تحقیق بررسی نقش ساختارها و ظرفیتهای داخلی کشورهای (docx) 21 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 21 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
بررسی نقش ساختارها و ظرفیتهای داخلی کشورهای
حاشیه خلیج فارس در پیدایش طرحهای امنیتی در
منطقه خلیج فارس
در این تحقیق به آن بخش از عوامل موثر در پیدایش، عملکرد، کارآمدی و یا ناکارآمدی، و نهایتاً فروپاشی سیستم های امنیتی در منطقه خلیج فارس می پردازیم که ناشی از ساختارها و ظرفیت - های داخلی کشورهای حاشیه خلیج فارس می باشند. در این راستا به مجموعه ای از بحرانها اشاره می کنیم که همواره کشورهای خلیج فارس از آنها در رنجند و این کشورها را به ناچار به سوی نوع خاص نظام امنیتی که وجه مشخصه آن توسل به قدرتهای بزرگ و در رأس آنها قدرت هژمون می باشد سوق می دهد تا در مواقع لازم به عنوان«دست نگهدارنده»این رژیمها عمل کنند. بحرانهایی که ذکر خواهد شد کما بیش دامنگیر همه دولتهای عربی خلیج فارس می باشند و در واقع در این منطقه از جهان عمومیت دارند. از آنجا که دو کشور ایران و عراق تفاوت ساختاری با دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس دارند که این دو کشور را خواهان سیستم های امنیتی بیشتر بومیانه کرده است، همچنین این دو کشور انقلابی می باشند(برخلاف کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس که حافظ وضع موجود به شمار می روند)،1و نیز از آنجا که تلاش برای استقرار ترتیبات تأمین امنیت در منطقه خلیج فارس با تکیه بر کشورهای کوچک جنوب خلیج فارس بوده و به طور همزمان به طرد دو کشور ایران و عراق از این سیستم ها معطوف بود بررسی تأثیر جنبه های داخلی دو کشور اخیر در نوع نظام امنیتی اهمیت ثانویه دارد. به عبارت دیگر این تأثیر هر چه باشد در نهایت به یک تلقی متفاوت از امنیت می انجامد و از این رو نسخه های امنیتی متفاوت از قبل قابل درک است از این رو مسأله سالبه به ارتفاع موضوع است.
جوامع خلیج فارس به علت رشد سریع اقتصادی ناشی از نفت در چهار دهه گذشته دچار تحولات اجتماعی بزرگی شده اند. پدیده افزایش جمیعت، ظهور طبقات جدید اجتماعی، و رشد تحصیلات و تعداد دانش آموختگان از جمله این دگرگونیها در سطح این منطقه می باشند. توسعه نفتی سبب شده که فرصتهای استخدام دولتی، یارانه ها و کمکهای حکومت به کالاهای اساسی و خدمات ضروری، مسافرت، مهاجرت و رسانه های گروهی بویژه تلویزیون و ماهواره در این مناطق مهجور و سنتی، جوامع را تغییر دهند. این دگرگونی ها در مجموع باعث افزایش بی ثباتی اجتماعی و قطبی کردن جامعه در کشورهای خلیج فارس شده اند. می توان گفت که جوامع عرب حوزه خلیج فارس با چالشهای متعددی روبرو هستند. در این تقسیم بندیها، تضاد میان شهر علیه صحرا، یا بدوی علیه شهری، مذهبی در مقابل غیر مذهبی، شیعه در برابر سنی، نسل قدیم در تضاد با نسل جدید، مردان بر ضد زنان، و بالاخره خاندانهای حاکم و طبقات بالا در مخالفت با طبقات متوسط و پایین وجود دارد. همچنین در این ارتباط وجود شکافهای عمیق اجتماعی، قومی و مذهبی، شکاف عظیم بین نوگرایی اقتصادی از یکسو و رشد سیاسی از سوی دیگر، و نیز اختلافات و مسائل فرهنگی مورد توجه می باشند.2
در جوامع در حال گذار خلیج فارس تغییرات اجتماعی– اقتصادی سریع هستند و گروه بندیهای اجتماعی– اقتصادی دارای اهمیت می باشند، طبیعت تنش و همزیستی میان طبقات حاکم و قدرتمند و اقشار متوسط و«بدون قدرتها»و مناسبات پر تحرک، از ویژگی های قابل تشخیص و مطالعه در این منطقه هستند. مسأله هویت و شخصیت قومی، مذهبی، زبانی و... و تقسیم بندیها در این موارد، گروهبندیهای مشخص اجتماعی و اقتصادی و راههای معین عقیدتی و ایدئولوژیک از جمله عوامل ایجاد چالش و یا تنش در این کشورها محسوب می شوند. با این حال اعضای جامعه به صورت فردی ممکن است در بیش از یک گروه بندی سازماندهی شوند. چنین گروه بندیهای با صفات مشترک نظیر بدویان ساکن شهر، شیعیان تاجر پیشه، و حتی اعضای خاندان حاکم که به تجارت اشتغال دارند و یا به روشنفکران و گروههای سیاسی– ایدئولوژیک پیوسته اند، در شکل دادن به سیاستهای کشورهای عرب حوزه خلیج فارس نقش ایفا کرده اند.3
در جوامع انتقالی منطقه روابط میان دولت و جامعه به دلایل گوناگون پیچیده است. از یک طرف دولتها و به عبارت دیگر خاندانهای حاکم در تلاش برای حفظ پایگاه خود، مستقل از نیروهای اجتماعی داخلی هستند، از طرف دیگر این نیروها از جمله فامیل، طایفه، طبقه و قبیله، در حال رقابت برای کسب قدرت و سهم بیشتری از منابع دولت می باشند. این رقابتها سبب ایجاد چالش در سطوح گوناگون می شود که در زمانهای خاص بویژه هنگام بحرانها شدت می یابند. با گسترش و توسعه جوامع خلیج فارس خاندانهای حاکم بر منطقه نمایندگی خود را در سطح و ساختار جدید اجتماعی بتدریج از دست می دهند و پایگاههای سنتی بتدریج لرزان و سست می شوند. رویدادهای اخیر قطر و بحرین و نحوه تغییر حکام در این دو کشور نشان داد که مسأله جانشینی یکی از مشکلات اساسی گریبانگیر سیاستهای سنتی امیرنشین های خلیج فارس خواهد بود. در این کشورها که هنوز گرفتار حل مسائل پایه ای مانند هویت ملی، حاکمیت سیاسی، کشور سازی و یا ملت سازی هستند مسأله جانشنی از معضلات پیش روی حاکمان عرب منطقه می باشد.4
می توان گفت در مجموع کلیه خانواده های حاکم در خلیج فارس متکی بر ارتباطهای سیاسی با قبایل و نیز قدرت نظامی هستند که باعث روی کار آمدن ایشان به قدرت شده است، بنابراین حمایت قبیله ای کاملاً برای پایه گذاری این کشورهای عربی در منطقه لازم بود. تنها بوسیله زور و قدرت قبابل بود که رهبران اولیه این کشورها توانستند حکومتهای خویش را مستقر سازند. با توجه به این مسأله حاکمان عرب در خلیج فارس در سه قرن گذشته خط مشی های گوناگونی را به منظور سست کردن تکیه خود بر روی وفاداریهای قبلیه ای در پیش گرفتند. مانورهای سیاسی حکمان بر علیه قبایل هنگامی که درآمدهای نفتی به صورت کلان وارد خزانه کشور شدند تغییر ماهیت دادند. رهبران کشورهای نفت خیز به اندازه کافی پول بدست آورده بودند که می توانستند برای خرید حمایت سیاسی و سایر خدمات ایشان وارد عمل شوند و از موضع قدرت با آنها گفتگو کنند.5
همچنین نهادها و گروههای جدید اسلامی و مذهبی در چالش مستقیم با حکام سنتی قرار گرفته اند و در دو دهه گذشته سالهای پر تنش با دولتهای حاکم بر خود داشته اند. رونق چشمگیر فساد در بسیاری از بخشها و دوایر حاکم، بر این مبارزه اسلامی و مردمی افزوده است. مسأله دیگر هجوم فرهنگی غرب به جوامع مسلمان در حوزه خلیج فارس است که در واقع یک جنگ فرهنگی است که یادآور هجوم نیروهای دوران استعمار به منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه هستند. این امر نهایتاً جامعه را به دو دستگی و جنگ داخلی سوق می دهد. همچنانکه نمونه های آن در الجزایر و مصر قابل مشاهده است. بنابراین نگرانی سران و مقامات عرب منطقه از خطر فرهنگی چندان کمتر از ترس و وحشت ایشان از درگیری مسلحانه و خطر نظامی نیست. بنا به تعبیر مورگنتا:«استعمار فرهنگی ارزانترین نوع استعمار است ولی طول و شدت بیشتری داشته و عمیق و خطرناکتر است.»6
همچنین مشکلات نیروی انسانی و تبعیض اجتماعی در منطقه دارای ابعاد گسترده ای است. کمبود نیروی انسانی بومی در کنار رشد نیروهای تحصیل کرده که انتظارات فراوانی از حکومتها دارند در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس وجود دارد. نسل جدید تحصیل کرده به سختی قابلیت جذب توسط نظام سنتی را دارند. این شکافهای بزرگ میان نسلهای گوناگون منجر به سرخوردگی، انزوا و یا چالش و رویارویی بین دو طیف قدیمی و سنتی با جدید و نوگرا می گردد.7این چالشها و شکافها در دراز مدت می توانند به صورت سلسله ای درآمده و حکومتهای منطقه را با بحرانهای جدیدی مواجه کنند. برخی از این شکافها و چالشها عبارتند از:
1– شکافهای سیاسی و اجتماعی(طبقه متوسط جدید)
برخی از نویسندگان عرب معتقدند که تغییرات اجتماعی و اقتصادی که از زمان اکتشاف نفت در دهه 1930 و1940 تا کنون در منطقه حادث شده است دارای تأثیرات مهم در تحولات و ساختار جامعه و شبکه روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن بوده است. اینها در مجموعه ای از تهدیدات منطقه تجسم یافته اند. برخی از این تهدیدها و مهمترین آنها از داخل و عمق بافت این جوامع و شبکه روابط سیاسی و اجتماعی بر می آید. تعبیر جدید«شهروند»با مفهوم سنتی آن یعنی نوع قبیله ای و مذهبی متفاوت است و این برخورد مفاهیم حالت قابل انفجاری ایجاد کرده است. عامل اقتصاد نفتی در دراز مدت به زیان حکومتهای عرب حوزه خلیج فارس عمل کرده زیرا با ایجاد و توسعه طبقه متوسط در ساختار اجتماعی این جوامع شکاف ایجاد کرده است. طبقه جدید با داشتن علم و آگاهیهای لازم در رأس هرم قدرت جایی ندارد و این بخش همچنان در دست نیرویهای سنتی باقی مانده است.8
نظامهای منطقه خلیج فارس بر اثر فشارهای داخلی ضمن آنکه سعی دارند بر روند اوضاع کشور تأثیر گذارند به نوبه خود تحت تأثیر وضعیت جدید قرار می گیرند. جنگ دوم خلیج فارس زمان وقوع تغییرات ساختاری در این کشورها را جلو انداخت و در مواردی سبب تسریع و تشدید روند تغییرات شد. این جنگ در تشدید بحران سیاسی خاندانهای حاکم، بحران اقتصادی، بحران مشروعیت و مشارکت مردمی به طور مستقیم و فعال عمل کرده است.9
در این کشورها طرح مباحثی چون دفاع از حقوق بشر، دموکراسی و نظام چند حزبی و برقراری رژیم های مشروطه سلطنتی، رعایت حقوق اقلیتها، آزادی بیان و افکار و تساهل مذهبی به طور روز افزونی شدت یافته است. بنابراین جنبشهای اجتماعی در ابعاد و محتوای فکری گوناگون در جوامع خلیج فارس در حال شکل گیری است. ساختارهای سیاسی و اجتماعی در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس تحت تأثیر بحرانهای منطقه دچار دگرگونی و چالش شده است. ضربه های متعدد که بر نظامهای حکومتی منطقه وارد شده سبب شکستن دیوار رعب و وحشت و یا عبور از خطوط قرمز در این جوامع گشته، پس از سالها فرصت لازم برای طرح انتقادها پدید آمد. در سالهای اخیر با وجود ادامه تهدیدها و محدودیتها توسط تشکیلات حکومتی، نوعی فضای باز سیاسی ایجاد شده است. با کمک فضای مذکور، تنوع مشکلات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی بیشتر شناسایی و مشخص می شوند.
روند این مخالفت ها نه رو به خاموشی بلکه رو به افزایش است و این امر باعث تجهیز و تقویت ارتش و نیروهای امنیتی از سوی حکومت شده است. مقامات این کشورها نیز گاهی به وجود نارضایتی و بحران در سطح جامعه اذعان می نمایند. بدین ترتیب دستگاههای امنیتی و نظامی که اگر چه تقویت شده اند اما برای حفظ خاندانهای حاکم نامکفی بوده و بدین ترتیب این خاندانهای حاکم برای تضمین بقای خود به قدرتهای بزرگ متوسط شده و قراردادهای دفاعی و امنیتی منعقد کرده اند تا با قدرت و شدت هر گونه مخالفت جدی را در نطفه خفه کنند.10
این کیفیت چالش میان دولت و نیروی مخالف در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس که کماکان یکسان است باعث شکل گیری و تداوم نوع خاصی از ترتیب امنیتی برای منطقه خلیج فارس شده است که وجه مشخصه آن توسل به قدرتهای فرا منطقه ای به عنوان«دست نگهدارنده»این رژیم ها است.11
2 – تضاد های فرهنگی
استحاله جوامع عربی حوزه خلیج فارس از یک جامعه سنتی به جامعه ای مدرن که تار و پود آن با فناوری مصرف و واردات در هم آمیخته، مسائل فرهنگی خاصی را ایجاد کرده است. فناوری جدید افراد قبایل را به دام خود انداخته است. آمیزه ای از مقاومت در برابر نوگرایی و نیز استقبال نسبی از آن، وجه مشخصه عمومی واکنش حکام خلیج فارس در برابر مدرنیسم می باشد. عربستان، عمان و قطر مقاومت جدی را برگزیده اند در حالیکه کویت و بحرین حالت میانه ای در مقابل چالشهای مدرنیته به خود گرفته اند.
در واقع حکام منطقه، فن آوری را بدون تغییر اجتماعی و فرهنگی می خواهند. یک نویسنده عرب موسوم به عبدالرحمن منیف، در آثار خود به نامهای«شهرهای نمک» و«صحرای تاریکی»از یک فرهنگ در حال انتقال سخن می گوید که مرحله میانه ای از تکامل قورباقه ای است. این فرهنگ نه متصل به گذشته است و نه قادر به انتقال چیزی به نسل آینده می باشد. توصیف این فرهنگ انتقالی به عنوان فرهنگ نمایشی، نشانه پوچی و بیهودگی وضعیت جوامع عرب منطقه در حال حاضر است.
توصیف هواپیما به جای شتر، شهرها به جای وادی ها و آبادیها، دکل های نفتی به جای نخل ها، و اتومبیل ها به جای کجاوه ها و ... در ادبیات کشورهای عربی منطقه خلیج فارس که پیامد«بادهای تغییر»(در سروده های قاسم حداد شاعر بحرینی)می باشند بخوبی تصویرگر این تضاد فرهنگی در حال گسترش در جوامع عرب منطقه است. خلیج فارس معمولاً به خاطر ذخایر عظیم نفتی آن شناخته شده است، لیکن خیلی بیشتر از یک خلیج نفتی است که قدرتهای بزرگ به آن چشم دوخته اند. خلیج فارس منطقه مسکونی انسانهایی است که به دنبال آنچه منافع سیاسی و اقتصادی خود می دانند می باشند. حرکت برای رسیدن به این منافع با مسائل اجتماعی و فرهنگی منطقه ارتباط پیدا می کند.12
بر خلاف پندارهای کلیشه ای غربی درباره این منطقه، برجسته ترین ویژگی های خلیج فارس حاشیه ای بودن و سادگی آن نیست. فرهنگ سنتی این منطقه در طول زمان با کشورگشایی و ورود بیگانگان، بازرگانی، ارتباطات و مهاجرت دچار تغییر و تحول زیادی شده است. تکامل پیچده و طولانی فرهنگی منطقه باعث می شود که مردم خلیج فارس به آسانی جذب فرهنگهای وارداتی نشوند.
مسأله رقابت و تقابل میان فرهنگهای اسلامی، غربی و آسیایی در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس وجود دارد. تهدید ارزشهای فرهنگ سنتی می تواند زمینه جنبش های سیاسی و اجتماعی را فراهم سازد.13از اینرو تنها اتکاء به قدرت هژمونیک آمریکا می تواند بقای این رژیمها را تضمین کند و از تبعات سوء گریز ناپذیر فرهنگ نامتجانس در این کشورها برهاند.
3 – معضلات نسل جوان
جوانان کشورهای عرب حوزه خلیج فارس نسل پرورش یافته دوران پر رونق نفتی است. این نسل اگر چه آموزشهای دینی را فرا گرفته با اینحال به سبب هجوم بی سابقه فناوری جدید مانند ماهواره، ازدیاد مسافرت و... اعتقادات جدیدی پیدا کرده است.
افزایش جمعیت که عمدتاً حاصل سالهای رونق نفتی است موجب شده که وضعیت نسل جوان در مرکز توجه برنامه ریزیهای آینده کشورهای خلیج فارس قرار گیرد. درصد بالای جوانان در ترکیب جمعیتی کشورهای منطقه، آنان را به تنهایی به مهمترین عامل تأثیر گذار در سرنوشت آتی این کشورها مبدل ساخته است و نوع خاصی از تهدید را متوجه رژیمهای این کشورها کرده است و از این رو ترتیب امنیتی خاصی را نیز در منطقه خلیج فارس رقم زده است. در واقع حکام این کشورها برای حفظ خود در قدرت و مقابله با این تهدید، به قدرتهای فرامنطقه ای متوسل شده اند.
نسل جوان بویژه تحصیل کرده ها در کشورهای عرب منطقه، با مسائل اقتصادی و فرهنگی روبروست و این امر در آنان ایجاد ترس، ناامنی و احساس آسیب پذیری می کند. در پی تحولات سریع ناشی از بحرانها و جنگهای منطقه ای، مشکلات افزایش جمعیت همراه با مسأله مهاجرت کارگران خارجی در این کشورها پدید آمدند. کاهش درآمد نفت به نوبه خود موجب شد که اوضاع آینده نامطمئن تر جلوه کند. از آغاز دستیابی به ثروتهای نفتی تا به حال این نخستین بار و نخستین نسلی است که در مورد وضع آینده اش نگران است. نسل جدید با آگاهی از اطلاعات توسط وسایل ارتباط جمعی جدید، از دید وسیع تر و متنوع تری نسبت به نسل سابق برخوردار است. این ویژگی ها باعث چالش و رویارویی نسل جدید با نسل قدیم می شود. نسل جدید همچنین با برخورداری از فرهنگ، زبان، مذهب و یا لهجه مخلوط و التقاطی، با مجموعه اعتقاداتی کاملاً نامعلوم راجع به سنت و مدرنیته دست به گریبان گشته اند و در واقع این نسل بین سنت و مدرنیته سرگردان اند.14
بدین ترتیب در جهان عرب زمینه برای توسعه و تعمیق وابستگی به معنی روانی آن فراهم شده است. این وابستگی که در رأس تمام وابستگی ها به اشکال گوناگون قرار دارد در آینده یکی از مهمترین مسائل جهان عرب خواهد بود.15
روشن است که یک چنین فشار فرهنگی توأم با شیوه های روانی خاص می تواند به تغییر شکل علایق و هدفهای شخصی جوانان کمک نموده و روحیه نسل جدید را در مسیرهای ویژه ای هدایت و به عبارتی منحرف سازد. به نظر می رسد نسل جوان کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در بلا تکلیفی خود میان سنت و مدرنیته در صدد ایجاد نوعی موازنه بین این دو شیوه اند، اما مسأله این است که حفظ چنین موازنه ای همیشه امکانپذیر نیست. خارج شدن نسل جوان این کشورها از چارچوبهای سنتی فرهنگ خود و اشاعه افکار و رفتار جدید در میان ایشان در دراز مدت قدرت حاکمان این کشورها را به مبارزه طلبیده و تغییرات سیاسی و اجتماعی وسیعی را اقتضاء می کند. آشکار است که هر گونه تغییری از این دست از سوی حاکمان به عنوان سرآغاز تغییرات بعدی تلقی شده و موجبات انفجار و مطالبات مردمی را فراهم می کند، از اینرو این حاکمان علاوه بر کوشش در جهت حل این معضلات مربوط به نسل جوان مانند تأکید بر ارزشهای خانواده، احساس اطمینان خاطر برای آینده نسل جوان، تلاش برای اولویت دادن به مسائل مربوط به جوانان در برنامه های توسعه این کشورها و.... و به عنوان آخرین حربه، از قراردادهای امنیتی و دفاعی با کشورهای قدرتمند برای«روز مبادا»به منظور خنثی سازی فوری هر گونه کنش رادیکال از سوی نسل جوان بهره می برند. حکام خلیج فارس مجبورند برای حفظ موقعیت خود در برابر تقاضاهای نسل جدید منابع عظیم مالی و بخش مهمی از عایدات نفت را هزینه کنند. همچنین این حکام مجبورند از این منابع برای افزایش تواناییهای خود برای رویارویی با دگرگونی های سیاسی انقلابی نسل جدید استفاده کنند.16
4 – بحران مهاجرت
بدنبال کشف نفت در مناطق مختلف خلیج فارس موضوع مهاجرت برای یافتن کار، فرصتهای شغلی و کسب درآمد و مزایای ناشی از پترودلارها در این بخش از جهان مطرح گردید. افزایش بهای نفت در سال 1973 و شکوفایی اقتصادی، تشدید مهاجرت بین المللی به خلیج فارس را به همراه داشت. افزایش جمعیت مهاجران به کشورهای عرب حوزه خلیح فارس باعث شد به پدیده مهاجرت به عنوان مسأله ای سیاسی نگریسته شود.
سلطه کارگران خارجی و بویژه آسیایی ها در بازار کار کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و امنیت این کشورها را تحت تأثیر خود قرار می دهند.16جابجایی - های وسیع جمعیت به دنبال حمله عراق به کویت در شمار بزرگترین، وسیعیترین و نادرترین وقایع دوران معاصر به شمار می آید. در مجموع طی یک دوره یکساله4 تا5 میلیون نفر طی پنج جریان (موج)مشخص و پی در پی از محل زندگی خود ریشه کن شدند. بحران خلیج فارس نقش مهاجرت بین المللی به منطقه و آثار آنرا در مناسبات منطقه ای، از جهات مختلف برجسته کرد. حضور گسترده اتباع در منطقه درگیر، بحران مهاجران را در کانون محاسبات راهبردی کشورهای مهاجر پذیر و مهاجر فرصت قرار داد.17
ورود اجتناب ناپذیر نیروی کار خارجی غیر عرب سبب نحوه رفتار خاصی در اتباع کشورهای عرب حوزه خلیج فارس گشته است. این رفتار خاص نمایانگر حالت روانشناسی اقلیت است که یک عکس العمل مستقیم برای خلل در ترکیب جمعیتی است. بر این اساس در خلیج فارس جوامعی شبیه دولت– شهرهای یونانی در عصر افلاطون و ارسطو شکل گرفته که در آن شهروندان اقلیت در رأس هرم اجتماعی قرار دارند و دیگر طبقات از جمله مهاجران، کارگران و مزدوران خارجی در خدمت ایشان قرار دارند.18
آخرین پدیده مربوط به بحران مهاجرت در کشورهای حوزه خلیج فارس مربوط به ورود نیروهای بیگانه به منطقه و ماندگار شدن آنها در بخشهای مختلف این کشورهاست. کشورهای عرب منطقه به دنبال رهایی از خطر اشغال عراق، این آمادگی را پیدا کردند که به آمریکاییان روی خوش نشان دهند. این برخورد که در آغاز پر هزینه و ساده بود با گذشت زمان پیچیدگیهایی یافت و کار به جایی رسید که به واقعیتی تبدیل شد که بنظر نمی رسد کشورهای منطقه به راحتی بتوانند از آن رهایی یابند. این واقعیت را بطور خلاصه می توان باقی ماندن آمریکائیان در منطقه خواند به گونه ای که باید گفت خارج شدن آنها از منطقه به همان سادگی ورودشان نخواهد بود.19بدین ترتیب«ستون پنجم»موجود در این کشورها همواره موجب دغدغه رژیمهای این کشورهاست. تأسیس سازمانهای مختلف اطلاعاتی و امنیتی در این کشورها نیز نتوانسته از این دغدغه بکاهد. در واقع«موجودیت وابسته»این رژیمها، اتکاء به قدرت هژمون برای حفظ رژیم را برای این رژیمها بی بدیل کرده است.
5 – جنبش های سیاسی– مذهبی
گسترش موج اسلامگرایی و ظهور گروههای اسلامگرا، بی گمان یکی از مهمترین تحولات سیاسی و اجتماعی در کشورهای خلیج فارس در سالهای اخیر بوده است. مهمترین مسأله مربوط به این پدیده موضعگیری اسلامگرایان در برابر خاندانهای حاکم به عنوان یک چالش عمده و«اقدام جمعی اسلامی»در برابر«نظم موجود»در منطقه می باشد. در میان کشورهای منطقه عربستان سعودی بیشترین تأثیر را از جنبش های اسلامی گرفته است.20
در طول چند دهه تاریخ معاصر، عربستان شاهد رویارویی علمای وهابی با دربار سعودی می باشد. نصیحت نامه ها و فشارهای علمای مذهبی منجر به اصلاحاتی در حوزه های مختلف نظام عربستان سعودی شد و«گلاسنوست عربی»21را در پی داشت اما هنوز روحانیون تندرو، افراد متعصب مذهبی با ریشه های قبیله ای، و حتی اعضای با نفوذ خاندان حاکم با سیاستهای موجود کشور مخالفت می کنند. اما آیا مخالفان در بلند مدت همچنان به دادن عریضه و نامه و نصیحت اکتفا خواهند کرد و یا اینکه چنانکه نصایح موثر نیفتد وارد مراحل دیگری خواهند شد و در نهایت به قیام مسلحانه روی خواهند آورد؟
به نظر می رسد سیاستهای سرکوب آل سعود در مقابله با وهابیون که از جمله پایه های اصلی نظام عربستان را تشکیل می دهند در اثر مرور زمان تضعیف می شود. در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به سبب فقدان تصور واضح و منظم از کار سیاسی حزبی در سطح مردمی و رسمی، جمعیت هایی با گرایشهای مختلف وظیفه احزاب را بر عهده گرفته اند و از طریق آنها مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را مطرح ساختند. برخی از این جمعیت ها در صدد جلب حمایت اجتماعی برای فعال کردن نیروهای سیاسی در جهت تحرک ضد سلطه(حاکم)برآمده اند.22
از جمله عواملی که باعث گرایش کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به یک طرح امنیتی هژمونیک است، نفوذ ایالات متحده آمریکا در ساختار این رژیم هاست. بدنبال اشغال کویت توسط عراق و سپس رانده شدن نیروهای عراقی از این کشور توسط نیروهای ائتلاف بویژه آمریکا، ایالات متحده قدرت قابل ملاحظه ای نسبت به گذشته در تحولات داخلی کشورهای عرب خلیج فارس پیدا کرد. در سالهای دهه 1990 پدیده مرگهای مشکوک و کودتاهای کاخی در صحنه سیاسی کشورهای عربی منطقه آشکارا قابل مشاهده است. کودتای شیخ حمد بن خلیفه در قطر و مرگ ناگهانی شیخ عیسی امیر بحرین از این قبیل است. اگر چه این تغییر در داخل خانواده حاکم بود و به هیچ وجه به معنای تغییر رژیم آل ثانی نبود به عبارت دیگر این تغییر نه ماهوی بلکه شکلی بود.23
خیر الله خیر الله، معاون سردبیر روزنامه الحیاب نوشت: چه بسا امیر قطر پیشاپیش و قبل از بدست گرفتن قدرت مذاکراتی با آمریکا صورت داده و واشنگتن پس از کسب تضمین هایی در خصوص وضعیت منطقه و مذاکرات صلح خاورمیانه امیر جدید قطر را به رسمیت شناخته باشد.24
اصلاحات و تغییرات تدریجی نظامهای عرب خلیج فارس در هر صورت به معنای دگرگونی در سیستم های حکومتی منطقه نیست. بهره برداری از منابع نفتی منطقه توسط قدرتهای بزرگ، لازمه اش داشتن دول واسطه و مورد اعتماد و حاکمانی است که نقش حساس خود را در بلند مدت ایفا نمایند و ثبات لازم را در کشورهایشان برقرار نمایند.25
با گذشت زمان و تحولات ناشی از آن و افزایش منافع قدرتهای بزرگ در کشورهای خلیج فارس دخالت این قدرتها در کشورهای مذکور نیز به میزان زیادی فزونی گرفته بطوریکه در مواردی تغییر حاکم با اقدامات خونین صورت گرفته است و در حالیکه تمام پستهای حساس ارتش را افسران خارجی(بویژه انگلیسها)در اختیار داشتند روشن بود که چنین جابجایی در حاکمان بدون نظر مقامات این قدرتها بویژه انگلستان نمی توانست صورت گیرد. این امر بویژه در جایگیری قابوس به جای سعید بن تیمور در عمان کاملاً نمایان است. قتل ملک فیصل در مارس1975 توسط برادرزاده اش فیصل بن مساعد نیز نمونه بارز دیگری است. مقامات سعودی هرگز نتایج تحقیقات پیرامون قتل فیصل را منتشر نساختند اما مطبوعات با سماجت از دست داشتن آمریکاییها و ارتباط آنها در برخی اختلافات آل سعود اشاره می کردند.26
روزنامه واشنگتن پست در سر مقاله خود اینگونه نتیجه گیری کرد:«فیصل احتمالا بیش از هیتلر به غرب لطمه می زند.»27
به این ترتیب اصرار و یکدندگی فیصل در راه آرمان اعراب در مقابل اسرائیل، و نیز حفظ منافع نفتی عربستان، باعث قتل و حذف وی از صحنه معادلات سیاسی منطقه گردید.
زمانی که خالد پادشاه عربستان بود فهد و برادرانش مقامات بزرگی در ساختار حکومتی عربستان داشتند. در این ائتلاف مستحکم میان 7 برادران ارتباط ویژه با ایالات متحده نقش مهمی داشته است. به قول یکی از نویسندگان غربی، «فهد در پایتخت آمریکا از حمایت کلی برخوردار بود، لذا احمقانه به نظر می رسد اگر کسی نفوذ بیش از حد واشنگتن را در نظر نگیرد و به عوامل داخلی عربستان سعودی ارزش بیشتری بدهد و نقش قابل توجهی که واشنگتن در ریاض ایفا می کند را منکر شود.»28
وجود اقلیت شیعه در کشورهایی که بر اساس اصول وهابیت و یا مبانی اهل سنت اداره می شوند با توجه به طرز تلقی شیعیان از حکومت و نوع برخورد آنان با حاکمان، که بر خلاف اهل سنت هر حاکمی را«اولوالامر»نمی دانند و مبارزه با حاکم ظالم را وظیفه شرعی خویش می شناسند می تواند خطر بالقوه ای برای این رژیم های موروثی و مشروعیت آنها محسوب شود. در صورت عدم پذیرش حقوق و خواستهای مشروع شیعیان، این اقلیت قابل ملاحظه در آینده می توانند عامل تهدید کننده ای برای مشروعیت حکومتهای منطقه به حساب آیند.29
چیزی که در مورد کویت وجود دارد و در مورد دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس وجود ندارد این بود که جنگ و اشغال کویت یک فضای باز سیاسی ایجاد نمود که به نوبه خود زمینه ساختاری مناسب برای بروز واکنش سیاسی را ممکن می ساخت. جنگ و حضور نیروهای بیگانه در منطقه موجب فرو ریختن دیوار رعب و وحشت مردم از خاندان حاکم گردید و ضعف آنها را آشکار ساخت. اشغال کویت فضایی برای تخلیه فشار متراکم فراهم کرد و انتقاداتی که سالها در ذهن مردم انباشته شده بود به یکباره امکان بروز یافت و خاندان حاکم نیز در مورد کنترل رفتار مردم دچار ضعف شدند و برای اولین بار رژیم های حاکم در منطقه چهره دولت ضعیف را از خود نشان دادند. ورود نیروهای بیگانه به کویت باعث شد دیگرخاندان الصباح خود را سخنگوی طبیعی مردم و جامعه قلمداد نکنند. بدین ترتیب بعد از این رخدادها در ابتدای دهه90، بازگشت به وضعیت اولیه برای حاکمان کویت دشوار است.30
در یک تحلیل کلی، طیف وسیعی از مخالفان رژیم های حاکم در خلیج فارس وجود دارد که در روند تحولات آینده این کشور به گونه ای موثر می باشند. خاندانهای حاکم در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس با طیفی از تهدید و تطمیع درصدد حذف مخالفان هستند؛ از سرکوب خونین و وحشیانه تا دستگیری و زندانی کردن، محروم ساختن از استخدام و مزایای دولتی و بالاخره تبعید و یا دادن پیشنهاد پول و مقام به منظور خرید مخالفان. در هر صورت عوامل متغیر در روند تحولات آتی گروههای مخالف، شامل نحوه عملکرد دولت، کیفیت رفتار و رهبری مخالفان و تحریکات خارجی در سطح منطقه ای و بین المللی است. گذشته از مسائل منطقه ای، در سطح جهان موضوعاتی مانند آزادی فردی، رعایت حقوق بشر و تکیه بر حکومت مبتنی بر قانون اساسی و مشارکت سیاسی فراگیر شده است.31بنابراین شیوخ خلیج فارس که ادامه حکومتهای خود را مدیون قدرتهای غربی می دانند نمی توانند نسبت به اجرای چنین مقررات و ضوابطی بی تفاوت باشند. مردم این کشورها باید در نظام حکومتی جایگاهی مناسب داشته باشند و باید احساس کنند که بخشی از دولت هستند. چنین مشارکتی بر همبستگی جمعی یا ملی خواهد افزود و تقویت کننده کشور در برابر ضعفها و مشکلات داخلی و خطرهای خارجی است. این الزام به گونه ای است که خانواده حاکم یا باید قدرت را تقسیم کنند، یا خطر از دست دادن تمام قدرت را بپذیرند. آنها باید سیستم را باز کنند تا بتوانند مشروعیت سیاسی را که برای بقای سیاسی لازم است بدست آورند چرا که بسیاری از خانواده های سنتی حاکم در خلیج فارس بشدت فاقد مشروعیت سیاسی هستند، اما عملکرد حکام عرب حاشیه خلیج فارس نشانگر این است که آنان برای حل چنین مسائلی به شیوه های یاد شده متوسل نمی شوند بلکه با نزدیکی به قدرتهای فرامنطقه ای خلاء یاد شده را جبران می کنند که این شیوه خطر امنیتی مذکور را مضاعف می کند.32
اساس مشروعیت در دولتهای عربی حوزه خلیج فارس
در رابطه با مشروعیت در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس دو دیدگاه وجود دارد: یکی دیدگاه وبری از مشروعیت است، و دیدگاه دوم اساس مشروعیت را بر یک نظام اقتصادی«دولت رفاهی» قرار می دهد.33
در دیدگاه وبری از مشروعیت اصولاً منبع مشروعیت به سه دسته تقسیم شده است؛ که یکی مشروعیت عقلائی یا قانونی است، یکی مشروعیت سنتی، و دیگری مشروعیت کاریزماتیک است. آنچه در رابطه با بحث، در خصوص مشروعیت در دولتهای عربی حوزه خلیج فارس مورد نظر است نوع مشروعیتی است که وبر مشروعیت سنتی نامیده است که این مشروعیت بر اساس اعتقاد به ماهیت مقدس سنتهای ریشه دار و مشروعیت کسانی که این حاکمیت را در اختیار دارند بنا شده است.34این نوع مشروعیت ریشه در شکلهای سنتی و نظامهای قبلیه ای دارد که از دوران بسیار دور وجود داشته است و کم کم جای خود را به اقسام دیگر مشروعیت سپرده است. این نوع مشروعیت نسبت به افکار مدرن، تجدید نظرطلب، کثرت گرا و اندیشه هایی که اساس و پایه حاکمیت را تفکر و عقل جمعی می داند آسیب پذیر است و این است که به تدریج از صحنه سیاسی جوامع حذف شده است.
در جهان تنها منطقه ای که هنوز رگه هایی از این نوع مشروعیت به چشم می خورد منطقه خلیج فارس است که هنوز وابستگی های قومی و قبیله ای و اشکال سنتی حکومت، نوعی از این سیستم را به نمایش می گذارد. ولی واقعیت این است که این اشکال حکومتی متعلق به زمانی است که دوران آن طی شده است.35
جیمزبیل بحران مشروعیت و هویت را که کشورهای عربی بدان دچار هستند این طور توضیح می دهد که:«در هر یک از کشورهای خلیج فارس مشکلات اساسی حل نشده ای وجود دارد. این کشورها هنوز گرفتار حل مسائل پایه ای مانند هویت ملی و حاکمیت سیاسی هستند. در جهانی که حرکت نیروهای خواهان دموکراسی، مشارکت و آزادیخواهی در آن شتاب گرفته و معنی یافته، کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس هنوز به صورت مطلقه باقی مانده اند. این کشورها کماکان نفت خود را به مصرف تقویت سنت ها، ساخت ماشینهای نظامی در صحرا، و گاه و بیگاه سرکوب و توقیف مخالفین سیاسی می رسانند. از هشت واحد سیاسی اطراف خلیج فارس تنها دو تای آنها انقلاب بزرگ سیاسی را تجربه کرده اند.»36
اوج این نوع مشروعیت در میان اعراب خلیج فارس را می توان در دورانی دید که هنوز این کشورها به ثروتهای نفتی و توانایی اقتصادی خود ناشی از درآمدهای کلان پی نبرده بودند. از زمانی که نفت و ثروت های ناشی از آن در دست حکام منطقه خلیج فارس قرار گرفت کم کم مشروعیت سنتی جای خود را به نوع جدید مشروعیتی داد که ناشی از کسب مشروعیت از طریق اقدامات اقتصادی رفاهی بود.37
کشف نفت و پیوند خوردن جهان عرب با دنیای مدرن باعث پیدایش اندیشه های جدیدی شد که شکل سنتی وابستگی را نمی پذیرفت و از طرفی آمادگی ارائه اشکال جدید حکومت را نداشتند و این بود که عملاً پول نفت در خدمت مقاصد سیاسی اعراب قرار گرفت و در داخل این پول صرف خرید حمایت ها و وابستگی های سیاسی مردم به حکومتها می شد، و در صحنه خارجی نیز حمایت قدرتهای خارجی را در ازای این پول کسب می کردند.38
اساس دولت رانتیر بر این قرار داشت که عوائد حاصل از منابع طبیعی و خصوصاً نفت را بین مردم خود توزیع کنند و این عمل زمانی که این کشورها دارای جمعیت کم و درآمد زیاد باشند عواید حاصله را برای مردم دو چندان می کرد و در نتیجه عمق وابستگی مردم و حکومت به یکدیگر بیشتر می شد؛ مردم هر چه بیشتر به کمکهای مالی دولت وابسته می شدند و دولت هم هر چه بیشتر به حمایت ها و وابستگی های مردم نیاز پیدا می کرد.39
اقدامات دولت رانتیر در جهت ایجاد مشروعیت از طریق توزیع عواید دقیقاً می توانست خلاف این مسیر هم حرکت کند؛ به عبارت دیگر نتیجه معکوس دهد. و این اتفاق در دو صورت امکانپذیر بود: اولاً زمانی که به دلیل رفاه اقتصادی ناشی از این سیستم تقاضاهای غیر اقتصادی و نوعاً سیاسی وارد سیستم سیاسی حکومت می شود و از آنجائیکه حکومتهای سنتی و غیر مدرن کشورهای عربی خلیج فارس قادر به پاسخگوئی نیستند در نتیجه حکومت قدرت هضم و جذب اینگونه تقاضاها را نخواهد داشت، در نتیجه ورودیهای آشوبگر حکومتها را دچار آسیب پذیری و بی ثباتی می نمایند. ارتباط بین رشد و رفاه اقتصادی و توسعه سیاسی در این کشورها را جیمزبیل اینگونه بیان می کند که اصولاً حرکت در جهت مدرنیزاسیون و رشد اقتصادی و حرکت آهسته رهبران در جهت توسعه سیاسی، تضاد عمیقی را دامنگیر اینگونه کشورها کرده است. او می گوید:«در هیچ بخشی از جهان تفاوت بین رشد اقتصادی و رشد سیاسی آنقدر آشکار نیست که در خلیج فارس است. در دنیایی که موضوعاتی مانند دموکراسی و مشارکت سیاسی محور اهداف بین المللی است حرکت بطئی رهبران سیاسی خلیج فارس به سوی رشد سیاسی فقط بر نارضایتی و انزجار عمومی افزوده است. این عقب ماندگی سیاسی در تضاد با کوشش در زمینه هایی مانند نوسازی ارتش، پیشرفت تکنولوژیک و رشد اقتصادی چشمگیر است.»40
ثانیاً زمانی که دولت بنا به مقتضیات زمان نتواند همچنان به توزیع عواید حاصله از منابع به هر دلیل بین مردم بپردازد مشروعیت این دولتها به چالش طلبیده می شود و وفاداری هایی که عمدتاً بخاطر حمایت های مالی و عواید اقتصادی بود کمرنگ و در حالت بحرانی به شکل مخالفت و مقاومت در برابر دولت ظاهر می شود.
دولت مشروعیت خود را از طریق توزیع مجدد درآمدهای نفتی، سیستم رفاه ملی و سوبسیدهای مختلف کسب می کرد. هم ثبات و هم مشروعیت تا زمانیکه دولت بتواند ثروت های انبوه را به سمت تأمین حمایت کانالیزه کند ادامه می یابد. ثبات تا جایی ادامه می یابد که جریان توزیع مجدد به سوی مردم ادامه یابد و فقط یک افت شدید درآمد نفتی که توانایی دولت را به عنوان یک توزیع گر عمده کاهش دهد تهدید محسوب می شود.41
دو جنگ پیاپی در خلیج فارس و شرکت مستقیم و غیر مستقیم کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در این جنگها و نتایج و پیامدهای اقتصادی ناشی از این جنگها، عملاً اینگونه کشورها را به نوعی عدم مشروعیت و بی ثباتی و ناآرامی های پنهانی مبتلا کرده است که دیر یا زود این عوامل خفته سر برخواند آورد و این دقیقاً همان چیزی است که گری سیک سیاستمدار آمریکایی آنرا«بحران آرام»نامیده است. او می گوید:«امروزه همزمان با نزدیک شدن به پایان قرن بیستم دلیل قاطعی وجود دارد که هشت کشور حاشیه خلیج فارس بحران آرامی را تجربه می کنند که می تواند سیاست داخلی آنان، مناسبات با یکدیگر و قدرت های خارج منطقه را دگرگون کند.»42
او این عوامل ناآرامی را پیش از آنکه خارجی بداند دارای منشأ داخلی می داند و می افزاید: «علائم خطر بیش از آنکه توصیف گر دشمن خارجی باشند که بتوان بطور مستقیم با آن رویارویی کرد بطور گسترده ای با مشکلات آشفته و مهم سیاست داخلی و اداره کشور پیوند خورده است. خصیصه آرام بحران، نوعی خیال باطل در زمینه امنیت را باعث می شود. برغم وجود نداهای پیاپی بسیار درون منطقه ای، که ضرورت اقدام فوری برای متوقف سازی چرخه سریع انحطاط منطقه را مورد بحث قرار می دهند، تعداد اندکی از سیاستگذران حاضر به شکستن سیاستهای نهادینه ای هستند که سالها بخوبی به آنها خدمت کرده است.»43
و اکنون بار دیگر مفروض خود را تکرار می کنیم. شاید اثبات این موضوع که امروزه امنیت اقتصادی بر سایر جلوه های امنیتی خصوصاً نظامی رجحان یافته است در منطقه خلیج فارس بیشتر خود را نشان می دهد، همانطوریکه در مورد یکی از همسایگان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اتفاق افتاد؛ رژیم شاه ایران اساساً تعریف نظامی از امنیت خویش داشت و در نتیجه این رژیم به شکل عالی برای مقابله با هر گونه تهدید خارجی علیه کشور خود آماده شده بود، اما آن همه تمهیدات پر هزینه نه تنها از سقوط او جلوگیری نکرد بلکه شاید به این امر یاری رسانده باشد. یک مفسر سیاسی عرب در این رابطه می گوید:«ما در کویت و بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم هنوز باید از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و شاه ایران درسهایی بیاموزیم. عامل اصلی سقوط حکومت در این دو کشور کمبود منابع مالی قابل دسترس برای تقویت دیگر ابعاد ضروری امنیت ملی در مقایسه با هزینه های بخش نظامی بود.»44
اساساً آنچه به عنوان دولت رانیتر در کشورهای حوزه خلیج فارس مورد بحث قرار می گیرد حول محور نفت و درآمدهای نفتی است و یک افت شدید درآمدهای نفتی می تواند مشروعیت و ثبات دولتهای رانتیر را تهدید نماید و زمینه بی ثباتی را فراهم سازد.45
در این زمینه طی دو جنگ(دو بحران)در خلیج فارس و پیامدهای اقتصادی آنها موجب بروز بحرانهای مالی برای این کشورها شد. همچنین با پایان بحرانها، عامل دیگری که مزید بر علت بحرانهای مالی گردیده است کاهش قیمت نفت می باشد. اهمیت موضوع نفت زمانی به عنوان تهدید مشخص تر می شود که بعضی حقایق مربوط به آن در نظر گرفته شود. از جمله این حقایق می توان به این نکته اشاره کرد که بودجه بندی ملی در اینگونه کشورها شدیداً به بازارهای نفت وابسته است.46
این کشورها برای جبران بخشی از کسری بودجه خود اقدام به اصلاحات اقتصادی کرده اند که این اصلاحات گسترده برای مردمی که به سیستم سوبسیدها و کمکهای فراوان دولت عادت کرده بودند برای ثبات داخلی خطرناک است و مشروعیت رژیم های حاکم را از بین می برد.47
از دیگر مشکلات اقتصادی ناشی از کاهش درآمدهای نفتی مربوط به وضعیت اشتغال و بیکاری در کشورهای عربی است و چنانکه کشورهای حوزه خلیج فارس نتوانند مشاغل ضروری شهروندانشان را ایجاد کنند بطور حتم با فشارهای اجتماعی و سیاسی روبرو خواهند شد که امنیت دولتها را به شدت هر حمله نظامی مورد تهدید قرار می دهد.48
در رابطه با بحرانهای اقتصادی گریبانگیر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و ارتباط آن با عدم مشروعیت سیاسی، اینگونه کشورها بر سر یک دو راهی قرار گرفته اند. در صورت حفظ تمرکز اقتصادی پدرسالارانه که بخوبی برای نیم قرن در خدمت آنان بوده، با خطر مبارزه بر سر مسأله ساختار رو به کاهش منابع به همراه درخواست مصرانه برای اصلاحات از سوی جوانان تحصیل کرده، بیکاری فزاینده، و گرایش هر چه بیشتر به سوی اسلامگرایی روبرو می شوند. اما اگر سیستم را از لحاظ سیاسی و یا اقتصادی باز کنند خطر حرکت مجموعه ای از سازمانهای قدرتمند جدید که اگر مشروعیت حکومتهای آنان را زیر سوال نبرند ضرورتاً شیوه آنان را به چالش می طلبند پیش روی آنها قرار دارد و به نفت که در پایان قرن بیستم تقریباً به مثابه عامل همه مشکلات سیاسی و اجتماعی کشورهای حاشیه خلیج فارس در بعد جهانی نگریسته می شود شاید از آن در قرن بیست و یکم به عنوان ریشه همه مصائب یاد شود.49
از دیگر موضوعاتی که در رابطه با نفت و اقتصاد مطرح است موضوع خریدهای نظامی و هزینه هایی است که صرف تسلیحات و آمادگی های دفاعی می شود. علی رغم اینکه موضوع امنیت اقتصادی امروزه در رأس نگرانیهای عمده دولتها قرار دارد و خصوصاً دولتهای عرب که با توجه به مطالب بیان شده به نظر می رسد اولویت اول آنها مسائل اقتصادی باشد ولی هنوز در مجموعه این کشورها نشانه ها حاکی از آن است که بعد نظامی امنیت بعد غالب در این گونه کشورهاست. یعنی از نظر آنها آنچه در اولویت اول امنیتی آنهاست تهدیدات ناشی از تهاجمات خارجی است که راه مقابله با آنها صرفاً گسترش تجهیزات نظامی و پیمانهای دفاعی است. در نتیجه این دیدگاه بخش اعظم بودجه این کشورها به امور نظامی و دفاعی اختصاص می یابد و این خود بر شدت بحرانهای اقتصادی و فشارهای مضاعف بر مردم اینگونه کشورها می افزاید که به نوبه خود بر میزان نارضایتی بی ثباتی و بحران مشروعیت این کشورها می افزاید.50
طبق آماری که در سال 1994 انتشار یافت، 6/32% بودجه عربستان سعودی به بخش دفاعی اختصاص یافت که این رقم در سال 1995 به1/32% رسیده است. و همینطور گزارش بانکهای دو کشور قطر و بحرین، کوچکترین پادشاهیهای خلیج فارس حاکی از آن است که در 4 سال گذشته 20% بوجه این کشورها در اختیار بخش دفاعی بوده است و این در حالی است که هزینه نظامی امارات متحده عربی در 1994 نزدیک به 50% بودجه این کشور بوده است و کویت بخاطر هزینه های نظامی و بازسازی دچار کسری بودجه شده است.51
آمارهای ذکر شده نشانگر پایبندی کشورهای منطقه خلیج فارس به مفهوم نظامی برای امنیت ملی است.
به منظور جمع بندی این فصل:
1-جود«بحرانهای آرام»(دراز مدت)و فوری(کوتاه مدت)دارای منشأ داخلی(مانند بحران مشروعیت، مشارکت، توزیع، یکپارچگی، پاسخگویی)و نیز دارای منشأ خارجی(مانند حضور مخالفت برانگیز خواسته یا ناخواسته قدرتهای خارجی بویژه آمریکا)و پیامدهای این بحرانها از قبیل جنبشهای سیاسی، اجتماعی، قومی– قبیله ای و مذهبی52
2- حضور نیروی کار خارجی در بخشهای مختلف اقتصاد این کشورها53
3- نیروی نظامی نامکفی و غیر قابل اطمینان
4- آسیب پذیریهای اجتماعی و از این رو شکنندگی جوامع این کشورها مانند بافت ناهمگون و تهدید آمیز جمعیتی
5- نفوذ قدرتهای بزرگ در ساختار سیاسی، نظامی و اقتصادی این کشورها
6- رقابت سیاسی قبایل و اعضای خانواده های حاکم
7- تحولات سیاسی و اجتماعی گریز ناپذیر ناشی از تغییر شرایط داخلی و نیز متأثر از فضای بین المللی و حرکت و سرعت نامتناسب این کشورها در جهت مطابقت با روندهای موجود در محیط اطراف این کشورها54
8- باقی ماندن بر جنبه سخت افزاری امنیت و غفلت از جابجایی این بعد از امنیت با بعد نرم افزاری و از این رو تلف کردن منابع کشور در بخش نظامی، و
9- پاتریمونیالیسم و رانتیریسم در سیاست و اقتصاد این کشورها، اگر چه تا کنون به خوبی به حکام این کشورها خدمت کرده است، باعث توسل حکام این کشورها به قدرتهای بزرگ بویژه آمریکا برای «روز مبادا» و به عنوان«دست نگهدارنده» این رژیمها شده است.
در شرایطی که کاربرد روشهای معمولی با بن بست مواجه شود و پایه های مشروعیت نظام متزلزل شود این حکومتها برای بقای خود چاره ای جز استفاده از زور در سطح گسترده نخواهند داشت. بکارگیری این حربه توسط نخبگان حاکم این کشورها با توجه به حضور نظامی بیگانه در این کشورها سوال بر انگیز خواهد بود؛ که آیا نفس وجود چنین جنبش هایی در این کشورها تمامی یا بخشی از فلسفه حضور نیروهای بیگانه در منطقه و متعاقباً شکل دهی نظم امنیتی خاصی در منطقه خلیج فارس نیست؟ 35
منابع
1. سید حسین سیف زاده و جلیل روشندل، تعارضات ساختاری در منطقه خلیج فارس، تهران:انتشارات مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 1382، ص89.
2. محمدعلی امامی، عوامل داخلی تأثیر گذار در خلیج فارس، تهران: دفترمطالعات سیاسی المللی، 1380، ص125.
3. همان، ص126.
4. همان، صص21-20.
5. همان، ص25.
6. همان، ص64.
7. همان، ص126.
8. همان، ص127.
9. همان، ص130.
10. همان، ص131.
11. همان، ص138.
12. حسن علوی، کتاب سبز قطر، تهران: دفتر مطالب سیاسی و بین المللی، 1374، ص 21 .
13. مای یمانی، اسلام و نو گرایی،«روحیات نسل جدید در عربستان سعودی»، ترجمه شهرام ترابی، مجله سیاست خارجی، شماره یک، بهار 1378، ص166.
14. اعراب و پدیده جهانی شدن، ترجمه اسماعیل اقبال، روزنامه اطلاعات، 28 مهر1387، ص 12.
15. محمد امامی، پیشین،ص 148.
16. گروه مطالعاتی خلیج فارس، «کارگران درخلیج فارس»،مجله سیاست خارجی، سال اول، شماره 2، فروردین وخرداد 1366، ص248.
17. محمد علی امامی، پیشین،ص153.
18. اس. اس. راسل، «بحران سیاسی و مهاجرت بین المللی درخاور میانه»، ترجمه ابوالقاسم پور رضا، مجله اطلاعات سیاسی واقتصادی، سال سیزدهم، شماره سوم و چهارم، آذر ودی1377، ص114.
19. محمد علی امامی، پیشین،ص157.
20. همان، ص 159.
21. همان، ص169.
22. همان، ص12.
23. همان، ص15.
24 . همان، ص8.
25. همان، ص19.
26. همان، ص94.
27. همان، ص111.
28 . پیشین، محمد علی امامی،ص 82.
29. همان، ص 61.
30. گری سیک، بحرانهای آتی در خلیج فارس، ترجمه مجتبی عطارزاده، روزنامه صبح امروز، 16 خرداد 1378.
31. همان.
32. همان.
33. روزنامه اطلاعات، 22 اردیبهشت 1374.
34. جیمز بیل، «امنیت منطقه ای و ثبات داخلی در خلیج فارس»، ترجمه باقر نصیری، مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، ص54.
35. Lenor.G.martin, "New frontiers in Middle East security", M cmillan.Hamshir and London 1998 .P.37.
36. Ibid.
37. Ibid.
38. Ibid.
39. Ibid.
40. گری سیک. پیشین.
41. جیمز بیل، پیشین،ص 65.
42. هرایر دکمیجیان، جنبشهای اسلامی در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان، 1372، چاپ دوم، ص 229.
43. Op.cit. p.231.
44. جیمز بیل، پیشین، ص 65.
45. روزنامه اطلاعات، 27 تیر1375.
46. هرایر دکمیجیان، پیشین،ص 232.
47. جیمز بیل، پیشین، ص 66.
48. هرایر دکمیجیان، پیشین،ص237.
49. بیژن اسدی، خلیج فارس و مسائل آن، تهران: انتشارات سمت،1374، ص 239.
50.امیر محمد حاجی یوسفی، ثبات و امنیت در خلیج فارس، مجموعه مقالات یازدهمین سمینار بررسی مسائل خلیج فارس، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1368، ص 572.
51. هرایر دکمیجیان، پیشین،ص 66.
52. همان ص236.
53. فرد هالیدی، مهاجرت نیروی کاردرخاورمیانه، ترجمه م مهیار، تهران، نشرتندر، 1360، ص29.
54. بهمن نعیمی ارفع، مبانی رفتاری شورای همکاری خلیج فارس در قبال جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1370، ص 540.