دانلود نمونه مصاحبه تشخیصی در روانشناسی (docx) 15 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 15 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
نمونه شرح حال روانشناسی (نمونه مصاحبه بالینی تکمیل شده - یک نمونه مصاحبه روانشناسی)
فهرست
TOC \o "1-2" \u مشخصات فردی PAGEREF _Toc406616950 \h 3
شكايت عمده PAGEREF _Toc406616951 \h 3
سابقه بيماري فعلي PAGEREF _Toc406616952 \h 3
سابقه يا شرح حال شخصي PAGEREF _Toc406616953 \h 5
معاينه وضعيت رواني PAGEREF _Toc406616954 \h 10
توصيف كلي PAGEREF _Toc406616955 \h 10
خلق و عاطفه PAGEREF _Toc406616956 \h 10
تكلم PAGEREF _Toc406616957 \h 11
اختلالات دركي PAGEREF _Toc406616958 \h 11
تفكر PAGEREF _Toc406616959 \h 11
نظام حسي و شناخت PAGEREF _Toc406616960 \h 12
قابليت اعتماد PAGEREF _Toc406616961 \h 13
خلاصه يافته هاي مثبت PAGEREF _Toc406616962 \h 13
تشخيص پنج محوري DSM-IV-TR PAGEREF _Toc406616963 \h 14
پيش آگهي PAGEREF _Toc406616964 \h 15
توصيه ها PAGEREF _Toc406616965 \h 15
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی: ط، سن: 33 سال، متأهل، جنسیت: زن، تعداد فرزندان: 4 عدد، شغل: خانه دار، زبان: فارسی، مذهب: شیعه، منبع اطلاعات: خود مراجع و مادر وی، دفعه مصاحبه: اولین بار، منبع ارجاع: روانپزشک
نام و نام خانوادگی مصاحبه گر:
شكايت عمده
«بي حوصله ام، حالم اصلا خوب نيست، اميدي به زندگي ندارم، از شوهرم مي خواهم جدا شوم يا خودم را مي كشم». بعد از اين جمله ها بيمار حرفي نزد. بيمار بدليل ناتواني، اختلاف با شوهر و خلق و روحيه پايين مراجعه نموده است.
سابقه بيماري فعلي
مرگ پسر نوجوان بيمار بر اثر تصادف در چهار ماه قبل باعث شروع دوره فعلي بيماري بوده است، بعلاوه شوهر وي در اين مدت تزريق مواد را شروع نموده است كه بر نگراني بيمار افزوده شده است. وضعيت اجتماعي- اقتصادي بيمار به هنگام شروع علايم به علت اعتياد همسر و مشكلات خانوادگي نابسامان بوده كه اين شرايط و مرگ فرزند نوجوان موجب بيماري فعلي شده است. بيماري فعلي همراه با علايم خلق پايين، بي اشتهايي، بي خوابي، بي انگيزشي و ميل به مردن است و باعث تغيير وسيع روابط و رفتار بيمار شده است. بعلاوه بيماري سردرد و درد عضلاني را داشته. بيمار در هر صورت نگران و مضطرب و همراه با خلقي افسرده بوده است.
بيماري فعلي بر اجراي درست كارهاي مربوط به خانه توسط بيمار اثر بسيار منفي گذاشته و روابط وي را با شوهر بسيار مختلف نموده است. با جنگ ودعوا نمودن با اين اضطراب ها كنار مي آيد، در مقابله با ناراحتي خود به شدت پرخاشگري مي نمايد و گاهي مي خواهد خودش را بكشد.
بيماري قبلي
بيمار داراي چندين دوره (پنج دوره) بيماري مشابه قبلي است. علايم بيمار در همه دوره هاي قبلي بيماري خلق افسرده، بي ارادگي، بي ميلي به انجام دادن امور خانه، بي اشتهايي و بي خوابي بوده است و در كنار اين عوامل گاهي افكار بدبينانه به زندگي و ميل به خودكشي هم داشته است. اولين دوره بيماري سه سال پيش به علت شروع مصرف مواد توسط شوهر بيمار و آشفتگي هاي موجود در روابط زناشويي آنها شروع شده كه در مدت چهار ماه علايم به كمك داروهاي سه حلقه اي ايمي پرامين، كلوميپرامين، و داروي نورتريپ تيلين با دوز درماني مناسب و بدون عوارض جانبي كاهش يافت و بعد بيمار دوره طبيعي را طي نمود كه حدود ده ما بعد دوره دوم اختلال را با همان ويژگي هاي دوره قبلي به استثناء اينكه علايم شديدتر شده بودند تجربه نمود. در نتيجه رخداد دوره هاي بيماري عملكرد بين فردي بيمار به شدت مختل مي شد. علايم بيماري در پنج دوره قبلي به نشانگان افسردگي مربوط بوده و توسط روانپزشكان معالج تشخيص افسردگي اساسي گرفته بود. در دوره سوم بيماري بيمار الكتروشوك دريافت نموده است. سابقه بستري شدن در بيمارستان را ندارد، جز اينكه به علت دريافت الكتروشوك دو روز در بيمارستان خورشيد اصفهان بوده است. طول مدت دومين دوره بيماري قبلي به علت عدم درمان تا شش ماه طول كشيده است. ولي در دوره هاي اول، سوم، چهارم و پنجم تاثير داروها بسيار مفيد بوده و علايم را به خوبي كاهش داده و بيمار هم درمان ها را رعايت نموده است. تاكنون به جز درمان هاي بيولوژيكي درماني هاي روانشناختي را دريافت ننموده است. در اواخر دوره چهارم و پنجم بيماري خود با مصرف مقادير فراوان دارو و قرص به خودكشي اقدام نموده است ولي نجات يافته است. اين بيمار در طول زندگي خود بيماري هاي داخلي مهم، جراجي و ضربه هاي مهم نداشته و بدين دلايل تاكنون در بيمارستان ها بستري نشده است. ولي سابقه بيماري هاي روان تني هم مثل آشفتگي هاي معدي – روده اي، سرماخوردگي هاي مكرر و اختلالات پوست در بيمار وجود داشته است. بيمار سابقه سوء مصرف الكل و داروها را ندارد. بيمار دوره هاي قبلي بيماري هاي جسمي را تجربه ننموده است.
سابقه يا شرح حال شخصي
مادر بيمار در دوره هاي پيش از تولد و هنگام زايمان بيمار مشكل جسمي و روانشناختي مهمي نداشته و زايمان طبيعي داشت. موقعيت خانه اي كه بيمار در آن متولد شده در وضعيت متوسط اجتماعي – اقتصادي قرار داشته است. بيمار با خواست والدين متولد شده است. نقص و آسيبي هنگام تولد مشاهده نشده و وضع جسماني و رواني مادر موقع تولد بيمار طبيعي بوده. مادر در حين حاملگي داروها يا مواد الكليك را مصرف ننموده است.
در اوايل كودكي تعامل مادر- كودك در ضمن تغذيه كودك و آموزش آداب نظافت خوب بوده است. بيمار در اوايل كودكي در خواب خود مشكلي نداشته و رفتارها كليشه اي خاصي مثل كوبيدن سر به ديوار نداشته و محروميت مادري را به طور مكرر و طولاني تجربه ننموده است. تعامل كودك – والدين طبيعي بوده است. بعد از مادر، پدر و همشيران بزرگتر مراقب كودك بودند. بيمار در كودكي اضطراب بيگانه و اضطراب جدايي را به طبيعي تجربه نموده است. رابطه كودك با همشيران چندان طبيعي نبوده است. شخصيت پيش از بيماري فعل يبيماز نيز آسيب ديده بوده. شخصيت اوليه كودك توسط خودش و ادر وي منزوي، گوشه گير و بي ميل به برقراري رابطه توصيف شده و بچه اي خجالتي، منزوي، و ترسو بوده. كودك در انجام كارهاي اوليه تمركز خوبي نداشته، تحمل محروميت را نداشته است و به سختي ارضاي نياز خود را به تعويق مي انداخته است.
تمايلي به ايفاي نقش هاي فعال در بازي ها نداشته است. بازي هاي انفرادي را ترجيح مي داده و اسباب بازي هاي همجنس خود ر بازي مي نموده است. گاهي اوقات اصلا بازي نمي كرده است. دورترين خاطره (اسكرين مموري) كودكي بيمارگاز گرفته شدن از سگ مي باشد. در اين دوره كودك به مدت زيادي دچار روياها يا تخيلات تكراري مي شده است.
در اوايل شيرخوارگي با پستان مادر و در اواخر دوران شيرخوراگي با پستانك شير مي خورده و در اين زمينه مسائل تغذيه اي نداشته است. از لحاظ راه افتادن، حرف زدن، دندان در آوردن، رشد زبان، و رشد حركتي طبيعي نموده است و به موقع اين مهارت ها را پشت سر گذاشته است. مسائل رفتاري نظير مكيدن شست، حملات كج خلقي، وحشت شبانه ترس و شب ادراري و ناخن جويدن را به مدت زيادي تجربه نموده است.
شخصيت در زمان كودكي به طور بارز خجالتي، منزوي، كمرو و ترسو و بندرت بي قرار و بيش فعال و همراه با الگوهاي انفرادي در بازي كردن مي باشد. بيمار در كودكي به مهد كودك نرفته ولي در سن معمولي (هفت سالگي) به دبستان رفته است. در اواسط كودكي و سنين مدرسه با مادر و جنس موافق خود همانندسازي مي نموده است. در اين سن نحوه جدايي از مادر آرام سپري شده. دوستي هاي زيادي با همسالان نداشته، در فعاليت هاي گروهي محبوبيت و شهرتي نداشته و شركت نمي نموده است. در مدرسه كمتر اظهار وجود مي نموده است و بيشتر منفعل، مضطرب و گوشه گير بوده است. سابقه اختلال يادگيري از هر سه نوع را نداشته، از لحاظ مهارت هاي هوشي و حركت نرمال بوده است. تا اندازه اي لكنت زبان داشته است. در اواسط كودكي كابوس، فوبي، و شب ادراري به صورت ثانويه وجود داشته است. در اواخر كودكي و تا حين بلوغ ارزش هاي آرماني خاصي را نداشته است و در اين سنين انگاره آرماني مشخص نداشته. سابقه تحصيلي در راهنمايي بالا بوده ولي در دبيرستان تحصيلي داشته است. در كلاس سوم دبيرستان به علت افت تحصيلي، ترك تحصيل نموده است.
رابطه با معلمين خيلي طبيعي نبوده و تمايلي به ارتباط با آنها نداشته. درس هاي مورد علاقه وي درسهاي ادبيات و دروس حفظي بوده و به شدت از دروس استنباطي مثل رياضي متنفر بوده است. در مسابقات ورزشي و كارهاي سليقه اي اصلا شركت نمي نموده است. در مورد مسائل جسمي و روحي خود كه براي اولين بار در اين دوره ظاهر شده اند مثل شروع عادات ماهيانه با كسي حتي با مادر خود صحبت نمي نموده است و مسئله را به نحو ديگري مطرح مي نموده است. در اين سنين احساس هويت شخصي نداشته است و سردرگم بوده. بيمار در اين سنين سابقه فعاليت جنسي (تماس جنسي) با جنس مخالف نداشته ولي سابقا استمناء مكرر را داشته. بيمار شخصي منزوي بوده و از نظر ديگران فردي بي انگيزه و منزوي بوده است. در نوجواني عزت نفس نداشته و از خود بيزار بوده است. تصوير ذهني بيمار از جسم خود همراه با تنفر عميق بوده است. حتي بارها به فكر افكار انتحاري افتاده است. از مدرسه زياد غيبت مي نموده يا تكاليف را انجام نمي داده است. بيمار وقت آزاد خود را با بيحوصلگي و كج خلقي سپري مي نموده است. در اين سنن رابطه با والدين محبت آميز نبوده، بخصوص با پدر رابطه اي خصمانه داشته. از پيدايش صفات جنسي ثانويه بيم و هراس داشته . نسبت به جنس مقابل بي ميل بوده وحتي از آنهامتنفر بوده است. در اين سنين رابطه با همشيرها هم بسيار آسيب ديده بود. از چاق شدن زيادي مي ترسيده و دچار كم اشتهايي شده بوده است كه با مصرف قرص سپيروهپتادين تعادل خود تعادل خود را بدست آورده. سابقه فاميلي بيمار خوب بوده و بستگان درجه اول (پدر، مادر، خواهر و برادر) و بستگان درجه دوم بيمار به هيچ نوعي از اختلال رواني يا رفتاري مبتلا نبودند.
بزرگسالي
بيمار شغل خاصي خارج از خانه نداشته و در خانه مشغول انجام امور خانه داري بوده است. بيمار يازده سال پيش با اولين جلسه خواستگاري از وي ازدواج نموده. ازدواج وي قانوني بوده ولي تحت اجبار والدين انجام گرفته است. رابطه با شوهر در يكي يا دو سال اول زندگي خوب بوده ولي بعد از آن تاكنون آشفته است. در زمينه هاي مختلف اداره زندگي مثل خرج پول و تربيت فرزندان اختلاف نظر بارز بين بيمار و شوهر وي وجود دارد. والدين و برادر و خواهر شوهر بيمار در زندگي آنها دخالت مي نمايند (؟) . كيفيت روابط جنسي بيمار مختل است و به مدت هفت سال است كه با هم تماسي جنسي نداشته اند. بيمار از شريك جنسي خود متنفر است. بيمار به كسي حتي به فرزندان خود هم احساس كشش نمي كند و تمايل دارد از شوهر جدا شود. شوهر بيمار ديپلمه و مشغول در يك شركت خصوصي بوده كه به تازگي به علت مصرف مواد اخراج شده است. والدين بيمار ديدگاه مذهبي متوسطي داشتند ولي خود بيمار با مذهب درگيري زيادي ندارد و بي تفاوت است. با اين وجود، ديدگاه مذهبي بيمار در مورد خودكشي قوي است و همين امر باعث مي شود كه نتواند به راحتي خودكشي نمايد. بيمار در اين سن دوست و روابط دوستانه خوبي نداشته و به طور كامل در انزوا بوده. فاقد حمايت اجتماعي به نظر مي رسيد. بيمار انزوا را ترجيح مي داده. بيمار دو خواهر و سه برادر دارد كه به ندرت به وي سر مي زنند.
پدر بيمار چند سال پيش مرده و مادرش در قيد حيات است ولي بيمار نسبت به وي متنفر است. محل زندگي بيمار هم اكنون چندان مناسب و مطلوب نيست. با شوهر و فرزندان، شش نفر هستند كه در خانه اي با سه اتاق زندگي مي نمايند. محل و وضعيت خواب اعضاي خانواده آشفته است. شوهر بيمار حريم خانواده را رعايت نمي كند و گاهي اوقات كاملا برهنه در خانه حتي در مقابل دو دختر نسبتا بالغ خود راه مي رود. وضعيت درآمدي خانواده مطلوب نيست و اكثرا صرف مصرف مواد شوهر مي شود. تامين هزينه زندگي بيمار و خانواده، شوهر است كه هر روز مشكل وي زيادتر مي شود و هم اكنون هم بيكار است. بيمار سابقه اختلال جنسي نظير بي ميلي جنسي، فقدان ارگانسم و واژينيسموس را داشته است. بيمار روابط جنسي خارج از محيط زناشويي را نداشته است. وي براي جلوگيري از بارداري و تنظيم خانواده مكررا از شوهر خواسته كه لوله هاي خود را ببندد ولي وي اقدامي ننموده است. بيمار به علت تزريق مواد شوهر در خانه و بيرون به شدت از بيماري ايدز نگران است. شوهر بيمار داراي رفتار ضد اجتماعي است،سوء مصرف الكل و مواد دارد. مواد افيوني را تزريق مي نمايد. فرزندان پسر بيمار هم به طور پرخاشگرانه و تهاجمي رفتار مي نمايند ولي دو دختر بيمار ساكت ترند. از لحاظ هوشي فرزندان در حد متوسط هستند. نظر و ديد اعضاي خانواده نسبت به بيمار بدبينانه است. فقط دختران بيمار معتقدند كه مادر آنها بيمار است. نظر بيمار نسبت به شوهر و دو فرزند پسر احساس نفرت و بي ميلي است و آنها را مخرب مي داند ولي تا اندازه اي دختران خود را دوست دارد ولي عقيده دارد كه دختران هم نسبت به وي بي تفاوت هستند. نقش بيمار در خانواده انجام امور خانه داري براي فرزندان و شوهر است كه اين كار انجام نمي گيرد. بيمار آرزويي براي آينده خود ندارد. ارزش هايي را براي خود متصور نمي كند و در مورد مرگ فكر مي كند. بيمار زندگي در آن خانه را مانعي براي تفريح و خوشي و راحتي خود تلقي مي نمايد.
معاينه وضعيت رواني
توصيف كلي
ظاهر: وضع بيمار ناآراسته و نامرتب بود. حالت ووضعيت اندام هنگام مصاحبه خميده رو به پايين بوده و به ندرت تماس چشمي برقرار مي نمود. توازن اندامي نداشته و جانب چپ بدن خود را فرو مي انداخت. سنخ بدني بيمار نسبتا از لحاظ قد و وزن متوسط بود. بيمار از لحاظ نظافت، استحمام و بهداشت عمومي ناآراسته به نظر مي رسيد. مريض حال و رنجور، ناراحت و پيرنما به نظر مي رسيد. از سن واقعي مسن تر به نظر مي رسيد. در حين مصاحبه باليني ادا و اطوار، رفتار كليشه اي، و ستيزه جويي نداشته ولي از لحاظ سايكوموتور بسيار كنده بوده. طرز راه رفتن و حركت نمودن كند بوده. كندي رواني – حركتي و كندي عمومي حركات بدن مشهود بود. نگرش بيمار نسبت به مصاحبه گر بي تفاوت بوده و بي حال و بي احساس به نظر مي رسيد. در مصاحبه همكاري كننده بود. سطح تفاهم و برقراري راپورت خوب بود.
خلق و عاطفه
خلق بيمار بسيار پايين بوده كه در طول مدت مصاحبه مشهود بود و نوسانات كمي را نشان مي داد. خلق افسرده، درمانده و همراه با احساس پوچي و گناه بود. بيمار خود را تحقير مي نمود و خلق نوسانداري را نشان نداد.
بيمار عاطفه اي محدود و كند داشت. در حدود شدت عاطفه و هيجان كاهش بارزي نشان مي داد و جلوه هيجاني وي كاهش يافته بود. بيمار براي شروع، ادامه دادن، يا قطع يك پاسخ هيجاني ناتوان به نظر مي رسيد. عاطفه بيمار با خلق وي هماهنگ بوده و در مجموع افسرده بود.
تكلم
بيمار كم حرف بوده. صحبت خود انگيز نداشته و به آهستگي صحبت مي نمود ولي كيفيات توصيفي وي خو بود. داراي پاسخي بهنجار نسبت به سرنخ هاي ارائه شده از جانب مصاحبه كننده بود. تكلم كند بوده و بيمار زياد من من مي نمود. دچار لكنت زبان بود. وزن كلام عادي بوده و ديس پرسودي مشهود نبود.
اختلالات دركي
توهم و ايلوژن مشهود نبود. اختلال مسخ شخصيت (سردرگمي در رابطه با خود) و مسخ واقعيت (سردرگمي با دنياي بيرون) مشهود نبود.
تفكر
فرايند و فرم تفكر منطقي بود.
در فرايند تفكر اختلالات تداوم فكر مثل تفكر مماسي مشهود نبود. انسداد فكر مشهود نبود. روابط نامفهوم و نامعمول افكار، تداعي صوتي و واژه سازي توسط بيمار وجود نداشت.
محتوي فكر بيمار افكار بدبينانه و افكار خودكشي مي باشد. دل مشغولي هاي ديگر وجود نداشت. وسواس فكري و عملي، هذيان ها،فوبي ها وجود نداشت. بيمار افكار تكراري خودكشي دارد و براي خودكشي در آينده اي نامشخص قصد و نقشه دارد. افكار ديگركشي وجود نداشت. علايم خود بيمارانگاري، و انگيزه هاي خاص ضداجتماعي وجود نداشت. عقايد انتساب و عقايد نفوذ يا عقايد كنترل شدن وجود نداشت.
نظام حسي و شناخت
آگاهي و سطح هشياري
تيرگي يا ابرآلودگي هشياري، خواب آلودگي، بهت، اغماء، بيحالي؛ آگاهي و حالات گريز مرضي (fugue) مشهود نبود.
جهت يابي نسبت به زمان، مكان و شخص وجود داشت و بيمار به طور كامل oriented بود.
حافظه بيمار با پرسش در مورد وقايع بسيار دور، وقايع چند روز اخير و وقاع چند لحظه اخير سنجيده شد و حافظه دور بيمار سالم بوده ولي بيمار در حافظه گذشته نزديك، حافظه نزديك و نگهداري و يادآوري فوري اختلال نشان مي داد. بيمار نگران از دست دادن حافظه خود بود. افسانه بافي مشهود نبود.
توجه و تمرکز
تمركز و توجه بيمار كه با سريال كم نمودن 7 تايي سنجيده شد ضعيف بود. به نظر مي رسد افسردگي شديد بيمار مسئول مشكل در توجه و تمركز وي باشد.
توانايي خواندن و نوشتن توسط بيمار خوب است. توانايي ديداري فضايي توسط بيمار خوب است.
بيمار قادر به تفكر انتزاعي است. مشابهت ها را توضيح مي دهد. معني ضرب المثل هاي ساده را مي داند. پاسخ ها و نحوه ابراز آنها تناسب دارد.
سطح اطلاعات و قدرت هوشي بيمار در حد معمول است.
كنترل تكانه
بيمار قادر است تكانه هاي جنسي، پرخاشگري و تكانه هاي ديگرش را كنترل نمايد ولي چندان قادر نيست در مقابل افكار انتحاري خود مقابله نمايد و احتمال خطر بيمار براي خود وجود دارد.
قضاوت و بينش
قضاوت اجتماعي بيمار خوب است. نتيجه احتمالي رفتارهاي خود را مي داند و تحت تاثير اين آگاهي قرار مي گيرد و رفتار مي نمايد.
بينش بيمار نسبت به بيماري خود و درمان آن خوب است. از بيماري و علايم بيماري خود آگاه است. وجود بيماري را تصديق مي نمايد. داراي بينش عقلاني است و قبول دارد كه علايم وي به دليل اختلال يا احساسات غيرمنطقي خود است ولي فاقد بينش هيجاني واقعي است و از انگيزه ها و احساسات خود و افراد مهم زندگي خود كه مي تواند به تغييرات اساسي در رفتار منجر شود، آگاه نيست.
قابليت اعتماد
قابليت اعتماد بيمار و مادر وي در مورد اطلاعات ارائه شده در مورد شرح حال روانپزشكي مذكور خوب و بالا است. (90%)
خلاصه يافته هاي مثبت
بيمار به دليل ناتواني، اختلاف با شوهر و خلق و روحيه پايين مراجعه نموده است. بيماري فعلي همراه با علايم خلق پايين، بي اشتهايي، بي خوابي، بي انگيزشي و ميل به مردن است و باعث تغيير وسيع روابط و رفتار بيمار شده است. بيمار داراي چندين دوره (پنج دوره) بيماري مشابه قبلي بود. شخصيت پيش از بيماري فعلي بيمار نيز آسيب ديده بود، شخصيت اوليه بيمار توسط خودش و مادر وي منزوي، گوشه گير و بي ميل به برقراري رابطه توصيف شده و بچه اي خجالتي، منزوي، و ترسو بوده. بيمار در بزرگسالي نيز آرزويي براي آينده خود نداشت، ارزش هايي را براي خود متصور نمي نموده و در مورد مرگ فكر مي كرده. در معاينه وضعيت رواني خلق افسرده، درمانده و همراه با احساس پوچي وگناه بود. بيمار حرف بوده. صحبت بيمار ناخودانگيز بود. در ك و تفكر بيمار سالم بود. نظام حسي و شناخت بيمار سالم بود. حافظه، تمركز،قضاوت و بينش بيمار بي عيب بوده و قابليت اعتماد خوب و بالا بود.
يافته هاي آزمايشگاهي، آزمون هاي روانشناختي و نورولوژيك به عمل نيامده و در اين زمينه بجز شرح حال و معاينه وضعيت رواني يافته اي در دسترس نيست.
تشخيص پنج محوري DSM-IV-TR
محورI: اختلال افسردگي اساسي (MDD) به صورت Provisional
محور II: اختلال شخصيت اسكزوئيد، استفاده نابهنجار از مكانيزم دفاعي introjections
محور III: فاقد اختلال است.
محور IV: مرگ فرزند نوجوان، اعتياد شديد شوهر و مختل روابط بين فردي (گسيختگي خانواده) با نمره 5 در مقياس درجه بندي استرس.
محور V: نمره ارزيابي كلي عملكرد ابراز شده بيمار در جريان مصاحبه (عملكرد اجتماعي، شغلي و رواني) 55 است.
پيش آگهي
در مجموع با توجه به اينكه ششمين دوره افسردگي اساس رخ داده، فاصله دوره ها كم شده و علايم شدت يافته و افكار انتحاري شديد وجود دارد،همچنين به دليل اينكه روابط خانواده مختل است و حمايت اجتماعي وجود ندارد پيش آگهي نامساعد به نظر مي رسد.
فرمول بندي روانپويايي
براي اين فرمول بندي به اطلاعات بيشتري در مورد روابط اوليه بيمار، نحوه رشد روانشناختي وي و مكانيسم هاي دفاعي مورد استفاده وي، نيازمنديم كه هم اكنون اين اطلاعات به طور كامل نشده است.
توصيه ها
بيمار به درمان دارويي براي كنترل بهبود خلق افسرده، اشتها و خواب احتياج دارد. به رواندرماني بين فردي براي حل و فصل تعارضات بين فردي نيازمند است. رواندرماني شناختي- رفتاري براي تعديل و اصلاح شناخت هاي معيوب بيمار مورد نياز است. براي حل و فصل تعارضات دروني به رواندرماني دايناميك نياز دارد. به علت افكار شديد انتحاري نيازمند مراقبت است. به علت اينكه هم اكنون بيمار زمان، مكان و وسيله دقيقي را براي خودكشي نمودن ذكر ننموده، بستري نمودن لازم نيست. ولي چون مبتلا به افسردگي اساسي است (تشخيص موقتي)، مراقبت كامل توسط اعضاي خانواده لازم است. بيمار توصيه هاي درماني را پذيرفت و مجددا به روانپزشك ارجاع داده شد.