مقاله جزوه تایپ شده جرم شناسی (docx) 67 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 67 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
جرم شناسیسر کار خانم شیرین بیاتcenter850008549640دی 1397تهیه و تنظیم:دانشجوی کارشناسی حقوق1000000دی 1397تهیه و تنظیم:دانشجوی کارشناسی حقوقدانشگاه آزاد قزوین (باراجین)
جلسه 01-07-1397
جرم شناسی:
جرم شناسی معنا و مفهوم جرم را بررسی می کند و چه چیزهایی جرم است؟ چرا اساساً یک عمل باید جرم باشد؟
در جرم شناسی به چرایی وقوع جرم می پردازیم.
تعریف جرم شناسی:
جرم شناسی به عنوان یک دانش میان رشته ای، همان گونه که از نام آن بر می آید دانش مطالعۀ جرم است. در حقیقت جرم شناسی به دنبال آن است تا با مطالعه و تحلیل جرم محیط اجتماعی و موقعیت های پیش جنایی به شناسایی علت بزهکاری بپردازد و در واقع می خواهد معمای ارتکاب جرم را رازگشایی کند و پی به چرایی ارتکاب جرم و تکرار آن ببرد. (تمام اوضاع و احوالی که از وقوع جنایت حاکم بوده است.)
دانش میان رشته ای یعنی چه؟
یعنی مبانی جرم شناسی را یک علم صرف تشکیل نمی دهد، از خیلی رشته ها کمک می گیرد. مثل جامعه شناسی، روان شناسی، حقوق و ...
به همین خاطر خیلی از جرم شناسان می گویند جرم شناسی مثل یک چهارراه می ماند که همۀ رشته ها در ان به هم برخورد می کنند.
جرم شناسی می خواهد علت وقوع جرم و علت تکرار جرم را بررسی کند.
یکی از انواع جرم شناسی، جرم شناسی نظری است.
جرم شناسی کاربردی:
زمانی که از آموخته های جرم شناسی نظری استفاده می شود جرم شناسی کاربردی است. در اصل علت وقوع جرم و علت تکرار جرم را بررسی می کند. برای چه ؟ یکی از مهم ترین دلایل ===> پیشگیری
جرم شناسی ها محوریت علت یابی آن ها فرق می کند:
بزهکار
بزه دیده
واکنش اجتماعی
-بعضی ها می گویند علت جرم را باید در بزهکار جست و جو کرد و ...
فرق بزهکار و مجرم:
بزهکار بار منفی کمتری نسبت به مجرم دارد. بنابراین به افرادی با سن پایین تر بزهکار می گوییم. با سن بالاتر را مجرم می گوییم.
ضرورت وجود جرم شناسی:
حقوق کیفری کار خود را از زمانی آغاز می کند که یک جرمی اتفاق می افتد. جرم شناسی کار خود را قبل از وقوع جرم آغاز می کند. جرم شناسی قبل از جرم انگاری کار خود را آغاز میکند و تلاش می کند که با علت یابی نگذارد جرمی اتفاق بیفتد.
اگر رفتار کسی مبنا نداشته باشد، مشروعیت ندارد. به دلیل انسانی شدن روند قانون گذاری. پس برای رفتارهای خود باید مبنا بیاورد. چون اصل بر اباحه است و اصل بر عدم مداخله است. اباحه یعنی همه چیز مباح و حلال است. اگر می گویی چیزی حلال و مباح نیست باید برای توجیه اقدامات خود دلیل بیاورید.
هر ادمی می خواهد منافع خود را به حداکثر برساند که باعث عدم آرامش می شود.
مبانی جرم انگاری:
اخلاق گرایی: خیلی سلیقه ای می شود و از نظر مردم بعضی کارها خوب و بعضی ها بد است. ولی ممکن است از نظر دیگری کاملاً متفاوت باشد.
اصل ضرر (اصل آزار)
پدرسالاری حقوقی (قیم مآبی)
حقوق کیفری با اخلاق منطبق نیست. هر عمل غیر اخلاقی لزوماً جرم نیست و یکسری جرایم در همۀ حوزه های حقوقی هستند که اصلاً غیر اخلاقی نیستند. این مبنای ناقصی است.
اصل ضرورت:
اصل ضرورت توسط جان استورات میل مطرح شد. حقوق کیفری حق مداخله ندارند مگر اینکه من مستقیماً کاری کنم که به دیگری ضرر برسد. این مبنا مورد توجه لیبرال ها که به دنبال حداکثر کردن آزادی ها هستند مورد توجه قرار گرفت.
برای تکمیل اصل ضرر، اصل آزار هم مطرح کرد. ممکن است با یک کاری به دیگری ضرر نزنید اما آزار برسانید. (یعنی ناخوشایند.)
حقوق آزار حیوانات (اصل آزار)، در اصل آزار جرم انگاری می شود.
پدر سالاری حقوقی یا قیم مآبی:
گاهی اوقات قانون گذار باید از شهروندان حمایت کند و گاهی اوقات شهروندان صلاح و مصلحت خودشان را نمی توانند تشخیص بدهند. مثلاً بستن کمربند ایمنی در هنگام رانندگی - خرید و فروش بعضی داروها بدون نسخه ی پزشک.
جلسه 08-07-1397
سؤال: رسالت کیفر در دیدگاه فایده گرایی یا تابع گرایی چیست؟
در واقع گفتیم دو تا جریان فکری بزرگ وجود دارد یکی فایده گرایی و دیگری سزاگرایی است.
در سزادهی که ریشه در اندیشه های فیلسوف آلمانی دارد یک رویکرد وظیفه گرا حاکم است. برخلاف فایده گرایان که هدف از اجرای مجازات بیشترین فایده و سود نصیب جامعه شود ولو اینکه یک بیگناه مجازات شود. اما در دیدگاه سزاگرایی هدف از اجرای مجازات تحقق عدالت است. می گویند وقتی که جرمی اتفاق می افتد نظم عمومی برهم می خورد وما با اجرای مجازات و کیفر مجرم این نظم عمومی برهم خورده را بر میگردانیم به جامعه و عدالت را در جامعه حاکم می کنیم. عدالت را در جامعه برقرار می کنیم. رسالت مجازات چیزی غیر از این نیست. اصلاً ما نباید کار داشته باشیم که چی می شود و یا چه فایده ای از اجرای مجازات نصیب جامعه می شود.
مثال معروفش جزیرۀ متروکۀ کانت است. می گوید شما تصور کنید یک جزیره ای حدود 40 خانوار زندگی میکنند. یک جرمی در این جزیره اتفاق افتاده است. می گوید مگه شما همش نمی گویید مجازات کنیم که نظم عمومی محقق شود؟ حالا تصور کنید یک جرمی در این جزیره اتفاق افتاد و حالا هم قایق ها دم در هستند و همه می خواهند بروند. اصلاً کلاً این جزیره در کار نیست. هر کسی بلیطی گرفته است و می خواهد به سمتی برود و دیگر نه جزیره ای است و نه ساکنینی. اینجا اجرای مجازات توجیه دارد؟ اگر مجازات کنند در آینده چه می شود؟ اگر بگویید فرقی نمی کند یعنی نتیجه برایتان اصلاً مهم نیست. من یم گویم چون جرم اتفاق افتاده است قهراً، قطعاً، حتماً باید شخص مجازات شود مگر اینکه آسمان به زمین بیاید. <-- این نگاه کانتی است.
کانت می گوید : وقوع جرم وقوع قهری مجازات را در پی دارد ولو اینکه هیچ فایده ای از این مجازات نصیب جامعه و هیچ کس نشود.
رویکرد، یک رویکرد گذشته نگر است و به آینده کاری ندارد. به این کار دارد که در گذشته چه اتفاقی افتاده است و الان باید مجازاتش کنم و مهم نیست چه پیامدی در گذشته دارد. به همین دلیل به این جریان فکری عدالت محض و گاهی هم عدالت استحقاقی هم می گویند. می گویند فرد با ارتکاب جرم مستحق مجازات شدن است حتی بعضی ها از حق مجاازت شدن حرف می زنند. می گویند وقتی شخص یک جرمی را انجام می دهد حق دارم مجازات شوم و نباید این حق را از من بگیری.
پس شخص به دلیل رفتار زشتی که در گذشته انجام داده است مستحق تأمل مجازات است. هیچ امری هم نمی تواند مانع از اعمال مجازات نسبت به فرد شود. با ارتکاب جرم نظم جامعه را به هم زده است و حال دولت به عنوان نمایندۀ جامعه و حافظ نظم موظف است برای برگرداندن این نظم وارد کار می شود. اینجاست که تفاوت مجازات با انتقام می آید وسط.
فرق انتقام با مجازات:
•انتقام جنبۀ شخصی دارد اما مجازات منحصراً توسط دولت انجام می شود.
•انتقام حد و مرز ندارد و قانونی نیست اما در مجازات قانونمند است و حد و مرز دارد.
استحقاق در اندیشۀ سزادهی کلیدواژه است چون این استحقاق است که فرد مجازات بشود یا نشود و اگر هم قرار است مجازات شود به چه میزان و به چه کیفیتی این کار انجام شود. یعنی کمیت و کیفیتش هم مشخص میکند.
می گوییم فرد باید مجازات شود به میزان استحقاقش. برای همین از داخلش اصل تناسب جرم و مجازات استخراج می شود.
هر چقدر رفتار آن شخص ناپسندتر، شدیدتر، زشت تر مجازات هم سنگین تر و بیشتر است.
بنابراین در رویکرد سزادهی تناسب چگونه برقرار می شود؟
وقتی می خواهیم بگوییم مجازات متناسب ملاک و ضابطه فقط به جرم نگاه می کنیم.
این یکی از نقاط ضعف رویکرد سزادهی است چون اصلا به مجرم توجه نمی کند، به اوضاع و احوال پیرامون جرم توجه نمی کند، بلکه فقط به رفتاری که اتفاق افتاده است توجه می کند. کاری ندارد که شخص ابراز پشیمانی کرده است یا نکرده است، تلاش کرده است خسارتی که به وجود آورده است جبران کند یا خیر، مثلاً اگر قحطی کرده است در زمان قحطی بوده یا در زمان وفور نعمت و... که با این چیزها اصلاً کاری ندارد فقط به آن رفتار توجه می کند. هرچقدر بد باشد مجازات هم سنگین تر است.
در بحث انتقام بعضی ها رویکرد سزادهی را خیلی شبیه نهاد قصاص در اسلام می گیرند اما این رویکرد با قصاص فرق می کند. تفاوتش این است که در رویکرد سزادهی می گوییم مجازات حتما باید اجرا شود اما در قصاص اسلام امکان گذشت وجود دارد، جنبۀ خصوصی دارد. در واقع نقش بزه دیده در قصاص پر رنگ است و می تواند فعال باشد.
خصوصیات و ویژگی های مکتب سزادهی در یک نگاه :
•گذشته نگر بود
•قطعیت و حتمیت مجازات ها
•مجازات و جرم تناسب دارند
•دنبای اجرای عدالت است
•عفو در آن وجود ندارد
•به بحث فردی سازی مجازات ها توجهی نمی کند. اصلا به جرم توجهی ندارد
نگاه انتقادی شما به رویکرد سزادهی:
•اصلاً از بحث فردی سازی مجازات ها غفلت کرده است
•نگاه رو به آینده ندارد
بدی های مجازات:
بازگشت فرد به جامعه را سخت می کند.
مجازات پر هزینه است.
در بحث مجازات ها همیشه احتمال سوء استفاده از قدرت وجود دارد. مثلاً برای فرار از مجازات رشوه بدهیم.
کمانه ای بودن مجازات :
وقتی شخصی را مجازات می کنید به نظرتون همان جا تمام می شود؟ همینگونه کمانه می کند و آثار دارد. بنابراین به این خاطر نباید اینقدر زود به مجازات روی آوریم. در حالی که رویکرد سزادهی به شدت طرفدار مجازات است. حتی در جرایم خفیف.
این یکی از بزرگترین انتقادهایی است که بر رویکرد سزادهی وارد است. نگاه پیامد گرا ندارد. نگاه اقتصادی به کیفر ندارد.
سوال امتحانی: در خصوص جرایم حوزۀ مواد مخدر دو رویکرد وجود دارد. بعضی ها به شدت موافق اعدام هستند و بعضی ها مخالف هستند. چرا بعضی ها اینقدر مخالف و یا موافق هستند؟
جواب: شخصی که نگاه فایده گرایی دارد می گوید 30 سال اعدام کردیم چه نتیجه ای داشت. اعدام کردن هزینه های زیادی هم دارد. هزینه های بین الملل اش برای کشورمان بیشتر هم هست. وقتی یک راهی را داری می روی و به جواب نمی رسی از راه دیگری برو. بعضی ها هم می گویند تازه اعدام کردیم این شده است. اعدام کردن اگر جواب می داد فردای اعدام پدری، پسرش را در حال انجام همان کار نمی دیدیم. افرادی که با رویکرد سزادهی موافق هستند می گویند این یک جرم سنگین و خانمان سوز است و جوان ها را فساد و نابودی می کشاند و راهی جز اعدام نباید برایشان وجود داشته باشد. ولو اینکه هیچ پیامدی نداشته باشد یا هیچ بازخوردی نداشته باشد. اما اشخاصی که نگاه فایده گرا دارند می گویند باید تا جایی مجازات اعدام را اعمال کنیم که فایده ای داشته باشد. وقتی تبعات مفنی اش اینقدر زیاد است بنابراین این مجاازت فایده ای هم ندارد.
نکته: صرف مجازات بدون توجه به ساختار بازدارندگی و فایده ای ندارد. شما وقتی علت وقوع جرم را نمی دانید یا به آن توجه نمی کنید هر چقدر هم مجازات کنید فایده ای ندارد.
دستاوردهای مکتب کلاسیک: (سوال امتحانی)
پذیرش ارادی آزادی : ارفاد با ارادۀ آزادشان مرتکب جرم می شوند در نتیجه به لحاظ اخلاقی قابل سرزنش هستند و مسئولیت کیفری دارند.
اصل شخصی بودن مجازات ها : هر کسی مرتکب جرم شد خودش را مجازات می کنیم. مجازات مستقیم مدنظر ما است.
مثلاً اگر دیه را نوعی مجازات بدانیم توی عاقله می گیرند.
اصل قانونی بودن جرم و مجازات :
اصل تساوی افراد در برابر قانون: مهم نیست شما چه کسی باشید. با همه یک جور رفتار می شود.
تأکید بر حتمی، قطعی و ثابت بودن مجازات ها : یعنی عفو راه نداشته باشد. برای اینکه قاضی سلیقه ای عمل نکند. راه سوء استفاده قاضی و برخورد سلیقه ای بسته شود.
لغو مجازات های خشن و غیر انسانی: مثل شکنجه
جنبۀ عمومی یافتن مجازات ها و واگذاری انحصاری تعیین کیفر و اعمال آن به دولت : بزهکار بر رویش مجازات می شود و بعد کنار می رود و عین تماشاچی می شود و دولت می آید وسط در فرایند دادرسی.
با توجه به انتقاداتی که نسبت به سزادهی انجام دادیم به نظر می رسد که نه فایده گرایی می تواند به طور مطلق پاسخگو باشد و نه سزادهی. چون هر کدام معایبی داشتند. برای جمع این دو با هم مکتبی آمد که نقاط ضعف هر دو را پوشش می دهد. مکتبی به نام نئوکلاسیک.
مکتب نئوکلاسیک:
یک مکتب تلفیقی، ترکیبی است. این مکتب سعی کرده است فایده گرایی و سزادهی را به هم نزدیک کند. این مکتب در توجیه اجرای مجازات هم دغدغۀ عدالت را دارد و هم نگاهی به فایده و هزینه های اجتماعی. نه صرفاً عدالت و نه صرفاً فایده گرایی. یک تعبیر دیگر به نام سزادهی منفی از این مکتب می گویند. در سزادهی می گفتیم شرط اعمال مجازات ارتکاب جرم است. این مکتب می گوید اگر فردی مرتکب جرم شد مستحق مجازات است. سزادهی منفی می گوید ارتکاب جرم شرط لازم برای مجازات است اما شرط کافی است. حُسنش این است که مهمترین نقطه ضعف فایده گرایی را پوشش می دهد. اگر ما بگوییم ارتکاب جرم شرط لازم برای مجازات است دیگر هیچ بیگناهی مجازات نمی شود. اما این شرط کافی نیست. مؤلفه های دیگری ورای استحقاق باید وجود داشته باشد برای اعمال مجازات. به آن می گویند مؤلفه های ورای استحقاق. یعنی هزینه و فایده را بسنجید. به این حالت می گویند اقتصاد کیفر یعنی در تعیین کیفر نگاه اقتصادی داشته باشیم.
پس در سزادهی مثبت ارتکاب جرم شرط لازم و کافی بود اما در سزادهی منفی ارتکاب جرم فقط شرط لازم است.
درو اقع در سزادهی منفی هیچ بیگناهی مجازات نمی شوداما لزوماً تمام گناهکاران هم مجازات نمی شوند.
مکتب اثباتی یا تحققی یا ایتالیایی:
به دلیل اینکه هر سه متفکر برجستۀ آن ایتالیایی بودند به این مکتب ایتالیایی می گویند. این مکتب در واقع تولد جرم شناسی است. تا اینجا می گفتیم جرم شناسی یعنی چرایی وقوع جرم. اولین گام ها در اینجا شروع می شود.
لمبرزور یک پزشک ایتالیایی بود در ارتش و بر حسب علاقه ای که داشت. شروع کرد به مطالعۀ جمجمۀ آدم هایی که محکوم به اعدام شده اند. جمجمه ها را که بررسی می کرد احساس می کرد یک شباهت هایی میان همۀ این مجرمین وجود دارد. ایشان متوجه شد بین یکسری ویژگی های زیستی و بیولوژیکی (جسمی) و ارتکاب جرم ارتباط وجود دارد. در واقع اولین جرقه های ذهن بشر در خصوص علت یابی وقوع جرم در عوامل زیستی شکل گرفت.
مکتب اثباتی بر خلاف مکتب کلاسیک دقیقاً عکس صحبت می کند. در مکتب کلاسیک اولین دستاورد آزادی اراده است. دقیقا در اثباتی عکس آن است و جوگرا می باشد. این مکتب می گوید آدم ها تحت تاثیر یکسری عوامل زیستی، روانی یا اجتماعی مجبور به ارتکاب به جرم می شوند.
جرقه های این مکتب را باید برگردیم به داروین.
داروین معتقد بود که اینطور نیست که خلقت هرگونه موجود زنده ای گونۀ خاص داشته باشد. یک نوع موجود وجود داشته و تکثیر پیدا کردند و تکامل یافند و موجودات دیگری پدید آمدند. مثلاً انسان از نسل میمون هستند. منتهی همیشه این شکلی نیست که این مسیر از میمون برود جلو و خوب شود و به انسان برسد. بلکه گاهی اوقات انسان عقبگرد هم می زند. پس این مجرمین افرادی هستند که این تحول و تکامل در انها خوب شکل نگرفته است بلکه آنها خوی و خصلت حیوانی به خودشان برگشتند.
نکته: وقتی آزادی ارادی هست سرزنش پذیری اخلاقی هست. اما در مکتب اثباتی اراده نیست و به جبر است. پس مسئولیت هم ندارد. مسئولیت اخلاقی ندارد اما مسئولیت اجتماعی دارد. چون وجود این افراد جامعه را به خطر می اندازد. پس واکنشمان دفاع اجتماعی است. اینجا بود که مفهومی مطرح شد تحت عنوان حالت خطرناکی. در این مکتب افرادی که فاقد مسئولیت کیفری هستند مثل دیوانه ها، کودکان مخاطب این اقدامات قرار می گیرند. الان اقدامات تربیتی در حال حاضر ناظر بر اطفال است.
جلسه 15-07-1397
(در امتحان اسم ها و سال ها و کتاب ها برای استاد مهم نیست.)
در این عصر دنبال چرایی وقوع جرم نبودیم. همان طور که گفته ایم اندیشه ها رنگ و بوی فلسفی دارند.
به دنبال اصلاح وضعیت وجودی، به دنبال انسانیت کردن حقوق کیفری هستیم، به دنبال حذف مجازات های خشن هستیم، به دنبال کم کردن اقتدار و خودکامگی دولت هستیم و تضمین حقوق آزادی فرد هستیم.
برای همین به نظر شما این عصر را می توان گفت جرم شناسی کلاسیک؟
از نظر استاد نمی توان گفت. ولی چون در تمام کتاب ها به این عصر می گویند جرم شناسی کلاسیک ما هم می گوییم.
به نظرتان چرا استادبه این عصر جرم شناسی کلاسیک نمی گوید؟
بهتر است برگردید به جلسۀ اول که تعریف جرم شناسی را گفته ام. جرم شناسی دنبال چرایی وقوع جرم است و بعداً که متوجه شد می آید از آموزه ها استفاده میکند. اما عصر کلاسیک دنبال چرایی نیست. بنابراین جرم شناسی به آن مفهوم نیست. منتهی اولین تلاش های علمی بشر برای توجه به پدیدۀ مجرمانۀ توجیهات عقلی روی آورد به آن جرم شناسی کلاسیک می گویند.
اما بعضی از کتاب ها نوشته اند به این می گویند پیشا جرم شناسی یعنی دورۀ قبل از جرم شناسی.
آدم های معروف عصر جرم شناسی کلاسیک:
1 – سزاردکاریا
ایتالیایی است. کتابی دارد تحت عنوان رسائلۀ جرایم و مجازات ها. بنیانگذار این جریان فکری محسوب می شود. به شدت وضعیت موجود را مورد انتقاد قرار داد. شخصی بود که برای اولین بار با شکنجه و مجازات اعدام مخالفت کرد. چندین سال کتاب هایش بدون اسم منتظر می شد. مهم ترین آموخته ای که از او داریم اصل قانون بودن جرم و مجازات است. بعدها مورد توجه نظام های حقوق کیفری قرار گرفت. در واقع مهم ترین عصری که می آید جلوی قدرت پادشاه را می گیرد. می گوید قبل از اینکه من دست به جرم بزنم مجازاتش را دقیق برایم تعیین کنید.
1 – قانونی بودن جرم و مجازات :
اولین موردی که در این اصل مطرح می شود اصل قانونی بودن جرم و مجازات در 4 حوزه بررسی می شود:
1 – جرم : یعنی هیچ فعلی جرم نیست مگر به موجب قانون جرم نگاری شده باشد.
2 – اصل قانونی بودن مجازات : هیچ فعل یا ترک فعلی را نمی توان مجازات کرد مگر اینکه به موجب قانون قبل از ارتکاب آن مجازاتش تعیین شده باشد.
3 – دادگاه : باید قانونی باشد. مجلس باید مرجع صالح را تعیین کند.
4 – نارسیستی : باید جوری رسیدگی شود به جرم که حق و حقوق شاکی و قاضی و دادگاه و ... باشد.
روزنامه رسمی روزناۀ قوه قضائیه است.
اگر قانون جوری نوشته شود که باز هم قاضی هر جوری دلش خواست مجازات کند و هر کسی هم نخواست مجازات نکند.
پس وقتی به این اصل پایبند باشیم و آن را اجرا کنیم قاضی فقط می شود اگر فعلی اتفاق افتاد بگردد و ببیند این فعل عنوان مجرمانه دارد یا خیر. اگر داشت طبق قانون مجازات کند. قانون هم باید طوری بنویسیم که با فلسفۀ قانون بودن جرم و مجاازت همخوانی داشته باشد. یعنی مردم کاملاً از آن آگاه باشند و متن آن مبهم نباشد.
برای همین مکتب کلاسیک بسیار تأکید دارد که مجازات ها ثابت باشد.
2 – تناسب جرم و مجازات :
دومین موردی که در این اصل مطرح می شود این است که حتما جرم و مجازات تناسب داشته باشند.
دکاریا اعتقاد داشت :
مجازات ها باید حتمی و قطعی باشد. این خیلی مهم است. یعنی عفو در مجازات اصلاً وجود ندارد. هم خوب و هم بد است.
مردم همه صرف نظر از طبقۀ اجتماعی شان در قانون برابر هستند.
به امر آموزش و آگاهی توجه داشت و آزادی باید با مشعل آگاهی همراه باشد.
امروزه شاید نظریاتش مدرن و انسانی به نظر بیاید اما در همان زمان بسیار مورد انتقاد بود. بعضی ها می گفتند او دیوانه است. بعضی ها می گفتند کتاب هایش مثل مار پر از زهر می ماند که ذهن را مسموم می کند.
در عصر کلاسیک دو تا جریان فکری داریم که بشر از نظر من (استاد) با این دو جریان سر و کار دارد تا به امروز که عبارتند از :
1.سزاگرا
2.فایده گرا : همۀ رفتار آدم ها تابع دو تا مؤلفه است : لذت و الم (درد و رنج)
جمی بنتان فیلسوف انگلیسی :
اندیشه های فایده گرایانه را مطرح کرد. می گوید انسان موجودی است که خودخواه و منفعت طلب. با چنین تفکری انسان در روبرو شدن با پدیدۀ مجرمانه با امر روبرو است: ارتکاب جرم و لذت ناشی از آن و درد و رنج ناشی از تحمل مجازات. شانس مجازات هم دخیل است.
اگر درد و رنج ناشی از مجازات در لذت حاصل از آن جرم سنگینی کند از نظر جمی بنتان مجازاتش صرف نمی کند.
هدف از اعمال مجازات از دیدگاه فایده گرا:
رویکرد فایده گرا تقلیل گرا است. مجازاتی می کنیم که سود و فایده نصیب اکثریت جامعه می شود. یعنی جرم کاهش می یابد.
آینده نگر است. دنبال این است که از اعمال مجازات در آینده یک اتفاقی رخ دهد. به عبارت دیگر یک پیامد نتیجه گرا است.
مثلاً فردی که بی گناه است اعدام می کنند تا امنیت بین مردم ایجاد شود و مردم به حکومت اعتماد میکنند.
در توجیه هر رفتاری فایده گرایان از دیدگاه مقایسه ی سود و زیان صحبت می کنند. پس اگر مجازات یک بیگناه سودی را به اکثریت جامعه بکند مجازاتش موجه است.
جلسه 22-07-1397
اثبات گرایی زیستی : (مکتب اثباتی تحققی)
در جلسۀ گذشته گفتیم در اولین تلاش ها برای کشف چرای وقوع جرم علت جرم، متوجه مؤلفه های زیستی شده ایم.
با تلاش های لُمبروزُ شروع شد با بررسی جمجمه های انسان.
لُمبروزُ بر این عقیده بود که یکسری خصیصه های زیستی به بزهکاری ارتباط پیدا می کند و برای بزهکاران دو تا طبقه ارائه می داد:
1 – مجرمین مادرزادی : آنهایی که مجرم متولد می شوند و ارتکاب بزهکاری یا جرم ناشی از سرشت و ذات و خون آنها است. آنها اغلب اندامی کوچک، بدنی پر مو، پیشانی کوتاه، جمجمۀ کوچک، لبانی نازک، فک بزرگ، گوش دراز، صورت های رنگ پریده دارند، ممکن است خالکوبی هم داشته باشند.
واکنش به مجرمین مادرزادی : قابل اصلاح نیستند پس اعدامشان کنیم. یا به شکلی از جامعه طرد شوند مثل تبعید، عقیم کردن.
2 – مجرمین دیوانه : تحت تأثیر جنون مرتکب جرم می شوند.
واکنش به مجرمین دیوانه : اینها را هم نگه می داریم تا بهبود پیدا کنند.
بعد از لمبروز شاگردش انریکو فرید بر سر کار آمد. ایشان هم ایتالیایی بودند. دسته بندی لُمبروز را ناقص در نظر گرفت.
سه طبقه بندی دیگر هم ارائه داد:
1 – مجرم به عادت یا مجرم حرفه ای : اینها فطرتاً مجرم نیستند. یعنی مادرزادی مجرم به دنیا نیامده اند اما حالت خطرناکی بالایی دارند. اینها آدم هایی هستند که پس از اینکه مرتکب جرم می شوند به رفتار مجرمانه خو می گیرند و عادت می کنند و مدام مرتکب جرم می شوند. در واقع حرفۀ مجرمانه را انتخاب میکنند.
واکنش به مجرم به عادت : این مجرمین چون به جرم خو گرفته اند خطرناک شده اند پس باید به آنها مجازات های سنگینی اعمال شود.
2 – مجرم احساسی یا هیجانی : آدم هایی هستند که فطرتاً تمایل به ارتکاب جرم ندارند و مستعد به ارتکاب جرم نیستند. تحت تأثیر یکسری عواطف و هیجانات مرتکب جرم می شوند. مثلاً در واکنش به ناموس و عشق و میهن پرستی.
3 – مجرمین اتفاقی : تمایلی به ارتکاب جرم ندارند. بر حسب یک حادثه مرتکب جرم می شوند و خیلی زود هم پشیمان می شوند. اینگونه مجرمین افراد قابل اصلاح هستند.
واکنش نسبت به دسته 2 و 3 : معمولاً سعی بر این است که واکنش ها خفیف باشد. مثل جزای نقدی. اگر جرم مهم و شدیدی انجام دادند مثلاً در مزارع کشاوری به کارهای سخت وا می داشتند.
ما در مکتب اثبات گرایی به دنبال دفاع از اجتماع هستیم.
انریکو فرید دو تا قانون هم معرفی می کند:
1 – قانون اشباع جنایی
2 – قانون فوق اشباع جنایی
فرض کنید یک لیوان آب دارید. آیا می توانید داخل آن 1 کیلو گرم شکر حل کنید؟
انریکو فرید می گوید جامعه دقیقاً مثل همین حالت است. ایشان می گوید جامعه در شرایط معین همواره نرخ ثابتی از جرم را دارد.
یعنی هر کاری بکنید همین است. مثلاً خودتان هم بکشید در سال n قتل باید اتفاق بیفتد.
به هر حال جامعه در شرایط معین همواره نرخ ثابتی از جرم را می بیند و خیلی هم نوسان نمی کند. همانند لیوان آب که همواره مقدار معینی شکر در آن حل می شود.
اما تصور کنید همین لیوان آب را بر روی حرارت قرار دهیم. آیا می شود در این حالت شکر بیشتری در آن حل کرد؟
در این حالت به آن می گوییم قانون فوق اشباح جنایی.
بنابراین گاهی اوقات جامعه دچار تغییر و تحولاتی می شود که این تغییر و تحولات بر روی نرخ جرم تأثیر می گذارد.
مثلاً انقلاب می شود، جنگ می شود.
در اصل یک واقعه ای اتفاق می افتد وضعیت جامعه را از آن حالت طبیعی خارج می کند. در چنین حالتی می توان پیش بینی کرد که نرخ جرم هم بالا برود و بیشتر از ظرفیت حالت طبیعی اش شود.
نفر سوم مکتب اثبات گرایی که ایتالیایی است به نام رافائل گاروفالو است.
ایشان هم کسی بود که برای اولین بار مفهوم حالت خطرناک را مطرح کرد که جلسه گذشته در موردش صحبت کردیم.
در این مفهوم گفته شده است که یکسری افراد یکسری ویژگی هایی دارند که انها را برای جامعه خطرناک می کند. پیش از انکه مرتکب جرم شوند باید نسبت به آنها یکسری اقداماتی اتخاذ شود.
حالت خطرناکی که گاروفالو مطرح می کند مبتنی بر دو عنصر است:
1 – ظرفیت جنایی یعنی استعداد جنایی
2 – قابلیت انطباق اجتماعی
حال بر اساس این دو مؤلفه 4 حالت در یک شخص می تواند پیش بیاید:
•ظرفیت جنایی پایین و قابلیت انطباق اجتماعی پایین باشد.
•هر دو بالا
•ظرفیت پایین و قابلیت بالا
•ظرفیت بالا و قابلیت پایین
بعضی از ادم ها ظرفیت جنایی بالایی دارند یعنی خدا آنها را ساخته است که مرتکب جرم شوند. اما قابلیت انطباق اجتماعی شان هم بالا است. یعنی داخل جمع و جامعه وارد می شود خیلی خوب می تواند خودش را با هنجارها و ارزش های آن جامعه منطبق کند. مانند جرایم یقه سفیدها. یعنی افراد متشخص.
نکته : آدم هایی که قابلیت انطباق اجتماعی شان بالا است، هوش اجتماعی هم دارند، ظرفیت جنایی هم دارند یعنی بلد هستند مرتکب جرم شوند اتفاقاً اگر مرتکب جرم شوند در سطح کلان است.
نکته : افرادی که ظرفیت جنایی شان بالا است و قابلیت انطباق اجتماعی شان خیلی پایین است همانند افراد لات که نزاکت ندارد و صبح که بیدار می شوند آماده ی انجام هرگونه جرمی هستند. آدم های شرور هستند. معمولاً مرتکب جرایم خشن و سرقت های خیابانی می شوند.
نکته : افرادی که ظرفیت جنایی پایینی دارند و قابلیت انطباق اجتماعی شان بالا است. در واقع آدم خوبی است و خیلی هم بلد نیست دست به جرم بزند. آدم های محترمی هستند که به ندرت جرم می کنند.
نکته: افرادی که ظرفیت جنایی و قابلیت انطباقشان هر دو پایین باشد مجرمین عادی هستند. اکثر مجرمین از این دسته هستند.
افرادی که به مکتب اثباتی علاقه دارند برای کشف چرای بزهکاری مدام متوجه مؤلفه های زیستی می شوند. مثلاً سن را بررسی میکنند. آیا سن با بزهکاری ارتباط دارد؟ باهوش ها بیشتر مرتکب جرم می شوند یا کم هوش ها؟ (هوش در ارتکاب جرم دخیل است؟) باید گفت در برخی از جرایم دخیل است. مثلاً اگر کسی بخواهد مرتکب جرایم رایانه ای شود به نظر می رسد که باید از هوش بالایی برخوردار باشد.
به طور کلی خیلی دنبال این هستند که یک تفسیر معنادار بکنند و اینها را ربط بدهند به بزهکاری. البته خیلی هم ثابت شده نیست.
مثال نقض : دوقلوهای همسان. بچه هایی که در یک خانه هستند اما با هم تفاوت دارند.
در برخی جاها ساختار مغز را بررسی کردند.
مثلاً می گویند برخی از اینهایی که تمایل به برقراری ارتباط جنسی با کودکان دارند در ساختار مغزشان یکسری اختلال وجود دارد.
در بعضی از جاها تغذیه ی نامناسب را دلیل بر پرخاشگری می دانند.
در کل می خواهد بگوید اینها در بزهکاری تأثیرگذار است.
چرای وقوع جرم به مؤلفه های زیستی ختم نشد. مؤلفه های روانی هم وارد کار شدند.
مثال : فرض کنید به دلایلی باید تغییر منزل بدهید و نمی خواهید کسی متوجه شود و یواشکی این کار را می کنید و به دلیل تغییر جابجایی اصلا راضی نیستید کسی متوجه شد. شخص که در طی 10 سال گذشته هیچ چیزی را به شما تبریک نمی گوید در یک مهمانی متوجه جابجایی شما می شود و به پیشتان می آید و می گوید: منزل نو مبارک. شما با خونسردی می گویید ممنون. مجددا می گوید: اطلاع می دادید می آمدم کمک. شما باز هم می گویید ممنونم. بعد از مهمانی پیش شخصی که از ماجرا خبر داشت می روید و می گویید چرا به ایشان جابجایی منزل من را گفتید. ایشان می گوید: مگر چی شده است. بهت تبریک گفت. تازه گفت می خواست کمکت هم بکند.
در صورتی که شما در ظاهر با خوشرویی گفتید ممنونم و در باطل ناراحت بودید.
A = یک رویدار، یک فعل که برابر تبریک گفتن در این مهمانی است.
B = باور ما
C = رفتار و طرز عملکرد ما
C ما در این مهمانی بد بودنمان در جواب دادن است. C آن آدم که ازش پرسیدید چرا گفته منزل جابجا کردید مثبت است.
پس اگر A همیشه نتیجه اش یک چیز باشد نباید دو تا C متفاوت در اینجا داشته باشیم.
پس رفتار ما در گروی باورها و تقصیر و معانی ما از رویدادها است که بر می گردد به شخصیت و روان ما یعنی مؤلفه های روانی.
هر آدمی برای خودش یک ویژگی های روانی دارد و یک شخصیت روانی.
در طی این 30 یا 40 سالی که عمر کرده است اتفاقات خوشایند و ناخوشایند مختلفی را تجربه کرده است که اینها باعث می شود رویدادهای واحد از نظر من و شما معانی مختلفی پیدا کند.
بنابراین در تحلیل رفتارهای آدم ها صرفاً کافی نیست که ببینیم بر آنها چه گذشته است، معانی و تفاسیری که آنها به این رویدادها می دهند خیلی مهم است.
پس در تحلیل رفتارها باید به عنصر دیگری هم توجه کنیم که آن مؤلفه های روانی است.
در نظریه های روان پویایی جرم بیشتر به
در نظریه های روان شناسانه نظریه های فروید را بررسی می کنند.
فروید سه مرحله برای ضمیر ناخداگاه ما در نظر می گیرد:
1 – نهاد : همان غرایض انسانی ما است. چیزی که اگر ولش کنید دنیا را به آتش می کشد. در واقع نهاد، پایۀ ضمیر ناخداگاه ما است و از اصل لذت و کامجویی مطلق تبعیت می کند. دلش می خواهد فقط بهش خوش بگذرد و از هر چیزی که آزارش می دهد دوری کند. همان غریزه است.
2 – خود یا مَن : کارش اینه که عین قوۀ مجریه می ماند. واقعیت را می شناسد و این نهاد را مطابق را واقعیت اداره می کند. در واقع خود نقش اجرایی دارد. جلوی خودسری های نهاد را می گیرد. این خود در فرایند رشد طبیعی و مسئولیت پذیری نقش مهمی دارد. اگر ما در کودکی این خود را پروش ندهیم در بزرگی با یک غریزۀ مهار نشده مواجه می شویم.
3 – فراخود یا مَن برتر یا ابر مَن یا فرا من یا من آرمانی : در اینجا یک قید دیگری به شخصیت ما می خورد که هنجارهای اجتماعی است. مثلاً من الان دلم چیزی می خواهد که با واقعیت جور باشد اما می گوید الان نه. مثل خندیدن در مجلس ختم. مثل قواعد موجود در منزل.
مثال : روزه گرفتن. واقعیت اجازه می دهد مواد غذایی داخل یخچال را بخورید اما یک فراخود باعث می شود تا زمان افطار صبر کنید.
از نظر روان شناسی بلوغ یعنی تأخیر در تأمین نیاز.
شما هر چقدر سطح انتظاراتتان بالاتر باشد شدت عصبانی در صورت ناکامی بالاتر است.
مکتب اثباتی در قوانین ما :
1 - اقدامات تأمین و تربیتی سال 1939 : براساس ماهیت اقدامات تأمین و تربیتی نسبت به افرادی که جامعه آنها را خطرناک توصیف میکند ولو اینکه مرتکب جرمی نشده باشند تحت عنوان دفاع از جامعه اقداماتی را اتخاذ می کنند تا حالت خطرناکی آن افراد رفع شود.
این اقدامات نسخ شد اما ماده 525 قانون آئین دادرسی کیفری به این اشاره می کند:
کانونهای اصلاح و تربیت، اماکنی هستند که برای نگهداری و تربیت اطفال و نوجوانان موضوع این قانون توسط سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور، در مراکز استانها و به تناسب نیاز و ضرورت با تشخیص رئیس قوه قضائیه در سایر مناطق کشور ایجاد شدهاند و یا ایجاد میشوند.
توضیح استاد : صحبت از کانون های اصلاح و تربیت می کند. از نظر قانون به سن بلوغ نرسیده اند و مسئولیت کیفری ندارند اما چون جامعه یک نشانه هایی از اینها دیده است و می گوید خطرناک هستند نسبت به آنها اقداماتی را اتخاذ میکند.
اصولاٌ هر نظریه ای که در تبیین بزهکاری فقط به یک مؤلفه گیر دهد و به شکل قاطعانه پیش گویی کند. مثلاً بگوید هر کسی کودکی بدی دارد حتما در بزرگی بزهکار می شود.
•پس بزرگترین ضعف مکتب اثباتی پیشگویی های قاطعانه است.
•مهم ترین نقطه ضعف جوگرایی است. اصلاً هیچ نقشی برای اراده و اختیار آدمی در نظر نمی گیرد.
•فقط به جرایم خیابانی توجه می کند. به جرایم یقه سفید و ... توجه نمی کند.
در خود دفاع اجتماعی هم دو رویکرد وجود دارد :
1 – رویکرد گراماتیکا : کلاً بیخیال حقوق کیفری و مجازات بشویم.
2 - رویکرد بر محوریت مارک آنسل : حقوق کیفری را بپذیریم اما تأکید مان بیشتر بر روی اصلاح باشد.
•پس این جوری نیست که ضرورتاً بزهکاری معلول یک علت مشخص باشد و بگوییم هر کسی این علت را دارد قطعاً بزهکار می شود. اینها همه ضمیمه هستند. آدم ها را مستعد به بزهکاری می کنند.
•همیشه آن چیزی که نقش تعیین کننده در رفتار آدم ها دارد خود آن آدم ( اراده و انتخاب آن آدم) است.
نظریه هایی که به عوامل زیستی توجه دارند :
•سنتی : به طور مطلق می گویند عوامل زیستی عامل ارتکاب جرم است.
•مدرن : عوامل زیستی زمینه ساز عامل ارتکاب جرم است.
جلسه 29-07-1397
در نظریه های قبل به اینجا رسیدیم که انسان تحت تأثیر یکسری عوامل زیستی و روانی و اجتماعی و ... مرتکب جرم می شود. مجبور می شود به این سوق داده شود. بنابراین وقتی مجبور است و دست خودش نیست، وقتی مقصر یک جای دیگر است نمی توان آن بزهکار را ملامت است. بنابراین بیشتر از اینکه به جای تنبیه و مجازات و سزا دادن بزهکار باشیم باید به فکر اصلاح و درمان باشیم.
نظریه های اصلاح و درمان:
گاهی اوقات تحت عنوان بازپروری هم از آن یاد می شود. این رویکرد از اوایل 1940 شروع شد و تا 1960 هم اوج گرفت و خیلی ازش استقبال شد و حرفای خوب و قشنگ و جدیدی بود. یک چیزی تحت عنوان دولت رفاه مطرح شد. دولت رفاه دولتی است که مسئول تأمین سعادت و رفاه و آسایش شهروندان خودش از بدو تولد تا مرگ است. یعنی برنامه های اصلاح و درمان بار سنگینی را متوجه دولت می کند. یکی از این اقدامات رفاهی این است که اگر من تحت تأثیر یکسری از عوامل مرتکب جرم شدم و بزهکار شدم دولت من را رها نکند و به من کمک کند تا این فعالیت را متوقف کنم و دوباره به جامعه برگردم. خیلی نگاهشان مداوای درمانی پزشکی است. مجرم را همانند بیمار نسخه ی درمانی برایش می نویسند که به این کار بازپروری می گویند. باید مراحل بازپروری طی شود تا انسان مجرم تغییر کند.
مراحل مهم بازپروری:
1.استقرار حس ناخوشایند (ندامت) : شخص آرام آرام به جایی می رسد که می گوید اینجا جای من نیست و حس بدی دارم. حس شرمندگی دارد. تا این احساس در آن شخص شکل نگیرد اصلاً تغییر شروع نمی شود.
پس از همین جا یاد می گیریم که فرایند اصلاح و درمان در مورد بعضی از آدم ها محکوم به شکست است و کجا نباید نسبت به بعضی از آدم ها شروع شود. جرایمی که با باورها و عقاید ما سر و کار دارند، جرایم ایدئولوژیک. مثلاً یک مفهومی داریم به نام مجرمین اغنا شده یعنی افرادی که به درستی راه خودشان ایمان دارند. مثل مجرمین سیاسی. آنها به شکلی در آن سازمان تربیت شده اند که تنها راه درست را راه سازمان خودشان می دانند حالا شما هر چقدر هم باهاشون حرف بزنید قبول نمی کنند.
2.آموزش یا مداوا : باید پزشکی باشد و این کار را انجام دهد. به او مهارت بیاموزیم.
3.همراه بودن برای بازپزیری شخص :
جمع اصل قانونی بودن و فردی سازی بودن :
از یک طرف اصل قانونی بودن مجازات ها را داریم که می گوید مجاازت مشخص و ثابت باشد و از طرفی فردی سازی را داریم که می گوید مجازات ها متنوع باشد تا ببینیم آن شخص چگونه است. حال این دو را چگونه با هم جمع کنیم که تعارضی نباشد؟ آمدیم یک بازه قرار دادیم یعنی طیفی از مجازات. مثلاً بیاییم سه نوع مجازات را برای جرم تعیین کنیم حال قاضی بیاید طبق روحیه و ویژگی و مشخصات مجرم مجازات مناسب را حکم بدهد. مثلاً می توانیم برایش حداقل و حداکثر قرار دهیم و دست قاضی را باز بگذاریم.
دستاوردهای نظام اصلاح و درمان :
دستاورد اول نظام اصلاح و درمان فردی سازی می باشد: با روی کار امدن نظریه های اصلاح و درمان مهم ترین مجازات حبس انتخاب شد. چون می گفتند کدام مجازات است که بیشتر کمک می کند به فرایند اصلاحی. مجازات های بدنی زمانی به فرد نمی دهند برای دگرگون شدن شخص.
دستاورد دوم نظام اصلاح و درمان بهبود ارتقای نظام زندان (حبس) است: اگر می خواهیم شخصی را مجازات کنیم باید به شخصیت و کرامت شخص احترام بگذاریم. خوب در زندان به او مهارت داده شود.
دستاورد دوم نظام اصلاح و درمان بهبود مجرم را نباید پس از تحمل محکومیت رها کرد بلکه باید او را برای ورود به جامعه حمایت و همکاری کرد. باید جامعه او را بپذیرد.
نکته : بعضی از جرایم ریشه در ساختار فرهنگ ما است.
چرا باید مجرم را اصلاح کنیم؟
در این خصوص دو رویکرد داریم: وظیفه گرا – پیامد گرا
یک رویکرد اخلاقی است که می گوید اینها همه شهروندان جامعه هستند و دولت موظف و متعهد است نسبت به زندگی شهروندانش حساسیت نشان بدهد.
رویکرد دوم بیشتر استقبال می شود. در این رویکرد می گوید شما وقتی هزینه برای اصلاح می کنید آخرش چه می شود؟ در اصل این رویکرد می گوید وقتی شما وقت و هزینه می گذارید برای اصلاح جرم نرخ جرم پایین می آید، امنیت روانی و قضایی بالاتری داریم در نهایت به صلاح همۀ جامعه است.
فرق اصلاح و درمان با بازدارندگی :
در بازدارندگی تغییر و تحولی در انسان رخ نمی دهد. از ترس کاری انجام داده نمی شود. اگر در هر شرایطی قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کردیم یعنی اصلاح شدیم. دولت با اعمالی مانع از وقوع جرم شده است اما تحولی در انسان ها ایجاد نشده است.
یکی از کارهایی که در مسیر اصلاح و درمان انجام می دهیم شرمسارسازی است :
شرمنده کردن آدم ها گاهی اوقات اصلاح کننده و بازدارنده است و گاهی اوقات تحقیر کننده و جداکننده است و شخص از جامعه دور می شود.
شیوه های اصلاح و درمان :
شیوه بازپروری درمانی : فردی معتاد است.
شیوه تفریحی : در این شیوه بزهکار از طریق تعامل با دیگران در قالب تفریح اصلاح می شود. مثل برنامه های ورزشی و هنری.
آموزش و پرورش :
جایگاه اندیشه و اصلاح در قانون مجازات اسلامی:
به طور کلی تمام نهادهای ارفاقی که وارد قانون مجازات شده اند بازتاب اندیشه های اصلاح و درمان هستند. مثل تعویق کیفر، معافیت از کیفر، موارد تخفیف کیفر، کوشش و تلاش متهم به منظور تخفیف آسان،
ماده 38 قانون مجازات اسلامی:
جهات تخفیف عبارتند از: الف- گذشت شاکی یا مدعی خصوصی ب- همکاری مؤثر متهم در شناسایی شرکا یا معاونان، تحصیل ادله یا کشف اموال و اشیاء حاصله از جرم یا به کار رفته برای ارتکاب آن پ- اوضاع و احوال خاص مؤثر در ارتکاب جرم، از قبیل رفتار یا گفتار تحریک آمیز بزه دیده یا وجود انگیزه شرافتمندانه در ارتکاب جرم ت- اعلام متهم قبل از تعقیب یا اقرار مؤثر وی درحین تحقیق و رسیدگی ث- ندامت، حسن سابقه و یا وضع خاص متهم از قبیل کهولت یا بیماری ج- کوشش متهم به منظور تخفیف آثار جرم یا اقدام وی برای جبران زیان ناشی از آن چ- خفیف بودن زیان وارده به بزه دیده یا نتایج زیانبار جرم ح- مداخله ضعیف شریک یا معاون در وقوع جرم
نقدهای وارده بر نظریه اصلاح و درمان:
ضعیف بودن کارنامه : در عمل سبب کاهش جرم نشده است.
هزینه های زیاد
زمان بر بودن
باعث مداخلۀ بیش از حد در زندگی خصوصی افراد است.
برای برخورد با مجرمان جرایم خشونت آمیز زیادی خفیف است.
نکته : تنها حوزه ای که هم چنان نظریه های اصلاح و درمان را حتی با این افولش هنوز هم پررنگ است حوزۀ اطفال است. معتقدند بر روی اطفال باید کار اصلاحی و درمانی انجام شود.
نکته : با انتقاداتی که نسبت به نظریۀ اصلاح و درمان شکل گرفت به طور کلی سه دسته انتقاد داریم و سه دسته پاسخ داریم:
دستۀ اول گفتند حقوق کیفری را تبدیل به حقوق پزشکی کرده است و خیلی ملایم و خفیف و مهربانانه است.
پاسخ : حالا که اینجور است بازشگ به کیفر.
دستۀ دوم گفتند اشکال از اصلاح و درمان نیست. ریشۀ جرایم در ساختارهاست. ساختارهای حقوقی، اجتماعی، سیاسی و ... مثلاً ساختار فرهنگی در زمان عرب قبل از اسلام اینگونه بوده که دخترها را زنده به گور کردند.
دستۀ سوم گفتند اصلاح و درمان خیلی خوب است اما به درستی اجرا نشده است.
پاسخ : رفع نواقص اصلاح و درمان
نکته : هر مقدسی گذشته ای داشته و هر گناهکاری هم آینده ای دارد.
جلسه 06-08-1397
جلسه گذشته گفتیم که اصلاح و درمان خیلی نتایج درخشانی به دنبال نداشت. جرم شناسی اصلاح و درمان. دردهۀ 60 بسیار رونق گرفت. اما آرام آرام رونق خود را به خاطر کارنامۀ ضعیفی که از خود به جای گذاشته بود از دست داد. نرخ جرم به شدت بالا رفت. از طرفی هزینه های سرسام آوری داشت. در آن زمان اروپا و آمریکا به شدت در رکود اقتصادی بودند در سال 1970 و این بود که خیلی از این برنامه ها استقبال نمی شد. در واکنش به این ضعف اصلاح و درمان گفته شد که علت این سه مورد است:
1 – حقوق کیفری را پزشکی کردید و برخورد ملایمی با مجرم دارید که جواب نمی دهد و باید بازگشت به کیفر کنیم.
در این جلسه می خواهیم بله جرم شناسی بپردازیم تحت عنوان جرم شناسی ریسک مدار که یکی از ادبیاتی که در این جرم شناسی مطرح است بازگشت به کیفر است. تا الان جرم شناسی چیکار کرده بود؟ همش تلاش کرده بود که چرا جرم اتفاق می افتد و با یک برنامه هایی و تدابیری از آن پیشگیری کند اما جرم شناسی ریسک مدار می گوید دیگر کافی است. چون می گوید اصلاً به ما مربوط نیست. جرم هم مثل خیلی از پدیده های رایج در جامعه است. مثل سیل و زلزله و رکود و تورم و ...
از زمانی که بشر بوده جرم هم بوده و از بین نمی رود.
فقط بیاییم پیش بینی کنیم احتمال وقوع آن را تخمین بزنیم و آن را مدیریت کنیم. در واقع بحثی تحت عنوان مدیریت ریسک جرم مطرح شد.
فرق ریسک با خطر:
ریسک در حوزه هایی به کار می برند که قابل محاسبه و اندازه گیری است، پیش بینی می کنیم و احتمال وقوعش را تخمین می زنیم.
پس : جرم را هم به عنوان یک ریسک رایج بپذیرید و ریسک وقوعش را تخمین بزنید و مدیریتش کنید.
در مکتب کلاسیک خواندیم که مجازات باید متناسب با جرم باشد. اینجا می گوییم مجازات باید متناسب با ریسک تکرار جرم باشد.
ریسک وقوع جرم یعنی این آدم چقدر احتمال دارد که در آینده هم مرتکب جرم شود.
مثال: یک خانمی جرم می کند و می خواهیم مجازاتش کنیم. باید حکم بدهیم. در این حالت نگاه نمی کنیم که مرتکب چه جرمی شده است. بلکه می گوییم ریسک وقوع جرم از ناحیۀ این خانم چقدر است.
بدین منظور می آیند افراد را طبقه بندی می کنند (شهروندان جامعه) :
•گروه های پرخطر اصطلاحاً دانه درشت ها
•گروه های کم خطر : اگر هم جرم کنند خیلی هم نتایج نامطلوبی برای جامعه ندارد
می گویند دولت نه آنقدر وقت دارد و نه آنقدر بودجه دارد و نه آدم دارد که بتواند تمام این جرایم را کنترل و مدیریت کند.
پس می آییم بزهکاران جامعه را طبقه بندی می کنیم و پرخطرها با دولت و کم خطرها را خود شهروندان مدیریت کنند. که در پیشگیری وضعی می گوییم چگونه شهروندان این کار را انجام بدهند.
در برابر بزهکاران پرخطر رویکردمان سختگیرانه است. اعدام، حبس های طولانی مدت و ... اما در برابر بزهکاران کم خطر مجازات های اجتماعی و ...
دقت داشته باشید وقتی که نسبت به کم خطر ها هم مهربان برخورد می کند هدفش اصلاح و درمان نیست. اصلاً جرم شناسی ریسک مدار نه دنبال علت کشف جرم است و نه دنبال اصلاح و درمان است. فقط می خواهد نرخ جرم را کنترل کند.
مثل اینکه فرض کنید در یک جامعه ای اصلاً به من مربوط نیست چرا عده ای فقیر هستند. می گوید من فقط باید نرخ اقتصادی یا نرخ تورم را در یک حدی نگه دارم تا مردم آرام باشند.
به جای اصلاح و درمان توان گیری می کنم. یعنی توان و زور ارتکاب به جرم را از او می گیرم. با کارهایی مثل اعدام، حبس طولانی مدت، دور نگه داشتن از جامعه و ...
نه اینکه یک تحول درونی در او اتفاق افتاده باشد بلکه نمی تواند مرتکب جرم شود. همۀ این کارها را انجام می دهد که امنیت نصیب جامعه شود. بنابراین نام دیگرش جرم شناسی امنیت مداری است. اینجا دغدغه و کانون توجه سیاستمداران برقراری امنیت درون جامعه است. زندان هم دیگر مکانی برای اصلاح و درمان نیست بلکه یک مکان انبار گونه است. زندان جایی است که مجرمان را آنجا نگه می داریم تا جامعه امن باشد. در واقع یک نگاه فایده گرایانه داریم و می خواهیم با حذف افراد خطرناک و دور نگه داشتن آنها از جامعه امنیت جامعه را بالا ببریم.
از کجا این ریسک را شناسایی می کنند؟
نشانه های خطرناک بودن:
یکسری ضابطه های عینی دارند . یکسری مشخصه هایی دارند که بر اساس آن می توانند بگویند این آدم پر خطر است یا کم خطر است. مثلاً اعتیاد،ترک تحصیل زود هنگام، داشتن پدر و مادر معتاد، سطح اقتصادی پایین، سوء پیشینۀ کیفری، بیگانه بودن.
هر کدام از این موارد یک نمره ی رایانه ای بهشان داده می شود و براساس این نمره ریسک این آدم مشخص می شود.
نقطه ضعف نشانه های خطرناک بودن:
نیازی هم نیست در تعیین خطرناک بودن فرد بررسی بالینی شود. یعنی فرد به فرد بررسی شود. همین که این آدم به یک گروه خطرناک تعلق دارد کافی است.
مشخصه های جرم شناسی ریسم مدار:
پیدایش گفتمان های جدید : ادبیات احتمال و ریسک جایگزین گفتمان سنتی تشخیص بالینی و قضاوت سزاگرا شده است.
در سزادهی خیلی اعتقاد داشتیم که فرد به اندازه ای که مستحق است باید مجازات شود.
شکل گیری اهداف جدید به جای اهداف سنتی اصلاح و درمان
قبلا هدف اصلاح و درمان بود الان هدف ارتقای امنیت است.
رشد و توسعۀ تکنیک های نوین
تأکید بر حالت خطرناک و نظارت و کنترل اجتماعی و طرد افراد خطرناک
رشد سزاگرایی عوام گرایانه : یعنی مجازات ها خیلی منطقی و کارشناسانه نیست بلکه مردم پسند است.
وقتی می گوییم مجازات عوام گرایانه یعنی نگاه به رویکردی دارد که شتابزده و هیجانی است. فقط برای ساکت کردن مردن در شرایط خاص است.
گسترده کردن شبکۀ کنترل اجتماعی :
تمام رفت و آمدها و حرف زدن و ... کنترل می شود. حریم خصوصی مردم کنترل می شود به بهانۀ برقراری امنیت.
گفتیم که یکسری گفتمان های جدید در دل جرم شناسی ریسک مدار مطرح شد. چند مورد نظریه مطرح می کنیم:
1 – نظریۀ پنجره های شکسته:
یک روانشناس آمریکایی به نام زیمبابو سال 1969 آمد یک ماشینی را در یک محله برای مدت ها رها کرد. قصد داشت واکنش اهالی را ببیند. خودرو فاقد پلاک بود. کاپوت هم بالا زده شده بود. خودرو را در یک محلۀ فقیر نشن قرار داد. ظرف 10 دقیقه خودرو از بین رفت و غارت شد. ربطی به فقرشان ندارد. تمام قطعات خودرو به سرقت رفت. به تدریج ماشین تخریب شد.
همین کار را در یک محلۀ مرفه انجام داد. ظرف 1 هفته ماشین بدون پلاک را در آن محله رها کرد. هیچ اتفاقی برای خودرو رخ نداد. سپس با وسیله ای شیشۀ ماشین را خورد کرد. حال همان اتفاقی که در محلۀ فقیر نشین رخ داد اینجا هم اتفاق افتاد.
با این آزمایش این نتیجه گیری را کرد : افراد مرفه به ماشین احتیاجی نداشتند اما هر کسی از کنار ماشین رد می شد لگد بهش می زد.
نتیجه گیری : بی نظمی تولید جرم می کند. عدم کنترل سبب حس رهاشدگی می دهد که زمینۀ ارتکاب جرم است.
از این آزمایش روانشناسی نظریۀ پنجره های شکسته را درآوردند.
گفتند چنانچه که یک چیز کوچک در اجتماع جدی گرفته نشود منجر به مسائل بزرگ می شود.
چرا می گویند پنجره های شکسته؟
وقتی یک ساختمان در محل پنجره هایش شکسته باشد و به حال خودش رها شده باشد به زودی بقیۀ پنجره ها هم شکسته می شود.
در واقع مشاهدۀ پنجره های شکسته و رها شده این پیام را به ذهن مخاطب می رساند که اینجا کسی مراقب نیست و هر کاری می خواهی انجام بده. نوعی رها شدگی وجود دارد.
بنابراین می گوید یکسری رفتارهایی که تقویت کنندۀ این حس رهاشدگی و عدم کنترل می باشد زمینۀ ارتکاب جرم را در این محله ایجاد می کند.
از نظریۀ پنجره های شکسته چه استفاده هایی شده است؟
سیاست تسامح صفر گرفته شد. گفتند یعنی پلیس باید در تسامحش صفر باشد. یعنی با هیچی کوتاه نیاید. با کوچکترین تخلف شدید برخورد کند. تسامح صفر در ایالات متحده آمریکا روی کار آمد.
اما این باعث واکنش های بسیار سختگیرانه مدارس، خیابان و گمرک شد. گشت زنی های پلیس زیاد و مداوم شد.
نتیجه اش چه شد؟
وقتی یک کشوری بخواهد سختگیرانه باشد و به تسامح صفر روی آورد آمار دستگیری بالا می رود.
در ایالات متحده که این کار انجام شد متوجه شدند این کار خیلی هزینه و پول می خواهد. آمار زندانی ها هم رفت بالا.
به دنبال این یک گفتمان دیگری آمد به نام گفتمان سه ضربه.
(تمامش جنبش بازگشت به کیفر است. هر چی می گوییم رویکردها سختگیرانه اشت.)
گفتمان سه ضربه:
از یک قانون در بازی بیسبال گرفته شده است. در بازی بیسبال اگر توپ 3 مرتبه به یک بازیکن برخورد کند آن بازیکن اخراج است.
قانون سه ضربه هم می گوید سه ضربه و اخراج.
در سال 1997 لایحه ای در ایالات متحده تصویب شد که هر کسی 2 بار سابقۀ ارتکاب جنایت خشونت آمیز به یک جرم مواد مخدری داشته باشد بار سوم مرتکب جرم شود و بگیریم الزماً به حبس ابد محکوم می شود. یعنی اخراج دائمی از جامعه.
در واقع حبس ابد به منظور اخراج فرد است. هف در اینجا ناتوان کردن فرد و دور کردن او از جامعه است. اینگونه می خواهیم به کاهش جرم برسیم.
می گوید اگر یک فردی نمی تواند خودش را کنترل کند و مدام دست به ارتکاب جرم می زند جامعه می تواند کاملاً او را ترک کند.
در حقوق کیفری ما قانون سه ضربه دیده می شود. بدین صورت است که سه مرتبه مرتکب جرم حدی شوید بار چهارم اعدام است.
در واقع این قانون می گوید امیدی به اصلاح و درمان اینگونه افراد نیست و اگر هم هست چرا من هزینه کنم.
نظریۀ داروینیسی اجتماعی:
نظریۀ تکاملی داروین که خاطرتان هست.
حال در این نظریه یک جامعه شناس می گوید با الهام گرفته از نظریات تکاملی داروین می گوید زندگی چگونه است؟ آدم ها با همدیگر رغابت می کنند بر سر اینکه چه کسی زنده بماند. هر کسی که قدرتمندتر است. در زندگی اجتماعی هم اینگونه است. آنهایی که برای جامعه مطلوب تر هستند باید بمانند و افراد نامطلوب باید از جامعه پرت شوند بیرون. کمک به بزهکاران جهت اصلاح به زیان جامعه است. در اصل کمک به بقای افراد نامناسب است.
سام نر می گوید : تمدن یک انتخاب ساده دارد. یک گزینه آزادی، نابرابری و بقای اصلح و گزینه ی دیگر ناآزادی، نابرابری و بقای اصلح و گزینۀ دیگر ناآزادی، برابری و بقای نااصلح است.
گزینۀ نخست جامعه را پیش می برد و به نفع بهترین اعضا است. گزینۀ دوم جامعه را به عقب می برد و به نفع بدترین اعضا است.
می گوید یک رویکرد این است که جامعه را آزاد بگذاریم منتهی اجازه دهیم خودشان با هم ضد و خورد کنند و کسی که قوی تر است بماند.
گزینۀ دیگر می گوید همه یک شکل باشند و به هم کمک کنیم و این جوری بدها می مانند و خوب نیست.
پس گزینۀ اول بهتر است که خوب ها می مانند.
گارل در کتاب فرهنگ کنترل خود آمده است جرم شناسی را از جرم شاسی خودی و غیر خودی یاد می برد.
در جرم شناسی خودی تمام آدمها چه بزهکار و چه غیر بزهکار اعضای یک جامعه هستیم. فردی که مرتکب جرم می شود از همین جامعه است. اینجا نگاه به بزهکار به صورتیه که بهش احترام می گذاریم و رویکرد اصلاح و درمان است. در واقع مجرم عضوی از جامعه است. در مقابل جامعه نیست. فردی است که به دلایل متفاوتی جرم کرده است و جامعه باعث این شده است و باید جامعه پذیرای آن باشد.
مثال : فرزند در یک خانواده هر کاری کند پدر می گوید تو فرزند من و این خانه ای.
جرم شناسی روزمره :
می گورد مجرم مثل من و شماست و زرنگ است. مثلا می گوید دزدی کنم به نفع من است. یک آدم متعارف است. سود و زیان کار را بررسی می کند و دست به ارتکاب جرم می زند.
جرم شناسی غیر خودی:
نسبت به بزهکار قضاوت ارزشی دارد. مجرمان اینجا پست، شرور، انگل جامعه و ... خوانده می شوند. می گوید در اینجا بزهکار عضوی از جامعه نیست بلکه دشمن جامعه است. پس برای چی باریش وقت و هزینه بگذارم. کسی است که امنیت جامعه را به خطرانداخته است. نه تنها استحقاق هیچ کمکی را از سوی جامعه ندارد بلکه باید برای تأمین امنیت بقیه آنها را از جامعه دور نگه داشت. به خاطر اینکه به اینها می گوییم دشمن بعضی ها به این رویکرد می گویند حقوق کیفری دشمنان. در این خصوص تمام اصولی که می گفتیم در در حقوق باید رعایت کنیم مثل برائت، حق دفاع و ... که برای خودی ها است.
به دنبال این رویکرد خیلی از حقوق پیش بینی شده در قانون زیر پا گذاشته می شود.
در واقع در اینجا ها برای غیر خودی ها به جای اینکه اصل بر برائت باشد اصل بر مجرمیت است. نوعی خصومت نسبت به بزهکار دیده می شود. یعنی تمام تلاششان را می کنند که با بدترین وجه با بزهکار رفتار شود و مجازات شوند. در واقع تأمین امنیت مقدم بر تضمین دادرسی عادلانه است.
در این نگاه زندان زباله دان اجتماعی است که تفاله های اجتماع در آن نگهداری می شود.
حال بررسی کنیم در قوانین خودمان چقدر جرم شناسی ریسک مدار انعکاس پیدا کرده است:
یکی از نمونه های بارز قانونگذاری ریسک مدار واکنش های فوری و شتابزده و نسنجیده است که معمولاً بعد از یک واقعۀ مجرمانۀ تنش زا رخ می دهد تا مردم ساکت شوند.
مثال : در جرایم مواد مخدر امکان تجدید نظر وجود ندارد – مجازات مواد مخدر علنی اجرا می شود – بانک اطلاعاتی برای مجرمان خطرناک درست کردند (ماده 488 ) – نهادهای ارفاقی که در قانون هستند معمولاً شامل افرادی که دارای سوء سابقه کیفری هستند نمی شود چون پر خطر می داند –
ماده 488 قانون آیین دادرسی کیفری:
در هر معاونت اجراي احكام كيفري، واحد سجل كيفري و عفو و بخشودگي براي انجام وظايف زير تشكيل ميشود:
الف- ايجاد بانك اطلاعاتي مجرمان خطرناك، متهمان تحت تعقيب و متواري و محكومان فراري
ب- تنظيم برگ سجل كيفري محكومٌعليه در محكوميتهاي مؤثر كيفري با ثبت و درج مشخصات دقيق و اثر انگشت و تصوير وي به صورت الكترونيكي
پ- ثبت و ارسال درخواست عفو محكومٌعليه و نيز پيشنهاد عفو يا تخفيف مجازات محكومان طبق مقررات
گاهی اوقات این اقدامات شتاب زده و هیجانی سبب می شود اصل تناسب جرم و مجازات را زیر پا گذاشته شود. یک جرایمی خلق شود با عناوین مجرمانۀ مبهم و دست قاضی هم باز است. به افراد برچسب می زنند مثل ارازل اوباش.
در واقع یک سیاست به گونه است که دادرسی منصفانه و عادلانه کاملاً زیر سؤال می رود.
انتقاد بر رویکرد جرم شناسی ریسک مدار:
اریک ... روانشناس می گوید: " امنیت و آزادی دو امر متناقض است. هر کدام را بیشتر بخواهیم آن یکی کمتر می شود."
بنابراین بعضی از کشورها سوء استفاده می کنند و به بهانۀ ایجاد امنیت آزادی ها را از مردم سلب می کنند.
در واقع هر چه دایرۀ حقوق کیفری گسترده تر می شود آزادی های فردی تنگ تر می شود.
وقتی اینقدر شبکۀ کنترل زیاد می شود حریم خصوصی افراد از بین می رود. افراد همه بالقوه مضنون هستند.
فضای امنیتی با خود غیر امنیتی می آورد.
سختگیری بیشتر تورم جمعیت کیفری هم دارد و باعث دستگیری بیشتر می شود و هزینه های سرسام آوری را به دستگاه عدالت کیفری تحمیل می کند.
مهم ترین دغدغۀ منتقدان جرم شناسی ریسک مدار حقوق بشر است. می گویند دادرسی عادلانه و منصفانه قربانی تأمین امنیت می شود. حریم خصوصی افراد قربانی امنیت می شود.
سیاست زده بودن آن است. سیاسی کاری می شود. هر جا حوزۀ امنیت مطرح است پای سیاست می آید وسط.
هر جا اختیار دستگاه عدالت کیفری بالا می رود احتمال سوء استفاده اش بالا می رود.
مرزبندی های خودی و غیر خودی سبب برخورد دوگانه و تبعیض |آمیز دستگاه عدالت کیفری می شود که در سرنوشت متهمان تأثیر گذار است.
خیلی فرق می کند متهم یک پرونده خودی باشد یا غیر خودی باشد. از افسر نگهبار تا قاضی نگاهشان به او فرق می کند.
در واقع نوک پیکان در جرم شناسی ریسک مدار متوجه طبقۀ تهی دست جامعه است.
جلسه 13-08-1397
(تعریفی در امتحان داده نمی شود.)
جرم شناسی نظری خیلی سراغ چرایی وقوع جرم بود. اما اینها را بررسی می کنیم تا ببینیم علت جرم چیست. در جرم شناسی کاربردی می آییم از این اطلاعات و یافته هایمان استفاده می کنیم. یکی از حوزه هایی که یافته های جرم شناسی ازش استفاده می شود حوزۀ پیشگیری است. حالا که فهمیدیم چرا جرم اتفاق می افتد با کشف علت جلوی آن را بگیریم یا حداقل کمتر اتفاق بیفتد.
در تعریف پیشگیری می گویند: هر گونه فعالیت سیاست جنانی است که هدف آن به طور انحصاری یا جزئی محدود ساختن امکان وقوع جرم از طریق غیر ممکن ساختن یا دشوار کردن آن می باشد.
به زبان ساده پیشگیری یعنی کاری کنیم اتفاق نیفتد یا کمتر رخ بدهد. کاری کنیم که وقوع جرم سخت شود.
پیشگیری بر اساس چندین ضابطه می توانیم از انواع پیشگیری حرف بزنیم:
پیشگیری نخستین : گاهی اوقات براساس مخاطب (جمعیت مخاطب)
پیشگیری دومین : گاهی اوقات بر اساس کانون توجه
پیشگیری سومین : گاهی اوقات بر اساس نوع اقدامات
با توجه به این ضابطه ها می توانیم از گونه های مختلف پیشگیری صحبت کنیم.
در پیشگیری نخستین جمعیت مخاطب ما (در پیشگیری منظورمان هم بزهکار است و هم بزه دیده) کل جامعه است. یعنی کاری به خصوصیت افراد نداریم. مثل توصیه های پلیس که در رسانه اعلام می شود. در این پیشگیری نظارتمان را بیشتر میکنیم.
در پیشگیری دومین هدف ما بزهکار یا بزه دیدۀ بالقوه است. کسی که به یک دلایلی احساس می کنیم در آینده ای نزدیک مرتکب جرم شود یا نسبت به او جرمی واقع شود. بزهکار بالقوه (یعنی کسی که هنوز مرتکب جرم نشده است.) مثل جوانی که بیکار است و سر کوچه می ایستد و زنجیر می چرخاند. یا در سن پایین سیگار می کشد. رفتارهای انحرافی دارد. بزه دیدۀ بالاقوه یعنی کسی که در معرض خطر بزه دیدگی قرار دارد. به دلیل برخی از تفاوت های جسمانی، سنی موقعیتی که دارد احساس می کنیم بیشتر از سایر افراد در معرض بزه دیدگی قرار می گیرند. مثل معلولان جامعه، سالخوردگان، زنان بیش از مردان در بعضی از جرایم در خصوص بزه دیدگی آسیب پذیرتر هستند. در واقع در پیشگیری دومین یکسری افراد را تحت افراد حالت خطرناک به عنوان بزهکار بالقوه شناسایی می کنیم و سعی می کنیم یکسری تدابیری نظارتی و سختگیرانه اعمال می کنیم که مانع از ارتکاب جرم توسط آنها شویم. مثلاً در مدرسه اعلام می شود بچه ای با دوستانش خیلی دعوا می کند، مدام از مدرسه فرار می کند و .. در این موقع باید مدرسه باید او را به عنوان فرد دارای حالت خطرناک شناسایی کنند و به پدر و مادرش اطلاع دهند. پروه هایی که به عنوان افراد آسیب دیده به عنوان بزه دیدۀ بالقوه شناسایی کنند و سعی کنیم با اتخاذ تدابیر حمایتی مانع از بزه دیدگی آنها شویم. در این پیشگیری حمایتمان را بیشتر می کنیم.
در پیشگیری سومین جمعیت مخاطب ما پیشگیریهای نخستین و دومین جواب نداده است و شخص جرم را انجام داده است و بزه دیدگی اتفاق افتاده است. در اینجا می گوید حالا چیکار کنیم تا از تکرار آن جلوگیری کنیم؟ پیشگیری سومین ناظر بر وضعیت پس از ارتکاب بزه دیدگی است. جایی که پیشگیری های قبلی جواب نداده است و نتوانسته است مانع از وقوع جرم نشده است.
اساساً ماهیت اقدامات می توانیم از پیشگیری کیفری و پیشگیری غیر کیفری حرف بزنیم.
پیشگیری کیفری یعنی کلیۀ اقدامات قهر آمیز ما یعنی همان قوانین. متولی پیشگیری کیفری متوجه پلیس، دولت و قانونگذار است. برای همین به آن پیشگیری قضایی هم می گویند.
پیشگیری غیر کیفری که جرم شناسان بیشتر علاقه مند هستند ساز و کارهای غیر قهر آمیز است. کانون توجه اش می تواند گاهی اوقات خود فرد باشد و گاهی اوقات موقعیت یا یک وضعیت باشد. قهر آمیز یعنی همراه با مجازات باشد. گاهی اوقات می گوییم با این شخص بزه دیده چیکار کنیم؟ گاهی اوقات با موقعیت کار داریم.
پیشگیری وضعی: (وضعیت مدار)
در واقع مجموعه تدابیری است که به دنبال کم کردن یا از بین بردن فرصت ارتکاب جرم است. می خواهد کاری کند که فرصت ارتکاب جرم پیش نیاید. مثلاً سخت تر شود، خطر دستگیری بیشتر شود، سود حاصل از جرم کمتر شود. از آن جایی که این اقدامات قبل از وقوع جرم اتفاق می افتد به آن پیش گیری پیشینی یا کُنشی هم می گویند. مقدم بر وقوع جرم است.
نظریۀ انتخاب عقلانی:
مبنای نظری پیشگیری وضعی بر چه اساسی است؟ آدمیزاد یک موجود حسابگر است. برای هر کاری و تصمیمی به آن فکر میکند.
بر مبنای این نظریه آدمیزاد محاسبه می کند و براساس میسر بودن امکان یک کار و برآورد هزینه ها و منافعش تصمیم می گیرد.
مثال: برای خانه در ضد سرقت قرار می دهیم. به ماشین خود قفل قوی می زنیم.
به اینها می گوییم سخت کردن وقوع جرم. برای افزایش خطر دستگیری دزدگیر قوی می گذاریم یا دوربین مدار بسته قرار می دهیم. روشنایی کوچه و خیابان میسر است برای کاهش جرم.
چیکار کنیم سود حاصل از جرم کاهش یابد؟
حمل نکردن پول نقد در کیف، قرار ندادن پول نقد زیاد در خانه،
نظریۀ فعالیت های روزمره:
این نظریه می گوید وقوع جرم به سه عامل بستگی دارد: بزهکار با انگیزه – آماج مناسب – فقدان محافظ
این نظریه می گوید همۀ ما بالقوه بزهکار با انگیزه هستیم. یعنی بدمان نمی آید مرتکب جرم شویم. بنابراین باید روی دو مورد دیگر کار کنیم. ای نآماج مناسب را در اختیار مجرم قرار ندهیم. یعنی کلی پول نقد در منزل نگه نداریم.
فقدان محافظ بر فرض پول را بر روی گیشۀ بانک رها نکنید. یا مثلاً فرزند 5 ساله با کلی طلا در پارک رها نکنید.
متولی اقدامات پیشگیرانۀ این مدل (وضعی) خود شهروندان هستند. بنابراین هزینۀ چندانی برای دولت ندارد.
در واقع یک فرهنگی را تبلیغ می کند که شهروند را برای بزه دیده شدن سرزنش هم می کند.
پیشگیری وضعی در قانون ایران:
پیشگیری وظیفۀ قوه قضائیه است. اصل 156 قانون اساسی می گوید:
قوه قضائیه قوه ای است مستقل که پشتیبان حقوق
فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت و عهده دار وظایف زیر است:
1 - رسیدگی و صدور حکم در مورد تظلمات، تعدیات، شکایات، حل و فصل دعاوی و رفع خصومات و اخذ تصمیم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبیه، که قانون معین می کند.
2 - احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع.
3 - نظارت بر حسن اجرای قوانین.
4 - کشف جرم و تعقیب مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام.
5 - اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین.
آیا در قانون به مواردی برخورد کرده اید که تدابیر اتخاذ شده پیشگیری وضعی است؟ (در قانون مدنی)
اگر سکونت زوجه در منزل با شوهر متضمن خوف ضرر بدنی یا مالی یا شرافتی برای زن باشد زن می تواند مسکن الاهده اختیار کند.
توضیح استاد: این را نشوز به حساب نمی آورد. احساس می کند شخص بزه دیدۀ بالقوه است و در معرض خطر است و اجازۀ ترک منزل می دهد. در واقع با توجه به موقعیت و فرصت ارتکاب جرم و با توجه به آسیب پذیری زنان در این قضیه به او اجازۀ ترک منزل را داده است.
قوانین متعددی وجود دارد که در مورد کنترل مرز ها است. هیچ کسی حق ندارد بدون گذرنامه وارد یا خارج شود. تدابیر نظارتی شده است. پیشگیری وضعی است. در واقع خطر دستگیری و شناسایی هم افزایش می دهد.
مثلاً در مورد محجورین قانونگذار الزام دانسته است قیم برایشان تعیین کنند. چون می داند فرد معلول توان دفاع از حقوق خود را ندارد.
مثلاً ماده 1231 قانون مدنی در تعیین قیم محکومان به جرایم مالی یا منافی عفت را منع می کند که به عنوان قیم انتخاب شوند.
ماده 1231 قانون مدنی:
اشخاص ذیل نباید به سمت قیمومت معین شوند: ۱- کسانی که خود تحت ولایت یا قیمومت هستند؛ ۲- کسانی که به علت ارتکاب جنایت یا یکی از جنحههای ذیل به موجب حکم قطعی محکوم شده باشند: سرقت، خیانت در امانت، کلاهبرداری، اختلاس، هتک ناموس یا منافیات عفت، جنحه نسبت به اطفال، ورشکستگی به تقصیر. ۳- کسانی که حکم ورشکستگی آنها صادر و هنوز عمل ورشکستگی آنها تصفیه نشده است؛ ۴- کسانی که معروف به فساد اخلاق باشند؛ ۵- کسی که خود یا اقربای طبقهی اول او دعوایی بر محجور داشته باشد.
تمام این مثال ها تدابیر پیشگیرانه هستند که گفته شد.
نقد پیشگیری وضعی:
1 – نادیده گرفته شدن علت وقوع جرم :
اولین نکتۀ مهم این است که در پیشگیری وضعی دنبال این هستیم که فرصت ارتکاب جرم را بگیریم. یعنی روی موقعیت و وضعیت تمرکز میکنیم. این باعث می شود که علت وقوع جرم را نادیده بگیریم. می گوید من کاری ندارم چرا جرم اتفاق می افتد، من فقط کاری می کنم که جرم اتفاق نیفتد. به محض اینکه آن موقعیت پیش بیاید آن جرم هم اتفاق می افتد. بنابراین نتیجه اش می شود جابجایی جرم. پیشگیری وضعی جرم را ریشه کن نمی کند. به وقت اینکه جرم در زمان یا جای دیگری پیش بیاید اتفاق می افتد.
2 – همۀ افراد محاسبه گر نیستند :
اگر خاطرتان باشد در مبانی نظری گفتیم نظری انتخاب عقلانی. می گوید افراد، افراد محاسبه گری هستند و به صرفه مرتکب جرم می شوند. اولا همۀ افراد به یک اندازه از قدرت تعقل برخوردار نیستند. برخی از جرایم آنی هستند و با برنامه ریزی اتفاق نیفتاده اند مثل جرایم غیر عمد.
3 – هزینۀ تأمین امنیت :
تدابیر پیش گیرانه خیلی پر خرج است. در ضد سرقت، دوربین و ... همگی هزینه دارد که متحمل بر شهروند است. دولت می گوید شهروند خودش باید سر و سامان بدهد. هزینۀ تأمین امنیت بالا می رود. گاهی از این قضیه سوء استفاده هم می کنند. امنیت تبدیل می شود به یک کالای خصوصی و قابل خرید و فروش. وقتی هزینۀ تأمین امنیت از دوش دولت به دوش شهروند افتاد یک پیامد منفی دیگری هم دارد.
4 – تبعیض در برقراری امنیت :
مثلاً من که پولدار هستم یک ماشین گران قیمت می خرم که امنیتش بالا باشد. فردی که پولدارتر است امنیت بیشتری برای خودش لحاظ می کند و شخصی که پولدار نیست امنیت کمتری لحاظ میکند.
5 – احساس ترس و ناامنی در جامعه زیاد یم شود :
هر چقدر تدابیر امنیتی در یک جامعه ای بیشتر می شود احساس ترس و ناامنی هم بیشتر می شود.
6 – نقض حریم خصوصی :
با آموزه های حقوق بشری هم در تعارض است. مثلاً در همه جا دوربین باشد حریم خصوصی وجود ندارد. کنترل افراد می رود بالا، آزادی شهروندان کمتر می شود، مکالمات افراد کنترل می شود. گاهی دولت ها اعمال این تدابیر را انقدر گسترده می کنند که افراد فکر می کنند در یک قلعۀ نظامی در حال زندگی هستند. از نظر روانی اصلاً خوب نیست.
جلسه 20-08-1397
عوامل اجتماعی:
در پیشگیری گفتیم یک پیشگیری با توجه بر موقعیت و وضعیت داریم که پیشگیری وضعی را می سازد اما یکسری پیشگیری هایی هم هست که بر فرد تمرکز دارد. پیشگیری هایی که کانون تمرکزشان بر روی فرد است به دو دسته تقسیم می شود:
1 – پیشگیری رشد مدار: پیشگیری هایی که مسیر رشد فرد را بررسی می کند.
2 – پیشگیری جامعه مدار: محیط پیرامون فرد را مورد نظر قرار می دهد.
در واقع در پیشگیری های اجتماعی و نظریات اجتماعی جرم شناسی در حل چرایی وقوع جرم دنبال این هستیم که برای رازگشایی وقوع جرم تعامل فرد با محیط پیرامون خودش توجه می کنیم.
حالا اگر در پیشگیری های جامعه مدار هدف ما بهبود کیفیت زندگی، تغییر در وضع رفاه، در واقع تغییر در ساختارهای کلان جامعه باشد می گوییم پیشگیری اجتماعی در سطح کلان.
اگر هدف از تدابیر پیشگیرانه تغییر در وضعیت یک محله یا یک منطقه باشد می گوییم پیشگیری منطقه مدار یا خُرد.
در نظریه های اجتماعی جرم شناسی مهم ترین مکتبی که با آن برخورد می کنید مکتب شیکاگو است.
مکتب شیکاگو:
این مکتب را یک دسته پژوهشگر و استاد دانشگاه در رشته ی جامعه شناسی در دانشگاه شیکاگو ابداع کردند.
آمدند مطالعاتی را نسبت به شناسایی محیط احتماعی شهر انجام دادند که نتایج این تحقیقات به شکلگیری مکتب شیکاگو منجر شد.
یک ریاضیدان بلژیکی به نام آدولف کِتِله و یک قاضی فرانسوی به نام میشل گِری اولین ادم هایی هستند که در وقوع بزهکاری متوجه تأثیر محیط اجتماعی شدند. یعنی محیط اجتماعی بر وقوع جرم تأثیر دارد. این دو نفر در اوایل قرن 19 میلادی آمدند یکسری مطالعات میدانی انجام دادند و یکسری امار جمع آوری کردند که ببیند می توانند یک ربط معناداری بین منطقۀ جغرافیایی و وقوع جرم پیدا کنند یا خیر. برای همین برای اشاره به دستاوردهای این دو شخص تحت عنوان جغرافیایی - جنایی اشاره می کنند. این دو نفر مدت 5 سال در کشور فرانسه را مورد بررسی قرار دادند. در اخر قانونی از مطالعاتشان بیرون آمد تحت عنوان قانون حرارتی جرم. این قانون می گفت: جرایم خشونت آمیز و جرایم علیه اشخاص بیشتر در جنوب فرانسه و در فصل های گرم سال اتفاق می افتد. اما برعکس جرایم علیه اموال و جاسوسی بیشتر در شمال فرانسه و در فصول سرد سال انجام می شد.
بنابراین صرف نظر از انتقاداتی که به این دو وارد است به خاطر اینکه دشوار است این نظریه را به تمام جرایم و مناطق نسبت داد. اما از این جهت که اولین افرادی بودند که علت بزهکاری را نه در شخص بلکه در محیط جستجو کردند مهم است و در واقع نظرشان راه را برای جرم شناسی اجتماعی باز کرده است.
مکتب شیکاگو :
این مکتب اصطلاحی را تحت عنوان بوم شناسی جنایی (پنال اکولوژی) را مطرح می کند. یعنی تأثیر زیستگاه فردی و محل زندگی فرد بر رفتار مجرمانۀ وی. در واقع به دنبال بررسی تعامل و کُنش متقابل بین فرد و شرایط محل زندگی او و تأثیر این شرایط بر فرد است.
از اوایل قرن 20 مهاجرت به آمریکا به شکل گسترده شکل گرفت که به دنبالش افزایش نرخ بزهکاری را داشت. در واقع افرادی که در دل این مکتب هستند تلاششان بر این بود که مشخص کنند چرا برخی مناطق جغرافیایی نسبت به برخی مناطق دیگر نرخ جرم بیشتری دارند. انها معتقد بودند علت این تفاوت ها را باید در خود محله جستجو کرد نه در ساکنان محله. یکی از نظریه پردازان مکتب شیکاگو "رابرت پارک" می باشد.
یکی از مهمترین مشخصات این مناطق بی نظمی و نابسامانی است.
یک مسألۀ دیگری هم که می گویند این است که اساساً چگونه جرم را کنترل می کنیم.
ما دو شیوه داریم: رسمی – غیر رسمی
رسمی یعنی همان اقدامات و تدابیر قهرآمیز و سرکوب کننده یعنی مجازات که شیوۀ سنتی و متداول است.
اما در جرم شناسی بیشتر با کنترل غیر رسمی کار داریم.
غیر رسمی تدابیری است که سبب اغنای درونی می شود. سرکوبگر نیست بلکه یک نیروی بازدارنده ای را در وجود خود شما ایجاد میکند. نیروی از درون جلوی فرد را می گیرد که جرم نکند.
مثال: الزاماتی که از سوی جامعه بر ما وارد می شود. انسان از روی خجالت و شرم بعضی از کارها را انجام نمی دهیم. به اینها می گویند کنترل های اجتماعی غیر رسمی. یعنی هیچگونه ضمانت نامه ی رسمی و قانونی وجود ندارد.
ما به اینها می گوییم شیوه های سنتی کنترل که خیلی عامل باز دارندۀ خوبی است.
رابرت پارک می گوید در مهاجرت هدف از جامعۀ سنتی خودش می آید بیرون و در نتیجه از قید و بند الزامات خارج می شود و هر کاری دوست دارد انجام می دهد.
بنابراین یکی از معایب مهاجرت این است که کنترل غیر رسمی در آن ضعیف می شود.
الگوی دوایر متحدالمرکز:
رابرت پارک به همراه دوستش برگرس یک تحقیقاتی انجام دادند راجع به شهر شیکاگو که این شهر را به چند دایره تقسیم کرد و نرخ جرم را دایره دایره بررسی کرد. اسم یکی از محدوده ها را محدودۀ انتقالی نام نهاد. جایی بود که مهاجرین تازه وارد وجود داشتند. مشاهده کردند در انجا نرخ فحشا و مصرف الکل در این منطقه بالاتر از سایر مناطق است. اما نمی خواهد بگوید چون این افراد مهاجر هستند نرخ جرم بالا رفته. می خواهد بگوید ویژگی این مناطق سبب این اتفاق شده است.
ویژگی اش اینه : جمعیت متراکم است – شبکه های اجتماعی و روابط ناپایدار – مسکن نامناسب است –
نکته: کلاً شهرک ها به عنوان مناطق جرم خیز شناسایی می شوند. دلیلش گفته می شود.
بعد از این دو نفر دو پژوهش دیگری آمدند بر روی بزهکاری نوجوانان شیکاگو مطالعه کردند و نظریۀ نابسامانی اجتماعی را مطرح کردند. تأثیر عوامل اجتماعی را بر روی نوجوانان شیکاگو مطالعه کردند. مشاهده کردند در منطقه ای نرج جرم بالا است و مداوم افراد این منطقه در حال عوض شدن هستند. از این جهت با خودشان گفتند این نرخ جرم ربطی به خصوصیات اخلاقی جوانان و نوجوانان این منطقه ندارد. پس به منطقه و فضای این منطقه ربط پیدا می کند.
سه مشخصه برای این مناطق مطرح کردند:
1. وضع اقتصادیشان متزلزل است. با فقیر بودن فرق دارد. اینها یک امرار معاش با ثباتی ندارد.
2. جمعیتشان سیال و ناپایدار است. مثل خانه های اجاره نشین.
اثر بد سیال بودن جمعیت:
روابط اجتماعی پایین است. کنتزل اجتماعی ضعیف است. بافت محل همگن نیست. معمولاً در مناطق اصیل مردم و معماری خانه ها یک شکل است.
کنترل اجتماعی:
جامعه مجبور است برای اینکه اعضای جامعه را مجبور به تبعیت از ارزش ها و قوانینش بکند یک ساز و کارهایی را اعمال کند که به آنها کنترل اجتماعی می گویند. می تواند رسمی یا غیر رسمی باشد.
در شیوۀ غیر رسمی دنبال این هستیم که این ارزش ها و هنجارها را درونی کنیم. برای همین به کنترل غیر رسمی درونی کردن هم می گویند.
در کنترل اجتماعی مهمترین نظریه پرداز امیل دورکین جامعه شناس فرانسوی است. (جلسۀ آینده مفصل در موردش صحبت می کنیم.)
هیرشی نظریه ای را مطرح می کند تحت عنوان نظریۀ پیوند اجتماعی هیرشی.
این نظریه می گوید همۀ افراد بالقوه قانون شکن هستند مگر اینکه نیروی بازدارنده ای مانع آنها شود که این نیرو خود کنترلی است.
هیرشی می گوید:
هر چه میزان خود کنترلی در شخص بالاتر باشد احتمال ارتکاب به جرم در او پایین تر است.
آنچه که افراد را از ارتکاب جرم باز می دارند ترس از مخدوش شدن رابطۀ آنها با والدین، دوستان و آشنایان است.
بدون این قید و بندهای اجتماعی افراد خود را آزاد و بی قید می دانند و احتمال ارتکاب به جرم در آنها قوت می گیرد.
انتقال هنجارها عمودی اتفاق می افتد و پدر و مادرها هستند که این هنجارها را منتقل می کنند.
به شدت معتقد است که این خودکنترلی در کودکی شکل می گیرد.
مشخصه های خود کنترلی از دید هیرشی:
این مشخصه ها علائم خودکنترلی پایین است و احتمال بزهکاری در شخص بالا است:
•شتاب زدگی و بیقراری
•ترجیح کارهای ساده بر سخت
•تمایل به رفتارهای مخاطره جویانه
•ترجیح رفتارهای فیزیکی بر فکری
•خودبین و خودمحور: به شدت می تواند خودکنترلی را در فرد بیاورد پایین.
•تحمل نکردن محرومیت ها
عوامل تقویت کنندۀ پیوند اجتماعی از نظر هیرشی:
چیکار کنیم که پیوند اجتماعی تقویت شود؟
چهار راه حل دارد:
1.دلبستگی یا وابستگی عاطفی:
هر چقدر فرد به اطرافیانش به لحاظ عاطفی وابسته تر باشد انتظارات و منافع آنها را در نظر می گیرد و رعایت می کند.
2.تعهد:
پایبندی و احساس مسئولیت در شخص. فرد برای رسیدن به اهدافش سرمایه گذاری کند. هر چه هدفش قوی تر باشد دلیل بیشتری برای هم نوایی با جامعه پیدا میکند.
3.مشارکت:
اشتغال به فعالیت هایی که اوقات فراغت را پر می کند. مثلاً انجام کارهای گروهی در مدرسه انجام دادن. مثلاً بزهکاران را در کارهای هنری و ورزشی دخالت بدهیم.
4.باور:
هرچقدر شما قانونی که گذاشته شده است مشروع تر بپنداری یعنی باورش داشته باشید هم نوایی شما با آن قانون بیشتر است. پس بهتر است روی باور افراد کار کنیم. قوانینی تصویب کند که با انتظارات عمومی همخونی داشته باشد.
جلسه 27-08-1397
ادامۀ نظریه های اجتماعی .......
نظریۀ ادوین ساترلن:
ایشان یک جامعه شناس آمریکایی بودند. شهرتش به این خاطر است که برای نخستین بار به جرایم یقه سفیدها توجه نشان داده است. تا اینجای کار هر گونه تحقیق و پژوهشی که انجام شده بود روی مجرمین عادی بود. مثل دزد و قاتل و ضرب و جرح و ...
ساترلن می گفت در پژوهش های شما یک نقطه ضعف بزرگ وجود دارد. این است که اصلاً آمار جرایم یقه سفیدها و افراد طبقۀ فرادست جامعه نیست. طبقۀ حاکم و با نفوذ جامعه را مدنظر قرار ندادید. در آمار اینها منعکس نمی شوند.
دلیل اینکه منعکس نیم شود:
1.در مضام اتهام هیچ وقت نیستند.
در بسیاری از جرایم از آنجایی که سوءضن اصلاً متوجه طبقۀ فرادست نیست جرایم آنها اصلاً کشف نمی شود.
2.اگر هم کشف شود معمولاً خیلی گزارش نمی شود و همانجا حل و فصل می شود. پرونده ای برایشان تشکیل نمی شود. اگر هم پرونده ای تشکیل شود و به دادرسی بروند محکوم نمی شوند.
ساترلن طبق این دلایل می گفت رفتار مجرمانۀ یقه سفیدها در امار جنایی خیلی مشاهده نمی شود.
ادوین ساترلن نظریۀ معاشرت ترجیحی یا معاشرت افتراقی را مطرح می کند.
در قالبی این نظریه های اجتماعی که گفته می شود یک رکن اساسی وجود دارد و آن این است که رفتار مجرمانه یاد گرفته می شود از جمله همین نظریه. انسان مادرزاد مجرم متولد نمی شود. بنابراین ارتکاب جرم تحت تأثیر عوامل ژنتیکی و وراثتی و مادرزادی نیست. یک رفتار اکتسابی و آموختنی است.
اگر دقت کنید در نظریۀ هیرشی هم آموخته می شد منتهی هیرشی معتقد است که این رفتار از پدر و مادرها منتقل می شود و عمودی است. یعنی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
اما ساترلن در نظریۀ خودش می گوید:
رفتار مجرمانه اموخته می شود پس ارثی نیست. (برخلاف نظریۀ مکتب اثباتی است که به خصیصه های زیستی ربط می داد.)
رفتار مجرمانه در تماس با اشخاص دیگر یاد گرفته می شود. یعنی الگوبرداری کردن.
بخش عمدۀ یادگیری در گروه های محدود و خودمانی انجام می شود. مثل گروه همسالان. برعکس هیرشی که می گفت از والدین است.
در کنار آموختن رفتار مجرمانه لوازم آن هم آموخته می شود. مثلاً یاد می گیرد زورگیری کند طرز حرف زدن و لباس پوشیدنش هم عوض می شود. مثلاً خالکوبی می کند.
زمانی که نگرش مخالف قانون بر نگرش موافق قانون غلبه می کند. بستگی دارد همنشین های ما چگونه باشند.
همنشین به شدت و مدت تماس ربط دارد. یعنی هم به کیفیت و هم کمیت تماس ربط دارد.
ممکن است آدم بزهکار کنارتان باشد اما فقط چند بار با او معاشرت داشته باشید. همیشه کنار هم بودید سر کلاس اما کاری با هم ندارید.
از دید ساترلن صرف رفت و آمد به یک محیط نامطلوب برای فراگیری جرم کافی نیست. بلکه فرد باید با آن محیط تعامل برقرار کند. پس صرف رفت و آمد کافی نیست بلکه باید با انها تعامل داشت.
بنابراین طی یک فرایند ارتباطی رفتار مجرمانه آموخته می شود و خود به خودی نیست.
نظریۀ فشار:
در هر جامعه ای یک اهداف و ارزش ها و آرمان هایی مطرح می شود. باید فرصت و وسایل دستیابی به انها نیز فراهم شود.
مثال: همش اعلام می کنند ازدواج در سن پایین بهتر است. کسی که شاسی بلند دارد بالای مجلس می نشانند.
پس میبینید که ارزش ها بر اساس اینها دارد تعیین می شود.
پس باید وسایل دستیابی به این ارزش ها را به من بدهید. اما ممکن است در یک جامعه ای اهداف را به شما معرفی کند اما وسایل را به شما ندهد.
زمانی که بین اهداف و وسایل دست یافتن به اهداف توازن برقرار نشود به طوری که همۀ افراد جامعه قادر نشوند به آن اهداف از طریق شیوه های قانونی برسند از طریق شیوه های غیر قانونی سعی می کنند به آن اهداف برسند.
مثلا شرایط ازدواج ندارد دوست دختر می گیرد. ماشین شاسی بلند خوب است اما نیم تواند بخرد از راه رانت خواری و رشوه گرفتن به دست می آورد.
در واقع وقتی که به طبقات پایین می گویید شما هم مثل ارزش های طبقه بالا شوید ولی امکانات به او نمی دهدی. مدام طبقۀ پایین تحت فشار قرار می گیرد و احساس محرومیت می کند.
برای اینکه از این حالت محرومیت و سرخوردگی خود را رها کنند افراد چند واکنش نشان می دهند:
گروه اول: واکنش این گروه هم نوایی می شود. گروه قانعی هستند. در حد وسعمان تلاش می کنیم. در نتیجه جرمی هم مرتکب نیم شوند.
گروه دوم: نوآور هستند. یک راه میانبری پیدا میک نند به اهدافشان می رسند. اهداف را قبول دارند و چون نمی توانند از راه شرعی به آنها برسند مرتکب جرم می شوند. یقه سفید دنبال اهداف میلیاردی است مثل پول شویی و رانت خواری و ...
گروه سوم: شعار گرایی یا آئین منشی هستند. اصلاً آرمانگرا نیستند. با همان زندگی که هستند خوش هستند. هیچ اعتقادی به اهداف بالای جامعه ندارند.
گروه چهارم: انزوا و کناره گیری. حالت سرخوردگی در انها شکل می گیرد. بیخیال هدف و وسیله می شوند. نوعی بی تفاوتی پیشه می کنند. نه مرتکب جرم می شوند و نه دنبال هدف هستند. افرادی منزوی و غیر اجتماعی هستند. انگار دیگر به آن جامعه تعلق ندارند. گاهی اوقات وارد اعتیاد می شوند. الکی در خیابان ها پرسه می زنند.
گروه پنجم: واکنش این گروه سرکشی یا طغیان است. آدم هایی هستند که تحت عنوان خرابکار یا انقلابی توصیف می شوند. کلاً مشروعیت اهداف را زیر سؤال می برند. مثلاً می گویند کی گفته پول خوبه. شعارهای الکی می دهند. مثل مارکسیسم ها. این گروه دست به شورش و طغیان در سطح گسترده می زنند. غالباً آدم های ناراحتی هستند. هر چی بهشان بگویید انتقاد می کنند. یک واکنش ضد اجتماعی و تخریب کننده دارند. مثل مجرمان سیاسی.
نظریه بعدی خورده فرهنگ های بزهکاری یا مجرمانه:
آلبرت کُهِن نظریه پرداز این قسمت است. شبیه نظریه فشار است. اما آن را از جایگاه منزلت اجتماعی تعریف می کند. یک مدرسه را تصور کنید. بعضی از شاگردها از همان ابتدا احترام خاصی دارند. به دلایلی یک منزلت اجتماعی دارند. همه دوست دارند منزلت اجتماعی دارند. حالا فرض کنید این منزلت اجتماعی یک ضوابطی می خواهد برای اینکه به آن برسید که دسترس همۀ بچه ها نباشد. مثلاً یک بچه ای پدر و مادرش کمک می کنند و کاردستی های خوب درست می کنم اما بچه ای دیگر یه چیز خیلی معمولی درست میکند و به کار او اهمیت نیم دهند. بعد از مدتی آن بچه یک فشار زیادی را باید تحمل کند. چون شرایط بچۀ دیگر را ندارد. بچه مدام تلاش می کند به ان منزلت اجتماعی برسد اما جامعه او را پس می زند. برای اینکه از این فشار خودش را رها کند. بعد از مدتی میبینید افراد دیگری هم مثل خودش در مدرسه هستند. آرام آرام اینها جمع میشوند و گروه ایجاد می کنند و منزلت اجتماعی ایجاد می شود. در ان گروه خودشان را قبول دارند. در واقع برای رهایی از فشار افرادی که شرایط مشابه دارند یک گروه تشکیل می دهند و به ارزش هایی که افراد دیگر می گویند خوب است پشت می کنند. مثلاً بچه های درس خوان را مسخره می کنند. به ارزش های خوب دهن کجی می کنند تا از آن فشار رها شوند. مثلاً کتک کاری برایشان ارزش دارد.
پس چنین اشخاصی می روند برای خودشان یک گروه تشکیل می دهند و داخل آن قوانین و ارزش های خاص خودشان را ایجاد می کنند که ضد ارزش های گروه بزرگتر است. برای همین بهش می گویند خورده فرهنگ. چه ارزش هایی بر این خورده فرهنگ ها حاکم است؟
1.میل به خشونت و ویرانگری
2.عدم ابراز ترس: از هیچ کسی نمی ترسند.
3.کمبود عزت نفس
4.لذت های آنی و زودگذر: این افراد اهداف بلند مدت ندارند. این افراد پس انداز ندارند.
5.عدم احترام به منابع قدرت
6.منفی گرایی: هر چیزی که تمام جامعه قبول دارند این ها ضد ان را قبول دارند و انجام میدهند.
7.آزادی خواهی در حداکثر
8.وفاداری به گروه و رفیقشان: مثلاً ادم فروشی نمی کنند.
والتر میلِر جامعه شناس می گوید: تقریباً همۀ شهروندان جامعه که طبقۀ فرودست جامعه هستند نظام ارزشی مستقلی دارند. مشخصات اصلی این نظام:
1.دردسر: سرشان درد می کند برای دعوا
2.سرسخت هستند: در واقع سوسول نیستند. مثلاً تحمل درد بالایی دارند. برایشان افت دارد بی حس کنند و بخیه بکشند.
3.زرنگی: آدم های زرنگی هستند. حاضر نیستند ر صف بمانند و جلو میزنند. مثلاً می گویند در کل عمرم در صف نماندم.
4.هیجان دارند و کارهای هیجانی انجام می دهند.
5.خودمختار هستند.
6.تعلق خاطر به گروهشان دارند.
نظریۀ تقلید:
این نظریه را گابریل تارد مطرح کرده است. می گوید جرم یک رفتار اکتسابی است و یاد گرفته می شود. می گوید مجرم رفتار کسانی را که دوست دارد و براشون احترام قائل است تقلید می کند. بنابراین در اینجا رسانه ها و آدم های مهم خیلی نقش دارند. تارد می گوید در جامعه شناسایی همه چیز بر روابط بین افراد خلاصه می شود. اجتماع گروهی از مردم است که مدام در حال تقلید از هم هستند. می گوید این تقلید همیشه پایین دستی ها از بالا دستی ها انجام می شود. مثلاً می گوییم چون کلاس دارد سگ داشته باشیم منم هم می خرم.
بنابراین می گوید رفتارها را تقلید می کنیم و معمولاً از طبقات فرادست تقلید می کنیم.
قوانین تقلید گابریل تارد سه رکن دارد:
•افراد تمایل دارند رفتار طبقه فرادست را تقلید کنند.
•انسان ها از افراد نزدیکتر به خودشان تقلید می کنند.
•افراد همانجور که در امور مادی تابع مد هستند در بزهکاری هم از شیوه های جدید تقلید می کنند.
فرصت های اِفتراقی:
گفتیم هر وقت تعادل میان اهداف و ابزار مشروع دستیابی به ان اهداف به هم بخورد یکی از واکنش ها می شود رفتار مجرمانه. پس چرا همه این کار را نمی کنند و دست به جرم نمی زنند؟
کِلُوار و اُهلین می گویند ابزارهای نامشروع دست همه نیست. ارتکاب جرم هم نیازمند شرایط است. براین نمونه اختلاص، رانت خواری جرایمی نیستند که همۀ جامعه بتوانند انجام دهند. دستیابی به امکانات و ابزارهای جرم هم طبقه بندی شده است.
در واکنش به محرومیت (اینجا باز هم تبعیض هست) سه تا خورده فرهنگ درون طبقۀ فرودست شکل می گیرد:
1.جنایی: جایی است که امکان ارتکاب به جرم فراهم است. یعنی آدم هایی هستند که از ارتکاب جنایت کسب درآمد می کنند. مناطقی که مجرمان بزرگسال برای اعمال مجرمانه شان سرمایه گذاری کرده اند و فعالیت های مجرمانه را به صورت شغل در آورده اند. مثل محلۀ سریال دزد و پلیس –
2.انزوا طلب می شوند. هرکاری می کنند نمی توانند مثل بقیه بشوند.
3.ستیزه جو می شوند. توسط این باندها پذیرفته نمی شوند. کارهای معمولی و پایین انجام می دهند. ارتکاب جرم برایشان شغل ثابت نیست. مدام در حال دعوا هستند.
آیا نظرات اجتماعی در قوانین ما انعکاسی داشته است؟
در قانون اساسی ایران مدام میبینیم یک حقی مطرح شده گفته است همۀ افراد یا همۀ ملت. بدون تبعیض مطرح کرده است. این را می توانیم به نظریۀ فشار ربط دهیم. برای اینکه می دانسته است باید اگر یک هدفی وجود دارد و حقی تعریف می شود در دست همگان قرار گیرد. نه اینکه یک عده ای محروم و سرخورده بشم. یعنی تساوی فرصت برای رسیدن به اهدافی که در همان قانون تعیین شده و تلاش برای رفع تبعیض های ناروا. مثلا همه می توانند در دادرسی یکسان باشند.
اصل های 19 و 3 و 29 و 30 و 31 قانون اساسی.
در نظریۀ فشار گفته می شود تبلیغات رسانه ای این را تشدید می کند.
ماده 10 قانون مطبوعات یکی از چیزهایی که مطبوعات ازش منع شدند تبلیغ تشریفات و تجملات نامشروع ممنوع شده است. چون تشدید کنندۀ حالت فشار و سرخوردگی است.
در برخی دیگر از قوانین می شود به این موضوع پی برد که قانونگذار ما هم از تؤثیر شرایط محیطی قافل نبوده است و می تواند در ارتکاب جرم مؤثر باشند.
بند پ ماده 23 قانون مجازات اسلامی:
پ- منع از اشتغال به شغل، حرفه یا کار معین
به عنوان یکی از مجازات های تکمیلی مجرم حق ندارد به فلان محله ها رفت و آمد کند.
یعنی قانونگذار می گوید من قبول دارم که شرایط محیطی تأثیرگذار است برای همین می آیم به عنوان مجازات تکمیلی شمایی که این جوری هستی فلان محل حق نداری بروی.
بند د ماده 23 قانون مجازات:
د- الزام به خدمات عمومی
توضیح استاد: علاوه بر اینها می شود به تأکید قانونگذار به آموختنی بودن جرم اشاره کرد.
ماده 6 قانون مطبوعات:
نشريات جز درمورد اخلال به مباني و احكام اسلام و حقوق عمومي و خصوصي كه دراين فصل چهارم مشخص مي شوند آزادند.
توضیح استاد: منع اشاعۀ فحشی و منکرات و انتشار عکس ها و تصاویر و مطالب خلاف عفت عمومی را مطرح کرده است.
قانون ممنوعیت دریافت تجهیزات ماهواره ای:
از نظر قانونگذار جرم اکتسابی است. شما وقتی این فیلم ها را می بینید تحت تأثیر فرهنگ آن جامعه قرار می گیری و آن رفتارها را تقلید می کنیم. به خصوص هر چقدر افراد به لحاظ پردازش فکری پایین باشند بیشتر تقلید می کنند.
ماده 638 قانون تعزیرات:
تظاهر به عمل حرام را ممنوع کرده است. مثلاً شما در منزل خود شراب بنوشید یک جرم حدی است. اما اگر بیایی در خیابان و علنی انجام دهی علاوه بر جرم حدی یک جرم تعزیری هم انجام دادی. چون بقیه از شما تقلید می کنند.
توضیح استاد: غیر مسلمان اگر شراب بنوشد جرم حدی ندارد اما اگر در خیابان بنوشد به جهت تعزیر مجازات می شود. چون تظاهر به عمل حرام کرده است.
ماده 102 آیین دادرسی کیفری:
انجام هرگونه تعقیب و تحقیق در جرائم منافی عفت ممنوع است و پرسش از هیچ فردی در این خصوص مجاز نیست، مگر در مواردی که جرم در مرئی و منظر عام واقع شده و یا دارای شاکی یا به عنف یا سازمان یافته باشد که در این صورت، تعقیب و تحقیق فقط در محدوده شکایت و یا اوضاع و احوال مشهود توسط مقام قضائی انجام می شود.
توضیح استاد: تعقیب و تحقیق در جرایم منافی عفت را ممنوع کرده است که اشاعه پیدا نکند. مگر اینکه شاکی خصوصی داشته باشد.
نقد بر نظریات جامعه شناسی:
به طور کلی اینها یک وجه اشتراکی دارند. مهم ترین نقدی که وارد می شود این است که فرد هیچ کاره است و جامعه بهش می گوید چیکار کند. در واقع یک نوع جبر گرایی به نوعی دیگر است. فرد را منفعل و متکی به جامعه می داند.
چرا فکر می کنیم که به طور قطعی جامعه می تواند برای ما تعیین و تکلیف کند. همه چیز دست انتخاب ماست. بقیۀ چیزها تأثیر گذار است اما این انسان است که انتخاب می کند. در تحلیل هایشان بیشتر جرایم خیابانی را در نظر می گیرند.
بعضی از جرایم نیاز به یادگیری ندارند.
•همۀ جرایم هم نیازی به الگو برداری ندارند.
•لزوماً رفتار مجرمانه درون گروهی از افراد خاصی انجام نمی شود. مثلاً از طریق تلگرام.
•به طور کلی نمی شود ارتکاب جرم را بر اساس این نظریات تحلیل کرد.
جلسه 04-09-1397
تعطیل رسمی
جلسه 11-09-1397
مرور جلسه گذشته:
آنجایی که اصلاح و درمان را گفتیم آخرش متوجه شدیم که اصلاح و درمان به شکست مواجه شد. آخرش گفتیم که سه دلیل مطرح شد که چرا شکست خورده است.
1 – حقوق کیفری را پزشکی کردند و ... پس بازگشت به کیفر انجام دادند
2 – اصلاح و درمان خوب است اما به خوبی اجرا نشده است.
و اما این جلسه با مورد سوم کار داریم:
3 – این دسته گفتند اساساً داریم راه را اشتباه می رویم و علت بزهکاری را نه در مجرم بلکه باید در ساختارهای کلان جامعه یعنی اقتصادی و فرهنگی و حقوقی پیگیری کنیم.
تحت عنوان سوم یک جرم شناسی پدید آمد که جرم شناسی واکنش اجتماعی نام داشت. به آن جرم شناسی انقلابی یا جرم شناسی انتقادی یا جرم شناسی رادیکال هم می گویند. اما آن چیزی که همۀ اینها را به هم پیوند می زند این است که جرم شناسی این رویکرد اخیر یک رویکرد انتقادی است. از وضعیت موجود ناراضی است و انتقاد می کند و می گوید این وضعیت موجود باید اصلاح شود.
مشخصه هایی دارند:
رویکردشان نسبت به وضعیت موجود انتقادی است. اگر ریشه شان حقوقی است ریشه بسیاری از بزهکاری ها را در قانونگذاری می گویند.
گاهی اوقات به واکنش اجتماع توجه دارند. وقتی جرمی اتفاق می افتد جامعه چه واکنشی دارد.
روی بحث قدرت و نابرابری تمرکز دارند.
جرم شناسی واکنش اجتماعی یا انتقادی از همان ابتدا کار خود را با تعریف جرم آغاز کرد. ابتدا می گوید جرم را کسی که قدرت دارد تعیین می کند. همیشه تضاد منافع در جامعه وجود دارد که منافع قدرتمندان حمایت می شود. کلا با تعریف جرم مشکل دارد.
تعریف جرم:
جرم یک پدیدۀ اعتباری و ساختۀ دست قدرتمندان است. قانون را یک طبقۀ خاص وضع می کنند که صاحب قدرت هستند. همه در برابر قانون در عمل برابر نیستند. وقتی جرمی کشف می شود آیا دادرسی برای همگان یکسان است؟ بین صاحب قدرت و مجرم تبعیض قائل می شود. احتمال محکومیت افراد صاحب قدرت کم است. اگر هم باشد در هاله ای از ابهام است.
یعنی یک واقعیت عینی نیست. مثل سردی و گرمی هوا که عینی است. اما بعضی از چیزها را خودمان تعریف می کنیم.
بنابراین قدرت همیشه تبیین پدیدۀ بزهکاری دارد.
نظریۀ برچسب زنی:
اولین بار شخصی به نام اریکسون در کتاب تأیید بزهکار در سال 1962 مطرح کرده است. بعدها توسط هوآرت بِکِر استاد دانشگاه شیکاگو در قالب یک نظریۀ مفصل مطرح شد.
اینکه شخص خود را چگونه توصیف می کند گاهی اوقات بازخورد نظر دیگران است.
افراد خودشان را در آیینۀ قضاوت دیگران میبینند و باور می کنند.
وقتی شخص مرتکب یک رفتار انحرافی (رفتار خارج از Norm) انجام داده است، یعنی کاری که همه ی جامعه انجام نمی دهد، در بعضی از جوامع برچسب زده می شوند. این برچسب را همیشه افراد دارای قدرت انجام می دهند.
وقتی مرتکب یک رفتار انحرافی یا جرم می شویم اولش خودمان را بد توصیف نمی کنیم. به این می گویند شگرد خنثی سازی.
در اصل نمی پذیریم که کار بدی کردیم و انکار می کنیم.
کار اشتباهمان را یک جورایی توجیه می کنیم.
گاهی اوقات هم تعمیم می دهیم. آسیب را حداقلی جلوه می دهیم.
گاهی اوقات یک هدف بالاتری را توصیف می کنیم و مثلاً می گوییم به خاطر آن
رفتار انجام شده را کوچک می شماریم. (یک شب که هزار شب نمی شود.)
مثال: پول شخصی را می گیریم و پس نمی دهیم. بعدش می گوییم او آنقدر دارد که این پول برایش هیچی نیست.
مثال: شخصی از اداره اش دزدی می کند و می گوید همه میلیاردی می برند. برای من که چیزی نیست.
مثال: شهادت دروغ می دهیم و می گوییم نمی شد چون شخص رفیقم است.
پس در ابتدا ما آن برچسب را به خودمان نمی زنیم. اما کافی است بعد از آن کار انحرافی یا رفتار مجرمانه در تعامل با جامعه، او موفق شود آن برچسب را به ما بزند و بپذیریم که مجرم هستیم. از آنجا ما مسیر زندگیمان عوض می شود.
مثال: بنابراین دانش آموزی که در مدرسه مدام سرکوب می شود به مرور زمان دانش آموز آن شخصیتی که بهش برچسب خورده است می پذیرد.
خیلی واکنش ما به رفتار ما نسبت به آدم ها تأثیرگذار است.
ایراد نظریۀ برچسب زنی:
درو اقع برچسب زنی می گوید علت بزهکاری اینه که ما به مجرم برچسب می زنیم و همین باعث می شود که او بزهکار شود.
یک انحراف اولیه ای شکل می گیرد. بعدش من آن را شناسایی می کنم و او را به عنوان منحرف معرفی می کنم و برچسب می زنیم. حال انحراف ثانویه شکل می گیرد.
ایراد یا نقطه ضعف اصلی نظریۀ برچسب زنی این است که نمی تواند بگوید چرا انحراف اولیه شکل گرفته است.
این طور نیست که تمام جرایم بر اساس برچسب زنی اتفاق بیفتد.
افرادی هستند که ده بار جرم کردند اما هنوز دستگیر نشده اند و برچسب نخورده اند. پس نمی توان گفت تمام جرایم بر حسب برچسب زنی رخ داده است. با نظریۀ برچسب زنی نمی توان تمام جرایم را تبیین کرد.
آنهایی که طرفدار نظریۀ برچسب زنی هستند می گویند شخصی که مرتکب جرم می شود راه حلش این است که :
تا آنجایی که می توانیم باید این برچسب ها را کم کنیم. از عناوین بد برای افراد استفاده نکنیم. هرچقدر هم برای اعضای یک جامعه این حق را قائل شویم که متفاوت از دیگران زندگی کنند دلایل کمتری برای برچسب زدن به دیگران به عنوان منحرف داریم. دیگر اسمش می شود متفاوت نه منحرف.
دومین راه حل: سعی کنیم واکنشمان تا آنجایی که ممکن است تأم با مدارار باشد.
جرم شناسی مارکسیستی:
گفتیم که اصولاً جرم شناسی انتقادی – واکنش اجتماعی روی بحث قدرت نابرابری خیلی مانور می دهد. مارکسیست ها ریشۀ بزهکاری را نابرابری اقتصادی می دانند. همان حرفها را مطرح کردند.
جرم را چه کسانی تعریف می کنند؟ حاکمان قدرت
چه کسانی محاکمه می شوند؟ ضعیفان چه کسانی کیفر می شوند؟ ضعیفان
می گویند نظام سرمایه داری ساختارش شکلی است که چون مالکیت خصوصی را ترویج می کند و تمرکز دارد همه به جون هم می افتند. در اصل یک فضای رقابتی شدید ایجاد می کند.
می گویند خود این رقابت بستری را برای بزهکاری ایجاد میکند. برای همین خیلی روی مالکیت اشتراکی تمرکز دارد.
راه حلی که مارکسیست ها ارائه می کنند این است که:
•باید قدرت از دست یک عده ای تمرکز زدایی کرد. نباید قدرت فقط دست عده ای باشد.
•برابری اقتصادی ایجاد کنیم
•طبقه ضعیف جامعه را در تصمیم گیری های اقتصادی مشارکت دهیم
ایراد مارکسیست ها:
همه چیز را از منظر اقتصاد تحلیل می کنند. این طور نیست که ریشۀ تمام جرایم اقتصادی باشد.
نکته: در واقع نظریاتی که همه چیز را تک بعدی تحلیل میکنند همیشه محکوم به شکست هستند.
جرم شناسی فِمنیستی:
یک رویکرد اقتصادی به ساختار اجتماعی و وضعیت کنونی زنان در جامعه دارند.
فمنیست ها سه شاخه دارند:
1.تفاوت زن و مرد : معتقدند زن ها با مردها فرق دارند.
2.نابرابری : درسته که زن ها و مردها با هم تفاوت دارند اما زن ها در هر جامعه ای در موقعیتی نابرابر
3.ستم گری و سلطه
اصولاً فمنیست ها جایگاه زن در اجتماع را بررسی می کنند و آن را تحلیل می کنند.
می گویند در هر نظام شغلی برای خانم ها یک سقف شیشه ای وجود دارد که از آن حد بالاتر نمی توانند ترفیع بگیرند.
پس جامعه یک نگاه تبعیض آمیز دارد و یک نابرابری بین زن و مرد وجود دارد.
می گویند ریشۀ این نابرابری بر می گردد به ساختارهای هر جامعه نه به جنسیتش. بر می گردد به ساختارهای فرهنگی و اجتماعی هر فرهنگ. بر می گردد به تربیت و جامعه پذیری. از ابتدا جامعه دختر را برای یک نقش هایی بزرگ می کند و پسر هم برای یک نقش های دیگر.
چرا خویشتن داری در خانم ها بیشتر است؟ به خاطر تربیت او است که از بچگی گفتند نکن زشته.
نگاه فمینیستی این است که نباید در جامعه نقش های از پیش تعیین شده برای خانم ها داشته باشیم. یک خانم هم حق ندارد سبک زندگی شان را آزادانه انتخاب کند.
تفاوت ها ریشه در جنسیت زن و مرد ندارد بلکه در باور ما دارد، در تربیت پذیری و جامعه پذیری ما دارد.
باورها در طی زمان شکل می گیرند.
رویکرد سوم : می گوید زنها در جوامع تحت سلطه و ستم مردها قرار دارند.
راه حل فمنیست ها:
می گویند باید تلاش کنیم برای رفع هر گونه رفتار تبعیض علیه زنان و برای اینکه به زنان این امکان را بدهیم که آزادانه سبک زندگیشان را انتخاب کنند و تن به ایفای نقش های از پیش تعیین شده ندهند. به زنان اجازه بدهیم خودشان برای زندگیشان تصمیم بگیرند.
حداقلی کردن حقوق مداخله ی کیفری:
یک نگاه دیگر در جرم شناسی این است که حقوق کیفری مان را حداقلی کنیم. اگر خاطرتان باشد گفتیم این واکنش اجتماعی جرم زا است.
حداقلی کردن در سه حوزه انجام می شود:
1.جرم زدایی
2.کیفر زدایی
3.قضا زدایی
جرم زدایی:
تا آنجایی که می توانیم خلق عناوین مجرمانه نداشته باشیم. می توان یک راهکار حقوقی داشته باشیم.
مثال: تا یک سالی استفاده از ویدئو جرم بود اما بعدش جرم زدایی شد.
کیفر زدایی:
گاهی اوقات عنوان مجرمانه سرجایش هست اما قانون گذار یک ترفندهایی قرار می دهد تا مجازات نکند.
یکسری نهادهایی هستند مثل تعبیق، تعلیق، معافیت از کیفر و یا مثل سخت کردن ادله ی اثبات. جرم سرجایش است اما اینقدر ادله اثباتش را سخت می کند که نتواند شما را محکوم کند.
قضا زدایی:
رسیدگی را از مسیر قضایی خارج کنیم.
مثلاً در دادرسی اطفال و نوجوانان می گویند خود طفل را دادگاه نیاورید تا آن تماس شکل نگیرد و پدرش بیاید.
مثلاً ارجاع می دهیم به میانجگری و در اینجا نهادهای حل اختلاف ایجاد می کنیم مثل شورای حل اختلاف.
جایگاه اندیشه های واکنش اجتماعی در قانون خودمان:
می توانید به همان مثال هایی که زده شد ارجاع کنید.
هر جا که میبینید قانونگذار دارد عقب نشینی می کند، جرم زدایی می کند، کاری می کند که شما را مجازات نکند، تماس شما را با دستگاه اجرایی حداقل شود تحت تأثیر همین مورد است. آن نگاه حداقلی بودن مداخلات کیفری است.
دورکیم: (ازش سوال نمی دهم)
ایشان می گوید جرم نقض صریح و شدید احساسات جمعی است به شرط انکه جرم انگاری هم شده باشد.
یعنی قائل بر این است که یک جامعه ای وجود دارد و این جامعه یک احساسات جمعی دارد.
از نگاه دورکیم اگر شما یک رفتاری را جرم بدانید در حالی که از نظر اکثریت مردم آن جامعه این رفتار جرم نیست، مثل حجاب
حال اگر چنین قوانینی وضع کنید نوعی گسست بین خودتان و مردم ایجاد می کنید یعنی بین مردم و دولت شکاف ایجاد می شود. حال آن قانون متروک و مرده است.
پس باید رفتاری را جرم بدانیم که اکثریت جامعه آن را نقض صریح و شدید احساسات جمعی بدانند.
جامعه از نظر دورکین:
-سنتی و مکانیکی : آدم ها تقریباً شبیه هم هستند. تقسیم کار پیچیده نیست. مثلاً قدیم ها عنوان شغل زیاد نبود. در این جامعه وفاق زودتر شکل می گیرد. مثل محله های قدیمی
-صنعتی : تقسیم کار پیچیده می شود. هزار عنوان شغلی وجود دارد. بافت جامعه دیگر یکدست و همگن نیست. وفاق مکن است سخت شکل بگیرد. در اینجا دورکیم می گوید به جای اینکه ارزش فردی داشته باشیم ارزش گروهی داریم.
نظریۀ معروف آنومی (خلاء هنجاری) برای دورکین:
اگر جامعۀ ما یک جامعه ای شد که این وفاق سخت شکل بگیرد یعنی جامعۀ صنعتی که خلاء اهنجاری می بینیم که این خلاء یک بستر جرم است.
دورکیم می گوید: جرم یک پدیدۀ بِهنجار است. جرم فایده و کارکرد مثبت هم دارد.
کارکرد مثبت جرم:
در جامعه همبستگی و اتحاد به وجود می آورد.
هموار کردن مسیر سیر و تکامل
جرم باعث می شود خوب و بد ها از هم مشخص می شوند.
سؤال: اگر فرض کنیم در یک جامعه ای نرخ جرم صفر باشد آن جامعه چگونه است؟ فرض کنید واقعاً جرمی اتفاق نمی افتد.
جواب: در واقع نشان دهندۀ این است که آن جامعه به شدت مُستبد است. اصلاً اجازه نمی دهد افراد جرم انجام دهند. آن جامعه خوب نیست.
جلسه 18-09-1397
تا الان هر چی صحبت کردیم در مورد بزهکار بود.
بزه دیده شناسی:
کسی است که جرم بر رویش اتفاق می افتد. سال ها بر روی این بزه دیده غفلت شده است.
اوایل که دولت مدرن نداشتیم و هر شخصی خودش به داد خودش می رسید بزه دیده نقش پر رنگی داشت. در اصل خودش به تنهای گلیم خود را از آب می کشید بیرون. کم کم که با دولت مدرن روبرو شدیم و دستگاه عدالت کیفری آمد آرام آرام بزه دیده به حاشیه فرستاده شد. نهایتاً نقشی که به او می دادند این بود که می گفتند تو طرح شکایت کن و برو. کم کم متوجه شدند که بزه دیده در فرآیند مجرمانه نقش بسیار مهمی دارد و نباید در مطالعات جرم شناختی نادیده گرفته شود. در واقع اگر می خواهیم معمای جرم شناسی را رازگشایی کنیم و بگوییم چرا جرم اتفاق می افتد باید به بزه دیدۀ جرم هم توجه کنیم. این شد که رشتۀ جدید تحت عنوان بزه دیده شناسی روی کار آمد.
نخستین بار شخصی به نام هانس فون هانتیک در کتاب مجرم و قربانی او به سهم بزه دیده در وقوع جرم اشاره کرد.
او می گفت بزه دیده یک عنصر منفعل نیست.
مثلاً اگر من میز را بزنم بشکنم چون نقشی ندارد پس یک عامل منفعل است.
اما بزه دیده به عنوان یک انسان این حالت را ندارد و عامل منفعل نیست. یعنی در وقوع جرم تأثیرگذار است.
تعریف بزه دیده:
در مفهوم عام فردی است که به جهت وضعیت و موقعیت خاص متحمل پیامدهای مشقت باری می شود که عوامل یا ریشه های فیزیکی، روانی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی طبیعی دارد.
مثلاً اگر شخصی بر اثر زلزله آسیب ببیند هم جزو بزه دیده است.
در مفهوم خاص که در جرم شناسی با آن کار داریم فردی است که در اثر رفتاری که در قانون جرم انگاری شده است یعنی به خاطر یک جرم متحمل آسیب جسمانی، روانی، عاطفی یا مالی می شود.
خیلی تقسیم ها می توانیم در اینجا انجام بدهیم.
بزه دیده ی مستقیم : اونی که مستقیماً از وقوع جرم آسیب می بیند.
بزه دیده غیر مستقیم : مثلا فرزندان یک پدری که از کار افتاده و آسیب اقتصادی می بینند.
نکته: بزه دیدگی معمولاً در پی نقض قوانین کیفری رخ می دهد.
تقسیم بندی با توجه به نوع بزه دیدگی:
بزه دیدگی جسمی یا فیزیکی :
این نوع بزه دیدگی در جرایم خشونت آمیز رخ می دهد که در واقع در آن بزه دیده به خاطر تعرض بزهکار به جسم خویش در قالب رفتارهایی نظیر ضرب و جرح یا قتل متحمل آسیب می شود.
بزه دیدگی روانی : فرایندی است که درون سلامت روانی و احساسات بزه دیده هدف قرار می گیرد. حتی مثل جرایمی که حیثیت شخص را مورد هدف قرار می دهد. مثل توهین کردن. به ویژه می توان این نوع بزه دیدگی را می توان در افرادی دید که رابطۀ نزدیک با هم دارند. مثل زن و شوهر که خشونت های عاطفی در آنها خیلی دیده می شود. حتی تهدید می تواند نوعی بزه دیدۀ روانی باشد. مثلاً در در روابط زن و شوهر تهدید به ترک نفقه، رفتارهای تحقیر آمیز، خشونت کلامی، بی مهری و ...
بزه دیدگی جنسی:
هر گونه رابطۀ جنسی بدون رضایت، تهدید به آن، آزار جنسی غیر تماسی، بهره کشی جنسی، هرزه نگاری، ازدواج اجباری، تحت فشار قرار دادن فرد برای تأمین نیازهای جنسی یا بی اعتنایی به نیاز جنسی او،
بزه دیدگی مالی:
نمونۀ بارز آن در جرایم علیه اموال رخ می دهد. به مالکیت افراد تعرض می شود. مثل کلاهبرداری.
گاهی اوقات نیاز مشروع افراد نادیه گرفته می شود. مثل جرم ترک نفقه.
در ابتدای جلسه می خواستیم ببینیم نقش بزه دیده چیست. بزه دیده خودش در وقوع جرم مقصر هست یا خیر. نگاه اتهامی است.
می خواهیم بگوییم خود بزه دیده هم در وقوع جرم نقش دارد.
ردپای بسیاری از جرایم را می توان در رفتارهای بزه دیده جستجو کرد. یعنی خود بزه دیده می تواند علت وقوع جرم باشد.
مثلا خانمی می گوید شوهر باهام بد رفتاری می کند سریع بهش می گویند حتما باهاش بدی که بد رفتاری می کند. به او نگاه اتهامی می شود.
در وقوع بزه دیدگی اوایل که بزه دیدگی مطرح شد نگاه اتهامی و سرزنش آمیز بود. می خواهد بگوید بزه دیده در وقوع جرم نقش دارد. مواردی را بررسی کردند.
سه تا نظریه در تبیین نقش بزه دیده در بزه دیدگی وجود دارد.
1 – نظریۀ سبک زندگی
گاتفِرسُن و هیندلانگ مطرح کردند. می گویند اساساً برخی از گروه ها و انسان ها در جامعه بیش از سایرین در معرض بزه دیدگی قرار دارند. جرم یک واقعۀ اتفاقی نیست. بلکه بزه دیدگی براساس سبک زندگی افراد رفتار و کردارشان متفاوت است. نحوۀ زندگی آدم ها سهم مؤثری در بزه دیدگیشان دارد. مثلاً در جرایم جنسی می گویند هر چقدر سبک زندگی زن بازتر باشد، فعالیت های شغلی و تفریحی در خارج خانه بیشتر باشد در نتیجه بیش از سایرین در دسترسی قرار می گیرد و احتمال اینکه بزه دیدۀ یک جرم جنسی باشد بالا می رود. بنابراین طبق این نظریه خط بزه دیدگی افراد یکسان نیست. اینها عواملی هستند که نرخ بزه دیدگی زنان در جرایم جنسی را افزایش می دهد.
2 – نظریۀ فعالیت های روزمره
کوهِن و فِلسِن این را مطرح کردند که در تکمیل نظریۀ قبلی است. می گویند چه می شود که یک جرمی اتفاق می افتد.
1.یک بزهکار با انگیزه
2.یک آماج مناسب
3.فقدان محافظ
می گویند این سه تا که جمع شوند امکان وقوع جرم بالا می رود. این جوری نیست که بزهکاران علیه کسی دست به ارتکاب جرم بزنند. اصولاً انها هم گزینش می کنند. دنبال آماج مناسب می گردند.
سه شرط گفته شده احتمال وقوع جرم را تشدید می کند.
مثال: فرزندی را همراه با کلی طلا در پارکمی بینید. این یک آماج مناسب است. مادرش هم حواسش به فرزندش نیست. پس فقدان محافظ است. پس بهترین سوژه برای جرم سرقت است.
3 – نظریۀ شتاب دهندگی بزه دیده
مطابق این دیدگاه بزه دیده به دلیل برخی رفتارها یا قرار گرفتن در یک موقعیت یا داشتن یک ویژگی خاص می تواند موجبات بزه دیدگی خود را فراهم کند. این نظریه به طور ضمنی به تقصیر بزه دیده اشاره می کند. این نظریه می گوید بزه دیده می تواند با گفتار و رفتار تحریک آمیز خودش فرایند ارتکاب جرم را تسهیل کند. در اینجا دو نوع شتاب زدگی داریم:
1.شتاب زدگی فعال: زمانی است که بزه دیده به طور تحریک آمیزی طرف مقابلش را به ارتکاب جرم تحریک می کند.
2.شتاب زدگی منفعل: اصلا شخص هیچ تقصیری ندارد. یعنی ناخواسته و فقط به خاطر قرار گرفتن در یک موقعیت یا داشتن یک ویژگی خاص موجبات بزهدیدگی اش را فراهم می آورد. مثلاً شخص معلولیت جیمانی دارد و نمی تواند از خودش دفاع کند.
نکته: بین نظریه ی شتاب دهندگی و تحریکی که در حقوق کیفری هست این تفاوت را در نظر بگیرید که آن تحریک برای این مطرح می شود که در مسئولیت کیفری بزهکار مطرح است. اما ما در جرم شناختی دنبال مسئولیت کیفری و ... نیستیم. بلکه دنبال چرایی وقوع جرم هستیم. در تحریک بزهدیدگی همیشه مقصر است.
بزه دیده شناسی :
تا الان هر چی گفته شد تحت عنوان بزه دیده شناسی علمی یا کلاسیک مطرح است. اگر قرار بود در همین جا متوقف شویم هیچ کار بزرگی اتفاق نیفتاده بود. آرام آرام گفتند باید از این نگاه اتهامی و سرزنش آمیز نسبت به بزه دیده فاصله بگیریم و بزه دیده شناسی حمایتی مطرح شد.
انواع بزه دیده شناسی:
1.علمی یا کلاسیک : یک نگاه علت شناسانه و سرزنش آمیز و اتهامی داشت.
2.حمایتی : یک نگاه حمایتی است.
گفتند با سرزنش بزه دیده چیزی به دست نمی آوریم. بلکه ما اتفاقاً باید نقش بزه دیده را پیدا کنیم اما در اینجا متوقف نشویم. حال باید بررسی کنیم و متوجه شویم که چه عواملی باعث شده این شخص در معرض خطر قرار بگیرد.
دلایل حمایت از بزه دیده:
1.تکرار بزه دیدگی : اگر می گوییم بزه دیده در معرض خطر بزه دیدگی است پس اگر به حال خودش رهایش کنیم بازم جرم اتفاق می افتد.
2.انتقام جویی : اگر بزه دیده را به حال خودش رهایش کنیم کم کم به فکر انتقام می افتد. آن زمان خودش بزهکار می شود.
کم کم دست از سرزنش برداشتند و یک رویکرد حمایتی نسبت به بزه دیده پیش گرفتند. البته آسیب هایی هم دارد.
پس رها کردن بزه دیده و بی توجهی به آسیب هایش اولاً می تواند منجر به بزه دیدگی دوباره ی او شود و گذشته از ان بزه دیده ی ناامید و تنها ممکن است به فکر انتقال افتاده و خود مرتکب بزهکاری شود. خیلی از بزه کاران جرایم جنسی کودک در مصاحبه هایشان می گویند خودمان در کودکی بزه دیده بودیم. اگر چه بسا آن انسان در کودکی درمان می شد این اتفاق نمی افتاد.
این شد که یک رویکرد حمایتی نسبت به بزه دیده شکل گرفت. مثلاً سازمان ملل متحد یک اعلامیه ای را منتشر کرد تحت عنوان اعلامیۀ اصول بنیادین عدالت برای بزه دیدگان و قربانیان سوء استفاده از قدرت.
نکته: بزه دیده پس از تجربۀ فرایند بزه دیدگی نیازمند همراهی و همدلی و حمایت است.
در این مسیر نکاتی باید حفظ شود:
1.حفظ کرامت و منزلت بزه دیده است: بزه دیده صرف نظر از جنس، نژاد، مذهب، قومیت و ... باید باهاش نگاه یکسانی شود. دستگاه عدالت کیفری نباید نگاه کند که بزه دیده چه کسی است و تبعیض قائل شود. بزه دیده باید قبل و بعد از بزه دیدگی شأن و مقامش فرقی نکرده است. به خصوص در جرایم جنسی. خانمی که به او تجاوز شده است بزه دیده است. نه تنها با او همراهی نمی شود بلکه سرزنش هم می شود.
2.شنیده شدن صدای بزه دیده: یعنی در دادرسی فرصت و مجالی به بزه دیده داده شود که بتواند حرف بزند.از این نظر خوب است که جامعه و دستگاه عدالت کیفری به عنوان نماینده جامعه او را می بیند و حرفهای او را می شنود. اگر صدای بزه دیده را در فرایند دادرسی بشویم اولاً کمک می کند فرایند دادرسی ما منصفانه تر باشد. دوماً نوعی تخلیه ی روانی برای بزه دیده ایجاد می شود. سوماً توی ذهن بزه دیده این اتفاق می افتد که جامعه و دستگاه عدالت کیفری با او همراه و همدل است. مثلاً در دادگاه های ما بزه دیدگی عاطفی معنا ندارد. در واقع بزه دیدگی دومین اجازه نمی دهد که اتفاق بیفتد.
نکته: اطلاع رسانی به افرادی مثل کم سواد و کم توان در دادگاه لازم است.
نکته: محرمانه بودن تحقیقات به معنای نامحرم بودن بزه دیده نیست. بزه دیده حق دارد در جریان کار قرار بگیرد. بنابراین می تواند تقاضای مطالعۀ پرونده کند.
ماده 100 قانون آیین دادرسی کیفری:
شاکی میتواند در هنگام تحقیقات، شهود خود را معرفی و ادلهاش را اظهار کند و در تحقیقات حضور یابد، صورتمجلس تحقیقات مقدماتی یا سایر اوراق پرونده را که با ضرورت کشف حقیقت منافات ندارد، مطالعه کند و یا به هزینه خود از آنها تصویر یا رونوشت بگیرد.
نکته: همچنین باید از حقوق پیش بینی شدۀ حمایتی مثل حق برخورداری از وکیل مطلع شود.
ما دو جور بزه دیدگی داریم:
•بزه دیدگی نخستین : جرمی که اتفاق می افتد
•بزه دیدگی دومین : آسیبی است که پیامد مستقیم ارتکاب جرم نیست. بلکه از رهگذر رفتار و واکنش نامناسب جامعه و دستگاه عدالت کیفری بر بزه دیده وارد می شود. رفتار نامناسب عوامل با او. سرزنش بزه دیده، برچسب زدن به بزه دیده. بی اهمیت جلوه دادن آسیب و درد و رنج بزه دیده. شخص بزه دیده می خواهد حق خود را بگیرد اما نمی شود و نمک روی زخم است.
هر آدمی با یک بزه دیدگی یا آسیب مواجه می شود سه مرحله را باید پشت سر بگذارد تا حالش خوب شود:
مرحله اول: تأثیر
شما از آن آسیب تأثیر می گیرید. مثل جدایی ها، فوت و ...
مرحله دوم: بازگشت
شما آرام آرام می پذیرید که چه اتفاقی افتاده است. در این مرحله احساسات مختلفی به سراغ شما می آید. گاهی اوقات احساس گناه یا غم یا دلمان به حال خودمان می سوزد. در این مرحله به شدت مهم است که صحبت کنیم. لازم است با کسی که گفتگو می کنیم به ما کمک کند تا احساسات را درست بیان کنیم.
مرحله سوم: ترمیم
کاملا آن واقعه را پذیرفته ایم. کاملاً از بین نمی رود اما کم رنگ می شود. روند زندگی عادی خود را طی می کنیم.در گوشه ذهنمان خاطره ای هم هست.
اما اگر اجازه ندهیم این چند مرحله درست انجام شود روند زندگی آن انسان بزه دیده تا اخر عمر مختل می شود. این دستگاه عدالت کیفری و جامعه است که باید به آن بزه دیده کمک کند تا روند را به درستی طی کند و در ان حالت متوقف نشود. برای همین تأکید می شود صدای بزه دیده شنیده شود.
جلسه 25-09-1397
3.آگاه ساختن بزه دیده از حقوق خویش: قانونگذار برای بزه دیدگان حق و حقوقی را در نظر گرفته است. بزه دیده باید از روند کار شکایتش مطلع باشد.
4.ترمیم آسیب های بزه دیده است: دستگاه عدالت کیفری بزه کار محور هدف و رسالتش مجازات و کیفر دهی است. در واقع کانون توجه در دستگاه عدالت کیفری بزهکار است. در بزه دیده شناسی می گوییم با این کارها کار خاصی برای بزه دیده انجام نداده ایم. شما ممکن است با مجاازت بزهکار کاری برای بزه دیده انجام نداده باشید.
در واقع می گوید رویکرد قالب در دادرسی های کیفری مجازات بزهکار است اما صرف تمرکز بر مجازات گاهی منجر به غفلت از آسیب های بزه دیده است. باید یک ساز و کارهایی اتخاذ شود که حال بزه دیده هم خوب شود.
مثال: مردی زن خود را کتک زده باشد یا تهدید کرده باشد. مرد را می اندازند حبس اما برای زن هیچ اتفاقی نمی افتد و آسیب های او ترمیم نمی شود.
مثال: به کودکی 7 ساله تجاوز می شود اما حال کودک تغییری نمی کند.
5.تأمین امنیت بزه دیده : چه امنیت جسمی و چه امنیت روانی – یکی از حقوق بزه دیده تأمین امنیت بزه دیده در مرحلۀ دادرسی است. گاهی اوقات یک جرمی اتفاق افتاده است و شخص می گوید من همش نگرانم که بیاید طرفم. ترس از تکرار بزه دیدگی به ویژه در جرایم خشونت آمیز شدید یکی از مهم ترین مسأله های بزه دیده است که قانونگذار باید برایش یک تدابیری را اتخاذ کند. مثلاً در فرایند دادرسی می گویند نباید بزه دیده را با متهم به اجبار روبرو کنیم. حمایت از بزه دیده در برابر متهم فقط محدود به مرحله دادرسی نمی شود.
بند چ ماده 43 قانون مجازات اسلامی:
در تعویق مراقبتی، دادگاه صادرکننده قرار می تواند با توجه به جرم ارتکابی و خصوصیات مرتکب و شرایط زندگی او به نحوی که در زندگی وی یا خانواده اش اختلال اساسی و عمده ایجاد نکند مرتکب را به اجرای یک یا چند مورد از دستورهای زیر در مدت تعویق، ملزم نماید:
چ- خودداری از ارتباط و معاشرت با شرکا یا معاونان جرم یا دیگر اشخاص از قبیل بزه دیده به تشخیص دادگاه
توضیح استاد: در ذکر دستورهای مدت تعویق مجازات آمده است خودداری از ارتباط و معاشرت ..... یعنی در این مدت تعویق حق نداری با بزه دیده مراوده داشته باشی. برای اینکه بزه دیده امنیت داشته باشد.
یکی از مواردی که می تواند به این امنیت خاطر کمک کند پرهیز از رسانه ای نشدن ماجرا است. هویت بزه دیده فاش نشود. اگر همه بفهمند امنیت روانی بزه دیده آسیب می بیند. به خصوص در جرایم خشونت آمیز یا جرایم جنسی.
6.کمک به بزه دیده: از منظر پیشگیری از جرم نگاه کنیم دو فایده دارد: اگر فرض کنید شخص X یک ویژگی هایی داشته است و به دلایلی آسیب پذیر است و به همان دلیل باعث شده است بزه دیده شود اگر به همین حالت رها شود بعید نیست که مجدداً تکرار شود – وقتی بزه دیده ببینه کسی به فکرش نیست ممکن است در صدد انتقام بر بیاید و بزهکار شود.
بنابراین حمایت از بزه دیدۀ امروز می تواند پیشگیرانه باشد هم از تکرار بزه دیدگی و هم از بزهکار شدن فردای این بزه دیده
7.پایین بودن عزت نفس: یکی از مهم ترین دلایل بزه دیده شدن افراد پایین بودن عزت نفس است یا نداشتن توانایی نه گفتن است. عز تنفس با اعتماد به نفس فرق دارد. در اعتماد به نفس خودمان هستیم و به خودمان اعتماد داریم. عزیز نفس یعنی چقدر خودت برای خودت عزیز و دوست داشتنی هستی. عزت نفس پایین یا سبب می شود که شخص خودش را پایین ببیند که در رفتار و حرکات افراد می بینید. ر قالب جرایم خانگی مشکل پایین بودن عزت نفس بزه دیده است.
جایگاه بزه دیده شناسی در قوانین ایران:
یکی از نوآوری های قانون جدید پیش بینی صلاحیت شخصی منفی یا منفعل است.
انواع صلاحیت :
صلاحیت سرزمینی : محل وقوع جرم هر جا باشد دادگاه انجا صالح است.
صلاحیت واقعی: بر اساس جرایم خیلی مهم است. مثل جرایم امنیتی. ماده 5
صلاحیت شخصی: مثبت داریم و منفی داریم یا فعال و منفعل داریم.
صلاحیت جهانی
1 – صلاحیت شخصی منفعل یا منفی و پیش بینی آن در قانون فعلی :
پیش از این در قانون مجازات ایران فقط صلاحیت شخصی مثبت پذیرفته شده بود. یعنی اگر یک ایرانی هر جای دنیا مرتکب جرم شود چون ایرانی است دادگاه های ایران صالح رسیدگی هستند. اما الان می گوید اگر یک ایرانی هر جای دنیا بزه دیده شود دادگاه های ایران صلاحیت رسیدگی دارد. این ماده در قانون مجازات تازه اضافه شده است. در واقع صلاحیت بر اساس تابعیت بزه دیده است. انتقادات شدیدی نسبت به آن صلاحیت شخصی بود می گفتند چرا فقط بزهکار؟ حالا یک ایرانی در یک جایی از دنیا بزه دیده واقع شد و داده آنجا هم کاری انجام نداد نباید خودمان را صالح بدانیم و از بزه دیده حمایت کنیم؟ روی این حساب آمدند این ماده هم گذاشتند. از کشورهایی که به شدت روی صلاحیت شخصی این شکلی مانور داده است بلژیک است. سپس آرام آرام کشورهای دیگر هم پذیرفتند.
ماده 8 قانون مجازات اسلامی:
هرگاه شخص غیرایرانی در خارج از ایران علیه شخصی ایرانی یا علیه کشور ایران مرتکب جرمی به جز جرائم مذکور در مواد قبل شود و در ایران یافت و یا به ایران اعاده گردد، طبق قوانین جزائی جمهوری اسلامی ایران به جرم او رسیدگی می شود، مشروط بر اینکه:
الف- متهم در جرائم موجب تعزیر در محل وقوع جرم، محاکمه و تبرئه نشده یا در صورت محکومیت، مجازات کلاً یا بعضاً درباره او اجراء نشده باشد. ب- رفتار ارتکابی در جرائم موجب تعزیر به موجب قانون جمهوری اسلامی ایران و قانون محل وقوع، جرم باشد.
2 – تأکید بر جایگاه بزه دیده در نهادهای ارفاقی :
شما هر جا که ببینید قانونگذار یک نهاد ارفاقی گذاشته است. مثلاً آزادی مشروط، تعلیق، تعویق، معافیت، تخفیف مجازات و ... حتما داخل آنها ردپای بزه دیده را می بینید. یکی از شرایطی که گفته است اگر می خواهی از این نهاد ارفاقی استفاده کنی گذشت بزه دیده است. یا مثلاً جبران خسارت های بزه دیده است. یعنی می گوید اگر میخ واهی مجازاتت را کم کنم باید بزه دیده را راضی کنی.
در تمامی نهادهای ارفاقی قانونگذار به حمایت از حقوق بزه دیده و جبران خسارت های وی پایبند بوده است. هر جا برخورد تخفیف آمیزی با بزه کار داشته است او را مشروط به گذشت شاکی و جبران خسارت او کرده است.
مثلاً یک جاهایی شخص مسئولیت کیفری ندارد و مجازات نمی شود اما بلافاصله می گوید شامل دیه نمی شود و دیه را باید پرداخت کنی.
گاهی اوقات فقط بزه دیده مستقیم را دربرنمی گیرد. مثلاً ماده 84 قانون مجازات اسلامی یکی از مجازات حکم به خدمات عمومی رایگان است.
ماده 84 قانون مجازات اسلامی:
خدمات عمومی رایگان، خدماتی است که با رضایت محکوم برای مدت معین به شرح ذیل مورد حکم واقع می شود و تحت نظارت قاضی اجرای احکام اجراء می گردد: الف- جرائم موضوع بند(الف)ماده (۸۳) تا دویست و هفتاد ساعت ب- جرائم موضوع بند(ب)ماده (۸۳)دویست و هفتاد تا پانصد و چهل ساعت پ- جرائم موضوع بند(پ)ماده (۸۳) پانصد و چهل تا هزار و هشتاد ساعت ت- جرائم موضوع بند(ت)ماده (۸۳) هزار و هشتاد تا دو هزار و صد و شصت ساعت
تبصره: 1. ساعات ارائه خدمت عمومی برای افراد شاغل بیش از چهار ساعت و برای افراد غیرشاغل بیش از هشت ساعت در روز نیست. در هر حال ساعات ارائه خدمت در روز نباید مانع امرار معاش متعارف محکوم شود.
2. حکم به ارائه خدمت عمومی مشروط به رعایت همه ضوابط و مقررات قانونی مربوط به آن خدمت از جمله شرایط کار زنان و نوجوانان، محافظتهای فنی و بهداشتی و ضوابط خاص کارهای سخت و زیان آور است.
3. دادگاه نمی تواند به بیش از یک خدمت عمومی مقرر در آیین نامه موضوع این فصل حکم دهد. در هر حال در صورت عدم رضایت محکوم، به انجام خدمات عمومی، مجازات اصلی مورد حکم واقع می شود.
4. قاضی اجرای احکام می تواند بنا به وضع جسمانی و نیاز به خدمات پزشکی یا معذوریتهای خانوادگی و مانند آنها، انجام خدمات عمومی را به طور موقت و حداکثر تا سه ماه در طول دوره، تعلیق نماید یا تبدیل آن را به مجازات جایگزین دیگر به دادگاه صادرکننده حکم پیشنهاد دهد.
توضیح استاد: طبق تبصره 1 این ماده اگر ساعات ازائه خدمات عمومی را به نحوی قرار دهیم که نتواند خرج زن و بچه اش را در آورد خانواده اش بزه دیده غیر مستقیم می شوند.
یا مثلاً در حکم مصادرۀ اموال تبصره 5 ماده 19 قانون مجازات اسلامی می گوید هزینه های .......
تبصره 5 ماده 19 قانون مجازات اسلامی:
تبصره5- ضبط اشیاء و اموالی که در ارتکاب جرم به کار رفته یا مقصود از آن بهکارگیری در ارتکاب جرم بوده است از شمول این ماده و بند (ب) ماده(20) خارج و در مورد آنها برابر ماده(215) این قانون عمل خواهد شد. در هر مورد که حکم به مصادره اموال صادر میشود باید هزینههای متعارف زندگی محکوم و افراد تحت تکفل او مستثنی شود.
ماده 486 قانون مجازات اسلامی:
هرگاه پس از اجرای حکم قصاص، حد یا تعزیر که موجب قتل، یا صدمه بدنی شده است پرونده در دادگاه صالح طبق مقررات آیین دادرسی، رسیدگی مجدد شده و عدم صحت آن حکم ثابت شود، دادگاه رسیدگی کننده مجدد، حکم پرداخت دیه از بیت المال را صادر و پرونده را با ذکر مستندات، جهت رسیدگی به مرجع قضائی مربوط ارسال مینماید تا طبق مقررات رسیدگی شود. درصورت ثبوت عمد یا تقصیر از طرف قاضی صادرکننده حکم قطعی، وی ضامن است و به حکم مرجع مذکور، حسب مورد به قصاص یا تعزیر مقرر در کتاب پنجم «تعزیرات» و بازگرداندن دیه به بیت المال محکوم می شود.
توضیح استاد: گاهی اوقات ممکن است شخص بزه دیده دستگاه قوه قضاییه شود. یعنی قاضی حکم اشتباه بدهد. این هم باید جبران شود. باید از بین المال خسارت او جبران شود.
نکته: همیشه نباید خسارت به شکل مالی باشد. گاهی اوقات باید یک ساز و کارهای دیگری پیش بینی شود.
مثال: شخص در دستگاه قضایی محکوم شده است و بعد متوجه می شود اشتباه شده است. چه خوب است که رسانه ای شود و آبروی رفتۀ او برگردد.
ماده 13 قانون مجازات اسلامی:
حكم به مجازات يا اقدام تأميني و تربيتي و اجراي آنها حسب مورد نبايد از ميزان و كيفيتي كه در قانون يا حكم دادگاه مشخص شده است تجاوز كند و هرگونه صدمه و خسارتي كه از اين جهت حاصل شود، درصورتيكه از روي عمد يا تقصير باشد حسب مورد موجب مسؤوليت كيفري و مدني است و در غير اينصورت، خسارت از بيت المال جبران ميشود.
توضیح استاد: این ماده جبران هر گونه صدمه و خسارت را مطرح کرده است. اما چه خوب بود که دقیقاً مطرح می کرد که خسارت معنوی هم شامل می شود.
انتقاد بر روی بزه دیده شناسی:
ممکن است در بزه دیده شناسی دچار افراط شویم و حقوق بزهکار را نادیده بگیریم. باید توازن برقرار باشد. تمرکز افراطی بر حقوق بزه دیده ممکن است منجر به نادیده گرفته شدن حقوق متهم شود.
گاهی اوقات بیان احساسات و گزارشات غیر واقعی می شود.
هر چقدر جامعه ای ناامن نشان داده شود پیامد منفی آن این است که قانونگذار برخوردش سختگیرانه تر می شود. ممکن است به ورطۀ عوام گرایی بیفتیم. یعنی یک اتفاقات شتاب زده و نسنجیده انجام دهیم که حقوق متهم در آن نادیده گرفته می شود.
می تواند از آن به عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده شود. در واقع رنگ و بوی سیاسی و تبلیغاتی بگیرد. حمایت از بزه دیدگان می تواند سوژه ی جذابی برای فعالان سیاسی باشد. مثلاً شخص می خواهد در انتخابات شرکت کند یاد حقوق زنان و کودکان کار می افتد. در واقع گاهی اوقات بزه دیده شناسی و حمایت از بزه دیدگان جنبه ی سیاسی و تبلیغاتی دارد.
عدالت ترمیمی:
مبحث جدیدی در جرم شناسی است. اگر خاطرتان باشد در بحث واکنش اجتماعی یکی از مراحل را قضا زدایی نام بردیم. قضا زدایی یعنی تا آنجایی که می توانیم مسیر رسیدگی را از دستگاه قضا خارج کنیم و تماس افراد با دستگاه قضا را حداقل کنیم و به نهادهای حقوقی و جامعه ای بسپاریم. حال چی شد که عدالت ترمیمی به روی کار امد؟
اگر خاطرتان باشد در بحث اصلاح و درمان مجازات اصلی حبس شد و کارنامه خوبی از خود به جای نگذاشت و انتقادات شدید شد. یکی از این انتقادات این بود که به جای اینکه اینقدر دنبال کیفر بزهکاران باشید به دنبال ترمیم آسیب به وجود امده از جرم باشید.
سابق بر این می گفتند جرم نقض نظم عمومی است. اما در عدالت ترمیمی گفته می شود:
"جرم به یک رابطه آسیب می زند. به رابطه ای که جامعه و بزهکار و بزه دیده با هم دارند."
تا قبل از اینکه جرم اتفاق بیفتد این سه به خوبی و خوشی داشتند در کنار هم زندگی می کردند. جرم اتفاق افتاد رابطه شان مثل سابق نیست.
در اینجا عدالت ترمیمی می گوید ما باید هدفمان این باشد که به جای کیفر بزهکار یک فرایندی را پیش بگیریم که این رابطه را ترمیم کنیم و برگردانیم سرجایش و همه با هم خوب شوند. در واقع عدالت ترمیمی به دنبال آن است تا این رابطۀ آسیب دیده را با کمک و مشارکت همان افراد نه یکی از بیرون از طریق فرایندی مبتنی بر گفتگو و مذاکرۀ مسالمت آمیز ترمیم کند. در اصل نگاه عدالت ترمیمی یک نگاه رو به آینده است.
قبل از اینکه این نظام عدالت محوری مدرن شکل بگیرد به لحاظ تاریخی دوره، دورۀ انتقام های شخصی بود. آرام آرام که نظام مدرن شکل گرفت بزه دیده ها نقششان کم رنگ تر شد. جای آنها جامعه و دادستان آمد. بزه دیده در حد تماشاچی بود.
چرا می خواهیم این فرایند گفتگو و تعاملی شکل بگیرد؟ از طریق این گفتگو بزه دیده و بزهکار بهتر همدیگر را می فهمند. یک شناخت بهتری نسبت به هم پیدا می کنند. بزهکار متوجه می شود چه بلایی بر سر بزه دیده آورده است. احساس واقعی همدیگر را درک می کنند.
در این صورت اولین حسی که در بزهکار رخ می دهند حس ندامت و پشیمانی است. اولین گامی که برای اصلاح انسان لازم است. این ندامت و پشیمانی مقدمه ای برای دگرگونی در فرد است. تا این اتفاق نیفتد فرد مصمم نمی شود که دیگر این کار را تکرار نکند.
تکنیک های گفتگو سالم: (در امتحان نمی آید)
قالباً به جای گفتگو فقط حرف می زنیم.
طرفین از ضمیر متکلم استفاده میکنند. استفاده از ضمیر تو حالت اتهامی دارد. به جای توضیف کار او احساسات خود را بیان کنید.
زبان بدن هم مهم است و ناخواسته با انگشت اشاره به او برچسب میزنید
گارد نگیرید و ریلکس باشید
از کلمات تعمیم دهنده بپرهیزید. پرهیز از کلمات هر، همیشه، هرگز بپرهیزید. تو همیشه همین طوری هستی. تو همیشه خانواده ات را به من ترجیح می دهی اشتباه است.
قسمت هایی از جزوه که گفته شده است جایگاهش در قانون به چه صورت است مهم هستند. مثلاً در امتحان خود ماده قانونی داده می شود و گفته می شود این را تحلیل کنید با توجه به آموزه های جرم شناسی و بگویید تحت تأثیر کدام نظریۀ وارد قانون ایران شده است.
در انتقادات همیشه سؤال داده می شود.
جلسه 02-10-1397
همانطور که قبلاً گفته شد: با وقوع جرم یک رابطه آسیب می بیند.
می گوییم باید بیاییم یک کاری انجام دهیم و با یک ساز و کاری این رابطۀ آسیب دیده را ترمیم کنیم. از طریق یک فرایند تعاملی، یک گفتگوی سازنده باید این کار انجام شود برای رسیدن به یک توافق مطلوب.
این گفتگو انجام می شود که بزهکار متوجه شود چیکار کرده است. مقدمه ای شود برای اصلاح. توافق باید اجرا هم شود.
مشخصات فرایند ترمیمی یا تعاملی :
1.داوطلبانه و ارادی است: برخلاف ورود به فرایند کیفری که از شما نمی پرسند دلت می خواهد محاکمه شوی؟ اما برای ورود به این فرایند تعاملی که عدالت ترمیمی پیشنهاد می کند باید طرفین رضایت خاطر داشته باشند. پس یک فرایند داوطلبانه است نه اجباری. توافقی که ناشی از یک گفتگوی داوطلبانه است امید بیشتر به اجرایش هست.
2.اظهار حقیقت: در گفتگو باید حقایق بیان شود. شما باید به عنوان یک بزهکار مسئولیت خودت را بپذیری. تعمیم دادن رفتارمان به همه. بنابراین پذیرش مسئولیت به عنوان پیش شرط گفتگو در عدالت ترمیمی دقیقاً معادل با اقرار در حقوق کیفری نیست. اظهار حقیقت باید دو طرفه باشد. یعنی بزه دیده هم باید حقیقت را بگوید. حُسن این است که به خوبی نقش طرفین در این اتفاق روشن می شود و بهتر می فهمیم که طرفین چه می خواهند.
3.مواجهه یا رویارویی: بزهکار و بزه دیده باید روبرو شوند و رودر رو صحبت کنند. مقدمۀ گذشت برای بزه دیده می شود. در بزهکار هم تاثیر خوبی دارد چون میبینید چه بر سر بزه دیده آورده است. البته گاهی اوقات به صلاح نیست با هم روبرو شوند.
4.توافق: همِ این کارها را انجام می دهیم که این گفتگو یک خروجی داشته باشد که آن هم توافق است. توافق باید داخلش شیوۀ جبران آسیب مشخص باشد. در فرایند کیفری بزهکار اصلاً و بزه دیده تا حدی در تعیین کیفر حق دارد. در فرایند کیفری بزهکاری و بزه دیده نقشی ندارند اما در فرایند ترمیمی نقش فعالی دارند. خودشان تعیین می کنند این رابطه چطور ترمیم شوند. یا یکدیگر بر سر شیوۀ جبران توافق می کنند.
نکته: بزهکار و بزه دیده در ترازوی قدرت همیشه در یک جایگاه نیستند. هرجا بحث از توافق است مهم است که طرفیت قدرت چانه زنیشان یکی باشد که مبادا ضعیف تر حقوقش از بین رفته باشد.برای رسیدن به این توافق نباید یکی آن دیگری را تحت فشار قرار دهد.
سؤال: بر فرض، این توافق صورت گرفت. آیا باید به یک مقام قضایی برسد یا خیر؟
جواب: در حقوق کیفری خودمان باید برسد. اما همۀ آن افرادی که حتی این تأیید هم قبول می کنند می گویند این مداخلۀ قضایی باید در حد حداقلی باشد.
5.حمایت: بحث توازن قدرت اینجا هم هست. یک شخص سومی باید باشد و نگاه کند تا شخصی که زور دارد بر دیگری فشار بیاورد. این حمایت مختص بزه دیده نیست. عدالت محور به بزه کار و بزه دیده نگاه می کند. گاهی اوقات طرفین گفتگو می کنند و شخص قبول دارد اشتباه کرده است و پشیمان است اما شما هم پولی ندارید که جبران کنید. حمایت گاهی هم باید از بزهکار باشد.
گاهی اوقات آن چیزی که درد بزه دیده را تسکین می دهد اصلاً مجازات نیست.
مثال: بچه ای که مواد فروش است بعد از دستگیری نباید رهایش کنیم. باید بهش روان شناسی بدهیم. ریشه را در اوریم. کلاً نباید بزهکار هم رها کنیم.
مثال: زن هایی که تن فروشی می کنند در خیلی از کشورها پیش بینی شده است که از مجازات معاف شوند. مخصوصاً قاچاق زن ها. پاسخ به این زن ها حمایت است نه مجازات.
مثال: کودکی که توسط ناپدری یا نامادری خود مورد شکنجه قرار می گیرد هر چقدر هم ناپدری یا نامادری مجازات شوند به حال او تأثیری ندارد. کودک نیاز به درمان پزشکی و مشاوره دارد. اما فرآیند کیفری برای چنین مجازات هایی نهایتاً یک مجازات تعیین می کند.
6.محرمانه و غیر علنی بودن: گرچه علنی بودن محاکمه جزو اصول دادرسی منصفانه است. یعنی دادرسی منصفانه حکم می کند که محاکمه علنی باشد. چون یک نظارتی باشد تا شما هر چه دلت می خواهد حکم کنید. یعنی یک ابزاری است برای تضمین حقوق متهم و حق نظارت وجدانی عمومی بر دستگاه عدالت کیفری. اما یک تبعاتی هم دارد. بزهکاری که محاکمه اش علنی شد بازگشتش به جامعه خیلی دشوار است. علنی بودن محاکمه پسند عوام گرایی کیفری است. اما علنی بودن محاکمات از یک جهت دیگر تبعات منفی دارد گرچه فشار افکار عمومی را کم می کند، بار انتقادات به دستگاه عدالت کیفری را کم می کند اما بازگشت بزهکار به جامعه را سخت می کند. گاهی هم علنی بودن برای تضمین حقوق مجرم است. اما حُسن فرایند تعاملی در عدالت ترمیمی این است که فقط خود بزهکار و بزه دیده است. پرونده محرمانه می ماند. بنابراین قانونگذار با علم پیامدهای سوء برچسب زنی به متهم و هم سو با اصل برائت مرحلۀ تحقیقات مقدماتی را غیر علنی می داند اما در برخی موارد علنی بودن محاکمات را تجویز کرده است.
ماده 352 قانون آیین دادرسی کیفری:
محاکمات دادگاه علنی است، مگر در جرایم قابل گذشت که طرفین یا شاکی، غیرعلنی بودن محاکمه را درخواست کنند. همچنین دادگاه پس از اظهار عقیده دادستان، قرار غیرعلنی بودن محاکم را در موارد زیر صادر میکند: الف - امور خانوادگی و جرایمی که منافی عفت یا خلاف اخلاق حسنه است. ب - علنی بودن، مخل امنیت عمومی یا احساسات مذهبی یا قومی باشد.
تبصره: منظور از علنی بودن محاکمه، عدم ایجاد مانع برای حضور افراد در جلسات رسیدگی است.
ماده 353 قانون آیین دادرسی کیفری:
انتشار جریان رسیدگی و گزارش پرونده که متضمن بیان مشخصات شاکی و متهم و هویت فردی یا موقعیت اداری و اجتماعی آنان نباشد، در رسانهها مجاز است. بیان مفاد حکم قطعی و مشخصات محکومٌعلیه فقط در موارد مقرر در قانون امکانپذیر است. تخلف از مفاد این ماده در حکم افتراء است.
تبصره: 1 - هرگونه عکسبرداری یا تصویربرداری یا ضبط صدا از جلسه دادگاه ممنوع است. اما رییس دادگاه میتواند دستور دهد تمام یا بخشی از محاکمات تحت نظارت او بهصورت صوتی یا تصویری ضبط شود.
2 - انتشار جریان رسیدگی و گزارش پرونده در محاکمات علنی که متضمن بیان مشخصات شاکی و متهم است، در صورتیکه به عللی از قبیل خدشهدارشدن وجدان جمعی و یا حفظ نظم عمومی جامعه، ضرورت یابد، به درخواست دادستان کل کشور و موافقت رییس قوه قضاییه امکانپذیر است.
7.وجود یک میانجی آموزش دیده: در واقع فردی است که میان بزهکار و بزه دیده وساطت می کند و امکان گفتگوی مستقیم را فراهم میکند. شخص میانجی اصلا قضاوت نمی کند و راه حل نمی دهد و فقط تسهیل کنندۀ گفتگو است. وجود میانجی به ویژه در جرایم خشونت امیز و مخصوصاً جنسی جایی که بزه دیده نمی تواند با بزهکار روبرو شود وجود میانجی در این موارد خیلی مؤثر است.
جایگاه عدالت ترمیمی در حقوق ایران:
اولاً عدالت ترمیمی ابداع غربی هاست. هر چند اگر نگاه کنیم ایران خیلی هم باهاش بیگانه نیست. در واقع ارجاع حل اختلاف به مقام غیر رسمی یا غیر قضایی رخ می دهد.
چه ظرفیتی در حقوق داخلیمون هست که عدالت ترمیمی را بپذیریم یا خیر؟
اصل 4 قانون اساسی:
کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاء شورای نگهبان است.
توضیح استاد: تمام مقررات باید اسلامی باشد و خلاف شرع نباشد و همسو با قوانین اسلامی باشد
در اسلام بخواهیم عدالت ترمیمی پیاده سازی کنیم مشکل هست یا خیر؟
عدالت ترمیمی را می توان در ایران پیاده سازی کرد فقط باید تمام مقررات آن اسلامی باشد. عدالت ترمیمی اسلامی است؟
اولین سوال: ارجاع اختلاف به مقام غیر قضایی از نظر شرعی درست است؟ خیر
ما می گوییم این که نمی خواهد رأی صادر کند. بلکه دو نفر هستند که می خواهند گفتگو کنند. حالا جداگانه بررسی می کنیم.
•حدود : سخت ترینش است که دست و پایمان بسته است. مثل زِنا. می گوییم درست است که در حدود امکان مذاکره نیست و قوانینش از پیش تعیین شده است. اما در خود حدود عفو پیش بینی شده است. ممکن است این را پیش بینی کنیم که شخص این فرایند را طی کرد و دیدیم که اصلاح شده است مورد عفو قرار بگیرد. در اسلام هم پیش بینی شده که همان توبه است.
•قصاص : به شدت می توانیم پیاده سازی کنیم. یک گروه ها یا NGO هایی هستند که کارشان همین است که رضایت بگیرند. اما عیب کار این است که معمولاً پرونده هایی که به قصاص ختم می شوند طولانی و زمان بر است. گاهی اوقات چند سال طول می کشد. تمام مدت قاتل زندان است. پس از صدور حکم قصاص آن گروه ها تازه می آیند که رضایت بگیرند. بهتر است از همان ابتدا شروع شود. پس در قصاص ظرفیت بالایی برای پیاده سازی رویکرد عدالت ترمیمی هست.
•دیه : دیه چون حق الناسی است شخص می تواند بگذرد
•تعزیرات : در تعزیرات دستمان کاملا باز است. اگر بنگرید آنجایی که حرف از ترک تعقیب و تعلیق تعقیب و خودداری از تعقیب متهم و تخفیف مجازات است غالباً به گذشت شاکی اشاره شده است. این نشان می دهد که دنبال یک فرایند سازشی است. اینها نیازمند همان گفتگو هستند.
تنها ماده ای که به صراحت به عدالت ترمیمی دارد اشاره می کند ماده 81 قانون آیین دادرسی کیفری است:
ماده 82 قانون آیین دادرسی کیفری:
در جرایم تعزیری درجه شش، هفت و هشت که مجازات آنها قابل تعلیق است، مقام قضایی میتواند به درخواست متهم و موافقت بزه دیده یا مدعی خصوصی و با اخذ تامین متناسب، حداکثر دو ماه مهلت به متهم بدهد تا برای تحصیل گذشت شاکی یا جبران خسارت ناشی از جرم اقدام کند. همچنین مقام قضایی میتواند برای حصول سازش بین طرفین، موضوع را با توافق آنان به شورای حل اختلاف یا شخص یا مؤسسهای برای میانجیگری ارجاع دهد. مدت میانجیگری بیش از سه ماه نیست. مهلتهای مذکور در این ماده در صورت اقتضاء فقط برای یکبار و به میزان مذکور قابل تمدید است. اگر شاکی گذشت کند و موضوع از جرایم قابل گذشت باشد، تعقیب موقوف میشود. در سایر موارد، اگر شاکی گذشت کند یا خسارت او جبران شود و یا راجع به پرداخت آن توافق حاصل شود و متهم فاقد سابقه محکومیت مؤثر کیفری باشد، مقام قضایی میتواند پس از اخذ موافقت متهم، تعقیب وی را از شش ماه تا دو سال معلق کند. و غیره .....
توضیح استاد: اصولاً عدالت ترمیمی رویکردی روی جرایم خفیف جواب می دهد. برای همین قانونگذار ما آن را محدود به درجه 6 و 7 و 8 کرده است. فرایند ارادی و داوطلبانه است و هر دو باید راضی باشند. هدف رسیدن به یک توافق مطلوب برای جبران خسارت است. باید یک میانجی هم وجود داشته باشد. به یک مؤسسه یا شورای حل اختلاف یا یک شخص نیاز است. یعنی حتما باید یک شخص سومی هم به عنوان میانجی حضور داشته باشد. تمام مشخصات عدالت ترمیمی را در این ماده می بینید. در واقع با الهام از آموزه های عدالت ترمیمی هدف این ماده همان جبران خسارت و قضا زدایی است.
سؤال امتحانی: طبق ماده 82 قانون آیین دادرسی کیفری مشخصه های عدالت ترمیمی را تعیین کنید؟ (متن ماده داده می شود.)
جواب :
انتقادات وارد بر عدالت ترمیمی :
1.گاهی ممکن است که متهم نمی خواهد با بزه دیده روبرو شود. همین ابتدا با بن بست روبرو می شود.
2.همیشه ممکن نیست بزه کار و بزه دیده را پیدا کنیم که با هم روبرو کنیم.
3.گاهی اوقات بزه دیده از اعلام جرم خودداری می کند.
4.گاهی اوقات با وجود گفتگو توافقی شکل نمی گیرد.
5.ساز و کار های عدالت ترمیمی خیلی آسانگیر است و پاسخگوی همۀ جرایم نیست. برای همین قانونگذار ایران ان را محدود میکند به جرایم درجه 6 و 7 و 8
6.با قطعی و ثابت بودن مجازات ها همخوانی ندارد. چون ممکن است دو نفر منجر به جرم مشابه هستند. یکی برود گفتگو کند و بزه دیده اش دل رحم باشد و کوتاه بیاید اما شخص دوم این گونه نشود. پس مجاازت های یکسانی دریافت نمی کنند.
7.برای تحقق عدالت ترمیمی یک بستر مناسبی لازم است. مهم ترین آن شخص میانجی است. میانجی که آموزش دیده است.
خود عدالت ترمیمی ها تمام این انتقادات را می پذیرند و می گویند :
"قبول داریم که عدالت ترمیمی در تمام جرایم پاسخگو نیست. به ویژه در جرایم شدید مثل جرایم علیه امنیت. بلکه هدف ما این نیست که عدالت ترمیمی را جایگزین روش سنتی قضایی کنیم. یعنی کلاً قاضی کنار برود و شخص میانجی بیاید. طرفداران عدالت ترمیمی این نیست که این فرایند را جایگزین شیوه ی سنتی کنند. می گویند اولیت با این باشد و اگر جواب نداد به سراغ روش رسمی برویم."
توضیح سوالات امتحانی:
چهار سوال تشریحی – سه سوال 3 نمره ای هستند – تعداد 6 تست داده شده است – کلاً 21 نمره است – سوالات استدلالی است -
جلسه اول کلیات و جلسه دوم سزادهی و جلسه سوم فایده گرایی درس داده شده است که در امتحان سؤال داده نمی شود.
قسمت های مهم جزوه:
جرم شناسی کلاسیک - اصلا ح و درمان - نظریه های اجتماعی - پیشگیری وضعی خیلی مهم
قسمت هایی که پرسیدم این در قانون چه جایگاهی دارد مهم است - انتقادات همه مهم است
پایان