مقاله نظام حقوق زن در اسلام (docx) 37 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 37 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
1408171615068
فهرست مطالب
صفحه
بخش اول .......................................................................................................................................................................3
مقدمه............................................................................................................................................................4
مشكل جهانی روابط خانوادگی..............................................................................................................12
جبر تاريخ....................................................................................................................................................12
زندگی امروز و ازدواج موقت ................................................................................................................18
جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسی..............................................................................................19
راسل و نظريه ازدواج موقت.....................................................................................................................20
بخش دوم..........................................................................................................................................................................26
مقدمه.............................................................................................................................................................27
تاريخچه حجاب...........................................................................................................................................28
علت پيدا شدن حجاب علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست......................................................31
رياضت و رهبانيت........................................................................................................................................32
عدم امنيت....................................................................................................................................................33
حسادت.........................................................................................................................................................34
بالا بردن ارزش............................................................................................................................................35
بخش اول
نظام حقوق زن در اسلام
نظر استاد شهید در مورد: حقوق زن در اسلام
دیدگاه استاد مطهری راجع به: مشكلات روابط خانوادگی در جهان
و .....
مقدمه
مقتضيات عصر ما ايجاب میكند كه بسياری از مسائل مجددا مورد ارزيابی قرار گيرد و به ارزيابيهای گذشته بسنده نشود . " نظام حقوق و تكاليف خانوادگی " از جمله اين سلسله مسائل است . در اين عصر ، به عللی كه بعدا به آنها اشاره خواهم كرد ، چنين فرض شده كه مسأله اساسی در اين زمينه " آزادی " زن و " تساوی حقوق " او با مرد است ، همه مسائل ديگر فرع اين دو مسأله است . ولی از نظر ما ، اساسیترين مسأله در مورد " نظام حقوق خانوادگی " - و لا اقل در رديف مسائل اساسی - اينست كه آيا نظام خانوادگی نظامی است
مستقل از ساير نظامات اجتماعی و منطق و معيار ويژهای دارد جدا از منطقها و معيارهائی كه در ساير تأسيسات اجتماعی به كار میرود ؟ يا هيچگونه تفاوتی ميان اين واحد اجتماعی با ساير واحدها نيست ؟ بر اين واحد همان منطق و همان فلسفه و همان معيارها حاكم است كه بر ساير واحدها و مؤسسات اجتماعی ؟ . ريشه اين ترديد " دو جنسی " بودن دو ركن اصلی اين واحد از يك طرف و توالی نسلی والدين و فرزندان از جانب ديگر است . دستگاه آفرينش اعضاء اين واحد را در وضعهای " نامشابه " و " ناهمسانی " و با كيفيات و چگونگيهای مختلفی قرار داده است . اجتماع خانوادگی ، اجتماعی است " طبيعی قراردادی " يعنی حد متوسطی است ميان يك اجتماع غريزی مانند اجتماع زنبور عسل و موريانه كه همه حدود و حقوق و مقررات از جانب طبيعت معين شده و امكان سرپيچی نيست و يك اجتماع قراردادی مانند اجتماع مدنی انسانها كه كمتر جنبه طبيعی و غريزی دارد . چنانكه میدانيم ، قدمای فلاسفه ، فلسفه زندگی خانوادگی را بخش مستقلی از " حكمت عملی " میشمردند و معتقد به منطق و معيار جداگانهای برای اين بخش از حيات انسانی بودند . افلاطون در رساله جمهوريت ، و ارسطو در كتاب سياست ، و بوعلی در كتاب الشفا با چنين ديدی و از اين زاويه به موضوع نگريستهاند . در مورد حقوق زن در اجتماع نيز طبعا چنين ترديد و پرسشی هست كه آيا حقوق طبيعی و انسانی زن و مرد همانند و متشابه است يا ناهمانند و نامتشابه . يعنی آيا خلقت و طبيعت كه يك سلسله حقوق به انسانها ارزانی داشته است ، آن حقوق را دو جنسی آفريده است يا يك جنسی ؟ آيا " ذكوريت " و " انوثيت " در حقوق و تكاليف اجتماعی راه يافته است يا از نظر طبيعت و در منطق تكوين و آفرينش ، حقوق يك جنسی است ؟ . در دنيای غرب ، از قرن هفدهم به بعد ، پا به پای نهضتهای علمی و فلسفی ، نهضتی در زمينه مسائل اجتماعی و به نام " حقوق بشر " صورت گرفت . نويسندگان و متفكران قرن هفدهم و هجدهم افكار خويش را درباره حقوق طبيعی و فطری و غير قابل سلب بشر با پشتكار قابل تحسينی در ميان مردم پخش كردند . ژان ژاك روسو و ولتر و منتسكيو از اين گروه نويسندگان و متفكرانند . اين گروه حق عظيمی بر جامعه بشريت دارند ، شايد بتوان ادعا كرد كه حق اينها بر جامعه بشريت از حق مكتشفان و مخترعان بزرگ كمتر نيست . اصل اساسی مورد توجه اين گروه اين نكته بود كه انسان بالفطره و به فرمان خلقت و طبيعت ، واجد يك سلسله حقوق و آزاديها است . اين حقوق و آزاديها را هيچ فرد يا گروه به هيچ عنوان و با هيچ نام نمیتوانند از فرد يا قومی سلب كنند ، حتی خود صاحب حق و نيز نمیتواند به ميل و اراده خود ، آنها را به غير منتقل نمايد و خود را از اينها عريان و منسلخ سازد . و همه مردم : اعم از حاكم و محكوم ، سفيد و سياه ، ثروتمند و مستمند در اين حقوق و آزاديها با يكديگر " متساوی " و برابرند . اين نهضت فكری و اجتماعی ثمرات خود را ظاهر ساخت ، اولين بار در انگلستان و سپس در امريكا و بعد در فرانسه به صورت انقلابها و تغيير نظامها و امضاء اعلاميهها بروز و ظهور نمود و به تدريج به نقاط ديگر سرايت كرد . در قرن نوزدهم افكار تازهای در زمينه حقوق انسانها در مسائل اقتصادی و
اجتماعی و سياسی پيدا شد و تحولات ديگری رخ داد كه منتهی به ظهور سوسياليزم و لزوم تخصيص منافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت از طبقه سرمايهدار به مدافعان طبقه كارگر گرديد . تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ، آنچه درباره حقوق انسانها گفتگو شده و يا عملا اقدامی صورت گرفته مربوط است به حقوق ملتها در برابر دولتها و يا حقوق طبقه كارگر و زحمتكش در برابر طبقه كارفرما و ارباب . در قرن بيستم مسأله " حقوق زن " در برابر " حقوق مرد " مطرح شد و برای اولين بار در اعلاميه جهانی حقوق بشر كه پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948 ميلادی از طرف سازمان ملل متحد منتشر گشت تساوی حقوق زن و مرد صريحا اعلام شد . در همه نهضتهای اجتماعی غرب ، از قرن هفدهم تا قرن حاضر ، محور اصلی دو چيز بود : " آزادی " و " تساوی " . و نظر به اينكه نهضت حقوق زن در غرب ، دنباله ساير نهضتها بود ، و بعلاوه تاريخ حقوق زن در اروپا از نظر آزاديها و برابريها فوق العاده مرارتبار بود ، در اين مورد نيز ، جز درباره " آزادی " و " تساوی " سخن نرفت . پيشگامان اين نهضت ، آزادی زن و تساوی حقوق او را با مرد مكمل و متمم نهضت حقوق بشر كه از قرن هفدهم عنوان شده بود دانستند و مدعی شدند كه بدون تأمين آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد سخن از آزادی و حقوق بشر بی معنی است ، و بعلاوه ، همه مشكلات خانوادگی ناشی از عدم آزادی زن و عدم تساوی حقوق او با مرد است و با تأمين اين جهت ، مشكلات خانوادگی يك جا حل میشود . در اين نهضت ، آنچه ما آنرا " مسأله اساسی در نظام حقوق خانوادگی " خوانديم ، يعنی اينكه آيا اين نظام بالطبع نظام مستقلی است و منطق و معياری دارد جدا از منطق و معيار ساير مؤسسات اجتماعی يا نه ؟ به فراموشی سپرده شد . آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بود همان تعميم اصل آزادی و اصل تساوی در مورد زنان نسبت به مردان بود . به عبارت ديگر : در مورد حقوق زن نيز تنها موضوع بحث . " حقوق طبيعی و فطری و غير قابل سلب بشر " بود و بس . همه سخنها در اطراف اين يك مطلب دور زد كه زن با مرد در انسانيت شريك است و يك انسان تمام عيار است ، پس بايد از حقوق فطری و غير قابل سلب بشر ، مانند مرد ، و برابر با او ، برخوردار باشد . در برخی از فصول اين كتاب درباره " منابع حقوق طبيعی " بحث نسبه كافی شده است . در آنجا ثابت كردهايم كه اساس و مبنای حقوق طبيعی و فطری خود طبيعت است . يعنی اگر انسان از حقوق خاصی برخوردار است كه اسب و گوسفند و مرغ و ماهی از آنها بیبهرهاند ريشهاش طبيعت و خلقت و آفرينش است ، و اگر انسانها همه در حقوق طبيعی مساوی هستند و همه بايد " آزاد " زيست كنند فرمانی است كه در متن خلقت صادر شده است ، دليلی غير از آن ندارد ، دانشمندان طرفدار تساوی و آزادی به عنوان حقوق فطری انسانها نيز دليلی جز اين نداشتند . طبعا در مسأله اساسی نظام خانوادگی نيز مرجع و مأخذی جز طبيعت نيست . اكنون بايد ببينيم چرا مسألهای كه ما آنرا مسأله اساسی در نظام حقوق خانوادگی ناميديم مورد توجه واقع نشد ؟ آيا در پرتو علوم امروز معلوم شد كه تفاوت و اختلاف زن و مرد يك تفاوت ساده عضوی است و در اساس ساختمان جسمی و روحی آنها و حقوقی كه به آنها تعلق میگيرد و مسؤوليتهائی كه بايد بر عهده بگيرند تأثيری ندارد ؟ و بدين جهت در فلسفههای اجتماعی امروز حسابی جداگانه برای آن باز نشد ؟ . اتفاقا قضيه بر عكس است ، در پرتو اكتشافات و پيشرفتهای علمی زيستی و روانی تفاوتهای دو جنس روشنتر و مستدلتر گشت و ما در برخی از فصول اين كتاب با استناد به تحقيقات زيست شناسان و فيزيولوژيستها و روانشناسان در اين باره بحث كردهايم . با همه اينها مسأله اساسی به فراموشی سپرده شد و اين مايه شگفتی است . منشأ اين بی توجهی شايد اينست كه اين نهضت خيلی عجولانه صورت گرفت . لذا اين نهضت در عين اينكه يك سلسله بدبختيها را از زن گرفت ، بدبختيها و بيچارگيهای ديگری برای او و برای جامعه بشريت به ارمغان آورد . بعدا در فصول اين كتاب خواهيم ديد كه زن غربی تا اوايل قرن بيستم از سادهترين و پيش پا افتادهترين حقوق محروم بوده است . و تنها در اوايل قرن بيستم بود كه مردم مغرب زمين به فكر جبران مافات افتادند و چون اين نهضت دنباله نهضتهای ديگر در زمينه " تساوی " و " آزادی " بود همه معجزهها را از معنی اين دو كلمه خواستند . غافل از اينكه تساوی و آزادی مربوط است به رابطه بشرها با يكديگر از آن جهت كه بشرند ، و به قول طلاب " تساوی و آزادی حق انسان بماهو انسان است " زن از آن جهت كه انسان است مانند هر انسان ديگر آزاد آفريده شده است و از حقوق مساوی بهرهمند است ، ولی زن انسانی است با چگونگيهای خاص و مرد انسانی است با چگونگيهای ديگر ، زن و مرد در انسانيت " برابرند " ولی دو گونه انسانند ، با دو گونه خصلتها و دو گونه روانشناسی . و اين اختلاف ناشی از عوامل جغرافيائی و يا تاريخی و اجتماعی نيست ، بلكه طرح آن در متن آفرينش ريخته شده . طبيعت از اين دو گونگيها هدف داشته است و هر گونه عملی بر ضد طبيعت و فطرت عوارض نامطلوبی به بار میآورد . ما همانطور كه آزادی و برابری انسانها و از آن جمله زن و مرد را از طبيعت الهام گرفتهايم ، درس ، " يك گونگی " يا " دو گونگی " حقوق زن و مرد را و همچنين اينكه اجتماع خانوادگی ، يك اجتماع لا اقل نيمه طبيعی است يا نه بايد از طبيعت الهام بگيريم . اين مسأله لا اقل قابل طرح هست كه آيا دو جنسی شدن حيوانات و از آن جمله انسان يك امر تصادفی و اتفاقی است يا جزء طرح خلقت است ؟ و آيا تفاوت دو جنس صرفا يك تفاوت سطحی ساده عضوی است و يا به قول آلكسيس كارل در هر سلول از سلولهای انسان شناسی از جنسيت او هست ؟ آيا در منطق و زبان فطرت هر يك از زن و مرد رسالتی مخصوص به خود دارند ، يا نه ؟ آيا حقوق يك جنسی است يا دو جنسی ؟ آيا اخلاق و تربيت دو جنسی است يا يك جنسی ؟ مجازاتها چه طور ؟ و همچنين مسؤوليتها و رسالتها . در اين نهضت به اين نكته توجه نشد كه مسائل ديگری هم غير از تساوی و آزادی هست . تساوی و آزادی شرط لازماند نه شرط كافی . تساوی حقوق يك مطلب است و تشابه حقوق مطلب ديگر ، برابری حقوق زن و مرد از نظر ارزشهای مادی و معنوی يك چيز استو همانندی و همشكلی و همسانی چيز ديگر . در اين نهضت عمدا يا سهوا " تساوی " به جای " تشابه " به كار رفت و " برابری " با " همانندی " يكی شمرده شد ، " كيفيت " تحت الشعاع " كميت " قرار گرفت . " انسان " بودن زن موجب فراموشی " زن " بودن وی گرديد . حقيقت اينست كه اين بی توجهی را نمیتوان تنها به حساب يك غفلت فلسفی ناشی از شتابزدگی گذاشت . عوامل ديگری نيز در كار بود كه میخواست از عنوان " آزادی " و " تساوی " زن استفاده كند.
يكی از آن عوامل اين بود كه مطامع سرمايهداران در اين جريان بی دخالت نبود . كارخانه داران برای اينكه زن را از خانه به كارخانه بكشند و از نيروی اقتصادی او بهرهكشی كنند ، حقوق زن ، استقلال اقتصادی زن ، آزادی زن ، تساوی حقوق زن با مرد را عنوان كردند و آنها بودند كه توانستند به اين خواستهها رسميت قانونی بدهند.
ويل دورانت در فصل نهم از كتاب لذات فلسفه ، پس از نقل برخی نظريات تحقيرآ ميز نسبت به زن از ارسطو و نيچه و شوپنهاور و برخی كتب مقدس يهود ، و اشاره به اينكه در انقلاب فرانسه با آنكه سخن از آزادی زن هم بود اما عملا هيچ تغييری رخ نداد میگويد : تا حدود سال 1900 زن به سختی دارای حقی بود كه مرد ناگزير باشد از روی قانون آن را محترم بدارد " . آنگاه درباره علل تغيير وضع زن در قرن بيستم بحث میكند ، و میگويد : " آزادی زن از عوارض انقلاب صنعتی است " . سپس به سخن خود چنين ادامه میدهد : " . . . زنان كارگران ارزانتری بودند و كارفرمايان آنانرا بر مردان سركش سنگين قيمت ترجيح میدادند . يك قرن پيش در انگلستان كار پيدا كردن بر مردان دشوار گشت اما اعلانها از آنان میخواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانهها بفرستند . . . نخستين قدم برای آزادی مادران بزرگ ما قانون 1882 بود . به موجب اين قانون زنان بريتانيای كبير از امتياز بی سابقهای برخوردار میشدند و آن اينكه پولی را كه به دست میآوردند حق داشتند كه برای خود نگهدارند اين قانون اخلاقی عالی مسيحی را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانهها بكشانند . از آن سال تا به امسال سودجوئی مقاومت ناپذيری آنانرا از بندگی و جان كندی در خانه رهانيده ، گرفتار جان كندی در مغازه و كارخانه كرده است . . . " ( 2 ) تكامل ماشينيسم ، و رشد روز افزون توليد به ميزان بيش از حد نياز واقعی انسانها ، و ضرورت تحميل بر مصرف كننده با هزاران افسون و نيرنگ ، و فوريت استخدام همه وسائل سمعی و بصری و فكری و احساسی و ذوقی و هنری و شهوانی برای تبديل انسانها به صورت عامل بی اراده مصرف ، بار ديگر ايجاب كرد كه سرمايهداری از وجود زن بهرهكشی كند ، اما نه از نيروی بدنی و قدرت كار زن به صورت يك كارگر ساده و شريك با مرد در توليد ، بلكه از نيروی جاذبه و زيبائی او و از گرو گذاشتن شرافت و حيثيتش و از قدرت افسونگری او در تسخير انديشهها و ارادهها و مسخ آنها و در تحميل مصرف بر مصرف كننده و بديهی است كه همه اينها به حساب آزادی او و تساويش با مرد گذاشته شد . سياست نيز از استخدام اين عامل غافل نماند . ماجراهايش را مرتب در جرائد و مجلات میخوانيد ، در همه اينها از وجود زن بهرهكشی شد و زن وسيلهای برای اجرای مقاصد مرد قرار گرفت اما در زير سرپوش آزادی و تساوی . بديهی است كه جوان قرن بيستم هم از اين فرصت گرانبها غفلت نكرد ، برای اينكه از زير بار تعهدات سنتی نسبت به زن شانه خالی كند و ارزان و رايگان او را شكار كند و به چنگ آورد ، از همه بيشتر بر بيچارگی زن و تبعيضهای ناروا نسبت به او اشك تمساح ريخت ، تا آنجا كه به خاطر اينكه در اين جهاد مقدس ! بهتر شركت كند ازدواج خود را تا حدود چهل سالگی به تأخير انداخت و احيانا برای هميشه " مجرد " ! . ماند ! شك نيست كه قرن ما يك سلسله بدبختيها از زن گرفت ، ولی سخن در اينست كه يك سلسله بدبختيهای ديگر برای او ارمغان آورد . چرا ؟ آيا زن محكوم است به يكی از اين دو سختی و جبرا بايد يكی را انتخاب كند ؟ يا هيچ مانعی ندارد كه هم بدبختيهای قديم خود را طرد كند و هم بدبختيهای جديد را ؟ . حقيقت اينست كه هيچ جبری وجود ندارد ، بدبختيهای قديم غالبا معلول اين جهت بود كه انسان بودن زن به فراموشی سپرده شده بود و بدبختيهای جديد از آن است كه عمدا يا سهوا زن بودن زن و موقع طبيعی و فطريش ، رسالتش ، مدارش ، تقاضاهای غريزيش ، استعدادهای ويژهاش ، به فراموشی سپرده شده است . عجب اينست كه هنگامی كه از اختلافات فطری و طبيعی زن و مرد سخن میرود ، گروهی آنرا به عنوان نقص زن و كمال مرد و بالاخره چيزی كه موجب يك سلسله برخورداريها برای مرد و بالاخره چيزی كه موجب يك سلسله برخورداريها برای مرد و يك سلسله محروميتها برای زن است تلقی میكنند ، غافل از اينكه نقص و كمال مطرح نيست ، دستگاه آفرينش نخواسته يكی را كامل و ديگری را ناقص ، يكی را برخوردار و ديگری را محروم و مغبون بيافريند . اين گروه ، پس از اين تلقی منطقی و حكيمانه ! میگويند بسيار خوب ، حالا كه در طبيعت چنين ظلمی بر زن شده و ضعيف و ناقص آفريده شده آيا ما هم بايد مزيد بر علت شويم و ظلمی بر ظلم بيفزائيم ؟ آيا اگر وضع طبيعی زن را به فراموشی بسپاريم انسانیتر عمل نكردهايم ؟ . اتفاقا قضيه برعكس است ، عدم توجه به وضع طبيعی و فطری زن بيشتر موجب پايمال شدن حقوق او میگردد . اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و بگويد تو يكی و من يكی ، كارها ، مسؤوليتها ، بهرهها ، پاداشها ، كيفرها همه بايد متشابه و همشكل باشد ، در كارهای سخت و سنگين بايد با من شريك باشی ، به فراخور نيروی كارت مزد بگيری ، توقع احترام و حمايت از من نداشته باشی ، تمام هزينه زندگيت را خودت بر عهده بگيری ، در هزينه فرزندان با من شركت كنی ، در مقابل خطرها خودت را از خودت دفاع كنی ، به همان اندازه كه من برای تو خرج میكنم تو بايد برای من خرج كنی و . . . در اين وقت است كه كلاه زن ، سخت پس معركه است . زيرا زن بالطبع نيروی كار و توليدش از مرد كمتر است و استهلاك ثروتش بيشتر ، به علاوه بيماری ماهانه ، ناراحتی ايام بارداری ، سختيهای وضع حمل و حضانت كودك شيرخوار ، زن را در وضعی قرار میدهد كه به حمايت مرد و تعهداتی كمتر و حقوقی بيشتر نيازمند است . اختصاص به انسان ندارد همه جاندارانی كه به صورت " زوج " زندگی میكنند چنينند ، در همه اين نوع جانداران ، جنس نر به حكم غريزه به حمايت جنس ماده برمیخيزد . در نظر گرفتن وضع طبيعی و فطری هر يك از زن و مرد ، با توجه به تساوی آنها در انسان بودن و حقوق مشترك انسانها ، زن را در وضع بسيار مناسبی قرار میدهد كه نه شخصش كوبيده شود و نه شخصيتش . برای اينكه اندكی آگاهی بيابيم كه به فراموشی سپردن موقعيت فطری و طبيعی هر يك از زن و مرد ، و تنها تكيه بر آزادی و تساوی كردن به كجا منتهی میشود ، بهتر است ببينيم آنانكه پيش از ما در اين راه افتادهاند و به پايان راه رسيدهاند چه میگويند و چه مینويسند ؟ در مجله خواندنيها شماره 79 از سال 34 مورخه 4 تيرماه / 53 مقالهای از مهنامه شهربانی تحت عنوان " سرگذشتهائی از زنان كارگر در جامعه امريكا " نقل كرده است . اين مقاله ترجمهای است از مجله كورونت . اين مقاله مفصل و خواندنی است . ابتدا درد دل خانمی را نقل میكند كه چگونگی به عنوان تساوی زن و مرد ، رعايتهائی كه سابقا از زنان كارگر میشد كه مثلا " وزنههای بيش از 25 پوندی را بلند نكنند ، در حالی كه برای مردان چنين محدوديتی وجود نداشت " ديگر امروز وجود ندارد ، او میگويد : "
حالا شرائط كار در كارخانه جنرال موتور ايالت اهايو يا به عبارت بهتر همان جائی كه قريب 2500 زن در حال زجر كشيدن هستند تغيير يافته است . . . خانم مذكور همچنين خود را در حال نگهداشتن يك ماشين بخار بسيار قوی ، يا پاك كردن يك تنور فلزی 25 پوندی كه چند لحظه قبل مرد قوی هيكلی آن را بر جای گذاشته میبيند . و با خود میگويد سر تا پا كوفته و مجروح شدم " . او میگويد " در هر دقيقه بايد يك دسته 25 تا 50 اينچی را كه بالغ بر 35 پوند وزن دارد به قلابها آويزان كنم ، هميشه دستهايم متورم و درد آلود است " .
اين مقاله سپس درد دلها و تشويش و اضطرابهای خانم ديگری را بازگو میكند كه شوهرش يك ملوان نيروی دريائی است و اخيرا دريا سالار تصميم گرفته است تعدادی زن را در كشتی مردان به كار بگمارد . مینويسد : " در اين ميان نيروی دريائی يك كشتی را با 40 زن و 480 ملوان مرد به مأموريت فرستاد . اما وقتی اين كشتی پس از اولين سفر دريائی " مختلط " خود به بندر بازگشت ترس و وحشت همسران ملوانها مورد تأييد قرار گرفت . زيرا به زودی معلوم شد كه نه تنها داستانهای عشقی زيادی در كشتی اتفاق افتاده ، بلكه اغلب زنان به جای يك نفر با چند نفر آميزش جنسی داشتهاند " . مینويسد : " در ايالت فلوريدا ، نگرانی بعد از آزادی ، گريبانگير زنان " بيوه " گرديده است . زيرا يكی از قضاه اين ايالت به نام " توماس تستا " اخيرا قانونی را كه برای زنان بيوه تا 500 دلار بخشودگی مالياتی در نظر گرفته بود غير قانونی اعلام كرده است و اظهار میدارد كه اين قانون تبعيضی عليه مردان به شمار میرود " . آنگاه اضافه میكند : " خانم مك دانيل در دستهايش احساس سوزش میكند ، خانم استون ( آنكه شوهرش ملوان بود ) دچار تشويش و اضطراب گرديده است . زنان بيوه ايالت فلوريدا جريمه نقدی شدهاند و سايرين هم هر يك به سهم خود طعم آزادی را خواهند چشيد . برای خيلیها اين سؤال پيش آمده است كه آيا خانمها بيش از اين چيزی كه كسب كردهاند ، از دست ندادهاند . حالا ديگر بحث بی فايده است ، زيرا اين بازی شروع شده و تماشاچيان تازه موفق به پيدا كردن صندليهای خود شدهاند ، امسال قرار است بيست و هفتمين ماده اصلاحی قانون اساسی كشور امريكا تصويب شود و به موجب آن كليه برتريهای ناشی از جنسيت غير قانونی اعلام گردد . . . و بدين ترتيب اظهارات " رسكوباوند " استاد دانشكده حقوق هاروارد كه آزادی زنان را مبدأ نتايج تأسف آور مقام قانونی زن در كشور امريكا میخواند ، تحقق خواهد پذيرفت . . . . . . يكی از سناتورهای ايالت كارولينای شمالی به نام " جی اروين " بعد از مطالعه جامعه امريكائی زنان و مردان متساوی الحقوق پيشنهاد میكند . . . قوانين خانوادگی همه بايد تغيير كند ، ديگر مردان نبايد مسؤول قانون تأمين مخارج خانواده باشند . . . "
اين مجله مینويسد " خانم مك دانيل میگويد : يكی از زنان به علت برداشتن وزنههای سنگين دچار خونريزی داخلی شده است ما میخواهيم به وضع سابق برگرديم ، دلمان میخواهد مردان با ما مثل زن رفتار كنند نه مثل يك كارگر . برای طرفداران آزادی زنان اين موضوع خيلی ساده است كه در اتاقهای مجلل خود بنشينند و بگويند زنان و مردان با هم برابرند ، زيرا تا كنون گذارشان به كارخانهها نيافتاده است . آنها خبر ندارند كه بيشتر زنان مزدبگير اين كشور بايد مثل من در كارخانهها كار كنند و جان بكنند . من اين برابری را نمیخواهم ، زيرا انجام كارهای مخصوص مردان از عهدهام برنمیآيد . مردان از نظر جسمی از ما قويترند و اگر قرار باشد كه ما با آنها رقابت شغلی داشته باشيم و كارمان نسبت به كار آنها سنجيده شود من به سهم خودم ترجيح میدهم كه از كار بركنار شوم . امتيازاتی را كه زنان كارگر ايالت اهايو از دست دادهاند به مراتب بيش از آن مزايائی است كه توسط قانون حمايت كارگران كسب كردهاند . ما شخصيت زن بودن را از دست دادهايم ، من نمیتوانم بفهمم از آن وقتی كه آزاد شدهايم چه چيزی عايدمان شده است ، البته امكان دارد عده معدودی از زنان وضعشان
بهتر شده باشد ولی مسلما ما جزء آنها نيستيم " . اين بود خلاصهای از آن مقاله از محتوای مقاله پيدا است كه اين بانوان از ناراحتيهائی كه به نام آزادی و برابری بر آنها تحميل شده است آن چنان به ستوه آمدهاند كه دشمن اين دو كلمه شدهاند . غافل از اينكه اين دو كلمه گناهی ندارند . زن و مرد دو ستارهاند در دو مدار مختلف ، هر كدام بايد در مدار خود و فلك خود حركت نمايد . « لا الشمس ينبغی لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل فی فلك يسبحون »شرط اصلی سعادت هر يك از زن و مرد و در حقيقت ، جامعه بشری ، اينست كه دو جنس هر يك در مدار خويش به حركت خود ادامه دهند . آزادی و برابری آنگاه سود میبخشد كه هيچ كدام از مدار و مسير طبيعی و فطری خويش خارج نگردند . آنچه در آن جامعه ناراحتی آفريده است قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است نه چيز ديگر . اينكه ما مدعی هستيم مسأله " نظام حقوقی زن در خانه و اجتماع " از مسائلی است كه مجددا بايد مورد ارزيابی قرار گيرد و به ارزيابيهای گذشته بسنده نشود به معنی اينست كه اولا طبيعت را راهنمای خود قرار دهيم ، ثانيا از مجموع تجربيات تلخ و شيرين ، چه در گذشته و چه در قرن حاضر ، حداكثر بهرهبرداری نمائيم و تنها در اين وقت است كه نهضت حقوق زن به معنی واقعی تحقق میيابد . قرآن كريم ، به اتفاق دوست و دشمن ، احيا كننده حقوق زن است . مخالفان ، لااقل اين اندازه اعتراف دارند كه قرآن در عصر نزولش گامهای بلندی به سود زن و حقوق انسانی او برداشت . ولی قرآن هرگز به نام احيای زن به عنوان " انسان " و شريك مرد در انسانيت و حقوق انسانی ، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشی نسپرد . به عبارت ديگر ، قرآن زن را همانگونه ديد كه در طبيعت هست . از اينرو هماهنگی كامل ميان فرمانهای قرآن و فرمانهای طبيعت برقرار است . زن در قرآن همان زن در طبيعت است . اين دو كتاب بزرگ الهی يكی تكوينی و ديگری تدوينی با يكديگر منطبقند . در اين سلسله مقالات اگر كار مفيد و تازهای صورت گرفته باشد . توضيح اين انطباق و هماهنگی است . آنچه اكنون از نظر خواننده محترم میگذرد مجموع مقالاتی است كه به مناسبت خاصی ، اين بنده در سالهای 45 - 46 در مجله زن روز تحت عنوان " زن در حقوق اسلامی " نشر داد و توجه فراوانی جلب كرد . برای افرادی كه سابقه كار را نمیدانند و در آن اوقات در جريان نبودند و اكنون میشنوند كه اين مقالات در آن مجله اولينبار نشر يافته است قطعا موجب شگفتی خواهد بود كه چگونه اين بنده آن مجله را برای اين سلسله مقالات انتخاب كردم ؟ و چگونه آن مجله را برای اين سلسله مقالات انتخاب كردم ؟ و چگونه آن مجله حاضر شد بدون هيچ دخل و تصرفی اين مقالات را چاپ كند . از اينرو لازم میدانم " شأن نزول " اين مقالات را بيان نمايم : در سال 45 تب تعويض قوانين مدنی در مورد حقوق خانوادگی ، در سطح مجلات ، خصوصا مجلات زنانه ، سخت بالا گرفت . و نظر به اينكه بسياری از پيشنهادهائی كه میشد بر ضد نصوص مسلم قرآن بود ، طبعا ناراحتيهائی در ميان مسلمانان ايران به وجود آورد . در اين ميان ، قاضی فقيد ابراهيم مهدوی زنجانی ، عفی الله عنه ، بيش از همه گرد و خاك میكرد و حرارت به خرج میداد . مشاراليه لايحهای در چهل ماده به همين منظور تنظيم كرد و در مجله فوق الذكر چاپ نمود . مجله مزبور نيز با چاپ صفحاتی جدول دار و به اصطلاح آن روز " كوپن " ، از خوانندگان خود درباره چهل ماده پيشنهادی نظر خواست . مشاراليه ضمنا وعده داد طی يك سلسله مقالات در مجله فوق الذكر ، به طور مستدل از چهل ماده پيشنهادی خود دفاع نمايد .
مقارن اين ايام يكی از مقامات محترم و مشهور روحانی تهران به اين بنده تلفن كردند و اظهار داشتند در مجلسی با مديران مؤسسه كيهان و مؤسسه اطلاعات ملاقاتی داشتم و درباره برخی مطالب كه در مجلات زنانه اين دو مؤسسه درج میشود تذكراتی دادم . مشاراليهما اظهار داشتند اگر شما مطالبی داريد بدهيد ، ما قول میدهيم كه در همان مجلات عينا چاپ شود . معظم له پس از نقل اين جريان ، به من پيشنهاد كردند كه اگر وقت و فرصت اجازه میدهد ، اين مجلات را بخوانم و برخی تذكرات لازم در هر شماره بدهم . بنده گفتم من به اين صورت كه در هر شماره حاشيهای بر گفتهای بنويسم حاضر نيستم ، ولی نظر به اينكه آقای مهدوی قرار است يك سلسله مقالات ديگر در دفاع از چهل ماده پيشنهادی خود در مجله زن روز بنويسد ، من حاضرم طی سلسله مقالاتی درباره همان چهل ماده در همان مجله در صفحه مقابل بحث كنم . تا هر دو منطق در معرض افكار عمومی قرار گيرد . معظم له از من فرصت خواستند تا بار ديگر با متصديان تماس بگيرند . مجددا به من تلفن كردند و موافقت آن مجله را با اين شكل اعلام داشتند . پس از اين جريان اين بنده نامهای به آن مجله نوشت و آمادگی خود را برای دفاع از قوانين مدنی تا آن حد كه با فقه اسلام منطبق است اعلام كرد و درخواست نمود كه مقالات اينجانب و مقالات آقای مهدوی دوش به دوش يكديگر و در برابر يكديگر در آن مجله چاپ شود . ضمنا يادآوری كرد كه اگر آن مجله با پيشنهاد من موافق است عين نامه مرا به علامت موافقت چاپ كند . مجله موافقت كرد و عين نامه در شماره 87 مورخه 45 / 8 / 7 آن مجله چاپ شد و اولين مقاله در شماره 88 درج گرديد . من قبلا ضمن مطالعات خود درباره حقوق زن ، كتابی از مهدوی فقيد در اين موضوعات خوانده بودم و مدتها بود كه به منطق او و امثال او آشنا بودم . به علاوه ، سالها بود كه حقوق زن در اسلام مورد علاقه شديد من بود و يادداشتهای زيادی در اين زمينه تهيه كرده و آماده بودم . مقالات مهدوی فقيد چاپ شد و اين مقالات نيز رو در روی آنها قرار گرفت . طبعا من از موضوعی شروع كردم كه مشاراليه بحث خود را شروع كرده بود . درج اين سلسله مقالات مشاراليه را در مشكل سختی قرار داد ، ولی شش هفته بيشتر طول نكشيد كه با سكته قلبی در گذشت و برای هميشه از پاسخگوئی راحت شد . در آن شش هفته اين سلسله مقالات جای خود را باز كرد . علاقهمندان ، هم از من ، و هم از مجله تقاضا كردند كه اين سلسله مقالات مستقلا ادامه يابد ، با اين تقاضاها موافقت شد و تا 33 مقاله ادامه يافت . اين بود " شأن نزول " اين مقالات . اگر چه در اين 33 مقاله فقط قسمتی از آنچه در نظر بود نگارش يافت و مطالب زيادی باقی ماند ، ولی اين بنده به علت خستگی و مشاغل ديگر از تنظيم و نگارش آنها خودداری كردم . علاقهمندان به اين مقالات از آن وقت تا كنون مكرر تقاضای تجديد چاپ آنها را به صورت كتابی مستقل كردهاند و اين بنده به انتظار اينكه آنها را تكميل و يك دوره كامل از " نظام حقوق زن در اسلام " يك جا چاپ كنم ، از تجديد چاپ خودداری میكردم ، اخيرا چون احساس كردم كه اين انتظار از خودم چندان به جا نيست به آنچه موجود است قناعت شد . مسائلی كه در اين سلسله مقالات طرح شد عبارت است از : خواستگاری ، ازدواج موقت ( متعه ) ، زن و استقلال اجتماعی ، اسلام و تجدد زندگی ، مقام زن در قرآن ، حيثيت و حقوق انسانی ، مبانی طبيعی حقوق خانوادگی ، تفاوتهای زن و مرد ، مهر و نفقه ، ارث ، طلاق ، تعدد زوجات . مسائلی كه باقی ماند و يادداشتهايش آماده است عبارت است از : حق حكومت مرد در خانواده ، حق حضانت كودك ، عده و فلسفه آن ، زن و اجتهاد و افتاء ، زن و سياست ، زن در مقررات قضائی ، زن در مقررات جزائی ، اخلاق و تربيت زن ، پوشش زن ، اخلاق جنسی : غيرت ، عفاف ، حيا و غيره ، مقام مادری ، زن و كار خارج و يك عده مسائل ديگر . اگر خداوند توفيق عنايت فرمود اين قسمت نيز بعدا جمع و تدوين و به صورت جلد دوم چاپ و منتشر خواهد شد . از خداوند توفيق و هدايت مسألت مینمايد .
قلهك - 28 شهريور ماه / 53 شمسی مطابق دوم رمضان المبارك / 94 قمری مرتضی مطهری
مشكل جهانی روابط خانوادگی
1 - مشكل روابط خانوادگی در عصر ما نه آنچنان سهل و ساده است كه بتوان با پر كردن كوپن از طرف پسران و دختران يا تشكيل سمينارهائی از نوع سمينارهائی كه ديديم و شنيديم كه در چه سطح فكری است آنرا حل كرد و نه مخصوص كشور و مملكت ماست و نه ديگران آنرا حل كردهاند و يا مدعی حل واقعی آن هستند .
" ويل دورانت " فيلسوف و نويسنده معروف تاريخ تمدن ميگويد : " اگر فرض كنيم در سال 2000 مسيحی هستيم و بخواهيم بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بوده است ، متوجه خواهيم شد ، كه اين حادثه ، جنگ و يا انقلاب روسيه نبوده است ، بلكه همانا دگرگونی وضع زنان بوده است ، تاريخ چنين تغيير تكان دهندهای در مدتی به اين كوتاهی كمتر ديده است و خانه مقدس كه پايه نظم اجتماعی ما بود ، شيوه زناشوئی كه مانع شهوترانی و ناپايداری وضع انسان بود ، قانون اخلاقی پيچيدهای كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود همه آشكارا در اين انتقال پرآشوبی كه همه رسوم و اشكال زندگی و تفكر ما را فرا گرفته است گرفتار گشتهاند " . اكنون نيز كه ما در ربع سوم قرن بيستم بسر ميبريم ناله متفكران غربی از بهم خوردن نظم خانوادگی و سست شدن پايه ازدواج ، از شانه خالی كردن جوانان از قبول مسئوليت ازدواج ، از منفور شدن مادری ، از كاهش علاقه پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت بفرزندان ، از ابتذال زن دنيایامروز و جانشين شدن هوسهای سطحی بجای عشق ، از افزايش دائم التزايد طلاق ، از زيادی سرسام آور فرزندان نامشروع ، از نادر الوجود شدن وحدت و صميميت ميان زوجين ، بيش از پيش بگوش ميرسد . مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم ؟ موجب تأسف است كه گروهی از بی خبران میپندارند مسائل مربوط بروابط خانوادگی ، نظير مسائل مربوط به راهنمائی ، تاكسيرانی ، اتوبوسرانی ، لوله كشی و برق سالهاست كه در ميان اروپائيان بنحو احسن حل شده و اين ما هستيم كه عرضه و لياقت نداشتهايم و بايد هر چه زودتر از آنها تقليد و پيروی كنيم .
اين ، پندار محض است ، آنها از ما در اين مسائل بيچارهتر و گرفتارتر و فرياد فرزانگانشان بلندتر است . از مسائل مربوط بدرس و تحصيل زن كه بگذريم در ساير مسائل خيلی از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگی كمتری برخوردار ميباشند .
جبر تاريخ
بعضی ديگر تصور ديگری دارند ، تصور ميكنند كه سستی نظم خانوادگی و راه يافتن فساد در آن ، معلول آزادی زن است و آزادی زن نتيجه قهری زندگی صنعتی و پيشرفت علم و تمدن است ، جبر تاريخ است و چارهای نيست از اينكه به اين فساد و بی نظمی تن دهيم و از آن سعادت خانوادگی كه در قديم بود برای هميشه چشم بپوشيم . اگر اينچنين فكر كنيم بسيار سطحی و ناشيانه فكر كردهايم . قبول دارم كه زندگی صنعتی خواه ناخواه بر روی روابط خانوادگی اثر گذاشته و ميگذارد . ولی عامل عمده از هم گسيختگی نظم خانوادگی در اروپا دو چيز ديگر است . يكی رسوم و عادات و قوانين ظالمانه و جاهلانهای كه قبل از اين قرن در ميان آنها درباره زن جاری و حاكم بوده است تا آنجا كه زن برای اولين بار در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در اروپا ، دارای حق مالكيت شد . ديگر اينكه كسانيكه به فكر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند از همان راهی رفتند كه بعضی از مدعيان روشنفكری امروز ما ميروند و مواد پيشنهادی چهل گانه يكی از مظاهر آن است ، خواستند ابروی زن بيچاره را اصلاح كنند چشمش را كور كردند . بيش از آنكه زندگی صنعتی مسئول اين آشفتگی و بی نظمی باشد ، آن قوانين قديم متقدمان اروپا و اصلاحات جديد متجددانشان مسئول است . لهذا برای ما مردم مسلمان مشرق زمين هيچ ضرورت اجتناب ناپذيری نيست كه از هر راهی كه آنها رفتهاند برويم و در هر منجلابی كه آنها فرو رفتهاند فرو رويم . ما بايد بزندگی غربی ، هوشيارانه بنگريم . ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنايع و تكنيك و پارهای مقررات اجتماعی قابل تحسين و تقليد آنها بايد از اخذ و تقليد رسوم و عادات و قوانينی كه برای خود آنها هزاران بدبختی بوجود آورده است كه تغيير قوانين مدنی ايران و روابط خانوادگی و تطبيق آن با قوانين اروپائی يكی از آنهاست پرهيز نمائيم . ما و قانون اساسی 2 - صرفنظر از اينكه اين پيشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضيات روانی ، طبيعی و اجتماعی است ، چنانكه بعدا توضيح داده خواهد شد ، از نظر انطباق با قانون اساسی چه فكری شده است ؟ از طرفی قانون اساسی تصريح ميكند هر قانونی كه مخالف قوانين اسلامی باشد " قانونيت " ندارد و قابل طرح در مجلسين نيست . از طرف ديگر بيشتر مواد اين پيشنهادها مخالف صريح قانون اسلام است . آيا خود مغرب زمينیها كه غرب زدگان ما اينچنين كوركورانه از آنها پيروی ميكنند قانون اساسی كشورشان را اينطور بازيچه قرار ميدهند . صرفنظر از مذهب ، خود قانون اساسی هر كشوری برای افراد آن كشور مقدس است . قانون اساسی ايران نيز مورد احترام قاطبه ملت ايران است . آيا با سمينارهای كذائی و چاپ كوپن و قيام و قعود نمايندگان ميتوان قانون اساسی را زير پا گذاشت ؟ عواطف مذهبی جامعه ايرانی 3 - از معايب پيشنهادها و از مخالفت صريح آنها با قانون اساسی چشم ميپوشيم . هر چيز را اگر انكار كنيم اين قابل انكار نيست كه الان هم نيرومندترين عاطفهای كه بر روحيه ملت ايران حكومت ميكند عاطفه مذهبی اسلامی است . بگذريم از عده بسيار معدودی كه قيد همه چيز را زدهاند و از هر بی بند و باری و هرج و مرج طرفداری ميكنند ، اكثريت قريب باتفاق اين مردم پابند مقررات مذهبی ميباشند . تحصيل و درس خواندگی بر خلاف پيش بينیهائيكه از طرف عدهای ميشد ، نتوانست ميان اين ملت و اسلام جدائی بيندازد . بر عكس با اينكه تبليغات مذهبی صحيح كم است و بعلاوه تبليغات استعماری ضد مذهب زياد است ، درس خواندگان و تحصيلكردگان بنحو روز افزونی بسوی اسلام گرايش پيدا كردهاند . اكنون ميپرسم اين قوانين با اين زمينه روانی كه خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار ميشود ؟ يعنی وقتی قانون عرف مطابقه با حكم صريح شرع اسلام نداشته باشد چگونه نتيجهای گرفته ميشود ؟ فرض كنيد زنی در اثر اختلافها و عصبانيتها بمحكمه رجوع كرد و علی رغم رضای شوهر حكم طلاقش صادر شد و سپس بعقد ازدواج مرد ديگری درآمد . اين زن و شوهر جديد در عين اينكه خود را بحكم قانون عرف ، زن و شوهری ميدانند ، در عمق وجدان مذهبی خود ، خود را اجنبی و بيگانه و آميزش خود را نامشروع و فرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبی مستحق اعدام ميدانند . در اينحال فكر كنيد چه وضع ناراحت كنندهای از نظر روانی برای آنها پيش خواهد آمد ، دوستان و خويشاوندان مذهبی آنها با چه چشمی به آنها و فرزندان آنها نگاه خواهند كرد . ما كه نمیتوانيم با تغيير و وضع قانون ، وجدان مذهبی مردم را تغيير بدهيم ، متأسفانه يا خوشبختانه وجدان اكثريت قريب باتفاق اين مردم ، از عاطفه مذهبی فارغ نيست . شما اگر متخصص حقوق و روانی از خارج بياوريد و مشاوره كنيد و بگوئيد ما چنين قوانينی ميخواهيم وضع كنيم اما زمينه روانی اكثريت مردم ما اينست و اين . ببينيد آيا در همچو زمينهای نظر موافق خواهد داد ؟ آيا نخواهد گفت اينكار هزاران ناراحتیهای روحی و اجتماعی توليد ميكند . مقايسه اينگونه قوانين با قوانين جزائی از لحاظ ميزان آثار سوئی كه ببار میآورد بسيار غلط است . تفاوت ميان آنها از زمين تا آسمان است ،
ضربهای كه از ناحيه تغيير و تعطيل قوانين جزائی وارد ميشود متوجه اجتماع است و فقط افراد منحرف را جری ميكند . اما قوانين مربوط بروابط زوجين و اولاد ، بزندگی خصوصی و فردی افراد مربوط است و مستقيما با عاطفه مذهبی شخصی هر فرد در جنگ است . اينگونه قوانين يا در اثر نفوذ مذهب و غلبه وجدان بی اثر و بلاعمل ميماند و خواه ناخواه ناراحتیهائيكه اينگونه قوانين ايجاد ميكند موجب خواهد شد كه اين قوانين رسما لغو گردد و يا پس از كشمكش روانی جانكاهی نيروی مذهبی را تضعيف ميكند . آيا خواستگاری مرد از زن اهانت به زن است ؟
1 - پيشنهاد كننده ميگويد :
" قانون گذار ما حتی در اين چند ماده كذائی ( مربوط بخواستگاری و نامزدی ) هم اين نكته ارتجاعی و غير انسانی را فراموش نكرده است كه مرد اصل است و زن فرع ، در تعقيب فكر مزبور ماده 1034 را كه اولين ماده قانون در كتاب نكاح و طلاق است بنحو زير تنظيم نموده است : ( ماده 1034 - از هر زنيكه خالی از موانع نكاح باشد ميتوان خواستگاری نمود . ) بطوريكه ملاحظه ميشود بموجب ماده مزبور با اينكه هيچگونه حكم و الزامی بيان نشده است ، ازدواج بمعنی " زن گرفتن " برای مرد مطرح شده و او بعنوان مشتری و خريدار تلقی گرديده و در مقابل زن نوعی كالا وانمود شده است . اين قبيل تعبيرات در قوانين اجتماعی اثر روانی بسيار بد و ناگوار ايجاد ميكند و مخصوصا تعبيرات مزبور در قانون ازدواج بر روی رابطه زن و مرد اثر ميگذارد و بمرد ژست آقائی و مالكيت و بزن وضع مملوكی و بندگی ميبخشد " . بدنبال اين ملاحظه دقيق روانی ! موادی كه خود پيشنهاد كننده تحت عنوان خواستگاری ذكر میكند برای اينكه خواستگاری جنبه يكطرفه و حالت " زن گرفتن " بخود نگيرد خواستگاری را هم وظيفه زنان دانسته و هم وظيفه مردان ، تا در ازدواج تنها " زن گرفتن " صدق نكند ، " مرد گرفتن " هم صدق كند ، يا لااقل نه زن گرفتن صدق كند و نه مرد گرفتن . اگر بگوئيم زن گرفتن، يا اگر هميشه مردان را موظف كنيم كه بخواستگاری زنان بروند حيثيت زنرا پائين آورده و آنرا بصورت كالای خريدنی در آوردهايم . غريزه مرد طلب و نياز است و غريزه زن جلوه و ناز اتفاقا يكی از اشتباهات بزرگ همين است . همين اشتباه سبب پيشنهاد الغاء مهر و نفقه شده است و ما در جای خود مشروحا درباره مهر و نفقه بحث خواهيم كرد . اينكه از قديم الايام ، مردان به عنوان خواستگاری نزد زنان ميرفتهاند و از آنها تقاضای همسری ميكردهاند از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است . طبيعت ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن . طبيعت زن را گل ، و مرد را بلبل ، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است . اين يكی از تدابير حيكمانه و شاهكارهای خلقت است كه در غريزه مرد نياز و طلب و در غريزه زن ناز و جلوه قرار داده است . ضعف جسمانی زنرا در مقابل نيرومندی جسمانی مرد ، با اينوسيله جبران كرده است . خلاف حيثيت و احترام زن است كه بدنبال مرد بدود . برای مرد قابل تحمل است كه از زنی خواستگاری كند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن ديگری خواستگاری كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنی رضايت خود را بهمسری با او اعلام كند ، اما برای زن كه ميخواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند ، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردی را بهمسری خود دعوت كند و احيانا جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگری برود . بعقيده " ويليام جيمز " فيلسوف معروف امريكائی : حيا و خودداری ظريفانه زن غريزه نيست ، بلكه دختران حوا در طول تاريخ دريافتند كه عزت و احترامشان باين است كه بدنبال مردان نروند ، خود را مبتذل نكنند و از دسترس مرد خود را دور نگهدارند ، زنان اين درسها را در طول تاريخ دريافتند و بدختران ود ياد ندادند . اختصاص بجنس بشر ندارد ، حيوانات ديگر نيز همينطورند ، همواره اين مأموريت به جنس نر داده شده است كه خود را دلباخته و نيازمند بجنس ماده نشان بدهد . مأموريتی كه بجنس ماده داده شده اين است كه با پرداختن بزيبائی و لطف و با خودداری و استغناء ظريفانه ، دل جنس خشن را هر چه بيشتر شكار كند و او را از مجرای حساس قلب خودش و به اراده و اختيار خودش در خدمت خود بگمارد . مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او عجبا ، میگويند چرا قانون مدنی لحنی بخود گرفته است كه مرد را خريدار زن نشان ميدهد . اولا اين مربوط بقانون مدنی نيست ، مربوط بقانون آفرينش است ، ثانيا مگر هر خريداری از نوع مالكيت و مملوكيت اشياء است طلبه و دانشجو خريدار علم است . متعلم خريدار معلم است . هنرجو خريدارهنرمند است . آيا بايد نام اينها را مالكيت بگذاريم و منافی حيثيت علم و عالم و هنر و هنرمند بشمار آوريم ؟ مرد خريدار وصال زن است نه خريدار رقبه او . آيا واقعا شما از اين شعر شاعر شيرين سخن ما حافظ ، اهانت بجنس زن ميفهميد كه ميگويد : شيراز معدن لب لعل است و كان حسن من جوهری مفلس از آنروز مشوشم شهريست پر كرشمه و خوبان ز شش جهت چيزيم نيست ورنه " خريدار " هر ششم حافظ افسوس ميخورد كه چيزی ندارد نثار خوبان كند و التفات آنها را بخود جلب كند . آيا اين اهانت بمقام زن است يا مظهر عاليترين احترام و مقام زن در دلهای زنده و حساس است كه با همه مردی و مردانگی در پيشگاه زيبائی و جمال زن خضوع و خشوع ميكند و خود را نيازمند بعشق او و او را بی نياز از خود معرفی ميكند . منتهای هنر زن اين بوده است كه توانسته مرد را در هر مقامی و هر وضعی بوده است به آستان خود بكشاند . اكنون ببينيد بنام دفاع از حقوق زن چگونه بزرگترين امتياز و شرف و حيثيت زن را لكهدار ميكنند ؟ اينست كه گفتيم اين آقايان به نام اينكه ابروی زن بيچاره را ميخواهند اصلاح كنند چشم وی را كور ميكنند .
رسم خواستگاری يك تدبير ظريفانه و عاقلانه برای حفظ حيثيت و احترام زن است گفتيم ، اينكه در قانون خلقت ، مرد مظهر نياز و طلب و خواستاری ، و زن مظهر مطلوبيت و پاسخگوئی آفريده شده است ، بهترين ضامن حيثيت و احترام زن و جبران كننده ضعف جسمانی او در مقابل نيرومندی جسمانی مرد است و هم بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگی مشترك آنهاست . اين ، نوعی امتياز طبيعی است كه به زن داده شده و نوعی تكليف طبيعی است كه بدوش مرد گذاشته شده است . قوانينی كه بشر وضع ميكند ، و بعبارت ديگر تدابير قانونی كه بكار ميبرد بايد اين امتياز را برای زن و اين تكليف را برای مرد حفظ كند . قوانين مبنی بر يكسان بودن زن و مرد از لحاظ وظيفه و ادب خواستاری بر زيان زن و منافع و حيثيت و احترام اوست ، و تعادل را بظاهر بنفع مرد ، و در واقع بزيان هر دو بهم ميزند . از اينرو موادی كه از طرف نويسنده چهل پيشنهاد مبنی بر شركت دادن زن بوظيفه خواستگاری پيشنهاد شده ، هيچگونه ارزشی ندارد و بر زيان جامعه بشری است . اشتباه نويسنده چهل ماده در قانون مدنی مطلب دومی كه بمناسبت اين فصل لازم است تذكر دهم اينست كه آقای مهدوی نويسنده چهل پيشنهاد در شماره 86 مجله زن روز صفحه 72 مينويسند :
" بموجب ماده 1037 هر يك از نامزدها كه بدون علت موجه وصلت مزبور را بهم زند بايد هدايائی را كه طرف مقابل و يا والدين او و يا اشخاص ثالث بمنظور وصلت مذكور دادهاند مسترد دارد و در صورتيكه عين آنها باقی نباشد ، قيمت آنها را بايد رد كند ، مگر اين كه هدايا بدون تقصير طرف ، تلف شده باشد . طبق مقررات ماده مذكور ، نامزدی هم از نظر قانون گذار ما مانند وعده ازدواج هيچ اثر قانونی و ضمانت اجرائی نداشته و نسبت بطرفين هيچ نوع تعهدی ايجاد نميكند و تنها اثر آن اينست كه طرف متخلف كه بقول نويسنده قانون مزبور " بدون علت موجه " وصلت مزبور را بهم زند ، عين يا قيمت هدايائی را كه بمنظور وصلت از طرف دريافت داشته بايد مسترد دارد ، و حال اينكه غالبا در دوران نامزدی ، طرفين بمنظور وصلت چيزی به يكديگر نميدهند ، ولی برای خاطر خود نامزدی متحمل مخارج فوق العاده سنگين ميشوند . . . . " چنانكه ملاحظه ميفرمائيد ايراد آقای مهدوی بر اين ماده قانونی اينست كه برای نامزدی اثر قانونی و ضمانت اجرائی قائل نشده است . تنها اثری كه قائل شده اينست كه طرف متخلف بايد عين هدايائی كه دريافت داشته يا قيمت آنها را بطرف بپردازد ، و حال آنكه عمده خسارتيكه شخص بواسطه نامزدی متحمل ميشود خسارتهای ديگر است ، مثل خسارتيكه بواسطه جشن نامزدی يا مهمانی كردن نامزد و گردش با او متحمل ميشود . من ميگويم ايراد ديگری نيز بر اين ماده قانونی وارد است . و آن اينكه میگويد اگر طرف متخلف " بدون علت موجه " وصلت را بهم زند بايد عين يا قيمت هدايائی كه دريافت داشته مسترد دارد ، و حال آن كه طبق قاعده اگر با علت موجه نيز وصلت را بهم زند بايد لااقل عين هدايائی كه دريافت داشته در صورت مطالبه طرف متقابل مسترد دارد . اما حقيقت اينست كه هيچكدام از اين ايرادها وارد نيست . قانون مدنی در ماده 1036 چنين ميگويد :
" اگر يكی از نامزدها وصلت منظور را بدون علت موجهی بهم زند در حالیكه طرف مقابل يا ابوين او يا اشخاص ديگر باعتماد وقوع ازدواج مغرور شده و مخارجی كرده باشند ، طرفی كه وصلت را بهم زده است بايد از عهده خسارت وارده برآيد . ولی خسارت مزبور فقط مربوط بمخارج متعارفه خواهد بود " . اين ماده قانون همان چيزی را كه آقای مهدوی خيال ميكنند قانون پيش بينی نكرده است بيان ميكند در اين ماده است كه قيد " بدون علت موجه " ذكر شده است . طبق اين ماده نه تنها طرف متخلف ضامن مخارجی كه شخص نامزد متحمل شده است ميباشد ، ضامن مخارج ابوين يا اشخاص ديگر نيز ميباشد . در اين ماده با تكيه روی كلمه " مغرور شده " بريشه اين ماده قانونی كه بنام قاعده " غرور " معروف است اشاره ميكند . بعلاوه در قانون مدنی ، تسبيب يكی از موجبات ضمان قهری شناخته شده و از ماده 332 كه مربوط به تسبيب است نيز ميتوان ضمان طرف متخلف را در اينگونه موارد استفاده كرد . عليهذا قانون مدنی نه تنها درباره خسارتهای نامزدی ( كه بقول نويسنده پيشنهادها بخاطر خود نامزدی صورت ميگيرد ) سكوت نكرده است ، در دو ماده آنرا گنجانيده است . اما ماده 1037 قانون مدنی اينست : " هر يك از نامزدها ميتوانند در صورت بهم خوردن وصلت منظور ، هدايائی را كه بطرف ديگر يا ابوين او برای وصلت منظور داده است مطالبه كند . اگر عين هدايا موجود نباشد ، مستحق قيمت هدايائی خواهد بود كه عادتا نگاه داشته ميشود . مگر اينكه آن هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشد " .
اين ماده مربوط به اشيائيست كه طرفين بيكديگر اهدا ميكنند و چنانكه ملاحظه ميفرمائيد در اين ماده هيچگونه قيد نشده است كه يكطرف بدون علت موجه وصلت را بهمزده باشد ، قيد " بدون علت موجه " استنباط بی جائی است كه آقای مهدوی كردهاند . عجبا كسانی كه از درك مفهوم چند ماده ساده قانون مدنی ناتوانند ( با اينكه يك عمر كارشان بررسی آنها بوده است و سالها بودجه مملكت را بنام تخصص فنی در درك اين قوانين مصرف كردهاند ) چگونه داعيه تغيير قوانين آسمانی را كه هزاران ملاحظات و ريزهكاريها در آنها بكار رفته است در سر میپرورانند . اين نكته نيز ناگفته نماند كه آقای مهدوی تا پنج سال قبل كه مشغول تأليف كتاب " پيمان مقدس يا ميثاق ازدواج " بودهاند ، جمله بالا را بصورت " بدون علت و موجبی " قرائت ميكردهاند . در كتاب خودشان فصل مشبعی داد و فرياد راه انداختهاند كه مگر در دنيا كاری بدون علت و موجب ممكن است ، اما اخيرا متوجه شدهاند كه سالها اين جمله را غلط قرائت ميكرده و ميفهميدهاند و جمله مزبور " بدون علت موجهی " بوده است . از ايرادات ديگری كه در فصل خواستگاری به نويسنده پيشنهادها وارد است ، فعلا صرفنظر ميكنم . ازدواج موقت من بر خلاف بسياری از افراد ، از تشكيكات و ايجاد شبهههائی كه در مسائل اسلامی ميشود با همه علاقه و اعتقادی كه باين دين دارم بهيچ وجه ناراحت نميشوم . بلكه در ته دلم خوشحال ميشوم . زيرا معتقدم و در عمر خود بتجربه مشاهده كردهام كه اين آئين مقدس آسمانی در هر جبهه از جبههها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده ، با نيرومندی و سرفرازی و جلوه و رونق بيشتری آشكار شده است . خاصيت حقيقت همين است كه شك و تشكيك بروشن شدن آن كمك ميكند ، شك ، مقدمه يقين ، و ترديد ، پلكان تحقيق است . در رساله زنده بيدار از رساله ميزان العمل غزالی نقل ميكند كه : " . . گفتار ما را فائده اين بس باشد كه ترا در عقايد كهنه و موروثی بشك ميافكند . زيرا شك پايه تحقيق است و كسی كه شك نميكند درست تأمل نميكند . و هر كه درست ننگرد خوب نمیبيند و چنين كسی در كوری و حيرانی بسر ميبرد " . بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند ، تا آنكه بدون آنكه خود بخواهند وسيله روشن شدن حقايق اسلامی گردند . يكی از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفری كه مذهب رسمی كشور ماست اينست كه ازدواج به دو نحو ميتواند صورت بگيرد : دائم و موقت : ازدواج موقت و دائم در پارهای از آثار با هم يكی هستند و در قسمتی اختلاف دارند . آنچه در درجه اول ، اين دو را از هم متمايز ميكند يكی اينست كه زن و مرد تصميم ميگيرند بطور موقت با هم ازدواج كنند و پس از پايان مدت ، اگر مايل بودند تمديد كنند تمديد ميكنند و اگر مايل نبودند از هم جدا ميشوند . ديگر اينكه از لحاظ شرايط ، آزادی بيشتری دارند كه بطور دلخواه بهر نحو كه بخواهند پيمان میبندند . مثلا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد عهدهدار مخارج روزانه و لباس و مسكن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و طبيب بشود ، ولی در ازدواج موقت بستگی دارد بقرارداد آزادی كه ميان طرفين منعقد ميگردد . ممكن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج بشود ، يا زن نخواهد از پول مرد استفاده كند . در ازدواج دائم ، زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند . اما در ازدواج موقت بسته بقراردادی است كه ميان آنها منعقد ميگردد . در ازدواج دائم ، زن و شوهر خواه ناخواه از يكديگر ارث ميبرند . اما در ازدواج موقت چنين نيست . پس تفاوت اصلی و جوهری ازدواج موقت با ازدواج دائم در اينست كه ازدواج موقت از لحاظ حدود و قيود " آزاد " است ، يعنی وابسته باراده و قرارداد طرفين است . حتی موقت بودن آن نيز در حقيقت نوعی آزادی بطرفين ميبخشد و زمان را در اختيار آنها قرار ميدهد . در ازدواج دائم ، هيچكدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگری حق ندارند از بچهدار شدن و توليد نسل جلوگيری كنند ، ولی در ازدواج موقت جلب رضايت طرف ديگر ضرورت ندارد . در حقيقت اين نيز نوعی آزادی ديگر است كه بزوجين داده شده است . اثری كه از اين ازدواج توليد میشود يعنی فرزندی كه بوجود میآيد با فرزند ناشی از ازدواج دائم هيچگونه تفاوتی ندارد . مهر ، هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت . با اين تفاوت كه در ازدواج موقت ، عدم ذكر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم ، عقد باطل نيست . مهرالمثل تعيين ميشود . همانطوريكه در عقد دائم ، مادر و دختر زوجه بر زوج ، و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم ميگردند در عقد منقطع نيز چنين است و همانطوريكه خواستگاری كردن زوجه دائم بر ديگران حرام است ، خواستگاری زوجه موقت نيز بر ديگران نيز حرام است ، همانطوريكه زنای با زوجه دائم غير ، موجب حرمت ابدی ميشود ، خواستگاری زوجه موقت نيز بر ديگران ابدی ميشود ، زنای با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدی ميشود . همانطور كه زوجه دائم بعد از طلاق بايد مدتی عده نگهدارد ، زوجه موقت نيز بعد از تمام شدن مدت يا بخشيدن آن بايد عده نگهدارد . با اين تفاوت كه عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است و عده زن غير دائم دو نوبت يا چهل و پنج روز . در ازدواج دائم جمع ميان دو خواهر جايز نيست ، در ازدواج موقت نيز روا نيست . اينست آنچيزی كه بنام ازدواج موقت يا نكاح منقطع در فقه شيعه آمده است و قانون مدنی ما نيز عين آنرا بيان كرده است . بديهی است كه ما طرفدار اين قانون با اين خصوصيات هستيم ، و اما اينكه مردم ما بنام اين قانون سوء استفادههائی كرده و ميكنند ، ربطی بقانون ندارد . لغو اين قانون ، جلوی آن سوء استفادهها را نميگيرد بلكه شكل آنها را عوض ميكند . بعلاوه صدها مفاسدی كه از خود لغو قانون برمي خيزد . ما نبايد آنجا كه انسانها را بايد اصلاح و آگاه كنيم بدليل عدم عرضه و لياقت در اصلاح انسانها مرتبا بجان مواد قانونی بيفتيم ، انسانها را تبرئه كنيم و قوانين را مسئول بدانيم . اكنون ببينيم با بودن ازدواج دائم ، چه ضرورتی هست كه قانونی بنام قانون ازدواج موقت بوده باشد ، آيا ازدواج موقت بقول نويسندگان زن روز با حيثيت انسانی زن و با روح اعلاميه حقوق بشر منافات دارد ؟ آيا ازدواجوقت اگر هم لازم بوده است در دوران كهن لازم بوده است . اما زندگی و شرايط و اقتضای زمان حاضر با آن موافقت ندارد ؟ما اين مطلب را تحت دو عنوان بررسی ميكنيم :
الف - زندگی امروز و ازدواج موقت .
ب - مفاسد و معايب ازدواج موقت .
زندگی امروز و ازدواج موقت
چنانكه قبلا دانستيم ، ازدواج دائم مسئوليت و تكليف بيشتری برای زوجين توليد ميكند ، بهمين دليل پسر يا دختری نميتوان يافت كه از اول بلوغ طبيعی كه تحت فشار غريزه قرار ميگيرد آماده ازدواج دائم باشد . خاصيت
عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعی را با بلوغ اجتماع و قدرت تشكيل عائله زيادتر كرده است . اگر در دوران ساده قديم يك پسر بچه در سنين اوايل بلوغ طبيعی از عهده شغلی كه تا آخر عمر بعهده او گذاشته ميشد برميايد ، در دوران جديد ابدا امكان پذير نيست . يك پسر موفق در دوران تحصيل كه دبستان و دبيرستان و دانشگاه را بدون تأخير و رد شدن در امتحان آخر سال و يا در كنكور دانشگاه گذرانده باشد در 25 سالگی فارغ التحصيل ميگردد و از اين ببعد ميتواند درآمدی داشته باشد . قطعا سه چهار سال هم طول ميكشد تا بتواند سر و سامان مختصری برای خود تهيه كند و آماده ازدواج دائم گردد . همچنين است يك دختر موفق كه دوران تحصيل را ميخواهند طی كند .
جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسی
شما اگر امروز يك پسر محصل هجده ساله را كه شور جنسی او باوج خود رسيده است ، تكليف بازدواج بكنيد بشما ميخندند . همچنين است يك دختر محصل شانزده ساله . عملا ممكن نيست اين طبقه در اين سن زير بار ازدواج دائم بروند و مسئوليت يك زندگی را كه وظايف زيادی برای آنها نسبت بيكديگر و نسبت بفرزندان آيندهشان ايجاد ميكند بپذيرند . كداميك ؟ رهبانيت موقت يا كمونيسم جنسی يا ازدواج موقت ؟ از شما ميپرسم ، آيا با اين حال ، با طبيعت و غريزه چه رفتاری بكنيم ؟ آيا طبيعت حاضر است بخاطر اينكه وضع زندگی ما در دنيای امروز اجازه نميدهد كه در سنين شانزده سالگی و هجده سالگی ازدواج كنيم ، دوران بلوغ را بتأخير بيندازد و تا ما فارغ التحصيل نشدهايم ، غريزه جنسی از سر ما دست بردارد ؟
آيا جوانان حاضرند يكدوره " رهبانيت موقت " را طی كنند و خود را سخت تحت فشار و رياضت قرار دهند تا زمانيكه امكانات ازدواج دائم پيدا شود ؟ فرضا جوانی حاضر گردد رهبانيت موقت را بپذيرد آيا طبيعت حاضر است از ايجاد عوارض روانی سهمگين و خطرناكی كه در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسی پيدا ميشود و روانكاوی امروز از روی آنها پرده برداشته است صرفنظر كند ؟
دو راه بيشتر باقی نميماند ، يا اينكه جوانان را بحال خود رها كنيم و بروی خود نياوريم . بيك پسر بچه اجازه دهيم از صدها دختر كام برگيرد ، و بيكدختر اجازه دهيم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندين بار سقط جنين كند . يعنی عملا كمونيسم جنسی را بپذيريم . و چون به پسر و دختر " متساويا " اجازه دادهايم ، روح اعلاميه حقوق بشر را از خود شاد كردهايم ، زيرا روح اعلاميه حقوق بشر از نظر بسياری از كوته فكران اينست كه زن و مرد اگر بناست بجهنم دره هم سقوط كنند دوش بدوش يكديگر و بازو ببازوی هم و بالاخره " متساويا " سقوط كنند . آيا اين چنين پسران و دخترانی با چنين روابط فراوان و بيحدی در دوران تحصيل پس از ازدواج دائم ، مرد زندگی و زن خانواده خواهند بود ؟ راه دوم ، ازدواج موقت و آزاد است . ازدواج موقت در درجه اول زن را محدود ميكند كه در آن واحد زوجه دو نفر نباشد ، بديهی است كه محدود شدن زن مستلزم محدود شدن مرد نيز خواه ناخواه هست . وقتی كه هر زنی بمرد معينی اختصاص پيدا كند قهرا هر مردی هم بزن معين اختصاص پيدا ميكند . مگر آنكه از يكطرف عدد بيشتری باشند . بدين ترتيب پسر و دختر دورانتحصيل خود را ميگذرانند بدون آنكه رهبانيت موقت و عوارض آنرا تحمل كرده باشند و بدون آنكه در ورطه كمونيسم جنسی افتاده باشند . ازدواج آزمايشی اين ضرورت ، اختصاص بايام تحصيل ندارد ، در شرايط ديگر نيز پيش ميايد . اصولا ممكن است زن و مردی كه خيال دارند با هم بطور دائم ازدواج كنند و نتوانستهاند نسبت بيكديگر اطمينان كامل پيدا كنند بعنوان ازدواج آزمايشی برای مدت موقتی با هم ازدواج كنند . اگر اطمينان كامل بيكديگر پيدا كردند ادامه ميدهند و اگر نه از هم جدا ميشوند . من از شما ميپرسم : اينكه اروپائيان وجود يك عده از زنان بدكار را در محل معين از هر شهری تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضروری ميدانند برای چيست ؟ آيا جز اينست كه وجود مردان مجردی را كه قادر بازدواج دائم نيستند خطر بزرگی برای خانوادهها بحساب میآورند .
راسل و نظريه ازدواج موقت
" برتراند راسل " فيلسوف معروف انگليسی در كتاب زناشوئی و اخلاقميگويد " . . . در واقع اگر درست بينديشيم ، پی ميبريم كه فواحش ، معصوميت كانون خانوادگی و پاكی زنان و دختران ما را حفظ ميكنند . هنگامی كه اين عقيده را " لكی " در بحبوحه عصر " ويكتوريا " ابراز كرد اخلاقيون سخت آزرده شدند ، بی آنكه خود علت آنرا بدانند . اما هرگز نتوانستند خطای عقيده " لكی " را به ثبوت رسانند . زبان حال اخلاقيون مزبور با تمام منطقشان اين است كه " اگر مردم از تعليمات ما پيروی ميكردند ديگر فحشاء وجود نميداشت " اما ايشان بخوبی ميدانند كه كسی توجه به حرفشان نميكند " . اينست فورمول فرنگی چارهجوئی خطر مردان و زنانی كه قادر بازدواج دائم نيستند و آن بود فورمولی كه اسلام پيشنهاد كرده است . آيا اگر اين فرمول فرنگی بكار بسته شود و گروهی زن بدبخت بايفای اين وظيفه اجتماعی . اختصاص داده شوند آنوقت زن بمقام واقعی و حيثيت انسانی خود رسيده است و روح اعلاميه حقوق بشر شاد شده است ؟ برتراند راسل رسما در كتاب خود فصلی تحت عنوان ازدواج تجربی باز كرده است . وی ميگويد : " قاضی ليندزی ، كه ساليان متمادی مأمور دادگاه دنور بوده و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادی داشته پيشنهاد ميكند كه ترتيبی بنام " ازدواج رفاقتی " داده شود . متأسفانه پست رسمی خود را ( در امريكا ) از دست داد . زيرا مشاهده شد كه او بيش از ايجاد حس گناهكاری در فكر سعادت جوانان است . برای عزل او كاتوليكها و فرقه ضد سياه پوستان از بذل مساعی خودداری نكردند . پيشنهاد ازدواج رفاقتی را يك محافظه كار خردمند كرده است و منظور از آن ايجاد ثباتی در روابط جنسی است . ليندزی متوجه شده كه اشكال اساسی در ازدواج ، فقدان پول است . ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالی نيست ، بلكه از اين لحاظ است كه تأمين معيشت از جانب زن برازنده نيست . و به اين ترتيب نتيجه ميگيرد كه جوانان بايد مبادرت بازدواج رفاقتی كنند كه از سه لحاظ با ازدواج عادی متفاوت است : اولا منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد بود . ثانيا مادام كه زن جوان فرزندی نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر خواهد بود . ثالثا زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجی برای خوراك خواهد بود . . . من هيچ ترديدی در مؤثر بودن پيشنهادات ليندزی ندارم و اگر قانون آنرا ميپذيرفت تأثير زيادی در بهبود اخلاق ميكرد " . آنچه ليندزی و راسل آنرا ازدواج رفاقتی مينامند گرچه با ازدواج موقتاسلامی اندك فرقی دارد ، اما حكايت ميكند كه متفكرانی مانند ليندزی و راسل باين نكته پی بردهاند كه تنها ازدواج دائم و عادی وافی بهمه احتياجات اجتماع نيست . مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن را عدم كفايت ازدواج دائم بتنهائی برای رفع احتياجات بشری بالاخص در عصر حاضر مورد بررسی قرار گرفت . اكنون ميخواهيم باصطلاح آنطرف سكه را مطالعه كنيم . ببينيم ازدواج موقت چه زيانهائی ممكن است در برداشته باشد . مقدمه ميخواهم .
مطلبی را تذكر دهم : در ميان تمام موضوعات و مسائل و زمينههای اظهار نظر كه برای بشر وجود داشته و دارد هيچ موضوع و زمينهای باندازه بحث در تاريخ علوم و عقائد و سنن و رسوم و آداب بشری گنگ و پيچيده نيست. و بهمين جهت در هيچ موضوعی بشر باندازه اين موضوعات ، ياوه نبافته است و اتفاقا در هيچ موضوعی هم باندازه اين موضوعات شهوت اظهار نظر نداشته است . از باب مثال اگر كسی اطلاعاتی در فلسفه و عرفان و تصوف و كلام اسلامی داشته باشد و آنگاه پارهای از نوشتههای امروز را كه غالبا اقتباس از خارجيها و يا عين گفتههای آنها است خوانده باشد ميفهمد كه من چه ميگويم . مثل اينست كه مستشرقين و اتباع و اذنابشان ، برای اظهار نظر در اينگونه مسائل همه چيز را لازم ميدانند مگر اينكه خود آن مسائل را عميقا بفهمند و بشناسند . مثلا در اطراف مسئلهای كه در عرفان اسلامی بنام " وحدت وجود " معروف است ، چه حرفها كه زده نشده است ، فقط جای يك چيز خالی است و آن اينكه وحدت وجود چيست و قهرمانان آن در عرفان اسلامی از قبيل محی الدين عربی و صدرالمتالهين شيرازی چه تصوری از وحدت وجود داشتهاند ؟ من وقتی كه برخی اظهار نظرهای مندرج در چند شماره مجله زن روز را درباره نكاح منقطع خواندم بی اختيار بياد مسئله وحدت وجود افتادم . ديدم همه حرفها بميان آمده است جز همان چيزی كه روح اين قانون را تشكيل ميدهد و منظور قانونگذار بوده است . البته اين قانون چون يك " ميراث شرقی " است ، اين اندازه مورد بی مهری است و اگر يك " تحفه غربی " بود اينطور نبود . قطعا اگر اين قانون از مغرب زمين آمده بود ، امروز كنفرانسها و سمينارها داده ميشد كه منحصر كردن ازدواج به ازدواج دائم با شرائط نيمه دوم قرن بيستم تطبيق نميكند ، نسل امروز زير بار اينهمه قيود ازدواج دائم نميرود ، نسل امروز ميخواهد آزاد باشد و آزاد زندگی كند و جز زير بار ازدواج آزاد كه همه قيود و حدودش را شخصا انتخاب و اختيار كرده باشد نميرود . . . و بهمين دليل اكنون كه اين زمزمه از غرب بلند شده و كسانی امثال " برتراند راسل " مسئلهای تحت عنوان " ازدواج رفاقتی " پيشنهاد ميكنند پيش بينی میشود كه بيش از آن اندازه كه اسلام خواسته استقبال شود و ازدواج دائم را پشت سر بگذارد و ما در آينده مجبور بشويم از ازدواج دائم دفاع و تبليغ كنيم . معايب و مفاسدی كه برای نكاح منقطع ذكر شده از اين قرار است :
1 - پايه ازدواج بايد بر دوام باشد ، و زوجين از اول كه پيمان زناشوئی
میبندند بايد خود را برای هميشه متعلق بيكديگر بدانند و تصور جدائی در مخيله آنها خطور نكند ، عليهذا ازدواج موقت نمیتواند پيمان استواری ميان زوجين باشد . اينكه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد بسيار مطلب درستی است ، ولی اين ايراد وقتی وارد است كه بخواهيم ازدواج موقت را جانشين ازدواج دائم كنيم و ازدواج دائم را منسوخ نمائيم . بدون شك هنگاميكه طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل نسبت بيكديگر پيدا كردهاند و تصميم دارند برای هميشه متعلق بيكديگر باشند پيمان ازدواج دائم میبندند . ازدواج موقت از آنجهت تشريع شده است كه ازدواج دائم به تنهائی قادر نبوده است كه در همه شرائط و احوال رفع احتياجات بشر را بكند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم اين بوده است كه افراد يا به رهبانيت موقت مكلف گردند و يا در ورطه كمونيسم جنسی غرق شوند . بديهی است كه هيچ پسر يا دختری آنجا كه برايش زمينه يك زناشوئی دائم و هميشگی فراهم است خود را با يك امر موقتی سرگرم نميكند . 2 - ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايرانی كه شيعه مذهب ميباشند استقبال نشده است و آنرا نوعی تحقير برای خود دانستهاند ، پس افكار عمومی خود مردم شيعه نيز آنرا طرد ميكند . جواب اينست كه اولا منفوريت متعه در ميان زنان ، مولود سوء استفادههائی است كه مردان هوسران در اين زمينه كردهاند و قانون بايد جلو آنها را بگيرد و ما درباره اين سوء استفادهها بحث خواهيم كرد . ثانيا انتظار اينكه ازدواج موقت باندازه ازدواج دائم استقبال شود در صورتيكه فلسفه ازدواج موقت ، عدم آمادگی يا عدم امكان طرفين با يكطرف برای ازدواج دائم است انتظار بيجا و غلطی است . 3 - نكاح منقطع . بر خلاف حيثيت و احترام زن است ، زيرا نوعی كرايه دادن آدم و جواز شرعی آدم فروشی است . خلاف حيثيت انسانی زن است كه در مقابل وجهی كه از مردی ميگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد . اين ايراد از همه عجيبتر است . اولا ازدواج موقت با مشخصاتيكه در مقاله پيش گفتيم چه ربطی باجاره و كرايه دارد و آيا محدوديت مدت ازدواج موجب ميشود كه از صورت ازدواج خارج و شكل اجاره و كرايه بخود بگيرد ؟ . آيا چون حتما بايد مهر معين و قطعی داشته باشد كرايه و اجاره است ؟ كه اگر بدون مهر بود و مرد چيزی نثار زن نكرد ، زن حيثيت انسان خود را باز يافته است ؟ ما درباره مسئله مهر جداگانه بحث خواهيم كرد . از قضا فقها تصريح كردهاند و قانون مدنی نيز بر همان اساس مواد خود را تنظيم كرده است كه ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد هيچگونه تفاوتی با هم ندارند و نبايد داشته باشند . هر دو ازدواجند و هر دو بايد با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگيرند و اگر نكاح منقطع را با صيغههای مخصوص اجاره و كرايه بخوانند باطل است . ثانيا از كی و چه تاريخی كرايه آدم منسوخ شده است ؟ تمام خياطها و باربرها تمام پزشكها و كارشناسها ، تمام كارمندان دولت از نخست وزير گرفته تا كارمند دون رتبه ، تمام كارگران كارخانهها آدمهای كرايهای هستند .
ثالثا زنی كه به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصی عقد ازدواج موقت میبندد آدم كرايهای نيست و كاری بر خلاف حيثيت و شرافت انسانی نكرده است ، اگر ميخواهيد زن كرايهای را بشناسيد ، اگر ميخواهيد بردگی زنرا ببينيد باروپا و امريكا سفر كنيد و سری بكمپانيهای فيلمبرداری بزنيد تا ببينيد زن كرايهای يعنی چه ؟ ببينيد چگونه كمپانيهای مزبور حركات زن ، ژستهای زن ، اطوار زنانه زن ، هنرهای جنسی زن را بمعرض فروش ميگذارند . بليطهائی كه شما برای سينماها و تاترهای ميخريد در حقيقت اجاره بهای زنهای كرايهای را ميپردازيد . ببينيد در آنجا زن بدبخت برای اينكه پولی بگيرد تن به چه كارهائی ميدهد ؟ مدتها تحت نظر متخصصان كار آزموده و شريف بايد رموز تحريكات جنسی را بياموزد ، بدن و روح و شخصيت خود رادر اختيار يك مؤسسه پول درآوری قرار دهد برای اينكه مشتريان بيشتری برای آن مؤسسه پيدا كندسری به كابارهها و هتلها بزنيد ببينيد زن چه شرافتی بدست آورده است و برای اينكه مزد ناچيزی بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر كند چگونه بايد همه حيثيت و شرافت خود را در اختيار مهمانان قرار دهد . زن كرايهای آن مانكنها هستند كه اجير و مزدور فروشندگيهای بزرگ میشوند و شرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار ميدهند زن كرايهای آن زنی است كه برای جلب مشتری برای يك مؤسسه اقتصادی با هزاران اطوار كه اغلب آنها تصنعی و بخاطر انجام وظيفه مزدوری است روی صفحه تلويزيون ظاهر ميشود و بنفع يك كالای تجارتی تبليغ ميكند . كيست كه نداند امروز در مغرب زمين زيبائی زن ، جاذبه جنسی زن ، آواز زن ، هنر و ابتكار زن ، روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن ، وسيله تحقير و ناچيزی در خدمت سرمايهداری اروپا و امريكا است ؟ و متأسفانه شما دانسته يا ندانسته زن شريف و نجيب ايرانی را بسوی اينچنين اسارتی ميكشانيد . من نميدانم چرا اگر زنی با شرائط آزاد با يك مرد بطور موقت ازدواج كند زن كرايهای محسوب ميشود . اما اگر زنی در يك عروسی يا شبنشينی در مقابل چشمان حريص هزار مرد و برای ارضاء تمايلات جنسی آنها حنجره خود راپاره كند و هزار و يك نوع معلق بزند تا مزد معينی دريافت دارد زن كرايهای محسوب نميشود ؟ آيا اسلام كه جلو مردان را از اينگونه بهرهبرداریها از زن گرفته است و خود زن را باين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع كرده است مقام زن را پائين آورده است يا اروپای نيمه دوم قرن بيستم ؟ اگر روزی زن بدرستی آگاه و بيدار شود و دامهائی كه مرد قرن بيستم در سر راه او گذاشته و مخفی كرده بشناسد ، عليه تمام اين فريبها قيام خواهد كرد و آنوقت تصديق خواهد كرد يگانه پناهگاه و حامی جدی و راستگوی او قرآن است و البته چنين روزی دور نيست . مجله زن روز در شماره 87 صفحه 8 رپورتاژی از زنی بنام مرضيه و مردی بنام رضا تحت عنوان " زن كرايهای " تهيه كرده است و بدبختی زن بيچارهای را شرح داده است . اين داستان طبق اظهارات رضا از خواستگاری زن آغاز شده . يعنی برای اولين بار از فورمول 40 پيشنهاد پيروی شده است و زن بخواستگاری مرد رفته است . بديهی است داستانی كه از خواستگاری زن از مرد آغاز گردد پايانی بهتر از آن نميتواند داشته باشد . اما طبق اظهارات مرضيه مردی هوسران و قسی القلب ، زنی را بعنوان اينكه ميخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمايت و سرپرستی كند اغفال كرده و بدون آنكه زن بدبخت خواسته باشد او را بنام اينكه صيغه كرده است مورد كامجوئی و سپس بی اعتنائی قرار داده است . اگر اين اظهارات صحيح باشد ، عقدی است باطل . مردی قسی ، زنی بی خبر و بی اطلاع از قانون شرعی و عرفی را مورد تجاوز قرار داده و بايد مجازات شود . قبل از اينكه امثال رضاها مجازات شوند ، بايد تربيت شوند و قبل از آنكه رضاها مجازات يا تربيت شوند بايد مرضيهها آگاهانيده شوند . جنايتی كه از قساوت مردی و بيخبری و غفلت زنی سرچشمه گرفته است چه ربطی به قانون دارد كه مجله زن روز قيافه حق بجانب به رضا ميدهد و بعد نيز تيغ خود را متوجه قانون ميكند . آيا اگر قانون ازدواج موقت نميبود ، رضای قسی القلب مرضيه غافل و بی خبر را آرام ميگذاشت ؟ چرا از زير بار تربيت و آگاهانيدن زن و مرد شانه خالی ميكنيد ، حقوق و وظايف شرعی زن و مرد را كتمان ميكنيد و زنان بيچاره را اغفال كرده يگانه قانون حامی و راستگوی زن را دشمن او معرفی ميكنيد و با دست خود او ميخواهيد يگانه پناهگاه او را بكوبيد ؟
نكاح منقطع و تعدد زوجات 4 - نكاح منقطع ، چون بهرحال نوعی اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجات محكوم است پس نكاح منقطع محكوم است . راجع باينكه نكاح منقطع برای چه گونه افرادی تشريع شده در دنباله همين مبحث و راجع به خود تعدد زوجات بياری خدا جداگانه و مفصل بحث خواهيم كرد . سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت 5 - نكاح منقطع ، از نظر اينكه دوام ندارد ، آشيانه نامناسبی برای كودكانی است كه بعدا بوجود میآيند . لازمه نكاح منقطع اين است كه فرزندان آينده ، بی سرپرست و از حمايت پدری مهربان و مادری دلگرم بخانه و آشيانه محروم بمانند . اين ايراد ، ايرادی است كه مجله زن روز بسيار روی آن تكيه كرده است . ولی با توضيحاتی كه داديم گمان نميكنم جای بحث و ايرادی باشد . در مقاله پيش گفتيم كه يكی از تفاوتهای ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط به توليد نسل است . در ازدواج دائم هيچيك از زوجين بدون جلب رضايت ديگری نمی تواند از زير بار تناسل شانه خالی كند . بر خلاف ازدواج موقت كه هر دو طرف آزادند . در ازدواج موقت ، زن نبايد مانع استمتاع مرد بشود ولی میتواند بدون آنكه لطمهای به استمتاع مرد وارد آيد مانع حاملگی خود بشود و اين موضوع با وسائل ضد آبستنی امروز كاملا حل شده است . عليهذا اگر زوجين در ازدواج موقت مايل باشند توليد فرزند كنند و مسئوليت نگهداری و تربيت فرزند آتيه را بپذيرند توليد فرزند میكنند . بديهی است كه از نظر عاطفه طبيعی فرقی ميان فرزند زوجه دائم با زوجه موقت نيست و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع كند قانون آنها را مكلف و مجبور میكند همانگونه كه در صورت وقوع طلاق قانون بايد دخالت كند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان گردد و اگر مايل نباشند كه توليد فرزند نمايند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسكين غريزه است از بوجود آمدن فرزند جلوگيری ميكنند . همچنانكه ميدانيم كليسا جلوگيری از آبستنی را امر نامشروع ميداند ولی از نظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند بشوند مانعی ندارد اما اگر نطفه منعقد شد و هسته اولی تكوين فرزند بوجود آمد اسلام بهيچ وجه اجازه معدوم كردن آن را نمیدهد . اينكه فقهای شيعه میگويند هدف ازدواج دائم توليد نسل است و هدف ازدواج موقت ، استمتاع و تسكين غريزه است همين منظور را بيان میكنند .
انتقادات
نويسنده چهل پيشنهاد ، در شماره 87 مجله زن روز نكاح منقطع را مورد نقد قرار داده است.
اولا ميگويد : " موضوع قانون نكاح يا ازدواج منقطع طوری ناراحت كننده است كه حتی نويسندگان قانون ازدواج نتوانستهاند در خصوص آن شرح و تفصيل بدهند . مثل اينكه از كار خودشان ناراضی بودهاند كه فقط برای حفظ ظاهر ، بموجب مواد 1075 - 1076 - 1077 الفاظ و عباراتی سر هم بندی كرده گذشتهاند . تنظيم كنندگان مواد قانونی مربوط به نكاح منقطع ( متعه ) طوری از كار خودشان ناراضی بودهاند كه اساسا عقد مزبور را تعريف نكردهاند و تشريفات و شرايط آنرا توضيح ندادهاند . . . " سپس آقای نويسنده خودشان اين نقص قانون مدنی را جبران ميكنند و نكاح منقطع را تعريف ميكنند و ميگويند " نكاح مزبور عبارت است از اينكه زن مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معين و مشخص در مدت و زمانی معلوم و معين ولو چند ساعت و يا چند دقيقه خودش را برای قضای شهوت و تمتع و اجرای اعمال جنسی در اختيار مرد ميگذارد " . آنگاه ميگويند : " برای ايجاب و قبول عقد نكاح مزبور در كتب فقه شيعه الفاظ عربی مخصوص ذكر شده است كه قانون مدنی به آنها اشاره و توجه نكرده و مثل اينكه از نظر قانون گذار بهر لفظی كه دلالت بر مقصود بالا ( يعنی مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن ) نمايد ولو غير عربی هم باشد واقع ميشود " .
از نظر آقای نويسنده :
الف - قانون مدنی ، نكاح منقطع را تعريف نكرده و شرايط آنرا توضيح نداده است . ب - ماهيت نكاح منقطع اينست كه زن خود را در مقابل دستمزد معينی بمردی اجاره ميدهد . ج - از نظر قانون مدنی ، هر لفظی كه دلالت بر مفهوم مورد اجاره واقع شدن زن بكند برای ايجاب و قبول نكاح منقطع كافی است . من از آقای نويسنده دعوت ميكنم يك بار ديگر قانون مدنی را مطالعه كنند و با دقت مطالعه كنند و همچنين از خوانندگان مجله زن روز خواهش ميكنم هر طور هست يك نسخه از قانون مدنی تهيه و در قسمتهای ذيل دقت كنند .
در قانون مدنی ، فصل ششم از كتاب نكاح ، مخصوص نكاح منقطع است و سه جمله ساده هم بيش نيست . اول اينكه نكاح وقتی منقطع است كه برای مدت معينی واقع شده باشد . دوم اينكه مدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود ، سوم اينكه احكام مربوط به مهر و ارث در نكاح منقطع همان است كه در فصلهای مربوط به مهر و ارث گفته شده است . نويسنده محترم چهل پيشنهاد خيال كرده است كه آنچه از اول كتاب نكاح در پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نكاح دائم است و تنها اين سه ماده به نكاح منقطع مربوط است . غافل از اينكه تمام مواد آن پنج فصل جز آنجا كه تصريح شده است مانند ماده 1069 و يا آنچه مربوط بطلاق است ، مشترك است ميان نكاح دائم و منقطع مثلا ماده 1062 كه ميگويد : " نكاح واقع ميشود بايجاب و قبول بالفاظيكه صريحا دلالت بر قصد ازدواج نمايد " مخصوص نكاح دائم نيست ، بهر دو نكاح مربوط است . شرائطی كه برای عاقد يا عقد يا زوجين ذكر كرده است نيز مربوط بهر دو نكاح است . اگر قانون مدنی نكاح منقطع را تعريف نكرده است برای اينست كه نيازی به تعريف نداشته است . همچنانكه نكاح دائم را نيز تعريف نكرده است و مستغنی از تعريف دانسته است . قانون مدنی هر لفظ صريحی كه دلالت بر ازدواج و وقوع زوجيت بكند برای عقد كافی دانسته است خواه در نكاح دائم ، خواه در نكاح منقطع . ولی اگر لفظی مفهوم ديگری غير از زوجيت داشته باشد از قبيل معاوضه و داد و ستد و اجاره و كرايه برای صحت عقد نكاح چه دائم و چه منقطع كافی نيست . من بموجب اين نوشته متعهد ميشوم كه اگر عدهای از قضات فاضل و كارشناسان واقعی قانون كه خوشبختانه در دادگستری زيادند تشخيص دادند كه ايراد وارده بر قانون مدنی كه در بالا شرح داده شده وارد است ، من از هم اكنون از انتقاد ساير نوشتههای زن روز خودداری ميكنم .
بخش دوم
مسئله حجاب
دیدگاه استاد شهید راجع به:
فلسفه پوشش از نظر اسلام
ايرادها و اشكالها .
حدود پوشش اسلامی چيست ؟
مقدمه
لزوم پوشيدگی زن در برابر مرد بيگانه يكی از مسائل مهم اسلامی است . در خود قرآن كريم درباره اين مطلب تصريح شده است . عليهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامی نمیتوان ترديد كرد . پوشيدن زن خود را از مرد بيگانه يكی از مظاهر لزوم حريم ميان مردان و زنان اجنبی است ، همچنانكه عدم جواز خلوت ميان اجنبی و اجنبيه يكی ديگر از مظاهر آن است . اين بحث را در پنج بخش بايد رسيدگی كرد :
1 -آيا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمين به غير مسلمين سرايت كرده است ؟ يا از مختصات اسلام و مسلمين نيست و در ميان ملل ديگر قبل از اسلام نيز وجود داشته است ؟ .
2 -علت پوشش چيست ؟
چنانكه میدانيم در ميان حيوانات هيچگونه حريمی ميان جنس نر و جنس ماده وجود ندارد ، آنها آزادانه با يكديگر معاشرت میكنند . قاعده اولی طبيعی اين است كه افراد انسان نيز چنين باشند . چه موجبی سبب شده كه ميان جنس زن و مرد حريم و حائلی به صورت پوشيدگی زن يا به صورت ديگر به وجود آيد ؟ . اختصاص به پوشش ندارد ، در مطلق اخلاق جنسی جای چنين سؤالی هست . درباره حيا و عفاف نيز همين پرسش هست . حيوانات در مسائل جنسی احساس شرم نمیكنند ولی در انسان بالاخص در جنس ماده حيا و شرم وجود دارد .
.
آيا اسلام طرفدار پرده نشينی زن است همچنانكه لغت " حجاب " بر اين معنی دلالت میكند ، يا اسلام طرفدار اين است كه زن در حضور مرد بيگانه بدن خود را بپوشاند بدون آنكه مجبور باشد از اجتماع كنارهگيری كند ؟ و در صورت دوم حدود پوشش چقدر است ؟ آيا چهره و دو دست تا مچ نيز بايد پوشيده شود يا ماورای چهره و دو دست بايد پوشيده شود اما چهره و دو دست تا مچ پوشيدنش لازم نيست ؟ و در هر حال ، آيا در اسلام مسألهای به نام " حريم عفاف " وجود دارد يا نه ؟ يعنی آيا در اسلام مسأله سومی كه نه " پرده نشينی " و " محبوسيت " و نه " اختلاط " باشد وجود دارد يا خير ؟ و به عبارت ديگر آيا اسلام طرفدار جدا بودن مجامع زنان و مردان است يا نه ؟ . اينها پرسشهائی است كه اين كتاب بدانها پاسخ میگويد .
تاريخچه حجاب :
1 - آيا در ميان ملل ديگر قبل از اسلام حجاب بوده است ؟
2 - وضع حجاب در جاهليت عرب . .
3 - حجاب در ايران باستان .
اطلاع من از جنبه تاريخی كامل نيست . اطلاع تاريخی ما آنگاه كامل است كه بتوانيم درباره همه مللی كه قبل از اسلام بودهاند اظهار نظر كنيم . قدر مسلم اينست كه قبل از اسلام در ميان بعضی ملل حجاب وجود داشته است . تا آنجا كه من در كتابهای مربوطه خواندهام در ايران باستان و در ميان قوم يهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بوده است . اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسيله اسلام در عرب پيدا شده است . ويل دورانت در صفحه 30 جلد 12 " تاريخ تمدن " ( ترجمه فارسی ) راجع به قوم يهود و قانون تلمود مینويسد : . اگر زنی به نقض قانون يهود میپرداخت چنانكه مثلا بی آنكه چيزی بر سر داشت به ميان مردم میرفت و يا در شارع عام نخ میرشت يا با هر سنخی از مردان درد دل میكرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانهاش تكلم مینمود همسايگانش میتوانستند سخنان او را بشنوند ، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد " . عليهذا حجابی كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامی چنانكه بعدا شرح خواهيم داد بسی سختتر و مشكلتر بوده است . در جلد اول " تاريخ تمدن " صفحه 552 راجع به ايرانيان قديم میگويد :
" در زمان زردشت زنان منزلتی عالی داشتند ، با كمال آزادی و با روی گشاده در ميان مردم آمد و شد میكردند . . . " .
آنگاه چنين میگويد :
" پس از داريوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد . زنان فقير چون برای كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادی خود را حفظ كردند ولی در مورد زنان ديگر ، گوشهنشينی زمان حيض كه برايشان واجب بود رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگی اجتماعيشان را فرا گرفت ، و اين امر خود مبنای پردهپوشی در ميان مسلمانان به شمار میرود . زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند كه جز در تخت روان روپوش دارد از خانه بيرون بيايند ، و هرگز به آنان اجازه داده نمیشد كه آشكارا با مردان آميزش كنند . زنان شوهردار حق نداشتند هيچ مردی را ولو پدر با برادرشان باشد ببينند . در نقشهائی كه از ايران باستان بر جای مانده هيچ صورت زن ديده نمیشود و نامی از ايشان به نظر نمیرسد . . . "
.چنانكه ملاحظه میفرمائيد حجاب سخت و شديدی در ايران باستان حكمفرما بوده ، حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده میشدهاند
به عقيده ويل دورانت مقررات شديدی كه طبق رسوم و آئين كهن مجوسی درباره زن حائض اجرا میشده كه در اتاقی محبوس بوده ، همه از او در مدت عادت زنانگی دوری میجستهاند و از معاشرت با او پرهيز داشتهاند سبب اصلی پيدا شدن حجاب در ايران باستان بوده است . در ميان يهوديان نيز چنين مقرراتی درباره زن حائض اجرا میشده است . اما اينكه میگويد : " و اين امر خود مبنای پرده پوشی در ميان مسلمانان به شمار میرود " منظورش چيست ؟ . آيا مقصود اينست كه علت رواج حجاب در ميان مسلمانان نيز مقررات خشنی است كه درباره زن حائض اجرا میشود ؟ ! همه میدانيم كه در اسلام چنين مقرراتی هرگز وجود نداشته است و ندارد . زن حائض در اسلام فقط از برخی عبادات واجب نظير نماز و روزه معاف است ، و همخوابگی با او نيز در مدت عادت زنانگی جايز نيست ، ولی زن حائض از نظر معاشرت با ديگران هيچگونه ممنوعيتی ندارد كه عملا مجبور به گوشهنشينی شود . و اگر مقصود اينست كه حجاب رايج ميان مسلمانان عادتی است كه از ايرانيان پس از مسلمان شدنشان به ساير مسلمانان سرايت كرد ، باز هم سخن نادرستی است . زيرا قبل از اينكه ايرانيان مسلمان شوند آيات مربوط به حجاب نازل شده است . از سخنان ديگر ويل دورانت هر دو مطلب فهميده میشود يعنی هم مدعی است كه حجاب به وسيله ايرانيان پس از مسلمان شدنشان در ميان مسلمانان رواج يافت و هم مدعی است كه ترك همخوابگی با زن حائض ، در حجاب زنان مسلمان و لااقل در گوشهگيری آنان مؤثر بوده است . در جلد 11 صفحه 112 ( رجمه فارسی ) میگويد :
" ارتباط عرب با ايران از موجبات رواج حجاب و لواط در قلمرو اسلام بود . عربان از دلفريبی زن بيم داشتند و پيوسته دلباخته آن بودند و نفوذ طبيعی وی را با ترديد معمولی مردان درباره عفاف و فضيلت زن تلافی میكردند . عمر به قوم خود میگفت : با زنان مشورت كنند و خلاف رأی ايشان رفتار كنند . ولی به قرن اول هجری مسلمانان زن را در حجاب نكرده بودند ،
مردان و زنان با يكديگر ملاقات میكردند و در كوچهها پهلو به پهلوی میرفتند و در مسجد با هم نماز میكردند . حجاب و خواجهداری در ايام وليد دوم ( 126 - 127 هجری ) معمول شد . گوشه گيری زنان از آنجا پديد آمد كه در ايام حيض و نفاس بر مردان حرام بودند " .
در صفحه 111 میگويد :
" پيمبر از پوشيدن جامه گشاد نهی كرده بود ، اما بعضی عربان اين دستور را نديده میگرفتند . همه طبقات زيورهائی داشتند . زنان پيكر خود را به نيم تنه و كمربند براق و جامه گشاد و رنگارنگ میآراستند ، موی خود را به زيبائی دسته میكردند يا به دو طرف سر میريختند ، يا به دستهها بافته به پشت سر میآويختند و گاهی اوقات با رشتههای سياه ابريشم نمايش آنرا بيشتر میكردند . غالبا خود را به جواهر و گل میآراستند . پس از سال 97 هجری چهره خويش را از زير چشم به نقاب میپوشيدند . از آن پس اين عادت همچنان رواج بود " . ويل دورانت در جلد 10 " تاريخ تمدن " صفحه 233 راجع به ايرانيان باستان میگويد :
" داشتن متعه بلامانع بود . اين متعهها مانند معشوقههای يونانی آزاد بودند كه در ميان مردم ظاهر و در ضيافت مردان حاضر شوند ، اما زنان قانونی معمولا در اندرون خانه نگهداری میشدند . اين رسم ديرين ايرانی به اسلام منتقل شد " . ويل دورانت طوری سخن میگويد كه گوئی در زمان پيغمبر كوچكترين دستوری درباره پوشيدگی در زن وجود نداشته است و پيغمبر فقط از پوشيدن جامه گشاد نهی كرده بوده است ! و زنان مسلمان تا اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجری با بی حجابی كامل رفت و آمد میكردهاند . و حال آنكه قطعا چنين نيست . تاريخ قطعی برخلاف آن شهادت میدهد . بدون شك زن جاهليت همچنان بوده كه ويل دورانت توصيف میكند ولی اسلام در اين جهت تحولی به وجود آورد . عايشه همواره زنان انصار را اينچنين ستايش میكرد
" مرحبا به زنان انصار ، همينكه آيات سوره نور نازل شد يك نفر از آنان ديده نشد كه مانند سابق بيرون بيايد . سر خود را با روسريهای مشكلی میپوشيدند . گوئی كلاغ روی سرشان نشسته است " ( 1 ) . در سنن ابوداود جلد 2 صفحه 382 همين مطلب را از امسلمه نقل میكند با اين تفاوت كه امسلمه میگويد :
"پس از آنكه آيه سوره احزاب ) يدنين عليهن من جلابيبهن ( نازل شد ، زنان انصار چنين كردند " .
"كنت گوبينو " در كتاب سه سال در ايران نيز معتقد است كه حجاب شديد دوره ساسانی ، در دوره اسلام در ميان ايرانيان باقی ماند . او معتقد است كه آنچه در ايران ساسانی بوده است تنها پوشيدگی زن نبوده است بلكه مخفی نگه داشتن زن بوده است . مدعی است كه خودسری موبدان و شاهزادگان آن دوره به قدری بود كه اگر كسی زن خوشگلی در خانه داشت نمیگذاشت كسی از وجودش آگاه گردد و حتی الامكان او را پنهان میكرد زيرا اگر معلوم میشد كه چنين خانم خوشگلی در خانهاش هست ديگر مالك او و احيانا مالك جان خودش هم نبود
"جواهر لعل نهرو " نخست وزير فقيد هند نيز معتقد است كه حجاب از ملل غير مسلمان : روم و ايران ، به جهان اسلام وارد شد . در كتاب " نگاهی به تاريخ جهان " جلد اول صفحه 328 ضمن ستايش از تمدن اسلامی ، به تغييراتی كه بعدها پيدا شد اشاره میكند و از آنجمله میگويد :
" يك تغيير بزرگ و تأسفآور نيز تدريجا روی نمود و آن در وضع زنان بود . در ميان زنان عرب رسم حجاب و پرده وجود نداشت . زنان عرب جدا از مردان و پنهان از ايشان زندگی نمیكردند بلكه در اماكن عمومی حضور میيافتند ، به مسجدها و مجالس وعظ و خطابه میرفتند و حتی خودشان به وعظ و خطابه میپرداختند . اما عربها نيز بر اثر موفقيتها تدريجا بيش از پيش رسمی را كه در دو امپراطوری مجاورشان يعنی امپراطوری روم شرقی و امپراطوری ايران وجود داشت اقتباس كردند . عربها امپراطوری روم را شكست دادند و به امپراطوری ايران پايان بخشيدند . اما خودشان هم گرفتار عادات و آداب ناپسند اين امپراطوريها گشتند . به قراری كه نقل شده است مخصوصا بر اثر نفوذ امپراطوری قسطنطنيه و ايران بود كه رسم جدائی زنان از مردان و پردهنشينی ايشان در ميان عربها رواج پيدا كرد . تدريجا سيستم " حرم " آغاز گرديد و مردها و زنها از هم جدا گشتند"
سخن درستی نيست . فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه مسلمانان غير عرب ، حجاب از آنچه در زمان رسول اكرم وجود داشت شديدتر شد نه اينكه اسلام اساسا به پوشش زن هيچ عنايتی نداشته است .
علت پيدا شدن حجاب علت و فلسفه پيدا شدن حجاب چيست ؟
چطور شد كه در ميان همه يا بعضی ملل باستانی پديد آمد ؟ اسلام كه دينی است كه در همه دستورهای خويش فلسفه و منظوری دارد چرا و روی چه مصلحتی حجاب را تأييد و يا تأسيس كرد ؟ .
مخالفان حجاب سعی كردهاند جريانات ظالمانهای را به عنوان علت پيدا شدن حجاب ذكر كنند ، و در اين جهت ميان حجاب اسلامی و غير اسلامی فرق نمیگذارند ، چنين وانمود میكنند كه حجاب اسلامی نيز از همين جريانات ظالمانه سرچشمه میگيرد . در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگونی ابراز شده است و غالبا اين علتها برای ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است . ما مجموع آنها را ذكر میكنيم . نظرياتی كه به دست آوردهايم بعضی فلسفی و بعضی اجتماعی و بعضی اخلاقی و بعضی اقتصادی و بعضی روانی است كه ذيلا ذكر میشود : .
1 - ميل به رياضت و رهبانيت ( ريشه فلسفی ( . - عدم امنيت و عدالت اجتماعی ( ريشه اجتماعی (
3 - پدرشاهی و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروی وی در جهت منافع اقتصادی مرد ( ريشه اقتصادی ( .
4 - حسادت و خودخواهی مرد ( ريشه اخلاقی)
5 - عادت زنانگی زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزی كم دارد ، به علاوه مقررات خشنی كه در زمينه پليدی او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضع شده است ( ريشه روانی ( . علل نامبرده يا به هيچ وجه تأثيری در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهان نداشته است و بی جهت آنها را به نام علت حجاب ذكر كردهاند و يا فرضا در پديد آمدن بعضی ازسيستمهای غير اسلامی تأثير داشته است در حجاب اسلامی تأثير نداشته است يعنی حكمت و فلسفهای كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده نبوده است . همانطور كه ملاحظه میشود مخالفان حجاب گاهی آن را زائيده يك طرز تفكر فلسفی خاص درباره جهان و لذات جهان معرفی میكنند و گاهی ريشه سياسی و اجتماعی برای آن ذكر میكنند و گاهی آنرا معلول علل اقتصادی میدانند و گاهی جنبههای خاص اخلاقی يا روانی را در پديد آمدن آن دخالت میدهند . ما هر يك از اين علل را ذكر و سپس انتقاد میكنيم و ثابت میكنيم كه اسلام در فلسفه اجتماعی خود به هيچ يك از اين جهات نظر نداشته است و هيچ يك از آنها با مبانی مسلم و شناخته شده اسلام وفق نمیدهد و در خاتمه به يك علت اساسی اشاره میكنيم كه از نظر ما موجهترين آنها به شمار میرود .
رياضت و رهبانيت
ارتباط مسأله پوشش با فلسفه رياضت و رهبانيت از اين جهت است كه چون زن بزرگترين موضوع خوشی و كامرانی بشر است ، اگر زن و مرد معاشر و محشور با يكديگر باشند ، خواه ناخواه دنبال لذتجوئی و كاميابی میروند . پيروان فلسفه رهبانيت و ترك لذت برای اينكه محيط را كاملا با زهد و رياضت سازگار كنند بين زن و مرد حريم قائل شده پوشش را وضع كردهاند ، كما اينكه با چيزهای ديگری هم كه نظير زن محرك لذت و بهجت بوده است مبارزه كردهاند . پديد آمدن پوشش طبق اين نظريه ، دنباله و نتيجه پليد دانستن ازدواج و مقدس شمردن عزوبت است . ايده رياضت و ترك دنيا همانطوری كه در موضوع مال ، فلسفه فقر طلبی و پشت پا زدن به همه وسائل مادی را به وجود آورده است ، در مورد زن فلسفه تجرد طلبی و مخالفت با جمال را ايجاد كرده است . بلند نگهداشتن مو كه در ميان سيكها ، هندوها و بعضیها در اويش معمول است نيز از مظاهر مخالفت با جمال و مبارزه با شهوت و از ثمرات فلسفه طرف لذت و ميل به رياضت است . میگويند كوتاه كردن و ستردن مو ، سبب فزونی رغبت جنسی میگردد و بلند كردن آن موجب تقليل و كاهش آن است .
در اينجا بد نيست قسمتی از گفته برتراند راسل را در اين موضوع بياوريم وی در كتاب " زناشوئی و اخلاق " صفحه 30 میگويد :
" بخصوص در قرون اول مسيحيت اين طرز فكر سن پول ( بولس مقدس ) از طرف كليسا اشاعه تمام يافت و تجرد مفهوم تقدس به خود گرفت و عده بيشماری راه بيابان پيش گرفتند تا شيطان را منكوب سازند ، شيطانی كه هر آن ذهن آنان را از تخيلات شهوانی مملو میساخت . كليسا ضمنا با استحمام به مبارزه پرداخت زيرا خطوط بدن ، انسان را به طرف گناه میراند . كليسا چرك بدن را تحسين كرده رايحه بدن صورت بوی تقدس را به خود گرفت زيرا باز به نظر سن پول نظافت بدن و آرايش آن با نظافت روح منافات دارد .
شپش مرواريد خدا شناخته شد .
اينجا اين پرسش پيش میآيد كه اساسا علت تمايل بشر به رياضت و رهبانيت چيست ؟ بشر طبعا بايد كامجو و لذت طلب باشد . پرهيز از لذت و محروم كردن خود بايد دليلی داشته باشد . چنانكه میدانيم رهبانيت و دشمنی با لذت جريانی بوده كه در بسياری از نقاط جهان وجود داشته است . از جمله مراكز آن در مشرق زمين ، هندوستان ، و در مغرب زمين يونان بوده است . نخله " كلبی " كه يكی از نخلههای فلسفی است و در يونان رواج داشته است ، طرفدار " فقر " و مخالف لذت مادی بوده است ( 1 ) . يكی از علل پديد آمدن اينگونه افكار و عقايد ، تمايل بشر برای وصول به حقيقت است . اين تمايل در بعضی افراد فوق العاده شديد است ، و اگر با اين عقيده ضميمه گردد كه كشف حقيقت از برای روح آنگاه حاصل میشود كه بدن و تمايلات بدنی و جسمانی مقهور گردد ، قهرا منجر به رياضت و رهبانيت میگردد . به عبارت ديگر ، اين انديشه كه وصول به حق جزا از راه فنا و نيستی و مخالفت با هوای نفس ميسر نيست ، علت اصلی پديد آمدن رياضت و رهبانيت است . علت ديگر پديده رياضت آميخته بودن لذات مادی به پارهای از رنجهای معنوی است . بشر ديده است كه همواره در كنار لذتهای مادی يك عده رنجهای روحی وجود دارد . مثلا ديده است كه هر چند داشتن ثروت موجب يك سلسله خوشيها و كامرانيها است اما هزاران ناراحتيها و اضطرابها و تحمل ذلتها در تحصيل و در نگهداری آن وجود دارد . بشر ديده است كه آزادی و استغناء و علو طبع خود را به واسطه اين لذات مادی از دست میدهد . از اينرو از همه آن لذات چشم پوشيده تجرد و استغناء را پيشه خود ساخته است . شايد در رياضت هندی ، عامل اول ، و در فقر طلبی كلبی يونانی عامل دوم بيشتر مؤثر بوده است . علل ديگری نيز برای پديد آمدن رياضت و گريز از لذت ذكر كردهاند . از آنجمله اينكه محروميت و شكست در موفقيتهای مادی مخصوصا شكست در عشق ، سبب توجه به رياضت میگردد . روح بشر پس از اين نوع شكستها انتقام خود را از لذتهای مادی بدين صورت میگيرد كه آنها را پليد میشناسد و فلسفهای برای پليدی آنها میسازد . افراط در خوشگذرانی و كامجوئی عامل ديگر توجه به رياضت است . ظرفيت جسمانی انسان برای لذت محدود است . افراط در كامجوئی و لذات جسمانی و تحميل بيش از اندازه ظرفيت بر بدن موجب عكس العمل شديد روحی مخصوصا در سنين پيری میگردد . خستگی ، سرخوردگی به وجود میآورد . تأثير اين دو علت را نبايد انكار كرد ولی مسلما اينها علت منحصر نمیباشند . تأثير اين دو علت بدين نحو است كه پس از شكستها و عدم موفقيتها ، و يا خستگيها و فرسودگيها ، انديشه وصول به حقيقت در روح بيدار میگردد . توجه به ماديات و غرق شدن در انديشههای مادی خود مانعی است برای اينكه انسان درباره ازليت و ابديت و حقيقت جاودانی بيانديشد و در اين جهت فكر و تلاش كند كه از كجا آمدهام و در كجا هستم و به كجا میروم ؟ اما همينكه به واسطه شكست و يا خستگی ، حالت گريز و بی رغبتی نسبت به ماديات در روح پديد آمد ، انديشه در مطلقات بلامزاحم مانده جان میگيرد . اين دو عامل هميشه به كمك عامل اول سبب توجه به رياضت میشود و البته بعضی از افرادی كه به سوی رياضت كشيده میشوند تحت تأثير اين دو عامل میباشند نه همه آنها .
عدم امنيت
ريشه ديگری كه برای به وجود آمدن پوشش ذكر كردهاند ناامنی است . در زمانهای قديم بيعدالتی و ناامنی بسيار بوده است . دست تجاوز زورمندان و قلدران به مال و ناموس مردم بيباكانه دراز بوده است . مردم اگر پول و ثروتی داشتند ناچار بودند به صورت دفينه در زير خاك پنهان كنند . علت مخفی ماندن گنجها اينست كه صاحبان طلا و ثروت جرأت نمیكردند كه حتی بچههای خود را از پنهانگاه ثروت خود آگاه سازند . میترسيدند كه راز آنها به وسيله بچهها فاش شود و مورد تجاوز و گزند قلدران واقع شوند . بدين ترتيب گاهی اتفاق میافتاد كه پدر با مرگ ناگهانی از دنيا میرفت و فرصت نمیكرد اسرار خود را به فرزندش بسپارد . قهرا دارائی او در زير خاكها مدفون میماند . جمله معروف استر ذهبك و ذهابك و مذهبك : پول و مسافرت و عقيده خود را آشكار نكن ، يادگار آن زمانها است . همانطور كه در مورد ثروت امنيت نبود ، راجع به زن هم امنيت وجود نداشت . هر كس زن زيبائی داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفی نگهدارد . زيرا اگر آنها اطلاع پيدا میكردند . او ديگر مالك زن خود نبود . ايران دوره ساسانی ناظر جنايتها و فجايع عجيبی در اين زمينه بوده است شاهزادگان و موبدان و حتی كدخداها و اربابها هرگاه از وجود زن زيبائی در يك خانه مطلع میشدند به آن خانه میريختند و زن را از خانه شوهرش بيرون میكشيدند . در آن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود . سخن از به اصطلاح قايم كردن و مخفی داشتن زن بود كه احدی نفهمد . ويل دورانت در كتاب " تاريخ تمدن " قضايای شرمآوری در اين باره از ايران قديم نقل میكند . كنت گوبينو در كتاب " سه سال در ايران " میگويد : حجابی كه هم اكنون در ايران است بيش از آن اندازه كه مستند به اسلام باشد مستند به ايران قبل از اسلام است . و مینويسد كه در ايران قديم مردم هيچ امنيتی در مورد زنها نداشتند . درباره انوشيروان - كه به غلط او را عادل خواندهاند - نقل شده كه وقتی يكی از سرهنگان ارتش او زنی زيبا داشت . انوشيروان به قصد تجاوز به زن او در غياب او به خانهاش رفت . زن جريان را برای شوهر خود نقل كرد . بيچاره شوهر ، ديد زنش را كه از دست داده سهل است جانش نيز در خطر است . فورا زن خويش را طلاق گفت . وقتی انوشيروان مطلع شد كه وی زنش را طلاق داده است به او گفت شنيدم يك بوستان بسيار زيبائی داشتهای و اخيرا آن را رها كردهای ، چرا ؟ گفت جای پای شير در آن بوستان ديدم ترسيدم مرا بدرد . انوشيروان خنديد و گفت ديگر آن شير به آن بوستان نخواهد آمد . اين نا امنیها اختصاص به ايران و به زمانهای قديم نداشته است . داستان اذان نيمه شب كه در " داستان راستان " آوردهايم نشان میدهد كه چگونه مشابه اين جريانها در دوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه خلافت بغداد ، در بغداد هم رواج داشته است . در همين زمانها نزديك خودمان يكی از شاهزادگان در اصفهان از اينگونه تجاوزها زياد داشته است و مردم اصفهان قصههای زيادی از زمان حكومت او نقل میكنند .
حسادت
ريشه ديگری كه برای پيدا شدن حجاب ذكر كردهاند جنبه اخلاقی دارد . در اينجا نيز مانند نظريه سابق علت پديد آمدن حجاب را تسلط مرد و اسارت زن معرفی كردهاند ، با اين فرق كه در اينجا برای تسلط جوئی مرد ، به جای ريشه اقتصادی ريشه اخلاقی ذكر شده است ، گفتهاند علت اينكه مرد ، زن را بدين شكل اسير نگه میدارد حس خودپرستی و حسادت وی نسبت به مردان ديگر است . مرد نمیخواهد ورشك میبرد كه مردان ديگر و لو با نگاه كردن يا همسخن شدن ، از زنی كه تحت اختيار او است استفاده كنند . به عقيده اين دسته ، قوانين دينی و مذهبی با اينكه در جاهای ديگر با خودخواهيها و خودپرستيها مبارزه كرده است در اينجا برعكس عمل كرده روی اين خودخواهی مردان صحه گذاشته منظور آنها را تأمين كرده است . برتراند راسل میگويد : بشر توانسته است تا حدی در مورد مال و ثروت بر خودخواهی و بخل غالب گردد ولی در مورد زن نتوانسته است بر اين خودخواهی تسلط پيدا كند . از نظر راسل " غيرت " صفت ممدوحی نيست و ريشه آن نوعی بخل و امساك است . مفهوم سخن راسل اينست كه اگر بذل و بخشش در مورد ثروت خوب است در مورد زن هم خوب است . چرا بخل و امساك و حسادت در مورد مال نكوهيده و در مورد زن ستوده است ؟ چرا نان و سفره داشتن و نمك خود را خورانيدن از لحاظ اخلاق اقتصادی مورد تمجيد و ستايش است و همين بذالی و گذشت و كام ديگران را شيرين كردن در اخلاق جنسی مذموم است ؟ به عقيده امثال راسل اين تفاوت علت معقولی ندارد ، اخلاقی نتوانسته است در مورد امور جنسی بر خودخواهی و تسلط جوئی بشر غلبه كند ، برعكس تسليم خودپرستی شده همان رذيله را به نام غيرت از طرف مرد ، و به نام عفاف و حجاب از طرف زن تحت عنوان اخلاق حسنه پذيرفته است .
بالا بردن ارزش
عللی كه قبلا ذكر كرديم كم و بيش مورد استفاده مخالفان پوشيدگی زن قرار گرفته است . به عقيده ما يك علت اساسی در كار است كه مورد غفلت واقع شده است . به عقيده ما ريشه اجتماعی پديد آمدن حريم و حائل ميان زن و مرد را در ميل به رياضت ، يا ميل مرد به استثمار زن ، يا حسادت مرد ، يا عدم امنيت اجتماعی ، يا عادت زنانگی نبايد جستجو كرد و لااقل بايد كمتر در اينها جستجو كرد . ريشه اين پديده را در يك تدبير ماهرانه غريزی خود زن بايد جستجو كرد . به طور كلی بحثی است درباره ريشه اخلاق جنسی زن از قبيل حيا و عفاف ، و از آنجمله است تمايل به ستر و پوشش خود از مرد . در اينجا نظرياتی ابراز شده است . دقيقترين آنها اينست كه حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيری است كه خود زن با يك نوع الهام برای گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به كار برده است . زن با هوش فطری و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از لحاظ جسمی نمیتواند با مرد برابری كند و اگر بخواهد در ميدان زندگی با مرد پنجه نرم كند از عهده زور با زوی مرد بر نمیآيد ، و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازی يافته است كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب ، و زن را مظهر معشوقيت و مظلوميت قرار داده است . در طبيعت ، جنس نر گيرنده و دنبال كننده آفريده شده است . به قول ويل دورانت :
" آداب جفتجوئی عبارت است از حمله برای تصرف در مردان ، و عقب نشينی برای دليری و فريبندگی در زنان . . . مرد طبعا جنگی و حيوان شكاری است ، عملش مثبت و تهاجمی است . زن برای مرد همچون جائزهای است كه بايد آنرا بربايد " . وقتی كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همانطور كه متوسل به زيور و خودآرائی و تجمل شد كه از آن راه مرد تصاحب كند ، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نيز شد . دانست كه نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد . ويل دورانت میگويد :
" حيا امر غريزی نيست بلكه اكتسابی است . زنان دريافتند كه دست و دلبازی مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند "
ويل دورانت میگويد :
" خودداری از انبساط ، و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح برای شكار مردان است . اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشريح میكردند توجه ما به آن جلب میشد ولی رغبت و قصد به ندرت تحريك میگرديد . مرد جوان به دنبال چشمان پر از حيا است و بی آنكه بداند حس میكند كه اين خودداری ظريفانه از يك لطف و رقت عالی خبر میدهد " . مولوی ، عارف نازك انديش و دوربين خودمان مثلی بسيار عالی در اين زمينه میآورد ، اول درباره تسلط معنوی زن بر مرد میگويد :
زين للناس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تانند رست چون پی يسكن اليهاش آفريد كی تواند آدم از حوا بريد رستم زال ار بود ، وز حمزه بيش هست در فرمان اسير زال خويش آنكه عالم مست گفتارش بدی كلمينی يا حميرا میزدی
آنگاه راجع به تأثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطيف میآورد : آنها را به آب و آتش تشبيه میكند ، میگويد مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل آتش ، اگر حائل از ميان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه میكند و آنرا خاموش میسازد ، اما اگر حائل و حاجبی ميان آن دو برقرار گردد مثل اينكه آب را در ديگی قرار دهند و آتش در زير آن ديگ روشن كنند ، آنوقت است كه آتش آب را تحت تأثير خود قرار میدهد ، اندك اندك او را گرم میكند و احيانا جوشش و غليان در او به وجود میآورد ، تا آنجا كه سراسر وجود او را تبديل به بخار میسازد . میگويد :
آب غالب شد بر آتش از لهيب زآتش او جوشد چو باشد در " حجيب "چونكه ديگی حايل آمد آن دو را نيست كرد آن آب را كردش هوا
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور میرود ، در عمق روح خويش از ابتذال زن و از تسليم و رايگانی او متنفر است . مرد هميشه عزت و استغناء و بی اعتنائی زن را نسبت به خود ستوده است . ابن العفيف میگويد :
تبدی النفار دلالا و هی آنسه يا حسن معنی الرضا فی صوره الغضب
نظامی میگويد :
زديده رانده را از ديده جويان چه خوش نازی است ناز خوبرويان
به طور كلی رابطهای است ميان دست نارسی و فراق از يك طرف و عشق و سوز و گرانبهائی از طرف ديگر ، همچنانكه رابطهای است ميان عشق و سوز از يك طرف و ميان هنر و زيبائی از طرف ديگر ، يعنی عشق در زمينه فراقها و دست نارسیها میشكفد و هنر و زيبائی در زمينه عشق رشد و نمو میيابد . برتراند راسل میگويد :
" از لحاظ هنر مايه تأسف است كه به آسانی به زنان بتوان دست يافت و خيلی بهتر است كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غير ممكن گردد " . هم او میگويد :
" در جائی كه اخلاقيات كاملا آزاد باشد ، انسانی كه بالقوه ممكن است عشق شاعرانهای داشته باشد عملا بر اثر موفقيتهای متوالی به واسطه جاذبه شخصی خود ، ندرتا نيازی به توسل به عاليترين تخيلات خود خواهد داشت " . ويل دورانت در لذات فلسفه میگويد :
" آنچه بجوئيم و نيابيم عزيز و گرانبها میگردد . زيبائی به قدرت ميل بستگی دارد و ميل با اقناع و ارضاء ، ضعيف و با منع و جلوگيری ، قوی میگردد " . از همه عجيبتر سخنی است كه يكی از مجلات زنانه از آلفرد هيچكاك - كه به قول آن مجله به حسب فن و شغل فيلمسازی خود درباره زنان تجارب فراوان دارد - نقل میكند . او میگويد :
من معتقدم كه زن هم بايد مثل فيلمی پرهيجان و پرآنتريك باشد ، بدين معنی كه ماهيت خود را كمتر نشان دهد و برای كشف خود مرد را به نيروی تخيل و تصور زيادتری وادارد . بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار كنند يعنی كمتر ماهيت خود را نشان دهند و بگذارند مرد برای كشف آنها بيشتر به خود زحمت دهد " . ايضا همان مجله در شماره ديگری از همين شخص چنين نقل میكند :
" زنان شرقی تا چند سال پيش به خاطر حجاب و نقاب و رويبندی كه به كار میبردند خود بخود جذاب مینمودند و همين مسأله جاذبه نيرومندی بدانها میداد ، اما به تدريج با تلاشی كه زنان اين كشورها برای برابری با زنان غربی از خود نشان میدهند حجاب و پوششی كه ديروز بر زن شرقی كشيده شده بود از ميان میرود و همراه آن از جاذبه جنسی او هم كاسته میشود "میگويند : " مشتاقی است مايه مهجوری " . اين صحيح است اما عكس آن هم صحيح است كه : " مهجوری است مايه مشتاقی "امروز يكی از خعهايی كه در دنيای اروپا و امريكا وجود دارد خع عشق است. در كلمات دانشمندان اروپائی زياد اين نكته به چشم میخورد كه اولين قربانی آزادی و بیبند و باری امروز زنان و مردان ، عشق و شور و احساسات بسيار شديد و عالی است . در جهان امروز هرگز عشقهائی از نوع عشقهای شرقی از قبيل عشقهای مجنون و ليلی ، و خسرو و شيرين رشد و نمو نمیكند . نمیخواهم به جنبه تاريخی قصه مجنون و ليلی ، و خسرو و شيرين تكيه كرده باشم ، ولی اين قصههای بيان كننده واقعياتی است كه در اجتماعات شرقی وجود داشته است . از اين داستانها میتوان فهميد كه زن بر اثر دور نگهداشتن خود از دسترسی مرد تا كجا پايه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نياز مرد را به آستان خود فرود آورده است ؟ قطعا درك زن اين حقيقت را در تمايل او به پوشش بدن خود و مخفی كردن خود به صورت يك راز تأثير فراوان داشته است