مقاله ره یاتهای تاریخی در اندیشه امام خمینی

مقاله ره یاتهای تاریخی در اندیشه امام خمینی (docx) 28 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 28 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

رهيافت‏هاى تاريخى در انديشه امام خمينى(ره) سيدحسين فلاح‏زاده اشاره : در اين مقاله، رويكرد امام خمينى‏رض‏ به تاريخ و عنصر عبرت تاريخى، بررسى شده كه‏چگونه ايشان همواره چشمى به تاريخ اسلام، تاريخ ايران قبل و پس از اسلام و نيز تاريخ‏مبارزات معاصر ايران از جنبش تنباكو، مشروطيت، كودتاى رضاخان و نهضت نفت داشته‏اند. مى‏توان گفت كه علم تاريخ را تاريخى طولانى است. زيرا اين پرسش كه گذشته و بخصوص گذشته بشرى‏چگونه بوده است؟ همواره بعنوان يك سؤال بزرگ فرا روى انسان هر عصرى قرار داشته است. حاكمى كه‏مى‏كوشيد با پديد آوردن يك سنگنوشته بر دامنه كوهى يا تهيه لوحى زرين و يا نگارش ختم نامه‏اى، خاطره‏خويش را جاودانه سازد، شبيه آنچه كسانى چون آريا مانند و آرشام يا داريوش و اردشير و شاهپور در تاريخ‏ايران باستان كرده‏اند، گامى در اينجهت مى‏نهاد. همچنين مورخ و نويسنده‏اى كه هر چند خود در پيدايش‏حوادث عصرش نقش چندانى نداشت، اما با ثبت اخبار آن حوادث، در جهت جاودانگى آن مى‏كوشيد (1). ن.آ.يروفه‏يف ظهور علم تاريخ را در حدود سده‏هاى هفتم و هشتم پيش از ميلاد در يونان مى‏داند (2) هرودوت )425 - 484 ق.م) كه بعنوان پدر علم تاريخ شناخته شده است‏به همان عصر طلايى يونان باستان‏تعلق دارد. كه كتاب او نيز خوشبختانه باقى است (3). گزنفون مورخ برجسته يونان باستان و صاحب آثارى چون‏آناباسيس‏ و كوروپدى‏ از شاگردان سقراط بود و در كنار كسانى چون افلاطون در محضر آن استاد بزرگ‏فلسفه يونان تلمذ مى‏كرد و به همين جهت در كنار آثار فلسفى و تاريخى خويش كتاب خاطرات سقراطى‏ رانيز به پاس حرمت استاد خويش نگاشت (4). علاوه بر تمدن يونان، در تمدنهاى روم ايران باستان، مصر، چين،هند و غيره نيز علم تاريخ همواره شكوفا بوده و بزرگانى را بر سر سفره خود داشته است (5). مخالفت‏با تاريخ معذلك كسانى حتى با علم تاريخ مخالفت كرده‏اند. ابن اثير در آغاز كتاب الكامل فى التاريخ‏ مى‏گويد: من كسانى را ديده‏ام كه خود را دانا و هوشيار مى‏دانند و در دانش فرهيخته، اما با اين وجود، تاريخ را موردتحقير و تمسخر قرار مى‏دهند و از خواندن آن دورى مى‏كنند و آن را لغو مى‏شمارند و تصور مى‏كنند كه‏تنها سود تاريخ در اختيار گذاردن مقدارى قصه و خبر است و آگاه شدن به حديث‏ها و افسانه‏ها، حد نهايى‏آشنايى با تاريخ است (6) . سپس خود در صدد پاسخ‏گويى به اين سخنان برآمده است: اما اينان كه چنين مى‏انديشند مغز را رها كرده و به پوست چسبيده‏اندو گوهر را خرمهره مى‏دانند. ولى‏كسى كه خداوند به او طبعى سالم داده است و به راه راست هدايت‏شده است، مى‏داند كه تاريخ سود بسياردارد و منافع دنيايى و آخرتى آن بى‏اندازه مى‏باشد (7). بى‏ترديد برخى از همين مخالفت‏ها بود كه سخاوى (902 - 831 ه) را به تاليف كتاب الاعلان بالتوبيخ‏لمن ذم اهل التاريخ‏ وادار كرد (8). تاريخ و انديشمندان اما از اين مخالفان اندك كه بگذريم شمار انديشمندان و عالمانى كه علاوه بر رشته علمى خويش به تاريخ‏نيز توجه كرده‏اند، كم نمى‏باشند. تقريبا بيشتر محققان شاخه‏هاى مختلف علوم اجتماعى و انسانى به تاريخ‏رويكرد داشته‏اند. تعبيرات بلند مرحوم مدرس را بياد آوريم كه: تاريخ‏نويسان ما بايد همه امكانات را داشته باشند كه كوله‏پشتى خود را بردارند و در تمام دنيا بگردند وملل موفق و ناموفق را مورد مطالعه و تحقيق قرار دهند. نقاط قوت و ضعف آنان را دريابند و بياورند و باوضعيات ملت و ملكت‏خودشان مقايسه كنند و بگويند و بنويسند (9) .، تاريخ اسلام مخصوصا تاريخ‏اسلام در ايران بايد با همت علماى مملكت ما بازنويسى شود. هزينه يك كرور يا صد كرور هم مصرف گرددمفيد فايده و مؤثر است (10(. ، تاريخ ما آورندگان عقايد دهرى و بلشويكى را از درون مرزهاى شمالى ما،مجاهدين و آزادى خواهان و ياوران جان نثار مشروطه خواندند كه با دست و دلبازى خانه و زندگى‏شان راگذاشته و براى آزادى ملت ايران آمدند. چون از اين دوره تاريخ ما كلمه‏هاى تعقلون‏، تعلمون‏، تفعلون‏يا اولوالالباب‏ با سرانگشت‏به زبان زده اساتيد فن پاك شده بود، نتوانستيم بفهميم كه اين دايه‏هاى‏دلسوزتر از مادر چه نوزاد شرورى را آورده و در ميان نواحى شمال و شمال‏غربى ما ول كرده است (11 .( آيت‏ا... مدرس حاضر شد روزانه هشت‏ساعت‏براى بازرگانى در نجف كار كند تا او در ازاى آن، در ساعت‏كتاب سفرنامه شاردن‏ را كه هنوز به فارسى و عربى ترجمه نشده بود برايش بخواند (12. (آن مجاهدخستگى‏ناپذير كه به اهميت دانش تاريخ در بالا بردن سطح آگاهى متفكران و عالمان پى برده بود، مى‏كوشيدتا درس تاريخ را در رديف دروس اصلى حوزه‏هاى علميه بگنجاند هر چند موفق نگرديد: با اين عقيده به اساتيد حوزه‏هاى نجف خيلى اصرار و استدلال كردم كه تاريخ را يكى از درس‏هاى‏حوزه‏هاى علمى در بخش دروس خارج قرار دهند ولى قبول نكردند و اشتباه كردند (13) . مرحوم دكتر شريعتى نيز كه بخش بزرگ و اساسى انديشه خود را مديون دانش تاريخ بود و در تمامى آثارو نوشته‏ها از اين سرچشمه غنى سيراب مى‏گشت. با توجه به شناخت تاريخى گسترده‏اى كه نسبت‏به تاريخ‏تمدن غرب داشت و از طرفى نيز آشناى با تمدن اسلامى بود، در مقام مقايسه آندو و بخصوص علل انحطاطمسلمين و بر آمدن غرب نوشته‏هاى سودمندى دارد. او بر روش روشنفكران ترجمه‏اى شرق در تبعيت محض‏از تحولات قرون جديد مغرب زمين، وارد مى‏سازد: اين است كه مبارزه روشنفكر - در قرون 16 و 17 - عليه مذهب موجود و حاكم در قرون وسطى، بطورموقت و در زمان خودش، مبارزه‏اى مترقى است. اما تكرار آن حرفها بوسيله روشنفكرها - از لحاظ اينكه‏آن عقايد با تجربه اجتماعى محيطش وابستگى ندارد و مذهبش بى‏شباهت‏به مذهب اروپايى است وتضادهاى طبقاتى و بطور كلى وضع اجتماعى خاص خودش را دارد. نقش منفى مى‏يابد و هيچ تحرك‏راستينى را ايجاد نمى‏كند (14(. امام خمينى(ره(و رويكرد تاريخى تاريخ در انديشه والاى امام خمينى(ره) بعنوان يك مجتهد علوم دينى و فيلسوف و عارف و از طرفى‏شخصيتى برجسته و انقلابى و مصلح چه جايگاهى را دارا بوده است؟ آيا امام رويكردى به تاريخ داشته‏اند؟! درچه سطح و به كدامين عصر و دوره تاريخى؟ آيا تنها به تاريخ اسلام نظر داشته است‏يا تاريخ ايران، جهان وكشورهاى اسلامى هم مورد توجه او قرار مى‏گرفته است؟ علم تاريخ در انديشه امام خمينى(ره) از جايگاه بلند مرتبه‏اى برخوردار بود و ايشان عليرغم اشتغالات به‏فقه، اصول، فلسفه، عرفان و غيره به دانش تاريخ نيز توجه فراوانى داشته‏اند. درست همانگونه كه چهره ادبى‏امام بر عموم مردم تا رحلت ايشان پنهان بود و كسان محدودى از اشعار گرانبهاى ايشان با خبر بودند، مى‏توان‏گفت كه تاريخ انديشى امام نيز تا حدود بسيارى بر همگان پوشيده مانده است. قبلا بايستى به اين سؤال پرداخت كه امام خمينى(ره)چگونه با تاريخ پيوند خورده است؟ الف - فايده و عبرت‏آموزى تاريخ امام(ره) به دانش تاريخ بعنوان يك سرگرمى يا قصه و افسانه نمى‏نگريست‏بلكه تاريخ در انديشه ايشان‏عامل رشد و آگاهى است و مايه عبرت مى‏باشد. تاريخ و آنچه كه به ملتها مى‏گذرد اين بايد عبرت باشد براى مردم از جمله تاريخ عصر حاضر، ببينيم كه‏چه شد كه يك چنين قدرتى از بين رفت. دولتها ببينند كه براى چه اين طور منهدم شد يك چنين قدرتى‏و اجزاء دولتى ادارات ببينند كه چه شد قضيه و موجب عبرت همه باشد (15) . امام، تاريخ را سرمشق و الگوى زندگى و مبارزه مى‏دانست: وظيفه ماست كه اين مطالب را تذكر بدهيم، طرز حكومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدراسلام بيان كنيم. بگوييم كه دارالامارة و دكة‏القضاى او در گوشه مسجد قرار داشت و دامنه حكومتش تاانتهاى ايران و مصر و حجاز و يمن گسترش داشت. متاسفانه وقتى حكومت‏به طبقات بعدى رسيد طرزحكومت تبديل به سلطنت و بدتر از سلطنت‏شد. بايد اين مطالب را به مردم رسانيد و آنان را رشد فكرى وسياسى داد (16) . ب - امام و تاريخ اسلام از جمله دوره‏هاى تاريخى كه امام خمينى(ره) عنايت وافرى بدان داشته‏اند، تاريخ اسلام و تحولاتى است‏كه در آن عصر پديد آمده است. امام مبناى قيام خويش را، قيام رسول اكرم(ص) و شمشير زدن آن حضرت درراه تبليغ پيام الهى خود و زدودن موانع آن منتسب كرده‏اند. بنظر مى‏رسد كه نامه امام به گورباچف نيز بى‏تاثير از نامه‏نگارى پيامبر(ص) به سران دولت‏هاى بزرگ عصر خويش نبوده است: خود رسول‏اكرم به‏طورى كه مكتوبشان در صحيح نجارى مضبوط است و آنطورى كه تاريخ ضضبط كرده است،ايشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، يكى ايران يكى روم يكى مصر يكى حبشه (17) . امام به پيدايش جريان انحراف در تاريخ اسلام و افتادن قدرت بدست امويان وقوف كامل داشت و بر آن‏تاسف بسيار مى‏خورد و در موارد متعددى به اين انحراف مى‏پرداخت و به گمان ما اين سخن امام كه مباداانقلاب بدست نااهلان افتد ناظر به همان انحراف در تاريخ اسلام مى‏باشد. امام در رابطه با على بن ابيطالب(ع) و علت‏سكوت نخستين آن حضرت پس از رحلت پيامبر و قيام بعدى‏ايشان جهت تشكيل حكومت اينچنين اظهار نظر كرده‏اند. از اول ظهور اسلام، مسلمين حافظ دين مبين اسلام بوده‏اند. حتى براى حفظ دين از حق خودمى‏گذشتند. حضرت اميرالمؤمنين با خلفا همكارى مى‏كردند چون ظاهرا مطابق دستور دين عمل‏مى‏نمودند و تشنجى در كار نبود تا موقعى كه معاويه روى كار آمد و از طريقه و روش خلفا منحرف گشته وخلافت را مبدل به سلطنت نمود. در اين موقع حضرت ناچار شد قيام كند زيرا روى موازين شرع و عقل‏نمى‏توانستند معاويه را يك روز بر مقام خلافت پايدار ببينند (18) . امام خمينى(ره) درباره امام حسن(ع) و صلح آن حضرت با معاويه نيز فرموده‏اند: معاويه يك سلطانى بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد. در صورتى كه آنوقت همه باآن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب مى‏كردند، حضرت امام حسن قيام كرد تا آن وقتى كه مى‏توانست.وقتى كه يك دسته علاف نگذاشتند كه كار را انجام دهد با آن شرايط صلح كرد كه مفتضح كرد معاويه را.آنقدر كه حضرت امام حسن مفتضح كرد معاويه را به همانقدر بود كه سيدالشهداء يزيد را مفتضح كرد (19) . قيام امام حسين(ع) و حادثه عاشورا نيز بطور گسترده مورد توجه امام قرار گرفته است. اما برخلاف توجه‏معمول ديگر روحانيون به اين حادثه - كه جهت ذكر مصيبت‏بدان مى‏پردازند - امام همواره مى‏كوشد تا از اين‏حادثه درس گرفته و آن را نيز مبناى درك خويش از رفتار ائمه و قيام انقلابى خود قرار دهد و در ضمن به‏برخى نظرات موجود درباره آن حضرت پاسخ گويد: سيدالشهداء به حسب روايات ما و به حسب عقايد ما از آن وقتى كه از مدينه حركت كرد مى‏دانست كه‏چى دارد مى‏كند. مى‏دانست كه شهيد مى‏شود. قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روايات ما. وقتى‏كه آمد مكه و از مكه در آن حال بيرون رفت‏يك حركت‏سياسى بزرگى بود كه در يك وقتى كه همه مردم‏دارند به مكه مى‏روند، ايشان از مكه خارج ميشود. اين يك حركت‏سياسى بود. تمام حركاتش حركات‏سياسى بوده اسلامى - سياسى و اين حركت اسلامى - سياسى بود كه بنى‏اميه را از بين برد (20) . در جايى ديگر امام گويى خطاب به رهبران و علمايى كه به سبب سستى و كوتاهى و با بهانه نبودن نيروى‏كافى دست از قيام و اصلاح اجتماعى كشيده و به وظيفه خويش عمل نمى‏نمايند و همچنين در ترسيم ديدگاه‏خويش از هدف قيام عاشورا مى‏فرمايند: امام حسين(ع) نيروى چندانى نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مى‏تونست‏بنشيند و بگويدتكليف شرعى من نيست كه قيام كنم. دربار اموى خيلى خوشحال مى‏شد كه سيدالشهداء بنشيند و حرف‏نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند. اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت‏اسلامى تشكيل بدهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد (21) . سيره و رفتار ساير ائمه معصومين نيز از نگاه تاريخى امام پنهان نمانده است: همينطور ائمه معصومين قيام كردند ولو با عده كم تا كشته شدند و اقامه فرائض نمودند و هر كدام‏مى‏ديدند قيام صلاح نيست در خانه مى‏نشستند و ترويج مى‏كردند (22) . ج - امام و تاريخ ايران گذشته از تاريخ اسلام، امام بعنوان يك ايرانى به تاريخ كشور خود نيز توجه داشت و تحولات آن را موردمطالعه قرار داده بود. امام علاوه بر تايخ ايران در دوره اسلامى، به تاريخ ايران باستان نيز نظر داشتند و دركتاب كشف الاسرار خود راجع به فرقه مزدكيه كه در دوره ايران باستان و در عصر ساسانيان ظهور كرده‏اند وهمچنين پيرامون آتشكده‏ها مى‏نويسند: مزدك در زمان قباد پدر انوشيروان ظاهر شد و قباد را به دين خود دعوت كرد. او نيز قبول كرد وانوشيروان او را كشت. اينها نيز آراى عجيبى داشتند. از جمله آن است كه به دو اصل قديم قائل بودند و ازاو نقل است كه مى‏گفت: خداى من در عالم بالا بر كرسى نشسته مانند نشستن خسرو در عالم پايين و درپيشگاه او چهار قوه است: قوه تميز، فهم، حفظ و سرور چنانكه در پيشگاه خسرو چهار شخص است:موبدان، هربداكبر، اسپهبد و رامشگر... و طوايف مجوس آتشكده‏ها برپا كردند. اول آتشكده‏اى كه بنا شدفريدون بنا كرد در طوس پس از آن به نوبت در بخارا و سجستان و در مشرق چين و در فارس‏آتشكده‏هايى بنا شد و اينها قبل از بروز زردشت‏بود. او نيز در نيشابور و غير آن آتشكده‏هايى بنا نهاد (23) . در زمينه تحولات ايران عصر اسلامى نيز اشاره‏هاى گسترده‏اى در آثار امام يافت مى‏شود، هر چند تمركزتاريخ انديشى امام بر محور تاريخ معاصر مى‏باشد. امام در يكى از سخنان خود كه به محمدرضا شاه تاخته‏اند،او را از چنگيز نيز بدتر مى‏دانند: در تاريخ هست كه چنگيز با آن طبع وحشيگرى و صحرايى كه داشته است و با آن خونريزيهايى كه كرده‏است، تابع يك قانون بوده است كه به آن قانون مى‏گفتند ياسا نامه بزرگ‏ و مغول، چنگيز و ساير مغول‏تخلف از آن قانون نمى‏كردند حتى تعبير بعضى اين بوده است كه احترام آن قانون پيش مغول مثل احترام‏قرآن در صدر اسلام پيش مسلمين بوده است، تخلف از قانون مطابق با مرگ بوده است (24) . همچنين در سخنرانى ديگرى در پاريس رفتار پهلوى را به رفتار آقا محمدخان و نادرشاه در اواخر عمرتشبيه مى‏كنند: آن طورى كه من سابقا حدس زدم تا شايد دو سال، سه سال پيش از اين بود كه گفتم بايد از اواخر عمر اين‏ديكتاتورها بترسيم. اواخر عمرشان ديوانه مى‏شوند آقا محمدخان قاجار هم ديوانه شد آن آخر عمرش،نادر شاه هم ديوانه شد آن آخر عمرش (25) . د - امام و تاريخ معاصر ميزان پرداختن امام به تاريخ معاصر و ابعاد مختلف آن بگونه‏اى است كه مى‏توان ادعا كرد بنياد بينش‏سياسى آن حضرت نيز بطور گسترده بر همين انديشه تاريخ‏پژوهى، استوار گرديده است. امام علاوه برمطالعات وسيعى در تاريخ معاصر ايران، خود نيز در خانواده‏اى سياسى بدنيا آمد و پدر بزرگوار ايشان در بدوتولد او به شهادت رسيد (26) . امام در پاسخ به سؤال يك خبرنگار ايتاليايى كه در سال 57 از ايشان پرسيد كه چه‏عواملى موجب يك رنسانس معاصر شيعى گرديده است؟ ضمن تكيه بر يكى از خصلت‏هاى ذاتى تشيع يعنى‏مقاومت كه خود به سبب اشراف امام بر تاريخ تشيع مى‏باشد، به برخى از اين تحولات مهم تاريخ معاصر اشاره‏كرده‏اند: يكى از خصلتهاى ذاتى تشيع از آغاز تاكنون مقاومت و قيام در برابر ديكتاتورى و ظلم است كه در تمامى‏تاريخ تشيع به چشم مى‏خورد، هر چند كه اوج اين مبارزات در بعضى از مقطعهاى زمانى بوده است. درصد سال اخير حوادثى اتفاق افتاده است كه هر كدام در جنبش امروز ملت ايران تاثير داشته است. انقلاب‏مشروطيت، جنبش تنباكو و... قابل اهميت فراوان است. تاسيس حوزه علمى دينى در بيش از نيم قرن‏اخير در شهر قم و تاثير اين حوزه در داخل و خارج كشور ايران و نيز تلاش روشنفكران مذهبى در داخل‏مراكز دانشگاهى و قيام سال 42-41 ملت ايران به رهبرى علماى اسلامى كه تا امروز ادامه دارد، همه‏عواملى هستند كه اسلام شيعى را در سطح جهانى مطرح مى‏كند (27) . علاوه بر نگاه كلى، هر يك از اين تحولات نيز جداگانه مورد توجه امام بوده‏اند: 1- نهضت تنباكو نهضت تنباكو يكى از اين تحولات است كه امام مكرر به آن پرداخته‏اند: قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق وقتى كه ايران در معرض فشار بود،اين پيرمرد كه در كنج‏يك ده بود، يك سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك‏سطر مقاومت كنند. آن مرحوم ميرزاى بزرگ رحمة‏الله كه در سامره تنباكو را تحريم كرد براى اينكه ايران‏را تقريبا در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو، و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است وحتى بستگان خود آن جائر (ناصرالدين شاه) هم و حرمسراى آن جائر هم ترتيب اثر دادند به‏آن فتوى و قليانها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهايى كه قيمت زياد داشت در ميدان‏آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن قرارداد را و لغو شد قرارداد (28) . در جاى ديگرى امام از جهت فقهى نيز به اين حكم ميرزاى شيرازى مى‏نگرند: حكم مرحوم ميرزاى شيرازى در حرمت تنباكو چون حكم حكومتى بود براى فقيه ديگر هم‏واجب الاتباع بود و همه علماى بزرگ ايران جز چند نفر از اين حكم متابعت كردند. حكم‏قضاوتى نبود كه بين چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد و ايشان روى تشخيص خودقضاوت كرده باشند. روى مصالح مسلمين و به عنوان ثانوى اين حكم حكومتى را صادرفرمودند و تا عنوان وجود داشت اين حكم نيز بود و با رفتن عنوان حكم هم برداشته شد (29) . 2-نهضت مشروطيت با مطالعه و بررسى نوشته‏ها و آثار امام خمينى(ره) در مى‏يابيم كه انقلاب مشروطيت ايران‏نيز سخت ايشان را به خود مشغول داشته است. بى ترديد كسى كه رهبرى انقلابى بزرگ را دردست داشت ضرورى مى‏نمود تا حادثه‏اى چون انقلاب مشروطيت را بخوبى بازشناسد. زواياى‏مختلف انقلاب مشروطه آنچنان به روى امام گشوده است كه آدمى تصور مى‏كند آن حضرت خوددر آن نهضت‏حضورى گسترده داشته است. اما با توجه به آنكه آن انقلاب در سنين كودكى امام‏اتفاق افتاده است، در مى‏يابيم كه حضرتش با مطالعه عميق و نگرشى دقيق به درك صحيحى ازواقعه مذكور دست‏يازيده است. از نكات قابل توجه امام، نقش علما در نهضت مشروطيت است: در جنبش مشروطيت همين علما در راس بودند، اصل مشروطيت اساسش از نجف به‏دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و به پيش رفت. آنقدر كه آنها مى‏خواستند كه‏مشروطه تحقق پيدا كند و قانون اساسى در كار باشد (30) . امام انحراف مشروطيت را هم به سبب توطئه بيگانگان و استبداد و هم كوتاهى مردم و علما مى‏دانند. درادامه همان سخنان آمده است: لكن بعد از آنكه شد دنباله‏اش گرفته نشد. مردم بى‏طرف بودند، روحانيون هم رفتند هر كس سراغ كارخودش، از آنطرف عمال قدرتهاى خارجى بخصوص در آن وقت انگلستان در كار بودند كه اينها را ازصحنه خارج كنند يا به ترور و يا به تبليغات گويندگان و نويسندگان آنها كوشش كردند به اينكه روحانيون‏را از دخالت در سياست‏خارج كنند و سياست را به دست آنهايى كه به قول آنها مى‏توانند بدهند. يعنى‏فرنگ رفته‏ها و غربزده‏ها و شرق‏زده‏ها و كردند آن چه كردند. يعنى اسم مشروطه بود و واقعيت استبداد. امام به خطر تكرار تفرقه‏هاى مشروطه اشاره مى‏كنند: بايد ملت ايران بيدار باشد. نگذاريد خون شهداى ما هدر برود، نگذاريد خون جوانان ما پايمال شود،پايمال اغراض شخصيه. اغراض شخصيه را به دور بريزيد. دستهاى خيانتكار گروههاى مختلف درست‏نكند، گروههاى مختلف اسباب تفرقه مى‏شود، رشد سياسى نيست، در صدر مشروطيت هم با ايجادگروههاى مختلف نگذاشتند كه مشروطه به ثمر خودش برسد. او را برخلاف مسير خودش راندند (31) . نگاه امام به مشروطه آكنده از عبرت‏آموزى است و از باب سرمشق گرفتن از تاريخ مى‏باشد: ببينيد چه جمعيتهايى هستند كه روحانيين را مى‏خواهند كنار بگذارند. همان طورى كه در صدرمشروطه با روحانى اين كار را كردند و اينها را زدند و كشتند و ترور كردند، همان نقشه است. آن وقت تروركردند سيدعبدالله بهبهانى را، كشتند مرحوم نورى را و مسير ملت را از آن راهى كه بود برگرداندند به يك‏مسير ديگر و همان نقشه الآن هست (32) . امام هر چند خود روحانى است و مردم را به همراهى با روحانيون توصيه مى‏كند، با اين وجود ابايى ازمعرفى چهره‏هاى فاسد روحانى ندارد و آنان را به مردم مى‏نماياند: شما مى‏دانيد كه مرحوم شيخ فضل‏الله نورى را كى محاكمه كرد. يك معمم زنجانى، يك ملاى زنجانى محاكمه‏كرد و حكم قتل او را صادر كرد. وقتى معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه كس بيشتر است (33) . شما تاريخ انقلاب مشروطه را بخوانيد و ببينيد در انقلاب مشروطه چه بساطى بوده است. اگرروحانيون، ملت، خطبا، علما، نويسندگان و روشنفكران متعهد سستى بكنند و از قضاياى صدرمشروطيت عبرت نگيرند به سر اين انقلاب آن خواهد آمد كه به سر انقلاب مشروطه آمد (34) . از تامل و تدبير در سخنان امام در مى‏يابيم كه آن حضرت به سرنوشت انقلاب اسلامى ايران - با توجه به‏سرنوشت تاريخ اسلام پس از پيامبر و افتادن حكومت‏بدست امويان و همچنين سرنوشت انقلاب مشروطيت‏ايران و انحرافى كه در آن پديد آمد بسيار مى‏انديشيد و نگران بود و همگان را به عبرت‏گيرى از تاريخ اسلام وهمچنين انقلاب مشروطه دعوت مى‏كرد. 3-كودتاى انگليسى رضاخان كودتاى 1299 ش و روى كار آمدن رضاخان و انتقال سلطنت از قاجاريه به پهلوى و آنچه در عصر رضاشاه‏گذشت، نيز تجلى گسترده‏اى در آثار امام دارد. تقارن زندگى نوجوانى و جوانى امام با اين عصر نيز در توجه‏بيشتر ايشان مؤثر مى‏باشد: شما مى‏دانيد كه در ظرف پنجاه و چند سال در ايران چه گذشت. البته همه شما شاهد حوادث ايران نبوديد.چون اكثرا جوان هستيد ليكن من از زمان كودتاى رضاخان تا به امروز شاهد تمام مسايل بوده‏ام (35) . رضاخان آمد و در اول كار با چاپلوسى، اظهار ديانت، سينه‏زدن، روضه‏خوانى بپا كردن و از اين تكيه به آن‏تكيه در ماه محرم رفتن، مردم را اغفال كرد. پس از آنكه حكومتش مستقر شد، شروع به مخالفت‏با اسلام وروحانيون كرد بطورى كه برگزارى مجالس روضه امكان نداشت. امام درباره نقش انگلستان در روى كار آوردن و برون وى مى‏گويند: از اول كه رضاشاه آمد اينجا، اين را انگليسيها آوردند. آن وقت آمريكاييها خيلى مطرح نبودند. انگليسيهاآوردند. در راديو دهلى كه آن وقت تحت تسلط انگليسيها بود گفتند كه رضاخان را ما آورديم در ايران وبعد به ما خيانت كرد برديم آن را (36) . 4- جريان ملى شدن نفت نهضت ملى شدن صنعت نفت نيز از حوادث قابل توجه تاريخ معاصر كشور ماست كه مورد توجه امام‏قرار گرفته است. امام در نگرش تاريخى خويش به اين تحول، نقش شخصيت‏هايى چون آيت‏الله كاشانى ودكتر مصدق را مورد ارزيابى قرار داده است: قدرت دست دكتر مصدق آمد لكن اشتباهات هم داشت. او براى مملكت مى‏خواست‏خدمت‏بكند لكن‏اشتباه هم داشت. يكى از اشتباهات اين بود كه وقتى كه قدرت دستش آمد اين را (منظور شاه است)خفه‏اش نكرد كه تمام كند قضيه را. اين كارى براى او نداشت. آن وقت هيچ كارى براى او نداشت... آن وقت‏اينطور نبود كه اين يك آدم قدرتمندى باشد مثل بعد كه شد. آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود لكن‏غفلت‏شد. ديگر اينكه مجلس را ايشان منحل كرد و يكى يكى وكلا را وادار كرد كه برويد استعفا بدهيد.وقتى استعفا دادند يك طريق قانونى براى شاه پيدا شد و آنكه بعد از اينكه مجلس نيست، تعيين نخست‏وزير با شاه است. شاه تعيين كرد نخست وزير را. اين اشتباهى بود كه از دكتر واقع شدو دنبال او اين مرد رادوباره برگرداندند به ايران، به قول بعضى كه محمدرضا رفت و رضاشاه آمد. بعضى گفته بودند اين را به‏دكتر كه كار شما اين شد كه محمدرضا شاه رفت - محمدرضا آن وقت‏يك آدم بى‏عرضه‏اى بود و تحت‏چنگال او بود - او رفت و رضاشاه آمد يعنى يك نفر قلدر آمد (37) . امام همچنين در مورد نزاع آيت‏الله كاشانى و دكتر مصدق مى‏گويند: اولش هم وقتى كه مرحوم آيت‏الله كاشانى ديد كه اينها دارند خلاف مى‏كنند صحبت كرد. اينها كارى‏كردند كه يك سگى را نزد يك مجلس عينك بهش زدند، اسمش را آيت‏الله گذاشته بودند. اين در آن زمان‏بود كه اينها فخر مى‏كنند به وجود او. آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكى از علماى تهران بودم‏كه اين خبر را شنيدم كه يك سگى را عينك زدند و به اسم آيت‏الله توى خيابانها مى‏گردانند. من به اين آقاعرض كردم كه اين ديگر مخالفت‏با شخص نيست، اين سيلى خواهد خورد و طولى نكشيد كه سيلى راخورد و اگر مانده بود، سيلى را بر اسلام مى‏زد (38) . اقدامات آيت‏الله كاشانى نيز از نظر امام، بى‏ايراد نبوده است: در خلال نهضت (آيت‏الله كاشانى ) و دكتر مصدق كه جنبه سياسى نهضت قويتر بود، در نامه‏اى به كاشانى‏نوشتم كه لازم است‏براى جنبه دينى نهضت اهميت قائل شود. او بجاى اينكه جنبه مذهبى را تقويت كندو بر جنبه سياسى چيرگى دهد، به عكس رفتار كرد به گونه‏اى كه رئيس مجلس شوراى ملى شد و اين‏اشتباه بود. من از او خواستم كه براى دين كار كند، نه اينكه سياستمدار شود (39). گذشته از آنچه تاكنون ذكر كرديم، تحولات و حوادث ديگرى همچون واقعه پانزده خرداد سال 42 نيزانعكاس زيادى در انديشه تاريخ‏نگرى امام خمينى(ره) دارد. امام به روزهاى تاريخى نيز توجه فراوانى داشتندو بر زنده ماندن ياد آنها تاكيد مى‏ورزيدند: بايد پانزده خرداد و نوزده دى جاويد و زنده نگه داشته شود تا جلادى شاه از خاطرها نرود و نسلهاى آتيه‏جرائم شاهان سفاك را بدانند. ملت ايران نبايد پانزده خرداد را از ياد ببرند. پانزده خرداد را بشناسيد،مقصد پانزده خرداد را بشناسيد (40) . 5- حوادث خاص قطع نظر از تحولات برجسته و حوادث چشمگير، تاريخ انديشى امام در شناخت‏برخى موضوعات خاص‏نيز مؤثر مى‏افتاد. براى نمونه امام درشناخت علم طب در ايران به سابقه آن در عصر ساسانيان توجه كرده ومى‏نويسند: استادان دانشگاه جندى شاپور همان اطباى رومى و يونانى بودند كه طب عالى يونان را به دانش‏آموزان‏ايرانى مى‏آموختند و طب يونانى را در كشور رواج دادند (41) . همچنين در باب سابقه دانشگاه در ايران مى‏گويند: ما هفتاد سال است كه دانشگاه داريم، از زمان اميركبير تا حالا ما مدرسه داشتيم، دانشگاه داريم (42) . روابط بعضى از علما با پاره‏اى از سلاطين نيز مورد اظهار نظر امام قرار گرفته است: خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو و امثال آنها، لكن نه براى اينكه وزارت بكند، نه براى اينكه براى‏خودش يك چيزى درست‏بكند. او رفت آنجا براى اينكه آنها را مهار بكند و آنقدرى كه قدرت داشته باشدآن خدمت‏بكند به عالم اسلام (43) . ارتباط علما با سلاطين صفوى نيز از موضوعاتى است كه قضاوت تاريخى امام را بخود معطوف داشت: مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد نه خودش را صفويه، آنها را كشاند توى‏مدرسه و توى علم و توى دانش تا آنجايى كه توانست (44) . بكار بردن كلمات، اسامى و اصطلاحات تاريخى نيز نشان از رويكرد گسترده امام به تاريخ دارد. در نوشته‏هاو سخنان امام خمينى(ره) تعداد فراوانى از اينها يافت مى‏شود كه براى نمونه مى‏توان پاره‏اى از آنها را ذكر كرد:بنى‏اميه، بنى‏عباس، ابوسفيان، معاويه، اشعث، حجاج، ابن‏زياد، چنگيز، هلاكو، نادرشاه، آقامحمدخان، نهضت‏تنباكو، مشروطيت، شيخ فضل‏الله، قرارداد وثوق الدوله، بهبهانى، كاشانى، مدرس، قوام‏السلطنه، دكتر مصدق،متفقين، هيتلر، آتاتورك، چرچيل، استالين، لنين، رضاخان و... . 6-لزوم ثبت درست تاريخ انقلاب اسلامى ذهن و انديشه تاريخ‏نگر امام خمينى(ره) و نگاه نقدگونه ايشان به تاريخ‏نگارى، امام را نسبت‏به چگونگى‏ثبت و ارائه تحليل صحيح و درست از حادثه بزرگ قرن حاضر - يعنى انقلاب اسلامى ايران كه او رهبرى وهدايت آن را در دست داشت - نگران مى‏ساخت. درست‏به همان اندازه كه امام از سرنوشت‏خود انقلاب ومسير آينده آن نگران بود، به همان ميزان نيز نسبت‏به كيفيت ثبت تاريخ انقلاب و ارائه آن به نسلهاى آتى دل‏مشغول بود. بر امام روشن بود كه نقش مورخان در ترسيم حوادث چگونه است و در موارد بسيارى تصوير ارائه‏شده از يك شخصيت‏يا حادثه چندان با حقيقت آن سازگارى ندارد. نكته‏اى كه خود بارها در ارائه تاريخ‏گذشته آن را يادآورى كرده بود: اين كه مى‏گويند انوشيروان عادل، اين از اساطير است، يك مرد ظالم سفاكى بوده است. منتها شايد پيش‏سلاطين ديگر وقتى گذاشتند، بهش گفتند عادل: والا كجايش انوشيروان عادل بوده است (45) ؟ امام به نقش جريانات مختلف در تحريف تاريخ وقوف كامل داشت. بر همين اساس طى نامه‏اى كه درمورخه 25/10/67 به حجت الاسلام سيدحميد روحانى ارسال داشت از نامبرده تقاضا كرد تا جهت ثبت دقيق‏تاريخ حماسه آفرين و پرحادثه انقلاب اسلامى بى‏نظير مردم قهرمان ايران اقدام نمايد. در بخشى از اين نامه‏آمده است: شما به عنوان يك مورخ بايد توجه داشته باشيد كه عهده‏دار چه كار عظيمى شده‏ايد. اكثر مورخين تاريخ‏را آن گونه كه مايلند و يا بدان گونه كه دستور گرفته‏اند، مى‏نويسند نه آن گونه كه اتفاق افتاده است. از اول‏مى‏دانند كه در كتابشان بنا است‏به چه نتيجه‏اى برسند و در آخر به همان نتيجه مى‏رسند (46) . در همين رابطه همچنين امام طى نامه‏اى به مقام معظم رهبرى كه در آن زمان مسؤوليت رياست‏جمهورى و ياست‏شوراى عالى انقلاب فرهنگى را به عهده داشتند از ايشان مى‏خواهند تا گروهى را جهت‏نظارت دقيق بر آنچه در كتب تاريخى مدارس نوشته مى‏شود، تعيين نمايند. (47) امام خمينى(ره) عليرغم اين دقت و تلاش جهت ثبت و آموزش دقيق تاريخ گذشته و انقلاب اسلامى ازطرفى ديگر از جوانان نيز مى‏خواهند تا بكوشند تا تاريخ انقلاب اسلامى را بياموزند. (48) پايان سخن امام بر خلاف بسيارى ديگر از علماى معاصر خويش كه نه تنها از تاريخ معاصر غفلت مى‏ورزيده‏اند، بلكه‏نسبت‏به تحولات تاريخ اسلام نيز تامل جدى روا نداشته‏اند، بطور گسترده‏اى به تاريخ رويكرد داشت. براين‏اساس، دانش تاريخ در انديشه امام خمينى(ره) معلوماتى منقطع از زمان حال نبود و بين ديروز و امروز درنظرآن انديشمند فرزانه جدايى يافت نمى‏شد. او مى‏كوشيد تا با مطالعه گذشته نه تنها از تعامل حوادث با خبرگردد بلكه با ژرفا بخشيدن به انديشه خويش، پاسخ‏هاى مناسب براى چالش‏هاى موجود را نيز بيابد. تاريخ درنظر امام انبانى از قصه‏ها و افسانه‏ها نبود بلكه مصباح هدايت و كانون روشنايى، درخشش و الهام به حساب‏مى‏آمد و همچون استادى سقراط گونه مى‏ماند كه مى‏طلبيد تا افلاطون‏هايى در مقابلش زانوى ادب بر زمين‏زده و از محضر پر فيضش بهره بگيرند. سخن خود را درباب تاريخ‏انديشى امام با ذكر بيانى زيبا از ايشان به پايان مى‏بريم كه بايد گفت: تاريخ معلم انسان‏ها است. پى‏نوشتها : 1- براى نمونه بنگريد به: راوندى: راحة الصدور و آية‏السرور، تصحيح محمداقبال تهران، اميركبير، 1364، ص 62 / بيهقى: تاريخ‏بيهقى، تصحيح دكتر على‏اكبر فياض، تهران، ايرانمهر، 1358، ص 752. 2- ن.آ. يروفه يف، تاريخ چيست؟ ترجمه محمد تقى‏زاده، بى‏جا، نشر جوان، 1360، ص 11. 3- ر.ك: هرودوت، تواريخ، ترجمه وحيد مازندران، تهران، دنياى كتاب، چاپ دوم، 1368. 4- گزنفون (كسنوفون): خاطرات سقراطى، ترجمه محمدحسن لطفى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1373. 5- در اين زمينه بنگريد به: گيب و ديگران: تاريخنگارى در اسلام (مجموعه مقالات)، ترجمه يعقوب آزند، تهران - نشر گستره،1361 / روزنتال: تاريخ تاريخنگارى در اسلام، ترجمعه دكتر اسدالله آزاد، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1365 / آثاربسيار ديگرى نيز در باب تاريخنگارى اسلامى يافت مى‏شود كه عمدتا به زبان عربى مى‏باشند. 6- ابن اثير، اكلام فى التاريخ، ج 1، بيروت، دار صادر، بى‏تا، ص 6. 7- همان، ص 7. 8- ر.ك: روزنتال: تاريخ تاريخنگارى در اسلام، ج 2، پيشين، ص 73. 9- مجله حوزه، ش 88، ص 64. 10- همان، ص 66. 11- همان، ص 69. 12- همان، ص 64. 13- همان، ص 63. 14- شريعتى: تاريخ و شناخت اديان، تهران، حسينيه ارشاد، 1359، ص 46. 15- در جستجوى راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، تهران، اميركبير، 1363، ص 40. 16- در جستجوى راه از كلام امام، دفتر بيست و يكم، ص 152. 17- صحيفه نور، ج 1، ص 118. 18- همان، ص 16. 19- همان، ص 173. 20- صحيفه نور، ج 18، ص 140. 21- صحيفه نور، ج 1، ص 174. 22- پيشين، ص 16. 23- كشف الاسرار، ص 330 به نقل از: در جستجوى راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، صص 35 و 34. 24- در جستجوى راه از كلام امام، همان، ص 36. 25- همان، ص 245. 26- امام خمينى(ره) در بيستم جمادى الثانى سال 1320 ه.ق متولد شده‏اند و بر همين اساس امسال كه يكصدمين سال تولد آن‏حضرت مى‏باشد بعنوان سال امام خمينى نامگذارى شده است. شهادت پدر ايشان يعنى مرحوم سيدمصطفى چهار ماه وبيست و دو روز بعد از تولد امام يعنى روز دوازدهم ذرقعده همان سال بين راه خمين و اراك توسط خوانين و با ضرب گلوله‏اتفاق افتاد. 27- در جستجوى راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، ص 37. 28- همان، ص 60. 29- همان، ص 58. 30- همان، ص 77. 31- همان، ص 69. 32- همان، صص 70،69. 33- همان، ص 75. 34- همان، صص 77،76. 35- همان، ص 211. 36- همان، ص 210. 37- همان، ص 84. 38- همان، ص 84. 39- همان، ص 85. 40- همان، صص 129 و 123 و 122. 41- كشف الاسرار، ص 276 به نقل از: در جستجوى راه از كلام امام، دفتر بيست و يكم، ص 96. 42- در جستجوى راه از كلام امام، پيشين، ص 102. 43- همان، ص 133. 44- پيشين. 45- همان، صص 247، 38. 46- صحيفه نور، ج 21، ص 73. 47- اين نامه امام پس از نامه آقاى سيدحميد روحانى به آن حضرت مبنى بر نسبت داده شدن دستور پناه بردن به سفارت انگليس‏در جريان انقلاب مشروطه به آيت‏الله بهبهانى در كتب آموزشى مدارس - ارسال گرديد. در نامه امام آمده است. باعث تعجب وتاسف است كه نظام آموزشى كشور اسلامى ايران نسبتى به مرحوم بهبهانى رحمة‏ا... عليه دهد كه حتى كسروى با آن سوابق‏ضداسلامى درباره ايشان نمى‏دهد. كسروى ضد دين پس از تحليل از آقايان بهبهانى و طباطبايى، دستور بهبهانى وطباطبايى به مردم را در پناه بردن به سفارت يك دولت‏بيگانه رد مى‏كند. ر.ك: صحيفه نور، ج 21، ص 102. 48- ر.ك: صحيفه نور، همان، ص 177. ضميمه: دو نامه از امام‏رض‏ نامه اول: نامه به آقاى سيدحميد روحانى در مورد تدوين تاريخ انقلاب اسلامى بسم الله الرحمن الرحيم جناب حجت‏الاسلام آقاى آسيدحميد روحانى (زيارتى) دامت افاضاته با تشكر از زحمات جناب‏عالى در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامى و تلاش قابل تقديرتان در تدوين تاريخ‏انقلاب اسلامى، اميدوارم بتوانيد با دقت تاريخ حماسه آفرين و پرحادثه انقلاب اسلامى بى‏نظير مردم‏قهرمان ايران را بدان گونه كه هست ثبت نماييد. شما به عنوان يك مورخ بايد توجه داشته باشيد كه عهده‏دار چه كار عظيمى شده‏ايد. اكثر مورخين تاريخ‏را آن گونه كه مايلند و يا بدان گونه كه دستور گرفته‏اند مى‏نويسند، نه آن گونه كه اتفاق افتاده است. از اول‏مى‏دانند كه كتابشان بنا است‏به چه نتيجه‏اى برسد و در آخر به همان نتيجه هم مى‏رسند. از شما مى‏خواهم هر چه مى‏توانيد سعى و تلاش نماييد تا هدف قيام مردم را مشخص نماييد، چرا كه‏هميشه مورخين اهداف انقلاب‏ها را در مسلخ اغراض خود و يا اربابانشان ذبح مى‏كنند. امروز هم چون‏هميشه تاريخ انقلاب‏ها، عده‏اى به نوشتن تاريخ پرافتار انقلاب اسلامى ايران مشغولند كه سر در آخورغرب و شرق دارند. تاريخ جهان پر است از تحسين و دشنام عده‏اى خاص له و يا عليه عده‏اى ديگر وياواقعه‏اى در خور بحث. اگر شما مى‏توانستيد تاريخ را مستند به صدا و فيلم حاوى مطالب گوناگون انقلاب‏از زبان توده‏هاى مردم رنجديده كنيد، كارى خوب و شايسته در تاريخ ايران نموده‏ايد. بايد پايه‏هاى تاريخ‏انقلاب اسلامى ما چون خود انقلاب بر دوش پا برهنگان مغضوب قدرت‏ها و ابر قدرت‏ها باشد. شما بايدنشان دهيد كه چگونه مردم عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپس‏گرايى قيام كردند و فكر اسلام ناب محمدى راجايگزين تفكر اسلام سلطنتى، اسلام سرمايه‏دارى، اسلام التفاط و در يك كلمه اسلام آمريكايى كردند.شما بايد نشان دهيد كه در جمود حوزه‏هاى علميه آن زمان كه هر حركتى را متهم به حركت ماركسيستى‏و يا حركت انگليسى مى‏كردند، تنى چند از عالمان دين باور دست در دست مردم كوچه و بازار، مردم فقيرو زجر كشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پيروز بيرون آمدند. شما بايد به روشنى ترسيم‏كنيد كه در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامى و مبارزه روحانيت اصيل در مرگ‏آباد تحجر و مقدس‏مآبى چه ظلم‏ها بر عهده‏اى روحانى پاكباخته رفت، چه ناله‏هاى دردمندانه كردند، چه خون دل‏هاخوردند، متهم به جاسوسى و بى‏دينى شدند ولى با توكل بر خداى بزرگ كمر همت را بستند و از تهمت وناسزا نهراسيدند و خود را به طوفان بلا زدند و در چنگ نابرابر ايمان وكفر، علم و خرافه، روشن فكرى وتحجرگرايى سرافراز ولى غرقه به خون ياران و رفيقان خويش پيروز شدند. حرف بسيار است ولى حال نوشتن بيش از اين را ندارم، خداوند به شما كه مورد علاقه من هستيد و خود ازستم كشيده‏هاى اين انقلابيد، توفيق بندگى دهد تا بتوانيد با در نظر گرفتن او، جل و علا واقعيت‏ها را براى‏نسل آينده ثبت كنيد. من به شما دعا مى‏كنم و از واحد فرهنگى بنياد شهيد تشكر مى‏كنم كه به شما كمك‏مى‏كند تا انشاءالله بتوانيد كارتان را به پايان برسانيد. والسلام روح الله الموسوى الخمينى نامه دوم : فرمان به حجت الاسلام آقاى خامنه‏اى جهت رسيدگى به تحريف وقايع تاريخى در كتب درسى بسم الله الرحمن الرحيم جناب حجت الاسلام آقاى خامنه‏اى رياست‏شوراى عالى انقلاب فرهنگى دامت افاضاته نامه جناب حجت‏الاسلام آقاى سيدحميد روحانى اخطارى است‏براى همه آنانى كه دلشان براى اسلام وانقلاب مى‏طپد. باعث تعجب و تاسف است كه نظام آموزشى كشور اسلامى ايران نسبتى به مرحوم بهبهانى- رحمة‏الله عليه - دهد كه حتى كسروى با آن سوابق ضد اسلامى درباره ايشان نمى‏دهد. كسروى ضد دين‏پس از تجليل از آقايان بهبهانى و طباطبايى، دستور بهبهانى و طباطبائى به مردم را در پناه بردن به‏سفارت يك دولت‏بيگانه، رد مى‏كند. از حضرت‏عالى كه دلسوز اسلام و انقلاب هستيد، اكيدا مى‏خواهم مسؤولى براى رسيدگى به اين امورگذاشته تا در تمام اين گونه موارد شما را در جريان بگذارد. ساير موارد نامه آقاى روحانى هم مورد مداقه‏است. گزارش كار را به اين جانب بدهيد. والسلام عليكم و رحمة‏الله روح الله الموسوى الخمينى

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته