مقاله منريســم

مقاله منريســم (docx) 23 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 23 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

چاپ كتاب در ايرانگفتيم كه سابقه چاپخانه در ايران مربوط به دوره صفويه است. در آن عهد چاپخانه اي توسط كشيشان كرملي در آنجا داير شده و انجيل را طبع كرده اند كه نسخه اي از آن در موزه كليساي وانك موجود است.آقاي دكتر لطف الله هنرفر سنگ قبر مردي ارمني بنام    [27]    كشيش آسادور متوفي 1695 را كه در آن عهد حرفه اش طباعت بوده است در اصفهان ديده اند. HYPERLINK "http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/49/html/49-26.htm" \l "f3" \o "مجله وحيد ج 2 ش 8 ص 72. " 3كه عكس آن سنگ در اينجا چاپ شده است. نخستين چاپخانه فارسي كه در ايران داير شد چاپخانه سربي بوده است HYPERLINK "http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/49/html/49-26.htm" \l "f4" \o "در هند هم ابتدا كتب فارسي را با حروف سربي چاپ مي كرده اند و بعداً چاپ سنگي باب شده است. " 4كه در حدود سال 1227 توسط ميرزا زين العابدين به ايران آمد HYPERLINK "http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/49/html/49-26.htm" \l "f5" \o "المآثر و الاثار ص 100. " 5 و رساله اي بنام «فتح نامه» در باب جنگهاي ايران و روسيه در آنجا طبع كرده اند. اين چاپخانه در تبريز تا سال 1245 داير بوده است. در همين چاپخانه كتاب «مآثر السلطانيه» و بعضي كتب ديگر از جمله «رساله آبله كوبي» به طبع رسيده است.نخستين چاپخانه در طهران در سال 1239 داير مي شود كه حروف سربي در آن به كار برده مي شده است كتاب محرق القلوب از آثار آن است. نخستين كتاب چاپ سنگي تهران تاريخ معجم است كه در 1259 چاپ شده است.پيش از اينكه اصطلاح مطبعه و چاپخانه رايج شود اصطلاحات باسمه و باسمه خاني و باسمه چي و كارخانه و دارالطباعه و دارالطبع و مطبع و مطبعه مصطلح بوده است.صفحه اول از بوستان سعدي چاپ گراف در وين (اطريش) 1858 ميلاديصفحه عنوان چاپ بمبئي در 1318 قمري ور و رنگ و دورنما و پرسپكتيو و سايه گزاري شده و حالت انسانها و چهره نگاري و پرتوه ها كه در ايم عصر متغيير مي شود و تكامل پيدا مي كند )و نيز نقوش و موضوعات شرق در اين دوره وارد هنر مي شود و تقريباً يك شرقگرايي رخ مي دهد اينها مربوط به نيمه اول قرن 15 است و حال ما وارد نيمه دوم قرن 15 شده ايم در اين نيمه جامعه در حال شكل گيري مي شود و تحول بسوي باستان گرايي رخ مي دهد و يك كار فرهنگي و تحول فرهنگي رخ مي دهد و هنر وارد فرهنگ مي شود و هنرمندان سعي مي كنند يك كار هوشيارمندانه انجام دهند و بخاطر آشنايي با علوم اين كارها داراي محتوي علمي و در عين حال احساسي است (منظره جنگ ،بهار ، غمنگيزي و ... ) و موضوعات روزمره و واقعي وارد هنر شده و خانواده مديچي در سال 1440 مكتب هنر فلورانس را ايجاد كرد و با سقوط قسطنطنيه 1453 و افراد هنرمند از آنجا وارد فلورانس مي شوند و اينها بطور كلي انسانهاي متفكر و با فرهنگي هستند كه مورد توجه خانواده مديچي قرار مي گيرند و 1460 مكتبي بنام افلاطونيان يا افلاطون جديد تاسيس مي شود و بنيانگذارش مارسل في سين است و اين موسسه تمام هنرمندان را جمع مي كند و آنها يك مجموعه را تشكيل مي دهند كه كارهاي علمي مثل ترجمه و قواعد و غيره انجام مي دهند و بسوي رنسانس حركت مي كنند و با اسناد و شواهد و مداركي توانسته اند بسوي باستان حركت كنند چون الگوهاي جديدي داشتند و در اين دوره شخصي بنام وان ايك كه با آبرنگ كار مي كنند و در ايتاليا كارهايش اثر مي گذارد و در واقع در اين زمان يك انقلاب فرهنگي رخ مي دهد و در واقع حركتهايي در مقابل موضوعات مذهبي رخ مي دهد و يكي از جلوه هاي جديد نقاشي از هنرمندي بنام فيليپو لي مي بينيم كه يك روحاني بوده ولي اعتقاد ديني نداشته و هنرمند و طبيعت گرا مي باشد و در برخي از موضوعات مذهبي غرض ورزي كرده و مورد اعتراض شديد قرار مي گيرد از جمله در نقاشي بخش همخوانان با آوازخوانان كليساي جامع دختري در حال رقص نشان مي دهد و بعد از كار او اكثر هنرمندان از كار او تقليد مي كنند و و در مورد كارهاي غير مذهبي اعتراض رخ مي دهد و در بين اعتراض كنندگان شخص بنام سارونا رولا كه در مقابل امپراتوري كليساي جديد قرار دارد و پاي بند اخلاق است و در مقابل جوامع غير مذهبي عكس العمل نشان مي دهد و در اواخر قرن او در كليسا فلورانس سخنراني شديداً لحني مي كند و از مردم مي خواهد كه توبه كنند و گروهي گوش كرده و او مي گويد كه فلورانس در آينده نزديك از بين مي رود و باعث اعتراض مردم مي شود و در اين موقع فرانسه به فلورانس حمله كرده و مديچي از ايتاليا فرار مي كند و هفت سال تخريب و اتش سوزي قرار مي گيرد . و سارونا رولا را بعد از فلورانس تبعيد مي كنند و سپس او را به فلورانس اورده و به آتش مي كشند و او قرباني سخنان خود مي شود و او باعث شد مركز هنر از فلورانس به رم كشيده شود و مصادف مي شود در اين دوره كه به اوج هنر برسند و از جمله هنرمندان فيليپولي است و هنر در اين نيمه دوم تحت دو گرايش قرار مي گيرد 1- گرايش بسوي دنياي حقيقي 2- گرايش بسوي دنياي تخيلي (از حالت خشك و موضوعات قبلي خارج مي شود گرايش بسوي حقيقت ) نخستين هنرمند بنام گوتسولي است كه اثر مهم آن ستايش پادشاه مجوسي است و افراد محلي را نيز بصورت افراد مجوسي و شرقي نشان مي دهد موضوع سه پادشاه كه خواب تولد حضرت عيسي را مي بينند و به ديدار او مي روند و از هنرمندان شاگرد او بنام گيولا ندايو كه او چهره نگار است و پرندگان را نيز ترسيم مي كند و تحت تاثير هنر شرق قرار گرفته است . و در گروه تخيلي بوتي چلي است كه هنرمندي است درباره دنياي تخيلي است و طرفدار سارونارولا است و هم نقاشي مذهبي دارد و با ايمان خود آنها را ترسيم مي كند و همچنين تصوير ذهن خود را به روي كاغذ آورده است و شخص مذهبي و با ايمان است كه بخشي از هنر تخيلي و بخشي مذهبي است و موضوع نقاشي يكي تولد ونوس – مريم و بهار مي باشد كه در اين موضوع بهار درختان و خدا و فرشتگان و منظره و ... را نشان مي دهد .او كسي است كه براي اولين بار اشعار را مصور مي كند و كتاب دانته را مصور كرده ونيز تخيل را وارد هنر مي كند و بعد از مرگ سارونا رولا و تاخت و تاز فلورانس اثر اين هنرمند غم انگيز مي شود و صحنه را مي كشد بعنوان كيفر كه در آنجا فرشته اي در حال كوبيدن يك شيربچه است و شير بچه علامت فلورانس است . در ونيز خانداني داريم بنام بليني كه پدر و پسر و داماد هستند كه هنرمند نور و رنگ است و يكي از اينها به عثماني رفته و تصوير پادشاه انرا مي كشد در قسطنطنيه و براي اولين بار در جامعه اسلامي پرتوه را ترسيم كرده است . نتيجه : در رم موضوعات بخصوصي نبود و سعي مي كردند مثل شرق گرايي نقاشي كنند و مثل مجسمه سازي امكانات نداشتن و از موضوعات باستاني ترسيم مي كردند بخصوص مناظر طاق نصرت كه از شرق است و اينجا پايان قرن 15 است . در پايان قرن 15 مركز هنري از فلورانس به رم مي رود و رم كه از قديم محل پاپ بود و نيز زمينه هنري داشته است و از هم اكنون مشخص است كه مرز فرهنگ و هنر رنسانس از فلورانس و رم و ديگر مناطق ايتاليا فراتر رفته است بخصوص در ميلان كه در آنجا لوود ويك از خانواده اسپورزا حاكم مستبد است ولي با اين حال محيط يك پارچه نيست چون رم و فرانسه و ميلان قوي بوده اند و اسپورزا با تمام مستبدي طرفدار هنرمندان است و در رم در اين دوره پاپ انتخاب مي شود و در سال 1499 بنام جليوس دوم يا يوليوس تا سال 1513 او پاپ است و فرانسويان از لحاظ موقعيت مطرح هستند ولي در اين دوره هنر تداوم دارد و هنرمند از قرن گذشته و نيز شاگرداني از مكاتب رشد مي يابند بويژه چندتايي كه بيشتر سرشناس هستند و اينان كه هنر را به اوج كمال مطلوب مي رسانند و از قرن 15 تا 16 و بتدريج به قرن 17 و به بالتر مي روند اسامي اينان عبارتند از ميكل آنژ – مجسمه ساز و معمار و نقاش و لئوناردوداوينچي كه طراح و نقاش مهندس و معمار – رافائل كه نقاش و برامانته كه معمار است . مكاتب هنري تشكيل شده كه در فرا فلورانس و اطراف آن در مرحله تجربي بود در ميلان به مرحله درخشان مي رسند و اين چهار نفر براي خود شاگرداني داشتن كه اوايل 25 نفر بوده اند و در نقطه اوج به 200 تن مي رسند و در اين موقعيت رم مركز رنسانس است و آثار هنري در رم است و هنرمندان را بسوي خود مي كشاند اين شهر از لحاظ قدرت مالي و اجتماعي از فلورانس پيش مي گيرد و هنرمندان بيشتر كارهاي زياد و طاقت فرسا انجام مي دهند و جليوس و بعد از آن لئون دهم و بعد از او كلمان هفتم مشوق هنرمندان هستند و به ساخت مجموعه واتيكان و به ويژه تزئين مقبره و كليساي پطر مقدس اقدام مي كنند و باز هم براي ساخت محرابها و كليسا و قصرها هنرمندان را به خدمت مي گيرند و آنچه كه مهم است براي اين هنرمندان قرن 16 تزلزل و عدم اعتماد و ترديد در تصميم گيري و در اين دوره در كار خود مصمم هستند و استاد كار و انديشمند و قدرت معنوي دارند و با نمايش هنر كليسايي معنويتي نوين را به نمايش مي گذارند و اختراعات در اين دوره اغاز مي شود و در انجام درست كار از علوم استفاده مي كنند و كارشان علمي است نه تجربي و آموزش قبلي مثل پرسپكتيو ... منطبق بر علم شده و در هنر تجسمي بيشتر شخصيت انساني مطرح است و آنها در هنر خودشان مجموعه اي از امكانات و وسايل و حتي از عوامل تضاد هم استفاده مي كنند (سرخ و سياه و سفيد و ... ) مثلاً مشاهده ادراك – تخيل خودشان و الهام – ابداع شخصي و اجراي دقيق و سبك و بخصوص حالت طبيعي و نجابت استفاده مي كنند و نقطه اوج هنر را بايد از نمايش –ستايش مجوسان كه كار لئوناردوداوينچي دانست و در واقع پايان آنرا با كاري از ميكل آنژ بنام روز رستاخيز دانست . برامانته كه از سال 1514- 1444 كه كارش را در دربار لوود يك – حاكم ميلان – اغاز كرد به عنوان نقاش شروع به كار كرد و كار معماري از سال 1479 شروع مي كند و آثارش كه بوجود مي آورد مورد توجه قرار مي گيرد نخستين آثار او شبيه معماري فلورانس قرن گذشته ساده است و نوع ساختمان پيچيدگي كمتر دارد ولي تزئينات از آجر رنگين و مرمر و مجسمه است و برامانته 11 سال در ميلان – بعد از اين مدتي با لئوناردو آشنا مي شود و خلاقيتش بعد از آشنايي و همكاري آنها كه 10 سال طول مي كشد مشخص مي شود و اولين اثري كه ما از اين هنرمند داريم كليساي كوچكي است با گنبدي كه الهام از آثار گذشته خاورميانه است كه ابتداء يك استوانه مي سازد و سپس يك گنبد روي آن سوار مي كند و آثار او با عظمت و بزرگ نيست در سال 1503 معبد كوچكي كه مورد توجه زياد قرار گرفته بنام كامپيتو در سنت پيترو مي سازد و در سال 1499 به رم رفته و در آنجا به خدمت پاپ جولينوس دوم مي رود و جايي كه سنت پيترو و پطرس مقدس كشته مي شوند يك قبرستان است و يك پاپ انجا در قرن چهارم كليسايي درست مي كند و بعد مجموعه بزرگ واتيكان درست مي شود و در همان محل يعني تپه و قبرستان پطرس و سنت پيترو – كليسايي كه در قرن چهرم درست شده قسطنطنيه درست مي كنند و در قرن 11 اين كليسا در حال تخريب بوده كه باز سازي شد ولي نياز به تجديد حيات دوباره داشت چون زائرين زيادي داشت و بنابراين يك واتيكان سيتي در داخل رم درست كردن نمازخانه اي به دستور يك پاپ در آنجا ايجاد مي شود و تا قبل از قرن چهرم و در قرن 16 جولينوس دوم با كمك هنرمندان شروع مي كند به بازسازي و يك شهرك در واتيكان درست مي كند كه واتيكان در داخل رم است و برامانته كه به روم مي رود و يك طرح مي خواهد بعدها مثل سنت پيتروبراي آن كليسا پطرس مقدي و او طرح صليب يوناني را ارائه مي دهد و موفق مي شود يك مقدار كارهاي اوليه را مثل آن طرح صليب مي دهد ولي او مي ميرد و كار نيمه تمامش را ميكل آنژ ادامه مي دهد ولي او نيز نمي تواند تمام كند و كار بوسيله يك هنرمند بنام جيا كومودلا تمام مي شود .0سنت پيترو نابغه اين دوره بوده است ) ميكل آنژ معمار و نقاش و مجسمه ساز است كه مجسمه سازي اين قرن نيز تحت تاثير اين هنرمند بود و اهل فلورانس است و نخستين گرايش او نقاشي بود و سپس به سوي مجسمه سازي رفت در سال 1496 نخستين مجسمه خود را در رم بوجود آورد بنام سوگواري حضرت مريم (پي يتا)او در رم نتوانست بماند اين مجسمه مرمرين كه پيكره مسيح رادر آغوش مريم مقدس نشان مي دهد در واتيكان قرار دارد هنرمندان آنجا اخلاقش ساز نيامد و به فلورانس برگشت Bottom of Form و يك قطعه سنگ بزرگ كه از مرمر بود و انرا مجسمه حضرت داوود ساخت Bottom of Form مجسمه حضرت داوود اثر میکلانژ .و آن خيلي جوان است و چندتا مجسمه حضرت داود دارد و بعد به روم فراخوانده مي شود ولي در رم باز مشكل دارد و به فلورانس بر مي گردد و برامانته با او مخالف است ولي بعد از برامانته به رم مي آيد و روي مقبره سنت پيترو كار مي كند و اين آخرين بار است كه به رم مي رود و مهمترين اثر او مجسمه حضرت موسي است كه عين انسان زنده است مجسمه هاي اسرا –حضرت داود – موسي و مريم و.. و در اين كا او بر مي گردد به روش صليب قديم . روز محشر از اين باب است و در نماز خانه اي در آن ده صحنه از آفرينش را به تصوير مي كشد و از حضرت آدم تا نوح را ترسيم مي كند. ميكل آنژ شخصي خلاق و مذهبي شديد بود و چون با ايمان بود بيشتر مذهبي كار كرد تا باستاني و از روش سبك و روش زمان خود بود و لي سوژه هاي آن مذهبي بود .او چون مجسمه ساز بود به كمك آن هنر توانست حالت مذهبي را در نقاشي مثا آفرينش و كشتي نوح و پيامبران و بهترين نقاشي او كه شامل سه قسمت است كه حضرت عيسي را بصورت كيفر دهنده و قسمت پايين كفار است و يك صحنه كه گناهكاران كه بخشيده شده اند صحنه روز رستاخيز و به او نيز دستوردادن كه سقف و نمازخانه را نقاشي كند و صحنه روز قيامت را بالاي محراب ترسيم كرده (عيسي با نجات يافتگان و محكومين در حال مجازات ) و سقف نمازخانه را بصورت جداگانه نقاشي كرد و بيش از هزار متر مربع بود كه 394 تا شكل را روي ان رسم مي كند و بعضي ها از سه متر نيز بيشتر است و داستانهاي آفرينش از آدم تا نوح را شامل مي شود و 9 صحنه مهم را در وسط مي كشد و اطرافش از پهلوانان گذشته استفاده مي كند در وسط آفرينش است و طرز ورود روح به حضرت آدم را ترسيم مي كند و ميكل نقاشي هايش تقريباً بصورت مجسمه سازي است و در واقع ظرافت نقاشي را ندارد بلكه حالت مجسمه را دارد و او در نقاشي مجسمه سازي كرده است مثلاً در عضلات و حالتها و ... و ميكل حالت گوناگون نقاشي را مثل مجسمه نشان مي دهد روي قدرت عضلها و سايه هاي آن و در هنر او بازي رنگ و طبعت گرايي ديده نمي شود و او تقريباً بدن را نشان مي دهد و در سن 89 سالگي مي ميرد . لئوناردو داوينچي : كودكي بود كه داراي هوش زياد كه در دامن پدر و همه و نامادري بزرگ شده از كوچكي به مطالعه و طراحي مشغول است و پدرش طرحهاي پسرش را پيش استاد وروكيو مي برد و در 15 سالگي به كارگاه او رفته و بعد با مطالعه هاي شخصي و آموختن هندس و مطالعه به تدريج شريك استاد و هم جز نقاشان شهر مي شود و در كار عملي و مكانيك و ورزش شنا و سواري و موسيقي نيز مي پردازد و بعد سفارشاتي در مورد نقاشي به او داده مي شود و از اثرات مهم او بشارت به حضرت مريم و ستايش مجوسان است و درسال 1482 به دربار ميلان مي رود و با برامانته آشنا مي شود و هنگامي كه خود را معرفي مي كند مي گويد –نقشه ساخت كشتي و راههاي زير زميني و توپ و سلاح و معماري و خشكاندن مردابها و .. را مي توانم انجام دهم – و شروع بكارهاي مهندسي و نقاشي و مجسمه سازي مي كند (مجسمه اسب سواري كه به شهر نرسيده انجام داده ) و او تحقيق و مطالعه مي كند و ميلان موقعيت آرامي نداشت و فرانسويان آنجا نفوذ كرده بودند و لئونارد نقاشي شام آخر حضرت عيسي را در مجاور كليسا ترسيم مي كند و حضرت مسيح را از روبرو و اطرافش 12 حواري را نشان مي دهد. حالت هاي خاص و يهودا را با كيسه پول و خيانتش به حضرت عيسي را و او از موادي استفاده كرد كه به نقاشي آسيب رساند و باعث شد كه اين اثر را باز سازي كنند و سال 1499 هنگامي كه فرانسويان حاكم ميلان را خلع و پسرش را بجاي او نشاندن لئونارد وارد فلورانس شد و در فلورانس او بزرگ و تعليم پيدا كرد و در آنجا نقاشي معروف خود را " موناليزا " را ترسيم مي كند و سومين زن جوكندو كه در از دست دادن بچه اش سوگوار بود ولي در حالت غم لبخندي زد كه لئوناردو توانست اين لبخند اسرار آميز را ضبط كند مثل فيلم و در سال 1506 حضرت مريم را نشان مي دهد ئر صخره ها و در اين نقاشي حضرت عيسي و يحيي و مريم با يك فرشته نشان داده مي شود و لئوناردو پنج هزار نوشته دارد و اكثراً از راست به چپ است و مانند ميكل آنژ زياد مذهبي نبود او نقاش قرن 15 بوده است و مقدمه پرسپكتيو را با آينه هاي محدب و مفعر ترسيم مي كرد و قيافه هاي زشت و ويژه را روي كاغذ مي آورد و گاهي بصورت كاريكاتور در مي آورد و در كاربرد رنگ هم دقت و هم معناي آنها را در نقاشي بكار مي برد و در اواخر عمر در فرانسه مي گذرد و شاگردانش دنباله رو كار او بودند (در اين دوره در شهر ميلان و رم و فلورانس نقاشيها هنوز مذهبي هستند . هنر نقاشي در قرن 16 رافائل 1521- 1483 از خانواده هاي هنرمند بود و پدرش نقاش بود و در كودكي پدر ومادر را از دست مي دهد و به علت استعدادش او را به دست استادي به نام پروچينيو مي دهند در شهر اپادا و چون از كودكي پيش پروجينو كار مي كرد تحت تاثير او قرار مي گيرد و كارهايش نيز تحت تاثير آثار او است از اثرهاي او در محل سكونت در كليساي فرانسواي مقدس بود وقتي از آنجا مي رود به فلورانس و در سال 1504 نقاشيهاي او را مي بينند و تحت تاثير او قرار مي گيرند و از جمله تدفين عيسي مسيح و در واقع هنر شكوفاي فلورانس كه به زبان رنسانس بود او آن را كشف مي كند و از نظر شيوه و رنگ و منظره نگاري كه يك چيز جديدي بود ا و از همين جا شروع به وجود آوردن پرده هاي نقاشي مي كند از جمله مريم مقدس در كشتزار و او با تشويق برامانته به رم مي رود و در سال 1508 و در آنجا ماندني مي شود او در درباره جولينوس دوم كار مي كند به همراه برامانته از كارهاي مهم او در واتيكان يك اتاق امضاء (محل امضاءپاپ در دفترها براي مناسبتهاي مختلف ) را به وي سپرده تا آن را تزئين كند او از سال 1508 الي 1514 اين كار را انجام مي دهد او چهار موضوع جداگانه را در اين خانه به وجود مي آورد و با چهار سبك كه از نظر آنها شايسته مقام پاپ بود چهار موضوع را در اين اتاق ترسيم را بوجود آورد با چهار موضوع جداگانه اودر اتاق امضاءچهار رشته از علوم كه از نظر آنها شايسته مقام پاپ بود به تصوير در مي آورد1- مجادله بر سر مقام رباني 2- مكتب آتن 3- شعر 4- حقوق و كرسي عدالت. مكتب آتن كه در واقع دانش را به تصوير مي كشد و علوم را كه بدون وحي است و انسان درك كرده و احتياجي به وحي نبوده و 52 نفر فيلسوف و اديب كه در واقع سقراط و اقليدوس و افلاطون و .. كه صاحب مكتب بودند چه آنهايي كه به جغرافيا و هندسه و ... مي پرداختند و آنچه مهم بود شناخت بود از افراد گذشته چه مذهبي يا علمي و كه قيافه و صحنه ها را كاملاً جالب ترسيم كرده بود و متناسب به آن زمان در اينجا آنچه كه مهم است از يك صفحه صاف كه تا عمق آن را نشان مي دهد مجسمه ها و عمق لباس كه نشان مي دهد كه اوج هنر رنسانس است كه هنرمند گذشته را كاملاً درك كرده و ژرف نگاري كرده است (حالت علمي و فلسفه باستان را به نمايش در آورده و تزئينات و برجسته كاري و ... ) بعد از اين زمان تغييراتي رخ مي دهد و بعد از مرگ برامانته كه مي پردازند به زرق و برق و از مذهب كمي خارج مي شوند . و نقاشي حالت ظريف پيدا مي كند آنچه كه در نقاشي رافائل حائز اهميت است تقسيم فضاست يعني اولين فيلسوفان و معماران و نقاشان و رياضيدانان كه هر كدام را در جاي خود مشخص كرده است و نقاشي گنگ نيست و نظم و هماهنگي دارد و در واقع يك مجمع دوستي و راحت است و او بجزء اين نقاشي بعدها طرحهاي قالي براي نمازخانه نيز درست مي كند و صحنه هاي تورات است و اين قاليها ديواري است و او مرگ زود هنگام داشت و هنرمندان در اين قرن در رم و ميلان هستند كه مكتب فلورانس را به ثمر رساندند و هنرمنداني كه در ونيز كار مي كنند نيز داريم قرن 16 و بعد از مرگ اين چهار استاد شاگردانشان ادامه كار آنها را مي دهند و در فلورانس قدرت پاپ هر چند در ظاهر كم شده ولي جولينوس سوم و لئون دهم طرفدار هنرمندان بودند و در اين زمان به ايجاد نمازخانه ها و كليساهاي كوچك دست زدن و با حمايت اين پاپها اين محرابها ايجاد شد و جوليوس سعي كرد نقاشي و مجسمه سازي را هنر جمعي باشد و كاخهاي دو طبقه از سنگ و آجر ساخته شد و با كاشي تزئين دادند و نيم ستونها در درون و آنچه كه در قرن 16 ساخته شد در كليساي پطرس مقدس – نمازخانه ها و محراب و كاخهاي سلطنتي و مقبره و با رافائل مكتب آتن درست شد و هنر در قرن 15 با مردم ارتباط داشت ولي در قرن 16 بازتاب تفكر فردي است و فكرش روي هنر مي نشيند و در قرن 16 هنرمندان صنعتگر نيستند بلكه متفكر هستند و اينها غالب اوقات با مطالعه شخصي بيشتر از اعتقاد كليسايي خارج شده و به آنها شك مي كنند و به آنچه كه به آنها گفته شده بود حالت استفهام به آنها دست مي دهد و در يك حالت ايمان و شك قرار دارند و در نقاشي ها كمي تفاوت كرده مثلاً حضرت مريم را بصورت يك انسان عادي كشيده و عيسي دارد همه را محكوم مي كند و اكثراً هاله ندارد و مريم خندان است ولي اين هنر بويژه در نقاشي و مجسمه سازي در بازنمايي موضوعات مذهبي راه دنيوي بود و فكري را از گذشته در زمان زنده نمايش داده بود و بعد از تمام شدن اين نمايش حرفي براي گفتن نداشت . جولينوس در مقابل خارجي ها مقاومت كرد و بعد از او لئون دهم مي آيد و او طرفدار ترسيم كليسا پطرس مقدس بود ولي پول نداشت لذا شروع به گدايي براي ساختن كليسا كرد و در اين زمان اعتراضات شروع مي شود و در نتيجه در سال 1527 چريكهاي اسپانيا به رم حمله مي كنند و پاپ را وارونه سوار اسب مي كنند و حرمت پاپ كم مي شود و منجر به تشكيل شوراهايي مي شود كه تصميم گيري درباره جامعه و كليسا و اصلاح دين مي شود و شورايي معروف بنام ترنت كه 1545 به بعد است و در اين شورا طرفداران دستگاههاي كاتوليك و كليسا را از فرو پاشي نجات مي دهد و تصميماتي گرفته مي شود كه بر هنر تاثير مي گذارد و بخاطر اين هنرمندان مرزي بين هنركليسايي و هنر غير مذهبي ايجاد مي كنند و دامنه هنر غير مذهبي نامحدود مي شود ولي مذهبي موضوعش محدود مي شود و چگونه نمايش داده شود و درچه مكاني و جدي بودن و آراسته باشد و ...از هنر كليسا برهنه نمايي حذف مي شود و بنابراين براي هنر مذهبي يكسري دستورات سخت داده شده است . در قرن 15 و 16 هنر در سه جهت كوشيد كه عبارتند از معماري و نقاشي و مجسمه سازي كه معماري قرن 16 به ساختن كليسا و محراب و مقبره و نمازخانه و.. بود و مهمترين طرح آنها كليساي پطرس مقدس در واتيكان رم بود طرح اوليه طرح صليب يوناني بود و آن را عوض كرده و طرح بازيليكا قرون گذشته را آوردند و در شهرهاي فلورانس و ميلان و ونيز و در مجسمه سازي كالبد شكافيهايي كردند و هنر نقاشي را بيشتر با منظره نگاري بود و با رافائل و ميكل آنژ يك سبك كلاسيك دارند يعني ستون و مجسمه را در نقاشي مي آورند رنسانس هرچه به قرن شانزدهم مي رسيم يك حالت اروپايي پيدا مي كند يعني از مرز واتيكان عبور مي كند و هنرمندان اكثراً مسيحي هستند كه هم مذهبي هستند و هم انسان گرا كه اين خود را با علم و دانش آميخته اند . هنر رنسانس در واقع هنر ايتاليايي است و بعد از آنجا به ديگر كشورها اروپايي وارد شد مثل آلمان و شمال اروپا و رنسانس بعد از قرن 16 يك هنر اروپايي مي شود و از مرز ايتاليا فراتر مي رود و هنرمندان در اين دوره اكثراً مسيحي هستند و لذا هم مذهبي و هم انسان گرا هستند و هنرمندان ايمان مسيحي را با علم و دانش آميختن و اين در واقع آنها مي گويند كه خدا به آنها اين توان را داده كه طبيعت را با علم و دانش بشناسيم و اينها بين گذشته و حال آشتي مي توانستند بدهند و مسيحيت و مذهب را با عهد باستان آشتي بدهند و با هم آميزش دهند هرچند كه عده اي مخالف بودند و اين هنر رنسانس هر چند در اين عهد يك دست نبود و همه تابع ايتاليايي ها نبودند و در ايتاليا هنرمند،طبيعت را مي بيند و سپس آنرا تفسير مي كند نه تقليد ولي در ديگر كشورها از طبيعت كاملاً تقليد مي كنند و اين هنرمندان كه تقليد مي كنند با گذشت زمان بسوي هنر ايتاليا پيش مي روند و يك هنر را تقريباً بوجود مي آورند و يك هنرمند اروپايي بنام آلبرتي كه هنرمند آلماني است و در آبرنگ كار كرده و با مطالعات شخصي توانست تناسب هاي بدن انساني را بكشد و با هنرمندي آشنا مي شود و توانست انديشه آلماني و ايتاليايي را در هم آميزد و يك هنر خاص را بوجود آورد و آثار او پطرس مقدس و چهار حواريون است . وهنرمندان مشهور قرن 16 در ايتاليا گورجو وفلاور بودند و ونيزيها با رنگ اشنا بودند و جشن هاي زيادي كه در اين كشور بود باعث شد كه آنها از رنگ خوب استفاده كنند و جورجونه و تيسين كه هنرمندان ونيزي هستند و اينها جنبه انسانگرا و غير مذهبي است و مثل گل و ... و آثار مهم اين ها فلوت زن و موسقي روستايي است و هنرمند ديگر تنتوره و اينها انسان را آنگونه كه در ذهن هستند بر روي صفحه مي آورند و به تدريج پيش مي روند . و از اين به بعد هنرمندان مكاتب جديدي را پيش مي گيرند و همينطور كه از رنسانس دور مي شوند از آن نيز فاصله مي گيرند و يا شيوه را تقليد مي كنند كه ساختگي است مثلاً راه رفتن يكي را تقليد كني هر جند كه مصنوعي باشد يا پيروي افراط آميز و غيره از شخصي ديگر و در اواخر قرن 16 از ميكل آنژ و رافائل باب مي شود و تمام اين شيوه هاي فن مجسمه سازي و نقاشي محدود بود و لذا شاگردان نتوانستند كه تقليد محض از آنها بكنند و در عين حال تحقيق و پژوهش كردند و فلسفه ميكل آنژ را نيز نمي توانستند درك كنند و تقليد كردند و بصورت مصنوعي و كمي هم با دهن كجي و لذا اينها هنر قبلي را نمي توانستند رها كنند و به همين خاطر تقليد مصنوعي كردند و اين شاگردان نخواستند يك نظم و تعادل و زيبايي باشد و اينها بر عكس ميكل كه تناسب و اندازه و هر شخصي و هر چيز را در جاي خود رسم مي كرد اينها تعادل و تناسب و نظم را از بين بردند و كادر را نيز درهم مي ريزند و نقاشي ظاهري آشفته و درهم است و اين آشفتگي گاه بسيار مبالغه آميز است بعضي اين هنر را هنر ظريف و اشرافي مي دانند و مي گويند اين برگشت به حالت عقلاني قديم است .(رافائل و ميكل آنژ هنر كلاسيك را بوجود آوردند ) اين آثار از دوره از هنرمندان كه از تيسين آغاز مي شود و تا" آل گركو" ادامه دارد كه اصليت يوناني داشت و اين سبك به فرانسه و هلند نيز مي رود . مكتب ديگر بنام باروك كه به معني مرواريد كج و موج است كه اين هنر مخصوص قرن 17 است و در معماري ما اين تغييرات را مي بينيم در گذشته خطوط صاف و نظم و نما بود ولي در اين قرن ستونها مارپيچ در مي آيد و زاويه ها بجاي خطوط راست مي آيد و گچ بري . كاربرد مجسمه زياد مي شود و خوشه هاي ميوه نيز وارد مي شود و حالت شكسته بطور كلي وارد معماري مي شود و خطوط منحني نيز بجاي خطوط و در گذشته بناها كوچك و جمع و جور بود ولي حالا بنا با عظمت و بزرگ و سنگين درست مي شود و اين هنر در واقع هنر و مسيحي كاتوليك كه در مقابل اصلاح دين ايستاد است و در درون همه خود داراي طيفهاي گوناگون است كه بعضي طبيعت گرا و گاه احساسي و عاطفي است و اين هنر كاتوليك است و به كليسا رو مي آورد نه آن قدرت كليسا قبلاً مطلقه بود و اجازه مي دهد كه هنر حرف خود را بزند و كليسا را قبول مي كنند ولي بدون قدرت مطلقه قديم و آنها هنر را مثل قديم مي آورند از نظر معماري سر درها و ورودي ها تغييراتي داده مي شود هنرمندان عصر باروك از جمله برنيني كه به فرانسه رفت و سنگهاي مرمر با رنگهاي تند استفاده مي كرد – الگريكو نيز هنرمند بود كه در كرت بدنيا آمد و هنر بيزانس را شناخت و به ايتاليا رفت و با هنر آنجا آشنا شد و بعد از شناخت شيوه گرايي در اسپانيا سكونت كرد و از آثار او تدفين كنت اوركاس است .( نمي دانم توانستم منظورم را برسانم يا نه ؟ ) INCLUDEPICTURE "http://www.j-t-y.com/italia/bolonia02.JPG" \* MERGEFORMATINET نمايي از ميدان بزرگ در مركز شهر كه كليساي سن پترونيو و عمارت شهرداري

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته