پاورپوینت در مورد فردوسی (pptx) 19 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 19 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
زندگینامه
فردوسی
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایران است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ
پارسیگو دانستهاند.
فردوسی در شاهنامه از دودمانهای پادشاهی پیشدادیان و کیانیان و اشکانیان و ساسانیان نام بردهاست. آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاست که بیشتر مردود دانستهاند. شناختهشدهترین آنها مثنوی یوسف و زلیخا و گرشاسبنامه و هجونامهای علیه سلطان محمود است.
آثار فردوسی نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر مورد تحقیق و بررسی قرار گرفتهاست؛ و در دانشگاههای معروف دنیا از جمله دانشگاه کمبریج انگلستان و دیگر دانشگاههای اروپایی و آمریکایی مورد مطالعه قرار گرفتهاست و جدیدترین تحقیقات دربارهٔ شاهنامه در مرکز مطالعات خاورمیانه و اسلامی دانشگاه کمبریج منتشر شدهاست. در میانهٔ نوروز ۱۳۸۵ ترجمهٔ تازهای از شاهنامه به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شد. دیک دیویس پدیدآورندهٔ این نسخه جدید -که پروفسور زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اوهایوی آمریکا و عضو انجمن سلطنتی ادبیات است- با ارائهٔ این ترجمهٔ جدید نوروز ایرانی را جشن گرفت.
از چند و چون تحصیلات و آگاهی فردوسی از علوم روزگارش اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما از خلال شاهنامه به نیکی دانسته میشود که وی بر ادب عرب و فلسفه و کلام عصر خویش تسلط داشتهاست. شاید به حدس و گمان بتوان گفت که وی، مستقیم یا غیرمستقیم، از بلاغت یونانی نیز آگاهیهایی داشتهاست؛ و این نکته از قیاس شاهنامه با نوشتارهای مشابه آن از نظر فن صحنهآرائی به خوبی دانسته میشود؛ گرچه مجموعهٔ این آگاهیها ممکن است نتیجهٔ شناخت ذوقی و قریحهٔ فردوسی نیز باشد.
زایش و نام و نشان
بر پایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود. سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شدهاست که در یکی از سرودههای فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوانتر شدم چون جوانی گذشت
فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد
نام
کنیهٔ وی «ابوالقاسم» و تخلصش «فردوسی» است، هیچگونه آگاهی قطعی از نام و خانوادهاش در دست نیست. در منابع مختلف و در مقدمهٔ برخی نسخههای خطی شاهنامه، نام وی منصور، حسن یا احمد آمدهاست و نام پدرش حسن، احمد یا علی و نام پدربزرگش شَرفشاه ذکر شدهاست. از میان این گفتههای گوناگون، معتبرترین نام این شاعر ایرانی ابوالقاسم فردوسی توسی است. اینکه چرا شاعر تخلص فردوسی را برای خود انتخاب کرده است مشخص نیست امکان دارد این موضوع به دیدار وی با سلطان محمد غزنوی بازگردد. گویا سلطان محمود چنین لقبی به فردوسی داده و منطور وی
مردی که از بهشت آمده بوده است.
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست. نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند. منابع دیگر همچون ترجمهٔ عربی بنداری، پیشگفتار دستنویس فلورانس و پیشگفتار شاهنامه بایسنقری (و نوشتههای برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفتهاند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شدهاست. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهنترین بنمایهها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانستهاست و این نام را با قرینههای دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقههای تشیع میرساند، سازگارتر دانستهاست، هرچند که همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصب مذهبی برکنار دانستهاست
مجسمهٔ فردوسی در رم، ایتالیا
پرورش و بالندگی
بر پایهٔ اشارههای ضمنی فردوسی دانسته شدهاست که او دهقان و دهقانزاده بود.
دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست. لفظ دهقان که معنی حقیقی آن کشاورز و برزگر است، به طور مجازی به معنی ایرانی (در برابر ترک و تازی) به کار میرفت. دهقانان از آزادگان و نژادگان ایرانی، و هر یک مالک ناحیهای بودند و سرپرستی موروثی ناحیه خود را داشتند. بعدها در سده پنجم و ششم دهقانان را رئیس مینامیدند و همان است که در سدههای اخیر تعبیر «ریشسفید» در مفهومی نزدیک بدان معمول شد. فرزندان دهقانان با آداب و رسوم ایرانی پرورش مییافتند و نگهبانان سنتها و فرهنگ ملی ایرانی بودند.
شهر توس، زادگاه فردوسی، از شهرهای کهن دوره ساسانیان بود، و در افسانهها آمدهاست که آن را توس شاهزادهای که پسر نوذر و سپهسالار کیکاووس و کیخسرو بود ساختهاست. مردم توس به خاطرات باستانی شهر خود مینازیدند و میبالیدند و همواره به دلاوری و گردنفرازی نامبردار بودند. این شهر در دوره خلیفه سوم به دست عربها افتاد. اما هنوز بازماندگان فرمانروایان ایرانی یا کسانی که تبار خود را به آن بزرگان میرسانیدند، در توس نام و اعتبار داشتند و گاهی حکومت را در آن نواحی به دست میگرفتند. از همان آغاز چیرگی عربها، کسانی در خراسان برای آزادی سرزمین خود قیامها کردند و جان بر سر آرمان خود نهادند که مورخان عرب آنان را خارجی نامیدهاند. توس در دوره فردوسی شهر بزرگی نبود و ناحیهای وابسته به نیشابور و تابع بخارا پایتخت سامانیان بود.
پرورش و بالندگی
دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شاهنامه شدهاست
همچنین از شاهنامه این گونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان عربی و دیوانهای شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست. آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونهای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید و گرانیگاه آن خراسان و سرزمینهای فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهٔ کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد.
فردوسی جوانی خود را در سالهایی گذرانید که با سیاست مداراجویی و آزاداندیشی و فرهنگدوستی سامانیان آزادی تفکر برقرار بود و پیروان هر اندیشه و آیینی به آسایش میزیستند؛ و حضور گروههایی با اندیشههای گونهگون و آزادی بحث و نظر میان آنان موجب شکفتی اندیشهها بود. فردوسی در چنین فضایی زاد و زیست، و ذهنش عاری از تعصبات قشری، گنجینه افکار حکیمانه گردید. شاهنامه فردوسی یادگار فضای فکری آزادی است که روزگار اوج دانش و فضل در ایران بود. شاهنامه در سرفصل یک تحول فکری و فرهنگی در ایران، و پایان یک عصر و آغاز عصر دیگری پدید آمدهاست، در خراسان عصر سامانی که فارغ از تسلط فقیهان دستگاه خلافت بود؛ در سالهایی که در بغداد حسین منصور حلاج را به دار میکشیدند و پیکرش را میسوزانیدند در خراسان در پرتو بیداری و خردورزی و آزاداندیشی، حکیمانی چون بیرونی و فارابی و رازی و ابن سینا ظهور میکردند. دید و اندیشه و جهانبینی واحدی که در سراسر شاهنامه جلوهگر است، بیانگر این است که فردوسی از کودکی تا آغاز نظم شاهنامه و در مدت اشتغال به آن، در محیطی زیسته که در آن تاریخ و داستانها و فرهنگ باستانی ایران رواج داشته، و آن همه در نهانخانه دل شاعر نشسته و جای استواری یافته، نتیجه این شدهاست که در سراسر شاهنامه روح و اندیشه و جهانبینی واحدی را میبینیم
شعر ابولقاسم فردوسی بر روی دیوار:
ز خشوندی ایزد اندیشه کن - خرمندی و راستی پیشه کن
سرودههای فردوسی
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. با توجه به اینکه فردوسی در روزگار و شهری میزیست که داستانهای کهن ایرانی مورد علاقه همگان بود همانگونه که خود در دیباچه شاهنامه ستایش و آفرینگویی «کهان» و «مهان» را از نامورنامه ابومنصوری و اینکه «جهان دل نهاده بر این داستان» را بازگفته است. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند اما با درنگریستن به توانایی فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداختهاست و چه بسا سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایهٔ داستانهای کهنی که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند، آغاز کردهاست.
این گمانه میتواند یکی از سببهای ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد. به این سان که ویرایشهای کهنتری از این داستانهای پراکنده دستمایه نسخهبرداران شده باشد. گذشته از دلایل عقلی، از روایات افسانهای هم چنین برمیآید که فردوسی داستانهایی را به صورت مستقل سروده بوده و از این داستانها رونویسهایی تهیه میشده و دست به دست میگشتهاست. اشاره خود فردوسی در قطعه انجام شاهنامه نیز به همین نکته است. از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمهکاره ماندن گُشتاسبنامه سرودهٔ او -که به زمانهٔ زرتشت میپردازد-، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری که به نثر بوده و بنمایهٔ دقیقی توسی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به شعر در آورد.[فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بودهاست و شاهنامه ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخهای از آن را در اختیار فردوسی نهاد.