مقاله نظام حقوق زن در اسلام

مقاله نظام حقوق زن در اسلام (docx) 37 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 37 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

1408171615068 فهرست مطالب صفحه بخش اول .......................................................................................................................................................................3 مقدمه............................................................................................................................................................4 مشكل جهانی روابط خانوادگی..............................................................................................................12 جبر تاريخ....................................................................................................................................................12 زندگی امروز و ازدواج موقت ................................................................................................................18 جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسی..............................................................................................19 راسل و نظريه ازدواج موقت.....................................................................................................................20 بخش دوم..........................................................................................................................................................................26 مقدمه.............................................................................................................................................................27 تاريخچه حجاب...........................................................................................................................................28 علت پيدا شدن حجاب علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست......................................................31 رياضت و رهبانيت........................................................................................................................................32 عدم امنيت....................................................................................................................................................33 حسادت.........................................................................................................................................................34 بالا بردن ارزش............................................................................................................................................35 بخش اول نظام حقوق زن در اسلام نظر استاد شهید در مورد: حقوق زن در اسلام دیدگاه استاد مطهری راجع به: مشكلات روابط خانوادگی در جهان و ..... مقدمه مقتضيات عصر ما ايجاب می‏كند كه بسياری از مسائل مجددا مورد ارزيابی‏ قرار گيرد و به ارزيابيهای گذشته بسنده نشود . " نظام حقوق و تكاليف‏ خانوادگی " از جمله اين سلسله مسائل است . در اين عصر ، به عللی كه بعدا به آنها اشاره خواهم كرد ، چنين فرض شده‏ كه مسأله اساسی در اين زمينه " آزادی " زن و " تساوی حقوق " او با مرد است ، همه مسائل ديگر فرع اين دو مسأله است . ولی از نظر ما ، اساسی‏ترين مسأله در مورد " نظام حقوق خانوادگی " - و لا اقل در رديف مسائل اساسی - اينست كه آيا نظام خانوادگی نظامی است‏ مستقل از ساير نظامات اجتماعی و منطق و معيار ويژه‏ای دارد جدا از منطقها و معيارهائی كه در ساير تأسيسات اجتماعی به كار می‏رود ؟ يا هيچگونه‏ تفاوتی ميان اين واحد اجتماعی با ساير واحدها نيست ؟ بر اين واحد همان‏ منطق و همان فلسفه و همان معيارها حاكم است كه بر ساير واحدها و مؤسسات‏ اجتماعی ؟ . ريشه اين ترديد " دو جنسی " بودن دو ركن اصلی اين واحد از يك طرف و توالی نسلی والدين و فرزندان از جانب ديگر است‏ . دستگاه آفرينش اعضاء اين واحد را در وضعهای " نامشابه " و " ناهمسانی " و با كيفيات و چگونگيهای مختلفی قرار داده است . اجتماع‏ خانوادگی ، اجتماعی است " طبيعی قراردادی " يعنی حد متوسطی است ميان‏ يك اجتماع غريزی مانند اجتماع زنبور عسل و موريانه كه همه حدود و حقوق و مقررات از جانب طبيعت معين شده و امكان سرپيچی نيست و يك اجتماع‏ قراردادی مانند اجتماع مدنی انسانها كه كمتر جنبه طبيعی و غريزی دارد . چنانكه می‏دانيم ، قدمای فلاسفه ، فلسفه زندگی خانوادگی را بخش مستقلی‏ از " حكمت عملی " می‏شمردند و معتقد به منطق و معيار جداگانه‏ای برای‏ اين بخش از حيات انسانی بودند . افلاطون در رساله جمهوريت ، و ارسطو در كتاب سياست ، و بوعلی در كتاب الشفا با چنين ديدی و از اين زاويه به‏ موضوع نگريسته‏اند . در مورد حقوق زن در اجتماع نيز طبعا چنين ترديد و پرسشی هست كه آيا حقوق طبيعی و انسانی زن و مرد همانند و متشابه است يا ناهمانند و نامتشابه . يعنی آيا خلقت و طبيعت كه يك سلسله حقوق به انسانها ارزانی‏ داشته است ، آن حقوق را دو جنسی آفريده است يا يك جنسی ؟ آيا " ذكوريت " و " انوثيت " در حقوق و تكاليف اجتماعی راه يافته است يا از نظر طبيعت و در منطق تكوين و آفرينش ، حقوق يك جنسی است ؟ . در دنيای غرب ، از قرن هفدهم به بعد ، پا به پای نهضتهای علمی و فلسفی‏ ، نهضتی در زمينه مسائل اجتماعی و به نام " حقوق بشر " صورت گرفت . نويسندگان و متفكران قرن هفدهم و هجدهم افكار خويش را درباره حقوق طبيعی‏ و فطری و غير قابل سلب بشر با پشتكار قابل تحسينی در ميان مردم پخش‏ كردند . ژان ژاك روسو و ولتر و منتسكيو از اين گروه نويسندگان و متفكرانند . اين گروه حق عظيمی بر جامعه بشريت دارند ، شايد بتوان ادعا كرد كه حق اينها بر جامعه بشريت از حق مكتشفان‏ و مخترعان بزرگ كمتر نيست . اصل اساسی مورد توجه اين گروه اين نكته بود كه انسان بالفطره و به‏ فرمان خلقت و طبيعت ، واجد يك سلسله حقوق و آزاديها است . اين حقوق و آزاديها را هيچ فرد يا گروه به هيچ عنوان و با هيچ نام نمی‏توانند از فرد يا قومی سلب كنند ، حتی خود صاحب حق و نيز نمی‏تواند به ميل و اراده خود ، آنها را به غير منتقل نمايد و خود را از اينها عريان و منسلخ سازد . و همه مردم : اعم از حاكم و محكوم ، سفيد و سياه ، ثروتمند و مستمند در اين‏ حقوق و آزاديها با يكديگر " متساوی " و برابرند . اين نهضت فكری و اجتماعی ثمرات خود را ظاهر ساخت ، اولين بار در انگلستان و سپس در امريكا و بعد در فرانسه به صورت انقلابها و تغيير نظامها و امضاء اعلاميه‏ها بروز و ظهور نمود و به تدريج به نقاط ديگر سرايت كرد . در قرن نوزدهم افكار تازه‏ای در زمينه حقوق انسانها در مسائل اقتصادی و اجتماعی و سياسی پيدا شد و تحولات ديگری رخ داد كه منتهی به ظهور سوسياليزم و لزوم تخصيص منافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت از طبقه سرمايه‏دار به مدافعان طبقه كارگر گرديد . تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ، آنچه درباره حقوق انسانها گفتگو شده و يا عملا اقدامی صورت گرفته مربوط است به حقوق ملتها در برابر دولتها و يا حقوق طبقه كارگر و زحمتكش در برابر طبقه كارفرما و ارباب . در قرن بيستم مسأله " حقوق زن " در برابر " حقوق مرد " مطرح‏ شد و برای اولين بار در اعلاميه جهانی حقوق بشر كه پس از جنگ جهانی دوم‏ در سال 1948 ميلادی از طرف سازمان ملل متحد منتشر گشت تساوی حقوق زن و مرد صريحا اعلام شد . در همه نهضتهای اجتماعی غرب ، از قرن هفدهم تا قرن حاضر ، محور اصلی‏ دو چيز بود : " آزادی " و " تساوی " . و نظر به اينكه نهضت حقوق زن در غرب ، دنباله ساير نهضتها بود ، و بعلاوه تاريخ حقوق زن در اروپا از نظر آزاديها و برابريها فوق العاده‏ مرارتبار بود ، در اين مورد نيز ، جز درباره " آزادی " و " تساوی " سخن نرفت . پيشگامان اين نهضت ، آزادی زن و تساوی حقوق او را با مرد مكمل و متمم‏ نهضت حقوق بشر كه از قرن هفدهم عنوان شده بود دانستند و مدعی شدند كه‏ بدون تأمين آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد سخن از آزادی و حقوق بشر بی‏ معنی است ، و بعلاوه ، همه مشكلات خانوادگی ناشی از عدم آزادی زن و عدم‏ تساوی حقوق او با مرد است و با تأمين اين جهت ، مشكلات خانوادگی يك جا حل می‏شود . در اين نهضت ، آنچه ما آنرا " مسأله اساسی در نظام حقوق خانوادگی " خوانديم ، يعنی اينكه آيا اين نظام بالطبع نظام مستقلی است و منطق و معياری دارد جدا از منطق و معيار ساير مؤسسات اجتماعی يا نه ؟ به‏ فراموشی سپرده شد . آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بود همان تعميم‏ اصل آزادی و اصل تساوی در مورد زنان نسبت به مردان بود . به عبارت ديگر : در مورد حقوق زن نيز تنها موضوع بحث . " حقوق طبيعی و فطری و غير قابل سلب بشر " بود و بس . همه سخنها در اطراف اين يك مطلب دور زد كه زن با مرد در انسانيت شريك است و يك انسان تمام عيار است ، پس‏ بايد از حقوق فطری و غير قابل سلب بشر ، مانند مرد ، و برابر با او ، برخوردار باشد . در برخی از فصول اين كتاب درباره " منابع حقوق طبيعی " بحث نسبه‏ كافی شده است . در آنجا ثابت كرده‏ايم كه اساس و مبنای حقوق طبيعی و فطری خود طبيعت است . يعنی اگر انسان از حقوق خاصی برخوردار است كه‏ اسب و گوسفند و مرغ و ماهی از آنها بی‏بهره‏اند ريشه‏اش طبيعت و خلقت و آفرينش است ، و اگر انسانها همه در حقوق طبيعی مساوی هستند و همه بايد " آزاد " زيست كنند فرمانی است كه در متن خلقت صادر شده است ، دليلی غير از آن ندارد ، دانشمندان طرفدار تساوی و آزادی به عنوان حقوق فطری انسانها نيز دليلی جز اين‏ نداشتند . طبعا در مسأله اساسی نظام خانوادگی نيز مرجع و مأخذی جز طبيعت‏ نيست . اكنون بايد ببينيم چرا مسأله‏ای كه ما آنرا مسأله اساسی در نظام حقوق‏ خانوادگی ناميديم مورد توجه واقع نشد ؟ آيا در پرتو علوم امروز معلوم شد كه تفاوت و اختلاف زن و مرد يك تفاوت ساده عضوی است و در اساس‏ ساختمان جسمی و روحی آنها و حقوقی كه به آنها تعلق می‏گيرد و مسؤوليتهائی‏ كه بايد بر عهده بگيرند تأثيری ندارد ؟ و بدين جهت در فلسفه‏های اجتماعی‏ امروز حسابی جداگانه برای آن باز نشد ؟ . اتفاقا قضيه بر عكس است ، در پرتو اكتشافات و پيشرفتهای علمی زيستی‏ و روانی تفاوتهای دو جنس روشنتر و مستدلتر گشت و ما در برخی از فصول‏ اين كتاب با استناد به تحقيقات زيست شناسان و فيزيولوژيستها و روانشناسان در اين باره بحث كرده‏ايم . با همه اينها مسأله اساسی به‏ فراموشی سپرده شد و اين مايه شگفتی است . منشأ اين بی توجهی شايد اينست كه اين نهضت خيلی عجولانه صورت گرفت . لذا اين نهضت در عين اينكه يك سلسله بدبختيها را از زن گرفت ، بدبختيها و بيچارگيهای ديگری برای او و برای جامعه بشريت به ارمغان آورد . بعدا در فصول اين كتاب خواهيم ديد كه زن غربی تا اوايل قرن بيستم از ساده‏ترين و پيش پا افتاده‏ترين حقوق محروم بوده است . و تنها در اوايل‏ قرن بيستم بود كه مردم مغرب زمين به فكر جبران مافات افتادند و چون اين‏ نهضت دنباله نهضتهای ديگر در زمينه " تساوی " و " آزادی " بود همه‏ معجزه‏ها را از معنی اين دو كلمه خواستند . غافل از اينكه تساوی و آزادی‏ مربوط است به رابطه بشرها با يكديگر از آن جهت كه بشرند ، و به قول‏ طلاب " تساوی و آزادی حق انسان بماهو انسان است " زن از آن جهت كه‏ انسان است مانند هر انسان ديگر آزاد آفريده شده است و از حقوق مساوی‏ بهره‏مند است ، ولی زن انسانی است با چگونگيهای خاص و مرد انسانی است‏ با چگونگيهای ديگر ، زن و مرد در انسانيت " برابرند " ولی دو گونه انسانند ، با دو گونه‏ خصلتها و دو گونه روانشناسی . و اين اختلاف ناشی از عوامل جغرافيائی و يا تاريخی و اجتماعی نيست ، بلكه طرح آن در متن آفرينش ريخته شده . طبيعت‏ از اين دو گونگيها هدف داشته است و هر گونه عملی بر ضد طبيعت و فطرت‏ عوارض نامطلوبی به بار می‏آورد . ما همانطور كه آزادی و برابری انسانها و از آن جمله زن و مرد را از طبيعت الهام گرفته‏ايم ، درس ، " يك گونگی‏ " يا " دو گونگی " حقوق زن و مرد را و همچنين اينكه اجتماع خانوادگی ، يك اجتماع لا اقل نيمه طبيعی است يا نه بايد از طبيعت الهام بگيريم . اين مسأله لا اقل قابل طرح هست كه آيا دو جنسی شدن حيوانات و از آن جمله‏ انسان يك امر تصادفی و اتفاقی است يا جزء طرح خلقت است ؟ و آيا تفاوت دو جنس صرفا يك تفاوت سطحی ساده عضوی است و يا به قول آلكسيس‏ كارل در هر سلول از سلولهای انسان شناسی از جنسيت او هست ؟ آيا در منطق‏ و زبان فطرت هر يك از زن و مرد رسالتی مخصوص به خود دارند ، يا نه ؟ آيا حقوق يك جنسی است يا دو جنسی ؟ آيا اخلاق و تربيت دو جنسی است يا يك جنسی ؟ مجازاتها چه طور ؟ و همچنين مسؤوليتها و رسالتها . در اين نهضت به اين نكته توجه نشد كه مسائل ديگری هم غير از تساوی و آزادی هست . تساوی و آزادی شرط لازم‏اند نه شرط كافی . تساوی حقوق يك‏ مطلب است و تشابه حقوق مطلب ديگر ، برابری حقوق زن و مرد از نظر ارزشهای مادی و معنوی يك چيز است‏و همانندی و همشكلی و همسانی چيز ديگر . در اين نهضت عمدا يا سهوا " تساوی " به جای " تشابه " به كار رفت‏ و " برابری " با " همانندی " يكی شمرده شد ، " كيفيت " تحت‏ الشعاع " كميت " قرار گرفت . " انسان " بودن زن موجب فراموشی " زن " بودن وی گرديد . حقيقت اينست كه اين بی توجهی را نمی‏توان تنها به حساب يك غفلت‏ فلسفی ناشی از شتابزدگی گذاشت . عوامل ديگری نيز در كار بود كه می‏خواست‏ از عنوان " آزادی " و " تساوی " زن استفاده كند. يكی از آن عوامل اين بود كه مطامع سرمايه‏داران در اين جريان بی دخالت‏ نبود . كارخانه داران برای اينكه زن را از خانه به كارخانه بكشند و از نيروی اقتصادی او بهره‏كشی كنند ، حقوق زن ، استقلال اقتصادی زن ، آزادی زن‏ ، تساوی حقوق زن با مرد را عنوان كردند و آنها بودند كه توانستند به اين‏ خواسته‏ها رسميت قانونی بدهند. ويل دورانت در فصل نهم از كتاب لذات فلسفه ، پس از نقل برخی‏ نظريات تحقيرآ ميز نسبت به زن از ارسطو و نيچه و شوپنهاور و برخی كتب‏ مقدس يهود ، و اشاره به اينكه در انقلاب فرانسه با آنكه سخن از آزادی زن‏ هم بود اما عملا هيچ تغييری رخ نداد می‏گويد : تا حدود سال 1900 زن به سختی‏ دارای حقی بود كه مرد ناگزير باشد از روی قانون آن را محترم بدارد " . آنگاه درباره علل تغيير وضع زن در قرن بيستم بحث می‏كند ، و می‏گويد : " آزادی زن از عوارض انقلاب صنعتی است " . سپس به سخن خود چنين ادامه‏ می‏دهد : " . . . زنان كارگران ارزانتری بودند و كارفرمايان آنانرا بر مردان‏ سركش سنگين قيمت ترجيح می‏دادند . يك قرن پيش در انگلستان كار پيدا كردن بر مردان دشوار گشت اما اعلانها از آنان می‏خواست كه زنان و كودكان‏ خود را به كارخانه‏ها بفرستند . . . نخستين قدم برای آزادی مادران بزرگ‏ ما قانون 1882 بود . به موجب اين قانون زنان بريتانيای كبير از امتياز بی سابقه‏ای برخوردار می‏شدند و آن اينكه پولی را كه به دست می‏آوردند حق‏ داشتند كه برای خود نگهدارند اين قانون اخلاقی عالی مسيحی را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه‏ها بكشانند . از آن سال تا به امسال‏ سودجوئی مقاومت ناپذيری آنانرا از بندگی و جان كندی در خانه رهانيده ، گرفتار جان كندی در مغازه و كارخانه كرده است . . . " ( 2 ) تكامل ماشينيسم ، و رشد روز افزون توليد به ميزان بيش از حد نياز واقعی انسانها ، و ضرورت تحميل بر مصرف كننده با هزاران افسون و نيرنگ‏ ، و فوريت استخدام همه وسائل سمعی و بصری و فكری و احساسی و ذوقی و هنری‏ و شهوانی برای تبديل انسانها به صورت عامل بی اراده مصرف ، بار ديگر ايجاب كرد كه سرمايه‏داری از وجود زن بهره‏كشی كند ، اما نه از نيروی بدنی‏ و قدرت كار زن به صورت يك كارگر ساده و شريك با مرد در توليد ، بلكه‏ از نيروی جاذبه و زيبائی او و از گرو گذاشتن شرافت و حيثيتش و از قدرت‏ افسونگری او در تسخير انديشه‏ها و اراده‏ها و مسخ آنها و در تحميل مصرف بر مصرف كننده و بديهی است كه همه اينها به حساب آزادی او و تساويش با مرد گذاشته شد . سياست نيز از استخدام اين عامل غافل نماند . ماجراهايش را مرتب در جرائد و مجلات می‏خوانيد ، در همه اينها از وجود زن بهره‏كشی شد و زن‏ وسيله‏ای برای اجرای مقاصد مرد قرار گرفت اما در زير سرپوش آزادی و تساوی . بديهی است كه جوان قرن بيستم هم از اين فرصت گرانبها غفلت نكرد ، برای اينكه از زير بار تعهدات سنتی نسبت به زن شانه خالی كند و ارزان و رايگان او را شكار كند و به چنگ آورد ، از همه بيشتر بر بيچارگی زن و تبعيضهای ناروا نسبت به او اشك تمساح ريخت ، تا آنجا كه به خاطر اينكه‏ در اين جهاد مقدس ! بهتر شركت كند ازدواج خود را تا حدود چهل سالگی به تأخير انداخت و احيانا برای هميشه " مجرد " ! . ماند ! شك نيست كه قرن ما يك سلسله بدبختيها از زن گرفت ، ولی سخن در اينست كه يك سلسله بدبختيهای ديگر برای او ارمغان آورد . چرا ؟ آيا زن‏ محكوم است به يكی از اين دو سختی و جبرا بايد يكی را انتخاب كند ؟ يا هيچ مانعی ندارد كه هم بدبختيهای قديم خود را طرد كند و هم بدبختيهای‏ جديد را ؟ . حقيقت اينست كه هيچ جبری وجود ندارد ، بدبختيهای قديم غالبا معلول‏ اين جهت بود كه انسان بودن زن به فراموشی سپرده شده بود و بدبختيهای‏ جديد از آن است كه عمدا يا سهوا زن بودن زن و موقع طبيعی و فطريش ، رسالتش ، مدارش ، تقاضاهای غريزيش ، استعدادهای ويژه‏اش ، به فراموشی‏ سپرده شده است . عجب اينست كه هنگامی كه از اختلافات فطری و طبيعی زن و مرد سخن می‏رود ، گروهی آنرا به عنوان نقص زن و كمال مرد و بالاخره چيزی كه موجب يك‏ سلسله برخورداريها برای مرد و بالاخره چيزی كه موجب يك سلسله برخورداريها برای مرد و يك سلسله محروميتها برای زن است تلقی می‏كنند ، غافل از اينكه نقص و كمال مطرح نيست ، دستگاه آفرينش نخواسته يكی را كامل و ديگری را ناقص ، يكی را برخوردار و ديگری را محروم و مغبون‏ بيافريند . اين گروه ، پس از اين تلقی منطقی و حكيمانه ! می‏گويند بسيار خوب ، حالا كه در طبيعت چنين ظلمی بر زن شده و ضعيف و ناقص آفريده شده آيا ما هم بايد مزيد بر علت شويم و ظلمی بر ظلم بيفزائيم ؟ آيا اگر وضع طبيعی‏ زن را به فراموشی بسپاريم انسانی‏تر عمل نكرده‏ايم ؟ . اتفاقا قضيه برعكس است ، عدم توجه به وضع طبيعی و فطری زن بيشتر موجب پايمال شدن حقوق او می‏گردد . اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگويد تو يكی و من يكی ، كارها ، مسؤوليتها ، بهره‏ها ، پاداشها ، كيفرها همه بايد متشابه و همشكل باشد ، در كارهای سخت و سنگين بايد با من شريك باشی ، به فراخور نيروی كارت مزد بگيری ، توقع احترام و حمايت از من نداشته باشی ، تمام هزينه زندگيت را خودت بر عهده بگيری ، در هزينه‏ فرزندان با من شركت كنی ، در مقابل خطرها خودت را از خودت دفاع كنی ، به همان اندازه كه من برای تو خرج می‏كنم تو بايد برای من خرج كنی و . . . در اين وقت است كه كلاه زن ، سخت پس معركه است . زيرا زن بالطبع‏ نيروی كار و توليدش از مرد كمتر است و استهلاك ثروتش بيشتر ، به علاوه‏ بيماری ماهانه ، ناراحتی ايام بارداری ، سختيهای وضع حمل و حضانت كودك‏ شيرخوار ، زن را در وضعی قرار می‏دهد كه به حمايت مرد و تعهداتی كمتر و حقوقی بيشتر نيازمند است . اختصاص به انسان ندارد همه جاندارانی كه به‏ صورت " زوج " زندگی می‏كنند چنينند ، در همه اين نوع جانداران ، جنس‏ نر به حكم غريزه به حمايت جنس ماده برمی‏خيزد . در نظر گرفتن وضع طبيعی و فطری هر يك از زن و مرد ، با توجه به تساوی‏ آنها در انسان بودن و حقوق مشترك انسانها ، زن را در وضع بسيار مناسبی‏ قرار می‏دهد كه نه شخصش كوبيده شود و نه شخصيتش . برای اينكه اندكی آگاهی بيابيم كه به فراموشی سپردن موقعيت فطری و طبيعی هر يك از زن و مرد ، و تنها تكيه بر آزادی و تساوی كردن به كجا منتهی می‏شود ، بهتر است ببينيم آنانكه پيش از ما در اين راه افتاده‏اند و به پايان راه رسيده‏اند چه می‏گويند و چه می‏نويسند ؟ در مجله خواندنيها شماره 79 از سال 34 مورخه 4 تيرماه / 53 مقاله‏ای از مهنامه شهربانی تحت عنوان " سرگذشتهائی از زنان كارگر در جامعه امريكا " نقل كرده است . اين مقاله ترجمه‏ای است از مجله كورونت . اين مقاله مفصل و خواندنی است . ابتدا درد دل خانمی را نقل می‏كند كه‏ چگونگی به عنوان تساوی زن و مرد ، رعايتهائی كه سابقا از زنان كارگر می‏شد كه مثلا " وزنه‏های بيش از 25 پوندی را بلند نكنند ، در حالی كه برای‏ مردان چنين محدوديتی وجود نداشت " ديگر امروز وجود ندارد ، او می‏گويد : " حالا شرائط كار در كارخانه جنرال موتور ايالت اهايو يا به عبارت بهتر همان جائی كه قريب 2500 زن در حال زجر كشيدن هستند تغيير يافته است . . . خانم مذكور همچنين خود را در حال نگهداشتن يك ماشين بخار بسيار قوی ، يا پاك كردن يك تنور فلزی 25 پوندی كه چند لحظه قبل مرد قوی هيكلی آن‏ را بر جای گذاشته می‏بيند . و با خود می‏گويد سر تا پا كوفته و مجروح شدم‏ " . او می‏گويد " در هر دقيقه بايد يك دسته 25 تا 50 اينچی را كه بالغ‏ بر 35 پوند وزن دارد به قلابها آويزان كنم ، هميشه دستهايم متورم و درد آلود است " . اين مقاله سپس درد دلها و تشويش و اضطرابهای خانم ديگری را بازگو می‏كند كه شوهرش يك ملوان نيروی دريائی است و اخيرا دريا سالار تصميم‏ گرفته است تعدادی زن را در كشتی مردان به كار بگمارد . می‏نويسد : " در اين ميان نيروی دريائی يك كشتی را با 40 زن و 480 ملوان مرد به مأموريت‏ فرستاد . اما وقتی اين كشتی پس از اولين سفر دريائی " مختلط " خود به‏ بندر بازگشت ترس و وحشت همسران ملوان‏ها مورد تأييد قرار گرفت . زيرا به زودی معلوم شد كه نه تنها داستانهای عشقی زيادی در كشتی اتفاق افتاده‏ ، بلكه اغلب زنان به جای يك نفر با چند نفر آميزش جنسی داشته‏اند " . می‏نويسد : " در ايالت فلوريدا ، نگرانی بعد از آزادی ، گريبانگير زنان " بيوه " گرديده است . زيرا يكی از قضاه اين ايالت به نام " توماس تستا " اخيرا قانونی را كه برای زنان بيوه تا 500 دلار بخشودگی‏ مالياتی در نظر گرفته بود غير قانونی اعلام كرده است و اظهار می‏دارد كه‏ اين قانون تبعيضی عليه مردان به شمار می‏رود " . آنگاه اضافه می‏كند : " خانم مك دانيل در دستهايش احساس سوزش می‏كند ، خانم استون ( آنكه شوهرش ملوان بود ) دچار تشويش و اضطراب گرديده‏ است . زنان بيوه ايالت فلوريدا جريمه نقدی شده‏اند و سايرين هم هر يك‏ به سهم خود طعم آزادی را خواهند چشيد . برای خيلی‏ها اين سؤال پيش آمده است كه آيا خانمها بيش از اين چيزی كه كسب كرده‏اند ، از دست نداده‏اند . حالا ديگر بحث بی فايده است ، زيرا اين بازی شروع شده و تماشاچيان تازه موفق به‏ پيدا كردن صندليهای خود شده‏اند ، امسال قرار است بيست و هفتمين ماده‏ اصلاحی قانون اساسی كشور امريكا تصويب شود و به موجب آن كليه برتريهای‏ ناشی از جنسيت غير قانونی اعلام گردد . . . و بدين ترتيب اظهارات " رسكوباوند " استاد دانشكده حقوق هاروارد كه آزادی زنان را مبدأ نتايج‏ تأسف آور مقام قانونی زن در كشور امريكا می‏خواند ، تحقق خواهد پذيرفت . . . . . . يكی از سناتورهای ايالت كارولينای شمالی به نام " جی اروين " بعد از مطالعه جامعه امريكائی زنان و مردان متساوی الحقوق پيشنهاد می‏كند . . . قوانين خانوادگی همه بايد تغيير كند ، ديگر مردان نبايد مسؤول‏ قانون تأمين مخارج خانواده باشند . . . " اين مجله می‏نويسد " خانم مك دانيل می‏گويد : يكی از زنان به علت‏ برداشتن وزنه‏های سنگين دچار خونريزی داخلی شده است ما می‏خواهيم به وضع‏ سابق برگرديم ، دلمان می‏خواهد مردان با ما مثل زن رفتار كنند نه مثل يك‏ كارگر . برای طرفداران آزادی زنان اين موضوع خيلی ساده است كه در اتاقهای مجلل خود بنشينند و بگويند زنان و مردان با هم برابرند ، زيرا تا كنون گذارشان به كارخانه‏ها نيافتاده است . آنها خبر ندارند كه بيشتر زنان مزدبگير اين كشور بايد مثل من در كارخانه‏ها كار كنند و جان بكنند . من اين برابری را نمی‏خواهم ، زيرا انجام كارهای مخصوص مردان از عهده‏ام‏ برنمی‏آيد . مردان از نظر جسمی از ما قويترند و اگر قرار باشد كه ما با آنها رقابت شغلی داشته باشيم و كارمان نسبت به كار آنها سنجيده شود من‏ به سهم خودم ترجيح می‏دهم كه از كار بركنار شوم . امتيازاتی را كه زنان‏ كارگر ايالت اهايو از دست داده‏اند به مراتب بيش از آن مزايائی است‏ كه توسط قانون حمايت كارگران كسب كرده‏اند . ما شخصيت زن بودن‏ را از دست داده‏ايم ، من نمی‏توانم بفهمم از آن وقتی كه آزاد شده‏ايم چه‏ چيزی عايدمان شده است ، البته امكان دارد عده معدودی از زنان وضعشان‏ بهتر شده باشد ولی مسلما ما جزء آنها نيستيم " . اين بود خلاصه‏ای از آن مقاله از محتوای مقاله پيدا است كه اين بانوان‏ از ناراحتيهائی كه به نام آزادی و برابری بر آنها تحميل شده است آن چنان‏ به ستوه آمده‏اند كه دشمن اين دو كلمه شده‏اند . غافل از اينكه اين دو كلمه‏ گناهی ندارند . زن و مرد دو ستاره‏اند در دو مدار مختلف ، هر كدام بايد در مدار خود و فلك خود حركت نمايد . « لا الشمس ينبغی لها ان تدرك‏ القمر و لا الليل سابق النهار و كل فی فلك يسبحون »شرط اصلی سعادت هر يك از زن و مرد و در حقيقت ، جامعه بشری ، اينست كه دو جنس هر يك در مدار خويش به حركت خود ادامه دهند . آزادی و برابری آنگاه سود می‏بخشد كه هيچ كدام از مدار و مسير طبيعی و فطری خويش خارج نگردند . آنچه در آن‏ جامعه ناراحتی آفريده است قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است نه چيز ديگر . اينكه ما مدعی هستيم مسأله " نظام حقوقی زن در خانه و اجتماع " از مسائلی است كه مجددا بايد مورد ارزيابی قرار گيرد و به ارزيابيهای گذشته‏ بسنده نشود به معنی اينست كه اولا طبيعت را راهنمای خود قرار دهيم ، ثانيا از مجموع تجربيات تلخ و شيرين ، چه در گذشته و چه در قرن حاضر ، حداكثر بهره‏برداری نمائيم و تنها در اين وقت است كه نهضت حقوق زن به‏ معنی واقعی تحقق می‏يابد . قرآن كريم ، به اتفاق دوست و دشمن ، احيا كننده حقوق زن است . مخالفان ، لااقل اين اندازه اعتراف دارند كه قرآن در عصر نزولش گامهای‏ بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت . ولی قرآن هرگز به نام احيای‏ زن به عنوان " انسان " و شريك مرد در انسانيت و حقوق انسانی ، زن‏ بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشی نسپرد . به عبارت ديگر ، قرآن زن را همانگونه ديد كه در طبيعت هست . از اينرو هماهنگی كامل ميان‏ فرمانهای قرآن و فرمانهای طبيعت برقرار است . زن در قرآن همان زن در طبيعت است . اين دو كتاب بزرگ الهی يكی تكوينی و ديگری تدوينی با يكديگر منطبقند . در اين سلسله مقالات اگر كار مفيد و تازه‏ای صورت گرفته‏ باشد . توضيح اين انطباق و هماهنگی است . آنچه اكنون از نظر خواننده محترم می‏گذرد مجموع مقالاتی است كه به‏ مناسبت خاصی ، اين بنده در سالهای 45 - 46 در مجله زن روز تحت عنوان " زن در حقوق اسلامی " نشر داد و توجه فراوانی جلب كرد . برای افرادی كه‏ سابقه كار را نمی‏دانند و در آن اوقات در جريان نبودند و اكنون می‏شنوند كه اين مقالات در آن مجله اولين‏بار نشر يافته است قطعا موجب شگفتی‏ خواهد بود كه چگونه اين بنده آن مجله را برای اين سلسله مقالات انتخاب‏ كردم ؟ و چگونه آن مجله را برای اين سلسله مقالات انتخاب كردم ؟ و چگونه‏ آن مجله حاضر شد بدون هيچ دخل و تصرفی اين مقالات را چاپ كند . از اينرو لازم می‏دانم " شأن نزول " اين مقالات را بيان نمايم : در سال 45 تب تعويض قوانين مدنی در مورد حقوق خانوادگی ، در سطح‏ مجلات ، خصوصا مجلات زنانه ، سخت بالا گرفت . و نظر به اينكه بسياری از پيشنهادهائی كه می‏شد بر ضد نصوص مسلم قرآن بود ، طبعا ناراحتيهائی در ميان مسلمانان ايران به وجود آورد . در اين ميان ، قاضی فقيد ابراهيم‏ مهدوی زنجانی ، عفی الله عنه ، بيش از همه گرد و خاك می‏كرد و حرارت به‏ خرج می‏داد . مشاراليه لايحه‏ای در چهل ماده به همين منظور تنظيم كرد و در مجله فوق الذكر چاپ نمود . مجله مزبور نيز با چاپ صفحاتی جدول دار و به‏ اصطلاح آن روز " كوپن " ، از خوانندگان خود درباره چهل ماده پيشنهادی‏ نظر خواست . مشاراليه ضمنا وعده داد طی يك سلسله مقالات در مجله فوق‏ الذكر ، به طور مستدل از چهل ماده پيشنهادی خود دفاع نمايد . مقارن اين ايام يكی از مقامات محترم و مشهور روحانی تهران به اين بنده تلفن كردند و اظهار داشتند در مجلسی با مديران‏ مؤسسه كيهان و مؤسسه اطلاعات ملاقاتی داشتم و درباره برخی مطالب كه در مجلات زنانه اين دو مؤسسه درج می‏شود تذكراتی دادم . مشاراليهما اظهار داشتند اگر شما مطالبی داريد بدهيد ، ما قول می‏دهيم كه در همان مجلات‏ عينا چاپ شود . معظم له پس از نقل اين جريان ، به من پيشنهاد كردند كه اگر وقت و فرصت اجازه می‏دهد ، اين مجلات را بخوانم و برخی تذكرات لازم در هر شماره‏ بدهم . بنده گفتم من به اين صورت كه در هر شماره حاشيه‏ای بر گفته‏ای‏ بنويسم حاضر نيستم ، ولی نظر به اينكه آقای مهدوی قرار است يك سلسله‏ مقالات ديگر در دفاع از چهل ماده پيشنهادی خود در مجله زن روز بنويسد ، من حاضرم طی سلسله مقالاتی درباره همان چهل ماده در همان مجله در صفحه‏ مقابل بحث كنم . تا هر دو منطق در معرض افكار عمومی قرار گيرد . معظم‏ له از من فرصت خواستند تا بار ديگر با متصديان تماس بگيرند . مجددا به‏ من تلفن كردند و موافقت آن مجله را با اين شكل اعلام داشتند . پس از اين‏ جريان اين بنده نامه‏ای به آن مجله نوشت و آمادگی خود را برای دفاع از قوانين مدنی تا آن حد كه با فقه اسلام منطبق است اعلام كرد و درخواست‏ نمود كه مقالات اينجانب و مقالات آقای مهدوی دوش به دوش يكديگر و در برابر يكديگر در آن مجله چاپ شود . ضمنا يادآوری كرد كه اگر آن مجله با پيشنهاد من موافق است عين نامه مرا به علامت موافقت چاپ كند . مجله‏ موافقت كرد و عين نامه در شماره 87 مورخه 45 / 8 / 7 آن مجله چاپ شد و اولين مقاله در شماره 88 درج گرديد . من قبلا ضمن مطالعات خود درباره حقوق زن ، كتابی از مهدوی فقيد در اين‏ موضوعات خوانده بودم و مدتها بود كه به منطق او و امثال او آشنا بودم . به علاوه ، سالها بود كه حقوق زن در اسلام مورد علاقه شديد من بود و يادداشتهای زيادی در اين زمينه تهيه كرده و آماده بودم . مقالات مهدوی‏ فقيد چاپ شد و اين مقالات نيز رو در روی آنها قرار گرفت . طبعا من از موضوعی شروع كردم كه مشاراليه بحث خود را شروع كرده بود . درج اين سلسله مقالات مشاراليه را در مشكل سختی قرار داد ، ولی شش هفته‏ بيشتر طول نكشيد كه با سكته قلبی در گذشت و برای هميشه از پاسخگوئی‏ راحت شد . در آن شش هفته اين سلسله مقالات جای خود را باز كرد . علاقه‏مندان ، هم از من ، و هم از مجله تقاضا كردند كه اين سلسله مقالات‏ مستقلا ادامه يابد ، با اين تقاضاها موافقت شد و تا 33 مقاله ادامه يافت‏ . اين بود " شأن نزول " اين مقالات . اگر چه در اين 33 مقاله فقط قسمتی از آنچه در نظر بود نگارش يافت و مطالب زيادی باقی ماند ، ولی اين بنده به علت خستگی و مشاغل ديگر از تنظيم و نگارش آنها خودداری كردم . علاقه‏مندان به اين مقالات از آن وقت‏ تا كنون مكرر تقاضای تجديد چاپ آنها را به صورت كتابی مستقل كرده‏اند و اين بنده به انتظار اينكه آنها را تكميل و يك دوره كامل از " نظام حقوق‏ زن در اسلام " يك جا چاپ كنم ، از تجديد چاپ خودداری می‏كردم ، اخيرا چون احساس كردم كه اين انتظار از خودم چندان به جا نيست به آنچه موجود است قناعت شد . مسائلی كه در اين سلسله مقالات طرح شد عبارت است از : خواستگاری ، ازدواج موقت ( متعه ) ، زن و استقلال اجتماعی ، اسلام و تجدد زندگی ، مقام‏ زن در قرآن ، حيثيت و حقوق انسانی ، مبانی طبيعی حقوق خانوادگی ، تفاوت‏های زن و مرد ، مهر و نفقه ، ارث ، طلاق ، تعدد زوجات . مسائلی كه باقی ماند و يادداشتهايش آماده است عبارت است از : حق‏ حكومت مرد در خانواده ، حق حضانت كودك ، عده و فلسفه آن ، زن و اجتهاد و افتاء ، زن و سياست ، زن در مقررات قضائی ، زن در مقررات جزائی ، اخلاق و تربيت زن ، پوشش زن ، اخلاق جنسی : غيرت ، عفاف ، حيا و غيره ، مقام مادری ، زن و كار خارج و يك عده مسائل ديگر . اگر خداوند توفيق عنايت فرمود اين قسمت نيز بعدا جمع و تدوين و به صورت‏ جلد دوم چاپ و منتشر خواهد شد . از خداوند توفيق و هدايت مسألت می‏نمايد . قلهك - 28 شهريور ماه / 53 شمسی مطابق دوم رمضان المبارك / 94 قمری مرتضی مطهری مشكل جهانی روابط خانوادگی 1 - مشكل روابط خانوادگی در عصر ما نه آنچنان سهل و ساده است كه بتوان‏ با پر كردن كوپن از طرف پسران و دختران يا تشكيل سمينارهائی از نوع‏ سمينارهائی كه ديديم و شنيديم كه در چه سطح فكری است آنرا حل كرد و نه‏ مخصوص كشور و مملكت ماست و نه ديگران آنرا حل كرده‏اند و يا مدعی حل‏ واقعی آن هستند . " ويل دورانت " فيلسوف و نويسنده معروف تاريخ تمدن ميگويد : " اگر فرض كنيم در سال 2000 مسيحی هستيم و بخواهيم بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بوده است ، متوجه خواهيم‏ شد ، كه اين حادثه ، جنگ و يا انقلاب روسيه نبوده است ، بلكه همانا دگرگونی وضع زنان بوده است ، تاريخ چنين تغيير تكان دهنده‏ای در مدتی به‏ اين كوتاهی كمتر ديده است و خانه مقدس كه پايه نظم اجتماعی ما بود ، شيوه زناشوئی كه مانع شهوترانی و ناپايداری وضع انسان بود ، قانون اخلاقی‏ پيچيده‏ای كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود همه‏ آشكارا در اين انتقال پرآشوبی كه همه رسوم و اشكال زندگی و تفكر ما را فرا گرفته است گرفتار گشته‏اند " . اكنون نيز كه ما در ربع سوم قرن بيستم بسر ميبريم ناله متفكران غربی از بهم خوردن نظم خانوادگی و سست شدن پايه ازدواج ، از شانه خالی كردن‏ جوانان از قبول مسئوليت ازدواج ، از منفور شدن مادری ، از كاهش علاقه‏ پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت بفرزندان ، از ابتذال زن دنيای‏امروز و جانشين شدن هوسهای سطحی بجای عشق ، از افزايش دائم التزايد طلاق‏ ، از زيادی سرسام آور فرزندان نامشروع ، از نادر الوجود شدن وحدت و صميميت ميان زوجين ، بيش از پيش بگوش ميرسد . مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم ؟ موجب تأسف است كه گروهی از بی خبران می‏پندارند مسائل مربوط بروابط خانوادگی ، نظير مسائل مربوط به راهنمائی ، تاكسيرانی ، اتوبوسرانی ، لوله كشی و برق سالهاست كه در ميان اروپائيان بنحو احسن حل شده و اين ما هستيم كه عرضه و لياقت نداشته‏ايم و بايد هر چه زودتر از آنها تقليد و پيروی كنيم . اين ، پندار محض است ، آنها از ما در اين مسائل بيچاره‏تر و گرفتارتر و فرياد فرزانگان‏شان بلندتر است . از مسائل مربوط بدرس و تحصيل زن كه‏ بگذريم در ساير مسائل خيلی از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگی كمتری برخوردار ميباشند . جبر تاريخ بعضی ديگر تصور ديگری دارند ، تصور ميكنند كه سستی نظم خانوادگی و راه‏ يافتن فساد در آن ، معلول آزادی زن است و آزادی زن نتيجه قهری زندگی‏ صنعتی و پيشرفت علم و تمدن است ، جبر تاريخ است و چاره‏ای نيست از اينكه به اين فساد و بی نظمی تن دهيم و از آن سعادت خانوادگی كه در قديم‏ بود برای هميشه چشم بپوشيم . اگر اينچنين فكر كنيم بسيار سطحی و ناشيانه فكر كرده‏ايم . قبول دارم كه‏ زندگی صنعتی خواه ناخواه بر روی روابط خانوادگی اثر گذاشته و ميگذارد . ولی عامل عمده از هم گسيختگی نظم خانوادگی در اروپا دو چيز ديگر است . يكی رسوم و عادات و قوانين ظالمانه و جاهلانه‏ای كه قبل از اين قرن در ميان آنها درباره زن جاری و حاكم بوده است تا آنجا كه زن برای اولين بار در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در اروپا ، دارای حق مالكيت شد . ديگر اينكه كسانيكه به فكر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند از همان‏ راهی رفتند كه بعضی از مدعيان روشنفكری امروز ما ميروند و مواد پيشنهادی‏ چهل گانه يكی از مظاهر آن است ، خواستند ابروی زن بيچاره را اصلاح كنند چشمش را كور كردند . بيش از آنكه زندگی صنعتی مسئول اين آشفتگی و بی نظمی باشد ، آن قوانين‏ قديم متقدمان اروپا و اصلاحات جديد متجددانشان مسئول است . لهذا برای ما مردم مسلمان مشرق زمين هيچ ضرورت اجتناب ناپذيری نيست كه از هر راهی‏ كه آنها رفته‏اند برويم و در هر منجلابی كه آنها فرو رفته‏اند فرو رويم . ما بايد بزندگی غربی ، هوشيارانه بنگريم . ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنايع و تكنيك و پاره‏ای مقررات اجتماعی قابل تحسين و تقليد آنها بايد از اخذ و تقليد رسوم و عادات و قوانينی كه برای خود آنها هزاران بدبختی‏ بوجود آورده است كه تغيير قوانين مدنی ايران و روابط خانوادگی و تطبيق‏ آن با قوانين اروپائی يكی از آنهاست پرهيز نمائيم . ما و قانون اساسی 2 - صرفنظر از اينكه اين پيشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضيات‏ روانی ، طبيعی و اجتماعی است ، چنانكه بعدا توضيح داده خواهد شد ، از نظر انطباق با قانون اساسی چه فكری شده است ؟ از طرفی قانون اساسی تصريح‏ ميكند هر قانونی كه مخالف قوانين اسلامی باشد " قانونيت " ندارد و قابل طرح در مجلسين نيست . از طرف ديگر بيشتر مواد اين پيشنهادها مخالف صريح قانون اسلام است . آيا خود مغرب زمينی‏ها كه غرب زدگان ما اينچنين كوركورانه از آنها پيروی ميكنند قانون اساسی كشورشان را اينطور بازيچه قرار ميدهند . صرفنظر از مذهب ، خود قانون اساسی هر كشوری برای افراد آن كشور مقدس‏ است . قانون اساسی ايران نيز مورد احترام قاطبه ملت ايران است . آيا با سمينارهای كذائی و چاپ كوپن و قيام و قعود نمايندگان ميتوان قانون‏ اساسی را زير پا گذاشت ؟ عواطف مذهبی جامعه ايرانی 3 - از معايب پيشنهادها و از مخالفت صريح آنها با قانون اساسی چشم‏ ميپوشيم . هر چيز را اگر انكار كنيم اين قابل انكار نيست كه الان هم‏ نيرومندترين عاطفه‏ای كه بر روحيه ملت ايران حكومت ميكند عاطفه مذهبی‏ اسلامی است . بگذريم از عده بسيار معدودی كه قيد همه چيز را زده‏اند و از هر بی بند و باری و هرج و مرج‏ طرفداری ميكنند ، اكثريت قريب باتفاق اين مردم پابند مقررات مذهبی‏ ميباشند . تحصيل و درس خواندگی بر خلاف پيش بينی‏هائيكه از طرف عده‏ای ميشد ، نتوانست ميان اين ملت و اسلام جدائی بيندازد . بر عكس با اينكه‏ تبليغات مذهبی صحيح كم است و بعلاوه تبليغات استعماری ضد مذهب زياد است ، درس خواندگان و تحصيلكردگان بنحو روز افزونی بسوی اسلام گرايش‏ پيدا كرده‏اند . اكنون ميپرسم اين قوانين با اين زمينه روانی كه خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار ميشود ؟ يعنی وقتی قانون عرف مطابقه با حكم صريح شرع اسلام‏ نداشته باشد چگونه نتيجه‏ای گرفته ميشود ؟ فرض كنيد زنی در اثر اختلافها و عصبانيتها بمحكمه رجوع كرد و علی رغم رضای شوهر حكم طلاقش صادر شد و سپس‏ بعقد ازدواج مرد ديگری درآمد . اين زن و شوهر جديد در عين اينكه خود را بحكم قانون عرف ، زن و شوهری‏ ميدانند ، در عمق وجدان مذهبی خود ، خود را اجنبی و بيگانه و آميزش خود را نامشروع و فرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبی مستحق اعدام‏ ميدانند . در اينحال فكر كنيد چه وضع ناراحت كننده‏ای از نظر روانی برای آنها پيش خواهد آمد ، دوستان و خويشاوندان مذهبی آنها با چه چشمی به آنها و فرزندان آنها نگاه خواهند كرد . ما كه نمی‏توانيم با تغيير و وضع قانون ، وجدان مذهبی مردم را تغيير بدهيم ، متأسفانه يا خوشبختانه وجدان اكثريت‏ قريب باتفاق اين مردم ، از عاطفه مذهبی فارغ نيست . شما اگر متخصص حقوق و روانی از خارج بياوريد و مشاوره كنيد و بگوئيد ما چنين قوانينی ميخواهيم وضع كنيم اما زمينه روانی اكثريت مردم ما اينست و اين . ببينيد آيا در همچو زمينه‏ای نظر موافق خواهد داد ؟ آيا نخواهد گفت اينكار هزاران ناراحتی‏های‏ روحی و اجتماعی توليد ميكند . مقايسه اينگونه قوانين با قوانين جزائی از لحاظ ميزان آثار سوئی كه‏ ببار می‏آورد بسيار غلط است . تفاوت ميان آنها از زمين تا آسمان است ، ضربه‏ای كه از ناحيه تغيير و تعطيل قوانين جزائی وارد ميشود متوجه اجتماع‏ است و فقط افراد منحرف را جری ميكند . اما قوانين مربوط بروابط زوجين و اولاد ، بزندگی خصوصی و فردی افراد مربوط است و مستقيما با عاطفه مذهبی‏ شخصی هر فرد در جنگ است . اينگونه قوانين يا در اثر نفوذ مذهب و غلبه‏ وجدان بی اثر و بلاعمل ميماند و خواه ناخواه ناراحتی‏هائيكه اينگونه قوانين‏ ايجاد ميكند موجب خواهد شد كه اين قوانين رسما لغو گردد و يا پس از كشمكش روانی جانكاهی نيروی مذهبی را تضعيف ميكند . آيا خواستگاری مرد از زن اهانت به زن است ؟ 1 - پيشنهاد كننده ميگويد : " قانون گذار ما حتی در اين چند ماده كذائی ( مربوط بخواستگاری و نامزدی ) هم اين نكته ارتجاعی و غير انسانی را فراموش نكرده است كه مرد اصل است و زن فرع ، در تعقيب فكر مزبور ماده 1034 را كه اولين ماده‏ قانون در كتاب نكاح و طلاق است بنحو زير تنظيم نموده است : ( ماده 1034 - از هر زنيكه خالی از موانع نكاح باشد ميتوان خواستگاری نمود . ) بطوريكه ملاحظه ميشود بموجب ماده مزبور با اينكه هيچگونه حكم و الزامی‏ بيان نشده است ، ازدواج بمعنی " زن گرفتن " برای مرد مطرح شده و او بعنوان مشتری و خريدار تلقی گرديده و در مقابل زن نوعی كالا وانمود شده‏ است . اين قبيل تعبيرات در قوانين اجتماعی اثر روانی بسيار بد و ناگوار ايجاد ميكند و مخصوصا تعبيرات مزبور در قانون ازدواج بر روی رابطه زن و مرد اثر ميگذارد و بمرد ژست آقائی و مالكيت و بزن وضع مملوكی و بندگی‏ ميبخشد " . بدنبال اين ملاحظه دقيق روانی ! موادی كه خود پيشنهاد كننده تحت عنوان‏ خواستگاری ذكر می‏كند برای اينكه خواستگاری جنبه يكطرفه و حالت " زن‏ گرفتن " بخود نگيرد خواستگاری را هم وظيفه زنان دانسته و هم وظيفه مردان‏ ، تا در ازدواج تنها " زن گرفتن " صدق نكند ، " مرد گرفتن " هم صدق‏ كند ، يا لااقل نه زن گرفتن صدق كند و نه مرد گرفتن . اگر بگوئيم زن گرفتن، يا اگر هميشه مردان را موظف كنيم كه بخواستگاری زنان بروند حيثيت‏ زنرا پائين آورده و آنرا بصورت كالای خريدنی در آورده‏ايم . غريزه مرد طلب و نياز است و غريزه زن جلوه و ناز اتفاقا يكی از اشتباهات بزرگ همين است . همين اشتباه سبب پيشنهاد الغاء مهر و نفقه شده است و ما در جای خود مشروحا درباره مهر و نفقه‏ بحث خواهيم كرد . اينكه از قديم الايام ، مردان به عنوان خواستگاری نزد زنان ميرفته‏اند و از آنها تقاضای همسری ميكرده‏اند از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام‏ زن بوده است . طبيعت ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن . طبيعت زن را گل ، و مرد را بلبل‏ ، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است . اين يكی از تدابير حيكمانه‏ و شاهكارهای خلقت است كه در غريزه مرد نياز و طلب و در غريزه زن ناز و جلوه قرار داده است . ضعف جسمانی زنرا در مقابل نيرومندی جسمانی مرد ، با اينوسيله جبران كرده است . خلاف حيثيت و احترام زن است كه بدنبال مرد بدود . برای مرد قابل تحمل‏ است كه از زنی خواستگاری كند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن ديگری‏ خواستگاری كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنی رضايت خود را بهمسری با او اعلام كند ، اما برای زن كه ميخواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند ، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردی را بهمسری خود دعوت كند و احيانا جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگری برود . بعقيده " ويليام جيمز " فيلسوف معروف امريكائی : حيا و خودداری‏ ظريفانه زن غريزه نيست ، بلكه دختران حوا در طول تاريخ دريافتند كه عزت‏ و احترامشان باين است كه بدنبال مردان نروند ، خود را مبتذل نكنند و از دسترس مرد خود را دور نگهدارند ، زنان اين درسها را در طول تاريخ‏ دريافتند و بدختران ود ياد ندادند . اختصاص بجنس بشر ندارد ، حيوانات ديگر نيز همينطورند ، همواره اين‏ مأموريت به جنس نر داده شده است كه خود را دلباخته و نيازمند بجنس‏ ماده نشان بدهد . مأموريتی كه بجنس ماده داده شده اين است كه با پرداختن بزيبائی و لطف و با خودداری و استغناء ظريفانه ، دل جنس خشن را هر چه بيشتر شكار كند و او را از مجرای حساس قلب خودش و به اراده و اختيار خودش در خدمت خود بگمارد . مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او عجبا ، می‏گويند چرا قانون مدنی لحنی بخود گرفته است كه مرد را خريدار زن نشان ميدهد . اولا اين مربوط بقانون مدنی نيست ، مربوط بقانون آفرينش‏ است ، ثانيا مگر هر خريداری از نوع مالكيت و مملوكيت اشياء است طلبه و دانشجو خريدار علم است . متعلم خريدار معلم است . هنرجو خريدارهنرمند است . آيا بايد نام اينها را مالكيت بگذاريم و منافی حيثيت علم‏ و عالم و هنر و هنرمند بشمار آوريم ؟ مرد خريدار وصال زن است نه خريدار رقبه او . آيا واقعا شما از اين شعر شاعر شيرين سخن ما حافظ ، اهانت‏ بجنس زن ميفهميد كه ميگويد : شيراز معدن لب لعل است و كان حسن من جوهری مفلس از آنروز مشوشم شهريست پر كرشمه و خوبان ز شش جهت چيزيم نيست ورنه " خريدار " هر ششم حافظ افسوس ميخورد كه چيزی ندارد نثار خوبان كند و التفات آنها را بخود جلب كند . آيا اين اهانت بمقام زن است يا مظهر عاليترين احترام و مقام زن در دلهای زنده و حساس است كه با همه مردی و مردانگی در پيشگاه‏ زيبائی و جمال زن خضوع و خشوع ميكند و خود را نيازمند بعشق او و او را بی نياز از خود معرفی‏ ميكند . منتهای هنر زن اين بوده است كه توانسته مرد را در هر مقامی و هر وضعی‏ بوده است به آستان خود بكشاند . اكنون ببينيد بنام دفاع از حقوق زن چگونه بزرگترين امتياز و شرف و حيثيت زن را لكه‏دار ميكنند ؟ اينست كه گفتيم اين آقايان به نام اينكه ابروی زن بيچاره را ميخواهند اصلاح كنند چشم وی را كور ميكنند . رسم خواستگاری يك تدبير ظريفانه و عاقلانه برای حفظ حيثيت و احترام زن است گفتيم ، اينكه در قانون خلقت ، مرد مظهر نياز و طلب و خواستاری ، و زن مظهر مطلوبيت و پاسخگوئی آفريده شده است ، بهترين ضامن حيثيت و احترام زن و جبران كننده ضعف جسمانی او در مقابل نيرومندی جسمانی مرد است و هم بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگی مشترك آنهاست . اين ، نوعی امتياز طبيعی است كه به زن داده شده و نوعی تكليف طبيعی است كه‏ بدوش مرد گذاشته شده است . قوانينی كه بشر وضع ميكند ، و بعبارت ديگر تدابير قانونی كه بكار ميبرد بايد اين امتياز را برای زن و اين تكليف را برای مرد حفظ كند . قوانين مبنی بر يكسان بودن زن و مرد از لحاظ وظيفه و ادب خواستاری بر زيان زن و منافع و حيثيت و احترام اوست ، و تعادل را بظاهر بنفع مرد ، و در واقع بزيان هر دو بهم ميزند . از اينرو موادی كه از طرف نويسنده چهل پيشنهاد مبنی بر شركت دادن زن‏ بوظيفه خواستگاری پيشنهاد شده ، هيچگونه ارزشی ندارد و بر زيان جامعه‏ بشری است . اشتباه نويسنده چهل ماده در قانون مدنی مطلب دومی كه بمناسبت اين فصل لازم است تذكر دهم اينست كه آقای‏ مهدوی نويسنده چهل پيشنهاد در شماره 86 مجله زن روز صفحه 72 مينويسند : " بموجب ماده 1037 هر يك از نامزدها كه بدون علت موجه وصلت مزبور را بهم زند بايد هدايائی را كه طرف مقابل و يا والدين او و يا اشخاص ثالث‏ بمنظور وصلت مذكور داده‏اند مسترد دارد و در صورتيكه عين آنها باقی نباشد ، قيمت آنها را بايد رد كند ، مگر اين كه هدايا بدون تقصير طرف ، تلف‏ شده باشد . طبق مقررات ماده مذكور ، نامزدی هم از نظر قانون گذار ما مانند وعده‏ ازدواج هيچ اثر قانونی و ضمانت اجرائی نداشته و نسبت بطرفين هيچ نوع‏ تعهدی ايجاد نميكند و تنها اثر آن اينست كه طرف متخلف كه بقول نويسنده‏ قانون مزبور " بدون علت موجه " وصلت مزبور را بهم زند ، عين يا قيمت‏ هدايائی را كه بمنظور وصلت از طرف دريافت داشته بايد مسترد دارد ، و حال اينكه غالبا در دوران نامزدی ، طرفين بمنظور وصلت چيزی به يكديگر نميدهند ، ولی برای خاطر خود نامزدی متحمل مخارج فوق العاده سنگين ميشوند . . . . " چنانكه ملاحظه ميفرمائيد ايراد آقای مهدوی بر اين ماده قانونی اينست كه‏ برای نامزدی اثر قانونی و ضمانت اجرائی قائل نشده است . تنها اثری كه‏ قائل شده اينست كه طرف متخلف بايد عين هدايائی كه دريافت داشته يا قيمت آنها را بطرف بپردازد ، و حال آنكه عمده خسارتيكه شخص بواسطه‏ نامزدی متحمل ميشود خسارتهای ديگر است ، مثل خسارتيكه بواسطه جشن نامزدی‏ يا مهمانی كردن نامزد و گردش با او متحمل ميشود . من ميگويم ايراد ديگری نيز بر اين ماده قانونی وارد است . و آن اينكه می‏گويد اگر طرف متخلف " بدون علت موجه " وصلت را بهم‏ زند بايد عين يا قيمت هدايائی كه دريافت داشته مسترد دارد ، و حال آن‏ كه طبق قاعده اگر با علت موجه نيز وصلت را بهم زند بايد لااقل عين‏ هدايائی كه دريافت داشته در صورت مطالبه طرف متقابل مسترد دارد . اما حقيقت اينست كه هيچكدام از اين ايرادها وارد نيست . قانون مدنی‏ در ماده 1036 چنين ميگويد : " اگر يكی از نامزدها وصلت منظور را بدون علت موجهی بهم زند در حالی‏كه طرف مقابل يا ابوين او يا اشخاص ديگر باعتماد وقوع ازدواج مغرور شده‏ و مخارجی كرده باشند ، طرفی كه وصلت را بهم زده است بايد از عهده‏ خسارت وارده برآيد . ولی خسارت مزبور فقط مربوط بمخارج متعارفه خواهد بود " . اين ماده قانون همان چيزی را كه آقای مهدوی خيال ميكنند قانون پيش‏ بينی نكرده است بيان ميكند در اين ماده است كه قيد " بدون علت موجه‏ " ذكر شده است . طبق اين ماده نه تنها طرف متخلف ضامن مخارجی كه شخص‏ نامزد متحمل شده است ميباشد ، ضامن مخارج ابوين يا اشخاص ديگر نيز ميباشد . در اين ماده با تكيه روی كلمه " مغرور شده " بريشه اين ماده قانونی‏ كه بنام قاعده " غرور " معروف است اشاره ميكند . بعلاوه در قانون مدنی ، تسبيب يكی از موجبات ضمان قهری شناخته شده و از ماده 332 كه مربوط به تسبيب است نيز ميتوان ضمان طرف متخلف را در اينگونه موارد استفاده كرد . عليهذا قانون مدنی نه تنها درباره خسارتهای نامزدی ( كه بقول نويسنده‏ پيشنهادها بخاطر خود نامزدی صورت ميگيرد ) سكوت نكرده است ، در دو ماده آنرا گنجانيده است . اما ماده 1037 قانون مدنی اينست : " هر يك از نامزدها ميتوانند در صورت بهم خوردن وصلت منظور ، هدايائی را كه بطرف ديگر يا ابوين او برای وصلت منظور داده است مطالبه كند . اگر عين‏ هدايا موجود نباشد ، مستحق قيمت هدايائی خواهد بود كه عادتا نگاه داشته‏ ميشود . مگر اينكه آن هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشد " . اين ماده مربوط به اشيائيست كه طرفين بيكديگر اهدا ميكنند و چنانكه‏ ملاحظه ميفرمائيد در اين ماده هيچگونه قيد نشده است كه يكطرف بدون علت‏ موجه وصلت را بهمزده باشد ، قيد " بدون علت موجه " استنباط بی جائی‏ است كه آقای مهدوی كرده‏اند . عجبا كسانی كه از درك مفهوم چند ماده ساده قانون مدنی ناتوانند ( با اينكه يك عمر كارشان بررسی آنها بوده است و سالها بودجه مملكت را بنام‏ تخصص فنی در درك اين قوانين مصرف كرده‏اند ) چگونه داعيه تغيير قوانين‏ آسمانی را كه هزاران ملاحظات و ريزه‏كاريها در آنها بكار رفته است در سر می‏پرورانند . اين نكته نيز ناگفته نماند كه آقای مهدوی تا پنج سال قبل كه‏ مشغول تأليف كتاب " پيمان مقدس يا ميثاق ازدواج " بوده‏اند ، جمله‏ بالا را بصورت " بدون علت و موجبی " قرائت ميكرده‏اند . در كتاب‏ خودشان فصل مشبعی داد و فرياد راه انداخته‏اند كه مگر در دنيا كاری بدون‏ علت و موجب ممكن است ، اما اخيرا متوجه شده‏اند كه سالها اين جمله را غلط قرائت ميكرده و ميفهميده‏اند و جمله مزبور " بدون علت موجهی " بوده است . از ايرادات ديگری كه در فصل خواستگاری به نويسنده پيشنهادها وارد است‏ ، فعلا صرفنظر ميكنم . ازدواج موقت من بر خلاف بسياری از افراد ، از تشكيكات و ايجاد شبهه‏هائی كه در مسائل اسلامی ميشود با همه علاقه و اعتقادی كه باين دين دارم بهيچ وجه‏ ناراحت نميشوم . بلكه در ته دلم خوشحال ميشوم . زيرا معتقدم و در عمر خود بتجربه مشاهده كرده‏ام كه اين آئين مقدس آسمانی در هر جبهه از جبهه‏ها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده ، با نيرومندی و سرفرازی و جلوه و رونق بيشتری آشكار شده است . خاصيت حقيقت همين است كه شك و تشكيك بروشن شدن آن كمك ميكند ، شك ، مقدمه يقين ، و ترديد ، پلكان تحقيق است . در رساله زنده بيدار از رساله ميزان العمل غزالی نقل ميكند كه : " . . گفتار ما را فائده اين‏ بس باشد كه ترا در عقايد كهنه و موروثی بشك ميافكند . زيرا شك پايه‏ تحقيق است و كسی كه شك نميكند درست تأمل نميكند . و هر كه درست ننگرد خوب نمی‏بيند و چنين كسی در كوری و حيرانی بسر ميبرد " . بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند ، تا آنكه‏ بدون آنكه خود بخواهند وسيله روشن شدن حقايق اسلامی گردند . يكی از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفری كه مذهب رسمی كشور ماست اينست كه ازدواج به دو نحو ميتواند صورت بگيرد : دائم و موقت : ازدواج موقت و دائم در پاره‏ای از آثار با هم يكی هستند و در قسمتی‏ اختلاف دارند . آنچه در درجه اول ، اين دو را از هم متمايز ميكند يكی‏ اينست كه زن و مرد تصميم ميگيرند بطور موقت با هم ازدواج كنند و پس از پايان مدت ، اگر مايل بودند تمديد كنند تمديد ميكنند و اگر مايل نبودند از هم جدا ميشوند . ديگر اينكه از لحاظ شرايط ، آزادی بيشتری دارند كه بطور دلخواه بهر نحو كه بخواهند پيمان می‏بندند . مثلا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد عهده‏دار مخارج روزانه و لباس و مسكن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و طبيب بشود ، ولی در ازدواج موقت بستگی دارد بقرارداد آزادی كه ميان‏ طرفين منعقد ميگردد . ممكن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج‏ بشود ، يا زن نخواهد از پول مرد استفاده كند . در ازدواج دائم ، زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده‏ بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند . اما در ازدواج‏ موقت بسته بقراردادی است كه ميان آنها منعقد ميگردد . در ازدواج دائم ، زن و شوهر خواه ناخواه از يكديگر ارث ميبرند . اما در ازدواج موقت چنين نيست . پس تفاوت اصلی و جوهری ازدواج موقت با ازدواج دائم در اينست كه‏ ازدواج موقت از لحاظ حدود و قيود " آزاد " است ، يعنی وابسته باراده‏ و قرارداد طرفين است . حتی موقت بودن آن نيز در حقيقت نوعی آزادی بطرفين ميبخشد و زمان را در اختيار آنها قرار ميدهد . در ازدواج دائم ، هيچكدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگری حق ندارند از بچه‏دار شدن و توليد نسل جلوگيری كنند ، ولی در ازدواج موقت جلب‏ رضايت طرف ديگر ضرورت ندارد . در حقيقت اين نيز نوعی آزادی ديگر است‏ كه بزوجين داده شده است . اثری كه از اين ازدواج توليد می‏شود يعنی فرزندی كه بوجود می‏آيد با فرزند ناشی از ازدواج دائم هيچگونه تفاوتی ندارد . مهر ، هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت . با اين‏ تفاوت كه در ازدواج موقت ، عدم ذكر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم ، عقد باطل نيست . مهرالمثل تعيين ميشود . همانطوريكه در عقد دائم ، مادر و دختر زوجه بر زوج ، و پدر و پسر زوج‏ بر زوجه حرام و محرم ميگردند در عقد منقطع نيز چنين است و همانطوريكه‏ خواستگاری كردن زوجه دائم بر ديگران حرام است ، خواستگاری زوجه موقت‏ نيز بر ديگران نيز حرام است ، همانطوريكه زنای با زوجه دائم غير ، موجب‏ حرمت ابدی ميشود ، خواستگاری زوجه موقت نيز بر ديگران ابدی ميشود ، زنای با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدی ميشود . همانطور كه زوجه دائم‏ بعد از طلاق بايد مدتی عده نگهدارد ، زوجه موقت نيز بعد از تمام شدن مدت‏ يا بخشيدن آن بايد عده نگهدارد . با اين تفاوت كه عده زن دائم سه نوبت‏ عادت ماهانه است و عده زن غير دائم دو نوبت يا چهل و پنج روز . در ازدواج دائم جمع ميان دو خواهر جايز نيست ، در ازدواج موقت نيز روا نيست . اينست آنچيزی كه بنام ازدواج موقت يا نكاح منقطع در فقه شيعه آمده است و قانون مدنی ما نيز عين آنرا بيان كرده است . بديهی است كه ما طرفدار اين قانون با اين خصوصيات هستيم ، و اما اينكه مردم ما بنام اين قانون سوء استفاده‏هائی كرده و ميكنند ، ربطی‏ بقانون ندارد . لغو اين قانون ، جلوی آن سوء استفاده‏ها را نميگيرد بلكه‏ شكل آنها را عوض ميكند . بعلاوه صدها مفاسدی كه از خود لغو قانون‏ برمي خيزد . ما نبايد آنجا كه انسانها را بايد اصلاح و آگاه كنيم بدليل عدم عرضه و لياقت در اصلاح انسانها مرتبا بجان مواد قانونی بيفتيم ، انسانها را تبرئه كنيم و قوانين را مسئول بدانيم . اكنون ببينيم با بودن ازدواج دائم ، چه ضرورتی هست كه قانونی بنام‏ قانون ازدواج موقت بوده باشد ، آيا ازدواج موقت بقول نويسندگان زن روز با حيثيت انسانی زن و با روح اعلاميه حقوق بشر منافات دارد ؟ آيا ازدواج‏وقت اگر هم لازم بوده است در دوران كهن لازم بوده است . اما زندگی و شرايط و اقتضای زمان حاضر با آن موافقت ندارد ؟ما اين مطلب را تحت دو عنوان بررسی ميكنيم : الف - زندگی امروز و ازدواج موقت . ب - مفاسد و معايب ازدواج موقت . زندگی امروز و ازدواج موقت چنانكه قبلا دانستيم ، ازدواج دائم مسئوليت و تكليف بيشتری برای زوجين‏ توليد ميكند ، بهمين دليل پسر يا دختری نميتوان يافت كه از اول بلوغ‏ طبيعی كه تحت فشار غريزه قرار ميگيرد آماده ازدواج دائم باشد . خاصيت‏ عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعی را با بلوغ اجتماع و قدرت تشكيل‏ عائله زيادتر كرده است . اگر در دوران ساده قديم يك پسر بچه در سنين اوايل بلوغ طبيعی از عهده شغلی كه تا آخر عمر بعهده او گذاشته ميشد برميايد ، در دوران جديد ابدا امكان پذير نيست . يك پسر موفق در دوران‏ تحصيل كه دبستان و دبيرستان و دانشگاه را بدون تأخير و رد شدن در امتحان‏ آخر سال و يا در كنكور دانشگاه گذرانده باشد در 25 سالگی فارغ التحصيل‏ ميگردد و از اين ببعد ميتواند درآمدی داشته باشد . قطعا سه چهار سال هم‏ طول ميكشد تا بتواند سر و سامان مختصری برای خود تهيه كند و آماده ازدواج‏ دائم گردد . همچنين است يك دختر موفق كه دوران تحصيل را ميخواهند طی‏ كند . جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسی شما اگر امروز يك پسر محصل هجده ساله را كه شور جنسی او باوج خود رسيده است ، تكليف بازدواج بكنيد بشما ميخندند . همچنين است يك دختر محصل شانزده ساله . عملا ممكن نيست اين طبقه در اين سن زير بار ازدواج‏ دائم بروند و مسئوليت يك زندگی را كه وظايف زيادی برای آنها نسبت‏ بيكديگر و نسبت بفرزندان آينده‏شان ايجاد ميكند بپذيرند . كداميك ؟ رهبانيت موقت يا كمونيسم جنسی يا ازدواج موقت ؟ از شما ميپرسم ، آيا با اين حال ، با طبيعت و غريزه چه رفتاری بكنيم ؟ آيا طبيعت حاضر است بخاطر اينكه وضع زندگی ما در دنيای امروز اجازه‏ نميدهد كه در سنين شانزده سالگی و هجده سالگی ازدواج كنيم ، دوران بلوغ‏ را بتأخير بيندازد و تا ما فارغ التحصيل نشده‏ايم ، غريزه جنسی از سر ما دست بردارد ؟ آيا جوانان حاضرند يكدوره " رهبانيت موقت " را طی كنند و خود را سخت تحت فشار و رياضت قرار دهند تا زمانيكه امكانات ازدواج دائم پيدا شود ؟ فرضا جوانی حاضر گردد رهبانيت موقت را بپذيرد آيا طبيعت حاضر است از ايجاد عوارض روانی سهمگين و خطرناكی كه‏ در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسی پيدا ميشود و روانكاوی امروز از روی‏ آنها پرده برداشته است صرفنظر كند ؟ دو راه بيشتر باقی نميماند ، يا اينكه جوانان را بحال خود رها كنيم و بروی خود نياوريم . بيك پسر بچه اجازه دهيم از صدها دختر كام برگيرد ، و بيكدختر اجازه دهيم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندين بار سقط جنين كند . يعنی عملا كمونيسم جنسی را بپذيريم . و چون به پسر و دختر " متساويا " اجازه داده‏ايم ، روح اعلاميه حقوق بشر را از خود شاد كرده‏ايم ، زيرا روح اعلاميه حقوق بشر از نظر بسياری از كوته فكران اينست‏ كه زن و مرد اگر بناست بجهنم دره هم سقوط كنند دوش بدوش يكديگر و بازو ببازوی هم و بالاخره " متساويا " سقوط كنند . آيا اين چنين پسران و دخترانی با چنين روابط فراوان و بيحدی در دوران‏ تحصيل پس از ازدواج دائم ، مرد زندگی و زن خانواده خواهند بود ؟ راه دوم ، ازدواج موقت و آزاد است . ازدواج موقت در درجه اول زن را محدود ميكند كه در آن واحد زوجه دو نفر نباشد ، بديهی است كه محدود شدن‏ زن مستلزم محدود شدن مرد نيز خواه ناخواه هست . وقتی كه هر زنی بمرد معينی اختصاص پيدا كند قهرا هر مردی هم بزن معين اختصاص پيدا ميكند . مگر آنكه از يكطرف عدد بيشتری باشند . بدين ترتيب پسر و دختر دوران‏تحصيل خود را ميگذرانند بدون آنكه رهبانيت موقت و عوارض آنرا تحمل‏ كرده باشند و بدون آنكه در ورطه كمونيسم جنسی افتاده باشند . ازدواج آزمايشی اين ضرورت ، اختصاص بايام تحصيل ندارد ، در شرايط ديگر نيز پيش‏ ميايد . اصولا ممكن است زن و مردی كه خيال دارند با هم بطور دائم ازدواج‏ كنند و نتوانسته‏اند نسبت بيكديگر اطمينان كامل پيدا كنند بعنوان ازدواج‏ آزمايشی برای مدت موقتی با هم ازدواج كنند . اگر اطمينان كامل بيكديگر پيدا كردند ادامه ميدهند و اگر نه از هم جدا ميشوند . من از شما ميپرسم : اينكه اروپائيان وجود يك عده از زنان بدكار را در محل معين از هر شهری تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضروری ميدانند برای‏ چيست ؟ آيا جز اينست كه وجود مردان مجردی را كه قادر بازدواج دائم‏ نيستند خطر بزرگی برای خانواده‏ها بحساب می‏آورند . راسل و نظريه ازدواج موقت " برتراند راسل " فيلسوف معروف انگليسی در كتاب زناشوئی و اخلاق‏ميگويد " . . . در واقع اگر درست بينديشيم ، پی ميبريم كه فواحش ، معصوميت كانون خانوادگی و پاكی زنان و دختران ما را حفظ ميكنند . هنگامی‏ كه اين عقيده را " لكی " در بحبوحه عصر " ويكتوريا " ابراز كرد اخلاقيون سخت آزرده شدند ، بی آنكه خود علت آنرا بدانند . اما هرگز نتوانستند خطای عقيده " لكی " را به ثبوت رسانند . زبان حال اخلاقيون‏ مزبور با تمام منطقشان اين است كه " اگر مردم از تعليمات ما پيروی‏ ميكردند ديگر فحشاء وجود نميداشت " اما ايشان بخوبی ميدانند كه كسی‏ توجه به حرفشان نميكند " . اينست فورمول فرنگی چاره‏جوئی خطر مردان و زنانی كه قادر بازدواج دائم‏ نيستند و آن بود فورمولی كه اسلام پيشنهاد كرده است . آيا اگر اين فرمول فرنگی بكار بسته شود و گروهی زن بدبخت‏ بايفای اين وظيفه اجتماعی . اختصاص داده شوند آنوقت زن بمقام واقعی و حيثيت انسانی خود رسيده است و روح اعلاميه حقوق بشر شاد شده است ؟ برتراند راسل رسما در كتاب خود فصلی تحت عنوان ازدواج تجربی باز كرده‏ است . وی ميگويد : " قاضی ليندزی ، كه ساليان متمادی مأمور دادگاه دنور بوده و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادی داشته پيشنهاد ميكند كه‏ ترتيبی بنام " ازدواج رفاقتی " داده شود . متأسفانه پست رسمی خود را ( در امريكا ) از دست داد . زيرا مشاهده شد كه او بيش از ايجاد حس‏ گناهكاری در فكر سعادت جوانان است . برای عزل او كاتوليكها و فرقه ضد سياه پوستان از بذل مساعی خودداری نكردند . پيشنهاد ازدواج رفاقتی را يك محافظه كار خردمند كرده است و منظور از آن ايجاد ثباتی در روابط جنسی است . ليندزی متوجه شده كه اشكال اساسی در ازدواج ، فقدان پول است . ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالی نيست ، بلكه از اين لحاظ است كه تأمين معيشت از جانب زن برازنده نيست . و به‏ اين ترتيب نتيجه ميگيرد كه جوانان بايد مبادرت بازدواج رفاقتی كنند كه‏ از سه لحاظ با ازدواج عادی متفاوت است : اولا منظور از ازدواج توليد نسل‏ نخواهد بود . ثانيا مادام كه زن جوان فرزندی نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر خواهد بود . ثالثا زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجی‏ برای خوراك خواهد بود . . . من هيچ ترديدی در مؤثر بودن پيشنهادات‏ ليندزی ندارم و اگر قانون آنرا ميپذيرفت تأثير زيادی در بهبود اخلاق‏ ميكرد " . آنچه ليندزی و راسل آنرا ازدواج رفاقتی مينامند گرچه با ازدواج موقت‏اسلامی اندك فرقی دارد ، اما حكايت ميكند كه متفكرانی مانند ليندزی و راسل باين نكته پی برده‏اند كه تنها ازدواج دائم و عادی وافی بهمه احتياجات اجتماع نيست . مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن را عدم كفايت ازدواج‏ دائم بتنهائی برای رفع احتياجات بشری بالاخص در عصر حاضر مورد بررسی‏ قرار گرفت . اكنون ميخواهيم باصطلاح آنطرف سكه را مطالعه كنيم . ببينيم‏ ازدواج موقت چه زيانهائی ممكن است در برداشته باشد . مقدمه ميخواهم‏ . مطلبی را تذكر دهم : در ميان تمام موضوعات و مسائل و زمينه‏های اظهار نظر كه برای بشر وجود داشته و دارد هيچ موضوع و زمينه‏ای باندازه بحث در تاريخ علوم و عقائد و سنن و رسوم و آداب بشری گنگ و پيچيده نيست. و بهمين جهت در هيچ موضوعی بشر باندازه اين موضوعات ، ياوه نبافته‏ است و اتفاقا در هيچ موضوعی هم باندازه اين موضوعات شهوت اظهار نظر نداشته است . از باب مثال اگر كسی اطلاعاتی در فلسفه و عرفان و تصوف و كلام اسلامی‏ داشته باشد و آنگاه پاره‏ای از نوشته‏های امروز را كه غالبا اقتباس از خارجيها و يا عين گفته‏های آنها است خوانده باشد ميفهمد كه من چه ميگويم‏ . مثل اينست كه مستشرقين و اتباع و اذنابشان ، برای اظهار نظر در اينگونه مسائل همه چيز را لازم ميدانند مگر اينكه خود آن مسائل را عميقا بفهمند و بشناسند . مثلا در اطراف مسئله‏ای كه در عرفان اسلامی بنام " وحدت وجود " معروف‏ است ، چه حرفها كه زده نشده است ، فقط جای يك چيز خالی است و آن‏ اينكه وحدت وجود چيست و قهرمانان آن در عرفان اسلامی از قبيل محی الدين‏ عربی و صدرالمتالهين شيرازی چه تصوری از وحدت وجود داشته‏اند ؟ من وقتی كه برخی اظهار نظرهای مندرج در چند شماره مجله زن روز را درباره نكاح منقطع خواندم بی اختيار بياد مسئله وحدت‏ وجود افتادم . ديدم همه حرفها بميان آمده است جز همان چيزی كه روح اين‏ قانون را تشكيل ميدهد و منظور قانون‏گذار بوده است . البته اين قانون چون يك " ميراث شرقی " است ، اين اندازه مورد بی‏ مهری است و اگر يك " تحفه غربی " بود اينطور نبود . قطعا اگر اين قانون از مغرب زمين آمده بود ، امروز كنفرانسها و سمينارها داده ميشد كه منحصر كردن ازدواج به ازدواج دائم با شرائط نيمه‏ دوم قرن بيستم تطبيق نميكند ، نسل امروز زير بار اينهمه قيود ازدواج دائم‏ نميرود ، نسل امروز ميخواهد آزاد باشد و آزاد زندگی كند و جز زير بار ازدواج آزاد كه همه قيود و حدودش را شخصا انتخاب و اختيار كرده باشد نميرود . . . و بهمين دليل اكنون كه اين زمزمه از غرب بلند شده و كسانی امثال " برتراند راسل " مسئله‏ای تحت عنوان " ازدواج رفاقتی " پيشنهاد ميكنند پيش بينی می‏شود كه بيش از آن اندازه كه اسلام خواسته استقبال شود و ازدواج دائم را پشت سر بگذارد و ما در آينده مجبور بشويم از ازدواج دائم‏ دفاع و تبليغ كنيم . معايب و مفاسدی كه برای نكاح منقطع ذكر شده از اين قرار است : 1 - پايه ازدواج بايد بر دوام باشد ، و زوجين از اول كه پيمان زناشوئی‏ می‏بندند بايد خود را برای هميشه متعلق بيكديگر بدانند و تصور جدائی در مخيله آنها خطور نكند ، عليهذا ازدواج موقت نمی‏تواند پيمان استواری ميان‏ زوجين باشد . اينكه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد بسيار مطلب درستی است ، ولی اين‏ ايراد وقتی وارد است كه بخواهيم ازدواج موقت را جانشين ازدواج دائم‏ كنيم و ازدواج دائم را منسوخ نمائيم . بدون شك هنگاميكه طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل نسبت بيكديگر پيدا كرده‏اند و تصميم دارند برای هميشه متعلق بيكديگر باشند پيمان ازدواج دائم می‏بندند . ازدواج موقت از آنجهت تشريع شده است كه ازدواج دائم به تنهائی قادر نبوده است كه در همه شرائط و احوال رفع احتياجات بشر را بكند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم اين بوده است كه افراد يا به رهبانيت موقت‏ مكلف گردند و يا در ورطه كمونيسم جنسی غرق شوند . بديهی است كه هيچ پسر يا دختری آنجا كه برايش زمينه يك زناشوئی دائم و هميشگی فراهم است خود را با يك امر موقتی سرگرم نميكند . 2 - ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايرانی كه شيعه مذهب ميباشند استقبال نشده است و آنرا نوعی تحقير برای خود دانسته‏اند ، پس افكار عمومی خود مردم شيعه نيز آنرا طرد ميكند . جواب اينست كه اولا منفوريت متعه در ميان زنان ، مولود سوء استفاده‏هائی است كه مردان هوسران در اين زمينه كرده‏اند و قانون بايد جلو آنها را بگيرد و ما درباره اين سوء استفاده‏ها بحث خواهيم كرد . ثانيا انتظار اينكه ازدواج موقت باندازه ازدواج دائم استقبال شود در صورتيكه‏ فلسفه ازدواج موقت ، عدم آمادگی يا عدم امكان طرفين با يكطرف برای‏ ازدواج دائم است انتظار بيجا و غلطی است . 3 - نكاح منقطع . بر خلاف حيثيت و احترام زن است ، زيرا نوعی كرايه‏ دادن آدم و جواز شرعی آدم فروشی است . خلاف حيثيت انسانی زن است كه در مقابل وجهی كه از مردی ميگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد . اين ايراد از همه عجيب‏تر است . اولا ازدواج موقت با مشخصاتيكه در مقاله پيش گفتيم چه ربطی باجاره و كرايه دارد و آيا محدوديت مدت ازدواج موجب ميشود كه از صورت ازدواج خارج و شكل‏ اجاره و كرايه بخود بگيرد ؟ . آيا چون حتما بايد مهر معين و قطعی داشته‏ باشد كرايه و اجاره است ؟ كه اگر بدون مهر بود و مرد چيزی نثار زن نكرد ، زن حيثيت انسان خود را باز يافته است ؟ ما درباره مسئله مهر جداگانه‏ بحث خواهيم كرد . از قضا فقها تصريح كرده‏اند و قانون مدنی نيز بر همان اساس مواد خود را تنظيم كرده است كه ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد هيچگونه تفاوتی با هم ندارند و نبايد داشته باشند . هر دو ازدواجند و هر دو بايد با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگيرند و اگر نكاح منقطع را با صيغه‏های مخصوص اجاره و كرايه بخوانند باطل است . ثانيا از كی و چه تاريخی كرايه آدم منسوخ شده است ؟ تمام خياطها و باربرها تمام پزشكها و كارشناسها ، تمام كارمندان دولت از نخست وزير گرفته تا كارمند دون رتبه ، تمام كارگران كارخانه‏ها آدمهای كرايه‏ای هستند . ثالثا زنی كه به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصی عقد ازدواج موقت‏ می‏بندد آدم كرايه‏ای نيست و كاری بر خلاف حيثيت و شرافت انسانی نكرده‏ است ، اگر ميخواهيد زن كرايه‏ای را بشناسيد ، اگر ميخواهيد بردگی زنرا ببينيد باروپا و امريكا سفر كنيد و سری بكمپانيهای فيلمبرداری بزنيد تا ببينيد زن كرايه‏ای يعنی چه ؟ ببينيد چگونه كمپانيهای مزبور حركات زن ، ژستهای زن ، اطوار زنانه زن ، هنرهای جنسی زن را بمعرض فروش ميگذارند . بليطهائی كه شما برای سينماها و تاترهای ميخريد در حقيقت اجاره بهای‏ زنهای كرايه‏ای را ميپردازيد . ببينيد در آنجا زن بدبخت برای اينكه پولی‏ بگيرد تن به چه كارهائی ميدهد ؟ مدتها تحت نظر متخصصان كار آزموده و شريف بايد رموز تحريكات جنسی را بياموزد ، بدن و روح و شخصيت خود رادر اختيار يك مؤسسه پول درآوری قرار دهد برای اينكه مشتريان بيشتری برای آن مؤسسه‏ پيدا كندسری به كاباره‏ها و هتلها بزنيد ببينيد زن چه شرافتی بدست آورده است و برای اينكه مزد ناچيزی بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر كند چگونه بايد همه حيثيت و شرافت خود را در اختيار مهمانان قرار دهد . زن كرايه‏ای آن مانكن‏ها هستند كه اجير و مزدور فروشندگيهای بزرگ می‏شوند و شرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار ميدهند زن كرايه‏ای آن زنی است كه برای جلب مشتری برای يك مؤسسه اقتصادی با هزاران اطوار كه اغلب آنها تصنعی و بخاطر انجام وظيفه مزدوری است روی‏ صفحه تلويزيون ظاهر ميشود و بنفع يك كالای تجارتی تبليغ ميكند . كيست كه نداند امروز در مغرب زمين زيبائی زن ، جاذبه جنسی زن ، آواز زن ، هنر و ابتكار زن ، روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن ، وسيله تحقير و ناچيزی در خدمت سرمايه‏داری اروپا و امريكا است ؟ و متأسفانه شما دانسته‏ يا ندانسته زن شريف و نجيب ايرانی را بسوی اينچنين اسارتی ميكشانيد . من نميدانم چرا اگر زنی با شرائط آزاد با يك مرد بطور موقت ازدواج كند زن كرايه‏ای محسوب ميشود . اما اگر زنی در يك عروسی يا شب‏نشينی در مقابل چشمان حريص هزار مرد و برای ارضاء تمايلات جنسی آنها حنجره خود راپاره كند و هزار و يك نوع معلق بزند تا مزد معينی دريافت دارد زن‏ كرايه‏ای محسوب نميشود ؟ آيا اسلام كه جلو مردان را از اينگونه بهره‏برداری‏ها از زن گرفته است و خود زن را باين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع‏ كرده است مقام زن را پائين آورده است يا اروپای نيمه دوم قرن بيستم ؟ اگر روزی زن بدرستی آگاه و بيدار شود و دامهائی كه مرد قرن بيستم در سر راه او گذاشته و مخفی كرده بشناسد ، عليه تمام اين فريب‏ها قيام خواهد كرد و آنوقت تصديق خواهد كرد يگانه پناهگاه و حامی جدی و راستگوی او قرآن است و البته چنين روزی دور نيست . مجله زن روز در شماره 87 صفحه 8 رپورتاژی از زنی بنام مرضيه و مردی‏ بنام رضا تحت عنوان " زن كرايه‏ای " تهيه كرده است و بدبختی زن‏ بيچاره‏ای را شرح داده است . اين داستان طبق اظهارات رضا از خواستگاری زن آغاز شده . يعنی برای‏ اولين بار از فورمول 40 پيشنهاد پيروی شده است و زن بخواستگاری مرد رفته‏ است . بديهی است داستانی كه از خواستگاری زن از مرد آغاز گردد پايانی‏ بهتر از آن نميتواند داشته باشد . اما طبق اظهارات مرضيه مردی هوسران و قسی القلب ، زنی را بعنوان‏ اينكه ميخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمايت‏ و سرپرستی كند اغفال كرده و بدون آنكه زن بدبخت خواسته باشد او را بنام‏ اينكه صيغه كرده است مورد كامجوئی و سپس بی اعتنائی قرار داده است . اگر اين اظهارات صحيح باشد ، عقدی است باطل . مردی قسی ، زنی بی خبر و بی اطلاع از قانون شرعی و عرفی را مورد تجاوز قرار داده و بايد مجازات‏ شود . قبل از اينكه امثال رضاها مجازات شوند ، بايد تربيت شوند و قبل از آنكه رضاها مجازات يا تربيت شوند بايد مرضيه‏ها آگاهانيده شوند . جنايتی كه از قساوت مردی و بيخبری و غفلت زنی سرچشمه گرفته است چه‏ ربطی به قانون دارد كه مجله زن روز قيافه حق بجانب به رضا ميدهد و بعد نيز تيغ خود را متوجه قانون ميكند . آيا اگر قانون ازدواج موقت نميبود ، رضای قسی القلب مرضيه غافل و بی‏ خبر را آرام ميگذاشت ؟ چرا از زير بار تربيت و آگاهانيدن زن و مرد شانه خالی ميكنيد ، حقوق و وظايف شرعی زن و مرد را كتمان ميكنيد و زنان بيچاره را اغفال كرده يگانه‏ قانون حامی و راستگوی زن را دشمن او معرفی ميكنيد و با دست خود او ميخواهيد يگانه پناهگاه او را بكوبيد ؟ نكاح منقطع و تعدد زوجات 4 - نكاح منقطع ، چون بهرحال نوعی اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجات محكوم است پس نكاح منقطع محكوم است . راجع باينكه نكاح منقطع برای چه گونه افرادی تشريع شده در دنباله همين‏ مبحث و راجع به خود تعدد زوجات بياری خدا جداگانه و مفصل بحث خواهيم‏ كرد . سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت 5 - نكاح منقطع ، از نظر اينكه دوام ندارد ، آشيانه نامناسبی برای‏ كودكانی است كه بعدا بوجود می‏آيند . لازمه نكاح منقطع اين است كه‏ فرزندان آينده ، بی سرپرست و از حمايت پدری مهربان و مادری دلگرم بخانه‏ و آشيانه محروم بمانند . اين ايراد ، ايرادی است كه مجله زن روز بسيار روی آن تكيه كرده است . ولی با توضيحاتی كه داديم گمان نميكنم جای بحث و ايرادی باشد . در مقاله‏ پيش گفتيم كه يكی از تفاوتهای ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط به‏ توليد نسل است . در ازدواج دائم هيچيك از زوجين بدون جلب رضايت ديگری نمی تواند از زير بار تناسل شانه خالی كند . بر خلاف ازدواج موقت كه هر دو طرف‏ آزادند . در ازدواج موقت ، زن نبايد مانع استمتاع مرد بشود ولی می‏تواند بدون آنكه لطمه‏ای به استمتاع‏ مرد وارد آيد مانع حاملگی خود بشود و اين موضوع با وسائل ضد آبستنی امروز كاملا حل شده است . عليهذا اگر زوجين در ازدواج موقت مايل باشند توليد فرزند كنند و مسئوليت نگهداری و تربيت فرزند آتيه را بپذيرند توليد فرزند می‏كنند . بديهی است كه از نظر عاطفه طبيعی فرقی ميان فرزند زوجه دائم با زوجه‏ موقت نيست و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع كند قانون آنها را مكلف و مجبور می‏كند همانگونه كه در صورت وقوع طلاق قانون بايد دخالت‏ كند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان گردد و اگر مايل نباشند كه توليد فرزند نمايند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسكين غريزه است از بوجود آمدن‏ فرزند جلوگيری ميكنند . همچنانكه ميدانيم كليسا جلوگيری از آبستنی را امر نامشروع ميداند ولی‏ از نظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند بشوند مانعی ندارد اما اگر نطفه منعقد شد و هسته اولی تكوين فرزند بوجود آمد اسلام بهيچ وجه اجازه‏ معدوم كردن آن را نمی‏دهد . اينكه فقهای شيعه می‏گويند هدف ازدواج دائم توليد نسل است و هدف‏ ازدواج موقت ، استمتاع و تسكين غريزه است همين منظور را بيان می‏كنند . انتقادات نويسنده چهل پيشنهاد ، در شماره 87 مجله زن روز نكاح منقطع را مورد نقد قرار داده است. اولا ميگويد : " موضوع قانون نكاح يا ازدواج منقطع طوری ناراحت كننده‏ است كه حتی نويسندگان قانون ازدواج نتوانسته‏اند در خصوص آن شرح و تفصيل‏ بدهند . مثل اينكه از كار خودشان ناراضی بوده‏اند كه فقط برای حفظ ظاهر ، بموجب مواد 1075 - 1076 - 1077 الفاظ و عباراتی سر هم بندی كرده گذشته‏اند . تنظيم كنندگان مواد قانونی مربوط به نكاح منقطع ( متعه ) طوری از كار خودشان ناراضی بوده‏اند كه اساسا عقد مزبور را تعريف نكرده‏اند و تشريفات‏ و شرايط آنرا توضيح نداده‏اند . . . " سپس آقای نويسنده خودشان اين نقص قانون مدنی را جبران ميكنند و نكاح‏ منقطع را تعريف ميكنند و ميگويند " نكاح مزبور عبارت است از اينكه زن‏ مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معين و مشخص در مدت و زمانی معلوم و معين ولو چند ساعت و يا چند دقيقه خودش را برای قضای شهوت و تمتع و اجرای اعمال جنسی در اختيار مرد ميگذارد " . آنگاه ميگويند : " برای ايجاب و قبول عقد نكاح مزبور در كتب فقه‏ شيعه الفاظ عربی مخصوص ذكر شده است كه قانون مدنی به آنها اشاره و توجه‏ نكرده و مثل اينكه از نظر قانون گذار بهر لفظی كه دلالت بر مقصود بالا ( يعنی مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن ) نمايد ولو غير عربی هم باشد واقع‏ ميشود " . از نظر آقای نويسنده : الف - قانون مدنی ، نكاح منقطع را تعريف نكرده و شرايط آنرا توضيح‏ نداده است . ب - ماهيت نكاح منقطع اينست كه زن خود را در مقابل دستمزد معينی‏ بمردی اجاره ميدهد . ج - از نظر قانون مدنی ، هر لفظی كه دلالت بر مفهوم مورد اجاره واقع‏ شدن زن بكند برای ايجاب و قبول نكاح منقطع كافی است . من از آقای نويسنده دعوت ميكنم يك بار ديگر قانون مدنی را مطالعه‏ كنند و با دقت مطالعه كنند و همچنين از خوانندگان مجله زن روز خواهش ميكنم هر طور هست يك نسخه از قانون مدنی تهيه و در قسمتهای ذيل دقت كنند . در قانون مدنی ، فصل ششم از كتاب نكاح ، مخصوص نكاح منقطع است و سه‏ جمله ساده هم بيش نيست . اول اينكه نكاح وقتی منقطع است كه برای مدت‏ معينی واقع شده باشد . دوم اينكه مدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود ، سوم اينكه احكام مربوط به مهر و ارث در نكاح منقطع همان است كه در فصلهای مربوط به مهر و ارث‏ گفته شده است . نويسنده محترم چهل پيشنهاد خيال كرده است كه آنچه از اول كتاب نكاح‏ در پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نكاح دائم است و تنها اين سه‏ ماده به نكاح منقطع مربوط است . غافل از اينكه تمام مواد آن پنج فصل جز آنجا كه تصريح شده است مانند ماده 1069 و يا آنچه مربوط بطلاق است ، مشترك است ميان نكاح دائم و منقطع مثلا ماده 1062 كه ميگويد : " نكاح‏ واقع ميشود بايجاب و قبول بالفاظيكه صريحا دلالت بر قصد ازدواج نمايد " مخصوص نكاح دائم نيست ، بهر دو نكاح مربوط است . شرائطی كه برای عاقد يا عقد يا زوجين ذكر كرده است نيز مربوط بهر دو نكاح است . اگر قانون‏ مدنی نكاح منقطع را تعريف نكرده است برای اينست كه نيازی به تعريف‏ نداشته است . همچنانكه نكاح دائم را نيز تعريف نكرده است و مستغنی از تعريف دانسته است . قانون مدنی هر لفظ صريحی كه دلالت بر ازدواج و وقوع‏ زوجيت بكند برای عقد كافی دانسته است خواه در نكاح دائم ، خواه در نكاح‏ منقطع . ولی اگر لفظی مفهوم ديگری غير از زوجيت داشته باشد از قبيل‏ معاوضه و داد و ستد و اجاره و كرايه برای صحت عقد نكاح چه دائم و چه‏ منقطع كافی نيست . من بموجب اين نوشته متعهد ميشوم كه اگر عده‏ای از قضات فاضل و كارشناسان واقعی قانون كه خوشبختانه در دادگستری زيادند تشخيص دادند كه‏ ايراد وارده بر قانون مدنی كه در بالا شرح داده شده وارد است ، من از هم‏ اكنون از انتقاد ساير نوشته‏های زن روز خودداری ميكنم . بخش دوم مسئله حجاب دیدگاه استاد شهید راجع به: فلسفه پوشش از نظر اسلام ايرادها و اشكالها . حدود پوشش اسلامی چيست ؟ مقدمه لزوم پوشيدگی زن در برابر مرد بيگانه يكی از مسائل مهم اسلامی است . در خود قرآن كريم درباره اين مطلب تصريح شده است . عليهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامی نمی‏توان ترديد كرد . پوشيدن زن خود را از مرد بيگانه يكی از مظاهر لزوم حريم ميان مردان و زنان اجنبی است ، همچنانكه عدم جواز خلوت ميان اجنبی و اجنبيه يكی ديگر از مظاهر آن است . اين بحث را در پنج بخش بايد رسيدگی كرد : 1 -آيا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمين به‏ غير مسلمين سرايت كرده است ؟ يا از مختصات اسلام و مسلمين نيست و در ميان ملل ديگر قبل از اسلام نيز وجود داشته است ؟ . 2 -علت پوشش چيست ؟ چنانكه می‏دانيم در ميان حيوانات هيچگونه حريمی ميان جنس نر و جنس‏ ماده وجود ندارد ، آنها آزادانه با يكديگر معاشرت می‏كنند . قاعده اولی‏ طبيعی اين است كه افراد انسان نيز چنين باشند . چه موجبی سبب شده كه ميان جنس زن و مرد حريم و حائلی به صورت‏ پوشيدگی زن يا به صورت ديگر به وجود آيد ؟ . اختصاص به پوشش ندارد ، در مطلق اخلاق جنسی جای چنين سؤالی هست . درباره حيا و عفاف نيز همين پرسش هست . حيوانات در مسائل جنسی احساس‏ شرم نمی‏كنند ولی در انسان بالاخص در جنس ماده حيا و شرم وجود دارد . . آيا اسلام طرفدار پرده نشينی زن است همچنانكه لغت " حجاب " بر اين‏ معنی دلالت می‏كند ، يا اسلام طرفدار اين است كه زن در حضور مرد بيگانه‏ بدن خود را بپوشاند بدون آنكه مجبور باشد از اجتماع كناره‏گيری كند ؟ و در صورت دوم حدود پوشش چقدر است ؟ آيا چهره و دو دست تا مچ نيز بايد پوشيده شود يا ماورای چهره و دو دست بايد پوشيده شود اما چهره و دو دست‏ تا مچ پوشيدنش لازم نيست ؟ و در هر حال ، آيا در اسلام مسأله‏ای به نام " حريم عفاف " وجود دارد يا نه ؟ يعنی آيا در اسلام مسأله سومی كه نه " پرده نشينی " و " محبوسيت " و نه " اختلاط " باشد وجود دارد يا خير ؟ و به عبارت ديگر آيا اسلام طرفدار جدا بودن مجامع زنان و مردان است يا نه ؟ . اينها پرسشهائی است كه اين كتاب بدانها پاسخ می‏گويد . تاريخچه حجاب : 1 - آيا در ميان ملل ديگر قبل از اسلام حجاب بوده است ؟ 2 - وضع حجاب در جاهليت عرب . . 3 - حجاب در ايران باستان . اطلاع من از جنبه تاريخی كامل نيست . اطلاع تاريخی ما آنگاه كامل است‏ كه بتوانيم درباره همه مللی كه قبل از اسلام بوده‏اند اظهار نظر كنيم . قدر مسلم اينست كه قبل از اسلام در ميان بعضی ملل حجاب وجود داشته است . تا آنجا كه من در كتابهای مربوطه خوانده‏ام در ايران باستان و در ميان‏ قوم يهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده‏ سخت‏تر بوده است . اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته است و به‏ وسيله اسلام در عرب پيدا شده است . ويل دورانت در صفحه 30 جلد 12 " تاريخ تمدن " ( ترجمه فارسی ) راجع‏ به قوم يهود و قانون تلمود می‏نويسد : . اگر زنی به نقض قانون يهود می‏پرداخت چنانكه مثلا بی آنكه چيزی بر سر داشت به ميان مردم می‏رفت و يا در شارع عام نخ می‏رشت يا با هر سنخی‏ از مردان درد دل می‏كرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانه‏اش تكلم‏ می‏نمود همسايگانش می‏توانستند سخنان او را بشنوند ، در آن صورت مرد حق‏ داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد " . عليهذا حجابی كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامی چنانكه‏ بعدا شرح خواهيم داد بسی سخت‏تر و مشكلتر بوده است . در جلد اول " تاريخ تمدن " صفحه 552 راجع به ايرانيان قديم می‏گويد : " در زمان زردشت زنان منزلتی عالی داشتند ، با كمال آزادی و با روی‏ گشاده در ميان مردم آمد و شد می‏كردند . . . " . آنگاه چنين می‏گويد : " پس از داريوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد . زنان فقير چون برای كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادی‏ خود را حفظ كردند ولی در مورد زنان ديگر ، گوشه‏نشينی زمان حيض كه‏ برايشان واجب بود رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگی اجتماعيشان‏ را فرا گرفت ، و اين امر خود مبنای پرده‏پوشی در ميان مسلمانان به شمار می‏رود . زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند كه جز در تخت روان‏ روپوش دارد از خانه بيرون بيايند ، و هرگز به آنان اجازه داده نمی‏شد كه‏ آشكارا با مردان آميزش كنند . زنان شوهردار حق نداشتند هيچ مردی را ولو پدر با برادرشان باشد ببينند . در نقشهائی كه از ايران باستان بر جای‏ مانده هيچ صورت زن ديده نمی‏شود و نامی از ايشان به نظر نمی‏رسد . . . " .چنانكه ملاحظه می‏فرمائيد حجاب سخت و شديدی در ايران باستان حكمفرما بوده ، حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده می‏شده‏اند به عقيده ويل دورانت مقررات شديدی كه طبق رسوم و آئين كهن مجوسی‏ درباره زن حائض اجرا می‏شده كه در اتاقی محبوس بوده ، همه از او در مدت عادت زنانگی دوری می‏جسته‏اند و از معاشرت با او پرهيز داشته‏اند سبب اصلی پيدا شدن حجاب در ايران باستان‏ بوده است . در ميان يهوديان نيز چنين مقرراتی درباره زن حائض اجرا می‏شده است . اما اينكه می‏گويد : " و اين امر خود مبنای پرده پوشی در ميان مسلمانان‏ به شمار می‏رود " منظورش چيست ؟ . آيا مقصود اينست كه علت رواج حجاب در ميان مسلمانان نيز مقررات‏ خشنی است كه درباره زن حائض اجرا می‏شود ؟ ! همه می‏دانيم كه در اسلام‏ چنين مقرراتی هرگز وجود نداشته است و ندارد . زن حائض در اسلام فقط از برخی عبادات واجب نظير نماز و روزه معاف است ، و همخوابگی با او نيز در مدت عادت زنانگی جايز نيست ، ولی زن حائض از نظر معاشرت با ديگران هيچگونه ممنوعيتی ندارد كه عملا مجبور به گوشه‏نشينی شود . و اگر مقصود اينست كه حجاب رايج ميان مسلمانان عادتی است كه از ايرانيان پس از مسلمان شدنشان به ساير مسلمانان سرايت كرد ، باز هم سخن‏ نادرستی است . زيرا قبل از اينكه ايرانيان مسلمان شوند آيات مربوط به‏ حجاب نازل شده است . از سخنان ديگر ويل دورانت هر دو مطلب فهميده می‏شود يعنی هم مدعی است‏ كه حجاب به وسيله ايرانيان پس از مسلمان شدنشان در ميان مسلمانان رواج‏ يافت و هم مدعی است كه ترك همخوابگی با زن حائض ، در حجاب زنان‏ مسلمان و لااقل در گوشه‏گيری آنان مؤثر بوده است . در جلد 11 صفحه 112 ( رجمه فارسی ) می‏گويد : " ارتباط عرب با ايران از موجبات رواج حجاب و لواط در قلمرو اسلام‏ بود . عربان از دلفريبی زن بيم داشتند و پيوسته دلباخته آن بودند و نفوذ طبيعی وی را با ترديد معمولی مردان درباره عفاف و فضيلت زن تلافی‏ می‏كردند . عمر به قوم خود می‏گفت : با زنان مشورت كنند و خلاف رأی ايشان‏ رفتار كنند . ولی به قرن اول هجری مسلمانان زن را در حجاب نكرده بودند ، مردان و زنان با يكديگر ملاقات می‏كردند و در كوچه‏ها پهلو به پهلوی‏ می‏رفتند و در مسجد با هم نماز می‏كردند . حجاب و خواجه‏داری در ايام وليد دوم ( 126 - 127 هجری ) معمول شد . گوشه گيری زنان از آنجا پديد آمد كه در ايام حيض و نفاس بر مردان حرام‏ بودند " . در صفحه 111 می‏گويد : " پيمبر از پوشيدن جامه گشاد نهی كرده بود ، اما بعضی عربان اين دستور را نديده می‏گرفتند . همه طبقات زيورهائی داشتند . زنان پيكر خود را به‏ نيم تنه و كمربند براق و جامه گشاد و رنگارنگ می‏آراستند ، موی خود را به‏ زيبائی دسته می‏كردند يا به دو طرف سر می‏ريختند ، يا به دسته‏ها بافته به‏ پشت سر می‏آويختند و گاهی اوقات با رشته‏های سياه ابريشم نمايش آنرا بيشتر می‏كردند . غالبا خود را به جواهر و گل می‏آراستند . پس از سال 97 هجری چهره خويش را از زير چشم به نقاب می‏پوشيدند . از آن پس اين عادت‏ همچنان رواج بود " . ويل دورانت در جلد 10 " تاريخ تمدن " صفحه 233 راجع به ايرانيان‏ باستان می‏گويد : " داشتن متعه بلامانع بود . اين متعه‏ها مانند معشوقه‏های يونانی آزاد بودند كه در ميان مردم ظاهر و در ضيافت مردان حاضر شوند ، اما زنان‏ قانونی معمولا در اندرون خانه نگهداری می‏شدند . اين رسم ديرين ايرانی به‏ اسلام منتقل شد " . ويل دورانت طوری سخن می‏گويد كه گوئی در زمان پيغمبر كوچكترين دستوری‏ درباره پوشيدگی در زن وجود نداشته است و پيغمبر فقط از پوشيدن جامه گشاد نهی كرده بوده است ! و زنان مسلمان تا اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم‏ هجری با بی حجابی كامل رفت و آمد می‏كرده‏اند . و حال آنكه قطعا چنين‏ نيست . تاريخ قطعی برخلاف آن شهادت می‏دهد . بدون شك زن جاهليت همچنان‏ بوده كه ويل دورانت توصيف می‏كند ولی اسلام در اين جهت تحولی به وجود آورد . عايشه همواره زنان انصار را اينچنين ستايش می‏كرد " مرحبا به زنان انصار ، همينكه آيات سوره نور نازل شد يك نفر از آنان ديده نشد كه مانند سابق بيرون بيايد . سر خود را با روسريهای مشكلی‏ می‏پوشيدند . گوئی كلاغ روی سرشان نشسته است " ( 1 ) . در سنن ابوداود جلد 2 صفحه 382 همين مطلب را از ام‏سلمه نقل می‏كند با اين تفاوت كه ام‏سلمه می‏گويد : "پس از آنكه آيه سوره احزاب ) يدنين عليهن من جلابيبهن ( نازل‏ شد ، زنان انصار چنين كردند " . "كنت گوبينو " در كتاب سه سال در ايران نيز معتقد است كه حجاب‏ شديد دوره ساسانی ، در دوره اسلام در ميان ايرانيان باقی ماند . او معتقد است كه آنچه در ايران ساسانی بوده است تنها پوشيدگی زن نبوده است بلكه‏ مخفی نگه داشتن زن بوده است . مدعی است كه خودسری موبدان و شاهزادگان‏ آن دوره به قدری بود كه اگر كسی زن خوشگلی در خانه داشت نمی‏گذاشت كسی از وجودش‏ آگاه گردد و حتی الامكان او را پنهان می‏كرد زيرا اگر معلوم می‏شد كه چنين‏ خانم خوشگلی در خانه‏اش هست ديگر مالك او و احيانا مالك جان خودش هم‏ نبود "جواهر لعل نهرو " نخست وزير فقيد هند نيز معتقد است كه حجاب از ملل غير مسلمان : روم و ايران ، به جهان اسلام وارد شد . در كتاب " نگاهی به تاريخ جهان " جلد اول صفحه 328 ضمن ستايش از تمدن اسلامی ، به‏ تغييراتی كه بعدها پيدا شد اشاره می‏كند و از آنجمله می‏گويد : " يك تغيير بزرگ و تأسف‏آور نيز تدريجا روی نمود و آن در وضع زنان‏ بود . در ميان زنان عرب رسم حجاب و پرده وجود نداشت . زنان عرب جدا از مردان و پنهان از ايشان زندگی نمی‏كردند بلكه در اماكن عمومی حضور می‏يافتند ، به مسجدها و مجالس وعظ و خطابه می‏رفتند و حتی خودشان به وعظ و خطابه می‏پرداختند . اما عربها نيز بر اثر موفقيتها تدريجا بيش از پيش‏ رسمی را كه در دو امپراطوری مجاورشان يعنی امپراطوری روم شرقی و امپراطوری ايران وجود داشت اقتباس كردند . عربها امپراطوری روم را شكست دادند و به امپراطوری ايران پايان بخشيدند . اما خودشان هم گرفتار عادات و آداب ناپسند اين امپراطوريها گشتند . به قراری كه نقل شده است‏ مخصوصا بر اثر نفوذ امپراطوری قسطنطنيه و ايران بود كه رسم جدائی زنان از مردان و پرده‏نشينی ايشان در ميان عربها رواج پيدا كرد . تدريجا سيستم " حرم " آغاز گرديد و مردها و زنها از هم جدا گشتند" سخن درستی نيست . فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه‏ مسلمانان غير عرب ، حجاب از آنچه در زمان رسول اكرم وجود داشت شديدتر شد نه اينكه اسلام اساسا به پوشش زن هيچ عنايتی‏ نداشته است . علت پيدا شدن حجاب علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست ؟ چطور شد كه در ميان همه يا بعضی‏ ملل باستانی پديد آمد ؟ اسلام كه دينی است كه در همه دستورهای خويش‏ فلسفه و منظوری دارد چرا و روی چه مصلحتی حجاب را تأييد و يا تأسيس كرد ؟ . مخالفان حجاب سعی كرده‏اند جريانات ظالمانه‏ای را به عنوان علت پيدا شدن حجاب ذكر كنند ، و در اين جهت ميان حجاب اسلامی و غير اسلامی فرق‏ نمی‏گذارند ، چنين وانمود می‏كنند كه حجاب اسلامی نيز از همين جريانات‏ ظالمانه سرچشمه می‏گيرد . در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگونی ابراز شده است و غالبا اين علتها برای ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است . ما مجموع آنها را ذكر می‏كنيم . نظرياتی كه به دست آورده‏ايم بعضی فلسفی و بعضی اجتماعی و بعضی اخلاقی و بعضی اقتصادی و بعضی روانی است كه ذيلا ذكر می‏شود : . 1 - ميل به رياضت و رهبانيت ( ريشه فلسفی ( . - عدم امنيت و عدالت اجتماعی ( ريشه اجتماعی ( 3 - پدرشاهی و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروی وی در جهت منافع‏ اقتصادی مرد ( ريشه اقتصادی ( . 4 - حسادت و خودخواهی مرد ( ريشه اخلاقی) 5 - عادت زنانگی زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزی كم‏ دارد ، به علاوه مقررات خشنی كه در زمينه پليدی او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع شده است ( ريشه روانی ( . علل نامبرده يا به هيچ وجه تأثيری در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهان نداشته است و بی جهت آنها را به نام علت حجاب ذكر كرده‏اند و يا فرضا در پديد آمدن بعضی ازسيستمهای غير اسلامی تأثير داشته است در حجاب‏ اسلامی تأثير نداشته است يعنی حكمت و فلسفه‏ای كه در اسلام سبب تشريع‏ حجاب شده نبوده است . همانطور كه ملاحظه می‏شود مخالفان حجاب گاهی آن را زائيده يك طرز تفكر فلسفی خاص درباره جهان و لذات جهان معرفی می‏كنند و گاهی ريشه سياسی و اجتماعی برای آن ذكر می‏كنند و گاهی آنرا معلول علل اقتصادی می‏دانند و گاهی جنبه‏های خاص اخلاقی يا روانی را در پديد آمدن آن دخالت می‏دهند . ما هر يك از اين علل را ذكر و سپس انتقاد می‏كنيم و ثابت می‏كنيم كه‏ اسلام در فلسفه اجتماعی خود به هيچ يك از اين جهات نظر نداشته است و هيچ يك از آنها با مبانی مسلم و شناخته شده اسلام وفق نمی‏دهد و در خاتمه به يك علت اساسی اشاره می‏كنيم كه از نظر ما موجه‏ترين آنها به شمار می‏رود . رياضت و رهبانيت ارتباط مسأله پوشش با فلسفه رياضت و رهبانيت از اين جهت است كه‏ چون زن بزرگترين موضوع خوشی و كامرانی بشر است ، اگر زن و مرد معاشر و محشور با يكديگر باشند ، خواه ناخواه دنبال لذتجوئی و كاميابی می‏روند . پيروان فلسفه رهبانيت و ترك لذت برای اينكه محيط را كاملا با زهد و رياضت سازگار كنند بين زن و مرد حريم قائل شده پوشش را وضع كرده‏اند ، كما اينكه با چيزهای ديگری هم كه نظير زن محرك لذت و بهجت بوده است‏ مبارزه كرده‏اند . پديد آمدن پوشش طبق اين نظريه ، دنباله و نتيجه پليد دانستن ازدواج و مقدس شمردن عزوبت است . ايده رياضت و ترك دنيا همانطوری كه در موضوع مال ، فلسفه فقر طلبی و پشت پا زدن به همه وسائل مادی را به وجود آورده است ، در مورد زن فلسفه‏ تجرد طلبی و مخالفت با جمال را ايجاد كرده است . بلند نگهداشتن مو كه‏ در ميان سيكها ، هندوها و بعضی‏ها در اويش معمول است نيز از مظاهر مخالفت با جمال و مبارزه با شهوت و از ثمرات فلسفه طرف لذت و ميل به‏ رياضت است . می‏گويند كوتاه كردن و ستردن مو ، سبب فزونی رغبت جنسی‏ می‏گردد و بلند كردن آن موجب تقليل و كاهش آن است . در اينجا بد نيست قسمتی از گفته برتراند راسل را در اين موضوع بياوريم‏ وی در كتاب " زناشوئی و اخلاق " صفحه 30 می‏گويد : " بخصوص در قرون اول مسيحيت اين طرز فكر سن پول ( بولس مقدس ) از طرف كليسا اشاعه تمام يافت و تجرد مفهوم تقدس به خود گرفت و عده‏ بيشماری راه بيابان پيش گرفتند تا شيطان را منكوب سازند ، شيطانی كه هر آن ذهن آنان را از تخيلات شهوانی مملو می‏ساخت . كليسا ضمنا با استحمام‏ به مبارزه پرداخت زيرا خطوط بدن ، انسان را به طرف گناه می‏راند . كليسا چرك بدن را تحسين كرده رايحه بدن صورت بوی تقدس را به خود گرفت زيرا باز به نظر سن پول نظافت بدن و آرايش آن با نظافت روح منافات دارد . شپش مرواريد خدا شناخته شد . اينجا اين پرسش پيش می‏آيد كه اساسا علت تمايل بشر به رياضت و رهبانيت چيست ؟ بشر طبعا بايد كامجو و لذت طلب باشد . پرهيز از لذت‏ و محروم كردن خود بايد دليلی داشته باشد . چنانكه می‏دانيم رهبانيت و دشمنی با لذت جريانی بوده كه در بسياری از نقاط جهان وجود داشته است . از جمله مراكز آن در مشرق زمين ، هندوستان ، و در مغرب زمين يونان بوده است . نخله " كلبی " كه يكی از نخله‏های‏ فلسفی است و در يونان رواج داشته است ، طرفدار " فقر " و مخالف لذت‏ مادی بوده است ( 1 ) . يكی از علل پديد آمدن اينگونه افكار و عقايد ، تمايل بشر برای وصول به‏ حقيقت است . اين تمايل در بعضی افراد فوق العاده شديد است ، و اگر با اين عقيده ضميمه گردد كه كشف حقيقت از برای روح آنگاه حاصل می‏شود كه‏ بدن و تمايلات بدنی و جسمانی مقهور گردد ، قهرا منجر به رياضت و رهبانيت می‏گردد . به عبارت ديگر ، اين انديشه كه وصول به حق جزا از راه‏ فنا و نيستی و مخالفت با هوای نفس ميسر نيست ، علت اصلی پديد آمدن‏ رياضت و رهبانيت است . علت ديگر پديده رياضت آميخته بودن لذات مادی به پاره‏ای از رنجهای‏ معنوی است . بشر ديده است كه همواره در كنار لذتهای مادی يك عده‏ رنجهای روحی وجود دارد . مثلا ديده است كه هر چند داشتن ثروت موجب يك‏ سلسله خوشيها و كامرانيها است اما هزاران ناراحتيها و اضطرابها و تحمل‏ ذلتها در تحصيل و در نگهداری آن وجود دارد . بشر ديده است كه آزادی و استغناء و علو طبع خود را به واسطه اين لذات مادی از دست می‏دهد . از اينرو از همه آن لذات چشم پوشيده تجرد و استغناء را پيشه خود ساخته است . شايد در رياضت هندی ، عامل اول ، و در فقر طلبی كلبی يونانی عامل دوم‏ بيشتر مؤثر بوده است . علل ديگری نيز برای پديد آمدن رياضت و گريز از لذت ذكر كرده‏اند . از آنجمله اينكه محروميت و شكست در موفقيتهای مادی مخصوصا شكست در عشق ، سبب توجه به رياضت می‏گردد . روح بشر پس از اين نوع شكستها انتقام خود را از لذتهای مادی بدين صورت می‏گيرد كه آنها را پليد می‏شناسد و فلسفه‏ای‏ برای پليدی آنها می‏سازد . افراط در خوشگذرانی و كامجوئی عامل ديگر توجه به رياضت است . ظرفيت‏ جسمانی انسان برای لذت محدود است . افراط در كامجوئی و لذات جسمانی و تحميل بيش از اندازه ظرفيت بر بدن موجب عكس العمل شديد روحی مخصوصا در سنين پيری می‏گردد . خستگی ، سرخوردگی به وجود می‏آورد . تأثير اين دو علت را نبايد انكار كرد ولی مسلما اينها علت منحصر نمی‏باشند . تأثير اين دو علت بدين نحو است كه پس از شكستها و عدم‏ موفقيتها ، و يا خستگيها و فرسودگيها ، انديشه وصول به حقيقت در روح‏ بيدار می‏گردد . توجه به ماديات و غرق شدن در انديشه‏های مادی خود مانعی‏ است برای اينكه انسان درباره ازليت و ابديت و حقيقت جاودانی بيانديشد و در اين جهت فكر و تلاش كند كه از كجا آمده‏ام و در كجا هستم و به كجا می‏روم ؟ اما همينكه به واسطه شكست و يا خستگی ، حالت گريز و بی رغبتی‏ نسبت به ماديات در روح پديد آمد ، انديشه در مطلقات بلامزاحم مانده جان‏ می‏گيرد . اين دو عامل هميشه به كمك عامل اول سبب توجه به رياضت می‏شود و البته بعضی از افرادی كه به سوی رياضت كشيده می‏شوند تحت تأثير اين‏ دو عامل می‏باشند نه همه آنها . عدم امنيت ريشه ديگری كه برای به وجود آمدن پوشش ذكر كرده‏اند ناامنی است . در زمانهای قديم بيعدالتی و ناامنی بسيار بوده است . دست تجاوز زورمندان و قلدران به مال و ناموس مردم بيباكانه دراز بوده است . مردم اگر پول و ثروتی داشتند ناچار بودند به صورت دفينه در زير خاك پنهان كنند . علت‏ مخفی ماندن گنجها اينست كه صاحبان طلا و ثروت جرأت نمی‏كردند كه حتی‏ بچه‏های خود را از پنهانگاه ثروت خود آگاه سازند . می‏ترسيدند كه راز آنها به وسيله بچه‏ها فاش شود و مورد تجاوز و گزند قلدران واقع شوند . بدين‏ ترتيب گاهی اتفاق می‏افتاد كه پدر با مرگ ناگهانی از دنيا می‏رفت و فرصت نمی‏كرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد . قهرا دارائی او در زير خاكها مدفون می‏ماند . جمله معروف استر ذهبك و ذهابك و مذهبك : پول و مسافرت و عقيده خود را آشكار نكن ، يادگار آن زمانها است . همانطور كه در مورد ثروت امنيت نبود ، راجع به زن هم امنيت وجود نداشت . هر كس زن زيبائی داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفی نگهدارد . زيرا اگر آنها اطلاع پيدا می‏كردند . او ديگر مالك زن خود نبود . ايران دوره ساسانی ناظر جنايتها و فجايع عجيبی در اين زمينه بوده است‏ شاهزادگان و موبدان و حتی كدخداها و اربابها هرگاه از وجود زن زيبائی‏ در يك خانه مطلع می‏شدند به آن خانه می‏ريختند و زن را از خانه شوهرش‏ بيرون می‏كشيدند . در آن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود . سخن از به‏ اصطلاح قايم كردن و مخفی داشتن زن بود كه احدی نفهمد . ويل دورانت در كتاب " تاريخ تمدن " قضايای شرم‏آوری در اين باره از ايران قديم نقل‏ می‏كند . كنت گوبينو در كتاب " سه سال در ايران " می‏گويد : حجابی كه‏ هم اكنون در ايران است بيش از آن اندازه كه مستند به اسلام باشد مستند به ايران قبل از اسلام است . و می‏نويسد كه در ايران قديم مردم هيچ امنيتی‏ در مورد زنها نداشتند . درباره انوشيروان - كه به غلط او را عادل خوانده‏اند - نقل شده كه وقتی‏ يكی از سرهنگان ارتش او زنی زيبا داشت . انوشيروان به قصد تجاوز به زن‏ او در غياب او به خانه‏اش رفت . زن جريان را برای شوهر خود نقل كرد . بيچاره شوهر ، ديد زنش را كه از دست داده سهل است جانش نيز در خطر است . فورا زن خويش را طلاق گفت . وقتی انوشيروان مطلع شد كه وی زنش‏ را طلاق داده است به او گفت شنيدم يك بوستان بسيار زيبائی داشته‏ای و اخيرا آن را رها كرده‏ای ، چرا ؟ گفت جای پای شير در آن بوستان ديدم‏ ترسيدم مرا بدرد . انوشيروان خنديد و گفت ديگر آن شير به آن بوستان‏ نخواهد آمد . اين نا امنی‏ها اختصاص به ايران و به زمانهای قديم نداشته است . داستان اذان نيمه شب كه در " داستان راستان " آورده‏ايم نشان می‏دهد كه‏ چگونه مشابه اين جريانها در دوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه‏ خلافت بغداد ، در بغداد هم رواج داشته است . در همين زمانها نزديك‏ خودمان يكی از شاهزادگان در اصفهان از اينگونه تجاوزها زياد داشته است و مردم اصفهان قصه‏های زيادی از زمان حكومت او نقل می‏كنند . حسادت ريشه ديگری كه برای پيدا شدن حجاب ذكر كرده‏اند جنبه اخلاقی دارد . در اينجا نيز مانند نظريه سابق علت پديد آمدن حجاب را تسلط مرد و اسارت‏ زن معرفی كرده‏اند ، با اين فرق كه در اينجا برای تسلط جوئی مرد ، به جای‏ ريشه اقتصادی ريشه اخلاقی ذكر شده است ، گفته‏اند علت اينكه مرد ، زن را بدين شكل اسير نگه می‏دارد حس خودپرستی و حسادت وی نسبت به مردان ديگر است . مرد نمی‏خواهد ورشك می‏برد كه مردان ديگر و لو با نگاه كردن يا همسخن شدن ، از زنی كه تحت اختيار او است استفاده كنند . به عقيده اين دسته ، قوانين دينی و مذهبی با اينكه در جاهای ديگر با خودخواهيها و خودپرستيها مبارزه كرده است در اينجا برعكس عمل كرده روی‏ اين خودخواهی مردان صحه گذاشته منظور آنها را تأمين كرده است . برتراند راسل می‏گويد : بشر توانسته است تا حدی در مورد مال و ثروت بر خودخواهی و بخل غالب گردد ولی در مورد زن نتوانسته است بر اين خودخواهی‏ تسلط پيدا كند . از نظر راسل " غيرت " صفت ممدوحی نيست و ريشه آن نوعی بخل و امساك است . مفهوم سخن راسل اينست كه اگر بذل و بخشش در مورد ثروت خوب است در مورد زن هم خوب است . چرا بخل و امساك و حسادت در مورد مال نكوهيده و در مورد زن ستوده است ؟ چرا نان و سفره داشتن و نمك خود را خورانيدن از لحاظ اخلاق اقتصادی مورد تمجيد و ستايش است و همين بذالی و گذشت و كام‏ ديگران را شيرين كردن در اخلاق جنسی مذموم است ؟ به عقيده امثال راسل اين‏ تفاوت علت معقولی ندارد ، اخلاقی نتوانسته است در مورد امور جنسی بر خودخواهی و تسلط جوئی بشر غلبه كند ، برعكس تسليم خودپرستی شده همان‏ رذيله را به نام غيرت از طرف مرد ، و به نام عفاف و حجاب از طرف زن‏ تحت عنوان اخلاق حسنه پذيرفته است . بالا بردن ارزش عللی كه قبلا ذكر كرديم كم و بيش مورد استفاده مخالفان پوشيدگی زن قرار گرفته است . به عقيده ما يك علت اساسی در كار است كه مورد غفلت واقع‏ شده است . به عقيده ما ريشه اجتماعی پديد آمدن حريم و حائل ميان زن و مرد را در ميل به رياضت ، يا ميل مرد به استثمار زن ، يا حسادت مرد ، يا عدم امنيت اجتماعی ، يا عادت زنانگی نبايد جستجو كرد و لااقل بايد كمتر در اينها جستجو كرد . ريشه اين پديده را در يك تدبير ماهرانه غريزی‏ خود زن بايد جستجو كرد . به طور كلی بحثی است درباره ريشه اخلاق جنسی زن از قبيل حيا و عفاف ، و از آنجمله است تمايل به ستر و پوشش خود از مرد . در اينجا نظرياتی‏ ابراز شده است . دقيق‏ترين آنها اينست كه حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيری است كه خود زن با يك نوع الهام برای گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به كار برده است . زن با هوش فطری و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از لحاظ جسمی نمی‏تواند با مرد برابری كند و اگر بخواهد در ميدان زندگی با مرد پنجه نرم كند از عهده زور با زوی مرد بر نمی‏آيد ، و از طرف ديگر نقطه‏ ضعف مرد را در همان نيازی يافته است كه خلقت در وجود مرد نهاده است‏ كه او را مظهر عشق و طلب ، و زن را مظهر معشوقيت و مظلوميت قرار داده‏ است . در طبيعت ، جنس نر گيرنده و دنبال كننده آفريده شده است . به‏ قول ويل دورانت : " آداب جفتجوئی عبارت است از حمله برای تصرف در مردان ، و عقب‏ نشينی برای دليری و فريبندگی در زنان . . . مرد طبعا جنگی و حيوان شكاری‏ است ، عملش مثبت و تهاجمی است . زن برای مرد همچون جائزه‏ای است كه‏ بايد آنرا بربايد " . وقتی كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همانطور كه متوسل به زيور و خودآرائی و تجمل شد كه‏ از آن راه مرد تصاحب كند ، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نيز شد . دانست كه نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد . ويل دورانت می‏گويد : " حيا امر غريزی نيست بلكه اكتسابی است . زنان دريافتند كه دست و دل‏بازی مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند " ويل دورانت می‏گويد : " خودداری از انبساط ، و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح برای شكار مردان است . اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشريح می‏كردند توجه‏ ما به آن جلب می‏شد ولی رغبت و قصد به ندرت تحريك می‏گرديد . مرد جوان به دنبال چشمان پر از حيا است و بی آنكه بداند حس‏ می‏كند كه اين خودداری ظريفانه از يك لطف و رقت عالی خبر می‏دهد " . مولوی ، عارف نازك انديش و دوربين خودمان مثلی بسيار عالی در اين‏ زمينه می‏آورد ، اول درباره تسلط معنوی زن بر مرد می‏گويد : زين للناس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تانند رست چون پی يسكن اليهاش آفريد كی تواند آدم از حوا بريد رستم زال ار بود ، وز حمزه بيش هست در فرمان اسير زال خويش آنكه عالم مست گفتارش بدی كلمينی يا حميرا می‏زدی آنگاه راجع به تأثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطيف می‏آورد : آنها را به آب و آتش تشبيه می‏كند ، می‏گويد مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل آتش ، اگر حائل از ميان آب و آتش برداشته‏ شود آب بر آتش غلبه می‏كند و آنرا خاموش می‏سازد ، اما اگر حائل و حاجبی‏ ميان آن دو برقرار گردد مثل اينكه آب را در ديگی قرار دهند و آتش در زير آن ديگ روشن كنند ، آنوقت است كه آتش آب را تحت تأثير خود قرار می‏دهد ، اندك اندك او را گرم می‏كند و احيانا جوشش و غليان در او به وجود می‏آورد ، تا آنجا كه سراسر وجود او را تبديل به بخار می‏سازد . می‏گويد : آب غالب شد بر آتش از لهيب زآتش او جوشد چو باشد در " حجيب "چونكه ديگی حايل آمد آن دو را نيست كرد آن آب را كردش هوا مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور می‏رود ، در عمق روح خويش از ابتذال زن و از تسليم و رايگانی او متنفر است . مرد هميشه عزت و استغناء و بی‏ اعتنائی زن را نسبت به خود ستوده است . ابن العفيف می‏گويد : تبدی النفار دلالا و هی آنسه يا حسن معنی الرضا فی صوره الغضب نظامی می‏گويد : زديده رانده را از ديده جويان چه خوش نازی است ناز خوبرويان به طور كلی رابطه‏ای است ميان دست نارسی و فراق از يك طرف و عشق و سوز و گرانبهائی از طرف ديگر ، همچنانكه رابطه‏ای است ميان عشق و سوز از يك طرف و ميان هنر و زيبائی از طرف ديگر ، يعنی عشق در زمينه فراقها و دست نارسی‏ها می‏شكفد و هنر و زيبائی در زمينه عشق رشد و نمو می‏يابد . برتراند راسل می‏گويد : " از لحاظ هنر مايه تأسف است كه به آسانی به زنان بتوان دست يافت‏ و خيلی بهتر است كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غير ممكن گردد " . هم او می‏گويد : " در جائی كه اخلاقيات كاملا آزاد باشد ، انسانی كه بالقوه ممكن است‏ عشق شاعرانه‏ای داشته باشد عملا بر اثر موفقيتهای متوالی به واسطه جاذبه‏ شخصی خود ، ندرتا نيازی به توسل به عاليترين تخيلات خود خواهد داشت " . ويل دورانت در لذات فلسفه می‏گويد : " آنچه بجوئيم و نيابيم عزيز و گرانبها می‏گردد . زيبائی به قدرت ميل‏ بستگی دارد و ميل با اقناع و ارضاء ، ضعيف و با منع و جلوگيری ، قوی‏ می‏گردد " . از همه عجيب‏تر سخنی است كه يكی از مجلات زنانه از آلفرد هيچكاك - كه‏ به قول آن مجله به حسب فن و شغل فيلمسازی خود درباره زنان تجارب فراوان‏ دارد - نقل می‏كند . او می‏گويد : من معتقدم كه زن هم بايد مثل فيلمی پرهيجان و پرآنتريك باشد ، بدين‏ معنی كه ماهيت خود را كمتر نشان دهد و برای كشف خود مرد را به نيروی‏ تخيل و تصور زيادتری وادارد . بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار كنند يعنی كمتر ماهيت خود را نشان دهند و بگذارند مرد برای كشف آنها بيشتر به خود زحمت دهد " . ايضا همان مجله در شماره ديگری از همين شخص چنين نقل می‏كند : " زنان شرقی تا چند سال پيش به خاطر حجاب و نقاب و رويبندی كه به‏ كار می‏بردند خود بخود جذاب می‏نمودند و همين مسأله جاذبه نيرومندی بدانها می‏داد ، اما به تدريج با تلاشی كه زنان اين كشورها برای برابری با زنان‏ غربی از خود نشان می‏دهند حجاب و پوششی كه ديروز بر زن شرقی كشيده شده بود از ميان می‏رود و همراه آن از جاذبه جنسی او هم‏ كاسته می‏شود "می‏گويند : " مشتاقی است مايه مهجوری " . اين صحيح است اما عكس آن‏ هم صحيح است كه : " مهجوری است مايه مشتاقی "امروز يكی از خعهايی كه در دنيای اروپا و امريكا وجود دارد خع عشق است. در كلمات دانشمندان اروپائی زياد اين نكته به چشم می‏خورد كه اولين‏ ‏ قربانی آزادی و بی‏بند و باری امروز زنان و مردان ، عشق و شور و احساسات‏ بسيار شديد و عالی است . در جهان امروز هرگز عشقهائی از نوع عشقهای شرقی‏ از قبيل عشقهای مجنون و ليلی ، و خسرو و شيرين رشد و نمو نمی‏كند . نمی‏خواهم به جنبه تاريخی قصه مجنون و ليلی ، و خسرو و شيرين تكيه كرده‏ باشم ، ولی اين قصه‏های بيان كننده واقعياتی است كه در اجتماعات شرقی‏ وجود داشته است . از اين داستانها می‏توان فهميد كه زن بر اثر دور نگهداشتن خود از دسترسی‏ مرد تا كجا پايه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نياز مرد را به‏ آستان خود فرود آورده است ؟ قطعا درك زن اين حقيقت را در تمايل او به‏ پوشش بدن خود و مخفی كردن خود به صورت يك راز تأثير فراوان داشته است‏

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته