مقاله تشيع و تحول تاريخى 18 ص (docx) 18 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 18 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
تشيع و تحول تاريخى
دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۵
مذهب شيعه در طول تاريخ حيات خود تحولات سياسى و اجتماعى بسيارى را پشتسر گذاشته كه در سرنوشت آن از نظر فعاليتهاى مذهبى و كلامى مؤثر بوده است. 1- عصر خلفا در اكثر اين دوره شيعه از شرايط اجتماعى و سياسى مطلوبى برخوردار نبود، ولى در دوران خلافت ظاهرى امام على عليهالسلام شرايط مطلوبى به دست آورد، و توسط امير المؤمنين عليهالسلام معارف توحيدى تبيين گرديد و دانشمندان بسيارى در زمينههاى تفسير، فقه و كلام از درياى بيكران علوم وى سيراب گرديدند. البته تبيين معارف توحيدى و تربيت دانشمندان توسط امام على عليهالسلام در دوره قبل از خلافت او نيز انجام مىگرفت، ولى در دوران خلافت آن حضرت رشد فزايندهاى يافت. 2- عصر امويان در اكثر اين دوره شرايط سياسى كاملا عليه شيعه بود و آنان متحمل آزارها و شكنجههاى جسمى و روحى بسيارى از جانب حكام اموى گرديدند. ولى با اين حال از رسالت دينى و كلامى خود غافل نبوده و در پرتو هدايتهاى آموزگاران معصوم كلام، در حد توان به رسالتخويش جامه عمل پوشاندند. در بخش پايانى حكومت امويان و بخش آغازين حكومت عباسيان، يعنى بخشى از دوران امامتحضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام شرايط سياسى نسبتا خوبى براى اهل بيت و شيعيان فراهم گرديد، زيرا حكومت امويان رو به سقوط و انقراض بود و حاكمان اموى در اضطراب روحى و فكر به سر مىبردند. در نتيجه، فرصت و مجال اعمال فشار عليه علويان را نداشتند، و در آغاز حكومت عباسيان نيز به خاطر عدم استقرار و ثبات لازم، و نيز به دليل اينكه آنان به انگيزه و ترفند دفاع از علويان بر امويان غلبه يافته بودند، اهل بيت و پيروان آنان از شرايط خوبى برخوردار بودند، و به همين جهت نهضت علمى و فرهنگى شيعه توسط امام باقر و امام صادق پايهگذارى و شكوفا گرديد. 3- از منصور تا هارون در زمان منصور بار ديگر علويان تحت فشار سياسى سختى قرار گرفتند، چنانكه سيوطى گفته است: «منصور اولين خليفه (عباسى) بود كه ميان علويان و عباسيان آتش فتنه را برانگيخت. در سال 145 (پس از گذشت نه سال از حكومت منصور) محمد و ابراهيم، فرزندان عبد الله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب، عليه منصور قيام كردند، ولى آن دو و گروه بسيارى از اهل بيت توسط وى به شهادت رسيدند» . محمد اسقنطورى مىگويد: بر منصور وارد شدم و ديدم در فكر عميقى فرو رفته است. گفتم چرا فكر مىكنيد؟پاسخ داد: از اولاد فاطمه عليها السلام بيش از هزار نفر را كشتهام، ولى بزرگ آنان (حضرت صادق عليهالسلام) را نكشتهام .آزار و شكنجههاى علويان توسط منصور در زندانهاى تاريك و نمناك و قرار دادن آنان در لاى ديوار مشهور است. از كسانى كه به دستور منصور به شهادت رسيد، معلى بن خنيس از شيعيان و اصحاب مقرب و متصدى امور مالى امام صادق عليهالسلام بود. منصور از داود بن عروه فرماندار مدينه خواست تا وى را به قتل برساند. داود( معلى) را احضار نمود و او را تهديد به قتل كرد و از وى خواست تا نام شيعيان را به او بگويد. معلى مقاومت نموده و گفت: به خدا سوگند اگر نام يكى از آنان در زير پاى من باشد، پايم را بر نخواهم داشت. داود وى را به شهادت رساند و سرش را به دار آويخت. او سرانجام امام صادق عليهالسلام را مسموم كرد و به شهادت رسانيد. اين وضعيت در عصر حكومت مهدى عباسى (169- 158) ، و هادى عباسى (پانزده ماه) و هارون الرشيد (193- 170) نيز ادامه يافت و آنان در اعمال فشار و شكنجه، زندان، تبعيد و قتل علويان راه منصور را ادامه دادند. محمد بن ابى عمير و فضل بن شاذان به دستور او زندانى و شكنجه شدند. وى حكم دستگيرى هشام بن حكم را صادر كرد، ولى او مخفى گرديد. و داستان جنايتحميد بن قحطبه به دستور هارون مشهور است. 4- از امين تا واثق (232- 193) پس از هارون، محمد امين به حكومت رسيد و مدت چهار سال و چند ماه حكومت كرد. ابو الفرج در مقاتل الطالبيين مىنويسد: «روش امين درباره اولاد على بن ابى طالب برخلاف گذشتگان بود. علت آن اين بود كه او به فكر خوشگذرانى و تهيه وسائل آن بود و پس از آن در بحران جنگ خود با مامون قرار گرفت، تا اينكه كشته شد» . مامون برادر خود را كشت و قدرت سياسى را به دست آورد و حدود بيستسال (218- 198) حكومت كرد. در زمان مامون تشيع در اكثر شهرهاى اسلامى نفوذ كرد و اثر آن در در بار مامون نيز ظاهر گرديد، چنانكه فضل بن سهل ذو الرياستين، وزير مامون و طاهر بن الحسن خزاعى فرمانده ارتش وى شيعه بودند. مامون وقتى كثرت شيعه را ديد و دانست كه حضرت رضا عليهالسلام مورد توجه و محبت مردم است و مردم از پدر او (هارون) ناراضى هستند و نسبتبه حكومتهاى قبلى بنى عباس اظهار دشمنى مىكنند، ظاهرا روش تفاهم و دوستى با علويان را برگزيد و بدين طريق افكار عمومى را متوجه خود ساخت، لذا از در نفاق و ريا اظهار تشيع نموده، از خلافت، حقانيت، و برترى على عليهالسلام بر ابو بكر و عمر دفاع مىكرد، و حتى مساله واگذارى خلافت و سپس ولايتعهدى را مطرح نمود، ولى در حقيقت او هدفى جز حفظ قدرت و تثبيت موقعيتخود نداشت، و سرانجام نيز امام رضا عليهالسلام را به وسيله زهر مسموم ساخت. ولى در هر حال همين ملايمت و نرمش ظاهرى، موجب فراهم شدن زمينه نسبتا مناسبى براى ترويج و نشر عقايد شيعه گرديد. عامل مؤثر ديگرى نيز در اين باره وجود داشت، و آن گسترش و افزايش ترجمه كتب فلسفى و علمى بسيار از زبان يونانى و سريانى و غير آنها به زبان عربى بود كه به گرايش مسلمانان به علوم عقلى و استدلالى سرعتبخشيد، به ويژه آنكه مامون نيز معتزلى مذهب بود و به خاطر علاقهمندى به بحثهاى استدلالى، مباحث كلامى در زمينه اديان و مذاهب را آزاد گذاشته بود، و دانشمندان و متكلمان شيعه از فرصت استفاده كرده و به تبليغ مذهب اهل بيت عليهم السلام همت گماردند. در عصر معتصم (متوفاى 227) و واثق (متوفاى 232) نيز تقريبا شرايط سياسى در مورد اهل بيت همانند زمان مامون بود، به ويژه آنكه آن دو نيز به كلام معتزله گرايش داشته و با بحثهاى استدلالى و كلامى موافق بودند. پرسشهاى كلامى و دينى بسيارى كه از امام جواد عليهالسلام شده است نيز گواه بر اين است كه ارتباط مردم با آن حضرت در عصر معتصم نبود، هر چند معتصم در باطن امر نسبتبه امام عليهالسلام عداوت مىورزيد و سرانجام نيز دستور قتل وى را صادر نمود. پس از شهادت امام عليهالسلام، جمعيت انبوهى براى تشييع جنازه آن حضرت اجتماع نمودند. على رغم اينكه معتصم تصميم داشت آنان را از شركت در مراسم تشييع منع كند، ولى آنان به تصميم وى اعتناء نكرده و شمشير بر دوش بر گرد خانه امام اجتماع نمودند. اين مطلب نيز گواه بر قدرت و كثرت شيعه در آن زمان است. 5- عصر متوكل و پس از آن با به حكومت رسيدن متوكل (247- 232) شرايط دگرگون، و سختگيرى و كينه توزى آشكار با علويان تجديد شد، و ارتباط با اهل بيت عليهم السلام جرم سياسى به شمار آمد. دستور وى به ويران نمودن قبر امام حسين عليهالسلام و منع زيارت آن مشهور است. خصومت متوكل، به شيعيان اختصاص نداشت، بلكه وى با فلسفه و كلام و عقل گرايى مخالفت مىورزيد. جرجى زيدان مىنويسد: از روزى كه متوكل به خلافت رسيد تا آخرين نفس در آزار و شكنجه فيلسوفان و طرفداران راى و قياس و منطق كوشش داشت. پس از متوكل حكومت عباسيان گرفتار آشفتگيها و كشمكشهاى بسيار گرديد، و هر چند گاهى درباريان بر سر كسب قدرت، به جدال و كشتار دست مىزدند، تا زمان معتضد عباسى (279- 247) پنج تن از حكام عباسى، به نامهاى منتصر، مستعين، معتز، مهتدى و معتمد به حكومت رسيدند، و با به قدرت رسيدن معتضد (289- 279) بار ديگر دستگاه عباسى اقتدار يافت. چنانكه سيوطى درباره وى نوشته است: «وى را سفاح ثانى لقب دادند، زيرا فرمانروايى بنى عباس را تجديد حيات كرده، و قبل از او از زمان متوكل به بعد گرفتار اضطراب و فرسودگى و ضعف شده و در آستانه زوال بود» . بنابر اين در عداوت و دشمنى عباسيان با اهل بيت عليهم السلام و پيروان آنان جاى ترديد نيست، ولى با توجه به اضطراب و نابسامانى حاكم بر دستگاه عباسى در دوره ياد شده، و شورشها و انقلابهايى كه در گوشه و كنار سرزمين اسلامى رخ مىداد، شرايط مناسب براى عباسيان، در جهت اعمال فشار بر علويان فراهم نبود، و آنان نسبتبه عصر منصور و هارون، از شرايط بهترى برخوردار بودند. 6- عصر آل بويه، فاطميان و حمدانيان قرن چهارم و پنجم هجرى از نظر شرايط سياسى از بهترين دورانهاى شيعه به شمار مىرود، زيرا خاندان بويه (477- 320) كه مذهب شيعه داشتند، در دستگاه حكومت عباسى از نفوذ و اقتدار زايد الوصفى برخوردار بودند. فرزندان بويه به نامهاى على، حسن و احمد كه قبلا در فارس حكومت مىكردند، در زمان «المستكفى» به سال 333 وارد بغداد شده، به مقر حكومت راه يافته و مورد تكريم خليفه قرار گرفتند. احمد، «معز الدوله» ، حسن، «ركن الدوله» ، و على، «عماد الدوله» لقب يافتند. معز الدوله كه منصب امير الامرائى را داشت، چنان اقتدارى به دست آورد كه حتى براى مستكفى حقوق و مقررى تعيين كرد. به دستور وى در روز عاشورا بازارها تعطيل و براى امام حسين عليهالسلام مراسم سوگوارى بر پا گرديد، و مراسم عيد غدير با شكوه بسيار انجام شد. كوتاه سخن آنكه آل بويه در ترويج مذهب اماميه اثنا عشرى اهتمام بسيار ورزيدند. در بغداد، مركز حكومت اسلامى، كه قبل از آل بويه مردم پيرو مذهب اهل سنتبودند، با به قدرت رسيدن آنان مذهب شيعه نشو و نما كرد و آيينهاى مخصوص شيعيان با شكوه فراوان انجام مىشد. شيخ مفيد، متكلم نامدار اماميه كه در اين زمان مىزيست، مورد تجليل و تكريم بسيار بود. مسجد «براثا» در منطقه كرخ بغداد به وى اختصاص داشت، و شيخ مفيد در آن علاوه بر اقامه نماز و موعظه، به تعليم و تدريس مىپرداخت. وى در پرتو موقعيت ويژهاى كه از جنبههاى علمى و اجتماعى داشت، توانست فرق مختلف شيعه را انسجام بخشيده، آرا و عقايد شيعه را تحكيم و ترويج نمايد. خدمات آل بويه به مذهب تشيع اختصاص نداشت، بلكه آنان به ادب و فرهنگ و تمدن اسلامى خدمات شايان نمودند. غناوى در كتاب «الادب فى ظل بنى بويه» مىنويسد: يكى از امتيازات دوره آل بويه بالا رفتن سطح دانش و فرهنگ بود كه خود و وزراى ايشان تاثير به سزايى در اين زمينه داشتند، زيرا وزرا هميشه از طبقات نويسندگان و دانشمندان مبرز برگزيده مىشدند. . . آوازهشان در فضا طنينانداز شد، تا آنجا كه دانشمندان و اهل ادب از هر سو به جانب ايشان روى آورده و از توجهشان برخوردار شدند. در ميدان ادب و فلسفه و دانش، و در سازندگى و به كار انداختن انديشهها گوى سبقت را از سروران خود (خلفاى عباسى) ربوده بودند» . در قرن چهارم فاطميين نيز در مصر به قدرت رسيدند و حكومت آنان تا اواخر قرن ششم هجرى (567) ادامه يافت. حكومت فاطميان بر مبناى دعوت به تشيع پايه گذارى شد و اگر چه آنان دوازده امامى نبوده، پيرو مذهب اسماعيليه بودند، و ميان اين دو مذهب اختلافاتى وجود دارد، ولى در حفظ شعائر مذهب تشيع، و نيز فراگرفتن تعاليم اسلامى از طريق خاندان وحى، و تشويق مردم به اين روش، هر دو مذهب هماهنگاند. سيوطى مىنويسد: «در سال 357 هجرى قرامطه بر دمشق استيلا يافته و بر آن شدند كه مصر را نيز به تصرف خود در آورند، ولى عبيديون (فاطميون) مالك آن گرديده و دولت رفض (تشيع) در سرزمينهاى مغرب، مصر و عراق استقرار يافت، و اين بدان هتبود كه پس از مرگ كافور اخشيدى، حاكم مصر، نظم مصر مختل گرديد و سربازان در مضيقه مالى قرار گرفتند. گروهى از آنان نامهاى براى المعز لدين الله (فرمانرواى مغرب) نوشته از او خواستند تا وارد مصر گردد. وى فرمانده ارتش خود به نام «جوهر» را با هزار سواره عازم مصر نمود، و او وارد مصر گرديد. در سال 358 از پوشيدن لباس سياه و خواندن خطبهاى كه بنى عباس مىخواندند منع كرد و دستور داد جامه سفيد پوشيده و خطبه زير را بخوانند: «اللهم صل على محمد المصطفى، و على على المرتضى، و على فاطمة البتول و على الحسن و الحسين سبطي الرسول. . . » . او در سال 359 دستور تاسيس دانشگاه الازهر را صادر كرد، و بناى آن به سال 361 پايان يافت. همچنين دستور گفتن «حى على خير العمل» را در اذان صادر نمود. مشابه همين دستور توسط جعفر بن فلاح فرماندار دمشق از جانب المعز بالله صادر گرديد. حمدانيان و مذاهب شيعه در قرن چهارم هجرى حكومتشيعى ديگرى نيز در جهان اسلام پديد آمد، و آن حكومتحمدانيان (391- 293) بود. برجسته ترين زمامدار آل حمدان على بن عبد الله بن حمدان ملقب به سيف الدوله (303- 350) بود. وى انسانى خردمند، دانش دوست و سلحشور بود و بيشتر ايام عمر خود را در جنگ با تجاوزگران رومى به سر برد. در عصر حمدانيان سرزمين سوريه، مانند حلب و اطراف آن، بعلبك و توابعش، جبل عامل و سواحل آن مملو از شيعيان بود، و به ويژه شهر حلب پايگاه عالمان شيعه و به خصوص بنو زهره به شمار مىرفت. از كسانى كه در تحكيم و نشر مذهب تشيع نقش مهمى ايفا نمود، ابو فراس (متوفاى 357) شاعر نامدار آل حمدان بود، چنانكه قصيده ميميه او از شهرت به سزايى برخودار است و مطلع آن چنين است: الحق مهتضم والدين محترم و فيىء آل رسول الله مقتسم. حمدانيان هيچ كس را به پيروى از مذهب شيعه مجبور ننموده، به وسيله مال و مقام هم نفريفتند، بلكه مردم را به اختيار خود واگذار كردند تا هر چه مىپسندند براى خود برگزينند. فقط مبلغان با اخلاص حقايق را براى مردم بازگو مىكردند، بر عكس اموىها و عباسىها و صلاح الدين ايوبى كه مردم را با ارعاب و خشونتبه مذهب تسنن فرا مىخواندند. حمدانيان مردمى روشنفكر و آزاد منش بودند. به همين جهت پناهگاه دانشمندان، فلاسفه، ادبا و روشنفكران از همه مذاهب و اديان شدند، تا آنجا كه هنرمندان از روم گريخته و به سوى سيف الدوله مىآمدند. شيعه در عهد سلجوقيان و ايوبيان در اواسط قرن پنجم هجرى دولت مهمى با نام دولتسلجوقى پديد آمد و حكومتسنى مذهب بغداد را كه رو به زوال و فنا بود از سقوط نجات داد و از پيشرفتشيعيان در مصر، عراق، شام، فارس و خراسان جلوگيرى نمود. حكومتسلجوقيان تا اواخر قرن هفتم هجرى استقرار يافت. حكومت مقتدر ديگرى كه در نيمه دوم قرن ششم (565) تاسيس گرديد، حكومت ايوبيان به دست صلاح الدين ايوبى بود، كه تا سال 848 دوام يافت. فداكارىهاى صلاح الدين در جنگ با صليبيان در خور تقدير و تحسين است، ولى تعصب شديد او نسبتبه مذهب تسنن و خصومت و عداوت او با مذهب تشيع، نقطه ضعفى بس بزرگ و غير قابل اغماض است. وى پس از استيلاى بر مصر با فاطميان با خشونت تمام عمل نمود. در كتاب «الازهر فى الف عام» آمده است: «ايوبيها در مطلق آثار شيعه دخالت كرده و آنان را نابود كردند. صلاح الدين دولت فاطمى را عزل كرد و اقوام خود را در يك شب به منازل آنان وارد نمود و نالههاى جگر خراش و گريههاى جانسوز به قدرى بلند بود كه مردم فكر خود را از دست داده بودند. . . » . وى دستور داد روز عاشورا كه بنى اميه و حجاج عيد مىگرفتند، مجددا عيد باشد و حى على خير العمل را از اذان برداشت و در سختگيرى با شيعيان تا آنجا پيش رفت كه دستور داد گواهى كسى بايد قبول شود كه معتقد به يكى از مذاهب چهارگانه اهل سنتباشد، و كسى حق سخنرانى يا تدريس داشت كه پيرو آن مذاهب باشد و حتى كتابخانههاى بزرگى كه فاطميين تاسيس كرده بودند و كتابهاى نفيسى در فنون مختلف در آنها گردآورى شده بود، به دست وى متلاشى گرديد و در نتيجه اين روش خصمانه، مذهب تشيع در مصر فراموش گرديد.