دانلود دانلود چارچوب نظری و سوابق پژوهشی مفاهیم و نظریات مشارکت مردمی

دانلود دانلود چارچوب نظری و سوابق پژوهشی مفاهیم و نظریات مشارکت مردمی (docx) 43 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 43 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

2-1- مشارکت و کمک های مردمی 2-1-1- مفهوم مشارکت مفهوم مشارکت،قدمتی به درازای تاریخ زندگی اجتماعی بشر دارد که در طول حیات طولانی خود،روند تکامل و دگرگونی را پشت سر گذاشته و به اقتضای شرایط زمانی و مکانی خود تعاریف متفاوتی دریافت کرده است.(زیاری وهمکاران،1388، 215) واژه مشارکت به معنای امروزی برای اولین بار در اواخر دهه 1950در ادبیات توسعه ظاهرشده است.علت رواج این واژه شکست طرح های توسعه و نسبت دادن این شکست به عدم حضور و مشارکت مردم در فرایند طراحی و اجرای این طرح ها می باشد.از این رو توسعه برمبنای مشارکت مردمی از اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980به عنوان یک مفهوم کلیدی وبه صورت گسترده ای در ادبیات توسعه مطرح شد. واژه مشاركت از حيث لغوي به معناي درگير شدن و تجمع براي منظور خاص است. در مورد معناي اصطلاحي آن بحث هاي فراواني شده است، ولي درمجموع مي توان جوهره اصلي آن را درگيري، فعاليت و تأثير پذيري دانست. با پذيرش اين جوهره، برخي از صاحب نظران مديريت، تعريف زير را براي مشاركت ارائه نموده اند: "مشاركت درگيري ذهني و عاطفي اشخاص در موقعيت هاي گروهي است كه آنان را بر مي انگيزد تا براي دستيابي به هدف هاي گروهي ياري دهند و در مسووليت كار شريك شوند". در اين تعريف سه جزء مهم وجود دارد: درگير شدن، ياري دادن ومسووليت درك عميق تر. اين تعريف مستلزم مرور اجمالي بر اين سه جزء است. درگيري ذهني و عاطفي: در مرتبه نخست و شايد پيش از هر چيز ديگر، مشاركت به معني درگيري ذهني وعاطفي است و تنها به كوشش هاي بدني محدود نمي شود. در مشاركت خود شخص درگير است و تنها مهارت وتوانايي هاي وي يا امكانات فراهم شده توسط او درگير نيست. اين درگيري روانشناختي است و نه جسماني. انساني كه مشاركت مي كند، خود-درگير است و نه كار- درگير. انگيزش براي ياري دادن: شخص در مشاركت اين فرصت را مي يابد كه از قابليت ها، ابتكارات و آفرينندگي خود براي دستيابي به هدف هاي گروهي استفاده نمايد. از اين رو مشاركت با موافقت فرق دارد، در موافقت، موافقت كننده ياري ويژه اي نمي كند، بلكه تنها آنچه را كه پيش رويش مي گذارند، تصويب مي كند.در واقع در موافقت نقش اصلي را تصميم گيرنده بازي مي كند كه مي كوشد تا با استفاده از توانايي هاي خويش جمع را به موافقت وا دارد.اما مشاركت چيزي بيش از گرفتن موافقت از يك جمع براي تصميم از پيش گرفته شده است. مشاركت يك داد و ستد اجتماعي دو سويه ميان مردم است و نه روش قبولاندن انديشه هاي مسوولان بالا دست. در واقع در مشاركت نقش اصلي با مشاركت كننده است كه مي كوشد تا توانايي هاي خويش را آشكار سازد. پذيرش مسووليت: مشاركت اشخاص را بر مي انگيزد تا در كوشش هاي گروه خود مسووليت بپذيرند. در واقع مشاركت هنگامي تحقق مي يابد كه بي تفاوتي و بي مسووليتي جاي خود را به احساس وابستگي،هم سرنوشتي و مسووليت بدهد. با توجه به آنچه كه درتعريف مشاركت آمد، مي توان به روشني دريافت كه تحقق مشاركت مستلزم فراهم آمدن برخي پيش نيازهاست. برخي از اين پيش نيازها در وجود شركت كنندگان و برخي ديگر در محيط پيرامون جاي دارند.اين پيش نيازها تحقق و كارسازي مشاركت را تعيين كرده و سطح آن را مشخص مي سازند.عمده ترين اين پيش نيازها (برخي از آن ها برآمده از تعريف مشاركت) به شرح زير هستند: الف. پيش از آن كه اقدام ضرورت پيدا كند، بايد زمان مشاركت فراهم باشد. مشاركت به سختي ممكن است در زمان اضطرار و فوريت به نحوي مناسب و برازنده تحقق يابد. زمينه هاي مشاركت بايد قبل از اقدام به آن فراهم شده باشد. ب. فوايد احتمالي مشاركت بايد بر هزينه هاي آن فزوني داشته باشد. پ. موضوع مشاركت بايد مربوط و مورد علاقه افراد باشد، در غير اين صورت آنان به مشاركت تنها چون سرگرمي نگاه خواهند كرد و يا از سر اضطرار به مشاركت اقدام مي كنند. به هر حال پايداري مشاركت با علاقه فرد پيوند دارد. ت. شركت كنندگان بايد از توانايي هاي لازم (مانند هوش، دانش فني، امكانات مالي...) برخوردار باشند تا بتوانند درمشاركت كارساز باشند. ث. شركت كنندگان بايد توانا باشند تا با يكديگر ارتباط متقابل برقرار كنند- زبان يكديگر را بفهمند تا بتوانند به داد و ستد انديشه بپردازند. ج. هيچ يك از دو سوي مشاركت نبايد احساس كند كه مشاركت جايگاه و موقعيت او را تهديد خواهد كرد.مشاركت در مديريت و تصميم گيري مستلزم وجود مديريت "مشاركت جو" است. در غير اين صورت مشاركت به معناي درگيري با مديريت خواهد بود. چ. مشاركت در زمينه اي معنا دارد كه فرد انتخاب و آزادي اختيار داشته باشد. تعريفي كه از مشاركت ارائه گرديد، اين امكان را فراهم مي آورد تا آن را ذيل چارچوب مفهومي و نظري شناخته شده اي مورد مطالعه قرار دهيم. مشاركت به عنوان يك "رفتار انساني" از "رفتارهاي صرفاً بازتابي" متمايز مي شود، چرا كه افراد مشاركت كننده براي رفتار خود معناي ذهني مشخصي قائلند. مي دانيم كه هرگاه افراد براي رفتار خود معناي ذهني خاص قائل شوند، "كنش" پديد مي آيد. آنچه كنش را از رفتار بازتابي متمايز مي گرداند اين است كه در كنش ميان انگيزه و پاسخ، تفكر قرار مي گيرد.حداقل از نظر تحليلي مي توانيم دو گونه از كنش را از يكديگر متمايزسازيم: كنش فردي و كنش اجتماعي. در متمايز ساختن كنش فردي از كنش اجتماعي دو ديدگاه مختلف از آغاز با يكديگر رقابت داشته اند. يكي ديدگاه ماكس وبر كه بيشتر به معيار هاي دروني و ذهني تأكيد مي كند و ديگري اميل دوركيم كه بيشتر بر معيارهاي خارج از فرد و عيني تاكيد دارد. از نظر ماكس وبر كنش وقتي اجتماعي است كه داراي چند ويژگي باشد.نخست آن كه كنشگر، رفتار ديگران و همچنين حضور و يا وجود ديگران را در نظر بگيرد.دوم اينكه كنش فرد براي ديگران ارزش نمادين داشته باشد و كنش ديگران نيز براي كنشگر نماد و علامت تلقي گردد. به عبارت ديگر صرف در نظر داشتن ديگري براي آن كه كنشي اجتماعي باشد كافي نيست، بلكه كنشگر بايد با كنش خود نشان دهد كه انتظارات ديگران را فهميده است و كنش او به منظور پاسخ به آن ها است و يا نشان دهد كه قصد ندارد به آن ها پاسخ گويد. و سرانجام سومين معيار در تعريف وبر دلالت بر آن دارد كه رفتار اشخاصي كه در يك كنش اجتماعي دخالت دارند، بايستي تحت تأثير ادراك آن ها از معناي كنش ديگران و كنش خاص خودشان قرار گيرد. بر خلاف وبر،دوركيم خصوصيات كنش اجتماعي را در حالات ذهني اشخاص جستجو نمي كند، بلكه در واقعيت هاي خارجي بيرون از اشخاص مي داند كه آن ها را ملزم مي كند. از نظر دوركيم، كنش اجتماعي "شامل چگونگي عمل، تفكر و احساس است كه خارج از فرد باشند و داراي قوه اجبار و الزام هستند و خود را بر فرد تحميل مي كنند".. بر خلاف آنچه كه در نگاه اول تصور مي شود، اين دو ديدگاه متضاد و غير قابل جمع نيستند. بلكه هر كدام مبتني بر سنت فكري خاصي بوده و مي توانند در نهايت به دو سنت مكمل تبديل شوند. تعريف وبر مبتني بر سنت"تفهمي و درون فهمي" است، در حالي كه تعريف دوركيم مبتني بر سنت " اثباتي است". انديشمنداني چون پارسنز كوشيده اند تا اين دو سنت فكري را تلفيق كرده و از آن چارچوبي براي تفسير كنش افراد بسازند.او كنش را عبارت از "اخذ تصميم ذهني كنشگر درباره وسايل نيل به هدف ها، كه همه آن ها توسط باورها و شروط موقعيتي محدود شد هاند" مي داند. اگر تعريف فوق را در مورد كنش واحد بپذيرم، مي توانيم كنش اجتماعي را به صورت زير تعريف كنيم.كنش اجتماعي عبارت است از: "همه حالات فكري، احساسي و رفتاري كه جهت گيري آن ها بر اساس الگوهاي جمعي ساخت يابي شده اند". اين تعريف به طور ضمني به چند واقعيت مهم تأكيد دارد. اولاً رفتار افراد، بي آن كه به طور مداوم از آن آگاه باشند،در هر لحظه تحت تأثير هنجارهايي است كه براي آن ها راهنما يا الگو هستند. ثانياً حالات عمل، تفكر و احساس پذيرفته شده در يك جامعه به شكل قواعد هنجارها و الگوها به كنشگر عرضه شده و او ناگزير است براي آن كه كنش هايش در جامعه قابل قبول باشند از آن ها الهام گرفته و به رفتارهاي خود جهت دهد. ثالثاً كنش و كنش متقابل ميان افراد از تصادف پيروي نمي كند، بلكه بر اين روابط و كنش هاي ميان افراد قواعد و الگوهاي مشخصي حاكم است كه موجب ساخت يافتن آن ها مي گردد.در رابطه با كنش اجتماعي الگوهايي مبنا قرار مي گيرند كه اين الگوها ميان اعضاي جماعتي از اشخاص مشترك هستند. با توجه به تمامي نكاتي كه گفته شد مي توان نتيجه گرفت مشاركت از مصاديق "كنش اجتماعي" است و تمامي احكام و عوارض آن را داراست.(جمشیدی و غفارزاده،1390،21-19) در ادامه به بررسی تعاریف مشارکت از دیدگاه صاحب نظران مختلف پرداخته شده است: واژه مشارکت از حیث لغوی به معنای درگیری و تجمع برای منظوری خاص می باشد.(میرموسوی،1375، 87) در تعاریف دیگر مشارکت به معنای بکارگرفتن منابع شخصی به منظور سهیم شدن در یک اقدام جمعی است.(معنی،1382، 12) مشارکت اجتماعی را می توان فرایند سازمان یافته ای دانست که افراد جامعه به صورت آگاهانه،داوطلبانه و جمعی با درنظر داشتن هدف های معین و مشخص که منجر به سهیم شدن در منافع قدرت می شود در آن شرکت می کنند.(غفاری و ازکیا،1380، 188) اوکلی که گرایش خاصی به ابعاد کاربردی مفهوم مشارکت دارد،معتقد است که مشارکت عبارت است از حساس سازی مردم و در نهایت افزایش پذیرش و توانایی آنان با تصمیم گیری،اجرا و ارزشیابی برنامه ها بر اساس تلاش های سازمان یافته.(معنی،1382، 27) وی معتقد است مشارکت در معنای عام عبارت است از فعالیت های ارادی داوطلبانه اعضای یک جامعه در محله و منطقه خود.به بیان کامل تر،مشارکت ،حضور و دخالت آگاهانه،داوطلبانه،خلاق و متعهدانه افراد و اقشار مختلف جامعه در تصمیم گیری ها،برنامه ریزی ها و فعالیت های انجمن ها و تشکل های حرفه ای و محله ای و منطقه ای خود از یک سو و حضور و همکاری در تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های اجتماعی،اقتصادی و سیاسی جامعه کلی از سوی دیگر است.(اوکلی،1380، 25) بانک جهانی نیز مشارکت را این گونه تعریف می کند:"فرایندی که از طریق آن بهره برداران بر اقدامات توسعه و تصمیمات و منابعی که آن ها را متأثر می سازد،تأثیرگذاشته و آن ها را سهیم شوند".(زاهدی اصل،1379، 18) برخی از تعاریفی که از مشارکت داده شده است،مشارکت را یک کنش اجتماعی می دانند.از نظر تحلیلی می توانیم دو نوع کنش را از یکدیگر متمایز سازیم:"کنش فردی" و "کنش اجتماعی" در جداساختن کنش اجتماعی دو دیدگاه مختلف از آغاز با یکدیگر رقابت داشته اند.یکی دیدگاه وبر که بیش تر بر معیارهای درونی و ذهنی تأکید می کند و دیگری دورکیم است که بیش تر بر معیارهای خارج از فرد و عینی تأکیددارد.(احمدی،1385، 18) رابرت چمبرز در باب مفهوم مشارکت می نویسد که از این واژه در سه جهت استفاده می گردد: استفاده تزیینی: تا هر نوع پیشنهادی را خوب جلوه دهند. استفاده ابزاری: به این معنا که از طریق بسیج نیروی کار محلی هزینه ها را کاهش دهند. استفاده واقعی: زمانی است که به مردم اختیار داده تا با فعالیت خود کنترل امور را بدست گیرند و با اعتماد به نفس بیش تر تصمیمات خود را اتخاذ کنند.(ازکیا،1380، 35) 2-1-2- انواع مشارکت نگاهي استقرايي به الگوهاي موجود در مشاركت در جهان نشان مي دهد كه مي توان اين الگو ها را بر حسب معيارهای متفاوت طبقه بندي كرد: بر حسب نوع مشاركت، بر حسب زمينه مشاركت و بر حسب سازماندهي مشاركت،برحسب موضوع و برحسب منشأ انگیزه. به اختصار به بحث درمورد هر كدام مي پردازيم. بر حسب نوع مشاركت به اعتبار نوع مشاركتي كه افراد در يك الگو دارند و در واقع بر حسب بخشي از انجام فعاليتي كه در آن سهيم مي شوند، مي توان الگوهاي مشاركت زير را از يكديگر متمايز ساخت. 1. مشاركت در تصميم گيري و مديريت: به طور معمول وقتي مشاركت افراد در مديريت يك مجموعه يا يك سازمان مطرح مي شود، اين مشاركت ممكن است در چهار حوزه تحقق يابد.نخست افراد ممكن است در تعيين هدف ها مشاركت كنند. دوم آنان ممكن است در گرفتن تصميم ها شركت جويند. يعني از ميان راه هاي گوناگون كنش به گزينش بپردازند.سوم ممكن است در گشودن دشواري ها شركت كنند، كه اين فراگردي است در برگيرنده تعريف وتبيين موضوع ها و پديد آوردن راه چاره ها و سرانجام گزينش از ميان آن ها.سرانجام، مشاركت ممكن است پديدآوردن دگرگوني درمجموعه يا سازمان باشد. البته اين چهار منطقه خالص و كامل نيستند و با يكديگر نيز ناسازگار وغير قابل جمع نيستند.علاوه بر موضوع مشاركت در مديريت، سطح و محدوده مشاركت در مديريت نيز اهميت دارد. سطح و محدوده مشاركت درمديريت، تحت تأثير سه گروه از عوامل و شريط قرار مي گيرد. اين عوامل مي توانند هم سطح و هم اثر اين مشاركت ها را تحت تأثير قرار دهند. دسته اول اين عوامل به ويژگي هاي شخصي و روان شناختي مربوط مي شود و شامل عواملي چون ارزش ها، نگرش ها و گرايش ها و توقعات افراد مي گردد. دسته دوم عوامل به ماهيت فعاليت و نحوه سازماندهي آن باز مي گردد. ميزان پيوستگي افرادي كه در انجام يك فعاليت نقش دارند بايستي در دعوت به مشاركت مورد توجه قرار گيرد. دسته سوم را مي توان عوامل پيراموني ناميد.دگرگوني هاي تكنولوژيكي، دگرگوني هاي مقررات دولتي، دگرگوني هاي ناشي از رقابت و هم چشمي در اين گروه جاي مي گيرند. طرفداران مشاركت در مديريت (يا مديريت مشاركت جو) معتقدند كه اين گونه از مشاركت ها چه در سطح سازمان ها و چه درسطح شهر ها و روستاها از طريق تأمين سه نياز اساسي انسان، يعني: استقلال عمل يا نظارت بر رفتارخويش، كامل كردن يا دست يابي به كل يا تمامي يك فعاليت، و پيوند هاي ميان اشخاص در جريان فعاليت ها،موجبات خشنودي و ارضاي آدميان را فراهم مي آورد. و در نهايت نيز تأثير مثبتي بر كاركرد و بهره وري فعاليت ها مي گذارد. 2. مشاركت در تأمين مالي هزينه انجام طرح ها: در كاربرد هاي مشاركت گاه منظور از مشاركت مردم دركار ها اين است كه افراد سعي كنند تا بخشي از بار مالي مربوط به انجام يك طرح را بر عهده گيرند. آنچه در عمل ميزان پرداخت يك فرد در يك مورد خاص را تعيين مي كند، نخست ميزان تمايل اوست براي بهره مندشدن در قبال پرداخت وجه براي آن مورد خاص و ديگري قدرت و توان پرداخت او.عامل اول را در اصطلاح فني اقتصادي كشش تقاضا براي آن مورد خاص مي نامند.منظور از كشش تقاضا شاخصي است كه نشان مي دهد تقاضاي افراد براي داشتن يك كالا و يا بهره مندي از يك موقعيت تا چه حدي تحت تأثيرتغيير عواملي چون قيمت كالا و يا درآمد آن شخص قرار مي گيرد.البته صرف وجود تمايل نسبت به يك كالا (يا موقعيت) براي پرداخت وجه آن كافي نيست.توان پرداخت نيز لازم است. توان پرداخت معمولاً توسط درآمد افراد اندازه گيري مي شود. بيان ديگر بحث فوق اين است كه ميزان مشاركت افراد در تأمين مالي هزينه ها به دو عامل بستگي دارد: ميزان مطلوبيت اين طرح ها براي آن فرد و قدرت و توان مالي او. 3. مشاركت درتأمين نيروي انساني: يكي ديگر از انواع مشاركت اين است كه نيروي انساني لازم براي انجام يك فعاليت خاص را تأمين نمايند.دراين وضعيت افراد نه در مديريت كار و نه تأمين مالي آن شركت داشته اند،اما در مرحله اجراي آن با در اختيار گذاشتن نيرو و توان خويش به صورت داوطلبانه از هزينه هاي اجرايي آن كاسته ودر عمل مي كوشند تا طرح مورد توافق خود را به اجرا در آورند. برحسب زمينه مشاركت در فعالیت های مختلف،زمینه های متفاوتی از مشارکت پدیدمی آید به عنوان مثال زمینه مشارکت افراد در فعالیت های شهری تحت عناوین فعاليت هاي عمراني، فعاليت هاي مربوط به محيط زيست، فعاليت هاي مربوط به تأمين ايمني شهر، فعاليت هاي نظارتي و ...طبقه بندی می گردد.در سایر فعالیت ها نیز با توجه به اهداف مدنظر می توان طبقه بندی هایی را ارائه کرد. بر حسب نوع سازماندهي عمل طبقه بندي وظايف، تفويض اختيار و تثبيت مسووليت براي اجراي وظايف و تعيين روابط به منظور همكاري مؤثر در تحقق بخشيدن به اهداف را اصطلاحاً سازماندهي مي نامند.بر حسب نوع سازماندهي در نخستين گام مي توان دو نوع از سازماندهي الگو هاي مشاركت را از يكديگر متمايز ساخت. در نوع نخست كه اساساً تشكل هاي خود جوش و خود انگيخته جامعه را شامل مي شود، سازماندهي بدون توجه به دستاوردهاي دانش جديد مديريت صورت گرفته و مبتني بر تجربيات شخص و سنن اجتماعي است. اما در نوع دوم كه تشكل هاي رسمي يا نسبتاً رسمي و برانگيخته را شامل مي شود سازماندهي بر مبناي دستاردهاي فنون مديريتي جديد و با هدف حداكثر كارايي صورت مي پذيرد. در نوع اول روابط بيشتر رو در رو و پيوند های بيشتر عاطفي است و از اين رو دوام بيشتري از خود نشان مي دهند.اما در ضمن امكان استفاده بهينه ازمنابع در آن ها پايين بوده و اغلب فعاليت ها با صرف امكانات و انرژي بيش از حد مورد نياز صورت مي پذيرد.رسميت روابط فيمابين در نوع دوم ممكن است به كاهش علايق و پيوند هاي عاطفي بينجامد،اما كارايي را افزايش مي دهد و سرعت و نظم امور را بالا مي برد.بعلاوه تقسيم كار دقيق تر موجود در نوع دوم امكان اصطكاك و كشمش هاي درون اين تشكل ها را كاهش مي دهد. بسته به زمينه و انتظاري كه از يك تشكل مشاركتي وجود دارد، مي توان يكي از دو نوع را مناسب تر دانست، اما صدور حكم كلي واقع بينانه نيست.(غفارزاده و جمشیدی،1390، 39) برحسب موضوع به لحاظ موضوعی مشارکت را به گونه‌هایی چون مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و ... تقسیم‌بندی می‌کنند. اما باید توجه داشت که تفکیک دقیق آن‌ها به‌دلیل درهم‌تنیدگی، هم‌پوشی و مکمل یکدیگر واقع شدن امکان‌پذیر نیست و معمولاً یا به‌صورت عام از مشارکت بحث می‌شود و یا به‌صورت ترکیبی، مانند: مشارکت اجتماعی-سیاسی و اقتصادی. 1. مشارکت اقتصادی؛ در ‌واقع مشارکت اقتصادی بر تأثیرگذاری بر شیوه و پویش تولید، روابط حاکم بر این پویش و وسایل مادی تولید برای رفع نیازهای مادی و افزایش تولید متمرکز است که در قالب مداخله و درگیر شدن افراد در نظام تصمیم‌گیری مربوط به تخصیص منابع اقتصادی و مشارکت در سیاست توسعه اقتصادی نمود پیدا می‌کند.(غفاری،1380، 147) مشارکت اقتصادی با فرایند تولید و نظام‌های تولیدی رابطه تنگاتنگ دارد.تعاونی‌ها، سازمان‌یافته‌ترین اشکال مشارکت اقتصادی‌اند.(سعیدی،1382، 11) در کل می‌توان ادعا کرد که منظور از مشارکت اقتصادی، حضور آگاهانه ومختارانه اقشار مختلف مردم در جهت تولید، پس‌انداز سرمایه‌گذاری بیشتر و مطلوب‌تر، توزیع مناسب و عادلانه، مصرف عقلانی و بهینه از منابع مادی و طبیعی و کالاهای مورد نیاز زندگی و صرفه‌جویی در استفاده از منابع کمیاب زندگی است. 2. مشارکت سیاسی؛ درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی، از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی سیاسی است.(مایکل،1377، 122) تعریف ناظر بر مشارکت سیاسی، بر نقش مشارکت در سلسله‌مراتب قدرت تأکید دارد.‌ به‌نظر هانتینگتون مشارکت سیاسی عبارت است از؛ «فعالیت شهروندان خصوصی به‌منظور تأثیرنهادن بر فرایند تصمیم­گیری­ سیاسی دولت.»(هانتینگتون،1373، 77) آنتونی گیدنز در بحث مشارکت سیاسی به مردم‌سالاری مشارکتی اشاره نموده و آن‌را نظامی می داند که در آن تصمیمات به‌طور جمعی توسط کسانی که این تصمیمات بر زندگی­شان تأثیرگذار است گرفته می شود. از طرفی حیث اولوف پیترسون (2001) مشارکت سیاسی را به‌عنوان «تلاش‌هایی که با هدف تأثیرگذاری برجامعه صورت می‌گیرد» تعریف می‌نماید.(تاج مزینانی،1382، 125) 3. مشارکت اجتماعی؛ مشارکت اجتماعی دلالت بر گسترش روابط بین‌گروهی در قالب انجمن‌های داوطلبانه، باشگاه‌ها، اتحادیه‌ها و گروه‌هایی دارد که معمولاً خصلتی محلّی و غیردولتی دارند، که در قالب سیاست‌های اجتماعی، مشارکت و درگیر ساختن مردم در فرایندهای اجتماعی مختلف را هدف خود می‌دانند. (غفاری،1380، 10) انجمن‌های داوطلبانه مهم‌ترین عرصه شکل‌گیری و سامان‌دهی فعالیت‌های مشارکتی در جامعه محسوب می‌گردند از این منظر، مشارکت اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با جامعه مدنی دارد. از دیدگاه چلبی انجمن‌های داوطلبانه نوعی بسترسازی مناسب برای مشارکت اجتماعی را فراهم می‌آورند. از یک طرف تشکل‌های مشارکتی با جلب همکاری افراد، زمینه اتصال هرچه بیشتر آن‌ها به جامعه را فراهم آورده و مشارکت فردی در امور اجتماعی را افزایش می‌دهند و از سوی دیگر با بسط شبکه‌های اجتماعی و تقویت همبستگی اجتماعی به گسترش مشارکت فعالانه و داوطلبانه افراد جامعه کمک می‌کنند.(چلبی،1375، 290) حضور در عرصه مشارکت اجتماعی، حضوری است فعالانه، با انگیزه، فارغ از الزامات و تعیین‌های تحمیلی. از این‌رو می‌توان گفت مشارکت اجتماعی، مشارکتی است که آگاهی، داوطلبانه بودن و غیرحکومتی بودن از خصایص عمده آن است.به‌طور کلی می‌توان گفت که مشارکت اجتماعی حوزه وسیعی از فعالیت‌ها را دربر می‌گیرد مثل: عضویت، همکاری و فعالیت‌های فردی و جمعی افراد جامعه در انجمن‌ها و تشکل‌های دولتی و غیردولتی اعم از انجمن‌های مذهبی، علمی، اجتماعی، اقتصادی، حرفه‌ای، شغلی، انجمن‌های محلی، منطقه‌ای و ملی، ستادهای بازتابی و کوتاه‌مدت‌ای (ستادهایی که برای مدتی کوتاه در مواقع خاص برای واکنش به یک حادثه تشکیل می شود)، احساس مسئولیت در قبال همنوعان از طریق احترام به حقوق مشروع و قانونی آنان، شرکت و همکاری در برگزاری مراسم و جلسات مختلف خیریه اعم از مجالس، اعیاد ملی-مذهبی و غیره. مشارکت اجتماعی ریشه در ساخت و روابط گروهی در سطوح محلی و ملی دارد و در نهایت مبتنی بر یک فرایند است، فرایندی که طی آن اطمینان و همبستگی میان مردم برقرار می‌شود. مشارکت عنصری پویا، کمیت‌ناپذیر و تا حدودی غیر قابل پیش‌بینی و دگرگون‌کننده شرایط است.(محسنی و جاراللهی،1382، 12) 4. مشارکت فرهنگی؛ در این نوع مشارکت، مردم در تولید فرهنگ و ارتقای آن در بین گروه‌ها دخالت می­کنند. تقویت هنر مردمی، تسهیل و تعامل فرهنگی در جوامع چندفرهنگی و افزایش وفاق اجتماعی در جوامع چندقومی از عرصه‌های مهم مشارکت فرهنگی می‌باشد. (سعیدی،1382، 12) 5. مشارکت روانی؛ این نوع مشارکت مورد تاکید روان‌شناسان اجتماعی است، و دلالت بر نوعی درگیری ذهنی و عاطفی دارد که زمینه‌ساز ابتکارات جمعی است. مشارکت روانی در قالب ایجاد تغییر و دگرگونی در ذهنیت‌ها و شکستن عقاید قالب نامناسب و شرکت در عمل جمعی مشترک، گرایش و آمادگی روانی لازم را برای کنش جمعی فراهم می‌نماید.(غفاری و نیازی،1386، 16) برحسب منشأ انگیزه دکتر نیک گهر درمقاله خود بیان داشته است که مشارکت به عنوان عمل اجتماعی تبلور یک اراده انفرادی در یک متن فرهنگی است و می توان آن را از لحاظ منشأ انگیزه هایش به برحسب آن که انگیزه ها درونی باشد یا بیرونی به دو نوع تقسیم کرد: مشارکت برحسب انگیزه های درونی را می توان به مشارکت در امور نهادی،مشارکت ارادی و مشارکت غریزی تقسیم بندی کرد. مشارکت برحسب انگیزه های بیرونی شامل مشارکت ترغیبی یا تشویقی و مشارکت تحمیلی است. 2-1-3- عوامل مؤثر بر مشارکت مردم بر اساس مطالعات صورت گرفته،عوامل مختلفی بر میزان مشارکت افراد تأثیر می گذارند.زیاری و همکاران در تحقیق خود قصد و نیت و امکان مشارکت را به عنوان مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر مشارکت معرفی کرده اند.به عقیده آن ها اقدام به مشارکت توسط یک فرد زمانی صورت می پذیرد که اولاً قصد و نیت او برای مشارکت مشخص شده و انگیزه کافی برای مشارکت را داشته باشد.ثانیاً امکان مشارکت برای فرد خواهان مشارکت وجودداشته باشد.هر یک از این دو عامل تحت تأثیر عوامل دیگری مشخص و تعیین می شوند.عواملی که بر قصد مشارکت تأثیر می گذارند عبارت اند از: اطلاعات فرد: نخستین سازه مؤثر بر قصد به مشارکت،اطلاعات فرد در مورد مشارکت است. تصور فرد از پیامدهای مشارکت: به عنوان دومین سازه مطرح می گردد.فردی که اجمالاً می داند مشارکت چیست باید در این زمینه اندیشه کند که در اثر مشارکت چه چیز حاصل می شود؟برخی پیامد اصلی مشارکت را امکان دفاع از منافع فردی و خانوادگی در فرایند تصمیم گیری های عمومی می دانند و در واقع به آن به عنوان ابزاری مناسب برای دفاع از خویش می نگرند. ارزیابی فرد از پیامدهای مشارکت: سومین عامل مؤثر در شکل گیری انگیزه های درونی در زمینه مشارکت،ارزش داوری در زمینه پیامدهای متصور برای مشارکت است.مجموعه سازه های سه گانه بالا،گرایش فرد نسبت به مشارکت را می سازند. تصور فرد از قضاوت دیگران در مورد مشارکت سوابق فرد در زمینه مشارکت ویژگی های فردی در صورت مساعد بودن همه عوامل بالا قصد مشارکت در فرد پدید می آید اما تنها قصد مشارکت برای اقدام به مشارکت کافی نیست،وجود امکان مشارکت نیز شرط است.امکان مشارکت در جنبه متفاوت را در برمی گیرد.(زیاری و همکاران،1388، 219-218) وضعیت قانونی و نهادی در زمینه مشارکت: قوانین یک جامعه از یک سو چارچوب های قابل قبول و رسمیت یافته کنش های اجتماعی را مشخص می سازند و از سوی دیگر حقوق متقابل افراد و وظایف مرتبط با این حقوق را تعیین می نمایند. امکانات و شرایط لازم برای مشارکت مجموعه عوامل بیان شده در نمودار 2-1 نشان داده شده است: نمودار 2-1:مجموعه عوامل مؤثر بر میزان مشارکت مردم اطلاعات فردتصور فرد از پیامدهای مشارکتارزیابی فرد از پیامدهای مشارکتتصور فرد از قضاوت دیگران در مورد مشارکتسوابق فرد در زمینه مشارکتانگیزه فرد برای برآوردن توقعات دیگرانقصد و نیت مشارکتویژگی های فردیمشارکتامکان مشارکتوضعیت نهادی و قانونی در زمینه مشارکتامکانات و شرایط لازم برای مشارکت (زیاری و همکاران،1388، 218) ظفری و ویسی (1390) عوامل تأثیرگذار بر مشارکت را این گونه بیان کرده اند: سطح آگاهی و اطلاع فرد نسبت به ابعاد و کنش عملکرد خود. تصور از ارزیابی و قضاوت دیگران در مورد این کنش. انگیزه ها وعلایق فرد در مورد این کنش و پاسخ به انتظارات اجتماعی. ارجاع به رفتارهای گذشته. ارزیابی نتایج کنش. محیط و امکان پذیری کنش. توانایی ها و ویژگی های منحصر به فرد شخص. 2-1-4- نظریات مرتبط با مشارکت از اواخر دهه 1950 ، مفهوم "مشاركت" و "توسعه مشاركتي" به منزله مفهومي مهم در مباحث توسعه اقتصادي واجتماعي مطرح شد.در آن زمان دو مشكل اساسي در طرح هاي توسعه، برنامه ريزان و سياستگذاران را به ارزيابي مجدد و بازنگري اين قبيل برنامه ها واداشت. شكست اين برنامه در دستيابي به اهداف خود، اين تصور را تقويت كرد كه فقدان مشاركت هاي مردمي در طراحي، اجرا و ارزيابي برنامه ها، زمينه ناكامي آن ها را فراهم كرده است. از سوي ديگر، طرح هاي توسعه پيش از آن كه در خدمت فقرا و محرومان -كه گروه هاي هدف محسوب مي شدند باشد، به تشديد نابرابري و فقر دامن زده است.(رهنما، 1377،117-116) در واكنش به نارسايي در برنامه توسعه، مفهوم مشاركت به صورت جدي مورد توجه قرار گرفت و فرايند هاي تقويت كننده مشاركت مردم، به عنوان زمينه هاي اصلي توسعه مطرح شد. اين ديدگاه كه در بررسي مشاركت ديدگاهي ابزار گرايانه محسوب مي شود، مشاركت را في نفسه هدف نمي داند، بلكه آن را ابزاري جهت توفيق برنامه هاي توسعه درنظر مي گيرد. به همين دليل، براي توجيه و مقبول سازي مشاركت خصوصاً نزد مقامات و مسوولان تصميم گيرنده حكومتي بر آثار آن در فرايند توسعه تأكيد دارد. كاهش هزينه ها، پذيرش برنامه ها از سوي مردم، به كارگيري منابع بيشتر جهت برنامه ها و كنترل اجتماعي و سياسي حاصل از مشاركت، به عنوان مزاياي اصلي آن برشمرده مي شد و با وجود اين قبيل منافع، تلاش مي شد تا ذهنيت تصميم گيرندگان و مقامات دولتي و اداري را نسبت به اين پديده جلب كنند. دركنار آن، به ويژه در سال هاي اخير، ديدگاه ديگري نيز در مورد مشاركت مطرح شده است كه آن را در مقام هدف مورد توجه قرار مي دهد. اين رويكرد شامل نظريه هايي است كه به اصالت عمل اجتماعي و تقدم امر سياسي اعتقاد دارند. در اين نظريه ها مشاركت در فعاليت اجتماعي و سياسي في نفسه هدف محسوب مي شود و از طريق آن توانايي ها و خلاقيت هاي انسان به عنوان موجودي عقلاني و ارتباط جو فعليت مي يابد. در اين نظريه ها مشاركت در سياست و در فعاليت سازمان هاي اجتماعي وظيفه شهروند فعال است و نه صرفاً وسيل هاي براي تأمين نياز ها و منافع شخصي يا كسب فايده. فعاليت اجتماعي و سياسي في نفسه فضيلت است و متمايز كننده حيات انساني از ساير اشكال حيات.(رضايي، 1375، 23-22) برنامه ها و اقدامات توسعه اي - اعم از برنامه هاي كلان و يا طرح هاي جزيي در قالب طرح هاي اقتصادي- كه مشاركت را با رويكرد اول مد نظر داشتند، تدابير متنوعي جهت جلب مشاركت مردم در سطوح مختلف طراحي كردند. پروژه هاي زيادي- خصوصاً از سوي سازمان هاي بين المللي - به اجرا در آمد كه در آن بر مشاركت مردم اعم از تأمين نياز هاي مالي و مادي طرح ها تا طراحي و تصميم گيري درباره آن ، تأكيد داشت. اما آنچه بعد از مدتي براي سياستگذاران و كارگزاران برنامه هاي توسعه مطرح شد، پايين بودن ميزان مشاركت در اين قبيل طرح ها بود. به همين دليل، اين پرسش مطرح شد كه "چرا مردم يا گروه هاي هدف تمايلي به شركت در طرح هاي مربوط به خود ندارند؟" يا به تعبير دقيق تر، چه عواملي بر ميزان مشاركت مؤثر است؟ و چگونه مي توان از طريق تغيير متغير هاي مربوطه،سطح مشاركت را افزايش داد؟ به دو نحو مي توان به اين پرسش پاسخ داد. به اين معنا كه مشاركت را به منزله كنش فردي يا گروهي جهت مداخله و تأثير گذاشتن بر فرآيند تصميم گيري، درمقام متغير وابسته و در دو سطح فردي وجمعي در نظر بگيريم. در رويكرد نخست، مشاركت را مي توان در سطح جمعي، يعني سازمان ها و واحد هاي اجتماعي در نظر گرفت. در اين حالت، مشاركت، متغير توصيف كننده خصلت هاي واحد هاي اجتماعي است و با متغير هاي سطح سيستمي نيز تبيين مي شود. به عبارت ديگر واحد تحليل در اين رويكرد، نظام ها يا سازمان هاي اجتماعي است. در سطح دوم، مشاركت در سطح فردي مورد بررسي قرار مي گيرد. در اين سطح مي توان كنش مشاركتي را به دو بخش رفتاري و ذهني تقسيم كرد. منظور از رفتار، ميزان مشاركت عملي در سازمان ها، نهاد ها و فعاليت هاي جمعي است. منظور از وجه ذهني تمايلات و گرايش هاي فردي در جهت مشاركت است.(غفارزاده و جمشیدی،1390، 28) از نظریه های مرتبط با مشارکت که ملاک انتخاب آن ها، میزان نوآوری و خلاقیت، استحکام نظری و تأثیرگذاری بر نظریه های بعدی بوده و می توان با توجه به آن ها موانع و راهکارهای مشارکت های مردمی را شناسایی و تحلیل کرد به شرح زیر است: نظریه اختیار عاقلانه، نظریه Fishbayen،نظریه Olson،نظریه Aysmen،نظریه Robert Dahl،نظریه Brown،نظریه James Myjly (1986)،نظریه Arnshtayn (1996)،نظریه Scott Davidson(1998)،نظریه David Dryskl(2002)، نظریه میانجی گری ( 2004 )، نظریه آشفتگی، نظریه کارآفرینی و... بررسی نظرات معاصران در تبین مشارکت نشان می دهد که مشارکت مردم اشکال گوناگونی دارد.گاهی مشارکت ابزاری،زمانی مشارکت کنترل شده،گاهی مشارکت مشروط،زمانی مشارکت خود جوش و در شرایطی نیز مشارکت برای توسعه مطرح می باشد.(عامری و همکاران،1390،69) به طور کلی براي تبيين اين پديده مي توان دو دسته نظريه را مطرح كرد: الف. نظريه هايي كه منشاء وبري دارند و در آن بر نظام باورها، گرايش ها و انديشه ها تأكيد مي شود. مطابق مفروض اصلي اين نظريه ها، كنش برخاسته از وجوه فرهنگي تحت تأثير عناصر گوناگون آن است. لذا تصور و پنداشت كنشگر در رفتار او مؤثر است. اين نظريه ها كه غالباً به صورت تجربي و در حوزه روانشناسي اجتماعي بيشتر مطرح شده اند، متغير"بي قدرتي" را به عنوان مهمترين متغير مورد توجه قرار داده اند. در اينجا بايد بر اين نكته تأكيد شود كه توجه اين ها بر تبيين مشاركت نبوده است، بلكه متغير هاي مورد توجه آن در مقام متغير هاي مستقل، تبيين كننده خوبي را در اختيار پژوهشگر قرار مي دهد. ب. دسته دوم نظريه ها بر جنبه رفتاري تأكيد دارند و رفتار را بيش از آن كه حاصل باور ها و گرايش ها بدانند،نتيجه تفاوت سود و زيان تصور مي كنند. مفروض اصلي اين ديدگاه آن است كه يك رفتار زماني شكل مي گيرد،تثبيت مي شود و نهايتاً جنبه نهادي مي گيرد كه منافع حاصل از آن بر هزينه ها، فزوني گيرد. به همين دليل مشاركت هنگامي گسترش مي يابد كه منافع عيني بيش از هزينه ها يا تصور ذهني فرد نسبت به هزينه هاي آن باشد.بر اين پايه مفاهيم اصلي و نظريه هاي اصلي اين ديدگاه بررسي مي شود. الف. بي قدرتي: ريشه هاي نظري: "بي قدرتي" به عنوان يكي از اجزاء سازنده "بيگانگي" مورد توجه كارشناسان قرارگرفته است. ريشه هاي نظري اين مفهوم را مي توان نزد جامعه شناسان كلاسيك يافت. بي قدرتي، به طور مشخص در آراء كارل ماكس، گئورگ زيمل و ماكس وبر به عنوان خصيصه اصلي جامعه مدرن مورد توجه قرار گرفته است. اين مفهوم به عنوان نشانه هاي بحران دوران مدرن و نتيجه فرآيندهاي بنياني اين دوران است. ماركس، گوهر بيگانگي را جدايي محصول و فرآورده هاي انساني از خالق خود و نهايتاً سلطه آن ها بر خالق شان مي داند. اگر بي قدرتي را فقدان يا ضعف كنترل بر حوادث، رويدادها، اشياء و سازمان هايي كه بر سرنوشت انسان مؤثرند،بدانيم، گوهر اين ايده را در مفهوم بيگانگي نزد ماركس مي يابيم. در تحليل ماركس، دولت، سرمايه، دين، صور گوناگون تاريخي- اجتماعي است كه بر انسان كه سازنده آن ها محسوب مي شود،مسلط است. وي اين پرسش را مطرح مي كند كه چگونه چنين فرآيندي شكل مي گيرد و انسان توانايي و قدرت خود را به ديگران نسبت مي دهد. قدرت هايي كه در حقيقت از آن اوست. مثلاً ثروت را در شكل سرمايه، كه مخلوق و كار اجتماعي يعني كار انسان هاي مرتبط با هم است، به عنوان يك نيروي مستقل و خلاق مي انگارد كه موجودات انساني را به استخدام خود در مي آورد. وي درنوشته هاي پراكنده خود مي گويد: "جدا افتادگي در اين حقيقت نمايان مي شود كه وسايل زندگي من متعلق به ديگري و آرزوهاي من ثروت و دارايي غير قابل دسترس ديگري است. مهمتر از آن، در اين حقيقت كه همه چيزها غير از خود هستند و اين كه فعاليت نيز چيزي غير از خودش است و سرانجام اين كه قدرتي غير انساني بر همه چيز و همه كس، از جمله خود سرمايه داران حاكم است "(ماركس، 1373،42) به نظر ماركس، مهمترين نوع بي قدرتي را مي توان در بيگانگي از كار مشاهده كرد. جدايي كارگران از محصول كارخود، به معناي آن است كه انسان توليد كننده، كنترل خود را بر محصول نهايي از دست مي دهد. احساس دلزدگي و بي علاقگي به كار را نيز مي توان در همين چارچوب توضيح داد. مطالعات تجربي كه بر اين پايه صورت گرفته است،مشاركت را تابع همين احساس دانسته است.آنتوني گيدنز به پژوهشي در همين خصوص اشاره مي كند كه تحت عنوان "كار در آمريكا " انجام شده است. اين پژوهش نشان داد كه بسياري از محيط هاي كار متضمن وظايفي كسل كننده، تكراري و ظاهراً بي معني هستند كه مجالي براي ابتكار و استقلال ايجاد نمي كنند و در نتيجه باعث نارضايتي درميان كارگران در تمام سطوح شغلي مي شوند. اين گزارش نشان داد كه كارگران يقه آبي كنترلي بر كار خود ندارند و اغلب در تصميم گيري مهم در زندگي آن ها مؤثر است، مشاركت ندارند.آن ها ناچارند در يك برنامه ثابت و تحت نظارت دقيق و مستمر كار كنند. بي علاقگي اين گروه در اين پرسش خود را نشان مي دهد كه اغلب اظهار داشته اند، درصورتي كه زندگي دوباره داشته باشند، اين شغل را انتخاب نمي كنند و تنها 24 درصد اظهار داشته اند كه همين شغل را انتخاب خواهند كرد. اثر اين پديده را مي توان بر رضايت آن ها نيز مشاهده كرد. به ميزاني كه فرد در فرايند تصميم گيري دخالت داشته، رضايت او نيز افزايش مي يابد. اين احساس بي اثري و عدم رضايت در ميان سطوح مياني نيز مشاهده مي شد. آن ها احساس مي كردند به اجراي سياست هايي فرا خوانده شده اند كه در طرح و تنظيم آن ها هيچ دخالتي نداشته اند. افرادي كه در موقعيت هاي بالاتر قرار داشتند بيشتر احتمال داردكه از كار خود راضي باشند و تا اندازه اي احساس مي كردند داراي استقلال و قدرت به رويارويي فراخواندن و ايجاد دگرگوني در برنامه هستند.(گيدنز،1373،523) در آراء زيمل نيز مي توان دو درونمايه اصلي را يافت كه ناظر به مفهوم بي قدرتي است. نخستين درونمايه در آثار زيمل، موضوع" فرد در برابر نيروهاي جمعي و تاريخي" است و دومين درونمايه آن "بي قدرتي" است كه در بحث از فرهنگ عيني - ذهني خود را نشان مي دهد. زيمل در مقاله مهم خود به نام "كلانشهر و حيات ذهني" مي گويد: "پيچيده ترين مسائل زندگي مدرن از مقابله فرد با نيروهاي جمعي و تاريخي بر مي خيزد". به نظر وي، تغيير روابط اجتماعي به گونه اي است كه از يك سو، آزادي فرد را به ارمغان مي آورد و از سويي ديگر فرد را كه هويت اصلي او در كيفيات يگانه است، در كليت حل مي كند.آنچه جوهر زندگي مدرن را تشكيل مي دهد، تلاش فرد براي حفظ هويت فردي خويش است. زيمل در مقالات و آثار خود مي كوشد اين نكته را در جزئيات بي نظيري بيان كند كه چگونه شرايط اجتماعي، به نحوي متناقض عمل كرده است. شكل گيري شهرهاي بزرگ، از جمله اين شرايط اجتماعي است كه موقعيت فرد را به نحوي متفاوت از گذشته تاريخي بيان مي كند. به نظر زيمل، شخصي شدن و تفكيك نقش ها باعث افزايش وابستگي آدمي به ديگران مي شود. زيمل از جمله ي نيچه مدد مي گيرد كه معتقد است تحول كامل هر فرد در گرو مبارزه بي امان با ديگران است. به عبارت ديگر، فرد در برابر دو نيروي متناقض قرار مي گيرد. از يك سو، اين شرايط، زمينه آزادي او را فراهم مي كند و از سويي ديگر او را بيش از پيش به ديگران متكي مي سازد. اين وجه را مي توان در اصطلاح "غير شخصي شدن" كه زيمل آن را به عنوان خصلت مهم زندگي مدرن مي نامد، به وضوح مشاهده كرد. ما در موقعيت متناقضيقرار داريم. از يكسو، روز به روز،به خاطر بقاي خود به موقعيت هاي ديگران وابسته مي شويم و از سويي كمتر از پيش، افرادي كه اين موقعيت ها را اشغال كرده اند، مي شناسيم. "فرد خاصي كه موقعيت معيني را اشغال كرده، به صورتي روز افزون، بي اهميت مي شود. شخصيت ها مايلند پشت موقعيت هايي كه تنها بخشي از وجود آنها را مي طلبد پنهان شوند" (ريتزر، 1983،159) اين وجه منفي زندگي مدرن است كه زيمل بر آن تأكيد مي كند و اين درونمايه اصلي نظر او در مورد بيگانگي است.افزايش تعداد گروه ها، عضويت فرد را به صورت ارادي تبديل مي كند. محدوديت هايي كه گروه بر فردتحميل مي كرد،محو مي شود و در نتيجه فرد از اين قيودات رها مي شود. اما زيمل، ضمن آن كه اين وجه مثبت زندگي مدرن را مي ستايد، بر وجه منفي آن تأكيد مي كند. وجهي كه باعث مي شود انسان ها به صورت ذره هاي مستقل و دور افتاده از يكديگر تبديل شوند.فرد به تنهايي ناگزير است با "نيروهاي سهمگين اجتماعي" مواجه شود.تنهايي انسان و ناتواني اودر مقابل اين نيروهاي سهمگين وجهي از مفهوم بي قدرتي است كه نشان دهنده ميزان كنترل انسان بر آنچه كه سرنوشت او را مي سازد، است. زيمل براي نشان دادن بي قدرتي به وجهي ديگر از زندگي انسان نيز مي پردازد. او براي بيان اين مسأله، دو اصطلاح"فرهنگ عيني" و "فرهنگ ذهني" را به كار مي گيرد. مراد او از فرهنگ عيني، چيزهايي است كه مردم توليد مي كنند (مثل هنر، علم، فلسفه و نظاير آن). فرهنگ ذهني از ديد زيمل، توانايي، استعداد و ظرفيت انسان در توليد، جذب و كنترل عناصر فرهنگ عيني است. روابط متقابل ميان اين بخش، شكل آرماني است. اما مسأله از آن جا آغاز مي شود كه فرهنگ عيني، حيات مستقل مي يابد و منطق و قانونمندي خاص خويش را پيدا مي كند و در فاصله از خالقان آن قرار مي گيرد.(ریترز،1983، 145-46) مفهوم ديگري كه به اين دو مفهوم نزديك است، مفهوم" زندگي سرشار" و مفهوم" سرشار تر از زندگي" است. زندگي سرشار، يعني آن كه انسان ها از طريق انديشه و اعمال شان، زندگي اجتماعي را توليد مي كنند و در اين فرايند خودشان را باز توليد مي كنند. اين جريان بي انتها و خلاق است. در جريان توليد زندگي اجتماعي، به ناگزير مجموعه اي از اهداف توليد مي شود كه حيات خاص خود را كسب مي كنند. زيمل مي گويد افراد به طور اجتناب ناپذير، برده محصولات اجتماعي و فرهنگي توليدشده خويش مي گردند. وي همچون ماكس وبر مشاهده مي كرد كه جهان قفس آهنيني از فرهنگ عيني مي شود كه انسان ها روز به روز اقبال كمتري براي گريز از آن دارند.(ریترز،1983، 146) این مفهوم به مفهوم بي قدرتي ماركس نزديك است. آنچه اين دو را از يكديگر جدا مي سازد، احتمال رهايي از اين وضعيت است. از آن جايي كه ماركس وجود اين مسأله را به شرايط سرمايه داري منتسب مي كند، اميد دارد كه در سوسياليسم اين حالت از ميان برود. اما زيمل آن را ذات زندگي آدمي مي داند و از اين رو، راهي براي گريز از آن نمي بيند، بلكه معتقد است اين جريان روز به روز تقويت مي شود. مفهوم بي قدرتي نزد ماكس وبر با فرايند عقلاني شدن مرتبط است. فهم جامعه شناختي علائق وبر در مورد تمدن صنعتي، تنها در چارچوب ديدگاه عقلاني شدن ميسر است. از ديدگاه وبر "عقلاني شدن" در حقيقت فرايندي است كه با طيف گوناگوني از فرايند ها چون عرفي شدن،ذهني شدن و نظام دار شدن جهان روزمره،تكميل مي شود.عقلاني شدن شرايط ايجاد يك نظام اداري پايدار، چارچوب نظام دار مناسبات حقوقي، سلطه علوم طبيعي در فهم ذهني واقعيت و گسترش انواع نظام هاي كنترل و قاعده بندي انساني را فراهم مي كند.(هولتن و ترنر، 1989،68) از نظر وبر معناي عقلاني شدن فرايندي است كه طي آن كاربرد عقل محاسب هگر، سنجش گر در حوزه هاي گوناگون زندگي گسترش مي يابد و از طريق روال امور زندگي به صورتي منظم و پايدار تبديل مي شود.روالي كه به صورتي روزافزون چهره انساني (به معناي وجه شخصي) از آن گرفته مي شود و چهره اي غير شخصي به زندگي داده مي شود.معنايي كه بسيار نزديك به برداشت زيمل از جهان مدرن است. در اين فرايند، توانايي ها و امكانات تصميم گيري انسان عصر جديد، به دستگاه هاي اداري بيرون از او واگذار و منتقل مي شود.تعبيري كه به تعبير بي قدرتي ماركس شبيه است.در چنين شرايط اجتماعي، جدايي انسان ها از يكديگر و بيگانه شدن آن ها با يكديگر و كاهش عواطف انساني در مناسبات اجتماعي غلبه پيدا مي كند. عنصر مشترك در عقلاني شدن، روند غير شخصي شدن و اداري شدن است. به نظر وبر در فرايند عقلاني شدن،عنصر شخصي و سليقه اي از ميان مي رود و در نتيجه آن، قدرت و اختيار فرد نيز رو به تقليل مي گذارد.اداري شدن دركنار غير شخصي شدن، به معناي واگذاري و انتقال توانايي ها و اختيارات فرد به سازماني اجتماعي است.وبر همچون ماركس به جدايي نيروي كار از محصول كار توجه داشت، ليكن آن را گسترده تر از ماركس مي ديد. وي استدلال مي كرد كه اشتغال تقريباً انحصاري ماركس به موضوع توليد،او را به نديده گرفتن اين واقعيت واداشته بود كه خلع يد كارگران از وسايل توليد،تنها يك مورد خاص از يك پديده بسيار كلي تر در جامعه نوين است.(كوزر،1386، 318-317) به نظر وبر سرباز مدرن به همان اندازه از ابزارهاي جنگ و خشونت جدا افتاده است كه دانشمندان از ابزارهاي پژوهش، مديران از ابزارهاي مدرن؛ و همه اين ها جلوه هايي خاص از يك فرايند كلي است. وبر مي كوشيد كار ماركس را با قرار دادن آن در يك زمينه عمومي تر فراگير تر كند و از اين طريق نشان دهد نتايجي كه ماركس گرفته بر مشاهدات او از يك "مورد خاص" و اسفناك بوده است و هنگامي اين مورد شناخته مي شود كه به عنوان يك مصداق در مجموعه وسيع تري از مصاديق قرار گيرد.(كرت و ميلز،1970، 48) نگراني وبر از ديوانسالاري بيشتر از آن رو بود كه اين نوع سازمان، استقلال فردي را از ميان بردارد و فرد را به چرخ دنده اي در درون خود تبديل كند.انساني كه ميان پيچ و خم هاي ديوانسالاري گرفتار آمده است، در آن اثري ندارد و صرفاً به عنوان عاملي اجرايي در خدمت آن قرار دارد. ب. بي قدرتي:(ريشه هاي تجربي) به رغم اهميت نظري بحث هاي مربوط به بي قدرتي، اين نظريه ها قابليت آزمون تجربي را به صورت مستقيم نداشتند.تبديل اين مفاهيم به گزاره هاي تجربي قابل آزمودن و محدود كردن دامنه آثارآن به چند مفهوم اصلي و نيز ارائه فرضيه هاي تحديد شده، زمينه نظريه هاي تجربي را فراهم كرده است. برخي ازنظريه هاي مهم عبارتند از: نظريه ملوين سيمن: ملوين سيمن روان شناس اجتماعي آمريكايي، نخستين كسي بود كه مفهوم بي قدرتي را كه در نظريات كلاسيك ارائه شده، در قالبي تجربي صورت بندي كرد.وي در مقاله اي تحت عنوان" درباره معناي بيگانگي" مفهوم بي قدرتي را به صورتي آزمون پذير تدوين كرد. به نظر سيمن، ايده اصلي بي قدرتي، در ديدگاه هاي ماركسيستي ريشه دارد كه به شرايط كارگر در جامعه سرمايه داري توجه دارد. به ميزاني كه ابزارهاي تصميم گيري كارگر در تملك طبقه حاكم است، كارگر بيگانه و بي قدرت است.سيمن معتقد است توجه ماركس به بي قدرتي كارگر از توجه او به پيامد هاي چنين بيگانگي در محل كار ناشي شده است (به طور مثال بيگانگي انسان از انسان ، امحاء و جذب انسان ها در كالا).در آثار وبر مي بينيم كه اين ايده فراتر از حوزه صنعت بسط يافته است. ايده بيگانگي به عنوان بي قدرتي، متداول ترين كاربرد را در ادبيات اين حوزه دارد. سيمن، از آن جا كه مي كوشد بيگانگي را در چارچوب تئوري "انتظار و ارزش" توضيح دهد، اين نوع از بيگانگي را به صورت گزاره زير ارائه مي كند: بي قدرتي، يعني فرد احتمال مي دهد يا انتظار دارد رفتارش نتيجه يا پاداشي را كه در پي آن است، تعيين نكند.اين نوع از نگرش، از منظر روان شناسي اجتماعي است. در اين نگرش بي قدرتي از منظر شرايط عيني در جامعه بررسي نمي شود، اما اين به معناي آن نيست كه چنين شرايطي را بايد ناديده گرفت. مثلاً اين شرايط عيني در تعيين ميزان واقع گرايي در پاسخ هاي فرد به چنين موقعيتي اثر دارد.مسأله ديگر اين نوع صورت بندي "بي قدرتي" از سنت ماركسيستي جداست. در اين تعبير از بي قدرتي، انتظار فرد براي اعمال كنترل وقايع را مي توان به سه وجه تقسيم كرد: 1. موقعيت عيني بي قدرتي آن گونه كه عده اي آن را مشاهده مي كنند؛ 2. قضاوت مشاهده كننده اين موقعيت ها بر اساس برخي معيار هاي اخلاقي؛ 3. احساس فرد از تعارض ميان انتظاراتش براي كنترل و تمايلات او براي كنترل. نظريه نيل و سيمن: آن ها در 1964 ، بي قدرتي را مورد مطالعه تجربي قرار دادند.آن ها تلاش كردند بي قدرتي را بر حسب مفاهيم انتظار و پاداش بررسي كنند.به نظر آن ها بي قدرتي در شرايطي پديد مي آيد كه فرد اميد يا انتظار كنترل وقايع را نداشته باشد.مثلا، قادر به كنترل سياست يا كنترل اقتصاد نباشد.اين دو پژوهشگر در تحقيقات خود رابطه ميان بي قدرتي، تحرك اجتماعي و سازمان يافتگي را مورد مطالعه قرار دادند.نتايج پژوهش آن ها نشان داد كه ميان بي قدرتي و تحرك اجتماعي رابطه وجود دارد.هم چنين بين سازمان يافتگي و احساس بي قدرتي رابطه وجود دارد. با افزايش ميزان سازمان يافتگي، احساس بي قدرتي كاهش مي يابد. آن ها كه سازمان يافته بودند،بي قدرتي كمتري نسبت به آن ها كه سازمان يافته نبودند، احساس مي كردند (رابينسون و شاور، 1976) بي قدرتي و مشاركت سياسي: يكي از كساني كه رابطه ميان بي قدرتي و مشاركت سياسي را بررسي كرده است،اولسن پژوهشگر آمريكايي است. اولسن بيگانگي سياسي را به دو بخش " ناتواني سياسي" و " ناخشنودي" تقسيم كرده است.مراد او از نگرش ناتواني حالتي است كه به صورت اجباري از سوي نظام اجتماعي بر فرد تحميل مي شود و شامل نگرش هايي چون سر درگمي،بي قدرتي و بي هنجاري است.ناخرسندي هنگامي پيش مي آيد كه فرد به صورت اختياري، بيگانگي را بر مي گزيند.اين مفهوم شامل احساساتي چون عدم شباهت، عدم رضايت و توهم گرايي است. اولسن سپس مشاركت سياسي را به سه وجه بحث سياسي، مشاركت در رأي دادن و دخالت سياسي تقسيم مي كند.به نظر او با افزايش ناتواني، ميزان مشاركت سياسي كاهش مي يابد. به نظر اولسن، ناتواني متغيري است كه مي توان با مدد آن پيش بيني كرد، آيا فرد رأي خواهد داد يا نه، و با استفاده از نگرش ناخشنودي مي توان رأي منفي را پيش بيني كرد.(اولسن،1969، 299-288) تفاوت كار اولسن با نيل و سيمن در آن است كه پژوه شگران اخير، متغير بي قدرتي را به عنوان متغير وابسته درنظر گرفته اند و اثر سازمان يافتگي و تحرك اجتماعي را بر آن بررسي مي كنند، حال آن كه اولسن، متغير بي قدرتي را در مقام تبيين كننده مشاركت سياسي به كار مي برد. بي قدرتي و رضايت كار: سنت و كوب، مشاركت و تعلق به محيط كار را با متغير بي قدرتي مورد بررسي قراردادند.آنها دريافتند كه با افزايش ميزان بي قدرتي برتري كارگران از محيط كار و در نتيجه كاهش احساس تعلق به محيط كار افزوده مي شود.به نظر آنها ترسي كه بين كارگران بسيار شايع است،ترس از افرادي است كه به لحاظ سلسله مراتب بالاتر از آنها قرار دارند و نوع زندگي و شغل كارگران را درك نمي كنند.كارگران معتقدند " بالايي ها " در مورد آنها به هر صورت كه بخواهند قضاوت مي كنند.(پارپلو و همكاران، 1985، 56-7) نظريه دوايت دين: دوايت دين از جمله پژوهشگراني است كه موضوع مشاركت سياسي را مورد توجه قرار داده است . وي با استفاده از سه مفهوم بي قدرتي،بي هنجاري و انزواي اجتماعي تلاش مي كند رفتار راي دهندگان را تحليل كند.وي در پژوهش خود نشان مي دهد كه بين اين سه مفهوم و رفتار سياسي رابطه وجود دارد، ليكن با كنترل متغير پايگاه اجتماعي ، اين رابطه پايدار نمي ماند.(رابينسون و شاور، 1976،259) الگوي نظري وي را مي توان به صورت زير بيان كرد: پایگاه اجتماعیبی قدرتیبی هنجاریانزوای اجتماعیمشارکت سیاسی نمودار2-2: نظریه دوايت دين (رابينسون و شاور، 1976،259) نظريه هانتيگتون و نلسون: به اعتقاد آن ها،مشاركت سياسي و اجتماعي تابعي از فرآيند توسعه اقتصادي- اجتماعي است. اين فرآيند از دو طريق بر گسترش مشاركت اثر مي گذارد.نخست از طريق تحرك اجتماعي است.كسب منزلت هاي بالاتر اجتماعي، احساس توانايي را در فرد تقويت مي كند و نگرش او را نسبت به توانايي او در تأثيرنهادن بر تصميم گيري ها مساعد مي سازد.اين نگرش ها، زمينه مشاركت در سياست و فعاليت هاي اجتماعي را تقويت مي كند.در اين حالت، منزلت اجتماعي نهايتاً از طريق اثري كه بر احساس توانايي و يا نگرش بي قدرتي مي گذارد،بر مشاركت مؤثر مي افتد.در اين ميان، متغير سواد بيش از ساير متغيرهاي منزلتي بر مشاركت اثر دارد. منزلت اجتماعي بالاتراحساس تواناییافزایش مشارکت اجتماعی نمودار2-3: روابط بین متغیرها بر اساس نظریه هانتيگتون و نلسون(رضايي،1375، 25-24) فرآيند توسعه همچنين از طريق سازماني نيز بر مشاركت اثر مي گذارد.عضويت فرد درگروه ها و سازمان ها (اتحاديه هاي شغلي و صنفي، گروه هاي مدافع، علائق خاص و ...) احتمال مشاركت در فعاليت اجتماعي و سياسي را بيشتر مي كند.اين عامل در جوامعي كه فرصت هاي تحرك فردي در آنها محدودتر است، اهميت بيشتري دارد.(رضايي،1375، 25-24) نظريه هومنز: دسته دوم نظريه ها به مفاهيم پاداش و تنبيه توجه دارند.در نظر آن ها آنچه موجب بروز يك رفتارمي شود و پايداري آن را سبب مي گردد،پاداش حاصل از انجام آن است.مفروض اصلي اين ديدگاه آن است كه انسان ها، رفتارهايي از خود ابراز مي كنند كه نتايج پاداش دهنده اي براي آن ها داشته باشد.بر خلاف دسته اول كه نوعي نگرش ذهني نسبت به توانايي اثر گذاري، موجب كنش مشاركتي مي شد، در اين ديدگاه، مشاركت به عنوان يك رفتار، زماني رشد خواهد كرد كه انسان ها در مقام مشاركت كننده، پاداشي بر آن مترتب ببينند.مهمترين نظريه در اين رويكرد از آن هومنز است.وي چند قضيه بنيادي براي تبيين رفتار انسان مطرح مي كند كه مي توان آن ها را براي تبيين رفتار مشاركتي به كار گرفت.اين قضايا عبارتند از : قضيه موفقيت: اگر عملي كه از فرد سر مي زند، پاداش دريافت كند، احتمال تكرار آن افزايش مي يابد.بر پايه اين قضيه اگر مشاركت به عنوان يك رفتار از سوي فرد ابراز شود، و پاداش دريافت كند(مثلاً منافع مادي حاصل از آن يا منزلت اجتماعي براي فرد مطلوب باشد )،احتمال آن كه تمايل فرد به رفتار مشاركتي افزايش يابد، زيادتر مي شود. قضيه ارزش: هر چه نتيجه يك كنش براي شخص با ارزش تر باشد،احتمال بيشتري دارد كه همان كنش را دوباره انجام دهد.(ريتزر،1374،429) در مورد مشاركت، چنانچه نتايج و دستاوردهاي آن براي فرد، نسبت به رفتار هاي غير مشاركتي ارزش بيشتري داشته باشد، احتمال تكرار آن افزايش مي يابد. ارزش يك كنش حاصل فايده و هزينه هاي آن يا به تعبير هومنز پاداش و تنبيه است.يعني هر چه يك كنش، پاداش بيشتر و هزينه كمتر دريافت كند، تكرار آن متحمل تر است.از مجموع قضاياي اصلي هومنز، دو قضيه ياد شده مفاهيم روشن تر و ملموس تري براي تبيين رفتار مشاركتي در اختيار قرار مي دهند . به اين ترتيب مطابق اين الگوي نظري، رفتار يا تمايل به مشاركت تابع فايده و هزينه هاي مترتب بر آن است .چنانچه فرد انتظار فايده بيشتر و هزينه كمتر در مشاركت داشته باشد، تمايل بيشتري به مشاركت خواهد داشت.در اين پژوهش با استفاده از اين دو رويكرد دو مفهوم اصلي" بي قدرتي" و " هزينه – فايده" به عنوان متغير هاي مستقل اصلي براي تبيين تمايل به مشاركت به كار گرفته شده اند. نظريه كنش موجه تلاش هاي مختلفي براي ارائه نظريه اي كه بتواند كنش هاي مختلف افراد را تبيين كرده و توضيح دهد صورت گرفته است.مشهورترين و مهم ترين نظريه اي كه در اين زمينه طرح شده متعلق به آيزن و فيش باين است.نظر آن ها اين است كه رفتار در حالتي بيشتر قابل پيش بيني و درك و توضيح است كه ما به "قصد" شخص و به رفتار توجه نماييم.به نظر آن ها رفتار در پي زنجيره اي از عوامل به وجود مي آيد و حلقه ما قبل بروز رفتار "قصد و نيت رفتاري" است. الگوي آنان نشان مي دهد كه "قصدها" به "گرايش ها"و "هنجارها"ي مرتبط به رفتار متكي است. گرايش يك متغير فردي و شخصي است كه طي آن فرد انجام يك رفتار (يا يك پديده) را از نظر خويش ارزيابي مي كند كه آيا خوب يا بد است. هنجارها منعكس كننده نفوذ و فشار اجتماعي است كه شخص آن را براي انجام كاري(رفتار) احساس و ادراك مي كند. در شرايطي كه گرايش ها و هنجارها، هر دو، در رابطه با رفتار مثبت باشند،قصد به انجام رفتار معين افزايش خواهد يافت.اما در صورتي كه گرايش ها و هنجارها درتضاد باشند،قدرت نسبي آن ها مي تواند تعيين كننده مقاصد بعدي و رفتار متعاقب آن باشد.الگوي قصدهاي رفتاري نشان مي دهد كه گرايش ها و هنجارها، هر دو تحت تأثير عقايد فردي درباره رفتارهاي خاص هستند. آيزن و فيش باين در ادامه مطالعات خود حاصل پژوهش هاي خود را در قالب « نظريه كنش موجه » عرضه كردند.اصطلاح كنش موجه به اين معني است كه اكثر رفتارها به اين دليل انجام مي شود كه مردم به نتايج اعمال خود فكر مي كنند و براي حصول پاره اي نتايج و پرهيز از برخي ديگر دست به انتخاب منطقي مي زنند.عناصرنظريه آنان از دو عنصر اصلي تشكيل شده است: بخش شخصي و بخش اجتماعي، كه تركيب آن ها پيش بيني كننده يك قصد رفتاري است.قصدي كه در نهايت مشخص كننده رفتار است. عنصر شخصي اين الگو يعني گرايش فرد حاصل دو عامل است: باور شخص در زمينه نتايج آن رفتار مشخص و ارزيابي او از نتايج ممكن آن رفتار، كه هر يك از اين دو عامل در ميان افراد متفاوت است. عنصر اجتماعي اين الگو، يعني هنجار ذهني منعكس كننده نفوذ و فشار اجتماعي روي يك شخص براي انجام يك رفتار است.به اين معني كه شخص به آن توجه دارد كه تا چه حد رفتارش مورد تأييد يا توبيخ افراد يا گروه هاي خاصي قرار خواهد گرفت. اين افراد يا گروه ها در واقع نقش يك مرجع هدايت كننده رفتار را دارند كه ممكن است پدر و مادر، دوستان و نزديكان و همكاران و يا اهالي يك محل باشند.اين متغيرخود به دو عامل ديگر تجزيه مي شود: 1. انتظار آن كه يك رفتار خاص از سوي افراد ديگر(مهم) گروه چگونه ازريابي مي شود (انتظار ديگران). 2. انگيزه فرد براي پيروي از انتظارات ديگران (ميزان اهميتي كه فرد براي نظر مردم درباره رفتار خودش قائل است). نظريه كنش موجه معتقد است كه قصد هاي رفتاري تأثير مستقيمي بر رفتار دارند.با اين حال عوامل ديگري هم وجود دارد كه بر رفتار مؤثر است.به عنوان مثال رفتار ديگري كه در گذشته انجام شده است در اغلب موارد مهم ترين تعيين كننده رفتار در آينده است.صرفنظر از اين كه چه گرايشي اظهار شده و چه هنجارهايي مطرح باشد،حركت از قصد رفتاري به يك رفتار عيني مي تواند تحت تأثير عوامل چون امكان عيني اقدام نيز قرار مي گيرد.مثلاً اگر كسي گرايش مثبتي به كمك به فقرا داشته باشد و جامعه نيز اين كار را ارزشمند ارزيابي نمايد، قاعدتاً قصد رفتاري براي انجام آن افزايش مي يابد.اما اگر اين شخص خودش گرفتار فقر باشد و پولي در اختيار نداشته باشد كه در اين راه صرف كند، در اين صورت به احتمال زياد اين قصد رفتاري تبديل به عمل نخواهد شد. با توجه به اينكه يكي از عناصر اصلي تشكيل دهنده هر گرايشي عنصر ادراكي يا ميزان شناختي كه فرد از موضوع دارد است،مي توان عناصر مؤثر در شكل دهي به يك كنش را به صورت زير فهرست نمود: (طوسی،1375) الف. انتظاري كه افراد در مورد نتايج يك كنش دارند. ب. ارزيابي كه از نتايج يك كنش مي نمايند. پ. ميزان اطلاعي كه از ابعاد آن كنش دارند. ت. تصوري كه از ارزيابي ديگران در مورد اين كنش دارند. ث. انگيزه فرد براي برآوردن توقعات ديگران. ج. ميزان اقدام به كنش در گذشته. چ. امكانات و وسايل لازم براي عملي ساختن كنش. از مجموعه مباحث گذشته به روشني مي توان نتيجه گرفت كه چون مشاركت يك كنش اجتماعي است، پس مي توان در توضيح و تبيين آن از نظريه هاي مربوط به كنش اجتماعي بهره گرفت. مطالعات نظري گذشته حاكي از اين است كه يكي از كارآمد ترين نظريه ها در اين مورد" نظريه كنش موجه" است.با به كارگيري اين نظريه در تبيين مشاركت متغيرهاي اصلي مؤثر برميزان مشاركت مشخص مي گردند. اقدام مشاركت توسط يك فرد هنگامي صورت مي پذيرد كه اولاٌ قصد و نيت او براي مشاركت شكل گرفته باشد و او انگيزه كافي براي مشاركت را يافته باشد. ثانياً امكان مشاركت براي فرد خواهان آن فراهم گشته باشد.هر يك از دوعامل (قصد و نيت مشاركت و امكان مشاركت) تحت تأثير عوامل ديگري مشخص و تعيين مي شوند.مروري اجمالي بر روي اين سازه ها ي مشاركت به درك بهتر مطلب كمك مي نمايد. نخستين سازه مؤثر بر قصد به مشاركت، اطلاعات فرد در مورد مشاركت است. به قول منطقيون انسان نمي تواند طالب مجهول مطلق باشد.حداقلي از دانش در مورد يك پديده يا رفتار لازم است تا ذهن فرد نسبت به آن كنجكاو شده و بتواند آن را موضوع احساسات مثبت يا منفي خويش قرار دهد.علاوه بر درك معني مشاركت به عنوان انواع كنش هاي فردي و گروهي كه به منظور دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه و تأثير نهادن بر فرايند هاي تصميم گيري درباره امور عمومي صورت مي گيرد، لازم است نسبت به انواع ممكن آن نيز شناخت اجمالي حاصل گردد.بنابراين اولين شرط گرايش به مشاركت اطلاع فرد از اين واقعيت است كه مشاركت چيست؟و در چه زمينه هايي مي تواند صورت گيرد؟ دومين سازه مشاركت، تصور فرد از پيامدهاي مشاركت است. فردي كه اجمالاً مي داند مشاركت چيست، بايستي در اين زمينه نيز انديشه كند كه در اثر اقدام به مشاركت چه چيز حاصل مي گردد؟ برخي پيامد اصلي مشاركت را امكان دفاع از منافع فردي و خانوادگي در فرايند تصميم گيري هاي عمومي مي دانند و در واقع به آن به عنوان ابزاري مناسب براي دفاع از خويش مي نگرند.از نظر برخي (از جمله هانا آرنت) ديگر مشاركت تنها وسيله تأمين منافع مادي و دفاع از حقوق فردي نيست، بلكه محملي است كه از طريق آن مي توان استعداد هاي بالقوه خويش را به فعليت در آورده و محقق ساخت.از نظر اين گروه آنچه انسان ها را از ساير حيوانات متمايز مي سازد كنش و سخن گفتن درجمع است و با كنش در كنار ديگران و سخن گفتن در حضور ديگران است كه انسان هويت متمايز خود را آشكار مي كند.در واقع از اين ديد مشاركت نه ابزار كه هدف است. به هر حال هر فردي بسته به ديدگاه خويش و تجربيات عملي كه در زندگي دارد تصور خاصي از پيامد هاي مشاركت خواهد داشت.بنابراين علاوه بر سؤالات قبل، اقدام به مشاركت حاصل پاسخ به اين سؤال نيز هست كه در اثر مشاركت چه چيز حاصل مي شود؟ سومين عامل مؤثر در شكل گيري انگيزه هاي دروني در زمينه مشاركت، ارزش داوري در زمينه پيامد هاي متصور براي مشاركت است.به طورمثال اگر كسي پيامد مشاركت را افزايش حضور اجتماعي بداند، اما در داوري هاي خود براي حضور بيشتر اجتماعي ارزشي قائل نباشد، ارزيابي مثبت و برانگيزاننده اي درمورد مشاركت نخواهد داشت. مجموعه سازه هاي سه گانه فوق گرايش فرد را نسبت به مشاركت مي سازند.همان طور كه ضمن بحث در مورد نظريه كنش موجه گفته شد، تنها گرايش ها و نگرش هاي فردي نيست كه زمينه مساعد دروني براي مشاركت را پديد مي آورد، بلكه هنجارهاي اجتماعي نيز در اين زمينه نقش مؤثري را ايفا مي كنند. در زمينه هنجارهاي اجتماعي نيز آنچه از اهميت ويژه اي برخوردار است،تصوري است كه فرد از اين هنجارها دارد.اين تصور را به علاوه داوري كه شخص در مورد آن ها دارد ذيل دو عنوان ديگر بايستي مورد مطالعه قرار داد.از اين رو مي توان دو سازه مهم ديگر در اين زمينه را عبارت از تصور فرد درمورد قضاوت ديگران در مورد مشاركت و ميزان علاقه فرد به برآوردن توقعات ديگران دانست. در سازه نخست قضاوت ديگران (البته از نظر فرد) مطرح است و در سازه دوم ميزان تبعيت فرد از اين قضاو تها.عامل مؤثر ديگري كه مي تواند نقش تسهيل كننده و يا مانع را در ايجاد انگيزه براي مشاركت بازي نمايد، سوابق فرد در زمينه مشاركت است.مشاهدات تأييد مي كند كه افراد داراي سابقه دركي اقدام خاص معمولاً براي تكرار آن اقدام از وضعيت مناسب تري برخوردار مي باشند. البته نبايستي فراموش كرد كه اگر مشاركت افراد با پاداش اجتماعي مورد استقبال قرار نگرفته باشد، و يا حتي با تنبيه مواجه گشته باشد، همين زمينه مساعد مي تواند به ضد خويش تبديل گردد. ويژگي هاي فردي را نيز بايد مدنظر قرار داد.از نظر زمان لازم براي مشاركت، از نظر شور مشاركت در فعاليت هاي دسته جمعي و از نظر نگرش هاي مساعد اجتماعي براي مشاركت فرد، سن و جنس مي توانند مهم باشند.در صورت مساعد بودن همه عوامل فوق قصد مشاركت در فرد پديد مي آيد، اما تنها قصد مشاركت براي اقدام كافي نيست. وجود امكان لازم نيز شرط است. امكان مشاركت دو جنبه متفاوت را در بر مي گيرد.از يك سو امكان مشاركت به نظام قانوني و نهادي جامعه بر مي گردد.قوانين يك جامعه از يك سو چارچوب هاي قابل قبول و رسميت يافته كنش هاي اجتماعي را مشخص مي سازند و از سويي ديگر حقوق متقابل افراد و وظايف مرتبط با اين حقوق را تعيين مي نمايند.نهاد ها (چه نهاد هاي رسمي و چه نهاد هاي غير رسمي)پاسخ هاي نسبتاً پايداري هستند كه از طرف مردم يك جامعه به مسائل و مشكلات نسبتاً پايدار (پرسش هاي پايدار) داده شده است.نهاد ها كه جنبه هاي با ثبات تر زندگي جمعي را تشكيل مي دهند نشان دهنده اين هستند كه آيا جامعه امر خاصي را به عنوان ضرورت و نياز زندگي جمعي به رسميت شناخته است يا خير؟ وجود نهاد هايي در زمينه مشاركت نيز حاكي از چنين دلالتي هستند. همان طور كه وجود نهاد خانواده و نهاد دادگاه حكايت از به رسميت شناخته شدن ضرورت توليد مثل و دادخواهي در يك جامعه هستند. علاوه بر وضعيت قانوني و نهادي امكانات ديگري نيز براي مشاركت ضروري است.براي مشاركت در تصميم گيري لازم است فرد از حداقلي از دانش، اعتماد به نفس و اعتماد به نهاد ها و فرايند هاي جاري در جامعه برخوردار باشد.(غفاری و جمشیدزاده،1390، 38-35) 2-1-5- موانع مشارکت مردم در ایران تحلیل محتواي آثار موجود درباره مشارکت و حوزه هاي آن نشان می دهد که این مفهوم طی چند دهه اخیر توجه بیشتري را به خود جلب کرده است.مروري بر برنامه هاي پنج ساله توسعه اقتصادي، اجتماعی و فرهنگی ایران گویاي این مطلب است که در هر دوره نسبت به دوره هاي قبل برمشارکت هاي مردمی تاکید بیشتري شده است با این وجود هنوز هم در مسیر جلب حداکثری مشارکت های مردمی موانعی وجوددارند که باید به منظور برطرف کردن آن تلاش گردد،برخی از این موانع عبارت اند از: نظام های قانونی وحقوقی محدودیت های دیوانسالاری ارزش ها و سنت های اجتماعی توزیع نادرست دارایی ها عدم اعتماد متقابل بین مردم و ذینفعان عدم توجه به خاستگاه اقتصادي مردم پایین بودن آموزش ها در مسوولین و مردم در خصوص مشارکت عدم آشنایی با نیاز مردم تفاوت هاي موجود بین فرهنگ ها و موقعیت هاي جغرافیایی در مقیاس ملی فقدان تعریف مشخص از مشارکت در بین مردم عدم آشنایی دولتمردان با نحوه مشارکت مردم در امور زیربنایی(سازمان ملل متحد،1993، 28) 2-4- پیشینه تحقیق برای افزودن به دانش موجود درهر زمینه ای محقق باید رابطه ی تحقیق خود را با دانش موجود در آن زمینه بررسی کند.بررسی پیشینه تحقیق پژوهشگررا با روش تحقیقی که دیگران برای انجام دادن پژوهش مشابه بکارگرفته اند آشنا می کند واورا نسبت به نقاط قوت وضعف روش های بکار گرفته شده آشنا می سازد.(سرمد وهمکاران،1386، 6) شایان ذکر است که تاکنون پژوهشی با عنوان این تحقیق صورت نپذیرفته است لذا در این بخش پیشینه مرتبط با موضوع تحقیق بیان می گردد: ربانی مهر و دلوی (1390) پژوهشی با عنوان طراحی،تبیین و اجرای الگوی ارزیابی عملکرد مدیران با رویکرد تعالی گرایی 3-E-Q انجام داده اند.هدف پژوهش ایشان ایجاد مدلی یکپارچه از بازخورد 360 درجه و الگوی بنیاد اروپایی مدیریت کیفیت با بکارگیری تکنیک بسط عملکرد کیفی می باشد به گونه ای که برای ارزیابی عملکرد مدیران شرکت پلی اکریل ایران و تعالی سازمانی قابل استفاده باشد.در این تحقیق به منظور سنجش اطلاعات از آمار توصیفی و استنباطی و روش تحلیل ماتریس در بسط عملکرد کیفی استفاده شده است.جامعه آماری کارکنان؛مشتریان و سهامداران شرکت پلی اکریل ایران بودند.بر اساس مدل پیشنهادی بین ارزیابی عملکرد مدیران از سوی خود آن ها با ارزیابی عملکرد مدیران از سوی ارزیابان فاصله وجوددارد. در پژوهشی که توسط سید عباس کاظمی و ایوب سلیمانی (1388) صورت پذیرفته است به ارزیابی عملکرد فرماندهان و مدیران نیروی مقاومت بسیج پرداخته شده است.ارزیابی با بهره گیری از مدل ACHIEVE که توسط هرسی و گلداسمیت طراحی شده است،انجام گرفت.این تحقیق به این موضوع توجه دارد که ارزیابی باید توسط افراد خبره و نیز برمبنای خود سنجی افراد از خود صورت گیرد. دکتر هاشم کوزه چیان(1378) به ارزشیابی عملکرد مدیران دانشکده های تربیت بدنی پرداخته است.ایشان در این پژوهش به نتایج زیر دست یافتند: بیش از 85 درصد مدیران دانشکده ها فاقد مدرک دکتری هستند. بیش از 70 درصد اظهار داشته اند که تاکنون در هیچ دوره مدیریتی شرکت نداشته اند. بیش از 57 درصد آن ها به بعد برنامه ریزی اشاره نکردند. سیدعلی صدرالسادات (1387) به ارایه مدلی برای ارزیابی عملکرد مؤثر کارکنان شرکت نفت ایران پرداخته است.جامعه آماری این پژوهش دربرگیرنده مدیران سازمان نیز است.در این تحقیق روش های ارزیابی مدیریت برمبنای هدف،شاخص مستقیم،استاندارد کار،ثبت وقایع حساس و مقیاس درجه بندی خطی به عنوان روشهای مناسب شناخته شدند. در حوزه تحقیقات خارجی مرتبط با مقوله ارزیابی عملکرد مدیران می توان موارد ذیل را بیان کرد: فاما معتقد است، مديران بخشي از بازار نيروي كار هستند و بر اساس عملكرد فردي و سازماني كه در آن كار ميكنند، پاداش مي گيرند و عملكرد آنان توسط بازار نيروي كار نظم مي گيرد .بنابرين، در صورت عدم تناسب پاداش با عملكرد؛مديري كه كمتر از عملكرد خود دريافت نمايد،شركت را ترك ميكند. در نتيجه اعمال طرح هاي پاداش، مديران در جهت منافع سهامداران كارمي كنند، زيرا در غير اين صورت ارزش شركت و ارزش مدير در بازار كار كاهش مييابد. جنسن و مورفي،رابطه بين پرداخت پاداش به مديران اجرايي و عملكرد آنان در شركت هاي بزرگ را در دهه 1970 بررسي كردند. آنان استدلال كردند كه پرداخت پاداش به مديران اجرايي، محركي براي عملكرد نيست.آنها همچنين، بيان كردند كه در شركت هاي سهامي عام، پاداش مديران عالي مستقل از عملكردشان است. شواهد به دست آمده توسط مورفي نشان داد كه پرداخت پاداش به مديران اجرايي با عملكرد، داراي همبستگي مثبت و معني دار است و حتي اگر بين پرداخت پاداش و عملكرد رابطهاي نباشد، باز هم منابع مديران اجرايي از طريق ابزارهايي ، نظير حق اختيار سهام، طرحهاي عملكردي بلند مدت و مهمتر از همه مالكيت سهام ، به عملكرد شركت وابسته است. همچنين، او نشان داد كه طرح هاي انگيزشي حق الزحمه اعم از كوتاه مدت و بلندمدت، نه تنها به ضرر سهامداران نبوده، بلكه آنان را نيز منتفع كرده است. در حوزه پژوهش هایی که مرتبط با موضوع جلب مشارکت ها و کمک های مردمی،توسط محققین صورت پذیرفته است،تحقیقات زیر مورد توجه است: عامری و همکارانش (1390) در تحقیق خود به ارایه الگویی جهت جلب مشارکت مردم در طرح های توسعه پایدار حمل و نقل زمینی پرداختند.هدف اصلی تحقیق آن ها،بررسی عوامل موثر بر مشارکت مردم در حمل و نقل بود تا با استفاده از زمینه ها و امکانات موجود با بهره گیری از الگوهای مشارکتی، راهکارهای کارآمد و مناسب را جهت بهبود مشارکت مردم در طرح های حمل و نقل پیشنهاد شود.بدین منظور پس از بررسی الگوها و شیوه های جلب مشارکت مردم در طرح ها و بررسی وضعیت موجود بخش حمل و نقل زمینی در کشور با یک کار میدانی میزان انگیزه مردم به مشارکت، عوامل موثر برانگیزه مردم به مشارکت، عوامل بازدارنده و عوامل تقویت کننده مشارکت در دو طرح جاده ای و ریلی تشخیص و اندازه گیری گردید.بررسی نشان داد بخش حمل و نقل زمینی کشور در حال حاضر ساختار سازمانی، قوانین و دستورالعملی مناسب جهت جلب مشارکت مردم ندارد. و از نظر آن ها بهترین شیوه جلب مشارکت ایجاد مکان دایمی جهت برگزاری جلسات غیر رسمی پرسش و پاسخ با مردم منطقه تحت تاثیر طرح حمل و نقل می باشد. ظفری و ویسی (1390) در بررسی خود به واکاوی عوامل مؤثر بر جلب مشارکت مردمی به منظور کاهش ریسک سوانح طبیعی پرداخته اند.پژوهش با با شناخت رابطه عوامل و سازوکارهای مؤثر بر جلب مشارکت مردم در مراحل مختلف مدیریت سوانح طبیعی و به منظور کاهش خطر راهکارهایی را به منظور جلب مشارکت و همکاری هدفمند مردم در این خصوص ارائه دهد.نتایج بدست آمده رابطه معناداری را میان متغیرهای مستقل مانند میزان همدلی اجتماعی و احساس ناتوانی با متغیر مشارکت نشان می دهد. دکتر غفاری و مهندس جمشیدی زاده (1390) به بررسي موانع، مشكلات و راهكارهاي توسعه مشاركت هاي مردمي در امور شهري پرداخته اند.در پژوهش آن ها ضمن تبیین مفهوم مشارکت و مبانی نظری مرتبط با آن، ظرفيت هاي شهرداري تهران به منظور جلب مشاركت مردمي را بررسی شده است.در پایان نیز راهكارهاي پيشنهادي جهت مشاركت شهروندان بر اساس ظرفيت هاي شهرداري تهران ارائه شده است. دکتر بهروان (1388) در مقاله خود به مقایسه دیدگاه مدیران و مردم درباره الگوهای جلب مشارکت های مردمی در شبکه آبیاری پایاب سد پرداخته است.به عقیده این پژوهشگر تفاوت در دیدگاه مدیران و مردم یکی از مشکلات موجود در جلب مشارکت های مردمی است. دکتر زیاری و همکاران (1388) در تحقیقی که انجام داده اند به بررسی مشارکت شهروندی و نقش آن در مدیریت شهری شهرهای کوچک پرداخته اند.ایشان در پژوهش خود مشارکت را به دو بعد ذهنی و عینی تقسیم کرده اند.نتایج بررسی حاکی از آن است که در بعد ذهنی تمایل به مشارکت بسیار بالا است و نگرش مناسبی نسبت به مشارکت وجود دارد اما در بعد عینی مشارکت مردم در سطح ضعیفی قراردارد. دکتر متین (1382) به بررسي چگونگي راه هاي حصول مشاركت هاي مردمي در مدرسه سازي پرداخته است.به عقیده او علي رغم سرمايه گذاري وسيع دولت در امر آموزش و پرورش به دليل عدم بهره گيري ازمشاركت هاي مردمي در اين بخش مهم، وضعيت توزيع امكانات آموزشي چندان مطلوب نيست.اهدافی که پژوهشگر به منظور پژوهش خود در نظرگرفته است عبارت اند از: راه هاي مناسب براي مشاركت هاي مردم در مدرسه سازي به منظور كاهش معضلات مالي آموزش و پرورش. بررسي راه هاي فعلي مشاركت هاي مردم در امر مدرسه سازي به منظور آگاهي از كم و كيف اين مشاركت ها و ويژگي هاي هر يك. بررسي كاستي هاي موجود در مشاركت هاي فعلي جهت آگاهي از اين كاستی ها و رفع آن ها به منظور ايجاد مشاركت بيش از پيش مردم در امر مدرسه سازي. معرفي و ارائه راه هاي مناسب به منظور حصول مشاركت هاي مردمي در آموزش و پرورش. در پایان نیز به منظور رفع معضلات موجود در حصول مشاركت هاي مردمي در مدرسه سازي راهکارهایی ارائه شده است. در حوزه تحقیقات خارجی می توان پژوهش های زیر را در نظر گرفت: ام سی کلوگان (2011) میزان مشارکت مردم را در امورخیریه و فعالیت های داوطلبانه در کشورهای اروپایی بررسی کرده اند.پژوهش این گروه با تبیین مفهوم امورخیریه و فعالیت های داوطلبانه آغاز می گردد و در ادامه عوامل اثرگذار بر این گونه مشارکت ها بیان می گردد.ایشان تأثیر عوامل مذهبی،سیاسی و فرهنگی را بر مشارکت مردم اروپا سنجیده اند.نتایج بدست آمده حاکی از آن است که حدود یک پنجم مردم اروپا در چنین فعالیت هایی مشارکت دارند.تحصیلات بالاتر،وضعیت اقتصادی بهتر و سن بیش تر عواملی هستند که موجب جلب بیشتر مشارکت مردم می شود.در بین کشورهای اروپایی،کشورهای دانمارک،فنلاند و سوئد بیش ترین مشارکت و کشورهای یونان،پرتغال،ایتالیاو اسپانیا کم ترین مشارکت را در امورخیریه و فعالیت های داوطلبانه دارا هستند. آبلسون (2006) به ارزیابی مشارکت مردم پرداخته است.او در تحقیق خود مفاهیم،شواهد و اثرات مشارکت های مردمی را بیان کرده و شیوه ها و رویکردهایی را به منظور ارزیابی این مشارکت ارائه کرده است.با استفاده از رویکرد ارائه شده به ارزیابی مشارکت فعلی مردم پرداخته است. وانگ (2001) به ارزیابی مشارکت مردمی در شهرهای ایالات متحده آمریکا پرداخته است.در چارچوب تحقیق او چرایی مشارکت و تبیین اثرات آن به چشم می خورد.او در بررسی خود سه بعد را سنجیده است: میزان بهره مندی از سازو کارهای مشارکتهای مردمی. میزان درگیر شدن مردم در ارایه خدمات و عملکردهای مدیران. میزان درگیر شدن مردم در تصمیم گیری های مدیریتی. نتایج بررسی ها بیانگر آن بود که مردم با سازو کارهای مختلفی به مشارکت می پردازند.مردم به ندرت در عملکردهای مدیران مشارکت دارند هم چنین میزان مشارکت آن ها در تصمیم گیری های مدیریتی بسیار محدود است. 2-5- مدل مفهومی تحقیق مهارت مدیربرنامه ریزیسازماندهیارتباطاترهبریتوسعه و آموزششخصیت مدیروظیفه شناسیبرون گراییگشودگیعملکرد مدیرانجلب مشارکتها و کمک های مردمیتوانمندی مدیرمدیریت دانشمدیریت بودجه مدیریت نوآوریمدیریت پروژه شکل 2-7: مدل مفهومی تحقیق بر اساس مطالعات صورت گرفته و بررسی ادبیات تحقیق،مهم ترین عوامل اثرگذار بر عملکرد مدیران شناسایی شدند که عبارت اند از: مهارت مدیر،توانمندی مدیر و شخصیت او.هر کدام از این مؤلفه ها دربرگیرنده شاخص هایی است که در شکل نشان داده شده اند.بدین ترتیب مدل مفهومی تحقیق شکل گرفت.در این پژوهش برمبنای این مدل به بررسی اثر عملکرد مدیران کمیته امداد امام خمینی(ره) استان مرکزی بر جلب مشارکت ها و کمک های مردمی پرداخته شده است. منابع فارسی احمدی، مصطفی،1385، تصمیم گیری،دوماهنامه توسعه انسانی پلیس،شماره 11 احمدی،حسین،1385،مشارکت اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن(پیمایشی در بین دانش آموزان متوسطه استان زنجان)،انجمن علمی جامعه شناسی ایران،تهران. ازکیا،مصطفی،1380،مقدمه ای بر جامعه شناسی توسعه روستایی،اطلاعات،تهران. الوانی، سید مهدی، 1386،مدیریت عمومی‌،انتشارات نی،تهران. انصاری،ناصر،نقش کمیته امداد امام خمینی (ره) در احیای ارزش های اسلامی و کمک به محرومان،مجله رواق اندیشه،1382،شماره 17،صص 96-81.. اوکلی،پیتر،مارسدن،دیوید، ترجمه منصور محمود نجات حسینی،1380،رهیافت های مشارکتی در توسعه روستایی،مرکز تحقیقات و بررسی مسایل روستایی وزارت جهاد کشاورزی،تهران. بهروان،حسین، مقایسه دیدگاه مدیران و مردم درباره الگوهای جلب مشارکت های مردمی در شبکه آبیاری پایاب سد،افق های زندگی،همایش ملی و میان رشته ای آب و ارزش های فرهنگی آن،مشهد،9 و 10 آبان 1388،ص 55. تاج الدين،محمد، تقي، محمد، درويش، مريم،فروردین 1388،ارکان ارزیابی عملکرد منابع انسانی،مجله تدبیر،شماره 203،صص 47-41. تاج مزینانی، علی‌اکبر،1382،مشارکت سیاسی جوانان: ابعاد و پویایی‌ها،فصلنامه مطالعات جوانان، شماره سوم. چلبی، مسعود،1375،جامعه‌شناسی نظم،انتشارات نی،تهران. خادم،حسن،حاجی آبادی،حسن،1387،ارزیابی عملکرد،فصلنامه تخصصی مدیریت دانشگاه امام رضا (ع)،صص 29-27. دراکر، پیتر ،مدیریت آینده،ترجمه عبدالرضا رضایی نژاد، انتشارات رسا،تهران. راش، مایکل،ترجمه منوچهر صبوری،1377 ،جامعه و سیاست، مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی سیاسی،انتشارات سمت، تهران. رزاقی رستمی، علیرضا ( 1380 )،نظام ترفیعات وارزشیابی عملکرد کارکنان، مجله تدبیر. رضائیان، علی،1386،مبانی سازمان و مدیریت، انتشارات سمت،چاپ دهم،تهران. رضايي، عبدالعلي، 1375،مشاركت اجتماعي هدف يا ابزار توسعه،مجله اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 110. زاهدی اصل،محمد،پاییزو زمستان 1379،بررسی چگونگی مشارکت خانوارهای زلزله زده در بازسازی مناطق آسیب دیده،فصلنامه علوم اجتماعی،شماره 11 و 12. زیاری،کرامت الله،زندوی،سید مجدالدین،آقاجانی،محمد،مقدم،محمد،بررسی مشارکت شهروندی و نقش آن در مدیریت شهری شهرهای کوچک،مجله جغرافیا و توسعه ناحیه ای،پاییز و زمستان 1388،شماره سیزدهم،صص 235-211. ستاری، حسن ( 1380 )،مدیریت منابع انسانی: اداره امور استخدامی، تهران، دانشکده مدیریت. سعادت،اسفندیار،1379،مدیریت منابع انسانی،انتشارات سمت،چاپ چهارم،تهران. سعیدی، محمدرضا،1382،درآمدی بر مشارکت مردمی و سازمان‌های غیر‌دولتی،انتشارات سمت، تهران. سماواتی،حسن،نجات،سید امیررضا، فروردین و اردیبهشت 1388،بررسی نظام ارزشیابی عملکرد کارکنان ناجا از دیدگاه مدیران،دوماهنامه توسعه انسانی پلیس، سال ششم، شماره 22 ،صص 49-29. سیدجوادین،سیدرضا،1387،مبانی سازمان و مدیریت،انتشارات نگاه دانش،تهران. صدرالسادات،سید علی، تابستان 1387،ارائه مدلی برای ارزیابی عملکرد مؤثر کارکنان شرکت ملی نفت ایران،فصلنامه مدیریت و منابع انسانی در صنعت نفت، شماره 3،صص 114-97. طوسى، محمدعلى،1375،مشارکت در مدیریت و مالکیت،انتشارات مرکز آموزش مدیریت دولتى،چاپ اول. ظفري، حسين، ويسي، رضا،واكاوي عوامل موثر بر جلب مشاركت مردمي به منظور كاهش ريسك سوانح طبيعي، پاييز 1390،سال سي ام، شماره 135،صص 120-105. عامری،محمود،عباسپور،مجید،کاظمی، روح الله، زاهد،فاطمه، ارایه الگویی جهت جلب مشارکت مردم در طرح های توسعه پایدار حمل و نقل زمینی،مجله علوم و تکنولوژی محیط زیست،تابستان 1390،دوره سیزدهم،شماره 2،صص 78-67. عباس پور، عباس،1382 ،مدیریت منابع انسانی (رویکردها، فرآیندها و کارکردها)،انتشارات سمت، تهران. عظيم زادة اردبيلي، فائزه، 1379،تئوري مديريت از ديدگاه امام علی (ع)،فصلنامة نداي صادق،شماره20. علوی،سید علی،مشفق،مهدی، پاییز و زمستان 1387،بررسی تأثیر ارزیابی عملکرد کارکنان بر بهبود عملکرد در دانشگاه (مورد مطالعه: دانشگاه امام صادق (ع))،نشریه اندیشه مدیریت،سال دوم،شماره دوم،صص 122-95. غفاري، غلامرضا،جمشيدزاده، ابراهيم،1390، مشاركت هاي مردمي و امور شهري(بررسي موانع،مشكلات و راهكارهاي توسعه مشاركت هاي مردمي)،نشر جامعه و فرهنگ،تهران. غفاری، غلامرضا،1380،تبیین عوامل اجتماعی و فرهنگی موثر بر مشارکت اجتماعی، اقتصادی سازمان‌یافته روستاییان به‌عنوان مکانیزمی برای توسعه روستایی ایران، پایان‌نامه دکتری، رشته جامعه‌شناسی توسعه، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران. غفاری، غلامرضا،نیازی، محسن،1386،جامعه‌شناسی مشارکت،‌انتشارات نزدیک،تهران. غفاری،غلام رضا،ازکیا،مصطفی،بهار و تابستان 1380،بررسی رابطه بین اعتماد و مشارکت اجتماعی در نواحی روستایی شهر کاشان،نامه علوم اجتماعی،شماره 17،تهران. غفوریان،هما،تیر 1381، ارزیابی عملکرد مدیران،مجله تدبیر،شماره 1423،صص 68-67. فیضی،محسن،اسفند1384،کاربرد استاندارد PMBOKبرای ارزیابی عملکرد مدیران پروژه،دومین کنفرانس بین المللی مدیریت پروژه،صص 15-1. قدیمی دیزج،خلیل، بررسی فعالیت های اقتصادی کمیته امداد امام خمینی (ره) بر روی برخی متغیرهای کلان اقتصادی کشور،1379،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه مازندران. کاظمی،سیدعباس،سلیمانی،ایوب،1388،ابعاد و شاخص های ارزیابی عملکرد فرماندهان و مدیران نیروی مقاومت بسیج،شماره 76،صص 106-89. كوكلان، هوشنگ، 1378،رفتار سازماني مجموعه بيست و يكم: ادراك و نقش آن در رفتار سازماني،مركز آموزشي مديريت دولتي،تهران. متین،نعمت الله، بررسي چگونگي راه هاي حصول مشاركتهاي مردمي در مدرسه سازي،سازمان نوسازی،توسعه و تجهیز مدارس کشور،1382،صص 196-191. محسنی، منوچهر،جاراللهی،عذرا،1382،مشارکت اجتماعی در ایران،انتشارات آرون،تهران. مصدق خواه،مسعود،ساکت چقوش،علیرضا، بهار و تابستان 1390،طراحی الگوی ارزیابی عملکرد کارکنان نهادهای ارزش محور (مطالعه موردی: سازمان بسیج مستضعفان)،دوفصلنامه علمی پژوهشی مدیریت اسلامی، سال 19 ، شماره 1،صص 222-201. معنی،منوچهر،1382،مشارکت اجتماعی در ایران،چاپ اول،انتشارات آرون،تهران. میر سپاسی، ناصر،1375،مدیریت منابع انسانی وروابط کار، چاپ هفدهم،انتشارات میر،تهران. میرموسوی،سید علی،1375،مبانی دینی و فرهنگ سیاسی مشارکتی،نقدونظر،شماره سوم و چهارم،تابستان و پاییز،قم. نیک گهر،عبدالحسین،دی 1354،مشارکت؛مفاهیم و شناخت انواع آن،نشریه ادبیات و زبانها، شماره 5،صص 131-125. هانتینگتون، ساموئل،مترجم احمد شهسا،1373،موج سوم دموکراسی در پایان سده بیستم،انتشارات روزنه،تهران. ------ دبیرخانه کمیته ملی توسعه پایدار،1379،مشارکت های مردمی درتوسعه پایدار،گزارش نقش مشارکت های مردمی در توسعه پایدار،تهران سازمان حفاظت محیط زیست. منابع لاتین TOC \n \p " " \h \z \u \t "فهرست جداول;1" Abelson,Julia,Gauvin,François-Pierre,2008,Assessing the Impacts of Public Participation: Concepts, Evidence and Policy Implications,McMaster University, Centre for Health Economics and Policy Analysis,Canada. McCloughan, Patrick,2011, Second European Quality of Life Survey: Participation in Volunteering and Unpaid Work, European Foundation for the Improvement of Living & Working Conditions,Denmark. Wang,xiaohu,2008, Assessing Public Participation in U.S. Cities, Public Performance & Management Review, Vol. 24, No. 4, pp. 322-336. -------- united nation, peaole’s participation,1993,Human development, pp 21-28 Swansburg RC, Swansburg RJ. "Introduction to management and leadership for nurse managers". Sudbury, Massachusetts : Jones and Bartlett publishers; 2002. P. 593. Cascio,F. W,1995"managing human Resource, productivity,Quality of work life,profit" ,4th ed,Mc Graw-Hill,Inc. Werther, B. W & Davis, tr, K, 1995,"Human Resource and personnel management", Prentice-Hall, Inc,. Erdogan, B., 2002, Antecedents and consequences of justice perceptions in performance appraisals, Human Resource Management Review,12,pp 555-578. Fogler, R, Konosky. M. A. & Cropanzana, R,1992, A due process metaphor for performance appraisal research in organizational behavior. Greenwich, CT. Jay Press. Spector, P.E.,2003,Industrial and Organizational Psychology: Research and Practice. (3nd edn.) New York: John Wiley & Sons, Inc. Bachrach, D.G., Powell, B.C., Richey, R.G., & Bendoly, E. (2006). Organizational citizenship behavior and performance evaluations: Exploring the impact of task interdependence. Journal of Business, 59 (7),849-857.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته