مقاله رابطه امين الدوله با رجال

مقاله رابطه امين الدوله با رجال (docx) 50 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 50 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

رابطه امين الدوله با رجال 294640062674500 فصل اول – امين الدوله وديگران 1-رابطه امين الدوله با ميرزا ملكم خان پس از بركناري امين السلطان در سلطنت مظفرالدين شاه و روي كار آمدن امين الدوله به خاطر و مودت ديرين بين امين الدوله و ملكم خان ، امين الدوله از مظفرالدين شاه اجازه گرفت تا ملكم خان را كه ناصرالدين شاه از او سلب عناوين و القاب و سمت كرده بود بار ديگر جزء خادمين دربار بپذيرد ، ملكم به سمت وزير مختار ايران در ايتاليا منصوب شد و تا پايان عمر در اين سمت باقي بود. از ديگر « دوستان » كه در اين مورد با ملكم همراهي داشتند امين الدوله بود . نامه هاي خصوصي او به ملكم حاوي تازه اي است و همكاري او را با ملكم د رمورد الفباي روشن مي دارد . 1296 مي نويسد : « نمونه خط مي رود بهتر شود ، اگر بيم غرابت بنود كه در بدو امر چشمها از خواندن به آساني عاجز شود عرض مي كردم فرق اغلب حروف بدون نقطه مورد مقدور است ... اعراب را در خط سطر مقرر دارند كه تدريجاً از حروف معدود شود . اين اول قدم علم ماست بلكه تمام علم اين ملت در همين نكته است . خداي متعالي جنابعالي را تو فيق دهد . » در همين زمان امين الدوله مترصد بود براي « ترويج حروف تازه كتابچه الفباي منتشر كند و هر چه اطلاعاتي درروزنامه جات پست است به اين خط تازه منطبق شود»به اين منظور از ملكم خواست يك دستگاه كامل از حروف كوچك و بزرگ خط جديد را حاضر كرده بفرستد و قيمت آنها را هم حساب نمايد . گويا امين الدوله به خيال نشر روزنامه اي به خط تازه افتاد به ملكم نوشت « كار خط مملكتي بحمد الله بالا گرفته است » و اوراق نمونه اي كه ملكم فرستاده بود « مثل دسته گلي دست بدست مي گردد » ولي « رواج اين خط را به اين مختصر اسبابها قانع نيستم و ميل دارم كه يك دفعه فرق حروف هم ساخته شود و اول شروع كنيم يك الفباي براي اطفال بيچاره خودمان تربيت كنيم تا از چنگ اين عمه جزو و بي پير خلاص شوند با يك دستگاه چاپ مختصري كه در پستخانه استمي خواهم يك روزنامه كوچكي به اين خط ساخته ... جبراً ميان مردم متفرق كنيم – رفته رفته خط خائن قديم به پاي خود خواهد گريخت ، حالا به مردم مخالف غلبه نكرديم به خط كهنه مي سازيم » ولي اين خط « كليد علم و دانش » است كه مشكلات كا را در آتيه رفع مي نمايد . رساله « روشنائي » و رساله « نمونه خطوط آدميت » وهمچنين گلستان سعدي را ملكم با همان الفبا به خرج خودش در لندن به طبع رسانيد امين الدوله « ضمن كمال تحسين قلبي » چند انتقاد بجا مب كند : ا.ل اينكه « كاش نسخه هاي كوچك مثل رمان باتوارخ كوچك كه در ايران معروف نيست به اين خط چاپ مي شد كه تدريجا مي گرفتند . به شوق مي خواندند . گلستان را كه همه خوانده وداسنته اند اگر محل رجوع بشود به تفنن خواهد بود بيش از يك سطر نمي خوانند .. نمي دانم خواهيد فرمود گلستان چاپ شد محض اينكه نزديك به هر ذهن است و در بادي نظر به قرينه معهوده بي زحمت و اشكال مي خوانند ... ولي اگر كتاب ومطلب تازه اي باشد مردم براي پيدا كردن مساله و فهميدن مطلب يقين به خودشان زحمت مي دادند و نسخه را تا آخر مي خواندند » دوم اينكه خوب بود « در شكل گيري حروف وفرق آنها در مهمل ومعجوم كه به نقطه حاجت نباشد ممكن بود توجهي مي فرموديد ... يقين مي فرمائيد كه خواستيد از صورت مركوز در خاطرات ها خارج نشود و در اولكار چيزي نوسته نشود كه از ذهن دور باشد . » اميدوار است كه اين نكته ها مايه ترديد نشود بلكه محرك « رشته خيالي » گردد و با همت و پشتكار « اين خط شوم عربي » از سر ما دست بردارد . امين الدوله در نامه هاي خصوصي خود به ملكم حقايق بسيار مهمي را از اوضاع سياسي و فعاليت ملكم در جهت پيش بردن نقشه اصلاحات روشن مي دارد با وجود اوضاع عمومي و عدم توجه به كار اصلاحات ملكم در فرستادن « كتابچه » هاي متعدد و تشويق به اصلاحات همت غربي داشت .ولي حالا كه ديگر مشير الدوله در ميان نبود پيشنهادهايش را اغلب زا طريق امين الدوله و گاه مستقيماً به عنوان ناصر الدين شاه مي فرستاد . ناصرالدين شاه دستخطي « مفصل‌و‌مشروح تاريخ‌سلطنت خودشان وچاره جوبي » نوشت و به مجلس وزيران فرستاد وجواب مطالبه كرد.«جوابها را‌مي توانيد از دور بشنويد : بعضي مي گويند كارها هيچ عيب ندارد پاره اي مي گويند جرأت عرض حقيقت نداريم بالاخره جواب اين است كه پادشاه عقل چهل وزير دارد و باز همان آش و همان كاسه است » بار ديگر وزراي دولت به شهرستانك احضار شدندكه‌دركاراصلاح‌ملك‌چاره‌اي‌انديشند..‌«‌رفتيم و وزارتهاي دولت چند روزه و شب به خوردن چلوكباب و ملاقات احباب مشغول بودند راستي جاي جنابعالي خيلي خالي بود.» ملكم قريب يك‌سالي‌كلمه‌اي‌از‌اصلاح و ترقي ننوشت وبا يارانش مدتي فطع مكاتبه كرد امين الدوله‌ظريفانه گفت: «راستي بد مي كنيد بكلي ترك ما گفته ايد بنده هم از لج جنابعالي تنبلي پيش گرفته نه مي نويسم نه مي گويم نه به پروگروه كار دارم نه معتقد سيويلزاسيون هستم ... به قول آن آخوند كه به تهمت بابي گري معترضش بودند و نمي دانست آنها كه او را به پرسش آورده اند بابي هستند مسلم خلاصي خود را به يك لفظ بدست آورد و گفت من آرمانيم . حالا بائيد ... ما هم آرماني مي شويم » بالاخره بر اثر اصرار امين الدوله‌ملكم گويا به سر وجد آمد دفتر تازه اي در‌ترقي مملكت فرستاد‌(‌ربيع الاول‌1301‌)‌امين الدوله‌نوشت‌:‌«‌گمان مي كردم از ما اميدي نداريد ونمي خواهيد بعد از اين خودتان را در سر كارهاي ما زحمت بدهيد مي خواستم همانطور كه در همه چيز مريد و معتقد جنابعالي هستم و حقيقت اين است مكرر چه از خود ناظم الدوله چه از مرحوم سپسهالار چه از بعضب وزرا و سفرا كتابچه ها ديده ايم نقل اين كتابچه مطالب جاندار و درست با معني نخوانده بوديم . بسيار درست و صحيح و از روي كمال دولتخواهي نوشته است شايسته آن است شايسته آن است كه اين شرح را بعضي وزراي بزرگ عاقل محترم ملاحظه نمايند . اولا در مسائل آن غور و دقت نموده عقايد خودشان را از روي صجت و دولتخواهي معروض دارند ثانياً جوابي در همان مجلس بيان شود كه وزير خارجه و امين الدوله به ملكم خان بنويسد و اين كتابچه نزد امين الدوله بماند تا ظل السلطان بيايد يك مجلس هم با حضور شاهزاده بخوانند اما اين مجلس خيلي محرمانه و مضامين اين كتابچه ام جوابهائي كه داده مي شود نامه ي خود پس از نقل دستخط شاه مي نويسد : « از اين تفصيل مي توانيد بدانيد كه در طبع همايون مضامين رقيمه جنابعالي چه تأثير كرده است . چون بنده مي خواندم گاهي كه به بعضي فقرات آن اعتراض مي فرمودند با توضيحات خيلي ملايم مجاب مي شدند . ديروز هم اين مجلس منعقد بود و همه بلا استثنا تصديق كردند. » در همان اوايل به ملكم نوشت كه بعضي از كتابچه ها او را نزد .وزيردربار ( امين السلطان ) ديده بود براي ما اينطور نوشتن ديگر نه اثر دارد نه فايده مطلب را خيلي صريح بايد گفت راست است كه معجزه قلم جنابعالي مقصود را آنقدر كه لازم است روشن مي كنند اما يقين بدانيد كه تمام اين توضيحات يك جو ما را ملتفت اصل مطلب نمي كند سهل است قدري هم به سرگرمي الفا شيرين جنابعالي به فضيلت طلبي مي افزائيم . » از طرز نوشتن « آشكار مي بينيم كه شور وشوق سابق در كار نيست سهل است به تكليف و زور چند كلمه مطلب مي فرستيد .» اصرار مي كند « درست بگوئيد كه چه مي خواهيد بكنيد ؟ ماها حقيقتاً شعور درستي نداريم ازعبارات صريحي چيزي نمي فهميم كنايات جنابعالي را چطور ملتفت خواهيم شد . » خلاصه« مرقومات حضر تعالي مرگ وطن را به خاطر مي آورد . » اكنون محيط سياسي دولت عوض شده بود–وزيران معتبر سه گانه عبارت بودند از ميرزا علي اصغر خان امين السلطان وزير دربار كه نفوذي بهم رسانده و داشت زمينه صدارت خود را فراهم كرد . يحيي خان مشير الدوله ( برادر سپهسالار ) وزير امور خارجه و ميرزا علي خان امين الدوله وزير رسايل بود و هر سه با هم رقابت داشتند و در اين زمان شاه مقرر داشت كه ملكم براي مشورت در نقشه ي اصلاحات و بخصوص موضوع احداث راه آهن به تهران بيايد راجع به راه آهن سه طرح مورد رسيدگي بود يكي طرح روسها براي ايجاد راه آهن از رشت به تهران يكي طرح انگليسيها از محمره تا تهران وبالاخره طرح ملكم كه جامع هر دو بود . شاه گفته بود : « اين كار بزرگ در ايران بايد به همت وقوت علم ناظم الدوله ( ملكم ) اجرا شود .» طرح او از معايب بايد واراسته شود » امين الدوله هم پيشنهاد كرد ملكم زودتر بيايد « اگر طرح خودشان بهتر و مسلم و مرجع شد چه بهتر والا به چراغ معلومات ايشان هر دو پروژه (روس و انگليس ) راتعديل مي كنيم . به چاه نمي افتيم » در ضمن ملكم را از اوضاع تازه و تحولات درباري آگاه ساخت به او نوشت : « سختي مسافرت ... فوق آن انتظار ها كه داريد جنابعالي را خسته و بيزار مي كند و بيشتر در هواي راه آهن آروزهاي خودتان را پرواز مي دهيد . هيچ خيال نفرمائيد جز اينكه به راحت و تاني اين راه را طب كنيد بنيه و بدن خودتان مثل خيال جنابعالي خسته نشود ... اين سفر اوضاع ما را طور ديگر خواهيد ديد ولازم است كه خودتان را موافق وضع امروز آماده كنيد آن اشخاص كه ديده بوديد و آن در خانه و آن اشخاص كه ديده بوديد و آن در خانه و آن ترتيب بكلي عوض شده است ... هر حرف ومطلب : كه آورديد خيلي ملايم و خيلي شيرين بگوئيد كه خاطر مبارك مثل پيش تر و تحمل كلمات تند و سخت ندارد كار هم از آن گذشته كه به حرف فايده‌اي باشد . » امين الدوله به درستي علل آن « مشكلات لاينحل » را در تركيب هيات حاكم تشخيص داده بود شرحي به طعنه وكنايه در وضع دولت نوشته براي ملكم فرستاد آن شرح خواندني است : « حال دربار و وزراتخانه ها عليل است . وزارت داخله نقرس دارد وزارت دفتر و محاسبات مشرف به موت بود حالا مي گويند اميد حيات و صحتي هست وزارت ماليه و دربار از غلبه سودا و خستگي كارها شير بز ميل مي فرمايد ماليات علوم و معادن وتجارت و تلگراف و مريضخانه ي آفتابي نمي شود وزارت جنگ مشغول قرار و مدار ماليات ولايات جمعي خود و انتظام نرخ شهر است وزارت عدليه مشغول عروسي پسرش ومطلقاً سرگرم امور شخصي است – يعني رجوعات نمانده است وزارت بقايا به همه كار مي پردازد مگر امر بقايا وزارت مخصوص درد و پا وكسالت دارد ... ساير دواير دولت غالباً مريض ومشغول دوا و علاجند . حرف و كار تازه هم به هبچ وجه ندارم ... اوضاع درباري و طبيعت امور صد درجه از آنچه ملاحظه فرموديد تنزل كرده است نزديك است كه همان صورت ناقص هم كه در دربار ديده مي شد متلاشي مي شود .» چون مرحومان سيد محمد طباطبايي و شيخ هادي نجم آبادي مقاومت نمودند ولي چند تن از اهل منبر به انگيختن مردم بر ضد صدر اعظم زبان به تبليغ گشودند از اين جهت عزل امين الدوله در آن روز سرو صدائي ايجاد نكرد ولي آتشي كه يزر خاك بود روز به روز جان گرفت تا هشت سال بعد انقلاب مشروطيت به ثمر رسيد و يكسال پس از آن گلوله عباس آقا دهان موثرترين مخالفت او را ببندد . 2- رابطه امين الدوله و مشير الدوله٭ اعتماد السلطنه در روزنامه خاطرات رابطه امين الدوله و مشير الدوله را چنين بيان مي كند : « در اين بين اسباب آسماني چنين فراهم آمد كه دختر حاج شيخ محسن خان مشير الدوله وزير امور خارجه كه عيال معين الملك پسر امين الدوله بود و با مادر معين الملك ناسازگار بود و خود معين‌الملك هم چندان ميلي به آن دختر نداشت عقيقه هم واقع شده بود ضمير امين الدوله به خيال وصلت با شاه افتاد كه دختر حضرت عليا را براي معين الملك بگيرد . بعد از گفتگوي زياد ، شاه و حضرت عليا راضي شدند به شرط مطلقه كردن دختر مشير الدوله ، امين الدوله دختر مشير الدوله را به خانه پدرش فرستاد ومعين الملك او را طلاق كفت به وضع نالايقي كه بعضي جواهرات او را ندادند و پاره اي را كم و زياد كدند پس از آن در اتاق گالاري دولتي كه طرف ميدان توپخانه قديم است مجلس عقد فراهم شد حتي مشير الدوله را هم دعوت كردند وحضور داشت عقد جاري وعروس را باتجملي شايسته سوار به تخت فيل كردند تمم رجال در ركاب بودند رفتيم به پارك امين الدوله رسانديم اين عقد عدوات كه ما بين امين الدوله و مشير الدوله بسته شد ، امين الملك و حكيم الملك فرصتي بدست آوردند و با مشير الدوله همدست شدند و ترتيب اسباب دادند . » امين الدوله صدر اعظم شد . (رمضان 1314 ق) و با مشير الدوله مدت سي سال لاف دوستي و برادر خواندگي زده بود و در تمام بيست و چند سالگي كه مشير الدوله در لندن وزير مختار (1284-1289 ق) ودر باب علت سفر كبير بود ( 1289 تا 1308 ق ) امين الدوله متصدي امور او در طهران بود و از شش سال قبل كه ناصر الدين شاه شيخ محسن خان را از استانبول احضار كرد . همچنان داعيه برادري و يك جهتي باقي بود و از اين راه عوايد كلان نصيب امين الدوله گرديد . و از وزارت بيست و پنج سال مأموريت شيخ محسن خان در لندن و استانبول ميرزا علي خان امين الدوله سهم برادر وار !! برد . از جمله تظاهرات و ظاهرسازيهايي كه امين الدوله براي اثبات يگانگي خويش با مشير الدوله و جلب عواطف بيشتر آن مرد ساده دل نمود.يكي اين بود كه فرزند خويش « محسن خان . معين الملك و امين الدوله فعلي » را هنگام تولد ، به نام برادر خوانده خود « محسن » نام نهاد و در وقتي كه مشير الدوله در استانبول سفير كبير بود . دختر تربيت شده تحصيل كرده ي او كه شرافت نسب و خون پاك ايراني و تربيت و اخلاق دختران اشراف فرنگ را توامأ داشت و بسياري از شاهزادگان و نجباي ترك و فرنگ و غيره خواستار او بودند . براي همان پسر نامزد كرد و لقب معين الملك را پس از آنكه شيخ محسن خان مقلب به مشير الدوله شد . براي پسرش « محسن خان » ، از شاه تحصيل نمود . پس از انفصال مشير الدوله از اسلامبول و ورود اوبه طهران به اصرار امين الدوله . مراسم عقد نيز به عمل آمد و بقراري كه مشير الدوله بعدا به اظهار كرد . از ابتدا با اين وصبت مخالف بوده و هيچگونه تناسبي ميان زوج و زوجه نمي ديده . زيرا محسن خان معين الدوله جز اينكه نو چشم عزيز امين الدوله است چيز ديگري نيست و چنانكه بعد ها گفته آن پيرمرد ثابت شد . مرگ امين الدوله به منزله ي مرگ فرزندش هم بود و بعد از پدر ، آن عزيز دردانه را بجائي راه ندادند و با وجوديكه داماد و شوهر خواهر و شوهر عمه سه پادشاه است و همسري لايق چون فخر الدوله از معين الملك حمايت مي كند به چشم مردم خوار و بي مقدار است . باري امين الدوله وقتي به صدرات رسيد و علي رغم سوابق دوستي چندين ساله و تمام تظاهرات و رياكاري ها با مشير الدوله مرجوم به خيال وصلت با پادشاه ( مظفر الدين شاه ) افتاد و با كمال بي ملاحضه گي و بي حيائي ، دختر مشير الدوله را طلاق داد و دختر شاه را براي پسرش عقد كرد . « در مجلس عقد كنان ، از همه كس دعوت كرد . حتي مشير الدوله و او هم از بي جبلي( لذا ) كه داشت ، رفت بنده تنها كسي بودم كه نرفتم و حتي در كه مجلسي هم كه يقيقن داشتم حاضرين بلا‌فاصله اخبارش را به صدر اعظ مي رسانند ، گفتم كه با اين ملاحظه در مجلس عقد كنان پسر امين الدوله حاضر نشدم زيرا كه اين كار بر خلاف انسانيت و وجدان را امين الدوله صرفا به طمع تصرف املاك خالصه و تحصيل عوايد بيشتر و دوام دولت صدرات صورت داده است . بالجمله ، امين الدوله در اين قصد بود كه اسباب خرابي مشير الدوله را هم فراهم كند و وزارتخانه و لقب او را براي پسر تاره دامادش بگيرد . درنيل به اين مقصود ، خيلي مرا تطميع كرد و انواع پيشنهادات را نمود . كه از كار خود كناره بگيرم و وزير عدليه يا معاون كل و مستشار صدرات بشوم و در اين قسمت خيلي سعي و اصرار كرد . قبول نكردم و گفتم ، نسبت به مشير الدوله كه مرا مثل فرزند خود مي داند ودر عين آنكه رئيس من است . يك قدم جز به مشورت و يا اطلاع من بر نداشته و هر چه گفته وكرده ام تصديق و تمكين و تنفيذ نموده است . بي حقوق نخواهم كرد . امين الدوله پس از يأس از من خيلي رنجش پيدا كرد و من تنفر حاصل نموده لكن من اعتنائي با اين مسائل نداشتم و در دو سالي كه من با سمت معاونت كل وزارتخانه خدمت كردم . » 3- جعفر قلي خان ميرزا ملک و امين الدوله جعفر قلي خان پسر رضا قلي خان هدايت الله باشي است که در سال 1247 قمري برابر 1210 خورشيدي متولد شد. او تا بيست سالگي ادبيات فارس و مقدمات زبان عربي را در خدمت پدر دانشمندش فرا گرفت. پس از تاسيس دارالفنون بدانجا رفت و به آموختن زبان فرانسه و حساب و هندسه و علوم طبيعي و نظامي پرداخت. چنان دل به تحصيل بست و کوششي که پس از شش سال در امتحانات بزرگ عمومي مدرسه در رديف شاگردان ممتاز و برجسته درآمد و بيست تومان انعام و نشان طلا گرفت. از اين زمان جعفر قلي خان به سبب دانشي که کسب کرده بود سرشناس و به نام شد.چند کتاب و جزوه براي استفاده شاگردان دارالفنون ترجمه و تاليف کرد و در بيست و نه سالگي، سال 1276، به سزاواري منصب آجوداني مدرسه را گرفت. بر اثر کوششي که در اين کار کرد سال بعد ناظم مدرسه شد و رتبه سرهنگي و حمايل گرفت و در سال 1279 که الله باشي که به دستور ناصرالدين شاه به پيشکاري مظفرالدين ميرزاي وليعهد به آذربايجان رفت اداره دارالفنون به او سپرده شد. دير زماني نگذشت که بر اثرکوشش و کارداني به سرتيپي ارتقا يافت و در اوائل سال 1287، پس از چند ماه مطالعات محلي و کوشش مداوم، به ياري ميرزا عبدالغفار خان معلم کل علوم رياضي مدرسه و چند تن از مهندسان نقشه تهران و اطراف آن را با دقت و مهارت تمام کشيد و به وسيله اعتضادالسلطنه وزير به نظر ناصرالدين شاه رساند و سه هزار تومان انعام گرفت. جعفر قلي خان از اين پول که در آن زمان مبلغ خطير بود جز اندکي برنگرفت و بيشتر آن را ميان همکاران خود به نسبت کوششي که کرده بودند تقسيم کرد. پس از برگزاري امتحانات سال 1288ف به پاس مواظبتهايي که جعفر قلي خان در حسن اداره دارالفنون و پيشرفت شاگردان کرده بود. درجه سرتيپ اول و حمايل و نشان مخصوص آن را گرفت. سه سال بعد به دريافت يک قبضه شمشير تمام طلا سرافراز شد و در سال 1297به گرفتن نشان درجه اول شير و خورشيد و حمايل سبز نائل آمد. در سال 1301 بر اثر خدمتهاي شايان نيرالملک لقب يافت و چهار سال بعد ناصرالدين شاه به دست خود تمثالش را که مکلل به الماس بود بدو داد. جعفر قلي خان چهل سال با صميميت و خيرانديشي تمام رياست دارالفنون را داشت. وي مردي خوش خوي، مهربان، گرم سخن، پاکدل و نيکخواه بود... ناصرالدين شاه به او محبت بسيار داشت و هر انجمن يا مجلس معتبري تشکيل مي شد، جعفر قلي خان عضو برجسته آن بود. چنان که در مجلسي به فرمان شاه در سال 1294 قمري در برابر 1256 خورشيدي به منظور تحقيق در کشف معادن ايران و چگونگي امکان بهره برداري از آنها به رياست اعتضادالسلطنه تشکيل شد. جعفر قلي خان عضو شاخص آن بود. جعفر قلي خان نيرالملک در جمادي الاخر سال 1314 قمري مطابق 1275 شمسي به وزارت علوم منصوب شد و وزارتش غريب هشت سال از سال 1314 تا 1322 دوام يافت. با اينکه در آغاز وزارت 67 سال داشت با نيرو و حرارتي کم نظير به توسعه و ترقي مدارس و تدوين قوانين و نظامنامه هاي مفيد پرداخت. در بدو وزارت نيرالملک هنوز ميرزا علي اصغر خان اتابک صدارت داشت. اتابک، که همه ي عمر در باطن با پيشرفت فرهنگ جديد مخالفت بود.گر چه به ظاهر از نيرالملک پشتيباني مي کرد، اما در معني چندان که مي توانست از کارهاي مفيد او جلوگيري مي کرد بعضي از منسوبان صدراعظم نيز براي خوشامد او با نيرالملک وزير علوم ناسازگاري مي کردند. پس از عزل اتابک در 16 جمادي الاخر سال 1314 و صدارت يافتن امين الدوله نيرالملک در پيشرفت معارف کوشاترو آماده تر شد و در صدد تشکيل انجمن معارف بر آمد و پس از مطا لعه ي کافي به کمک و شرکت چند تن انجمن را بيان نهاد .در آغاز تا سيس انجمن جاي ثابت ومعين نداشت وغالبا در خانه ي نير الملک تشکيل مي شد. بعد ها از جمادي الاول سال1321 محل قديم کتابخانه دارلفنون به محل تشکيل انجمن اختصاص و اثاثه ي مختصرانجمن به اين مکان انتقال يافت و روز سه شنبه هشتم جمادي الثاني 1321 جلسه در محل جديد تشکيل شد. نخستين جلسه در يکي از روزهاي ماه شوال 1315 با حضور وزير علوم، ميرزا محمود خان احتشام السلطنه، ميرزا محمودخان مفتاح الملک، يحيي دولت آبادي، علي خان ناظم العلوم، مهدي خان ممتحن الدوله و عباس خان مهندس باشي در مدرسه ي رشديه تشکيل يافت. چون هدف اصلي انجمن ايجاد مدارس تازه بود و اين کار بي وجود سرمايه ي کافي ميسر نمي شد به راهنمايي و تشويق امين الدوله ي صدراعظم قرار بر اين يافت که احتشام السلطنه دفتري به منظور جمع آوري اعانه ي نقدي آماده کند. نخست دفتر را به حضور مظفرالدين شاه و او تعهد کرد دو هزار تومان بپردازد. روز ديگر احتشام السلطنه دفتر اعانه را نزد امين الدوله صدراعظم برد. امين الدوله که بسيار بلند نظر و معارف پرور بود و مي دانست تا سرمايه زياد فراهم نشود گشودن مدارس جديد ميسر نمي گردد. بعهده گرفت دوازده هزار تومان بدهد. دشمنان امين الدوله احسان بزرگ صدراعظم را با قياس به بخشش شاه چنان جلوه دادند که قصدش تحقير سلطان بوده است. مظفرالدين شاه آشفته شد و بدين بهانه و بهانه هاي سست و نادرست ديگر پانزدهم محرم سال 1316 چنان مردي نکو انديش و دانش پرور را از صدرات معزول کرد و امين السلطان را به جاي او نشاند. در زمان وزارت نيرالملک، جمعي از مخالفان پيشرفت معارف با اميد بستن به مدارس جديد فتنه ها انگيختند و نقشه ها طرح کردند؛ اما بيداري اعضاي انجمن معارف و تلاشهاي پر ثمر ايشان مانع از انجام يافتن دسايس آنها شد. يکي از منتفذان اصفهان که مقارن اين احوال در تهران بود بيش از ديگر معاندان معاف با تاسيس و فعاليت مدارس جديد دشمني مي کرد. او از قول پيشوايان ديني مقيم نجف تلگراف مجهولي خطاب به مظفرالدين شاه ميان مردم منتشر کرد و از شاه تعطيل کردن مدارس جديد را تقاضا کرد، اما مظفرالدين شاه که قبلا به وسيله وزير علوم از دسيسه ي وي آگاه شده بود جواب تلخي به او داد. در جلسه هاي بعد انجمن، که به اختلاف هر هفته يا هر پانزده روز يکبار تشکيل مي يافت، براي پيشرفت کار شور وتبادل نظر مي شد. در دومين جلسه شيخ مهدي عبدالرب آبادي، شمس العلما و محمد حسين خان اديب الدوله، ناظم دارالفنون و ميرزا علي محمد خان مجيرالدوله ي کاشاني به عضويت پذيرفته شدند و علي خان ناظم العلوم و احتشام السلطنه ماموريت يافتند محل مناسبي براي تاسيس مدرسه اي که گنجايي دوره ابتدايي و چند کلاس متوسطه را داشته باشد اجاره کنند. جلسه ي پنجم نيز در خانه ي نيرالملک تشکيل يافت و حاج محمد حسين خان امين الضرب اصفهاني و پسرش حاج حسين آقا به عضويت درآمدند؛ و تصويب شد که کليه ي وظايف انجمن به دو قسمت : وظايف انجمن معارف و وظايف انجمن مکاتيب مليه ايران تقسيم شود. جلسه ي هفتم در خانه ي نيرالملک تشکيل شد. ناظم العلوم رساله اي که با دقت و بصيرت تمام درباره مباني اصول آموزش و پرورش و درجات مدارس نوشته بود براي اعضاي انجمن خواند و دو سه روز پس از اين جلسه مدرسه علميه تاسيس يافت و از طرف انجمن ناظم المعلوم به رياست آن انتخاب شد. انجمن در طي مدت کوتاهي که فعاليت داشت چند مدرسه تاسيس کرد، اما اختلاف کوچکي که در آغاز تاسيس ميان بعضي اعضا بود بر اثر تحريک معاندان و مخالفان گسترش معارف اندک اندک شدت يافت. مظفرالدين شاه نسبت به فعاليتهاي انجمن چنان بدگمان شد که رياست انجمن را از وظايف خاص خود شمرد و نيابت را طبق اين فرمان به نيرالملک سپرد: « نيرالملک وزير علوم معارف، چون کار ايجاد مدارس و مکاتب مليه و کتابخانه ي ملتي به فضل خدا و حسن مراقبت و اقدامات شما و اجزاي انجمن معارف پيشرفت کامل حاصل نموده و موجب خرسندي خاطر ما گريده است، اميدوار است ان شاء الله تعالي روز به روز بهتر و کاملتر شود و از طرف ما بايد مراقبت و توجه مخصوص در اين باب بشود و در حقيقت رياست اين اداره و مجلس حق شخص همايون ماست، لذا شما را که شخص مجرب کافي و دولت خواه بي غرض و از اوضاع داخله و خارجه کاملا با اطلاع هستند ازجانب خودمان مخصوصا ماموريت مي دهيم که زائداً علي ماسبق مراقبات کامله در انتظام امر مدارس و مکاتب و مجلس انجمن معارف و صندوق معارف و حفظ احترام اعضاي آن به عمل آورده و راپرت ها و عرايض و مستدعيات انجمن را که راجع به امر مدارس مليه و کتابخانه ي ملتي است به اطلاع جناب مستطاب اشرف صدراعظم بدون تاخير به عرض برسانيد و احکام لازمه را هر طور صلاح بدانيد صادر نمائيد و مجرا داريد ، که ما شخص شما را در امورات مذبوره مسئول مي دانيم لاغير. شهر جب 1316» توضيح مطلب اينکه پس از برکناري امين الدوله امين السلطان اعضاي انجمن به دو گروه تقسيم شدند. ناظم الاطباء، محمد اسماعيل خان آجودانباشي، ميرزا يحيي دولت آبادي ، حاج سيد محمد عصار، حاج مهدي شريف کاشاني از احتشام السلطنه پيروي مي کردند؛ و شيخ مهدي شمس العلما، ممتحن الدوله، معتمد الدوله و چند تن ديگر از مفتاح الملک تبعيت مي نمودند. وجود اين اختلافها پس از چندي بر اثر تحريک گروهي بد‌انديش به دشمني هاي سخت نهاني و آشکار انجاميد. دسته طرفدار مفتاح الملک در نهان عريضه اي به مظفرالدين شاه و طرفداران احتشام السلطنه را به فعاليتهاي مضر و خلاف مصلحت متهم کرد و خود را از هر گناه تبرئه نمود. نامه را مفتاح الملک که مهر انجمن سپرده به او بود مهر کرد و بوسيله امين السلطان که اصولا با جنبش معارف موافقت نداشت، براي شاه فرستاد. شاه نامه را به صدراعظم داد امين السلطان خواند و عرض کرد: اين يکي از اثرات صدارت امين الدوله و حاصل انديشه هاي خام اوست. شاه آشفته و خشمگين شد و همان روز رياست انجمن معارف و کتابخانه و دارالترجمه را از طرف خود به نيرالملک سپرد و همه اعضا را به تمکين و فرمانبرداري از او فرمان داد. باري ديري نگذشت که نيرالملک به اينکه خود از طرفداران توسعه ي فرهنگ جديد بود بر اثر بدگوئيهاي مخالفان و تحريکات ناجوانمردان و ترس از ناخشنودي شاه قاجار درصدد تعطيل انجمن برآمد. اما چند تن از مردان پاک نيت و خيرانديش رضاي شاه را جلب کردند و نيرالملک که از طرف شاه آسوده شد با شوق تمام راه را براي فعاليت انجمن و مدارس جديد هموار کرد. امين السلطان بر اثر نفوذ و فعاليت دوستداران تجدد و فرهنگ ناچار در ظاهر با جنبش معارف همراه شد. گر چه به نيرالملک معتقد نبود و او را وزير شايسته نمي دانست و وزارتش را نمي پسنديد، اما چون مورد عنايت و در جمايت شاه بود بر او نپيچيد. و توصيه کرد به منظور رسيدگي به وضع مدرسه هاي موجود و ايجاد مدارس جديد شورايي به نام شوراي عالي معارف با شرکت بيست و چهار تن تشکيل يابد. اين شورا روز سه شنبه 25 شعبان 1319 به دعوت وزير علوم و معارف با شرکت مخبرالسلطنه، ميرزا مهدي خان زعيم الدوله مدير روزنامه حکمت مصر که آن روزهاي اتفاقا در ايران به سر مي برد، ميرزا يحيي دولت آبادي، ميرزا کريم خان سردار مکرم و چند نفر از معلمان برجسته ي دارالعلوم و معلمان مدرسه ي سياسي دکتر شنيدر طبيب شاه، مسيو واشر رئيس مدرسه ي فلاحت و مسيو هنبيک مشاور عدليه تشکيل يافت و به اکثريت آرا مسئوليت اداره مدارس ابتدائي و متوسطه و عالي به ترتيب به ميرزا يحيي دولت آبادي، احمد خان مجاهدالدوله و حاجي ميرزا عبدالغفار نجم الدوله سپرده شد. براي آگاهي بيشتر از چگونگي کار و نتايج فعاليت شورا توجه به مطالبي که در شماره ي 291 روزنامه تربيت مورخه پنج شنبه دوم رجب 1321 مطابق با 24 سپتامبر 1903 به شرح ذيل درج شده است مفيد مي نمايد: « عجالتا هفته اي يکبار مجلس معارف براي اجراي نظام نامه ي مدارس و مکاتب و شورا در امور علميه و تکميل نقايص کارهاي هر مدرسه و مکتب در مرکز دايره معارف که کتابخانه ي قديم دولتي و جنب مدرسه ي مبارکه ي دارالفنون است منعقد مي گردد و آن روزهاي پنج شنبه مي باشد. از سه ساعت به غروب مانده تا هر وقت که طول بکشد. رئيس مرکز دايره جناب جلالت مآب اجل عالي رضاقلي خان، دام اقباله، فرزند اسعد وزير علوم معارف و رئيس مدرسه مبارکه دارالفنون مي باشد و هر کس کاري راجع به مدارس مليه مظفريه داشته باشد و در اين باب بخواهد سؤالي بكند و جوابي بشنود ، هر روز كه باشد غير از دوشنبه و جمعه ، به اين محل رجوع نمايد پذيرفته مي شود . اول قرارداد مجلس معارف اين است كه ماهي يك مرتبه تمام اخبار راجع به مدارس و مكاتب كليتا در روزنامه تربيت درج شود و از آن روزنامه نسخه هاي بسيار به مجلس معارف داده خواهد شد كه مجانابه اشخاص مخصوص كه بايد از حقايق امور مكاتب ومدارس مطلع باشند بدهند اما مدارس ومكاتب فعلا چهار مدرسي متوسطه ي علميه در چهار ضلع شهر دارالخلافه داير و مفتوح شده كه اسباب تهسيل كا مردم هر طرف شهر باشند و مجبور نباشند براي تحصيل فرزندان خود را از محلات جنوبي به شمالي و از گذرهاي مشرقي به مغربي بفرستند ودر صورت لزوم در همت ارباب خير و سعادت ممكن است اين چهار باب مدرسه علميه داير از اين قرار مي باشد: علميه ي مظفريه علميه ي ادب مظفريهي علميه علميهي ثروت در علاس آباد .در اين چهار مدرسه‌ي علوم مخصوص و مسوليت وزارت علوم و معارف است و اسامي آن سه مدرسه از اين قرار مي باشد : رشديه كماليه شرف مدرسه رشديه در خيابان باغ وحش است و شرف در مكاتب ابتدايي از قرار ذيل است : خواندن و نوشتن فارسي به طور صحيح تلاوت قرآن مجيد با رعايت با رعايت تجويد قرائت باشد مسائل شرعيه ي ضروري از اصول و فروع حساب تا تناسب اربع ، دورهي مختصر جغرافيا ، كليات تاريخ ايران و مخصوصاً سيره در حالات رسول (ص) صرف و نحو زبان فارسي اخلاق در ضمن قصه و نزديك به دريافت معارف كند مشق خط ، سياق قدر كفايت ، دوره ي مختصر صرف عربي ، عوامل يا دوره مختصر نحو عربي .» فصل دوم – ديدگاه نويسندگان در مورد امين الدوله 1-اعتماد السلطنه اعتماد السلطنه كه اگر چه نوشته ها و اظهار نظرهايش از غرض بري نيست ولي از اهميت نمي‌تواند بود با اينكه در روزنامه خاطرات خود يكي دو جا سخت به مردم امين الدوله مي تازد و از هيچ نوع اتهام و دشنام كوتاهي نمي كند اما دو سه روز بعد از وارد آوردن اتهامات خبر مي دهد كه وسيله انگيخته است تا با ايشان از در آشتي در آيد و بر آوردن توقعات خصوصي خود را عنوان كند با اين وصف نوشته هايش همه جا نشان دهنده سبك و سياق امين الدوله و سياست است . از جمله در دوران ناصري وقتي رئيس دارالترجمه همايوني بوده مي نويسد : « جمعه 7 - ... امين الدوله كاغذي نوشته بودند چند نفر مترجم السنه مختلف خواسته بودند كه همه روزه خانمي ملك آرا حاضر شوند قانون عثماني به فرانسه و روسي را ترجمه كنند . براي اينكه حسب الامر بايد ايجاد قانون بشود اين امر يكي از نتايج سفر فرنگ [ ناصرالدين شاه ] است » « پنجشنبه 11 – اامروز صبح خانه امين الدوله رفتم . آنجا شنيدم كه ملك آرا كه رئيس مجلس قانون شده بود از ماموريت خود استعفا نموده است . ظاهراً ايجاد قانون مغاير با سليقهي امين السلطان [ اتابك ] است . به اين واسطه ترسيده استعفا نموده .» درباره گناه ارتباط با اشخاص چون سيد جكال الدين سعد آبادي وقتي كه سيد را با وضع تأسف آوري از بست زاويه حضرت عبدالعظيم بيرون كشيدند و به خارج بردند مي نويسد : « شنيدم كيف كاغذ سيد جمال الدين را كه خدمت شاه برده بودند باز كرده اند چند كاغذ به خط امين الدوله بوده است . » همين اعتماد السلطنه در كتاب خود « خلسه » يا « خوابنامه » كه در آن ده نفر از صدرا اعظم هاي ايران از قائم مقام فراهاني و امير كبير و غيره را در حال جذبه و خسله به محاكمه مي كشيد و نيك و بد اعمالشان را بر زبان خودشان جاري مي سازد از جمله ازقول اتابك امين السلطان درباره خصوصيات اخلاقي و تربيت و وضع اجتماعي امين الدوله چنين مي گويد : « ... ديگر امين الدوله ميرزا علي خان است و او مردي است دانا و ماهر ومتبحر در كليه ي امور از داخلع و خارجه پلتيك و ماليه بينا و بصير ناقد و خبير خطش چون جناح طاووس و فضلش زياده از قابوس . در اين وقت پنجاه سال دارد . وقت خود را هرگز ضايع نگذاشته و نمي گذارد . پدر بزرگوارش مرحوم ميرزا خان مجد الملك از فضلاي نمره اول ايران و نخستين شخص انسانيت اين خطه و سامان بود . و در تربيت اولاد امجاد جديت بي منتها مي نمود سجاياي آن مرحوم در خط و ربط از اغلب رجال معاصر گذارنده اند . در اين صورت پسرانش معلوم است كار را به كجا رسانده . من خيلي ميل داشتم خطم را به مشطورات كلك بدايع نگار امين الدوله شبيه كنم . قابليت و استعداد كوتاهي مي كرد ناچار خطي لايقرء كه به هزار پا بي شباهت نيست اختراع نمودم . ميرزاعلي خان امين الدوله تجديد انشاء ايران را تكميل كرده بلكه به درجه ي كمال رسانيد ... اگر در اين مرد دو صفت نبود حالا به استحقاق صدارت مي نمود . يكي از آنكه مي خواهد حق وزارت را بجاي آرد يعني تصديق بلاتصور نكند و تملق بي معني نگويد در ظاهر آقا بله و در باطن آقالله نباشد. هر نقص و خلافي كه در كار دولت بيند في الفور اظهار نمايد و معايب دار را آشكار سازد . ديگر اصالت ذاتي و نجابت فطري اوست كه مانع پيشرفت وي مباشد . فحش نمي دهد وقاحت نمي كند بي ادب نيست . اهل شرم و حياست در امورات تاني دارد از عجله گريزان است ملاحظه اطراف كار ار لازم مي داند فرسنگها از طمع دور است مي خواهد اما نه با فضاحت مي رود اما نه را شناعت . اين است كه در اين مملكت به حقوق خود نايل نمي گردد و از آنچه بايد داشته باشد باز ماند . در اينجا مثل امين ‌[اتابك] بايد بي پروا و هرزه در بي فكر و خيال تا دولت و هر چيز به استقبال او آيد و صدارت و وزارت نمايد ...» توجه داشته باشيم كه اين كتاب پنج سال پيش از نصب امين الدوله به صدارت، است و نشان مي دهد از همانوقت در افكار ، انتظار و انديشه صدرات چگونه و جهل و خرافات تا چه اندازه بوده است، و امين الدوله ها و آزادگان در مبارزه خود براي پيشرفت مردم و حفظ استقلال كشور با چگونگي موانعي روبرو بوده اند ، و نيز عمال جهل و فريب چگونه كوشش مي كرده اند مردم را بي‌خبري نگهدارند تا استفاده جويان به استفاده هاي نامشروع خود دست يابند ، بهتر است تاريخ را ورق بزنيم . كتاب (تاريخ بيداري ايرانيان ) نوشته ناظم الاسلام كرماني يكي از با ارزش ترين اسناد تاريخي قرن حاضر است . نويسنده ي آن با دقت و با انديشه هوادارانه از آزادي شرح وقايع دوران پيش و پس از مشروطيت را گرد آوري و ثبت كرده است . در يكي از صفحات آن شرحي است درباره رشيديه و عواقب كار مدرسه ساختن او گفتيم كه يگانه معشوق شديد در ساختن مدرسه جديد چه در آذربايجان و چه در تهران . امين الدوله بود و از جمله براي پيشرفت مدرسه اي او جهاد مي كرد اين عين عبارات تاريخ بيداري ايرانيان است مربوط به چند سال پس از عزل و تبعيد امين الدوله : «سبب گرفتاري مدير رشديه كه ميرزا حسن آقا مدير رشديه از اشخاص با حرارت و دست كار در زمان صدراعظم ايران پس از ان كه مدتي در تبريز در تاسيس مدارس و مكاتب زحمات كشيده به تهران آمد و تاسيس مدرسه ي رشديه را نمود . در واقع موسس مكاتب به وضع جديد اين شخص است در اوايل ورودش مقدسين و بعضي از مردم اورا مثل يك نفر كافر نجس العين مي دانستند چه كه الف و باء را تغيير داد . فتحه را كه آن وقت زير مي گفتند صداي بالا نام نهاد ضمه را كه تا آن وقت پيش مي ناميدند صداي وسط مي گفت كسره را كه تا آن وقت زير مي خواندند صداي پائين مي خواند و همچنيني خط عمودي و خط افقي باد اطفال داد و كذا در مكتب خانه ها كه سر گذرها و بازارها پسران و دختران با هم مي نشستند چه ضرر داشت كه بايد در مدرسه بيايند ديگر آن كه چوب و فلك در مدرسه نيست اطفال خود سربار مي آيند شيخ سعدي صد سال پيش گفته است : استاد معلم كه شود كم آزار خرسك بازند طفلان در بازار فرياد مقدسين در مجالس بلند شد كه آخر زمان نزديك شده است كه جماعتي با بي و لا مذهب مي خواهد الف و با ما را تغيير دهند را از دست اطفال بگيرند و كتاب به آنها بدهند . ديگر آنكه اطفال را زبان خارجه تعليم داده است كه به آنها گفته است شمار لفظي و شعار خطي و اين صورت را ياد اطفال داد(1-2-3-4-5-6-7-8-9)مجملا رساله ي هم از بعض علما تاليف شد . در مدارس و تكفير اوليا مدارس ليكن پس از دخول آقاي طباطبايي و تاسيس مدرسه اسلام مردم كم كم مي دانستند كه اين مدارس عبارت از همان مكاتب است و اين ارقام حساب است ، نه زبان خارجه و تغييري هم در الف و باء داده نشد همان الف و باء قديم است منتها قدري مشكل تر از آن . حاج ميرزا حسن آقا هم دانست كه اين مردم قابل اعتماد نيستند ، خرده از حرارت افتاد و براي ترويج مقصود خود روزنامه اي ايجاد كرد موسوم به روزنامه مكتب ، خواست كه در روزنامه مردم را بيدار كند و به ترويج معارف بكوشد، ليكن وزير علوم و وزير انطباعات از روزنامه ي او و ساير جرايد جلوگيري كردند. در اين اثناء كه متهم بود در نزدعين الدوله كه اين شخص را اگر به حال خود گذارد ، علاوه براين كه الف و باء را تغيير خواهد داد و روزنامه نويس هم شده است. گناه روزنامه نويسي كمتر از گناه مدرسه تاسيس كردن نيست و گاه گاهي هم به كتابخانه ي ملي مي رود كه اين هم گناهي است كه عفو ندارد. بعضي اوقات هم در خانه و مدرسه بعضي را دور خود جمع مي كند ...» امين الدوله در چنين شرايط از آزادي و آزادگان حمايت و پاسداري مي كرد. در حالي كه مي توانست با مختصر لغزشي به هنگام صدارت خود ، حكومتش را حفظ كند ، چنين نكرد. بين آزادواري و حكومت ، آزاد واري را برگزيد و به تبعيد تن داد . اما در قيد و بند نيز از جانبداري آزادگان كوتاهي نكرد، باز در اين مورد به تاريخ بيداري ايرانيان سرگذشت آقا شيخ يحيي كاشاني نگاه مي كنيم: «... در سال 1317 [يك سال پس از عزل و سفر امين الدوله] در مدرسه ي افتتاحيه به تعليم علوم عربي و فارسي به طرز جديد مشغول بود . در آنجا از اختلال و خرابي معارف اطلاع حاصل نموده ، مدرسه را ترك و مقاله اي به عنوان مقاله ي مخصوص به اداره ي حبل المتين كلكته نوسته و در آن مقاله بعلاوه ي تقلبهاي انجمن معارف آشكار كردن ، ازامين السلطان هم بد نوشته بود ، از جهت استقراض و غيره . وقتي كه روزنامه حبل المتين در تهران انتشار يافت اشخاصي كه مطلع شدند بر اينكه نويسنده مقاله به طور بي غرضي و اطلاع معاونت خود را روز كاغذ آورده است ، اورا دعوت كردند به انجمن سري ... اين مقالات باعث شد كه امين السلطان عموم جرايد فارسي را كه در خارج تهران طبع مي شد قدغن و منع ورود به ايران كرد و هر چه انجمن سعي در آزادي جرايد كرد. مفيد نيفتاد ، تا آنكه قرار دادند امتياز روزنامه گرفته در تهران شروع به كار كنند . دست خط مظفر الدين شاه به توسط ميرزا نصرالله خان مشير الدوله صادر و امين السلطان آن را ضبط و منع كرد . ناچار مطالب خود را در كتابي كه براي اطفال رشديه بايد نوشت‌، نوشتند و در زير هزار پرده بعضي بيانات مي كردند . در بين طبع ، اعتماد السلطنه وزير مطبوعات ، كتاب را گرفته ، مانع طبع آن شد و اين مطلب را به امين السلطان راپورت داد كه يك جمعي بر ضد او مدرسه ي رشديه تشكيل شده . امين السلطان ند نفر را در خفيه بر آنها گماشت ... اكيداً به آقا بالا خان سردار افخم سپرد كه اين اشخاص را بايد پيدا كنيد و به او حالي كرد كه در مدرسه رشديه خبري هست ... شب 19 جمادي الآخر1317 آقا شيخ يحيي را كه در خانه ي خودش در محله ي هفت تن بود ، گرفتار نموده ... ... خلاصه عكس آقا شيخ يحيي را برداشته و به امين السلطان دادند . او هم به نظر شاه رسانيد كه اين شخص مي خواست شاه را بكشد و و به قدري مسئله را اهميت داد مه پس از دو سال و نيم كه عين الدوله صدر اعظم شده بود و امين السلطان مطرود و مغضوب بود . باز مظفر الدين شاه راضي نمي شد كه شيخ يحيي آزاد باشد . در بيستم ماه جمادي الاول 1319 چهار نفر سوار كشيكخانه حاضر شد . دستهاي آقا شيخ يحيي را بسته ، او را سوار كرده و به طرف اردبيل حركت كردند ... آقا شيخ يحيي نهم شوال 1321 از راه آستارا به رشت آمده مرحوم امين الدوله مسبوق شد در اين زمان در در رشت نشان بود و سال بعد فوت كرد و مبلغي وجه برايش فرستد و عماد السلطنه را فرمود كه به اتفاق خود، شيخ را به تهران رساند و او را راحت سازد.» نيز براي اينكه بدانيم امين الدوله در چه شرايطي و اوضاع و احواليي به صدرات رسيد و روي كار آمد باز بد نيست به تاريخ رجوع كنيم و از آنچه مورخين مختلف به تفضيل در اين باب نوشته اند به ذكر چند مورد كوتاه بپردازيم . علي اصغر شميم در كتاب خود به نام ( ايران در دوره سلطنت قاجار ) مي نويسد : « ... امين السلطان اتابك كه مورخين معاصر او را مردي نوكر مآب و متملق و چاپلوس دانسته اند ، تا سال 1315 قمري در صدرات باقي بود ولي چون مظفر الدين شاه تا حدي به وضع روحي و آمادگي بعضي از طبقات مردم براي ابراز مخالفت بادولت آگاه شده بود در سال 1315 امين السلطان را از صدارت برداشت و امين الدوله را كه مردمي خوشنام و مورد اعتماد طبقه ي روشنفكر و درس خوانده بود به صدرات خود برگزيد .» با همين مورد در صفحات بعد از ناظم الاسلام كرماني چنين نقل مي كند : « ... ‌‌‍[ مظفر الدين شاه ] در آغاز جلوس ، سخنان دل خوش كن پوك كه دال بر توجهات ملوكانه به اصلاحات ملكي و نظام ادارات دولتي خاصه نظامي بود ، مي فرمود : خصوصاً در سال 1315 كه ميرزا علي اصغر خان مطرود و ميرزا علي خان امين الدوله به وزير اعظمي انتخاب شد اصلاح خواهان را تا اندازه اي اميدوار ساخت.» مهدي قلي هدايت ( مخبر السلطنه )در كتاب معروف ( خاطرات وخطرات ) مي نويسد : « ... شبها به نوبت ، دستجات در پارك دعوت مي شدند من و اخواي محمد قلي خان هم شبي دعوت داشتيم . آخر شب همچو اتفاق افتاد كه با امين الدوله تنهاد مانديم فرمودند قدري صحبت كنيم نشستيم صحبت هاي دلچسب به ميان آمد . امين الدوله به عبارت مليح به مصالح مملكت در تعالي ايران و نشر تمدن تلويح مي كرد و ما لذت مي برديم ... اين بسا آرزو كه خاك شود اطواري از امين الدوله بروز كرد كه خلاف انتظار همه بود ... من نظر به صحبت هاي شب عروسي شرحي به امين الدوله نوشتم كه براي انجام نيت خير حضرت اشرف خدمتگزاري بهتر از ارادتمندان نخواهيد يافت و با خلوص نيت براي خدمتگزاري حاضريم . اثري براي مترتب نشد و پيچ پيچ در شهر زياد شد ... مظفر الدين شاه رأي نداشت . اما تابع رأي مي شد ... امين الدوله در عامه وجهه داشت و در دولت مقامي عنيف ... 16 صفر 1316عذر امين الدوله خواسته شد ... اگر گول درباريها را نخورده بود و از موقعيت پدرم و اخوي استفاده كرده بود كارها به جريان بهتر مي افتاد ... » شيوه سياست چنين بوده است اگر كسي در دستگاه بود و در جهت ترقي و آزادي حرفي زد وخود را به خطر انداخت اگر چه لذت بردي ، كاري به كارش نداشته باشد . صبر كن ، وقتي بر سر كار آمد به حكم آنكه شبي شنونده ي حرفهايش بوده اي از اوتقاضا شغل كن . اگر به عللي موثر نيفتاد و «من واخوي و ابوي » را مصدر كارها نكرد ، با سايرين يكدست شو و « پيچ پيچ در شهر » بينداز ودر راه از كار افتادنش تلاش كن . 2-ديدگاه حسين قلي خان نظام السلطنه مافي در خصوص امين الدوله امين الدوله از كار داخله وخارجه ايران بصيرت داشت ، زيرا كه از سن پانزده سالگي چون پادشاه خان خالويش رئيس مجلس شورا بود كه به اصطلاح حاليه « وزير دربار » است ، امين الدوله خيلي خوش خط و باهوش بود در زير دست خالويش تحريرات مجلس را مي كرد همچنين بعد از دو سال منشي حضور شد و جواب عرايض را از طرف شاه شهيد دستخط مي نوشت مايل به قانون اروپا و وضع ولباس آنها بود . سواد عربيش خوب بود . شعر هم مي گفت : قدري هم فرانسوي تحصيل كرده بود كه محتاج به مترجم وجغرافي با اطلاع بود . عاقل وبا ملاحظه بود . دروغ كم مي گفت . از نقاشي هم ربط داشت . ولي عليل المزاج بود چند عيب داشت : اولاً مقهور زنش و پسرش بود ، ثانياً سوء ظن به حد افراط داشت ، ثالثاً اهمال مفرط داشت كه اغلب امور به وا سطه اهمال از او فوت مي شد . به مذهب اسلام هم چندان معتقدنبود رفته رفته به واسطه كمي نان درشهر و زيادي پول ساه و نرسيدن حقوق مردم كارها در هم شد علما را صدراعظم در زمان شاه شهيد عادت داده بود كه از طرف صدرات فوائد زيادي مي بردند وهر قسم احكام حق يا باطل مي خواستند براي تهران و ساير ولايات مهر مي كردند و هر قسم توسط مي كردند ، مي پذيرفت بعد از عزل او هم فرمانفرما به واسطه اين كه در عزل صدراعظم كمك كردند وجوهات بي اندازه به هر يك داه بود و ميداد و رشته كار به دست امين الدوله مأيوس وبر ضد او شدند . از رجال دولت هم حكيم الملك و نظاير آن كه از فرمانفرمافوايد كثيره برده بودندو به واسطه او دخالت در كارهاي دولتي مي كردند در عهد امين الدوله دستشان از دخالت كوتاه و راه دخلشان مسدود شد. امين الدوله نيز طي خاطرات خود از حسين قلي خان ياد كرده و او را فردي « مجرب و آزموده » مي داند : معهذا در زمان صدارت خويش وبه رغم اعطاي وزارت تجارت و عدليه به حسين قلي خان ، چندان نقشي به وي در گردش امور دولت محول نمي نمايد همين موجب سردي فيمابين گشته و ظاهراً كدورتي روي مي نمايد پس از عزل امين الدوله و تبعيد وي به رشت نشا و بازگشت امين السلطان ، دوستي فيمابين حسين قلي خان و امين الدوله استحكام يافته و بكرات حسين قلي خان جهت عودت امين الدوله به صدرات كوشش مي نمايد . 3-ديدگاه ميرزا مهدي خان ممتحن الدوله حاجي ميرزا علي خان امين الدوله بواسطه رقابت با امين السلطان كه درحقيقت خود ناصرالدين شاه محرك بود بيش از ده سال خانه نشين گشت، ليكن عموم مردم احترامات وافيه در حق او مبذول مي داشتند . بعد از كشته شدند ناصر الدين شاه چندي او را پيشكار آذربايجان نمودند و مبلغي از كيسه فتوت خود در آن مملكت براي آبادي و آسايش رعايا خرج كرد ، بنيادهاي نيك نهاد . و پس از آنكه ميرزا علي اصغر خان را مظفر الدين شاه معزول [كرد] و به قم فرستادند مرحوم حاجي ميرزا علي خان امين الدوله را مسند صدرات بخشودند و كار بزرگي كه اين شخص هنگام صدراتش جاري كرد بسط دادن معارف و ايجاد مكاتب و بازداشتن راه اروپا كه ناصر الدين شاه مسدود نموده بود و ملت ايران اين موهبت را مديون ايشان مي باشد . امروز از اين گفته پشيمانم ، اي كاش راه اروپا باز نمي شد . فقط در آن امر خير آزادي مدارس امروز پانزده هزار از اناث و ذكور مشغول تحصيل مي باشند . در مقابل اين چنين خدمتي بدين ملت نجيب غيود دوستان صميم امين الدوله لا امين السلطان معزول ساختند و او را از قم به طهران آورند و امين الدوله [را] به لشته نشاي گيلان كه از حيث آب و هوا سنت هلن ايران است نفي نمورند و پس از ده سال منفي بودن در آن نواحي مرحوم گرديد ، رحمه الله عليه رحمه واسعه . 4-ديدگاه افضل الملك در سال 1304 هـ .ق توصيه و وساطت صدراعظم امين السلطان ، همچنين سابقه و شهرت ميرزا علي خان در افكار نو سبب گشت تا ناصر الدين شاه «جبه شمسه مرصع و منصب رياست شورا » را به وي واگذار كند.اين مجلس دو روز در هفته ، بارياست امين الدوله و با حضور وزراء به طور منظم و اجباري و به منظور تقرير احكام و فرامين ناصر الدين شاه و ارائه نظر پيرامون آن فرمايشات برگزار شد. اگر چه با ترتيب دادن مجلس شورا ، شاه قاجار خيال نزديك شدن به حكومت مشروطه و معمول جهاني را داشت ، اما عدم موفقيت اين شورا و نداشتن كارآيي مثبت آن ، داستان مكرري است كه در بسياري از منابع تاريخي اين دوره آمده و شايد شيرين ترين توضيح بر آن، نوشته رئيس اين مجلس ، امين الدوله باشد :« اين مجلس مركب است از اجزاي متفرق الخيال و منشعب الاحوال ، بيانات آنها به استحسانات نقلي است نه به استحقاق عقلي ، در اين مجلس آن رأي مستحسن و مصاب است كه از مصلحت عمومي خارج باشد .» با قتل ناصرالدين شاه و به سلطنت رسيدن مظفر الدين شاه ، ميرزا علي اصغر خان امين السلطان كه به شدت از حضور امين الدوله در دربار نگران و ناراضي بود ، فرصت يافت تارقيب را از ميدان خارج سازد ، لذا « بودن ايشان را در دربار دولتي و اقامت تهران صلاح نديده رأي مباركه شاهانه چنان اقتضا كرد كه ايشان را به پيشكاري مملكت آذربايجان روانه دارند . وي در ماه صفر سنه هزار و سيصد وچهارده به پيشكاري آذربايجان رفته و الحق آنجا نيكو حركت كردند و مردم آن سرزمين را به تدبيرات چند ، ار قحط و غلانجات دادند .» با عزل ميرزا علي اصغر خان امين السلطان ، در اواخر همان سال ، چند ماهي وزارت داخله به مخبر السلطنه هدايت سپرده شد و سپس هنگامي كه وي با اكراه تمام مستعفي گرديد و منصب مورد نظر را به ميرزا علي خان الدوله كه از آذربايجان احضار شده بود ، محول داشتند . اين تغيير و تحول نه تنها اسباب تعجب و خشم مخبر الدوله و پسرش مهديقلي هدايت گشت بلكه از رجال صاحب نفوذ را نيز به فكر دسيسه چيني عليه وي انداخت . امين الدوله در طول صدرات كوتاه خود كوشيد پاره اي اصلاحات را كه به نظرش ضروري بود ، به پيش برد ، اما سخت گيري در رعايت قانون و قطع برخي مواجب و امتيازات و محاسبه دقيق تر مرسومات ديواني معمول ، همراه با سعايت مخالفان كه رشته اصلي آن در دست امين السلطان بود ، با هم قرين شد و تحريك عامه مردم را موجب گرديد ،؛ در نتيجه اعتراض هايي عليه وي صورت گرفت. « مردم برآشفتند ، كنكاش ها كردند و سخنان ناشايست گفتند ، تا كار به جايي رسانيدند كه او را از حكومت و اصلاح باز داشتند ، چون وساطت علما را هم نمي پذيرفتند و دست و پاي آنها را مداخله به كار جمع كرده بود ، آنها هم در تخريب كار او مي كوشيدند . طبقات نوكر و مقربان درگاه هم چون از بردن امتيازات و اضافه مواجب و بعضي تعديات به زيردستان محروم مانده بودند ، آنها هم آتش فتنه را به او زدند و مشتمل مي كردند ... » عدم موافقت و شايد ناتواني وي در استقراض از دول خارجي به منظور مسافرت مظفر الدين شاه و معالجه وي در آب هاي معدني اروپا نيز مزيد بر عليه شده شاه را از وي رنجانيد . امين الدوله در محرم سال 1316 پس از ده ماه صدرات معزول شد و همزمان با شورش عليه مستخدمين بلژيكي در طهران كه اسباب استخدام آنان در دوره صدرات امين الدوله چيده شده بود ، وي همراه با معين الملك موفق گشت تا اجازه سفر به عتبات عاليات و مكه را بگيرند و ايران را براي مدتي ترك نمايند . باقي عمرامين الدوله در لشت نشاء ملك موروثي اش گذشت تا در سال 1322 هـ.ق به سن 62 سالگي در گذشت و در همان محل به خاك سپرده شد . 5--ديدگاه ملك الشعراء بهار و كسروي محمد تقي بهار « ملك الشعراي بهار » در كتاب « سبك شناسي » خود به تفضيل از امين الدوله ياد كرده و او را از نويسندگان طراز اول و صاحب سبك دوره تجديد حيات نويسندگي ايران پس از قائم مقام فراهاني نام برد. پس از آن مي توان احمد كسروي است را ذكري كرد . كسروي در تحرير تاريخ خود همه جا طرفداري از آزادي خواهان مي كند و به نكوهش مخالفين آزادي مي پردازد . اگر چه بر كناري امين الدوله از كار و تبعيدش هشت سال پيش از انقلاب مشروطيت است و فوتش دوسال پيش از آن ، يعني به عبارتي در روز فوت او هنوز كلمه مشروطه و مشروطه خواهي باب نشده بود ، ولي كسروي ضمن ذكر مختصر سوابق نهضت مخالفان و موافقان آن چند جا و در چند مورد از امين الدوله به نيكي و روشني ياد مي كند . 6- ديدگاه عبدالحسين نوايي عبدالحسين نوايي در كتاب تاريخ ايران و جهان مي نويسد : « ميرزا علي خان كه از رجال معمر و خوب دورهي قاجاري بود او ساليان درازي در عصر ناصري خدمت كرده بود و از لحاظ علم و اصلاح امور سياسي و داشتند تجربه در كارهاي اداري مردي شاخص بود ، به همين جهت امين السلطان كه او را رقيب خويش مي دانست وي را به عنوان پيشكار منطقه آذربايجان از تهران دور كرده بود .» انديشه هاي وي در امور اداري و اجتماعي بود ، او به تمدن غرب شيفتگي فراواني داشت مي‌خواست مظاهر تمدن فرهنگي را از قبيل قانون اشاعه تعليم و تربيت،ايجاد مؤسسات فرهنگي و علمي و خلاصه كليه مظاهر اساسي فرهنگ و تمدن غرب را وارد ايران و در ايران شايع نمايد . در دوران كوتاه صدراتش كه يك سال بيش طول نكشيد چنين اقداماتي را انجام داد كه عبارتند از : 1- مدارس متعدد به سبك فرنگ داير شد او ميرزا حسن رشديه را حمايت و تقويت كرد تا بتواند نخستين مدرسه را به سبك اروپا با شيوه هاي جديد و مبتني بر ضوابط تعليم و تربيت صحيح در ايران ايجاد نمايد . وفي الواقع هر چند اين مدرسه بنام پايه گذارش يعني شيخ حسن رشديه شهرت گرفت ولي باني و موجد آن امين الدوله بود . 2- عبدالله مستوفي در مورد اقدامات ديگر امين الدوله مي نويسد : « تأسيس روزنامه ها ، انتشار كتب مفيد مثلا انتشار كتاب ابراهيم بيك كه بعد از صدرات امين الدوله بود .» 3- اصلاحات اقتصادي و مالي در مورد اقتصاد و ديگر اقدامات مخصوصا سياسي امين الدوله مي نويسد :« تأسيس كارخانه جات مختلف چون كارخانه قند كهريزك ، كارخانه كبريت سازي الهيه . 4- اصلاح در گمرك و ماليه با استخدام مستشاران بلژيكي بوده است . 5- اصلاح بعدي گرفتن وام از انگليسيها كه اين نوع وام ها را امين الدوله دوست نداشت كه از كشورهاي خارجي بگيرد ولي اطرافيانش او رابه وسوسه مي انداختند . در واقع امين الدوله را مجبور به گرفتن وام از انگليس و كشورهاي ديگر خارجي مي كردند كه توفيقي هم نداشت . 6- اصلاح ديگر امين الدوله وزارت پست تلگراف و ضرابخانه دولتي . 7- اقدام بعدي امين الدوله مسئله سياست بود كه باقر عاقلي چنين مطالبي را بازگو مي كند : با بازگشت ناصر الدين در سفر اولش از اروپا موضع مملكت تغيير كرد ميرزا علي در دفتر خصوصي شاه حضور داشت و نزديكي زياد با پادشاه مي كرد در طول صدراتش در مجلس شوراي وزراء منصوب و سمت پيدا مي كند و عضو آن مجلس مي شود . در اداره مجلس شوراي كبراي را رياست مي كند ، تشكيل عدالتخانه ، سختگيري و رعايت قانون و همجنين محاسبه دقيق بر مرسومات ديواني و همجنين رئيس اوقاف از اقدامات امين الدوله بود . فصل سوم – مقايسه بين شخصيت امين الدوله و امين السلطان 1-امين السلطان با واگذاري امتيازات مختلف به دول و هزينه هاي سنگيني كه صرف سفرهاي شاه و غيره مي شد مخالفت و اعتراض شديد علما و مردم را به همراه داشت. اما دلايلي كه موجبات بركناري صدر اعظم را فراهم نمود ، ازنقطه نظرات مختلف قابل بررسي است. عبدالله مستوفي به نقش تركها در اين رابطه در كتاب خود اشاره نموده و نوشته است : «تركها هم همين كه موضوع مسبوق شدند ، حقا پيش خود فكر كردند كه حالا كه بايد با بي پولي سوخت و ساخت ، چرا از خود صدراعظم نداشته باشيم ؟ و مشغول تدارك عزل امين السلطان شدند. » ملك زاده نيز در كتاب خود نوشته است: « ولي اين دوره ي زمامداري او دولت مستعجل بود ... مخالفت در باريان و مطامع غير قابل روسها، ضديت عده اي از روحانيون و سرسختي اطلاح طلبان كه نيروي پيدا كرده بودند ، اجبار استعفا داد.» نويسنده در ادامه مطالب خود نوشته است . براي اينكه از راه حق گويي منحرف نشويم متذكر مي شويم كه با اينكه اتابك دست نشانده روسها بود و سالها با پشتيباني آنها در ايران صدارتكرد ، در اين زمان مطامع روسها نسبت به ايران به جايي رسيده بود كه خائن ترين مردم ايران هم نمي توانستند زير بار تحميلات آنها بروند و اتابك هم كه يك نفر ايراني بود ، در صورتي مي توانست صدر اعظم و صاحب اختيار كشور باشد كه ايراني وجود داشته باشد ، تا او در آن رياست و صدارت كند . ملك زاده به نقل از دوستعلي خان معير الملك كه داماد اتابك بود و از محارم نزديكش محسوب مي شد نوشته است : «همين كه شنيدم اتابك استعفا داده ، سر از پا نشناخته ، به ملاقاتش شتافتم ، و با تاسف و تاثر علت كناره جويي غير منتظره او را پرسيدم كه پيش از آنكه به من جواب بدهد ، گفتم وضعيت شما طوري نبود كه موجب نگراني باشد و مجبور به كناره گيري بشويد . اتابك به من جواب داد : روسها مصمم شده اند كه به هرقيمتي كه ممكن است ، استقلال ايران را از ميان ببرندو من نخواستم در زمان صدارت من اين اتفاق بيفتد.» از ديگر عوامل بركناري اتابك اعظم ، تلاش و عملكرد روحانيون و مردم و همچنين روزنامه ها و شبنامه ها بوده است ، در اين زمان روحانيوني روي كار آمده بودند ، كه نه پول مي گرفتند و نه فريب مي خوردند ، و از چگونگي جهان آگاه بودند و معترض به زيان هاي كار اتابك به كشور ، و از دلسوزي و غيرتمندي باز نمي ايستادند. از آن جمله حاج شيخ فضل الله نوري كه از مجتهدان بنام طهران شمرده مي شد و همچنين طباطبائي كه با اتابك دشمني داشتند. از آن سوي در نجف آخوند ملا محمد خراسان و حاج ميرزا حسين تهراني ، به ايران نامه مي نوشتند و از كارهاي اتابك رنجيده بودند . پس از همه ، روزنامه حبل المتين كه از اتابك زيان ديده بود و دشمني سخت پيدا كرده بود ، با دست كاركنان خود ، چه در نجف و چه در ديگر جاها ، به ريان تابك مي كوشيدند. از ديگر عواملي كه در برخي از كتب در رابطه با عزل امين السلطان اتابك اعظم عنوان شده است ، اختلافي بوده مه بين وي و «حكيم الملك » وجود داشته است ، كه پس از فوت مرموز حكيم الملك و علاقمندي كه شاه به وي داشته ، سبب بركناري اتابك شده است . حكيم الملك يكي از بهترين چاكران و مشاورين قابل اعتماد شاه بود . حكيم الملك شاگرد دكتر طولوزان فرانســوي بود و دكتر طولــــوزان طبيب مخصوص ناصر الدين شاه بود. حكيم الملك زكائي كه مظفرالدين شاه در تبريز وليعهد بود و هنوز به مقام شاهي نرسيده بود ، سمت طبيب مخصوص پذيرفته شده بود و پس از مرگ ناصرالدين شاه به طهران آمد . حكيم الملك آدمي محتاط بود و حاضرنبود سر زبانها بيفتد ، ولي اطرافيان او مقام و نفوذ او آزادانه حرف مي زدند و حكيم الملك رقيب و مخالف اتابك بشمار مي رفت . حكيم الملك ميان تركها از همه متنفذتر بود ، امين السلطان همه عده اي فارس ها را وارد در بار شاه كرده بود و قدرتي در مقابل قدرت حكيم باشي به وجود آورده بود. سرانجام حكيم الملك نتوانست در مقابل قدرت اتابك مقاومت نمايد و توسط وي به عنوان حكمران گيلان به رشت تبعيد شد . مردم اين پيشامد را نشانه قدرت و نفوذ اتابك تعبير كردند . پس از مدتي حكيم الملك و نوكر او به وضع غريبي كه ايجاد سوء ظن مي كرد ، در گذشته و بعد از دو هفته ديگر اتابك معزول و تبعيد گرديد. شريف كاشاني در كتاب خود ، علت مرك حكيم الملك را به تحريكات اتابك نوشته است .عبيد الله مستوفي در كتاب خود ، علت مرگ حكيم الملك را سكته بي مقدمه نوشته است كه پارتي او در طهران اين مرگ نابهنگام بي مقدمه را نتيجه مسموم شدن او به تحريك امين السلطان مي دانسته است و براي تاييد گفته هاي خود رطب يا نس هايي كه بر ضرر اتابك شهرت دادند . نويسنده در كتاب خاطرات و اسناد به نقل از « مستشار اعظم » كه رجل عصر مظفري بود، نوشته است : «مظفر الدين شاه به علت ناتواني درمزاج و اختلاف خلوتيان با اتابك يك نفس راحت نكشيد . مدتي دچار مخاصمه حكيم الملك با اتابك بود و چندي دچار كشمكش عين الدوله با اتابك . خود در دربار حاضر بودم كه شاه پس از مدتي نقار عين الدوله با اتابك . اورا راضي كرده بود كه به دربار آيد و با تابك ناهار خورد و التيام پذير شود .» حال چه نسبت صريح و مشخص ، عزل اتابك با اين قتل سري حكيم الملك داشته است شايد ما هرگز نمي توانيم آن را بدانيم . آنچه به نظر مي رسد ، اين مرگ ، خشم و غضب شاه را برانگيخته و ايجاد سوء ظن نموده است و از آنجايي كه حكيم الملك نوكر قديمي و بسيار معتمد شاه بوده است ،مزيد بر اين علت شده است اين علت بركنار دلايل ديگري كه ارئه گرديد ، مسببات بر كناري اتابك اعظم را فراهم نمود. ميرزا علي اصغرخان از نظر شخصيت سياسي در روي كار آمدن مظفر الدين شاه فرد بسيار با نفوذي به شمار مي رفت و در دستگاه دربار هنوز صاحب نام بود و براي مظفر الدين شاه به منزله يادگاري از پدر و شخص با نفوذي در امور روابط خارجه محسوب مي شد . اما چه شد كه به ناگاه ميرزا علي اصغرخان از چشم شاه قاجار افتاد و از نفوذ و اقتدار وي كاسته شد و از مقام صدارت معزول گرديد؟ معاندين صدر اعظم در خفا نزد شاه از او شروع به بدگويي كردند . دسته مخالفين قوي بود و در رأس آنها شاهزاده عبدالحسين ميرزا فرمانفرما كه خواهرش حضرت عليا طرف توجه خاص شاه بود ، قرار داشت و هرشب از وي نزد شاه بدگويي مي كرد و با تيشه زبان به ريشه امين السلطان مي زد و مقدمات سقوط وي را فراهم ساخت . رفته رفته دل شاه از صدر اعظم چركي شد و سرانجام فرمان عزلش صادر گرديد . مي خواستند او را به حكومت كرمان بفرستند ، ولي از آنجا كه مي دانست دششمنان دست از سرش بر نمي دارند ، حكومت كرمان را نپذيرفت و به قم رفت . بعد از چندي كه امين السلطان را از صدارت معزول كردند و به قم فرستادند ، نزديكان سياسي به وي را در طهران گرفته، حبس كردند . معير الممالك در مورد نامه اي كه پدرش به امين السلطان در رابطه با خطر عزلش براي وي فرستاد، نوشته است كه وقتي نامه به دست امين السلطان رسيده ، او نامه را با لبخندي حاكي از مناعت و بي نيازي خوانده و جوابش را اين چنين نوشته : « در نامه ضمن اظهار امتنان از اخساسات پدرم نوشته بود ؛ قلمي كه فرمان عزل مرا رقم كند هنوز نايسش در نيستان نروئيده ! ديري نپاييد كه امين السلطان معزول شد و صدرات بر مخبر الدوله مسلم گشت . مخبر الدوله طي نامه اي داير بر اظهار تأسف به صدر اعظم معزول نوشت :پيش بيني آن جناب درست بوده،زيرا از قرار معلوم فرمان عزل با قلم آهن رقم رفته‌است...‌» 2- امين الدوله مخبر الدوله پس از عزل امين السلطان همه كاره شد ، وزير داخله و گرداننده ي دولت بود . ولي كمي بعد امين الدوله صدر اعظم مملكت شد . مظفر الدين شاه مي خواست با آوردن امين الدوله تغييري در وضع مملكت حاصل نمايد ، در صورتي كه خزانه مملكت خالي است . او اطلاحات مي‌خواهد و در كنار اين اقدامات تأمين هزينه هاي سفر اروپا را نيز خواستار است فردريك اوگانر كنسول انگليس در ايران در خاطرات خود چنين نوشته است : « اين كشور به بي لياقتي و سوء مديريت حكمرانانش سال ها با مشكلات فراواني دست به گريبان بود ، مظفر الدين شاه كه به جاي پدرش ناصر الدين شاه در سال 1896 م / 1314 هـ .ق بر اورنگ شاهي نشست ، بيمار و بي كفايت بود . وي همواره براي تأمين مخارج هنگفت سفر هاي اروپايي و ساير هزينه هاي غير ضروري و بيهوده درصدد دريافت وام هايي از خارج بود .» آيا امين الدوله ، بدون ابزار هم مي توانست كاري انجام دهد و بر مشكلات فائق آيد ؟ دستگاهي كه در آن نفوذ و قدرت همچنان در دست كارگزاران امين السلطان است و اصلاحجات نيز ، نياز به قدرت اجرايي دارد . ملك زاده در كتاب خود ،در مورد انتخاب امين الدوله نوشته است : « اعتماد السلطنه (محمد حسن خان) مي كوشيد تا امين الدوله به عنوان يك عامل موازنه قدرت در مقابل امين السلطان استفاده كند . در همين رابطه بود كه او را بهتر از بيسمارك صدر اعظم آلمان معرفي‌كرد و قابليت هاي‌او‌را‌براي‌تصدي صدرات اعلام مي نمود .» اگر هم از امين الدوله براي ايجاد موازنه در برابر امين السلطان استفاده شده ، آيا قدرت ها با يكديگر برابرند و با گذشت زمان ، قدرت برتري خود را نشان نمي دهد ؟ در مدت كوتاهي مشخص مي شودكه تنها نمي توان با آوردن يك اصلاح طلب به پيشرفت امور دست پيدا كرد ، در صورتي كه همپاي قدرت و اقتدار خود را در گذشته ثابت كرده و با در دست گرفتن اركان مختلف قدرت ، امور را پيش برده و. سياست خارجه به آن توجه داشته و هر يك از دول وي به نزديك شده بيشتر به وي (ميرزا علي اصغر خان ) را داشته اند . در هر حال ميرزا علي خان امين الدوله در سال 1315 هـ .ق به جاي وي به صدرات برگزيده شد . دوستان و عقيده مندان به امين السلطان براي بازگشت او تلاش مي كردند.يكي از علل تزلزل دولت امين الدوله ، كوشش اين دوستان و روحانيون براي مراجعت او بود. مظفر الدين شاه هم پس از يك سال و نيم به ضرورت وجود و قدرت امين السلطان پي برده بود ، به خصوص كه براتي معالجه عازم فرنگستانم بود و امين الدوله به هر دري زد ، نتوانست پولي براي مسافرت او تهيه كند . از ديگر عوامل اين سقوط ، وجود درباريان مستبد و كاركنان ميرزا علي اصغر خان امين السلطان بودند كه به فساد پرداخته و پول ها را بين جمعي از روحانيون نماها و مردمان منتفذ تقسيم كردند و زمينه هاي سقوط امين الدوله را فراهم نمودند . امين الدوله نيز در سفر نامه خود از اختلافاتش با امين السلطان نوشته است ، وي را داراي خيالاتي پست مي دانسته است . احمد كسروي ، در كتاب خود نوشته است : « حاج شيخ محسن مشير الدوله كه با امين الدوله دشمني مي داشت به شاه گفت : اگر امين الدوله يك ماه ديگر بر سر كار باشد ، دول قاجاري را بر اندازد ؛ و اين گفته او به هنگامي افتاد كه امين الدوله « لايحه اي» به شاه داد و در آن گفته بود :نخست ماهانه شاه به اندازه باشد تا بتوان به ديگران ماهانه به اندازه داد . در اين هنگام اجزاي خلوت به شاه عرضه كردند كه پادشاه ايران همه وقت مواجب مي داده است و رعايا از سفره و عطاي او منعم بودند ، حال بايد ملت مواجب به شاه بدهد و پادشاه مواجب خور ملت گردد. اين نيست جز اينكه امين الدوله در خيال است استقلال سلطنت را مضمحل نمايد ... آن اظهار حاج شيخ محسن خان و اين سعايت مقارن شد با ضديت و كدورت بعضي از علماءو اظهار عدوات از طرفين .» برخي از درباريان ، قرآن به دست جلوي شاه را گرفته و گله و ناله از امين الدوله نمودن و خواستار برداشتند او گرديدند.همه اينها و كارشكنيها امسن السلطان و كاركنان او مزيد بر علت بوده ، اما خود امين الدوله هم چاره ساز و توانا نبوده است. حسين قلي خان نظام السلطنه در خاطرات خود ، به سوء انتخابي كه امين الدوله در اجزاء دولت داشته اشاره مرده است و نوشته است به امين الدوله فقط اعتقادش براين بود كه هركس زبان خارجه بداند و لباس خارجه بپوشد و به خلاق آنان باشد ، مورد نظر وي هستند. از كل رجال دولت ، ابوالقاسم ناصر الملك كه سن جوان و بي تجربه بود و هيج وقت داخل كارهاي دولتي نبوده ، وزير ماليه كرد و با اين اسباب ناقص مي خواست مقاصدش را اجرا نمايد . عبد الله مستوفي نيز در كتاب خود به رد و بند هاي ترك هاي با امين السلطان اشاره نموده است و بعد از اينكه قولهاي لازم را در استقراض خارجي و گذاشتن وجه آن در ميان از او گرفتند ، دست خط صدارت را براي او به قم فرستادند و رفيق خود فرمانفرما را در اين تغييرات به بازي نگرفتند ، بلكه آن را به مروت امين السلطان واگذاشتند. از ديگر دلايل عودت امين السلطان از قم و صدارت مجدد وي ، مي توان به علاقه دولت تزاري به امين السلطان با داشتن دوستان صميمي در دربار ، توجه برخي از روحانيون ، بذل و بخشش فوق العاده امين السلطان ، بي كفايتي درباريان و عدم پيشرفت مقاصد امين الدوله اشاره نمود. در شرايط به وجود آمده ، تنها امين السلطان كه فردي با تجربه و داراي قدرت اجرايي كه سابقه گرفتن وام هاي خارجي در گذشته داشت مي توانست به وضعيت نامناسب اين زمان سامان بخشد . 3- سفرهاي امين الدوله و مقايسه آن با امين السلطان در سال 1306 هـ .ق به همراه ناصر الدين شاه به اروپا رفت و از مشاهده او ضاع عمومي و نظم اجتماعي اروپا و ترقيات حيرت آور اروپائيان درس هاي فراواني گرفت و به سر پيشرفت اروپا آگاهي يافت و درصدد شد تا ايران را به شاهراه ترقي وارد كند . مهدي ملك زاده در اين خصوص مي نويسد : « از خدماتي كه به كشور خود كرد ، يك تأسيس اداره پستخانه به سبك جديد بود و ديگري تأسيس كارخانه قند كهريزك .مال امين الدوله است. در سال 1259 هـ .ق به عنوان سفير فوق العاده به ايتاليا رفت و با آبرومندي مأموريتي مه به عه ه داشت انجام داد . پس از چندي به رياست دارالشوراي دولتي انتخاب شد و سعي بسيار كرد كه شايد بتوان كه قوانيني براي كشور تدوين و به صحنه شاه برساند ، ولي چون دستگاه آن ورز با اين فكر مساعد نبود كاري از پيش نبرد .» مرسوم بود كه هنگام سفر شاه علما به نزد وي مي رفتند ، در سفر به عراق عجم وي (ناصرالدين شاه )پيش از سفر با علما و درباريان به صحبت نشست ، منجمله صدر العلما ، آقا سيد عبدالله ، ميرزا حسن آشتياني ، سيد علي اكبر تفريشي ، ميرزا عبدالمجيد كروي و شيخ محمد حسين شريعتمدار به حضور آمدند. در اين سفر امين الدوله به خاطر مريضي نرفت و پسرش معين الملك در ركاب شاه ملتزم شد. ناصرالدين شاه سفرهاي زيادي در طول پادشاهي خويش انجام داد منجمله سفرهاي خارجي است كه مهمترين نوع آوري و ره آورد اين سفرها ايجاد مشورت خانه بزرگ دولتي بود كه در آن كليه امور مملكتي مورد بحث و بررسي قرار مي گرفت.اعضاي مجلس حق داشتند درباره موضوعات طرح شده عقايد خود را اظهار نظر كنند و با استقلال كامل مسائل را مورد بحث و بررسي قرار دهند منشور مربوط به تشكيل اين شورا ابتكار و انشاي شخص شاه تهيه گرديد. نامبرده همين طور مي گويد : « در دوره صدرات امين الدوله آزادي بيشترب نصيب مردم گرويد و روزنه ي اميدي در دل اصلاح پديد آمد . تأسيس مدارس جديد ملي كه تا آن زمان ممنوع بود در زمان صدرات امين الدوله عمل شد و تشويق معارف پروران آن زماني تا حدي كه اوضاع اجازه مي داد فروگذار نكرد ولي چون اساس حكومت در روي طرفداري از جهل و ناداني بود و رجال دول و روحانيون با هر گونه اصلاحي در امور كشور مخالف بودند . صدرات امين الدوله به مخالفت متنفذين و شاهزادگان برخورد و دير زماني نكشيد كه مستعفي شد و مجددا امين السلطان كه در قم مي گذرانيد و به تحريك و دسيسه مشغول بود و در تخريب امين الدوله به دستياري چند نفر از علماي متنفذ و رجال درباري مي كوشيد به مقام صدرا برگزيده شد .» مظفر الدين شاه در مدت سلطنت خود ، سه سفر به اروپا داشته است . در دو سفر اول آن در دوران صدرات امين السلطان صورت گرفته است و سفر سوم وي پس از عزل مجدد امين السلطان و در دوران صدرات امين الدوله انجام گرديده است . براي تأمين هزينه هاي نخست سفر ، امين السلطان براي استقراض ، متوجه انگليس شد . با اينكه روس ها حاضر بودند به دولت ايران با شرايط سهل تري قرض بدهند ، باز امين السلطان خواست اين قرضه در لندن عملي شود ، ولي سرمايه داران لندن حاضر نشدند و شرايط سنگيني را پيشنهاد كردند . حتي وزير مختار انگليس مقيم طهران نيز ، خيلي سعي داشت اين پول به دولت ايران قرض داده شود ، ولي سعي او به جايي نرسيد و در بازار لندن اين معامله سر نگرفت . امين السلطان به ناچار براي استقراض ، متوجه آلمان و فرانسه و بلژيك شد و به نمايندگان ايران در پاريس و برلن وبروكسل (سيمين السلطنه،ميرزا رضا خان مويد السلطنه،ميرزا جواد خان سعد الدوله ) دستور فوري داد . دولت فرانسه و آلمان نپذيرفتند و دولت بلژيك نيز بر اثر اعتراض « كنت موراي ويف » وزير خارجي روسيه از قبول وام خواهي ايران خودداري كرد . امين السلطان ناچار دست استقراض به دولت روس دراز نمود و با وابستگي ارفع الدوله وزير مختار در روسيه و ميرزا نصر الله خان مشير الدوله نائيني وزير امور خارجه ، استقراض بيست و دو ميليون ونيم مناط طلا با گرو گذاشتن گمرك شمال انجام يافت و گره از كار فروبسته دولت گشوده شد . دولت ايران در اين زمان چهار قسم قرض داشت ، كه ناچار بايد قرار اداي آنها را بدهد يا دچار مشكل لايتناهي گردد . اول ، قرض رژي دوم ، قرض بانك هاي روس و انگليس و سوم ، قرض تجار داخله كه قريب به دو كرور بار فرع صدي هجده كه سالي متجاوز از يكصد و هفت هزار تومان فرع بايد داده مي شد.چهار،قرض به صاحبان حقوق ديواني و از اينها گذشته مخارج لازمه ي ديگر در آبادي مملكت و اصلاح امور قشون و داخله و تصحيح و جمع و خرج و تعمير استحكام سرحدات و ايجاد راه هاي عرابه‌رو‌كوچك‌ها بين دهات و بلوكات ووصل آنها به شهرها وتعميرسداهواز،مي بايست يابه‌مليات‌افزوده‌ويا از مخارج كاسته شود.يعني‌از‌حقوق و‌موسومات ديواني و وظايف و غيره كم كرد . اين وام بيشتر صرف هزينه سفر مظفر الدين شاه با اروپا شد . مظفر الدين شاه كه بيمار و مبتلا به نقرس بود و چون بيماري او شدت يافته بود ، براي مداوا .و استفاده از آبهاي معدني همراهي امين السلطان و ملتزمين ركاب ، عازم اروپا گرديد . اين سفر در سال 1318 هـ .ق/ 1900 ميلادي صورت گرفت و از كشورهاي روسيه و فرانسه ديدن گردند و با آنكه بازديد از كشورهاي انگلستان و آلمان و ايتاليا نيز در برنامه ي سفر شاهان پيش بيني شده بود ، بدان علت كه دربار كشور هاي مزبور به سبب مرگ شاهزاده «ساكس كوبورگ گتا »عزادار بودند ، از برنامه سفر شاه حذف گرديد . امين السلطان پس از دريافت هزينه سفر از جانب مظفر الدين شاه به لقب « اتابك اعظم » در سال 1318 هـ.ق ملقب گرديد . و اجازه افتتاح بانك استقراضي هم از طرف شاه به روس ها داده شد ك بر عدم رضايت انگليسها افزود . ادوارد براون در كتاب خود در رابطه با اين لقب نوشته است : « مظفر الدين شاه روز دوم ماه اوت سال 1900 م/ 1318 هـ . ق در سفر اول كه در پاريس بود ، از طرف يك نفر آنارشيست مورد سوء قصد قرار گرفت و جان به سلامت برد و امين السلطان كه خويشتن‌داري قابل توجهي از خود نشان داده بود ، به لقب اتابك اعظم ملقب گرديد .» در طهران هم بر ضد اتابك و شاه تحريكاتي و تظاهراتي انجام شد ، گروهي از وطن خواهان شبنامه ها و برنامه ها نوشتند ، امين الدوله و حاج شيخ هادي نجم آبادي محرك اصلي تظاهرات بودند، در اين زمان خصومت علماء به حدي بود كه از خداحافظي با شاه در هنگام رفتن سفر خودداري كردند. در واقع شاه و اتابك تهديد شدند كه هنگام بازگشت از اروپا اجازه ورود به قلمرو ايران به آنها داده نخواهد شد . ازجمله علمايي كه در غياب شاه يا هنگام سفرش به اروپا در تهران بودند ، يكي آقاي نجفي بود كه طاهرا رهبري اين مرجله از مخالفت با حكومت را به عهده داشته است . سفر دوم مطفر الدين شاه ، با قرضه اي به مبلغ ده ميليون منات طلا كه توسط امين السلطان از دولت روسيه گرفته شد،انجام گرديد.درآخر ماه ذي الحجه سال1320هـ .ق شاه به همراه ميرزا علي خان اتابك اعظم و همراهان از طهران به سوي اروپا حركت كردند . شاه پس از چند روز اقامت در لندن عازم پاريس شد و به سمت ورشو ( مركز حكومت لهستان كه آن زمان تابع روسيه تزاري بود ) و از راه روسيه به ايران بازگشت . ادوارد براون نيز در كتاب خود در رابطه با قرضه دوم ايران از روسيه نوشته است : سفر سوم ناصر الدين شاه در بهار سال 1323 قمري از گرگان و مرز ايران و روسيه در زمان صدرات عين الدوله به سوي اروپا انجام گرديد و شاه در اين سفر وليعهد خود محمد علي ميرزا به نيابت سلطنت بر گماشت . فصل چهارم – عزل 1- عزل و فوت امين الدوله ميرزا حسين خان ديوان بيگي ( وي يكي از همراهان اتابك در دوران اقامت وي در قم است ) در خاطرات خود درخصوص عزل امين الدوله چنين مي گويد: « روز چهاردهم محرم ، حوالي غروب من رفتن صحن زيارت ، برگشتم خدمت مرحوم اتابك، فرمودند: به منشي باشي ها ، آن تلگراف را بده فلاني بخواند ، تلگرافي به اين مضمون به حاكم قم آورده بودند كه دست خط مظفرالدين شاه بود و رسمي : « مخبرالدوله به حكام ولايات اطلاع بدهيد امين الدوله از صدارت استعفا داد» حال سرور و خوشبختي فوق العاده بعد از به همه دست داد. » وي در جايي ديگر در مورد عزل امين الدوله مي گويد:« جناب ميرزا علي خان امين الدوله كه در اين مدت مذكور شش ماه و دو روز صدارت تفويض به ايشان شده بود در پانزدهم محرم اين سال [1316 هجري قمري ] از صدارت معزول شد.» امين السلطان كه در روز سه شنبه هجدهم جمادي الآخر 1314 هجري قمري از تمام مناصب عزل شد و به قم رفت ، مدت بيست ماه در آنجا بود و در شب يكشنبه بيست و يكم صفر 1316 هجري قمري به منصب صدارت منصوب شد. عين السلطنه ماجراي عزل را چنين بيان مي دارد: « يك شنبه 15 محرم الحرام صبح را خانه حضرت والا رفتم .آقاي عماد السلطنه تشريف داشتند ، افخم الدوله درب خانه رفته و كار با صدر اعظم داشت ، دو سه حكم گرفته بود ، تعريف مي كرد كه خبر آورده به صدر اعظم معزول ] شد [ و به خانه اش رفت . ماحصل اين صدارت آن شد كه كار موروثي و چند ساله اش از ميان رفت و عزت و حرمت فوق العاده اي كه داشت همان طور از ميان رفت . » يحيي دولت آبادي معتقد است آنچه كه امين الدوله را زمين زد رفتار غرور آميز و فرزند خود او بود حاجي زين العابدين مراغه اي در سياحتنامه ابراهيم بيگ سياحت خارجي را عامل موثر در سقوط امين الدوله قلمداد كرده است. در مورد علت اصلي سقوط امين الدوله دكتر مهدي ملك زاده صاحب كتاب تاريخ انقلاب مشروطيت آورده است : « امين السلطان ، پس از عزل به قم رفت و در خانه مجللي كه در آن شهر داشت سكني كرد و آزادانه به بذل و بخشش و تشجيع طرفداران خود برضد امين الدوله پرداخت ودر اندك زماني مجددا مقام صدارت را اشغال كرد .» عبد الحسين ميرزا فرمان فرما در آغاز صدارت امين السلطان به علما تهران وجهي پرداخت كرد تا موجبات عزل او را فراهم كنند. ناظم الاسلام كرماني مولف كتاب تاريخ بيداري ايرانيان معتقد است : « ميل به اصلاح طلبي امين الدوله و كينه توزي مشير الدوله را نسبت به او در رابطه با افتضاح طلاق دخترش را از دلايل سقوط امين الدوله مي داند.» ميرزا يحيي دولت آبادي در كتاب خود حيات يحيي آورده است : « ... بعلاوه يك مانع داخلي كه آن را هم نمي توان كوچك شمرد ، رفتار سرتاپا غرور زن و فرزند صدر اعظم است كه خود از همراهي خيالات ايشان تا يك اندازه ناگزير مي باشد. بواسطه سلامت نفسي كه دارد مقهور آنهاست. » حاجي زين العابدين مراغه اي در سياحت نامه ابراهيم بيگ سياحت خارجي را عامل موثر در سقوط امين الدوله قلمداد كرده است ( امين الدوله گفته بود از دست من برنمي آيد كه قرض بي مصرف نمايم و اين ننگ تاريخي را بر روي خود گذارم ... كه پول استقراض نه به آبادي مملكت و شهر صرف نخواهد شد و بي جا تلف خواهد شد). حسين قلي خان نظام السلطنه مافي در خصوص نحوه عزل امين الدوله اينگونه تشريح مي كند : « بعد از ترتيب اين كارها روز 12 محرم سنه ي 1316 همه ماها را احضار به دربار كردند.امين الدوله هم آمده بود ولي خبر نداشت . آمد و رفت حضور شاه از انجا مراجعت كرد . رفت بالاخانه ي دربار مشغول كار شد . هرچه دوستان و مجارم او گفته بودند كه كار گذشته است و حضرات در ميان باغ انتظار دادن استعفاي تو را دارند ، قبول نكرد بود . در اين بين شاه دستخطي نوشت كه شما را از خدمت صدارت معاف كرديم . حاجب الدوله دستخط را برد بالاخانه داد و امين الدوله برخاست و رفت منزلش بعد شاه مارا خواست به اتاق برليان . من و مشير الدوله و عين الدوله و حكيم الملك و وكيل الملك وزير خلوت رفتيم آنجا. بناي صدور دستخط براي تعيين وزراء و ادارات شد . فرمودند . حكيم الملك مامور است شما را ببرد منزل مشير الدوله آنجا به شور هم تعيين ادارات بكنيد . شب من و حكيم و امير خان سردار و ناظم الدوله و قائم مقام و نيرالملك ، رفتيم منزل مشير الدوله ، آنجا وزارت ماليه را انضمام دفتر براي من و وزارت خارجه را براي مشير الدوله و جنگ را براي امير خان سردار و عدليه را ناظم الدوله ، وظايف و اوقاف را قائم مقام و ضرابخانه و بنائي را حكيم و پستخانه را آجودان مخصوص و وزارت لشكر را براي مشير الملك نوشته شد . وزارت داخله را من براي عين الدوله گفتم ، به دليل انكه حرف او در حضور شاه پيشرفت داشت و چون شاهزاده بود ماها مي توانستيم از او تمكين كنيم . همه قبول كردند و نيم ورقي را مهر كردند. در اين بين ، وكيل الملك وارد و سوالي از صورت تقسيم كرد . نيم ورقي را به او دادند ؛ همين كه اسم عين الدوله را بر وزارت داخله ديد ، مهر قائم مقام و ناظر الدوله را كه از خانواده خودشان بودند ،پاره كرد و گفت ، اگر عين الدوله وزير داخله شود. ما در خاك ايران تمام اولاد نظام العماد نمي مانيم. مجلس را بر هم زد و بر خاستيم . صبح شاه مرا بازخواست با حضور حكيم ؛ گفت من راضي نيستم نوكر هاي شخصي خودم داخل كار دولت بشوند . معلوم شد باطناً خيال ديگر دارد و طفره است بعد گفت من مي روم اتاق ، بفرستند مشير الدوله و امير خان سردار و وكيل الملك هم حاضر شوند . قرار تعيين ادارات داده شود . فرستاديم آمدند . رفتيم اتاق برليان خلوت كردند دستخط من و مشير الدوله وامير خان سردار مسلم بود . دستخط ضرابخانه و بنائي را هم براي حكيم الملك گفتم . عدليه را هم براي ناظم الدوله و وظايف و اوقاف را براي قائم مقام و حزانه براي مشير السلطنه مشير الدوله اصرار و التماس زيادي در باب وزارت تجارت معاون الدوله كرد ، ماها هم همراهي كرديم : قبول شد . وزارت داخله ماند ماها از باطن شاه و مواضع حكيم خبر نداشتيم.» در خاطرات صدر الاشراف راجع به عزل امين الدوله چنين آمده است : « بيشتر سبب عزل امين الدوله و صدارت امين السلطان اين بود كه ترك ها يعني درباريان مظفرالدين شاه ، او را وادار به مسافرت به اروپا كردند و روس ها مايل به قرض دادن به او بودند ، چرا كه در زمان وليعهدي با روس ها نزديك شده بود و مراوده داشته ، اما امين الدوله قرض از روس ها و مسافرت شاه را تصويب نمي كرد و حاضر به اين كار نشد ، همين امر يعني روس ها و امين السلطان فكر شاه را منحرف و سبب عزل او را فراهم نمودند. » يكي ديگر از عوامل عزل امين الدوله برخورد پسرش محسن خان امين الملك ، ملقب به امين الدوله كه رئيس خزانه بود موجب اختلال در صدارت امين الدوله ، بد رفتاري پسرش نسبت به مردم بود كه اهالي به اسماعيل خان امين الملك بردار ميرزا علي اصغر خان اتابك اعظم مرحمت مي كردند. خلاصه اينكه امين الدوله معزول و اتابك مجددا به صدارت منصوب شد، اتابك دو سه نفر از نزديكان مظفرالدين شاه چون عين الدوله ، فرمان فرما ، حكيم الملك را كه تقرب زياد به شاه داشتند از مركز دور نمود ،را كه در كار خود مخل مي دانست ، عين الدوله را به حكومت غربي و جنوبي لرستان و عربستان فرستاد و فرمان فرما را به رشت منصوب كرد. اينست كه مسافر شكسته است و خسته . منحني روحيه اش در طول سفر جالب توجه است . روزنامه ي سفر را با سوز و آه فراق شروع به نوشتن مي كند و تا لشته نشا به انتظار فراهم شدن وسايل سفر است ، يك لحظه آرام ندارد . يك جا نمي نشيند . خود را به پياده روي قايق سواري ، نقشه ساختمان و دهكده و چراغ دريائي كشيدن و آتش افروختن سرگرم مي كند با آبي بر آتش اضطراب درون مي زند . پا را كه از مرز ايران بيرون مي گذارد ، كم كم روحيه اش به جا مي آيد . شرح وقايع و مشاهدات روزانه را به دقت و ظرافت مي نويسد . در بازگشت ، هر چه به مرز وطن نزديكتر مي شود بيشتر به ياد ناملايمات ايران مي افتد . يادداشتهاي روزانه مختصر تر مي شود . امراض ناشناخته بر سرش مي تازند . گوئي بند بند وجودش بهانه مي تراشند و براي ماندن و بازگشتند . يادداشتها هر روز مختصر و مختصر تر مي شوند نا آن توصيف هاي دقيق و ظريف مفصل از مناظر و اشخاص و احوال به جايي مي كشد كه گاه چند روزي نمي نويسد يا اگر مي نويسد ، خاطره يك روز به اين اختصار است . « يكشنبه – تب و كسالت بيشتر مي شود » يا « شب چهارشنبه مختصر كسالت » هنگام اقامت در لشت نشا به اقدامات اصلاحات پرداخت كشت چاي و توتون و كنف را در لشت نشا رايج كرد و كاشت درخت ميوه را با آوردن لقمه از جاهاي ديگر معمول نمود كارخانه پيله خشك كني ، بازار و اسكله بندر علي آباد و عمارت هشتي در لشت نشا از يادگار اوست او مبتكر بيمارستان و مدارس ابتدايي در لشت نشا به سبك جديد بود . 2- فوت امين الدوله دوست علي معير الممالك در كتاب خود(رجال عصر ناصري) سال وفات او را سال 1317 قمري نوشته در صورتي كه با توجه به ماه تاريخ ذيل كه دولت آبادي امين الدوله به سال 1322 قمري وفات يافت است . ميرزا يحيي دولت آبادي در صفحه 136 كتاب ارديبهشت در رثاي او چنين گويد: در تاريخ وفات ميرزا علي خان امين الدوله صدر اعظم گفته شد : كو علي بن محمد روح پاك را دستور عظيم الشان ما آنكه به راي ثباب انديش او چاره هر درد بي درمان ما اي امين الدوله والا تبار اي تو بوزر مهر و هم لقمان ما هيچ غم ديوار ملت را نبرد چون توئي تا بود پشتيبان ما كي زطوفان بلا انديشه برد تا تو بودي نوح كشتيبان ما بود در خاطر كه سامانش دهي روزگار بي سر و سامان ما هم كني ستوا از راي زرين هم كني چاره سوي خانه ما جان تو از قيد غم آسوده ليك سوخت اندر آتش غم جان ما تربيت تا خاگ گيلا كشت شد روضه خلد برين گيلان ما كرد تاريخ زمن پرسش خرد گفتمش بد بخت اي ايران ما فصل پنجم - آثار مكتوب 1-خاطرات سياسي ميرزا علي خان امين الدوله كتاب خاطرات سياسي امين الدوله شرح حالي است به قلم خود وي كه باگذري كوتاه بر اوضاع ايران درآستانه ي ظهور قاجاريه شروع و با ماجراي كشته شدن امين السلطان در زمان سلطنت محمد علي شاه پايان مي يابد . اين كتاب از لحاظ تاريخي و به ويژه چگونگي عملكرد اركان سياسي كشور حائزاهميت بسيار است . امين الدوله درباره علت تاليف كتاب مي نويسد : « بيان اجمالي از احوال وظن عزيز و ماجراي عصر است ... تا بديده عبرت گنهكار از درست‌كردار‌بشناسيم و خطا را از صواب جدا كنيم ، درد بدانيم و درمان به دست آوريم ... » در نتيجه پي مي بريم كه امين الدوله در پي چاره جويي وقايع و يافتن عوامل و علل ضعف كشور بوده و مي دانسته كه امور در ضمن يكي _ دو سال به سامان نخواهد شد . به نظر او ايران كشوري است كه استعداد ترقي و رشد دارد . ملك ايران اگرچه به نسبت وسعت اراضي خود كه آب و از اين رو آبادي اقطاع و اقطارش از يكديگر منفصل ، ... لكن استعداد طبيعيه و ليقات غالب امكنه به درجه اي‌است كه مي توان اين مملكت را به حد خود داراي ثروت و تمول نمود . امين الدوله نسبت به سلطنت و چگونگي عملكرد آن حساسيت بسياري داشته ياداور مي شود اگر شاه مملكت ، فردي مدير و مدبر باشد مي تواند كشورس قدرتمند و مستقل بسازد و اگر سست عنصر و بي اراده باشد ( چونان سلطان حسين كه سبب استيلاي افغان بر اصفهان گرددي ) اين ضعف و بي ارادگي در مديريت وي نيز اثر مي گذارد : « در تمام خط سير معدودي افغان ممكن بود كه مردم آنها را با سنگ و چوب دفع دهند بي معارفه ذليل و مطيع دشمن شدند و در پايتخت دولت كثرت نفوس و فراهم بودن شرايط دفاع بي زحمت خود را به خصم تسليم نمودند چرا كه در سايه ي دولت سلطان حسين هنر ايرانيان جز اين نمي توانست بود .» كتاب خاطرات امين الدوله با مبحثي فراوان روانشناسي عمومي ايرانيان و ذكر سقوط صفويه و حركت نادر به جهت اثبات فرضيه كارآمد بودن شاهان آغاز مي گردد و گذري كوتاه بر ظهور دولت قاجاريه به دست محمد خان قاجار آغاز شده ونويسنده با كمال بي طرفي قضاوت مي كند كه آقا محمد خان خوي صحرانشين داشته و علت موفقيت وي اين بوده كه از مركز ( يعني شيراز مركز حكومت زنديه ) شروع كرده است . امين الدوله درباره شاه و بي سواد بودن موسس حكومت قاجاريه بيان مي دارد : البته از چنين دستگاه بي سواد و بي اطلاع از تاريخ بي خبر از اوضاع دول نبايستي انتظار داشت كه تاسيس اسبابي در رفاه مملكت و اصلاح احوال اهالي نمايند ...» وي درباره سلطنت فتحعلي‌شاه مي نويسد : « جمال‌و جلال سلطنت به خود آرايي و برگ ساز جواهر مختصر شد ... » و يا در باره محمد شاه مي نويسد : « اگر چه ديندار و پارسا و از لوث معاصي پاك واز خط و قلم حظ و بهره اي داشت و از امور احوال دول شعاع اطلاع به ساخت خاطرات تافته جامع ضدين شد و ... » درباره ناصر الدين شاه بيش از حد غلو نموده سعي دارد از وي قهرماني بسازد . قهرمان داستانش را به پا آقاي ابراهيم آبدار باشي مي بندد انگار كه استبداد اصلافات منفي ندارد !!! اصولاً كساني كه براي مردم ارزش و اهميتي قائل نيستند سعي در آرامش و بهتر زندگي كردن خود دارند . ناصر الدين شاه هم چنين كسي بود . امين الدوله صحبت از آرامي مي كند اما بايد گفت چه نوع آرامشي ، سكوت با نيزه آرامشي كه منطق آن من براي ديگران نيستم بلكه ديگران براين هستند استوار است .يكي از معايب رژيم هاي سياسي امين الدوله به آن اشاره كرده پرداختن صرف به پايتخت است‌:‌« چند ماهي بر اين نسق گذشت و قسمت عمده حواس شاه و اولياي دولت به تدبير جمع آوري غلات و تدارك آذوقه شهر تهران مصروف بود چرا كه قصور ارتفاع و كمبود مزروع در سراسر مملكت ، وقوع يوم يغات الناس وقحط سال عمومي را محقق مي كرد به جا آنكه حساب كنند و حكام و مقدور باشد به ترتيب رفاه رعايا و اهالي آن محل مشغول مسئول باشند از همه سمت آنچه مقدور باشد به تهران جلب و حمل مي نمودند. امين الدوله در ماجراي امتياز رويتر حتي المكان سعي دارد شاه را بي گناه جلوه دهد و بيشتر اشخاص پايين دست را مورد اتهام قرار مي دهد . « چون به هوسناكي از بعضي امارد خلوت پادشاهي و ديگر اعيان زادگاه برخاست عظم و هيبتش از نظرها رفت . با اين همه شاه را نشاط سفر فرنگ در سر بود و از عالم بي خبر مي زيست .» امين الدوله به ارائه تصويري زيركانه وظريف از روحيات ناصر الدين شاه در مواجه با تمدن جديد غرب ، مي پردازد : « قصه را كوتاه كنيم كه به شاه در مسافرت فرنگ خوش نگذشت چرا كه بر خلاف عادت عمر بايستي تابع باشد ومطيع خركات وسكنات اختياري نبود ، جلال و عظمت دستگاه دول بر شاه گراني مي كرد ... » و در جايي ديگر با شوخي و طنز از ايرانيان آن روز را معرف مي كند : « ... به اين شوخي به سلامت جست .شاه درجهي نفاق و شقاق مردم ايران را شناخته در معاملات همه را به يكديگر مدعي ومخالف مي كرد وبا ضعف وترديدي كه در مزاح شاه راه يافته بود به علم اليقين دانست كه اين قوم صاحب راي ومنشا اثري نيستند در كار علما وپيشوايان مذفبي نيز كه دخيل اين كار شده به كفر و زندقه ي حاجي ميرزا حسين خان ( سپهسالار ) سجات نوشته بودند ، استادانه رفتار كرد هيچ از اين مبحث به آنها گفت و گو نكرده كه در عقد خارج ذهني ملتفت شوند به چنين امور دخالت كردن از حد و حق آنها بيرون بوده است .» انديشه هاي به روز ومترقي امين الدوله ، « خلاف حكم سلطان راي جستن و به خون خويش دست شستن بوده است .» امين الدوله درباره تحول در ساختار سياسي – اداري قاجار مي نويسد : « يك بدبختي به مملكت رو كرد كه نوكرهاي قديم دولت تدريجاً مي مردند و به جاي آنها كسي توتيب نمي يافت كه دستگاه خالي نماند و شاه را اعتماد نبود ، بهراه غلط انداخته بود كه اثر در حكم پادشاه است اگر خدمات را به اشخاص پست كوچك هم محول كنند ، پيش خواهد رفت .» نمايشي بودن اقدامات ناصرالدين شاه درباره قشون از اين گفتار امين الدوله مشخص است : « لباس نظامي اتريش كه بدتر و زشت تر ازلباس قشون هر قوم است براي سرباز و صاحب منصب ايراني دوخته و مبلغ گزاف به تفنن وهوس صرف ظده وبالاخره مجبور شدند دوباره افواج مزبوره را به سيرت اولي برگردانند .» امين الدوله نكاتي را‌درباره تحميل پذيري و صبر بيش از حد مردم ايران بيان مي دارد : « از سكوت و صبر وتحمل و بردباري ايرانيان بيشتر تعجب بايد كرد كه اين دستگاه شعوذه(پليس) در تهران باز بود مال مردم به سرقت مي رفت و شايد بيشتر آن در دايره ي پليس حمل و هضم مي شد مردم را به بهانه جويي مي گرفتند و جزاي نقديه از عوايد و مشروطه بود . محترمين را به غير حق معترض مي شدند و دادرس نداشتند . زن هاي مسلمان را به محبس پليس مي كشيدند و در زجر و شكنجه جان ها تلف مي گرديدند نه از طرف دولت پرسش بودند ، نه علماي اعلام نهي از منكر مي كردند ، نه مردم به صدا مي آمدند .» « مردم ايران در يك خواب سنگين مظاهر عجيب و نقش هاي مهيب مي ديدند،اخلاط عفنه كه مورث چنين كابوس بود نفس ايران را تنگ و بدن مملكت را رنجور و عرق اضطراب را جاري مي كردند و از بدن هاي نيم جان آوازهاي هولناك بر مي خاست بي آنكه‌دراجسادحركتي‌ديده شود‌.» امين الدوله درباره چگونگي پيشرفت امير السلطان ، پدر علي اصغر خان اتابك در دربار ناصري مي نويسد : « از دو سفره كه شاه به فرنگستان رفت به تحقيقات عوامانه خود دو لفظ افزود . ملتي و تجارتي را در سياقت كلام مكرر مي كرد و در صرفه و قبطه ي دولت و ترقي و اصلاح امور مملكت جانسوزانه مي ناليد. و در ادامه اين حريف محافظه كار سخت پنجه را به سادگي و بي سوادي متهم مي كند ... » باز هم امين الدوله ، قهرمان داستانش را از بعضي مسائل (تلويحا) كنار مي كشيد در داستان زبيده خانم گروسي و برادرزاده مليجك و گربه بازي هاي شاه ، آن دو را مسبب غفلت سلطان از امور سلطنتي مي داند . امين الدوله به تاكتيك ناصري براي اداره كشور اشاره كرده و مي نويسد : « باز شاه گاهگاه به خيالات تازه ، مردم واركان دربار را سرگرم و به يك حرف و طرح تازه مشغول مي كرد .» « شاه پيوسته خيلا اصلاح امور و تنظيم كارهاي مملكت ، هيجاني مي داد و به اين تكليف مهم توجهي مي فرمود اما هميشه عزم و اراده ي شاه بي نتيجه و احكام صادره بي اثر مي ماند زيرا شاه خود علم و اطلاعي از قواعد سياسي نداشت و بر حسب عادت و طبيعت به جزئيات مي پرداخت .» امين الدوله درباره توان حكومت مركزي مي نويسد : «مي بينيم دولت انگليس از مركز حكمراني خود كه لندن است مي خواهد در دماغه اميد يا اقصي نقاط هند تغيير دهد ... به مجرد صدور حكم در مقصد اجرا شده اين علامت را به حيات و صحت آن دولت دليل مي گيريم . اما اوامر همايوني را كه نمي گذارند از عمارت سلطنتي خارج شود . » او در جايي ديگر به رونق بازار جادوگري در تهران اشاره كرده و قسمتي از ذهنتي توده هاي ايراني را معرفي مي نمايد . امين الدوله به شيوايي به بيان مطالبي درباره ي مخالفت هاي علني عليه دولت در ماجراي تنباكو پرداخته و در متن ، سيد جمال الدين و فال اسيري را در مقابله با رژي عامل عمده ي كنش و واكنش بين دولت و مردم مي داند . ارزش سياسي – اجتماعي كتاب در اين است كه نويسنده واقعيت هاي تلخ زندگي اجتماعي ايرانيان را عريان كرده و به وضوح نشان داده است . مسايلي چون تعدي و تعرض قاطرچيان ، مباشران الواط و مقربين سلطان به مردم بيچاره و بي پناه كه حق هيچ گونه اعتراض و شكايت نداشتند ، در اين كتاب به خوبي بيان شده است . امين الدوله مسائل اقتصادي را هم بررسي كرده و پرده از چهره رجال صاحب نام بر مي دارد و به عنوان مثال در مبحث پول بدون پشتوانه به اعتراض شديد اعتماد السلطنه نسبت به حاج امين الضرب اشاره كرده ، بيان مي دارد : «آنچه طلا و نقره در جيب بغل و صندوق هاي مقفل مردم بود به ترويج اين پول دغل ربودي و به فرش زري بول ، اطلس مهمل ، تقلبات ديگر ايراني ها را گدا كردي » . و به اين وسيله پرده از روي شخصيت چند رنگ حاج امين الضرب بر مي دارد و نشانگر اين مسأله مي شود كه امين الضرب آن قدرها هم بي خطا نبوده است . امين الدوله به ماجراي قتل ناصر الدين شاه و سلطنت ضعيف مظفر الدين شاه پرداخته و مسائل مربوط به دوران صدران خود را به شيوايي بيان مي دارد . كنار نيامدن با مراكز متعدد قدرت خصوصا علما كه با امين السلطان سرو سري داشتند را از جمله دلايل عدم توفيق خود مي داند . و به صراحت كامل بيان مي دارد مه مظفر الدين شاه ، از مملكت داري بي خبر است . كتاب خاطرا سياسي امين الدوله ، به چند دليل ، يكي از مهمترين منابع تاريخ قاجار به شمار مي‌رود : 1- نگارنده كتاب ، يكي از عوامل رده بالاي دستگاه قاجار است . 2- صراحت بيان و رعيت امانت نويسنده (به رغم پست و مقام دولتي اش ) سبب شده تا اثر او ، از ماخذ بسيار خوبي براي پي بردن به علل ضعف و ناتواني قاجار و مشكلات كوچك و بزرگ جامعه ي آن روزگار قلمداد شود . 2- سفرنامه مكه امين الدوله پس از يكسال جنگ و گريز بر كنار و تبعيد شد . اتابك امين السلطان به صدرات بر گشت . پيمان گمركي با روسها بسته شد و مهمتر از اين . اولين امتياز نفت به انگليسيها داده شد . چرخهاي امورداخلي برمدارخودكه فساد بود،برگشتند.به ازاءهمه اينها از بيگانگان وام گرفته شد . و خرج فرنگ رفتن شاه و درباريان درآمد . وامي كه امين الدوله در نامه ي خود نيز شاه را از گرفتنش برحذرداشته بود.صدراعظم بركنارشده به مناسبت بستگيها وموضع اجتماعي خود نمي خواست و نمي توانست در مقابل دستگاه بايستد . اما در برابرش دستگاه بستگي و پيوستگي نمي شناخت و در را به جائي رساند كه وقتي او را به علت بيماري شديد و احتياج به طبيب مجبور شد از لشته نشا به رشت برود . اينست كه مسافر شكسته است و خسته . منحني روحيه اش درطول سفرجالب توجه است.روزنامه‌ي سفر را با سوز و آه فراق شروع به نوشتن مي كند تا در اشته نشا به انتظار فراهم دن وسايل سفر است ، يك لحظه آرام ندارد . يك جا نمي شيند . خود را به پياده روي قايق سواري ، نقشه ساختمان و دهكده و چراغ دريائي كشيدن و آتش افروختن سرگرم مي كند با آبي بر آتش اضطراب درون مي زند . پا را كه از مرز ايران بيرون مي گذارد ، كم كم دوحيه اش به جا مي آيد . شرح وقايع و مشاهدات روزانه را به دقت و ظرافت مي نويسد ، هر چه دورتر مي شود ، دقت و ظرافتش بيشتر مي شود . روز به روز مفصل تر و شيرين تر مي نويسد . در بازگشت ، هر چه به مرز وطن نزديكتر مي شود بيشتر به ياد ناملايمات ايران مي افتد . يادداشتهاي روزانه مختصر تر مي شود . امراض ناشناخته بر سرش مي تازند . گوئي بند بند وجودش بهانه مي تراشند و براي ماندن و بازگشتن . يادداشتها هر روز مختصر و مختصر تر مي شوند تا آن توصيه هاي دقيق و ظريف مفصل از مناظر و احوال به جايي مي كشد كه گاه چند روزي نمي نويسد يا اگر مي نويسد ، خاطره يك روز به اين اختصار است . « يكشنبه – تب و كسالت بيشتر مي شود » يا :« شب چهارشنبه مختصر كسالت .» در راه ، بوي حمام فين كاشان به مشامش مي خورد.پيشنهاد برادرش مجد الملك را مي پسندد كه : « پيش تر مصمم زيارت مكه بوديد و اذن ندادند. حالا كه از طهران بيرون آمده ايد ، راه باز است و احتمال منع نيست .» خيال مكه و جان به سلامت بردن قوت مي گيرد . از ميان راه به طهران تلگراف مي كند و عروس خود ، خان فخر الدوله را كه دختر شاه است ، واسطه مي سازد اما اين تلگراف ، تلگراف اطلاع است ، نه كسب اجازه ، « ... عزيزم مكه قوت گرفت.تهيه سفر را ديدم...عزيمت ما را به خاكپاي همايون اطلاع بدهيد»پس از چهار روز جواب مي رسد كه :«...به عرض رسيد.ملاحظه بروزناخوشي حجاز تجويز نفرمودند . تفضيل را با پست مي فرستم .» متاسفانه ما اين « تفضيل » را كه با پست فرستاده شده است ، در دست نداريم تا بدانيم « بروز ناخوشي حجاز » پرده اي بر چه واقعيتي بوده است . از آنچه در متن سفر نامه پيداست ، پيوسته كابوس « خيالات پست رذل امين السلطان خواب مسافر را آشفته مي كرده است ، تا جايي كه مسافر از « تجويز همايوني سرپيچس مي كند و بله خانم فخر الدوله جواب مي دهد :« چون تهيه مسافرت خود راديده و مصمم شده ام ، عرض كنيد انصراف از راه حق مناسب نيست ...» خنمهاي كه سير حوادث را در دربار و دولت از نزديك مي بينند ، به تلاش مي افتند شاه را وادار كنند در حاشيه ي همان نامه كه امين الدوله در آن سرپيچي خود را از « تجويز » او اعلام كرده است ، اجازه سفر را امضاكند و صورت ظاهر احترام خود را نگهدارد . ولي اين اجازه نامه از اتابك و دولتيان مخفي مي ماند . رساله در وضع ايران امين الدوله در سندي با عنوان « رساله در وضع ايران » آرا و نظرات خود را در خصوص اوضاع اجتماعي مطرح مي كند و سپس به وصف اخلاقي و سوء سياست هاي صدر اعظم پرداخته و تدابيري وي در كسب جاه و مال و گرفتن اراده و اختيار امور از پادشاه قلم زده ، از بار عام ها و سلام عام هاي وي و نحوه ي فروش حكومت ها و صدور احكام ناسخ و منسوخ و بي قيدي نسبت به اجراي اوامر ملوكانه در مواردي كه خساراتي متوجه وي يا بستگانش بوده و چگونگي حمايت از متملقان و حقيران بزرگ نما و ... سخن گفته و پس از شمه اي در ذكر اقعال و احوال علماي دين بيان نموده و با بد بيني خاصي كه در سراسر كتاب مشهود است آنان را به چند دسته تقسيم كرده و نيز مختصري به رشد صوفيگري مختلف شيخي و بابي و حمايت وليعهد از ايشان پرداخته است . بخش مفصلي از رساله نيز به توضيح وضع مردم و چگونگي اخذ ماليات و انواع دريافت هاي اضافه بر ماليات و انواع دريافت هاي اضافه بر ماليات مقرر ، چون « ترجمان» و «تفاوت عمل» كه توسط حكمرانان در پايان سال به زور و جبر ، به منظور جبران خسارت وارده از خريد حكومت و تاديه پيش كشي هاي معمول و غير معمول ايشان به صدر اعظم از « فقرا و ضعفاي ايران كه بيشتر بار حكومت بر آنها وارد است » را توضيح داده است . بي نظمي وضع ماليات و افزايش بي حساب تعداد مستوفيان تازه كار و كنار گذاشتن مستوفيان كاردان و لايق قديم و تغيير مداوم كتابچه هاي مرسومات ديواني مواجب بگيران نيز از جمله مطالبي است كه در اين قسمت به عنوان مشكلات ديگر از ديد تيزبين امين الدوله پنهان نموده است . افزايش وتشديد مهاجرت مردم طبقه متوسط و گريختن آنها به بلاد همسايه ، به دليل هرج و مرج و عدم امنيت و همچنين معضل بازگشت ( مستفرنگ ها يا شتر مرغ هاي ايراني ) كه از پطرسبورگ و ساير بلاد خارجه بازگشته بودند و دولت ايران مبلغ ها هنگفتي در راه تربيت ايشان هزينه كرده بود ، در حالي كه « علم ديپلومات و ساير علومي كه به تعليم آن مأمور بودند ، معلومات ايشان به دوچيز حصر شده ، « استخفاف ملت و تخطئه دولت » نيز از نمودار ديگري است كه در شمار مشكلات جامعه ايراني و توصيف اوضاع اجتماعي در اين رساله به آن پرداخته شده است . از نحوه برخورد ناشايست حكمرانان ايران با تركمانان شمال انتقاد نموده است. نويسنده رساله از توصيف اوضاع اجتماعي به توضيح وضع شاهزادگان و حكمرانان وصف احوال و رفتار آنها پرداخته و از هر كدام ذكري و يادي نموده است . از جمله اين حكمرانان مجدالدوله و حمزه ميرزا جنگ هستند . حكومت حمزه ميرزا در خراسان و برخورد غير منصفانه وي با الهيار خان دره گزي و درگيري با تركمانان و عدم توفيق او در يركوب آنا كه به زعم امين الدوله حاصل پيمان هاي نهاني و همدستي آنان با يكديگر بوده سخن رانده و اين همكاري پنهان را به خاطر انتفاع حكام از وجود ناامني در مناطق سرحدي و شراكت در ماحصل ايلغار تركمانان و ايجاد جنگ ها و نبرد هاي ساختگي و گرفتن امتيازات و القاب متعدد از دولت به دليل رشادت ها و دلاوري هاي نداشته مي داند.امين الدوله با مقايسه شيوه برخورد ايران و روسيه با تركمانان ياغي مي نويسد : « دولت ايران عوض اينكه مثل روس ها ، با پيش بردن آبادي و استحكامات مدينه ، تركمانان را ضعيف كند ، هر يك از ولايات سرحديه خراسان بيك سلطان نشين معتبري كرده تا مگر سلاطين مزبوره به بزرگي كلاه و برق الاقيش و قباي اليچه سرخ ، تركمانان را تهديد كند . سلاطين مزبوره چون دوام سلطنت، خود را در ابقاي تركمانان و اغتشاش دائمي سرحد مي دانند هرگز به قلع و ملع ، بلكه به رنجش تركمانان راضي نمي شود ... » كيومرث ميرزا ، ميرزا مسيح مازندراني ، حكمرانان شاهرود و به ظل السلطان كه به عراقين حكومت داشت نيز در همين قسمت هدف نيش زبان زيبا و تند امين قرار گرفته اند . در چند جمله موزون ، تقريبا تمام صفات و معايب مسعود میرزا السلطان ، بي آنكه به طور مشخص نامي ازوي برده شود چنين توصيف شده است : « سر حد داري عراقين و حكومت آن صفحات به عهده غرابي است ذات البين كه همه اين ولايت را ملک موروث خود و خانه قديم خود مي داند و در احتكار گندم و جو ونان واومان ظلم و جور مقتداي حكام و امام همه است . اين كحلي چشم كلهر خشم كه گويا تازه از غازه مشاطه فارغ شده در فاكن و افراز پيروي به عشوه گري و عاشق گيري چهدي دارد و وقتي لقب او ماه منقش و حالا مار خوش خط و خال معروف است . ا ملاك مردم را به سموم شراكت خود چنان زهر آلود كرده كه يك نفر از شركا را زهره آن نيست حق خود را تصاحب كند.دعادي قديمه ودواعي حكمراني دست به دست هم داده نواب والا را مالك بالاستحقا كرده ... » 3-شيوه نگارش امين الدوله نثر امين الدوله فرزند نثر قائم مقام است در ساده نويسي و گريز از تكلف و تقليد دوران انحطاط ادبي . اما فرزندي تكامل يافته سلف خويش ، از طرفي جا به جا تأثير ابولفضل بيهقي و ناصر خسرو نيز در آن به چشم مي خورد . و از طرفي ديگر خود نثري است زنده و متحرك‌،‌پا‌به‌پا كه در سفر نامه با او پيش مي رويم مي بينيم كه ضمن يكدست نگهداشتن روال نوشته‌،‌از هر‌اصلاح و تر‌كيب تازه‌اي كه روز‌به‌روز به دست آورده‌،‌استفاده كرده است. آشنايي به زبان فرانسه و خواندن داستانهاي فرنگي در شيوه ي نگارشش مؤثر بوده است . همه جا اشخاص و جايگاهها و مناظر را چنان به دقت و ظرافت توصيف مي كند كه يقيقن مي كني آگر آلودگي به سياست و مشاغل ديو.اني دست و پاگيرش نمي بود ، نويسنده اي چيره دست از آب در مي‌آمد.درنوشته اش ، پيرمرد شمراني به لهجه شمراني حرف مي زند ، آخوند به لفظ آخوندي و ساربان به لحن ساربانان. امتياز ديگر نثز امين الدوله بينش و برداشت او در نگاه به اشخاص و حركات است ، آميخته با طنزي شيرين . در اين طرز بينش هر جا كه در مقام شوخي است ، دست رو به سينه ي هيچ كس و هيچ چيز نمي زند . برتري نوشته هاي طنز آميز او به آثار پيشينيانش در اينست كه ديگران گوئي مرز ميان طنز و هزل و هجو را نشناخته اند ، استفاده از دشنامواره ها كه سايرين به عنوان يك عامل خارجي وارد اين طنز نوشته هاي خود كرده اند نوشته ي آنان را به هزل و هجا نزديك كرده است و اما طنز امين الدوله در خميرهي بيان و بافت كلامش جلوه گر است . نمونه ي اين ادعا را با مقايسه اي مي توان نشان داد . قائم مقام در نامه اي از نوكر خود چنين ياد مي كند : « ... اين زن ... ظالم مگر پرده ظلام است كه با شفق مي آيد و با فلق نمي رود . مهمانها را تمام جواب گفتم و خلق روي زمين همه در خواب برفتند و شب از نيمه گذشت و اين نوكرك قرمساق خودم مثل علم يزيد بر پا ايستاده ، گوئي ابر است كه از پيش قمري نرود . نه پايش خسته مي شود و نه زبانش بسته ، قرمساق سلسل القول دارد ، كاهش سلسل البول مي داشت... صبح شد و اين طالم كافر خسته نشد . چرا پيش زن لوندش نمي خوابد و پيش من دردمند مي ايستد . من از حضورش حالت احتضار داردم و آن قحبه با حسرت به ده انگشت ... همي خارد ... » و امين الدوله حسام العلماء را چنين توصيف مي كند : « ... امروز كه حاج حسام العلماء آمده است ... عبا و ردا و عمامه كه اسباب احترام او بود ، در مراحل حجاز پرسيده و پاشيده و متلاشي شده . حالا قبائب در بردارد سفيد كه عرق بدن و چركيني لباس و غبار هوا در پشت ، شانه ، سينه و كمر رنگ آميزي ديگر كرده است.عمامه از رسائي پارچه نه عربي است ونه ايراني . ضخامت جثه و فربهي بدن راقباي تنگ به درستي نشان مي دهد شلوار سفيد است و رباي ستر كافي و مفيد نيست ، جوراب چون رنگين است عيب ناپاكي را مي پوشد . در طرف چپ به شال كمر طپانچه ي كوچكي آويخته ، نفس گسيخته ، رنگ پريده يقه دريده سبتلين آويخته ريش پريش چشم پر از خشم عرق ريزان با ناله و افغان رسيد ... » اگر فصاحت نوشته هاي قائم مقام در تربيت مترادفات و سجع بجاست بلاغت امين الدوله در اوصاف دقيق وكاربرد كلمات رساست .اين سفرنامه نوشته ي دوراني است كه مردم منورالفكر رو به غرب داشتند وآوردن كلمات و اصطلاحات فرنگي در نوشته هاي علامت ترقي خواهي و تجدد طلبي بود . چنان كه اين تمايل در شعر دوران مشروطه نيز نفوذ كرد و مدتي پايدار ماند . اما در سراسر سفرنامه كه بر شمرديم بيش از هفده كلمه ي فرنگي نيافتيم كه بيشتر آنها اسم است « لكموتيو» « ماشين » كه در زبان فارسي وارد شده و امروز هم عموم مردم آنها را در نوشتن و زبان محاوره به كار مي برند . فهرست منابع و مآخذ آبراهاميان: يرواند،ايران بين دو انقلاب، درآمدي بر جامعه شناسي ايران معاصر، ترجمه احمد گل محمدي، مجدابراهيم فتاحي، تهران ،نشر ني، 1378. آجوداني، ماشاالله: مشروطه ايراني، تهران،اختران، 1382. اتحاديه، منصوره: پيدايش و تحول احزاب سياسي مشروطيت ، (دوره اول و دوم مجلس شوراي ملي)، تهران ، نشر گستر، 1361. آدميت، فريدون: امير كبير و ايران، تهران، امير كبير، ، چاپ هشتم، 1378. آدميت، فريدون: انديشه ترقي و حكومت قانون ، عصر سپهسالار، تهران، خوارزمي، 1356. آدميت، فريدون: فكر آزادي و مقدمه نهضت مشروطيت ، تهران، سخن، 1340. آرين پور، يحيي: از صبا تا نيما، تهران، ج1 ،1354. آوري، پيتر: تاريخ معاصر ايران از تاسيس تا انقراض سلسله قاجاريه ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، تهران، نشر عصايي، ج 3، 1369. اسپاروي ، ويلفريد: بچه هاي دربار... ، ترجمه شاملويي پور، انتشارات انجمن قلم، سال 1379. احتشام السلطنه،خاطرات احتشام السلطنه يا يادداشت هاي احتشام السلطنه به كوشش موسوي ، انتشارات زوار ، سال 1367 . افشاري، پرويز :صدراعظم هاي سلسله قاجاريه، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1372. ارفع الدوله : ايران ديروز يا خاطرات پرنس ارفع الدوله، تهران‌چاپخانه‌وزارت‌فرهنگ و‌هنر، 1345 ش. افشاري يزدي، محمود : سياست اروپا در ايران ترجمه سيد ضياءالدين دهشيري، انتشارات موقوفات دكتر افشار وابسته به دانشگاه تهران، تهران، 1358. افضل الملك ، غلامحسين :افضل التواريخ به كوشش منصور، اتحاديه و سرويس سعد ونديان، تهران نشر تاريخ ايران، 1361. اقبال آشتياني ، عباس : ميرزا تقي خان اميركبير، به كوشش ايرج افشار، تهران 1340 چاپ تابان. الگار، حامد : دين و دولت در ايران نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم ستري، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران، 1369. الموتي، ضياءالدين: فصولي از تاريخ مبارزات سياسي و اجتماعي ايران جنبش هاي چپ ، چاپ بخش،تهران، 1370. اوكارنر، فردريك: تاريخ معاصر ايران از مشروطه تا جنگ جهاني اولترجمه حسن زنگنه، نشر شيراز، تهران، 1376. اعتماد السلطنه: محمد حسن خان: خلسه يا خوابنامه، به كوشش محمود كتيرايي، تهران، كتابخانه طهوري، 1348 ش. اعتماد السلطنه: محمد حسن خان: تاريخ منتظم ناصري، تصحيح محمد اسماعيل رضواني،تهران، دنياي كتاب،جلد 3،1361. اعتماد السلطنه: محمد حسن خان: الماثروالآثار، به كوشش ايرج افشار، تهران، بي نا، 1363. اعتماد السلطنه: محمد حسن خان: روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه ، با مقدمه و كوشش ايرج افشار، تهران، امير كبير، 1354. اعتماد السلطنه: محمد حسن خان: مرآت البلدان به تصحيح عبدالحسين نوايي و مير هاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران،جلد 3، 1367. - اشرف، احمد: موانع رشد سرمايه داري در ايران، در دوره قاجاريه، انتشارات زمينه تهران، 1351. امين الدوله ،ميرزا علي خان: خاطرات سياسي امين الدوله به كوشش حافظ فرمانفرمائيان، زير نظر ايرج افشار، انتشارات امير كبير، 1370. امين الدوله ، ميرزا علي خان: سفرنامه امين الدوله با مقدمه علي اميني، و به كوشش كاظم اسلاميه ، انتشارات توس، تهران 1354. اميرخيزي، حسين: تاريخ آذربايجان، تبريز، فرهنگ، ج 1، 1332. امين لشكر ، ميرزا قهرمان امين لشكر: روزنامه خاطرات امين لشكر، وقايع سالهاي 1306 تا 21307 به كوشش ايرج افشار – محمد رسول درياگشت. اقبال، اسماعيل، نقش انگليس در كودتاي 28 مرداد 1332، انتشارات اطلاعات تهران، 1357. بامداد، مهدي: شرح حال رجال ايران، بي جا، چابخانه بابك، بازرگاني، ج دوم، 1347. بنجامين ، س.ج. و : سفرنامه بنجامين ،ايران و ايرانيان عصر ناصرالدين شاه، ترجمه محمدحسين كردبچه، انتشارات جاويدان ، چاپ دوم 1369. بهار، مهدي:«ميراث خوار استعماري»، اميركبير، تهران 1357. بهرامي، عبدا...: تاريخ اجتماعي سياسي ايران ، از زمان ناصرالدين شاه تا آخرين شاه قاجار، انتشارات سنائي ، سال 1362. براون، ادوارد:انقلاب مشروطيت ايران، ترجمه مهدي قزويني، تهران، كوير 1376. بياني ،عزيزا... : تاريخ تطبيقي ايران با كشورهاي جهان ، از ماد تا انقراض سلسله پهلوي، انتشارات اميركبير، سال 1384. بياني، خان بابا: پنجاه سال تاريخ ايران در دوره ناصري ، انتشارات علمي، ج اول، چاپ اول 1375. - زوبر، ب. آ: مسافرت به ارمنستان و ايران ، ترجمه محمود هدايت، تهران ،1323 ش . بهار، محمدتقي ملك الشعراي: سبك شناسي يا تاريخ تطور نثر پارسي، تهران، امير كبير ،چاپ ششم، 3 جلد ، 1337 ش. - پولاك ياكوب، ادوارد: سفرنامه پولاك، ايران و ايرانيان ، ترجمه كيكاوس جهانداري، خوارزمي ،تهران، 1361. تاج، السلطنه: خاطرات تاج السلطنه ، به كوشش منصوره اتحاديه، سيروس سعدونديان، تهران، نشر تاريخ ايران، 1361 ش. تيموري، ابراهيم: عصر بي خبري يا تاريخ امتيازات در ايران ، انتشارات اقبال، تهران، 1337. دولت آبادي، يحيي، حيات يحيي ، تهران،انتشارت فردوسي،ج 1، 1362. دانشور، داريوش: وقايع دارالخلافه ، گوتنبرگ، مشهد ،1372. دروويل ، گاسپار : سفرنامه دروويل ، ترجمه جواد محبي ، تهران ، گوتنبرگ ، 1348. ديوان بيگي ،ميرزا حسين خان: خاطرات ديوان بيگي ، از سال 1375 تا 1317 قمري به كوشش ايرج افشار ، محمد رسول درياگشت ،انتشارات اساطير، چاپ اول، سال 1382. - جنگلي ،ميرزا، اسماعيل: قيام جنگي، انتشارات جاويدان ،چاپ اول، تهران 1357. حاج سياح، خاطرات حاج سياح يا دوره خوف و وحشت، به كوشش حميد سياح، به تصحيح سيف الله گلكار ،تهران، انتشارات ابن سينا، 1346 ش. حسيني ، جمال الدين، سلسله تحقيقات قرن اخير، (رشيديه و روند تاريخي جنبش تنباكو) ، كتابخانه آستان قدس رضوي، مشهد، بي تا. حائري – عبدالهادي:تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق ، تهران انتشارات اميركبير، چاپ دوم 1374. خان ملك ساساني، احمد: سياستگران دوره قاجار، تهران، چابخانه فردوسي،دو جلد، 1346. خورموجي، محمد جعفر: تاريخ قاجار ، حقايق الاخبار ناصري، به كوشش حسين خديوجم، زوار، تهران، 1344. چرچيل، جورج. ب: فرهنگ رجال قاجار ، غلامحسين ميرزا صالح، انتشارات زرين 1369. دانشور، داريوش: وقايع دارالخلافه، گوتنبرگ، مشهد، 1372. دستره،آنت:مستخدمين بلژيكي درخدمت دولت ايران (1891، 1915/1332، 1314)، ترجمه منصوره اتحاديه نظام مافي ، انتشارات نشر تاريخ ايران، چاپ اول زمستان 1343. رائين، اسماعيل: حقوق بگيران انگليس در ايران، انتشارات جاويدان، تهران ،1356. رائين، اسماعيل: فراموشخانه و فراماسونري در ايران، تهران امير كبير، سه جلد ، 1347. رايت، دنيس:انگليسيان در ايران، ترجمه غلامحسين صدري افشار، انتشارات دنيا، تهران، 1357. رجايي، فرهنگ: مسئله فرهنگ ايرانيان امروز، ايفاي نقش در يك عصر تمدن و ضد فرهنگ، تهران، نشر ني 1382. رشديه، فخرالدين: زندگينامه، بنيانگذار فرهنگ نوين ايران، تهران، هيرمند، 1370. رشديه، شمس الدين : سوانح عمر، تهران، نشر تاريخ ايران، 1362. رنولدز، جرج: بوسه عذرا ، سيد حسين صدرالمعالي، تهران، 1326 ق. راوندي ،مرتضي: تاريخ اجتماعي ايران ، طبقات اجتماعي بعد از اسلام ، انتشارات امير كبير ،تهران ،جلد سوم ، 1357. سپهر، عبدالحسين خان: مرآه الوقايع مظفري، تصحيح عبدالحسين نوايي. ستوده، منوچهر: از آستارا تا استرآباد ، تهران، انجمن آثار ملي، ج 1، 1369. سيمونيچ، اي، او: خاطرات وزير مختار، ترجمه يحيي آرين پور، پيام فرانكلين، تهران، 1353. سمسار، محمد حسن ،يحيي ، ذكاء: «تهران در تصوير»، ج 2. سليماني ، كريم : انقلاب رجال دوره قاجاريه ، تهران، نشر ني، 1379. سفري، محمد علي : مشروطه سازان ، انتشارات نشر علمي ، چاپ اول پائيز 1370. سديدالسلطنه، محمد علي خان ضيايي بندرعباسي : خاطرات سديد السلطنه ، التدقيق في سير الطريق ،تصحيح و تشحير، احمد اقتداري ،انتشارات كهن ،تهران 1362 شميم، علي اصغر: ايران در دوره سلطنت قاجار، بي جا، انتشارات علمي، 1370. شقاقي، ممتحن الدوله، ميرزا مهدي خان، ميرزا هاشم: رجال وزارت خارجه ، به كوشش ايرج افشار، اساطير،تهران، 1365. شقاقي، ممتحن الدوله:خاطرات ممتحن الدوله ، زندگاي نامه ميرزا مهدي خان ممتحن الدوله شقاقي، به كوشش حسينقلي خانشقاقي ، انتشارات اميركبير ،چاپ اول، 1353. شيرازي، ميرزا صالح :سفرنامه ،اسماعيل رائين، تهران، روزن، 1347. - شعباني، علي : هزار فاميل ، تهران، انتشارات بوعلي، 1366 ش. صفائي، ابراهيم: اسناد نو يافته ، تهران، 1349 ش. صفايي ، ابراهيم: رهبران مشروطه ، ميرزا علي خان امين الدوله، چاپ شرق، 1345. صفايي، ابراهيم: اسناد برگزيده دوران قاجاريه ، انتشارات بابك ، سال2535. صدر ، محسن : خاطرات صدرالاشراف، انتشارات وحيد ، چاپ اول ،سال 1364. طاهري، ابوالقاسم: تاريخ روابط بازرگاني و سياسي ايران و انگليس ، تهران انجمن آثار ملي، بي تا، ج 2.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته