دانلود مبانی نظری فرهنگ پذیری،فرهنگ،تهاجم فرهنگی،تاثیر تلویزیون

دانلود مبانی نظری فرهنگ پذیری،فرهنگ،تهاجم فرهنگی،تاثیر تلویزیون (docx) 85 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 85 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری فرهنگ پذیری،فرهنگ،تهاجم فرهنگی،تاثیر تلویزیون فرهنگ پذيري «جامعه و علوم اجتماعي جامعه شناسي» تطابق با همنوايي عميق فرد با هنجارها و موازين فرهنگي يک جامعه را فرهنگ پذيري گويند. فرهنگ پذيري يا جرياني را که طي آن فرد فرهنگي مي شود مي توان به دو دسته تقسيم نمود فرهنگي پذيري يک سويه و فرهنگ پذيري دو سو به فرهنگ پذيري يک سويه مربوط به کودکان مي شود و به اين دليل يک سويه نام گرفته است که کودک در مقابل پذيرا شدن ارزش هاي جديد منفعل است يعني آنکه جريان تاثير ارزش ها يک طرفه و تنها از جانب جامعه بسوي کودک است و او مقاومتي در برابر اين ارزش ها از خود بروز نداده و نمي توان بر جامعه تاثيري متقابل داشته باشد کودک بتدريج و ابتداء از طريق خانواده بعنوان ميانجي با ارزش ها و نهادها و واقعيت هاي اجتماعي آشنا مي گردد. فرهنگي شدن طفل از طريق خانواده به دو طريق صورت مي گيرد. ناآگاهانه و آگاهانه انتقال ناآگاهانه هنجارها به طفل از طريق سرمشق قراردادن و اقتباس رفتار و کردار و گفتار والدين مي گيرد و بدين ترتيب بدون آنکه والدين خود متوجه باشند کودک بتدريج با الگوهاي رفتار و کرداري آشنايي مي يابد که وي از بسوي اطرافيان مشاهده مي کند. اين مرحله مرحله اي است حساس که شخصيت طفل بوسيله اين الگوهاي رفتار و کردار و گفتار بتدريج شکل گرفته و پايه ريزي مي شود. از طرف ديگر انتقال هنجارها به کودک از طريق ناآگاهانه بدين معني است که والدين با آموزش مستيم و امر و نهي و تشويق و يا ممانعت وي را عمداً با هنجارها و موازين زندگي اجتماعي آشنا ساخته و بگونه اي که خود ترجيح مي دهند و با توجه به برداشتي که از هنجارهاي اجتماعي دارند سعي در اجتماعي شدن و فرهنگي نمودن وي مي نمايند. آشنايي و سپس همنوايي عميق کودک با هنجارهاي اجتماعي در دو وضعيت آگاهانه و ناآگاهانه از آن جهت اهميت فراوان دارد که اين جريان جرياني است يک سويه و بنابراين ذهن کودک مساعد و آماده است از براي هر آنچه که مي‌بيند مي شنود و حس مي کند در حاليکه جريان فرهنگي شدن در بزرگسالان جرياني دو سويه بدين معنا که در مورد افرادي مصداق دارد که شخصيت آنان تكوين يافته و داراي فرهنگ پيش‌بيني باشد در چنين حالتي فرهنگ‌پذيري تبديل به جرياني پچيده مي شود و فرهنگ جديد به سهولت فرد را تحت سلطه و تأثير خود قرار نخواهد داد. فرهنگ پذيري دو سويه مي توان از چند طريق به وجود آيد. مهاجرت‌هاي بين المللي برخوردهاي تاريخي اقواه سلطه استعمار گران بر مستعمران خرده فرهنگ جامعه و علوم اجتماعي علوم اجتماعي جامعه شناسي فرهنگهاي قومي قبيله اي ناحيه اي گروههاي زباني يا اقيليت هاي مذهبي و نيز فرهنگهاي ويژه و فرعي گروههاي شغلي طبقات قشرهاي موجود در يک کشور از خرده فرهنگ تشکيل گرديده که البته هر کدام در عين داشتن ويژگيهاي خاص خود با فرهنگ کهن جامعه مباني مشترکي دارند. بعنوان مثال ويژگيهاي مردم لرستان از لحاظ گويش آداب و رسوم شکل لباس پوشيدن مهمان نوازي، ازدواج و مشخص و متمايز مي کند اين فرهنگ ويژه و خرده فرهنگ لري مي گوييم که در حاليکه جزئي از فرهنگ ايراني تلقي مي شود ولي ويژگيهاي خاص خود را دارد . خرده فرهنگها را در بين قشرها يا طبقات شهري نيز مي توانيم مشاهده کنيم . مثلاً در يک شهر واحد مثل تهران با اصفهان با مشهد قشرها و گروههاي شغلي معيني وجود دارند که هر کدام در محدوده فرهنگي خاصي قرار دارند. اصطلاحات و استعارات طرز سخن گفتن لباس پوشيدن، برخوردهاي اجتماعي طرز تلقي آنها از واقعيت کاملاً با يکديگر متفاوت بوده و راضي مي توان آنها را از هم تمييز داد بهمين دليل جماعت بازاري، کساني که در بوروکراسي دولتي بکار مشغولند، افسران ارتش پزشکان، رانندگان تاکسي و ... هر يک داراي خرده فرهنگ ويژه داراي بوده و در برخوردهاي اجتماعي تا حدود زيادي رفتار آنها انعکاسي از تعلق آنها به خرده فرهنگ خاصي است توجه به خرده فرهنگهاي يک کشور اعم از فرهنگهاي قبيله اي مذهبي و طبقه اي در جامعه شناسي از اهميت ويژه اي برخوردار است و در حقيقت يکي از راههاي شناخت فرهنگ يک کشور آشنايي دقيق با خورده فرهنگها فرعي آن کشور است زيرا درست است که آگاهي از تاريخ يک قوم و حوادثي که در طول قرون و اعصار بر آن قوم گذشته است لازمه و شرط عمده اي براي شناخت فرهنگ آن جامعه ات ولي تاريخ تنها کليات و حوادث عمده را در ارتباط با شناخت فرهنگي بازگو مي نمايد در حاليکه تحقيق در خرده فرهنگهاي يک ملت اين امکان را بوجود مي آورد که بتوانيم به عمق و کنه خلقيات و روحيات آن ملت پي برده، کارکردهاي آداب و رسوم و سنت ها را درک نموده و عناصر فرهنگ جامعه را نه بالا بلکه از پائين و بصورت ميکرو بازشناخته و تعريف کنيم . التقاط فرهنگي : Humanrights را معادل حقوق بشر در نظر گرفته ايم معني لغوي و حقيقي آن به معناي حق و بشر نيست اين چه حقوق بشري است. التقاط فرهنگي : در دنياي امروز که رشد و توسعه ي پرشتاب وسايل ارتباط جمعي و تکنولوژي ارتباطي- اطلاعات فاصله ها را کم کرده است و مرزهاي زمان و مکان را در هم شکسته موضوع جهاني شدن از اهميت بالايي برخوردار است و تأثير آن را مي توان در تمامي جنبه هاي مختلف زندگي از بزرگترين آرمانها و ارزشهاي انسان تا جزئي ترين مسائل زندگي مشاهده کرد يکي از مهمترين حوزه هايي که در موضوع جهاني شدن طرح مي شود رابطه ي دين و جهاني شدن است. شايد بتوان گفت دين از لحاظ تاريخي بيشترين پيوند را با موضوع جهاني شدن دارد. اديان توحيدي قرن ها پيش از پيش وسايل ارتباط جمعي و طرح نظريه هاي گوناگون در رابطه با جهاني شدن زمانيکه دنياي هر فرد به شهر يا منطقه ي جغرافيايي خويش محدود مي شد داعيه‌دار جهاني شدن بودند و در اين ميان اسلام به عنوان آخرين دين توحيدي جايگاهي ويژه دارد. اسلام ديني جهاني و فراگير است که براي هدايت تمام انسانها و سعادت بشريت آمده ديني که همه ي جهانيان را فارق از نژاد و قوميت و مليت مخاطب قرار داده است. عصر ارتباطات و پديد آمدن شاهراه هاي اطلاعاتي هر چند زمينه ي مناسبي را براي آگاهي تمامي مردم دنيا از آموزه هاي اين دين رهايي نقش فراهم آورده اما تهديدات و چالش هاي مهمي را هم در برابر اسلام قرار داده است. تهديدهايي گوناگون از جنبه هاي مختلف اسلام و مسلمانان را تحت فشارهاي مختلف قرار داده است . تعريف فرهنگ و تهاجم فرهنگي براي فرهنگ تعريفهاي زيادي گفته شده اما به طور خلاصه و خيلي ساده مي توان گفت که فرهنگ مايه اي فکري و ارزشي است که رفتارهاي اختياري و اجتماعي انسان تحت تاثير آنها قرار مي گيرد و شامل شناختها و باورها انسان ارزشها و گرايشها و رفتارها و کردارها مي باشند بر اين اساس تهاجم فرهنگي عبارت خواهد بود از هر گونه حرکتي از دشمن که در صدد تغيير يا تحريف ارزشها و رفتار و کردارهاي انساني و ملتي مي باشند به عبارت ديگر تهاجم فرهنگي يعني اينکه ملتي بخواهد فرهنگ رايج و غالب يک ملتي را از دستش گرفته و فرهنگ خود را به آنها تحميل کند تا ملت مورد تهاجم گرفته تحت سلطه اين ملت در آمده تا از اين وسيله به اين ملت تسلط يافته و ضربان اقتصادي و سياسي و نظامي آن را در دست خود بگيرند و براي اينکار آسانترين راه و كم هزينه‌ترين راهها ‌ همان تغيير فکر و خط مشي ملتي است اينکه فرهنگ شما فرهنگ خوبي نيست اينگونه فکر کرده ايد که به اينجا رسيده ايد شما متحجريد و انواع شعار هاي به ظاهر زيبا، همچنانکه يکي از ماموران سيانيز در گزارشهايش نوشته که اتحاد جماهير شوروي به اين دليل شکست خورد که متوجه نشد که اگر چهار چوب فکريش را عوض کند خود به خود همه چيز اعم از نظامات سياسي و اقتصادي نيز عوض خواهد شد بر اين اساس هميشه قبل از تهاجمات نظامي تهاجمات فرهنگي صورت مي گيرد. هدف از تهاجم فرهنگي تهاجم فرهنگي دو هدف درصد هم مي تواند داشته باشد يعني زماني تهاجم فرهنگي بر عليه يک ملتي به خاطر اين است که آنها فرهنگي متعالي ندارند و از نظر فرهنگي و علمي و اجتماعي در انحطاط به سر مي برند در چنين شرايط اگر يک فرهنگ عليه چنين فرهنگي قيام کند چنين تهاجمي خوب است به عنوان مثال اگر فرهنگي آمد و فرهنگ مصرف گرايانه يک ملت را که به توليد ارزش چنداني نمي‌دهند را تغيير داد و فرهنگ آنها را به فرهنگ توليدي تبديل کرد چنين تهاجم فرهنگي نه تنها بدنيست بلکه واجب نيز مي باشد . اما در مقابل تهاجم فرهنگي يک هدفي نيز دارد و آن اينکه باورهاي صحيح را از مردم بگيرند و در مقابل باورهاي دروغين و ارزشها غلط را به آنها تلقين دهند که چنين تهاجم فرهنگي يک هدفي نيز دارد و آن اينکه باورهاي صحيح را از مردم بگيرند و در مقابل باورهاي دروغني و ارزشهاي غلط را به آنها تلقين دهند که چنين تهاجمي بد مي‌باشد و بايد در مقابلش ايستاد امروزه يکي از اهداف تهاجم فرهنگي تامين منابع اقتصادي کشور حمله کننده مي باشد بويژه در ملتهايي که ماديگرا بوده و چيزي غير از ماديات را قبول ندارند ولي اين دسته از افراد از فرهنگ به عنوان ابزاري براي رسيدن به هدفهاي اقتصادي خود بهره مي برند چرا که براي چنين افرادي ارضاي شهوات و مال اندوزي و ثروت فقط مطرح بوده و چنين، ديگري مطرح نيست و چون به اين نتيجه رسيده اند که با اسلحه فرهنگ به دلخواه خود مي رسند بر اين اساس از تهاجم فرهنگي استفاده مي کنند يعني براي چنين افرادي مطرح نيست که کشور مورد حمله شوند. آيا داراي فرهنگ صحيح است يا غلط و اطلا در فکر اصلاح آن فرهنگ نمي باشند بلکه به عنوان وسيله اي استفاده مي کنند تا جائيکه اگر ديدند اين ابزار قديمي شده آنرا رها کرده و دست به دامان ابزارهاي ديگري مي شوند. اولين و آخرين قدم تهاجم فرهنگي براساس تعريف فرهنگ که گفتيم که همان مايه هاي فکري يک ملتهاي مي باشند اولين قدم در تهاجم فرهنگي تعمير اساس و پشتوانه فکري و ارزش يک ملت مي باشد چون هر ملتي بر اساس نوع فکر و انديشه اش اقدام به کاري مي کند چون اگر در ملتي روحيه صرفه جوئي هست الگو در ملتي روحيه توليدي است. اگر در ملتي غيرت تعصبات صحيح جوانمردي احترام به بزرگان، حقوق ديگران مطرح است به اين دليل است که پشتوانه فکري آنها است بر اساس براي اينکه براي چنين ملتي تسلط يابند بايد اين باورها و مايه هاي فکري عملي آنها را بگيرند به جاي روحيه صرفه جوئي، روحيه چشم و هم چشمي و مدرا بدهند به جاي غيرت و تعصب در ملتي روحيه بي بند و باوري و فحشاء را تزريق کنند و چنين تبليق کنند که اينها مظاهر فرهنگي است و هرکس خودش را مطابق اين کارها نکند يا بر عليه آنها قدم بردارد افرادي متعبر و بي عقل مي باشند و ... که اگر دشمن به چنين کاري پيروز شد آغاز گر بدبختي اين ملت خواهد گرديد . « نمونه تهاجم فرهنگي » پس مهمترين کار دشمن در تهاجم فرهنگي گرفتن روحيه خود باوري و ايمان از يک ملتي مي باشد در اين زمينه بد نيست سخن يکي از معاونان سابق سيارا از نظر بگذارانيم ايشان مي گويد بعد از مدتها تحقيقي به اين نتيجه رسيديم که قدرت رهبر مذهبي ايران و استفاده از فرهنگ شهادت در انقلاب ايران تأثير گذار بوده ما همه چنين به اين نتيجه رسيديم که شيعيان بيشتر از ديگر مذاهب اسلامي فعال و پويا هستند. جمع بندي پس با توجه به مطالب گفته شده از ميان انواع تهاجم فرهنگي با نظر بر اينکه اساس رفتار و انديشه هر ملتي را هدف قرار داده خطرناکتر بوده زيرا ملتي که از نظر فرهنگي، جيره خوار ملتي ديگر باشد صددر صد از نظر نظامي ، سياسي، اقتصادي نيز جيره خوار همان ملت خواهد شد پس مهمترين وظيفه ما شناخت فرهنگ مذهبي، ملي، منطقه مان مي باشد تا با مظاهر تهاجم فرهنگي دشمن آشنا كرديم و به حراست از فرهنگ خودمان بپردازيم که در اين صورت اگر کار از کار بگذرد و ما دير متوجه باشيم تاريخچه تلويزيون در سال 1884 يک دانشمند آلماني به نام نپيکو به اين نکته که تصاوير اشياء و اشخاص را به کمک برق از سيم عبور داده و به آن طرف سيم منتقل کند و براي اين امر کافي بود که بتواند در هر ثانيه شانزده بار يک تصوير را تبديل به امواج الکتريکي کند و به وسيله سيم به دستگاه گيرنده بفرستد دستگاهي که او ساخت داراي نقايصي بود تا سال 1920 همچنان مورد تجزيه و تحليل دانشمندان قرار گرفت تا آن که دانشمنداني نظير «جان بيرد» «زوکين» و «فژنز در زن» به ساير اختراعات بزرگي نائل آمدند و اشکالات دستگاه نييکو را بر طرف کردند. تلويزيون تا سال 1935 جنبه آزمايشي داشت ليکن از سال 1939 صورت کالاي بازرگاني پيدا کرد و وارد بازار شد کمي قبل از شروع دومين جنگ جهاني تلويزيون وسيله اي مهم براي مردم بود ولي وقوع جنگ پيشرفت و انفجار اين پديده را به مدت پنج سال به تعويق انداخت. در انگلستان که به طور مرتب از سال 1329 برنامه تلويزيون پخش مي شد اول سپتامبر 1939 روزي پنج ساعت برنامه پخش مي کرد ولي گيرنده هاي برنامه ها از چند صد دستگاه متجاوز نبود و شيوع تلويزيون جمعي را در فرانسه بايد چند سال بعد از جنگ دوم جهاني دانست با کمال تعجب تلويزيون در آمريکا تجارتي را پذيرفت هنگاميکه ايالات متحده آمريکا وارد جنگ شد قريب پنج هزار دستگاه تلويزيون در اين کشور وجود داشت که قسمت اعظم آن در نيويورک مستقر شده بود. با وجود دوري اين کشور از مراکز حساس جنگ اين حادثه در آمريکا نيز مانند اروپا توسعه تلويزيون را متوقف ساخت ولي بلافاصله بعد از اتمام جنگ با سرعت سرسام آوري رو به رشد نهاده طي 15 سال و از همان سال 1960 ايالات متحده آمريکا از لحاظ تعداد تلويزيون به حد اشباع رسيد و خود تلويزيون و تأثير آن بر جامعه ما از چنان اهميتي برخوردار است که تعداد کميت فرستنده و گيرنده تلويزيون را در مقابل آن ارجعي نيست همانطوري که تلگراف و تلفن کاربرد مطبوعات را افزايش داد اختراعات و اکتشافات وابسته به تلويزيون کاربرد اين وسيله ارتباطي را افزوني بخشيد. تاريخچه تلويزيون در ايران نخستين فرستنده تلويزيوني تاريخ ايران ساعت پنج بعد از ظهر جمعه يازدهم مهرماه سال 1337 آغاز به کار کرد. در دهه 30 هجري شمسي، وقتي دولت وقت سرگرم تدارک زمينه و طرح ريزي براي ايجاد تلويزيون بود«حبيب الله ثابت پاسال» از بخش خصوصي پيشدستي کرد و پيشنهاد تاسيس يک ايستگاه فرستنده تلويزيوني را ارائه داد. به گزارش خبرگزاري مهر، از آنجا که پاسال از اعتماد دربار برخوردار بود، با پيشنهاد او موافقت شد و مجلس شوراي ملي در تيرماه سال 1337 ماده اي با چهار تبصره مصوب کرد که به موجب آن اجازه داده مي شد يک فرستنده تلويزيوني زير پوشش وزارت پست و تلگراف و تلفن در تهران ايجاد شود اين فرستنده تا پنج سال از پرداخت ماليات معاف بود و تمامي برنامه هاي آن از مقررات اداره کل انتشارات پيروي مي کرد. نخستين فرستنده تلويزيوني ايران ساعت پنج بعد از ظهر جمعه يازدهم مهرماه 1337 اولين برنامه خود را پخش کرد. اين فرستنده که تلويزيون ايران ناميده مي شد، ابتدا هر روز از شش بعد از ظهر تا 10 شب برنامه داشت. تلويزيون ايران به صورت خصوصي اداره مي شد و متکي به درآمد خود از آگهي هاي تجارتي و تبليغاتي بوده اين سازمان پس از يک سال فعاليت برنامه هاي روزانه خود را در تهران به پنج ساعت افزايش داد و در سال 1340 فرستند، ديگري در آبادان و يک فرستنده تقويتي در اهواز تاسيس کرد. رونق کار تلويزيون ايران تصميم حکومت را در تاسيس يک شبکه تلويزيوني سراسري قطعي تر کرد بنابراين در سال 1343 يک گروه فرانسوي از سوي سازمان برنامه و بودجه مامور بررسي و طراحي يک مرکز تلويزيوني شد. سرانجام پس از تصويب طرح ايجاد تلويزيون ملي ايران، يک ايستگاه کوچک به وجود آمد و با امکاناتي ساده پخش برنامه هاي آزمايشي را از سال 1345 آغاز کرد. امکانات فني تلويزيون در آن زمان به يک استوديو، سه دوربين و دو دستگاه ضبط مغناطيسي محدود مي شد و از آن جا که فرستنده تلويزيون ايران با سيستم 525 خطي آمريکايي کار مي کرد و سيستم تلويزيون ملي 625 خطي اروپايي بود، تلويزيون ملي با نصب يک فرستنده دو کيلو واتي با سيستم 525 خطي بر بالاي ساختمان هتل هيلتون، امکان استفاده از اين شبکه را براي همه دارندگان تلويزيون با سيستم هاي مختلف، امکان پذير کرد. مدتي کمتر از دو سال از تاسيس تلويزيون ملي نمي گذشت که در 17 مرداد 1347 نخستين مرکز شهرستاني تلويزيون ملي در اروميه گشايش يافت و چندي بعد مرکز تلويزيوني بندر عباس به کار افتاد. مراکز تلويزيوني به تدريج يکي بعد از ديگري در شهرهاي مختلف شروع به فعاليت کردند و پيام هاي سياسي، فرنگي و تفريحي را طبق ماموريت هايي که برنامه ريزان حکومت تعيين کرده بودند، به قشرهاي وسيع تري از مردم رساندند. از آغاز شکل گيري تلويزيون عده زيادي از فيلمسازان به علت امکانات مالي بيشتري که تلويزيون در اختيار سازندگان و تهيه کنندگان قرار مي داد جذب آن شدند . در نتيجه تلويزيون به صورت يکي از مراکز مهم فيلم سازان در بخش دولتي درآمد و تعداد زيادي فيلم داستاني و مستند از جمله مستند خبري (که درصد بيشتري را نسبت به ديگر انواع فيلم ها داشت) و سريال هاي گوناگون در آن ساخته شد به گونه اي که حاصل کار فيلمسازان تلويزيوني تا قبل از انقلاب نزديک به هزار فيلم کوتاه و بلند بود. در ايران از همان سال هاي اوليه کار تلويزيون سريال سازي نيز پاگرفت اميد ارسلان نامدار از نخستين سريال هاي ايراني است که از تلويزيون ملي پخش شد. تلويزيون ملي ايران در سال هاي پس از انقلاب اسلامي با تغيير نام به سيماي جمهوري اسلامي ايران در قالب دو شبکه برنامه هاي خود را پي گرفت . در سال هاي آغازين پس از انقلاب بيشترين زمان برنامه هاي سيما به مستند هاي سياسي تبليغاتي و اخبار سراسري اختصاص داشت. مستندهايي از پرونده هاي سياسي عوامل رژيم سابق، عوامل گروهک هاي منافقين، مجاهدين و اعترافات آنها از آن جمله بود. به تناسب وضع بحراني جامعه پس از انقلاب و به تبع آن آغاز جنگ ايران و عراق اين روند به سوي فيلم هاي مستند از جنگ و جبهه تغيير مسير داد و تا سال ها بعد اين روند همچنان ادامه داشت. برنامه هايي مانند «روايت فتح» محصول اين دوران هستند. در اين سال ها مجموعه هاي نمايشي و داستاني چون «سلطان و شبان» به کار گرداني داريوش فرهنگ «سربداران» به کارگرداني محمد علي نجفي هزاردستان به کارگرداني علي حاتفي «کوچک جنگلي» به کارگرداني داريوش بحراني و بهروز افخمي و ... ساخته شوند. در کنار اين مجموعه هاي تاريخي، از مجموعه هاي داستاني – اجتماعي آن روزگار بايد به مجموعه «آينه» اشاره کرد. مجموعه اي که در قالبي نمايشي که به دوروي سکه زندگي خانواده هاي مختلف مي پرداخت. در دهه هفتاد بود که از انحصار شبکه يک و دو بيرون آمد و با تاسيس شبکه سه سيما با رويکردي به جوانان و ورزش عرصه هاي جديدي را در جذب مخاطب آزمود. در واقع از همين مقطع زماني بود که با آزاد شدن ويدئو، رونق سينماها فيلم هاي ويدئويي و بعدها سي.دي و دي.وي.دي فرصت انتخاب براي مخاطبان بيشتر شد. با تاسيس شبکه پنجم با عنوان شبکه تهران و اختاص يک شبکه استاني به استان هاي کشور، توجه به مناسبات درون گروهي شهرستان ها و استان ها در دستور برنامه سازان قرار گرفت. تاسيس شبکه چهار با شعار پرداختن به برنامه هاي علمي، فرهنگي و هنري فاخر ايران و جهان و نهايتاً شبکه خبر همگي در راستاي سياست هاي جديد براي تأمين گونه هاي مختلف سلايق مخاطب مفهوم پيدا کرد. چهار چوب نظري : به طور کلي در بررسي اثرات وسايل ارتباط جمعي بويژه تلويزيون بر جوانان و كودكان نظرات بسياري مطرح است. اين وسايل مي توانند بر اطلاعات، دانش، آگاهي و جهان‌بيني مخاطبان (کودک)، نوجوانان و جوانان و بزرگسالان) موثر باشند. چارچوب تئوريکي : ديدگاه تونيس فرديناند (FERDINANDT ONNES) فيلسوف و جامعه شناسي آلماني، در سال 1855 در شلسويک متولد شد. در سال 1909 به عنوان رئيسي انجمن جامعه شناسان آلمان انتخاب شد از جمله آثار برجست او (اجتماع و جامعه) COMMUNAUTEETSOCIE است که در آن، نظريه تحول جامعه انساني را بيان کرده TE است. تونيس از نخستين دانشمنداني است که ارتباط را محور شناخت و ارزيابي جوامع دانست و نظر جامع انساني را نيز با اين معيار سنجيد او دو نوع جامعه را بدين قرار از يکديگر متمايز مي سازد «جامعه معنوي» يا به تعبيري اجتماع «جامعه صوري » ويژگيهاي هر يک از اين دو جامعه را از روزنه ارتباطات بدين قرار مشخص ميدارد. الف- جامعه معنوي: در اين جامعه شاخصهاي ارتباطي زير قابل سنجش است: 1) اراده اورگانيک: در جامعه معنوي، هر حرکت نه در خدمت فرد و مصالح شخصي اوست، بلکه براي وحدت جمع و تحقق غايتهاي آن صورت مي گيرد. بدينسان جامعه معنوي مي تواند در صورت ايجاد روب رواني بين اعضا به وفاق اجتماعي يا اجماع دست يابد و به نوعي با سلک مشابه پذيرد. اراده اورگانيک مستلزم عضويت تام افراد در يک واحد (گروه، جمع و ...) است به نوعي که هر يک خود را عنصري لايتجزي از آن و پديده آورنده وحدت اورگانيک جمع به شمار آورد. اراده اورگانيک در جامعه معنوي اولين شاخصي است که آن را از جامعه صوري متمايز مي سازد (که در آن اراده انديشيده حاکم بر روابط انساني است) 2) ارتباطات عمقي: در برابر ارتباطات سطحي، فضايي و مورفولوژيک که خاص جوامع صوري است. در جامعه معنوي، ارتباط انسانها با يکديگر تنها متاثر و منشعب از شرايط ظاهري نيست. انساهايي که در جريان فرآيند ارتباطي قرار مي گيرند، يکديگر را مي شناسند، واکنشهاي يکديگر را حدس مي زنند و اين امر موجبات پيدايي نوعي آرامش رواني را در برخورد با ديگران فراهم مي سازد. 3) امتداد تاريخي ارتباط : در چارچوب جامعه معنوي، شناخت متقابل انسانها معمولاً تنها به ويژگيهاي آني، فعلي و کنوني آنان منتهي نمي شود. انسانها در ارتباط، سوابق ديرين يکديگر را مي‌شناسند، حتي گذشته خانوادگي هر يک در ذهن ديگري هست و چون در جامعه معنوي هنوز انتزاع فرد از خانواده (آن طور که در جامعه صوري رخ داده است) صورت نگرفته است، با اين امتداد شناخت، ارتباط ، ابعادي وسيعتر و غني تر مي يابد. 4) کوچکي جمع و ارتباط تام: تونيس، جامعه مهنوي را خصوصاً از آن رو ارج مي نهد که در آن با تراکم انسانها مواجه نيستيم، بدون آنکه به دقت تصريح نموده باشد، مي توان حيات روستايي را تا حدودي بسيار با جامعه معنوي نزديک دانست کوچکي ابعاد جامعه معنوي به غناي جهات کيفي آن کمک خواهد کرد، از تنهايي انسان و بي خبري انسانها از يکديگر جلوگيري خواهد نمود و در چنين شرايطي است که ارتباط، تماميت بيشتر و بهتري مي يابد. ب) جامعه صوري : جامعه اي است خاص که در ذهن تونيس و روزنه ارتباطات، ابعاد چند به ينقرار مي يابد: 1) وسعت : در جامعه صوري آنچه بيش از همه تعيين کننده است، تراکم انسانها است. تعدد و تکثر انسانها در فضايي محدود به عنوان يکي از پديده هاي تاريخي قرن ما خود عوارض بسيار برجاي مي گذارد که ايندو امکان شناخت متقابل انسانها، پيدايي و روابطي صوري، قرار دادي، سطحي و تنهايي انسان از آن جمله اند: 2) اراده انديشيده: جامعه صوري چارچوبي است که در آن هر اقدام انساني تابعي از عقل گرايي مصلحت انديشي و حتي در معنايي مطلوبيت گرايي است. فرد به عنوان عنصري منفک از جامعه در پيوندي قرار دادي با آن، صرفاً مصالح خويش را به هنگام ارزيابي سود و زيان هر اقدام و اخذ تصميم در نظر دارد. چنين فردي عنصري از کل يک اورگانيسم به هم پيوسته، فعال و کارانيست . روابطي شکننده او را با ديگران پيوند مي دهد خودگرايي، خودخواهي و بالاخره خود محوري، مدار انديشه او را تشکيل مي دهند و تمامي اين شرايط با ايثار و حتي ديگرخواهي در تعارفتند. 3) بي نامي : در چنين جامعه اي ، انسان در جمع همچون شبحي متحرک است، هوتيش ناشناخته است، نام و سوابقش نامشخص است و بطور کلي موجودي مرموز است در برابر ديگري . از همين رواست که به رغم شا و شهرهاي بزرگ ماص جنايتکاري است و آنان بي هيچ نگراني در انبوه هاي انساني پنهان مي شوند. باز از همين رواست که در شهرهاي بزرگ، انسان منزلتي شناخته ندارد، بلکه بايد در هر آن در برابر ديگران منزلت خاص خود را به اثبات رساند. 4) ارتباط سطحي : در پايان مي توان گفت، جامعه صوري خاستگاه ارتباطاتي فاقد اثر هاله رواني است بدين معني که انسانها در تماس با يکديگر بدون آنکه زواياي رواني يکديگر را ببينند صرفاً جهات فيزيکي و مادي آنان معيار قضاوت در باب يکديگر است و حال آنکه در جامعه معنوي جسم و لباس و بطور کلي ابعاد ظاهري از آن سخت تحت تأثير سجايا يا آسيبهاي رواني اوست، شخصيت و مدرک او بيش از آنکه از فيزيک وي تأثير برگيرد، متاثر از خصايص رواني اوست. چنين اند برخي از ويژگي هاي دو جامعه که از ديدگاه تونيس دو نوع ارتباط انساني را پديد مي آورند. تونيس هرگز سخني از توالي زماني بين اين دو و اين که کدام يک از نظر تاريخي مقدم بر ديگري است به ميان نمي آورد. مي توان نتيجه گرفت که اگر جامعه معنوي بر جامعه صوري از نظر تاريخي تقديم داشته است، هرگز جهان صحنه تجلي انحصاري يکي از اين دو نوع جامعه انساني نيست، فقط در اعصاري از تاريخ يکي بر ديگري رجحان داشته است و ليکن هميشه بستر تاريخ زمينه همزيستي اين دو پديده بوده است. «نظريه رايزمن»: «ديويد رايزمن»، انديشمند ديگري است که به ارتباط به عنوان محور حرکت جوامع انساني تاکيد دارد. به نظر اين انديشمند، از روزنه ارتباطات، سه دوران را در تاريخ بازشناخت: دوران اول: دوراني است که در خلال آن سنتها حاکم بر رفتار و روابط انساني به حساب مي آيند، او اين دوران را موجد پيدايي انسان مي داند که در اصطلاح خود «انسان سنت راهبر» مي خواند. در اين دوران، سنتها به عنوان شيوه هايي آزموده و تفهوس يافته، موجبات ايجاد تسلسل بين نسلها تاريخي را فراهم مي سازد. هر نسل پيوند خود را با نسلهاي پيشين از طريق اشتراک سنن باز مي يابد و همين موجب مي گردد که وحدت و هويت اقدام انساني تأمين گردد. از نظر او تربيت فردي در اين مرحله از طريق حماسه ها و افسانه ها و اسطوره ها شکل مي گيرد که بصورت شفاهي به افراد منتقل مي شود و نقش اين نوع تربيت همزمان، هم سنتها را متذکر مي شوند و هم نشان مي دهند که چطور قهرمانان بزرگ و استثنايي مي توانند جاودانه شوند دوران دوم: از ديدگاه رايزمن، دوراني است که در آن با کاهش اهميت سنتها در هستي اجتماعي مواجه مي شويم. اين کاهش موجب مي شود که همگني در رفتار و عمل انساني کاستي يابد به همه از الگوهاي يکسان در حيات اجتماعي تبعيت نمي کنند. در اين شرايط به زعم اين دانشمند، تاريخ شاهد پيدايي و بعد تکثر انسانهايي خاص است که وي «درون راهبر» مي خواند. دوراني مساعد براي تبلور فردگرايي، پيدايي دکارت گرايان و بالاخره مکتب اصالت وجود . هر کسي بايد خود راه خويشتن را بيابد، در برابر انگيزه يا محرک خود ببندستد و راه عمل يا واکنش را بازيابد . دوراني است که انسان در آن بايد سنگيني بار مسئوليت و عمل را دقيقاً به دوش بکشد. حال که او خود راهي را بر مي گزيند پس عواقب مترقب بر آن نيز مستقيماً متوجه او است اين دوران را بايد دوران التهاب، هراس و در نهايت سرزنشهاي پي پايان دانست، آينده نامعلوم است در صورت شکست در تصميم و تحمل عوارض آن، سرزنش خويشتن مي تواند دنيايي سخت آشفته پديدآورد در اين مرحله هدايت از درون، انتقال (ميراث فرهنگي) از طريق نوشتار بويژه چاپ که انگارهاي فردي را رواج مي دهند انجام مي گيرد دوران سوم : رايزمن دوران پيدايي انسان «اگر راهبر» مي داند. دوران ظهور وسايل ارتباط جمعي است و پديده هايي چون هدايت از راه دور، بتواره پرستي و شي سروري و همراه با آن از خود بيگانگي . در اين دوران عده اي با استفاده از قدرت جادويي اين ابزار موفق مي شوند، توده ها را تحت تاثير قرار دهند، از تنوع حيات انساني بکاهند و الگوهاي خاص فکري و مذهبي پديده آورند. عصر مصرف گرايي، پيدايي مصرف تظاهري و امحاي حريم زندگي تولد يافته است. با فنوني چون تبليغات تجاري فرا آگاهي با برجاسته سازي آگهيهاي تجاري از طريق ارسال آنان در لابلاي پيامهاي خبري بسيار با اهميت (که خود نشان را سوء استفاده از علاقه ذاتي انسان به اطلاع دارد) مي توان موجبات مسخ انسانها و هم «بلع» مطالب را فراهم ساخت. اين آموزش در تمام طول زندگي انسان تداوم مي يابد. روزنامه، راديو و تلويزيون دائماً افراد کليشه اي و متحدالشکل توده تنها را هدايت مي کنند و رفتار آنها را نظم مي بخشند. نظريه لئونارد برکوريتز: پروفسور لئونارد بر کرويتز و همکارانش که در دانشگاه و يسکانسين تحقيقاتي را انجام داده اند، اعتقاد دارند که تماشاي خشونت را در برنامه هاي تلويزيوني نمي توان بطور کامل بي ضرر به حساب آورد. بچه ها ممکن است از آنچه مي بينند برداشتهاي غير منطقي و عجولانه کنند حتي در برناهايي که خشونت و شرارت، منطقي و عادلانه و عکس العمل طبيعي محيط و اوضاع و احوال مجسم مي شوند امکان دارد اطفال و نوجوانان تحت تأثير قرار گيرند برکوويتز مدلي براي تأثير ها عنوان کرد که در آن به نتايج رفتاري نيز توجه شده بود و امروزه عناصر شناختي زيادي را در بر مي گيرد. اين مدل را مي توان در مورد بزرگسالان و نوجوانان سنين بالاتر که خوب فکر مي کنند و چيزهاي زيادي درباره جهان پيرامون خود مي دانند بکار گرفت. اين نظريه به ويژه به منظور بررسي تاثيرها در رفتارهايي با ضمانت قانوني مثل تهاجم استفاده مي شود. اين نظريه که (نظريه تداعي جديد شناختي) نيز ناميده مي شود، اين ايده را مطرح مي سازد که تماشاي تهاجم در تلويزيون موجب تضعيف نظارتي مي شود که بيننده بر رفتار مهاجمانه خود دارد به زبان فني وي به تهاجم ميدان مي دهد . اگر تهاجم تلويزيوني براي ديگران به صورت توجيه شدني و يا قبول کردني نمايش داده شود، آزادي عمل بيشتر خواهد بود . زماني اعمال مهاجمانه ميدن يافته شبيه به رفتارهايي مي شوند که در زندگي روزمره انجام مي شوند، اما نبايد انتظار داشت که اين اعمال تقليدهايي دقيق از اعمالي باشند که از تلويزيون ديده شده اند اين اعمال فقط مي توانند از همان نوع و يا از همان طبقه رفتار باشند. براساس اين نظريه اگر قرباني تهاجم تلويزيوني همنام شخصي باشند که در زندگي واقعي به شما توهين کرده است، شما نسبت به هنگامي که وي نام متفاوتي داشت پرخاشگر تر مي شويد. نظريه بلسون : به اعتقاد بلسون تأثير محسوس تلويزيون افزايش ساعاتي است که افراد در خانه مي گذرانند و از آن مهمتر، توزيع خاص اين زمان است ملاحظه مي شود که ساعات بيشتري در شب در خانه مي گذرد. در عوض ساعاتي که در روز در خانه صرف مي شود، کاهش مي پذيرد. بلسون معتقد است که علي رغم چنين پديده اي در خانواده هاي پر جمعيت، حجم کلي زمان صرف شده در خانه بعد از ورود تلويزيون کاهش مي يابد و علت آن بنظر وي اين است که در چنين خانواده هايي نوجوانان بيشتر توجيح مي دهند با دوستي به گردش بروند تا آنکه خود را در اتاقي محبوس سازند، بررسيهايي که در فرانسه توسط انجمن اولياء صورت گرفته است همين امر بعضي توجه کمتر نوجوانان را به تلويزيون نشان مي دهد. بي شبهه علت اين عدم توجه را بايد در اين دانست که برنامه هاي تلويزيوني را وسيله اي براي ثبوت تسلط و ارجحيت نسل بزرگسال مي دانند، ليک اين عدم توجه عموميت ندارد. در انگلستان طبق تحقيقات متعدد 47 درصد کودکان بعد از ورود تلويزيون به خانه، زمان بيشتري را در آن صرف مي کنند. بلسون همچنين مي گويد که خطر اصلي در اين است که ورود تلويزيون به خانه با کاهش بحث و گفتگو بين اعضا آن و در نتيجه، عدم کاهش تعارض بين فرزندان و والدين گرديد، خطر در اين خواهد بود قدرت از خانه بدر آمده در کانونهاي خارج از خانه از آن متمرکز گرديده است و والدين فقط مفسر بيان آن کانونها شده اند. نظريه اجتماعي ما بعد نوين ژان بو دريلار بو دريلار به تحليل جامعه معاصر روي آورد، جامعه اي که به گمان او ديگر تحت سلطه توليد نيست بلکه «رسانه، الگوهاي سيبرنتيک. نظامهاي هدايت کننده فن آوري اطلاعات، سرگرمي و صنعت هاي دانش و نظاير آن» بر آن چيرگي يافته اند نتيجه ناشي از اين نظامها انفجار نشانه ها است مي توان گفت که ما از جامعه تحت تسلط شيوه توليد بيرون آمده و وارد جامعه اي شديم که تحت نظارت رمز توليد است. هدف، ديگر استثمار و سود نيست، بلکه هدف تسلط بر نشانه ها و نظامهايي است که اين نظامها را توليد مي کنند وانگهي زماني بود که اين نشانه ها به جاي چيزهاي واقعي مي نشستند، اما اکنون نشانه ها به چيزي غيراز خودشان و نشانه هاي ديگر ارجاع ندارند، نشانه ها به مدلول خودشان تبديل شده اند. اکنون ديگر نمي توان گفت که چه چيزي واقعي است، تفاوت ميان نشانه و واقعيت از درون منفجر شده است، جهان مابعد نوين با چنين انفجار دروني مشخص مي شود، انفجاري که با انفجار بيروني شاخص جامعه نوين تفاوت دارد. در نتيجه بر خلاف جامعه نوين که دستخوش فراگرد تمايز بود، جهان ما بعد نوين دستخوش تمايز زدايي است. او ويژگي اين جهان را شبيه‌سازي مي داند، فراگرد شبيه سازي به ايجاد نماها يا (با توليد اشياء يا رويدادها مي انجامد يا از بين رفتن تفاوت ميان نشانه ها و واقعيت، تشخيص چيزهاي واقعي از آن چيزهايي که از روي واقعيت شبيه سازي مي شود، بيش از پيش دشوارتر شده است براي مثال او از تحليل رفتن تلويزيون در زندگي و تحليل رفتن زندگي در تلويزيون) سخن مي گويد سرانجام بازنمائيهاي واقعيت ها يا شبيه سازيها چيرگي پيدا خواهند کرد ما در بند شبيه سازيهايي گرفتار شده ايم که نظامي مارپيچ با چرخه اي را مي سازند که نه سر دارند نه ته (کلنر1898، ص83) بو دريلار اين جهان را به عنوان واقعيت و يا حتي واقعي تر از واقعيت اند. نمايشهاي تلويزيوني مربوط به اخبار مهيج و جنجالي روز که در تلويزيون بسيار بيننده دارند، نمونه هاي خوبي از اين واقعيت يا همان فرا واقعيت اند نتيجه اين شده که آنچه که واقعيت دارد، تحت الشعاع قرار گرفته و سرانجام يکسره تحليل خواهد رفت. تشخيص چيزهايي واقعي از صحنهء تماشا، امکان ناپذير شده است در واقع رويدادهاي واقعي بيش از پيش خصلت فراواقعي به خود مي گيرند. بو دريلار در همه اين اظهار نظرها بر فرهنگ تاکيد دارد که به نظر او دستخوش يک انقلاب عظيم و (مصيبت بار) شده است. اين انقلاب به توده هاي منفعل نياز دارد، برخلاف توده هاي مورد نظر مارکسيستها که بيش از پيش شورشي هستند. بدينسال، توده مردم چونان (حفرهء سياهي) در نظر گرفته ميشوند (که معاني و اطلاعات، ارتباطات، پيامدها باز شده پيش رويشان را با دلتنگي در پيش مي گيرند، بي آنکه هيچ کوششي در ساختن هيچ راهي از خود نشان دهند) بي تفاوتي، بي حالي و دلمردگي براي توصيف توده هايي که از نشانه هاي رسانه اي، نماها و فرو واقعيتها اشباع شده اند واژه هاي خوبي اند تنها توده ها به وسيله رسانه ها ساخته و پرداخته نمي شوند، بلکه خود اين رسانه ها نيز مجبورند تقاضاهاي روزافزون توده ها طوري تغيير خواهيم کرد که توانايي انجام دادن خشونتهاي سبک را خواهيم داشت و اين کار ما را آماده خواهد کرد که نه تنها از پرخاش کمک خواهيم گرفت بلکه در مقابل رنجهاي ديگران منفعل خواهيم شد، از دخالت کردن در مواردي که شاهد پرخاش هستيم، خودداري خواهيم کرد.به طور مثال خشونت خانوادگي در ايران آشکارات، زيرا محدود به محيط خصوصي خانواده نبوده و در همه جا رخ مي دهد بدون آنکه ديگران در آن مداخله کنند به همين دليل سازمانهاي نظارتي، نه نظارت خاصي در اين رفتار دارند و نه احتمالاً ضرورت حمايتهاي ويژه از قرباني خشونت خانوادگي مد نظر قرار مي گيرد تحقيق ديگري که به مطالعه اثر خشونت تلويزيون و خشنودي فيلمهاي سينمايي اختصاص مي يابد از انبوهي روشهاي مختلف استفاده مي کند و در مورد جمعيت هاي متنوع انجام مي گيرد. هيرولد (1986) بيش از دويست تحقيق مربوط به اين موضوع را تحليل مي کند او چنين نتيجه مي گيرد. تماشاي برنامه هاي خشونت آميز تلويزيوني، رفتارهاي اجتماعي به همراه مي آورد. با اين همه او يادآوري مي کند که اثر تلويزيون معمولاً ضعيف است. بنابراين نبايد مسئوليت همه جنايتهاي اجتماعي را به گردن تلويزيون انداخت. مسلماً خشونت در رسانه هاي جمعي عاملي است که تا اندازه اي به ظهور پرخاش کمک مي کند. اما تنها عامل را براي چيزها و صحنه هاي تماشايي برآورده سازند به يک معنا خود جامعه در حفره سياه توده ها در حال انفجار است. کلنر در جمع بندي اين نظريه چنين نتيجه مي گيرد: تشديد رخوت، انفجار معنا در رسانه ها، انفجار واقعيت اجتماعي در توده، انفجار واقعيت اجتماعي در توده، انفجار واقعيت اجتماعي در توده، انفجار توده در حفره سياه، هيچ انگاري و بي معنايي اين برداشت بود يلار از دوره ما بعد نوين نظريه بندوراد نظريه شناختي و اجتماعي : به نظ بندورا خشونت تلويزيوني ظهور پرخاش را مساعد مي کند، زيرا الگو هايي که تلويزيون معرفي مي کند، بدين صورت که آنها افکار تازه در اختيار ما مي گذارند، بسياري از نوجوانان بزهکار مخصوصاً در آمريکاي شمالي، همانطور که خودشان قبول دارند، اگر برخي از فيلمها را نمي ديدند دست به ارتکاب جرم و جنايت نمي زدند. خود کشيهايي که رسانه هاي ارتباط جمعي را به شدت تحت الشعاع قرار مي دهند، از جمله خودکشيهاي شخصيتهاي شناخته شده مثل خودکشي چهره درخشان سينماي آمريکا، خانم ماريلين، مونور، موجب افزايش خودکشي در ماههاي بعد مي شود. به نظر وي و همکارانش، نشان داده شده است که پرخاش محصول يادگيري مشاهده است. «بند ورا» تنها پژوهشگري نيست که تفسير رابطه خشونت تلويزيوني و پرخاش را پيشنهاد مي کند ساير پژوهشگران نيز معتقدند که خشونت تلويزيوني ما را بر مي انگيزاند تا در زندگي روزانه خود خشونت آميز رفتار کنيم، زيرا اثر حساسيت زدايي دارد و بيش از پيش ما را در مقابل پرخاش بي تفاوت مي کند (توماس ، 1982 و ديگران به عبارت ديگر، هر اندازه به برنامه هاي تلويزيوني يا فيلمهاي خشونت آميز بشتر نگاه کنيم به همان اندازه نسبت به خشونت در اجتماع کمتر حساسيت نشان خواهيم داد و کمتر منقلب خواهيم شد، همچنين تعيين کننده و حتي مهمترين عامل نيست انسانها، تنها به علت تماشاي برنامه هاي تلويزيوني خشونت آميز پرخاشگر نمي شوند. نظريه دکتر لارنس فريدمن به اعتقاد لارنس فريدمنبسياري از اطفال در دنياي تخيلات و تصورات خود، آن چنان روياهاي ابتکاري و ماهرانه مي سازند که تخيل آميزترين برنامه هاي تلويزيوني در مقابل آن ناچيز و حقير به نظر مي رسد، تلويزيون يک وسيله عمومي است و تجارت خود را با تمام بچه هايي که به آن نگاه مي کنند تقسيم مي کند، هر دو حس شنوايي و بينايي تماشاگران را نوازش مي دهد و سرانجام آن ها را قادر مي سازند تا راه هاي جدا ساختن واقعيت از تخيل را بياموزند. دکتر فريد من به نکته بسيار مهم ديگري اشاره مي کند و آن اين که بيشتر کودکاني که در محيط نسبتاً خوب و مناسبي زندگي مي کنند هيچگاه دنياي ساختگي و تخيلي تلويزيون را با تجارب حقيقي و روابط خانوادگي اشتباه نمي گيرند و به خوبي مي توانند بين آنها فرق بگذارند. دکتر فريدمن از برخورد تلويزيون با درجات مختلف عدم ثبات رواني و ناسازگاري در کودکان نمونه اي به دست مي دهد که از هر جهت قابل توجه است. از نظر او اطفال که صاحب سرشت اسکيزوئيد (Schizoid) هستند از برقراري روابط صميمانه با ديگران مي گريزند و در درون خود با آرزوها و تخيلات خويش زندگي مي کنند از تلويزيون بيشتر به خاطر فرار از تألمات و ناگواري هاي حاصله از روابط شخصي استفاده مي کنند کودکاني که صاحب هيستريکال و گسيخته اند و در نتيجه به آساني مي توانند خود را با ديگران همانند سازند و از مدل هايي که ساخته اند تقليد کنند به آساني قادرند در ميان برنامه هاي تلويزيوني مدلهايي براي تقليد بيابند اما بايد توجه داشت که ريشه ناراحتي آن ها از تلويزيون نيست کودکان نامتعادل (psychopathic) که تمايل به شورش دارند ممکن است مدل هايي براي شورش در ميان برنامه هاي تلويزيوني پيدا کنند اما بايد توجه داشت که اين مدلهاي تقليدي سرچشمه ناراحتي و بيماري آن ها نخواهد بود. کودکان روان نژند که از جهت احساس همانندي در اشکال بزرگي سر مي برد و از سرکشي و طغيان محرکات دروني خويش مي ترسند ممکن است در صحنه هاي خشونت آميز برنامه هاي تلويزيوني عوامل و مسائل را مشاهده کنند که باعث بروز رفتار خشونت آميز و شديدي در آنان شود. نقش کمکي تلويزيون را در مورد بزهکاري مي توان چنين دريافت که کودک يا نوجوان روش يا شگرد مخصوص ارتکاب جنايت و بزهکاري را در حين تماشاي برنامه ها قرار مي گيرد همچنين طبق نظر فريدمن، تلويزيون در اطفالي که حالت تهاجمي دارند و يا از احساس حقارت رنج مي برند، جبران کننده و تخليه کننده آن حال و اساس است. فرضيه هاي تحقيق براساس يافته ها در چارچوب نظري به نظر مي رسد مي توان بين عوامل فرهنگي، اقتصادي و ... در حيطه تحقيق و قلمرو آن يعني تأثير تلويزيون بر روي نوجوانان و كودكان رابطه اي را مورد توجه قرار داد فرضيه هايي به شرح زير تنظيم گرديده فرضيه هاي اصلي : به نظر مي رسد هر چه تماشاي تلويزيون بيشتر باشد از خود بيگانگي نوجوانان و كودكان نيز افزايش مي يابد. به نظر مي رسد هر چه تماشاي تلويزيون بيشتر خشونت نوجوان و كودكان نيز افزايش مي يابد. به نظر مي رسد هرچه تماشاي تلويزيون بيشتر بزهکاري نوجوانان و كودكان نيز بيشتر فرضيه هاي فرعي به نظر مي رسد هرچه طبقات اجتماعي پايين تر باشد تأثيرپذيري از تلويزيون بيشتر است. به نظر مي رسد بين نحوه گذراندن اوقات فراغت نوجوانان و كودكان ما ميزان تأثير پذيري از تلويزيون رابطه باشد. متغيرهاي تحقيق : متغير مستقل متغير وابسته طبقه اجتماعيتأثير تلويزيون از خودبيگانگيتأثير تلويزيون خشونت تأثير تلويزيون بزهکاريتأثير تلويزيون اوقات فراغت تأثير تلويزيون معرف سازي 346710019875500 شغل طبقه بندي اجتماعي : درآمد تحصيلات 365760015113000 زمان اختصاص شده براي رسانه هاي گروهي و ... اوقات فراغت :زمان صرف شده براي ورزش و پياده روي زمان صرف شده براي کارهاي دستي و هنري زمان براي گذراندن با دوستان، اقوام، آشنايان يا شرکت در طبقات مختلف 410718022860000 ميزان ديدن فيلم هاي خشونت آميز خشونت : ميزان خشونت والدين تنبيه لفظي و حسبي از طرف والدين ميزان خشونت خود نوجوانان 364236016383000تعارض (بي تفاوتي ارزشهاي ملي و دني (مذهب) از خودبيگانگي:عدم انطباق ميان واقعيات موجود در جامعه تبليغات زمان هاي جمعي احساس پوچي و ناتواني 1447800278130عدم اعتقاد به نفسعدم اعتقاد به خدا00عدم اعتقاد به نفسعدم اعتقاد به خدافرار از خانه، مدرسه بزهکاري :دزدي خودکشي تعريف مفاهيم نظري طبقه اجتماعي : گروه سازمان يافته اي از مردم است که از طريق اصل و نسب يا بعدها براثر پيوستن به آن گروه عضو آن مي شوند و با يکديگر تقريباً به عنوان همتا و برابر رفتار مي کنند حس دوستيشان با يکديگر صميمانه تر است تا به اشخاص ديگر و از حيث ارتباط فرمانفرمايي و فرمانبرداري در مقابل اشخاص که در قبال اشخاص که در ساير گروههاي اجتماعي جاي دارند وضعي تقريباً يکسان دارند در عين حال که طبقات اجتماعي داراي سازمان رسمي نيستند مع هذا گروههاي وسيعي از مردم را که پايگاه اجتماعي تقريباً همانندي به يک اندازه از نعمات و برکات زندگي برخوردارند تشکيل مي دهند. طبقه اجتماعي: بوخازين: طبقه اجتماعي واحدي، جمعي مرکب از اشخاص است که نقش يگانه اي در توليد بازي مي کنند و با يکديگر واحدهاي مهم در فرايند توليد نسبتاً يگانه اي دارند. «طبقه اجتماعي» از پيوند قشرهاي کمابيش مشابه جامعه واحد بزرگتري فراهم مي شود و طبقه اجتماعي نام مي گيرد طبقه اجتماعي گروهي نسبتاً پايداري است که اعضاي آن در توليد و بهره برداري از ثروت اجتماعي پايگاه کمابيش يکسان دارند. اوقات فراغت عبارت است از مجموعه اشتغالاتي که مي توان پس از انجام تمام تعهدات و وظايف شخصي، خانوادگي و اجتماعي از روي کمال ميل خود را با آن ها مشغول داشت بنابراين تفريح و اوقات فراغت نه تنها مباينتي با کار ندارد بلکه با ساير وظايف اجتماعي نيز منافات ندارد، تفريح و اوقات فراغت مربوط به يکي از نيازمنديهاي طبيعت انساني استاوقات فراغت : اوقاتي است که پس از انجام وظايف رسمي يا غير رسمي افراد به وجود مي آيد و افراد به دلخواه خود اعمال و رفتاري را که به آن علاقه مند هستند انجام مي دهند. اوقات فراغت به موجب تعريفي که توسط گروه بين المللي جامعه شناسان فراغت شده اوقات فراغت عبارت است از مجموعه اي از اشتغالات که فرد کاملاً به رضايت خاطر خود براي استراحت، تفريح، ارتقاء آگاهي ها فراگيري غير انتفاعي و يا مشارکت اجتماعي، داوطلبانه بعد از رهايي از الزامات شغلي، خانوادگي و اجتماعي بدان مي پردازد. خشونت جانسون: خشونت به مشابه عملي است که عمداً يا غير عمداً نامتجانس با رفتار ديگران است. خشونت : خشونت آنگونه واکنشي است که عملاً يا تصادفاً هماهنگي متقابل بين رفتار اعضاي جامعه را دستخوش تغيير مي کند خشونت نوعي رفتار است که : 1- سايرين قادر به هماهنگي با آن نيستند . 2- عملاً مانع مي شود تا افراد جامعه رفتار خود را با آن از پيش هماهنگ سازند و انتظاراتي باثبات درباره آن در ذهن خويش مهيا کنند خشونت الزاماً به معني قساوت، بي توجهي و نداشتن همدردي نيست و يا خشونت عبارت است از نوعي رفتار ضد اجتماعي و در يک موقعيت سياسي، خشونت مانند انقلاب، تنها در رابطه با نظم انتظام جامعه اي که در آن صورت مي پذيرد قابل درک است. خشونت : گلزواستراوس، خشونت را به عنوان رفتاري با قصد آشکار يا رفتاري با قصد و نيت پوشيده اما قابل درک ، جهت وارد کردن آسيب بدني به فرد ديگر تعريف کرده اند. او از خشونت به عنوان شکل افراطي رفتار پرخاشگرانه نام مي برد که احتمالاً باعث آسيب مشخص به فرد قرباني مي شود. از خودبيگانگي حالتي که در آن آدمي خود را در کارش شکوفا نمي سازد، بلکه خود را نفي مي کند و به جاي آن که احساس خوشبختي کند احساس بدبختي مي کند و توانائيهاي فکري و حسي خود را آزادانه گسترش نمي دهد بلکه از نظر بدني تحليل مي رود و به لحاظ فکري سرگردان مي شود مارکوزه در بحثي که يادآور دست نوشته هاي پاريس و احتمالاً از آن الهام گرفته است مي نويسد حدود و نحوه رضايت اکثريت عظيمي از مردم را کار ايشان معين نمي کند بلکه کار آن ها در خدمت دستگاهي است که گسترشش به دست آن ها نيست و مانند نيروي مستقلي عمل مي کند که افراد چنان که بخواهند زنده بمانند بايد تسليم آن باشند. چنان دستگاهي با افزايش تخصص در تقسيم کار، خصلتي بيگانه تر مي يابد فرد براي خود زندگي نمي کند بلکه وظايفي از پيش تعيين شده را انجام مي دهد هنگامي که آنان کار مي کنند نيازهاي خود را بر نمي آورند و استعدادهاي خود را شکوفا نمي سازند بلکه در بيگانگي فعاليت مي کنند کار اکنون عمومي شده است و به همين دليل محدوديتهايي براي ليبيدو و ايجاد کرده است: زمان کار که بخش عمده اي از عمر انسان را شامل مي شود زماني درد آلود است زيرا کار بيگانه شده يعني عدم رضايت خاطر و آن نافي اصل لذت است. از خودبيگانگي: از هم گسيختگي پيوند بين خود و ديگران است. «بزهکاري» اين واژه به اعمال خلاف و جرايم و بدي سلوک و رفتاري اطلاق مي شود که از طرف نوجوانان کوچکتر از 18-16 سال سر مي زند و از ميان عوامل موثر در بروز آن بايد از تأثيرات محيط خانوادگي و تربيتي، رقابت هاي اجتماعي، بيکاري، عدم فعاليت و زندگي يکنواخت طفل، معاشرات تا ببهکاران اختلال در رشد جنسي، رواني عاطفي و انصرافات جنسي نام برد. بعضي از علماي قديم روانپزشکي به اهميت مسئله توارش در اين مورد اشاره کرده اند بزهکاري گاهي به صورت انفرادي و در بعضي موارد به طور دسته جمعي صورت مي گيرد. «بزهکاري» بزهکاري به کودک يا جواني اطلاق مي شود که از 7 تا 17 ساله باشد و اعمال مرتکب شود که چنان چه بعد از سن قانوني 16 يا 18 سالگي از کسي سربزند آن اعمال جزو جرايم محسوب مي شود و قابل مجازات است. «سن» تعداد سالهاي کاملي است که از زمان تولد فرد گذشته است. جنس : گروهي که از کارايي و ويژگي هاي مشترک برخوردار باشند. همانند سازي يا همانند گردي: پذيرش يک گروه اقليت دوست اکثريت يک جامعه که بر جريان آن اين گروه ارزشها و هنجارهاي فرهنگي مسلط اخذ مي کند.مقدمه فصل تاريخ ادبيات تلويزيون در دنياي امروز گسترده‌ترين رسانه است به گونه ايي که حتي کامپيوتر و شبکه جهاني اينترنت هم نتوانسته رقيب قدرتمندي براي آن باشد. در کشور ما نيز همانند الگوي جهاني، تلويزيون فراگير ترين رسانه است. امروزه اين رساله تا دور افتاده ترين روستاها راه يافته و آنتن هاي کج و کوله آن را مي توان بر فراز آپارتمان هاي مرتفع تهران تا خانه هاي پست و کوتاه روستاها مشاهده کرد. از اينروست که مي توان تلويزيون را به يک دانشگاه وسيع با مخاطباني در طيف هاي مختلف در نظر آورد. هم اينک از کودکان نوپا که تصويرهاي شاد و رنگارنگ و آهنگ هاي تند پيام هاي بازرگاني آنها را مقابل صفحه تلويزيون ميخکوب مي کند تا پير مردان و پيرزنان مخاطب تلويزيون هستند، هر خانم خانه داري در اولين کار روزانه خود تلويزيون را روشن مي کند و در خلال پرداختن به کارهاي منزل گوش و چشم به برنامه هاي آن مي سپارد. هر کودک و نوجواني که از مدرسه به خانه مي رسد، انجام تکاليف خود را با برنامه هاي تلويزيوني هماهنگ مي کند. شايد برخي خوانندگان خرده بگيرند که رسانه هاي ديگري از قبيل کامپيوتر، شبکه جهاني اينترنت و ماهواره نيز پر کننده اوقات مردم هستند. بله، ولي در چه طيف و سطحي؟ آنچه ما در نظر مي آوريم رفتار اکثريت مردم جامعه ماست. به هر روي اينک نه تنها در کشورما که در تمام دنيا تلويزيون به مثابه عضوي از يک خانواده تلقي مي شود نه وسيله ايي از وسائل خانه. اينها که برشمرديم، مسئوليت تهيه کنندگان برنامه هاي تلويزيوني و مديران پخش شبکه ها را صد چندان مي کند. خشونت در تلويزيون: تماشاي تلويزيون مقدار معتنابهي از متوسط وقت کودکان را به خود اختصاص مي دهد و اين اوقات براي کودکان پيش از دبستان بيش از دبستاني ها و در ايام تعطيلات سال نو و تابستان بيش از ايام مدرسه است. زنان خانه دار، کودکان و بازنشستگان در بين گروههاي سني مختلف بيشترين وقت را صرف تماشاي برنامه هاي تلويزيوني مي کنند و در اين ميان تاثير پذيري کودکان بيش از گروههاي سني ديگر است. زماني برنامه هاي خاص کودکان که از دو شبکه يک و دو پخش مي شد داستان هايي از زندگي جاري کودکان مانند حنا دختري در مزرعه، با خانمان (داستان دختري به نام پرين) و بولک و لولک بود ولي اينک کارتون هاي کودکانه اي که هر روز از شبکه هاي تلويزيوني بعنوان برنامه هاي خاص اين گروه سنس پخش مي شود، دي جي مون ها و انواع ديگر کارتون هاي خشني است که دو گروه با ابزار جنگي عجيب و غريب بدون هيچ دليل مشخصي در حال جنگ دائمي با يکديگر هستند. ساده ترين کارتون کودکانه و مورد توجه تمام گروههاي سني، کارتون تام وجري است. موش و گربه ايي که به بهانه هاي ساده انواع اعمال خشونت آميز را به کار مي برند تا يکديگر را از ميدان به در کنند. برنامه هاي کودک در تلويزيون ما (البته آن دسته از برنامه هاي خريداري شده از شرکتهاي خارجي) آکنده از خشونت و جنگ هاي بي دليل است. که هيچ کدام از طرفين مخاصمه نه شرو نه خيراند. چه اگر چنين بود، نابودي شر و پايداري خير تا حدودي ذهن کودک و نوجوان بينننده را در برابر خشونت ارائه شده توجيه يا محافظت مي کرد. متاسفانه برنامه هاي خشن تلويزيوني در طي ساليان اخير منحصر به برنامه کودک نيست و سريال ها و فيلم هاي سينمايي نيز آکنده از رفتارهاي پرخاشگرانه شده است، و در ايامي چون تعطيلات نوروز که عده کثيري از هموطنانمان اوقات فراغت خود را در پاي گيرنده هاي تلويزيوني صرف مي کنند و مديران اين رسانه هم براي پر کردن اوقات فراغت مردم برنامه هاي اين رسانه را افزايش مي دهند، به يکباره تلويزيون آکنده از فيلم هاي سينمايي خشن و پر زد و خورد مي شود. اين ميزان خشونت در برنامه هاي نوروزي که قرار است اوقات خوشي را به بينندگان خود هديه کند، نه تنها هدف اوليه را تامين نمي کند، بلکه اثرات و زيان هايي را به ويژه براي کودکان و نوجوانان به همراه مي آورد. رابطه رشد شناختي كودكان ، با ادراك برنامه‌هاي تلويزيون يادگيري كودكان تاميزان قابل توجهي ،‌به سطح درك و رشد شناختي آنان بستگي دارد.بررسيها نشان مي‌دهد بيش از نيمي از برنامه‌هاي تلويزيوني كه كودكان مشاهده مي‌كنند برنامه‌هاي مخصوص بزرگسالان است و معمولاً براي كودكان غير قابل درك مي‌باشد. الف: کودکان خردسال در جداسازي مفاهيم اصلي از فرعي دچار اشکال هستند بنابراين قادر به پيگيري داستان تا پايان آن نخواهند بود. ب: خردسالان قادر نيستند عناصر مختلف يک داستان را با هم ارتباط دهند. ج: کودکان در استنتاج از وقايع مبهم و غير آشکار فيلم و نيز از درک احساسات و مقاصد اصلي شخصيتهاي داستان ناتوانند. به عنوان مثال وقتي در يک حمله ور مي شوند و در صحنه ديگر خرابي دهکده نشان داده مي شود، آنها نمي توانند وقايعي که باعث خرابي دهکده شده اند را استنباط نمايند. هر يک از تواناييهاي شناختي به تدريج و در طول سالهاي مدرسه رشد مي کند. بسياري از کودکان در سن نه يا ده سالگي هم نمي توانند براي درک برنامه هاي ويژه بزرگسالان از مهارتهاي شناختي خود استفاده کنند. بنابراين کودکان نمي توانند همان پيامهايي را که بزرگسالان از برنامه هاي تلويزيوني مي گيرند درک نمايند و اين در حاليست که برخي از صحنه هاي فيلم در ذهن آنها تأثير عميق مي گذارد. رابطه رشد شناختي کودکان با ادراک آگهي هاي تلويزيون رشد شناختي کودکان با درک آنان از آگهي هاي تبليغاتي تلويزيون رابطه مثبتي دارد. به همين دليل بسياري از والدين با آگهي هاي تجارتي که مخاطب اصليشان کودکان است و در آن غذاهايي با چربي و قند فراوان و انواع شکلاتها و خوراکيها را تبليغ مي کنند، مخالفند. هر چند کودکان از سه يا چهار سالگي مي توانند آگهي هاي تبليغاتي را از ساير برنامه هاي تلويزيوني تشخيص دهند. اما تا حدود يازده سالگي نمي توانند ماهيت آگهي هاي تبليغاتي را کاملاً درک کنند. يک کودک 7-6 ساله غالباً به ظاهر آگهي ها توجه مي کند و متقاعد مي شود کالايي را که تبليغ مي کنند، مطلوب است. در سنين حدود 11-10، کودکان نسبت به ادعاي آگهي هاي تجارتي و مطلوبيت کالايي که تبليغ مي شود، ترديد دارند و فکر مي کنند آگهي هاي تجارتي ممکن است فريبنده باشد. البته اين سن در فرهنگها و کشورهاي مختلف، متفاوت است. بايد گفت که در برخي از آگهي هاي کودکان مرفه و ثروتمند، تمايلات و عقده هاي رواني نامطلوبي را در ساير کودکان ايجاد مي کند. تلويزيون و دشواريهاي رفتاري موضوع جالب و در عين حال نگران کننده اي که نشان مي دهد ميزان پرخاشگري در برنامه هاي کودکان و نوجوانان است که درصد آن بالاتر از ساير برنامه هاي تلويزيوني مي باشد. بسياري از کارتونهاي مخصوص کودکان، صرفاً با هدف جلب تعداد زيادتري از بينندگان و ايجاد هيجان بيشتر در آنها، تهيه مي شود که اين امر منجر به بروز دشواريهاي رفتاري مانند پرخاشگري، ناخن جويدن، شب ادراري و .... در کودکان خواهد شد. تلويزيون و اثرات منفي آن بر تحصيل کودکان کودکاني که مدت زيادي در شبانه روز به تماشاي تلويزيون مي پردازند، نسبت به ديگران خواب آلوده ترند و در پيروي از قواعد آموزشي دچار اشکالات بيشتري هستند. تماشاي افراطي تلويزيوي، کودکان را از مطالعه باز مي دارد و تواناييهاي گفتاري و مهارتهاي عقلاني آنها را محدود مي سازند. کودکاني که بيش از اندازه به تماشاي تلويزيون مي نشينند در تمرکز ذهن و حواس خود براي انجام تکاليف مدرسه با اشکال روبرو مي شوند و بردباري مورد نياز براي فراگيري را ندارند. به نظر مي رسد تماشال تلويزيون جاي خواندن را نزد بسياري از کودکان مي گيرد، آنان که زياد تلويزيون تماشا مي کنند در مقايسه با ديگران به رسانه هاي نوشتاري علاقه کمتري نشان مي دهند. تلويزيون و اثرات منفي بر تخيلات کودکان غير واقعي، تخيلي و دروغين بودن، وجه بارز تعدادي از برنامه هاي تلويزيون به ويژه در بخش مربوط به کودکان است. امروزه اکثر سازندگان فيلمها و محصولات مختلف سمعي و بصري به ويژه در غرب براي جلب تماشگر بيشتر مطابق قانون سيبرنتيک عمل مي کنند که مي گويد : «هر قدر احتمال وقوع حادثه اي زياد باشد، از اهميت خبري کمتر و هر قدر احتمال وقوع حادثه اي کمتر باشد از اهميت خبري بيشتر برخوردار است.» بيفتد به بالا برود، اهميت خبري زيادي خواهد داشت . بر اين اساس توليد فيلمهاي تخيلي مورد توجه و استقبال شديد بينندگان قرار مي گيرد. هدف سازندگان اين فيلمها صرفاً جلب تماشاگر بيشتر و کسب درآمد افزونتر است. در اين فيلمها هيچ چيز قابل پيش بيني و اعتماد نيست. سازندگان ، با توسل به انواع موجودات تخيلي يا ترسناک سعي در ايجاد صحنه هايي هيجان انگيز دارند و اين درحاليست که کودکان و نوجوانان به خاطر محدوديت رشد شناختي قادر به درک صحيح روابط علت و معلولي موجود در فيلم نيستند و همانند يک فرد بزرگسال، هنگام تماشاي چنين صحنه هايي، قادر به تشخيص صحيح و برداشت منطقي درباره حوادث و علل فيلم نيستند. بنابراين تماشاي اينگونه فيلمها، زمينه را براي ابتلاي کودکان و نوجوانان به انواع اضطرابها، بدبيني ها، ترسها و تخيلات افراطي و زيانبخش هموار مي سازد. چرا کودکان و نوجوانان تلويزوين تماشا مي کنند؟ بي ترديد، تلويزيون وسيله ارتباطي جذاب و نيرومندي است که ثابت کرده است که سرگرمي جالب توجهي براي کودکان و نوجوانان است و آن ها به دلايلي چند تلويزيون تماشا کردن را دوست دارند. در اوايل دهه شصت، ويلبر شرام (Wilbur Schramm) و همکاران پژوهش گرش سه عامل اصلي را براي علاقه کودکان به تماشاي تلويزيون ارائه کردند: نخست، تماشاي تلويزيون براي سرگرمي، با توجه به جنبه هاي مثبت و شاد کننده آن؛ تلويزيون با ارائه دنيايي خيالي ذهن کودکان و نوجوانان را از واقعيات و خستگي و ملال زندگي روزانه دور مي سازد. به عقيده شرام، کودکاني که به تماشاي برنامه هاي محبوب خود مي نشينند شاد و مجذوب برنامه مي شود. دوم، کسب اطلاع در مورد اين که چه نوع لباسي بپوشند، چه سر و وضع و رفتاري داشته باشند و مسائلي از اين دست. سوم، کمک به ايجاد ارتباطي اجتماعي؛ در واقع، اين مسئله يکي از تأثيرهاي اصلي وسايل ارتباطي، به ويژه تلويزيون، است. پژوهش گران مشاهده کرده اند که نوجوانان اغلب وقتي کنار هم هستند در فکر يافتن موضوعي براي صحبت اند. برنامه هاي تلويزيون به ايجاد اين ارتباط کمک مي کنند. تماشاي تلويزيون با هدف يادگيري بسياري از مردم به تلويزيون به صورت منبع يادگيري نگاه مي کنند. اما اين يادگيري تنها از اطلاع رساني و آموزش هاي ساده و مستقيم حاصل نمي شود، بلکه ميزان يادگيري غير مستقيم از برنامه هاي نمايشي و سرگرم کننده بيش تر از يادگيري هاي مستقيم است. انديشه هاي موجود در نمايش ها، شخصيت ها و رفتار و حرکات آن ها خود عاملي آموزنده است که درباره مسائلي چون چطور بايد يا نبايد با ديگران برخورد کرد، چگونه مي توان مشکلات شخصي يا خانوادگي را حل کرد، چگونه مي توان دوست پيدا کرد، چگونه مي توان روي مردم اثر گذاشت، چگونه مي توان رشد کرد و به صورت فردي متخصص درآمد آموزش تلويزيون تنها منحصر به مسائل سياسي، اقتصادي، صنعتي و آن چه در جهان مي گذرد نيست، بلکه تلويزيون منبع آموزش اجتماعي است و اين يادگيري بيشتر در تماشاي برنامه هاي نمايشي و سرگرم کننده رخ مي دهد. انگيزه اين يادگيري کلي است نه جزئي، اما کودکان و نوجواناني که در گزارش هاي خود يادگيري را عامل تماشاي تلويزيون ذکر کرده اند، به احتمال فراوان، برنامه هاي خاصي را در نظر داشته اند. براي بينندگان کودک و نوجوان تماشاي تلويزيون منبع يادگيري مسائل گوناگون است: يادگيري درباره خود، اين که در موقعيت هاي مختلف چگونه رفتار کنند، با مشکلات خود در خانواده چگونه برخورد کنند و فراگيري چيزهايي در مورد حفظ سلامت، کم کردن وزن، سر و لباس و مدهاي روز و زودگذر. اما يادگيري در زمينه مسائل اجتماعي به روشي که جامعه براي اداره امور انتخاب مي کند اشاره دارد، همچون مسائلي در مورد قشرها و گروه هاي مختلف اجتماعي، مشاغل مختلف، کسب بينش درباره رفتار و روش زندگي مردمي که در فاصله دوري از آن ها زندگي مي کنند يا در گذشته زندگي مي کردند و حوادثي خارج از دنياي واقعي که در آينده ممکن است تحقق يابد. برخي از کودکان و نوجوانان تلويزيون را منبع اندرز مي دانند و گفته اند که تلويزيون براي اتخاذ تصميم در مورد مشکلي که دارند، مثل رفتار با اوليا يا مشکلات خانوادگي، آن ها را راهنمايي مي کند. همچنين، تلويزيون اين بينش را در آن ها به وجود آورده است که بايد در مورد هر آن چه که انجام مي دهند هوشيار و آگاه باشند. يادگيري مهارت ها يا انجام دادن کاري، مورد ديگري است که کودکان و نوجوانان به آن اشاره کرده اند، همچون پيشنهادهايي که تلويزيون درباره آشپزي، شغل يابي، رفتن به مسافرت هاي کوتاه، ورزش، بازي و مسائلي از اين دست ارائه مي دهد. وقتي کودکان و نوجوانان از روش هاي مقابله با نيازها يا هيجان هاي خاص در محيط اجتماعي آگاهي ندارند، براي برآورده کردن نيازها و تمايلات خود، از روش هاي مشابه موقعيتي که در تلويزيون مشاهده کرده اند بهره مي گيرند. يادگيري به اين روش گاه زيان آور و فاجعه آفرين بوده است. در ضمن، کودکان و نوجوانان اظهار داشته اند که از تلويزيون چيزهايي ياد مي گيرند که در مدرسه به آن ها ياد داده نمي شود. تلويزيون در حکم مصاحب تماشاي تلويزيون با اين دليل مفاهيم متفاوتي دارد، که از آن جمله است گرد هم آمدن اعضاي خانواده براي تماشاي تلويزيون و لذت بردن از برنامه هاي آن . شايد اين مسئله در سال هاي اوليه پيدايش تلويزيون صادق بود، ولي در حال حاضر، به علت گرفتاري هاي پدر و مادر، طولاني شدن زمان پخش برنامه ها، تنوع شبکه هاي تلويزيوني و وجود بيش از يک دستگاه تلويزيون در خانواده، افراد خانواده جدا از يکديگر تلويزيون تماشا مي کنند، مگر در مورد برنامه هايي که از طريق ماهواره پخش مي شود. اما وقتي کودکان مي گويند تلويزيون را براي داشتن مصاحب تماشا مي کنند، مقصودشان يافتن دوستاني خيالي از ميان شخصيت هاي تلويزيوني است که کودکان به نيابت از دوستان واقعي خود آنها را پذيرا هستند. مصاحب و هم دمي کودکان با شخصيت هايي که از تلويزيون وارد خانه آن ها مي شوند و با آنها احساس نزديکي مي کنند از اين آرزو ريشه مي گيرد که تمايل دارند مانند آن ها باشند. در واقع، بينندگان نمي توانند با اين شخصيت ها دوست باشند، ولي وانمود مي کنند که آنها دوستشان هستند. اين پيوند با شخصيت هايي ايجاد مي شود که به طور مکرر در تلويزيون ظاهر مي شوند و نقش اجرايي آنها شباهت به گفت و گوي رودررو دارد. آنها با بيننده طوري صحبت مي کنند که انگار در خيابان با وي روبه رو شده اند. اين شخصيت هاي تلويزيوني با مطرح کردن مسائلي و پاسخ دادن به آن ها اين باور را در بينندگان به وجود مي آورند که ارتباطي متقابل با هم دارند. اين گروه از بينندگان با اين شخصيت ها انس و الفت مي گيرند و اين احساس آنها را به سوي شناخت بيش تر شخصيت ها هدايت مي کند که پي آمد آن، پيش بيني رفتار بعدي شخصيت مورد نظر است. که کودکان و نوجواناني که دليل مصاحبت را براي تماشاي تلويزيون ذکر کرده اند، در دوران زندگي خود تنهاي، اضطراب و افسردگي را بيش تر تجربه کرده اند و تماشاي برنامه هاي دنباله دار خلأ تنهايي آن ها را تا حدي پر مي کند. مفهوم ديگر مصاحب ايجاد زمينه اي براي صحبت و گفت و گوست، اين گروه برنامه هايي را انتخاب مي‌کنند که با تماشاي آن ها زمينه اي بارور و پربرکت براي گفت و گوهاي روز بعد در جمع هم کلاسانشان داشته باشند. بچه هايي که نتوانند درباره سريال ها صحبت کنند نمي توانند به گروه گفت و گو کنندگان ملحق شوند. تماشاي تلويزيون براي فرار از واقعيت ها نمايش هاي تلويزيوني جهاني خيالي، پر از آرزو و خوشي و هيجان ارائه مي کنند و ذهن بيننده را از مشکلات عادي روزانه دور مي سازند. فرار از مشکلات روزانه با تماشاي تلويزيون در مورد کودکان همچون بزرگسالان است. دنياي خيالي تلويزيون انباشته از نمايش هايي است، که در ظاهر واقعي مي نمايند ولي بخش عمده اي از محتواي آن ها خيالي است و بيننده را با شخصيت ها و حوادث و مسائلي خارج از ذهنش درگير مي کند و اميد و مفّري براي دور شدن از واقعيت هاي ناخوش آيند فراهم مي آورد. در واقع ، گريز از مشکلات يکي از روش هاي سرگرمي ساز تلويزيون است. انگيزه هاي گوناگوني براي اين کار وجود دارد. تماشاي تلويزيون ذهن کودکاني را که والدينشان نظمي سخت و خشن را در خانه اعمال مي کنند از محيط ناخوش آيند خانه دور مي سازد؛ معادل آن، نياز به فرار از تجربه هاي ناخوش آيند در محيط مدرسه است. اين پژوهش به کودکاني اشاره دارد که هوش کم تري دارند و دچار ضعف آموزشي هستند. اما تماشاي تلويزيون با هدف فرار از واقعيت تنها منحصر به کودکان کم هوش نيست، بلکه کودکان و نوجواناني را که امکانات تحرکي کمي دارند يا خجالتي و گوشه گير هستند و در برقراري ارتباط با ديگران و انتخاب دوست مشکل دارند نيز در بر مي گيرد. تلويزيون براي اين افراد هم مصاحب است و هم به آن ها کمک مي کند که تنهايي خود را فراموش کنند. تعيين نوع برنامه ها و اولويت دادن به يکي از آن ها براي اين گروه از کودکان مشکل است و بيش تر با حالت روحي آن ها، که اغلب ناپايدار و زودگذر است، ارتباط دارد. ولي کودکان و نوجواناني که خلق و خويي تند و عصبي دارند، در مقايسه با کودکاني که آرام و گوشه گيرند بيش تر تماشاگر نمايش هاي خشونت بار هستند. وقتي بيننده اي از تماشاي رفتار تجاوز کارانه در نمايش هاي خيالي تهييج مي شود، اين امر اولويت براي تماشاي نمايش هاي خشونت بار به وجود مي آورد به خصوص در جنس مذکر بسياري از تحقيقات در زمينه تلويزيون بر تأثير خشونت در نمايش هاي تلويزيوني در نگرش و رفتار بينندگان متمرکز است و کم تر به اين مسئله مي پردازد که آيا برنامه هايي را که محتواي خشن دارند افرادي که زمينه روحي خشني دارند انتخاب مي کنند يا نه ؟ تحقيقات در زمينه خشونت در برنامه هاي تلويزيوني به اين نتيجه اشاره دارد که تماشاي نمايش هاي خشونت بار افرادي را که روحيه اي خشن دارند به انجام دادن کارهاي ضد اجتاعي سوق مي دهد. به اين مسئله مي توان با اين ديد نيز نگريست که آن دسته از نوجواناني که روحيه اي خشن دارند، تماشاي برنامه هايي را که محتواي آن ها خشونت بار است ترجيح مي دهند. تماشاي تلويزيون براي بيداري و تحرک روان شناسان، از زمان هاي قديم، تشخيص داده اند که «تقليد» يکي از نيازهاي اوليه انسان است و نوعي کنجکاوي طبيعي و در پي آن، جست وجو و تجربه کردن مسائل گوناگون با اين هدف صورت مي گيرد. برخي از پژوهش ها در زمينه وسايل ارتباط جمعي به انگيزه کشش و جست و جو براي تماشا کردن تلويزيون اشاره دارند. جست و جو براي تقليد پايان ناپذير است، ولي ميزان درخور توجهي از «جست و جو و کنجکاوي» موجب بيداري و تحرک مي شود. هر فردي در «جست و جوي» سطح خاصي از بيداري و تحرک است و بيش تر يا کم تر از آن حد آرامش روحي او را به هم خواهد زد. بيننده جست و جوگر بيداري و تحرک به تماشاي چه نوع برنامه اي تمايل دارد؟ آيا برنامه هاي سرگرم کننده و هيجان انگيز نياز او را برآورده مي سازند؟ تلويزيون اشکالي گوناگون از سرگرمي را، همچون نمايش هاي جدي خانوادگي، افسانه هاي علمي، سريال هاي پليسي، کار آگاهي، ماجراجويانه، شورانگيز، عشقي، کمدي موقعيت و برنامه هاي موسيقي، ارائه مي دهد. توانايي اين برنامه ها در برانگيختن بيداري و تحرک متفاوت است. انتخاب بيننده بستگي به اين مسئله دارد که او در آن موقعيت زماني به چه مقدار شور و هيجان نياز دارد، چه احساسي دارد و نيازمند چه مقداري تحرک و بيداري است. در واقع، انگيزه اصلي براي تماشاي تلويزيون غلبه بر خستگي جسمي و فکري و رواني است. پژوهش ها نشان مي دهد که بينندگاني که از نظر فکري خسته هستند به تماشاي برنامه هاي هيجان انگيزي تمايل دارند که سطح بيداري و تحرک آن ها را افزايش دهد. در مقايسه ، افرادي که در حالت نگراني و هيجان رواني اند، خواهان تماشاي برنامه هايي آرام اند که خاطر آن ها از تماشاي آن ها تشفي يابد. نياز بينندگان نوجوان به بيداري و تحرک يا تشفي و تسکين خاطر، بستگي به ميل و رغبت و حالات روحي و اشتياق آن ها دارد. پژوهشي درباره نوجوانان 13 تا16 ساله که فيلمي وحشتناک يا صحنه جنايتي را ديده اند نشان مي دهد که تماشاي فيلم پريشاني ذهني نوجواناني را که از قبل دچار نگراني بوده اند افزايش داده است، در حالي که نوجواناني که در پي بيداري و تحرک بوده اند از تماشاي فيلم احساس مطلوبي داشته اند. اين احساس لذت به جنسيت و خلق و خوي بينندگان و دفعات تماشاي اين گونه فيلم ها ارتباط دارد. دختران نوجوان احساس پريشاني خاطر کردند، ولي پس ها از تماشاي آن لذت بردند. پسران اظهار مي‌كند که از زهر چشم گرفتن، ترساندن، شجاعت به خرج دادن، استفاده از اسلحه و کشتن ديگران لذت برده اند. انگيزه و کشش براي شناخت قاتل در پسرها قوي تر از دخترها بوده است. همچنين، که حس هم دردي در پسرها ضعيف و حس کنجکاوي و ماجراجويي در آن ها قوي تر بوده است. تماشاي تلويزيون براي کسب اطمينان خاطر و آرامش برناه هاي تلويزيون، علاوه بر آموزش و سرگرمي، اطمينان خاطر و آرامش نيز در بينندگان ايجاد مي کنند. وقتي مي بينيم در دنياي امروز هر روز خصومت افزايش مي يابد و دنيا امروز هر روز خصومت افزايش مي يابد و دنيا جاي نامطبوعي براي زندگي است تماشاي برنامه هايي که مجسم کننده دوستي، مهرباني و نوع پرستي هستند و ايمان و عقيده به انسانيت و خوبي ها را در طبيعت بشر زنده مي کنند، به مردمي که با دشمني و خصومت در محيط زندگي روبه رو هستند آرامش و آسودگي خاطر مي بخشد. اين دسته از بينندگان نيازمند کسب شادي و هيجان از تماشاي برنامه ها نيستند، بلکه به تماشاي برنامه هايي نياز دارند که آن ها را از زندگي گريزان نکند و اطمينان مجددي براي جست و جوي خوي ها به آن ها بدهد. آيا ممکن است تلويزيون موجب برانگيختن عادت به مطالعه در کودکان شود؟ تماشا کردن تلويزيون سرگرمي جالب توجهي راي کودکان و نوجوانان است. تلويزيون افکار آن ها را به خود جذب مي کند و زمينه ساز آگاهي از تجربه هاي زندگي است. کودک شهرنشين از طريق تلويزيون با ابزارها و چگونگي کاشت، داشت و برداشت محصولات کشاورزي آشنا مي شود و کودک روستايي با نوع زندگي در شهر آشنا مي شود. آن دسته از برنامه هاي نمايشي تلويزيون که در آن ها شخصيت اصلي زندگي خود را وقف کمک به ديگران مي کند، سرمشقي براي کودکان و نوجواناني است که اثر مثبت اين گونه فعاليت ها را مشاهده مي کنند و در مي يابند که چگونه اين افراد تلاش مي کنند تا دنيايي را که در آن زندگي مي کنند بهتر سازند. شک نيست که تماشاي تلويزيون ارتباط اجتماعي و آگاهي از مسائل روز را در کودکان و نوجوانان گسترش مي دهد. اما تماشاي تلويزيون و ديگر رسانه هاي تصويري بخش درخور توجهي از وقت کودکان و نوجوانان را مي گيرد و آن ها را از مطالعه باز مي دارد. به طور متوسط، در هفته، 21 ساعت از وقت کودکان و نوجوانان صرف تماشاي تلويزيون مي شود. اين ميزان براي کودکان و نوجواناني که به ويديو و بازي هاي رايانه اي دسترسي دارند به 27 ساعت در هفته مي رسد. در طول سال، بين 1008 تا 1296 ساعت وقت کودکان و نوجوانان صرف تماشاي برنامه هاي رسانه هاي تصويري مي شود، در حالي که تنها 960 ساعت در همين مدت صرف شرکت در کلاس هاي درس مي شود. وقتي آن ها برنامه هاي رسانه هاي تصويري را تماشا مي کنند به راحتي مي توان حدس زد چه کاري انجام نمي دهند و آن مطالعه کتاب است. در مقام سرپرست و مربي، نمي شود از کنار مطالعه نکردن کودکان و نوجوانان بي تفاوت گذشت. به علاوه، بيش از حد تلويزيون تماشا کردن موجب ايجاد اخلال در امر آموزش و پرورش آن ها مي شود، به طوري که در استفاده از زبان و گفت و گو براي آن ها محدوديت ايجاد مي شود و قابليت تفکر و داشتن انديشه اي انتقادي در آن ها کاهش مي يابد. به هر حال، محتواي برخي از برنامه ها براي کودکان و نوجوانان چندان مناسب نيست. مي توان از تلويزيون به صورت سکوي پرشي براي جهش به سوي مطالعه بهره گرفت. کودکان و نوجواناني که سريال هاي زندگي اين سينا، کمال الملک، اميرکبير، هلن کلر، پاستور و مادام کوري را مشاهده کرده اند، اگر کتاب هاي مناسب سن شان در اين زمينه ها در دسترسشان قرار گيرد و تشويق به مطالعه شوند، به يقين، به مطالعه اين گونه کتاب ها خواهند پرداخت، به خصوص کودکان 10 تا 12 ساله که به اقتضاي سنشان بايد آن ها را به مطالعه عادت داد. احتمالاً اگر کتاب ها، مجله ها و ديگر مواد خواندني با مسائلي که از تلويزيون پخش مي شود ارتباط داشته باشند بيش تر مورد توجه کودکان خواهد بود. شباهت هايي بين کتاب هاي داستاني و محتواي نمايش هاي تلويزيوني وجود دارد؛ معرفي و نشان دادن رفتار يک شخصيت، تجسم زمان و مکان، گفت و گو و وقايع و حوادث از آن جمله اند. همان گونه که کودکان و نوجوانان به علت تنوع برنامه ها و در دسترس بودن تلويزيون به تماشاي آن عادت دارند، مي توان عادت به مطالعه کتاب را هم در آن ها پرورش داد. روش تماشاي تلويزيون بر چگونگي مطالعه کتاب نيز اثر داد. اگر کودکان و نوجوانان تصاويري را که روي صفحه تلويزيون ظاهر مي شود با دقت تماشا کنند و حواس خود را روي گفت و گوها و ديگر صداهايي که از تلويزيون پخش مي شود متمرکز سازند قدرت بصري آن ها دقيق تر و عادت به گوش دادن در آن ها قوي تر مي شود. شنونده خوبي بودن و توجه به جزئيات از عوامل مهم براي مطالعه دقيق است. منظور ما اين نيست که کودک بايد تلويزيون تماشا کند يا نه، بلکه مهم اين است که چگونه مي توان به شکلي سازنده از تلويزيون براي پرورش و آموزش کودکان و نوجوانان استفاده کرد. تلويزيون جنبه هاي مثبت و منفي در تربيت دارد و اين امر به چگونگي استفاده از آن بستگي دارد. اثرات منفي و مثبت تلويزيون بر کودکان نوجوانان در افزايش پرخاشگري: تلويزيون يکي از وسايل ارتباط جمعي بسيار قدرتمند در فرآيند ارتباط اجتماعي است. حضور گسترده تلويزوين در منازل و فراواني و دردسترس بودن آن اين رسانه را تبديل به رسانه اي همگاني و فراگير کرده است. تلويزيون تأثير بسيار عميقي روي کودکان و نوجوانان دارد؛ در جهان معاصر تلويزيون به يکي از ابزارهاي اصلي انتقال ارزشها و هنجارهاي اجتماعي تبديل شده است. کودکان بيش از هر کار ديگري – غير از خوابيدن – تلويزيون تماشا مي کنند. کودکان از دوران خردسالي، تلويزيون مي بينند. بسياري از والدين گزارش داده اند که بچه هاي خود را جلوي تلويزيون – مي گذارند، زيرا تلويزيون بچه را ساکت نگه مي دارد. کودکان شش ماهه وقتي که تصوير تلويزيون خراب مي شود گريه مي کنند و اين بدان معناست که به تغيير در محرکهايي که از سوي اين جعبه جادويي ايجاد مي شود، توجه مي کنند. حدود دوونيم سالگي کودکان به برنامه هاي تلويزيون با پيگيري توجه مي کنند و ظاهراً از وقايع و آدم هايي که تصويرشان را مي بينند آگاهي دارند؛ به همين دليل امروزه تلويزيون جاي بسياري از ارتباطات اجتماعي (مانند ارتباط با همسالان، پدر بزرگ و مادر بزرگ) را که قبلاً بار آموزش داشته اند، گرفته است. کودکان مي توانند از تلويزيون هم رفتار جامعه پسند و هم پرخاشگرانه را بياموزند. آنها قالبهاي اجتماعي درباره زنان، مردان، سالمندان و بسياري ديگر و حتي خودشان را از اين رسانه مي آموزند. هر کودک يا نوجوان متوسط روزي بيش از 3 ساعت تلويزيون مي بيند و اين زمان در مقايسه با زماني که صرف ارتباط با اطرافيان يا مطالعه مي شود زمان قابل توجهي است. تلويزيون تأثيرات مختلفي روي کودکان و نوجوانان مي گذارد. به طور کلي به دو بخش تقسيم کرد: اثرات مثبت و اثرات منفي. مهمترين تاثير تلويزيون انتقال ارزشها و فرهنگ مقبول جامعه است؛ تلويزيون با ارايه الگوي مثبت و منفي و گوشزد کردن زشتي يک عمل نوجوان و کودک را راهنمايي مي کند تا هنجارهاي اجتماعي را فرا گرفته، دورني نمايد. در واقع کودک و نوجوان اين عصر به طور مستقيم و غير مستقيم بسياري از ارزشها و هنجارهاي اجتماعي و شيوه هاي زندگي کردن را از تلويزيون مي آموزد. در حقيقت در عصر حاضر مهمترين تاثير تلويزيون انتقال ارزشها و هنجارهاي جامعه است. تلويزيون به عنوان رسانه اي که غالباً در اختيار يا تحت نظارت حکومت هاست، سعي دارد ارزشها و آداب و رسوم و عقايد مورد قبول جامعه را به مخاطبانش انتقال دهد و اين باورها از آنجا که مورد پذيرش اکثريت جامعه است، اين انتقال، نوعي انتقال مثبت محسوب مي شود. به علاوه مجموعه اثرات مثبت تلويزيون را مي توان در موارد زير خلاصه کرد: تلويزيون باعث تنوير افکار شده و اطلاعات و آگاهي افراد را در خصوص مسايل متنوع و متعدد افزايش مي دهد. تلويزيون رسانه بسيار قوي آموزشي است که قادر است به شکل مستقيم و غير مستقيم وظيفه معلم يا آموزنده را ايفا نمايد. تلويزيون قادر است اوقات فراغت کودکان و نوجوانان را در محيط خانواده پر کند. تلويزيون کنجکاوي را بر مي انگيزد و ميل به دانستن را شکوفا مي سازد. اگرچه اين موارد روي بزرگسالان نيز تاثير مي گذارد ولي از آنجا که کودکان و نوجوانان وقت بيشتري صرف تماشاي تلويزيون مي کنند و ذهن و عقايد آنها شکل نپذيرفته و در حال تشکيل است، تلويزيون تاثير بسيار زيادي روي اين گروه سني مي گذارد. پژوهش ها در خصوص اثرات منفي تلويزيون عمدتاً بر تاثير آن در افزايش پرخاشگري تمرکز يافته اند. در برنامه هاي تلويزيوني پرخاشگري به عنوان يکي از وسايل رسيدن به هدف نمايش داده شده و موجه جلوه مي يابد. رفتارهاي پرخاشگرانه شخصيت‌هاي تلويزيوني غالباً تقويت مي شوند و پرخاشگري بدني به عنوان وسيله‌اي مجاز براي دفاع از خود و احقاق حق نشان داده مي شود . ارايه مدلهاي پرخاشگرانه به قدري در رفتارهاي کودکان و نوجوانان موثر است که پس از پخش برنامه هايي با محتواي پرخاشگرانه، رفتارهاي پرخاشجويانه آنها نيز شبيه مدلهاي تلويزيوني مي‌شود زدوخوردهاي نوجوانان و کودکان پس از پخش سريال، جنگجويان کوهستان، نمونه بسيار خوبي بر اين موضوع است. مجموع اثرات منفي تلويزيون را مي توان در اين موارد خلاصه کرد: مدلهاي پرخاشگري تلويزيون، سطح پرخاشگري کودکان و نوجوانان را بالا برده و آن را توجيه پذير مي سازد. تلويزيون تحرک و فعاليت کودکان را کاهش داده، به افزايش وزن و چاقي مي انجامد. تلويزيون روابط و مراودات اجتماعي کودکان و نوجوانان را کاهش داده، مهارتهاي اجتماعي آنها را در سطح نازلي نگه مي دارد. تماشاي بيش از حد تلويزيون به ويژه در سالهاي اوليه مدرسه، موجب تضعيف مهارتهاي خواندن کودکان مي شود. چنانچه برنامه هاي تلويزيوني تمام اوقات روز کودک را پر کند ممکن است انگيزه او را براي کشف مجهولات تضعيف کند و انديشه و تفکر منفعلانه و غير اخلاقي در او ايجاد کند. اما آنچه کودکان و نوجوانان از تلويزيون دريافت مي کنند بستگي به رشد فکري آنها دارد . کودکان خردسال در تشخيص مضمون مهم و اصلي از موضوعاتي که در حاشيه موضوع اصلي است ناتوانند، علاوه بر اين غالب کودکان تمام ماجراهاي تلويزيوني را واقعيت مي انگارند و تصور مي کنند هر چيزي که در تلويزيون اتفاق مي افتد واقعي و قابل تکرار در جهان خارج است. تنها پس از سنين 12-11 سالگي است که کودکان قادرند در مورد واقعيت برنامه هاي تلويزيوني بينديشند. اما حتي در سنين جواني و بزرگسالي نيز تلويزيون تاثير بسيار عميقي روي مخاطبان اين گروه مي گذارد. علت اصلي تاثير تلويزيون بر مخاطبان خود (بدون توجه به سن) ساخت خاص مغزي انسان است. مغز انسان اطلاعات بصري را بهتر ياداوري کرده و پردازش مي کند. تحقيقات نشان داده اند اطلاعات ارايه شده از طريق ديداري احساسات بيشتري را تحريک مي کنند و مي توانند مسئله اي را که با باورها و اعتقادات فرد همخواني کمتري دارند به افراد القا کند. بايد توجه داشت که تلويزيون تنها يک وسيله است و نوع استفاده از آن اهميت دارد. تلويزيون مي تواند انتقال دهنده ارزشهاي مثبت، مشوق افراد جامعه و به ويژه کودکان و نوجوانان به مطالعه و کتابخواني، افزايش دهنده مهارتهاي فکري و شناختي کودکان و نوجوانان باشد. در اينجا مي توان به دو تحقيق بسيار مهم در اين زمينه اشاره کرد : 1- تلويزيون و کودک، مطالعه تجربي تأثيرات تلويزيون بر جوانان او پنهايم، هيملوايت، ونس؛ دانشگاه آکسفور (1985). اين بررسي و تحقيق، با دقت بسيار طي سالهاي 1955و 1956 در انگلستان انجام شده است. در اين تحقيق، گروهي متشکل از 473 نوجوان سيزده و چهارده ساله، و 454 نوجوان ده و يازده ساله، که همگي «تماشاي تلويزيون» را جزء عادات خود قيد کرده بودند، با گروه شاهدي مورد مقايسه قرار گرفتند که از لحاظ تعداد، سن، جنس، ضريب هوشي و محيط اجتماعي کاملاً مشابه گروه قبلي بودند که تماشاي تلويزيون را صرفاً جزء عادات خود منظور نکرده بودند، پژوهشگران همچنين 376 نوجوان از اهالي «نورويچ» را قبل و بعد از خريد يک دستگاه تلويزيون توسط خانواده آنها مورد مطالعه قرار دادند. آموزگاران اين بچه ها نيز مورد پرسش قرار گرفتند و برنامه هاي تلويزيوني نيز تحليل شد. نتايج حاصل، بيانگر اين بود که نوجوانان، تلويزيون را عمده ترين وسيله گذران اوقات فراغت خود محسوب و بيشترين وقت را صرف تماشاي آن مي کنند. بنا به گفته 4/3 پاسخگويان، بيشتر برنامه هاي مورد توجه نوجوانان، برنامه هاي بزرگسالان است. برخلاف انتظار، کمترين توجه به برنامه هاي آموزشي و برنامه هاي خاص کودکان بوده است. آرام بخش ترين برنامه اي که باعث افزايش احساس خوشبيني و امنيت خاطر مخاطبان مي شد، برنامه هاي خانوادگي بود. اصولاً مخاطبان در برنامه هاي تلويزيوني به دنبال پاسخ سوالاتي بودند که نمي توانستند از والدين يا دوستانشان بپرسند؛ زيرا سطح آگاهي در بينندگان تلويزيون افزايش يافته و تلويزيون براحتي جاي سينما و راديو را گرفته است. تلويزيون همبستگي خانوادگي و در کنار هم بودن اعضاي خانواده ها را افزايش داده است. تلويزيون تأثير انفعالي بر مخاطبان نداشته است. قدرت و توان خلاقه مخاطبان افزايش يافته است. از نظر سلامت جسم، بينندگان تلويزيون 20 دقيقه ديرتر از کساني که تلويزيون نمي بينند، به رختخواب مي روند؛ اما چراغ را زودتر خاموش مي کنند و کمتر در رختخواب به بازي مي پردازند و ... . 2- تلويزيون در زندگي جوانان؛ سگرهارد مالتزک؛ هامبورگ (1959): اين بررسي، حاوي نتايج تحقيقات به دست آمده درباره جوانان، جرم و تلويزيون است که ضمن يک مطالعه علمي روي نوارهاي ضبط شده از نتايج مصاحبه فردي و گروهي با جوانان هامبورگ نيز استفاده شده است. گروه نمونه مورد نظر در مجموع از 400 جوان و نوجوان تشکيل شده است که به صورت گروههاي قابل قياس، با توجه به متغير استفاده يا عدم استفاده از تلويزيون تقسيم مي شوند. سن اين جوانان و نوجوانان بين 15 الي 20 سال متغير است و بر اساس نتيجه تحقيق، به طور متوسط در هفته بين 7 الي 8 سالگي به طور متوسط 12 الي 14 ساعت در هفته وقت خود را صرف تماشاي تلويزيون مي کنند. اما نکته قابل توجه اينکه در آن زمان فقط يک کانال تلويزيوني در آلمان فعال بود و ساعتهاي پخش برنامه در هامبورگ به حد شهرهاي امريکا نمي رسيد. نيمي از اين مخاطبان، هر شب بيننده برنامه هاي تلويزيون بودند و اغلب آنها برنامه هاي خبري را خيلي جدي مي گرفتند و حتي بعضي از آنها ديدن اين برنامه ها را به عنوان قسمتي از اوقات فراغتشان تلقي مي کردند و کيفيت برنامه را بر کميت آنها ترجيح مي دادند. درباره خصوصيت مثبت تلويزيون، مخاطبان به توان اطلاع رساني و اين که با توجه به قالب ديداري و تصويري متنوع آن، همانند سينمايي در منزل عمل مي کند و باعث سرگرمي مي شود اشاره کرده اند. از خصوصيات منفي آن به داشتن جذابيت شديد و در نتيجه صرف وقت زياد براي تماشاي آن، اختلال در زندگي خانوادگي، کمتر شدن هم‌صحبتي با اعضاي خانواده اشاره کرده اند. دلايلي براي بيزاري جستن از تلويزيون: تلويزيون به عنوان آسان ترين سرگرمي که برخورداري از جذابيت هاي گونه گون آن بي هيچ تلاشي و بدون نياز به هيچ گونه يادگيري يا پيش شرطي ميسر است، ما را به خود وابسته مي کند و نوعي اعتياد به سرگرمي ثابت شبانه (و يا حتا روزانه) براي مردمي خسته از کار و هياهوي زندگي روزمره ايجاد مي کند؛ بنابراين بخش مهمي از اوقات فراغت اندک ما را مي گيرد . اوقاتي که مي توان و بايد آن را (در کنار تفريح و استراحت) به تعمق در تجربيات روزانه، مطالعه و تفکر، ارتباط با دوستان و نزديکان و يا يادگيري کارهاي مورد علاقه و ... اختصاص داد. به عبارت ديگر، تلويزيون در ازاي «چيزهايي» که به ما مي دهد، فرصت بهره گيري از اوقات فراغت، به عنوان يکي از ارکان اصلي رشد فردي را از ما مي گيرد. صرف نظر از محتواي عمدتاً سطحي، کليشه يي و يا حتا مبتذل برنامه هاي تلويزيون، اين رسانه به دليل برخورداري از جادوي «تصور آميخته با صدا و موسيقي»، خود را به بيننده تحميل مي کند و قدرت انتخاب، تفکر و تحليل را از او مي گيرد. يعني نگاه کردن به صفحه ي تلويزيوني که در مقابل ما روشن است، تا حد زيادي غير ارادي و بي اختيار است. به عبارت ديگر «تلويزيون ديدن» عملي انفعالي (passive) است. در حالي که ثابت شده تنها اعمالي در رشد فکري، رواني و شخصيتي ما موثرند که در آن ها حضور فعال (active) داشته باشيم. ديدن برنامه هاي تلويزيون رضايتي دروغين و موقتي در ما ايجاد مي کند (که اين خود از نظر روان شناسي به دليل انفعالي بودن «تلويزيون ديدن»است). به همين دليل پس از پايان برنامه يي، بلافاصله با چرخاندن کانال ها، به دنبال برنامه ي ديگر مي گرديم. يعني راه فراري که براي گريز از اين حس ناخوشايند بدان پناه مي بريم، از جنس همان چيزي است که بروز چنين حسي را موجب شده است . با بلعيدن هر برنامه ي تلويزيوني، بايد حجم زيادي از تبليغات همراه آن را هم (به اجبار يا رضايت) ببلعيم و اين تبليغات کم کم در درون ما نيازهاي مصرفي تازه يي ايجاد کرده و الگوي مصرفي جديدي را خلق مي کنند. ضمن اين که خود برنامه هاي تلويزيون هم معرف شيوه ي زندگي و به طور کلي الگوي فرهنگي معيني هستند که در آن خوشبختي و رضايت انسان، در برخورداري هرچه بيش تر از موهبت هاي مادي زندگي، يعني رفاه و مصرف هر چه بيش تر، معرفي مي شود. به همين دليل جامعه ي معتاد به تلويزيون در نهايت شامل افرادي است که با جديت تمام تنها براي فراهم کردن مقدمات مادي زندگي که اتفاقاً پايان ناپذير هم هست- تلاش مي کنند و به تدريج ساير ملزومات زيست انساني و اصلاً خود زندگي را به فراموشي مي سپارد. با روشن شدن تلويزيون، افراد خانواده و يا افراد فاميل حاضر در يک مهماني کوچک خانوادگي، جذب اين جعبه ي جادو شده و تلويزيون به جاي آن ها صحبت مي کند. پس امکان گفتگو بين آن ها و يا ظهور و رشد ساير خلاقيت هاي تقويت کننده ي ارتباطات جمعي از ميان مي رود. يعني در فضاي کوچک خانوادگي، تلويزيون فرصت تمرين براي يادگيري گفت و گو و ايجاد ارتباط با ديگران را محدود مي کند. نتيجه ي تداوم اين وضع در درازمدت، از بين رفتن فرهنگ گفت و گو در ميان افراد جامعه است. پس عادت به تلويزيون در سطح کلان امکان شکل گيري و پرورش قابليت برقراري ارتباط متقابل بين افراد جامعه را کاهش مي دهد. شايد اکنون تا حدي قابل درک باشد که چرا در يک محفل کوچک شبانه، جعبه ي جادو بلافاصله روشن مي شود و تا پايان شب نشيني هنرنمايي مي کند. در واقع تنها به اين دليل ساده که خلا ارتباطي آدم ها را پر مي کند! 6- تلويزيون در کنار ساير رسانه هاي تصويري (و نيز به واسطه ي جذب قابليت هاي اين رسانه ها) نقش مهمي در رواج و گسترش اجتماعي آشکار و پنهان خشونت در دنياي معاصر دارد. چرا که برنامه هاي تلويزيوني با به کارگيري مداوم کليشه هاي خشن و جنسيتي در سطح و لايه هاي مختلف بصري و رواني، سعي مي‌کنند بر جذابيت خود و نيز بر تعداد مخاطبان خود بيافزايند و به اين ترتيب به تدريج هنجارهاي رفتاري و اجتماعي را تغيير دهند. در اين ميان بيش ترين ضربه بر کودکان و نوجوانان و تا حدي هم جوانان (که نسل هاي بعدي اجتماع را تشکيل مي دهند) وارد مي آيد. چرا که تاثيرپذيري و واکنش آنان نسبت به تغيير هنجارهاي رفتاري و اخلاقي به مراتب بيش از بزرگسالاني است که زيست اجتماعي و فردي آن ها در چارچوب هاي رفتاري و اخلاقي نسبتاً ثابت و پايداري تداوم مي يابد. بنابراين تلويزيون به طور مداوم به بازتوليد، تثبيت و تعميق خشونت و ناهنجاري‌هاي جنسي در دنياي آينده کمک مي کند. در سطحي وسيع تر، تلويزيون به القا و نيز گسترش درکي کالايي و ابزاري از انسان ياري مي رساند که رواج خشونت و ناهنجاري هاي جنسي را مي توان به مثابه نتيجه ها و تبعات فرعي رشد چنين نگرش قلمداد کرد. 7- تلويزيون با تکرار مداوم اخبار و اطلاعات، مخاطبان خود را به فاجعه هاي دنياي پيرامون عادت مي دهد. به عبارت ديگر ديدن بي وقفه ي گزارش ها و اخبار مرتبط با فجايع و جنايت هاي بشري، در حالي که توان و يا حتي فرصتي براي اتخاذ موضع يا بروز واکنشي دروني يا بيروني نسبت به آن ها نداريم، تنها نتيجه يي که در پي دارد، ايجاد بي تفاوتي تدريجي در مخاطبان (جدا از تاثرات احساسي اوليه و زودگذر) و نيز عادي و کمرنگ شدن بار انساني اين گونه فجايع و رخدادهاست. فراموش نکنيم که در گرايش عمومي به اين وضعيت بي تفاوتي، عادت تدريجي به خشونت هاي موجود در برنامه هاي تلويزيوني هم نقش موثري دارد. 8- تلويزيون استوره سازي مي کند و در اين مسير علاوه بر به کار گيري و بازتوليد وسيع اسنوره هاي سينمايي، ورزشي، موسيقي و هنر پاپ در غالب پخش و تبليغ فيلم هاي سينمايي، مسابقه هاي ورزشي، کليپ هاي موسيقي و غيره، استوره هاي بومي خاص خود را نيز خلق مي کند. از اين منظر تلويزيون ضمن توده يي و حتا عاميانه کردن استوره ها، از امکان جاي گزين آن ها نيز برخوردار است، گرچه در ضمن اين فرآيند، وجه غالب در ماهيت و ارزش استوره ها به تدريج از توانايي هاي دروني خاص آن ها، به شهرت و محبوبيت جهاني و موفقيت بي چون و چراي آنان استحاله مي يابد. به هر حال استوره پروري و استوره پرستي (که در ظاهر امري است متعلق به دوره‌ي پيشامدرن) در اذهان عمومي مردم جوامع مختلف تابوهاي ذهني جديدي را جاي گزين استوره ها و تابوهاي مذهبي و يا باورهاي سنتي به جاي مانده از دوره هاي گذشته مي کند و البته اين استوره هاي مدرن تنها شامل اشخاص و کاراکترهاي انساني خاص نيست، بلکه در غالب آن ها نگره هاي استوره اي معيني هم گسترش مي يابند. به هر حال آن چه مهم به نظر مي رسد آن است که اين جاي گزيني عمومي بدون انتخاب فردي و در غياب زمينه هاي آگاهانه رخ مي دهد. 9- تلويزيون دعوتي مدام است به فراموشي و در عين حال به ما مي گويد که جذابيت هاي زندگي آن قدر زياد هست که بتوان وقايع تلخ پيراموني را ناديده گرفت. تاثير تلويزيون از ديدگاه روانشناسي: براساس اينکه صحنه هاي فيلم از چه زاويه اي گرفته شده و ميزان تجربه و تبحري که در ساختن مجموعه فيلم بکار رفته و نوع تفکر و بينش تماشاچي هيجاناتي را در بيننده موجب مي گردد از آنجائيکه دريچه اطميناني براي فرار از هيجانات دروني موجود نيست (خصوصاً در جوانان و نوجوانان) لذا کشش و کوشش بيننده بدون متوجه شده و در نتيجه وضعيت عاطفي و هيجانش تشديد مي گردد. اين اشتراک و همکاري هيجاني معمولاً از دو حالت رواني متفاوت تشکيل شده که عبارتند از : برون فکني : يعني بيننده فيلم خود را در جاي قهرمانان فيلم قرار مي دهند که احساس همانندي نيرومندي در او بوجود مي آيد و اين احساس وادارش مي کند تا لحظاتيکه تحت تأثير فيلم است مثل قهرمانان فيلم فکر کرده و عمل نمايد و سعي در يک شکل کردن دنياي خود با دنياي فيلم بنمايد و هرچه بيننده حساستر و تأثير پذيرتر باشد اثر جريان فوق شديد تر است. دنياي تلويزيون را نمي توان لمس کرد اما جالب اينجاست که اين دنياي سحرانگيز پر مخاطره گاه قدرت دست درازي به دنياي بيننده را دارد بخصوص که بيننده کودک و يا نوجوان و جواني کم تجربه باشد از تقويت متقابل دو حالت بر يکديگر حالت سومي که آنرا شخصيت گذاري نام نهاده اند بوجود مي آيد يعني در دراز مدت بيننده شخصيت يک يا چند قهرمان و مورد علاقه و حتي مورد تنفر خود را تقليد و در زندگي حقيقي پياده مي کند. دکتر گلين : معتقد است که تلويزيون انسانها را به يک مرحله دهاني مي کشاند و شبيهه کودکي که از مادرش تغذيه مي نمايد هرچه را به او مي دهند بدون کوچکترين تلاشي جذب مي کند. جي اندز: معتقد است که تلويزيون تماشاگر را دچار زمينه انفعالي و حتي نوعي جنون فکري مي کند. خانم هيمل وايت: مي گويد که کودکان و نوجوانان در تلويزيون راهي براي کسب اطلاع از دنياي بزرگترها و همچنين عنصر تغيير و تحرک مي جويند. برخي روان شناسان- جامعه شناسان معتقدند که تماشاچيان تلويزيون کلاً دو دسته‌اند: اول کسانيکه در جستجوي گريز گاهي براي فرار از فشار عاطفي و اجتماعي يا شخصي هستند. دوم : آنهائيکه توقع دارند اين پرده کوچک تمامشان را با واقعيت وسعت بخشند. از ديدگاه جامعه شناسان: وسائل ارتباط جمعي خصوصاً تلويزيون که توده گيرتر از بقيه اين وسائل هستند آنگاه مي توانند موثر باشند که براي بيان مقاصد خود از سينمائي که مفهوم همگان باشد استفاده کنند. مثلاً يک برنامه کارتون وقتي مي تواند پيام و مقصود خود را بطور موثر بر کودکان القاء کند که از مدلها و سمبولهاي خاص همان محيط استفاده کند بنابراين نشان دادن مثلاً کارتون علي بابا ياسند باد که براساس داستانهاي هزار و يک شب تهيه شده با همه نقائص و کمبودهاي تکنيکشان باز هم بر کارتونهاي لهستاني يا نمايشات عروسکي آمريکائي ترجيع دارد. از ديدگاه اخلاق و اجتماعي : برنامه هاي تلويزيون بايد بيشتر در جهت تشديد و تقويت ارزشهاي جاري و اخلاقيات پذيرفته باشد اما متأسفانه در بيشتر کشورها بيش از اينکه سازنده و قهرماني باشند تجارتي و مادي هستند. اين خطر در کشورهاي جهان سوم که مصرف کننده مي باشند بيشتر به چشم مي خورد. زيرا مردمان اين کشور ها به علت عقب ماندگيهاي صنعتي و دست نشاندگي دولتها نه تنها مصرف کننده کالاهاي مادي کشورهاي پيشرفته و صنعتي هستند بلکه کالاهاي فرهنگي آنها را هم بدون حساب و کتاب به مصرف مي رسانند و اين فرهنگ وارداتي بتدريج فرهنگ اصلي اين کشورها را به فراموشي مي سپارد. تأثير اجتماعي تلويزيون بر روي گروهها نيز حائز اهميت است. اولاً از يک سو اختلالات طبقاتي را در زمينه فرهنگي کاهش مي دهند از سوي ديگر بعضي ديگر از طبقات مردم را که بعلل جغرافيايي تک افتاده مي باشد از انزوا خارج مي کنند. و بطور کلي يکي اينکه اين وسائل را عامل ارتباطي نيرومندي در نزديکي طبقات اجتماعي و ملتها و اشاعه فرهنگ حتي در محيطهاي ممنوعه مي داند ديگر اينکه اين وسائل را مولد يک شبه فرهنگ که تهديد کننده فرهنگ واقعي است مي دانند. از ديدگاه تربيتي و آموزشي : نمي توان نزديک کرد که دنياي روحي که تلويزيون در زندگي افراد بشر خصوصاً کودکان و نوجوانان بوجود آورده ، محيط آموزشي و تربيتي جديدي را موجه شده که قبلاً اثري از آن نبوده. امروزه مرزهاي جغرافيايي و محدوديتهاي اجتماعي و فرهنگي بشدت سابق افراد را از هم جدا نمي کند. تلويزيون همگي را افراد يک دنياي واحد ساخت و تجارب نسبتاً يکدست و مشترکي را در اختيار آنها گذاشته است با فشار يک دکمه بر محدوديت مکاني فائق آمد و به جهان ديگر اقدام مي گذاريم . حتي قبل از شناسائي خود از افکار اعتقادات و خصوصيات مردميکه هزاران فرسنگ از آنها دور هستيم آشنا مي شويم نوجوانان امروزي بسيار زودتر از گذشتگان خويش با اعتقادات، سنت ها، و معيارهائي کاملاً متفاوت از آنچه در محيطش مي باشد از طريق تلويزيون آشنا مي شود. پروفسور اشتاک رات عالم تعاليم و تربيت آلمان مي گويد. فيلم قبل از اينکه يک پديده هنري يک وسيله تفريحي و يک روزنامه بصري باشند زيان جديدي است. تلويزيون وسيله جديدي است براي درک کردن و فهميدن و راهي است براي کسب اطلاعات و معلومات. در بسياري از فرهنگهاي بشري، زندگي روحي و معنوي و برقراري ارتباط بين افراد بر پايه تعقل و تفکرات معنوي و عقلائي بود با خلق زبان فيلم که نوعي زبان ارتباطي و در رديف زبان لغوي است براي اولين بار وسيله جديدي جهت برقراري ارتباطي و در رديف زبان لغوي است براي اولين بار وسيله جديدي جهت برقراري ارتباط ساخته شد اين وسيله از نظم و تربيت زبان لغوي و گرامري تبعيت نمي کند و با امکاناتش نه تنها قوانين جديدي را براي تفکر و تعقل در مقابل افراد قرار مي دهد بلکه مغز و روح را به طرق جديد بدست آوردن اطلاعات و معلومات روبرو مي سازد زبان فيلم زبان جديدي است که با آن مي توان دنياي پيرامون را با بعد فکري جديد شناخته و با آن آشنا شده و بعبارتي مي توان گفت که از طريق درک صحيح تلويزيون مي توان صاحب چيزي بنام تفکر بصيري شد. خانم هيمل وايت مي گويد که : تلويزيون به نوجوان فرصت مي دهد تا حقيقت را کشف کنند در پيچ و جمها نفوذ کنند و راه بيابند و دنيا و مردم را بهتر بشناسند و از مشکلات زندگي روزمره بگيرند. شرام نيز مي گويد : ميل نهفته سرگرم شدن زيستن در جهاني تخيلي، شرکت غير مستقيم در حوادث مهيج ساختن شخصيتهاي جذاب و هيجان انگيز فراموش کردن مشکلات زندگي واقعي و گريز از ملالهاي زندگي روزمره نقش رسانه هاي جمعي در اجتماع : امروزه نقش رسانه هاي جمعي بخصوص تلويزيون اساسي و تعيين کننده است تأثيرات تلويزيون چند بعدي است يکي از جنبه هاي آموزشي و ديگري پر کردن اوقات فراغت است. تحقيقاتي که انجام شده نشان مي دهد که مردها در ايران به طور متوسط در شبانه روزي در حدود 4 ساعت تلويزيون تماشا مي کنند، اين بيانگر تأثيرات تلويزيون است. بنابراين تلويزيون هم روي ارزشهاي فردي و هم روي مناسبات بين افراد تأثير به سزائي دارد از سوي ديگر وجود تلويزيون در خانه موجب مي شود که کنش متقابل و برقراري مناسبات بين افراد به حداقل برسد در ايام گذشته قبل از گسترش تلويزيون، افراد خانواده با هم همگام مي شوند و همچنين گفتگو موجب مي شود که افراد به هم نزديک شوند و همفکري و سازگاري بين اعضاء بوجود آيد. اما الان به دليل وجود تلويزوين اين هماهنگي و همسازي با ارزشهائي ايجاد مي شود که از طريق تلويزوين القا مي شود. تأثيرات تلويزيون باعث تفرد در جامعه مي شود و افراد فرصتي براي انتقال ارزشهايشان به همديگر ندارند و در نتيجه همنوائي کمتر در درون خانواده صورت مي گيرد به تعبير ديگر امروزه ما چيزي به نام ارزشهائي است که از طريق رسانه هاي جمعي به خوصص تلويزوين تلقين مي شود همچنين مي توان گفت بچه‌ها به جاي الگو پذيري از والدين و اعضاي خانواده که در قديم وجود داشت اکنون الگوها را از چهره هاي سينما، ورزشي، هنري، و کارتني و ... که از طريق تلويزيون ارائه مي شود بر مي گرفتند و سعي مي نمايند هويت آنها را بگيرند. نتيجه به هر روي تاثير پذيري کودکان و نوجوانان (به ويژه پسران)، از برنامه هاي خشونت آميز تلويزيوني انکار ناپذير است. ولي اين تاثير همواره يکسان نيست برخي کودکان اندک مدتي بعد از ديدن اينگونه برنامه ها مبادرت به اعمال پرخاشگرانه مي کنند و در برخي ديگر پتانسيل گرايش به رفتارهاي قانون گريز و ضد اجتماعي در سنين جواني و بزرگسالي افزايش مي يابد. کودکان از سنين خيلي پايين حتي از دو سالگي از رفتار پرخاشگرانه تقليد مي کنند... و تاثير مشاهده خشونت در 8 سالگي عميق تر و پايدارتر از 19 سالگي است چرا که در اين سنين مرز مشخصي ميان خيال و واقعيت در ذهن کودک وجود ندارد و کودک بر خيالي و ساختگي بودن صحنه هاي فيلم آگاهي نداشته، آنها را واقعي تصور مي کند، و هرچه صحنه واقعي تر قلمداد شود تاثير پذيري بيننده کم سال شدت مي يابد. در خلال اين برنامه ها کودک دنيا را آکنده از ترس، وحشت و ناامني مي يابد و باز هم در همين فيلم ها مي آموزد که يگانه راه زندگي کردن در اين دنياي سراسر وحشت، توسل به خشونت است. نمايش خشونت، اعتقادات و ارزشهاي کودک را زير تاثير خود مي گيرد کودکاني که از طريق تلويزيون برناه هاي خشونت آميز زيادي را مشاهده مي کنند به احتمال بيشتر بر اين اعتقاد هستند که رفتار پرخاشگرانه شيوه قابل قبولي براي حل تعارض هاست. علاوه بر اين، کودکاني که خشونت بيشتري در تلويزيون مشاهده مي کنند در تعامل با ديگران منتظر پرخاشگري از جانب آنها هستند و همواره دنيا را محل خطرناکي مي بينند از تمام آنچه گفته شد چنين بر مي آيد که فيلم ها و برنامه هاي خشن تلويزيوني تاثيري مخرب و دراز مدت بر کودکان و جوانان دارد و با توجه به اين مطلب بايد از مديران تهيه فيلم هاي خارجي صدا و سيما و مديران پخش شبکه ها پرسيد که با چه مجوزي طيف وسيعي از کودکان و نوجوانان اين کشور را در معرض زهرآلوده ترين تيرها قرار مي دهند. وظيفه صدا و سيما آموزش و پيشگيري است. آموزش به والدين که چگونه با کودکان خود در برابر برنامه هاي آسيب زا رفتار کنند و پيشگيري از پخش برنامه هاي آسيب زا؛ مسئولان محترم رسانه ملي به خاطر داشته باشند که تلويزيون تنها سرگرمي بسياري از کودکان سرزمين ماست. بسياري از کودکان ايراني دسترسي به امکانات ورزشي مطلوب ندارند، بسياري از آنان کامپيوتر شخصي ندارند، بسياري از آنان از ابتدايي ترين حقوق يک کودک محرومند. اين کودکان يا در کوچه ها با يک توپ پلاستيکي بازي مي کنند و يا پاي تلويزيون، محصولات فرهنگي !! آن رسانه را مي بلعند و الگوي رفتاري، سيستم ارزشي و نوع نگرش خود به دنيا و زندگي را از اين طريق دريافت مي دارند. نتيجه آخر مطلب کاربرد تلويزيون بايد بگونه اي باشد که در کودکان و نوجوانان احساس خردمندانه و منتقدانه اي را تقويت کند. اين احساس باعث مي شود که از تأثير لجام گسيخته آن دست از فيلمها و برنامه هائي که بر جنبه تجارتي و تبليغاتي مخرب تکليم دارند در امان باشند و بايد تا حد امکان کمک کرد در مقابل قدرت جادوئي تلويزيون مصونيت معنوي پيدا کنند. جوانان و نوجوانان با تلويزيون بيش از ساير هنرهاي زيباي قديمي روبرو بوده و آنرا احساس مي کنند لذا از طريق فهم صحيح تلويزيون مي توان آموزش صحيح و سريع ساير هنرهاي زيبا را تسهيل کرد. تلويزيون جهان دومي است که خود از جهان حقيقي ما سرچشمه مي گيرد که با زيستن در آن مي توان تجارب و اطلاعاتي بدست آورد که براي زندگي حقيقي ايشان ارزشمند باشد. پيشنهادات عبارتند از : آموزش خانواده ها و افراد جهت گزينش پيامها از تلويزيون در جهت آگاهي و بالا بردن سطح شعور اقشار جامعه استفاده شود. الگوها و سرمشقهايي براي جوانان و کودکان در جامعه معرفي کنيم که اولاً مهم باشد و بي غرض باشد و در عين حال جذاب باشد. چنانچه تلويزيون به درستي کارآيند و در خدمت انساها مخصوصاً جوانان قرار گيرند زمان فراغت آنها از بي حاصلي بيرون آمده کار و بارور خواهد شد. استفاده از دستگاههاي ارتباطي نوين هيچ مانعي در زندگي انساني نمي تواند باشد بلکه خود يک عامل موثر در اجتماعي زندگي کردن انسانهاست ولي فرهنگ هنر و آداب و رسوم قديم نيز نبايد فراموش شود. ميزان ساعت هاي تماشاي تلويزيون را در خانواده محدود کنيد تا کودکان و نوجوانان فرصتي براي مطالعه و ديگر فعاليت هاي ذوقي اي که به آن ها علاقه دارند داشته باشند. در اين مسير، ميزان تماشاي تلويزيون را براي خودتان نيز محدود سازيد. نسخه اي از برنامه هاي هفتگي تلويزيون تهيه کنيد. از کودکان خود بخواهيد هر يک با مداد زنگي برنامه هايي را که هر روز مي خواهند مشاهد کنند با دايره مشخص سازند. بدين ترتيب، اگر دو نفر يک برنامه را انتخاب کنند دو دايره رنگ هاي متفاوتي خواهد داشت. هدف اين کار محدود کردن زمان تماشاي تلويزيون، پرورش توانايي انتخاب در کودک و تشخيص برنامه ها از يکديگر است. با فرزندان خود به تماشاي برنامه هايي که انتخاب مي کنند بنشينيد . اين امر موجب مي شود در سرگرمي هاي روزانه کودک خود مشارکت داشته باشيد. از کودکان بخواهيد شخصيت محبوب تلويزيوني خود را توصيف کنند. اين مسئله انگيزه اي است براي تقويت لغت داني کودک و آمادگي وي براي گفت و گو؛ در ضمن اين امکان را به وجود مي آورد که از نوع رفتار شخصيتي که مورد توجه کودکان است آگاه شويد. در ساعاتي که تلويزيون خاموش است زماني را به مطالعه اختصاص دهيد. کودکان اغلب از رفتارهاي پدر و مادر خود پيروي مي کنند. لازم است کودک شاهد مطالعه روزانه شما باشد. اگر نشان دهيد که مطالعه منبع اطلاعات شماست و در شما ايجاد لذت مي کند اين امکان که کودک شما نيز اين احساس را نسبت به مطالعه کتاب به دست آورد افزايش مي يابد . مطالعه هم نوعي مهارت است و احتياج به تمرين دارد. اغلب بچه ها وقتي والدينشان براي آن ها کتاب مي خوانند لذت مي برند. بچه ها در دوران دبستان هم از اين که برايشان کتاب خوانده شود لذت مي برند. اگر فرزندتان خردسال است، در زماني که به مطالعه اختصاص داده ايد کتاب داستان مناسبي را انتخاب کنيد و از اعضاي خانواده بخواهيد که هر يک قسمتي از آن را با صداي بلند بخوانند. اگر فرزند شما نوجوان است، بهتر است هر يک جداگانه مطلبي را بخوانند و بعد درباره آن گفت و گو کنند. هرگز با زور و فشار از کودکان تان نخواهيد مدتي طولاني مطالعه کند. مطالعه بايد به صورت تفريح و تفنن باشد و در کودک احساس شادي و لذت ايجاد کند. کودکان خود را تشويق کنيد که برنامه هايي را که اطلاعات جديدي ارائه مي دهند تماشا کنند. در مورد سرفصل هاي اين برنامه ها با فرزندان نوجوان خود به گفت و گو بپردازيد و آن ها را براي کسب اطلاعات بيش تر به مطالعه کتاب ها، مجله ها و دايره المعارف هاي مخصوص کودکان تشويق کنيد. عضو شدن کودک در کتابخانه و دريافت کارت عضويت موجب تشويق او به مطالعه مي شود. از کودک خود بخواهيد هر هفته چند واژه تازه اي را که از تلويزيون شنيده است در دفترچه اي يادداشت کند و وي را تشويق کنيد که معني واژه ها را در فرهنگ لغات بيابد يا از ديگران بپرسد. مشکلات تحقيق : عدم دسترسي آسان به مجموعه اي اطلاعات در اين زمينه عدم همکاري از مديران در بخش هاي اطلاعات رساني از جمله کتابخانه وجود جو حاکي از عدم اعتماد در رابطه با موضوع يعني تأثير پذيري نوجوانان از تلويزيون که علت اين امر نيز تا حدودي به علت عدم نهادينه شدن تحقيقات گوناگون که کشوري مي باشد. منبع : نشريه پژوهش و سنجش 15 و 16 براهتي، محمد تقي و همکاران (1368 مترجمان). زمينه روانشناسي. تأليف: هليگارد و اتکينسون. تهران : انتشارات رشد . بيابانگرد، اسماعيل (1377). رابطه بين تماشاي تلويزيون و مهارتهاي خواند و مطالعه در کودکان. ماهنامه تربيت سال چهاردهم، شماره دوم. ياسايي، مهشيد (1368مترجم). رشد و شخصيت کودک. تأليف: ماسن و همکاران. تهران : انتشارات رشد. پاول هنري ماسن، جروم کيگان، رشد و شخصيت کودک، مهشيد ياسايي،1368، نشر مرکز. حبيبي نيا، اميد (1370)، روانشناسي سينماي کودک، نشريه روزانه هفتمين جشنواره بين المللي فيلمهاي کودکان و نوجوانان، شماره 6و7. کازينو، ژان، قدرت تلويزيون، ترجمه علي اسدي،1364، نشر اميرکبير. مجموعه مقالات، کودک و تلويزيون، جلد 1و2، 1371، ناشر واحد انتشارات و مطبوعات. Dialogue Gellesandstraas Lawrence Freed man Monologue Sub-culTure ياسايي، 1368 Marliyn monroe براهني و همكاران، 1368. پژوهشکده تحقيقات اسلامي علوم و معارف قرآن پاييز 1381 تلويزيون در زندگي کودکان ما، ص3-2 تلويزيون دشمني در خانه‌ ( تبيان ) mht تلويزيون و کودکان، ترجمه علي رستمي ، ص 116 جامعه شناسي ارتباطات، ساروخاني، ص52 دائرالمعارف تطبيقي علوم اجتماعي جلد 1ص110 دادگران، سيد محمد، مباني ارتباطات جمعي، انتشارات فيروزه ص77 رشيدپور، ابراهيم تلويزيون و اطفال ص97 زان کازنو، جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي کل، ص 4 ساروخاني، باقر ،درآمدي بر دائر المعارف علوم اجتماعي ستوده، هدايت الله، مقدمه اي بر آسيب شناسي اجتماعي، نشر نور سال 1373،ص203 شايان مهر ، علي رضا، دائر المعارف شايان مهر، عليرضا، دائر المعارف تطبيقي علوم اجتماعي کتاب اول انتشارات کيهان ص365 شيخاوندي داور، جامعه شناسي انحرافات آسيب شناسي جامعه ، نشر مزيد بز،سال 1373، ص 344 صدر افشار، غلام حسن حکمي، نسرين و نسترن فرهنگ فارسي امروز ص409 کازنو،‌ ژان، ص7 كازنو، ژان ، جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي مترجم دكتر باقر ساروخاني ، دكتر منوچهر محسني ص 1084 گيدنز، آنتوني، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري ص79 لوک بدار زوزه، در زيل و لوک لامارش. روانشناسي اجتماعي ترجمه دکتر حمزه گنجي نشر ساوالان 138ص239 مباني ارتباطات جمعي، دادگران ص86 محمد تقي مصبا يزدي تهاجم فرهنگي، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني : چاپ سوم معتمد نژاد، کاظم، وسايل ارتباط جمعي ص69 مهدوي، صادق نقش برنامه هاي تلويزيوني در شکل گيري روابط فردي و اجتماعي ص42 نامه انجمن جامعه شناسي ايران و به نامه دومين همايش مسايل اجتماعي ايران ص 58 نشريه پژوهشي و سنجش 15و 16 نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر جورج رتبز ترجمه محسن تلائي نويسنده علي صادقي هورنيك ، 1981 ، مورگان و گراس 1982.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته