مقاله کامل پذیرش اجتماعی شاپوری

مقاله کامل پذیرش اجتماعی شاپوری (docx) 119 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 119 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

1-1- مقدمه انسانها در بدو تولد همچون کاغذی سفیدند که هنوز چیزی بر آن نوشته نشده است و هر آنچه بر آنها بنویسیم در آینده همان را خواهیم خواند. بعبارت دیگر شخصیت اجتماعی و فرهنگی فرزندان توسط رسانه ها، خانواده، مدرسه و محیطهای اجتماعی دیگر ساخته می شود. عملکرد و تأثیر این منابع بر افراد یکسان نیست، اما بر اساس نتایج تحقیقات بیشترین تأثیر در روند جامعه پذیری و فرهنگ پذیری انسان و در نتیجه شخصیت روانی و فرهنگی او تا قبل از 6 سالگی پایه ریزی می شود و افراد این زمان را بیشتر در خانواده می گذرانند. در مواقعی که خانواده بتواند با روابط آموزشی صحیح فرزند را به سمت خود جذب کند، تأثیر نیروهای دیگر به حداقل خواهد رسید (منادی، 1384). ارتباط والدین و فرزندان از جمله موارد مهمی است که سالها نظر صاحب نظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را بوجود می آورد. کودک در خانواده پندارهای اولیه را دربارۀ جهان فرا می گیرد، از لحاظ جسمی و ذهنی رشد می یابد، شیوه های سخن گفتن را می آموزد، هنجارهای اساسی رفتار را یاد می گیرد و سرانجام نگرشها، اخلاق و روحیاتش شکل می گیرد و به عبارتی اجتماعی می شود (حسینی نسب،احمدیان و روانبخش،1384). رابطۀ والدین با فرزندان یا شیوه های فرزندپروری در گذر از اعمالی است که اهداف گوناگون را در بر دارد. تربیت اخلاقی و روانی، شناسایی، رشد و پیشرفت استعدادهای فرزندان، آموزش مهارتهای اجتماعی، آشنا کردن با قوانین و هنجارهای جامعه از دید والدین از جملۀ این اهداف هستند. پارسونز نیز دو کارکرد اساسی یعنی اجتماعی کردن و شکوفایی شخصیت فرزند را برای خانواده در نظر می گیرد (اعزازی،1376، نقل از منادی،1384). بدون تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضای خانواده و کیفیت روابط والـدین با فــرزندان در شکل گیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان نقش و اهمیت فراوانی دارد. همانطور که سهرابی و حسنی (1386) عنوان می کنند که شیوه های فرزندپروری والدین هم یک عامل ایجاد کننده و هم یک عامل بازدارندۀ رفتارهای ضد اجتماعی در نوجوانان است. مطالعاتی که نشان داده اند رفتارهای ضد اجتماعی در اثر شیوه های فرزندپروری نامناسب افزایش می یابند، بیشتر بر شیوه های فرزندپروری استبدادی یا سهل گیر تأکید دارند. اثرات و نفوذ خانواده در رشد کودک و نوجوان بی شمار است. خویشتن پنداری و احساس ارزشمندی نوجوانان از نگرشهای اعضای خانواده نسبت به او نشأت می گیرد. هرگاه والدین در هر یک از مراحل رشد به کودک مسئولیتی در خـــور توانش بدهند، به تدریج دربارۀ خــــود به عنوان یک فــرد قابل اعتماد و شایسته می اندیشد. اگر والدین صادقانه به او محـبت کنند، او دوست داشتن دیگران و یاری رساندن به دیگران را یاد می گیرد و بالاخره اگر والدین از اعتماد او نسبت به استقلال یافتن جلوگیری بعمل نیاورند، او قادر خواهد بود در خلال دورۀ نوجوانی به درجه و میزان لازمی از آزادی دست یابد و به تدریج خود را از وابستگی کودکانه رها سازد (نوابی نژاد،1373). تمامی این موارد در نهایت به افزایش شایستگی اجتماعی فرزند می انجامد. همانطور که ابوالقاسمی و همکاران (1390) شایستگی اجتماعی را توانایی عملکرد انسان در اجرای استقلال شخصی و مسئولیت پذیری اجتماعی، توانایی مراقبت از خود و یاری رساندن به دیگران می دانند. با توجه به اهمیت دورۀ نوجوانی و بحرانی بودن آن لزوم پژوهشی مبنی بر ارتباط شیوه های فرزندپروری والدین و شایستگی های اجتماعی فرزند- والد با پذیرش اجتماعی دانش آموزان نوجوان احساس می شد. امید است یافته های این تحقیق با توصیف وضعیت موجود شیوه های فرزندپروری والدین و ارتباط آن با شایستگی اجتماعی و پذیرش اجتماعی فرزندان بتواند اطلاعات پایه برای برنامه ریزی آینده در اختیار مسئولان امور بهداشتی و آموزشی کشور قرار دهد. همچنین می تواند منبع اطلاعاتی آموزنده ای برای والدین در زمینۀ شیوۀ تربیتی و پیامدهای آن بر رشد اجتماعی نوجوانان باشد. 1-2- بیان مسئله امروزه توجه به مسئلۀ نوجوانان در کلیۀ کشورهای جهان بصورت یک مسئله حاد علمی و تربیتی درآمده است و در حقیقت یکی از مشکلات مهم زندگی اجتماعی به شمار می رود. با توجه به چالش های دورۀ نوجوانی شگفت آور نیست که نوجوانان به عنوان گروه در معرض خطر برای مشکلات رفتاری در نظر گرفته شوند.نوجوانی رهایی از وابستگی های کودکانه به والدین و بزرگسالان و دستیابی به استقلال و خودکفایی در عرصه های گوناگون زندگی است. فرایند انتقال از کودکی به بزرگسالی دشوار و پر کشمکش است. نوجوان در دورۀ گذر از وابستگی به استقلال و جدایی از والدین تلاش می کند نقشهای عاطفی و اجتماعی جدیدی را کسب کند. بسیاری از والدین به هنگام گذر فرزندشـــان از این مرحــــله با آنان دچـــار تعارض و کشمکش می گردند. این کشمکش همراه با دوگانگی روانی خود نوجوان دربارۀ ترس از جدایی از والدین و نیاز به استقلال یابی می تواند پیامد منفی و نابهنجار داشته باشد. تربیت فرزند اگر به شکل سالمی صورت بگیرد هم باعث رشد استقلال وی در مسیری صحیح خواهد شد و هم روابط صمیمانه وی با والدین حفظ خواهد گردید. (سید فاطمی، رحمانی، برادران رضایی و صداقت،1388). روانشناسان رشد نیز از دهه 1920 به بعد علاقمند بودند که چگونه والدین، رشد اجتماعی و شایستگی را در کودکان پرورش می دهند (علیزاده و آندرایس،2002، نقل از رحمتی، اعتمادی و محرابی، 1386). اجتماعی شدن فرایندی است که از طریق آن یک فرهنگ به اعضای خود می آموزد عملکرد خود را با راههایی که از نظر اجتماعی مورد پذیرش است هماهنگ کنند. اجتماعی شدن برای انسان ضروری است چرا که انسان فاقد غرایزی است که رفتارهای خاصی را برای موقعیتهای ویژه ای مشخص کند. ما باید بیاموزیم که در موقعیتهای مختلف چگونه احساس، اندیشه و رفتار کنیم. این فرایند از طریق تأثیر والدین، رسانه های گروهی، همسالان، مدرسه و مذهب صورت می گیرد. همانطور که ما بزرگ می شویم نقشها تغییر می یابند، بنابراین اجتماعی شدن یک فرایند همیشگی است. اما در طی کودکی و نوجوانی به علت انعطاف پذیری نسبی در روش اهمیت ویژه ای دارد. اجتماعی شدن در زمینۀ فرهنگی و اجتماعی خاصی صورت می گیرد و تجربۀ نوجوان از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. همچنین تجربۀ نوجوانان حتی در یک فرهنگ خاص نیز ممکن است کاملاً مختلف باشد (بیابانگرد، 1379). از مقوله های مرتبط با اجتماعی شدن، پذیرش اجتماعی می باشد. مفهوم پذیرش اجتماعی حرف زدن و رفتار کردن مطابق انتظارات دیگران است. پذیرش اجتماعی همانند یک پیوستاری است که در یک انتهای آن پذیرش اجتماعی خیلی بالا، یعنی افرادی قرار دارند که نظرات و تجربیات خود را در مصاحبه ها و پاسخگویی به سؤالات تغییر می دهند و در انتهای دیگر پذیرش اجتماعی پایین است و افرادی را شامل می شود که به هیچ وجه نظرات و تجربیات خود را تغییر نمی دهند و طبیعی است که اغلب افراد در حد وسط قرار دارند (گنجی، 1384). حال چون انسان موجودی اجتماعی است و با محیطهای اجتماعی مختلف در ارتباط است از هر محیطی چیزی می آموزد تا در مجموع از فرد بدون هویت به شخص اجتماعی تبدیل شود. در گذر از فرد بدون هویت به شخص اجتماعی فعالیت جامعه پذیری نسبت به وی اعمال می شود. عوامل متعددی در شکل گیری هویت نوجوان نقش دارند، عواملی مانند خانواده، مدرسه، محلۀ زندگی، نهادهای اجتماعی، مذهبی و رسانه های گروهی. مهمترین عامل اجتماعی شدن در زندگی هر انسان، تجارب دوران کودکی وی در محیط خانواده است. شیخــــاوندی در مورد تأثیر خــــانواده بر شخــصیت فرزندان معتقد است کـــه بر اساس مطالعـات روانی – اجتماعی ملاحظه شده است که فرزندان در خانواده های سختگیر سر بر طغیان می زنند و خشونت به خرج می دهند یا احساس گناه و محرومیت می کنند و در خود فرو می روند (شیخاوندی،1373). مقدار بسیار زیادی از متون مربوط به اجتماعی شدن معطوف به کارهایی است که والدین برای نوزادان، کودکان و نوجوانان انجام می دهند. مصداق بارز این موضوع آن است که کودکان از کسانی که آنها را نگهداری می کنند چیزهای زیادی یاد می گیرند (برنادرز،1384). یکی از نیرومندترین رویکردها در این زمینه مطالعه ای تحت عنوان شیوه های فرزند پروری می باشد که توسط دارلینگ (1999) صورت گرفته است. شیوه فرزند پروری به عنوان مجموعه یا منظومه ای از رفتارها تعریف شده است که تعاملات والد – کودک را در طول دامنۀ گسترده ای از موقعیتها توصیف می کند و فرض بر این است که یک جو تعاملی تأثیرگذار را بوجود می آورد (علیزاده و آندرایس، 2002، نقل از رحمتی، اعتمادی و محرابی، 1386). خانواده اولین و مهمترین نهاد در تاریخ و تمدن انسانی است که افراد بشر در آن با شیوه های زندگی جمعی و تفاهم و سازگاری با دیگران آشنا می گردند. خانواده مناسبترین بستر فعلیت یافتن قابلیتها و استعدادها و تواناییهای انسانی است و بخـــش عظیمی از ابعــاد شخصیت افراد همچون رفتارهای اجــتماعی در آن شکـل می گیرد. خانواده نظامی اجتماعی است که با برآوردن نیازهای عاطفی، جسمی و فکری اعضایش موجبات تکوین و پرورش شخصیت و سازگاری بعدی آنان را ممکن می سازد. با توجه به اینکه رفتار اجتماعی در جامعه و خانواده و چگونگی برخورد اعضای آن، می تواند در تفکر و رفتار آنان مؤثر واقع شود، عملکرد خانواده در موقع بروز تضاد و تعارض، گسستگی روابط و عدم کنترل آنها می تواند تبعاتی چون عزت نفس پایین، کاهش استقلال، اشکال در تصمیم گیری و اجتماعی شدن را بدنبال داشته باشد (ثمری و لعلی فاز، 1384). شیوه هایی که والدین در تربیت فرزندان خود به کار می برند به سه دسته سهل گیرانه، استبدادی و دموکراتیک یا اقتدار – منطقی تقسیم می شوند . در شیوۀ سهل گیرانه والدین اجازه می دهند فرزند هرچه خود دوست دارد و یا منطقی می داند انجام دهد و هیچ نظارتی بر اعمال او ندارند. در روش استبدادی فقط نظر والدین است و فرزند حق هیچ اظهار عقیده ای ندارد و در شیوۀ دموکراتیک والدین به طور منطقی بر اعمال فرزند نظارت نموده و در موقعیت مقتضی به او اجازۀ اظهار نظر می دهند (ستوده، 2004، نقل از زارعی،1389). پژوهشها نشان می دهند روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد دارند و کیفیت روابط خانوادگی تأثیر عمیق و پایداری بر افراد می گذارد و می تواند در رشد اجتماعی فرزندان بسیار مؤثر باشند. شیوه فرزند پروری بیانگر تنوعهای بهنجار در تلاشهای والدین برای کنترل و اجتماعی کردن فرزندان است (بامریند، 1991، نقل از جان بزرگی، نوری و آگاه هریس، 1389). از میان عوامل اجتماعی کننده نقش خانواده از همه بزرگتر است. هرچند چگونگی تأثیرات خانواده نیز در فرهنگها و خـــرده فرهنگهای گوناگون و در جـــوامع مختلف و در ادوار متفاوت تاریخی با یکدیگر فرق می کند. مطابق برخی از نظریه های روانشناسی بویژه نظریه تحلیل روانی، اجتماعی شدن آدمی عمدتاً در سنین کودکی و از طریق امر و نهی های والدین و دیگر اعضای خانواده صورت می گیرد. نحوۀ ارتباط والدین با کودک در چگونگی اجتماعی شدن و کسب مهارتهای اجتماعی تأثیر مهمی دارد (کارتلج و میلبرن،1372). از مفاهیم مرتبط با اجتماعی شدن، شایستگی اجتماعی می باشد. پات نام معتقد است که شایستگی اجتماعی منعکس کنندۀ سازگاری در خانواده، مدرسه و کار است و از طریق سازگاری اجتماعی می توان شایستگی اجتماعی را ارزیابی کرد (ریدل، 1997، نقل از بنی اسدی و باقری،1390). شایستگی اجتماعی یک مفهوم گسترده است که توانایی اجتماعی کودک را توصیف می کند و به عبارتی، توانایی کودک در ایجاد و تداوم روابط رضایت بخش با دیگران و اجتناب از بروز رفتارهای منفی و آزار و اذیت از سوی دیگران را در بر دارد. علی رغم این تعریف ساده، شایستگی اجتماعی یک مفهوم مبهم است، زیرا در برگیرندۀ مهارتها و رفتارهایی است که برای سلامت اجتماعی فرد ضروری هستند و با سن کودک در موقعیتهای اجتماعی مختلف، تغییر می کند (دان، 1993، نقل از نکویی، 1387). به دلیل اینکه سازگاری به مقدار قابل توجهی با شیوه های فرزندپروری والدین ارتباط دارد و فرزندپروری والدین و شایستگی اجتماعی فرزند – والدین در رشد اجتماعی فرزندان تأثیر فراوان می گذارد و با توجه به اینکه در کشور ما سالیانه خسارت زیادی بابت شیوه های فرزندپروری نادرست پرداخته می شود و روابط خانوادگی در درون گروههای طبقات اجتماعی بهترین پیشگوی رفتار بزهکارانه است، طرح این مسئله که آیا شیوه های فرزندپروری می تواند بر پذیرش اجتماعی دانش آموزان تأثیرگذار باشد؟ و آیا شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین نیز بر پذیرش اجتماعی دانش آموزان تأثیر دارد؟ می تواند بسیار حیاتی باشد. نوع روابط میان نقشهای مختلف در خانواده و به تبع آن تفوق هر یک از گونه های ساختار قدرت و یا شیوه های تربیتی در آن منجر به بروز رفتارهای متفاوت از سوی فرزندان در عرصه اجتماعی خواهد شد. با عنایت به مطالب فوق و اینکه در رابطه با تأثیر دو متغیر شیوه های فرزندپروری و شایستگی های اجتماعی فرزند – والد بر پذیرش اجتماعی دانش آموزان تحقیق مبسوطی صورت نگرفته است، لزوم پژوهش در این حیطه مشهود است. 1-3- اهمیت و ضرورت پژوهش خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک خط مشی زندگی آینده فرد دارد و اخلاق و صحت و سلامت روانی فرد تا حدود بسیار در گرو آن است. نواکنش کودک نسبت به محیط خود به طبع تحت تأثیر موازین اجتماعی و فرهنگی گروهی است که در میان آن بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود به عنوان یک واسطه از لحاظ تأثیر محیط اجتماعی بر کودک، اهمیت فراوانی دارد. به دیگر سخن چون خانواده که کانون تولد و زایش فرزنداست پیش از وی شکل گرفته است تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و شعور کافی برسد خواه ناخـواه در تعیین سـرنوشت، ساختمـان روحی و نوع جهـان بینی و طرز تفکر وی که خود برگرفته از محیط اجتماعی است تأثیر فراوان دارد (احدی و محسنی،1374). شیوه های فرزند پروری والدین یک عامل ایجاد کننده وهم یک عامل بازدارندۀ رفتارهای ضد اجتماعی در نوجوانان است. مطالعاتی که نشان داده اند رفتارهای ضد اجتماعی در اثر شیوه های فرزندپروری نامناسب افزایش می یابند، بیشتر بر شیوه های فرزندپروری استبدادی یا سهل گیر تأکید دارند (آدامز و مونت مایور، 1998، نقل از سهرابی و حسنی،1386). نتایج بدست آمده از تحقیقات مبنی بر این است که والدین گروه دختران نوجوان عادی در مقایسه با والدین گروه دارای رفتارهای ضد اجتماعی، شیوۀ فرزندپروری قاطع تری را به کار می برند و والدین گروه دارای رفتارهای ضد اجتماعی در مقایسه با گروه عادی شیوۀ فرزندپروری استبدادی تری را به کار می برند (سهرابی و حسنی، 1386). اگر بخواهیم فرزندان ما چنانکه مطلوب است پرورش پیدا کنند، لازم است به پژوهشهای علمی در ارتباط با عوامل مؤثر در تعلیم و تربیت آنها پرداخته شود. شناخت اثرات شیوه های فرزندپروری این واقعیت را برای والدین روشن خواهد ساخت که عوامل موفقیت در پرورش فرزندان بر اصول و قواعد علمی و اخلاقی مبتنی است و چنانچه قواعد به درستی شناخته شوند و بعمل درآیند بی شک در زندگی کودکان به خصوص در رشد اجتماعی آنان تأثیر به سزایی خواهند داشت. خانواده نخستین محیط زندگی فرد است و در حقیقت الگوی کوچکی از الگوی وسیعتر اجتماعی به شمار می رود که در آینده با آن مواجه خواهد شد. چنانچه کودک از خانواده محبت ببیند و به محبت بزرگترها اطمینان داشته باشد همواره به عواملی که موجبات آسایش و استراحت وی را فراهم می کنند اعتماد کامل خواهد داشت. در غیر این صورت این اعتماد از وی سلب می شود و به طبع همه چیز برای او ناراحت کننده و خطرناک خواهد بود و او را از اضطراب سرشار می سازد. روانشناسان بر این باورند که کودک از لحاظ عاطفی رشد نیافته، توانایی تحمل رنج و ناراحتی یا عقب انداختن ارضای مستقیم تمایلات خود را ندارد و محرومیت عاطفی را که معمولاً از تیرگی روابط خانوادگی بوجود می آید از مهمترین علل بزهکاری نوجوانان می دانند (احدی و محسنی،1374). روانشناسان فرض بر این دارند که ایجاد احساس امنیت ناشی از وابستگی به والدین برحسب منظم بودن این گونه رابطه و میزان رضایت بخش بودن آن متفاوت است. از این رو کودکانی که روابطی غیرقابل پیش- بینـی، نامنظـم و ناراضی کننده با والدین دارند حالاتی حاکی از اضطـراب و شایـد علایمـی از ترس و رفتـار ضد اجتماعی به هنگام نوجوانی و بزرگسالی از خود نشان می دهند (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1380). روابط نادرست والدین با کودک از نظر مهرورزی و عاطفی، ضعف احساس پیوستگی میان اعضای خانواده، عدم احساس حمایت و امنیت و پذیرش در نزد والدین بهمراه سختگیریهای افراطی آنان و کمبود اقتدار پدر و ضعف و افراط در آزادی از عوامل انحراف فرزند می باشند (احدی و محسنی، 1374). نظر به اهمیت و نقش سلامت جسمانی و روانی کودکان و نوجوانان در آیندۀ جامعه، ضرورت اساسی این پژوهش شناخت عوامل مؤثر بر رفتارهای اجتماعی نوجوانان از جمله پذیرش اجتماعی آنها و فراهم آوردن زمینۀ رشـد فـردی و اجتـماعی نـوجوان از طـریق پیشـگیری و مهار عوامـل آسیب زا می باشـد که در ارتبــاط با شیــوۀ فرزندپروری والدین آنها و نیز تبیین نقش شایستگی های اجتماعی والد – فرزند در پذیرش اجتماعی نوجوانان به عنوان ضرورتهای پژوهشی قابل تحقیق است.نتیجۀپژوهش فوق برای سازمانها و ارگانهایی چون آموزش و پرورش ،مدارس،مراکز مشاوره،سازمان بهزیستی و خانواده ها مفید می باشد. از آنجا که تاکنون تحقیقی در رابطه با این موضوع صورت نگرفته است پژوهش حاضر به بررسی این مهم با شایستگی های اجتماعی و پذیرش اجتماعی فرزندان می پردازد. 1-4- اهداف پژوهش هدف کلی : هدف اصـلی این پژوهش شناخـت تأثیر شیوه های فرزندپروری والدین و شایستگی ها ی اجـتماعی فرزند – والد بر پذیرش اجتماعی نوجوانان است. اهداف جزئی : بررسی رابطۀ بین شیوه های فرزندپروری با پذیرش اجتماعی دانش آموزان بررسی رابطۀبین شایستگی های اجتماعی والد – فرزند با پذیرش اجتماعی دانش آموزان بررسی رابطۀ بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با پذیرش اجتماعی دانش آموزان بررسی رابطۀ بین شیوۀ فرزندپروری دموکراتیک با پذیرش اجتمـاعی دانش آموزان بررسی رابطۀ بین شیـوۀ فرزندپروری سهـل گیرانه با پذیرش اجتمـاعی دانش آموزان 1-5- فرضیه های پژوهش بین شیوه های فرزندپروری و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد. بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والد با پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطه مثبت وجود دارد. بین شیوه های فرزند پروری استبدادی و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطه منفی وجود دارد. بین شیوه های فرزندپروری دموکراتیک و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطه مثبت وجود دارد. بین شیوه های فرزندپروری سهل گیرانه و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطه منفی وجود دارد. 1-6- تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها 1-6-1- تعریف مفهومی فرزندپروری: شیوه فـرزند پروی به عـنوان مجــموعه یا منظــومه ای از رفتارها تعــریف شده است که تعــاملات والـد – کودک را در طول دامنۀ گسترده ای از موقعیتها توصیف می کند و فرض بر این است که یک جو تعاملی تأثیر گذار را بوجود می آورد (علیزاده و آندرایس، 2002، نقل از رحمتی، اعتمادی و محرابی، 1386). 1-6-2-تعریف مفهومی شایستگی اجتماعی فرزند – والدین: منظور از این مفهوم شایستگی های اجتماعی بین فرزندان و سرپرستان آنها در خانه می باشد (کرمی و درودی، 1387). 1-6-3-تعریف مفهومی پذیرش اجتماعی: حرف زدن و رفتار کردن مطابق انتظارات دیگران را پذیرش اجتماعی می نامند (گنجی، 1384) 1-6-4- تعریف عملیاتی فرزندپروری: برای بررسی الگوهای نفوذ و شیوه های فرزندپروری والدین از پرسش نامه شیوه های فرزندپروری بامریند استفاده می شود. نمرۀ حاصل از پاسخگویی به این پرسشنامه سبک فرزندپروری والدین را تعیین می کند. 1-6-5-تعــریف عملیاتی شایستگی اجـتماعی فرزند – والدین: این ارزشیابی توسط پرسشنامه رفـتار شایستگی اجتماعی – تعارض (مقیاس والد/ فرزند) صورت می گیرد. نمره ای که از این پرسشنامه به دست می آید بیانگر رفتار شایستگی اجتماعی والد – فرزند می باشد. 1-6-6-تعریف عملیاتی پذیرش اجتماعی: یکی از پرسشنامه های معروف برای سنجش پذیرش اجتماعی، پرسشنامه تهیه شده توسط کراون و مارلو است. نمرۀ حاصل از پاسخگویی به این پرسشنامه نشانگر سطح تمایل پاسخگو به پذیرش اجتماعی بوده و میزان پذیرش اجتماعی او تلقی می شود. 2-1- پیشینۀ نظری پژوهش 2-1-1- خانواده و تعلیم و تربیت چارلز کولی معتقد است که دو نوع گروه در جوامع وجود دارند: گروههای نخستین و گروههای ثانویه. وی در سال 1909 میلادی اصطلاح گروه نخستین را برای معرفی گروهایی نظیر خانواه، همسایگی، همبازی کودکان به کار برد. به اعتقاد وی احساساتی نظیر وفاداری، صمیمیت، پیوستگی با دیگران در این گروهها آموخته می شوند. بنابراین گروه نخستین منبع مهم احساس امنیت و آرامش برای افراد می باشد. در واقع گروههای نخستین اولین تجمع ها و آموزشگاهی است که انسان می بیند. در نتیجه خصلتهای اولیۀ انسان (خوب یا بد) در همین گروههای نخستین ساخته و رشد پیدا می کند. بنابراین به زعم کولی در بین گروهای نخستین خانواده هم در امر تعلیم و تربیت، هم در اجتماعی شدن فرزندان نقش بسیار مهمی دارد. یعنی نه تنها خانواده نهادی است که کودک را در دوران قبل از بلوغ جسمانی حمایت می کند، بلکه نهادی است که نخستین فرصتهای اجتماعی شدن و تعلیم و تربیت را برای او فراهم می آورد. در واقع خانواده دریچه است برای ورود افراد به جامعه، که در گذر از جامعه پذیر شدن، این جابجایی و ورود صورت می گیرد. ولی روشن است که همۀ خانواده ها این نقشها را به یک شکل و به خوبی انجام نمی دهند. چون، خانواده ها مانند هم نبوده و تفاوتهای زیادی بین آنها وجود دارد. از جملۀ این تفاوتها خانوادۀ هسته ای و خانوادۀ گسترده می باشد. خانواده گسترده یا گروه خویشاوندی که در محدودۀ آن سه نسل زندگی می کنند. خانوادۀ هسته ای اساساً پدر و مادر و فرزندان را شامل می شود (موریش، 1373، نقل از منادی،1385). خانوادۀ گسترده و خانوادۀ هسته ای علاوه بر تعداد نفرات، تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند از جمله در امر تعلیم و تربیت نقش یکسانی ندارند. با توجه به رشد و پرورش هریک از کودکان در نهاد خانواده واضح است که آنچه کودکان در نخستین سالهای حیات خود بیش از هرچیز نیاز دارند، احساس امنیت و ثبات است. هرچه خانواده ثبات بیشتری داشته باشد کودکان در آن امنیت بیشتری احساس خواهند کرد. بنابراین سلامت روانی و رفتار والدین و هماهنگی بین آنها در تعلیم و تربیت فرزندان و چگونگی وضعیت روانی و حتی هویت فرهنگی فرزندان، جایگاه بسیار مهمی دارد .همانگونه که خانواده ها فعالیتهای متفاوتی دارند، نقشهای مختلفی نیز در ارتباط با فرزندان خود خواهند داشت. درواقع گسترده بودن و یا هسته ای بودن خانواده نیز در نوع رفتار و شیوه های فرزندپروری و تعلیم و تربیت فرزندان تأثیر دارد. خانوادۀ گسترده بدلیل اینکه از طرفی تعداد افزون تری هستند، از طرف دیگر به دلیل مقدار زمان زیادی که در اخــتیار فرزندان می گذارند بیشترین فعــالیت جــامعه پذیری فرزندان به عـهدۀ آنان می باشد. اینگونه خانواده ها قائدتاً شناختها و مهارتهای شغلی خود را به فرزندان خود انتقال می دهند. چون غالباً در این گونه خانواده ها با بازتولید کاری و شغلی و حتی با بازتولید شخصیتی فرزندان روبرو هستیم. در حالیکه در خانواده های هسته ای هم به دلیل کم بودن در تعداد فرد در خانه و هم به دلیل کار زن در خارج از خانه، قائدتاً زمان و فرصت تربیت فرزندان توسط والدین کمتر شده، لذا یا از پرستارهای شخصی استفاده می کنند، یا هرچه زودتر و کم سن تر فرزندان را به مهدها می سپارند. به عبارتی نقش نهاد آموزش و پرورش در تعلیم و تربیت فرزندان متعلق به خانواده های هسته ای بیشتر از خانواده های گسترده است. بنابراین هم بازتولید تفکرات والدین و هم بازتولید شغلی و رشته ای را در خانواده های هسته ای کمتر می بینیم. چه بسا تفاوتهای فاحشی نیز بین فرهنگ فرزندان و فرهنگ والدینشان مشاهده بشود چون فرزندان از محیطهای فرهنگی دیگری بهره برده اند (منادی، 1385). حال اگر بخواهیم مروری داشته باشیم بر بعضی از دیدگاههای اولیه دربارۀ تعلیم و تربیت فرزندان میتوان گفت تقریباً همۀ فیلسوفان عمدۀ قرون هفدهم و هجدهم دربارۀ ماهیت دوران کودکی، ذهن کودک و رشد او فرضیه هایی ارائه کرده اند. ضمناً هریک از این فیلسوفان اندرزهایی به والدین و معلمان داده اند. جان لاک که در اواخر قرن هفدهم می نوشت معتقد بود که کودکان باید از ماههای اولیۀ زندگی از طریق پاداش و تنبیه تربیت شوند. از این رو می توان گفت که او نظریه پرداز یادگیری بود. برعکس ژان ژاک روسو که در اواسط قرن هجدهم می نوشت معتقد بود که کودک ماهیتاً کاوشگر فعالی است که توانایی های بی شماری دارد و اگر بزرگسالان دخالت زیادی نکنند توانایی هایش شکوفا خواهد شد. عقاید متضاد این فیلسوفان در نقل قولهایی که از کارهای عمده شان می آوریم مشهود است. لاک معقد بود: "اگر می خواهیم در کودکان تأثیری بگذاریم باید در مورد آنها تنبیه و پاداش را به کار بندیم". از میان انواع پاداش و تنبیه احترام گذاشتن و خوار گردانیدن از قویترین انگیزه های ذهن بشری است. اگر به کودکان احساس احترام به خود را القا کنیم و به آنها احساس شرم و خواری را تفهیم کنیم در این صورت به آنان اصلی واقعی را القا کرده ایم که برای همیشه در ذهنشان می ماند و آنان را به راه راست هدایت خواهد کرد .از طرف دیگر روسو چنین می گوید:" بگذارید تا کودکی در فرزندان شما شکوفا شود. قبل از اینکه مناسبترین تربیت اخلاقی را برایشان انتخاب کنیم باید از تمایل فردی آنان کاملاً آگاه شویم. هر ذهنی قالبی دارد که باید براساس همان قالب ذهنی کنترل شود. به شرطی زحمات شما حاصل دارد که به همین شیوه کودک را کنترل کنید نه به شیوه ای دیگر" (به نقل از ماسن، کیگان، هوستون و کانجر،1380). 2-1-1-1- ابعاد خانواده در مطالعات متعددی که بر روی انواع خانواده ها انجام پذیرفته است محققان به دو بعد عمـده که در شکل دادن به رفتار کودکان و نوجوانان نقش مهمی دارند، دست یافته اند. بعد اول، سهل گیری در مقابل سخت گیری و بعد دوم، پذیرش در مقابل طرد است. بعد اول مربوط به میزان استقلالی است که والدین برای فرزندان خود فراهم می کنند. طبیعی است که خانواده های سخت گیر رفتار فرزندان خود را بیشتر جهت می دهند، از آنان توقعات بیشتری دارند، مقررات دشوارتری تعیین می کنند و انتظار دارند که فرزندان بدون چون و چرا مقررات وضع شده را رعایت کنند. برعکس والدین سهل گیر، از فرزندان خود انتظارات کمتری دارند، به آنان آزادی بیشتری می دهند و در بیان عقاید و عواطف به فرزندان خود استقلال بیشتری می دهند. در بعد دوم یعنی پذیرش در مقابل طرد، والدین پذیرنده، کودکان را ترغیب و تحسین می کنند، با آنان روابط گرمتری دارند، بیشتر لبخند می زنند و در مجموع محبت بیشتری نشان می دهند. در حالیکه والدین طرد کننده غالباً فرزندان خود را تحقیر و تنبیه نموده و از رفتار و گفتار آنان انتقاد می کنند. در مواردی نیز به خواسته های آنها بی تفاوت بوده و به ندرت نسبت به آنان ابراز محبت می کنند. با تلفیق این دو بعد می توان به چهار نوع الگوی فرزندپروری رسید: پذیرندۀ سخت گیر، پذیرندۀ سهل گیر، طردکنندۀ سخت گیر و طردکنندۀ سهل گیر. بدیهی است که خانواده های پذیرنده که به فرزندان خود محبت بیشتری دارند، در تضمین سلامت روانی آنان موفق ترند. بسیاری از بررسی ها نشان می دهد که ابراز محبت از طرف والدین موجب رشد سالمتر فرزندان می شود. از سوی دیگر فرزندان طرد شده از لحاظ روانی مشکلات متعددی پیدا می کنند. طرد و تخاصم والدین همواره اثرهای ناگواری بر شخصیت کودکان باقی می گذارد. اما در مورد بعد سهل گیری و سخت گیری نتایج تحقیق به این قاطعیت نیست، یعنی دقیقاً نمی توان گفت که کدام بعد، سهل گیری یا سخت گیری اثرهای منفی بیشتری بر شخصیت کودکان به جای می گذارد (احدی و جمهری،1378). 2-1-1-2- روشهای مطالعۀ خانواده 2-1-1-2-1- مصاحبه و پرسش نامه این دو روش، کاربرد فراوانی دارند. مصاحبه به ما امکان می دهد که علاوه بر گردآوری اطلاعات، رفتار ظاهری والدین، کودکان و نوجوانان را از نزدیک نظاره کنیم و در صورت لزوم، سؤالهای مورد نظر را مطرح نماییم. ولی این روش نیز خالی از ایراد نیست. مثلاً بسیاری از والدین در بازگویی خاطرات خود از فرزندان واقعیتها را به صورت غیرارادی تحریف می کنند. گاهی نیز آنها قادر به یادآوری دقیق این خاطرات نیستند. بدین ترتیب می توان به صحت گفته های آنان شک کرد. گاهی والدین برای جلب توجه مصاحبه گر گفته های خود را با اطلاعات موجود دربارۀ شیوه های فرزندپروری امروزی وفق می دهند، یعنی طوری پاسخ می دهند که گویی می خواهند آگاهی خود را از اصول جدید تعلیم و تربیت نشان دهند. پرسش نامه دارای این مزیت است که در مقیاس وسیع، به شکلی معیارگونه قابل اجراست و اجرای آن در مقایسه با مصاحبه وقت و هزینۀ کمتری می برد. ولی پرسشنامه نیز معایب فراوان دارد. مثلاً پاسخ به پرسش نامه برای والدین بی سواد دشوار است. در عین حال همانند مصاحبه، اطلاعات بدست آمده از طریق پرسش نامه لزوماً و همیشه صحت ندارد. 2-1-1-2-2- مشاهدۀ مستقیم در این روش رفتار والدین، کودکان یا نوجوانان را می توان به طور مستقیم زیر نظر گرفت. مشاهده گر می تواند نتایج مشاهدۀ خود را در یک سیاهه یا چک لیست وارد نماید. مشاهده گر گاهی در حین مشاهده سیاهه ای از سؤالها را تکمیل می کند. مشاهدۀ مستقیم غالباً اطلاعاتی عینی و معتبر بدست می دهد ولی غالباً حضور مشاهده گر در صحنه ممکن است رفتار مشاهده شوندگان را تحت تأثیر قرار دهد .فضای خانواده آکنده از مهر و محبت، فداکاری و گذشت، صمیمیت و گرمی و در عین حال گاهی توأم با حسادت و رشک، دشمنی، کینه توزی، نفرت و خشم است. کودکان در جــریان اجــتماعی شدن این گونه عواطف را در کنار والدین و خـواهران و برادران خود تجــربه می کنند. اعضای خانواده آنقدر بهم وابسته اند که هر نوع مشکل یا مسئله یک عضو خانواده بطـور مستقیـم یا غیر مستقیم بر زندگی سایر اعضاء تأثیر می گذارد. بهمین علت روانشناسان بالینی گاهی در درمان یک فرد ترجیح می دهند همۀ اعضای خانواده را از نزدیک ملاقات کنند (احدی و جمهری،1378). 2-1-1-3- مشکلات بررسی تأثیر خانواده بر چگونگی رشد شخصیت فرزندان 1- نادیده گرفتن تأثیری است که کودکان بر رفتار والدین دارند. اکثر محققان در گذشته تأثیر رابطۀ میان والدین و فرزندان را نوعی رابطۀ یک طرفه تلقی می کردند و تنها تأثیر رفتار والدین را بر شخصیت فرزندان در نظر می گرفتند، یعنی به اثرهایی که کودکان بر کل رفتار والدین داشتند توجه چندانی نمی شد. کودکانی که خلق مثبت دارند، با رفتارهای خاص خود در والدین رفتارهای مطلوبتری را برمی انگیزند و بهمین ترتیب، اطفال کژخلق، واکنشهای دیگری فرا می خوانند. روانشناسان تأثیر متقابل والدین و اطفال بر یکدیگر را اصل دوسویه نامیده اند. 2- مشکل دوم در مطالعه خانواده به تغییراتی مربوط است که هرچند صباح در نگرش و رفتار مردم نسبت به فرزندپروری بوجود می آید. به نظر می رسد که در قرن معاصر والدین نسبت به نیازهای فرزندان خود آگاهتر، هشیارتر و احتمالاً به مراتب انعطاف پذیرترند. تا نیم قرن پیش بسیاری از والدین انتظار داشتند که فرزندان آنها بی چون و چرا از اوامر آنها پیروی کنند. 3- سومین شکل مطالعۀ خانواده، تعیین ارزشها و سنتهای فرهنگی بر شیوه های فرزندپروری است. در هر فرهنگ، ارزشهای غالب، الگوهای خاصی از شیوۀ فرزندپروری را در برمی گیرد. در فرهنگ ژاپن شخصیت آرمانی فرد به نسبت مطیع است که به آداب و رسوم اجتماعی احترام فراوان می گذارد. در آمریکا کودک آرمانی رقابت طلب و مستقل است. به هر حــال والدین ارزشهای موجود در فرهنگ خود را به فرزندان منتقل می کنند و با توجه به این واقعیت بحث از تأثیر والدین بدون توجه به عوامل فرهنگی از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود. 4- هر فرهنگ متشکل از چـندین خـرده فرهنگ است که وابستگان به آن از نظامهای ارزشی متفاوتی پیروی می کنند. این واقعیت چهارمین شکل مطالعۀ تأثیر والدین بر رفتار فرزندان است. 5- در نهایت انواع متعدد خانواده ها از دیگر مشکلات روانشناسان در مطالعۀ خانواده می باشد. امروزه با شنیدن کلمۀ خانواده صرفاً ترکیب خاصی از والدین و فرزندان القا نمی شود، بلکه بعلت افزایش طلاق، ازدواجهای مجدد، وجود برادران و خواهران ناتنی، وجود نامادری و ناپدری و نیز خانواده های تک والدی برای ما شکلهای متنوعی از خانواده تداعی می شود (احدی و جمهری، 1378). 2-1-1-4- انواع خانواده، روش برخورد با فرزندان، پیامدها و نتایج در بررسی مطالب مربوط به خانواده و چگونگی اثرگذاری آن بر شخصیت و رفتار نوجوان باید انواع خانواده ها در سطوح مختلف اجتماعی همراه با انگیزه ها، اهـداف، باورها و معیارهایشـان مورد بررسی قرار گیرند. در تقسیم بندی خانواده ها باید به دو عامل توجه کرد: دیدگاه حاکم بر خانواده و ارزشهای پذیرفته شده در آن موقعیت اجتماعی و اقتصادی هر خانواده به زبان دیگر دیدگاه حاکم بر خانواده، روشهای تربیتی و برخورد آنها را با فرزندان مشخص می کند و این روشها هم در عمل، محصولات و نتایج مخصوص به خود را به ارمغان می آورند. یعنی فرزندانی را تربیت و عرضه می کنند که متناسب با افکار، عقاید و روشهای حاکم و پذیرفته شده از طرف خانواده باشد. 1- خانواده های تک قطبی با حاکمیت مطلق: اداره امور چنین خانواده هایی از طریق یک عنصر مرکزی که اغلب اوقات پدرخانواده است صورت می گیرد. نوجوانان در این خانواده ها روحیۀ اتکا به خود و اعتماد به نفس را از دست می دهند و یا در آنها به حـــداقل می رسد. روحـیۀ مسئولیت پذیری نیز در آنها تضعیف یا حـذف می شود. نوجوانان در چنین خانواده هایی عادت می کنند که همیشه دنباله رو باشند. این عامل در کنار پایین بودن میزان اعتماد به نفس باعث می شود تا نوجوانان جرأت خطر کردن و بیان نظراتشان را از دست بدهند و بدنبال آن خلاقیت و ابتکار هم که عامل پیدا کردن راه حلهای مناسب در شرایط متفاوت است، درآنها به حداقل رسیده یا فراموش می شود. رفتار خاص خانوادۀ تک قطبی و روند تربیتی آن باعث می شود که بدنبال و در ادامۀ مشکلاتی که از نظر عاطفی، نوجوان با آن مواجه است خصوصیت دیگری که همان روحیۀ مقاومت و عدم پذیرش می باشد نیز در او ایجاد شود. وقتی نوجوان با این واقعیت مواجه می شود که به حساب آورده و موقعیتش درک نمی شود در مقابل دستورات و تصمیمات گرفته شده درون خانواده ایستادگی می کند. این روحیۀ مخالف می تواند از نادیده گرفتن حرفهای زده شده یا دستورات داده شده همراه با نوعی بی تفاوتی در قبال آنها تا عصیان و سرکشی متغیر باشد. یعنی نوجوانان متناسب با شرایط خاصی که دارند و با توجه به میزان امریت و تعصبی که یکی از والدین در نظرات خود داشته باشد در مقابل دستورات او مقاومت و سپس سرپیچی می کنند. 2- خانواده های بدون حاکمیت، بدون سرپرست مشخص و کاملاً آزاد: در این شکل از ادارۀ خانوده نظارت کمتری بر رفتار اعضای آن دیده می شود و در بعضی موارد تقریباً وجود ندارد. ارتباط و پیوستگی های درونی و خانوادگی معمولاً سست و بی بنیاد است. اعضای این خانواده ها چون کمتر از طرف مدیر خانواده مورد بازخواست و پرسش قرار می گیرند یا افکار و نظریات و رفتارشان مورد نقد و بررسی و نفی قرار نمی گیرد، همیشه خود را در موضوعات مختلف محق و نظراتشان را درست می دانند. ادامۀ چنین روابطی آنها را به نوعی خودرأی، خودسر، فزون طلب و خودخواه می کند. آنها با این روحیات کمتر حقوق یکدیگر را در داخل چهارچوب خانواده مورد توجه قرار می دهند. این خصوصیات هرچند در داخل خانواده آثار منفی خود را نمایان می سازند اما تأثیرات آنها در خارج از محیط خانواده بسیار چشمگیرتر خواهد بود. فزون طلبی، خود بزرگ بینی و سایر احـــساسات منفی باعث انزوا و کنار گذاشته شدن آنها از طــرف همسالان در درون و خــارج مدرسه می شود. معمولاً در خانواده های خود مختار افکار و عقاید مذهبی و به تبع آن پذیرش و رعایت اصول اخلاقی کمرنگ یا بی رنگ است. ضعف این دسته از اصول و باورها مخصوصاً در دورۀ بلوغ باعث تشدید حالاتی است که معمولاً به عنوان ناهنجاریهای رفتاری شناخته می شوند. 3- خانواده هایی با رفتار عقلانی و منطقی: این روش برخورد با خانواده و مسائل آن باعث ایجاد محبت و نزدیکی بیشتر بین اعضای خانواده می شود. فرزندان در چنین خانواده هایی می آموزند که در رابطه با مسائل مختلف می توانند نظرات خود را مطرح کنند، به نظرات دیگران احترام بگذارند، با آنها به تبادل نظر بپردازند و در جهت درست بودن نظر طرف مقابل آن را قبول کنند. نتیجه و آثار این نحوۀ برخورد خانوادگی در زندگی اجتماعی فرزندان کاملاً مشهود خواهد بود. آنها با رعایت و احترام به حقوق دیگران رابطه ای منطقی بین خود و گروه همسالان در مدرسه و خارج از آن ایجاد خواهند کرد. آنها برای حل مشکلات و سؤالاتشان به اولین مرجعی که مراجعه می کنند خانواده است. فرزندان در این خـانواده با کمتری میزان مشکلات وارد دورۀ بلوغ می شوند و آن را طی می کنند. 4- خانواده های فرزند محور: این شکل از خانواده در جامعۀ گذشته آنقدر کم بود که معمولاً در محاسبات وارد نمی شد. اما محور قرار گرفتن فرزند یا فرزندان در یک خانواده اخیراً شیوع زیادی پیدا کرده و تأثیراتی را نیز بهمراه داشته است. اینکه پدر و مادر چه انگیزه ای از رفتار خود در محوریت فرزندان دارند این است که اصولاً والدین نگاه درستی نسبت به نوع رفتارشان در خانواده با فرزندانشان ندارند و بدون آنکه به عواقب اعمالشان و تأثیرات آنها بر شخصیت فرزندانشان توجه داشته باشند در بیشتر موارد قصدشان کسب ((رضایت)) فرزندانشان است. دو نکته در رفتار فرزندان این خانواده ها مشهود است: تقاضای روز افزون و بی پایان فرزندان توقع کسب رضایت از طرف والدین این دو خــواسته تا زمانیکه فرزند در محــدودۀ خانواده قرار دارد و عمدۀ نیازهایش را خــانواده فراهم می کند با سعی و کوشش والدین پاسخ داده می شود. اما مشکل آنگاه آغاز می شود که این فرزند از چهارچوب خانواده خارج می شود. او غافل از این است که هیچ کس نه می تواند و نه می خواهد که نقش پدر و مادر را برایش ایفا کند، او از همان آغاز خروج از خانواده و ورود به محیط بیرون با عدم توانایی در جلب رضایت دیگران و ایجاد رابطه ای منطقی با آنان مواجه می شود. ادامۀ این روند می تواند روحیۀ سرخوردگی، انزوا و دوری از دیگران را در او ایجاد کند. گاهی اوقات نیز متقابلاً دست به تمرد سایرین می زند یعنی نوعی عمل متقابل از خود نشان می دهند که می تواند منجـر به روحـیۀ بی تفاوتی نسبت به دیگران و حـتی تنفر نیز بشود. بهر حال این گروه از افراد مخصوصاً در دورۀ نوجوانی ((قابلیت انطباق کمتری با محیط)) خواهند داشت (خسروپور،1387). ویگنول؛کریتی بلز،چاپلند،دفیلیپس و گارسیا(2005) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که نوجوانان از خانواده های مقتدر دارای بالاترین نمرات سازگاری در بسیاری از حوزه ها هستند،در حالیکه نوجوانان از خانواده های آزادگذار کمترین مقدار سازگاری را داشتند.همچنین آنها نشان دادند که سبک مقتدرانه والدین رابطۀ مثبتی با کشف خود در نوجوانان دارد. 2-1-1- 5- خانواده و شیوه های فرزندپروری تأثیر تفاوت در فعالیتهای فرهنگی و فضاهای فرهنگی مخصوصاً در شیوه های فرزندپروری والدین تبلور می یابد. شیوه های فرزندپروری مختلف، تأثیرات متفاوتی بر روی فرزندان دارد. بنابراین به جرأت می توان گفت که بخــش اعظم شخصیت روانی، اجـتماعی و فرهنگی انسان در دورانی که در محــیط خانواده سپری می کند پایه ریزی می شود. متخصصین علوم مختلف رفتاری، شناختی و اجتماعی تأثیر فرهنگ کلی جامعه و به تبع آن و خصوصاً تأثیر فرهنگ خانواده ها بر چــگونگی شخصیت فرزندان بسیار مؤثر می دانند. در مواقعی که خانواده بتواند با روابط آموزشی صحیح فرزند را به سمت خود جذب کند تأثیر نیروهای دیگر حتی در صورتی که مخالف با فرهنگ رایج خانواده باشند به حداقل خواهد رسید و در صورت موافقت نیز تشدید خواهد شد. در صورتیکه اگر خانواده با روابط ناصحیح خود نقش دافعه را نسبت به فرزند داشته باشد طبیعتاً منابع دیگـر که رابطه ای بهتر و آموزشی تر از خانواده ایجاد کنند می توانند بر روی چگونگی شخصیت روانی، اجتماعی و فرهنگی فرزندان اثر بسزایی داشته باشند. از منظر دیگر در صورتیکه رابطۀ خانواده رابطه ای بر اساس دموکراسی و آزادی باشد اولاً فرزند بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهد داد و ثانیاً جنبه اجتماعی شدن او بیشتر تقویت شده و وی نقش فعالتری در جامعه ایفا می کند (منادی، 1385). ذاکری (2011) در پژوهش خود به این نکته اشاره می کند که در خانواده هایی که والدین از سبک اقتدار-منطقی استفاده می کنند فرزندان از عزت نفس بیشتری برخوردارند.تحقیق وی نشان می دهد که افراد در این خانواده ها که والدین مراقبت بیشتری دارند و در عین حال بر اساس دموکراسی و آزادی رفتار می کنند ،نمرۀ بالاتری در عزت نفس و اعتماد به نفس می گیرند. از دیدگاه اجتماعی ((تربیت))، ((خانواده)) نوعی برساختۀ اجتماعی انسان قلمداد می شود که در فرهنگها و زمانهای گوناگون فرق می کند. بسیاری عقیده دارند که کودک عمدتاً محصول نوع و کیفیت تربیت یا پرورش است و از این رو توجه خود را به جنبه های گوناگون پرورش و تربیت فرزندان در خانواده ها معطوف می کنند (برناردز، 1384). رابطۀ والدین با فرزندان یا شیوه های فرزندپروری در گذر از اعمالی است که اهداف گوناگونی را در بر دارد. تربیت اخلاقی و روانی، شناسایی، رشد و پیشرفت استعدادهای فرزندان، آموزش مهارتها، آشنا کردن با قوانین و هنجارهای جامعه از دید والدین از جملۀ این اهداف می باشند. تالکوت پارسنز نیز دو کارکرد اساسی یعنی اجتماعی کردن و شکوفایی شخصیت فرزند را برای خانواده در نظر می گیرد (اعزازی،1376، نقل از منادی،1385). این گونه اهداف والدین که شامل تمام فعالیتها و اعمالی می شود که بصورت مستقیم یا غیرمستقیم ارتباط آنها را با فرزندان در رفتارهای روزمره نشان می دهد هستۀ اصلی این بخش بوده که تحت عنوان فرزندپروری یا رابطۀ آموزشی مطرح می باشد. این فعالیتها بر طبق نظریۀ عمل بوردیو جامعه شناس معاصر فرانسوی توسط نیرویهایی هدایت و یا کنترل می شوند که این نیروها بصورت یکسان و به یک اندازه نزد انسانها از جمله والدین وجود ندارد. این نیروها در ارتباط با وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده می باشند. همچنین تصوراتی که والدین از فرزندان خود دارند تأثیر بر روی چگونگی روابط یعنی شیوه های فرزندپروری نیز دارند. تصورات نیز تحت تأثیر طبقۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فرد می باشند. تصورات و فرهنگ فرد یعنی عادت واره هر دو عامل بصورت مستقیم و غیرمستقیم اعمال فرد را هدایت و کنترل می کنند (منادی،1385). دربارۀ محیط خانواده و تأثیر آن بر رشد کلمان به پژوهش الدور استفاده می کند. این پژوهش به توصیف سه گونه نفوذ والدین پرداخته است. 1) کنترل یا نفوذ مستبدانه که در آن والدین به جـــای نوجـــوان تصـمیم می گیرند و او باید طبق نظر آنان عمل کند. 2) نفوذ یا کنترل دموکراتیک که در آن نوجوان در تصمیم گیری و انتخاب راه و روشها با والدین مشارکت دارد، اما همیشه حرف آخر با او نیست و بالاخره 3) کنترل یا نفوذ مجاز که در این شیوه نوجوان خــودمخــتار است، خود تصمیم می گیرد و به دلخواه خود عمل می کند. پژوهشگر به ارتباط ممکن میان نوع کنترل و نفوذ والدین در خانواده و برخی از جنبه های شخصیت نوجوان مثل اعتماد به خود، توانایی انجام انتخابهای صحیح و اهمیت به نظر دیگران در مورد فرد پرداخته است و به این نتیجه رسیده که فراوانی ((اعتماد به خود)) نزد دختران و پسران در خانواده های دموکراتیک بیشتر است. اما این فراوانی نزد خانواده های مجاز یا آزاد گذار بویژه کم است. از این گذشته صرف نظر از نوع کنترل یا نفوذ خانواده، در همه حال توجیه علت رفتار یا مداخله از سوی خانواده موجب رشد بهتر نوجوان می شود. تأثیر این امر بویژه در خانواده های مستبد و آزاد گذار بیشتر محسوس است. در خانواده های دموکراتیک تأثیر این امر بویژه از طریق ارتباط آزادی که به هر صورت در خانواده موجود است قابل توجیه می باشد (به نقل از احدی و محسنی،1374). 2-1-2- شیوه های فرزندپروری خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک خط مشی زندگی آینده فرد دارد و اخلاق و صحت و سلامت روانی فرد تا حدود بسیار در گرو آن است. واکنش کودک نسبت به محیط خود به طبع تحت تأثیر موازین اجتماعی و فرهنگی گروهی است که در میان آن بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود به عنوان یک واسطه از لحاظ تأثیر محیط اجتماعی بر کودک، اهمیت فراوانی دارد. به دیگر سخن چون خانواده که کانون تولد و زایش فرزنداست پیش از وی شکل گرفته است تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و شعور کافی برسد خواه ناخـواه در تعیین سـرنوشت، ساختمـان روحی و نوع جهـان بینی و طرز تفکر وی که خود برگرفته از محیط اجتماعی است تأثیر فراوان دارد (احدی و محسنی،1374). بدون تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضای خانواده و کیفیت ارتباط والـدین با فـرزندان در شکل گیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان اهمیت زیادی دارد. بروکس (1987) معتقد است که فرایند تربیت شامل تغذیه، حفاظت و راهنمایی کودک در گستره تحولی او است (به نقل ازجان بزرگی، نوری و آگاه هریس،1389). فرزندپروری فعالیتی پیچیده است و شامل بسیاری از رفتارهای اختصاصی می شود که هریک از والدین به طور جداگانه و یا با جلب مشارکت یکدیگر از این مهارتها استفاده می کنند تا رفتار کودک را تحت تأثیر قرار دهند (دارلینک،2000، نقل از جان بزرگی، نوری و آگاه هریس،1389). موریسون (1378) فرزندپروری را فرایند تحول و بهره گیری از دانش و مهارتهای مناسب برای برنامه ریزی، خلق، پرورش و تدارک مراقبت از فرزند تعریف می کند (به نقل از جان بزرگی، نوری و آگاه هریس،1389). 2-1-2-1- عوامل تعیین کنندۀ روشهای فرزندپروری روشهای والدین در پرورش فرزند تحت تأثیر عواملی قرار دارد که این عوامل درهم تأثیر می گذارند. زمینۀ فرهنگی یکی از این عوامل است. والدین ژاپنی بیش از والدین آمریکایی برای منضبط کردن فرزند خود از احساس شرم کودکان استفاده می کنند. در فرهنگ آمریکایی والدین در بعضی از خرده فرهنگها و گروهکهای اجتماعی فرزندان خود را به خاطر بدرفتاری تنبیه بدنی می کنند حال آنکه والدین سایر گروهها بندرت متوسل به تنبیه بدنی می شوند. عامل دیگری که در روشهای انضباطی تأثیر می گذارد سطح رشد کودک است. به طور کلی به تدریج که کودکان بزرگتر می شوند والدین کمتر متوسل به تنبیه بدنی می شوند و ابراز محبت والدین به کودک که قبلاً به شکل در آغوش گرفت بود کم کم جای خود را به اشکال دیگر ابراز محبت می دهد (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر،1380). بر طبق یک نظر رایج در مورد اجتماعی شدن سایر عوامل که در روشهای فرزندپروری نفوذ دارد و در سه مقولۀ عمده می گنجد : نیروهایی که از سوی والدین اعمال می شود (شخصیت والدین، انتظارات آنان، اعتقادات دربارۀ اهداف اجتماعی شدن، طبیعت کودکان و روشهای مؤثر اجتماعی کردن). خصوصیات کودکان (خصوصیات شخصیتی و تواناییهای شناختی). زمینۀ اجتماعی گسترده تر که رابطۀ والدین و فرزند در آن جای می گیرد به خصوص رابطۀ زناشویی، شبکه های اجتماعی و تجارب شغلی والدین (بلسکی، 1984، نقل از ماسن، کیگان، هوستون و کانجر،1380). رشد کودک خصوصیات کودک کار روابط زناشویی شبکۀ اجتماعیفرزندپروریتاریخچۀ رشدخصوصیات و اعتقادات شخصی شکل2-1- نمونه ای از فرآیند عوامل تعیین کنندۀ فرزندپروری (بلسکی،1984) 2-1-2-1-1- خصوصیات و اعتقادات والدین شیوه های والدین و روشهای انضباطی آنان بی تردید تحت تأثیر خصوصیات شخصیتی و سیستم اعتقادی آنان است. والدین سالم در مقایسه با والدین نابالغ و ناسالم معمولاً با حساسیت و مهربانی بیشتری به نیازها و اشارات کودکان توجه می کنند و این نوع فرزندپروری امنیت عاطفی، استقلال، توانش اجتماعی و موفقیت هوشی را تشویق می کند ( بلسکی، لرنر و اسپانیر، 1984، نقل از ماسن، کیگان، هوستون و کانجر،1380). اعتماد به نفس والدین، احساس اعتماد نسبت به دیگران، این اعتقاد که می توانند بر اوضاع مسلط باشند با گرمی، پذیرش و مفید بودن به حال فرزندانشان همبستگی دارد. علاوه بر خصوصیات شخصیتی والدین شناخت واعتقادات آنان در مورد انگیزه ها و تواناییهای کودکان در روشهای انظباطی آنان تأثیر می گذارد (دیکیس و گروسک، 1985، نقل از ماسن، کیگان، هوستون و کانجر،1380). والدین به هنگام تلاش برای اجتماعی کردن فرزندان خود در جهت سالم بودن، پذیرفته شدن و شاد بودن به عنوان عضوی از جامعه معمولاً اعمال فرزندان خود را به عنوان خوب، بد، بالغانه، نابالغانه ارزشیابی می کنند و تصمیم می گیرند که رفتاری باید تشویق یا محدود شود (بیکن و آشور، 1986، نقل از ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1380). بعضی از والدین معتقدند که کودکان، سازنده و یادگیرندگانی خود نظم دهنده اند که از طریق تجربه کردن و آزمایش دانش کسب می کنند. اینگونه والدین دربارۀ بسیاری از مسائل با کودکان حرف می زنند و از آنان سؤالات بسیاری می کنند در نتیجـــه آنان را در تفکر و استدلال بر می انگیزند. برعکس والدینی که فکر می کنند که فرزندانشان یادگیرندگان منفعل اند مستقیماً آنان را هدایت می کنند و فرمان می دهند و در نتیجه به احتمال کمتری رشـد شنـاختی آنان را تشـویق می کننـد (سیگل، 1986، نقل از ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1380). جهت گیری اجتماعی والدین - استنباط کلی آنان از دیگران – نیز در کنش متقابل آنان با فرزندانشان تأثیر می گذارد. والدینی که بر خصوصیات روانی، انگیزه ها و احساسات تأکید می کنند برعکس آنهایی که فقط به خصوصیات جسمانی، شغل یا موقعیت در جامعه تأکید می کنند در روشهای انضباطی خود فرد مدارند. اهداف والدین در اجتماعی کردن و نیز عقاید آنان در مورد فرزندان و شیوه های فرزندپروری به طور عمده محصول فرهنگ آنان است. برای مثال اطاعت از مراجع قدرت و احترام به آنان در میان اعضای طبقۀ کارگر به طور سنتی ارزش بسیاری دارد. در نتیجه والدین این طبقه معمولاً فرزندان خود را تحت کنترل دارند، اقتدارگرا و مستبدند و به ندرت عقاید فرزندان خود را در نظر می گیرند. تفاوت بین طبقات اجتماعی مختلف از لحاظ فرزندپروری منعکس کنندۀ تجربۀ اجتماعی والدین است. بزرگسالان طبقۀ کارگر به هنگام کار غالباً دستورات بی چون و چرا انجام می دهند. بنابراین والدین طبقۀ پایین کمتر با ساختن، تغییر و اصلاح قوانین در جامعه سروکار دارند و به همین دلیل قواعد و ساخت قدرت بیش از منطق وجودی آن برای آنان مطرح است. 2-1-2-1-2- شخصیت و رفتار فرزند خلق و خوی فرزند و خصوصیات او در کیفیت وکمیت مراقبتی که از او می شود تأثیر می گذارد و به همین نحو روشهای فرزندپروری در خصوصیات کودک تأثیر می گذارد. مادرانی که فرزندان خود را ((دشوار)) می دانند کمتر با آنان تعامل دارند و نسبت به گریۀ آنان حساسیت کمتری نشان می دهند. کودکان بی قرار و بسیار فعال نسبتاً از لحاظ کنترل بر خود ضعیف ترند، کمتر سؤال می کنند و کمتر از کودکان بهنجار به دستوراتی که به آنان می دهند توجـه می کنند. مادران اینگونه کودکان هم در واکنش به آنها بیشتر کنترلشان می کنند، بیشتر به آنان فرمان می دهند و از رفتارشان ایراد می گیرند. بسیاری از مطالعات نشان می دهد که والدین کودکان بسیار پرخاشگر آنها را به کرات تنبیه می کنند. این الگو نشان می دهد که یا والدین به خاطر رفتار پرخاشگرانۀ فرزندان آنها را تنبیه می کنند یا برعکس کودکان رفتار پرخاشگرانه را به واسطۀ والدین می آموزند. 2-1-2-1-3- زمینه های اجتماعی روابط رضایت بخش و حمایت کنندۀ زناشویی سبب می شود که والدین نقشهای خود را راحتتر بپذیرند و روابط رضایت آمیز بین زن و شوهر با فرزندپروری دلسوزانه ارتباط دارد. که همین سبب می شود بین فرزند و والدین دلبستگی تؤام با احساس ایمنی ایجاد شود (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر،1380). 2-1-2-2- مدلهای تربیتی رابطه والدین اعم از آموزشی یا غیر آموزشی با فرزندان، رابطه ای یکسان و بر طبق یک الگو ومدل خاصی نیست. در واقع مدل فرزندپروری از یک جامعه به جامعۀ دیگر فرق می کند. همانطوریکه در درون یک جامعه از یک خانواده به خانوادۀ دیگر نیز متفاوت است. بر اساس تحقیقاتی در فرانسه این مدلها در ارتباط با طبقۀ اجتماعی خانواده ها می باشند (ژیفو لوواسور، 1995،نقل از منادی،1385). پژوهشها نشان می دهند که در رابطۀ والد – کودک دو مسئله مهم وجود دارد: پذیرش از سوی والدین و کنترل والدین بر کودک . به نظر می رسد که از این دو عامل، پذیرش از سوی والدین مهمتر باشد. این مسئله ظاهراً با رشد اخلاقی رابطۀ مثبت دارد، در حالیکه طرد از سوی والدین با سازگاری ضعیف همراه است. کنترل والدین به میزان سخت گیری معیارهای ارائه شده از سوی والدین اشاره دارد. فقدان کنترل با سطوح بالاتر پرخاشگری و ناسازگاری همراه است. سخت گیری و کنترل همراه با تنبیه شدید نیز با عدم رشد اخلاقی رابطه دارد و منجر به سرکشی و نافرمانی نوجوان می شود (بیابانگرد،1379). ذاکری (2011) در پژوهش خود اشاره می کند،والدینی که پذیرش بیشتر و کنترل کمتری داشتند فرزندانشان عزت نفس بیشتری داشتند.این والدین در روابط خود با فرزندانشان گرم و حمایت کننده بودند و فرزندان آنها احساس خودارزشی بیشتر احساس می کردند. 2-1-2-2-1-شیوۀ فرزندپروری از دیدگاه بامریند تحقیقات معاصر در شیوه های فرزندپروری در مطالعات بامریند روی کودکان و خانواده های آنان نشأت گرفته شده است. استنباط بامریند از شیوه های فرزندپروری برروی یک رویکرد تیپ شناسی بنا شده است. که برروی ترکیب اعمال فرزندپروری متفاوت، متمرکز است. تفاوت در عناصر اصلی فرزندپروری (مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواستهای بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخهای کودکان به تأثیر والدین ایجاد می کند (گلاسکو، 1997، نقل از حسینی نسب، احمدیان و روان بخش، 1384). بر این اساس انواع رفتارهای والدین به سه دسته تقسیم می شود: والدین قاطع و اطمینان بخش: آنان بر آزادی اراده و انضباط تأکید می کنند. رابطۀ کلامی و تبادل را تشویق می کنند و وقتی که از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و کودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاراتی دارند برایش دلیل می آورند. والدین خودکامه و مستبد: والدین مستبد لزومی نمی بینند که برای دستوراتی که می دهند دلیلی ارائه دهند و به نظر آنان اطاعت بی چون و چرا یک فضیلت است. والدین سهل گیر: والدینی که سهل گیر و بی اعتنا یا به حــد افراط مساوات طلبند نیز نمی توانند آنطور که نوجوانان نیاز دارند حامی آنان باشند. بعضی از والدین می گذارند که نوجوانان هر کاری که می خواهند انجام دهند (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر،1380). 2-1-2-2-1-1- پژوهش بامریند دربارۀ سبکهای والدین و رفتار کودکان بامریند (1967) در یک بررسی کلاسیک به مدت 14 هفته در یک کودکستان رفتار کودکان را بدقت مشاهده کرد و آنها را از نظر الگوهای رفتاری متفاوتی که داشتند به 3 گروه کودکان پرتوان – خونگرم، کودکان تعارضی – تحریک پذیر و کودکان تکانشی – پرخاشگر تقسیم کرد. وی پس از مصاحبه با والدین این کودکان آنها را در خانه و در آموزشگاه در حین تعامل با فرزندانشان مورد بررسی قرار داد. بامریند دریافت که رفتار با اقتدار اما نه قدرت طلبانه و نه به حد افراط آسان گیر والدین باعث رشد مثبت احساسی، اجتماعی و شناختی در کودکان می شود. والدین با اقتدار، زورگو نبودند و در چهارچوب معینی، آزادی قابل ملاحظه ای به کودکان خـــود می دادند، اما در مواردی کـه دانش یا بینش بیشتری داشتند، محـدودیتهایی برای آنها قائل می شدند. چنین انضباطی به کودکان فرصت می دهد تا محیط اطراف را کند وکاو کنند و توانش میان فردی بدست آورند، بدون اضطراب و بازداری روان رنجوری که جزو شیوه های انضباطی خصومت آمیز، محدود کننده و قدرت طلبانه است، یا ناآزمودگی در همنوایی با خواسته ها و نیازهای دیگران که با آسان گیری مفرط توأم می باشد. در مجموع، والدین از فرزندان خود انتظار رفتار تکامل یافتۀ مناسبی دارند و حدودی منطقی برای آنها تعیین می کنند، اما در همان حال، پاسخده و متوجه نیازهای آنها نیز می باشند. صمیمیت زیاد و محدودیتی معتدل از جانب والدین با رشد عزت نفس، انطباق پذیری، صلاحیت، محبوبیت در میان همسالان و کنترل درونی کودکان توأم می باشد. برعکس والدین قدرت طلب کودکان تعارضی – تحریک پذیر، انعطاف ناپذیر، زورگو، خشن و نسبت به نیازهای کودک بی توجه بودند. در چنین خانواده هایی، کودکان بر محیط اطراف خود کنترل چندانی ندارند و پاداشهای ناچیزی دریافت می کنند. آنها ممکن است احساس اسارت و خشم کنند و از این که بخواهند در چنین محیط خصومت آمیزی ادعای حق کنند، می ترسند. این وضعیت به رفتار نامناسب، تعارضی، روان رنجوری که غالباً در چنین کودکانی یافت می شود منجر می شود. در نهایت آنکه علی رغم رابطۀ نسبی محبت آمیز بین والدین آسان گیر و فرزندانشان، انضباط بیش از حد آسان گیر و ناهمسان و تشویق والدین به این که کودکان تکانشهای خود را به طور آزادانه ای اظهار کنند، با رشد رفتاری کنترل نشده و تکانشی در آنها مربوط می شد. هم والدین قدرت طلب وهم والدین آسان گیر، فرزندانشان را تحت سلطۀ تکانشهای خود محور ابتدایی ای قلمداد می کردند که بر آنها کنترل مختصری داشتند. هرچند والدین آسان گیر می پنداشتند که تظاهر آزاد این تکانشها سودمند و مطلوب است، در حالیکه والدین قدرت طلب گمان می کردند باید آنها را فرو نشاند و سرکوب کرد. بامریند والدین قدرت طلب، بااقتدار و آسان گیر و فرزندانشان را از دورۀ پیش دبستانی تا نوجوانی در یک بررسی طولی دنبال کرد. او دریافت که تربیت مقتدرانۀ والدین با اقتدار همچنان ادامه داشته تا با نتایج مثبت در کودکان توأم شود و نیز اینکه روابط محکم و پاسخگویانۀ والدین و فرزند در رشد کفایت و صلاحیت در پسران، دارای اهمیت ویژه ای بودند. علاوه بر آن تربیت قدرت طلبانه، بیشتر نتایج درازمدت منفی برای پسران داشت تا برای دختران. پسرهای والدین قدرت طلب هم از نظر صلاحیت شناختی و هم از نظر اجتماعی درردۀ پایینی بودند. عملکرد تحصیلی و فکری آنـها ضعیـف بود. بـعلاوه آنـهـا خشـک و غیر دوستانه بودند و در روابطشان با همسالان از فقدان حس ابتکار، رهبری و اتکا به نفس رنج می بردند (به نقل از هترینگتون و پارک، 1373). 2-1-2-2-2-شیوۀ فرزندپروری از دیدگاه کلر هالس کلر هالس نیز بر پایۀ دو متغیر کنترل و حمایت سه نوع روش فرزندپروری معرفی می کند: روش آزادی (کنترل ضعیف و حمایت بالا) روش قدرتمند (کنترل بالا و حمایت ضعیف) روش استبدادی (کنترل بالا و حمایت بالا) (کلرهالس، 1992، نقل از منادی، 1385). 2-1-2-2-3-شیوۀ فرزند پروری از دیدگاه شیفر شیفر نیز از جمله کسانی است که در این زمینه پژوهشهایی انجام داده است. او بر اساس مشاهداتی که از تعامل کودکان 1 تا 3 ساله با مادرانشان انجام داد، طرح یک طبقه بندی بر اساس دو جنبۀ رفتار والدینی یعنی آزادی – کنترل (سهل گیری در مقابل سخت گیری) و سردی – گرمی ( پذیرش در مقابل طرد) ارائه نمود. او نتیجه گرفت که مادران پذیرنده یا طردکننده می توانند سخت گیر یا آسان گیر باشند. این دو بعد اساساً اشاره به سطوح حمایت عاطفی دارد که والدین در مورد کودکانشان به کار می برند و نیز اشاره به کنترلی دارد که والدین در مورد کودکان خود اعمال می کنند. بدین ترتیب از ترکیب این دو بعد، الگوهای مختلف رفتار والدین شکل می گیرند. به طور کلی بسیاری از رفتارهای والدین می توانند در چنین مدل چهار بعدی قرار گیرند (یعقوبخانی غیاثوندی، 1372، نقل از حسینی نسب ،احمدیان و روانبخش،1384). یاری کننده دموکراتیک گرمی (پذیرش) با فاصله بی اعتنا طرد کننده سردی (طرد) بیش از حد بخشنده حامی و بخشنده افراط در حمایت سخت گیری متوقع متخاصم مستبد و دیکتاتور شکل 2-2- شیوه های فرزندپروی شیفر (اقتباس از ماسن،1377) 2-1-2-2-4- شیوۀ فرزندپروری از دیدگاه مارتین هافمن پژوهش در مورد روشهای تربیتی والدین به میزان زیادی بر اعمال انضباطی آنها یعنی شیوه ای که کنترل اعمال می شود متمرکز شده است. مارتین هافمن (1980) می گوید انضباط والدین سه شکل به خود می گیرد: ابراز قدرت: تنبیه فیزیکی، محروم کردن از مالکیت و مزایا یا تهدید به محرومیت. کناره گیری عاطفی: ابراز غیر فیزیکی خشم یا عدم تأیید، نظیر توجه نکردن به کودک، جدا کردن او از برادر و خواهر و دوستانش، امتناع از صحبت کردن با کودک، ابراز نارضایتی یا انزجار یا تهدید به طرد کردن. تلقین: استدلال کردن از طریق توضیح پیامدهای زیان بخش رفتار کودک برای خودش یا دیگران، توجه به افتخارات کودک و اهمیتش برای دیگران. البته سبک انضباطی والدین ممکن است ترکیبی از این سه شکل باشد. با وجود این معمولاً این امکان وجود دارد که از یک سبک خاص بیشتر از دیگر سبکها استفاده شود. پژوهشها نشان می دهند که ابراز قدرت، درونی کردن معیارهای اخلاقی را تسهیل نمی کند اما در عوض یک گرایش اخلاقی با توجه به معیارهای بیرونی و نه درونی را پرورش می دهد. روش انضباطی کناره گیری عاطفی (کنترل روان شناختی) به میزان زیادی استفاده می شود اما پژوهشها تأیید نمی کنند که دارای اثر مثبت ویژه ای بر رشد معیارهای اخلاقی باشد. هافمن توضیح می دهد: ((همانند روش ابراز قدرت،کناره گیری عاطفی حالت تنبیهی دارد. گرچه دارای هیچ گونه تهدید فیزیکی یا مادی برای فرزند نمی باشد اما ممکن است از نظر هیجانی نسبت به روش ابراز قدرت بعلت تهدید به رها کردن و جدایی که دارد به مراتب مخربتر باشد.)) مطالعات نشان داده است که استفاده از روشهای انضباطی تلقینی با درونی کردن معیارهای اخلاقی رابطۀمثبت دارد (هافمن،1970، نقل از بیابانگرد،1379). به نظر می رسد که با افزایش سن کودکان اثر بخشی روشهای ابراز قدرت در درونی کردن معیارهای اخلاقی کاهش و روشهای تلقینی افزایش می یابد. این نکته که والدین در کودکی بویژه نوجوانی برای فرزندان خود استدلال کنند بسیار مهم است. با استفاده از منطق و برهان، والدین اقتدار طلب به کودک می آموزند تا برای کشف دلایل پنهان دستورات تلاش کنند و سرانجام نتایج انتخاب خود را در اطاعت یا سرپیچی و مقابله با پیامدهای آن آزمون کند (بامریند، 1968، نقل از بیابانگرد،1379). 2-1-2-2-5-شیوه های فرزندپروری از دیدگاه زیگلمن زیگلمن روشهای ارتباطی والدین و فرزندان را به 4 قسمت کلی تقسیم کرده است: والدین مقتدر والدین مستبد والدین سهل گیر والدین مسامحه گر یا بی اعتنا دیدگاه زیگلمن با دیدگاه شیفر تفاوت چندانی ندارد و تفاوت بیشتر در الفاظ است (دهقانی،1379 ، نقل از حسینی نست، احمدیان و روانبخش،1384). 2-1-2-2-6-شیوه های فرزندپروری از دیدگاه گوردن گوردن والدین را بر اساس نوع رفتار با کودک به سه دسته تقسیم کرده است: 1- والدین برنده: برنده آنهایی هستند که می خواهند به هر نحو ولو بازی در رابطه و تلاش بین خود و کودکان برنده شوند. این والدین عقاید و نظرات خود را به کودکان تحمیل می کنند، برای آنهاتا حد امکان محدودیت قائل می شوند. تضاد بین والدین و کودک به نفع والدین تمام می شود. آنان معتقدند برای اینکه کودک رفتار مناسب و معقول داشته باشد بایستی اعمال زور و قدرت از طرف والدین وجود داشته باشد. 2- والدین بازنده: این گروه نقطۀ مقابل والدین برنده قــرار می گیرند و به کودکان خود آزادی بیشتری اعطاء می کنند. در این گروه چناچه تضاد بین نیازهای والدین و کودکان بوجود آید این تضاد به نفـع کودکان حـل می شود. 3- والدین مردد: در ارتباط با کودک، والدین گاهی برنده و گاهی بازنده می شوند. آنها زمانی کودکشان را محدود می کنند و زمانی آزاد می گذارند.گاهی سختگیر و گاهی آسانگیر هستند. این گروه از والدین رفتار ثابتی با کودکانشان ندارند و در اکثر موارد با احساس دوگانه ای مواجه هستند و واقعاً نمی دانند چه می خواهند انجام دهند. این گروه از کودکان در اکثر موارد مضطرب و مشوش هستند زیرا نمی دانند که والدین آنها در برابر رفتارشان چه عکس العملی خواهند داشت (شفیع آبادی، 1375). 2-1-2-2-7- شیوه های فرزندپروری از دیدگاه شریعتمداری علی شریعتمداری نیز سه روش دموکـراسی، آزادی، و دیکتاتوری را تقــریباً با همین محـتوا بعــنوان شیوه های فرزندپروری موجود در خانواده ها معرفی می کند (شریعتمداری، 1367، نقل از منادی،1385). 2-1-2-2-8-شیوه های فرزندپروری از دیدگاه تقواپسند تقواپسند نیز در پژوهشی بر روی رابطۀ مادران و فرزندان در خانوده های ایرانی معتقد است که سه تیپ خانواده و به تبع آن سه نوع رابطه یا شیوۀ فرزندپروری وجود دارد. خانوده های غربی کامل، خانواده هایی که از غرب الهام گرفته و نیمه سنتی هستند و خانواده های سنتی (تقواپسند،1994، نقل از منادی،1385). 2-1-2-2-9-شیوه های فرزندپروری از دیدگاه لطف آبادی لطف آبادی نیز چهار نوع شیوۀ فرزندپروری معرفی می کند. شیوۀ فرزندپروری دموکراسی، شیوۀ فرزندپروری آزادی مطلق، شیوۀ فرزندپروری دیکتاتورمنش و شیوۀ فرزندپروری طرد کننده (لطف آبادی، 1380، نقل از منادی، 1385). 2-1-2-2-10-شیوه های فرزندپروی از دیدگاه شرکاوی شرکاوی نیز از منظری دیگر دو نوع خانواده که شامل دو نوع شیوۀ فرزندپروری می باشد معرفی می کند. متغیرهای مورد نظر شرکاوی محاوره و کنترل هستند. خانوده هایی جایگاه گرا که کنترل اجتماعی با عناصر غــیرکلامی صورت می گیرد کمتر متوجـــه فرد بوده و زور همیشه حضـور دارد، کاربرد زمان خـیلی کاسته می شود.نوع دوم خانواده هایی که شخص ملاک است، فضای تصمیم ها صرفاً و فقط تابع پایگاه عضو خانواده نمی باشد بلکه در ارتباط با خصوصیات روانی و فکری شخص می باشد. البته جدایی نقش ها وجود دارد ولی کمتر از خانواده های شخص گرا انعطاف دارد (شرکاوی، 1986، نقل از منادی،1385 ). 2-1-2-3- روشهای فرزندپروری و تأثیرات آن هرچند که کودک انسان ظاهراً تمایلی فطری برای دلبستگی به دیگران دارد اینکه کودک به کدامیک از والدین دلبسته می شود و نیز شدت کیفیت دلبستگی او تا حدود زیادی بستگی به رابطۀ فردی والدین با کودک دارد. تلاشهای اخیر برای تعیین خصوصیات مهمی که والدین برای جلب دلبستگی باید داشته باشند نشان داده است که کودک فقط به سبب کارهایی که والدین برای ارضای نیازهایش به غذا، آب و گرما و آسودگی از درد می کنند به آنان دلبستگی پیدا نمی کند. مدت زمانی که کودک با هریک از والدینش می گذراند نیز تعیین کنندۀ کیفیت رابطۀ کودک با والدینش نخواهد بود. در اینجا بعدی عمده با مفاهیم مختلفی مطرح شده است مانند حساسیت، همگامی و کنش متقابل که دو جنبه دارد؛ یکی حساس بودن و پاسخگو بودن در برابر کارهای کودک است، خواه گریه باشد، خواه لبخند یا حرف زدن. والدین کودکانی که به شدت دلبسته هستند به طور کلی به کارهای کودکان خود واکنش مثبت و سریع نشان می دهند و بیـن آنـان مراودات لذت بخشـی انجـام می شود که با خلق و خو و تواناییهای شناختی کودک تناسب دارد. جنبۀ مهم کنش متقابل همراه با حساسیت، عبارت است از توانایی هماهنگ شدن با رفتار و حرکات کودک . تقریباً همۀ والدین قطعاً یا تلویحــاً می دانند که فرزندانشان را چـــگونه می خــواهند تربیت کنند یعنی می دانند کدام دانش، ارزشهای اخلاقی و الگوهای رفتاری برای رشد فرزندانشان مناسب است. والدین به هنگام تلاش برای رسیدن به آرمانهای خود از روشهای مختلفی استفاده می کنند، زیرا روشهای مختلف برای مقاصد مختلف سودمند است. تنبیه و پاداش در آموزش مهارتهای خاص و واکنشهای اجتماعی مانند لباس پوشیدن و گفتن ((لطـفاً)) به هنگام خــواستن چیزی مفید است. ولی رفتارهای پیچــیده و خصـوصیات شخـصـیتی مانند نوع دوستی یا سطوح بالای انگیزش موفقیت از طریق فرایندهای ظریفتر مثل تقلید و همانند سازی بدست می آید. والدین در کاربرد این روشهای انضباطی تلاش می کنند تا کودک را با ارزشهای خـود و جامعه و معیـارهای قابل قبول رفتار هماهنگ کنند، به نحوی که کودک نه فقط در خانه و زیر نظر بزرگسال رفتار مناسب داشته باشد بلکه وقتی که تنها است نیز رفتار مطلوب از خود نشان دهد. در حقیقت انتقال از اشکال خارجی کنترل به مکانیزم های درونی شده نشانۀ اجتماعی شدن موفقیت آمیز است . 2-1-2-3-1-تقویت تقویت کننده ها یا پاداشها ممکن است جنبۀ اجتماعی داشته باشند (تشویق یا محبت) یا غیر اجتماعی (مادی، امتیازات خاص). مؤثر بودن تقویت کننده های اجتماعی مانند تشویق تا حدودی بستگی به رابطۀ کودک با بزرگسال دارد. تشویق از سوی والدین گرم و پذیرا معمولاً مؤثرتر از تشویق از سوی والدینی است که سرد و طرد کننده هستند. اسکینر یک از بنیانگذاران رفتارگرایی جدید، معتقد بود که والدین برای اجتماعی کردن فرزندان خود می توانند کاملاً متکی به تقویت باشند و هرگز متوسل به تنبیه کودک نشوند. در حقیقت کاربرد دقیق اصول تقویت به فرزندپروری انسانی و مؤثرتری می انجامد. 2-1-2-3-2- تنبیه در حقیقت غالب والدین معتقدند که در بعضی موقعیتها باید فرزند را تنبیه کنند. تنبیه ممکن است عواقب منفی داشته باشد. ولی برای کاهش واکنشهای نامطلوب و تشویق خویشتن داری و رفتار اجتماعی مؤثر است. برای رسیدن به این اهداف تنبیه باید مطابق اصول از پیش تعیین شده ای اعمال شود. مثل زمان تنبیه، تنبیه از سوی والدین مـهربان، ثبـات قدم و تنبیـه در مورد خـاموشی اعـمال غیر قــابل قبـول. 2-1-2-3-3- روشهای استدلالی روشهای غیر تنبیهی برای تغییر رفتار فرزندان – کـه روشهای استدلالی یا درونی کردن اطلاعات نامیده می شود – شامل استدلال، اشاره کردن به عواقب اعمال نامطلوب و استفاده از میل و زور کودک برای تسلط است. استدلالها بخصوص آنهایی که دیگرمحوری اند غالباً احـساسات و عـواطف دیگران را تحـت تأثیر قرار می دهند و در نتیجه حس همدلی و ملاحظه کاری فرزند را در مورد سایرین برمی انگیزند. در عین حال این روشها اطلاعاتی در مورد ارزشها و مـعیارهایی که والدین مایل اند فــرزند درونی کـند می دهند. کــودکــان می توانند این معیارها را در ارزیابی اعمال خود به کار برند و از آن در هدایت رفتار آتی و ارتباط متقابل با همسالان و بزرگسالان استفاده کنند . 2-1-2-3-4- تقلید و همانند سازی والدین روشهای آموزش مستقیم مانند پاداش، تنبیه و استدلال را عملاً به کار می برند تا قوانین و مقررات را اعمال و یا واکـنشهای کودکان را اصـــلاح کنند. ولی اینها تنها وسایل اجــتماعی کـردن فرزند محـسوب نمی شوند. سرمشق گیری از والدین نیز اهمیت بسیاری دارد. فرزندان بسیاری از الگوهای رفتاری، خصوصیات اخــلاقی، انگـیزه ها و نگــرشها و ارزشهای والدین خود را از طــریق فرایندهای تقلید و همانند سازی کـسب می کنند. این فرایندها بدون آموزش عمدی والدین یا تلاش عمدی کودک برای یادگیری ایجاد می شود. از لحاظ نظری بین تقلید و همانند سازی تفاوت وجود دارد. تقلید صرفاً تکرار رفتارهای خاص دیگران است. همانند سازی مفهومی است که از نظریۀ فروید گرفته شده و به فرایند ظریفتری اطلاق می شود که به موجب آن فرزند الگوهای کلی و گستردۀ تفکر و رفتار را درونی می کند، همانند سازی نشان دهندۀ پیوند عاطفی شدید فرزند با شخصی است که با او همانند سازی کرده، حال آنکه تقلید چنین نیست. همانند سازی ممکن است ارزشهای اجتماعی یا ضد اجتماعی به همراه داشته باشد. اگر پدری خلافکار باشد کودک ممکن است با ارزشهای او همانند سازی کند و رفتار او را الگو قرار دهد. مطالعات اخیر این پیش بینی نظری را تأیید می کند که کودکان بیشتر با والدینی همانند سازی می کنند که گرم و مسلط و پرقدرت باشند (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1380). 2-1-2-4- شرایط موفقیت در فرزندپروری برای موفقیت در فرزندپروری به چند موضوع مهم باید توجه کرد: برای فرزندپروری نیازمند برنامه و طرح کارآمد هستیم. برای فرزندپروری نیازمند دانش در زمینۀ نیاز کودکان در هر سن از تحول هستیم. فرزندپروری مستلزم آرامش در خانواده است. فرزندپروری یک شغل است و تداخل با شغل دیگر اهمیت آن را کاهش می دهد. به عبارتی یک فرد چند شغله به نسبت میزان اشتغال کیفیت کارش پایین می آید. یک خانواده دارای 4 مؤلفه است و تا زمانی که این چهار مؤلفه تحقق نیابد فرزندپروری از کیفیت لازم برخوردار نخواهد بود. 4 مؤلفه مذکور عبارتند از: الف – پدر: یعنی کسی که بتواند مرزهای خانواده را ببندد و مظهر قدرت و اقتدار خانواده باشد. پدر یعنی نمای بیرونی خانواده نه صرفاً یک مرد. او محیط دایره خانواده است. ب – مادر: یعنی کسی که بتواند یک خانواده را یکپارچه کند. مادر منبع انگیزش خانواده است. همۀ اعضای خانواده نیروی خود را از مادر می گیرند. او محور و مرکز دایره خانواده است. مادر مظهر مهر، منبع محبت و عشق در خانواده است. ج – تشکیل خانواده: وجود صرفاً پدر و مادر برای فرزندپروری کافی نیست بلکه باید یک خانواده تشکیل شده باشد. خانواده مستلزم تعهد، نقشهای مشخص و راه اندازی یک نظام و سیستم است. خانواده جدای از پدر و مادر به افراد خود امنیت و آرامش هدیه می دهد. خانواده یک انتزاع است از مفهوم پدری و مادری و مفهوم یک مکان که دارای مرزهای مشخص بوده و هر فردی در این چهارچوب احساس می کند که نیازهای مادی و معنوی اش امکان ارضا دارند. د – رابطه: منظور از رابطه این است که پدر و مادر و فرزندان هر یک دارای نیازهای مشخص و نیز دارای نقشهای تعریف شده ای هستند که باید تعامل خاصی باهم داشته باشند. رابطه در این سیستم یک طرفه نیست بلکه دو طرفه است چرا که هم والدین و هم کودکان در حال تحول هستند (جان بزرگی، نوری، و آگاه هریس،1389). 2-1-2-5- مدیریت زمان خانواده یکی از نکاتی که در درون خانواده ها قابل رؤیت و تعمق بوده و در شیوه های فرزندپروری نقش مهمی دارند مسئلۀ زمان حضور اعضاء خانواده در کنار یکدیگر و نوع فعالیت آنها، یعنی فضاهای حاکم بر خانواده است. در این زمینه نیز تفاوتهایی بین خانواده ها وجود دارد. به این معنی که خانواده ها زمانهای یکسانی را از نظر کار، تفریح، باهم بودن و چگونگی گذراندن ایام ندارند. عوامل تغییرات زمان و فعالیتها اولاً تصورات آنها از مسائل مختلف از جمله زندگی، ثانیاً طبقۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنها می باشد. به عبارت دیگر سرمنشاء اصلی تغییرات زمانهای مختلف، طبقۀ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده ها یعنی جهان بینی به روایت لوفور یا ســرمایه های فرهنگـی به روایت بوردیو می باشد. در بین زمانهـای یاد شده انسان دارای زمـان آموزشی نیز می باشد که اولاً اندازه و محتوای آن در نزد همۀ خانواده ها یکسان نیست. ثانیاً آموزشی بودن رابطۀ والدین با فرزندان در درون این زمان آموزشی حائز اهمیت است. عوامل آموزشی بودن رابطۀ والدین با فرزندان در گرو عناصری چون: زمان آموزشی، اعتماد متقابل، تحمیل نکردن، تعهد و قبول مسئولیت یعنی معنی سازی مشابه، برقراری ارتباط کلامی، همکاری و درک یکدیگر و تخصص یا تبحر یا شناخت می باشد. در چنین شرایطی است که والدین می توانند در جامعه پذیری فرزندان و در انتقال فرهنگ و ارزشهای مورد قبول خود و شخصیت مورد نظر خــودشان نزد فرزندان موفقتر باشند. بنابراین شخـصیت فرزندان در گرو روش فرزندپروری والدین می باشد (منادی،1385). 2-1-2-6- آرمانهای فرهنگی و تربیت فرزند همۀ نظریه های مربوط به رشد اجتماعی و روشهای تربیت کودک دربارۀ رشد سالم او بحث می کنند، باید از دیدگاه فرهنگی مورد مطالعه قرار گیرند. فرهنگهای مختلف از کودک آرمانی مفاهیم متفاوتی دارند و این مفاهیم تعیین کنندۀ نحوۀ تربیت کودک محسوب می شوند. والدین متعصب مستعمرۀ نیوانگلند معتقد بودند که کودکان اصولاً خودسرند و باید رام شوند. آنان کودکانشان را به شدت تنبیه می کردند و کودکان هم مجموعاً مطیع بودند. والدین کنونی در کلکته معتقدند که کودکان اساساً غیرقابل کنترل اند. آنان در مقابل بدخلقیهای کودکان دوساله انعطاف پذیری نشان می دهند و کودکانشان به نسبت کودکان مستعمرۀ نیوانگلند کمتر مطیع اند.مادران آمریکایی خود را مسئول می دانند که کودکانشان را فعال و مستقل بار بیاورند و به آنان اتکای به خود و مهارتهای اجتماعی را بیاموزند. مادران ژاپنی وظیفه خود می دانند که کودکان را وابسته و وفادار به خود و سایر اعضای خانواده بار آورند. با وجود اینکه شیوه های متفاوتی برای تربیت کودک وجود دارد، کودکان باید به تناسب فرهنگی که در آن بزرگ می شوند عملکردی مناسب داشته باشند و آشکار است که برای رشد اجتماعی انطباقی نیز راههای بسیاری وجود دارد(ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1380). 2-1-2-7- نظریۀ شخصیت شخصیت مجموعۀ ویژگی های فکری، ذهنی، ذوقی و رفتاری انسان است که غالباً در گفتارها و رفتارها و عکس العمل انسانها در فعالیت و برخوردهای روزمره شان قابل رویت است. شخصیت به مانند وجدان که امری اجتماعی است محصول محیط اجتماعی و فرهنگی است که فرد در آن متولد شده و بزرگ می شود. پرواضح است که خانواده، فرهنگ حاکم بر جامعه، رسانه ها و نهاد آموزش و پرورش هریک به نوعی در ساختن ویژگیهای شخصیت فرد سهیم هستند. ولی تأثیر خانواده بر شخصیت افراد از امتیاز خاصی برخوردار است ( پروین، 1374، نقل از منادی، 1385). اجتماعی بودن انسان یا چگونگی روابط وی با محیط اطراف خود اعم از والدین، دوستان و یا در جامعه و مدرسه مدنظر می باشد. برای شناسایی اینگونه رابطه از اندیشۀ ژاک اردو آنور روانشناس اجتماعی معاصر فرانسوی استفاده کرده ایم (منادی، 1385). 2-1-2-7-1- شخصیت مجری – بازیگر – خالق ژاک اردو آنور رفتار و واکنش انسان را در مقابل نهادها و سازمانهای مختلف به سه صورت مجری، بازیگر و خالق ترسیم کرده است. بر اساس تفکر اردو آنور این سه حالت و ویژگی را در تمام محیطها می توان مشاهده کرد (آردوآنور، 1994، نقل از منادی، 1385). این سه حـالت هریک محصول یکی از شیوه های فرزندپروری مـی باشند. مجـری به فـرزندانی اطـلاق می شود که مطیع بی چون و چرای دستورات و خــواسته های والدین خــود هستند و هیچ گونه مخــالفتی با اوامر آنها نداشته، خـود را مسئول کارهای خود نمی دانند. بنابر نتایج پژوهشهای انجام شده این گونه افراد به خانواده هایی متعلق بودند که در آنها والدین با فرزندان خــود رابطه ای مستبدانه داشتند.بازیگر به فرزندانی اطلاق می شود که هرچند در مقابل اعمال خود مسئولیتی ندارند، سعی می کنند دستورات والدین خود را با توجه به موقعیت خودشان تا حدودی تغییر دهند و اوضاع را بروفق مراد خود مهیا کنند. این نوع فرزندان مانند بازیگران نقشهای مختلف را ایفا می کنند. نمونۀ بارز این گونه فرزندان در سنین بعد از نوجوانی به خانواده هایی مربوط است که با هم رابطه ای استبدادی دارند. خالق به فرزندانی گفته می شود که به سخنان و دستورات والدین گوش فرا می دهند و به گونه ای عمل می کنند که هم رضایت والدینشان را بدست آورند و هم به عقاید و خواسته های خود برسند. در واقع آنها بر اساس خواسته های والدین و امکانات موجود شرایط جدیدی را بوجود می آورند که مطابق رضایت خود و والدینشان باشد. این گونه فرزندان بدون استثناء به خانواده هایی متعلق بودند که در محیط خانه شان دموکراسی یا آزادی حاکم بود (منادی، 1385). 2-1-2-8- سبک والدینی ناسازگارانه و انحراف رفتاری الگوهای جدید در زمینۀ رفتار ضد اجتماعی نوجوانان اهمیت زیادی برای نقش والدین ناسازگار و خانواده در هم ریخته قائل هستند. ساده اندیشی است اگر تصور کنیم که در سازگاری کودکان و نوجوانان تنها یک عامل نقش مهمی را ایفا می کند. از سوی دیگر نمی توان انتظار داشت که یک سبک والدینی برای تمام کودکان مفید باشد، بلکه در اینجا می توان به مجموعه عوامل نظیر: ارتباط خوب والدین – کودک، محیط نسبتاً آرام و صمیمی خانواده وسبک والدینی موثق (دموکراتیک، قاطع و اطمینان بخش) اشاره کرد. پاترسن و همکاران مسیرهای تحولی و توالی بروز رفتارهای ضد اجتماعی از دوران کودکی و ادامۀ آن تا دوران بزرگسـالـی را مشخـص کرده اند. به طـور معمول در اوایـل دوران کـودکـی رفتـار ضـد اجتمـاعی با بی تفاوتی، نامتناسب بودن یا بی ثبات بودن مقررات در خانواده آغاز می شود. بی ثباتی والدین سبب می شود تا آنان بر رفتار و اعمال انحرافی فرزندانشان توجه نکنند و در نتیجه کودکان به نافرمانی خود ادامه دهند. کودکان آنها همچنین بسیار بی ادب و بی اعتنا هستند و دیگر رفتارهای ناراحت کننده را مرتکب می شوند (بادرا،1995، نقل از آقامحمدیان و حسینی،1384). در خانواده های باثبات کودکان مهارتهای معین اجتماعی نظیر همکاری کردن با دیگران را عمدتاً از طریق مشاهده و مشارکت با اعضای خانواده فرا می گیرند. این کودکان بیش از یادگیری مهارتهای معین اجتماعی نحوۀ برخورد با مشکلات را یاد می گیرند. کودکانی که در خانواده های پرآشوب زندگی می کنند اغلب در هنگام مواجهه با مشکلات به پرخاشگری و سایر رفتارهای زننده می پردازند و در روابط خود با همسالانشان نیز این شیوه را ادامه می دهند. این شیوۀ رفتاری بر روابط آنان با همسالانشان تأثیر می گذارد و اغلب سبب طرد آنان از جـــانب همسالانشان می شود که در نتیجه آن مهارتهای اجتماعی نیز در این کودکان کاهش می یابد (کوهن و استرایر، 1996، نقل از آقامحمدیان و حسینی،1384). مادران و پدران بر سازگاری فرزندانشان به طور مستقیم از طریق تعاملها (شامل: نشان دادن عواطف خود و یا تنبیه فرزندان) همچنین بصورت غیرمستقیم از طریق بروز تعارض خانوادگی و فشارهای روانی خانوادگی تأثیر دارند. پاترسن و همکاران دریافتند که والدین کودکان ناسازگار معمولاً از سطح پایین تحصیلی برخوردارند و در سبک والدینی بیشتر زورگو هستند (آقامحمدیان و حسینی، 1384). 2-1-2-9- رویکردهای نظری به تعامل والد – فرزند 2-1-2-9-1- نظریۀ روان تحلیل گری فروید در نظریه روان تحلیل گری خود ادعا کرد شخصیت از تعامل انگیزشهای درونی ذاتی کودک سائقه های لیبیدویی و تجارب جامعه پذیری حاصل می شود. علاوه براین او مطرح ساخت که اساس شخصیت کودک تا 5 سال اول زندگی شکل می گیرد. فروید بر این اعتقاد بود که شخصیت در سه بعد رشد می یابد: نهاد، خود و فراخود. نهاد تحت کنترل اصل لذت است که می گوید سائقهای جنسی و پرخاشگری کودک باید به سرعت ارضا شود. خود از نهاد شکل می گیرد و به عنوان عمل کنترل منطقی غرایز مادرزادی و ابراز واقع گرایانه هیجان، صیانت نفس را ممکن می سازد. فراخود محصول جامعه پذیری است و فرد را قادر می سازد تا به طریقی اخلاقی عمل کند. فروید منشأ اختلالات روانی بزرگسالی را در تجارب اولیۀ افراد می داند. او معتقد است پاسخهای والدین به ابراز رفتارهای سائقهای لیبیدویی به آشفتگی درونی او دامن می زند.و به این دلیل باید از ناکامی یا ارضای مفرط سائقهای لیبیدویی در هر مرحــله از رشد روانی – جنسی کودک اجتناب شود زیرا در غیر اینصورت تثبیت روی خواهد داد. 2-1-2-9-2- نظریۀ صفات نظریه پردازان رویکرد صفات در اهمیتی که به نقش طبیعت و تربیت در تبیین رشد رفتار می دهند با یکدیگر اختلاف دارند. بعضی نظریه پردازان صریحاً بر این باورند که شخصیت را طبیعت شکل می دهد. سایر نظریه پردازان اظهار می دارند که طبیعت ممکن است حدود را برقرار سازد اما این تربیت است که کودکان را در رسیدن به این حدود یاری می دهد یا ناکام می گذارد. بعضی از نظریه پردازان صفت گرا بر این باورند که شخص می تواند تمایلات ارثی خود را اصلاح کند. در مجموع پژوهشگران صفات در رشد شخصیت عموماً بر اهمیت طـبیعت نسبت به تربیت تأکــید می ورزند و به استدلال در زمینۀ پیوستگی رشد بر اساس بقای صـفات می پردازند. نکتۀ قابل توجه این است که تمرکز تحقیقات به سوی مطالعه تأثیر خلق و خوی نوزادان بر تعامل والد – کودک و همچنین مطالعۀ تأثیر کودکان بر رشد خود معطوف شده است. امروزه این صفات در تعامل والدین با کودکانشان بعنوان نیروهای تعیین کننده در نظر گرفته می شوند (استافورد و به یر، 1377). 2-1-2-9-3-نظریۀ رفتارگرایی یادگیری و رفتار انطباقی شاخصه های تحقیق و رشد نظریۀ رفتارگرایی بودند. تمایل عمدۀ آنها مطالعه محرکهای محیطی و پاسخهای سازواره ای مربوط بود. دستورکار جنبش رفتارگرایی در این ادعای واتسون نهفته است که گزینش تجارب کودک او را به هرگونه ای که مایل باشیم شکل دهد. این موضوع در قبال موضوع طبیعت – تربیت به وضوح موضوعی افراطی است. در واقع مسئولیت همه چیز بر عهدۀ طبیعت – تربیت است. در نتیجه چنین دیدگاهی از فرزندپروری از اهمیت فوق العاده برخوردار می شود. تجاربی که والدین برای کودک برمی گزینند و تقویت پاسخهای او به شکل گیری کودک می انجامد.رفتارگرایان قبول نداشته اند که یادگیری موارد جدید الزاماً بر اساس یادگیریهای قبلی بنا نهاده شده و یا ضرورتاً در توالیهای ویژه ای رخ داده باشد بلکه کودکان به ترتیب مواجهه با رفتارهای بزرگسالان به فراگیری عادات آنان می پردازند. شاید بتوان گفت که اسکینر یکی از نافذترین و جامع ترین نظریات یادگیری را ارائه داده است. شناخت و خودداری هیچ یک برای تغییر یا کمیت رفتارهای تازه ضرورت موجودی ندارند (اسکینر، 1987، نقل از مجدی، 1389). اسکینر تقریباً هرگونه تأثیر بالقوه ژنتیکی بر رفتار را نفی کرد. او عوامل ارثی را بعنوان وسایل آماده سازی فرد برای پاسخ به شیوۀ تقویت عامل می نگریست. سادگی الگوی رفتارگرایی یعنی محرک – پاسخ – تقویت مناسب رواج در کتابهای فرزندپروری بود. کتب راهنمای فرزندپروری فهرستی از روشهای شکل دهی محیط و رفتار کودک را به والدین ارایه می دادند (استافورد و به یر، 1377). 2-1-2-9-4- نظریۀ یادگیری اجتماعی تعدادی از رویکردهای تعامل اجتماعی نیز در مقولۀ نظریات یادگیری اجتماعی گنجانده شده است. باور اصــلی دیدگاه تعامل گرایان اجــتماعی بر این است که کودکان از طریق تعامل فعال در محــیط به یادگیری می پردازند که جنبۀ مهم و تعیین کنندۀ آن در نقش بزرگسالان به عنوان راهنما و مشاور کودک نهفته است (باندورا،1983، نقل از مجدی،1389). در مجموع نظریات یادگیری اجتماعی، نشانگر گذر از نظریاتی است که کودک را بصورت موجودی منفعل واکنش گرا می نگرند و حرکت به سوی دیدگاههایی است که کودکان را فعال و تعامل گرا می دانند و عوامل درونی و محیطی هردو باید در نظر گرفته شوند. کودک و واحد هردو دارای نقش هایی واحد هستند. در این الگو درک تعامل فرد و محیط و عملیات شناختی کودک در پاسخ به محیط مورد تأکید فراوان قرارگرفته است (استافورد و به یر، 1377). 2-1-2-9-5- نظریۀ انسان گرایی شاید متنفذترین نظریۀ انسان گرایی به راجرز (1961) تعلق داشته باشد. نقطه نظر اصلی او این بود که افراد در گزینش و کنترل اعمال خود آزاد هستند. گرچه نیازهای انسان این اعمال را هدایت می کنند (گوردن، 1970، نقل از مجدی، 1389). در درمان به شیوۀ راجرز، فرد با شناخت بیشتر از خود توانایی هدایت رفتارش را بدست می آورد. این رشد خودداری در کودکان بطور گسترده ای متکی به در نظر داشتن تعابیر و ادراکات کودکان از اعمال والدینشان است (استافورد و به یر، 1377). 2-1-2-9-6- نظریۀ پذیرش – طرد والدین نظریۀ پذیرش – طرد والدین توسط رونالد رانر (1984) ارائه شد. این نظریه، یک نظریۀ ارتباطی است که کوشش می کند نتایج عمدۀ پذیرش و طرد کودک از سوی والدین را به رشد رفتاری، شناختی و هیجانی کودک توضیح دهد و عملکرد شخصیت فرد در بزرگسالی را پذیرش – طرد والدین پیش بینی کند. از نظر مفهومی پذیرش و طرد والدین روی هم رفته از ابعاد گرمی والدین محسوب می شود. گرمی والدین بعنوان یک بعد دو قطبی تعبیر می شود که عدم گرمی و محبت والدین در قطب مخالف پذیرش است. والدین پذیرا، والدینی تعریف می شوند که دوستی یا محبت بیشتری را بصورت کلامی یا جسمانی به کودکان نشان می دهند که باعث می شود کودک احساس دوست داشته شدن یا مورد پذیرش واقع شدن کند. والدین طـــردکننده بصورت والدینی تعریف می شوند کـه کودکـانشان را دوست ندارند، آنها را تنبیه می کنند یا از آنها می رنجند. طرد والدین به دو شکل اصلی نشان داده می شود : خصومت و پرخاشگری والدین که بصورت احساس خشونت، رنجش و عصبانیت و دشمنی نسبت به کودک بروز می کند. نادیده گرفتن و تفاوت گذاردن بین کودک و دیگران که بصورت کناره گیری و غیرقابل دسترس بودن والدین برای کودکان هم از لحاظ جسمی و هم روانی بروز می کند (رانر، 1984، نقل از مجدی،1389). هردو شکل طرد این احساس را به کودک تلقین می کند که طرد شده اند یا دوست داشته شده نیستند. کـودکانی که در دوران کودکی دارای والدین پذیرا بوده اند، در بزرگسالی والدین پذیرا بوده و با سایرین نیز می توانند روابط باز و گرم برقرار کنند. در مقابل کودکانی که طرد شده اند بیشتر تمایل به خشونت دارند و برای حل مسائلشان بیشتر دارای حالات دفاعی اند و اعتماد به نفس و کفایت خود آنها آسیب دیده است. اگر میزان طرد کودک شدید باشد نمی تواند یاد بگیرد که چگونه دیگران را دوست بدارد و به سختی می تواند دیگران را بپذیرد. در نتیجه تخریب روانی ناشی از طرد، این کودکان در مقابل استرس تحمل دارند بنابراین از نظر هیجانی در مقایسه با کودکان پذیرفته شده ثبات کمتری دارند. این کودکان نسبت به والدینشان خشم بیشتری نشان می دهند چرا که از طرد بیشتر والدین می ترسند. این حالات را استقلال دفاعی یا کناره گیری هیجانی از والدین می نامند. اگر والدین اجازۀ بروز این خشم را به کودک ندهند احتمالاً کودک این پرخاشگری را بصورت اشتغال ذهنی یا نگرانی خوابها یا خیال پردازیهایی با موضوع پرخاشگری و تصور خشونت به دیگران نشان می دهد (رانر، 1984، نقل از مجدی، 1389). 2-1-3- رابطۀ بین تربیت و اجتماعی شدن موضوع رابطه بین تربیت و اجتماعی شدن زیر سه عنوان اجتماعی شدن در اوان کودکی، توسعۀ شخصیت و نظارت بر دوران بلوغ مورد بحث واقع می شوند. الف – اجتماعی شدن در اوان کودکی کودک در خانه الگوهای کردار و رفتاری را می آموزد که برای ادامۀ حیات او در محیط ضروری هستند. کودک می آموزد که چگونه بصورت اجتماعی زندگی کند. کودکان مشاهده می کنند که پدران و مادرانشان چطور رفتار می کنند و آنها هم به تدریج نمونه های رفتاری اولیای خود را از طریق بازی و تقلید و تکرار یاد می گیرد. تا زمانی که کودک به سن پنج یا شش سالگی برسد و به مدرسه برود در خانواده قسمتی از فرهنگ جامعۀ خود را آموخته است و مرحلۀ مهمی از اجتماعی شدن را پشت سر گذاشته است. ب- رشد شخصیت کودک در خانواده ساختمان و طبیعت نقشهای متفاوتی را که می بیند، درونی می کند و زیربنای شخصیت خود را می سازد. بعلت خصوصیات ارثی مختلف و تجارب مختلفی که افراد تابع شرایط زندگی خانوادگی و اجتماعی از اوان حیات کسب می کنند شخصیت ها با هم اختلاف دارند اما ریشۀ ویژگیهای شخصیت عمومی یک فرهنگ و یک جامعه را باید در خانواده جستجو کرد. ج – نظارت بر دوران بلوغ وقتی کودک به سن بلوغ می رسد احتیاج دارد که از محیط خانواده و روابط محدود آن فراتر رود و با هم جنسان همسال خود آمیزش و تماس داشته باشد. معمولاً این گروهها دارای ارزشهای معینی هستند که به احتمال زیاد با ارزشهای خانه و مدرسه اختلاف دارند. این فاصله و اختلاف بین ارزشهای والدین و نوجوانان موجب انتخاب شیوه های رفتاری مختلف از طرف جوانان شده است و در این بین مسئلۀ مهم موضوع سلطه و روایی چگونگی پذیرش آن از طرف جوانان است. معمولاً یک آدم بزرگسال که دارای شخصیتی رشد یافته است سلطۀ افراد بالاتر از خود را می پذیرد، با افراد هم طراز خود همکاری می کند و در صورت لزوم نسبت به افراد پایین تر از خود اعمال سلطه می نماید. تا حد مشخصی این سه استعداد را می توان در درون خانواده آموخت (فرجاد،1372). 2-1-3-1- فرایند اجتماعی شدن یا جامعه پذیری از دیگر فعالیتهای خانواده ها اعم از گسترده یا هسته ای امر جامعه پذیری فرزندان می باشد.در واقع از ابتدای تاریخ بشر انتقال ارزشها، هنجارها، آداب و رسوم خانواده و جامعه به نسلهای جدید از اهم رسالت و فعالیتهای خانواده و جامعه بوده است. منتهی در جامعه های ابتدایی این امر مهم توسط خانواده ها نسبت به فرزندان انجام می شده است. ولی در دنیای مدرن و امروزی علاوه بر خانواده، مدرسه و رسانه ها نیز در این فعالیتها دخالت دارند. درواقع امروزه از کارکردهای مهم هر نهاد آموزشی از جمله نهاد خانواده، فعالیت جامعه پذیری است. بنابراین هدف مهم این نهادها همرنگ کردن و یا یکسان سازی فرهنگ فرزندان و یا دانش آموزان با فرهنگ خانواده و یا نهاد آموزش و پرورش می باشد. بعبارتی آرزوی اینگونه نهادها بازتولید فرهنگ خود در شرکت کنندگان در این نهادها است. جامعه پذیری یا اجتماعی شدن به این معناست که انسانها برای بقای خـود به دیگران و برای یادگیری شیوه های بقا به اجتماعی شدن نیازمندند. یعنی پذیرش ارزشها، قوانین و آداب و رسوم جامعه ای که در آن زندگی می کنیم. بنابراین می توان گفت جامعه پذیری، پذیرش قوانین، یا طرز تفکر، یا یک نظام اندیشه ها و ایده ها، یا عقاید، سنتها و ارزشهای اخلاقی و در نهایت درونی کردن این عناصر و در پایان اجرا کردن آنها در زندگی روزمره می باشد. در نتیجه اجتماعی شدن یعنی همسازی و همنوایی فرد با ارزشها، هنجارها، سنتها و نگرشهای گروه اجتماعی که در آن فعالیت دارد. به مفهوم دیگر می توان گفت که اجتماعی شدن فرایندی است که بواسطۀ آن، فرد دانش و مهارتهای لازم را برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی کسب می کند. جامعه پذیری در خانواده آغاز می شود و با شروع و رفتن فرد به جامعه و محیطهای آموزشی، فعالیت خانواده از بین نرفته، بلکه پا به پای نهاد آموزش و پرورش حرکت کرده و این عمل تا پایان عمر فرد توسط دیگر نهادهای اجتماعی تداوم پیدا می کند. طبیعی است که در دوران کودکی یعنی بدو تولد تا نوجوانی بیشترین بخش جامعه پذیری عملی می شود. منتهی چون خانواده آغازگر این امر بوده و حضورشان هیچ گاه قطع نمی شود، نقش مداوم و ممتدی را در امر جامعه پذیری به عهده دارد (منادی، 1385). 2-1-3-2- خانواده و جامعه پذیری در واقع هم پدر و هم مادر از عوامل اساسی رشد و اجتماعی شدن کودک هستند. نقش هایی که این دو باید ایفا کنند متفاوت است اما در عین حال مکمل یکدیگر نیز هست. تالکوت پارسنز در مطالعۀ نقشهای اصلی خانواده هسته ای، بر این واقعیت تأکید می کند که شخصیت انسان مادرزادی نیست بلکه باید در فرایند اجتماعی شدن، ساخته شود. با ملاحظه این امر است که خانواده ها اصولاً نهادهایی اساسی هستند. اینها کارخانه هایی هستند که شخصیت های انسان را تولید می کنند. بدین لحاظ در خانوادۀ هسته ای یک نقش ساختی اساسی وجود دارد که اجتماعی شدن را توسعه می دهد. پارسنز از لحاظ نقش ساختی خانواده، قدرت پدر را در جنبۀ (ابزاری) و قدرت مادر را در جنبۀ (ابرازی) بیشتر می داند (موریش، 1373، نقل از منادی،1385). خانواده تأثیر بسیار زیادی بر روی چگونگی شخصیت فرزندان دارد. به صورت کاملتر می توان گفت که کودک برخی از الگوهای رفتاری، ادراکات مربوط به واقعیات و عادت اندیشیدن را که از مشخصات محیط اجتماعی بزرگتر است و بعضی از آنها مختص خانوادۀ خود اوست، یاد خواهد گرفت. بروز دادن گرایشهای اجتماعی، توسعۀ خودآگاهی و دیگر انوع آگاهی همه از عوامل اجتماعی شدن فرد محسوب می شود. از آنجایی که عمل جامعه پذیری توسط سه مکانیسم: تقلید، تلقین و آموزش عملی می شود، مکانیسم های آن در گذر از رفتارها و کنش ها و گفتگوهای والدین با فرزندانشان صورت می پذیرد. طبیعی است والدینی که بیشترین ارتباطات کلامی را با فرزندانشان داشته باشند و برای آنها ارزش بیشتری قائل شوند، با آنها در مورد خواسته هایشان مشورت کنند و به عبارتی از روش آموزش نسبت به دو روش تلقین و تقلید بیشتر استفاده کنند، به طور طبیعی فرزندانشان اغلب دارای شخصیت مستقل و خود ساخته می شوند، از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار می باشند و بهتر و راحتتر می توانند با اعضاء جامعه ارتباط برقرار کنند. برعکس یعنی عدم وجود ارتباطات کلامی و وجود مشورتها، نبود آزادی عمل و ارزش برای فرزند موجب می شود فرد از اتکاء به نفس پایین تری برخوردار شود و در دوست یابی و شرکت در فعالیتهای گروهی ضعیف تر عمل کند. ضمناً هرچقدر والدین از آموزش بیشتر در امر جامعه پذیری استفاده کنند، در اجتماعی کردن فرزندان خود موفقتر بوده و فرهنگ معرفی شده توسط والدین را بیشتر درونی می کنند. در روش آموزش نیز ارتباطات کلامی، جایگاه ویژه ای دارد. در حالیکه اگر والدین از مکانیسم تقلید و تلقین بیشتر استفاده کنند، تا مادامی که در کنار فرزندان خود هستند و یا با آنها در ارتباط می باشند، فرزندان آن فرهنگ را نشان می دهند و در عمل اجرا می کنند. به مجرد فاصله افتادن بین والدین و فرزندان، آنها تحت تأثیر منابع دیگر قرار خواهند گرفت. یعنی مکانیسم تقلید و تلقین در جامعه پذیری سطحی و گذرا می باشد. چون در این دو روش غالباً کمتر ارتباطات محاوره ای وجود دارد. بنابراین مجدداً شیوه های فرزندپروری (دموکراسی – آزادی و استبدادی) اهمیت خود را در جامعه پذیر شدن فرزندان نیز نشان می دهند. یعنی همۀ شیوه های فرزندپروری والدین در امر جامعه پذیری موفقیت ندارند (منادی، 1385). شخصیت روانی، اجتماعی و فرهنگی نوجوانان جامعه از منابع فرهنگی مختلف مانند نهاد آموزش و پرورش، رسانه های جمعی، خانواده و شبکۀ دوستان تأثیر می پذیرد. نهاد آموزش و پرورش و رسانه های جمعی تقریباً از فرهنگ یکسان پیروی می کنند ولی خانواده دارای فرهنگ متفاوت بوده، جایگاه آن نسبت به دیگر نهادها در ساختن شخصیت فرزندان مهمتر است (منادی،1384). عدم توجه والدین به سالم سازی محیط روانی کودکان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب، در بیشتر موارد آنان را با کمبودهای عاطفی، انگیزشی و مشکلات روانی روبرو می سازد. تحقیقات نشان داده است تجارب خانوادگی تأثیر عمده ای بر تکامل فرد در طول دورۀ نوجوانی و بعد از آن دارد و ارتباطات خانوادگی سایر جبنه های زندگی نوجوان را تحت تأثیر قرار می دهد (رحمانی، سید فاطمی، برادران رضایی و صداقت،1385). 2-1-3-3- نقش خانواده در فرایند اجتماعی شدن (مسیر اولیه به سوی اجتماعی شدن) خانواده یک واحد اجتماعی است که بیشترین تأثیر را بر رشد افراد دارد. والدین از طریق الگوها، معیارها و پاداشها در رشد شناختی و مفهوم ((خود))، کسب هویت و همانند سازی نقش جنسیتی نقش دارند. در سالهای اوایل زندگی نقش خانواده از رسانه های گروهی، همسالان و مدارس بیشتر است. به نظر می رسد که در طی نوجوانی نقش محوری خانواده در اجتماعی شدن کمتر می شود (بیابانگرد، 1379). وقتی دربارۀ بچه هایی صحبت می کنیم که موفق می شوند، لزوماً همۀ خواسته های آنان را مدنظر قرار نمی دهیم. وقتی دربارۀ موفقیت صحبت می کنیم روی بهداشت روانی و ویژگیهایی که کمتر قابل لمس هستند تأکید داریم: ارتباطات سالم، اعتماد به نفس، شادی و رضایت نسبت به هر آنچه ممکن است در زندگی اتفاق بیفتد. در هر حال عمل به این شیوۀ فرزندپروری، کودکانی با ویژگیهای زیر را تربیت می کند که در نهایت به موفقیت در بزرگسالی ختم می شود. 1- بچه های هشیار: این بچه ها همدلی بیشتری دارند و هشیار هستند زیرا از ابتدای تولد نهایت توجه و تعلیم و تربیت را دریافت کرده اند و همواره کسی از آنان مراقبت و حمایت کرده است. توجه، محبت، گوش دادن و پاسخ به نیازها از ویژگیهای این خانواده هاست و این ویژگیها به تدریج جزئی از شخصیت او می شود. بچه هایی که با احساس تعلق و همدلی پرورش می یابند می آموزند قبل از اینکه عملی انجام دهند احساسات دیگران را در نظر بگیرند. 2- بچه های دلسوز و مهربان: بچه هایی که در این خانواه ها تربیت می شوند، با احساس درونی عمیقی از دوستی و صداقت رشد می یابند. آنان کاملاً از چالشهای این احساس آگاه هستند و سعی می کنند آنچه را احساس می کنند درست است، تقویت کنند. این بچه ها نسبت به احــساسات افراد خانواده و دوستان بسیار حساس اند. 3- کودکان توانا در برقراری ارتباط: این کودکان از ابتدای طفولیت در جــهت داشتن ارتباطی قوی، تربیت شده اند. این مهارتهای ارتباطی فراسوی توانایی کلامی گسترش می یابد. چنین بچه هایی این مهارت را حفظ می کنند و قادر به برقراری ارتباط رو در رو با مراقبان خود هستند. 4- کودک اجتماعی: کودکان اجتماعی احساس خوبی در صمیمیت و نزدیکی با دیگران دارند. این کودکان به دیگران نزدیک هستند، چون ماههای سازندۀ زندگی شان را در آغوش پدر و مادر سپری کرده انـد. آنان آموخته اند به جای اشیاء با اشخاص ارتباط برقرار نمایند. کودک اجتماعی می آموزد که چطور عشق و محبت را بدهد و بگیرد. 5- کودکان با ملاحظه: استعداد کودکان اجتماعی اتفاقی نیست. آنان درک بهتری از ظرفیتهایشان دارند و نیاز ندارند تا محدودیتها و استعدهایشان را مورد آزمون قرار دهند. خشم در این کودکان کم است. توصیه های مراقبان خود را که چه باید و چه نباید انجام دهند، به خوبی به ذهن می سپارند. چون مراقبان آنان مهم و مورد احترام هستند، این تصورات به فرونشاندن هوسهای بچگانه کمک می کند. 6- کودکان با اعتماد به نفس: کودکانی که والدینشان به نیازهایشان حساس هستند، با اعتماد بزرگ می شوند. آنان از ارتباط با والدینشان می آموزند که اعتماد به دیگران درست است و اینکه نیازهایشان به طور ثابت برطرف خواهد شد. اعتماد به والدین به اعتماد به خودشان منتقل می شود، یعنی خود اعتمادی یا اعتماد به نفس. 7- بچه های عاطفی: بچه های اجتماعی از داشتن ارتباط جسمانی با والدینشان لذت می برند و نسبت به تمام توجهات و مراقبتها قدردان هستند. حتی در نوجوانی برای داشتن ارتباطی مناسب نزد والدینشان می آیند. توانایی برای توجه کردن مانند گذاشتن دست بر شانه و به گرمی دست دادن باعث افزایش ارتباط اجتماعی می شود. 8- والدین با اطمینان: والدین پاسخگو در فرزندپروری شان اطمینان و اعتماد را همراه با توانایی جهت سازگاری با رفتارها، شیوۀ زندگی و عادات تغییرناپذیر فرزندشان گسترش می دهند. والدین با اطمینان، خودشان و فرزندشان را به عنوانی میزانی در جهت ارزیابی روش فرزندپروری شان در نظر می گیرند(سیرز و سیرز،1386). خلاصۀ مزایای پروش کودک اجتماعیکودکوالدینارتباط والدین و کودکبیشتر اعتماد می کنداحساس شایستگی بیشتری داردرشد بهتری دارداحساس درست و عمل درست داردبا انضباط تر می شودراحتتر زبان می آموزداستقلال سالمی کسب می کندصمیمیت را فرا می گیرددادن و گــرفتن عشـــــق را می آموزداطمینان بیشتری دارندحساس تر هستندعلائم کودک را درک می کنندبه درستی پاسخ می دهندبا روحیات کودک آشنا هستندانطباق مناسب تری دارندناظران علاقه مندی هستندشایستگی ها و اولویتهای فرزندشان را می شناسندمی دانند چه توصیه هایی بکنندبه طور متقابل حساسیت نشان می دهند از دادن محبت متقابل لذت می برندرفتار یکدیگر را متقابلاً شکل می دهندبه یکدیگر اعتماد دارندانعطاف پذیرندتعاملات بیشتری خواهند داشتتمام تلاششان را نسبت به یکدیگر انجام می دهند صمیمیت را می آموزنددادن و گرفتن عشق را می آموزند جدول 2-1- مزایای پرورش کودک اجتماعی(سیرز و سیرز،1386) 2-1-3-4- عوامل مؤثر در اجتماعی شدن در خانواده 2-1-3-4-1- الگوها و شیوه های رفتار والدین روشهای منضبط کردن فرزند و قدرت همانند سازی او در الگوهای گستردۀ تعامل بین فرزند – والد یا شیوه های فرزندپروری ریشه دارد. این الگوها یا شیوه ها را می توان در ابعاد مختلفی مانند پذیرش، محبت، کنترل، مهربانی، گرمی، انعطاف پذیربودن، محدود کردن و پرتوقع بودن توضیح داد. اینکه چه روشی برای فرزندپروری مؤثرترین قلمداد می شود از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق می کند و در درون هر فرهنگ نیز خانواده های مختلف روشهای مختلفی دارند. پس رفتار کودکان بستگی دارد به مجموعه ای از روشهای فرزندپروری. به نظر می رسد که روش والدین قاطع تأثیرات سودمند و دائمی در شخصیت و رفتار اجتماعی کودک دارد. 2-1-3-4-2- خواهران و برادران خواهران و برادران ممکن است در اجتماعی کردن کودکان نقش بسیار مهمی داشته باشند. کنش متقابل بین خواهران و برادران برابرتر از رابطۀ آنان با والدینشان است. کودکان از این تعاملها الگوهای وفاداری، کمک به دیگران و حمایت را در کنار اختلاف، تسلط جویی و رقابت جویی می آموزند. خواهران و برادران معیارهایی تعیین می کنند، الگوهایی برای تقلید فراهم می کنند و برای یکدیگر نقشهای مکملی را ایفا می کنند که از طریق آن می توان کنش متقابل اجتماعی را تعیین کنند و در مواقع تنش عاطفی به یکدیگر یاری رسانند. 2-1-3-4-3- ساخت خانواده کودکانی که با یکی از والدین زندگی می کنند در محیطی متفاوت از کودکان خانواده های معمولی بزرگ می شوند. فقدان پدر در تواناییهای شناختی دختران و پسران تأثیر نامطلوب دارد. کودکانی که با والد همجنس خود زندگی می کنند در مقایسه با آنهایی که با والد جنس مخالف خود زندگی می کنند در وضعیت بهتری به سر می برند . اشتغال مادر در کودکان تأثیرات مثبت دارد. نوپایانی که مادرانشان کار می کنند کمتر وابسته اند و اجتماعی ترند. 2-1-3-4-4- ترتیب تولد ترتیب تولد نیز در اجتماعی شدن کودک تأثیر دارد. والدین معمولاً با فرزندان رفتاری متفاوت از فرزندان دیگر دارند و در نتیجه فرزندان اول پیشرفت گراتر و برونگراترند و بیشتر برای حمایت به دیگران متکی اند. تولد فرزندان دیگر رقابت خواهران و برادران را بدنبال دارد ولی در ضـمن خواهران و برادران خردسال با هم بازی می کنند و به یکدیگر کمک می کنند. فرزندان بزرگتر به عنوان سرمشق عمل می کنند (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1380). 2-1-3-5- جامعه پذیری موفق زمانی که عمل جامعه پذیری با موفقیت صورت پذیرفته باشد فرد بیشتر در فعالیتهای گروهی شرکت جسته، لذا گوشه گیر و تنها نخواهد بود و دیگران را مسبب موفقیتها و شکستها ندانسته، خود را در بوجود آمدن آنها بی تقصیر نمی داند. همچنین مسئولیتها را به آسانی می پذیرند و با امید به آینده آروزها و نقشه هایی برای آیندۀ خود دارد.یافته ها نشان می دهند جوانانی که در فضای خانوادگی شان روشهای دموکراسی و آزادی وجود داشته بدون استثناء افرادی اجتماعی بودند، چون ارتباطات کلامی در خانه رواج داشته و ظاهراً به اظهارات آنان توجه می شود . 2-1-3-6- جامعه پذیری ناموفقدر نمونه هایی که رابطۀ والدین بر اساس دموکراسی و آزادی نیست بلکه بر مبنای استبداد است و ارتباطات کلامی در آن جایگاهی ندارد عمل جامعه پذیری با موفقیت همراه نخواهد بود و فرد انزوا طلبی پیش گرفته و کلاً در ارتباطات او ضعف وجود دارد (منادی، 1384). 2-1-3-7- نظریۀ پرورش اجتماعی از میان عوامل اجتماعی زیادی که در پرورش اجتماعی کودک سهم دارند، خانواده بدون شک اهمیت اساسی دارد. خانواده هم اولین و هم قدیمی ترین محل ارتباط اجتماعی کودک به شمار می رود. در سالهای اولیه تنها روابط موجود برای کودک رابطۀ او با والدینش است. کنش متقابل و رابطۀ عاطفی بین نوزاد و والدین به انتظارات و واکنشهای کودک در روابط اجتماعی آینده شکل می دهد. اعتقادات و ارزشها و نگرشهای فرهنگی توسط والدین پالایش می شوند و به صورتی بسیار مجسّم و منتخب به کودک ارائه می شوند. شخصیت، نگرشها، طبقۀ اجتماعی- اقتصادی، عقاید مذهبی، تحصیلات و جنسیت پدر و مادر در ارائه ارزشهای فرهنگی و معیارهای آنها بر فرزند تأثیر می گذارد. نظریۀ پرورش اجتماعی ((قالب اجتماعی)) بر این فرض است که رفتار پدر و مادر، رفتار کودک را تعیین یا قالب ریزی می کند. با این وجود قالب ریزی رفتار کودکان، تکلیفی مشکل و یا غیر قابل پیش بینی است. کودکان در پرورش اجتماعی خود نقش فعالی ایفا می کند (بل و هارپر، 1977، نقل از هترینگتون و پارک،1374). آنها بر اساس تواناییها، خلق و خو، شخصیت و تجربۀ گذشته شان رفتار دیگران را به طریقی یگانه تعبیر می کنند و به آن پاسخ می دهند. کودکان سخت مزاج نسبت به نوازش یا سرزنش والدین خود در مقایسه با کودکانی که خلق و خوی آسانی دارند واکنشی بسیار متفاوت نشان می دهند. صحیحتر است که خانواده را یک واحد تعاملی در نظر بگیریم که در آن ویژگیها و رفتار هر عضو با سایر اعضا، کنش متقابل دارد و واکنشهای آنها را شکل می دهد.بیشتر والدین در مورد ویژگیهایی که مایلند فرزندانشان داشته باشند و شیوه های پرورش کودک که منجر به آن ویژگیها می شود، اعتقاداتی دارند. در عین حال باید به خاطر سپرد که برای پرورش رفتارهای مثبت اجتماعی، راههای زیادی وجود دارند، درست همان گونه که برای پرورش رفتارهای جامعه ستیزانه نیز، راههای فراوانی وجود دارند. هیچ فرمولی که تأثیر خـارق العاده ای داشته باشد، برای پرورش کودک وجــود ندارد.شیوه های والدین باید با خلق و خو و احتیاجات شخص کودک هماهنگی داشته باشند. دلبستگی نخستین والدین به فرزند و فرزند به والدین در نوباوگی، شالودۀ روابط خانوادگی آینده به شمار می رود. اگرچه پرورش اجتماعی یقیناً در نخستین سال زندگی رخ می دهد، اما به نظر می رسد در سال دوم که کودک زبان باز می کند و حــرکات بیشتری از خود نشان می دهد، پرورش اجــتماعی هشیارانه تر و منظم تر می شود. والدین قوانین جامعه ای را که کودک باید در آن زندگی کند، به او می آموزند به این ترتیب که قوانین را به او می فهمانند و هنگامی که بر طبق معیارهای پسندیده رفتاری عمل کند تحسین و اگر از آنها تخلف کند، تأدیب می شود. اگر روشهای انضباطی به کار رفته شدیداً بر قدرت برتری والدین متکی باشد و یا باعث خواری کودک شود، ممکن است منجر به این شود که کودک خود را ناتوان یا بی ارزش بپندارد. اگر والدین برای تسلیم کردن کودک؛ کمترین مقدار فشار لازم را به کار برند و او را تشویق کنند که این تسلیم شدن را خود انگیختگی بداند، احتمال بیشتری می رود که کودکان معیارهای والدین را بپذیرند یا آنهـا را درونی سـازند ( لپر،1982، نقل از هترینگتون و پارک،1373). والدین در پرورش اجتماعی کودک نقش مهمی ایفا می کنند، بدین ترتیب که ارزشهای فرهنگی را تبدیل به فعل و رفتار کودک را در رابطه با این معیارهای فرهنگی، تشویق یا تنبیه می کنند. علاوه بر این، والدین برای کودک در حکم الگویی هستند که او از آنها تقلید می کند و به این طریق آنها بر پرورش اجتماعی کودک تأثیر می گذارند. اگر کودک با افرادی تماس دارد که از نظر اجتماعی دارای ویژگیهای ارزشمندی هستند پرورش اجتماعی سهلتر انجام می شود. کودکانی که والدینشان از نظر عاطفی نااستوارند یا بزهکار هستند، الگوهای رفتاری ناسازگارانه یا بزهکارانه در آنها پرورش می یابد. محبت والدین در فرایند پرورش اجتماعی بنا به دلایل متعددی دارای اهمیت می باشد. نخست آنکه کودک مایل است تأیید والدین صمیمی را حفظ کند و از تصور از دست دادن عشق و محبت آنها، احساس درماندگی می کند. دوم آنکه والدین صمیمی با استفادۀ مکرر استدلال و توضیح به کودک اجازه می دهند که قوانین اجتماعی را درونی سازد و موقعیتهایی را که در آنها رفتار معینی مناسب می باشد، بشناسد و تمیز دهد. سوم آنکه به نظر می رسد صمیمیت و مهر و محبت والدین با پاسخدهی به نیازهای کودک توأم باشد. والدین صمیمی باعث می شوند کودکان دربارۀ خودشان احساس مثبتی داشته باشند و این به امنیت، عزت نفس و کاهش اضطراب در آنها منجر می شود. برای هدایت کودکان به سوی رشد مثبت اجتماعی، عشق و علاقۀ والدین به تنهایی کافی نیست. برای اینکه کودکان بتوانند افراد با کفایتی در اجتماع باشند و صلاحیت فکری پیدا کنند، مقداری کنترل از جانب والدین ضروری است. در هر حال باید به خاطر سپرد که هدف غایی پرورش اجتماعی، خودگردانی است نه تنظیم توسط عوامل خارجی. هرگونه افراط در آسان گیری یا محدودیت موقت والدین، به رشد ناقص پرورشی در کودکان منجر می شود . خانواده نقش حیاتی در پرورش اجتماعی کودک دارد. روابط اولیه والدین و فرزند حائز اهمیت هستند.زیرا آنها به منزلۀ نخستین روابط اجتماعی به شمار می روند که انتظارات و واکنشهای کودک را در برخوردهای اجتماعی آینده شکل خواهند داد و به این علت که ارزشها و نگرشهای فرهنگ توسط والدین و از طریق ارائۀ آنها به فرزندانشان، پالایش می شوند. در طول پرورش اجتماعی، والدین نقشهای مهمی چون مربیان و الگوها برای فرزندانشان دارند.والدین در گروههای متفاوت قومی و اجتماعی ارزشهای متفاوتی دارند که ممکن است شیوه های پرورش اجتماعی آنان را تحت تأثیر قرار دهد. والدین طبقۀ پایین به احترام، اطاعت، همنوایی، تمیزی و ادب ارزش می نهند. آنها بیشتر به نتایج آنی رفتار فرزندانشان توجه دارند تا انگیزه های اساسی رفتار آنها. در شکل دادن به رفتار فرزندانشان در جهت این اهداف، آنهـا بیـشتر نسـبت به بچـه هـای کـوچـک، قدرت طلب و سختگیرند، ولی در مورد کودکان بزرگتر آسان گیرترند. برعکس، والدین طبقۀ متوسط متوجه ((رشد درونی)) فرزندانشان هستند و به رشد مسئولیت، کنترلهای درونی و انگیزه های پیشرفتی توجه نشان می دهند. اختلافات طبقاتی در روابط والدین و فرزند، بیش از اختلافات قومی یا نژادی مشخص و مسلمند. عواملی چون اندازۀ خانواده، جنسیت، ترتیب تولد و روابط خواهر و برادر هم در رشد کودک نقش مهمی ایفا می کنند. به نظر می رسد که رابطۀ نخستین کودک و والدین رابطه ای نزدیک و متوقعانه باشد که باعث اضطراب و پیشرفت بیشتر آتی در فرزندان نخستین شود. به نظر می رسد خانواده در یک مرحلۀ تغییر برجسته ای باشد. دو مورد از تغییرات قابل توجه، یکی افزایش خانواده های تک سرپرست مادری و دیگری مادران شاغل می باشند. اگرچه بیشتر کودکان در خانواده های تک سرپرست، رشد شناختی و اجتماعی بهنجاری نشان می دهند، هنگامی که تأثیرات منفی طلاق یا پرورش در خانوادۀ تک سرپرست رخ می دهد، این تأثیرات در پسرها، بسیار شدید و پردوام هستند. به نظر می رسد پسرها بیش از دخترها در مقابـل محرکـهای تنـش زای گـوناگـون، آسیب پذیر باشند. در مورد کودکان خانواده های تک سرپرست، برخی کمبودها در اجراهای شناختی پیشرفت گزارش شده است. در مورد نتایج سازنده یا زیان بخش کار مادران در خارج از خانه، نتیجۀ کلی نمی توان گرفت. به نظر می رسد تأثیرات با ویژگیها و نگرشهای اعضای خانواه، با شرایط ویژۀ موجود در خانه و اجتماع و با جنسیت کودک، ارتباط نزدیکی داشته باشد (هترینگتون و پارک، 1373). 2-1-3-7-1- پرورش اجتماعی در خانواده و وضع اقتصادی یکی از ضروریات زندگی نوین در ابعاد صنعتی آن، کار و فعالیت مداوم اعضای خانواده برای گذراندن زندگی است. تا دو یا سه دهۀ قبل ممکن بود که یکی از اعضای خانواده بعنوان تأمین کنندۀ نیازهای مالی این مسئولیت را به عهده داشته باشد، این فرد معمولاً پدر خانواده بود. اما امروز شرایط به گونه ای شده که در بسیاری موارد پدر و مادر هر دو خود را مجبور یا موظف می بینند که برای پاسخگویی به نیازهای مالی خانواده ساعاتی را در خارج از آن به کار و فعالیت مشغول باشند که این وضعیت اثرات و تبعات مخصوص به خود را خواهد داشت: 1- اولین پیامد این نحوه زندگی پایین آمدن پدر خانواده به عنوان تنها نان آور از موضع سنتیش است، این تغییر موضع در حقیقت به نوعی تغییر در حقوق و امتیازات قبلی او را بهمراه دارد که بخشی از آن امتیازات بنا به ضرورتهای اجتماعی به مادر واگذار گردیده است. در این شکل از روابط خانوادگی ما با دو مرکز تصمیم گیرنده مواجه هستیم. وقتی دو یا سه مرکز در تصمیمات خانواده باشند روشن است که برای گـریز از تنـش، عدم تفاهم و رسیدن به یگانگی، پدر و مادر باید در امور خانواده به اشتراک تصمیم گیری کنند. پس فضای دخالت سایر اعضای خانواده در امورشان بیشتر فراهم می شود یا به عبارتی به مرور زمان این امکان در اختیار سایر اعضاء نیز قرار می گیرد. 2- نحوۀ ادارۀ خانواده تک قطبی علی رغم همۀ مسائلی که داشت معمولاً نوعی آرامش و یکنواختی را درخانواده ایجاد می کرد چون معمولاً یک نفر تصمیم می گرفت، پس بحـث و جدل کمتری در خانواده پیش می آمد. اما روشن است که هر قدر مراکز تأثیر گذار تصمیم گیری در خانواده بیشتر باشند بحث و گفتگو و گاهی مشاجره و تشنج هم احتمال وقوع بیشتری دارد. با چنین فضایی اگر والدین برخورد آگاهانه نداشته باشند و سعی نکنند اثرات منفی آن را به حداقل برسانند می تواند در روحیات لطیف، ظریف و بسرعت تأثیرپذیر نوجوانان اثرات نامطلوبی داشته باشد. 3- یکی از پیامدهایی که شاغل بودن پدر و مادر در ذهن تداعی می کند فقدان آنها برای بخشی از روز در محـیط خــانواده است. عدم حضور فیزیکی والدین در محیط خــــانواده تنهایی را برای نوجـــوانان به ارمغان می آورد. تنهایی بدون کنترل برای مدت طولانی از طرف نوجــوان قابل تحـــمل نیست. طبیعت انسان آن را نمی پذیرد و خواهان معاشرت، دوست و همدم است. پس نوجوان به طرق ممکن سعی می کند تا پاسخی به تنهاییش بدهد. تنهایی برای ساعات طولانی مصادف است با عدم کنترل بر رفتار نوجوان که به مرور زمان نوعی خود اختیاری یا خودسری را در وی ایجاد می کند (خسروپور،1387). 2-1-3-7-2- پرورش اجتماعی در خانواده و موقعیت طبقاتی و اجتماعی از دیگر عوامل تأثیرگذار بر شخصیت و رفتار نوجوانان جایگاه اجــتماعی خــانواده است که همراه با بهره مندی اقتصادی، نوجوانان را تحت تأثیر فرهنگ آموزشی و تربیتی خاص قرار می دهد. به طوری که خلقیات و روحیات در هر یک از مراتب اجتماعی تفاوت کیفی با سایر همسالان خود دارد. 1- خانواده های مرفه: افرادی که در این بخش قرار گرفته اند ممکن است تحصیلات بالایی داشته باشند و اگر هم نداشته باشند در اثر معاشرت ها، مسافرتها، دادو ستدها، فرهنگ را به خدمت می گیرند. از نظر اجتماعی آنچه جوهرۀ روابط و مناسبات را در این طبقه تشکیل می دهد پول است و همه چیز و همه کس از این زاویه و دیدگاه مورد بررسی، تجزیه و تحلیل قرار می گیرند. رفتار و برخورد با سایرین نیز بر اساس میزان تمکن مادی آنها درجه بندی می شود. یعنی هر که در هرم اقتصادی جایگاه بالاتری داشته باشد از احترام و ارزش بیشتری برخوردار است. نوجوانان در این طبقه از امکانات بالایی برخوردارند و به لحاظ موقعیت خاص اجتماعی، خود را بالاتر از دیگران می دانند. نقش حمایتی از نوجوانان را در طبقات مرفه نشین، طبقات دیگر به عهده دارند. نوجوانان در این خانواده اغلب متکی به غیر بوده و از ریشۀ اتکاء به خود و اعتماد به نفس دارای مشکلاتی هستند و از آنجا که آنها فرا گرفته اند تمام مسائل و مشکلاتشان در ارتباط با پیوندهای خانوادگی قابل حل است، بنابراین جدای از این پیوندها و در خارج از چهارچوب خانواده مثل ماهی هستند که از آب بیرون افتاده است. 2- خانواده های متوسط اجتماعی: در خانواده های متوسط که از نظر اقتصادی درآمد آنها کفاف مخارجشان را می دهد، نوجوانان دارای امکانات بسیار وسیعی نیستند و از طرفی هم زیر فشار مشکلات اقتصادی قرار ندارند. اغلب پدر و مادرها در این بخش، تحصیلات متوسط یا دانشگاهی دارند و به همین دلیل از سطوح فرهنگی مناسبی برخوردار هستند. عمده ترین دغدغه های این خانواده ها اغلب این است که فرزندانشان به تحصیلات عالی برسند تا از این طریق بتوانند موقعیت اجتماعی مناسب و در آمد کافی داشته باشند. نوجوانان در این خانواده ها بیشتر نگاه به سمت بالا دارند و می خواهند که موقعیت اجتماعی خود را یک درجه ترقی دهند. آنها اغلب موارد دارای روحیۀ باز بوده و با سطوح وسیعی از همسالان خود قادرند معاشرت و ایجاد ارتباط کنند. 3- خـانواده های سطح پایین اجـــتماع: این خــانواده ها با انواع مشکلات اقتصادی روبرو هستند و به سخــتی می توانند مخارج زندگیشان را تأمین کنند. خانوده های سطح پایین قاعدۀ هرم اجتماع را تشکیل می دهند و تقریباً در تمام جوامع تعداد آنها از سایط طبقات اجتماعی بیشتر است. بارزترین خصوصیت آنها پایین بودن سطح درآمدشان است و بیشتر مسائل داخلی آنها هم ناشی از این خصوصیت می باشد. نوجوانان در این خانواده ها برای حل مشکلات اقتصادی شان مجبورند که از سنین خیلی پایین به کار بپردازند. به این دلیل آنها نمی توانند تحصیلات خـود را ادامه دهند. ساعات زیاد کار در خـــارج شکاف بیشتری در روابط و مناسبات آنها ایجــاد می کند و افراد خانواده هرچه بیشتر از نظر عاطفی از هم دور می شوند. محبت و گرمای عاطفی خانواده از جمله عوامل مهمی است که به همۀ افراد خانواده و خصوصاً به نوجوانان احساس آرامش و امنیت می دهد.در انتها تذکر این نکته لازم است که هرچند پسران و دختران هر دو در معرض خطر و مشکلاتی که مختصراً بیان شد قرار دارند ولی بنا به دلایل متعدد دختران از درجۀ ضربه پذیری بسیار بالاتری برخوردارند. آنها حکم شیشۀ نازک، ظریف و شکننده ای را دارند که در صورت عدم حمایتهای لازم و با اولین تندباد شکسته و خورد می شوند و از این به بعد دیگر اختیار و اراده ای از خود نخواهند داشت (خسروپور، 1387). 2-1-3-8- رشد اجتماعی بسیاری از روانشناسان کنشهای متقابل کودک و مراقبان آنها را اساس و بنیاد رشد عاطفی و اجـتماعی می دانند. والدین در سالهای نوپایی عامل اصلی اجتماعی شدن کودک هستند. آنها با ابراز محبت، ایجاد محدودیت و سرکوبی رفتار غیرقابل قبول کودک سرمشق وی قرار می گیرند. کودکان معمولاً در یک ماهگی به صداها واکنش نشان می دهند و به چهرۀ افراد توجه می کنند. بین دو تا سه ماهگی بعنوان اولین نشانۀ آشکار واکنش اجتماعی به مردم لبخند می زنند (لبخند اجتماعی) و در این راستا حداقل تا چهار ماهگی بین غریبه و آشنا فرقی نمی گذارد تا اینکه در شش ماه دوم زندگی نشانه های دلبستگی ظاهر شود که معطوف به افراد خاص و نزدیک است. دلبستگی بعلت ایجاد احساس امنیت و آرامش برای کودک ارزش حیاتی دارد و به عنوان یک تکیه گاه، رفتارهای کاوشگرانۀ کودک را در محیط و روبرو شدن او با امور غیر قابل پیش بینی، تسهیل می کند. بدیهی است که حساسیت و همگامی کنش متقابل مراقبان در رابطه با کودک،کیفیت و چگونگی دلبستگی وی را رقم می زند. تقلید نیز در راستای اجتماعی شدن در هفت تا هشت ماهگی انتخــاب می شود و بعد از یک سالگی پیچیده تر شده و بین یک سالگی تا سه سالگی گسترش می یابد و به ترتیب اعمال حرکتی، اعمال اجتماعی و توالی اعمال هماهنگ را در بر می گیرد. در این گستره تکامل بازیهای کودکانه و نمادی شدن آنها، واکنش کودکان را نسبت به کودکان دیگر تغییر می دهد. این بازیها هرچند تا دو سالگی بدون قاعده و بی دوام است اما بر کـنشهای مشترک بعدی کودکان تأثیر گذاشته، نمایانگر خــودآگاهی آنها می شود که با توانایی در درک احساسات و ادراکات دیگران همراه است. همچنان که کودک بزرگ می شود رفتار خود را با انتظارات جامعه هماهنگ می کند. رفتار جامعه پسند به عنـوان همـاهنگ سـازی رفتـار بـا خواسته های اجتماعی موجب همکاری و مشارکت می شود و مشارکت، ابراز همدردی را به دنبال می آورد. بدین ترتیب می بینیم که تفکر اجتماعی کودکان از توجه به ظواهر به در نظر گرفتن خصوصیات پایدار، از توجه به یک جنبه از موضوع به در نظر گرفتن همزمان جنبه های مختلف آن موضوع، از خشک اندیشی به انعطاف پذیری، از تفکر عینی به انتزاعی و از افکار پراکنده به اندیشه های منسجم تبدیل می شود و کودک را به سوی استقلال سوق می دهد و سرانجــام، تواناییهای شناختی و اجتماعی در واکنشهای هیجــانی و عاطفی آنها تأثیر می گذارند (لطفی کاشانی و وزیری، 1386). 2-1-3-9- رشد مهارتهای اجتماعی رشد مهارتهای اجتماعی یکی از لوازم رشد همه جانبۀ شخصیت است. در رشد نوجوانان سه گروه تأثیر می گذارند: اول: اشخاص صاحب قدرت و ذی نفوذی که قواعد و رسومی را به نوجوانان تحمیل می کنند و اگر نوجوان به این قواعد و رسوم گردن نهاد به او پاداش می دهند. دوم: اشخاصی که سرمشق رفتار و کردار نوجوان واقع می شوند و او می تواند از رفتار آنان تبعیت کند. سوم: مصاحبانی که واکنش مساعد یا نامساعدشان در حکم پاداش و کیفر برای نوجوان است. این مصاحبان منبع پاداش یا کیفر برای نوجوان می شوند و پذیرفتن یا نپذیرفتن آنان موجب اجتماعی شدن یا طرد گروهی می گردد و به سازگاری یاکناره گیری نوجوان می انجامد. سرمشقها و مدلهای رفتاری نوجوان باید مناسب باشند. در قرن اخیر وجود سرمشق های نامناسب باعث مشکلات فراوانی برای نوجوانان شده است. گروه همسن منبعی برای ارضای نیازهای نوجوانان است و به همین جهت جذبه و مقبولیت خاصی برای نوجوانان دارد. با توجه به اینکه گروه همسن برای نوجـوان ایجــاد امنیت می کند و سپری در برابر حملات والدین و بزرگسالان است و فرهنگ خاصی را عرضه می کند، هر گونه اقدام نا به جای والدین، نوجوان را بیشتر به طرف همسالان می کشد. شناخت مرحله رشد و آگاهی از نیازهای این دوره همراه با ارتباطی صحیح و باز و فضایی توأم با احترام و اعتماد می تواند به والدین اعتبار ببخشد و آنان را در برابر گروه همسن قرار ندهد (احمدی،1382). 2-1-3-10- شایستگی اجتماعی واژۀ شایستگی اجتماعی معمولاً با مهارت اجتماعی مترادف بوده و به جای آن به کار رفته است. هاپس (1983) تمایز میان این دو مفهوم را روشن کرده است: (( شایستگی واژه ای خلاصه شده است که داوری دربارۀ کیفیت کلی عملکرد شخص را در موقعیتی خاص می رساند.)) مفهوم مهارتهای اجتماعی از دید رفتاری بر این اصل استوار است که مبنای رفتار شایسته اجتماعی را مهارتهای خــاص و قابل تشخیص تشکیل می دهند (به نقل ازکارتلج و میلبرن، 1372). ابوالقاسمی، رضایی جمالویی، نریمانی و زاهد بابلان (1390) شایستگی اجتماعی را این چنین تعریف کرده اند: شایستگی اجتماعی توانایی عملکرد انسان در اجرای استقلال شخصی و مسئولیت پذیری اجتماعی است. بعبارت دیگر شایستگی اجتماعی توانایی مراقبت از خود، یاری رساندن و مراقبت از دیگران است. 2-1-3-10-1- شایستگی اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن شایستگی اجتماعی یک مفهوم گسترده است که توانایی اجتماعی کودک را توصیف می کند و به عبارتی، توانایی کودک در ایجاد و تداوم روابط رضایت بخش با دیگران و اجتناب از بروز رفتارهای منفی و آزار و اذیت از سوی دیگران را در بر دارد. علی رغم این تعریف ساده، شایستگی اجتماعی یک مفهوم مبهم است، زیرا در برگیرندۀ مهارتها و رفتارهایی است که برای سلامت اجتماعی فرد ضروری هستند و با سن کودک در موقعیتهای اجتماعی مختلف، تغییر می کند (دان، 1993، نقل از نکویی، 1387). احساس شایستگی به توانایی انسان اشاره دارد. فردی که احساس شایستگی دارد خود را توانا می داند و احساس می کند که می تواند از عهدۀ بسیاری از وظایفی که بر عهده اش گذاشته می شود برآید. شایستگی اجتماعی به عوامل متعددی بستگی دارد، از جمله: مهارتهای اجتماعی کودک، آگاهی اجتماعی و اعتماد به نفس. مهارتهای اجتماعی چهارچوبی است برای توصیف آگاهی و توانایی کودک در به کارگیری رفتارهای اجتماعی متفاوت که مناسب با موقعیتهای میان فردی و برقراری رابطه با دیگران در شرایط مخـتلف اجـتماعی می باشد. علاوه بر اینها توانایی بازداری از رفتارهای اجتماعی منفی، تکانشی و خود محوری، بازتابی از مهارتهای اجتماعی کودک به حساب می آید (آیرس، 1993، نقل از نکویی،1387). هوش هیجانی نیز به توانایی کودک در درک احساسات دیگران، ادراک دقیق نشانه های اجتماعی، تفسیر موقعیتهای پیچیدۀ اجتماعی و نشان دادن بینش خود نسبت به انگیزه ها و اهداف دیگران اشاره دارد. اصولاً کودکانی که دارای مجموعه ای گسترده از مهارتهای اجتماعی هستند و از نظر اجتماعی آگاهتر هستند از شایستگی اجتماعی بیشتری نیز برخوردارند. علاوه بر هوش هیجانی و مهارتهای اجتماعی عوامل دیگری نظیر اعتماد به نفس و اضطراب اجتماعی می تواند بر شایستگی اجتماعی فرزند تأثیرگذار باشد. همچنین شایستگی اجتماعی تحت تأثیر زمینه اجتماعی و رابطه ای است که بین مهارتها، علائق و توانمندیهای کودک با سایر کودکانی که در محیط وی قرار دارند، ایجاد می شود. مثلاً یک پسر ساکت و درسخوان ممکن است در بین گروهی از همسالان ورزشکار که پر سر و صدا هستند از نظر شایستگی اجتماعی خوب ظاهر نشود اما اگر بین گروهی از همسالان که مناسب با شخصیت وی هستند قرار بگیرد، از نظر اجتماعی شایسته تر به نظر برسد (اسکینر، 1993، نقل از نکویی، 1387). دوران کودکی دوره ای از زندگی است که کودکان از دنیای اطرافشان چیزهایی را می آموزند و از طرفی نحوه ارتباط برقرار کردن با دیگران را فرا می گیرند. در این میان نقش والدین برای کمک به فرزندانشان در شکل گیری روابط رضایت بخش بسیار حائز اهمیت است و آنها هستند که باعث می شوند کودکان شایستگی اجتماعی لازم را کسب نمایند (چارلز ورث، 2000، نقل از نکویی،1387). برای بسیاری از والدین مشکل است که میزان و حدود شایستگی ها و کمال فرزندان خود را بپذیرند و به آنها فشار نیاورند که بیش از آنچه که هستند را نشان دهند. برای مثال پدر و مادری که خود هنرمند هستند، دلشان می خواهد که فرزندشان هم هنرمند باشد (نظیری،1381، نقل از نکویی، 1387). والدین از طریق الگو دهی می توانند در فرایند اجتماعی شدن فرزندانشان مهمترین گام را بردارند. هر زمان که به فرزندانشان می گویند ((به دیگران کمک کن))، خود باید به همان شیوه عمل کنند. به وظایفی که فرزند به درستی انجام می دهد، توجه کنند و به دنبال فرصتهایی برای تشویق کردن آنها باشند، زیرا تشویق کردن می تواند رفتار مناسب را در کودک تقویت نماید (نکویی، 1387). احساس خوب داشتن در مورد خود و دیگران ریشه شایستگی اجتماعی فرزند است. بنابراین والدین باید فضایی از مهربانی و مساعدت را فراهم آورند تا کودکان بتوانند در چنین فضایی به یکدیگر کمک کنند و احساس مسئولیت در قبال دیگران، برای آنها بصورت امری معمول درآید (دان، 1993، نقل از نکویی، 1387). علاوه بر نیازهای روانی که پایۀ ارتباط و رفتار اجتماعی ما قرار می گیرند، عوامل دیگری نیز وجود دارد که بر رفتار اجتماعی ما اثر می گذارد و از رفتار اجتماعی دیگران نیز تأثیر می پذیرد. یکی از مهمترین این عوامل، احساس شایستگی و عزت نفس است. فردی که فاقد شایستگی اجتماعی است، احساس حقارت می کند و خود را کوچک و فاقد توانایی برای غلبه بر مشکلات می داند. بنابراین احساس شایستگی، خود پنداره ای مثبت است و به شکلی بارز از نوع واکنش محیط نسبت به انسان ناشی می شود. شایستگی اجتماعی این امکان را به کودک می دهد که در موقعیتهای اجتماعی، یاری بخش تر و سخاوتمندانه تر عمل نماید، احساساتش را به خوبی بیان کند و با دیگران احساس همدلی کند. همدلی کردن با دیگران، بخش مهمی از شایستگی اجتماعی است. بنابراین فرزند باید این توانایی را کسب کند که احساسات دیگران را در شرایط مختلف عاطفی درک نماید (چارلزورث، 2000، نقل از نکویی،1387). فرزندی سالم است که هر روز که از زندگی او می گذرد احساس بهتری نسبت به خود و دیگران داشته باشد. پیشرفت واقعی کودک در تقویت و گسترش این احساس نیک است. نگاه مثبت به زندگی، اشتیاق به پیشرفت و پشتکار داشتن در امور، نشانگر سلامت روانی فرزند است. بنابراین احترام به شخصیت فرزند، پذیرش او و توجه و ارزش گذاری به خصوصیات منحصر به فرد او، موجب پدید آمدن احساس شایستگی اجتماعی در وی می گردد (کریمی، 1385، نقل از نکویی، 1387). شایستگی اجتماعی را توانایی رسیدن هدفهای فردی در تعامل اجتماعی، همزمان با حفظ روابط مثبت با دیگران در همۀ زمانها و موقعیتها می دانند. در شایستگی اجتماعی، چهار جنبۀ روابط مثبت و سازنده با دیگران، شناخت اجتماعی دقیق، فقدان رفتارهای ناسازگارانه و رفتارهای اجتماعی مؤثر وجود دارد (شریدان و والکر، 1999، نقل از بنی اسدی و باقری، 1390). به نظر می رسد که شایستگی اجتماعی در فرایند رشد متحول می شود و رفتارهای اجتماعی بزرگسال از فرایند اجتماعی شدن دورۀ کودکی ریشه می گیرد (نویکی، 1997، نقل از بنی اسدی و باقری،1390). شایستگی اجتماعی در برگیرندۀ عواملی چون خود – آگاهی، آگاهی اجتماعی، مدیریت خود، مهارتهای ارتباطی و مسئولیت تصمیم گیری است. هستۀ مرکزی شایستگی اجتماعی مهارتهای ارتباطی است زیرا از طریق مهارتهای ارتباطی مؤلفه های دیگر آن کسب می شود (بنی اسدی و باقری، 1390). 2-1-3-10-2- تعارض (عدم شایستگی) بین والدین و فرزندان از روشهای ارزشیابی شایستگی اجتماعی بین فرزندان و والدین ارزیابی میزان تعارضات یا رفتارهای مشاجره آمیز بین والدین و فرزندان می باشد. خانواده یکی از نهادهای اجتماعی است که اساس حیات اجتماعی بشر را تشکیل می دهد و از مهمترین وظایف آن فرزند آوری و پرورش فرزندان است. یکی از مشکلاتی که گاهی اوقات خــانواده ها در هنگام پرورش فرزندان با آن مواجه می شوند نافرمانی و مخــالفت فرزندان با خواسته های والدینشان می باشد که معمولاً در سنین بلوغ و نوجوانی رخ می دهد. این اختلافات به این دلیل است که فرزندان با افزایش سن، خواستار دگرگونی هایی در رفتار والدین خود هستند و در مقابل والدین اغلب تصوری از یک فرزند آرمانی در ذهن خود دارند و همواره فرزند خویش را با آرمانهای خود مقایسه می کنند که این روند به تعارضها و ناسازگاریهای بین والد و فرزند دامن می زند (سموعی،1382، نقل از مرادی و ثنایی،1385). تعارض بین والدین با فرزندان همچنین می تواند نتیجه تفاوت درک و تصور والدین و فرزندان باشد، زیرا بین آنها حدود 20 سال تفاوت سنی وجود دارد. با توجه به تغییرات سریعی که در عصر ما رخ می دهد و جامعه در طول آن تغییر کرده است، فرزندان در شرایط متفاوت اجتماعی واقع شده اند و تصور آنها از خودشان به عنوان جوان و انتظاراتشان از والدین به صورت دیگری شکل گرفته است ولی والدین از جوان همان تصور جـوانی دوران خــود را دارند. این تصورات و انتظارات متفاوت منجر به عدم تفاهم والدین و فرزندان جــوان می شود (حشمت السادات،1383، نقل از مرادی و ثنایی،1385). رایس (1996) تعارضات را به دو دسته سازنده و مخرب تقسیم می کند. تعارضات سازنده، موضوعاتی هستند که در آنها صحـبت در مورد مشکلات، منجر به درکی کاملتر در جــهت مصالحه توافق یا حـل مشکل می شود و همچنین موجب کاهش هیجانات منفی شده، احترام و اعتماد ایجاد کرده و باعث می شود طرفین همدیگر را درک کنند. در واقع طرفین در یک جو اعتماد و دوستی قرار می گیرند که در آن مخالفتهای مشروع، مورد بحث قرار می گیرد و این امر مستلزم یک سطح پایینی از پاسخ های کلامی منفی می باشد. تعارضات مخرب، تعارضهایی هستند که فرد مقابل را بیشتر از مشکل مربوطه درگیر کند و موجب شرمندگی، تحقیر، تنفر، اهانت یا حتی تنبیه می شود. این تعارضات به منظور تحت تأثیر قرار دادن و ایجاد ایده های منفی نسبت به فرد مقابل صورت می گیرد. تعارضات مخرب با عدم ارتباط واقعی، شک و تردید مشخص می شود و گاهی بر پایۀ استراتژیهای فردی، باعث ایجاد زمینۀ تهدید و اضطراب می باشد. در تعارضات مخرب، بحث ها خیلی حاشیه دار شده و نهایتاً منجر به رنجش و خصومت نسبت به شخص مخاطب، کاهش اعتماد، اطمینان و همکاری می شود (به نقل از مرادی و ثنایی،1385). اعضای خانواده، چون با همدیگر تعاملات زیادی دارند، ممکن است در بین آنها تعارض ایجاد شود. تعارض بوجود آمده بین اعضای خانواده به وحدت و یگانگی آن لطمه می زند. شدت تعارض موجب بروز نفاق، پرخاشگری، ستیزه جویی و سرانجام اضمحلال و زوال خانوده می گردد. کانون خانواده ای که بر اثر تعارض و جدال بین اعضای آن آشفته است، محیط امن روانی و روحی که در خانواده باید وجود داشته باشد را از اعضای آن می گیرد و باعث به وجود آمدن مشکلات برای اعضای آن می گردد. تعارض بوجود آمده در بین اعضای خانواده اگر به طریقۀ درستی با آن برخورد شود، به رشد رابطه کمک می کند ولی اگر طرفین درگیر در تعارض، نحوۀ برخورد با تعارض را ندانند، تعارض موجود نه تنها رفع نخواهد شد، بلکه به تداوم رابطه هم، آسیب می رساند (مرادی و ثنایی،1385). همانطور که گفته شد نوجوانی دورۀ استقلال، بیان عقاید مخالف و کشمکش با والدین است. دوره ای که تعارضات نوجوان با والدین افزایش یافته و گاهی دردسر ساز می شود. در واقع تعارض، ارتباطی است که نشان دهندۀ منازعه و کشمکش بر سر اهداف ناسازگار بین دو فرد وابسته بهم می باشد (هاکر و ویلموت،1995،نقل از سپهری و پاکدامن،1389). نوجوان در محیط خانواده در طول زمان شیوۀ خاصی را برای ابراز تعارضات خود انتخاب می کند که نحوۀ تعامل بین اعضای خانواده می تواند بر این شیوه های حل تعارض اثرگذار باشد. سبکهای تعارضی درواقع بیان می کنند که با تعارض بوجود آمده چگونه باید برخورد شود. پژوهشگرانی که در این زمینه کار کرده اند سبک های تعارضی متفاوتی را معرفی کردند که همۀ آنهـا از دو بعـد مشـارکت و قـاطـعیت (جــرأت) ساخـــته شده اند. مشارکت به این اشاره دارد که فرد چقدر به خواسته های طرف مقابل توجه دارد و قاطعیت به رضایت خود فرد در موفقیت بر می گردد(سپهری و پاکدامن،1389). در این میان کاملترین طبقه بندی متعلـق به رحیــم و مگنـر(1995) می باشد که 5 نوع سبک تعارضی را معرفی می کنند: اجتنابی، خدمتکارانه، سلطه گرانه، مصالحه گرانه و مؤتلفانه. در سبک اجتنابی فرد کمرو و بدون قاطعیت است و سعی می کند از موقعیت تعارضی فرار کند. سبک خدمتکارانه با نوعی تسلیم شدگی و اطاعت همراه است. در نتیجه این شیوه شامل مشارکت فرد می باشد اما قاطعیت در آن وجود ندارد. سبک سلطه گرانه با رفتارهای قاطع و غیر مشارکتی شناخته می شود. افرادی که از این شیوه استفاده می کنند می توانند باعث بیشتر شدن تعارض شوند. سبک مصالحه گرانه یک راه حل میانه پیشنهاد می کند که هر دو نفر راضی می باشند. این شیوه در هر دو بعد مشارکت و قاطعیت در حد میانه وجود دارد. افراد در این سبک تعهد بالایی در موقعیت تعارضی حس می کنند اما در بیان باورهای خود ضعیف هستند. سبک مؤتلفانه در هر دو بعد قاطعیت و مشارکت بالا و فعال است. هر دو نفر سعی می کنند موقعیت تعارضی را دوباره تعریف کنند و راه حلی را بیابند که خواسته های هر دو را در نظر بگیرد.نتایج بدست آمده نشان داد که الگوهای ارتباطی فرزندان، با والدین می توانند با شیوۀ حل تعارضی که آنان در برابر والدین خود اتخاذ می کنند مرتبط باشد.هنگامی که بین فرزندان و والدین جو گفتگو وجود داشته باشد و اعضای خانواده با هم در مورد مسائل گوناگون صحبت کنند فرزندان در زمان بروز تعارض با والدین از شیوۀ هایی استفاده می کنند که هم شامل قاطعیت و هم مشارکت باشد.در مجموع نتایج بیانگر این است که تقویت بعد گفت و شنود منجر به استفاده از شیوه های حـل تعارض کارآمد می شود (به نقل از سپهری و پاکدامن، 1389). همانطور که قبلاً اشاره شد در خانواده ای که سبک ارتباطی بر پایۀ گفت و شنود باشد، والدین در این خانواده ها دارای سبک فرزندپروری اقتدار منطقی می باشند. پـس مـی تـوان گفت که در خـانواده هـای بـا شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی تعارضات به شکل کارآمدی حل می شود و شایستگی اجتماعی بین والد – فرزندان افزایش می یابد. 2-1-3-10-3- اعتماد به نفس گفته شد که یکی از عواملی که با شایستگی اجتماعی ارتباط دارد و روی آن تأثیر می گذارد مفهوم اعتماد به نفس است. در واقع اعتماد به نفس کلید و راز نهان موفقیت بچه ها در بزرگسالی به شمار می آید. استانلی کوپر اسمیت، روانشناسی کــه دربارۀ اعتماد به نفس بچـــه ها بیشترین مطالعات را بعمل آورده می گوید:" اعتماد به نفس نوعی گفتار درونی است که هرکس دربارۀ خود و توانایی هایش اظهار می دارد." (به نقل از اپتر،1384). اعتماد به نفس که شامل مجموعۀ پیچیده ای از احساسات، عقاید و انتظارات است به مهارتهای متغیر بچه هنگام ارتباط با دیگران و نفوذ او بر دنیای پیرامونش متکی است. والدین می توانند با جلوگیری از احساسات مولد و زمینه ساز پوچی، سرشکستگی و حقارت، مانع از سقوط فرزندانشان در پرتگاه حقارت نفس شوند. این اقدامات باید با مطالعۀ دقیق و بطور منظم انجام پذیرد. اغلب والدین در تعلیم و تربیت خود به بچه ها رفتار آنان را در بوتۀ انتقاد و عیب جویی و خرده گیری قرار می دهند. اگر بچه از فردی که او را مهم می داند همواره انتقاد بشنود، ممکن است اعتمادش را به توانایی ها، انگیزش ها و داوری هایش از دست بدهد و نهایتاً از خودش خرده گیری کند و نفی شخصیت بسیار مخرب است. از سوی دیگر بچه ای که هرگز مورد انتقاد قرار نمی گیرد نه تنها کنترل لازم را برای شکل گیری اعتماد به نفسش از دست می دهد بلکه حس می کند که والدینش به کارهایش بی توجهند. پدری که به فرزندش می گوید:((چون من می گویم باید این کار را انجام دهی)) ممکن است بتواند بچه را کنترل کند اما دستورات اکید او هیچ گونه پشتوانۀ منطقی ندارد. در چنین شرایطی رفتار (خوب) بچه متأثر از ترس و فرمانبرداری محض است که در آن از منطق و اندیشه کمترین نشانی نیست. این شیوه رشد طبیعی و بلوغ را به تأخیر می اندازد. فرزند والدین دیکتاتور صرفاً رفتارش را با مقیاس خشمگین کردن و یا حفظ آرامش والدینش می سنجد و ابداً در صدد نیست که کردارش را با میزانهای درست یا غلط ارزیابی کند. ابتکار، خلاقیت و اعتماد به نفس بچه در این فضای مسموم سرکوب می شود و از رشد باز می ماند. فرزندان والدین دیکتاتور در بزرگسالی افرادی دنباله رو و فاقد انگیزش می شوند و نگون بختی شان را به تقدیر و قضا و قدر نسبت می دهند، چرا که والدینشان از نیازمندیهای واقعی و اساسی فرزندانشان ابداً اطلاعی نداشته و آنان را برای استقلال رأی و پرورش قضاوتها و ارزیابی ها تربیت نکرده اند. والدین طرفدار آزادی مطلق با کوتاهی در تعیین و یا پایبندی به اصول و قواعد، بچه را از کنترل و نظم بخشیدن اعمال و رفتارش محروم می کنند و با بی توجهی به نقش اصول و ضوابط در زندگی تمایل او را برای کشف توانای های بالقوه اش سرکوب می کنند. این گــونه والدین بچــه را از هر حــیث شایستۀ قضــاوت و ارزیابی می شناسند و به همین دلیل حس قضاوت و ارزیابی او را پرورش نمی دهند. به هر حال افراط و تفریط در کنترل بچه ها به شکل گیری اعتماد به نفس آنان به شدت لطمه زده و رشد روحی شان را مختل می کند. اما والدین منطقی با تکیه به استدلال و اصول، رشد روحی فرزندانشان را سرعت می بخشند و بدون بهره گیری از زور و فشار، اقتدار و حاکمیت خود را بر آنان اعمال می کنند. تمام توصیه های والدین منطقی بر استدلال استوار است. این شیوۀ انضباط بخشیدن که حاوی مجموعه ای از تقاضاهای معقول، روشن و قابل اجراست، به بچــه فرصت می دهد که با استفاده از قوۀ ارزیابی در حال رشدش، اعتماد لازم را نسبت به توانایی های خود بدست آورد و استعدادهای نهفته اش را آشکار کند (تری اپتر، 1384). 2-1-3-11- پذیرش اجتماعی گروهی از انسانها همیشه مطابق با نظرات و اعتقادات خود صحبت می کنند. اگر از آنها در مورد موضوعی سؤال شود با صداقت به سؤالات پاسخ می دهند. در عقاید خود ثابت قدم هستند و تحت هر شرایطی پاسخ یکسان به سؤالات می دهند، حتی اگر پاسخهای آنها طرد اجتماعی بدنبال داشته باشد . گروهی دیگر طوری حرف می زنند که مورد تأیید دیگران قرار بگیرند. اگر از آنها در مورد موضوعی سؤال شود به نحوی پاسخ می دهند که فکر می کنند دیگران دوست دارند آنطور پاسخ داده شود. سعی می کنند با قواعد و هنجارهای اجتماعی سازگاری نشان دهند و از طرد اجتماعی در امان بمانند. حرف زدن و رفتار کردن مطابق انتظارات دیگران را پذیرش اجتماعی می نامند. بنابراین پذیرش اجتماعی همانند یک پیوستاری است که در یک انتهای آن پذیرش اجتماعی خیلی بالا، یعنی افرادی قرار دارند که نظـرات و تجربیات خود را در مصاحبه ها و پاسخگویی به سؤالات تغییر شکل می دهند و در انتهای دیگر پذیرش اجتماعی پایین یعنی افرادی را شامل می شود که به هیچ وجـــه نظرات و تجـــربیات خود را تغییر نمی دهند. همۀ این افراد در 3 گروه طـبقه بندی می شوند و طبیعی است که اغلب افراد در حد وسط قرار دارند : الف- گروهی که پذیرش اجتماعی پایین دارند: این گروه را کسانی تشکیل می دهند که نمرۀ آزمـون آنهـا بین 0 تا 8 باشد و تقریباً یک ششم اشخاص در این محدوده قرار دارند. احتمال دارد این گروه به خاطر صداقت در پاسخگویی حاضر به عدم پذیرش اجتماعی باشند. ب- گروه متوسط: کسانی که نمرۀ بین 9 تا 19 دریافت می کنند در این گروه قرار می گیرند و تقریباً حدود دو سوم اشخاص را شامل می شوند. آنها به طور متوسط به پذیرش اجتماعی توجه می کنند. احتمال دارد رفتار واقعی آنها در مجموع با قواعد و هنجارهای اجتماعی مطابقت داشته باشد. ج- گــروه با پذیرش اجـــتماعی بالا: این گروه را اشخـــاصی تشکیل می دهند که نمرۀ بین 20 تا 33 بدست می آورند و تقریباًیک ششم اشخاص جامعه را شامل می شود. این افراد طوری به سؤالات پاسخ می دهند که از طردهای مردم در امان باشند و طبق قواعد هنجارهای اجتماعی رفتار می کنند (گنجی،1384). 2-1-3-11-1- آسیب شناسی پذیرش اجتماعی هر رفتار انسان نتیجه یک فرایند پردازش شده درونی اوست، خواه این فرایند آگاهانه باشد یا ناخودآگاه. این فرایند حاصل از ربط و تعاملی است که بین یک محرک یا سائق درونی یا بیرونی از یک سو و ساختار پردازشگر ذهن روان از سوی دیگر رخ می دهد. این ساختار سائق یا وادارنده درونی یا بیرونی را با نظام ارزشی و باورها و تمام پارامترهای تأثیر گذار ذهنی روانی به سرعت پردازش می کند و در نهایت حکمی صادر می کند که نتیجۀ آن بصورت یک رفتار بیرونی مشاهده می شود. این فرایند پردازش در سایر حوزه ها نیز مانند رفتار بیرونی عمل می کند یعنی هر احساس یا فکری در درون ما نخست مورد این پردازش قرار گرفته و پس از عبور از دالان و ذهنیت ها، باورها و ارزشهای فردی به ظهور تجلی می رسد.در برخی موارد نظام ارزشی فرد سائق یا محرک را به چالش می کشد و توجه به قدرت بیشتر هریک برندۀ این میدان تعیین می گردد. کسب تأیید بیرونی و پذیرش اجتماعی نیز از این مقوله بوده و در همین فرایند قابل تفسیر است و از آنجا که تمایل به مورد تأیید قرار گرفتن یک نیاز و اصل مشترک بین تمام انسانهاست و همۀ انسانها ذاتاً به آن تمایل دارند، همۀ انسانها تأیید و پذیرفته شدن توسط دیگران را دوست دارند و درجهت کسب آن تلاش می کنند (صالح صدق پور، محمودیان و سلمانیان،1388). 2-1-3-11-2- روانشناسی و پذیرش اجتماعی بررسی آراء و نظرات همۀ روانشناسان مطرح در این حوزه بسیار طولانی خواهد بود لذا برای نمونه نظرات یکی از روانشناسان نهضت سوم یعنی کارل راجرز آمریکایی را که شاید بتوان گفت بعد از آبراهام مزلو هیچ شخصیتی بالاتر از وی در روانشناسی انسان گرا ظهور نکرده است را بررسی می نماییم (همتی و طالقانی،1386). راجرز در باب اتخاذ موضعها و ارزش داوریهای ما در زندگی سه مرحله را از یکدیگر تمیز داده که در مرحلۀ اول و دوم در همۀ انسانها هست و نادرند افرادی که به مرحلۀ سوم برسند.وی معتقد است: وقتی طفل بدنیا می آید بر اساس حاجت واقعی ارگانیسم خود، رد و قبول و پذیرش و پس زدن دارد. مثلاً فلان خوراکی را که می خورد به جهت سود رساندن به ارگانیسم بدنش است و اگر خوارکی دیگری را نمی خورد به دلیل زیانی است که به ارگانیسم او وارد می کند. البته نه به این معنا که خودش دلیلش را می داند بلکه در این سنین اول ارگانیسم به او القا می کند و راه را به او نشان می دهد. پس اگر هنگام گرسنگی گریه می کند به دلیل زیانی است که گرسنگی بر او وارد می کند که می خواهد آن را دفع کند و از این لحاظ است که بچه کم خوری یا پرخوری ندارد و تنها به اندازۀ نیاز خود غذا می خورد. بـدین تـرتیب ارگـانیسـم بچـه بصـورت غـریـزی به او می گوید که این کار را بکن که به سود ارگانیسم است و این کار را نکن که به ضرر ارگانیسم است و در واقع نوع پذیرش و رد غریزی رخ می دهند.این جریان کاملاً طبیعی است و همۀ گزینشها بر اساس حاجات واقعی ارگانیسم است. اما آهسته آهسته از دو سال و نیم به بعد در بچه نوع جدیدی از پذیرش اجتماعی پدید می آید که همان نیاز به محبوب واقع شدن است. یعنی این نیاز در بچه پدید می آید که من چنان باشم که مادر، پدر، خواهران و برادران و خلاصه اطرافیانم دوستم بدارند. به محض جوانه زدن این نیاز بچه بر سر دوراهی قرار می گیرد. از طرفی ارگانیسم بدن به او می گوید که این را بخور چرا که به سود من است از طرف دیگر اگر بخورد مثلاً مادرش ناراحت می شود. یعنی رضایت دیگران به قیمت زیان رساندن به ارگانیسم است و سود ارگانیسم به قیمت خشمگین کردن دیگران (ملکیان،1381، نقل از صالح صدق پور، محمودیان و سلمانیان ،1388). حال آیا نمی شود هم سود ارگانیسم و هم رضایت دیگران را بدست آورد و بین محبوبیت و برآمدن حاجات واقعی جمع کرد؟ پاسخ این است که نه. چون بچه دیر یا زود می فهمد که دیگران روح مثله نشده و عریان او را دوست ندارند و از این لحاظ است که بچه بین دوراهی قرار می گیرد. از آنجا که انسان محبوب واقع شدن را بر حاجت های واقعی خود مقدم می دارد آهسته آهسته سانسور خود را شروع می کند و مثلاً به زبان حــال می گوید: ((ای آب تو برای بدن من خـوبی ولی اگر دست دراز کنم پدر اخم می کند، مادر خشمگین می شود و خواهرم قهر می کند و .... پس تو را نمی خورم)).تمام خود سانسوریها برای این است که محبوب واقع شویم. چرا که می خواهیم دل همه را بدست آوریم و طبعاً به ازای هر یک دلی که می خواهیم بدست آوریم باید تکه ای از روح خود را بکنیم. چون تجربه نشان داده که دیگران روح تکه تکه نشده مرا دوست ندارند. بنابراین فاز اول ارزش داوری ((خود)) طفل در مورد خودش است، اما فاز دوم ارزش داوری از نگاه ((دیگران)) است. در فاز دوم محــبوب واقع شدن، از طریق پنهان ساخــتن خــود است و فرد خــود را سانسور می کند(صالح صدق پور، محمودیان و سلمانیان،1388). به نظر راجرز اغلب آدمها تا آخر عمر در همین نیاز می مانند و برای خوشایند دیگران روح خود را مثله می کنند. راجر به کسب آگاهی هرچه بیشتر از هر یک از این نوع پذیرش ها و همچنین شناخت دقیقتر ارزشها تأکید دارد (هارجی، ساندرز، کریستین و دیکسون،1994،نقل از صالح صدق پور، محمودیان و سلمانیان،1388). بدین ترتیب افرادی به مرحلۀ سوم یعنی ارزش داوری از نگاه خود می رسند و می گویند: ما این هستیم، هر که دوستمان دارد، بدارد و هرکه دوستمان ندارد، اهمیتی ندارد.راجرز معتقد است اگر کسانی به این مرحلۀ سوم برسند در واقع به طفل دوران کودکی بازگشته اند اما طفلی بسیار پخته. چرا که در دوران کودکی طفل بر اساس غریزه به حاجات واقعی خود عمل می کند اما در این مرحلۀ سوم بر اساس عقل می فهمد که حاجات واقعی او چیست. در حقیقت آن نوعی تشخیص ناآگاهانه حاجت بود و اینجا تشخیص آگاهانه حاجت است. متأسفانه چون ما آدمیان به ندرت به این مرحلۀ سوم می رسیم به نظر راجرز تا آخر زندگی عاریتیمان را ادامه می دهیم (صالح صدق پور، محمودیان و سلمانیان،1388). میتوان گفت پذیرش اجتماعی در واقع برآیند چندین پدیده اجتماعی همچون نفوذ اجتماعی، همنوایی، قضاوت اجتماعی و نگرشهای افراد می باشد. لذا با توجه به زمینۀ ارائه شده می توان گفت پذیرش اجتماعی یعنی اینکه بیشتر مردم به منظور سازگار شدن با دیگران از زاویۀ دید آنها بنگرند و مانند آنها عمل کنند. این امر اغلب دیگران را از اینکه صادقانه خود واقعی شان را بروز دهند باز می دارد(کیل،2006، نقل از عسگری، احتشام زاده و پیرزمان،1389). همچنین بر پاسخ ها و واکنش هایی دلالت می کند که برخی افراد تمایل دارند در اجتماع مورد پسند واقع شوند و مطلوبیت اجتماعی کسب کنند، اینگونه پاسخ ها را از خود بروز می دهند (باقری، 1385، نقل از عسگری، احتشام زاده و پیرزمان،1389). افرادی که سطح مطلوبی از این بعد بهزیستی اجتماعی را دارا می باشند دید مثبتی به ذات بشر دارند، به افراد دیگر اعتماد می کنند و معتقدند مردم قادرند خوب باشند. شناخت و پذیرش دیگران، عنصر پذیرش و ارزش فرد بعنوان یک شریک اجتماع، عنصر تشریک مساعی و سرانجام باور به تحول مثبت اجتماعی، عنصر شکوفایی بهزیستی است واین عناصر می توانند وحدت اجتماعی، پیوند اجتماعی و حسن ظرفیت برای رشد مداوم جامعه و میزان راحتی افراد در پذیرش دیگرن را ارزیابی کنند (کینز،2003، نقل از عسگری، احتشام زاده و پیرزمان،1389). 2-1-3-12- رویکردهای نظری به آموزش رفتارهای اجتماعی فرزندان اگر به ویژگیهای فرد فراگیر به عنوان راهی برای مهارتهای اجتماعی مورد نظر توجه شود می توان از مجموع معیارهایی که در تئوریهای رشد آمده است استفاده کرد. تردیدی نیست که تئوریهای مرحله ای در عین حال شاخصهای کلی رشد اجتماعی هستند و به تعیین سیر آموزش رفتارهای اجتماعی کمک می کنند تئوریهای رشد در تئوریهای فروید، اریکسون، پیاژه و نیز مدل رشد اخلاقی کولبرگ خلاصه می شود . 2-1-3-12-1- نظریۀ فروید فروید در نظریۀ تحلیل روانی، نظام رشد پنج مرحله ای خود را بر اساس ساختارهای جنسی روانی ارائه می دهد. هر مرحله با تأکید بر کنشهای بیولوژیکی (اولین سال تولد دهانی، تا سه سالگی مقعدی، سه تا پنج سالگی ادیپی، پنج تا دوازده سالگی رکود یا نهفتگی و از دوازده تا بلوغ تناسلی) کشمکشهای در خور تحلیل تجربه های عادی انسان را می رساند. در طرح یاد شده از نظر اجتماعی چنین استنباط می شود که کودکان باید هر مرحله بحرانی را با موفقیت بگذرانند تا بتوانند به صفات یا رفتار مثبت برسند. مسأله اصلی در تئوری فروید ضرورت حل کشمکشها است تا کودک از نظر تئوریک باشناسایی همجنس خود، پدر یا مادر، نحوه ایجاد ارتباط با دیگران را بیاموزد و با دو حس رشک و خشم مواجه شود . 2-1-3-12-2-نظریۀ اریکسون اریکسون در ادامۀ طرح تحلیل روانی فروید نظام رشد مشابهی برای پرورش اجتماعی ارائه می دهد که از دوران طفولیت تا بلوغ ادامه دارد و کودک در هر مرحله بر مجموعه ای از کشمکشها، بیش از همه از طریق رشد رفتار اجتماعی تسلط پیدا می کند. به نظر اریکسون کودکی که به نحو مطلوب اجتماعی شده است تمامی هشت مرحله را که با اعتماد به دیگران آغاز می شود و در دوران بلوغ به اوج خود می رسد با موفقیت پشت سر می گذارد و به شکلی منطقی خود را در جامعه مطرح می کند. در هر فرایند پرورش اجتماعی، رفتارهای اجتماعی اولیه را والدین و سرپرستان از طریق پاسخها و نمونه هایی که ارائه می دهند به کودک می آموزند . 2-1-3-12-3- نظریۀ پیاژه در حالیکه در نظریه های رشدی که ذکر آنها گذشت برای پرورش اجتماعی بر عوامل روانی تکیه شده است، تئوری پیاژه بر محور رشد شناختی تکیه دارد. پیاژه در این نظام رفتار کودک را در بازی به مقررات بازی و به نوع آن ارتباط می دهد و چهار مرحله را مشخص می سازد: الف) رشد حرکتی ب) خودمحوری ج) همکاری دو جانبه د) رشد اصول اخلاقی در اولین مرحله که رشد حرکتی نام دارد، بازی کودک دارای ماهیتی حرکتی و فردی است. هنگامیکه کودک در سنین بین 2 تا 5 سال به مرحله دوم (خود محوری) نزدیک می شود برای فعالیتهای روزانۀ خود ضوابطی را به کار گرفته است. این نوع استفاده از ضوابط بر اساس قضاوت اخلاقی نیست بلکه در نتیجۀ نظارۀ اعمال بزرگسالان و کودکان سنین بالاتر است کـه معیارهایشان در این مرحله از نظر او قاطع و صحـیح شمرده می شود. هنگامیکه کودک به مرحله سوم یعنی همکاری دوجانبه راه می یابد اعتقاد او به قاطع بودن ضوابط خارجی متعادل می شود و خود مقرراتی را بر اساس موقعیتهای خاص اجتماعی وضع می کند. در این مرحله علایق دیگران نیز در وضع مقررات سهم عمده ای دارد. حدود سن 11 تا 12 سالگی کودک به آخرین مرحله قدم می گذارد در حالیکه با اصول اخلاقی لازم برای ایجاد نظم اجتماعی آشناست. طی این دوره به اهمیت کنشی مقررات، رعایت حقوق دیگران و قواعد نظام اجتماعی پی می برد و همۀ اینها را به شکل یک مکانیزم برای حفظ حقوق فردی فرا می گیرد . 2-1-3-12-4-مدل رشد اخلاقی کولبرگ کولبرگ در تئوری شش مرحله ای رشد، نظریۀ فوق را به این شکل مطرح می کند که سیر تحول اخلاق نخست از اندیشه های خود خواهانه (مرحله 1 و 2) آغاز می شود تا به علاقه به سبک نظم و ثبات (مرحله 3 و 4) و به بالاترین سطوح (مرحله 5 و 6) می رسد، یعنی جایی که فرد تابع ضوابط درونی می شود و رفتار خود را با شعور و اعتقاد و نه صرفاً به تبع قواعد و مقررات مشخص می سازد.در طرح کولبرگ کودکانی که اعمال خلاف انجام می دهند در سطوح پایین یعنی خـودخـواهی عمل می کنند که بر نفع شخصی و اجتناب از تنبیـه تأکیـد می شود. با استفاده از این چهارچوب آموزش مستقیم و تدریجی مراحل رشد برای اصلاح رفتار اجتماعی توصیه می شود (کارتلج و میلبرن،1372). 2-1-4- دورۀ نوجوانی پس از پایان یافتن دوره کودکی، فرد وارد مرحله ای می شود که شرایط آن با دوره قبلی کاملاً متفاوت است. این دوره به دورۀ نوجوانی معروف است. نوجوان از این دوره شرایط و توقعات تازه ای دارد که نمی توان آن را با دورۀ قبلی وی یکی دانست. به همین جهت عده ای این دوره را تولد دوباره برای فرد نامیده اند. در این مرحله دگرگونی های زیادی در ابعاد مختلف جسمی، عقلی و احساسی به وجود می آید که روی هم شخصیت نوجوان را شکل می دهند . در فرهنگ و بستر آمده است: ((نوجوانی انتقال از مرحلۀ آخر کودکی به مرحلۀ بالندگی و کمال است.)) یا دوره ای از جریان تدریجی زندگی را نوجوانی می گوید که با تحول عمیق در جسم و روان و قدرت تجسم و تخیل زیادی همراه است. سازمان بهداشت جهانی دوره نوجوانی را از 10 تا 15 سالگی تخمین زده است (شیرانی،1388). 2-1-4-1-ویژگیهای عمومی دوران نوجوانی شیرانی (1388)ویژگیهای دوران نوجوانی را اینگونه توصیف میکند: شکل گیری و رشد عاطفی پیدایش رغبتها و گرایش به سوی جنس مخالف شکل گیری و رشد اجتماعی رهایی از وابستگی و کنترل خانواده شکل گیری رشد شناختی انتخاب شغل و حرفه صرف اوقات فراغت بدست آوردن فلسفۀ زندگی خودشناسی 2-1-4-2- عوامل مهم در اجتماعی شدن نوجوانان 2-1-4-2-1- والدین از میان عواملی که بر اجتماعی شدن تأثیر می گذارند والدین مهمترین عامل هستند. بر خلاف عقیدۀ رایج رابطه بیشتر والدین – نوجوانان با خصومت و طرد همراه نیست. البته این بدان معنا نیست که هیچ گونه اختلافی وجود ندارد. از آنجا که نوجوانان نیاز دارند از نظر عاطفی و مالی مستقل از والدین باشند، به یک هویت مستقل دست یابند و ارزشهای خود را حاکم سازند، تعارض با والدین شروع می شود. اما این تعارضها یا تضادها بین افرادی پدیدار می شود که سابقۀ طولانی از کشمکش با هم داشته باشند. در بیشتر موارد، وجود پیوندهای عاطفی صمیمانه تعارضها را تحت کنترل در آورده و موجب برقراری احساسات مثبت می شود. 2 –1-4-2-2- رسانه های گروهی از سال 1955 به این طرف تلویزیون یکی از لوازم خانه به حساب آمده و شواهد محکمی وجود دارد که تأثیری انکار ناپذیر بر فرایند اجتماعی شدن دارد. نوجوانان از دیگر رسانه های گروهی نیز استفاده می کنند مثل مطالعۀ کتاب و روزنامه یا مجله که در طی نوجوانی افزایش می یابد. همچنین گوش دادن به رادیو و ضبط و یا رفتن به سینما که تمامی اینها در اجتماعی شدن نوجوان تأثیر دارند. 2-1-4-2-3- همسالان خرده فرهنگ گروه همسال و نوجوانان بزرگتر به نوجوانان کمک می کنند تا با حالت زندگی حاشیه ای خود مقابله کنند. آنها به نوجوانان که در این دوره فرهنگ زمان کودکی را پشت سر گذاشته اند ولی هنوز در ارزشها، علائق و معیارهای دنیای بزرگسالان پذیرفته نشده اند احساس تعلق داشتن می بخشند. 2-1-4-2-4- مدرسه مدارس از دو طریق بر اجتماعی کردن نوجوانان اثر می گذارند. نخست آنها محیطی را فراهم می آورند که در آن نوجوانان بیشتر وقت خود را در آن صرف می کنند و مرکزی فرهنگی برای همسالان می باشد. دوم اینکه مدارس تعلیم و تربیت رسمی را ارائه می دهند. 2-1-4-2-5- مذهب خانواده و اجتماع در تثبیت اعتقادات مذهبی نقش بسیار مهمی را دارند. نوجوانان به شدت تحت تأثیر خصوصیات اخلاقی خانواده، محیط و گروه همسالان خود قرار می گیرند و از آنان پیروی می کنند. این بیداری مذهبی را می توان بخشی از رشد شخصیت جوان دانست (بیابانگرد، 1379). 2-1-4-3- بلوغ، اجتماعی شدن و تأثیر والدین الساکر (1995) این موضوع را مطرح کرد که بلوغ چگونه به عنوان بحران در اجتماعی شدن نوجوانان محسوب می شود. دوارن بحران زمان ویژه ای در تحول می باشد و آن هنگامی است که یک رویداد زندگی بیشترین تأثیر را بر شخص می گذارد. اجتماعی شدن نیز به فرایندی اشاره دارد که تربیت کودک برای سازگاری با ارزشها، هنجارها، نقشها و سنن اجتماعی آغاز می شود. هدف اصلی در اجتماعی شدن شایستگی، آموختن رفتار مطلوب و سازگاری مناسب در دوران بزرگسالی می باشد. شواهد و تحقیقات نشان می دهد که سازگاری نوجوانان ناشی از کیفیت روابط خانوادگی در دورانهای کودکی و نوجوانی می باشد. در واقع کودکان با مشاهده و تعامل با والدین خود نحوۀ سبکها و مهارتهای ارتباطی را فرا می گیرند. با بالغ شدن نوجوانان تفکر ایده آل آنان دربارۀ والدینشان کاهش می یابد و احساس تفرد در آنها بیشتر شکل می گیرد. نوجوانان در خانواده های بی ثبات مشکلات متنوع تحصیلی و رفتارهای ضد اجتماعی را از خود نشان می دهند که در تحول طبیعی و بهنجار آنان اختلال ایجاد می کند (به نقل از آقامحمدیان و حسینی،1384). تحول بلوغ، هویت شخصی نوجوان را دگرگون می کند. نوجوان با در نظر گرفتن تجربیات گذشته و برخورد با تحولات بلوغ می خواهد هویت خویش را از نو بازسازی کند. مخالفت و ستیز نوجوانان با والدین خود و عصیان آنان در برابر ارزشها و قدرتها و دخالتهای دیگران برای تثبیت هویت و جدا نمودن هویت خویش از سایرین است. معمولاً والدین با این وضیعت بحرانی نوجوانان برخورد خوبی ندارند و اغلب این وضعیت را درک نمی کنند. در خانواده ها نوجوانان مورد بی مهری قرار می گیرند و در مواقعی که نیاز شدید به دوستی و تفاهم متقابل دارند، مورد هجوم و انتقاد قرار می گیرند. در هنگام بلوغ نوجوان دچار تضادها و کشمکش های ضد و نقیض است. به پدر و مادر خود علاقه دارد و از طرفی به خاطر امر و نهی های مکرر از آنان متنفر است. از نظر اقتصادی به آنان وابسته است ولی می خواهد مستقل عمل کند و با آنها مخالفت می کند. این تضادهای درونی به رفتارهای ضد و نقیض می انجامد و باعث رفتارهای خصمانه والدین با نوجوان می شود. اگر والدین این بحران درونی و تضادها را درک نکنند و نتوانند تفاهم مشترکی داشته باشند این تضادها به عصیان و سرکشی نوجوان تبدیل می شود (احمدی،1382). همچنین می توان گفت در این دوران نوجوان به سمت سازگاری اجتماعی سوق پیدا می کند. منظور از سازگاری اجتماعی، درک احساسات، افکار و رفتار دیگران است. رشد و تکامل اجتماعی نوجوانان دارای ویژگیهایی مانند انس و الفت به صورت تمایل به جنس مخالف، اعتماد به نفس، خودنمایی، پیروی از همسالان و گسترش فعالیتهای اجتماعی، مانند تنفر بصورت عصیان، تمسخر، تعصب و رقابت است.رشد اجتماعی نوجوان به تدریج به وجود می آید و در دورۀ جوانی به کمال خود می رسد .جوانی که از نظر اجتماعی رشد یافته باشد دارای خصوصیات زیر است: الف) خودکفا بودن: می تواند اعمال خود را کنترل و آنها را هدایت کند. ب) مسئولیت پذیر است و با پذیرش آن آماده مبارزه با مشکلات می شود. ج) ضمنی میانه روی و اعتدال سعی می کند از روحیۀ گذشت و عفو نیز برخوردار باشد. د) تفکر آینده نگر دارد و به آینده خوش بین است. ن) ضمن ارزیابی به درک نکات مثبت و منفی خود می پردازد. و) دارای روحیۀ تعاون و همکاری در تمامی فعالیتهای اجتماعی است. ه) روحــیۀ انتقاد سازنده از دیگران را در خـــود دارد ضــمن اینکـــه انتقادهای درست از خــود را نیز می پذیرد. ی) از دیگران ارشاد و راهنمایی می گیرد و صبور و بردبار است (شیرانی،1388). 2-1-4-4-نوجوان و خانواده در دنیای معاصر وقتی از نوجوان و خانوادۀ او صحبت می شود تصویر به خصوصی در ذهن اکثر مردم تداعی می شود، مثلاً اینکه نوجوان بیشترین اوقات خود را با دوستان سپری می کند، در مقابل خواسته های والدین مقاومت می ورزد و هر نوع مداخلۀ والدین در امور زندگی خویش را تهدیدی به استقلال خود می بیند. به همین دلیل بسیاری از والدین که فرزندان نوجوان دارند برای آیندۀ آنان شدیداً نگرانند. آنها احساس می کنند که با فرزندان نوجوان خود شکافی عمیق داشته و رابطۀ مطلوب گذشتۀ آنها خدشه دار شده است. ((شکاف نسل)) یعنی اختلاف عمیق میان ارزشها و نگرشهای دو نسل مختلف. هنوز عده ای معتقدند که بخش عمده ای از تعارض میان والدین و نوجوان ناشی از همین پدیده است. بدیهی است که نوجوان و والدین میانسال، ارزشهای مشابهی ندارند، تفاوت میان دو نظام ارزشی تا حدود زیادی به سن آنها مربوط می شود. طبیعی است که یک نوجوان بیشتر به آیندۀ خود فکر می کند در حالیکه والدین میانسال درگیر حل و فصل مشکلات جاری و ملموس تر زندگی هستند. شکاف نسل گاهی ممکن است ذهنیت هر دو نسل را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً به علت تحولات چشمگیر فرهنگی، اجتماعی و صنعتی نوجوانان امروزی آزادی خواهترند و برای حقوق فردی و اجتماعی، از جمله نقش زن واقلیتهای نژادی ارزش بیشتری قائلند. بدین ترتیب می توان تفاوت میان افکار و نگرشهای والدین و فرزندان نوجوان را به عنوان پدیده ای کم و بیش طبیعی و اجتناب ناپذیر پذیرفت. در مورد اختلاف بین والدین و فرزندان نوجوان ممکن است این سؤال مطرح شود که سرانجام تعارضهای موجود به کجا می انجامند؟ یعنی آیا بالاخره حل و فصل می شوند یا مدتها تداوم خواهند داشت؟ تردیدی نیست یا افزایش سن و نیاز نوجوان به استقلال بیشتر، والدین به فرزندان نوجوان خود آزادی بیشتری اعطا می کنند. این روند آنقدر ادامه می یابد تا آنها نیز در محیط خانواده از حقوقی کم و بیش یکسان بهره مند شوند. بدین ترتیب، می توان گفت که کشمکش میان والدین و نوجوانان به منزلۀ خدشه دارشدن رابطۀ عاطفی یا جدایی بین آنها نیست بلکه تا حدودی لازمۀ تحول و کسب استقلال است. باید یادآور شویم که اگر والدین مقررات مورد نظر خود را همراه با استدلالهای منطقی با نوجوانان در میان بگذارند، دربارۀ انتظارات و خواسته های خود توضیح های قانع کننده ارائه دهند و در عین حال با آنان رابطه ای صمیمی و حمایت کننده داشته باشند نوجوانان نیز استقلال مورد نیاز خود را با سهولت بیشتری کسب می کنند. در جریان فرزندپروری، خانواده هایی توفیق حاصل می کنند که ضمن داشتن قاطیعت لازم به تدریج فرزندان خود را به کسب استقلال بیشتر هدایت می کنند. در فضایی که والدین از لحاظ عاطفی طرد کننده و بیش از حد سخت گیر یا سهل گیر باشند احتمال عصیان نوجوان بیشتر است (احدی و جمهری،1378). اگر بپذیریم که رفتار اکتسابی است و یادگیری حــداقل در آغاز متأثر از تقویت و پاداش محیطی است بی شک در تعیین رفتار بارز و آشکار کودک، واکنشهای عاطفی، ادراک، نگرشها و ارزشهای او، خانه و خانواده از اهمیت خاصی برخوردار می گردد. هرچند شخصیت در سنین و مراحل مختلف تغییر ناپذیر است ولی نخستین اثرات، مبنای اولیۀ دیدگاه کلی و انتظارات کودک را معین می کند. اثرات و نفوذ خانواده در رشد کودک و نوجوان بی شمار است. خویشتن پنداری و احساس ارزشمندی نوجوان از نگرشهای اعضای خانواده نسبت به او نشأت می گیرد. هرگاه والدین در هر یک از مراحل رشد به کودک مسئولیتی در خور توانش بدهند، به تدریج دربارۀ خود به عنوان یک فرد قابل اعتماد و شایسته می اندیشد. اگر والدین صادقانه با او محبت کنند، او دوست داشتن دیگران و مورد علاقۀ دیگران بودن را یاد می گیرد. و بالاخره اگر والدین از اعتماد او نسبت به استقلال جلوگیری بعمل نیاورند، او قادر خواهد بود در خلال دورۀ نوجوانی به درجه و میزان لازمی از آزادی دست یابد و به تدریج خود را از وابستگی کودکانه رها سازد (نوابی نژاد،1373). 2-1-4-5- ارتباط بین والد – نوجوان والدین و فرزندانشان باید در دوران نوجوانی بتوانند روابط تازه ای با یکدیگر برقرار کنند. والدین باید بتوانند نیاز نوجـوان را به استقلال متناسب با سنش بشناسند و آن را تشویق کنند. همچــنان که نوجــوانان رشد می کنند از مرحلۀ اطاعت و پذیرش اقتدار یک جنبۀ والدین به سمت تبادلات مبتنی بر همکاری تغییر می کنند. هرچند که والدین گاهی به اقتدار یک جانبه ادامه می دهند بخصوص در زمینه هایی مثل تکالیف مدرسه ولی در سایر موارد (مسائل و نگرانیهای شخصی) حکم راهنمایانی را دارند که مایلند حرفهای فرزندان را بشنوند و بفهمند. برای سازگاری با تغییرات ناشی از بلوغ و نوجوانی تغییر الگوهای شکل گرفته در روابط فرزند – والدین نه برای فرزندان و نه برای والدین کار چندان ساده ای نیست. ولی ایجاد ارتباط مؤثر وجوی پذیرا در خانواده مشکلات و تضادهای مرحلۀ انتقال از کودکی به نوجوانی را کاهش می دهد. تحقیقات اخیر نشان می دهد که ارتباط خانوادگی مؤثر سبب شکل گیری هویت در نوجوان و توانایی او در به عهد گرفتن نقش می شود (ماسن، کیگان، هوستون و کانجر، 1380). این واقعیت که موقعیت بزرگسالان دست یافتنی است شاید برجسته ترین صفت رابطه بین والدین و نوجوان است. بدهی است که کسب موفقیت آمیز استقلال توسط نوجوان مستلزم تلاشی مشترک است. نوجوانان باید همراه با حفظ ارتباط با والدین و محبت نسبت به آنها به تدریج وابستگی عاطفی خود را کاهش دهند. در عین حال والدین باید ضمن حفظ سطح معینی از حمایت عاطفی، کنترل خود را به فرزندان نوجوان کاهش دهند. می توان انتظار داشت که تعارضـاتی در این فرایند وجــود خــواهد داشت. یافته های پژوهشی نیز نشان می دهد که این تعارضات (با احتمال بیشتری) حدود 14 سالگی پدیدار می شوند. به نظر می رسد که بیشتر نوجــوانان و والدینشان می توانند با تعارضاتی که پیش می آید مقـــابله کنند اما در بعضــی موارد در رابطــۀ والد – نوجوان اختلال شدیدی معمولاً در نتیجۀ پیش زمینه ای از روابط نامناسب بین والد و کودک بوجـــود می آید. این گونه روابط اغلب با پیامدهای منفی ای چون رفتار بزهکارانه و اختلالات روان شناختی همراه است (بیابانگرد،1379). ماهیت روش تربیتی والدین در دورۀ کودکی پیامدهای مهمی برای روابط والد – نوجوان دارد. در شرایط آرمانی، والدین از روشهایی استفاده می کنند که همانند سازی کودک را با آنها تسهیل کند، مشوق درونی کردن معیارهای اراده شده از سوی آنها باشد و احترام متقابل را تقویت سازد. مؤثرترین شیوۀ تربیتی دورۀ نوجوانی مستلزم استفاده کمتر والدین از کنترل است. تحقیقات نشان می دهد که در افراد 18 و 19 ساله استفاده از روش انظباطی کنترل کم و پذیرش بالا با درونی کردن معیارهای اخلاقی رابطۀ مثبتی دارد (هوور، 1989، نقل از بیابانگرد،1379). کنترل پایین در مقایسه با کنترل بالا در حل تعارضهای بین والدین و نوجوان، استفاده کمتر از شیوه های خشونت آمیز و مخرب را در پی دارد. استفاده پیوسته والدین از قدرت برای کنترل رفتار یک نوجوان پیامدهایی منفی در پی خواهد داشت. در شرایط عادی نوجوانان در مقابل تمام نهادهای قدرت قیام نمی کنند اما در مقابل این احتمال وجود دارد که نسبت به کنترل شدید یا سهل گیری افراطی والدین به گونه ای منفی واکنش نشان دهند (بالسویک و ماکریه،1985، نقل از بیابانگرد،1379). احتمال می رود والدینی که از شیوۀ تربیتی اقتدار طلب استفاده می کنند نوجوانانی مستقل پرورش دهند که برای کلیۀ رفتارهای خود اندیشه کنند (بیابانگرد،1379). پدر و مادر اولین کسانی هستند که بنیاد شخصیت سالم نوجوان را می گذارند. معمولاً والدین، نوجوانان خود را بصورت کودک می نگرند، مثل اینکه گذشت زمان تفسیری در او نداده است. درک نکردن نوجوانان باعث کشمکش بین آنان و والدین می شود. از جمله خصوصیات دوران نوجوانی مخالفت است. نوجوان با افرادی ذی نفوذ که در اطراف او هستند به مخالفت بر می خیزد. والدین نیز در دایرۀ مخالفت او قرار دارند. این مخالفت به خاطر تشخص طلبی و کسب استقلال و جداسازی خود از دیگران است. با اینکه نوجوانان ایرانی به والدین خود علاقه دارند و 76 درصد از نوجوانان دانش آموز و 80 درصد از نوجوانان کارگر در نمونه ای در اصفهان ابراز داشته اند که پدر و مادر خود را دوست دارند، ولی متأسفانه از جانب والدین خود مورد بی مهری قــرار می گیرند و والدین آنان را درک نمی کنند.همین درک نکردن باعث مخــالفت آنان با والدین خـــود می شود. نوجــوانانی که والدین خـــود را دوست می داشتند در مقابل دستور والدین، 57 درصد از نوجــوانان دانش آموز و 85 درصد از نوجوانان کارگر از روی میل اطاعت می کردند و 31 درصد از نوجوانان دانش آموز و 10 درصد از نوجوانان کارگر دستورات را با بی میلی انجام می دادند. ارتباط نادرست در خانواده ها از عوامل عمدۀ مشکلات نوجوانان است. خانواده های امروزی در جامعۀ ما به صورتی هستند که حضور پدر در خانه به حداقل رسیده است و تفاهم لازم بین والدین و فرزندان وجود ندارد. غالباً نوجوانان به حساب نمی آیند و درگیر مسائل خــــانواده نمی شوند. انتظارات والدین بیش از اندازه است و در بسیاری از موارد کمبودهای خـــود را می خواهند بوسیلۀ نوجوانان خود جبران کنند. برای مقابله با مشکل روابط ناردست خانوادگی باید ارتباطات و مناسبات خانوادگی تصحیح گردد. یکی از مشکلات در روابط خانوادگی یک طرفه بودن ارتباط و تحکم و تسلط یکی از اعضای خانواده است. باید به نوجوان اجازه داده شود تا به صورت منطقی با مسائل برخورد کند. اینکار مستلزم برخورد منطقی و درست والدین با آنهاست. بدون وجود یک رابطۀ منطقی و درست در رفتار والدین و نوجوان، زندگی برای دو طرف تحمل ناپذیر و سخت خواهد شد. توضیح و بیان الگوی ارتباطی برن می تواند ارتباطات اعضای خانواده را روشن ساخته و به تصحیح آن کمک کند. برن معتقد است که هر فردی دارای شخصیتی سه بعدی است. اول بعد کودکی یا تمام خواسته های اولیه. دوم بعد والد یا تمام الگوهای تحکم و امر و نهی هایی که فرد فرا گرفته است و سوم بعد بالغ یا الگوی درست برخورد با واقعیتها. هر فردی بر اساس این سه بعد شخصیت رفتار می کند و روابط او با دیگران بر اساس خصوصیات شخصیتی است. شخصیت فرزندشخصیت پدرکودکوالدبالغکودکوالد بالغ شکل 2-3 - الگوی ارتباطی برن معمولاً الگوی ارتباطی در خانواده ها بصورت بالاست. یعنی پدر از والد خود استفاده کرده و بر فرزند خود تحکم می کند و نوجوان راهی جز قبول پذیرش ندارد. نوجوان از هر نظر وابسته به خانواده است. طرح روابط از بالا به پایین و از والد به کودک است. نوجوان حالت کودکانه دارد. این حالت گاهی بصورت قهر بروز می کند. نوجـوان از هر طرف با فشار والدین روبروست و مضـطربانه و مأیوسانه برای روزنۀ امیدی انتظار می کشد. بسیاری از پدران و مادران می ترسند که به جنبۀ بالغ نوجوان خود اعتماد کنند. اعتماد به بالغ نوجوان تنها راه سازنده ای است که پدران و مادران می توانند برای مقابله با انواع مشکلات نوجوان خود از آن استفاده کنند. به نوجوان باید کمک کرد تا بالغ درون خود را بشناسد و با کودک درون خود آشنا شود و الگوی ارتباطی مناسب یعنی بالغ به بالغ را دنبال کند. تفاهم و درک مسائل نوجوانان و ارتباط صادقانه و باز با آنان به آنها کمک خواهد کرد تا سنجیده و درست با مشکلات روزمره مواجه گردند و در حل آنها اقدام نمایند (احمدی، 1382). 2-1-4-6- انتظارات نوجوانان از والدین انتظار نوجوان از بزرگسالانی که در نظر او و در زندگی اش اهمیت دارند را می توان به اختصار به شرح زیر بیان نمود: 1- محرم اسرار بودن: نوجوانان به بزرگسالانی نیاز دارند که به حرفهای آنان گوش کنند، آنها را درک کنند و از همه مهمتر رازدار باشند. 2- مورد اعتماد بودن: نوجوانان قبل از رازداری می خواهند که در زندگی خود افراد مورد اطمینان و اعتماد داشته باشند. زمانی که نوجوان مرتکب خلافی می شود باید به او فرصت توضیح داد. برای یک نوجوان دردمند هیچ چیزی آرامش بخش تر از وجود والدینی ک بتوانند آزادانه حرفش را به آنان بگوید، نیست. 3- آزادی در تصمیم گیری: نوجوانان می خواهند مشکلاتشان را خود حل کنند، والدینی که این فرصت را به فرزندان خویش نمی دهند، در حقیقت آنان را، هم از اعتماد به نفس در مواجهه با موقعیت بازداشته اند، و هم از تجربۀ ناشی از حل مسئله محروم ساخته اند. به بیان دیگر سازگاری در خانواده ای که در آن یک الگوی منطقی حاکم است و زندگی بر مبنای رابطۀ متقابل یعنی دادن و گرفتن است مطلقاً دشوار نیست. 4- توجه و علاقۀ مداوم والدین: کودکان، نوجوانان و حتی جوانان دوست دارند که والدین مسئولی داشته باشند. دانستن اینکه می توانند روی چنین والدینی حساب کنند، به آنان اطمینان و امنیت می بخشد. 5- همخوانی در رفتار والدین: نوجوانان در حد متعالی انتظار همخوانی در رفتار والدین خویش را دارند، ولی رفتار والدین گاه غیر قابل پیش بینی است، هرچند آنان نیز مشکلات و مسائل خود را دارند. عدم توافق بین والدین نیز منبع دیگری از ناهمخوانی در رفتار با کودک و نوجوان است. عده ای از والدین پیوسته بین سهل گرفتن و سخت گرفتن در مورد فرزندان در نوسانند. کودکان و نوجوانان می خواهند از امنیت حاصل از دانستن اینکه چه کارهایی می توانند بکنند و چه کارهای نمی توانند بکنند برخوردار باشند. نوجوانان به خوبی از ناهمگنی و ناهماهنگی بین گفتار و رفتار والدین خویش به ویژه در زمینۀ مسائل اخلاقی و ارزشی آگاه هستند و نسبت به آن حساسیت دارند. روانشناسان بر اساس تحقیقات دامنه داری در این زمینه گزارش می دهند که سختگیری و یا آزادی بی حد برای شکل یافتن شخصیت به مراتب خطرش کمتـر از ناهمخـوانی در رفتـار والدین است. 6 – تشویق: نوجوانان به تشویق و تحسین در کاری که شایستگی آن را دارند، نیازمندند. متأسفانه در بسیاری از خانوده ها آنچه بیشتر دریافت می کنند، انتقاد است. هیچ کس دوست نمی دارد به تنهایی و بدون کمترین تأیید و تشویق در خانواده بزرگ شود. روانشناسان در تحقیقات گسترده ای به این نتیجه رسیده اند که خانوادۀ مطلوب و ایده آل خانواده ای است که امنیت عاطفی، احساس ارزشمندی، احساس تعلق و مورد عشق و علاقه بودن را تأمین می کند. هنگامی که کودکی مورد علاقه و احترام خانواده اش باشد، امکان و فرصت بیشتری برای نیل به استقلال و مسئولیت خواهد داشت و برای برنامه ریزی و انتخاب امور مربوط به خود در چهارچوب معیارهای اخلاقی از تشویق لازم برخوردار خواهد شد. کودک و نوجوان در خانواده ای که همخوانی و عدم تعارض در ارزشها، گرمی، ثبات و اعتماد و احترام متقابل بین والدین و فرزندان در آن حاکم است، به سهولت با زندگی سازگاری می یابد (نوابی نژاد،1373). 2-2- پیشینۀ پژوهشی 2-2-1پژوهش های داخلی در پژوهشی ارتباط بین شیوه های فرزندپروری و پیشرفت تحصیلی بچه ها در نمونه خانواده های ایرانی مورد بررسی قرار گرفت. در این پژوهش 371 دانش آموز دبیرستانی (191 دختر و 180 پسر) همراه با والدینشان (342 پدر و 364 مادر) شامل این تحقیق شدند. نتایج نشان دادند که شیوۀ فرزندپروری مستبد به طور منفی با پیشرفت تحصیلی بچه ها مربوط است و می توان نتیجه گرفت که شیوه های فرزندپروری مستبد انه تا چه اندازه میتواند در رشد و پیشرفت فرزندان مؤثر باشد (بشارت، عزیزی و پور شریفی،2011). زاکری و کریم پور (2011) در پژوهش خود به بررسی رابطۀ بین شیوه های فرزندپروری و عزت نفس پرداختند. 546 دانشجو (240 دختر و 306 پسر) در این پژوهش شرکت کردند. نتایج پژوهش آنها نشان داد که شیوۀ فرزندپروری در بعد پذیرش – درگیری و شیوه های استقلال روانی – بخشش، پیش بینیهای مثبت معنادار عزت نفس هستند. همچنین نتایج تحلیل آنها نشان داد که میانگین نمرۀ دختران به طور معنا داری در شیوۀ دقت و نظارت رفتاری از پسران بیشتر بود. زارعی (1389) در پژوهش خود به بررسی رابطۀ بین شیوه های فرزندپروری والدین با ارتکاب نوجوان به رفتارهای پرخطر بر اساس پرداخته است. نتایج این مطالعه نشان داد شیوه های فرزندپروری آزاد گذاری زمینه را برای بروز آسیب در نوجوان فراهم می سازد. همچنین شیوۀ فرزند پروری دموکراتیک با بدیع طلبی و پاداش اجتماعی مرتبط بوده است. نتایج پژوهش وی نشان می دهد که بین شیوه های فرزند پروری والدین و رفتارهای سازنده و مخرب فرزندان به دلیل نقش برجسته و با اهمیت والدین رابطۀ معنادار وجود دارد. سپهری و پاکدامن (1389) که در پژوهش خود به بررسی الگوهای ارتباطی خانواده و تعارضات فرزند و والدین پرداخته بودند به این نتیجه دست یافتند که در خانواده هایی که با سبک ارتباطی گفت و شنودی هستند که البته این در خانواده های با سبک فرزندپروی اقتدار منطقی دیده می شود، تعارضات بین والدین و فرزندان به شکل کارآمدی حل می شود و به حداقل می رسد و همانطور که گفته شد حداقل تعارضات در خانواده موجب افزایش شایستگی ها بین والدین و فرزندان می شود. پس می توان گفت که سبک فرزندپروری اقتدار منطقی موجب افزایش شایستگی بین والد – فرزند می شود. نوابی نژاد (1373) در مطالعات خود یکی از علل و زمینه های پیدایش بزهکاری در نوجوانان را شرایط خانوادگی عنوان می کند. به گفتۀ نوابی نژاد هر تحقیق عمده ای در زمینۀ بزهکاری رابطۀ نزدیکی بین بی ثباتی در شرایط محیط زندگی، خانواده و اجتماع کودک را نشان داده است. از نظر رشد شخصیت و منش، مهمترین ریشه ها را باید در خانواده و در پاره ای موارد نسبت به بزهکاری نگرشهای مساعدی در خانواده کسب کنند. تحقیقات و شواهد زیادی گویای این واقعیت است که در پس بسیاری از بزهکاریهای نوجوانان کانون خانوادگی ناسالم و یا متلاشی شده ای پنهان است. طبائیان،کلانتری،امیری،نشاط دوست و مولوی (1388) در پژوهشی تحت عنوان تأثیر آموزش مهارتهای اجتماعی بر شایستگی اجتماعی کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه/ بیش فعالی به این نتیجه رسیدند که آموزش مهارتهای اجتماعی باعث افزایش سطح مهارتهای اجتماعی (کاهش نمرات حاصل از زیر مقیاس تکانشگری و افزایش نمرات در زیر مقیاس رفتار پسندیدۀ اجتماعی) روابط با همگنان و مهارتهای ارتباطی می گردد. نتایج تحقیقات آنان نشان داد که کودکان با افزایش دانش اجــتماعی در جـــهت رفتار مطلوب اجتماعی و نهایتاً شایستگی اجــتماعی گام بر می دارند و این به خودی خود موجب مواجه شدن آنها با تقویت و یا به عبارتی پذیرش از ناحیۀ همگنان و بزرگسالان می باشد. همچنین نتایج پژوهش آنها نشان داد که آموزش مهارتهای اجتماعی به اضافۀ واسطه گری آموزش از طریق والدین در افزایش مهارتهای اجتماعی و افزایش عملکرد مطلوب کودکان نتیجه ای مثبت داشته است و این به خاطر آن است که یکی از واسطه های بالقوه در آموزش مهارتهای اجتماعی روشی است که والدین در تربیت کردن کودکان خود استفاده می کنند. در واقع کیفیت رابطۀ فرزند – والدین به نوبۀ خود زمینه را برای رابطۀ اجتماعی کودک با همگنان خود فراهم می آورد. نتایج حـــاصل از پژوهش رحـــمانی، سید فاطمی، برادران رضایی و صداقت (1388) که به بررسی ارتباط شیوه های تربیتی والدین با میزان استقلال دانش آموزان نوجوان پرداختند این بود که والدین اقتدار منطقی در کنار تسهیل حمایت از استقلال نوجوانان قادرند رفتار فرزندانشان را در قالب یک الگوی مثبت نظارت و کنترل کنند. همچنین نوجوانان متعلق به گروه شیوۀ تربیتی استبدادی پایین ترین میزان استقلال عاطفی را داشتند. گرامی (1387) در تحقیق خود به بررسی شیوه های فرزندپروری در خود پنداره و بلوغ اجتماعی دانش آموزان در شهرستان جاسک پرداخته است. نتایج تحقیقات وی نشان داد که بیشتر مادران از شیوۀ فرزندپروری اقتداری استفاده می کنند و تفاوتی بین شیوۀ فرزندپروری استفاده شده در مورد دختران و پسران وجود ندارد. همچنین بین شیوۀ فرزندپروری منطقی، بلوغ اجتماعی و خود پنداره رابطۀ مستقیم و مثبت وجود دارد. زهراکار (1387) در پژوهش خود به بررسی رابطۀ شیوه های فرزندپروری و الدین و سلامت روانی نوجــوانان می پردازد. نتایج تحقیقات وی نشان داد که دموکراتیک بودن والدین باعث ارتقای سلامت روانی می شود. هرچه میزان دموکراتیک بودن والدین و استفادۀ آنها از شیوۀ دموکراتیک فرزندپروری بیشتر باشد علائم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب، اختلال در کارکردهای اجتماعی و افسردگی فرزندان آنها کاهش می یابد و در این زمینه ها فرزندان بهنجاری بیشتری از خود نشان می دهند. همچنین زهرا کار در پژوهش خود نشان داد که هرچه مستبد بودن یا آسان گیر بودن والدین بیشتر باشد علائم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب، اختلال در کارکردهای اجتماعی و افسردگی فرزندان آنها افزایش می یابد و در این زمینه ها فرزندان نابهنجاری بیشتری از خود نشان می دهند. سهرابی و حسنی (1386) در پژوهش خود به بررسی شیوۀ فرزندپروری والدین و رفتارهای ضد اجتماعی دختران نوجوان پرداختند. نتایج بدست آمده از این تحقیق حاکی از آن است که والدین گروه دختران نوجوان عادی در مقایسه با والدین گروه دارای رفتارهای ضد اجتماعی، شیوۀ فرزندپروری قاطع تری را به کار می برند و والدین گروه دارای رفتارهای ضد اجتماعی در مقایسه با گروه عادی، شیوۀ فرزندپروری استبدادی تری را به کار می برند. از نتایج دیگر پژوهش حاضر این بود که شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه در بین والدین نوجوانان گروه عادی بیشتر از والدین گروه دارای رفتارهای ضد اجتماعی است. یعنی رابطۀ معکوسی بین شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه و رفتارهای ضد اجتماعی نوجوانان مشاهده شد. رحمتی، اعتمادی و محرابی (1386) در پژوهش خود با عنوان مقایسۀ میزان اختلالات روانی دختران نوجوان نشان دادند که با توجه به شیوه های فرزندپروری والدین نتایج حاکی از آن بود که دختران مربوط به والدین مستبد دارای بیشترین میزان افسردگی و دختران مربوط به والدین اقتدار – منطقی کمترین میزان افسردگی را داشتند. همچنین دختران مربوط به گروه والدین مستبد نسبت به گـروه های اقتـدار – منطقـی و سهل گیر بیشترین میزان هراس را از خود نشان دادند. رحمانی، سید فاطمی، برادران رضایی و صداقت (1385) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که نوجوانانی که والدین خود را اقتدار منش و حمـایت کننده در مـی یابنـد، احتمـال کـمتری وجـود دارد کـه تحت تأثیر دوستان همسالی قرار بگیرند که رفتارهای مخرب و ضد اجتماعی دارند. همچنین نتایج پژوهش آنها نشان داد که فرزندان والدین اقتدار منطقی معمولاً خود مختار، مسلط بر خود و کنجکاو هستند. آنها در پژوهش خود به این نکته اشاره داشتند که پایه ای ترین نیاز برای رشد نوجوانان این است که از یک محیط خانوادگی امن و قابل اعتماد که بتوانند به آن تکیه کنند، برخوردار باشند. نتایج حاصل از پژوهش ثمری و لعلی فاز (1384) نشان می دهد که آموزش مهارتهای زندگی بر پذیرش اجتماعی گروههای مورد مطالعه تأثیر معناداری داشته است. بعبارت دیگر آموزش مهارتهای زندگی توانسته است در کاهش استرسهای خانوادگی و افزایش پذیرش اجتماعی شرکت کنندگان مؤثر باشد. منادی(1384) در پژوهشی تأثیر فرزندپروری والدین بر شخصیت اجتماعی و فرهنگی جوانان را مورد بررسی قرار داد. نتیجــۀ تحــقیق نشان داد که شیوه های فرزندپروی دموکراتیک، فرزندانی اجتماعی و خالق پرورش می دهد. همچنین محور اساسی دموکراسی بر گفتگو، مذاکره و مشاوره استوار است. در شیوه های فرزندپروری استبدادی که گفتگو جایگاهی در آن ندارد غالباً فرزندان مجری می شوند و شیوه های آزادمنشانۀ والدین در صورت وجود فرصت و توجه والدین اکثراً فرزندان خالق به بار می آورد و در صورت عدم وجود زمان گفتگو، فرزندان بازیگر تولید می کند. همچنین تحصیلات دانشگاهی یا فعالیتهای فرهنگی مانند مطالعه، مشغولیات هنری و غیره از عواملی هستند که موجب می شوند غالباً والدین فرزندان خود را با بزرگسالان برابر تلقی کنند و زمانی را به آنها اختصاص داده، با آنها به گفتگو بنشینند. اکثر والدین روشی بر پایۀ دموکراسی با فرزندان خود خواهند داشت. چناچه رابطۀ خانواده با فرزندان بر اساس دموکراسی و آزادی باشد اولاً آنان بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهند داد و ثانیاً جنبۀ اجتماعی شدن آنها قوت خواهد گرفت و نقشی فعالتر در جامعه ایفا خواهند کرد. حسنی نسب، احمدیان و روانبخش (1384) در پژوهشی به بررسی رابطۀ شیوه های فرزندپروری با خودکارآمدی و سلامت روانی دانش آموزان می پردازند. یافته های تحقیق نشان می دهند که خودکارآمدی دانش آموزان با توجه به شیوۀ فرزندپروری والدین آنها متفاوت است. توقع والدین اقتدار – منطقی با توانایی فرزندان در پذیرفتن رفتارهای خویش متناسب است. این گونه والدین کـودکـان را متقاعد مـی کنند کـه افـراد با کفایتی هستند و می توانند در کارها موفق شوند و این برخورد موجب رفتار پخته و مستقل و افزایش سطح حرمت خود می شود. همچنین یافته های پژوهش آنها نشان می دهد که سلامت روانی دانش آموزان با توجه به شیوه های فرزندپروری متفاوت است. به این معنی که بین اختلالات رفتاری در کودکان و شیوۀ فرزندپروری مستبدانۀ مادران رابطۀ مثبت و معناداری وجود دارد. مظلوم (1382) در پژوهشی تحت عنوان بررسی ارتباط شیوۀ فرزندپروری والدین با پایگاه هویت در دانش آموزان پیش دانشگاهی شهر تهران نشان می دهد نوجوانانی که متعلق به خانواده های قاطع هستند نسبت به همسالانشان که در خانواده های استبدادی، سهل گیر و مسامحه کار رشد می کنند از نظر روانی – اجتماعی شایستگی بیشتری دارند. آنها مسئولیت پذیر، منضبط، خلاق، کنجکاو و دارای اعتماد به نفس هستند. حسینی فرد (1381) در پژوهشی با عنوان بررسی همه گیرشناسی اختلالات روانی در دانش آموزان مقطع دبیرستان شهرستان رفسنجـــان و ارتباط آن با شیوه های فرزندپروری به این نتیجـــه دست یافت که مادران دانش آموزان مبتلا به اخــتلالات روانی بیشتر از شیوه های آزاد گذاری یا استبدادی در پرورش فرزندان خــود بهره می گیرند. در حالیکه مادران دانش آموز بدون اختلال از شیوه های اقتدار – منطقی بهره می گیرند.و این پتژوهـش نشـان میـدهـد که شیـوه های تـربیتی والدین تا چه اندازه میتواند در سـلامت جسمی و روانـی فـرزندان مـؤثر باشد. در مطالعه ای که با هدف ارزیابی چهارچوب نظری تئوری بامریند صورت گرفت مشخص شد نوجوانانی که والدین خود را به عنوان اقتدار منطقی طبقه بندی کرده بودند، بالاترین نمره را در مقیاس کفایت اجتماعی و کمترین نمره را در مقیاس اختلال روانشناختی و رفتاری کسب کردند. نوجوانان خانواده های مستبد، نمرات بالایی در مقیاسهای مربوط به اطاعت و همنوایی با معیارهای بزرگسالان نشان دادند و نوجوانان خانواده های سهل گیر به مقدار زیادی سوء مصرف مواد واختلال رفتاری را گزارش کردند (اسفندیاری،1374). 2-2-2- پژوهش های خارجی در پژوهشی هاور، اتن، دوریز و انگلز (2010) به بررسی شخـــصیت و شیوه های فـرزندپروری والدین می پردازند. طبق تحقیقات آنها ویژگیهای شخصیتی والدین با سبکهای فرزندپروری مرتبط است. بعنوان مثال ثبات هیجانی با شیوۀ فرزندپروری با کنترل پایین مرتبط بود و والدین با سبک مقتدرانه با ویژگی هایی چون برونگرایی و ثبات هیجانی پایین تر مرتبط بود. چونگ و لی (2010) در پژوهش خود به ارزیابی و برنامه ریزی بهبود مهارتهای اجتماعی از طریق آموزش شخصیت پرداختند. آنها در پژوهش خود نشان می دهند که برای نیاز اولیه نوجوانان کلاس هشتم و نهم برای تقویت شایستگی اجتماعی آنها، آموزش و پرورش شخصیت لازم است. تعامل و کسر در شایستگی اجتماعی، شرایط قابل قبولی برای اثر بخشی آموزش و پرورش شخصیت در ارتقاء مهارتهای اجتماعی هستند. نتایج تحلیلها سهم برنامۀ آموزش و پرورش شخصیت را در شایستگی اجتماعی نوجوانان نشان داد. سومیکنز، ریکسن و وان بکل (2008) در پژوهشی به بررسی رابطۀ بین نیمرخ شایستگی و سازگاری و ارتباط آن با کیفیت تعامل والد – فرزند پرداختند. آنها در یک نمونۀ 107 تایی از کودکان 5 ساله با نیمرخهای مشابه در شایستگی و سازگاری، بچه ها را در گروههای با تعاملات والد- فرزندی متفاوت قرار دادند که تفاوت در کیفیت تعاملات وشیوه های فرزندپروری والدین موجب تفاوت در نیمرخهای فرزندان در شایستگی و سازگاری شد. بروفی هرب، لی، نیوار و استولاک (2007) در پژوهش خود به بررسی ویژگیهای خانواده و کلاس درس و شایستگی اجتماعی والدین و معلمان 183 کودک پیش دبستانی پرداختند. نتایج مدل سازی چند سطحی آنها نشان داد که بچه های با استرس بالا در خانواده ها، وقتی در کلاس همراه دیگر بچه هایی که صلاحیت نامطلوب اجتماعی داشتن، قرار می گرفتند، بیشتر احتمال داشت که صلاحیت کمتر اجتماعی را نشان دهند. تحلیلهای آنها نشان داد که پایگاه اجتماعی – اقتصادی بالاتر به طور مستقیم رتبۀ شایستگی اجتماعی والدین را محاسبه می کند. مسیرهای بین استرس و رتبۀ شایستگی اجتماعی والدین معنا دار بود. روپنایر، کریشناکومار، متیندوگان و اوانس (2006) در پژوهش خــود به بررسی پیوندهای بین شیوه های فرزندپروری، تعامل آموزشی فرزند – والدین، تعامل مدرسه – والدین و مهارتهای اولیۀ آموزشی و رفتارهای اجتماعی در بچه های کوچک مهاجران کارائیبی انگلیسی زبان پرداختند. این پژوهش تأثیر شیوه های فرزندپروری، درگیری آموزشی والدین – فرزند در خانه و برخورد و ارتباط مدرسه – والدین را روی مهارتهای آموزشی و رفتارهای اجتماعی بچه های مهاجران کارائیبی بررسی می کند. 70 مادر و پدر مهاجر کارائیبی در این پژوهش شرکت کردند. تحلیلهای رگرسیون مرتبه ای نشان داد که سبک فرزندپروری استبدادی پدران به طور منفی و رابطۀ مدرسه – پدر به طور مثبت با مهارتهای رفتارهای اجتماعی بچه ها در ارتباط بود و این ارتباط بیش تر از مشارکت مادران در این زمینه بود. سبک فرزندپروری معتبر پدران و اثر متقابل آموزش پدر – فرزند در خانه به طور مثبت با رفتارهای اجتماعی کودک در ارتباط بود. و سبک استبدادی فرزندپروری مادران به طور منفی و رابطۀ مادر – مدرسه به طور مثبت با رفتارهای اجتماعی فرزند در ارتباط بود. تحلیلها نشان دادند که فرزندپروری پدران تأثیر بیشتری از فرزندپروری مادران بر روی کمک به مهارتهای آموزشی و رفتارهای اجتماعی فرزند دارد. ویگنول، کریتی بلز، چاپلند، دفیلیپس و گارسیا (2005) در تحقیقی کاوش شغلی در نوجوانان را بررسی می کردند. هدف از این مطالعه بررسی نقش وابستگی والدین – نـوجـوانـان، اضـطراب نوجـوانـان و شیوه های فرزندپروری در فرایند کاوش شغلی و رضایت شغلی بود. شرکت کنندگان 283 دانش آموز دبیرستانی فرانسوی در آستانۀ یکی از مهترین تحولات مدرسه بودند. نتایج بر اساس جنسیت متنوع شدند. برای دختران اضطراب عمومی و شیوۀ فرزندپروری آزاد گذاری به طور منفی وابسته به کاوش شغلی نوجوان بودند. وابستگی استوار و ایمن و ترس از شکست به طور مثبت با آن مربوط شدند. برای پسران، ترس از ناامید کردن والدین به طور مثبت با کاوش شغلی مربوط بود و وابستگی به خانواده، شیوۀ فرزندپروری اقتدار – منطقی، اضطراب عمومی و ترس از شکست، با بعضی از نمرات رضایت کاوش شغلی مرتبط بودند. نهایت اینکه بین دلبستگی به والدین، سبکهای فرزندپروری مستبدانه، اضطراب و ترس از شکست با رضایت شغلی کم رابطه وجود داشت. تحقیقات دینر و کیم (2004) به بررسی پیش بینی کننده های مادر – فرزندی و رابطه با شایستگی های اجتماعی کودکان در مهد کودکها می پردازد. نتایج تحقیقات نشان داد که بچه های با ریسک فاکتورهای بیشتر در رفتارهای اجــتماعی نسبت به بچه های با ریسک فاکتورهای کمتر، پایین تر بودند. همچـــنین ویژگیهای شیوه های فرزندپروری والدین ممکن است برای شناسایی کودکان در معرض خطر برای شایستگی های اجتماعی در مهد کودک مورد استفاده باشند. اگلف و اشموکل (2003) در بررسی های خود روی مقبولیت اجتماعی کار کردند. آنها در پژوهش خود بدنبال این بودند که آیا مقبولیت اجتماعی، رابطۀ بین اضطراب آشکار و نهان را تعدیل می کند یا خیر؟ سنجشها و مقادیر صریح به طور درون نگری، ارزیابیهای قابل دسترس را ارزیابی می کنند و در مقابل مقادیر نا آشکار به طور درونگری فرایندهای غیر قابل دسترس که خارج از آگاهی عمل می کنند را ارزیابی می کنند. آنها در پژوهش اول خود که شامل یک نمونۀ 145 تایی است فرضیه ای را امتحان می کنند که بر طبق آن مقبولیت اجتماعی باید رابطۀ بین میزانهای ناآشکار (ناآشکار در رابطه با تست) و آشکار (یک پرسش نامۀ استاندارد) اضطراب را تعدیل کند. آنها در پژوهش دوم خود و در یک نمونۀ 62 نفری این تست را بوسیلۀ متمایز کردن بین اجزای مقبولیت اجتماعی، افزایش خود فریبی و مدیریت احساس، گسترش دادند. به هر حال نتایج هر دو پژوهش نشان می دهد که مقبولیت اجتماعی یک عمل به عنوان تعدیل کننده برای سنجش اضطراب آشکار و نهان نیست. این بحث روی مفهوم و حدود این حکم تمرکز می کند. والفات، همپل و میلز (2003) در پژوهشی تحت عنوان بررسی رابطۀ بین ادراک از شیوه های فرزندپروری، دگرسان بینی خود، اضطراب و رفتار سازگارانه در نوجوانان نشان می دهند که در خانواده های با سبک فرزندپروری استبدادی، فرزند در دگرسان بینی خود و اضطراب نمرات بالاتری را دریافت می کند. جیفورد اسمیت و برونل (2003) به بررسی روابط کودکان در گروه همسالان خود در طول سالهای مدرسه در مقاطع ابتدایی و راهنمایی پرداختند. آنها کانون توجه را روی پذیرش اجتماعی گروه همسالان، توانایی ایجاد، حفظ دوستی و مشارکت آنها در شبکه های بزرگتر قرار دادند. بررسی تحولات عمده و تفاوتهای فردی در هر یک از این مؤلفه ها در ارتباطات کودکان و اینکه چگونه این جنبه های مختلف عملکرد بهم مربوط می باشند. آنها در نهایت استدلال می کنند که رشد روانی اجتماعی کودکان مهمترین عامل می باشد. در این فصل به روش تحقیق و توضیحاتی پیرامون جامعۀ آماری و تعیین حجم نمونۀ مناسب و روش نمونه گیری پرداخــته می شود. در ادامه توضیحاتی در خصـــوص ابزار اندازه گیری، اعتبار و روایی پرسشنامه ارائه می گردد. 3-1- روش پژوهش روش تحقیق در این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی می باشد. تحقیق همبستگی به پژوهشهایی گفته می شود که هدف آنها کشف روابط بین متغیرها با استفـاده از آماره های همبستگی است (گال، بورگ و گال، 1387). این تحقق از آنجایی که به بررسی وضع موجود می پردازد در قلمرو تحقیقات توصیفی قرار دارد و به دلیل اینکه بررسی رابطۀ شیوه های فرزندپروری و شایستگی اجــتماعی فرزند – والدین با پذیرش اجـــتماعی می باشد تحقیق از نوع همبستگی است. این تحقیق را می توان از تحقیقات کاربردی و میدانی تلقی نمود. 3-2- جامعۀ آماری جامعۀ آماری این پژوهش کلیۀ دانش آموزان دختر پایه دوم تحصیلی دبیرستانهای دولتی شهرستان شاهین شهر و والدین آنها می باشند. 3-3- نمونه و روش نمونه گیری نمونه گیری این تحقیق به روش خوشه ای است. به این ترتیب که از بین مدارس دولتی دخترانۀ مقطع دوم دبیرستانهای شاهین شهر، 4 مدرسه به طور تصادفی ساده انتخاب ،سپس از بین کلاسهای پایۀ دوم هر مدرسه یک کلاس بطور تصادفی انتخاب شد. جهت تعیین حجم نمونه پژوهش ابتدا از30پرسشنامۀ مقدماتی p و q برآورد گردیده و سپس با استفاده از فرمول زیر با سطح اطمینان 95% و دقت احتمالی 5% نمونۀ آماری برآورد گردیده است: n = n = 3-4- ابزار پژوهش ابزار اندازه گیری در این پژوهش پرسش نامه های شیوۀ فرزندپروری، پذیرش اجتماعی و شایستگی های اجتماعی - تعارض (مقیاس والد – فرزند) می باشد. 3-4-1- پرسشنامۀ شیوه های فرزندپروری برای بررسی الگوهای نفوذ و شیوه های فرزندپروری از پرسشنامۀ شیوه های فـرزندپروری بامریند استفــاده می شود. این پرسش نامه شامل 30 ماده است که 10 مادۀ آن به شیوۀ آزادگذاری مطلق، 10 مادۀ آن به شیوۀ استبدادی و 10 مادۀ دیگر به شیوۀ دموکراتیک والدین در امر پرورش فرزند مربوط می شوند. زیر مقیاس شیوۀ آزاد گذاری (10 عبارت): 10،13،14،17،19،24،28،29،1،6 زیر مقیاس شیوۀ استبدادی (10 عبارت): 25،26،2،3،7،9،12،16،18،21 زیر مقیاس شیوۀ دموکراتیک (10 عبارت): 20،22،27،23،30،4،5،8،11،15 برای پاسخگویی به این پرسش نامه یکی از والدین با مطالعۀ هر ماده، نظر خود را بر حسب یک مقیاس 5 درجه ای لیکرت مشخص می کنند که بعد به ترتیب از 0 تا 4 نمره گذاری شده و با جمع نمرات، سه نمرۀ مجزا در مورد آزاد گذاری مطلق، استبدادی و دموکراتیک بدست می آید. 3-4-2- پرسش نامۀ شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین برای ارزشیابی شایستگی های اجتماعی بین فرزندان و سرپرستان آنها در خانه از پرسش نامۀ رفتار شایستگی اجتماعی – تعارض (مقیاس والد/فرزند) استفاده می شود. این پرسش نامه که شامل 20 سؤال می باشد توسط والدین تکمیل می شود و این سؤالات که حاوی جملات مثبت و منفی است، شایستگی های اجتماعی یا رفتارهای مشاجره آمیز را اندازه گیری می کند. با انتخاب درست = 1 و نادرست = 2، سؤالات درجه بندی می شوند. برای بدست آوردن میزان شایستگی سـؤالات درست با ارزش 1، در حـالیکـه سـؤالات نـادرست با ارزش صفر، نمـره دهـی مـی شوند (سؤالات 1،2،3،4،6،9). سپس برای بدست آوردن نمرۀ کلی همۀ 20 سؤال با هم جمع می شوند. حال اگر نمره دهی به صورت سؤالات نادرست با ارزش 1 و سؤالات درست با ارزش صفر انجام شود ،نمرۀ بدست آمده میزان مشاجرات و تعارضات بین والد و فرزند را اندازه گیری می کند. 3-4-3- پرسش نامۀ پذیرش اجتماعی برای سنجش پذیرش اجتماعی از پرسش نامۀ پذیرش اجتماعی که توسط کراون و مارلو ساخته شده است استفاده می شود. با پاسخگویی به این پرسش نامه، می توان به تمایل پاسخگو به مورد پذیرش اجتماعی بودن او پی برد. این پرسش نامه شامل 33 سؤال است که به صورت صحیح یا غلط پاسخ داده می شود و پس از تصحیح پرسش نامه با توجه به نمرۀ دریافتی میزان پذیرش اجتماعی او مورد تفسیر قرار می گیرد. نمرات بین 8 – 0 گروهی هستند که پذیرش اجتماعی پایین دارند. نمرات 19- 9 گروهی هستند که پذیرش اجتماعی متوسط دارند. نمرات 33 – 20 گروهی هستند که پذیرش اجتماعی بالا دارند. 3 – 5- روایی و پایای ابزار پژوهش مفهوم پایایی با این امر سر و کار دارد که ابزار اندازه گیری در شرایط یکسان تا چه اندازه نتایج یکسانی بدست می دهد. دامنۀ ضریب پایایی از صفر (عدم ارتباط) تا 1+ (ارتباط کامل) است. روشهای متعددی برای اندازه گیری پایایی پرسش نامه وجود داد که می توان به اجرای دوباره، روش موازی، روش تنصیف و ضریب آلفای کرونباخ اشاره نمود. جهت سنجش اعتبار پرسش نامه های این پژوهش از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شده است.این روش برای محاسبه هماهنگی درونی ابزار اندازه گیری از جمله پرسش نامه یا آزمونهایی که خصیصه های مختلف را اندازه گیری می کنند به کار می رود. در این گونه ابزار، پاسخ هر سؤال می تواند مقادیر عددی مختلف را اخـتیار کند. برای محـــاسبه ضریب آلفای کرونباخ ابتدا باید واریانس نمره های هر زیر مجــموعه سؤالهای پرسش نامه ( یا زیر آزمون) و واریانس کل را محاسبه کرد. سپس با استفاده از فرمول زیر مقدار ضریب آلفا را بدست آورد. ra j =تعداد زیر مجموعه سؤالهای پرسشنامه یا آزمون sj² = واریانس زیرآزمون j ام s² = واریانس کامل آزمون مفهوم روایی به این سؤال پاسخ می دهد که ابزار اندازه گیری تا چه حد خصیصۀ مورد نظر را می سنجد. بدون آگاهی از روایی ابزار اندازه گیری نمی توان به داده های حاصل از آن اطمینان داشت. روشهای متعددی برای تعیین روایی ابزار اندازه گیری وجود دارد که می توان به روایی محتوا، روایی ملاکی و روایی سازه اشاره نمود. 3-5-1- روایی و پایایی پرسش نامه شیوه های فرزندپروری روایی و اعتبار پرسشنامۀ شیوۀ فرزندپروری بامریند انجام شده است. ده نفر از صاحب نظران روانشناسی و روانپزشکی اعتبار صوری آن را تأیید کردند (سهرابی و حسنی، 1386). اسفندیاری (1374) نیز روایی این آزمون را طبق نظر صاحب نظران گزارش داده و ذکر کرده است که از روایی بالایی برخوردار است. اسفندیاری (1374) پایایی این آزمون را برای شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه 69%، شیوۀ فرزندپروری استبدادی 77% و برای شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی 73% گزارش کرده است. در پژوهش حاضر آلفای کرونباخ برای هر سه شیوۀ فرزندپروری محاسبه شده و به شرح زیر است: شیوۀ فرزندپروی آزادگذاریα =شیوۀ فرزندپروی استبدادیα =شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقیα = 3-5-2- روایی و پایایی پرسش نامۀ شایستگی اجتماعی والد – فرزند از آنجا که در این پژوهش از پرسش نامۀ استاندارد شده در تحقیقات ایبرلی، مونتی مایور و فلان نری (1993) استفاده شده است، بنابراین ابزار اندازه گیری مورد استفاده در این تحقیق دارای اعتبار مناسب بوده و در واقع اعتبار آن به طریق محتوایی حاصل شده است. همسانی درونی 92% تا 93% برای پدران و مادران در این پرسش نامه گزارش شده است (ایبرلی، مونتی مایور و فلان نری، 1993). در پژوهش حاضر نیز برای پرسش نامۀ شایستگی اجتماعی والد – فرزند آلفای کرونباخ محاسبه شد. α = 3-5-3- روایی و پایایی پرسشنامۀ پذیرش اجتماعی تاز نظر روایی این آزمون با سایر ابزارهای روان شناختی که برای اندازه گیری پذیرش اجتماعی طراحی شده است همبستگی بالا و قابل قبول نشان داده است (ثمری و لعلی فاز،1384). در تحقیق عسگری، احتشام زاده و پیرزمان (1389) برای تعیین پایایی پرسش نامۀ یاد شده از دو روش آلفای کرونباخ و تنصیف استفاده شده که به ترتیب برابر با 71% و 77% می باشد که بیـانگر ضـرایب پـایـایـی قابل قبول پرسشنامه مذکور است. در پژوهش حاضر نیز برای پرسشنامۀ پذیرش اجتماعی آلفای کرونباخ محاسبه شد. α = 3– 6- روش تجزیه و تحلیل آماری تجزیه و تحلیل داده های این پژوهش در دو سطح آمار توصیفی و آمار استنباطی صورت گرفته است. در سطح آمار توصیفی از فراوانی، درصد، میانگین و انحراف معیار و در سطح آمار استنباطی از آزمون کالموگروف-اسمیرنف برای بررسی نرمال یا غیرنرمال بودن توزیع داده های پژوهش ،از ضریب همبستگی پیرسون به منظور بررسی رابطۀ بین شیوه های فرزندپروری با پذیرش اجتماعی و شایستگی اجتماعی،از رگرسیون چندگانه برای پیش بینی سهم هر یک از شیوه های فرزندپروری در پیشگویی پذیرش اجتماعی و شایستگیهای اجتماعی و از آزمون هتلینگ به منظور مقایسه میانگین نمره های شیوه فرزندپروری استفاده شده است. 4-1-یافته های پژوهش در این فصل داده های حاصل از پرسشنامه ها با استفاده از روش های آماری توصیفی(فراوانی ،درصد،میانگین و انحراف معیار و استنباطی (آزمون کالموگروف –اسمیرنف ،ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه و آزمون هیلینگ) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است که نتایج در زیر آورده شده است. جدول 4-1- توزیع کمینه، بیشینه، میانگین و انحراف میعار متغیرهای تحقیق کمینهبیشینهمیانگینانحراف معیارآزادگذاری13110/1763/4استبدادی33070/1513/5اقتدار منطقی124078/3157/4شایستگی52987/1706/5پذیرش اجتماعی21924/739/4 یافته های جدول (4 – 1) نشان می دهد دامنۀ نمرات آزادگذاری بین 1 تا 12، استبدادی بین 3 تا 30، اقتدار منطقی بین 12 تا 40 ، تعارض بین 5 تا 29 و پذیرش اجتماعی بین 2 تا 19 در نوسان بوده است. جدول 4-2 - توزیع فروانی و درصد پذیرش اجتماعی فرزندان فراوانیدرصدپائین64/0متوسط827/54بالا623/41جمع150100 نتایج جدول (4-2) نشان می دهد پذیرش اجتماعی 4 درصد فرزندان پائین، 7/54 درصد متوسط و 3/41 درصد بالا بوده است . نمودار ( 4-1 ) توزیع فروانی و درصد پذیرش اجتماعی فرزندان جدول 4-3- مقایسه توزیع نمرات شیوه فرزندپروری ، تعارض و پذیرش اجتماعی با توزیع نرمال k-s-zPآزاد گذاری874/0429/0استبدادی881/0419/0اقتدار منطقی12/1160/0شایستگی956/0320/0پذیرش اجتماعی968/0321/0 نتایج جدول (4-3) نشان می دهد آماره k-s-z در سطح 05/≥p معنی دار بوده است . بنابراین توزیع نمرات متغیرهای تحقیق نرمال بوده است. بنابراین در تحلیل داده های استنباطی از آزمون های پارامتریک استفاده شده است . جدول 4-4- مقایسه میانگین نمره شیوه های فرزند پروری میانگینانحراف معیارآزاد گذاری10/1763/4استبدادی70/1513/5اقتدار منطقی78/3157/4 نتایج جـــدول (4-4) نشان می دهد F مشاهده شده در سطح 05/≥p معنی دار بوده است . بنابراین بین شیوه های فرزندپروی تفاوت وجود دارد . بیشترین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی و کمترین استبدادی بوده است. نمودار 4-2- مقایسۀ میانگین نمرۀ شیوه های فرزندپروری 4 – 1 – 1- فرضیۀ اول: بین شیوه های فرزندپروری با پذیرش اجتماعی رابطه وجود دارد. جدول 4-5- ضریب همبستگی چند گانه بین شیوه های فرزندپروری با پذیرش اجتماعی مدلRR²Ad R²F changeSigR change1204/0041/0035/040/6012/0041/02262/0069/0056/030/4040/0027/0 براساس نتایج جـدول (4-5) شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری به تنهائی 3 درصد پذیرش اجــتماعی را تبیین می کند. با ورود متغیر شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطــقی میزان واریانس تبیین شده به 6 درصـــد افزایش می یابد. جدول 4-6- رگرسیون چند گانه (گام به گام) پیش بینی پذیرش اجتماعی بر حسب شیوه های فرزندپروری ضرایب غیر استانداردضریب استانداردTPVifBخطای استانداردBeta1ضریب ثابتآزاد گذاری68/21223/0-56/1088/0204/0-90/1353/2-001/0012/012ضریب ثابتآزاد گذاریاقتدار منطقی42/16264/0-188/096/2089/0090/0241/0-169/053/595/2-07/2001/0004/0040/005/105/1 براساس نتایج جدول (4-6) بهترین پیش بینی کننده های پذیرش اجتماعی، شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری و اقتدار منطقی بوده است. براساس ضریب بتا به ازای یک واحد افزایش در شیوۀ فرزند پروی آزادگذاری میزان پذیرش اجتماعی 241/0 واحد کاهش و به ازای یک واحد افزایش در شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی میزان پذیرش اجتماعی 169/0 واحد افزایش می یابد . 4-1-2- فرضیۀ دوم: بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ مثبت وجود دارد. جدول 4-7- ضریب همبستگی بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین با پذیرش اجتماعی فرزندان پذیرش اجتماعیrPNشایستگی های اجتماعی فرزند – والدین421/0001/0150 براساس نتایج جدول ( 4-7 ) ضریب همبستگی بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین با پذیرش اجتماعی در سطح 05/≥p معنی دار بوده است. بنابراین بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ مثبت وجود دارد . 4-1-3- فرضیۀ سوم: بین شیوه های فرزندپروری استبدادی با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ منفی وجود دارد. جدول 4-8 - ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با پذیرش اجتماعی فرزندان پذیرش اجتماعیRPnشیوۀ فرزندپروری استبدادی190/0-01/0150 براساس نتایج جدول (4 – 8) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با پذیرش اجتماعی در سطح 05/≥p معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ معکوس وجود دارد . 4-1-4- فرضیۀ چهارم: بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ مثبت وجود دارد. جدول 4-9- ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با پذیرش اجتماعی فرزندان پذیرش اجتماعیRPNشیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی116/0079/0150 براساس نتایج جدول (4-9 ) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با پذیرش اجتماعی در سطح 05/≥p معنی دار نبوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطه وجود ندارد . 4-1-5- فرضیۀ پنجم: بین شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ منفی وجود دارد. جدول 4-10- ضریب همبستگی بین شیوه فرزندپروری آزادگذاری با پذیرش اجتماعی فرزندان پذیرش اجتماعیRPNشیوۀ فرزندپروری آزادگذاری203/0-006/0150 براساس نتایج جدول ( 4-10 ) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری با پذیرش اجتماعی در سطح 05/≥p معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ معکوس وجود دارد . 4-1-6- یافته های فرعی پژوهش بین شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد رابطه وجود دارد. جدول4-11- ضریب همبستگی بین شیوه فرزندپروری سهل گیرانه با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد شایستگی اجتماعی فرزند – والدrPNفرزندپروری سهل گیرانه050/0-547/0150 براساس نتایج جدول (4-11) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد در سطح 05/≥p معنی دار نبوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد رابطه وجود ندارد . بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد رابطه وجود دارد. جدول 4-12- ضریب همبستگی بین شیوه فرزندپروری استبدادی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد شایستگی اجتماعی فرزند – والدrPNفرزندپروری استبدادی190/0-020/0150 براساس نتایج جدول (4- 12) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد در سطح 05/≥p معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد رابطه وجود دارد. بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد رابطه وجود دارد. جدول 4-13- ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد شایستگی اجتماعی فرزند – والدRPNفرزندپروری اقتدار منطقی190/0-020/0150 براساس نتایج جدول (4 – 13) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد در سطح 05/≥p معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد رابطه وجود دارد . بین شیوه های فرزندپروری با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد رابطه وجود دارد. جدول 4-14- ضریب همبستگی چند گانه بین شیوه های فرزندپروری با شایستگی های اجتماعی فرزند - والد مدلRR²ADR²F changeSigR change1190/0036/0030/057/5001/0036/0 براساس نتایج جدول (4 – 14) شیوۀ فرزندپروری استبدادی به تنهائی 3 درصد شایستگی های اجتماعی فرزند - والد را تبیین می کند. جدول 4- 15- رگرسیون چند گانه (گام به گام) پیش بینی شایستگی های اجتماعی فرزند – والد بر حسب شیوه های فرزندپروری ضرایب غیر استانداردضریب استانداردTpVifBخطای استانداردBeta1ضریب ثابت استبدادی33/15163/0-14/1069/0190/0-42/1336/2-001/0020/01 براساس نتایج جدول (4-15) بهترین پیش بینی کننده های شایستگی های اجتماعی فرزند – والد، شیوۀ فرزندپروری استبدادی بوده است. براساس ضریب بتا به ازای یک واحد افزایش در شیوۀ فرزندپروی استبدادی، شایستگی های اجتماعی فرزند - والد 190/0 واحد کاهش می یابد . 5 – 1- خلاصه ای از طرح پژوهش این تحقیق به بررسی رابطۀ بین شیوه های فرزندپروری والدین و شایستگی های اجتماعی فرزند/والد با پذیرش اجتماعی دانش آموزان دختر مقطع دوم دبیرستانهای دولتی شهرستان شاهین شهر پرداخته است. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی می باشد. جامعۀ آماری این پژوهش شامل کلیۀ دانش آموزان دختر مقطع دوم دبیرستانهای دولتی شهرستان شاهین شهر و والدین آنها می باشد که از طریق نمونه گیری به روش خوشه ای انتخاب شدند. در این پژوهش از پرسشنامۀ شیوه های فرزندپروری بامریند برای بررسی الگوهای نفوذ و شیوه های فرزندپروری والدین، پرسشنامۀ شایستگی اجتماعی فرزند – والدین برای ارزشیابی شایستگی های اجتماعی بین فرزندان و سرپرستان آنها در خانه و از پرسشنامۀ پذیرش اجتماعی که توسط کراون و مارلو ساخته شده است برای بررسی میزان تمایل پاسخگو به مورد پذیرش اجتماعی بودن استفاده شد. روشهای آماری در دو سطح آمار توصیفی و آمار استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در آمار توصــیفی از فــــراوانی، درصــــد، میانگین و انحـــراف معیـار و در آمار استنباطـی از آزمون کالموگروف – اسمیرنف، ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه و آزمون هتلینگ استفاده شد. در این فصل سعی خواهد شد ضمن مرور نتایج به بحث و تبیین یافته های بدست آمده پرداخته شود. 5 – 2- بحث و نتیجه گیری 5-2-1- فرضیۀ اول پژوهش: بین شیوه های فرزندپروری و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد. بر اساس نتایج جدول (4-6) میتوان گفت که بهترین پیش بینی کننده های پذیرش اجتماعی ،شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری و اقتدار-منطقی بوده است. نتایج حاصل از فرضیۀ اول با یافته های تحقیقات سهرابی و حسنی (1386)، نوابی نژاد (1373)، ثمری و لعلی فاز (1384) و رونپایر و همکاران (2006) همخوانی دارد. تحقیقات سهرابی و حسنی (1386) که در پژوهش خود به بررسی شیوۀ فرزندپروری والدین و رفتارهای ضد اجتماعی دختران پرداختند هم نشان دادند که بین شیوه های فرزندپروری والدین و رفتارهای اجتماعی فرزندان رابطه وجود دارد. نوابی نژاد (1373) نیز در مطالعات خود بیان می کند که فرزندان نگرشهای اجتماعی را نخست از خانواده و از والدین می آموزند. ثمری و لعلی فاز (1384) در پژوهش خود نشان می دهند که آموزش مهارتهای زندگی که اصلاح روابط در خانواده می تواند از موارد آن باشد موجب افزایش پذیرش اجتماعی می شود. رونپایر، کریشناکومار، متیندوگان و اوانس (2006) نیز در پژوهش خود به بررسی پیوندهای بین شیوه های فرزندپروری و رفتارهای اجتماعی پرداختند و به این نتیجه رسیدند که رفتارهای اجتماعی کودکان با سبک فرزندپروری والدین آنها در ارتباط است. لازم به ذکر است که طبق بررسیها در پژوهش حاضر بهترین پیش بینی کننده های پذیرش اجتماعی، شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری و اقتدار منطقی بوده است که بر اساس ضریب بتا به ازای یک واحد افزایش در شیوۀ فرزندپروری آزادگذاری مـیزان پـذیرش اجتمـاعی 241% کـاهـش و بـه ازای یـک واحـد افزایـش در شیوۀ فرزندپروی اقتدار منطقی میزان پذیرش اجتماعی 169% واحد افزایش یافته است. به جرأت می توان گفت که بخش اعظم شخصیت اجتماعی انسان در دورانی که در محیط خانواده سپری می کند پایه ریزی می شود و در مواقعی که خانواده بتواند با روابط آموزشی صحیح فرزند را به سمت خود جذب کند، جنبۀ اجتماعی شدن فرزند بیشتر تقویت شده و وی نقش فعالتری در جامعه ایفا می کند. در واقع خانواده جامعۀ کوچکی است که یکی از اصلی ترین اهدافش رشد تکامل اجــتماعی کودکان می باشد و والدین مهمترین عامل اجتماعی شدن کودکان هستند. کودک بسیاری از رفتارهای اجتماعی خود را از محیط خانواده فرا می گیرد که از آن جمله می توان احترام به حقوق دیگران و اهمیت دادن به نظرات و عقاید دیگران را نام برد. طبق نتایج جدول (4-2) اکثر دانش آموزان دارای پذیرش اجتماعی متوسط بودند. 5-2-2- فرضیۀ دوم پژوهش: بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والد با پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطۀ مثبت وجود دارد. بر اساس نتایج جدول (4 – 7) ضریب همبستگی بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین با پذیرش اجتماعی در سطحp≤ 5% معنی دار بوده است. بنابراین بین شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ مثبت وجود دارد. نتایج حاصل از فرضیۀ دوم با یافته های تحقیقات منادی (1384) و طبائیان ،کلانتری،امیری،نشاط دوست و مولوی (1388) همخوانی دارد. نتایج تحقیقات منادی (1384) که در زمینۀ شیوه های فرزندپروری والدین و شخصیت اجتماعی و فرهنگی جوانان انجام شده بود، نشان دهندۀ ارتباط میان شایستگی اجتماعی فرزند – والدین با شخصیت اجــتماعی آنان بود. منادی در مطالعات خود به این نتیجه رسد که خـــانواده هایی که از شیوۀ فرزندپروری اقتدار – منطقی استفاده می کنند با توجه به اینکه در این خانواده ها میزان مشاجرات به حداقل می رسد و این نشان دهندۀ شایستگی اجتماعی فرزند- والدین می باشد، فرزندانی اجتماعی و خالق پرورش می دهند. منادی اظهار می دارد که چناچه رابطۀ خانواده با فرزندان بر اساس دموکراسی (حداقل مشاجرات) باشد اولاً آنان بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهند داد و ثانیاً جنبۀ اجتماعی شدن آنها قوت خواهد گرفت و پذیرش اجتماعی می تواند یکی از جنبه های اجتماعی شدن فرزندان باشد. همچنین طبائیان ،کلانتری ،امیری،نشاط دوست و مولوی(1388) در تحقیقات خود نشان دادند که کودکان با افزایش دانش اجتماعی در جهت رفتار مطلوب اجتماعی و نهایتاً شایستگی گام بر می دارند و این به خودی خود موجب مواجه شدن آنها با تقویت و یا به عبارتی پذیرش از ناحیۀ همگنان و بزرگسالان می باشد. بر اساس پژوهش حاضر می توان دریافت که هرچه رابطۀ بین والدین و فرزندان سالمتر باشد و تعارضات به حداقل برسد، در چنین خــــانواده هایی امنیت و ثبات افزایش یافته و فرزندان مهارتهای اجـــتماعی را بهتر می آموزند. والدین با بوجود آوردن فضایی آکنده از مهربانی و مساعدت در خانواده، فرزندانی را تربیت می کنند که با داشتن خود پنداره ای مثبت دربارۀ خود در موقعیتهای اجتماعی یاری بخش تر عمل می نمایند و با دیگران احساس همدلی می کنند. فرزندان خانواده هایی با حداقل تعارضات مخرب یاد می گیرند که چطور به دیگران احترام بگذارند و نظر دیگران و احساسات آنها را در شرایط مختلف درک نمایند. 5-2-3- فرضیۀ سوم پژوهش: بین شیوه های فرزندپروری استبدادی و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطۀ منفی وجود دارد. بر اساس نتایج جدول (4 – 8) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با پذیرش اجتماعی در سطح5% p≤ معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ معکوس وجود دارد. در این راستا رونپایر،کریشناکومار، متیندوگان و اوانس (2006) در پژوهش خود نشان دادند که سبک فرزندپروری استبدادی والدین به طور منفی با مهارتهای اجتماعی بچه ها در ارتباط است. همچنین نتایج مطالعات خسروپور (1387) نیز نشان می دهد که در خانواده های تک قطبی با حاکمیت مطلق، نوجوانان روحیۀ اتکاء به خود و اعتماد به نفس را از دست می دهند و روند تربیتی این مدل خانواده ها باعث می شود که روحیۀ مقاومت و عدم پذیرش در نوجوانان ایجاد شود. وقتی نوجوان با این واقعیت مواجــه می شود که به حساب آورده و موقعیتش درک نمی شود در مقابل دستورات و تصمیمات گرفته شده درون خانواده ایستادگی می کند. این روحیه مخالف می تواند از نادیده گرفتن حرفهای زده شده یا دستورات داده شده همراه با نوعی بی تفاوتی در قبال آنها تا عصیان و سرکشی متغیر باشد. در خانواده هایی که والدین از شیوۀ فرزندپروری استبدادی استفاده می کنند، فرزندان در این خانواده ها از نظر روانی- اجتماعی رشد کمتری می یابند.نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد هرچه والدین مستبدانه تر رفتار کنند،اختلال در کارکردهای اجتماعی فرزندان آنها افزایش می یابد و در این زمینه ها فرزندان نابهنجاری بیشتری از خود نشان می دهند.در چنین خانواده هایی فرزندان احساس اسارت و خشم میکنند واز اینکه بخواهند در چنین محیط خصومت آمیزی ادعای حق کنند ،می ترسند.این وضعیت به رفتار نامناسب ،روان رنجوری و تعارضی در فرزندان منجر می شود. 5-2-4- فرضیۀ چهارم پژوهش: بین شیوه های فرزندپروری دموکراتیک (اقتدار منطقی) و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطۀ مثبت وجود دارد. بر اساس نتایج جدل (4 – 9) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با پذیرش اجتماعی در سطح p≤ 5% معنی دار نبوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطه وجود ندارد. منادی (1384)در پژوهش خود نشان می دهد که در خانواده های با شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی، جنبۀ اجتماعی شدن فرزندان قوت خواهد گرفت. و همچنین طبائیان و همکاران (1388) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که آموزش مهارتهای اجتماعی به اضافۀ واسطه گری آموزش از طریق والدین در افزایش مهارتهای اجتماعی و افزایش عملکرد کودکان نتیجه ای مثبت داشته است و این بخاطر آن است که یکی از واسطه های بالقوه در آموزش مهارتهای اجتماعی روشی است که والدین در تربیت کردن کودکان خود استفاده می کنند. در خانواده هایی که والدین از شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی در تربیت فرزندان خود استفاده می کنند، محبت و نزدیکی بیشتری بین اعضای خانواده شکل می گیرد. فرزندان در چنین خانواده هایی می آموزند که در رابطه با مسائل مختلف می توانند نظرات خود را مطرح کنند و به نظرات دیگران احترام بگذارند. نتیجه و آثار این نحوۀ برخورد خانوادگی در زندگی اجتماعی فرزندان کاملاً مشهود خواهد بود. در این خانواده ها فرزندان برای نظر و احساس دیگران اهمیت قائل می شوند. در پژوهش حاضر اکثر والدین از شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی استفاده می کردند. 5-2-5- فرضیۀ پنجم پژوهش: بین شیوه های فرزندپروری سهل گیرانه و پذیرش اجتماعی دانش آموزان رابطۀ منفی وجود دارد. بر اساس نتایج جدول (4 – 10) ضریب همبستگی بین شیوه های فرزندپروری آزادگذاری با پذیرش اجتماعی در سطح p≤ 5% معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوه های فرزندپروری آزادگذاری با پذیرش اجتماعی فرزندان رابطۀ معکوس وجود دارد. نتایج مطالعات خسروپور (1387) نیز این مسئله را تأیید می کند. خسروپور در مطالعات خود بیان می کند که فرزندان در این خانواده ها چون کمتر از طرف مدیر خانواده مورد بازخواست و پرسش قرار می گیرند یا افکار و نظریات و رفتارشان مورد نقد و بررسی و نفی قرار نمی گیرد، همیشه خود را در موضوعات مختلف محق و نظراتشان را درست می دانند. ادامۀ چنین روابطی آنها را به نوعی خود رأی، خودسر، فزون طلب و خود خواه می کند. آنها با این روحیات کمتر حـــقوق یکدیگر را در داخل چهارچوب خانواده مورد توجـــه قرار می دهند. که این مسئله نشان دهندۀ پذیرش اجتماعی بین فرزندان می باشد. همچنین مظلوم (1382) در پژوهش خود نشان داد که نوجوانانی که متعلق به خانواده های اقتدار منطقی هستند نسبت به همسالانشان که در خانواده های استبدادی یا سهل گیر رشد می کنند، از نظر روانی – اجتماعی شایستگی بیشتری دارند و این یعنی اینکه در خانواده های با شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه رفتارهای اجتماعی مانند پذیرش اجتماعی رشد کمتری خواهند داشت. در خانواده هایی که والدین برای تربیت فرزند خود از شیوۀ تربیتی آزادگذاری استفاده می کنند، ارتباط و پیوستگی های درونی و خانوادگی معمولاً سست و بی بنیاد است. فرزندان در این خانواده ها چون کمتر افکار و رفتارشان مورد نقد و بررسی قرار می گیرد، همیشه خود را در موضوعات مختلف محق می دانند. و تبدیل به افرادی خود رأی و خود خواه می شوند که برای حقوق و نظر دیگران اهمیت قائل نمی شوند. فزون طلبی، خود بزرگ بینی و سایر احساسات منفی باعث انـزوا و کـنار گـذاشته شدن آنها از طـرف جامـعه مـی شود. در خانواده های با خود مختاری فرزندان، پذیرش و همچنین رعایت اصول اخلاقی کمرنگ است. 5-2-6-یافته های فرعی پژوهش در این پژوهش به بررسی رابطۀ بین شیوه های فرزندپروری و شایستگی اجتماعی فرزند – والدین نیز پرداخته شد. بر اساس نتایج جدول (4 – 11) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه با شایستگی های اجتمامعی فرزند – والدین در سطح p≤ 5% معنی دار نبوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری سهل گیرانه با شایستگی اجتماعی والد – فرزند رابطه وجود ندارد. بر اساس نتایج جدول (4 – 12) ضریب همبستگی بین شیوۀ فرزندپروری استبدادی با شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین در سطح p≤ 5% معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوه فرزندپروری استبدادی با شایستگی های اجتماعی والد – فرزند رابطه وجود دارد. بر اساس نتایج جدول (4 – 13) ضریب همبستگی بین شیوه فرزندپروری اقتدار منطقی با شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین در سطح p≤ 5% معنی دار بوده است. بنابراین بین شیوۀ فرزندپروری اقتدار منطقی با شایستگی های اجتماعی والد – فرزند رابطه وجود دارد. در نهـــایت بر اساس نتایج جــدول (4 – 15) بهترین پیش بینی کــننده های شایستگـی اجــــتماعی فرزند – والدین، شیوۀ فرزندپروری استبدادی بوده است که به ازای یک واحد افزایش در شیوۀ فرزندپروری استبدادی، شایستگی اجتماعی فرزند – والدین 19% واحد کاهش می یابد. بر اساس پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که به طور کلی در خانواده هایی که والدین از سبک فرزندپروری اقتدار منطقی استفاده می کنند، در این خانواده ها میزان تعاملات و ارتباطات خانوادگی قویتر است و تعارضات بین اعضای خانواده به شکل کارآمدی حل می شود و به حداقل می رسد و با کاهش تعارضات در واقع میزان شایستگی بین فرزندان و سرپرستان آنها در خانه افزایش می یابد و بالعکس در خانواده هایی که والدین از سبک فرزندپروری استبدادی استفاده می کنند، در این خانواده ها تعاملات دو طرفه به حداقل رسیده و والدین نقش امر کننده به فرزندان را دارند و از طرفی نیز در مقابل این تعصــب و امریت ایستادگی و مقاومت می کنند و به این شکل میزان تعارضات بین آنها افزایش می یابد. افزایش تعارضات در خانواده به معنی کاهش میزان شایستگی بین والدین و فرزندان می باشد. 5 – 3- محدودیتهای پژوهش نمونۀ آماری پژوهش حاضر شامل170 نفر از دانش آموزان دختر دوم دبیرستان بود که از مدارس دولتی شهرستان شاهین شهر بصورت نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. نمونه گیری از مدارس به دلیل سیستم اداری پرپیچ و خم، بسیار وقت گیر و فقط در محدودۀ زمانی حضور دانش آموزان در مدارس و تعطیل نبودن مدارس می باشد. متأسفانه نظام اداری آموزش و پرورش و همچنین نظام اداری مدارس به سختی با اجرای پژوهش در مدارس موافقت می کنند. کمبود منابع و مأخذ به دلیل جدید بودن تعدادی از متغیرها در متون روانشناسی و مشاوره، بویژه عدم وجود منابع فارسی در رابطه با متغیر شایستگی اجتماعی والد – فرزند محدود بودن نتایج پژوهش به دانش آموزان دختر محدود بودن نتایج پژوهش به دانش آموزان شهرستان شاهین شهر محدود بودن نتایج پژوهش به دانش آموزان پایۀ دوم دبیرستان 5 – 4- پیشنهادات پژوهشی با توجه به اینکه این پژوهش تنها در مورد دختران دانش آموز شهرستان شـاهین شهر بـود پیشنهـاد می شود تحقیقات بیشتری با نمونه های گسترده تر با حضور هر دو جنس در رابطه با این موضوع صورت بگیرد. پیشنهاد می شود پژوهش هایی با این موضوع در دیگر مناطق کشور صورت بگیرد. در این پژوهش تنها دانش آموزان پایۀ دوم دبیرستان مورد بررسی قرار گرفتند، پیشنهاد می شود تحقیقاتی با این موضوع در دیگر پایه ها و مقاطع نیز انجام شود. با توجه به اولین تلاشها در مورد بررسی شایستگی های اجتماعی فرزند – والدین پیشنهاد می شود که با اجرای این پژوهش با دیگر گروهها به افزایش دانش موجود در این زمینه کمک شود. در این پژوهش به بررسی تأثیر شیوه های فرزندپروری والدین بر فرزندان پرداخته شد، پیشنهاد می شود در تحقیقات دیگری شیوه های فرزندپروری بامشخص کردن والد پدر یا مادر نیز مورد بررسی قرار بگیرد. 5 – 5- پیشنهادات کاربردی پیشنهاد می شود که مشاوران مدارس و دانشگاهها که خدمات مشاوره ای خود را به قشر نوجوان و جوان ارائه می دهند در تشخیص و سبب شناسی علت مشکلات نوجوانان و رفتار آنها تأثیر شیوۀ فرزندپروری والدین را مد نظر داشته باشند و با دخالت دادن آن اثر بخشی خدمات مشاوره ای خود را ارتقا دهند. از طریق سخنرانی در مدارس برای والدین تأثیر منفی مستبد یا آسان گیر بودن آنها روی فرزندان و تأثیر مثبت دموکراتیک بودن آنها مورد تأکید قرار گیرد. اطلاع رسانی لازم از طریق تبلیغات، بروشورها، برگزاری کلاسهای آموزشی برای والدین در مدارس و آموزش شیوه های صحیح برخورد با فرزند نوجوان. آموزش شیوۀ فرزند پروری اقتدار منطقی به والدین، تحکیم نظام خانوادگی سالم و سامان بخشیدن به وضیعت خانواده های گسسته می تواند به سلامت روانی – اجتماعی نوجوانان و خانواده های آنان و در نهایت استقرار جامعه سالم کمک کند. فهرست منابع فارسی آقا محمدیان، حمید رضا؛ حسینی، مهران (1384). "روانشناسی بلوغ و نوجوانی". مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد ابوالقاسمی، عباس؛ رضایی جمالویی، حسن؛ نریمانی، محمد؛ زاهد بابلان، عادل (1390)." مقایسۀ شایستگی اجتماعی و مؤلفه های آن در دانش آموزان دارای ناتوانی یادگیری و دانش آموزان دارای پیشرفت تحصیلی پایین، متوسط و بالا". مجلۀ ناتوانی های یادگیری، دورۀ 1، شمارۀ 1، ص ص 23 – 6 اپتر، تری (1384). "فرزند نیرومند و متکی به نفس". ترجمۀ محمد رضا آل یاسین، تهران، انتشارات هامون احدی، حسن؛ جمهری، فرهاد (1378). "روانشناسی رشد 2 (نوجوانی، جوانی، میانسالی، پیری)". تهران، نشر بنیاد احدی، حسن؛ محسنی، نیک چهر (1374). "روانشناسی رشد: مفاهیم بنیادی در روانشناسی نوجوانی و جوانی". تهران، چاپ و نشر بنیاد احمدی، احمد (1382)." روانشناسی نوجوانان و جوانان". اصفهان، انتشارات مشعل استافورد، لورا؛ به یر، چری (1377). "تعامل والدین و کودکان". ترجمۀ محمد دهگانپور و مهرداد خرازچی، تهران، انتشارات رشد اسفندیاری، غلام رضا (1374)." مقایسه شیوه های فرزندپروری مادران در دو گروه کودکان مبتلا به اختلال رفتار و تأثیر آموزش مادران در کاهش اختلال رفتاری". پایان نامۀ کارشناسی ارشد،رشتۀ روانشناسی بالینی، انستیتوی تحقیقات روانپزشکی تهران برناردز، جان (1384). "درآمدی به مطالعات خانواده". ترجمۀ حسین قاضیان، تهران، نشر نی بنی اسدی،حسن؛باقری،مسعود(1390)."دانش ارتباط غیرکلامی و شایستگی اجتماعی".فصلنامه اندیشه و رفتار،دوره پنجم،شماره 20،صص43-50 بیابانگرد، اسماعیل (1379). "روانشناسی نوجوانان". تهران، نشر فرهنگ اسلامی ثمری، علی اکبر؛ لعلی فاز، احمد (1384)." مطالعۀ اثر بخشی آموزش مهارتهای زندگی بر استرس خانوادگی و پذیرش اجتماعی". فصلنامۀ اصول بهداشت روانی، سال هفتم، شمارۀ 25 و 26، ص ص 55 – 47 جان بزرگی، مسعود؛ نوری، ناهید؛ آگاه هریس، مژگان (1389)." آموزش اخلاق، رفتار اجتماعی و قانون پذیری به کودکان". تهران، انتشارات ارجمند حسینی فرد، مهدی (1381). " بررسی همه گیر شناسی اختلالات روانی در دانش آموزان مقطع دبیرستان شهرستان رفسنجان و ارتباط آن با شیوه های فرزندپروری" . پایان نامۀکارشناسی ارشد،رشتۀ روانشناسی بالینی، انستیتوی تحقیقات روانپزشکی تهران حسینی نسب، داوود؛ احمدیان، فاطمه؛ روان بخش، محمد حسین (1384) . " بررسی رابـطۀ بین شیـوه های فرزند پروری با خودکارآمدی و سلامت روانی دانش آموزان". مطالعات تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی ، نشریه علوم رفتاری، شماره 3 ،ص 33 خسروپور، یوسف (1387)." روانشناسی بلوغ". تهران، انتشارات حافظ نوین رحمتی، عباس؛ اعتمادی، احمد؛ محرابی، شهربان (1386). " مقایسه میزان اختلالات روانی دختران نوجوان با توجه به شیوه های فرزندپروری والدین در دبیرستانهای شهرستان جیرفت". مطالعات روانشناختی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه الزهرا، دوره سه ، شماره 4 ،ص 9 زارعی، اقبال (1389)." بررسی رابطۀ بین شیوه های فرزندپروری والدین با ارتکاب نوجوان به رفتارهای پرخطر بر اساس مقیاس کلونینگر" . مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، دوره 18، شماره 3 ، ویژه نامۀ همایش رفتارهای پرخطر ، صص 220-224 زهراکار، کیانوش (1387). "بررسی رابطۀ شیوه های فرزندپروری والدین و سلامت روانی نوجوانان شهر اسلامشهر". فصلنامۀ اندیشه های تازه در علوم تربیتی، سال سوم، شمارۀ 2 سپهری، صفورا؛ پاکدامن، شهلا (1389). " الگوهای ارتباطی خانواده و تعارضات فرزند و والدین" . مجلۀ روشها و مدلهای روانشناختی، جلد 1، شمارۀ 2، ص ص 90 – 75 سهرابی، فرامرز؛ حسنی، اعظم (1386)." شیوۀ فرزندپروری والدین و رفتارهای ضد اجتماعی دختران نوجوان". مجلۀ روانشناسی 41، سال یازدهم، شمارۀ 1، ص ص 86 – 70 سید فاطمی، نعیمه؛ رحمانی، فرناز؛ برادران رضایی، مهین؛ صداقت، کامران (1388)." بررسی ارتباط شیوۀ تربیتی والدین با میزان استقلال دانش آموزان نوجوان مدارس شهر تبریز". نشریۀ دانشکدۀ پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، دوره 22، شمارۀ 62، ص ص 84 – 75 سید فاطمی، نعیمه؛ رحمانی، فرناز؛ برادران رضایی، مهین؛ صداقت، کامران (1385)." ارتباط شیوۀ تربیتی والدین با میزان شایستگی تحصیلی دانش آموزان نوجوان مدارس شهر تبریز در سال 1382". فصلنامۀ اصول بهداشت روانی، سال هشتم، شمارۀ 29 و 30، ص ص 11 – 16 سیزر، ویلیام؛ سیزر، مارتا (1386)." فرزند موفق". ترجمۀ الهام آرام نیا و سید شمس الدین حسینی، تهران، نشر پیکان شفیع آبادی، عبدالله (1375)." فنون تربیت کودک". تهران، انتشارات چهره شیخاوندی، داور (1373)." جامعه شناسی انحرافات (آسیب شناسی جامعوی)". تهران، نشر مرندیز شیرانی، عبدالله (1388)." والدین و روانشناسی کودک و نوجوان". اصفهـان، انتشـارات فـرزانگـان زاینده رود صالح صدق پور، بهرام؛ محمودیان، مجید؛ سلمانیان، حمید رضا (1388)." بررسی تأثیر آموزش آموزه های قرآنی بر بهبود پذیرش اجتماعی" . فصلنامۀ تخصصی پژوهش های میان رشته ای قرآنی، سال اول، شماره دوم ،صص 17-26 طبائیان، راضیه؛ کلانتری، مهرداد؛ امیری، شعله؛ نشاط دوست، حمید ظاهر؛ مولوی، حسین (1388). "تأثیر آموزش مهارتهای اجتماعی بر شایستگی اجتماعی کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه / بیش فعالی". مجلۀ روانشناسی 52، سال سیزدهم، شمارۀ 4، ص ص 376 – 362 عسگری، پرویز؛ احتشام زاده، پروین؛ پیرزمان، سهیلا (1389)." رابطۀ پذیرش اجتماعی و نقش جنسیتی با بهزیستی روانشناختی در دانشجویان دختر". فصلنامۀ علمی پژوهش زن و فرهنگ، سال دوم، شمارۀ 5، ص ص 110 – 99 کارتلج،جی؛ میلبرن ،جی اف (1372). "آموزش مهارتهای اجتماعی به کودکان". ترجمۀ محمد حسین نظری نژاد، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی کرمی،ابوالفضل؛درودی،ابوالفضل(1387)."پرسشنامه رفتار شایستگی اجتماعی-تعارض" .انتشارات روانسنجی کلانتری، صمد؛ عباس زاده، محمد؛ راکعی، ندا (1388). " بررسی جامعه شناختی گرایش به فرزند آوری و برخی عوامل مرتبط با آن در جوانان متاهل شهر تبریز ". مجلۀ جامعه شناسی کاربردی ، سال 21 ، شماره 37 ، صص 83 -104 گال، مردیت؛ بورگ، والتر؛ گال، جویس (1387)."روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی". ترجمۀ احمد رضا نصر و همکاران، جلد دوم، تهران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی گرامی، مرضیه (1387)." نقش شیوه های فرزندپروری در خودپنداره و بلوغ اجتماعی دانش آموزان در شهرستان جاسک " . پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی، دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی گنجی، حمزه (1384)." پرسش نامه های ارزشیابی شخصیت". تهران، انتشارات ساوالان لطفی کاشانی، فرح؛ وزیری، شهرام (1386)." روانشناسی بالینی کودک". تهران، نشر ارسباران مجدی، فیروزه (1389). " بررسی رابطۀ معناداری زندگی و شیوه های فرزندپروری مادران و اختلالات رفتاری کودکان آنها". پایان نامۀ کارشناسی ارشد، رشتۀ روانشناسی عمومی، دانشگاه اصفهان مرادی، امیر؛ ثنایی، باقر (1385)." بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای حل مسئله بر تعارضات والد – فرزند در دانش آموزان پسر مقطع متوسطۀ شهر تهران". فصلنامۀ تازه ها و پژوهشهای مشاوره، جلد پنجم، شمارۀ 20، ص ص 38 – 23 مظلوم، اشرف (1382)." بررسی ارتباط شیوه فرزندپروری والدین با پایگاه هویت در دانش آموزان پیش دانشگاهی شهر تهران" . پایان نامه کارشناسی ارشد،رشته روانشناسی، دانشگاه الزهرا منادی، مرتضی (1384). "تأثیر شیوه های فرزندپروری والدین بر شخصیت اجتماعی و فرهنگی جوانان". فصلنامۀ خانواده و پژوهش، سال دوم، شمارۀ 2، ص ص 52 – 27 منادی، مرتضی (1385). "جامعه شناسی خانواده". تهران، نشر دانژه نکویی، عاطفه (1387). "رابطۀ شایستگی اجتماعی با سبکهای دلبستگی، ویژگیهای خانواده و جو کلاس درس در دانش آموزان دورۀ ابتدایی". پایان نامۀ کارشناسی ارشد، رشتۀ روانشناسی عمومی، دانشگاه خوراسگان نوابی نژاد، شکوه (1373)." رفتارهای بهنجار و نابهنجار". تهران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان جمهوری ایران هترینگتون، ای میویس؛ پارک، راس دی (1373). "روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر". ترجمۀ جواد طهوریان و همکاران، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی همتی، فاطمه؛ طالقانی، نرگس (1386)." کارل رانسوم راجرز (نظریۀ فرد مدار ((خود)) هستۀ نظری شخصیت". تهران، انتشارات دانژه هنری ماسن، پاول؛ کیگان، جروم؛ هوستون، آلتاکارول؛ وی کانجر، جان جین (1380)." رشد و شخصیت کودک". ترجمۀ مهشید یاسایی، تهران، نشر مرکز فهرست منابع انگلیسی Besharat، M ; Azizi، K; Poursharifi، H (2011). " the relationship between parenting styles and children’s academic achievement in a sample of Iranian Families". Procedia social and behavioral sciences, Vol15, pp 1280 – 1283 Cheung , ch ; Lee, T (2010)." Improving social competence through character education". Evaluation and program planning, Vol33, pp 255 - 263 Crowne، d.p؛ marlowe، d(1960).marlowe-crowne social desirabilitu scale Gifford-Smith،M؛Brownel،C(2003)."Childhood peer relationships: social acceptance,friendshipand peer networks".Journal of School Psychology،vol 41 ،PP235–284 prophy-Herb، H; lee، R; Nievar، M; Stollak، G (2007). "preschoolers’ social competence: relations to family characteristics, teacher behaviors and classroom climate". Journal of developmental psychology, Vol28, pp 134 – 148 Eberly؛montemayor؛flannery(1993). Parent/child social competencies - conflict behavior questionnaire. Egloff, B; C. schmukle, S (2003). "Does social desirability the relationship implicit and explicit anxiety measures?" personality and individual differences, Vol35, pp 1697 – 1706 Diener، M؛ Kim، D(2004). "Maternal and child predictors of preschool children’s social competence". Applied Developmental Psychology ،vol25،PP 3–24 Roopnarine, J; Krishnakumar، A; Metindogan، A; Evans، M (2006). "Links between parenting styles, parent 0 child academic interaction, parent – school interaction, and early academic skills and social behaviors in young children of English speaking Caribbean immigrants". Early childhood research quarterly, Vol21, pp 238 – 525 Huver,R؛Otten,R؛DeVries,h؛ Engels,R(2010)."Personalit and parenting style in parents of adolescents". Journal of Adolescence, Vol 33, Issue 3, pp 395-402 Sumeekens، S؛ Riksen,J؛ Van Bakel ، H (2008)." Profiles of competence and adaption in preschoolers as related to the quality of parent –child interaction". Journal of research in personality, Vol 42،pp 1490-1499 Vignoli، E؛ Croity-Belz ،S؛ Chapeland،V ؛ deFilips ،A ؛ Garcia،M (2005)." Career exploration in adolescents: The role of anxiety, attachment, and parenting style". Journal of Vocational Behavior ،vol67، PP 153–168 Wolfadt،U؛Hempel,S؛Miles،J(2003)." Perceived parenting styles, depersonalization, anxiety and coping behavior in adolescents". Journal of psychology ، vol34, Issue 3.pp 521-532 Zakeri، H; Karimpour، M (2011). "Parenting styles and self – esteem". Procedia – social and Behavioral science, Vol29, pp 758 - 761

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته