تحقیق بررسي قوميت گرايي در ايرن

تحقیق بررسي قوميت گرايي در ايرن (docx) 18 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 18 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بررسي قوميت گرايي در ايرن فصل اول بررسي کلي قوميت وقوميت گرايي در ايران علل وجود اقوام گوناگون در ايران : بطور کلي يکي از مولفه هايي که در ميان گروه هاي قومي سبب ايجاد تنوع مي گردد مسئله نژاد و تفاوتهاي جسماني است اما در مورد ايران نژاد يا تفاوتهاي جسماني نقش چنداني در تنوع قومي ندارد. در باره ايران مي توان گفت که عامل تعيين کننده تفاوت ميان گروه هاي قومي يا تنوع ميان آنان ،فرهنگ است.به عنوان مثال تنها ترکمنها و چند گروه ديگر داراي ويژگيهاي نژادي چشمگير مي باشند بنابر اين مي توان گفت که تفاوتهاي جسماني در مسئله تنوع قومي نقش چنداني ايفا نمي کند( گودرزي،1384:26) طبق بررسي صورت گرفته در ايران به اين نتيجه مي رسيم که زبان و دين ازميان عناصر فرهنگي ،بيشترين نقش را در تنوع قومي ايفا مي کنند (گودرزي،1384:26). زبان از دو طريق در تنوع اقوام تاثير گزار است اول اين که زبان پديده اي است که با گذشت زمان تغيير مي کند و ممکن است از يک زبان به تدريج به زبانها و گويشهاي متعددي منشعب گرد دوم اينکه مهاجرت يک قوم و يا شعبه اي از آن به سرزمين قوم ديگر مي تواند منجر به تنوع زباني گردد. دين و مذهب نيز از چند طريق باعث تنوع قومي مي شود:اول از طريق نوآوري ديني،يعني پيدايش دين جديد ،دوم از طريق بدعت يعني انشعاب در يک دين که منجر به همزيستي يا برخورد بين آنان گردد ( گودرزي،1384:26). از نظر زباني بايد بگوييم که بدنه اصلي فرهنگ ملي ايران را زبان فارسي تشکيل مي دهد که بدليل سابقه طولاني چنين نقشي را ايفا مي کند(ب حشمت زاده،1379:133). اما در مورد ايران زبانها يا گويشهاي ديگري مثل کردي يا ترکي و .... وجود دارد . در مورد آنها مي توان گفت که يا از اول در اين سرزمين وجود داشته اند يا از جاهاي ديگر به وسيله اقوام مختلف به اين سرزمين وارد شده اند. بطور کلي همه زبان و گويش هاي کنوني در ايران متعلق به سه خانواده زباني آريايي ،سامي،ترکي و مغولي مي باشد( گودرزي،1384:28). دين نيز در ايران سبب تنوع قومي شده است اما دين کارويژه همبستگي را نيز همواره ايفا کرده است ،اما وجود اقليتهاي مذهبي مسلمان و تقسيم آنها به شيعه و سني و غير مسلمان چو ن آشوري ها ، ارمني ها،يهودي ها و زرتشتيان باعث بو جود آمدن اقليهايي شده است که در بعضي مواقع با بار شدن خود بر گروه هاي قومي سبب تشديد آن مي شوند(گودرزي،1384:29). اما اين گروهاي گوناگون زباني يا مذهبي هيچوقت نقش مليتهاي مشخص را ايفا نکرده اند چون آنها همواره در طي صدها سال در کنار يکديگر زندگي کرده اند و در طول اين مدت لازمه هاي يک ملت يعني تجربيات تاريخي و ميراث فرهنگي واحد را بدست آورده اند(احمدي،1386:41). قوميت يا قبيله گرايي در ايران: براستي معيار قومي بودن در ايران چيست ؟همانطور که در قسمت قبلي اشاره کرديم معيار دقيقي جز عامل زبان و مذهب وجود ندارد تا گروه هاي قومي را از يکديگر جدا کند. حال موضوعي که پيش مي آيد اين است که براستي در ايران قوميت گرايي وجود دارد يا قبيله گرايي؟ به نظر در زبان فارسي الفاضي مانند قبيله ،ايل،طايفه،تيره ،عشيره و قوم به نحو روشني از هم تميز داده نشده اند. اما از آنجايي که مسئله خويشاوندي در قوميت گرايي نقش مهمي را ايفا مي کند همچنين مسئله روابط خويشاوندي متکي بر اصول اجدادي و وابستگي ناشي از ازدواج يا فرزند خواندگي است از نظر تجربي فقط در ميان واحدهاي کوچکتري چون قبيله يا خانوارهاي بزرگتر يا دودمان هاي محلي صادق است(احمدي،1386:58). در مورد ايران بايد بگوييم از انجايي که ايلات واحدهاي بزرگتري هستند که خانواده تا طايفه ،تيره ،عشيره وقبيله را در بر مي گيرند.همچنين مبتني بر حسب و نسب و رابطه خويشاوندي پيچيده اي هستند.(بشيريه،1384 :284).بهتر است تا بجاي قبيله از واژه ايل استفاده کنيم.چون قبيله را واحدهاي سازماني خويشاوند ،غير متمرکز ،مساوات طلب و دولت ناپذير در يک جامعه بزرگتري تعريف مي کنند. اما تجربه تاريخي ايران اين گونه تعاريف را تائيد نمي کند و بيش از هر چيز مفهوم خويشاوندي را زير سوال مي برد (بشيريه،1386:58)که در ادامه به بررسي آن مي پردازيم. در مورد واژه ايل بايد بگوييم که از زمان سلسله ايلخانان وارد ايران شده واغلب به معني طوايف صحرا نشين به کار رفته است( بشيريه،1384:284). از نظر ساختاري ايلات سازماني اداري و سياسي بوده اند که اگر بخواهيم ترتيب ساختاري آن را مشخص کنيم ، بايد بگوييم که از پايين به بالا شامل اولاد ،تشي،تيره،طايفه،ايل و ايل بزرگ مي شده اند.( بشيريه،1384 :284). ايلات ايراني به ويژه بزرگ ايلات،رهبران پر قدرت و ثروتمندي داشته اند که بخشي از نخبگان ايراني بودند .اين رهبران پرقدرت همواره در سياست گذاري هاي محلي و ملي مشارکت مي کردند(احمدي،1386:71). از لحاظ سازماني و قدرت داخلي ايلات جماعاتي همبسته و خود کفا بحساب مي آمدند و از نظر نيروي نظامي نيز، مستقل بوده و واحدهاي نظامي جداگانه اي محسوب مي شدند که در مواقع لزوم به کمک حکومت مرکزي مي شتافتند(بشيريه،1384:285). روابط سياسي ايلات معمولاً در سطوح بالا، يعني بين رئيس ايلات و حکومت رواج داشته و در رده هاي پايين تر معمولاً حالت فر مانبرداري از تصميمات رئيس ايل و جود داشته است( بشيريه،1386:58). از لحاظ موقعيت سرزميني ،ايلات ايراني سرزمين مشخص نداشته و تقريباً نيمه صحرا نشين بوده و ميان نواحي مختلف ييلاق و قشلاق مي کرده اند(بشيريه،1384:58)البته با روي کار آمدن رضا شاه و اجراي سياست تخته قاپو کردن ،اغب ايلات يکجا نشين شده اند . همانطور که در قسمتهاي قبلي اشاره کرديم يکي از عناصر اصلي قبيله عنصر خويشاوندي يا جد مشترک است اما در اغلب گروه هاي ايلي ايران شاهد آن بوديم که اين گروه ها فاقد عنصر شجره مشترک يا همان جد مشترک براي اعضاي خود بودند و هيچ گونه سيتم خويشاوندي براي مجموعه هاي ايلي بزرگتر وجود نداشت که همه اعضا را در بر گيرد(احمدي،1386:60). اين عدم وجود رابطه خوشاوندي براي ايلات ايراني را مي توان در سالهاي اوليه شکل گيري قبايل ترک و مغول که جزء اولين قبايل شکل گرفته در ايران به حساب مي آيند ،ديد.جيمز ريد در اين باره مي نويسد که روابط اقتدار در قبايل ترک –مغول با روابط قدرت تعين مي شد نه رابطه خويشاوندي(احمدي،1386:60). آنچه مسلم است اين که ايلات ايران بيشتر بر رابطه قدرت مبتني بوده اند تا رابطه خويشاوندي ،که اين امر خود سبب پيچيده تر شدن شناخت ايلات ايراني مي شود بنابر آنچه گفته شد ساختار ايلات ايراني پراکنده و پيچيده بوده، بطوري که آبراهاميان آن را به موزائيک پيچيده تشبيه کرده است (آبراهاميان،1381:17). اما وجود ايلات چه تاثيري بر روي قوميت گرايي در ايران داشته است؟ايا سبب شده تا ايلات در ايران بر اساس گروهاي قومي شکل بگيرند ؟در اين مورد بايد گفت تحقيقاتي که در اين زمينه صورت گرفته ، گوياي اين امر است که گروههاي قومي نظير کردها ،آذري ها ، بلوچها و.. در قالب يک ايل کرد يا بلوچ واحد متحد نبوده اند بلکه در درون گروههاي ايلي مختلف سازمان يافته بودند (احمدي ،1386:55). رابطه گروههاي قومي با دولت مرکزي قبل از انقلاب اسلامي ايران: نقش ايلات يا گروههاي قومي در تاريخ ايران بقدري برجسته است که اگر بخواهيم تاريخ ايران را شرح دهيم ،بايد بگوييم که تاريخ سياسي ايران تا قرن بيستم ،تاريخ منازعه و کشمکش ميان ايلات خودمختار و مسلح بوده است (بشيريه،1384:285) با توجه به قدرت داشتن ايلات در بيشتر دوره هاي تاريخي ايران،حکومت مرکزي اختيارات بيشتري براي ايلات قائل بود به عنوان مثال با فراهم کردن منابع و امکانات براي روساي ايلات ،مسئوليت برقراري نظم و وضع قوانين محلي ،جمع آوري ماليات ،تشکيل سپاه و... را به آنها واگذار مي کرد و در عوض سعي مي کرد تا نقش مستقيمي درانتصاب يا برکناري رهبران ايلي نقش ايفاکند.( احمدي ،1386:70). البته رابطه ميان ايلات يا همان گروههاي قومي با حکومت مرکزي وضعيتهاي متفاوتي داشته است بطوري که رفتار و رابطه سياسي آنها تا اندازه اي وابسته به عواملي چون تجانس با حکومت مرکزي و همچنين مداخله نيروهاي تحريک کننده خارجي بوده است(حافظ نيا،1381:180). با اين وجود، و رابطه نزديک ميان حکومت مرکزي و ايلات ، در طول تاريخ شاهد کشمکش ميان ايلات در ايران بوده ايم بطوري که تا قبل از حکومت رضا شاه ،خود حکومت مرکزي بين ايلات دست به دست مي شد بطور واضح تر، قدرت حکومت مرکزي خود به معناي سلطه يک ايل بر ايلات ديگر بوده است. بطوري که اغلب سلسله هاي ايراني مانند سلجوقيان ،صفويه،افشاريه،زنديه و قاجاريه را رهبران پر قدرت ايلي تاسيس مي کردند(احمدي ،1386:190) و هر ايلي که به قدرت دست مي يافت براي سرکوب و کنترل ديگر گروههاي قومي به افزايش نيروي نظامي روي مي آورده است(بشيريه،1384:285). بطور کلي تا قرن بيست رابطه بين حکومت مرکزي و گروههاي قومي دو سويه بوده است به اين معنا که حکومت مرکزي موقعيت روساي ايلات را به رسميت مي شناخت و در عوض روساي ايلات در مناطق تحت نفوظ خود ،نمايندگان منصوب از جانب حکومت مرکزي به حساب مي آمدند . همچنين ايلات با جمع آوري ماليات از نظر مالي حکومت مرکزي را کمک مي کرده و تدارک دهنده اصلي قشون براي حکومت مرکزي بودند (احمدي،1386:69). در اين دوران با توجه به اين امر که رابطه حکومت مرکزي با ايلات رابطه دو سويه بوده است ايلات علي رغم ميل به مرکز گريزي ،همواره خود را جزئي از جغرافياي سياسي ايران مي دانسته اند و کمتر در انديشه جدائي طلبي و تاسيس دولت مستقل ملي بوده اند(حافظ نيا،1381:183). حکومت مرکزي نيز با به رسميت شناختن ايلات و دادن اختيارات محلي ،روساي ايلات را نيز به عنوان حاکمان محلي به رسميت مي شناخت ودر بسياري موارد آنان را رسماً به سمت واليان و نمايندگان مرکزي در مناطق ايلي تعين مي کرد(احمدي ،1386:188). اما در قرن بيستم نفوذ سياسي ايلات با روي کار آمدن رضاه شاه و ساخت دولت مطلقه رو به کاهش گذاشت اقداماتي که در اين کاهش موثر بود را مي توان اينگونه ذکر کرد ،کوشش رضا شاه براي ادغام کردن ايلات و مناطق نيمه مستقل عشايري در درون قالب يک دولت ملي جديد،انحلال تشکيلات ايلي و عشايري ،محدود کردن قدرت خوانين ،اجبار جوانان عشاير به خدمت نظام،خلع سلاح عمومي که باعث شدند تا قدرت ايلات تا حدودي در هم شکسته شود( بشيريه،1384 :286). همانطور که ديديم يکي از اهداف مهم رضاه شاه ايجاد وحدت ملي در ايران بود اما عمده ترين مانع بر سر راه رضاه شاه، روساي قدرتمند ايلي بودند که مانع از ادقام ايلات در حکومت مرکزي و همچنين تمرکز نيروهاي مسلح مي شدند مبارزه رضاه شاه براي نابودي قدرت روساي ايلات با موفقيت همراه بود . اما اين رخداد يک تاثير مهم بر گروههاي قومي گذاشت و آن سياسي شدن تفاوتهاي اجتماعي و فرهنگي ناشي از زبان و مذهب بود(حميد احمدي ،1386:187) همچنين اقدامات رضاه شاه سبب شد تا زندگي معيشت و آزاد گروه هاي قومي زير فشارهاي شديد قرار گيرد ،پستهاي ارتش و ژاندارمري در قلب سرزمين گروه هاي قومي داير شد و در نتيجه فرمانداران نظامي بر زندگي ايلات و عشاير استيلا يافتند همچنين به موجب قوانين مصوب مجلس يازدهم در سال1317 در باره تقسيمات کشوري و تعيين فرمانداران محلي در مرکز قدرت بوروکراسي جديد بر مناطق ايلي گسترش يافت بدين سان قدرت ايلات در هم شکست ( بشيريه ،1384:286-287).اين امر به تشديد احساسات ناسيوناليستي ايلات و قوميتها در ايران دامن زد . همچنين در فرايند ساخت دولت مدرن ،دولت متمر کز بوروکراتيک مدرن و مقتدر جاي دولت غير متمرکز سابق را گرفت و با سرکوب کردن روساي ايلات باعث کاهش مشارکت سياسي ايلات در حکومت مرکزي شد(احمدي ،1386:186). در اين دوره رابطه ميان حکومت مرکزي و گروه هاي قومي حالت تعارض گونه پيدا کرد به اين معني که بخش مرکزي نسبت به پيرامون موضعي تمرکزگرا و کنترل کننده و ضد ناحيه گرايي داشت در حالي که بخشهاي پيرامون واکنشهاي ناحيه گرايانه ،مرکز گريز و ضد تمرکز داشته اند( حافظ نيا،1381:182). با توجه به اين امر که ساخت دولت مدرن به همراه خود وحدت ملي مي آورد اما با اينکه دولت رضاه شاه و حاميان او با خلق يک دولت بوروکراتيک و تمرکزگرا قصد بوجود آوردن دولت مدرن در ايران را داشتند،اما تفاوتهاي ساختاري در ايران،پيش شرط هاي لازم براي ظهور دولت مدرن را فراهم نساخت (احمدي،1386:213). پس از سقوط رضا شاه و کاهش قدرت مرکزي بار ديگر ايلات قدرت تازه اي گرفتند روساي بعضي از ايلات در مجالس نفوذ قابل ملاحظه اي پيدا کردند . بلا فاصله پس از خروج رضا شاه خوانيني که در تهران زير نظر نگاه داشته شده بودند به ايلات خود برگشتند و دوباره اداره منطقه را در دست گرفتند بسياري از ايلات نيز که اجباراً يکجا نشين شده بودند به راه رسم زندگي قبلي خود باز گشتند.اما ديري نپاييد که دوباره حکومت مرکزي قدرت يافت و به تبع آن قدرت ايلات نيز محدود شد به ويژه اصلاحات ارضي و ملي کردن جنگلها و مراتع آسيبهايي به مباني اقتصادي زندگي ايلي وارد کرد و قدرت خوانين را به کلي درهم شکست(بشيريه،1384:287). بطور کلي و با توجه به تمرکز گرايي حکومت و ظهور عوامل ديگري چون نخبگان سياسي و همچنين نيروهاي بين المللي سبب شد تا آگاهي سياسي ايلات افزايش يابد و گروه هاي قومي از حکومت مرکزي خواستار واگذاري اختيارات و آزادي بيشتر و نوعي خود مختاري شوند(حافظ نيا ،1380:181). در پايان بايد خاطر نشان کنيم که طي شدن اين روند سبب شد تا رفتار گروه هاي قومي نسبت به حکومت مرکزي تغيير کند طوري که تجلي رفتار آنها نسبت به بخش مرکزي بستگي به اقتدار مرکز ،ميزان احساس مشارکت در امور ملي داشته است(حافظ نيا،1381:180). فصل دوم: بررسي گروه هاي قومي در ايران قوم کرد. جغرافيا: کرد ها در غرب کشور ،در استانهاي کردستان ،جنوب آذربايجان غربي و بخشهايي از استانهاي کرمانشاه و ايلام پراکنده اند. البته موقعيت جغرافياي قوم کرد به همين نواحي محدود نمي گردد بلکه بايد نواحي شمالي عراق،جنوب شرقي ترکيه و شمال شرقي سوريه و تا حدودي شمال خراسان و قسمتهايي از کشور ارمنستان را به آن اضافه کنيم ( حافظ نيا ،1381:146). لازم به ذکر است که در گذشته بيشتر نواحي کردنشين در اختيار حکومت ايراني بوده است اما در قرن دهم هجري بخشهايي از موطن کردها در جنگ معروف چالدران و جنگهاي بعدي ميان ايران وعثماني ،از ايران جدا شده است و بدين ترتيب رابطه بخشي از مردم کرد با کشور و قوم تبارشان قطع شد در مرحله بعدي پس از جنگ جهاني اول و اضمحلال امپراتوري عثماني بخش جدا شده کردستان ميان کشورهاي تازه تاسيس ترکيه ،عراق و سوريه تقسيم گرديد بدين سان اين بخش از کردها نه به خاستگاه اصلي شان ملحق شدند نه به استقلال رسيدند( گودرزي و ديگران،1384:114). خاستگاه نژادي: در مورد خاستگاه نژادي قوم کرد نظريات مختلفي ابراز شده است عده اي از مورخان معتقدند که خاستگاه آنان به قوم ماد بر مي گردد بطور مثال فن مينورسکي معتقد است که کردها از شرق ايران به کردستان امروز وارد شده اند و به نوعي ريشه مادي و ايراني کردها را تائيد کرده است(حشمت زاده،1379:136). همچنين بر اساس برخي منابع تاريخي اين گونه بر مي آيد که کردها که از اقوام ماد بوده اند و اولين سلسه پادشاهي به نام مادها به پايتختي همدان فعلي(هگمتانه)، را بنيان نهادند(گودرزي و ديگران،1384:113). يورد شاهيان در کتاب خود نسب اقوام کرد را قبل از آمدن اقوام آريايي دانسته است و معتقد است که در دامنه رشته کوهستان زاگرس و سواحل جنوبي درياچه اروميه و همچنين در حوضه بالاي دو رود دجله وفرات و ناحيه کوه جودي مردمي ديده مي شدند که جامعه آنها در امر رمه گرداني و دامپروري خلاصه مي شده است که به آن تمدن سرزميني ،کوتي يا کورتي مي گفتند (يورد شاهيان،1380:157). همانطور که مشاهده کرديم ايشان معتقد است که تبار قوم کرد به قوم کوتي بر مي گردد که بعد از ورود آريايي ها به قوم ماد پيوسته اند و بر اثر گذر زمان جزئي از قوم ماد گرديده اند و ديگر اثري از قوم کوتي نمانده است .اما چرا قوم کوتي در قوم ماد حل شده است؟علت اين امر احتمالا به جهت تمدن متکامل و اجتماع پيشرفته قوم ماد بر مي گردد(ا يورد شاهيان،1380:160). همانطور که مشاهده شد در مورد خاستگاه نژادي قوم کرد اتفاق نظر وجود ندارد عده اي آنان را به قوم ماد نسبت داده اند و عده اي ديگرمعتقدند که قبل از آمدن آريايي ها به ايران قوم کرد در اين منطقه حضور داشته است. ويژگيهاي فرهنگي: اگر بخواهيم ابتدا در اين قسمت خصوصيات رفتاري مردم کرد را شرح دهيم بايد بگوييم کردها مردمي حساس هستند که در مسائل عاطفي ،غريزي و آتشين مزاج عمل کرده و در بسياري از خصوصيات خود منشهاي ابتدايي زندگي قبيله اي را حفظ کرده اند(يورد شاهيان،1380:169). خانواده هنوز در ميان مردم کرد از ارزش نهادي بسيار نيرومندي برخوردار است اما به دليل دگرگوني ارکان زندگي اجتماعي و تمايل جوانان به تشکيل زندگي مستقل در حال تحيل رفتن و از بين رفتن است (شاهيان،1380:177). بطور کلي بايد بگوييم که از لحاظ فرهنگي کردستان برش فرهنگي ديگري است که به رغم ريشه واحد زبان کردي با فارسي هنوز استقلال خود را حفظ کرده است و شايد دليل اصلي اين فاصله فرهنگي عامل جغرافيايي باشد که اجازه داده است کردها در پناه کوههاي عظيم با بدنه اصلي جامعه اختلاط پيدا نکنند(حشمت زاده ،1379:135). با اين وجود تعاملات کردهاي ايراني و دولت مرکزي ايران با ساير کشورهاي منطقه که در بردارنده جمعيت کرد هستند تفاوت اساسي دارد و علت آن اين است که کردهاي ايراني اشتراکات تاريخي، نژادي، سرزميني،زباني و همچنين نمادها و اسطوره هاي مشترک با ساير ايرانيان دارند(گودرزي و ديگران ،1384:114). مذهب: مردم کرد از دير باز مردمي دين دار بوده اند.قبل از ورود اسلام به ايران ،کردها مهرپرست بوده و بعد به آئين زرتشت پيوستند و در دوران ساسانيان علاوه بر دين زرتشت ،اديان مسيحي،مانوي،مزدکي نيز در ميان مردم کرد وجود داشته است بعد از حمله اعراب مانند ساير اقوام ايراني کم کم به اسلام روي آوردند(يورد شاهيان،1380:174). اکنون کردها از لحاظ مذهبي به دو گروه سني شافعي و شيعه تقسيم مي شوند کردهاي کردستان غالبآ اهل سنت و شافعي مذهب اند گروهي اقليت نيز به مذاهب ديگر اهل سنت منسوبند کردهاي منطقه کرمانشاهان و ايلام عمدتاً شيعه اند (حافظ نيا،1381:165). بطور کلي از لحاظ مذهبي در کردستان مي توان گفت که تسامح مذهبي در ميان مردم کرد وجود دارد و جزميت ديني در بين مردم حتي در بين افرادي که از لحاظ سنتي بسيار به مذهب پايبند هستند کمتر ديده مي شود(جلائي پور،1372:89). زبان: زبان مردم کردستان کردي است و مطابق نظريات زبانشناسان جدا از تاثير مستقيم زبانهاي باستاني دوران قبل از آريايي ها و زبانهاي سامي و آلتايي ،جزو شاخه اي از شاخه هاي بزرگ و اصيل هند و اروپايي است اين زبان در سرتاسر کردستان ايران ،ترکيه ،عراق،ارمنستان،سوريه و نيز در ميان کردهاي نقاط ديگر رايج است(يورد شاهيان،1380:178). زبان کردي به سه لهجه عمده تقسيم مي شود کرمانجي که در نواحي شمال غربي کردستان استفاده مي شود سوراني در نواحي جنوب شرقي و زرزاد در بخش مرکزي ترکيه مورد استفاده قرار مي گيرد(حافظ نيا،1381:164). اما زبان کردي پيوستگي هايي با زبان فارسي و حتي گويشهاي رايج کنوني در ايران مانند گيلکي ها ،مازندراني ها،خوانساري ها،بلوچي و سيستاني دارد که مي توان آشکارا و بوضوح آنها را ديد حتي با کمي تامل مي توان خويشاوندي آنان را با زبانهاي کهن ايران چون زبان اوستايي و پارسي باستان پهلوي درايران را فهميد( يورد شاهيان،1380:179). اما امروزه از سوي برخي از نخبگان فکري و سياسي کرد بين زبان کردي و فارسي تمايز ايجاد شده است و سعي مي شود تا مسئله زبان به يک مسئله سياسي تبديل شود در واقع مقوله سياسي شدن زبان مسئله جديدي است که در گذشته وجود نداشته است( احمدي،1386:253). رابطه با مرکز: به نظر مي رسد که کردها چه در سطح ملي و چه در سطح منطقه اي ،به صورت جمعي يا انفرادي،آرمان سياسي خودمختاري را در سر مي پرورانند . مطالبات ناسيوناليستي کردها در برابر دولت ملي در حد کسب خود مختاري است اما در سطح منطقه اي ،به نظر مي رسد بعضي نخبگان اين قوم طالب استقلال ،وحدت و تاسيس دولت مستقل کردستان هستند(حافظ نيا،1381:169). قوم آذري. جغرافيا: آذريها که بعد از فارسها در ترکيب ملي ايران قرار مي گيرند در بخش شمال غربي ايران ،در استانهاي آذربايجان غربي،آذربايجان شرقي،اردبيل و زنجان استقرار داشته و ادامه آن به استان همدان و غرب گيلان گسترش يافته است( حافظ نيا،1381:157).البته بايد گفت که آذريهاي بطور پراکنده در ديگر نواحي ايران مثل تهران يا شمال خراسان ساکن هستند. همچنين آذريهاي غير ايراني نيز در مناطق ترکيه،قفقاز ساکنند که در سه متغيير زبان ،قوميت و مذهب همانند هستند( حافظ نيا،1381:159). خاستگاه نژادي: در ميان محققان در مورد گذشته و تبار آذريها اتفاق نظر وجود ندارد .گروهي آذريها را از تبار قوم ماد مي دانند،گروهي از تبار مسانائي و بسياري آنان را آذريهاي آريايي و پارسي و زبانشان را جزوء زبانهاي هند و آريايي مي شمارند و گروهي ديگر آنان را ترکان آسياي ميانه به حساب مي آورند که در اوايل قرن دوازدهم ميلادي به منطقه آذربايجان کوچ کرده و ساکن شده اند( يورد شاهيان،1380:31). فرهنگ: از لحاظ فرهنگي و آداب رسوم رايج در ميان آذريها بايد بگوييم ميان آداب و رسوم آذريها با سنتها و اعياد رسوم ساير نقاط ايران يک نوع همساني وجود دارد اکثرا مسلمان و شيعه اند. همچنين عيد نوروز و اعياد ديني و مذهبي و ساير اعياد و رسوم ملي را بگرمي اجرا مي کنند( يورد شاهيان،1380:52-53). از لحاظ خصوصيات شخصيتي ،روحيه اصلاح طلبي،پاي بندي عميق مذهبي،بيگانه ستيزي،وطن پرستي و فداکاري در راه اهداف و آرمانهاي ملي از جمله خصوصياتي است که آذري ها به آن معروف مي باشند( گودرزي و ديگران،1384،ص102). از حيث تيپ ونوع برخورد و رفتار مردمي خجول اما خونگرم و مهمان نواز هستند سطح غليان احساسات آنها بسيار بالاست و در برابر مسائل رنجش آور و رفتارهاي خلاف منشهاي انساني و اجتماعي به سرعت و اکنش عصبي بروز مي دهند(ا يورد شاهيان،1380:52). مذهب: از لحاظ مذهبي قريب به اتفاق آذريها مسلمان و شيعه هستند عشق و علاقه آذريها به تشيع و ائمه اطهار آنچنان عميق و ريشه دار است که جلوه هاي آن را مي توان در ايام عزاداري امام حسين (ع) در دهه محرم مشاهده کرد (گودرزي و ديگران ،1384:86). از حيث تجانس مذهبي ،آذريها با اکثريت قريب به اتفاق ملت ايران (95% شيعه)تجانس داشته و به عنوان يکي از عوامل هويت بخش مذهبي آنها بوده است(حافظ نيا،1381:161). بطور کلي در ايران که مرکز روحاني ،تشيع است مذهب تشيع يک نيروي وحدت بخش بوده است مخصوصاً اين عواملي که آذريها را به ساير ايراني ها پيوند مي دهند هميشه قوي تر از نيروهايي بوده اند که بر ضد وحدت ملي عمل کرده اند مسلماٌ مذهب تشيع يکي از عوامل مهم در اين وحدت بخشي بوده است(گودرزي و ديگران،1384:85). زبان: از جمله گويشهاي غير فارسي در ايران زبان آذري است که بار احساسي و عاطفي آن بسيار بالاست و مرکز اصلي آن آذربايجان است(حشمت زاده،1379:134). پروفسور رادولف زبان ترکي آذري را با ترکي آناتولي ،شبه جزيره بالکان ،ترکمنستان و سواحل کريمه در يک گروه قرار داده و مهمترين لهجه هاي مشابه آذري را به اين صورت تقسيم کرده است.1.باکو شيروان2.گنجه وقراباق3.تبريز (يورد شاهيان،1380:48). به رغم اين که زبان آذري يک زبان مستقل بوده اما زبان علمي و ادبي رايج ميان آذري ها همواره فارسي بوده است حتي زماني که سلسله هاي ترک زبان بر ايران حکومت کرده اند زبان درباري آنها هم فارسي بوده است( گودرزي و ديگران ،1384:99). بطور کلي زبان آذري هاي ايران بيش از اندازه از زبان فارسي تاثير گرفته است بطوري که اکنون بسياري از پسوند هاي مصدري رعايت نمي شود(يورد شاهيان،1380:48-49). رابطه با مرکز:با بررسي نقاط عطف رفتارهاي سياسي آذريها به اين نتيجه ميرسيم که اين حرکتها رويکردي ملي گرايانه و ايران محور داشته و منافع ملي را دنبال مي کرده است(حافظ نيا،1380:161)که نمونه آن را در انقلاب مشرطه مي توان ديد . قوم بلوچ. جغرافيا: از لحاظ مساحت بلوچستان با مساحت 155هزار کيلومتر مربع از شمال به سيستان و کرمان ،از مغرب به بشاگرد ،از مشرق به خاک کلات و از جنوب به درياي عمان محدود مي شود . بلوچستان به جهار بخش سرحد،سروان،بمپور و مکران تقسيم مي شود. (گودرزي و ديگران،1384:39).همچنين از لحاظ تاريخي به دو بخش تقسيم مي شود يکي ناحيه شمالي و ديگر ناحيه جنوبي(گودرزي و ديگران،1384:40). موقعيت جغرافيايي بلوچستان مشکلات زيادي را براي اين منطقه ايجاد کرده است به عنوان مثال قرار گرفتن فضاي گسترده و مثلثي شکل کوير هاي داخلي (مثلث قم، سبزوار ،ايرانشهر)ميان بلوچستان و بخش مرکزي کشور باعث دور افتادگي و کاهش حجم ارتباطات گرديده است(حافظ نيا،1381:175). خاستگاه نژادي: در مورد ريشه قومي و تاريخي بلوج ها روايات گوناگوني از جمله ريشه عربي آنها سخن گفته شده است بعضي نام سيستان را ماخوذ از سکستان يا سکاهاي مي دانند که از اقوام آسياي ميانه بوده و در زمان اشکانيان به اين قسمت کوچ کرده اند(حشمت زاده،1379:137). برخي ديگر از پژوهشگران نخستين ساکنان بومي بلوچستان را اويدي خوانده اند که تمدن نزديک به تمدن مردم سند داشتند و مورد تهاجم آريايي ها واقع شده اند پس از سا سانيان و تسلط اعراب مسلمان بر ايران،طبيعتاً مهاجريني از اعراب به ويژه لشکريان و فرماندهان نظامي در اين منطقه ساکن شده اند بخشي از عشاير غرب ايرن نيز در دوره صفوييه و عده اي از طوايف افغان در دوره افشاريه در بلوچستان سايه افکندند.همچنين عده اي خود را کرد نوشيرواني ميدانند. عده اي ديگر خود را داراي پيشينه عربي و برخي خود را اصالتاً افغان مي دانند (گودرزي و ديگران،1384:52). بطور کلي اثبات آرياي ،عرب يا دراويدي بودن بلوچ ها کار بسيار دشواري است به نظر مي رسد مردم بلوچستان که امروزه بلوچ ناميده مي شوند و در بلوچستان زندگي مي کنند بازمانده مردماني مهاجرند که به اقوام گونا گون تعلق داشته اند(گودرزي و ديگران،1384:50). فرهنگ: مردم بلوچستان نيز به دلايل مشابهي که در مورد کردستان ذکر کرديم تفاوتهايي با ساير مردم ايران دارند . از نظر فرهنگي و ساختاري بلوچ ها را بايد قومي قبيله اي و طايفه اي دانست بطوري که پيوستگي قومي و طايفه اي در بلوچستان بسيار بالاست بطوري که عضوي از يک طايفه بودن احساس تعلق و هويت به بلوچها مي بخشد و آنها را از انزواء در مي آورد و در تعاون وهمکاري قرار مي دهد(گودرزي و ديگران،1384:55). از حيث طبقاتي بايد بگوييم که در بلوچستان يک طبقه ارباب وجود داشته که زمين و آب و نخل در تملک آنان بوده است مردم بدانها ماليات مي پرداحتند و آنها نيمي از آن را به طبقه حاکم مي داده اند طبقه ديگر کشاورزان سهم بر بودند و گروه ديگر غلامات و کنيزان را تشکيل مي دادند(گودرزي و ديگران،1384:50)هنوز هم اين طبقه (ارباب)در بلوچها از اعتبار بالايي برخوردار است بطوري که در زمان محمدرضا شاه امور امنيتي به همين خوانين واگذار مي شد. مذهب: عمده بلوچهاي ايران سني مذهب هستند و به آن پايبند بوده وتعصب خاطر دارند از اين جهت نيز با بلوچها قلمرو پاکستان و شبه قاره هند که اهل سنت هستند تجانس دارند(حافظ نيا،1381:174). زبان : در مورد زبان بلوچي بي ترديد بايد گفت که اين زبان يکي از شاخه هاي زبان فارسي است که صورت باستاني خود را بهتر از بسياري از شاخه هاي ديگر زبانان ايراني حفظ کرده است. برخي زبانشناسان از چند دهه پيش با مقايسه زبان بلوچي با زبانهاي مردم همسايه بلوچها ،نظير پشتو يا زبانها و گويش هاي فلات پامير شباهت و نزديکي آنچناني ميان آنها پيدا نکردند بنابر اين زبان بلوچي از زبانهاي گروه ايراني غربي،شمالي شناخته مي شود( گودرزي و ديگران،1384:50)از نظر ريشه زبان و لهجه نيز زبان بلوچي را همانند پشتو،تاجيکي و کردي عضو خانواده زبانهاي ايراني مي دانند( حافظ نيا،1381:174). رابطه با مرکز: در طول تاريخ پر فراز نشيب ايران ،مي توان قبايل بلوچ را به عنوان وفادار ترين قبايل به حکومت مرکزي دانست(ملازهي،1380:101)البته بايد توجه داشت که از زمان روي کار آمدن سلسله صفوي ،بلوچها همواره در ايران با حکومتهاي شيعه مذهب رودررو بوده اند و اين خود يکي از عوامل مهم دوري بلوچ ها از مرکز و تمايل آنها به سوي مناطق و کشورهائي بوده است که اکثريت بالايي از مردمان در آنها اهل سنت بوده اند( مقصودي،1380:349). البته بايد خاطر نشان کنيم که جنبش سياسي ناسيوناليسم بلوچ در گذشته وجود نداشته است بلکه با پيدايش جنگ سرد با تظاهرات درون منطقه اي بويژه در پاکستان بوجود آمده است(حافظ نيا،1381:174). اما همانطور که در قسمتهاي پيشين اشاره کرديم موقعيت جغرافيايي بلوچستان سبب دوري اين منطقه از بخش مرکزي شده است دو عامل جغرافيايي، دوري از مرکز و فضاي کويري عاري از حيات فعال نقش موثري در ايجاد اين پديده داشته اند( حافظ نيا،1381:174). قوم ترکمن. جغرافيا: طبق آنچه که از منابع تاريخي استنباط مي شود مهاجرت اوليه ترکمنها در سال 400هجري از سواحل جيحون آغاز شده است(رضايي،1380:277). قلمرو وفضاي ترکمنها از شرق درياي مازندران آغاز شده و به سمت آسياي مرکزي گسترش و امتداد پيدا ميکند نواحي ترکمن نشين آسياي مرکزي پس از فرو پاشي اتحاد جماهير شوروي در قالب دولت مستقل ترکمنستان ،هويت ملي جديد پيدا کردند( حافظ نيا،1381:177). اما وضعيت سرزميني ترکمنهاي ايران به صورت ديگري است در استان گلستان منطقه اي وجود دارد که جلگه نسبتاً وسيعي است در کرانه هاي رود گرگان ،از اين رو دشت گرگان خوانده مي شود اين منطقه موطن اصلي ايرانيان ترکمن خوانده مي شود ( گودرزي و ديگران،1384:158). ايرانيان ترکمن تنها در يک منطقه ساکن نيستند بلکه در روستهاي بخش کلاله و دهستان هاي گليداغ و مراوه تپه در استان گلستان و نواحي راز وجرگلان در شمال غربي خراسان نيز زندگي مي کنند( گودرزي و ديگران،1384:158)بطور کلي سرزمين ايرانيان ترکمن را ترکمن صحرا مي خوانند. خاستگاه نژادي: ترکمن ها را مي توان يک گروه قومي بزرگ به حساب آورد که شامل قبايل بسياري مي شوند.هر قبيله به طوايف متعددي تقسيم مي شوند که تمام آن ها داراي جد مشترک مي باشند( مقصودي،1380:316). چهره ترکمنها قدري شبيه مغولهاست مردمي اند نسبتا قد بلند با موئي سياه که چهره و قيافه سنگيني دارند و عموما لاغر مي باشند(بيگدلي،1383:333). در مورد خاستگاه نژادي ترکمنها اتفاق نظر وجود ندارد پاره اي از نويسندگان به ويژه در اسناد تاريخي آنها را غز يا اوغوز مي نامند زيرا اغوزخان نياي مشترک آنان به شمار مي آيد نام اغوز اولين بار در اوايل قرن هشتم بعد از ميلاد به زبان ترکي در کتيبه ها نوشته شده و در مغولستان پيدا شده است(ح گودرزي و ديگران،1384:159). اما ابر مکي نظر متفاوتي نسبت به ترکمنها دارد وي ترکمنها را اينگونه توصيف مي کند :قومي از نژاد ترک که در قرن يازدهم و دوازدهم بخارا را تسخير کرده و در سمت مغرب درياي خزر به ارمنستان ،گرجستان و شيروان و داغستان دست يافته اند زندگي باديه نشيني دارند و آنها را تراکه و ترکمن و قزلباش مي خوانند(بيگدلي،1383:333). در پايان آنچه از منابع بر مي آيد اين است که ترکمنها شاخه اي از ترک هاي آسياي ميانه اند و در بخش جنوب غربي آسياي مرکزي ،نواحي شمالي ايران افغانستان و چند گروه آنها در عراق و ترکيه زندگي مي کنند( گودرزي و ديگران،1384:159). مذهب: ترکمنها اهل تسنن «حنفيـي» و پيرو طريقه امام اعظم ابوحنيفه نعمان بن ثابت مي باشند(بيگدلي،1383:419). ترکمنها به آداب و مراسم عبادي بسيار پايبند هستند.آنها مقيد به گزاردن نماز در اوقات پنج گانه شرعي آن هم در اول وقت مي باشند در ميان آنان روزه داري در ايام ماه مبارک رمضان از اهميت شاياني برخوردار است( گودرزي و ديگران،1384:173). زبان: ترکمنها زبان خود را ترکمن چه يا ترکمن ديل مي نامند(گودرزي و ديگران،1384:173)ترکي ترکمني شعبه اي از اوغوز و زبان ترکمنان ايرن ، افغانستان و ازبکستان است(بيگدلي،1383:353). زبان شناسان اين زبان را از گروه زبانهاي اوغوز يا شاخه جنوب غربي زبان ترکي شناخته اند و غرابت زبان شناختي آن را با ترکي آذربايجاني و ترکيه بيش از قرابت با زبان ترکي ساير ملتهاي آسياي ميانه مانند ازبک ،قرقيز و قزاق دانسته اند(گودرزي و ديگران،1384:173). رابطه با مرکز: ترکمنها نسبت به ديگر اقوام رابطه بهتري با حکومت مرکزي داشته اند و اين شايد بر مي گردد به وضعيت اقتصادي آنان ،چون وضعيت اقتصادي ترکمن ها از بسياري از اقوام مرزنشين بهتر مي باشد در عرصه اقتصادي ،ترکمنها فعاليت هاي چند گانه اي را در حوزه هاي کشاورزي ،دامداري،ماهيگيري،قاليبافي،ابريشم بافي ،تجارت و مشاغل اداري پي گير هستند(مقصودي،1380:390). الف:فارسي (کتاب). آبراهاميان،يرواند(1381)،ايران بين دو انقلاب . کاظم فيروزمند و ديگران .تهران: مرکز. احمدي،حميد(1386)، قوميت وقوم گرائي در ايران .تهران:ني. احمدي،حميد(1383)،هويت،مليت،قوميت.تهران:توسعه علوم انساني. اسميت،انتوني(1383)،ناسيوناليسم. منصور انصاري.تهران:مطالعات ملي. بابائي،غلامرضا علي(1384)،فرهنگ سياسي ارش.تهران :اشيان. بابائي،غلامرضا علي.بهمن آقائي(1365)،فرهنگ علوم سياسي.تهران:ويس. برتون،رولان(1384)،قوم شناسي سياسي .ترجمه ناصر فکوهي.تهران:ني. بشيريه،حسين(1384)،جامعه شناسي سياسي .تهران:ني. بشيريه،حسين(1385)د يباچه ائي بر جامعه شناسي سياسي ايران(دوره جمهوري اسلامي).تهران:نگاه معاصر. بيگدلي،محمدرضا(1383)،ترکمنهاي ايران.تهران:پاسارگاد. جلائي پور،حميد رضا(1381)جامعه شناسي جنبشهاي اجتماعي.تهران:طرح نو. جلائي پور،حميد رضا.(1372) کردستان و علل تداوم آن پس از انقلاب اسلامي.تهران:وزارت خارجه. .حافظ نيا،محمدرضا(1380)،جغرافياي سياسي ايران.تهران:سمت. حشمت زاده،محمد باقر( 1379)،ايران ونفت.تهران: مرکز. .حقيقت صادق(1381)توزيع قدرت در انديشه سياسي.تهران:هستي نما. داودي،علي اصغر(1381)،علل و پيامد هاي فعال شدن شکاف قومي و زباني پس از انقلاب.مشهد:بي جا. ربيعي،علي(1380)،تحولات ارزشي.تهران:فرهنگ و انديشه. سيسک،تموتي دي(1379)،تقسيم قدرت و ميانجيگري قومي. مجتبي عطارزاده .تهران : مطالعات راهبردي. شهبازي،محبوب(1380)،تقدير مردم سالاري ايراني.تهران:روزنه. شجاعي زند عليرضا(1383)،تکاپوهاي ديني.تهران:بازشناسي اسلام و ايران.تهران:بي جا. شهرام نيا،سيد امير مسعود .(1380)،جهاني شدن و دمکراسي در ايران.تهران:ني. طاهري،ابولقاسم(1378)،حکومتهاي محلي و عدم تمرکز.تهران:قومس. عالم،عبدالرحمن(1381)،بنيادهاي علم سياست .تهران:ني. .فيرحي، داود(1376)،قدرت، دانش، مشروعيت در اسلام.تهران:ني. . فيرحي، داود(1382)،نظام سياسي دولت در اسلام.تهران:سمت. .کدي،نيکي آر(1383)،نتايج انقلاب ايران. مهدي حقيقت خواه.تهران:ققنوس. گودرزي،حسين و ديگران(1384)،جامعه شناسي هويت در ايران.تهران :مطالعات ملي. مجيد،محمدي.(1378)جامعه مدني ايران.تهران:مرکز. مقصودي،مجتبي(1380)،تحولات قومي در ايران «علل وزمينه ها».تهران:مطالعات ملي. .مير موسوي(1382)،اسلام،سنت،دولت مدرن.تهران:ني. هانتينگتون،ساموئل و يرواند واينر(1379)،درک توسعه سياسي.تهران:مطالعات راهبردي. يورد شاهيان ،اسماعيل(1380)،تبارشناسي قومي وحيات ملي.تهران:فروزان.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته