دانلود پروژه (کارنمای معلمی)ترم اخر دانشگاه فرهنگیان (docx) 32 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 32 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فهرست مطالب
چکیده .............2
مقدمه.................3
دیدگاه من نسبت به معلّمی...........4
آنچه دردانشگاه فرهنگیان آموختم......5
فعالیتهایی که کردم.........6
دوره تربیت معلّم و تبیین آن..........7
کارورزی، ابزار برای توسعه دانش حرفه معلمان دانشجو......9
نگاهی انتقادی به دوره کارورزی..........13
جایگاه من بهعنوان معلّم آینده نظام تعلیموتربیت..14
ازورودتاخروج ازدانشگاه.................16
هنر معلمی...21
جایگاه من بهعنوان معلّم آینده نظام تعلیموتربیت..25
راهکارهای بهسازی جایگاه معلّمی من کدامند؟....27
چه فکری برای آینده تحصیلی دارم؟.....28
من بهعنوان بعد ازدانشگاه..........29
به کدام اصول و نظریهها پایبند باشم؟..30
یک چالش پیش روی حرفه معلّمی و شیوه مواجهه با آن..33
مدیریت کلاس ازنظرمن...34
چالشهاي فرا روي معلمان در عصر كنوني......37
منابع.........43
چکیده
پروژه به عنوان نخ تسبیح دروس بوده و ار دروس متعدد تشکیل می شود.بدیهی است که در این دانشگاه که برای نواختن اهنگ تازه ای یعنی تربیت معلم ایجاد شده است .در این اهنگ تازه درس پروژه نقطه اوج ان است به عبارتی دیگر درس پروژه پایان داستان تربیت معلم بوده و حلقه پیوند دهنده تجارب برای کسب شایستگی معلم شدن است.اگر در اینجا از روایت پژوهی صحبت می شود باید معلوم شود که روایت پژوهی در این درس با روایت پژوهی در روش های تحقیق اکادمیک می باشد. در اینجا مجموعه از باورها و کاستی ها و پیش بینی ها و ایده ها و طرح ها برای اینده دانشجو مطرح است .پروژه در اینجا با کار عملی در دیگر رشته ها فرق دارد حتی یه نوعی شاید با کار پژوهی در دیگر دانشگاه ها تربیت معلم جهان متفاوت است اینجا بیشتر یک خودپژوهی مورد نظر است در این درس باید تجاذب گوناگون دانشجو و افکارش بازبینی و تحلیل شود.
دانشجو باید در این درس یاد بگیرد که چگونه به تعهد حرفه ای خود عمل خواهد کرد و به یادگیری مادام العمر و مستمر خواهد پرداخت
مقدمه
یکی از رسالت های دانشگاه فرهنگیان ایجاد امادگی در بین دانشجومعلمان و تامین منابع مورد نیاز در زمینه افزایش آگاهی دانشجو معلمان برای یک معلم پویا و کارامد و به روز می باشد و باید با برنامه ریزی جامعه به این امر جامه عمل بپوشاند اما از سال 91 که بنیان این دانشگاه به عنوان یکی از نهادهای رسمی و تخصصی در خصوص تربیت معلمان اینده بنا گردید.هیچ چیز به اندازه تعلیم و تربیت اهمیت ندارد اینده کشور در دست های اموزش و پرورش و معلمان کشور است.بهترین نسل ها و اماده ترین انها برای تعلیم و تربیت در اختیار اموزش و پرورش است.پایه اول شخصیت انسان ها در سنین نوجوانی و اغاز جوانی در اختیار اموزش و پرورش است.ثروت اصلی هر ملتی نیروی انسانی ان است اموزش و پرورش این ثروت را از بالقوه به بالفعل در می اورد. اعتقاد به مساله تعلیم و تربیت یک اعتقاد عمیق و بنیانی و اصولی است.اموزش و پرورش سنگ بنای اینده کشور است. دکتر هایم گینات وقتی معلم جوانی بوده به این مطلب اشاره می کند:من به این نتیجه رسیدم من عامل تصمیم گیرنده در کلاس هستم و این برخورد شخصی من است که جو خاصی بوجود می اورد.من به عنوان یک معلم دارای قدرت شگرفی هستم و می توانم زندگی یک کودک را تیره و تاریا پر از سرور سازم. در تمام موقعیت ها این پاسخ من است که اوج یافتن یا فرو نشستن یک بحران و انسان شدن و یا وحشی شدن یک کودک را معلم تعیین می کند.بررسی های علمی نیز نشان می دهد که 35 درصد کودکان در هفت سال دوم زندگی دوست دارند همانند معلم خود باشند . از این رو اگر معلمان دانش اموزان را به رفتارها صفات و نگرش های خاصی دعوت کنند ولی خود در عمل به انها پایبند نباشند اموزش های شفاهی انان نیز تاثیر نخواهد گذاشت .
دیدگاه من نسبت به معلّمی
یادم میآید وقتیکه پایه سوم دبستان بودم، به دلیل قوی بودن در درسهایم، معلّم از من میخواست که به دانشآموزان املاء بگویم و یا مشقهایشان را نگاه کنم. وقتیکه این فعالیتها را انجام میدادم، به حرفه معلّمی علاقهمند میشدم. بهگونهای که رفتارهای معلّم خود را تقلید میکردم و سعی میکردم شبیه او باشم. کمک کردن من به معلّم، تا پایان دوره ابتدایی تکرار شد. در پایه چهارم و پنجم نیز در قالب «معلّم یار» به روند تدریس کمک میکردم. این اقدامات در من شور و شوق فراوانی نسبت به معلّمی ایجاد کرده بود. وقتیکه در خانواده در خصوص حرفه معلّمی صحبت میکردم، دوستان تحصیلکرده میگفتند که: «دیگر تربیت معلّم استخدامی ندارد که تو بتوانی معلّم شوی!». من نمیدانستم که استخدامی چگونه است و از کجا باید به حرفه معلّمی وارد شوم. تا اینکه دوران راهنمایی و سال اول دبیرستان را طی کردم و در پایه دوم دبیرستان وارد رشته تجربی شدم. پس از امتحانات پایانی دوره پیشدانشگاهی، در کنکور سراسری شرکت کردم. راستش را اگر بخواهید، زیاد نتوانسته بودم برای کنکور مطالعه کنم و با آمادگی در کنکور شرکت کنم. با دانستههای قبلی خود و اندکی هم مطالعه دستوپاشکسته، در کنکور شرکت کردم. رتبه کنکورم بد نبود. تا اینکه روز انتخاب رشته فرارسید. وقتیکه عبارت «دانشگاه فرهنگیان» را در دفترچه انتخاب رشته مشاهده کردم، از افراد تحصیلکرده محل پرسیدم که این دانشگاه فرهنگیان چیست و چگونه میتوانم وارد این دانشگاه شوم. همگی فقط یک عبارت را تکرار کردند: «این دانشگاه برای تحصیل معلّمان رسمی است، و شما نمیتوانید وارد آن شوید». کمی ناامیدی را در وجود خود حس کردم. با یکی از معلّمانم تماس گرفتم. ایشان گفت که شما بیا به شهر تا باهم نزد یک مشاور برویم. نزد او رفتم. وقتی با مشاور، این موضوع را در میان گذاشتم، ایشان گفت که شما بهراحتی میتوانید وارد حرفة معلّمی شوید. اما ایشان از من خواست که رشتهی روان شناسی را هم انتخاب کنم. پس از مشورت در خانواده و دوستان، در ابتدای صفحه انتخاب رشته، کد رشتههای دانشگاه فرهنگیان را نوشتم. پس از طی کردن مراحل مصاحبه و گزینش، وارد دانشگاه فرهنگیان، پردیس باهنراصفهان شدم. ۰
آنچه دردانشگاه فرهنگیان آموختم
پسازآنکه وارد دانشگاه فرهنگیان شدم، هر استادی که به کلاس تشریف میآورد، تکرار میکرد: «اینجا دانشگاه است، دبیرستان نیست. شما الآن دانشجو هستید». این حرفها باعث میشد تا با جدیت تمام، درسم را بخوانم. واحدهایی که میخواندیم، اکثراً روانشناسی و دروس معارف و روشهای تدریس بود. آنجا متوجه شدم که فراگرفتن مهارتهای تدریس، مهمتر از یادگیری حقایق علمی و متون کتب است تاآن که درسه ترم متوالی شاگرداول بودم درطول ترم ها همواره یکی از دغدغههای ذهنی من این بود که چگونه میتوانم با بهرهگیری از نظرات اساتید و مطالعه کتب مختلف، انتقال صحیح محتوا به دانشآموزانم را بیاموزم و یادگیری را برای آنها لذّتبخش کرده و زمینه یادگیری مادامالعمر را برای آنها فراهم کنم. زیرا اگر معروفترین تعریف یادگیری را در نظر بگیریم، یادگیری عبارت خواهد بود از: فرایند ایجاد تغییرات نسبتاً پایدار در رفتار یا توان رفتاری که حاصل تجربه است. ایجاد تغییرات نسبتاً پایدار در رفتار دانشآموزان و توان ذهنی آنها، فقط با انتقال مطالب به آنها میسر نخواهد بود. بلکه باید روشهایی را میآموختم که از طریق آن، یادگیری را هر چه آسانتر میکردم و دانشآموزانم از بودن در کلاس درس، لذت میبردند. این روشها را «روشهای تدریس اثربخش» مینامند. پس از مطالعه منابعی همچون کتب دکتر سیف، دکتر بیابانگرد، دکتر کدیور، گلاور و برونینگ، دیدگاهم نسبت به معلّمی، غنیتر گشت. تا قبل از آن، حس میکردم که معلّم اگر تنها به محتوای کتاب اشراف داشته باشد، میتواند بهترین تدریس را رقم زند. اما از روانشناسی یادگیری و آموزش (روانشناسی تربیتی) آموختم که تنها اشراف بر محتوای کتاب کافی نیست، بلکه یک معلّم به روش تدریس و مهارتهای مدیریت کارآمد کلاس درس نیازمند است. پس از گفتوگو با اساتید محترم و بهرهمندی از نظرات ارزشمند آنان و نشستن در کلاسهای این بزرگواران، دریافتم که برای یادگیری اثربخش، روشها و قواعدی مطرح شده است. نظریهها و دیدگاههای فراوانی در حوزه تعلیم و تربیت وجود دارد که میتوانند زمینهساز یک تحول اساسی در روند تدریس اثربخش باشند. آنچه در این روند، مهم به نظر میرسد، شیوه مدیریت کلاس درس است. در عصر جدید یادگیری افراد در جهت کسب تواناییهای طبقهبندی، تحلیل و ترکیب اطلاعات، مهارتهای حل مسئله، مهارتهای ارتباطی، مباحثه، مذاکره، مهارتهای مدیریتی و فنّاورانه است و معلّم نقش تسهیلکنندگی و حمایت در یادگیری را بر عهده دارد. تفاوتهای فردی دانشآموزان در عصر جدید، مورد حمایت و توجه واقع میشود و دانشآموزان به ساخت دانش خود میپردازند.
فعالیتهایی که کردم
فعالیتهای من در دانشگاه فقط محدود به حضور در کلاسها و کسب نمره نبود. بلکه هرروز که میگذشت شوق و اشتیاقم بهجایگاه معلّمی بیشازپیش دوچندان میگشت. یکی از فعالیتهای من در حوزه مشاوره تحصیلی وانتخاب رشته کنکورسراسری بود.باکمک استادباتجربه جناب اقای دکترعباس پناهنده دراین زمینه موفقیت های کسب کردم .
در این میان، دانشگاه فرهنگیان نیز برای ارتقای انگیزه دانشجومعلّمان به پژوهش و فعالیتهای فرهنگی، در طی مراسماتی که در روز معلّم و هفته پژوهش برگزار میکرد، از پژوهشگران تقدیر و تشکر به عمل میآورد.
دوره تربیت معلّم و تبیین آن
دوره تربیت معلّم دانشگاه فرهنگیان، یکی از بهترین دوران زندگی من بود. در طی این چهار سال، توانستم با انسانهای بزرگواری آشنا شوم. و در محضر اساتید از بنیانهای تربیت، بهرهمند شوم. به سبب نوپا بودن دانشگاه فرهنگیان، انتظاراتم بیشتر جنبه واقعیتی به خود گرفته بود و هیچوقت دانشگاه فرهنگیان را با دانشگاههایی که سالیان سال هست فعالیت میکنند، مقایسه نمیکردم. اما انتظاراتی در طی این چهار سال داشتم که هیچوقت شاهد رونمایی از آنها نشدم. یادم میآید، آقای دکتر حاجی بابایی، وزیر سابق آموزشوپرورش که خداوند حفظشان کند، وقتی دانشگاه فرهنگیان را معرفی میکرد، گفت هدف ما این است که دانشجومعلّم بدون هیچ دغدغه ذهنی، به تحصیل بپردازد و یک معلّم توانا بار آید. من به ایشان علاقه بسیاری داشتم. زیرا سند تحول بنیادین آموزشوپرورش و برنامه درس ملی و صدها تحول اساسی در سیستم تعلیم و تربیت با تلاشهای ایشان به ثمر رسیده بود. در روزهای نخست ورود به دانشگاه فرهنگیان، شاهد اعتراضات فراوانی از سوی دانشجویان به وضعیت رفاهی ازجمله غذا و خوابگاه و کسر حقوق بودم. راستش را بخواهید، خودم نیز دلخوشی خوبی از کسر حقوق ندارم. من نیمی از هفته را در دانشگاه درس میخواندم و بقیه روزها را به زادگاه خویش بازمیگشتم. اما همچنان 45 درصد از حقوقم کسر میشد. بهخصوص در ایام تعطیلات عید و تعطیلات مابین ترمها و تعطیلات سه ماه تابستان، کسر حقوق همچنان ادامه مییافت. انسان همواره به دنبال آرامش روحی است. اگر آرامش روحی فراهم نشود، انسان حالت پژمردگی به خود میگیرد. از وضعیت خوابگاهها زیاد راضی نبودم. زندگی در یک خوابگاه بیستنفری برایم سخت بود. اگر هرکدام در یک ثانیه یک کلمه ادا میکردند، در هر ثانیه بیست کلمه ادا میشد و سیستم شنوایی انسان دوام این ظلم را نداشت! بههرحال روزها گذشت و ماهها سپری شد، و ما با وعدههای رفاهی مسئولان، تحصیل خویش را سپری کردیم. اما مطمئن هستم چند سال آینده، دانشگاه فرهنگیان امکانات و شرایط خوبی را برای دانشجومعلّمان فراهم خواهد کرد و به یک دانشگاه حرفهای تبدیل خواهد شد.
در کنار محتوای روانشناسی و تربیتی، دروس معارف بهمراتب در هر ترم تکرار میگشت. عده کثیری از دوستان به سبب تکراری بودن محتوای دروس معارف و همپوشانی محتوای این کتابها با یکدیگر، گلایه میکردند. سخن اصلی دوستان این بود که محتوای ارائهشده در دوره تربیت معلّم دانشگاه فرهنگیان، اکثراً حالت نظری داشته و با حوزه عمل حرفه معلّمی فاصله دارد. من خود با حذف دروس معارف موافق نیستم. زیرا یک معلّم در سیستم تعلیم و تربیت ایران اسلامی، باید بهگونهای تربیت شود که بتواند بر مبنای سند تحول بنیادین آموزشوپرورش و برنامه درس ملی جمهوری اسلامی ایران، دانشآموزان را بر اساس جهانبینی اسلامی، به مراتبی از حیات طیبه برساند. این امر مستلزم ارزشی بار آمدن معلّم خواهد بود. یک معلّم برای ارتقای جهانبینی اسلامی در دانشآموزان و تربیت شهروندانی مطلوب، باید خود به عقاید دینی و ارزشی پایبند باشد. اما به نظر میرسد، جمعبندی محتوای معارف، در قالب چند کتاب و متناسب با حرفه معلّمی، میتوانست بسیار مفید باشد. از آنجایی که بزرگان دینی، معلّمی را شغل انبیا میدانند، مسلماً بنیانهای ارزشی اسلامی برای حرفه معلّمی، عقایدی دارد و این عقاید میتوانست در قالب چند کتاب به دانشجومعلّمان عرضه شود تا زمینهساز ارتقای توان ذهنی و شخصیتی معلّمان گردد.
در سرفصل برخی از این دروس، بررسی کتب ابتدایی وجود داشت اما هیچوقت بهجز یک مورد، ندیدم استادی در کلاس یک کتاب درس ابتدایی را بررسی کند تا با ساختار این کتابها آشنا شویم. تدریس میکردند و کنفرانس! ارائه میکردیم و ترمها میگذشت و سالها سپری میشد. مدتی نگذشت که عنوان رشته تحصیلی ما که علوم تربیتی، گرایش آموزش پیشدبستانی و دبستانی بود، به علوم تربیتی، گرایش آموزش ابتدایی تغییر نام یافت و برخی از دروس که ساعتها در کلاسها نشسته بودیم، حذف شدند و بهجای آن، درسهای جدیدی ارائه گشت. برخی دروس تطبیق یافتند اما دروسی همچون آیین زندگی قابل تطبیق نبود.
همانطور که در کتب مربوط به ارزشیابیهای نوین مطرح میگردد، پوشهکار (کارپوشه) یکی از ابزارهای سنجش عملکرد فراگیر است. در دانشگاه فرهنگیان نباید با دید «پاس کردن» به دروس نگاه کرد. زیرا ازجمله وجه تمایز این دانشگاه با سایر دانشگاهها این است که بُعد عملی و فرآیندی فعالیتهای دانشجومعلّم باید به بعد نظری و تئوری برتری یابد. فعالیتهایی همانند طراحی آموزشی، تحلیل محتوای دروس، تحقیقات در خصوص نظامهای آموزشی دنیا و... ازجمله فعالیتهایی هستند که متأسفانه پس از پایان ترم، به فراموشی سپرده میشود. درحالیکه اگر همه این موارد در قالب یک پوشهکار گردآوری شود و در نهایت پس از پایان دوره تربیتمعلّم به آموزشوپرورش بهمنظور ارزیابی واگذار شود، میتواند جایگاه معلّمان را بهبود بخشد و تفاوتی بین معلّمان قائل شود. زیرا کسانی که همواره در طول این چهار سال، انواع فعالیتهای علمی را انجام دادهاند، نباید فعالیتهایشان مورد غفلت واقع شود، بلکه باید امتیازاتی در این خصوص در نظر گرفت.
اما در یک حالت کلی، دوره تربیت معلّم یک فرصتی بود تا بتوانم به بهسازی شخصیتی و علمی خود بپردازم و با اندیشهای نو به عرصه معلّمی قدم گذارم.
کارورزی، ابزار که کمک زیادی به ماکرد
کارآمد شدن دانشجومعلّمان در هر زمینه، چیزی فراتر از آموختههای نظری کلاس درس را میطلبد و نتایج مثبتی که از همپا شدن علم با عمل حاصل میشود بر هیچکس پوشیده نیست. دوره کارورزی امکان و فرصتی برای آشنایی دانشجومعلّمان با محیط کار محسوب میشود که نهتنها باعث افزایش قابلیتهای آنان برای اشتغال در آینده میشود، بلکه به کارورزان قدرت انتخاب بیشتری در انجام وظایف ارائهشده میدهد تا بتوانند بهتر به علاقهمندیها و گرایشهای خود در زمینههای مختلف پی ببرند و نقاط ضعف و قوت کار خود را ارزیابی کنند. در روانشناسی تربیتی نیز بحث کارورزی در قالب تئوریهای«کارآموزی شناختی»بیشتر و بهتر بحث میشوند.
هیچ جانشینی برای تجربة عملی وجود ندارد و کارورزی ابزاری است برای تبدیل زبان عمل به تجربه و تلاشی است برای ایجاد حلقههایی بین محیط عملی و مراکز آموزشی. همانند دیگر پروژهها، مدیریت، اولین و مهمترین عامل در شکلگیری یک برنامة کارورزی مؤثر است. با برنامهریزی صحیح میتوان اهداف یک کارورزی را با اهداف یک سازمان درهم آمیخت و کارورزی را بهعنوان یک راهکار در کنار نیروهای دیگر، برای حل برخی از مسائل درون سازمان به کار برد. البته در این میان نباید از حمایت کارورزان چشمپوشی کرد. درنتیجه، برنامهریزی و هدایت دانشجومعلّمان در امر کارورزی نهتنها تضمینکننده آیندة آنها خواهد بود، بلکه نیروی کار مناسبی را برای جامعة فردا آماده خواهد کرد.
عنوان کارورزی (1)، «مشاهده علمی و دقیق» بود. در این کارورزی، به توصیف هر آنچه در محیط آموزشی دیده بودیم، پرداختیم. از توصیف وضعیت فیزیکی مدرسه تا توصیف روابط عاطفی کارکنان با یکدیگر و با دانشآموزان، همگی در این کارورزی نوشته شد. ازآنجاییکه مشاهده، یکی از ابزارهای اولیه برای گردآوری اطلاعات و آشنایی با روابط بین پدیدهها است، بهترین گزینه برای شروع حرفه کارورزی بود.
در کارورزی (2) مقرر شد تا یک مشکل آموزشی در مدرسه یافته و سپس با گردآروی اطلاعات و شواهد،نسبت به رفع آن مشکل اقدام نماییم. در اصل ما به «اقدام پژوهی» پرداختیم. اقدام پژوهی ترجمه انگلیسی"Action research"است که "Action" به معنای عمل، اقدام، کنش، کار، فعالیت، طرز کار و تأثیر است(ایرانی و بختیاری، 1382، به نقل از قاسمی پویا، ص 42). و"research" نیز به معنی پژوهش (تحقیق) است. بنابراین"Action research"یعنی پژوهش متعهدانه یا پژوهش عملگرا، لذا هر تحقیقی که بهمنظور ایجاد دگرگونیهای اجتماعی بهخصوص ایدئولوژی خاص محقق صورت گیرد، با تحقیق کاربردی از طرفی و با پژوهشهای عملکردی از سوی دیگر متفاوت است(ایرانی و بختیاری، 1382، به نقل از ساروجانی، ص 42).
پژوهش در عمل، نوعی رویکرد پژوهشی است که در آن افرادِ مشغول در کاری،برای بهسازی و اصلاح وضع نامطلوب کار خود، با مشارکت افراد ذینفع در آن به پژوهش و مطالعه میپردازند (قاسمی پویا، 1392، ص 42). این نوع پژوهش، در سطح تدریس و یادگیری، برنامهریزی مواد آموزشی، سازماندهی مدارس، ارزشیابی دانشآموزان و سایر فعالیتهای آموزشی انجام میشود که در حقیقت ارائهدهنده روشی برای بهبود این فرایندها است (ساکی و دیگران، 1383، ص 61).
در کارورزی (2) در مدرسه راهنمایی شهدای جناب ملک شهذ، توانستم در قالب اقدام پژوهی، اختلال در نوشتن یکی از دانشآموزان رابررسی کنم
در سومین کارورزی، زمان آن فرا رسیده بود تا مستقیماً به تدریس بپردازیم. رویکردی که در این کارورزی مد نظر قرار گرفته بود،«کنش پژوهی» نام داشت. برای ارائه یک تدریس مؤثر،اولین قدم این بود که برای موضوعی که میخواهیم تدریس کنیم،یک طرح آموزشی و یا یک طرح فعالیت بنویسیم.در طرح آموزشی،سعی بر این است که با بهرهمندی از متدهای مختلف اثربخشی تدریس،تمامی اقدامات خود و دانشآموزان را از مرحلهی برقراری ارتباط با دانشآموزان تا مرحلهی سنجش عملکرد در قالب فرم خاصی، به رشته تحریر در آوریم. از آنجایی که نوشتن،یکی از ابزارهای توسعة جایگاه حرفهای معلم است، در این کارورزی سعی بر این بود تا دانشجومعلّمان،هر آنچه در فرآیند تدریس خود با آن مواجه شدهاند و اقداماتی که به منظور بهبود فرآیند یاددهی-یادگیری انجام دادهاند به صورت روایتی نوشته و سپس نقاط ضعف و قوت کار خود را سنجیده و برای تدریس مستقل و کارآمد آماده شوند.
و بالاخره در کارورزی چهار، که آخرین کارورزی دوره کارشناسی دانشگاه فرهنگیان است، در قالب درس پژوهی، به تدریس یک درس پرداختیم. وقتی معلّمان با هم به گفتوگو میپردازند، مسلماً در خصوص مشکلات یادگیری دانشآموزان خود نیز سخن میگویند. درس پژوهی فرآیندی است که از طریق آن، معلّمان با کمک یکدیگر و با گفتوگو پیرامون یک مشکل در کلاسهای درس، یک نقشه ذهنی از آنچه قرار است بر روی آن کار کنند، رسم کرده و سپس طرح آموزشی متناسب با همان نقشه ذهنی را نیز نوشته و یکی از معلّمان به نمایندگی از گروه درسپژوهی که متشکل از چندین معلّم است،به تدریس میپردازد.بقیه معلّمان نیز در نقش داور، تدریس همکار خود را مورد نقد و کاوش قرار میدهند.
در این کارورزی، موضوعی که بیشتر ذهن مرا به خود مشغول کرده بود، بحث جامعهپذیری دانشآموزان بود. اینکه چطور میتوانم دانشآموزان را تا حدودی، شهروندانی آگاه و متعهد بار آورم. وقتی کتابهای درسی پایه چهارم دبستان را بررسی کردم، در کتاب مطالعات اجتماعی دیدم که درسهایی پیرامون شناخت محلّه و وظایف ما در برابر همسایگان وجود دارد.این موضوع را به استاد کارورزی پیشنهاد دادم و سعی کردم این مورد را در قالب درسپژوهی به دانشآموزان تدریس کنم.
نگاهی انتقادی به دوره کارورزی
همانطور که در ابتدای مباحث مربوط به کارورزی به آن اشاره شد، کارورزی ابزار عملی توسعه حرفهای معلّم است. هر آنچه بهصورت نظری در کلاسهای درس مورد ارزیابی واقع شده است، بهصورت عملی در قالب کارورزی نمود مییابد. کارورزی، نظر را به عمل تبدیل میکند و حیطه شناختی دانشجومعلّم را به حیطه مهارتی درمیآورد.
دوره کارورزی دانشگاه فرهنگیان، تغییرات اساسی نسبت به دوره کارورزی مراکز تربیت معلّم داشته است. ابزارهای عملی توسعه حرفهای معلّم فکور، از جمله، اقدام پژوهی و درس پژوهی مورد تأکید دانشگاه فرهنگیان قرار گرفته است. امّا نکتهای که باید بدان اشاره کرد، این است که بیشتر انرژی دانشجومعلّم بهجای اینکه صرف تدریس و مدیریت کارآمد کلاس درس شود، صرف پر کردن فرمها گردید. فرمهایی که تنها برای ارزشیابی اساتید کارورزی ارائهشده بود و دانشجومعلّم برای گذراندن درس کارورزی، مجبور بود تا این فرمها را پر کند.
این فرمها، ازلحاظ علمی در سطح بالایی قرار داشت و بسیاری از اساتید حوزه علوم تربیتی، حتی آشنایی جزئی نیز با این فرمها نداشتند. یعنی قبل از اینکه بحثهای تئوری مربوط به درس پژوهی و اقدام پژوهی به دانشجومعلّم و حتی به استاد کارورزی ارائه گردد، فرمها در اختیار دانشجومعلّم قرار داده میشد تا تکمیل شود. ازاینرو بهتر بود که بهجای صرف انرژی دانشجومعلّم برای تکمیل فرمها، به بُعد عملی کارورزی بیشتر پرداخته میشد. تدریس اثربخش، مدیریت کارآمد کلاس درس، ارزشیابی توصیفی ازجمله مراحلی بود که اگر دانشجومعلّم در دوره کارورزی بیشتر به آن میپرداخت، به نظرم مؤثر و مفید واقع میشد. در فرآیند ارزشیابی از کارورزی دانشجومعلّمان نیز نارساییهایی وجود داشت. از جمله این نارساییها این بود که تنها با نگاه کردن به فرمهای تکمیل شده و همچنین با نظرسنجی از معلّم راهنما و مدیر مدرسه و دیدگاهکلی استاد کارورزی، یک نمره تعلق میگرفت. درحالیکه روند تدریس و چگونگی مدیریت کلاس درس باید مورد توجه قرار میگرفت. شیوه برخورد دانشجومعلّم با دانشآموزان و همچنین چگونگی بهبود فرآیند تدریس از جمله مواردی بود که اصلاً توسط اساتید کارورزی مورد توجه قرار نمیگرفت. فقط یک هفته مانده به پایان ترم، فرمها تکمیل میشد و بر اساس آن، نمراتی ثبت میگشت که این از نارساییهای جدی در کارورزی است.
جایگاه من بهعنوان معلّم آینده نظام تعلیموتربیت
از میان تمامی عوامل آموزشی و تربیتی، نقش معلّم بهعنوان مهمترین عامل نظام تعلیم و تربیت، جایگاه و اهمیت بسزایی دارد. معلّم در رشد و پرورش دانشآموزان، نقش بسیار مهمی را ایفا میکند. تمامی فعالیتهای معلّم، مانند شناخت فرآیند رشد کودکان و نوجوانان، شیوههای تدریس و علاقهمندی به رشته تدریس خود، از عواملی هستند که در آموزشوپرورش دانشآموزان، دخالت زیادی دارند. معلّمانی که در تدریس خود از شیوههای متعددی استفاده میکنند، بر محتوای رشته تدریس خود تسلط دارند و به کار خود عشق میورزند.این معلّمان دانشآموزانی توانا و خلاق پرورش میدهند. معلّم برای کسب موفقیت در تدریس، باید از نظریههای نوین آموزشی و روانشناسی آگاهی و اطلاعات لازم و کافی داشته باشد(حیدری شاد، 1391). روش تدریس معلّم باید با اصول و اهداف آموزشوپرورش و ویژگیهای شخصیتی دانشآموزان هماهنگ باشد، تا بتواند ضمن جهت دادن به فعالیتهای تربیتی و آموزشی خود، شاگردان را بهسوی اهداف تعلیم و تربیت هدایت و راهنمایی کند. فراگیران در هر یک از دورههای آموزشی نیازهای ویژهای دارند. بنابراین آشنایی مربیان و معلّمان با خصوصیات رشد و نیازهای دانشآموزان در هر یک دورههای تحصیلی میتواند در پیشرفت یادگیری و رشد و تکامل شخصیت آنها مؤثر باشد.
معلّمی که امروزه مورد تأکید جوامع آموزشی و سیستم تعلیم و تربیت جهانی است، معلّمی فکور و کارآمد است. ازآنجاییکه رویکرد سازهنگر در سیستم تعلیم و تربیت اهمیت یافته است،آموزش به شیوه معلّممحور به آموزش دانشآموزمحور تبدیل شده است، امروزه معلّم به جای آنکه، تنها معلومات را در قالب سؤالهای کلیشهای به دانشآموزان انتقال دهد، وظیفه نظارت، هدایت و راهنمایی را بر عهده دارد تا فراگیر خود به ساخت دانش خویش مبادرت ورزد. ازاینرو، ساختن گرایی یا رویکرد سازهنگر یکی از ارکان اصلی نظام تعلیم و تربیت نوین است.
به نظر میرسد، معلمی که امروزه میتواند پاسخگوی نیازهای سیستم تعلیم و تربیت باشد، باید به جدیدترین یافتههای روانشناسی تربیتی و روشهای نوین تدریس، مجهز گردد. اگر بخواهم در آینده یک معلّم کارآمد برای سیستم تعلیم و تربیت باشم، باید به اصول و نظریههای روانشناسی تربیتی و روشهای تدریس مسلط باشم. باید اصولی را فراگیرم که بهجای تنبیه دانشآموزان، مدیریت کلاس درس را بیاموزم. دانشآموزان را هدایت کرده و تفاوتهای فردی آنان را مدنظر قرار دهم و بر ویژگیهای شناختی، عاطفی و عملکردی دانشآموزان آگاهی یابم. وقتی که تدریس خود را با یک سرعت یکنواخت انجام میدهم، نباید انتظار داشته باشم که دانشآموزان همگی به مفهومی که تدریس کردهام، مسلط شوند. زیرا همهی دانشآموزان با یک سرعت یاد نمیگیرند. از این رو، طبق مدل یادگیری تحصیلی کارول و یادگیری در حد تسلّط بلوم، باید زمان تدریسم را به گونهای تنظیم کنم که به دانشآموزانی که خیلی فعال هستند، تمرینهای طبقهبندی شده دهم تا احساس خستگی نکنند و برای آموزش دانشآموزانی که مفهوم را نتوانستهاند یاد بگیرند، زمان زیادی را صرف کنم.
دکتر سیف در کتاب روانشناسی تربیتی خود میگوید:’’رسالت آموزش و مدرسه، کمک به رشد شناختی، عاطفی، اجتماعی و فیزیکی دانشآموزان است.‘‘(سیف، 1392، ص 637).
باید یاد بگیرم که اقدام پژوهی، درس پژوهی و بهطورکلی «پژوهش حین عمل» از ابزارهای توسعة حرفهای من است. برای تدریس مؤثر باید یاد بگیرم که همواره باید مطالعه کنم و دانشآموزان را برای زندگی در آینده آماده کنم. اگر هدف تعلیم و تربیت را طبق برنامه درس ملّی و سند تحول بنیادین، «تربیت شهروند مطلوب» مبتنی بر فطرتگرای توحیدی و جهانبینی اسلامی بدانم، باید تدابیری را بیندیشم که از طریق آن، دانشآموزان را بهعنوان یک انسان برای زندگی در جامعه در قالب شهروند مطلوب آماده سازم. اما باز هم در این زمینه نارساییهایی وجود دارد. اگر بین دانشجومعلّمان فعال در عرصههای مختلف علمی و دانشجومعلّمانی که هیچ فعالیتی از خود نشان ندادهاند تفاوتی نباشد، موجب کاهش انگیزه دانشجومعلّمان فعال میشود.
خواهند گفت:« وقتیکه معدلمان و یا مقالاتمان هیچ تأثیری در ارتقای درجه معلّمی ما در آموزشوپرورش ندارد، پس چرا اینهمه تلاش میکنم».
یکی از انتقادات اساسی من به دانشگاه فرهنگیان، همین عدم تمایز بین دانشجومعلّمان است که باید برای دانشجومعلّمان فعال، نخبه و بااستعداد، امتیازاتی در نظر بگیرد.
ازورودتاخروج ازدانشگاه
1) ورود به دانشگاه
اولین روز دانشگاه بود که تازه در جو دانشگاهی قرار میگرفتم، انتظار داشتم جو و محیط دانشگاهی با مدرسه خیلی فرق کند ولی شاید بتوان گفت هیچ تغییر نداشت یا تغییرات آن بسیار ناچیز بود.
روز اول خیلی از دوستان سالیان گذشته را دیدم و خیلی جالب بود برام که خیلی از دوستانم نیز به معلمی ظاهرا علاقمند بودند ساعت اول گذشت تا اینکه سر ساعت 9/5 صدای زنگ بلند شد!
همه تعجب کردیم، اینجا مگر مدرسه است که زنگ میزنند؟
به این ترتیب زمان سپری شد تا به اذان رسیدیم برای وضو رفتیم و متأسفانه شیر آب خراب بود، آب در یکجا جمع شده بود، یک آبسرد کن کوچک و با دو شیر آب که برای 350 نفر تعبیه شده بود همه این موارد تعجب مرا بر انگیخت. آیا واقعا اینجا دانشگاه فرهنگیان است؟ وارد نمازخانه شدیم نمازخانه که نمیتوان بهش گفت وارد راهرو دانشگاه که دوتا موکت پهن شده بود و اسم نمازخانه را به خود گرفته بود. صف طویل دانشجویان برای نماز و فضای کم نمازخانه، به هر زحمتی بود نماز را خواندیم و برای صرف ناهار رفتیم. یک صف طولانی از دانشجویان که در صف برای گرفتن غذا ایستاده بودند ینی 350 نفر در این صف تک تک از پشت پنجرهای کوچک باید غذا میگرفتند، حد.د 15 دقیقه در صف بودیم و با کلی اشتیاق که آخر در این گرما از این صف خارج شدیم در غذا را باز کردیم. غذایی نپخته با برنج خارجی.
همه اینها در روز اول به من داشتند این پیام را منتقل میکردند که تصمیم اشتباهی گرفتم. از اینکه باید در این شرایط تحصیل کنم بسیار دلسرد شدم.
2) ترم اول دانشگاه
اوج دلسردی من از این انتخابم در هفته اول دانشگاه رقم خورد، دانشگاهی که همه شاگردان از آن مینالند. دانشگاهی که برای گرفتن غذا باید مدتها در صف بمانی و شاید هم اصلا بهت غذا نرسد. آیا من باید 2 سال در این دانشگاه بمانم.
وضعیت علمی و ورزشی دانشگاه را که دیگر نمیتوانم تشریح کنم. گاها اساتیدی که سوادی آنچنان نداشتند و اصلا از اینکه استاد چه درس ما شدهاند توجیح نبودند. کلاس های تربیت بدنی هم اصلا سالن ورزشی وجود نداشت و حتی دانشگاه بودجهای برای گرفتن سالن نداشت.
از نظر اجتماعی واحد خواهران با برادران تقریبا هیچ برنامه مشترکی نمیگرفتند و ارتباط بین دو پردیس را فاجعه ای بزرگ میدانستند.
و اما هنوز سؤالی بزرگ و بیجواب ذهنم را به خود مشغول میکرد. و آن سؤوال این بود:
آیا واقعا این دانشگاه میخواهد معلم تربیت کند؟
3) ترم دوم دانشگاه
یک ترم از دانشگاه را به هر زحمتی بود گذراندیم. تقریبا میتوانم بگویم در اکثریت دانشجویان انگیزه ای برای علم آموزی بیشتر و معلمی نمیدیدم البته خودم هم از این قاعده مثتثنا نبودم.
ظاهرا اتفاقات عجیب و غریب در دانشگاه تمامی نداشت هر روز یک بخشنامه هر روز یک صحبت، یک روز استخدام قطعی شدنمان زیر سؤال میرفت، یک روز حقوق ها کم و زیاد میشد! فیش حقوقی هر ماه و هر دانشجو با دانشجو دیگر فرق داشت!
نیمی از ترم دوم هم سپری شده بود ولی هنوز ما نمیدانستیم کدام درس ها چند واحد دارند و کدام درسها تأثیری در معدلمان ندارند.
و خلاصه اینکه این یک سال تقریبا بهره برداری من از تمام درسهای اختصاصی و عمومی به حدی از صفر میرسید و نه چیزی از معلمی متوجه شدم و نه دیگر علاقه چندانی به معلمی داشتم.
4) ترم ششم دانشگاه
کارورزی این ترم از ترم گذشته بسیار بهتر و تأثیرگذارتر بود زیرا خودم نیز بارها معلمی و هدایت دانش آموزان را عهده دار بودم.
روز اول بود که معلم میشدم به همین دلیل خیلی هیجانی بودم و خیلی دوست داشتم جوری با شاگردان برخورد کنم که تظاهر کنم من خیلی فرد باسوادی هستم و معلم توانمندی هستم و نوع برخورد دانش آموزان و چاپلوسی آنها بیشتر مرا تشویق میکرد در صورتی که در واقعیت شاید من خیلی در درس ریاضی تبحر داشتم ولی آقای زیوری خیلی معلم بهتری بودند چون تجربیات و اطلاعات عمومی فوق العاده بالاتری داشتند.
در زنگ سوم توانستم بهتر از قبل عمل کنم چون احساس هیجانی من کمتر شده بود و من قرار بود که این درس را به صورت نیمه مجسم (استفاده از رسانه) به دانشآموزان تدریس کنم و تأثیر آن را بررسی کنم در نتیجه باید بر اضطراب و هیجان خودم غلبه میکردم. بعد از تدریس و در انتها این درس از دانشآموزان خواستم تا نظر و پیشنهادات خودشان را در مورد این نوع تدریس بیان کنندو به چند جواب مهم رسیدم.
1. گروه اول از درس بسیار راضی بودند چون برای آنها تازگی داشته و برای آنها مانند یک سرگرمی بوده است.
2. گروه دوم که دلیل آنها برایم خیلی جالب بود، مخالف بودند و دلیل آنها هم این بوده است که کار با پروژکتور برای آنها مضر است و این سیستمها دارای اشعه میباشند است.
3. گروه سوم مخالف بودند زیرا من در طی این سه زنگ با آنها فقط درس مطالعات اجتماعی کار کردم و آنها پتانسیل این مقدار مفاهیم را ندارند.
من بعد از پایان این روز چند درس بزرگ گرفتم.
1) استفاده از رسانه های آموزشی در فهم بهتر و عمق ماندگاری دانشآموزان بسیار مؤثر بوده است زیرا برای دانشآموزان بسیار جذاب و متونع بوده است.
2) در یادگیری به پتانسیل و ظرفیت دانش آموزان باید توجه نمود.
5) ترم هفتم دانشگاه
امروز که در ترم هفتم قرار گرفتهام نوع نگاهم و رفتارم با گذشته بسیار متفاوت است، گرچه کاستی های بسیاری در دانشگاه ما وجود دارد ولی دانشجویان فوق العاده و دوستان صمیمی من تمام این کمبودها را برای من کمرنگ کردهاند.
گرچه خیلی از امکاناتی که خیلیها از یک دانشگاه انتظار دارند در پردیس ما نبود ولی یقینا آنها در آرزوی داشتن همکلاسی هایی مثل همکلاسی های من خواهند ماند.
شاید نمازخانه ما کوچک بود ولی هیچ نمازخانه ای مثل محل محل عبادات ما بوی خدا نمیده!
شاید آبسردکن ما یکی بیشتر نبود ولی تعارف های بچهها که شما بفرمایید...، هیچوقت از خاطرم نمیره!
شاید سی نفر در اتاقی به اندازه سی متر درس خواندهایم ولی روحیه تعاون و رفاقت دوستانم را هیچوقت فراموش نمیکنم.
و امروز سرم را بالا میگیرم و میگویم دلم برای ایام دانشجوییم تنگ میشود.
جواب بسیاری از سؤالاتم را دیگر میدانم، اینجا دانشگاهیست که معلمی فداکار، قانع، خوش برخورد و با محبت تربیت میکند.
هنر معلمی
...اینکه گفته میشود معلمی شغل نیست " هنر است و معلم هنرمندی است که باید هنر خود را با علم و تجربه به بهترین نحو ممکن عرضه نماید .
هنر بی محتوا و تجربه بدون بینش در جازدن است و علم بدون تجربه و آراسته به هنر هم بی ثمر خواهد بود .
معلم هر روز باید از روز قبل و هر سال از سال قبل خود تجربه کسب کند تجربه خود را در اختیار دیگران قرار دهد و از تجربیات دیگران استفاده کند تا در سریعترین وضع ممکن به حد نرمال وبتدریج به حد ایده آل برسد تا فرزندان معنوی خود را از نور دانش و معرفت بهره مند ساخته و چراغ هدایت جوانان این مرزوبوم بوده و هدایتگر نسل فردای جامعه خود باشد .
کسب تجربه تنها به سن بستگی ندارد و از راه دیدن –شنیدن و حتی از راه کتاب خواندن به وسیله خود و دیگران کسب می شود.
دست کم گرفتن معلم و صرفاتوجه به جنبه های شغلی ،اداری، قانونی و حقوقی صرفا" موجب رفع تکلیف برای معلم شده و نشستن سر کلاس را برای دانش آموز طاقت فرسا و دیرگذر کرده و انگیزه او را برای کارو تلاش بیشتر و کسب مدارج علمی بالاترناتوان جلوه خواهد داد.
دست کم گرفتن معلم، استفاده از حربه نمره را به معلم خواهد آموخت و علاقه به کسب نمره و مدرک را در دانش آموز افزایش خواهد داد .
دست کم گرفتن معلم ، اورا واداربه رفع تکلیف کرده وحضور فیزیکی خود در کلاس را به وقت کشی وسمبل کاری مجبور می کند.
در حالی که صدور وابلاغ تمام مقررات اداری و حضور تمام دست اندرکاران و پرسنل اداری برای به حرکت در آوردن چرخهای عظیم الجثه فرهنگی و علمی جامعه است که بر دوش معلم گذاشته شده است، میباشد .
و این نیست مگر اینکه معلم از خودشروع کندو علاقه و انگیزه به هنر خود داشته باشد تا بتواند آن را به دانش آموزان انتقال دهد ( از کوزه همان برون تراود که در اوست . ) .
تداوم حیات معلم و ارتزاق از هنر او به وجود شاگردانی بستگی دارد که در صحنه کلاس به تماشای جسمی روحی اخلاقی و علمی اونشسته و در پایان به طرز زیرکانه ای به قضاوت او خواهند نشست .
روح معلم همچون دانش آموزش لطیف شده وبه مرور لطافت وپاکی بیشتری کسب کرده و بااندک برخورد ناخواسته وحساب نشده آزرده خاطر شده واین آزردگی در روح وروان نازک اوموجب اختلال در برنامه های آموزشی – تربیتی شده وکم کم انگیزه وهمت معلم را به بی تفاوتی و بی میلی سوق داده وانگیزه رفتن به کلاس را از او می گیرد .
اگرصرف حضورفیزیکی وبه موقع در آموزشگاه وکلاس صرفا برای مدیران مهم باشد وبهترین دبیر آن دبیری باشد که فقط بتواند به موقع درکلاس درس حاضر باشدوبه خیر وشر کسی کار نداشته، نظم ومقررات آموزشگاه را رعایت کند ،اعتراض و انتقاد وحتی پیشنهادی به موزشگاه ارائه نکند ؛وبلکه برعکس ،بهترین ارزشیابی هم از آن کسی باشد که بیشترین اعتراض رابه همه داشته باشد وبا سخن سرایی ارزش واعتبار خود رابرای همه ومدیریت آموزشگاه جا بیاندازد و کیفیت کار معلم و رفع مشکلات اواهمیت نداشته باشدوتوجه نشود وبهترین مدرسه هم آن مدرسهای باشد که همه دانش آموزان ومعلمان و کادر آن به موقع و با نظم وانضباط خاصی در مدرسه حاضر باشند و با صدای زنگ ازکلاس خارج شوند ؛علیرغم حضور به موقع در کلاس، تاپایان درس و کلاس علیرغم حفظ حرمت کلاس واجرای نظم ورعایت مقررات ،معلم را که مملو از فشارهای روحی است واز تبعیضات موجود رنج می برد ، مجبور به تدریس اجباری ورفع تکلیف کرده وبا اتلاف وقت خود ودانش آموز در انتظار رهایی از زندان کلاس می ماند .
به عنوان مثال بی خیالترین معلم هم برای حضور به موقع در مدرسه وکلاس، وجدانش اورا آرام نمی گذارد و علیرغم مشکلات بیش آمده با عجله هر چه تمامتر تلاش می کند تا حضور به موقع خود رادر کلاس تثبیت کند، اما در صورت تکرار، این مدیریت مدرسه است که بجای برخوردلفظی، مستقیم وبدون مقدمه که معلم را از ادامه کار ناامید می کند، می تواند دوستانه در صدد رفع علت ها و عوامل تاخیر بر آمده وبرای جبران ورفع آن اقدام کند .
همانطو که یک برخورد نابجای معلم هم نسبت به دانش آموز می تواند او را از درس وکلاس بیزار کند ویا به ترک تحصیل او منجر شود؛ حال آنکه با سعه صدر وصبر وحوصله، از هر گونه برخورد عجولانه که از احساس مسئولیت مدیر ومعلم برخاسته ومی تواند شرایط کاری وآموزشی رابرای هر دو سخت تر وغیر قابل تحمل جلوه دهد، خودداری نمود.
یا برعکس شیرینی وجذابیت معلم ودرس اومی تواند شوق واشتیاق مجدد را به دانش آموز بازگرداند وروزنه های امیدوانگیزه رادر دل او زنده نگه دارد وبه ادامه درس ومدرسه امیدوار کند.
احترام به معلم، هم صحبت شدن،احساس همدردی و رفع مشکلات او در فراز و نشیب های زندگی هم می تواند مایه دلگرمی معلمی باشد که خصوصیات اخلاقی دانش آموز هم در او تاثیر کرده است . در این میان مدیریت مدارس هم می تواند نقش بسزایی داشته باشد چرا که بعضا مدارسی که تدریس در آنها روانتر ارائه می شود علیرغم ایجاد نظم و اجرای قانون،طرفدار بیشتری دارد ؛ در مدارسی هم که به علت اعمال مقررات خشک و ماشینی روح نازک و لطیف معلم و شاگرد را آزرده می کند؛ هر دو در انتظار بسر آمدن وقت کلاس بوده و هدر رفتن عمر خود را در سر خواهند پروراند
اینکه چطور معلم بتواند یک کلاس 90 دقیقه ای را به نحو مقتضی کنترل وهدایت کند و آن هم در دروس نظر ی و تئوریک که جایگاهی غیر از کلاس برایش تعریف نشده وبا دانش آموزانی متفاوت از نظر سطح فکری وفرهنگی که مطلبی برای یک دانش آموز جذاب وبرای دیگری خسته کننده باشد؛موضوع جالب توجه و قابل بحث جداگانه ای است که به تجربه معلمی و هنرنمایی او بستگی دلرد ؛
از طرفی هم اینگونه جا افتاده اگر هر گونه صدایی از کلاسی خارج شود از نظر دفتر آموزشگاه نشانه ضعف ،ناتوانی، بی کفایتی وبی تجربگی معلم در کنترل کلاس قلمداد شده و برای اینکه به ناتوانی در کنترل کلاس متهم نشودوصدایی از درز درب کلاس خارج نشود ، مجبو ر است با بستن درب کلاس ،بیشتر وقت و انرژی خود را صرف کنترل کلاس نموده وبااز دست دادن تمرکز، تدریس خود را ناتمام گذاشته و به دنبال وقت کشی و گذراندن لحظات سخت وطاقت فرسای خود و دانش آموزان بی انگیزه خود بر آید .
از طرف دیگر هم ارسال مکرر دانش آموزان به دفتر آموزشگاه هم نشانه ضعف دیگری در امر کلاسداری برای معلم تلقی می شود و از نظر دفتر آموزشکاه یک معلم موفق باید، دانش آموز کمتری را راهی دفتر آموزشگاه کند ولذا معلم باید به طرز هنر مندانه ای هم تدریس کند ، ضمن آنکه انتظامات ومدیریت کلاس را هم به طرز زیرکانه ای زیر نظر داشته باشد تا ضمن کنترل کلاس ،بتواند خود را یک معلم موفق نشان دهد وبه تنهایی از پس همه مشکلات پیش آمده به تنهایی برآید؛ولذا در نتیجه ضمن افت محسوس تدریس وآموزش ، معلم می بایست ساعات سخت وطاقت فرسایی را در کلاس سپری کند و به همراه اکثریت دانش آموزان بی انگیزه ،منتظر زنگ کلاس بماند ودر پایان علیرغم ثبت نمرات ناپلئونی ،شاهد افت تحصیلی دانش آموزان بوده و تلف شدن عمر وجوانی غیر قابل برگشت جوانان و سرمایه های این مرز و بوم را شاهدباشیم .
جایگاه من بهعنوان معلّم آینده نظام تعلیموتربیت
از میان تمامی عوامل آموزشی و تربیتی، نقش معلّم بهعنوان مهمترین عامل نظام تعلیم و تربیت، جایگاه و اهمیت بسزایی دارد. معلّم در رشد و پرورش دانشآموزان، نقش بسیار مهمی را ایفا میکند. تمامی فعالیتهای معلّم، مانند شناخت فرآیند رشد کودکان و نوجوانان، شیوههای تدریس و علاقهمندی به رشته تدریس خود، از عواملی هستند که در آموزشوپرورش دانشآموزان، دخالت زیادی دارند. معلّمانی که در تدریس خود از شیوههای متعددی استفاده میکنند، بر محتوای رشته تدریس خود تسلط دارند و به کار خود عشق میورزند.این معلّمان دانشآموزانی توانا و خلاق پرورش میدهند. معلّم برای کسب موفقیت در تدریس، باید از نظریههای نوین آموزشی و روانشناسی آگاهی و اطلاعات لازم و کافی داشته باشد(حیدری شاد، 1391). روش تدریس معلّم باید با اصول و اهداف آموزشوپرورش و ویژگیهای شخصیتی دانشآموزان هماهنگ باشد، تا بتواند ضمن جهت دادن به فعالیتهای تربیتی و آموزشی خود، شاگردان را بهسوی اهداف تعلیم و تربیت هدایت و راهنمایی کند. فراگیران در هر یک از دورههای آموزشی نیازهای ویژهای دارند. بنابراین آشنایی مربیان و معلّمان با خصوصیات رشد و نیازهای دانشآموزان در هر یک دورههای تحصیلی میتواند در پیشرفت یادگیری و رشد و تکامل شخصیت آنها مؤثر باشد.
معلّمی که امروزه مورد تأکید جوامع آموزشی و سیستم تعلیم و تربیت جهانی است، معلّمی فکور و کارآمد است. ازآنجاییکه رویکرد سازهنگر در سیستم تعلیم و تربیت اهمیت یافته است،آموزش به شیوه معلّممحور به آموزش دانشآموزمحور تبدیل شده است، امروزه معلّم به جای آنکه، تنها معلومات را در قالب سؤالهای کلیشهای به دانشآموزان انتقال دهد، وظیفه نظارت، هدایت و راهنمایی را بر عهده دارد تا فراگیر خود به ساخت دانش خویش مبادرت ورزد. ازاینرو، ساختن گرایی یا رویکرد سازهنگر یکی از ارکان اصلی نظام تعلیم و تربیت نوین است.
به نظر میرسد، معلمی که امروزه میتواند پاسخگوی نیازهای سیستم تعلیم و تربیت باشد، باید به جدیدترین یافتههای روانشناسی تربیتی و روشهای نوین تدریس، مجهز گردد. اگر بخواهم در آینده یک معلّم کارآمد برای سیستم تعلیم و تربیت باشم، باید به اصول و نظریههای روانشناسی تربیتی و روشهای تدریس مسلط باشم. باید اصولی را فراگیرم که بهجای تنبیه دانشآموزان، مدیریت کلاس درس را بیاموزم. دانشآموزان را هدایت کرده و تفاوتهای فردی آنان را مدنظر قرار دهم و بر ویژگیهای شناختی، عاطفی و عملکردی دانشآموزان آگاهی یابم. وقتی که تدریس خود را با یک سرعت یکنواخت انجام میدهم، نباید انتظار داشته باشم که دانشآموزان همگی به مفهومی که تدریس کردهام، مسلط شوند. زیرا همهی دانشآموزان با یک سرعت یاد نمیگیرند. از این رو، طبق مدل یادگیری تحصیلی کارول و یادگیری در حد تسلّط بلوم، باید زمان تدریسم را به گونهای تنظیم کنم که به دانشآموزانی که خیلی فعال هستند، تمرینهای طبقهبندی شده دهم تا احساس خستگی نکنند و برای آموزش دانشآموزانی که مفهوم را نتوانستهاند یاد بگیرند، زمان زیادی را صرف کنم.
دکتر سیف در کتاب روانشناسی تربیتی خود میگوید:’’رسالت آموزش و مدرسه، کمک به رشد شناختی، عاطفی، اجتماعی و فیزیکی دانشآموزان است.‘‘(سیف، 1392، ص 637).
باید یاد بگیرم که اقدام پژوهی، درس پژوهی و بهطورکلی «پژوهش حین عمل» از ابزارهای توسعة حرفهای من است. برای تدریس مؤثر باید یاد بگیرم که همواره باید مطالعه کنم و دانشآموزان را برای زندگی در آینده آماده کنم. اگر هدف تعلیم و تربیت را طبق برنامه درس ملّی و سند تحول بنیادین، «تربیت شهروند مطلوب» مبتنی بر فطرتگرای توحیدی و جهانبینی اسلامی بدانم، باید تدابیری را بیندیشم که از طریق آن، دانشآموزان را بهعنوان یک انسان برای زندگی در جامعه در قالب شهروند مطلوب آماده سازم. اما باز هم در این زمینه نارساییهایی وجود دارد. اگر بین دانشجومعلّمان فعال در عرصههای مختلف علمی و دانشجومعلّمانی که هیچ فعالیتی از خود نشان ندادهاند تفاوتی نباشد، موجب کاهش انگیزه دانشجومعلّمان فعال میشود.
خواهند گفت:« وقتیکه معدلمان و یا مقالاتمان هیچ تأثیری در ارتقای درجه معلّمی ما در آموزشوپرورش ندارد، پس چرا اینهمه تلاش میکنم».
یکی از انتقادات اساسی من به دانشگاه فرهنگیان، همین عدم تمایز بین دانشجومعلّمان است که باید برای دانشجومعلّمان فعال، نخبه و بااستعداد، امتیازاتی در نظر بگیرد.
راهکارهای بهسازی جایگاه معلّمی من کدامند؟
دکترحسن انوری در معنی واژه «بهسازی» در کتاب فرهنگ روز سخن مینویسد:
’’بهسازی، یعنی چیزی را دارای کیفیتِ مطلوب ساختن؛ کیفیت چیزی را بالا بردن‘‘(انوری، 1383، ص 188).
اگر هدف از بهسازی جایگاه معلّمی، بالا بردن کیفیت عمل معلّمی و مطلوب ساختن فعالیت معلّمی باشد، باید تمامی فعالیتهای مطلوبی که موجب بهبود حرفه معلّمی من میشود، موردبررسی و کاوش قرار دهم. زیرا حرفة معلّمی تنها مربوط به یک حوزه خاص نیست. یک معلّم برای بهبود عملکرد خود باید به دانش مختلف حوزه شناختی مسلّط باشد. آشنایی با مبانی علوم، میتواند در اثربخشی تدریس، مؤثر واقع شود.
برخی از راهکارهای بهسازی جایگاه معلّمی من عبارتاند از:
ü به حوزه روانشناسی تربیتی و نظریههای مرتبط با آموزش و تدریس، مسلّط باشم.
ü کلاس درس را به محیطی آرام و بدون استرس برای آموزش و یادگیری فراگیرانم تبدیل کنم.
ü تجربههای آموزشی جذاب را برای دانشآموزانم ترتیب دهم.
ü بهجای انتقال صرف محتوا، دانشآموزانم را در ساخت دانش و تجاربشان هدایت کنم.
ü همواره به تحقیق و پژوهش در حوزه تعلیم و تربیت بپردازم.
ü از منابع غیردرسی، امّا مفید، برای ارتقای خزانه لغات و رشد شناختی دانشآموزانم استفاده کنم.
ü از نیازهای دانشآموزانم در زمینههای مختلف، آشنایی داشته باشم و قبل از شروع تدریس، انگیزه دانشآموزانم را از طریق «برقراری ارتباط مؤثر» بهبود بخشم.
چه فکری برای آینده تحصیلی دارم؟
یکی از دوستان من که چندین سال است معلّم ابتدایی است، به من میگفت، اگر حقوق و ارزش اجتماعی معلّم ابتدایی بالا بود، رشته آموزش ابتدایی را تا حد دکتری ادامه میدادم. در آن روزها که ایشان این حرف را میگفت، فکر نمیکردم آموزش ابتدایی آنقدر مهم باشد که بخواهیم تحصیلات تکمیلی خود را در آن رشته ادامه دهیم.
اما وقتیکه خود وارد حوزه تعلیم و تربیت شدم و با اصول و نظریههای مربوط به آموزش آشنا شدم، دریافتم که مهمتر و اساسیتر از دوره ابتدایی که هویّت و شخصیت دوران بزرگسالی کودک در این دوره شکل میگیرد، دورهای وجود ندارد. بسیار به این دوره علاقهمند شدم. وقتیکه حیطههای مختلف رشته علوم تربیتی را مطالعه کردم، دریافتم که روانشناسی تربیتی میتواند بهترین گزینه برای بهسازی هویت معلّمی من باشد.
’’ این نامعقول است که فردی بیاطلاع از روانشناسی مسئولیت تعلیم و تربیت جوانان را بر عهد بگیرد، همانگونه که کسی از پدیده صدا اطلاعی ندارد نمیتواند قطعهای موزون بیافریند‘‘(گلاور و برونینگ، 1375، به نقل از هاپکینز، ص 16).
اگر بخواهم در خصوص روانشناسی تربیتی توضیحات مختصری ارائه دهم، میتوانم روانشناسی تربیتی را آن بخش از روانشناسی بدانم که به کاربرد اصول روانشناسی در موقعیتهای آموزشی و پرورشی میپردازد. روانشناسی تربیتی نقشهای است که هدفهای خاص، روشهای تحقیقاتی و زیربنای ویژه خود را دارد. از طریق روانشناسی تربیتی میتوانم به طراحی مواد آموزشی بپردازم. برنامههای آموزشی را ارزیابی کرده و مدیریت کلاس درس را از طریق تحقیق و پژوهش، بهبود بخشم.
درنتیجه، سعی خواهم کرد، تحصیلات تکمیلی خود را در حوزه روانشناسی تربیتی ادامه دهم.
من بهعنوان یادگیرنده مادامالعمر
بهترین معلّمان کسانی هستند که اوقات خود را صرف یادگیری میکنند. البته، همه معلّمان، دانشآموز خوب نیستند. وقتی اسکالر وایلد مینویسندکه «هر کس در یادگیری ناتوان است به شغل معلّمی روی میآورد»، در واقع احساس برخی از مردم را منعکس میسازد. این نظر بدبینانه درباره معلّمان، متأسفانه، حتی امروزه نیز تا حدودی صحیح است، زیرا برخی از معلّمان با شروع کار تدریس، یادگیری را کنار میگذارند. جهانِ در حال تغییر از کنار آنها میگذرد و به سرعت آنان را در وضعیتی قرار میدهد که دیگر آمادگی تدریس کارآمد را ندارند. برعکس، معلّمان خوب، تحولات مربوط به رشته خود را تعقیب میکنند و دائماً مهارتهای خوب قبلی خویش را افزایش میدهند و همواره در حال یادگیری هستند(گلاور و برونینگ، 1375، ص 16). ابزارها و تجهیزات فراوانی در اختیار دانشآموزان امروزی قرار دارد که آنها هر لحظه میتوانند به آخرین یافتههای علمی در خصوص محتوای درسی دسترسی یابند. معلم امروزی اگر مخالف تکنولوژی و پیشرفت فناوری باشد، مسلماً نمیتواند تدریس مؤثری داشته باشد. استفاده بهینه از ابزارها و تجهیزات نوین در امر تدریس، دیدگاه دانشآموزان را بهبود بخشیده و زمینه ارتقای انگیزه و دلبستگی به مدرسه را فراهم میکند. معلّمی که از لحاظ فکری با دانشآموزان خود فاصله زیادی داشته باشد، به گونهای که دانشآموزان از کتابهای الکترونیکی و ابزارهای نوین استفاده میکنند و معلم همواره از روشهای سنتی برای تدریس خود بهره میبرد، چنین عملکردی، موجب کاهش ارتباط مؤثر با دانشآموزان میشود.
معلّمان بهعنوان کارگزاران سیستم تعلیم و تربیت، تنها وظیفه انتقال صرف محتوا را بر عهده ندارند. بلکه در جامعه داناییمحور، سازمانها خود نیز یاد میگیرند و به دیگران نیز یاد میدهند. سیستم تعلیم و تربیت، زمانی میتواند موفق عمل کند که خود یاد بگیرد و کارگزارانش را نیز آموزش دهد. سیستمی که تنها به انتقال محتوا بپردازد و در جهت بهسازی توان علمی کارگزاران خود تلاش نکند، نمیتواند پاسخگوی نیازهای جامعه امروزی گردد. معلمان عصر نوین، نهتنها یک معلّم هستند،بلکه خود نیز شاگردانی متعهدند.
به کدام اصول و نظریهها پایبند باشم؟
چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروزه تدریسی کارآمد است که بر پایه ویژگیهای شخصیتی، عاطفی و روانی دانشآموزان بنا شده باشد. انتقال صرف محتوا، تنبیههای بدنی، حفظ کردن محتوای ارائهشده، دیگر جایی در سیستم تعلیم و تربیت جامعة داناییمحور ندارد. امروزه، آموزش نمیدهیم تا در نهایت ارزشیابی کنیم. بلکه امروزه، ارزشیابی در خدمت یادگیری و آموزش است. ازاینرو، ارزشیابی میکنیم تا فرآیند تدریس خود را بهبود بخشیم و میزان یادگیری و تسلط دانشآموزان را شناسایی کرده و نقاط ضعف را مرتفع کنیم. امروزه بهجای استفاده از روشهای خشک کتبی و شفاهی ارزشیابی، از خودسنجی، همسالسنجی، سنجش مشاهدهای، آزمون مدادکاغذی، فهرست وارسی استفاده میکنیم. میخواهیم این حس را در دانشآموز ایجاد کنیم که، برای نمره درس نخواند، بلکه برای یادگیری درس بخواند تا بتواند از آموختههای خود در زندگی روزمره استفاده کند.
اگر بخواهیم یک دید کلی نسبت به این عناوین پیدا کنیم، ناخودآگاه به این اصل میرسیم که، دانشآموز، خود به ساخت دانش خود بپردازد. بداند چرا یاد میگیرد و چگونه میتواند آموختههای خود را در موقعیتهای مختلف به کار بندد. بهجای اندیشیدن به نتیجه عملکرد(نمره) به خود عملکرد و شیوه انجام عمل (فرآیند) توجه کند. همه این موارد در رویکرد ساختنگرایی (ساختارگرایی) مطرح است.
نظریه ساختارگرایی ریشه در افکار و اندیشههای پیاژه، ویگوتسکی و دیدگاه فراشناخت برونر دارد. ساختارگرایی دیدگاهی در حوزه تحول شناختی است و فرض میکند تحول شناختی فرآیندی است که در آن کودک فعالانه دانش نظامهای معنا و درک واقعیت را از طریق تجربه و تعامل، جذب و تطابق مداوم اطلاعات جدید بنا مینهد.
جوهره اصلی نظریه ساختارگرایی این اندیشه است که اگر قرار است یادگیرنده یاد بگیرد، باید بتواند اطلاعات پیچیده را بهطور شخصی کشف و تبدیل کند و تحول شناختی هنگامی روی میدهد که مفاهیم و تصورات قبلی در پرتو اطلاعات جدید دستخوش فرآیند بیتعادلی شود. طبق این دیدگاه، معلم فقط نقش فراهم کردن نردبان را دارد و این دانشآموز است که خود باید با تلاشش،از این نردبان بالا رود.
نظریه ساختارگرایی بر دو اصل استوار است:
ü دانش بهصورت انفعالی دریافت نمیشود، بلکه بهصورت فعال بهوسیله یادگیرنده بنا میگردد.
ü کارکرد شناخت قابل تعدیل است و در خدمت سازماندهی دنیای تجربی است.
با توجّه به آنچه مطرح گشت، نظریهای که میتوانم بهعنوان معلّم سیستم تعلیم و تربیت به آن پایبند باشم و متناسب با آن به تدریس بپردازم، دیدگاههایی مبتنی بر ساختارگرایی و شناختی است. زیرا احترام به دانشآموزان و توجه به تفاوتهای فردی آنان، از جمله مواردی بود که در رویکرد ساختارگرایی یافتم و به نظر میرسد دیدگاهها و اندیشه من پیرامون دانشآموزان به این رویکرد(ساختارگرایی)نزدیکتر است. البته برای پویایی آموزش، از نقطه نظرات رویکردهای دیگر نیز بهرهمند خواهم شد. اما محور فعالیتهایم بر پایه احترام به دانشآموز به عنوان یک انسان(طبق سلسله نیازهای مزلو) و توجه به تفاوتهای فردی آنان و فراهم کردن زمینه رشد و اعتلای فکری، علمی و فعالیتهای عملی دانشآموزان خواهد بود.
راهکارهای بهسازی جایگاه معلّمی من کدامند؟
دکترحسن انوری در معنی واژه «بهسازی» در کتاب فرهنگ روز سخن مینویسد:
’’بهسازی، یعنی چیزی را دارای کیفیتِ مطلوب ساختن؛ کیفیت چیزی را بالا بردن‘‘(انوری، 1383، ص 188).
اگر هدف از بهسازی جایگاه معلّمی، بالا بردن کیفیت عمل معلّمی و مطلوب ساختن فعالیت معلّمی باشد، باید تمامی فعالیتهای مطلوبی که موجب بهبود حرفه معلّمی من میشود، موردبررسی و کاوش قرار دهم. زیرا حرفة معلّمی تنها مربوط به یک حوزه خاص نیست. یک معلّم برای بهبود عملکرد خود باید به دانش مختلف حوزه شناختی مسلّط باشد. آشنایی با مبانی علوم، میتواند در اثربخشی تدریس، مؤثر واقع شود.
برخی از راهکارهای بهسازی جایگاه معلّمی من عبارتاند از:
ü به حوزه روانشناسی تربیتی و نظریههای مرتبط با آموزش و تدریس، مسلّط باشم.
ü کلاس درس را به محیطی آرام و بدون استرس برای آموزش و یادگیری فراگیرانم تبدیل کنم.
ü تجربههای آموزشی جذاب را برای دانشآموزانم ترتیب دهم.
ü بهجای انتقال صرف محتوا، دانشآموزانم را در ساخت دانش و تجاربشان هدایت کنم.
ü همواره به تحقیق و پژوهش در حوزه تعلیم و تربیت بپردازم.
ü از منابع غیردرسی، امّا مفید، برای ارتقای خزانه لغات و رشد شناختی دانشآموزانم استفاده کنم.
ü از نیازهای دانشآموزانم در زمینههای مختلف، آشنایی داشته باشم و قبل از شروع تدریس، انگیزه دانشآموزانم را از طریق «برقراری ارتباط مؤثر» بهبود بخشم.
یک چالش پیش روی حرفه معلّمی و شیوه مواجهه با آن
همواره در رسیدن به هر هدفی، مشکلاتی وجود خواهد داشت. بهترین عمل ممکن این است که بتوانیم این مشکلات را شناسایی کرده و راهکارهایی برای رفع آنها فراهم سازیم. برای هر گونه تغییر، به منابع انسانی، مالی و اندیشههای نو نیازمندیم. موج تغییری که در نظام تعلیم و تربیت شروع شده است، هم نیازمند منابع انسانی است و هم نیازمند منابع مالی و اندیشههای نو پیرامون این تغییرات؛
اگر منابع مختلف دیداری و شنیداری پیرامون روشهای نوین تدریس در کشورهای توسعهیافته را مرور کنیم، همواره فاوا[1](ICT) در تعلیم و تربیت یک نقش بسزایی را ایفا میکند. استفاده از بازیهای آموزشی، کتابهای الکترونیکی و حل مسائل ریاضی، نقش فاوا را در تعلیم و تربیت پررنگتر میکند.
اما در جوامع روستایی و بسیاری مدارس شهرستانها، فنّاوریهای موردنیاز برای آموزش و یادگیری، وجود ندارد. ازاینرو مجهز نبودن مدارس به «فاوا» یک چالش بزرگ برای تدریسهای مبتنی بر ساختنگرایی و اجرای روشهای تدریس فعال است. برای این چالش و چالشهای متعدد پیش رو، باید برنامه و طرح آموزشی که توسط معلّم برای یک تدریس موفق، نوشته میشود، انعطافپذیر باشد. یعنی یک طرح آموزشی باید بهگونهای طراحی شود که در حداقل امکانات نیز کارایی داشته باشد.
مدیریت کلاس ازنظرمن
1)محيــــــــط :
محيط به عنوان يكي از عوامل تاثير گذار بر اثربخشي راهبرد هاي مديريتي كلاس درس به سه قسمت تقسيم مي شود كه عبارتند از ( محيط بيرون از مدرسه . محيط داخل مدرسه و محيط كلاس درس )
محيط بيرون از مدرسه :شرايط و جو فرهنگي موجود در منطقه به نوعي بر رفتار ،انگيزه ها و تلاش دانش آموزان اثر مي گذارد .وضعيت اجتماعي ،فرهنگي ،اقتصادي ،مهاجرپذير بودن منطقه ،شهر يا روستا بودن و اعتقادات منطقه هر كدام مي تواند عاملي در جهت تقويت راهكارهاي مديريت اثربخش كلاس بوده ويا سد بزرگي در اين مسير باشند
.شناخت و كنترل اين عوامل و بهره گيري از شرايط مثبت گام بزرگي در كار مديريت كلاس خواهد بود .
محيط داخــل مدرسه :از ديد دانش آموز مدرسه چيست ؟ چه جايي است ؟ چه خصوصياتي دارد ؟ و چه انتظاري از مدرسه دارد؟ .پاسخ به اين سؤالات مشخص كننده انتظارات وديدگاه دانش آموزان از مدرسه مي باشد .
‘‘مدرسه عبارت است از مطالعه پويايي گروه ،مطالعه اين كه چگونه يك معلم قدرت و نفوذ خود را روي دانش آموزان اعمال مي كند و اين كه چگونه يك مدير از قدرت ونفوذ خود در مدرسه نسبت به كاركنان و دانش آموزان استفاده كند .’’(روبرت تي .تابر،ص122،1383)
‘‘قبل از هرگونه انتظاري از موفقيت راهبرد هاي اداره كلاس دانش آموزان بايد مدرسه را به عنوان يك مكان خوب در نظر داشته باشند به عنوان مثال راجع به مسئله وقت خروج و جابجايي دانش آموزان از كلاس و ياد دادن مسئوليت به عنوان پاداش ، بايد برداشت آنها از مدرسه و تجربه كلاسي مثبت باشد . به عبارت ديگر راهيردها موقعي مؤثر واقع مي شوند كه دانش آموزان مدرسه و كلاس را يك مكان خوب تلقي كند در مدل گلاسر معلم و دانش آموزان در مسئوليت اداره كلاس شريك وسهيم هستند ،پذيرش مسئوليت توسط دانش آموزان زماني كه آنها مدرسه را يك مكان خوب تلقي كنند بيشتر اتفاق مي افتد.’’ (همان ،ص 211 )
محيط داخل كلاس :محيط فيزيكي كلاس نيز مي تواند عامل مهمي باشد .فضاهاي محدود كلاس كه امكان چيدمانهاي متنوع را از معلم مي گيرد . نمي تواند به شاداب سازي دانش آموز كمك كند .ديوارهاي بدون منفذ كه از ورود نور به كلاس جلوگيري مي كند ، و يا پنجره هاي مشبكي كه با ميله هاي آهني محصور شده اند ، رنگ آميزي كدر و تيره و تار و قديمي ،طراوت و طربناكي را از دانش آموز خواهد
گرفت .و او را به تفكر در رسيدن به نقطه پايان شمارش معكوس زمان مي كشاند .به اين عوامل اگر جمعيت بالاي كلاس نيز افزوده شود ديگر راهبردي نمي ماند كه بتوان از آن بهره گرفت .علاوه بر فضاي فيزيكي كلاس درس ناهمگن نبودن دانش آموزان در بعضي از كلاسها نيز مي تواند عاملي جهت احساس شكست در دانش آموزان باشد .
‘‘دانش آموزان بايد در‹ كلاسهاي ناهمگن› تحصيل كنند .تفكيك كلاسها به كلاسهايي با دانش آموزان قوي و كلاسهايي با جمعيت دانش آموزان كند ذهن موجبات سرخوردگي و احساس عدم اعنماد به نفس در دانش آموزان را ايجاد مي كند . علاوه برآن بسياري از معلمان نيز عدم علاقه خود ، نسبت به كلاسهاي مركب از دانش آموزان كند ذهن و داراي اختلال را نشان مي دهند . روزهاي مخصوص اين شاگردان در مدرسه روزهاي ملالت باري خواهد بود و بسياري از آن مي گريزند . روش كلاس بندي ويژه نه تنها در جهت موردنظر كار نكرده بلكه با افزودن تعداد محصلان شكست خورده در جهت خلاف آن عمل مي كند . كلاس ويژه يا طبقه بندي همگن براساس توانايي ها روي انگيزه دانش آموز تاثير نامطلوبي خواهد گذاشت .’’(گلاسر ،ص86 و87،1380)
‘‘همچنين موقعيت آموزشي منظم، همراه با محبت و احترام متقابل نسبت به محيطهاي خشك و تهي از عواطف، تاثير بيشتري در يادگيري ( و مديريت اثر بخش كلاس ) خواهد گذاشت .عواملي نظير عدم امنيت ،ترس ،اضطراب ،نوميدي ،شك و ترديد مي تواند در فعاليتهاي يادگيري شاگردان تاثير گذاشته مانع يادگيري شوند .’’ (شعباني ،1381)
در هرحال در صورتي كه محيط آموزشي از تمامي موارد ذكر شده، يا حداقل از بيشتر آنها برخوردارباشد، مي توان اميد وار بود كه در بكارگيري راهبردهاي اداره كلاس موفق خواهيد شد .
چالشهاي فرا روي معلمان در عصر كنوني
· کاهش منزلت معلمان در جامعه و در کلاس
· کاهش درآمد اقتصادي معلم
· وجود کلاس هاي بي نشاط و خسته کننده براي معلم
· عدم پذيرش هنجارهاي کلاسي توسط دانش آموزان
· احساس بي امنيتي معلم در کلاس درس
· جدي نگرفتن کلاس درس توسط دانش آموزان
· افزايش اضطراب و نگراني معلم در کلاس درس
· ناتواني معلم در تحليل شرايط نوشنوده
· اختلاف و درگيري مفرط با دانش آموزان
· عدم آمادگي و تمرکز دانش آموزان در کلاس درس
· بحران هويت در دانش آموزان
· تزلزل ارزش هاي اجتماعي
· تعارض بيشتر دانش آموزان با معلم
· بي انگيزگي مفرط دانش آموزان به درس و مدرسه
· خستگي رواني دانش آموزان
· توجه به معلم تنها به عنوان يک منبع يادگيري
· عدم علاقه به بعضي از دروس
· پيروي و متحد شدن با همسالان
· شکاف طبقاتي، اقتصادي بين معلم با دانش آموزان
· آوردن ناهنجاري هاي جديد فردي و خانوادگي به کلاس درس (هردو)
· افزايش اطلاعات علمي، سياسي، اجتماعي بالاتر از معلم
· نااميدي دانش آموزان نسبت به آينده
· فقدان معنا در زندگي
· عدم مسؤوليت پذيري
· وجود تغييراتي پايان ناپذير
· افزايش اختلالات عاطفي دانش آموزان و معلمان
· پذيرش آسان فرهنگ هاي متفاوت
تهدید یافرصت
معلم چگونه مي تواند تهديدهاي موجود را به فرصت تبديل کند؟
- کلاس را براي بچه ها بداند نه براي خود
- خود را همراه دانش آموزان بداند و عضو تيم آنها نه عضو تيم مقابل
- فاصله اي بين خود و آنها نبيند
- به همدلي خوب با آنها بپردازد
- خود را هر لحظه آماده يادگيري بداند
- نظر دانش آموزان برايش بسيار جالب باشد
- اصولاً بدنبال نظريه هاي نو بگردد
- از اين که با بچه ها است احساس لذت و شادماني کند
- از اين که موضوعات را سعي مي نمايد از دريچه ي تفکر بچه ها ببيند خوشحال شود
- با خوشحالي بچه ها، خوشحال و با نگراني آنها نگران شود
- تنها روي جواب خود اصرار نورزد
- فرصت تفکر و انديشيدن را از دانش آموزان نگيرد
- براي جواب هاي نو ارزش قائل شود
- بچه هاي خلاق برايش جالب و قابل احترام باشند
- با روش تدريس خود زمينه هاي پرورش تفکر و خلاقيت در کلاس را فراهم نمايد
- در هنگام تدريس در موضوع درس، بچه ها را در موقعيت هيجان کنترل شده قرار دهد
- در هنگام تدريس علاوه بر بعد شناختي دانش آموزان، بعد عاطفي و رواني حرکتي آنها را حتي المقدور درگير نمايد.
- در موضوع تدريس به عقايد بچه ها احترام بگذارد.
- از عقايد آنها در ادامه ي تدريس استفاده نمايد.
- همه ي دانش آموزان را دوست بدارد حتي دانش آموزان ضعيف يا ناسازگار را
- روش طبقه بندي، دسته بندي اطلاعات را با دانش آموزان تمرين کند.
- اگر نظم کلاس درس بر هم مي خورد دنبال تقويت کننده ي آن بگردد و آن را حذف کند.
- فرصت استراحت و تخليه ي هيجاني را براي دانش آموزان فراهم کند.
- به تفاوت هاي فردي آنها توجه داشته باشد.
- با تقويت رفتارهاي مثبت آنها باعث کاهش رفتارهاي نامطلوب شود.
- کلاس درس را به کلاس زندگي تبديل نمايد.
- در کلاس درس از نمونه هاي زنده ي زندگي استفاده نمايد و به تحليل آنها بپردازد.
- زمينه هايي را ايجاد نمايد تا دانش آموزان به راحتي بتوانند به بيان احساسات خود بپردازند.
- سعي نمايد در تدريس موضوع درسي، همه بچه ها را درگير نمايد.
- در برابر عکس العمل هاي هيجاني بچه ها به تفکر بنشيند.
- محيط کلاس درس را زنده و شاداب نمايد.
- زمينه ي پرورش مهارت تفکر را به خوبي در کلاس درس مهيا نمايد.
- کلاس درس را يک وجود سيال و نو شنوده ببيند و هر لحظه براي ايجاد تحول جديد در کلاس درس آماده باشد.
- در برابر سؤالات غير عادي بچه ها موضوع گيري جدي نکند.
- با بچه به روشني و صراحت، ارتباط برقرار نمايد.
- فردي قابل انعطاف و جامع و عميق باشد.
- از انرژي همه بچه هاي کلاس براي حل مسائل درسي در تفهيم کلاس استفاده نمايد.
- با روش تدريس موثر خود روح خودانگيزي و جستجوگري را در دانش آموزان تقويت کند.
- به جاي حس رقابت، حس همکاري را در آنها پرورش دهد.
- از قبل آماده ي مشاهده ي اختلالات رفتاري و احياناً ناسازگاري بچه ها باشد.
- با تقويت سعه ي صدر و بردباري در خود بتواند با ناسازگاري بچه ها روبرو شود و در حل آنها بکوشد.
- واحد کار جهت فعاليت هاي بيروني بدهد.
- لحظات ويژه اي را براي بررسي وضعيت روحي، رواني و آموزشي دانش آموزان قرار دهد.
- تکاليفي به دانش آموزان ارائه کند تا آنها بتوانند در انجام آن از منابع جديد استفاده کنند.
اگر موارد بالا احراز نشود تمام استعدادهاي بچه ها را سوزانده ايم و به تلي از خاکستر تبديل نموده ايم و يا در مقاطع بالاتر تحصيلي، معلمان خود زجر کشيده اند و نه تنها نوجوانان را به کمال مقصود نرسانده اند بلکه خود نيز دچار بيماري جسمي و روحي شديد شده اند و به هر حال کلاس ها به جاي اين که بستر عشق و وحدت باشد بستر تعارض است که منجر به خستگي رواني دانش آموزان و معلمان مي شود.(کيوانفر،1386)
منابع
کنترل عصبانیت. م. ک. گوپتا. ترجمه مهندس ماندانا دانش
دنیای قشنگ نو. آلدوس هاکسلی
تربیت چه چیز نیست؟. دکتر عبد العظیم کریمی
-راهنمای نوشتن پروزه علوم تربیتی
- اموخته و اطلاعات خودم در دوران های مختلف
الماسي،محمد(1378) تاريخ مختصر تعليم وتربيت در اسلام وايران-تهران-رشد
شكوهي، يكتا (1366) تعليم وتربيت اسلامي- تهران - دفتر تحقيقات وبرنامه ريزي