مقاله روانشناسی احساس و ادراک – دستگاه بینایی - word (docx) 15 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 15 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
به نام خدا
روانشناسی احساس و ادراک
فهرست
عنوان صفحه
چکیده ...........................................................................................................................................................۴
دستگاه بینایی ................................................................................................................................................۵
تغییرات فیزیولوژیک دستگاه بینایی ..............................................................................................................۶
چگونگی عملکرد مردمک ............................................................................................................................۶
تطابق ............................................................................................................................................................۷
تقارب غیرطبیعی , نزدیک بینی, دوربینی ,آستیگماتیسم ...............................................................................۸
گیرنده های نوری , سازش و رنگ بینی ......................................................................................................۹
سازش میله ها و مخروط ها ......................................................................................................................۱۰
تراکم گیرنده ها .........................................................................................................................................۱۱
نظریه رنگ بینی .........................................................................................................................................۱۱
میدان گیرنده نرون های شبکیه ..................................................................................................................۱۲
میدان گیرنده سلول های دو قطبی و سلول های افقی ...............................................................................۱۳
میدان گیرنده ی سلول های گانگلیون ........................................................................................................۱۳
میدان گیرنده به هنگام سازش با نور و تاریکی ..........................................................................................۱۴
تباین هم زمان ............................................................................................................................................۱۴
عصب بینایی ..............................................................................................................................................۱۴
منابع ...........................................................................................................................................................۱۵
چکیده
از میان کلیه حواس آدمی بینایی بیشتر و دقیق تر مورد مطالعه قرار گرفته و اطلاعات جانع تری درباره آن در دست است . احساس بینایی بوسیله چشم صورت می گیرد که نور از راه مردمک وارد چشم می شود و بوسیله ی عدسی پشت مردمک روی شبکیه متمرکز می گردد این تحریکات بوسیله عصب بینایی به مغز می رسند و در این موقع شخص آن چرا که دیده است می شناسد و آن شناخت یا تشخیص را ادراک بینایی می گویند. چشم مثل یک دوربین ساده کار میکند در مقابل آن عدسی قرار دارد که بوسیله ی ماهیچه های مژکی انبساط و انقباض می یابد.
دستگاه بینایی
وقتی در آینه به چشم خود بنگرید، در آن بخش سفید رنگی را با مویرگهایی خونی پوشیده شدهاز بافت پیوندی به نام صلیبه می بینید که در قسمت جلو ، با قرنیه ارتباط دارد. در پشت قرنیه ، عنبیه به رنگهای آبی ، سبز و قهوه ای دیده می شود. دار وسط عنبیه سوراخی به نام مردمک وجود دارد که مانند دیافراگم دوربین عکاسی ، قابل تغییر می باشد. بین قرنیه و عنبیه ، حفره جلویی چشم مملو از ماده زلالیه است.
قرنیه و بافت پیوندی چشم را یک لایه از ماده ی اشکی پوشانده که توسط غدد اشکی از ناحیه فوقانی قدامی حفره چشم تولید و ترشح می شود. ترشح غدد اشکی به مجرای غدد اشکی در ناحیه بافت پیوندی پشت پلکها صورت می گیرد و با مژه زدن در قسمت قرنیه و بافت پیوندی به ترتیبی پخش می شود که همیشه لایه اشکی بر روی قرنیه و بافت پیوندی وجود دارد. ماده اشکی دائما به میزان کم تولید و ترشح می شود که یک قسمت آن تبخیر شده و بخش دیگر آن معمولا از طریق مجرای اشکی دماغی به حفره بینی می ریزد. مزه ی ماده اشکی شور است ، زیرا ترکیبات این ماده شبیه پلاسمای خون می باشد و وظیفه دارد ، از یک طرف ، قرنیه و بافت پیوندی را از خشک شدن محافظت نماید ، و از طرف دیگر ، به عنوان ماده ی لغزنده ، حرکت پلک چشم را تسهیل کند و در اثر مرطوب نگه داشتن دائمی قرنیه ، کیفیت دید را بهبود بخشد. هنگامی که یک جسم خارجی در چشم وارد می شود به طور طبیعی میزان تولید و ترشح اشک افزایش می یابد، در این حالت ماده ی اشکی وظیفه شستشو و خارج کردن جسم خارجی را به عهده دارد ؛ ضمنا ماده ی اشکی حاوی آنزیمهایی است که با میکروبهای وارد شده در چشم ، مقابله می نماید و چشم را از صدمه دیدن مصون نگه می دارد. بخش های دیگر چشم پس از تشریح قابل شناسایی هستند. در پشت عنبیه ، عدسی چشم قرار دارد. فضای بین عنبیه و عدسی چشم را حفره عقبی چشم می نامند که در بردارنده ی ماده ای به نام زلالیه است. عدسی چشم از کپسولی پوشیده شده که با تارهای منطقه مژگانی در ارتباط می باشد و این تارها به ماهیچه ی مژگانی متصل اند. معمولا عدسی چشم حالت ارتجاعی دارد و با افزایش سن خاصیت ارتجاعی آن کاهش می یابد ؛ عدسی چشم انسان از نوع محدب الطرفین است که میزان برآمدگی آن در سمت جلو و عقب متفاوت است. به هنگام پتانسیل کم تارهای مژگانی ، میزان شعاع انحنای جلوی عدسی ، ۶ میلی متر و شعاع پشت عدسی ۵ میلیمتر می باشد ، در حالی که با افزایش پتانسیل تارهای مژگانی ، میزان شعاع انحنا افزایش می یابد به طوری که میزان شعاع انحنای جلو عدسی به ۱۰ میلیمتر و شعاع انحنای پشت عدسی به ۶ میلیمتر می رسد.
حفره پشت عدسی از ماده ی زجاجیه پرشده و در سطح داخلی آن لایه ی شبکیه با سلول های حساس به نور و سلول های محافظ ، قرار گرفته است. بین لایه شبکیه و لایه صلبیه ، لایه مشیمیه با مویرگهای خونی قرار دارد که بخشی از تغذیه ی لایه ی شبکیه را به عهده دارد.
برخلاف تصور ، سطح قرنیه دارای تحدب کروی نیست و غالبا در جهت عمودی ، شدیدتر از جهت افقی تخدب دارد به ترتیبی که تقارب قرنیه برای تصاویر عمودی اشیاء بزرگ تر است تا تقارب قرنیه برای تصاویر افقی اشیاء و به همین جهت در اینجا خطای دید را « آستیگماتیسم » می نامند.مواردی که اختلاف تقارب تا ۵/۰ دیوپتری باشد ، به آستیگماتیسم فیزیولوژیک قرنیه معروف است و در صورتی که اختلاف بیشتر باشد، استفاده از عینک مخصوص ضروری است. معمولا چشم پزشکان برای تشخیص آستیگماتیسم از صفحه ی « پلاسیدو » استفاده می کنند؛ چشم پزشک از سوراخ وسط صفحه ، تصویر دایره های تیره و روشن متحدالمرکز صفحه را در قرنیه ی فرد می بیند؛ در صورتی که فرد به آستیگماتیسم مبتلا باشد ، تصویر دایره های تیره و روشن در قرنیه ی چشم وی متحدالمرکز نیست.
تغییرات فیزیولوژیک دستگاه بینایی
نظر به اینکه در دستگاه بینایی دو بخش مردمک و عدسی چشم ، به عنوان بخشهای متغیر محسوب می شوند ، لذا در مورد هریک توضیح لازم داده می شود.
چگونگی عملکرد مردمک
به طوری که اطلاع دارید در چشم انسان مردمک مانند دیافراگم دوربین عکاسی ، در میزان ورود نور نقش اساسی دارد.معمولا در روشنایی ثابت محیطی ، میزان نوری که در واحد زمانی به چشم وارد می شود متناسب است با مربع قطر مردمک . چنانچه شما پلک چشم خود را به مدت ۱۰ تا ۲۰ ثانیه ببندید و به هنگام بازکردن آن در آینه نگاه کنید ، ملاحظه خواهید کرد که پس از بازکردن پلک ، هر دو مردمک چشم ، تنگ می شوند ؛ این عکس العمل تابشی مردمک را می توانید از طریق تابانیدن نور به یکی از دو چشم خود آزمایش کنید. مشاهده می کنید که در اثر تابش نور به یک چشم نه تنها مردمک آن چشم ، بلکه مردمک چشم دیگر نیز تنگ می شود.
بدین ترتیب مردمک چشم از طریق یک مکانیزم خود مختار ، می تواند در مواقع تابش نور زیاد ( هوای کاملا آفتابی ) با کاهش قطر مردمک ، میزان ورود نور را به لایه ی شبکیه کاهش دهد و در مواقع تابش نور کم ( هوای ابری ) با افزایش قطر مردمک ، میزان نور را بر روی لایه ی شبکیه افزایش دهد.
همچنین میزان قطر مردمک چشم انسان ، به فاصله اشیاء از بیننده بستگی دارد ؛ چنانچه آزمودنی ابتدا به یک شی در فاصله ی دور و سپس به شی دیگری در فاصله ی ۳۰ سانتی متری نگاه کند ، مردمک چشم وی تنگ می شود ؛ زیرا در نگاه به شیئی نزدیک محور دید هر دو چشم به هم نزدیک می شوند؛ به همین جهت تنگ شدن مردمک چشم را در فواصل نزدیک ، عمل همگرایی می نامند ؛ با اینکه در حالت کاهش قطر مردمک ( تنگ شدن مردمک)میزان نوری که بر روی لایه ی شبکیه منعکس می شود کاهش می یابد ، ولی کیفیت تصویر ، بهتر است.
کار مردمک چشم ، تحت تاثیر عملکرد دو ماهیچه سفید است؛ به ترتیبی که هنگام انقباض « ماهیچه تنگ کننده مردمک » ، مردمک چشم تنگ می شود و با انقباض « ماهیچه ی گشاد کننده مردمک » ، مردمک چشم گشاد می شود ؛ ماهیچه ی تنگ کننده ی مردمک ، از طریق سیستم پاراسمپاتیک و ماهیچه ی گشاد کننده مردمک ، از طریق سیستم سمپاتیک عصبی می شوند. جریان عصبی شدن ماهیچه های عنبیه با سیستم اعصاب غیر ارادی ، نشان دهنده ی رابطه ی قطر مردمک چشم با عوامل روانی و میزان خستگی است. به طور متوسط مردمک چشم کودکان و جوانان بزرگتر از مردمک چشم افراد مسن است.
تطابق
در فیزیولوژی ، « تطابق» به معنی سازش عدسی چشم با فاصله ی شی است. ( تقارب یک عدسی برابر است با عکس فاصله ی کانونی آن و واحد آن « دیوپتری » است ) در چشم انسان این سازش توسط تغییر انحناء عدسی صورت می گیرد. انحنای عدسی از طریق انقباض ماهیچه های نگهدارنده ی عدسی چشم ، تنظیم می شود . در چشم سالم ، معمولا تصویر اشیاء از فاصله بی نهایت تا ۶ متری به خوبی بر روی شبکیه می افتد و وقتی عدسی ، مسطح یا کشیده شده است مجموع تقارب ۵۹ دیوپتری است(تطابق دور). تصویر اشیایی که در فاصله ای کمتر از ۶ متر با چشم قرار دارند ، هنگامی به خوبی روی شبکیه منعکس می شود که تقارب عدسی چشم با تطابق نزدیک ( کوچک شدن شعاع انحناء عدسی) افزایش یابد.
اختلاف بین تقارب ، به هنگام حداکثر تطابق نزدیک و حداکثر تطابق دور را پهنه ی تطابق می نامند. میزان حداکثر تطابق نزدیک در چشم جوانان ، ۱۰ تا ۱۴ دیوپتری و در افراد پنجاه ساله فقط ۲ دیوپتری و در افراد هفتاد ساله بین صفر و یک دیوپتری است.
هنگام تطابق نزدیک ، جوانان با دید سالم، می توانند اشیاء بین بی نهایت تا ۵/۸ سانتی متر را به خوبی بینند که این فاصله را تا نقطه ی نزدیک می نامند. با افزایش سن فرد ، نقطه ی نزدیک افزایش می سابد به طوری که فرد پنجاه ساله اشیاء بین بی نهایت تا ۵۰ سانتیمتر به خوبی دیده می شود و در فرد هفتاد ساله نقطه ی نزدیک ، یک متر و گاهی بیشتر است. به همین دلیل است که افراد مسن غالبا جهت مطالعه ، به عینک نیاز دارند.
تقارب غیرطبیعی : نزدیک بینی ، دوربینی و آستیگماتیسم
برای تطابق دور ، مجموع تقارب عدسی چشم در حالت معمولی ، به میزان ۵۹ دیوپتری است. هنگامی که فاصله بین محور پشتی عدسی و شبکیه ، برابر فاصله کانونی باشد ، تصویر اشیاء دور به خوبی بر روی شبکیه می افتد ، در غیر این صورت تصویر اشیاء دور نمی تواند به خوبی بر روی شبکه بیفتد که این پدیده به نام نزدیک بینی معروف است ؛ در این وضعیت تقارب عدسی چشم فرد نزدیک بین ، نسبت به طول کره چشم ، بزرگ تر است و به همین جهت ، فرد نزدیک بین ، جهت دیدن اشیاء دور به عینک نیاز دارد ؛ نوع عینک باید از نوع عدسیهای مقعر باشد که تقارب آن با دیوپتری منفی منفی (-dpt) ذکر می شود.
در افراد دوربین، کره چشم نسبت به تقارب عدسی کوتاه است ، و در نتیجه تقارب هم نسبتا کوچک است. در تطابق نزدیک ، فرد دوربین می تواند اشیای دور را به خوبی ببیند؛ ولی شناسایی اشیایی که در نزدیک قرار دارند به خوبی امکان پذیر نیست ، به همین علت فرد دوربین برای اصلاح دید خود به عینکی با عدسی محدب نیاز دارد که تقارب آن با دیوپتری مثبت (+dpt)نشان داده می شود.
نقص دیگری دستگاه بینایی ، تحدب غیرطبیعی قرنیه ی چشم است که به آستیگماتیسم معروف است ؛ و در این حالت تمام شعاعهای نورانی ، بعد از عبور از عدسی چشم ، در کانون مشترکی یکدیگر را قطع نمی کنند؛ در نتیجه فرد مبتلا ، در تشخیص اشیاء از فاصله ی دور و نزدیک دچار اشکال می شود و برای جبران این اشکال ، باید از عینکی با عدسی استوانه ای استفاده کند.
گیرنده های نوری ( سازش و رنگ بینی)
دستگاه بینایی ، تصویر کوچکی از محیط را بر روی شبکیه منعکس می نماید. لایه شبکیه چشم قسمت داخلی عقب چشم را می پوشاند و از لایه های مختلف و عناصر عصبی تشکیل شده که در بخش ۳ بیشتر توضیح داده خواهد شد.
آن بخش از شبکیه، که نسبت به محرکهای نوری از خود حساسیت نشان می دهد لایه ی گیرنده های نوری نامیده می شود. در این لایه حدود ۱۲۰ میلیون « سلول استوانه ای » ( میله ها ) و ۶ میلیون « سلول مخروطی شکل» ( مخروطها) در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. گرچه ویژگی های میکروسکوپی بین سلولهای استوانه ای و مخروطی تفاوت وجود دارد ولی آنها در اصل به یکدیگر شبیه اند.
هر گیرنده نوری از یک بخش خارجی تشکیل شده که به وسیله ی مژه ، با بخش داخلی مرتبط است.بخش های خارجی از هزاران ورقه ی نازک تشکیل شده که مولکول های مواد رنگی ، به طور منظم بر روی این ورقه ها قرار دارد. مواد رنگی ، ترکیبات نوری ناپایداری هستند که در اثر جذب ، ساختار شیمیایی انها تغییر می یابد. مواد رنگی میله ها به نام «رودوپسین» نامیده می شود که محلول آن به رنگ ارغوانی است. رودوپسین از یک بخش پروتئینی به نام اپسین و یک گروه اتمی به نام « سیس رتینال » تشکیل شده که با این ماده ی پروتئینی همراه است ؛ رودوسپین پس از جذب نور بی رنگ می شود و به همین جهت پس از تجزیه شدن بی رنگ است.
از آنجا که محلول رودوسپین تجزیه نشده ، به رنگ ارغوانی است ، نور سبز را به خوبی جذب می کند ؛ اندازه گیری میزان جذب طیف رنگی ، توسط دستگاه «اسپکتروفتومتر» صورت می گیرد که بر اساس منحنی جذب طیفی ، حساسیت رودوسپین برای رنگ سبز – آبی به طول موج ۵۰۲ میلی میکرون است.
مواد رنگی مخروط ها از طریق اسپکتروفتومتر اندازه گیری می شوند تا میزان جذب طیفی گیرنده های شبکیه را مشخص کنند؛ معمولا در این نوع اندازه گیری ، اختلاف جذب طیفی که حاصل تغییر رنگ مواد رنگی است ، سنجیده می شود.
اکثر محققین با توجه به اختلاف جذب طیفی میله و مخروطها و همچنین تفاوت جذب طیفی مخروطها که مبین وجود سه نوع مخروط است ، نظریه ی « رنگ بینی» ، «یانگ» و «هلم هولتز» را برای دیدن رنگها قابل قبول می دانند.
سازش میله ها و مخروط ها
میله ها و مخروهای شبکیه چشم انسان ، وظایف مختلفی را به عهده دارند. بینایی در روز از طریق مخروط ها و به هنگام شب و در نور کم توسط میله ها صورت می گیرد. با توجه به تجربیات روزانه ، می دانیم که در شب تاریک ، تشخیص رنگها امکان پذیر نیست و به همین جهت دستگاه بینایی انسان معمولا در شب کاملا تاریک ، رنگ کور است.
چنانچه شما در شب از یک فضای کاملا نورانی به فضای کاملا تاریک بروید در ابتدا قادر نخواهید بود که اطراف خود را بشناسید و نسبت به محیط خود ادراکی داشته باشید. در این وضعیت سیستم بینایی شما به آرامی با فضای تاریک «سازش» پیدا می کند و شما نسبت به اشیای محیط خود ، شناخت پیدا می کنید. این پدیده را «سازش به تاریکی» می گویند و کمیت آن را می توان در زمانهای مختلف از طریق شدت آستانه ی تحریک از محیط روشن به تاریک ، اندازه گیری نمود.
نمودار سازش به تاریکی نشان می دهد که حساسیت چشم، پس از توقف ۳۰ دقیقه ای ، کامل می شود. این منحنی از دو بخش سازش سریع مخروطها و سازش کند میله ها تشکیل شده که بعد از حدود ۱۰ دقیقه در وظایف میله ها و مخروط ها تغییراتی بوجود می آید که به آن «جدایی وظایف میله ها و مخروط ها» می گویند.چشمی که به تاریکی سازش پیدا کرده حساسیت خوبی نسبت به طیف آبی و سبز داردو در مقابل طیف قرمز غیرحساس است.به عکس ، سازش چشم انسان در روشنایی سریع تر است و این موضوع را می توان به طریق ذیل آزمایش کرد:
چنانچه شما پس از مدتی توقف در محیط تاریک ، به محیط روشن وارد شوید،در ابتدا چشم شما حالت خیرگی دارد و قادر نیست اشیاء موجود در محیط روشن را شناسایی کند، ولی پس از مدتی در حدود یک دقیقه ، چشم شما با محیط روشن سازش پیدا کرده ، به خوبی می توانید اشیاء موجود در اطراف خود را ببینید.
تراکم گیرنده ها
تراکم گیرنده های شبکیه ( تعداد گیرنده ها در هر میلیمتر مربع ) برای مخروط ها در فرورفتگی وسط لکه ی زرد ، نسبت به اطراف لکه ی زرد ، بیشتر است ؛ در حالی که تراکم گیرنده ها برای میله ها در نواحی اطراف شبکیه بیشتر است ؛ همچنین تراکم گیرنده ها در بخش خارجی شبکیه ، فقط به میله ها اختصاص دارد. از آنجا که میله ها در تشخیص رنگها نقشی ندارند مسلما قسمت خارجی شبکیه نیز توانایی تشخیص رنگها را ندارد و رنگ کوری حاصل را می توان با دستگاه پریمتر اندازه گیری نمود.
نظریه های رنگ بینی
نظریه «سه فام بینی» یانگ و هلم هولتز و نظریه فرایند معارض «هرینگ» از مهمترین نظریه های رنگ بینی هستند که در قرن نوزده بر اساس اندازه گیری های روان شناسان مطرح شده است. طرفداران هریک از نظریه ها نتایجی را اعلام کردند که در نظریه دیگر عنوان نشده بود. پس از مباحثاتی که بین طرفداران هر دو نظریه در گرفت زیست شناسی به نام « فون کریس» از تارکیب هر دو نظریه ، نظریه ناحیه ای را مطرح کرد. نظریه سه فام بینی مبتنی بر ترکیب رنگ هاستکه در آ« وجود سه نوع مخروط را برای تشخیص رنگهای قرمز ، آبی و سبز به رسمیت می شناسد و هنگامی که هر سه مخروط فعال باشند رنگ مورد ملاحظه ، سفید خواهد بود.
در نظریه فرایند معارض هرینگ و شاگردانش ، اساس نظریه بر مکانیزم قطبی دستگاه بینایی استوار است. هرینگ می گوید در دستگاه بینایی ، دو نظام رنگ بینی به نام های نظام قرمز – سبز و نظام آبی –زرد به عنوان جفتهای معارض وجود دارند که هر جفت یمدیگر را خنثی می کند ، همچنین نظام سیاه- سفید را برای تشخیص روشنایی- تاریکی عنوان می کند.طرفداران نظریه فرایند معارض ، بیشتر به اندازه گیری های سریع یا کند اختلاف رنگ تکیه می کنند.
تحقیقات سالیان اخیر ، نظریه ی فون کریس را مبنی بر اینکه نظریه «سه فام بینی» بیشتر پایه های زیست شناسی رنگ بینی را تشریح می کند ، تایید می نماید. در حالی که پردازش تکانشهای رنگی در نظام نرونی شبکیه و نظام عصبی بینایی ، مبنای نظریه فرایند معارض را تشکیل می دهند.
میدان گیرنده نرون های شبکیه
سلول های عصبی شبکیه را زایده هایی به یکدیگر مرتبط می سازد که در وسط بشتر برای انتقال تکانشها از گیرنده ها به اکسون عصب بینایی انجام وظیفه می کنند. در شبکیه چشم انسان حدود ۱۲۵ میلیون «گیرنده ی نوری» وجو دارد که تکانشهای محیط را دریافت می کنند و در حدود یک میلیون سلول « گانگلیون» ، تکانشها را از طریق اکسونهای خود به عصب بینایی و در نهایت به نظام عصبی مرکزی انتقال می دهند.
گیرنده های نوری (میله ها و مخروط ها) با دندریتهای سلولهای دو قطبی ارتباط سیناپسی دارند که این سلول ها نیز یا دندریتهای سلول های گانگلیون در ارتباط اند. بین گیرنده های نوری و « سلولهای دو قطبی» ، « سلولهای افقی» قرار دارند که جهت زایده های آنها ، به سوی تکانشهای اصلی کشیده می شوند. سلول های افقی ،تکانش ها را ، هم به گیرنده های نوری و هم به بین گیرنده های نوری و چندین سلول دو قطبی منتقل می کنند. معمولا هر سلول دو قطبی با چندین گیرند ه ی نوری و چندین سلول گامگلیون ، ارتباط سیناپسی برقرار می کند.همچنین بین سلولهای دوقطبی و سلول های گانگلیون لایه ی سلولهایی عمودی ، به نام « آماکرین» وجود دارد که تکانشها را به سمت جریان اصلی تکانش هدایت می کند. سلول های آماکرین از یک طرف سلولهای دو قطبی را به یکدیگر ارتباط می دهند و از طرف دیگر ، بین سلول های دو قطبی و سلول های گانگلیون جانبی آن ، ارتباط برقرار می کنند.
میدان گیرنده ی سلول عصبی دستگاه بینایی ، منطقه ای اط شبکیه است که توسط « محرک مناسب» ( محرک نوری ثابت یا محرک رنگی یا بی رنگ) موجب تغییر فعالیت ( تحریک یا بازداشت) سلول عصبی می گردد ؛ گسترش منطقه ی گیرنده ، به میزان تجمع تکانشها بستگی دارد. براساس تحقیقات بافت شناسی ، در محدوده ی « فرورفتگی لکه زرد» گیرندگان کمتری از طریق سلول های دو قطبی و سلول های آماکرین با سلولهای گانگلیون در ارتباط اند و بالعکس در بخش های پیرامونی شبکیه ، تکانشها از هزاران گیرنده به یک سلول گانگلیون راه می بابند و به همین جهت قابل پذیرش است که مناطق گیرنده در لکه ی زرد از بخش های پیرامونی شبکیه کمتر باشد.
به موجب اصل «همگرایی»و«واگرایی»تکانشهای نرونهای شبکیه ،میدان گیرنده ی شبکیه با میدان گیرنده ی سلول های دوقطبی و سلولهای گاگلیون دارند.
میدان گیرنده سلول های دوقطبی و سلول های افقی
در سلول های دوقطبی دو دسته نرون با توجه به میدان گیرنده ی انها شناخته شده اند.«نرونهای دو قطبی روشن» به هنگام تابش نور به مرکز میدان گیرنده «دپلاریزه»میشوند در حالی که تابش نور به میدان پیرامونی گیرنده ، سبب « هیپرپلاریزه» شدن غشای آن می گردد؛ بالعکس «نرونهای دو قطبی خاموش» ، به هنگام تابش نور به مرکز میدان گیرنده هیپرپلاریزه می شوند در حالی که تابش نور به میدان پیرامونی گیرنده باعث دیپلاریزه آن می شود.
گرچه در سلولهای افقی شبکیه پستانداران تاکنون میدان گیرنده ی «مخالف» کشف نشده ، ولی به هنگام تابش نور به بخش میدان گیرنده ، غشای سلول های افقی با هیپرپلاریزاسیون پاسخ می دهند.
میدان گیرنده ی سلولهای گانگلیون
برخلاف گیرندگان نوری ( میله ها و مخروطها)، سلولهای افقی و سلول های دو قطبی که در غشای آنها پردازش تکانش با پتانسیل کم صورت می گیرد ، در غشای سلول های گلنگلیون پتانسیل فعالیت ایجاد می شود. این پتانسیل فعالیت ، در محل خروج اکسون ، از جسم سلولی مانند سلول های عصبی دیگر قابل ثبت است.
در شبکیه پستانداران سازگار به نور ، میدان گیرنده ی سلولهای گانگلیون ، به میدان مرکزی و پیرامون تقسیم شده است. «کوفلر» در سال ۱۹۵۳ با نور سفید ، دو دسته نرون مختلف کشف کرد ؛ یک دسته به نام «نرون های مرکز روشن» که تابش نور به مرکز میدان گیرنده ، باعث دیپلاریزاسیون غشای آن گردیده و پس از گذشتن از حد آستانه به صورت پتانسیل فعالیت انتشار می یابد در حالی که تابش نور به میدان پیرامونی
گیرنده ، سبب هیپرلاریزاسیون غشاء شده و انتشار فعالیت را منع می کند. در صورت تابش نور هم زمان به منطقه مرکزی و پیرامونی گیرنده ، نقش منطقه مرکزی گیرنده بارزتر است. میدان گیرنده نرونهای مرکز خاموش ، ساختاری متفاوت از نرونهای مرکز روشن دارد؛ به ترتیبی که تابش نور به منطقه مرکزی گیرنده باعث عدم فعالیت و به منطقه پیرامونی گیرنده سبب فعالیت آن می گردد.
میدان گیرنده به هنگام سازش با نور و تاریکی
هر قدر وسط الگوی تحریک ، روشن تر باشد مرکز میدان گیرنده عملا کوچکتر می شود و با افزایش سازش به تاریکی ، مرکز گیرنده بزرگتر شده به طوری که در سازش کامل به تاریکی میدان پیرامونی گیرنده کلا محو می گردد. در این وضعیت ، تابش نور به هر قسمت از میدان گیرنده ، نرونهای مرکز روشن را به فعالیت وامی دارد و در نرونهای مرکز خاموش هیچ گونه عکس العملی ایجاد نمی کند.
تباین هم زمان
با توجه به آگاهی در زمینه ی میدان گیرنده ی شبکیه ، می توان چگونگی تباین هم زمان را استنباط کرد؛ در نباین هم زمان ، یک منطقه ی خاکستری در زمینه ی سفید ، از منطقه ی خاکستری در زمینه سیاه ، تیره تر به نظر می آید. بدین ترتیب زمینه سیاه سبب روشنایی غیر واقعی منطقه خاکستری می گردد.
همچنین در تباین هم زمان ، مناطق مرزی الگوهای روشن و تیره ، روشن تر و تیره تر به نظر می رسند.
عصب بینایی
تجمع اکسون های سلولهای گانگلیون شبکیه را « عصب بینایی» می نامند، زیرا تمام اطلاعات بینایی را از چشم به نظام عصبی مرکزی انتقال می دهد. عصب بینایی هر چشم از قسمت کاسه چشم ، به فضای داخلی جمجمه راه می یابد و در نقطه ای به نام «کیاسما» با یکدیگر تلافی می کنند.
در محل کیاسمای چشم انسان ، حدود نیمی از تارهای عصبی به طرف مقابل رفته و نیمی دیگر در طرف خود ، با تارهای متقاطع طرف دیگر ، طناب عصبی را تشکیل می دهد ؛ در هر طناب عصبی ، حدود یک میلیون اکسون سلولهای گامگلیون شبکیه ، به سمت « جسم زانویی» «برجستگیهای بالایی» و ناحیه ی جلویی ساقه ی مغز کشیده می شود.در محل کیاسما، اکسون سلولهای گانگلیون طرف جانبی شبکیه چشم چپ ، با اکسون سلولهای گانگلیون طرف میانی شبکیه چشم راست ، طناب عصبی چپ به وجود می آورند و بالعکس اکسون سلولهای گانگلیون طرف میانی شبکیه چشم چپ با اکسون سلولهای گانگلیون طرف جانبی شبکیه چشم راست ، طناب عصبی راست را تشکیل می دهند ، و اطلاعات بینایی از طریق طنابهای مذکور به مراکز « پیش خط دار » و « خط دار » که همان مراکز بینایی هستند فرافکنی می شوند.
منابع
۱ – ایروانی محمود ، خداپناهی محمد کریم (۱۳۸۷) روانشناسی – احساس و ادراک – تهران – انتشارات سمت – چاپ بیست و یکم – ویرایش دوم
۲ – اکبری بهمن ، مقتدر لیلا -۱۳۹۴ – مباحث اساسی در روانشناسی – تهران – انتشارات آرمندیس – چاپ اول