مقاله نقاشي (docx) 17 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 17 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
شوخطبعیهای يک نقاش بدبين
دربارهی زندگی وآثار فرانسيسكو جوزدگويا لوسينتس (Francisco Jose de Goya Lucientes)
فرانسيسكو گويا(1828-1746) به عنوان مهم ترين نقاش اسپانيايي اواخر قرن هجده و اوايل قرن نوزده مورد توجه قرار ميگيرد. او در بيشتر دورهي كاري طولاني خود، در نقاشي، طراحي و چاپهاي فلزي، از شادي و زنده دلي به سمت شكاكيت و بدبيني پيش رفت. گويا در فوندتداس(Fuende todos) دهكدهي كوچكي در شمال اسپانيا واقع در ايالات آراگون(Aragon) به دنيا آمد. والدين او، جوز گويا (Jose Goya) و انگراسيالوسينتس(Engracia Lucientes) بودند. پدرش رئيس يك صنف بود و زمينه را براي وارد شدن فرانسيسكوي جوان به دنياي هنر آماده كرد. در سن چهارسالگي با والدينش به ساراگوسا (Saragossa) نقل مكان كرد. از آنجايي كه شغل پدرش به گونهاي بود كه بسياري از هنرمندان را ميشناخت. براي فرانسيسكو فرصت خوبي بود تا به آنها كارهايش را نشان دهد و وقتي يك راهب طراحيهاي گويا را ديد، به پدرش پيشنهاد داد تا هنر نقاشي را فرا گيرد. به همين دليل از سن چهارده سالگي شروع به تحصيل با جوز لوزن مارتينز(Jose Luzan Martine) ـ نقاش سالهاي(1785-1710)ـ كرد و به يك مدرسه مذهبي به نام اسكوئلاس پياس دسن انتن(Escuelas Pias de san Anton) رفت و بعد از اتمام تحصيلش، پسر جوان در سن هفده سالگي در سال 1763 خانه را ترك كرد و براي مدتي به مطالعه در رم مشغول شد. فرانسيسكو گويا به عنوان پدر هنر نقاشي مدرن مطرح است . او كار نقاشي خود را درست بعد از دورهي سبك عجيب و غريب باراكيو(Baraque) آغاز كرد. به خاطر بيان افكار و احساسات خود به طور صريح، پيشقدم در زمينهي هنري جديد شد كه در قرن نوزدهم شروع به باروري كرده بود و دو گرايش كه در تناقض به يكديگرند در روند كار هنري او ديده ميشد. اين دو گرايش توأماً عكسالعملي را در مقابل مفاهيم قبلي هنري به صورت بيان جديد نشان ميدهند. به منظور فهميدن مفهوم هنر گويا و درك اصولي كه بر تطبيقپذيري چشمگير و پيشرفت كاري او حكمفرماست، لازم است آثار هنري او را در دورهاي به مدت حدوداً 60سال در كار طراحي و نقاشي كه تا هشتاد و دومين سال زندگي او ادامه داشت مورد مطالعه قرار دهيم. بازتاب زندگي او چه در دوران جواني كه در آن زمان جهان را كاملاً شاد ميدانست و چه در دوران بزرگسالي كه شروع به انتقاد كردن از دنيا نمود و چه در دوران پيري كه دنيا را تلخ و ناگوار و رهايي از شيفتگي نسبت به جامعه و مردم پنداشت، در آثارش كاملاً مشهود است.سال 1746، سال تولد گويا، سلطنت اسپانيا تحت فرمانروايي فرديناند ششم بود و بعد از آن چارلز سوم پادشاه بوربن(Bourbon)(1788-1759) به عنوان يك شاه روشن فكر و موافق تغييرات و به كارگيري وزرايي كه از اصلاحات ريشهاي اقتصادي، صنعتي و كشاورزي حمايت ميكردند بر كشور حكومت كرد. گويا در طول اين دورهي روشن فكري، به رشد هنري خود رسيد، در مادريد برادران نقاش فرانسيسكو(Francisco)(1795-1734) و رامون بائيوي سابايز(Ramon Bayeu Sabias) كارگاهي را در سال 1763 برپا كرده بودند. كه گويا خيلي زود به كارگاه آنها پيوست و عاقبت با خواهر آنها جوزفا(Josefa) ازدواج كرد. او پس از دوبار شكست در رقابتهاي طراحي در هنرهاي ريل آكادميا دس بلاس(Real Academia des Bellas Arts) در سان فرناندو(San Fernando) در سال 1770 ايتاليا را ديد. معرفي گويا به اتاق كار سلطنتي در سال1774 روي داد. ارتباطي كه به دنبال آن بقيهي زندگيش را در طول فرمانروايي چهار پادشاه در آنجا گذارند. نقاش آلماني آنتن رافائل منگز(Anton Raphael Mangs) از گويا خواست روي تصويرهاي پردهاي با نقاشيهاي ابتدايي براي كارخانهي سلطنتي پردههاي منقوش در سانتا باربارا(Santa Barbara) كار كند. گويا شصت و سه تصوير بر روي پرده را براي دو كاخ سلطنتي كشيد كه شامل نه صحنه براي اتاق ناهارخوري در سن لونزو دل اسكوريال(San Lorenzo del Escorial) و ده تصوير به صورت پردهي منقوش واقع در اتاق ناهارخوري ال پاردو(El Pardo) است. اين پردههاي نقشدار از فعاليتهاي آسودهطلبي ثروتمندان، فقيران، جوانان و پيران را در سبك سر زندهي ركوكو(Rococo) در مقايسه با سبك تيپولو(Tiepolo) تكريم ميكند. گيتاريست كور(Blind Guitarist) كه در اصل براي اتاق كفش كن ال پاردو طراحي شده از اين نوع سبك است. سازندگان پرده طرح كلي آن را باطل كردند و تصوير آن را به گويا بازگرداندند. چنانچه قبل از ساده كردن آن، گويا طرح كلي را با حكاكي در يك بشقاب مسي حفظ كرد كه بزرگترين چاپ فلزي بود كه تاكنون ساخته بود. هديهي قول داده شده (Promised gift) يكي از گروه حكاكيهايي است كه به وسيلهي گويا بر طبق نقاشيهاي والازكوئز(Valazqvez) كامل شد. گويا اين حكاكيها را بر اساس پيشنهاد منگز كه پرترههاي والازكوئز در مجموعهي سلطنتي را مطالعه ميكرد، ساخت. از زماني كه گويا به حركت در چرخهي حمايت سلطنتي ادامه داد، مأموريتهاي بيشتري را از حكومت اشرافي دريافت كرد و در بين سالهاي 1785 تا1788 از هيئت رئيسه و خانوادههاي آنها در بانك سان كارلوس(San carlos) كه شامل حساب آلترينها است نقاشي كرد. تابلوي كندسا و آلترينرا و دخترش(The Condesa Alternira) مهارتش را در دريافت حساسيت فرمانروايان و سلطه داشتن تكنيك نقاشي او بر ضربههاي قلم مو روي تابلو مثل نشان دادن درخشندگي لباسهاي فاخر و ديگر تجهيزات مالي، به تصوير ميكشد. دن منيوال از ريو منريكو دزونيگا(Don Monvel Osorio de Zuniga) يك پرتره از پسر آلتاميراز سوم است كه علاقهي گويا را به طرح ظاهري و نمايش نور نشان ميدهد كه پرندگان قفسي سمبل بيگناهي جواني است. و بعد از آن پرتره بچه در آن از منظر حيرت انگيز احساسات سمبل اشاره داشتن به تنازع نظامي اسپانيا با فرانسه دارد. گويا در سن چهل سالگي به عنوان نقاش چارلز سوم منصوب شد و در سال 1789 زير نظر چارلز چهارم، شاه تازه ورود، به نقاش دربار ترفيع پيدا كرد. او در همان سال با اعلام سقوط فرمانروايي فرانسه (كه به فرمان چارلز چهارم بر خلاف ميلش با عموزادهي خود اوئيز ايكس ششم همكاري كرد) به كاديز(Cadiz) به نزد سباستين مارتينز پيرز(Sebastian Martinez Perez) يك تاجر ثروتمند و گردآورندهي آثار هنري سفر كرد. گويا براي اولين بار در سال 1777 به طور جدي بيمار شد. سپس در سال 1792 دومين دورهي بيماري او به طور جديتر آغاز شد و ماههاي نقاهت خود را در خانهي دوستش، پيرز، در كاديز گذراند. او از اختلال موجود در سرش، افت تعادل و افت بينايي، هذيان گويي و بيحالي رنج ميبرد. بعد از اين او براي هميشه كر شد. ولي به وجود تمام اين حوادث، به نظر نميرسيد كه به قدرت خلاقيت او آسيبي رسيده باشد، بلكه به او كمك كرد كه كار هنري خود را ادامه دهد و توانست كه در سال 1793 به مادريد باز گردد. در سال 1799، او يك سري از هشتاد چاپ فلزي به نام كپريجس را توليد كرد كه جهاني را از ساحرهها، ارواح و مخلوقات خيالي را كه به ذهن هجوم ميآورند، معرفي ميكنند. به ويژه جهاني حاكي از روياهاي ترسناك و خلاف عقل را ميسازد. در همان سال گويا در تاج گذاري به عنوان اولين نقاش دربار ترفيع يافت و دوسال بعد را صرف كار كردن به روي پرترهي خانوادهي چارلز چهارم در اندازهي بزرگ كرد. گويا در ساخت والازكوئز خانوادهي سلطنتي را در پيش زمينه و خودش را كنار يك چهار پايهي نقاشي در پس زمينه جاي داد. سلطنت روشن فكري چارلز چهارم به پايان رسيد ارتش ناپلئون در سال 1808 به اسپانيا هجوم برد و گروهي از شهروندان اسپانياي را كه به مخالفت با حملهي ناپلئون، اشغال فرانسه و منصوب كردن برادر ناپلئون ژوزف بناپارت(Joseph Bonaoarte) به تخت سلطنت اسپانيا برخاسته بودند را توقيف كرد. اگر چه فرانسه با بيرحمي دشمن را پس زد اما گويا وفاداري خود را نسبت به بناپارت تعهد داد و اعضاي رژيم فرانسه را نقاشي كرد. در 1811، او حكم سلطنتي اسپانيا را هديه گرفت و با سقوط ناپلئون در پاييز 1814 سلطنت بوربن به وضعيت عادي برگشت. اما شاه جديد، فرديناند هفتم، پسر چارلز چهارم، نظرات روشن فكرانهي قديم خود را به كار نگرفت، او قانون اساسي را لغو كرد و تفتيش عقايد مذهبي كليسا را دوباره برقرار نمود و خودش را شاه مطلق اعلام كرد. وفاداري گويا به اشغال گران با به يادگار گذاشتن دو تابلوي نقاشي در مورد شورش اسپانيا در برابر رژيم فرانسه به نامهاي دوم ماه مه1808 و سوم ماه مه1808 به اثبات رسيده است. تابلوي اول يك صحنهي وحشيانهاي را در مركز شهر مادريد در پوارتادل سول(Puerta del Sol) نشان ميدهد كه اسپانيوليها در مقابل سربازان فرانسه بر پشت اسب ميجنگيدند. در تابلوي دوم اجراي دستگيري اسپانيوليها را به روي پرينسييه پيو(Principe Pio) تپهاي درست در بيرون مادريد به تصوير كشيده است. همچنين گويا از وحشيگريهاي جنگ در يك سري عكس چاپي هشتاد و پنج تايي به نام حوادث جنگ (Disasters of War) نقل كرده است. با نداشتن هيچ مسئوليتي در طول حكمراني به هم ريختهي فرديناند هفتم، گويا از زندگي روشن فكرانه و عقلاني در مادريد جدا شد و با كشيدن يك سري آثار شخصي به صورت نقاشي با آبرنگ در كشور خود گوشه گيري اختيار كرد كه امروزه از آن به عنوان نقاشيهاي سياه نام برده ميشود. آنها به صورت صحنههاي شيطاني و ترسناك با ته زمينهي هيجاني و تاريك كشيده شدهاند.گويا به خاطر نارضايتي از پيشرفتهاي سياسي اسپانيا، در بردكس(Bror deavx) در سال 1824 تحت درمانهاي پزشكي بازنشسته شد و سالهاي آخر عمرش در همان جا و در پاريس سپري كرد.لس كاپريچس(Los Caprichos) يكي از پرنفوذترين مجموعههاي گرافيكي در تاريخ هنر غربي است كه هم اكنون در نمايشگاههاي گردشي اندا تراولينگ(Landau Traveling) موجود است. اين سبك يكي از سبكهاي مورد علاقهي گويا است كه در سال 1799 چهار مجموعه از حكاكيهاي خود را به اين سبك توليد كرد. براي ثابت كردن تأثير عميق لس كاپريچس، نمايشگاهي شامل 1920 طراحي و 51 لوح لس كاپريچس اثر ادوارد هاگدرن(Edward Hagedom) كافي است. نمايشگاه از 100 اثر شامل دو نقشهي كهنهي اسپانيا (يكي سرزمين تولد گويا، ساراگوسا و ديگري تمام اسپانيا در سال آفرينش كاپريچس در سال 1799) است. صفحههاي اصلي ديباچه با برچسبهاي ديواري براي تمام آثار و بروشورهايي با مقالهي كتابدار به تفصيل نوشته شده بود. لس كاپريچس گويا به طور بحث برانگيز و مبهم در سال1799 در زمان سركوبي اجتماعي و بحران اقتصادي در اسپانيا انتشار يافت. اين نقاش متأثر از افكار جديد شروع به آناليز موقعيت بشري و متهم كردن سوء استفادهي اجتماعي و خرافهپرستي كرد. لس كاپريچس اعلام هوس آلود او بود كه مبني بر اينكه اگر بشر خواستار پيشرفت است بايد زنجير عقب ماندگي اجتماعي را بشكند. اين مجموعهها به اصول آزاديخواهي سياسي هنرمند و تنفر او نسبت به ناداني و ظلم عقلاني آن زمان ا كه دو سوگرايي گويا را به طرف قدرت و كليسا منعكس ميكند، گواهي ميدهد. لس كاپريچس با موضوعاتي نظير تفتيش عقايد مذهبي كليسا از طرف اسپانيا، سوء استفاده كردن از كليسا و اصالت خانوادگي، تربيت بچه، طمع و پوچي زنان جوان سرو كار دارد. شكلهاي ما فوق بشري لس كاپريچس شامل اجنه، راهبين، زنان دلال محبت، فاحشهها، ساحرهها، حيواناتي كه مثل انسان عمل ميكنند و اشرافين بودند. اين شخصيتها در دنياي در حاشيهي عقل جاي دارند كه هيچ مرز مشخصي حقيقت را از قوهي مخيله جدا نميكند.اولين سري از نقاشيهاي گويا در سال 1775 بود كه شامل ده تابلو با موضوعات شكار و ماهيگيري براي اتاق ناهارخوري چارلز چهارم و ماريالوئيز(پارما) در اسكوريال است كه شكار بلدرچين اين وابستگي را به سبك بائير البته به روشي تا اندازهاي متفاوت با رفتار طبيعي نشان ميدهد. از ديگر تابلوهاي اين دوره شامل سگهاي در افسار بسته(Dogs in Leash)، شكار با جغد و دام(Hunt crith owl ond net) و ماهيگير(The angler) است. سري دوم نقاشيهاي گويا در سال 1776 با تابلوهاي پيك نيك (The picnic) براي اتاق ناهاخوري در ال پالاسيودل پاردو(El Palacio del Pardo) آغاز شد. اين سري از نقاشيها بيشتر در مورد رسوم و عادات مردم مادريد است كه با حالت توصيفي با تركيب شادمانه و زينتي همراه است. اشخاص و حركتهاي آنها صادقانه صحنههاي ناگهاني و رئاليسم عمومي را منعكس ميكند. تابلوهاي نگهبانان دخانيات(The Tobacco Guards)، هيزم شكنان(Woodcutters)، افسروزن(The officer and the lady) و پسرها در حال بازي در كنار سربازها (Boys playing at soldiers) از اين دسته هستند. در ژوئن 1786 گويا مجموعهاي از سيزده طرح به صورت پردهي منقوش را براي اتاق ناهارخوري قصر پاردو(Pardo) كشيد. برداشت انگور يا پاييز (Grape harrest or Atumn)، كولاك برف يا زمستان (Snow-strom or winter) جزء سري سوم نقاشيهاي او هستند كه مناظر آنها با هارموني اعجاب انگيزي به نمايش گذاشته شدهاند. و رنگهاي سفيد و خاكستري به كاربرده شده در تابلوي زمستان حاكي از رئاليسم قوي اثرش است.ميتوان تابلوهاي مردم فقير در كنار مخزن (Poor People by a Fountein) و چمنزار سن آيسيدرو(San Isidro) را نيز به اين مجموعه اضافه كرد. آخرين مجموعهي كاري گويا از 1791 تا 1792، هفت اثر توليد شده است كه در واكنش با خواستههاي پادشاه با موضوعات روستايي و بذله گويي سرو كار دارد كه از آن ميان ميتوان به تابلوهاي چوب زير پا(The Stilts) غولهاي كوچك(The Little Giants) و جشن عروسي (The Wedding) اشاره كرد. بين مرگ والازكوئز در سال 1660 و حضور ناگهاني پيكاسو، گويا كسي بود كه به هنر اسپانيا تسلط پيدا كرد و با وجود دورهي كاري بيش از نيم قرن، گويا امروزه به خاطر آثار هزل و ماليخوليايي و حتي گاهي اوقات آثار ترسناك مورد تحسين قرار ميگيرد. او همچنين به خاطر شوخطبعي خرابكارانهي آثار چوبي خود مثل كاپريچس، 1799 و حوادث جنگ در حدود 1810 و رك گويي كامل او در پرترهي خانوادهي شاه كارلوس چهارم1800 و واقعگرايي در اماتيك او در سوم ماه مه1808. در سال 1814 مشهور است.