تحقیق بررسی نقش عوامل منطقه ای در ظهور و سقوط (docx) 32 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 32 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
بررسی نقش عوامل منطقه ای در ظهور و سقوط
طرحهای امنیتی در منطقه خلیج فارس
دسته ای از عوامل موثر در پیدایش، عملکرد، کارآمدی و یا ناکارآمدی طرحهای امنیتی خلیج فارس مربوط به پدیده هایی است که از نظر سطح تحلیل منطقه ای محسوب می شوند. اگرچه ممکن است برخی از این عوامل ماهیت داخلی داشته باشند اما به علت عمومیت و اشتراک در بخش اعظم منطقه، به گونه ای که شکل ویژه ای به منطقه ای داده اند با سطح تحلیل منطقه ای بررسی می شوند.
منطقه خلیج فارس را هشت کشور ساحلی احاطه کرده اند که به ترتیب از سمت شمال به جنوب عبارتند از: ایران، عراق، کویت، عربستان، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و عمان. ایران پرجمعیت ترین کشور، و عربستان سعودی وسیعترین کشور، و بالاخره بحرین کوچکترین و کم جمعیت ترین کشور این منطقه است. در میان کشورهای یاد شده ایران بزرگترین و بحرین کوچکترین ارتش منطقه را در اختیار دارند. هفت کشور خلیج فارس عرب نژاد و ایران پارس نژاد(آریایی)است. علاوه بر اینکه زبانهای آنان عربی و ایرانیان فارسی است که در کنار عامل تمایز نژادی، از جمله عوامل مهم اختلاف منطقه ای محسوب می شود. بر عکس عامل اسلام به عنوان دین مشترک مردم منطقه، یک عامل مهم اتحاد و پیوند منطقه ای به شمار می رود. البته در طول قرنهای متمادی، این دو عامل متضاد در یک چالش دائمی با یکدیگر بوده اند و به همین سبب منطقه همواره در یک حالت بی ثباتی و عدم آرامش به سر برده است.1
نوع نظامهای سیاسی حاکم بر منطقه گوناگون و نامتجانس است. نظام حکومتی کشورهای جنوب خلیج فارس، پادشاهی و مونارشی با دیدگاههای میانه رو و شدیداً غربگراست. ضمن اینکه پایه های حکومت آنان غالباً سست و لرزان می باشد. در حالیکه در کنار این گونه نظامها، دو حکومت و نظام کاملاً متفاوت با دیدگاههای انقلابی و بعضاً چپگرا وجود دارند. حکومت ایران تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از نظر خط و مشی های سیاسی همانند شیخ نشین های منطقه بوده ولی پس از آن حکومتی با دیدگاههای اسلام انقلابی و ناهمگون با حکومتهای دیگر همسایگانش جایگزین نظام میانه رو قبلی شد. حکومت عراق نیز یک نظام بعثی– سوسیالیستی با دیدگاههای شدیداً افراطی و غیر قابل پیش بینی است. مضافاً اینکه تا یک دهه قبل، یک نظام سیاسی شدیداً چپگرا و انقلابی به نام جمهوری دموکراتیک خلق یمن(یمن جنوبی)کمی پایین تر از خلیج فارس و همجوار کشور عمان، به مثابه خطری بزرگ برای ثبات وآرامش سیاسی– اجتماعی کشورهای منطقه به شمار می رفت.2
مباحث مربوط به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
در این بخش به بررسی مفاهیمی می پردازیم که از نظر کشورهای عربی منطقه خلیج فارس تهدید محسوب می شوند. در ابتدا به موضوعاتی پرداخته می شود که بین این کشورها مشترک است در ادامه بحث به تهدیدات خاص متوجه هر کدام از این کشورها خواهیم پرداخت.
الف) تهدیدات مشترک متوجه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
اساساً کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در دو خصوصیت مشترک هستند که هر کدام از آنها به نوبه خود می تواند عامل بالقوه تهدید در اینگونه کشورها محسوب گردد:
بافت جمعیتی ناهمگون 2) بحران مشروعیت و هویت.
1- تهدیدات ناشی از بافت جمعیتی ناهمگون
بافت ناهمگون جمعیتی در کشورهای خلیج فارس را می توان از احتیاج مبرم این کشورها به نیروی خارجی از یک طرف، و جذب ثروتهای موجود این کشورها ناشی از درآمدهای نفتی دانست که تعداد بیشتری از افراد را به امید کسب درآمد بیشتر روانه این کشورها کرده است، علاوه بر این عامل می توان به عامل مهاجرت های اجباری نظیر پناهندگان فلسطینی اشاره کرد که تعداد قابل توجهی از جمعیت این کشورها را تشکیل می دهند.
جمعیت غیر بومی را در شش کشور عربی حوزه خلیج فارس می توان به چهار دسته تقسیم کرد:
1 ) اعراب غیر ناحیه خلیج فارس: عمدتاً مصری، اردنی، فلسطینی
2) هندی، پاکستانی
3) اتباع آسیای جنوب شرقی
4) اتباع غربی
اعراب غیر بومی خلیج فارس و غربیها مشاغل حساس و مهمی از جمله امور مالی و اجرائی و صنعت نفت را در اختیار خود دارند. در حالیکه دیگر افراد غیر بومی عمدتاً عهده دار مشاغل پست هستند.3آمار سال1983 نشان می دهد که درصد کارگران خارجی نسبت به کل کارگران در کشورهای مختلف حوزه خلیج فارس عبارتند از: امارات متحدة عربی9% ، قطر 7/84% ، کویت 6/78% ، بحرین 8/58% ، عمان 7/47% و عربستان سعودی 5/46%، و در مجموع بر طبق برآورد، آمار کل بیگانگان به نسبت جمعیت این کشورها عبارت است از: 42% جمعیت عربستان سعودی، 60% جمعیت کویت ، 65% جمعیت امارات متحده عربی ، 31% جمعیت عمان، 36% جمعیت بحرین و 60 درصد جمعیت قطر.4
عوامل تهدید زای این پدیده را می توان به شکل زیر دسته بندی نمود:
1) پیامدهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ناشی از وجود بیگانگان در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس: این عواقب به شکل پدیده های منفی نظیر جنایات، فحشاء و کپرنشینی بخصوص آنجا که مهاجرین غیر قانونی و بیکار بیش از حد وجود دارند یک موضوع نگران کننده است، و نباید فراموش کرد که خارجیان اغلب ارزشهای اجتماعی، مذهبی و اخلاقی متفاوتی را با خود به کشور میزبان حمل می کنند که می تواند بر مردم کشورهای میزبان تاثیر گذار باشد. به عنوان نمونه برخی تمایلات برای کاهش مقررات اسلامی در کشورهای منطقه که دارای کارگران خارجی زیادتر هستند قابل تشخیص است که در این رابطه بی اعتنایی نسبت به مقررات نگران کننده است.5
2) ایجاد اختلاف بین نیروهای بومی و غیر بومی که در نهایت منجر به مخالفت مردم این کشورها با دولتها می شود. در این مورد می توان به بدبینی افراد بومی بیکار اشاره کرد که بیکاری خود را ناشی از حضور گسترده خارجیان در کشور خود می بینند که فرصتها و امکانات شغلی را از آنها می ربایند. موارد حاد این قضیه را در امارات عربی متحده می توان یافت که کشوری با 4/2 میلیون نفر جمعیت است در حالیکه سه چهارم آنرا نیروهای غیر بومی تشکیل می دهند.6خصوصاً این امر زمانی روشن می شود که بدانیم بعد از بحران کویت در نتیجه وخامت اوضاع اقتصادی در کشورهای عربی خلیج فارس رشد میزان بیکاری بومیان به عنوان پیامد این وخامت اوضاع اقتصادی یکی از پرخطرترین مخاطرات سیاسی دهه 1990 خلیج فارس بوده است. بخش اعظم نیروی کار شیخ نشین های جنوب خلیج فارس را خارجیها تشکیل می دهند. حتی در کویت علاوه بر ویژگی یاد شده جمعیت غیر بومی ساکن آنجا بیشتر از افراد بومی است. همین امر یک مشکل بزرگ امنیتی را برای آن کشور ایجاد کرده است.
اقتصاد کشورهای خلیج فارس«تک محصولی»و بر پایه ذخائر و درآمدهای نفتی است. صادرات نفت و گاز و ارزهای محکم بین المللی ناشی از فروش آنها در صدر روابط تجاری همه کشورهای منطقه با جهان قرار دارد. به عبارت دیگر سلطه نفت بر اقتصاد منطقه کاملاً آشکار است. فناوری و صنعت آنها- بویژه شیخ نشینهای جنوبی خلیج فارس(و به میزان کمتری ایران و عراق)– وارداتی، غیر بومی و وابسته است. کشاورزی آنها در وضعیت مساعدی نیست و عمده مواد غذایی و ماشینهای کشاورزی مورد نیازشان از خارج تأمین می شود. زمین قابل کشت و منابع آب به میزان بسیار محدودی در دسترس شیخ نشین ها قرار دارد و البته موقعیت ایران و عراق از این نظر بسیار بهتر است. این در حالی است که آب یکی از عناصر تعیین کننده برای رشد اقتصادی آینده است و نیز بسیاری از پژوهشگران قرن آینده را در خاورمیانه«قرن بحران آب»پیش بینی کرده اند. کشاورزی در شیخ نشین های جنوب خلیج فارس بیانگر یک ویژگی دوگانه است. یعنی می توان آنرا به یک زیر بخش تجاری کاملاً ماشینی و یک زیر بخش سنتی معیشتی تقسیم کرد. بدین ترتیب کشاورزی نیز همان مشکلات توسعه ای را که کل اقتصاد آنان با آن روبروست رویاروی خود دارد.7
بخش اعظم نیروی کار کشورهای خلیج فارس را کارگران مهاجر از کشورهای گوناگون آسیایی، آفریقایی، و خاورمیانه تشکیل می دهند. این امر یک رشته مشکلات ویژه اجتماعی و سیاسی را در کشورهای خلیج فارس ایجاد کرده است. از جمله دیگر خطراتی که این نیروها می توانند متوجه دولتهای منطقه کنند این است که در زمانی که این دولتها مجبور به اخراج انبوهی از این نیروها شوند با کمبود نیروی متخصص جایگزین مواجه خواهد شد. همچنین از دیگر تهدیدات این نیروها امکان تحمیل برخی خواستهایشان به مقامات محلی است. از دیگر موارد ایجاد تهدید از سوی اینگونه نیروها تأثیر فکری و فرهنگی آندسته از این نیروهاست که مشغول کار آموزشی هستند بر روی نسل جدید این کشورها، که عمدتاً مبلغ اندیشه های آزادیخواهی و دموکراسی اند و این امر در تضاد با بافت محافظه کارانه حکومتهای عربی حوزه خلیج فارس است و منبع ناامنی محسوب می شود، چرا که اگر این تقاضا در جامعه شکل بگیرند از آنجا که سیستم سیاسی این حکومتها قادر به پاسخگوئی نیستند لذا باعث بی ثباتی سیستم می گردد. از سوی دیگر حجم زیاد این نیروها که درآمدهای خود را به شکل حواله های ارزی به خارج از کشورهای منطقه می فرستند منجر به خروج مقادیر زیادی ارز شده و در جهت تضعیف اقتصاد این کشورها عمل می کنند.
شاید بهترین موردی که در رابطه با تهدیدات ناشی از وجود اینگونه خارجیان در کشورهای عرب خلیج فارس بتوان ذکر کرد همانا وضعیت منحصر به فرد تعدادی از این افراد غیر بومی یعنی ایرانیان است. با توجه به روابط بین ایران و این کشورها و با توجه به اینکه اقلیت ایرانی با نفوذ در این کشورها غالباً شیعه هستند می توانند تهدید ناشی از این گروه را دو چندان نماید، چرا که اولاً اعتراضات شیعی در اینگونه کشورها فعال است و ثانیاً حکومت تمام این کشورها در مقابل مذهب شیعه قرار دارد که یکی از منابع تهدید خود را همین اقلیت شیعی درون جوامع خود می دانند، و ثالثاً انقلاب اسلامی ایران انگیزه این جوامع را برای مخالفت دو چندان کرده است و در نتیجه ایرانیان موجود در این کشورها می توانند بالقوه به ستون پنجم ایران تبدیل شوند.
میشل کریگ به خوبی تهدیدات متوجه امنیت خلیج فارس را خلاصه کرده است وی معتقد است:«برخی تحلیلگران تا آن حد پیش رفته اند که معتقدند بزرگترین خطردر منطقه خلیج فارس نه یک ایران هسته ای است و نه تهدید... یک دولت متهاجم، بلکه تحولات داخلی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است که ممکن است کنترل آنها دشوارتر شود. بهر حال دولتها از افراد تشکیل شده اند و این باید پذیرفته شده باشد که بعد داخلی ثبات، صلح و شکوفایی نمی تواند فراموش شود.»8
2- بحران مشروعیت و هویت در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
به دنبال جنگ اول خلیج فارس و به عنوان پیامدهای بحرانهای اقتصادی دولتهای رانتیر، سلسله حوادثی در درون کشورهای عربی در شرف وقوع است که اگر چه همگی آنها ریشه در قبل از این دوران داشته اند اما دولتهای خلیجی با توجه به درآمدهای نفتی خود موفق به حل موقت این بحرانها و گاهی نیز سرکوب آنها شده بودند. اما جنگ دوم خلیج فارس بار دیگر فرصتی را برای این گروههای مخالف بوجود آورد تا خود را در صحنه سیاسی کشورهای عربی مطرح نمایند.
عربستان سعودی بخاطر اهمیت و نفوذی که در میان کشورهای حوزه خلیج فارس دارد بیشتر مورد نظر است چرا که هر واقعه ای در عربستان می تواند تأثیرات بالقوه ای در سایر کشورهای عربی منطقه داشته باشند. رژیم عربستان سعودی با اتکاء به درآمدهای نفتی، امنیت سیاسی و اقتصادی خود را تضمین می کند. این کشور به دنبال مستحکم کردن پایه های مشروعیت خویش معمولاً از تاریخ وهابیت سلاح ایدئولوژیکی ساخته بود که زمانیکه سایر دولتهای عربی به دنبال فرمولهای مشروعیت در قالب ناسیونالیزم، بعثیسم و غیره می گشتند با استفاده از این روایتهای تاریخی مردم را به پذیرش وضع موجود به عنوان یک وضع طبیعی و غیر قابل اجتناب قانع می کردند. مشروعیت دولت عربستان سعودی در طول تاریخ گهگاهی توسط نیروهای قبیله ای به چالش طلبیده می شود که تا قبل از سال 1980، در سالهای 30 -1927 این شورشها مختص به گروه اخوان بود که مشروعیتی را که طی سالها آن را بوجود آورده بودند زیر سوال برد و کوشش اخوان در جهت بازیابی نقش سیاسی خود بود که توسط آل سعود حذف شده بودند. یعنی عملاً کار اخوان به نقشهای اجتماعی– مذهبی و گاهی نظامی محدود می شد.
آغاز دهه 1980 و دهه 1990 آغازهای خوشی برای آل سعود نبود. به دنبال انقلاب اسلامی در ایران و موج جدید آزادیخواهی، بار دیگر مشروعیت در عربستان سعودی زیر سوال رفت که اوج آن اشغال مسجد بزرگ مکه در سال 1979 توسط جهیمان بود که حاکی از نارضایتی میان اعضاء و دوائر مذهبی بر اثر وابستگی روز افزون خود به دولت بودند. در دهه 1990 بار دیگر جنبش اسلامی به دو شکل مشروعیت حکومتی عربستان را به چالش طلبید: یکی از طرف نسل جدید اخوان که مسلمانان بنیادگرای سنی بودند، و گروه دوم اقلیت شیعه بود که غالباً در منطقه الاحساء سکونت داشتند.
موقعیت عربستان سعودی در دهه 1990 حاکی از این است که اسلام که یک ایدئولوژی مشروعیت سازی برای حکام سعودی بوده است می تواند به یک ایدئولوژی رژیم برانداز تبدیل گردد و اسلام گرایان دهه 1990 با استفاده از اصول تئوریک حاکمان سعودی، امکان فرمول مشروعیت سازی را از بین بردند.9به عبارت دیگر حاکمان سعودی دیگر قادر نبودند از اسلام کسب مشروعیت کنند. اوج این مبارزه رساله ای بود که توسط شیخ صقرالهوائی در مرکز مطالعاتی «ام القرا»در دانشگاهی در مکه نوشته شد. هدف الهوائی این بود تا نشان دهد که چطور اسلام واسطه اعتراض به دولتی شده است که از لحاظ تاریخی برای فلسفه وجودی خود بر آن تکیه کرده است. و متن آن خطاب به شیخ بن باز مفتی اعظم و عده ای از خطبای نماز جمعه است که نسبت به رژیم انتقاد داشتند. و این امر منجر به زندانی شدن شیخ الهوائی بعد از جنگ خلیج فارس شد.10
افکار الهوائی در حقیقت دو گروه از اسلامگرایان را در عربستان سعودی در مقابل هم قرار می داد: یکی علمای رسمی، و دیگر علمایی که به اسلام گرایان« بیداری مجدد علماء»متعلق بودند. افکار الهوائی زمانی که توسط دو گروه دیگر یعنی کمیته دفاع از حقوق مشروع عربستان سعودی (CDLR)به رهبری المیسوری، و کمیته دفاع از آزادی(CAR)به رهبری الفقیه مورد حمایت قرار گرفت ابعاد تازه ای یافت. و این رساله زمانیکه مورد پذیرش علما دیگر قرار گرفت به عامل تحریکی تبدیل شد.
اساس بحث الهوائی دقیقاً به جریاناتی تعلق داشت که مربوط به جنگ دوم خلیج فارس و حضور نیروهای بیگانه در خاک عربستان سعودی بود. که این موضوع در بحران خلیج فارس توسط شیخ بن باز شکل فتوا بخود گرفت. بر اساس مبانی تئوریک، الهوائی فتوائی را که اساس تصمیم عربستان سعودی برای دعوت از نیروهای خارجی در آن قرار گرفته به چالش می طلبید.
از نظر الهوائی دو نوع دولت وجود دارد: یکی دولت اعتقادی که بر اساس عقیده، جهاد و نهی از منکر قرار دارد و به تبلیغ فضیلت برتری دارد، و دیگری دولت رفاهی است که در آن تجملات بطور گسترده طرفدار دارد و تمدن غربی و غربگرائی هدف نهایی آن است و او دولت عربستان سعودی را در نوع دوم قرار می دهد. و مدعی است که از شعارهای دینی و مکنت نهادهای دینی فقط ادعایی بیش نمانده است.
مجله الشریعه، مجله ماهانه(CDLR)پا را هم از این فراتر گذاشته و مستقیماً پادشاهی عربستان سعودی را مورد انتقاد و همجه قرار داده است و مدعی است که فاصله عمیقی بین شعارهای بکار - گیری شریعت که آل سعود مدعی عمل به آنهاست، و حقیقت وضعیتی که نه فقط در مقابل شریعت بلکه مذهب به طور کلی است وجود دارد. و ادامه می دهد که استفاده از مبانی مذهبی برای فریب است.11
نوع رفتاری که حاکمین سعودی با علمای می کنند از نظر(CDLR)به عنوان توهینی به علماء تلقی می شود و اینطور شرح داده است که نمایشنامه احترام، که در آن حتی وفادارترین علماء در مجلس شاهانه بر طبق تشریفات مذهبی که هدف نهایی آن تحقیر آنها و اطمینان از تبعیت آنهاست مورد تکریم قرار می گیرند. علمائی که نارضایتی آنها از رژیم آنها را تا سر حد شکنجه پیش برده است.12
علاوه بر این، سنت دولت مبتنی بر توزیع زمین و املاک در میان علماء، بر طبق مقاله مجله، ثابت می کند که آل سعود وفاداری علما را نه از طریق پیروی شدید از پندهای آنان بلکه از طریق رشوه دادن به آنها بدست می آورد.
گروه دوم ناراضیان از رژیم عربستان سعودی جمعیت شیعه است. این گروه در روایت های تاریخی وهابی عمدتاً از تاریخ حذف شده اند و این جامعه از طریق روشنفکران و رهبران خود حکایت های ضد تاریخی رسمی را مطرح می کنند که بار دیگر نقش فعال خود را با یک هویت مستقل و کاملاً بومی معرفی کردند. نوشته های حمزه الحسن سخنگوی جمعیت شیعه به عنوان حرکت اصلاحی یکی از این تلاشهای سیستماتیک برای رسیدن به هدف آنها بود. و هدف الاحسن از نوشتن این متون تاریخی دو جنبه داشت: یکی برای شناسایی تاریخ و فرهنگ و هویت معتبر و موثق، و دیگر برای روشن کردن و تأکید مصائبی که شیعه تحت حاکمیت سعودیها به آن مبتلاست و آنها را به عنوان فرقه های ملحد و در حال ترقی توصیف می کردند.13
با مقایسه آمار و ارقامی که با توجه به متغیرهای مختلف که برای سنجش میزان مشروعیت در چند کشور عربی بکار گرفته شده است تک تک شاخصها نشان از این دارد که این کشورها که شامل عربستان سعودی نیز می شود از اوایل دهه 1990 به این سو مشروعیت آنها رو به زوال گذاشته است. دلایل این امر را بیشتر می توان در نبود یک ساختار نمایندگی منتخب و وسایل ارتباط جمعی دانست که همگی توسط دولت کنترل می شوند. در این جوامع هیچ گونه سوپاپ اطمینانی برای خروج فشار و تجمیع اختلاف عقیده مردم در یک کانال صلح آمیز و ساختاری، تعبیه نشده است.14
به دنبال فشارهای وارد آمده پس از بحران کویت، عربستان برنامه ای برای تشکیل شورای مشورتی اعلام کرد و شایان توجه است که ملک فهد اذعان داشت که تصمیم بر گسترش مشارکت مردمی، ناشی از نتایج جنگ دوم خلیج فارس بوده است و به گفته خود او حوادث مهم اخیر ایجاب کرده که اساس اداره مملکت رشد پیدا کند.15
آنچه در عربستان و شاید سایر کشورهای عربی مشاهده می شود اصولاً دو گرایش است که عمدتاً بر ضد یکدیگر هم عمل می کنند: یعنی از یک طرف فشارهایی برای کسب یک سری آزادیهای مدنی وجود دارد که ریشه در دموکراسی غربی و مظاهر آن دارد، و دیگر اینکه حرکتهای بنیادگرایانه دینی وجود دارد که حرکتهای گرایش اول را در مخالفت با اسلام و پاک دینی می دانند و هیأت حاکمه نیز بین این دو سرگردان مانده است.
از نظر بنیادگرایان اسلامی، غربگرایی منجر به تحلیل رفتن عقاید و اعمال اسلامی در طی تغییرات اجتماعی می گردد. اوج مخالفت این گروه در جریان جنگ دوم خلیج فارس و حضور نیروهای خارجی در عربستان صورت گرفت که به انفجار پایگاه آمریکاییها در ظهران عربستان سعودی منجر شد که خود علامت بی ثباتی در عربستان بود.
کویت در میان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از لحاظ توسعه سیاسی اندکی با بقیه فرق دارد. کویت لیبرال ترین، مدرن ترین و ثروتمندترین کشور خلیج فارس است. و روند تصمیم گیری در واقع بیشتر به خاندان حاکم و بیست و اندی خانواده تاجر با نفوذ محدود می شود. هر چند که نخبه تصمیم گیرنده یک گروه بسته به حساب نمی آید زیرا در مقابل تجلی افکار عمومی از طریق مجلس و مطبوعات حساس است.16
کویت به عنوان یک کشور لیبرال، میزبان تبعیدیان و فراریان سیاسی جهان عرب است و به آنها آزادی قابل توجهی در زمینه نوشتن و انتشار می دهد. اما با وجود این، مقامات کویت این افراد یا گروهها را زیر نظر می گیرند. تا مبادا موازنه دقیق و حساس سیاست خارجی کویت را بر هم بزند.17در مارس 1988 شهروندان کویتی شورایی را انتخاب کردند تا زیر نظر خانواده حاکم الصباح انجام وظیفه کند ولی بعد از چندی این مجلس توسط امیر منحل شد و بدنبال تحولات جنگ ایران و عراق و فشار عراق و عربستان و توطئه ترور امیر کویت و انفجارهایی در نزدیکی سفارتهای انگلیس و فرانسه فعالیت سیاسی شیعیان کویت مورد فشار دولت کویت قرار گرفت و دولت در مقابل رشد فعالیت اسلامگرایی شیعه و سنی از خود حساسیت نشان داد.
به دنبال بحران کویت و آزادی مجدد این کشور موج جدیدی از آزادیخواهی و مشارکت عمومی در کویت براه افتاد که با توجه به ویژگی های این کشور و حتی فشارهای خارجی کویت مجبور به پاسخگوئی به آنها شد. و به دنبال این در خواست، در اکتبر 1992 انتخاباتی در کویت برگزار شد که منجر به انتخاب 30 نماینده از دو گروه مخالف دولت شد.18و فشار برای مشارکت سیاسی و اعطای آزادی های بیشتر باعث شد تا امیر کویت در یک اقدام بی سابقه در منطقه خلیج فارس و در زمانی که سایر همسایگان عرب کویت فاقد یک مجلس و انتخابات مردمی هستند، زنان در سال 2003 در انتخابات شهرداری و مجلس کویت حق رأی داشته باشند.
تحولات اخیر کویت حاکی از رشد و توسعه بیشتر سیاسی است و نشان از آن دارد که حرکتهای مستقل نمایندگان در جهت پاسخگویی دولت، سنت دیرینه این نوع کشورها را به چالش طلبیده است تا جائیکه پارلمان کویت سلسله تحقیقاتی را پیرامون علل ناکامی ارتش کویت، مسئولیت دولت، و فرماندهان ارشد نظامی انجام داد. نتیجه این تحقیقات ثابت کرد که زنجیره ای از کوتاهی و اشتباهات در میان اعضای رده بالای دولت و ارتش، سبب شکست کویت در نخستین لحظات هجوم عراق شد.19
علیرغم وجود برخی آزادیهای سیاسی، کویت نهایتاً در مقابل تقاضاهای بیشتر برای آزادیهای سیاسی توان پاسخگویی نخواهد داشت چرا که شکل سنتی حکومت دودمانی ظرفیت پذیرش اضافی را نخواهد داشت. به عبارت دیگر یک نوع دموکراسی ارشادی و هدایتی تحت نظارت خانواده حاکم مد نظر رهبران کویت است که نیروهای جوان و تحصیلکرده مسلماً در مقابل آن ایستادگی خواهند کرد.
از طرف دیگر رهبران کویت تحت فشار های مضاعفی از سوی همسایگانی قرار می گیرد که هر گونه حرکت سیاسی و مردمسالاری در آنها بشدت مورد تقبیح و مخالفت دولتها قرار می گیرد که بزرگترین این همسایگان عربستان می باشد که نفوذ قابل ملاحظه ای در دولتهای عربی دارد و این شیوه حکومت مسلماً مورد پذیرش و رضایت سعودیها نخواهد بود همانطوریکه کویت بارها به خاطر این حرکتها مورد انتقاد شدید عربستان قرار گرفته است، و مشروعیت کویت در نتیجه فشارهای مخالف داخلی و خارجی که یکی خواهان اصلاحات و دیگری خواهان محافظه کاری حکومت است به چالش کشیده می شود و ثبات کویت تا زمانی ادامه دارد که این کشور بتواند در مقابل این خواست های کاملاً متضاد به شکل دقیق و حساس توازن را بر قرار کند و ابتکار عمل از دست آن خارج نشود.
در بحرین همانند دیگر کشورهای خلیج فارس یکی از دلایل حرکتهای سیاسی و بحران مشروعیت این کشور بخاطر بافت ناهمگون جمعیتی و مذهبی است. این کشور چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی در ایران، کانون رستاخیز شیعی در کشورهای خلیج فارس بوده است چرا که شیعیان در مقایسه با سنی هایی که در رأس قدرت سیاسی اند از اکثریت برخوردارند.
بیگانگی جامعه شیعه، ناشی از ریشه و اصلیت متفاوت آنهاست که عمدتاً ایرانی هستند و بدین لحاظ همیشه در میان شیعیان بحرین احساساتی به طرفداری از ایران وجود داشته است و با چنین سابقه ای بنیادگرائی شیعی در بحرین به دنبال انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک جنبش نیرومند در صحنه سیاسی بحرین ظاهر شده است. اوج این مخالفت ها در سال 1981 زمانی بود که کودتای نافرجامی در این کشور خنثی شد و دولت بحرین معتقد بود که رهبر آنها شیخ هادی مدرسی از ایران الهام و دستور گرفته است.20
در سالهای پس از 1990 نیز به دنبال جنگ دوم خلیج فارس، سلسله وقایعی در بحرین روی داد که با مقاومت شدید دولت، به دستگیری و زندان و تبعید ناراضیان انجامید، و هر گونه درخواستی در این کشور برای استقرار مجدد قانون اساسی و پارلمان، که در سال 1970 به حالت تعلیق در آمده بود به منزله خیانت تلقی شده و مجازات آنها از دست دادن شغل، دستگیری، زندان و یا تبعید می باشد. ولی در هشتم دسامبر 1992 امیر بحرین دستوری مبنی بر تشکیل شورای مشورتی صادر کرد. هر چند عملکرد بحرینی ها و قطری ها از نظر سیاسی مسکّن هایی بیش نبود، لیکن چنین اقداماتی نشانه های روشنی است از اینکه جنگهای خلیج فارس حصار شیشه ای منطقه را شکسته است.21
در امارات عربی متحده مخالفت ها و حرکتهای سیاسی مخالف را می توان در جوامع شیعه ایرانی پیدا کرد که 30% جمعیت و دو سوم شهروندان امارات عربی متحده را تشکیل می دهند. اغلب شیعیان در دبی متمرکز هستند و بعضی از آنها در آنجا موقعیت برجسته ای در تجارت و بانکداری دارند.
تجدید نظر طلبی اسلامی در میان دانشجویان، عناصر قبیله ای بومی، و امارات فقیر و کوچکتر نظیر عجمان و رأس الخیمه تا اندازه ای بیشتر اهمیت دارد. این جمع به همراه بنیادگرایی طبقه متوسط، در اثر انقلاب ایران تشویق شده اند تا برای یک اتحاد فدرال مرکزی، اعمال محدودیت بر مهاجرت، مشارکت واقعی سیاسی، و توزیع عادلانه ثروت فشار وارد آورند.22
این عوامل زمانی می تواند تشدید شود که رقابت مداوم میان شیوخ حاکم در امارات هفت گانه مانع از انجام هر گونه تلاش جدی برای انجام اصلاحات وسیع و لازم به منظور ساختن یک دولت فدرال با دوام و محکمتر شود. این رقابت ها در قالب اختلاف بین امارات مختلف در مورد سیاست خارجی، سیاست نفتی، حجم ارتش، فرماندهی ارتش، محل استقرار آن، و از همه مهمتر اختلافات ارضی بین خود امارات هفت گانه نمود پیدا می کند. ترکیب و وضعیت نیروهای مسلح امارات عربی متحده بخوبی بیانگر بخشی از اختلافات موجود میان شیخ نشین های تشکیل دهنده آن است.23یکی از مسائل مهم امنیت ملی امارات عبارتست از عدم وفاداری و جانفشانی کامل افراد خارجی در نیروهای مسلح آن کشور، و این به علت غیر بومی بودن بخشی از نیروهای مسلح این کشور است(حدود30 درصد.)24
نکته مهم در مورد ویژگی سرزمینی امارات عربی متحده این است که وجود سرحدات داخلی ما بین امارات هفتگانه کشور، همواره به صورت یک عامل بازدارنده در تبدیل این فدارسیون سست سیاسی به یک کشور فدرال محکم عمل کرده است. در حال حاضر تعداد 12 مورد اختلافات مرزی و ارضی در میان امارات هفتگانه وجود دارد که در طول سه دهه اخیر باعث برخورد و مناقشه بین آنان شده است.
در قطر هم حرکتهای مخالف دیده شده است که این حرکتها عمدتاً از ناحیه گرایشهای بنیادگرایانه ضد دولتی در میان قطریهای قبیله ای و تحصیل کرده پدیدار شده است. این گرایشها توسط اعضای تبعیدی و دور از وطن اخوان المسلمین مصر که پستهای مشورتی و آموزشی مهم دارند تقویت شده است. و همینطور در جمعیت شیعه التهاب و شور و شوق مشهود است. اقلیت 6% و ایرانی الاصل این کشور آنها را در مقابل تبلیغات انقلاب اسلامی ایران آسیب پذیر می سازد.25
در عمان مطلق گرائی سلطان و استبداد آن، حمایت ضعیف از مسأله فلسطین، و خصوصاً در دوران حاضر ایجاد روابط اقتصادی با اسرائیل خارج از سیاستهای عمومی اعضاء شورای همکاری خلیج فارس، و نزدیکی به بریتانیا و پیوندهای گسترده با ایالات متحده آمریکا، این کشور را به کانون انتقادات شدید ناسیونالیستهای عرب و بنیاد گرایان تبدیل کرده است.26
تهدیدات خاص متوجه هر کدام از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
عربستان سعودی
در منطقه خلیج فارس دو عامل می تواند به عنوان تهدیدی برای عربستان تلقی گردد:
1 – ایران 2 – عراق
ایران در منطقه خلیج فارس از چند نظر می تواند تهدیدی برای عربستان باشد: اولاً ایران نزد عربستان سعودی به عنوان منبع الهام بخش حرکتهای بنیادگرایانه در منطقه است، که این امر می تواند با توجه به پتانسیل های موجود در عربستان زمینه بی ثباتی را در این کشور فراهم سازد. ثانیاً ایران و عربستان به عنوان دو رقیب و نماینده دو نوع اسلام در جهان اسلام مطرح هستند و از آنجایی که عربستان به دنبال نقش رهبری در جهان عرب و مسلمانان است، ایران به عنوان رقیبی که می تواند این موضع عربستان را به چالش بطلبد همواره مطرح بوده است. و از جهتی دیگر در زمینه نفت و اوپک هم این دو کشور به عنوان دو رقیب برای هدایت و رهبری در این سازمان رقابت می کنند.
عراق بعد از ایران دومین منبع عمده تهدید عربستان بشمار می رود و این تهدیدات هم از چند ناحیه متوجه عربستان سعودی است: اولاً رهبری در جهان عرب، که همیشه موضوع مورد اختلاف عربستان، مصر، سوریه و عراق بوده است و در دوران معاصر کسی که تلاش بسیاری برای بدست گرفتن رهبری اعراب کرد صدام حسین بود و جنگ ایران و عراق با توجه به تهدیداتی که ایران متوجه کشورهای عربی منطقه خلیج فارس می کرد بهترین فرصت را برای این کار فراهم کرد و ادعای صدام همیشه این بود که به نمایندگی از اعراب می جنگد.
دومین مسأله ای که عربستان و عراق دارند. این است که عراق همواره به عنوان همسایه ای مشکوک که نسبت به همسایگان خود چشم طمع دارد مورد نظر اعراب خصوصاً عربستان بوده است که در چندین مورد حتی اختلافات ارضی دارند و حجم و توانایی بالای ارتش عراق این نگرانی عربستانیها را چند برابر می کند. حمله عراق به کویت و حمایت های عربستان از کشور اخیر و خصوصاً اجازه عربستان برای استقرار نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا، نهایتاً خشم صدام حسین را متوجه عربستان کرده است و با توجه به خصوصیات فردی صدام، ترس و نگرانی عربستانی ها برای انتقام همواره ذهن آنها را به خود مشغول کرده است.
کویت
مهمترین مسأله مختص به کویت این است که منبع ناامنی و تهدید خود را عراق می داند. عراق در طول تاریخ خود همواره نسبت به استقلال کویت معترض بوده است. و همواره آن را قسمتی از خاک خود می داند و در حالیکه چشم طمع به خاک کویت توسط عراق عین ناامنی و تهدید کویت است صدام حسین کویت را حق مسلم خود می داند و اشغال آنرا نه تنها اقدامی علیه اصول امنیتی منطقه نمی داند بلکه بر عکس، این اقدام را عین امنیت خود می داند و اشغال کویت را اقدامی لازم و غیر قابل اجتناب می شناسد. اگر چه این اشغال به بدترین شکل پایان یافت ولی عراق هنوز از ادعاهای خود دست برنداشته است و کویت را جزئی از خاک خود می داند که باز پس گیری مجدد آنرا به آینده مناسب واگذار کرده است.
امارت عربی متحده
به نظر می رسد آنچه در دوران کنونی در رأس نگرانیهای امارات عربی متحده قرار دارد موضوع اختلافات داخلی این کشور است. این کشور بنا به شرایط خاص خود که تنها نمونه کشور فدرال در منطقه است، از یک ساختار ناهمگون سیاسی– اقتصادی، نژادی و جمعیتی برخوردار است و از نظر وسعت جغرافیایی و تعداد جمعیت، تفاوت چشمگیری میان هفت امارت مشاهده می شود، بطوری که مساحت ابوظبی به تنهایی 8 برابر مساحت 6 امارت دیگر است.
از لحاظ ساختار سیاسی امارات عربی متحده نسبت به سایر کشورهای خلیج فارس دارای ضعیف ترین رهبری و متفرق ترین نظام سیاسی است. قدرت سیاسی در هر یک از امارات در دست خانواده های حاکم است. آل نهیان در ابوظبی، آل مکتوم در دبی، دو شاخه از قاسمی ها در شارجه و رأس الخیمه، العملاء در ام القوین، الشرقی در فجیره، و آل نعیمی در عجمان قدرت را در اختیار دارند.27
از لحاظ قدرت اقتصادی هم تفاوت چشمگیری میان اعضای فدراسیون وجود دارد. ابوظبی، دوبی و شارجه به ترتیب از نظر مالی قدرت بیشتری نسبت به دیگران دارند. این امارات تولید کننده نفت و صادر کننده آن هستند. امارات کوچکتر مانند فجیره، ام القوین و عجمان فقیرترین امارات بشمار می روند. ابوظبی به علت موقعیت اقتصادی خود رهبری فدراسیون را به عهده دارد و از یکپارچگی آن حمایت می کند و از طرف دیگر قدرت اقتصادی ابوظبی باعث شده این امارت نظرات سایر اعضاء را نادیده بگیرد و مستقل عمل نماید.
در زمینه اختلافات ارضی و مرزی میان امارات، باید گفت که سرحدات واقعی بین امارات همواره بصورت یک عامل بازدارنده از تبدیل این کشور به یک هویت فدرالی قویتر جلوگیری کرده است. در تجربه سیاسی امارات عربی متحده، این حقیقت آشکار است که از 7 امارت، ابوظبی و ام القوین واحدهای ارضی یکپارچه هستند در حالیکه شارجه 5 قسمت، عجمان با 259 کیلومتر شامل سه قسمت، و رأس الخیمه و فجیره و دوبی هر یک شامل دو قسمت جداگانه می باشند. در حال حاضر 12 مورد اختلاف مرزی و ارضی بین امارات هفتگانه وجود دارد که به کرات سبب برخورد و مناقشه بین آنها شده است. که در این میان می توان به اختلافات میان ابوظبی- دبی، شارجه- فجیره، شارجه با ام القوین، و شارجه با دوبی اشاره کرد.28
امارات عربی متحده با توجه به این نگرانی و تهدید داخلی خود همواره به دنبال عاملی برای انسجام درونی و خلاصی از این نگرانی بوده است. مهمترین عاملی که می توانست در خدمت این سیاست قرار بگیرد همانا ادعای ارضی نسبت به جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس می باشد. مهمترین دلیل از سرگیری این ادعاها این است که در این برهه زمانی مسائل و مشکلات متعددی وجود دارد که این کشور از داخل با آنها روبروست. تجربه تاریخی نشان داده است که وجود یک دشمن خارجی یا تهدیدات خارجی همواره به حفظ وحدت و همبستگی مردم یک کشور کمک کرده است. امارات عربی متحده تنها کشوری است که ادامه حیات آن کاملاً به تهدیدات خارجی وابسته بوده است. در هیچ کشوری در جهان به اندازه امارات متحده عربی رقابت ها و دشمنی های داخلی وجود ندارد، به همین جهت ایجاد بحران در روابط ایران و امارات عربی متحده، به کنار گذاشتن اختلافات اعضاء فدراسیون و نزدیک شدن آنها به یکدیگر، و به طور کلی به یکپارچگی آن کمک می کند.29
نگرانی دوم ولی سطحی تر امارات عربی متحده می تواند عراق باشد چون عراق در طی جنگ با ایران از موضع این کشور تا حدودی ناراحت بود، زیرا امارات سعی کرده بود که تا حدودی موضع ملایم تری اتخاذ نماید و حتی در طی جنگ مناسبات خود با ایران را قطع نکرد و در دوران جنگ دوم خلیج فارس یکی از مخالفان صدام حسین بود، خصوصاً در دورانی که اوج تلاشهای صدام حسین برای افزایش قیمت نفت قبل از اشغال کویت بود. امارات یکی از کشورهایی بود که همواره از دید صدام در جبهه مخالف او برای پایین نگه داشتن قیمت نفت تلاش می کرد و صدام در این خصوص هم حسابی برای امارات باز کرده بود؛ صدام در جلسه سران در بغداد مستقیماً شیخ زاید رئیس امارات را مخاطب قرار داد و گفت:«من از امارات متحده عربی که موضع گیری مثبتی نسبت به ما داشت تشکر می کنم ولی من همچنین به شما اعلام می کنم محموله های اسلحه و تجهیزات نظامی که در ضمن جنگ از دبی به ایران حمل می شد چیزهایی هستند که من فراموش نکرده ام و روزی خواهد رسید که به حساب آن رسیدگی شود.»30و این حرف بدان معنی است که صدام بالقوه می تواند از نگرانیهای امارات باشد.
قطر ، بحرین ، عمان
برای دیگر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس مثل قطر، بحرین و عمان، متغیرهایی از تهدیدات همسایگان عرب خود که ادعاهای ارضی نسبت به این کشورها دارند می تواند تهدیدات عمده آنان محسوب گردد. مثلاً عربستان با ادعاهای ارضی خود نسبت به بحرین و قطر که در چندین مورد حتی به درگیری نظامی انجامیده است می تواند تهدیدی برای این کشورها محسوب شود. قطر و بحرین هر کدام با توجه به اختلافات مرزی خود می توانند موضوع تهدید و نگرانی یکدیگر باشند، و عمان منهای مسائل داخلی خود و انتقاداتی که بخاطر جهت گیری سیاست خارجی این کشور متوجه آن است نگرانی عمده چندانی ندارد.
مباحث مربوط به ایران و عراق
1)ایران
الف) تهدیدات اقتصادی
ایران بخاطر مسائل ناشی از انقلاب اسلامی خود، به دنبال آن هشت سال جنگ با عراق، به شدت به منابع ارزی و مالی جهت بازسازی خود در زمینه های مختلف نیازمند است. و هر اقدامی که باعث محدودیت در کسب این منابع باشد از نظر ایران تهدید محسوب می شود و این محدودیت ها می تواند شامل اقدامات کشورهای غربی از قبیل تحریم اقتصادی، تحریم بازرگانی، و حتی بلوکه کردن اموال و دارائی های این کشور باشد. و اما مهمترین محدودیتی که از این راه می تواند متوجه ایران شود هر گونه تلاش برای بر هم زدن ثبات قیمت نفت است.
نفت از جمله منابع مهم درآمدهای ارزی ایران است که وابستگی شدیدی به آن دارد. با توجه به اهمیت نفت در جهان و خصوصاً اهمیت آن برای کشوری مثل ایران، هر گونه اقدامی در جهت تحریم خرید نفت ایران، و یا اقدام برای پایین آوردن قیمت نفت می تواند یک تهدید مستقیم نسبت به امنیت ایران باشد. با توجه به این حقیقت طیف وسیعی از تهدیدات بالقوه و بالفعل می تواند برای ایران وجود داشته باشد و این تهدیدات می تواند درون منطقه ای باشد؛ یعنی کشوری از منطقه خلیج فارس دست به اقدامی بزند که باعث کاهش قیمت نفت یا ایجاد مشکل برای عرضه آن بشود، و می تواند فرامنطقه ای باشد به شکل ایجاد محدودیت برای مشتریان نفتی ایران. با شناسایی این دو منبع تهدید، می توان گفت هم اکنون هر دو منبع تهدید فعال می باشند و از اینرو باعث اتخاذ استراتژی امنیتی خاصی از سوی ایران شده است که مستقیماً نظم امنیتی خلیج فارس را هم علیه امنیت خود می داند!
ب) تهدیدات سیاسی
ایران بر اثر انقلاب اسلامی و سیاستهایی که بدنبال این انقلاب جهت صدور افکار انقلابی - اسلامی دنبال می کرد بزودی به عنوان عامل ناامنی و تهدید در منطقه بحساب آمد و اقدامات نظامی، سیاسی و اقتصادی فراوانی برای مقابله با این منبع ناامنی انجام گرفت که اوج آن جنگ 8 ساله عراق علیه ایران بود. علاوه بر پیامدهای اقتصادی، پیامدهای سیاسی انقلاب اسلامی ایران با توجه به تبلیغات مخالفین، ایجاد بی اعتمادی نسبت به ایران در سطح منطقه و در سطح بین المللی بود. به عبارت دیگر وجه سیاسی ایران دچار آسیب شد بطوری که می توان گفت که ایران عملاً منزوی گردید.
این تهدیدات سیاسی باعث شد که ایران عملاً از ایفای هر گونه نقش موثری در منطقه باز داشته شود و با توجه به جو بدبینی و بی اعتمادی، کشورهای منطقه و حتی خارج از منطقه حاضر به همکاری نزدیک با ایران نبودند، و این بود که ایران از هر گونه ترتیب امنیتی در منطقه تا کنون کنار گذاشته شده است تا جایی که برخی اهداف شکل گیری این ترتیبات نیز مهار ایران بوده است.
ج) تهدید ناشی از حضور بیگانگان در منطقه
آنچه از نظر ایران تهدید اصلی برای منطقه و ایران بحساب می آید همانا حضور نیروهای بیگانه و خصوصاً آمریکا در منطقه است. از آنجا که ایران همواره بحرانهای اقتصادی و سیاسی خود را ناشی از تبلیغات و فشارهایی می داند که غرب همراه سایر کشورها وارد می آورد، حضور نیروهای بیگانه بویژه آمریکا را در راستای تداوم این فشارها می داند و آنرا همواره بزرگترین عامل ناامنی و تهدید خود و منطقه می داند.
بازسازی چهره ایران در جهان و خصوصاً در بین همسایگان عرب، تا حدود زیادی به خروج این نیروها از منطقه وابسته است. تا زمانیکه این نیروها در منطقه باشند چون وجود یک عامل تهدید زای بالقوه، توجیه گر حضور آنهاست و در این راستا ایران تهدید بالقوه است، پس سعی و تلاش آمریکا در جهت مخدوش کردن چهره ایران، و اقدام در جهت دوری هر چه بیشتر کشورهای عربی از ایران خواهد بود. و تا زمانیکه ایران تهدید بزرگ و فوری منطقه باشد اختلافات ویژه و منحصر به فردی در درون منطقه فرصت بروز پیدا می کند و با توجه به این تهدیدات همواره ابتکار عمل در دست آمریکاییها خواهد بود.
از طرف دیگر انزوای سیاسی ایران و خارج کردن ایران از هر گونه ترتیبات امنیتی به معنای تهدید متوجه امنیت ایران است که ایران بیش از هر کس عامل این کار را آمریکا و نیروهای خارجی می داند. از زمان انقلاب اسلامی در ایران، ایران از هر گونه سیستم امنیتی در منطقه کنار گذاشته شده است و هر گونه تلاش ایران برای ایجاد یک نظم منطقه ای عقیم مانده است و ایران بیش از همه حضور نیروهای بیگانه و تکیه کشورهای منطقه به این نیروها را عامل اصلی شکست طرحهای امنیتی خود می داند. علاوه بر این تهدیدات، ایران از جانب همسایگان خود هم احساس ناامنی و تهدید می کند. اولین تهدید برای ایران از میان همسایگان عراق می باشد. ایران و عراق از لحاظ تاریخی یکی بخاطر اختلافات ارضی و دیگری بخاطر مسأله شیعیان این کشور(عراق)با یکدیگر مشکل داشته اند. عراق در طول تاریخ هر گاه توانایی کسب کرده است در صدد طرح ادعاهای ارضی خود بوده و در چند مورد اقدام نظامی انجام داد که اوج این مسأله، جنگ هشت ساله بین دو کشور بوده است.
از نظر ایران، عراق هرگز نمی تواند همسایه قابل اطمینانی باشد خصوصاً تا زمانیکه صدام حسین بر عراق حکومت می کند. اگر چه جنگ ایران و عراق به پایان رسید ولی هنوز موضوعاتی وجود دارد که می تواند در دراز مدت عامل تهدید و بی ثباتی در مرزها گردد: اول مسأله شیعیان عراق و وجود عتبات عالیات مقدس شیعه در این کشوراست که ایران نمی تواند نسبت به سرنوشت آنها بی تفاوت باشد؛ به عبارت دیگر ایرانیان همواره با دیده حسرت بار به عراق می نگرند خصوصاً که رژیم بعث در عراق محدودیت های زیادی را برای فعالیت شیعیان و بویژه کسانی که اصل و نسب ایرانی دارند قائل است، و با توجه به سمپاتی که بین این گروه شیعه در عراق، و ایران وجود دارد ایرانیان نسبت به سرنوشت شیعیان در عراق حساس هستند.
مسأله دیگر بین ایران و عراق که عامل ناامنی ایران و تهدید مستقیم علیه نظام ایران محسوب می شود مسأله پناه دادن مخالفین مسلح جمهوری اسلامی ایران در عراق است. سازمان مجاهدین خلق ایران، به عنوان مخالفان مسلح جمهوری اسلامی ایران در عراق از آزادی عمل بسیار زیادی برخوردارند و گاه گاهی موجبات ناامنی در مرزهای غربی ایران را فراهم می کنند و خصوصاً عامل اقدامات خرابکارانه در داخل ایران می شوند که این موضوع عین ناامنی و بی ثباتی در ایران است که از عراق سرچشمه می گیرد.
تهدید دیگر ایران از سوی کشورهای همسایه ناشی از ترکیه است. با توجه به اینکه رابطه بین ایران و ترکیه از روند یکسانی برخوردار نیست و فراز و نشیب هایی دارد عواملی وجود دارد که می تواند بالقوه این کشور را عامل تهدید برای ایران نماید. اولاً تحولات درونی ترکیه و رشد اسلام گرائی در این کشور مداوم به مداخلات ایران ربط داده می شود. دیگر اینکه ترکیه معتقد است که جدایی طلبان کرد در ترکیه که با دولت ترکیه در حال مبارزه هستند از سوی ایران آموزش می بینند. این موضوع باعث تجاوز مکرر ترکیه به حریم ارضی و هوایی ایران شده و مناطقی از ایران را بمباران کرده است. عامل دیگری که ترکیه و تحولات آنرا در منظومه امنیتی ایران قرار می دهد مسأله ارتباط و نزدیکی این کشور با غرب و پیوستن به اتحادیه اروپا و بدین ترتیب هم مرز شدن ایران با اتحادیه اروپاست که برای جامعه اسلامی ایران آسیب پذیری های اجتماعی بسیار دارد. و به همین نحو نزدیکی ترکیه با اسرائیل است که به عنوان دشمن درجه یک ایران بوده و در جهت تضعیف قدرت ایران عمل می کند و قرابت امنیتی ترکیه و اسرائیل به معنی احساس ناامنی ایران است. اسرائیل همواره ایران را عامل بی ثباتی در منطقه می داند و بر لزوم برخورد با ایران حتی از طریق نظامی تاکید می کند و در این راستا در کنگره آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی کوششهایی کرده است. با توجه به این فضا بین ایران و اسرائیل، اسرائیل در یک اقدام تهدیدآمیز به ترکیه نزدیک شده است و قرارداد همکاری نظامی و دفاعی با این کشور امضا کرده است و مانورهای مشترکی را نیز تا کنون در خاک ترکیه انجام داده اند. این اقدام ترکیه در تضاد با امنیت ایران تلقی می شود چرا که ترکیه با این کار، اسرائیل را عملاً در همسایگی ایران قرار داده است و تحریکات اسرائیل و سایر مواردی که بدان اشاره شد می تواند در آینده به عامل ناامنی و تهدید برای ایران تبدیل شود.31
علاوه بر مرزهای غربی ایران همواره از ناحیه افغانستان احساس خطر و تهدید می کند؛ به عبارت دیگر هر نوع تحولی در افغانستان می تواند امنیت ایران را تحت الشعاع قرار دهد. این است که ایران نسبت به تحولات این کشور حساس است. این تهدیدات می تواند از ناحیه زیست - محیطی و نیز از احتیاجات آبی ایران باشد که از کوههای افغانستان سرچشمه می گیرد مثل رود هیرمند که نقش بسزایی در مناطق شرقی و کویری ایران دارد، و همچنین می تواند این تهدیدات ناشی از ملاحظات داخلی مانند مسائل مهاجرت افغانی ها و اثرات ناشی از این مهاجرت ها باشد. اما مهمترین تهدید ایران از جانب افغانستان می تواند مسأله ورود مواد مخدر و قاچاق این کالا باشد. از آنجا که افغانستان بزرگترین تولید کننده این مواد، و ایران هم شاهراه اصلی برای صدور و انتقال مواد مخدر به سایر نقاط جهان است این موضوع اهمیت دو چندانی پیدا می کند. ایران برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر مجبور است نیروی مادی و انسانی فراوانی را صرف کند و از سوی دیگر رواج استفاده از مواد مخدر در ایران می تواند به عنوان یک تهدید جدی برای امنیت ایران تلقی گردد.
2 )عراق
موضوعات امنیتی عراق طیف وسیعی را شامل می شود که نوعاً در تضاد با موضوعات امنیتی دیگر همسایگان است. به عبارت دیگر در بسیاری از موارد امنیت عراق باید به ضرر همسایگان این کشور بدست آید!
به ترتیب اولویت بندی موضوعات امنیتی عراق، می توان ابتدا به تنگناهای اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی پرداخت: به دنبال جنگ ایران و عراق و جنگ با کویت، عراق در حال حاضر بیشتر سرگرم بازسازی خود در ابعاد اقتصادی و نظامی است. یعنی در این دوران آنچه تهدید اصلی عراق محسوب می شود همانا مشکل تحریم های بین المللی و خصوصاً عدم فروش نفت است. اقتصاد عراق همانند سایر کشورهای منطقه به نفت وابسته است و هر گونه تلاش در جهت محدودیت فروش نفت و یا کاهش قیمت آن، تهدیدی جدی برای امنیت عراق است. حتی قبل از اشغال کویت، موضوع نفت موضوعی حیاتی برای امنیت عراق بوده است و صدام حسین این موضوع را در جلسه سران عرب در بغداد قبل از اشغال کویت اینطور مطرح می کند:«آنها (کشورهای عرب خلیج فارس)نفت زیادی استخراج می کنند و کمک می کنند که قیمتها در سطح پایین نگه داشته شود. هر بار که قیمت هر بشکه نفت یک دلار سقوط کند عراق یک میلیارد دلار در سال زیان می کند. شما عملاً یک جنگ اقتصادی را علیه کشور من براه انداخته اید.»32
دومین منبع تهدید امنیت عراق اقدامات مداخله جویانه نیروهای بیگانه در داخل خاک این کشور در قالب هیأت های بازرسی و کنترل سازمان ملل متحد است که حتی کاخهای صدام حسین هم از جستجوی آنها مستثنی نشده است. همینطور ایجاد منطقه امن در داخل خاک عراق، استقلال نسبی کردهای این کشور، و منع هر گونه عملیات در این مناطق از جانب عراق از دیگر موارد مداخله و نقض حاکمیت ملی این کشور تلقی می شود.
از دیگر مواردی که صدام حسین به عنوان عامل تهدید خود می داند این است که صدام حسین به دنبال رهبری در جهان عرب بوده است و در این زمینه با مصر، سوریه و عربستان اختلاف نظر دارد که این امر باعث جدایی از سوریه شد و هر گونه تلاش برای محدود کردن نقش صدام در دنیای عرب را تهدید برای امنیت عراق می داند.
از دیگر مواردی که از منابع تهدید عراق بحساب می آید موقعیت جغرافیایی نامساعد عراق است. این کشور در یک خفقان استراتژیک و جغرافیایی بسر می برد که علت آن محدودیت امکان دسترسی به دریای آزاد است. این امر باعث شده است تا موقعیت عراق در امنیت خلیج فارس چندان موقعیت مناسب و حساسی نباشد و عراق همواره می کوشید تا این معضل خود را به ضرر همسایگان و خصوصاً کویت حل کند.
از دیگر موارد تهدید عراق می تواند ایران باشد. اگر چه ایران و عراق قطعنامه 598 را پذیرفته - اند ولی بسیاری از مسائل حل نشده بین طرفین وجود دارد که می تواند موجب ناامنی عراق باشد. عراق همواره به نیات ایران مشکوک است و در عمق نگاه خویش ایران را به عنوان تهدید بالقوه تلقی می کند چرا که از نظر حکومت ایران رژیم بعث عراق یک رژیم نامشروع است که ایران از هیچ فرصتی برای مخالفت با آن کوتاهی نمی کند.
انقلاب اسلامی ایران به عنوان عامل همگرایی و واگرایی
در طول دوره تشکیل شورا ایران همواره در شکل گیری و میزان انسجام شورا یک نقش کلیدی داشته است. علت وجودی شورا، علت همگرایی اعراب در شورا در کنار همدیگر برغم اختلافات بسیار خود، و علت قرارگیری در کنار عراق برغم تردید نسبت به این کشور، تلقی واحد کشورهای حوزه خلیج فارس از تهدید انقلاب اسلامی ایران بود. و این اتفاق نظر زمانی از بین رفت که مقاصد ایران برای صدور انقلاب کم رنگ شد و شعار حسن همجواری از سوی ایران سر داده شد که متعاقب آن هر کدام از اعضای شورا خارج از چارچوب شورا با ایران ایجاد رابطه کردند.
عامل دیگر نزدیکی اعراب به ایران بحران کویت و موضعگیری ایران در این بحران بوده است. حمایت از کویت در چارچوب جامعه بین المللی یکبار دیگر موقعیت متزلزل ایران در منطقه را تثبیت کرد و کشورهای عربی تشویق به برقراری رابطه با ایران شدند. هر چند نزدیکی این کشورها به ایران به طور هماهنگ صورت نگرفت و بلکه خود عامل اختلاف جدیدی بین اعضا بود. عربستان سعودی در1981خود به طور یکجانبه مناسبات سیاسی خود را با ایران قطع نمود و انتظار داشت که بقیه کشورهای عربی هم همین رویه را پیش گیرند. ولی صرف نظر از بحرین و کویت، سایر اعضاء مخالف چنین رویه ای بودند. در واقع امارات، عمان، و تا حدی قطر، نمی توانستند خود را وارد یک درگیری سیاسی با ایران کنند و روابط نسبتاً خوب خود را با ایران به مخاطره افکنند. برخی از تحلیل گران مسائل منطقه، قطر را در کنار دو کشور مزبور قرار داده اند و معتقدند در طول جنگ ایران و عراق، عمان و امارات و قطر با این استدلال که پس از این جنگ هر یک از دوستان قدرتمندشان راه خود را خواهند گرفت و آنان ناگزیر از زیستن در کنار ایران هستند مبانی آشتی جویانه را در پیش خواهند گرفت.33
حکومت عراق به منظور دستیابی به نقش جدید و فرضی خود در منطقه و در محیط خصومت آمیز آمریکا و غرب علیه نظام انقلابی اسلامی ایران و بی ثباتی ناشی از انقلاب در داخل ایران را به مثابه یک فرصت استثنائی برای سلطه بر خلیج فارس و به سود خود ارزیابی می کرد.34پایان جنگ ایران و عراق یک بار دیگر اعراب را متوجه ایران ساخت. همانطوریکه بعضی از آنها اشاره کردند مجبور به همزیستی با ایران بودند. از ابتدای سال 1988 حرکت جدیدی در موضع اعضاء قابل مشاهده بود. و در ژانویه همان سال مشخص شد که علاوه بر سه کشور بیطرف، بحرین هم گفتگو با ایران را به نفع خود می داند، اگر چه خیلی محطاطانه با آن برخورد می کرد.
در رابطه با عربستان سعودی حتی قبل از اینکه جنگ ایران و عراق به پایان برسد نشانه هایی از بهود روابط بین دو کشور مشاهده گردید. در اولین اقدام این کشور حملات تبلیغاتی خود به ایران را متوقف ساخت و از طرف ایران هم جواب مثبت دریافت کرد. آقای هاشمی رئیس جمهوری ایران ابراز عقیده کرد که روابط می بایست به حالت عادی برگردد و ملک فهد و دولت های ثروتمند عرب را به کمک به بازسازی ایران دعوت کرد. و در سال 1989 گفتگوها بر سر اصلی ترین موضوع که باعث تیرگی بیش از بیش روابط دو کشور شده بود یعنی کشتار حجاج ایرانی ادامه پیدا کرد.
این نزدیکی موجب ناخشنودی عراق گردید. عراق معتقد بود تا زمانیکه یک طرف مذاکره نباشد نباید چنین کاری از اعراب سر بزند ولی بر خلاف مخالفت عراق، کویت هم چرخش ملایمی به سوی ایران پیدا کرد. صدام حسین عزت ابراهیم معاون خود را به کویت فرستاد ولی وزیر خارجه کویت اعلام کرد که گفتگوها با ایران هرگز قطع نمی شود و سفارت کویت در تهران بازگشایی می شود. رژیم بغداد ادعا کرد که سرآغاز نزدیکی شورای همکاری خلیج فارس به ایران نقض قطعنامه سران در عمان است و مدعی شد سوریه در این کار دست دارد. ولی علی رغم این تبلیغات عراق، قطر و امارات مواضع خودشان را روشن کردند و با تحریم تسلیحاتی ایران مخالفت کردند.35
سال1991 و اتفاقاتی که در خارج از منطقه افتاد راه نزدیکی هر چه بیشتر اعراب به ایران را باز کرد و یخهای بی اعتمادی بین آنها شروع به ذوب شدن نمود. از جمله اتفاقات این دوران حل مسأله گروگانهای آمریکایی در لبنان بود که ایران یک نقش کلیدی در آن داشت، و در پی آن پیروزی میانه روها در ایران در سال 1992 تأثیر زیادی بر کم رنگ شدن شعار صدور انقلاب با استفاده از نیروی فیزیکی شد و این تحولات مثبت باعث گردید که اعضای شورا بر نقش ایران در امنیت خلیج فارس اصرار نمایند.
در دسامبر1991 دبیر کل شورای همکاری خلیج فارس عبدالله البشاره از ایران دعوت کرد تا درباره امنیت خلیج فارس گفتگو کنند. و این اولین دعوت از ایران از این نوع بود. به عقیده تحلیلگران، ایران و شورا اکنون یک نفع مشترک در مهار عراق داشتند که پایه تلاش برای بهبود در روابط کشورهای حاشیه خلیج فارس بود.
در میان کشورهای عضو شورا سه کشور قطر، امارات متحده عربی و عربستان خواستار توسعه روابط خود با ایران بودند. البته در برهه هایی از زمان اختلاف امارات با ایران بر سر مالیکت جزایر سه گانه ایران را در مقابل شورا قرار داده است. در بین این کشورها رابطه ایران و عربستان به دلیل نقش کلیدی این کشور در میان اعراب از اهمیت بسزایی برخوردار است. و از طرفی عربستان و حتی کویت بیشترین ترس را از ایران داشتند و همواره خواهان این بودند که روابط سایر کشورهای عربی با ایران هماهنگ با عربستان سعودی پیش رود. به عبارتی اعتقاد دارند که آنها در ارتباط با ایران نه پیش از عربستان بلکه پشت سر عربستان حرکت کنند. به طوریکه عموماً عربستان مخالف اعطای یک نقش کلیدی به ایران است. گزارش شده که عربستان نسبت به بهبود روابط ایران و قطر به طور یکجانبه ناراحت شده چرا که احتمال می داد که قطر از ایران به عنوان وزنه ای در مقابل عربستان سعودی استفاده کند. پایان جنگ ایران و عراق یکبار دیگر ادعاهای ارضی بین اعضاء شورا را زنده کرد و در زمینه اختلاف ارضی عربستان و قطر، عربستان نگران این بود که نزدیکی قطر به ایران برای تحت فشار گذاشتن عربستان باشد.
در مجموع می توان گفت از آنجائیکه با تقلیل خطر ایران بار دیگر نمی شود انسجام و وحدت عربی را بدست آورد، خود ایران و ارتباط غیر سازمانی اعراب خلیج فارس با آن بر اساس مصالح و منافع و انگیزه های متفاوت، موجی از انتقادات اعراب را به یکدیگر برانگیخته است و در مواردی حتی عربستان را در مقابل سایر اعضا قرار داده است. چنانکه در مسأله امارات با ایران به نظر می رسد که سایر کشورهای خلیج فارس خیلی مایل به درگیر کردن خود در یک ماجراجویی دیگر نیستند و خواهان گفتگو با ایران هستند و مواضع غیر اصولی سایر اعراب را مورد انتقاد قرار می دهند هر چند که در ظاهر از ادعاهای امارات عربی متحده هم حمایت می کنند.
امارات متحده عربی که بعد از جنگ دوم خلیج فارس موضوع روابط خود با ایران و خصوصاً مسأله جزایر سه گانه را در رأس امور کشورهای خلیج فارس می بیند اصولاً معتقد است که روابط اعراب با ایران علیه یکپارچگی و وحدت شورای همکاری خلیج فارس عمل می کند و این ادعا باعث شده که عربستان در مقابل امارت قرار گیرد.
نزدیکی عربستان به ایران به معنی نزدیکی سایر اعراب خلیج فارس به ایران است و هر چه این نزدیکی بیشتر باشد به همان اندازه تلقی از ایران به عنوان تهدید کم رنگ تر می شود. و در مقابل اختلاف دیرینه اعراب بیشتر ظاهر خواهد شد و اعضا را از اتخاذ یک موضع مشترک خصوصاً در مسائل امنیتی از یکدیگر دور می سازد. به طوری که حتی یک دشمن قوی مثل عراق هم نمی تواند باعث ایجاد یک رویه دسته جمعی میان آنها شود و این عامل باعث می شود که هر کدام از آنها نهایتاً راه ثبات خود را در پیمانهای خارج از منطقه با دوستان خود دنبال کنند.
ولی مشکل اعراب این خواهد بود که هیچ کس نمی خواهد ببیند که حاکمیت یا ارزشهای ناسیونالیسم عرب بخاطر ارتباط با ایالات متحده آمریکا به مصالحه گذاشه شده است.
نهایتاً دولتهای عضو شورا پی بردند که باید آلترناتیو دیگری برای ترتیات امنیت دسته جمعی با چند شریک منطقه ای به اضافه آمریکا ایجاد نمایند. دولتهای عضو چندین پیشنهاد برای همکاری بیشتر بین خودشان مطرح کردند، اما اختلافات سیاسی و عدم اعتماد متقابل دولتهای عضو مانع از آن شد که آنها چنین پیمانهای مهم و ضروری را افزایش دهند. تلاش آنها برای ایجاد یک سیستم عربی با نیروی نظامی کارآمد که حمایت ضمنی و حتی صریح آمریکا را در پی داشته باشد باعث شد تا آنها به دو کشور مهم عربی یعنی سوریه و مصر متوسل شوند و سیستمی را پیشنهاد کنند که دو کشور نیروی نظامی، و اعضای شورا پول و امکانات فراهم سازند که تلاش آنها در قابل سیستم امنیتی2 + 6 تجلی یافت.
مشکل کشورهای منطقه در ایجاد یک سیستم امنیت منطقه ای
همانطوریکه گفته شد تهدیداتی که متوجه امنیت کشورهای منطقه است طیف وسیعی از موضوعات را شامل می شود که عمدتاً در تعارض با یکدیگر قرار می گیرند؛ یعنی چون تهدیدات وسیع، تلقی ها متفاوت، و شدتهای تهدیدات یکسان نیست در نتیجه کشورهای منطقه قادر به حل مشکلات امنیتی یکدیگر نیستند!
در رابطه با تهدیدات داخلی که متوجه امنیت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس است و ما از آن به عنوان بحران مشروعیت و هویت یاد کردیم کشورهای منطقه کار زیادی از دستشان ساخته نیست. به عبارت دیگر این بحران، بحرانی است که مداخلات خارجی نه تنها قادر به حل آن نیستند بلکه بحران را دو چندان می کنند.
ایران به عنوان یکی از کشورهای منطقه اصولاً نمی تواند کاری برای آنها انجام دهد. طی سالهای اول انقلاب تا پایان جنگ ایران و عراق ایران همواره مشوق مردم این کشورها برای قیام علیه حکومتهای خود بوده است و طبیعی بود هر گونه حرکت ضد دولتی در این کشورها از سوی ایران ستایش شود زیرا از دیدگاه ایران در این کشورها هم حضور آمریکا و هم حکومتهای آنها نامشروع بود.
در پایان جنگ و به دنبال سیاست تنش زدایی، ایران اصولاً به شکل آشکار سیاست عدم مداخله را در پیش گرفت. این سیاست در واقع به معنای تقبیح حرکتهای اسلامی ضد دولتی در این کشورها نیست به عبارت دیگر واقعیت جهان خارج و تلاش برای خروج از انزوای سیاسی باعث شده است تا ایران این سیاست را کنار بگذارد. و اگر دیگر درصدد برانگیختن مردم علیه دولتهایشان در منطقه نیست این به معنای رد هر گونه حرکت خصوصاً اسلامی هم نیست و چنانچه این حرکتها اوج بگیرد ایران آن را نکوهش نخواهد کرد بلکه حتی سکوت در قبال آن می تواند به معنای تأیید این حرکتها باشد. تقبیح این حرکت ها می تواند رژیم ایران را از درون مورد انتقاد شدید افراطیونی قرار دهد که قدرت زیادی در داخل ایران دارند و هنوز حمایت از حرکتهای آزادیبخش را دنبال می کنند و اختلاف درونی پیرامون این موضوع می تواند باعث بی ثباتی در ایران گردد و خود به تهدیدی برای امنیت ملی ایران بدل گردد. نمونه روشن این امر را می توان در جریان وقایع عراق و قیام شیعیان این کشور دید که علی رغم پایان جنگ ایران و عراق و نزدیکی دو کشور به یکدیگر، زمانی که شیعیان عراق قیام کردند ایران علناً از آنان حمایت کرد و حتی به تشویق آنان پرداخت.
در این رابطه خود کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هم از آنجائیکه با مسائل مشابهی روبرو هستند قادر به کمک به یکدیگر نیستند. بزرگترین کشور این منطقه یعنی عربستان سعودی خود بیشترین گرفتاری را در این زمینه دارد و لذا قادر به کمک چندانی نیست. تنها گزینه ای که برای اعراب منطقه خلیج فارس می ماند همانا درخواست کمک از همپیمانان خارجی خود وخصوصاً آمریکاست!
زمانیکه بی ثباتی و ناآرامی های داخلی در کشورهای حوزه خلیج فارس روی دهد خود بخود آمریکا را به تحرک وا می دارد. چرا که طبق نظر تحلیلگران مشکل و خطر جدی برای آمریکا در عدم ثبات سیاسی است.36یعنی در این زمان یک تلقی واحد از مفهوم ناامنی موجب استعانت کشورهای منطقه از آمریکا خواهد شد و آمریکا هم چون این امر را عین ناامنی خود می داند مداخله خواهد کرد. ولی موضوع این است که احتمالاً این امر نتواند ثبات را برقرار نماید و شرایط را پیچیده تر خواهد کرد و زمانی که این امر اتفاق می افتد، بر اساس مبحث تئوریک امنیت، و با توجه به اینکه در جهان سوم معمولاً امنیت دولتها و ملتها در تضاد با یکدیگر قرار می گیرد و مداخله نیروهای خارجی اگر چه عین امنیت رژیم است ولی در همان حال این امر عین ناامنی و تهدید جامعه است در نتیجه یک پارادوکسی را بوجود می آورد. نمود عینی این بحث در کشور عربستان در طی جنگ دوم خلیج فارس و حضور نیروهای بیگانه در این کشور رخ داد. این نیروها که برای حفظ امنیت دولت آمده بودند عین ناامنی جامعه تلقی شدند و مخالفتهای تبلیغاتی و حتی نظامی را باعث شد که طی این مخالفتها دولت عربستان مجبور به محدود کردن نیروهای خارجی در این کشور شد.
مشکلات اقتصادی ناشی از مسائل نفت و قیمت آن شاید تنها متغیر مشترک بین کشورهای منطقه خلیج فارس باشد. یعنی تمام کشورهای منطقه در پی دو جنگ خانمانسوز در منطقه گرفتار مشکلات اقتصادی شدیدی شدند که برای رفع آنها نیاز به درآمدهای بیشتری داشتند. این درآمدها در ناحیه خلیج فارس عموماً از طریق نفت است. سقوط قیمت نفت باعث تشدید این تنگناهای مالی گردید و می توانست زمینه اقدام مشترک برای بالا بردن قیمت نفت را فراهم آورد.
علیرغم این احتیاجات مشترک یک عامل برون منطقه ای که بنا به تئوری تجزیه ناپذیری امنیت، و از طرف دیگر بنا به تضمینی که کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در خصوص قیمت نفت داده اند شریک در منطقه شده است، باعث شده تا هر گونه تلاش در جهت افزایش قیمت نفت برای ایجاد امنیت اقتصادی، عین ناامنی و تهدید این شریک ناخواسته گردد و لذا تمامی تلاشها در جهت امنیت اقتصادی را با شکست مواجه گرداند. زمانیکه قیمت بالای نفت می تواند همه را نجات دهد و امنیت اقتصادی را برای منطقه فراهم کند این امر آمریکا را به عنوان سرکرده جهان مصرف کننده، دچار بحران، تهدید، و ناامنی می کند. و از طرف دیگر این عقیده وجود دارد که خود کشورهای منطقه مانند عربستان، کویت و امارات و دیگران، از آنجایی که در صنایع بالا دستی نفت مثل پالایش و غیره از سهامداران عمده جهان هستند هر گونه افزایشی در قیمت نفت می تواند باعث تهدید سرمایه های آنان در ماوراء بحار گردد و این است که حتی در این خصوص هم افزایش قیمت نفت برای ایجاد امنیت در تضاد با امنیت سایرین قرار می گیرد. عمق این تهدید تا حدی بود که آمریکا تلاشهای وسیعی برای مذاکره و گفتگو با اعضاء اوپک خصوصاً کشورهای عربی آغاز کرد تا آنان را ترغیب به افزایش تولید نفت برای پایین آمدن قیمت آن نماید و حتی تهدید کرد که آمریکا طرحهایی در پیش دارد تا کشورهایی که باعث افزایش قیمت نفت می شوند را مورد مجازات و تحریم های خود قرار دهد. این اقدام آمریکا برای امنیت خود دقیقاً در مقابل امنیت ایران، عراق و سایر کشورهای نفت خیزی بود که شدیداً بخاطر بحرانهای اقتصادی خود نیازمند درآمدهای نفتی بیشتری هستند.
عراق از دیگر مسائل و موضوعات امنیتی خلیج فارس است. عراق برای آمریکا، ایران، عربستان و کویت و نیز سایر کشورهای عربی خلیج فارس منبع تهدید است که شدت این تهدید برای طرفهای متوجه این تهدید متفاوت است. حتی این عامل نتوانسته این تلقی را بوجود بیاورد که نحوه رفتار با عراق چگونه باید باشد.37
عراق عمده ترین تهدید کویت است و کویت نهایت سعی و تلاش خود را بکار برده است تا هر چه بیشتر با استفاده از نیروهای خارجی آمریکایی در منطقه و تحریم های بین المللی اقتصادی این کشور را به زانو در آورد و آمریکا هم تمام تلاش خود را برای تضعیف این کشور بکار می برد اما سایر کشورهای منطقه مانند عربستان، ایران و بحرین موافق اقدامات آمریکا و دخالت بیش از حد در امور این کشور نیستند. به عبارت دیگر نقض تمامیت ارضی عراق برای ایران و عربستان پذیرفتنی نیست تا جایی که آمریکا برای ادامه حملات خود به عراق ناچار از رایزنی با عربستان سعودی به عنوان متحد خود و کسب موافقت این کشور است. ولی عربستان همواره بعد از پایان بحران بشدت مخالف این امر است.
بحرین به عنوان یکی از کشورهای منطقه با فاصله اندکی پس از بحران کویت روابط خود با عراق را بهبود بخشید. از دیدگاه ایران و عربستان و سایر کشورها، مداخله آمریکا در امور داخلی عراق می تواند سرانجام ناخوشایندی داشته باشد؛ به عبارت دیگر همان دلایلی که روند مداخله آمریکا در عراق را موجه می سازد می تواند در آینده زمینه مداخله آمریکا در سایر کشورها گردد.
بسیاری از متحدان آمریکا در منطقه اقلیت های بومی یا مذهبی ناآرامی دارند که اهداف تجزیه طلبانه را دنبال می کنند و در نتیجه این کشورها احتمالاً از اقدامات آمریکا در حمایت از کردها پشتیبانی نمی کنند. علاوه بر این حمایت این کشورها از آمریکا در حمله به عراق مخالفین داخلی این کشورها را تحریک می کند و آنها را به اینکه این دولتها را نوکر آمریکا بنامند جسورتر می کند. مخالفت ایران با اقدامات آمریکا را در همین زمینه می توان تفسیر نمود، که اولاً خود از نظر آمریکا متهم به نقض حقوق بشر است، و ثانیاً ایران سالیان درازی با مشکل اقلیت های بومی و قومی و جنگهای استقلال طلبانه آنها روبرو بوده است و هر گونه اقدامی از جانب آمریکا مبنی بر حمایت از کردهای جدائی طلب و ایجاد یک دولت خودمختار در درون مرزهای عراق و به ضرر تمامیت ارضی عراق، می تواند پیامدهای ناگوار و تحریک کردهای ایرانی برای اقدامات استقلال طلبانه مشابه داشته باشد.38
در رابطه با ایران به عنوان یکی از منابع تهدید در منطقه بین کشورهای دخیل در منطقه اتفاق نظر وجود ندارد. در حالیکه از نظر آمریکا ایران یک کشور یاغی است که منبع ناامنی منطقه است و تمام تلاش آمریکا برای دوری هر چه بیشتر از این کشور است ولی کشورهای منطقه علیرغم خطری که از جانب ایران احساس می کنند ولی تمایل به نزدیکی به ایران دارند. عربستان به عنوان مهمترین کشور عربی منطقه که روابط این کشور با ایران می تواند تاثیر بسزائی در رابطه ایران با سایر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس داشته باشد اقدامات مهمی را در جهت رفع اختلافات و سوء تفاهمات با ایران برداشته است. در حقیقت عربستان سعودی با نزدیکی به ایران، می تواند به نوعی مشروعیت دست یابد که این ناشی از توقف حملات تبلیغاتی ایران بر علیه این کشور است چرا که عربستان در مقابل تبلیغات منفی ایران خصوصاً در ارتباط با آمریکا و اسرائیل آسیب پذیر است.
از طرف دیگر سیاست تنش زدایی ایران و سفر آقای هاشمی رفسنجانی به عربستان توانست مقدار زیادی به رفع سوء تفاهمات کمک کند. و روی کار آمدن آقای خاتمی را هم عربستان و هم سایر دول عربی به دیده مثبت نگریستند و گامهایی را در جهت نزدیکی به ایران برداشتند و این امر باعث نزدیکی بیشتر عربستان به ایران شد که اوج این هماهنگی را می توان در مباحث مربوط به اوپک و همکاری ایران و عربستان دید.
از طرف دیگر کویت به دنبال اشغال خود توسط عراق و موضعگیری ایران، به ایران نزدیک شد و سایر کشورها نظیر بحرین و قطر روابط بهتری با ایران بنا نهادند. امیر قطر بعد از انتخابات ریاست جمهوری 76 در گفتگو با شبکه خبریCNN در مورد ایران گفت:«آمریکا باید باب مذاکره با ایران را در پی انتخابات ماه گذشته ایران بگشاید... رئیس جمهوری ایران... سخنان خوبی در مورد صلح خاورمیانه ابراز داشته است و تصور می کنم که آمریکاییها باید به این اظهارات پاسخ دهند... لااقل آمریکا طرز فکر جدید ایران را آزمایش کند.»39
این سخنان در زمانی ابراز می شود که امارات عربی متحده به عنوان یکی از کشورهای منطقه، تهدید ایران را مسأله ای جدی برای خود می داند و خواهان شدت عمل همپیمانان خود در برابر ایران است و به این دلیل سیاستهای اعضاء را که به ایران نزدیک می شوند مورد انتقاد قرار می دهد و این انتقادات مقامات امارات باعث واکنش صریح و تند مقامات سعودی شد.
این شرایط حاکم در منطقه، یعنی وجود شکاف و رقابتهای منطقه ای، تفاوت و حتی تضاد منافع، فقدان تلقی واحد از امنیت و از این رو تعدد دغدغه های امنیتی در بین کشورهای منطقه خلیج فارس، و دخالت قدرتهای فرا منطقه ای دارای منافع حیاتی در منطقه خلیج فارس(به طور مشخص آمریکا)باعث شده است تا شکل گیری طرح های امنیتی در این منطقه ناشی از اجماع این کشورها بر سر یک ترتیب امنیتی مناسب نباشد بلکه ظهور و سقوط این طرح های امنیتی بر محور هژمونی آمریکا در فاصله سالهای 1970 تا 1990 و حتی بعد از آن باشد. در واقع کوتاهی کشورهای منطقه در تعیین تکلیف نظم امنیتی منطقه، باعث شده ایالات متحده آمریکا به عنوان قدرت هژمون دارای منافع حیاتی در این منطقه، ابتکار عمل را به دست بگیرد و در وهله اول مطابق منافع خود، و در وهله دوم بر اساس منافع شرکای منطقه ای خود، در طول دوره مورد نظر بر اساس تحولات منطقه، ترتیباتی را برای امنیت منطقه خلیج فارس تجویز کند.
منابع فصل پنجم
بیژن اسدی، خلیج فارس و مسائل آن، تهران: انتشارات سمت، 1384، ص 213.
همان،ص 214.
بهمن نعیمی ارفع، مبانی رفتاری شورای همکاری خلیج فارس در قبال جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1370، ص540.
همایون الهی، خلیج فارس و مسائل آن، تهران: نشر قومس، 1368 ، ص 239.
همان،ص273.
گری سیک، بحرانهای آتی درخلیج فارس، ترجمه مجتبی عطارزاده، روزنامه صبح امروز، 16 خرداد 1378، سال دوم، شماره 131.
محمد مسجد جامعی، تحول و ثبات، مقدمه ای بر شناخت شیخ نشین های خلیج فارس، تهران: بی جا، بی نا، 1368 ،ص 66.
Michel crag, “alternative security frame works for Persian Gulf”, in www.whitehouse.gov/articles/release.p.2.
9. نصرت الله آشتی، ساختار حکومت عربستان سعودی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، چاپ اول، 1366، ص37.
10. همان، صص90-67.
11. همان.
12. همان، ص103.
13. رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ترجمه فیروزه خلعت بری، تهران: چاپ شباویز، چاپ چهارم، جلد اول، 1374، ص33.
14. همان، صص39-35.
15. نصرت الله آشتی، پیشین،ص60.
16. Shafeeq Ghabra, “Kuwait and The Dynamics of socio-economic change”, in Middle East journal, Vol.51, number 3, 1997. p.14.
17. Shafeeq Ghabra,”Democratization in Kuwait,” in Middle East journal, 1994. p.12.
18. Ibid.p.16.
19. Ibid.
20. Anthony crodesman, “Bahrain, Oman, Qatar and the uae: challenges of security,” west view press, 1997.pp.25-31.
21. Ibid.
22. William a. rough, “perspectives of the united Arab emirate foreign policy, London trident press, 1997.pp.17-19.
23. Ibid., p. 25.
24. David Ottaway,”Emirates Experiment in units works surprisingly well”, in Middle East journal, 1999.pp.18-20.
25. اصغر جعفری ولدانی، تحولات مرزها ونقش ژئوپولپتیک آن در خلیج فارس، تهران: نشرقومس،1374، ص 164.
26. Richard Eason, “Oman: progress in development”, in Middle East insight, 1995.p.12.
27. اصغر جعفری ولدانی، پیشین،ص170.
28. Schfield R.N,”Borders and territoriality in the Persian Gulf and Arabian peninsula during the twentieth century”, London press, 1993.p.18.
29. همان.
30. پیترسالنجر و اریک لوران، پرونده محرمانه جنگ خلیج فارس، ترجمه محمود ریاضی، تهران: انتشارات خجسته، 1370، ص65.
31. حسین یکتا،«پیمان نظامی-استراتژیک ترکیه و اسرائیل»، مجله سیاست دفاعی، سال چهارم، شماره 18، ص66.
32. همان.
33. M. rumihi,” (Persian) Gulf cooperation council: topics and discussions”, pamphlet, Houston texas, 1982.p.18.
34. Anoshiravan ehteshami, War and peace in the gulf, Hagan press, reading England, 1991, (p.60.)
35. Ibid. p.63.
36. Charles capuchin, “the Persian Gulf and the west”, Boston: department of politics, prinston university, and 1987.pp.31-32.
37. Goon .b. alterman,”The (Persian) Gulf states and the American umbrella”, in Middle East review of international affairs journal, vol.4, 2000.p.12.
38. جیمزبیل، شیر و عقاب، ترجمه مهوش غلامی، تهران: انتشارات شهر آشوب، 1371، ص485.
39. www.alhazeera.net, 2001/8/19.