شده پس از مرگ مؤلف 1768 شعری از حافظ را ترجمه کرد و نخستین مترجم خیام هم بود. نخستین ترجمه غزلی از حافظ به زبان انگلیسی با عنوان یک ترانۀ ایرانی در کتاب دستور زبان فارسی 1771 تألیف سر ویلیام جونز چاپ شد. جونز غزل ترک شیرازی را به دو شیوۀ عروضی و ادبی ترجمه کرد و حاصل کار در سدۀ آینده میان رومانتیک‌ها گل کرد. ترجمۀ جونز الگوی ترجمه‌های بعدی حافظ به زبان انگلیسی شد و در باقی سدۀ هجدهم تنها یک گزیده از حافظ به زبان انگلیسی ترجمه شد(غنیمی هلال، 1373، 34). سده نوزدهم پربارتر بود. چاپ‌های پرشمار (و متنوع) از حافظ در زبان‌های انگلیسی و آلمانی پیدا شدند. مترجمان انگلیسی در مواجهه با شعر حافظ تصورات متفاوتی از حافظ و کاروبارش داشتند. در هندوستان ترجمه‌های زیادی بر سر دست آمدند که غرض اصلی‌شان آموزش زبان به فارسی آموزانی بود که در استخدام دولت بودند. سرهنگ کلارک نخستین ترجمۀ کامل از دیوان (1891) را فراهم کرد. او حافظ را در این ترجمه عارف و صوفی انگاشت اما زبان ترجمه‌اش متأسفانه عفت نداشت و پر از تصرف بیجا و حاشیه‌روی بود و این ویژگی‌ها متن او را دشوارخوان و بیگانه با کیفیت شاعرانۀ حافظ کردند. چند مترجم تصمیم گرفتند حافظ را به نثر برگردانند. اِ. ب. کاول مهم‌ترینشان بود. او عقیده داشت ترجمۀ منظوم حافظ انگاره‌های خشکی را بر شعر تحمیل می‌کند و در نتیجه ترجمه از اسلوب‌های شعری فارسی دور می‌افتد. در سدۀ بعد پیتر اَوری و جان هیث استابز همین الگو را تکرار کردند. در سدۀ نوزدهم مترجمانی وجود داشتند که ترجیح دادند از زبان (به‌قول جونز) «نرم و ملحون اما بی پیرایه» استفاده کنند و بدین طریق خوش‌خوانی و خوش‌لحنی را با هم تلفیق کنند و از میان این دسته یادآوری نام سمیوئل رابینسن و جاستین هانتلی مک کارتی ارزشمند است. بیشتر مترجمان برای ترجمۀ شعر حافظ جانب اسلوب‌های شعر انگلیسی را گرفتند. آنها متأسفانه تلاش کردند از معلومات ادبی و عقاید خویش برای ترجمه استفاده کنند و تبعا در شعر حافظ به عدم تناسب برخوردند و خودشان را واداشتند با تمهیدات افراطی و ترجمۀ آزاد استعارات و زبان حافظ اصل شعر را بهتر کنند. ترجمه‌های هرمان بیکنل و الکساندر راجرز از این سنخ‌اند. اما ترجمۀ ریچارد لو گالیِن از همه پرآوازه‌تر شد. او فارسی نمی‌دانست و به ترجمه‌های کلارک و پاین اعتماد کرد و با خاطری آسوده توضیح داد: "من مسئلۀ گسست منطقی میان ابیات را با انتخاب اشعار کم‌گسست و نیز با اشارات خودم و همچنین با انتخاب و توسع مضامین هر غزل حل کردم." (رک: رابینسون، 1393، 78). لو گالیِن به ‌پیروی از ترجمۀ جونز قالب بندبند را انتخاب و هر بیت را به شش لخت تقسیم کرد. جونز صنایع ادبی شعر حافظ را بی‌محابا دست‌کاری کرد و در نتیجه ترجمه‌اش هم مبتذل بود و هم صفا و شفافیت زبان حافظ را نداشت. افسوس که بیشتر مترجمانی که حافظ را به شکل منظوم به زبان انگلیسی برگردانده‌اند به همین راه رفته‌اند؛ به‌جز گرترود مارگارت بل که هنوز ترجمه‌اش با نام اشعاری از دیوان حافظ (لندن 1897) دقیق‌ترین و شیواترین ترجمه مانده است(رابینسون، 1393، 78). گروه دیگری از مترجمان از جمله آربری و کلنل فرنک رندال قالب رباعی انگلیسی را که قرابت بیشتری با ساختار بیت‌ها در زبان فارسی دارد برای ترجمه استفاده کردند. رندال حتی وحدت قوافی را رعایت کرد. ترجمۀ پیتر اَوری و جان هیث استابز (حافظ شیرازی، لندن 1952) در میان ترجمه‌های شعرگونه اما بی‌قافیه از شعر حافظ، ترجمۀ بهتری است. در ترجمه‌های شعرگونۀ پیشین هیچ بارقه‌ای از بزرگی حافظ وجود نداشت. از سوی دیگر ترجمه‌های والتر لیف، جان پاین و پل اسمیث دقیقا بر پایۀ اوزان عروضی و چینش قوافی شعر حافظ صورت گرفته‌اند. مسعود فرزاد آنگاه که این ترجمه‌ها را «بندبازی ادبی» توصیف کرد پر بی راه نگفت: "در بین اینها فقط ترجمۀ والتر لیف مایۀ سرافکندگی نیست." (رک: نیازکرمانی، 1362، 611). در میان ترجمه‌های شعر حافظ، ترجمه‌های خلاقانه روح و فضای حافظ را بیشتر از ترجمه‌های وفادارانۀ ادبی منتقل می‌کنند و این ترجمه‌ها تصنیف شاعرانی برجسته هستند از جمله الیزابث بریجز و بازیل بانتینگ. علاقه به سنت شعر صوفیانه فارسی در سدۀ بیستم دوباره بالا گرفته است به‌ویژه در آمریکا؛ هرچند متأسفانه محصولات این علاقۀ مجدد اغلب چندان رضایت‌بخش نیستند. تامس کرو، مایکل بویلن، دنیل لندینسکی و شاعران مشابه دیگر ترجمه‌هایی چاپ کرده‌اند که به‌جای پاس داشت زبان وجدآمیز شاعر بزرگ قرن هشتم ایران پاس داشت اصطلاحات معنوی آمریکایی در سدۀ بیستم میلادی هستند. لندینسکی نمونۀ اعلای این شیوه است. زبان و استعارات شاعرانه چنان به افراط دستخوش تغییر شده که اغلب چنین می‌نماید که حافظ به شاعر دیگری بدل گشته است. البته در این دسته از مترجمان بعضی استثنائات وجود دارد. مثلا در ترجمۀ الیزابث گری جونیور ایران‌شناسی که در هاروارد با رابرت لاول همکاری کرد قطعاتی ساده و خواندنی وجود دارد که بویی از حس عرفانی حافظ را با خود دارند هرچند شاید از قدرت شاعری حافظ در این ترجمه نشانی نیست. همکاری لنرد لوئیزن تصوف ‌پژوه و شاعر آمریکایی رابرت بلای از تازه‌ترین ترجمه‌هاست؛ در این کار با ترجمۀ شعر رمزآمیز حافظ با کمک اصطلاحات معاصر آمریکایی و یک فصل پر معلومات به‌ همراه شرح نمادها و سنت‌های پیچیدۀ عرفانی شعر فارسی و به‌ویژه شعر حافظ روبه‌رو هستیم(يونگ كارل گوستاو، 1352، 45). سؤال همیشگی چه در فهم و چه در ترجمۀ شعر حافظ این است که آیا این شعرها حاکی از عشق جسمانی هستند یا حاکی از آرزوی وصال معشوق ازلی؟ بعضی از منتقدان مدرن از جمله بشیری شعر حافظ را در بستری آکنده از فلسفۀ صوفیانه تفسیر می‌کنند؛ دیگران از جمله رِدِر (مانند گرترود بل) فکر می‌کنند حافظ فقط یک غزل‌ساز جسمانی است. ویژگی چند وجهی شعر حافظ تقریبا از نگاه همۀ مترجمان پنهان مانده و اکثر ترجمه‌ها به همین دلیل مخدوش هستند؛ ترجمه‌های انگلیسی شعر حافظ به‌جز چند استثناء به‌ندرت توانسته‌اند از عهدۀ انتقال قدرت زبان حافظ بربیایند یا ارزش‌های حقیقی یک شاعر بسیار بزرگ را از نو بیافرینند(رضازاده شفیق، 16، 65). ترجمه حتی اگر کم‌مایه باشد همیشه نقش مهمی در تجدید نیروی ادبیات و شعر ملت‌ها و زبان‌های دیگر داشته است. دوران جنبش رومانتیک چه در اروپا و چه در آمریکا شاهد انقلابی ادبی بود که شرق‌گرایی سلسله‌جنبانش بود اما "باید به‌یاد داشته باشیم که شیفتگی به جهان شرقی ضرورتا با ستایش ادبیات کلاسیک غربی تضاد نداشت. این دو ادبیات غالبا با هم توأم بودند و این یکی از پیچیدگی‌های ذائقۀ دوران رومانتیک است." (رک: زرین کوب، 1356، 3). فُن‌ هامر پورگشتال ترجمۀ دیوان حافظ را در آلمان چاپ کرد و این کتاب فورا چشم گوته را گرفت و گوته به عرفان حافظ دلبسته شد و دیوان شرقی-غربی (1891) را برپایه آثار حافظ تصنیف کرد. ترجمۀ آلمانی فُن هامر پورگشتال و کتاب گوته در عهد خودشان در سوی دیگر اقیانوس اطلس بر شاعران اهل استعلا از جمله امرسون و پس از او بر آلفرد لرد تنیسون جلیل‌القدر اثری بزرگ نهاد. شعر حافظ به شیوه‌های گوناگون فهمیده شد. سر ویلیام جونز آگاهانه حافظ را شاعری جسمانی معرفی و او را با آناکرئون مقایسه کرد(زرین کوب، 1356، 3). بسیاری از رومانتیک‌ها نوشته‌های ویلیام جونز را خواندند؛ هم بایرون و هم شلی مجموعه آثار او را داشتند. جونز در مقاله‌های فراوانش دربارۀ ادبیات فارسی برای روشن کردن سخن مکررا به شعر حافظ استناد کرده است. او مقالۀ درباره شعر عرفانی هندوها و ایرانی  ها را با این عبارات آغاز کرد: "دلسپردگی تمثیلی و آتشین یا عشق سوزان ارواح نسبت به خالق کریمشان از زمان‌های خیلی دور در آسیا رواج داشته است؛ به‌ویژه در میان متألهین ایرانی، صوفیان قدیم و جدید. ... و الهیات متعالی و شاعرانه‌ای که از خلال آثار پژوهندگان قدیم می‌درخشد در عقاید متألهین باستان ریشه دارد."(رک: فروهر، 1395، 89). جونز توضیح می دهد که "این بند... فقط با الاهیات عرفانی صوفیان و یوگی‌ها مغایرت دارد، همان‌طورکه گل‌ها و میوه‌های اروپا در مزه و رنگ با گل‌ها و میوه‌های آسیا تفاوت دارند یا همان‌طورکه فصاحت در اروپا چیزی و در آسیا چیز دیگری است: "یک مضمون که از نظر شاعرانه ارزش واحدی دارد ممکن است یا به شکل چکامه‌های اسپنسر در باب عشق و حسن الاهی در بیاید یا به سبکی متعالی‌تر و با آب‌وتاب بیشتر به شکل اشعار حافظ و جایادیوا، به شکل تواجد مثنوی و یا رمز و راز بهگود گیتا."(رک: زرین کوب، 1356، 44). جونز برای مؤکد کردن تشابهات میان آرمان‌های عرفان شرقی و غربی به جملاتی از نکر استناد می‌کند. برای رعایت اختصار فشرده‌ای از جملات نکر را نقل می کنیم. آن‌گونه که جونز گفته نکر در هنگام بحث از انسان به این نکته پرداخته که "انسان‌ها خودشان را تجلی وجود بی‌کران الاهی می‌دانند که منبع و علت همه چیزهاست... و در همه ارکان طبیعت به شکل وجود ازلی رسوخ دارد." (زرین کوب، 1356، 13). سپس نکر توضیح داده که: "وقتی ما به جستجوی انگیزه خداوند در اعطای وجود برمی‌خیزیم: انگیزه را در کرامت می‌یابیم و اگر بخواهیم با صراحت بیشتری سخن بگوییم در آن حسن ازلی که مقدم بر همۀ ازمنه و همۀ آفرینش است ... شاید تصور کنیم عشق دلربا و متعالی، درخشان‌ترین زیور سرشت ما همان عهد رمزآمیزی است که برای استوار کردن آن امیدها بر ذمۀ انسان نهاده شده؛ زیرا عشق با جدا کردن ما از خودمان و با حرکت دادن ما به فراسوی محدودیت‌های وجودمان گام نخستی ست که برای رسیدن به سعادت جاودانه بر می‌داریم."(نیازکرمانی، 1362، 19). سپس جونز این دو نقل‌قول را با خطوط اصلی عرفان شرقی مقایسه می‌کند: "اگر این دو نقل‌قول را به سنسکریت و فارسی ترجمه کنیم شکی ندارم که عرفای هندو و صوفیان این جملات را چکیدۀ عقاید کلی خودشان خواهند دانست؛ زیرا هر دو گروه عقیده دارند که جان‌های آدمیان از حیث درجه متفاوت‌اند اما همه از یک جنس و برگرفته از روح الاهی هستند... و روح خداوند در تمام ذرات کیهان جریان دارد... و کرامت مطلق، حقیقت مطلق و حسن مطلق تنها از آن خداوند است و تنها عشق حقیقی و واقعی عشق خداوند است ... و کرامت متعالی خداوند سعادت و راه رسیدن بدان را از ازل تا به ابد به انسان ارزانی کرده و انسان فقط با نشکستن عهد ازلی میان خویش و خالقش می‌تواند به سعادت برسد و هیچ چیزی وجود مطلق و نیالوده ندارد مگر ذهن و روح ... و ما باید منحصرا به خداوند بپیوندیم، زیرا همان‌گونه که ما در او وجود داریم او هم در ما وجود دارد و ما در این هجران جان‌گزایی که دچارش هستیم باید حسن ملکوتی و میثاق ازلی را به‌یاد داشته باشیم و نواهای دلنشین، نسیم دل‌انگیز و گل‌های رنگارنگ یاد خاطرۀ ازلی ما را بر می‌انگیزند و حافظۀ فراموش‌کار ما را تازه می کنند ... از این اصولی که گفتم هزار استعاره و هزار تمثیل شاعرانی می‌خیزد و اشعار عرفانی فارسی از این معانی لبریز است"(رک: ریاحی، 1374، 67). شرح مفصل جونز درباره اندیشه‌های مرکزی تصوف به‌ویژه هنگامی که به میثاق ازلی خداوند و انسان مخلوق می‌رسد بسیار چشمگیر است. سپس جونز حافظ را شاعر عرفانی معرفی می‌کند و می‌نویسد: "پس از آن که سوداهای جوانی حافظ فروکش کرد احتمالا ذهنش به‌سمت آن گرایش‌های مذهبی میل کرد که در آثارش نمایان است چون هیچ تردیدی وجود ندارد ابیاتی که پس از این از میان شعرهای مختلف او نقل خواهیم کرد به الاهیات عرفانی صوفیان اشاره دارد." (نیازکرمانی، 1362، 23). جونز در صفحات بعد 22 دوبیتی از حافظ را ترجمه کرده است. شماری از شاعران رومانتیک مطالعات پر‌دامنه و مشتاقانه‌ای در ادبیات شرقی داشتند. آنها به‌جز ترجمه‌های جونز به ترجمه‌های قدیمی‌تری هم دسترسی داشتند چه از خلال کتاب‌هایی که منحصرا دربارۀ حافظ نوشته شده بودند و چه از طریق ترجمه‌هایی که در مقالات و سفرنامه‌ها پراکنده بود. لرد بایرون در روزگار خود تنها شاعری بود که طی سیاحت‌هایش در سرزمین‌های خاوری مشاهدات دست‌اول از صوفیان به‌چنگ آورد. او شاید تنها شاعر رومانتیکی باشد که در اشعارش از «هزار استعاره و هزار تمثیل شاعرانه» استفاده کرد(نیازکرمانی، 1362، 121). امرسون مانند شلی با کلیسای ارتدوکس دشمن بود و در اندیشه‌های استعلاگرایانه‌اش که مانند شلی پرورده فیلسوفان آلمانی بود تلاش کرد به یک روح جهانی دست پیدا کند. پژواک نوشته‌های شلی در باب عشق در مقالۀ امرسون دربارۀ عشق به گوش می‌آید. خیلی جالب است که امرسون در سرلوحه مقاله‌اش این جملات را از قرآن نقل کرده است که: "من گنجی پنهان بودم و پرتوی سوزانندۀ نور من آشکاره‌ام کرد." این جمله هستۀ مرکزی تصوف است. امرسون در روزگار نوجوانی ترجمۀ جونز از حافظ را خوانده بود. او بعدها به دیوان ترجمه فُن هامر پورگشتال برخورد و برای ترجمۀ حافظ به انگلیسی از آلمانی طبع خویش را آزمود. در دفتر یادداشت‌های امرسون ترجمه‌های ناقص و کاملی از شعرهای حافظ وجود دارد. مقالۀ او با نام شعر ایرانی پر از ارجاع به حافظ است. امرسون نوشته: "حافظ شاهزادۀ شاعران ایرانی است و بصیرت عارفانه‌ای در کنار موهبت‌های شاعرانۀ شگفت‌انگیز او هست که سبب می‌شود در قیاس با پیندار، آناکرئون، هوراس و برنز گاهی آثار او واجد نگاه ژرف تری به طبیعت باشد." (رک: رستگار فسايي، 1385، 34). امرسون در یکی از دفترچه‌های روزانه‌اش نوشته: "در حافظ ویژگی رستگاری خردمندانه‌ای هست که در روان خواننده نیز بیدار می‌شود؛ هیچ چیزی او را متوقف نمی‌کند. او به تجربیاتی بی‌پروا و محال‌اندیشانه دست می‌زند. او از نام نمی‌هراسد و یا از مذهب. او از هیچ چیز نمی‌ترسد. او بسیار دوراندیش است او... پشت چیزها را می‌بیند. او انسانی است که من آرزو دارم ببینم؛ انسانی که آرزو دارم باشم."(رک: رستگار فسايي، 1385، 34). ظاهرا حافظ سنگ محک امرسون است؛ شعر او شعری است که می‌تواند «روان خواننده را به جنون شاعرانه دچار کند.» همین جنون شاعرانه امرسون را به ترجمۀ شعرهای حافظ برانگیخت و سبب شد او از تمثیلات شاعران ایرانی در شعرش استفاده کند. ساقی‌نامه نخستین ترجمۀ کامل امرسون از شعر حافظ بود. او در حین ترجمه شیفتۀ تصویر شراب و ساقی شد. شراب در سنت صوفیانه نماد سرمستی معنوی و ساقی نماد باده‌گسار ازلی و مرشد روحانی است. این تصاویر و معانی ضمنی آنها بعدا در دو شعر با نام باکوس70  منعکس شدند. یکی از این شعرها کامل و دیگری ناقص است. تأثیر حافظ در هر دو شعر آشکار است. یوحانن71 شرح روشنگری دربارۀ باکوس ناقص نوشته است(غلامی جلیسه، 1392، 14). امرسون بی‌تردید به نمادپردازی عارفانه شراب آگاه بوده هر چند در این شعر رب‌النوع یونانی شراب به‌جای ساقی حافظ نشسته شراب در این شعر محصول درخت نیست؛ بلکه شرابی حقیقی است که برگ‌های پهناور و پیچه‌های تاکش بر تپه سیمگون آسمان روییده و مانند شراب حافظ که جان را جوان و تازه می‌کند شرابی‌ست کیهانی. دستاورد دیگر امرسون این است که در این شعر مانند خیلی از شعرهای دیگرش موفق شده نظریه خودش را درباره طبیعت ثبت کند. این نظریه همان نظریه شاعران رومانتیک در هر دو سوی اقیانوس اطلس است(معین الدین، 1391، 77) در سدۀ نوزدهم چیزی از محبوبیت حافظ کاسته نشد. در شعر تنیسون می‌توان تأثیر قدرتمند حافظ را مشاهده کرد. تنیسون تلاش کرد زبان فارسی را یاد بگیرد تا بتواند شعر حافظ را بخواند. او دو استاد نامدار داشت: ادوارد فیتزجرالد و پروفسور ا. ب. کاول. این سه نفر با هم رفیق بودند و من در جای دیگری روابط ادبی این سه نفر را نشان داده‌ام(فروهر، 1395، 89). باز هم آشنایی تنیسون با شعر حافظ از طریق آثار سر ویلیام جونز بود و او با راهنمایی فیتزجرالد کمی فارسی یاد گرفت. تقریبا می‌توان مطمئن بود تنیسون با اثر ثولاک به نام تصوف (برلین 1821) آشنا بود و به‌ احتمال زیاد این کتاب را خوانده بود چون فیتزجرالد هنگامی که داشت آماده می شد سلامان و ابسال جامی را ترجمه کند یک نسخه از این کتاب را به ‌دست آورده بود. تنیسون به آثار گوته هم علاقه داشت و دیوان شرقی– غربی را خوانده بود. علاوه بر این در آن روزها عموم مردم به ترجمه‌های فراوان شعر حافظ دسترسی داشتند از جمله به ترجمه‌ها و مقاله‌های کاول. به این ترتیب آدم پر اشتیاقی چون تنیسون منابع گسترده‌ای برای شناخت حافظ داشت. شناخت او از زبان رمزی و شهوانی حافظ بازتاب گسترده‌ای در شعرش دارد(يونگ كارل گوستاو، 1352، 56). 5-4-3-4- امرسون امرسون در سال 1803 میلادی در بوستون از ایالت ماساچوست چشم به جهان هستی گشود. هم شاعر بود و هم خطیب. مکتب تعالی گرایی را بنیاد نهاد. او در هاروارد درس خواند و کشیش کلیسای بوستن شد. پس از مدتی از این لباس بیرون آمد. به انگلستان سفر کرد و تحت تاثیر شاعران رمانتیک قرار گرفت. در سال 1836 خلاصه افکار خود را تحت عنوان طبیعت به چاپ رساند. امرسون با توجه به درون مایه های مکتب تعالی گرایی توانست با ادبیات ایران خاصه حافظ ارتباط عمیقی برقرار نماید. این ارتباط و اظهارات او پیرامون حافظ وی را در ردیف گوته، تنیسون و فیتزجرالد قرار داد. ارمسون در حقیقت به یک ارتباط فلسفی بین خود و ادبیات ایران خاصه حافظ دست یازید. از سن چهل سالگی به مدت پانزده سال شعر ایران منبع اصلی الهام شاعرانه او بود. به همین دلیل است که از حافظ 700 بیت فارسی را ترجمه کرده ولی قابل ذکر است که ترجمه های که ترجمه های فون هامر بر کار او بسیار تاثیرگذار بوده است. دلیل آن هم روشن است. بسیاری از نام ها با نامهایی که در آثار هامر است دارای املایی همگون هستند. برای مقال واژه مجنون با همین املا هم در آثار هامر و هم در کارهای امرسون مشهود است. پس از همین مطالعات بود که امرسون در سال 1847 دو گزیده دیگر فراهم آورد که در یکی از آنها بیش ترین اشعار از دیوان حافظ انتخاب و ترجمه شده بود(پیترسون، 1394، 33). امرسون در سال 1845 برای بار دیگر چند غزل از حافظ را ترجمه کرد و در مجموعه ای با نام ناقوس آزادی توسط دوستان آزادی منتشر کرد. در سال 1858 مقاله ای برای ماهنامه آتلانتیک درباره ادبیات فارسی نوشت. گرچه مقاله پیرامون فردوسی بود ولی بیشترین سخن امرسون در ان پیرامون حافظ دور می زد(ریاحی، 1374، 67). 6-4-3-4- چاپ های حافظ در اروپا به زبان فارسی نخستین چاپ اروپایی دیوان حافظ به زبان فارسی در سال 1854 در لایپسیک بود. دومین اثر توسط هرمن براخوس انتشار یافت. جلد اول این کتاب شامل مقدمه ای به زبان آلمانی درباره حافظ و دیوان و 80 غزل حافظ به زبان فارسی و جلد دوم شامل بقیه غزل های حافظ بود. در فاصله بین 1854 و 1864 در شهر وین نسخه کامل تری از دیوان حافظ در سه جلد چاپ کرد که علاوه بر متن فارسی غزلیات ترجمه شده آنها را به شعر آلمانی ضمیمه داشت. در سال 1881 در کلکته چاپ فارسی و انگلیسی دیوان حافظ توسط جرت میجور از روی دو نسخه خطی قدیمی بدون تاریخ انتشار یافت که 44 غزل از چاپ های سابق فارسی حافظ در هندوستان زیادتر داشت(مشکین نژاد، 1386، 32). 5-3-4- حافظ و ایتالیا زمانی که پیِترو دلّا واله (1586-1652م/994-1062ق) جهانگردِ رُمی در 1626م/1035ق، از سفر ده‌سالۀ خویش به ایران و خاورزمین به بارگاه پاپ اوربانوس هشتم در رم بازگشت، در یکی از محافل فاضلان آن دوران، ترجمۀ ایتالیاییِ چند شعر از سروده‌های یک نابغۀ شرقی، یعنی حافظ را ــ کـه هنوز شناخته نشده بود ــ خواند و هنر آن شاعر را بـا سبک غنـاییِ ویرژیل مقایسه کرد. گمان می‌رود این نخستین بار بوده که غزلیات حافظ شیرازی در اروپا قرائت شده است(مشکین نژاد، 1386، 55). متأسفانه ترجمه‌های واله به ما نرسیده، اما این اسنادِ از دست ‌رفته نخستین پایه‌های آشنایی فرخندۀ غرب با دنیای شعر حافظ بوده است. شیمل، خاورشناس مشهور آلمانی، دربارۀ این شخصیت بزرگ ایتالیایی نوشته است: در1650م بود که در اروپا، دربارۀ حافظ سخن گفته شد و همان زمان بود که پیترو دلا واله در سفرنامۀ خود ذکری از حافظ به میان آورد(ریاحی، 1374، 67). سفرنامۀ واله بین سالهای 1650-1663م/1060-1073ق، در رم به چاپ رسید و در کوتاه‌ زمانی به زبانهای مختلف اروپایی چون فرانسه، انگلیسی، آلمانی و حتى هلندی برگردانده شد(غلامی جلیسه، 1392، 19). سفرنامۀ واله بر ادیبان و خاورشناسان سده‌های 17- 19م/11-13ق چنان تأثیر عمیقی بر جای گذاشت، که می‌توان ادعا کرد شناختی که گوته، ر. والدو امرسن، و سر ویلیام جونز از حافظ داشتند، مدیون یادداشتهای این جهانگرد ایتالیایی دربارۀ خواجه بوده است. گفتنی است تصویری ‌که واله از حافظ ارائه می‌کند نیز، از نظر جایگاه خاص شعر در جامعۀ ایرانی، دارای جنبه‌های زیباشناختی و انسان‌شناختی بسیار جالبی است(مشکین نژاد، 1386، 33). مقایسۀ سبک حافظ با سبک پترارک را واله آغاز کرد، اما حتى امروز هم مترجمان ایتالیاییِ دیوان حافظ، همواره به آثار این پایه‌گذار معیار غزلواره مراجعه می‌کنند. همان‌طور که خوانندۀ فارسی زبان احساس می‌کند که کمدی الهی دانته تمثیلی وابسته به سنت عرفان ایران زمین (از ارداویرازنامه تا مثنوی مولوی) است، ادیبان ایتالیایی نیز، به‌طورکلی، حافظ را بخشی از سنت غنایی خود می‌دانند. از این‌رو، اگر ترجمه‌های ایتالیایی دیوان حافظ را با ترجمه‌هایی که در20 سال اخیر در کشورهای دیگر و به زبانهای مختلف انجام گرفته است، مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که مترجمان ایتالیایی همیشه سعی کرده‌اند متن دیوان حافظ را به‌‌گونه‌ای شاعرانه برگردان کنند تا نتیجۀ کارشان بتواند با متـن فارسی، نوعـی برابریِ ادبـی داشته باشد. طی 4 سدۀ گذشته، بیشتر ایران‌شناسان ایتالیایی خواجۀ شیراز را فرانچسکو پترارکِ ایران دانسته‌اند، اینکه از دیرباز ایتالیایی ها تجلی هویت فرهنگیِ خویش را وابسته به سرودن شعر دانسته‌اند، واقعیتی است که می‌تواند از دلایل استقبال بی‌نظیر از غزلیات حافظ در سرزمین دانته باشد(مشکین نژاد، 1386، 8). حافظ‌پژوهی ایتالیایی، در قیاس با مطالعات حافظ‌شناسی جهانی، به دو دلیل اصلی از جایگاه برجسته‌ای برخوردار است: از یک سو، جهانگرد رمی، پیترو دلا واله نخستین کسی بوده که گزیده‌ای از اشعار حافظ را به یک زبان اروپایی برگردانده است؛ از سوی دیگر، امروز خوانندۀ شعر دوستِ ایتالیایی به 3 ترجمۀ مختلف دیوان حافظ دسترسی دارد(رستگار فسایی، 1385، 21). پیترو دلا واله در نامه‌ای که در اوایل ژوئیۀ 1622 / رمضان 1031 از شیراز نوشته، چنین آورده است: "در نخستین روز ماه ژوئیه، کمی دورتر از خانه‌ای که در آن اقامت کرده بودیم، قدم زدم و به سمت چپ جادۀ بلند و زیبایی که به مرکز شهر می‌رسید، پیچیدم تا آرامگاه خواجه حافظ، شاعر معروف ایرانی را زیارت کنم. سراسر دیوان این شاعر شامل اشعار غنایی است که می‌توان آنها را با قطعات لاتینی و غزلواره‌های توسکانی مقایسه کرد. این سروده‌ها در ایران بسیار دلپسند است و آنها را مانند سروده‌های پترارک در کشور ما، همه می‌خوانند و در دست خاص و عـام است" آن‌گاه، پس از شرح بنای آرامگاه حافظ می‌نویسد: من به سبب مهری که به شاعران می‌ورزم در آرامگاه حافظ 4 مصرع شعر ناموزون و بالبداهه به زبان ایتالیایی، به رسم یادبود گفتم و در آن به غزلهای او اشاره کردم: "حافظ شاعر بزرگ در این گور / استخوانهای فناپذیرش را / و در هزار ورق نام خود را / با هنر نوشت و باقی گـذاشت"(رک: يونگ كارل گوستاو، 1352، 33). در سدۀ 18م/12ق، به سبب انحطاط فرهنگیِ ناشی از اشغال ایتالیا توسط قدرتهای خارجی، سنت ایران‌شناسی ایتالیایی ــ که با واله آغاز شده، سپس به اوج خود رسیده و بر محیط ادبیِ کشورهای دیگر تأثیر گذاشته بود ــ رو به زوال نهاد. از این‌رو، شهرت حافظ در ایتالیا رو به کاهش رفت و این کشور برخلاف کشورهایی چون فرانسه و آلمان ــ که ادیبان آنها از ادبیات شرقی به عنوان منبعی الهام‌بخش برای تجدید آفاق شعر خود استفاده می‌کردند ــ دچار نوعی واپس‌گرایی فرهنگی شد و در مدت چند دهه، متون خارجیِ تازه ترجمه‌شده را نادیده گرفت. از این‌رو، تنها نمونه‌هایی اندک از ترجمه‌های غزلیات حافظ در این دوره یافت می‌شود. این ترجمه‌ها بر اساس متونی است که پیش‌تر، از انگلیسی برگردانده شده است. نخستین سندی که در آن، شعر حافظ با ترجمۀ ایتالیایی دیده می‌شود، نقدی است به قلم نویسنده‌ای گمنام بر ترجمۀ انگلیسی جان نات از اشعار حافظ (1787م) که در نشریۀ «روزنامۀ ادیبان» در 1788م/ 1202ق در شهر پیزا به چاپ رسیده است. این منتقد در نشریۀ یادشده گزارشی از کتاب جان نات مشتمل بر ترجمۀ 17 غزل از حافظ همراه با مقدمه و شرح حال خواجه و 4 غزل برگردان از انگلیسی به دست می‌دهد. در متن گزارش آمده است که "در غزلهای حافظ بیشترِ مطالب طرب‌انگیز است و در آنها عیش و نوش شاعر یونان باستان آناکرئون می‌درخشد، به‌طوری‌که هردو در یکدیگر بازتاب می‌یابند؛ چرا که بیشتر برای دل نوشته شده‌اند تا برای عقل"(رک: رستگار فسايي، 1385، 34). او پس از این مقایسه، از مترجم انگلیسی دیوان ــ جان نات ــ انتقاد می‌کند که ترجمه‌ای سطحی ازکلام عمیق حافظ به‌دست می‌دهد، تا با زیبا‌یی‌شناسی شعر انگلیسی انطباق یابد. وی همچنین به نخستین نظریۀ منتشرشده در ایتالیا دربارۀ قابل ترجمه بودن شعر حافظ پرداخته است و می‌گوید: "برای برگرداندن یک غزل به ایتالیایی باید از نوآوریهایی استفاده کنیم که آن فرهنگ خارجی (فرهنگی که غزلِ ترجمه‌شده بدان تعلق دارد) از لحاظ ادبی برای ما فراهم می‌کند، تا بتوانیم هم در متن و هم در حاشیه توجه خواننده را جلب کنیم"(رک: معین الدین، 1391، 20). در دوره‌ای که همۀ کوشش مترجمان این بود که متن خارجی را در ساختار ادبی خود بگنجانند و بر مبنای معیار کلاسیک، آن را «رام» کنند، منتقدِ یاد شده، پیشنهادی جدید و نوآورانه ارائه کرد. او بیان داشت که متن ترجمه‌شده باید ویژگیهای زیباشناختی متن اصلی را قابل لمس سازد. این نظریه که ترجمه وسیله‌ای است برای تغییر دادن فضای زیبایی‌شناختی یک محیط ادبی، پس از چندسال، از زمانی رواج یافت که گوته، در «دیوان غربی ـ شرقی»، تحت تأثیر آشنایی با دنیای حافظ، سبک شعری خویش را تغییری بنیادین داد. خواننده با تأمل در نخستین ترجمه‌های شعر حافظ به ایتالیایی احساس می‌کند که این متن بیرون از ساختار سنت ادبی ایتالیایی قرار می‌گیرد. همۀ غزلیاتی که منتقد در این مقاله انتخاب و ترجمه کرده است، فاقد جنبه‌های عرفانی است و تنها نمایندۀ سبک غنایی و طبیعت‌محور حافظ است(ریاحی، 1374، 67). پس از این تجربۀ از یاد رفته، فرصتی مناسب برای پایه‌گذاری علمی حافظ‌شناسی در ایتالیا در دورۀ پادشاهی پیمون ساردنی (1847-1861م/1263-1277ق) فراهم آمد. تورن ــ پایتخت سلطنتی کـه راهی بـه سوی استقلال و اتحـاد ایتالیا گشود ــ یک ده بود که بعدها یکی از مهم‌ترین مراکز فرهنگی اروپا شد. در همان‌جا بود که ایتالوپیتتسی (1849-1920م/1265- 1338ق) در 1888م استاد زبان و ادبیات فارسی شد و خوانندگان ایتالیایی را به عالم ادبیات فارسی دعوت کرد(عرب، 1394، 67). پیتتسی که بین سالهای 1866 و 1888م تمامی شاهنامه را به زیباترین شکل، در قالب 11 هجایی ایتالیایی ترجمه کرده بود، در 1894م/1312ق برای نخستین بار «تاریخ شعر فارسی» را به زبان ایتالیایی در دو جلد به چاپ رساند. این اثر شامل شرح احوال 120 شاعر فـارسی‌زبان همراه بـا ترجمۀ بیش از 400 شعـر است(رستگار فسایی، 1385، 43). این تاریخ ادبی به تمامی دانشمندان تقدیم شده است «تا بر ارتباطها و همانندیهای میان شعر فارسی و شعر اروپایی قرون وسطى تأمل کنند». نویسنده جلد اول این اثر را به گزارشی کامل و پر از اطلاعات دربارۀ شعر غنایی و عرفانی اختصاص داده است. او در فصل چهارم کتاب به شرح زندگی حافظ پرداخته، و مسئله‌ای را که سالها دربارۀ شعر خواجه مطرح بود، به‌طور مفصل و با دیدگاهی شخصی ارائه کرده است: «اخیراً مسئلۀ بحث‌انگیزی در مورد معنی واقعی شعر حافظ در گرفته که هنوز حل نشده است. بحث بر سر این است که محتوای اشعار وی مجازی است یا حقیقی؟ وجد عاشقانه‌اش محبتی زمینی است، یا عشقی الهی در عالی‌ترین مرتبۀ خود؟ شاید زندگی فانی چیزی غیر از این نباشد: تصویری از روح که همۀ قید و بندهای سفلی را می‌گشاید تا خود را در لذت وصف‌ناپذیر فنای خویش آزاد سازد. پیتتسی می‌نویسد: "پس از درگذشت حافظ، شارحان در مشرق‌زمین از اشعار حافظ تأویلهایی به دست دادند که روح حافظ از آنها بی‌خبر بود" او بعد از این یادداشتها، مدعی می‌شود که بهترین شرح بر دیوان حافظ، شرح سودی است، چون سخنان بی‌ربطِ عرفان‌پردازانِ افراطی را به استهزا گرفته، و حقیقتِ شعر حافظ را روشن کرده است(رک: رستگار فسايي، 135، 56). ایتالو پیتتسی ادامه می‌دهد: "حقیقت این است که شعر حافظ به موجود رمزآمیزی می‌ماند که هرچه بیشتر به آن نزدیک شویم، آن را متناقض‌تر و مبهم‌تر می‌یابیم. در اروپا به محض اینکه دیوان حافظ معروف شد، همۀ شرق‌شناسان بی‌آنکه ابهامات و دوگانگی های کلام حافظ را درن ظر بگیرند، متفق‌القول عقیده داشتند که معنی شعر حافظ تنها مجازی و زمینی است. با اینکه ما نیز فکر می‌کنیم که غزلهای حافظ عرفانی نیست، برآنیم که فطرت حافظ فطرتی شرقی، یعنی مشتاق و هیجان‌پذیر بوده است، حافظ آن‌چنان عاشق زیبایی بود که حسن مادی را با حس روحی در شیفتگی شورانگیزی درهم‌آمیخته بود. آشفتگی و تناقض‌نمایی افکارش ناشی از حالتی درونی و سرگشتگی‌ای است که در آن روح نیز از اندیشه و اعمال خویش آگاه نیست و به جریان تند و شتابانِ تصاویری که پشت سر هم شکل می‌گیرند، می‌پردازد. همین حالت نیز بر گوته ــ زمانی که بخش پایانی فاوست را با آن فضای تیره و مبهم می‌نوشت ــ غالب شده بود. شعر حافظ همین است و همیشه همۀ تأویلها را خواهد پذیرفت"(رک: معین الدین، 1391، 64) در اواخر سدۀ 19م/13ق، راه یافتن ادبیات شرقی به مباحث ادبی ایتالیایی ها باعث شد که ایران‌شناسانی مانند ایتالو پیتتسی مخاطبان خود را در میان خوانندگان معمولی شعر ــ و نه لزوماً تنها در میان متخصصان صاحب‌نظر ــ پیدا کنند. در احوالی که نیروی تأثیرگذار میراث ادبی کلاسیک شاعران یونانی و رومی بر نویسندگان زنده، رو به زوال می‌رفت، تازگی حضورِ گویندگان فـارسی‌‌زبـان سده‌های میـانی ــ که تازه به ‌واسطۀ ترجمۀ اشعـارشان وارد میـدان فرهنـگی ایتالیایی شده بودند ــ همچون صدایی زنده تعبیر شد(عرب، 1394، 67). همان‌طور که از یادداشتهای هیجان آلود ایتالو پیتتسی برمی‌آید، در آن دوره، گفت‌وگو دربارۀ واقعیت شعر حافظ مسئله‌ای بود که از محدودۀ بحث منحصر به گفتار علمی خارج می‌شد و به دیدگاهی کلی در مورد معنی شعر و خلقت هنری نزدیک می‌گردید. به‌عنوان مثال، حافظ و گوته هم‌عصر دیده می‌شدند و در نظر خوانندگان اشعار آنان، قدرت شاعری هر دو از منبعی یگانه الهام می‌گرفت(يونگ كارل گوستاو، 1352، 12). ایتالو پیتتسی در کتابش، فصل مربوط به حافظ را با ترجمۀ 15 غزل، 4 قطعه، 16 رباعی، همراه با «ساقی‌نامه» به پایان رسانده است. در این کار انگیزۀ ادبی وی چنان بود که ترجمه‌هایش از زیباترین نمونه‌های شعر غنایی ایتالیایی آن دوره به حساب می‌آید؛ تا آنجا که جوزوئه کاردوتچی، برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات در 1906م، اظهار داشت که «ابیات ترجمه‌های پیتتسی با نوایی غنایی، بلند و عالی از سبکی مطابق با معیار مکتب کلاسیک که فاقد گسستگیها ست، برخوردار است»(ریاحی، 1374، 67). در ادامۀ بحث، به الساندرو باوزانی (1921- 1988م/1300-1367ش) نابغۀ شرق‌شناسی ایتالیایی می‌رسیم. او مؤلف شاهکاری علمی است که «تاریخ ادبیات فارسی» نام دارد. این اثر از این جهت اهمیت دارد که در آن، برای نخستین بار قالبهای متنوع نظم و نثر، از قصیده، غزل، مثنوی و رباعی، بر مبنای فرایند شکل‌گیری تاریخی هر یک مورد تحلیل قرارگرفته‌اند(کربن، 1381، 54). از ویژگیهای «تاریخ ادبیات فارسیِ» باوزانی و از دلایل اصلی استقبالِ محافل بین‌المللی ایران‌شناسی از آن، این است که در این اثر، هر شاعر در ارتباطات مستقیم و غیرمستقیم با سبک و جهان‌بینی معاصران خود و در پرتو معیار سنت ادبی و از لحاظ ویژگیهای قالبهای شعری مورد تحقیق قرارگرفته است. نقشی‌که باوزانی از حافظ به تصویر می‌کشد، کاملاً مطابق است با 4 سده سنت غنایی و عرفانی فارسی که لسان‌الغیب را از محدودیتهای زمان و مکان خود برتر برده است(عرب، 1394، 67). در 1976م/1355ش باوزانی در آکادمی ملی لینچه‌ای (رم) نخستین همایش بین‌المللی شعر حافظ را برگزار کرد. از جمله شرکت‌کنندگان در این همایش می‌توان از محققان آشنایی چون ایران‌شناس فرانسوی، ژیلبر لازار نام برد که سخنرانی‌اش دربارۀ «زبـان نمـادین حـافظ» بـود. یوهان کریستف بورگل هم یک سخنرانی با عنوان «شاعر و شعر در دیوان‌ حافظ» ایراد کرد؛ و جانروبرتو اسکارچا که جزئیاتِ «دیدگاهِ طبیعی در شعر حافظ» را با سبک فرخی سیستانی و صائب تبریزی مقایسه نمود. مقالۀ باوزانی که در افتتاحیۀ همایش خوانده شد، با عنوان «محسوس و فرامحسوس در شعر حافظ» چاپ شده است. باوزانی در این مقالۀ محققانه، غزل ترک شیرازی را تحلیل می‌کند و ترجمه‌های همان شعر را که توسط سرویلیام جونز، ایتالو پیتتسی و اسکارچا صورت گرفته است، با هم مقایسه می‌کند. یکی از جالب‌ترین بخشهای این مقاله، قسمتی است که مؤلف می‌نویسد: خوانندۀ ایتالیایی باید به آهنگ پاسیونه (= اشتیاق) که در 1934م به زبان ناپلی سروده شده است، گوش فرا دهد تا معنی واقعی شعر حافظ را درک کند: "هر چه بیشتر تو دوری از من / حس من این است که به من نزدیک‌تری / در رگم ریختی شیرین‌ترین / زهر، و سخت نیست این صلیب / که می‌کشم برای تو / شگفتا که همواره مستم / ولی تاکنون شرابی ندیده‌ام / سوگندی خوردم به مریم برف / که گر برود این تب و تاب / زر و دُر بر او نثار خواهم کرد"(رک: معین الدین، 1391، 11) در 1989م/ 1368ش، دانیه لا منگینی و ریکاردو زیپولی، استادان زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه و نیز، به منظور ایجاد پایگاه داده‌هایی از شعر غنایی فارسی، پروژۀ مشترکی به اسم «لیریکا پرسیکا» اجرا کردند که خود آنان و پژوهشگران وابسته به این پروژه در مدت 20 سال گذشته با استفاده از روش پردازشی رایانه‌ای در مطالعات ادبی خود، از دیدگاهی نشانه‌شناسانه و ساختارگرایانه سود جستند. نتایج این پروژه عبارت است از مجموعه‌ای از کتب و مقالات که برای نخستین بار مسائل علمی ویژه را به‌گونه‌ای نوآورانه طرح کرده است. کتاب اول این مجموعه «کشف‌اللغات دیوان حافظ» است کـه در همـان سال اول به‌چاپ رسید. ریکاردو زیپولی با استفاده از این پردازش رایانه‌ای و با نگاهی تازه به سبک‌شناسیِ متون فارسی، چندین مقاله دربارۀ حافظ تألیف کرد(معین الدین، 1391، 12) در مدت 20 سالِ گذشته، به برکت کوششی که ایران‌شناسان در پرتو فعالیت فرهنگی الساندرو باوزانی انجام داده‌اند، شهرت حافظ در ایتالیا بار دیگر به اوج رسیده است. نتیجۀ اصلیِ این موج جدید حافظ‌شناسی این است که در سالهای اخیر در محافل شعری ایتالیا، خواجۀ شیراز حضوری فرخنده داشته، و توانسته است بر بعضی از پوچ‌گراییها ــ که شعر معاصر، پس از تجارب بی‌ثمر دهه‌های 1970 و 1980م، دچار آنها شده بود ــ تأثیر بگذارد و در آنها تغییراتی ایجاد کند(کربن، 1381، 54). از میان پژوهشگران نسل جدید لازم است به نام کارلو ساکونه اشاره شود که در این مدت، به مطالعه دربارۀ ادبیات عرفانی پرداخته و آثار برخی از برجسته‌ترین چهره‌های شعر و نثر کلاسیک فارسی (سنایی، ناصرخسرو، عطار، نظامی، احمد غزالی و حافظ) را به ایتالیایی ترجمه کرده است. وی در دانشگاه بلونیا زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کند و نخستین ادیب ایتالیایی است که اشعار حافظ را در قالب یک کتاب مستقل در اختیار خوانندگان ایتالیایی قرار داده است. مجموعۀ نخست با مقدمه‌ای بسیار محققانه، در 1998م/1377ش با عنوان «ساقی‌نامه» انتشار یافت. ساکونه در 2011م/1390ش دو کتاب دیگر از ترجمۀ کامل دیوان حافظ را با موفقیتی تمام به پایان رساند: «باده، شاهدان، و کفر» و «غزلهایی از عشق و میخانه»(معین الدین، 1391، 71) یکی از مهم‌ترین فعالیتهای علمی ساکونه در بستر حافظ‌پژوهی، تحلیلی بسیار قوی دربارۀ نکات مشترکی است که بین غزلیات خواجه و شعر ایتالیایی سبکِ جدید وجود دارد، سبکی که در اواخر سدۀ 13 و اوایل سدۀ 14م رایج شد و مربوط به همان شاعران توسکانی است که واله از آنان یاد کرده بود. ساکونه افزون بر 3 کتابِ یادشده، در چند مقاله به تحلیل خصوصیات شعر حافظ پرداخته است: «شاهدگرایی و مدیحه‌سرایی در شعر فارسی سده‌های میانه» (در دست چاپ)؛ «حافظ و ترجمه»؛ «شاه خوبان در غزل فارسی و شیفتگان مفلس عشق»؛ «شراب، شاهدان، و کفر در محضر خدا، چند یادداشت دربارۀ دیوان حافظ»؛ «مالیخولیا و خیال معشوق در دیوان حافظ»(ریاحی، 1374، 67). جوانی ماریا درمه ــ استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شرق‌شناسی ناپـل (پیـه‌مونتسه، 491) ــ 3 جلد ترجمۀ دیوان حـافظ را ــ البته با گوشه‌چشمی به سُنت پترارکی ــ بـه چاپ رسانید. ترجمۀ درمه، به نظم نیست، بلکه به نثری موزون، بر پایۀ نظامی فلسفی است. وی سعی می‌کند ادامۀ حضور اندیشۀ ایرانیِ پیش از اسلام را در جهان‌بینی حافظ اثبات کند. درمه حافظ را به‌عنوان شاعر مطالعه نکرده است، بلکه به او به‌عنوان نمایندۀ مکتبی فلسفی نگریسته است که نه ربطی به تاریخ غزل فارسی دارد و نه از سنت عرفان اسلامی تأثیر‌گرفته است. با وجود اینکه همۀ حافظ‌شناسان ایرانی و غربی بر این باورند که ماجرای عاشقانه بین حافظ و شاخ نبات افسانه‌ای است که چند سده بعد از وفات شاعر ساخته شده، درمه ادعا کرده است که شاخ نبات همان ترک شیرازی معروف است. در زبان ایتالیایی برخلاف زبان فارسی، جنسیتِ اسمها مشخص است. بین مترجمان معاصر، درمه تنها دانشمندی است که به معشوق غزل حافظ هویتی مذکر بخشیده است(يونگ كارل گوستاو، 1352، 98). جانروبرتو اسکارچا ــ که پیش‌تر از وی نام برده شد ــ یکی از مهم‌ترین چهره‌های شرق‌شناسی معاصر ایتالیا ست. وی نیز با همکاریِ استفانو پلو، تمامی دیوان حافظ را در 2005م/ 1384ش ترجمه کرد و 3 سال بعد، گزیده‌ای از آن را با عنوان «80 غزل» در مهم‌ترین مجموعۀ شعری ایتالیایی به چاپ رساند. تبحر اسکارچا و توانایی غنایی قلم او، با قابلیت پژوهشی نوآورانۀ پلو چنان هماهنگی علمی‌ای ایجاد کرد که حاصلِ آن ارائۀ تصویری کامل از حافظ و طرحی آگاهانه از عمق هنری غزلیات او ست. استفانو پلو در مقدمۀ کتاب ــ که با نقل‌قولی از شاعر‌یونانی، الیتیس آغاز می‌شود ــ می‌نویسد که در زمان مواجهه با شعر، باید از ابزار نقد ادبی استفاده کرد تا پیش‌داوریهای دیرینه کنار گذاشته شوند. افزون بر این، نباید با استفادۀ نادرست از منابع مکتوب، آنها را به توجیهاتی تبدیل کرد که از جهان‌بینی‌ مورد نظر ما حمایت کنند. این مبهم‌گونگی و ترجمه‌ناپذیری شعر حافظ که ایتالوپیتتسی100 سال پیش بدان اشاره کرده بود، برای پلو و اسکارچا به ابزاری در خدمت مترجم تبدیل شد تا نوشتۀ خود را به سوی لایۀ زیبایی‌شناختی جدیدی هدایت کنند. بیت دوم غزل ترک شیرازی («بده ساقی می باقی ... ») به سبب ابهام تعبیر «می ‌باقی» مثال مناسبی برای ترجمه‌ناپذیری حافظ محسوب می‌شود. مترجم ایتالیایی مجبور می‌شود که یکی از دو مفهوم می ‌باقی (یعنی می باقی‌مانده، یا می جاودان عشق) را انتخاب کند. این دو مترجم از اهمیت هر دو مفهوم زمینی و عرفانی آگاهی داشته‌اند و به همین دلیل وجه ظاهری متن را نادیده گرفته‌اند تا معنی عمیق‌تر سخن حافظ را بیان کنند: "جاودانگی در می است ای ساقی، آخرین قطرۀ دُردش را بریز!"(رک: عرب، 1394، 67). جدیدترین زمینۀ حافظ‌پژوهی در ایتالیا جنبشی است که در پرتو ترجمه‌های متنوعی که در سالهای اخیر از شعر حافظ صورت گرفته، پدید آمده است و می‌کوشد تا شعر حافظ را در خدمت خلاقیت هنری شعرای معاصر ایتالیا قرار دهد. نگارندۀ این مقاله (دومنیکو اینجنیتو) در 2007م چند ترجمۀ تحت‌اللفظی از بعضی غزلهای حافظ را همراه با اطلاعات ادبی، تاریخی و مذهبی برای گروهی از معروف‌ترین شاعران ایتالیایی امروز فرستاد و از آنها خواست تا غزلیات حافظ را مطالعه کنند و در مورد اینکه آن جهان‌بینی شعری رفیع برای اوضاع فرهنگی ایتالیا چه معنی و ارزشی می‌تواند داشته باشد، بیاندیشند و نظر دهند. پس از یک سال، هریک، چند بازنویسی آزاد از متن تحریر کردند که امروز از پسندیده‌ترین نمونه‌های شعرِ معاصر ایتالیایی به‌شمار می‌آیند. در میان شاعرانی که در این پروژه شرکت کردند، نامهایی چون آنتونلا آندا، معروف‌ترین شاعر ایتالیایی امروز، فرانکو بوفونی، استاد ادبیات انگلیسی و مدیر مجلۀ ادبی تستو آ فرونته، آندره آ زانزوتو، روزاریا لوروسو و عمر غیانی و ادوئاردو زوکاتو که حافظ را به زبان ساردنیایی و میلانی ترجمه کرده‌اند، دیده می‌شود. این بازنویسیها در پاییز 2009م در نخستین جشنوارۀ بین‌المللی ترجمۀ ادبی به مدیریت کامیلا میلیو در «تئاتر نو» ناپل ارائه شد. در خاتمۀ این مقاله، ترجمۀ فارسی چند بیت از بازنویسی ماریاگرازیا کالاندرونه را که از غزل ترک شیرازی الهام گرفته است، می‌آوریم: «اگر بله می‌گفت، و گر التفاتی می‌نمود،/ و در گود تازۀ دستانش، / دُرّ دلم را که از سوزش سیاه شده / می‌پذیرفت، آه ! آری، / به خال هندویش قبرهای پدران در سمرقند را / مسجدهای بخارا را به باد می‌بخشیدم. میِ درون کوزه‌ها را ای دوست، / در جامهای بلند بریز، جانم! / و بیا در کنارم بنشین / تا وادی را تماشا کنیم / و رُزها را در تیراندازیِ باد(رک: رستگار فسایی، 1385، 57). هدهدهایی با پرهای کوته خواهیم دید / برخاسته از سفیدی آبها / که به سوی شب می‌روند. و خواهیم دانست / بدون برگشت، / که در برابر هر چیزی که افتاد / دیگر چیزی بلند شد؛ / اما هیچ از این زیبایی / ما را همراهی نخواهد کرد، / هیچ عدالتی از شانه‌های ما / حمایت نخواهد کرد در گستردگی نامفهوم آسمانها»(رک: ریاحی، 1374، 67). 6-3-4- حافظ و اسپانیا تاریخ نخستین ترجمه‏های حافظ به اسپانیایی به این ترتیب است: ترجمه‏ی انریکه فرناندث لاتور از نسخه‏ی فرانسوی شارلز دوییق به سال 1881. ترجمه‏ی گاسپار ماریا دناوا کنت نورنیا، پاریس 1833 و چاپ‏ دوم، مادرید 1882. ترجمه‏ی مجموعه اشعار عرب اندلس توسط امیلیو گارسیا گومث، مادرید 1930. ترجمه‏ی نسخه‏ی دستی و چاپ نشده پروفسور روژلیو لیموزین، بارسلون. ترجمه از فارسی کلارا خانس و احمد طاهری به سال 2004، مادرید. در جهان مدرن است که نام حافظ به گونه‏یی عجیب بر سر زبان‏ها می‏افتد و این مساله به سه عامل بستگی دارد: یکم مطالعه‏ی اشعار شرقی و به خصوص حافظ توسط لورکا شاعر پرآوازه‏ی اسپانیا. دوم وجود مترجمین اندیشمند. سوم موج سفر ایرانیان و دانشجویان به اسپانیا در سه دهه‏ی اخیر(مشکین نژاد، 1386، 2). 1-6-3-4- نقش لورکا پروفسور امیلیو گارسیا گومث (اسلام‏شناس به‏نام اسپانیا) در کتابی‏ تحت عنوان اشعار عرب اندلسی (در سال 1930)، از تاثیر بسیار اعراب بر اشعار اسپانیایی سخن می‏گوید، اما حافظ و تاثیرش بر لورکا به ترجمه‏یی 9 الی 10 سال قبل از این تاریخ باز می‏گردد و به زمانی که‏ کنت نورنیا آقای گاسپار ماریا ناوا اشعار حافظ را ترجمه می‏کند(يونگ كارل گوستاو، 1352، 56). امیلیو براون در کتابی دیوان تاماریت لورکا را مورد بررسی قرار داده‏ می‏گوید: شاعر گرانادایی، لورکا، در سخنرانی‏ای به سال 1922 گفت: "برای من خواندن اشعار ترجمه شده‏ی آسیایی توسط کنت نورنیا جناب‏ گاسپار ماریا ناوا بسیار هیجان‏انگیز بود، زیرا بلافاصله آن‏ها مرا به‏ سوی اشعار عمیق خودمان خواندند." (رک: رستگار فسايي، 1385، 32). در مطالعه‏ی اشعار حافظ و تاثیر آن بر لورکا، در این کتاب، شاعر، به شیوه‏ی موضوعی بررسی شده‏ و در جایی می‏گوید: «حافظ در مدح جوانانی که به ایشان مهر می‏ورزد می‏گوید: "اگر آن ترک شیرازی به‏دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را گر چنین جلوه کند مغ بچه باده فروش‏ خاکروب در میخانه کنم مژگان را تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت‏ جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت"(رک رستگار فسايي، 1385، 65). که این ابراز مهر و محبت برای دل‏داده بسیار جالب توجه است و نشان از روح لطیف و پرمهر حافظ دارد که لورکا نیز از همان‏ حساسیت‏ها برخوردار است. تاثیر حافظ بر لورکا تا بدان‏جا می‏رسد که تمام اشعار کتاب دیوان‏ را غزل یا قصیده نامیده و در غزلی تحت عنوان «در باب عشق ناگهان» می‏گوید: "هیچ کس عطر ماگنولیای تاریک بطن ترا نمی‏فهمید. هزاران اسب پارسی‏ در گستره‏ی ماه جبین تو می‏خوابیدند..."(رک: غلامی جلیسه، 1392، 44). آندره آندرسون در پاورقی تحلیلی کتاب دیوان تاماریت و این‏ غزل لورکا با اشاره به این بیت می‏گوید: "این استعاره در کلام را لورکا از حافظ می‏گیرد، به همان صورت که در کانته خوندو نیز به این بیت‏ حافظ اشاره برده بود."(رک: غلامی جلیسه، 1392، 44). به بوی نافه‏یی کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‏ها چاپ اشعار عرب آندلسی امیلیو گارسیا گومث به سال 1930 از اهمیت ویژه‏ای در اشعار لورکا برخوردار است، زیرا لورکا از نزدیک با وی دوستی داشت. آنتولوژی نورنیا و کتاب گارسیا گومث مقاله‏یی در مورد اشعار شرقی به زبان انگلیسی توسط دبلیو جونز دارد. بدین ترتیب‏ کتب نامبرده اثبات می‏کند که برگزیدن نام دیوان و انتخاب غزل و قصیده در دیوان تاماریت لورکا تصادفی نبوده است(رستگار فسایی، 1385، 33). لورکا چون حافظ از مردم نادان گریزان است. حافظ، شاعر ایرانی‏ از رنج مردم به شعر و کنج عزلت و میخانه پناه می‏برد و لورکا، شاعر آندلسی به گونه‏یی مشابه غم را حذف ظاهری می‏کند. لورکا از سال‏ 1922 با اشعار عربی و حافظ آشنا شده بود. او در سخنرانی همین سال‏ خویش اشاره به تشابهات و ارتباطات بسیار میان ترانه‏های مردمی‏ آندلس و حافظ دارد و بدین ترتیب گاسپار ماریا می‏گوید که لورکا نام‏ دیوان را برای کتاب خویش خیلی قبل از سرودن قصاید و غزلیات آن‏ کتاب برگزیده بود و خود لورکا می‏گوید: "نام تاماریت را از جالیز خانوادگی‏ام برگرفته‏ام و برای فرانسیسکو برادر لورکا، این آخرین‏ کتاب لورکا به نام دیوان تاماریت به ‏مثابه‏ی تاکید شاعر برای بازیافت‏ هویت اصلی خویش است"(رک: معین الدین، 1391، 55). چاپ ترجمه‏ی اشعار حافظ این ابهام که لورکا متاثر از شاعران‏ عرب بوده را رد کرده و تاثیر به‏سزای حافظ شیراز در آثار ادبی شاعر آندلسی مشهود می‏شود. هرچند شواهد نشان می‏دهند که کتاب‏ استاد گارسیا گومث، درباره‏ی اشعار عربی انگیزه‏ی مهم پروژه‏ی لورکا برای یک شعر مهم میان شرق و مسیحیت، اروپا از آب را برانگیخته‏ است و دکتر امیلیو براون در تحلیل دیوان تاماریت معتقد است که‏ مطالعات قبلی لورکا از آثار عربی و حافظ و دیگر اشعار آسیایی بیانگر این مهم است که به‏گاه نوشتن نهایی کتاب دیوان تاماریت اشعار حافظ را در ذهن داشته و می‏گوید: "رابطه میان لورکا و حافظ رابطه‏ی‏ دل و آینه است و خارج از مدار زمان قرار دارد. لورکا زمان آشنایی با حافظ به همان ناآرامی‏های درون خود می‏سد، رنج حافظ نیز رنج‏ اوست، با او حس فامیلی دارد. او در حافظ برادر روح خوش را یافت و از او ابرازات و استعاره‏های فراوانی را به ارث برد." (رک: معین الدین، 1391، 32). یکی از شاعران هم‏نسل وی لوئیس ثرنودا همواره به این موضوع‏ اشاره داشت و می‏گوید: "با خواندن حافظ، خیام یا هر شاعر کم‏ و بیش‏ آشنای شرق، یا برخی از جملات قرآنی، آن پیش‏ زمینه‏ی لازم برای‏ درک بهتر یک انسان، نمی‏گویم شاعر لازم است. موضوعات، سبک، افکار و نگرانی‏های مشترک میان شاعر شرقی و شعر لورکا این‏گونه‏ بروز می‏کند. بدین ترتیب درک معنای مشترک، تفسیر و تعریف درد یکسان، استفاده از استعاره‏های خاص حافظ و گزینه‏ی کلماتی چون‏ ماه، سیب، گل سرخ، جبین، طره، گیسو و غیره کلماتی‏ست که تقریبا تنها در اشعار لورکا تاکنون در اسپانیا یافت شده است(رک: عرب، 1394، 67). 2-6-3-4- ترجمه‏های جدید حافظ در اسپانیا ترجمه‏ی بسیار خوب با دقت و اصولی و ارزشمند خانم کلارا خانس‏ و آقای احمد طاهری به سال 2004 با مقدمه و موخره‏ی مفید به شدت‏ نظر منتقدین و مردم اسپانیا را نسبت به حافظ جلب کرد و بسیار در مورد آن در روزنامه‏ها و مجلات و برنامه‏های تلویزیونی صحبت شد.101 غزل برگزیده برای این کتاب به دقت و با مطالعه انتخاب شده است(معین الدین، 1391، 34) منابع و مآخذ مقالات آذر اسماعیل، نوید، 1388، حافظ در غرب، نشریه دانشکده دانشگاه فردوسی، سال 4، شماره 7، 25-66 جعفری نژاد، سید ابوالفضل، 1390، تاثیرپذیری از حافظ، مجله ادبیات معاصر، سال 10، شماره 14، 67-99 غلامی جليسه، مجيد، 1392، حافظ به روایت مستشرقان، نشریه کتاب ماه ادبیات، شماره 73، 20-50 رابینسون، پیتر، 1393، حافظ دوستان اسپانیایی، ترجمه نرگس سهیلیان، ادب فارسی، سال 13، شمار 45، 79-112 فروهر، پدرام، 1395، حافظ در اروپا و آمریکا، دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، سال 3، شماره 3، 90-123 عرب، پویا، 1394، ادب فارسی در غرب، دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، سال 2، شمار 4، 33-65 رحمانی، امید، 1394، دوست داران حافظ در آلمان، نشریه پژوهش ادبی، دانشگاه تهران، سال 1، شماره 4، 21-44 پیترسون، جولیا، 1394، حافظ و ایتالیا، ترجمه محمود عزتی، مقالات حافظ شناسی، سال 13، ش 45، 123-167 کتب آزند، یعقوب، 1379، تاریخ ایران دوره تیموری، دانشگاه کمبریج، تهران، انتشارات جامی جونز، سرويليام، 1389، دايرةالمعارف بزرگ اسلامی، ترجمه كيوانی، مجدالدين، جلد 18، تهران، نشر خوارزمی جونز، سرويليام، 1386، فرهنگ خاورشناسان، ترجمه مشكي نژاد، پرويز،. جلد 3 ، تهران، انتشارات ادیب خواجه‌ شمس‌الدين‌ محمد حافظ، 1376، دیوان اشعار، تهران‌، گنجينه. رضازاده‌ شفق‌، صادق‌، 1354، تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌، شيراز، انتشارات دانشگاه زرين‌كوب‌، عبدالحسين‌، 1356، از كوچه‌ رندان‌، تهران‌، اميركبير گوته، 1343، دیوان شرقی، ترجمه شجاع الدین شفا، تهران، انتشارات ابن سینا شفا، شجاع الدین، 1322، ایران در ادبیات جهان، تهران، انتشارات ابن سینا غنیمی هلال، محمد، 1373، ادبیات تطبیقی، ترجمه سید مرتضی آیت الله زاده، تهران، انتشارات امرکبیر حافظ، دیوان، 1359، تصحیح دکتر ناتل خانلری، جلد 1، تهران، انتشارات خوارزمی مشکین نژاد، پرویز، 1386، فرهنگ خاورشناسان، تهران، نشر پژوهشگاه علوم انسانی گوته، یوهان، 1379، دیوان غربی - شرقی، ترجمه کوروش صفری، تهران، انتشارات هرمس لاهوری، اقبال، 1920، اسرار خودی، تصحیح ش.م، اشرف، 1940، چاپ های مکرر، لندن، مک میلان کربن، هانری، 1381، روح ایران، ترجمه محمود بهفروزی، تهران، انشارات هرمس رستگار فسايي، منصور؛ 1385، حافظ و پيدا و پنهان زندگي، تهران، سخن رياحي، محمد‌امين، 1374، «گل گشت در شعر و انديشه حافظ»، جلد 1، تهران، انتشارات نگان دیویدسون، راجرز، 1390، حافظ شناسی در آمریکا، ترجمه سید ایمان معین نژاد، مطالعات فرهنگی معین الدين، عقیل، 1391، تاريخچۀ چاپ كتابهای فارسی در شبه قاره، تهران، نشر ققنوس نيكنام، مهرداد،1367 ، كتابشناسی حافظ، تهران، علمی و فرهنگی نیاز کرمانی، سعید، 1364، حافظ شناسی، چاپ اول، تهران، نشر گنج کتاب هروي، حسينعلي، 1375، «شرح غزلهاي حافظ»، تهران، نشر نو یوحنان، جای دی، 1386، گستره شعر پارسی در انگلستان و آمریکا، ترجمه احمد تمیم داری، تهران، روزنه يونگ كارل گوستاو؛ 1352، روانشناسي و دين؛ ترجمه فـواد روحـاني، تهـران، نشر افسانه

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته