دانلود فلسفه و نظام سياسى اسلام (docx) 5 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 5 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فلسفه و نظام سياسى اسلام >>
مقدمه
در حالى كه فلسفه سياسى جديد، محور سياست را »قدرت« قرار داده است و وجه تمايز آن از ساير علوم اجتماعىو فعاليتهاى بشرى، پرداختن و موضوعيّت دادن به قدرت است، متفكران و انديشمندان مسلمان با الهام از آيات قران وتعاليم اهل بيت سياست را از مقوله »هدايت« دانسته، معتقدند سياست بخشى از هدايت كلى و جامع و فراگيرى است كه دينمتكفل و متضمن آن شده و هدف آن رشد و تعالى انسان و فراهم نمودن زمينه براى شكوفائى و فعليت يافتن استعدادها وتوانمندىهاى افراد جامعه است ؛ لذا حكومت و سياست مطلوبيت ذاتى ندارد! ولى از آنجا كه در جهتگيرى كلى جامعه وهدايت عمومى، مهمترين نقش و تاثير را دارد، اسلام به آن اهتمام فراوانى نموده و آن را از شئون انبياء و در صلاحيتانسانهاى برگزيده الهى قرار داده است. حضرت امام خمينى (قدسسره) كه علاوه بر تبيين نظرى مبانى حكومت دينى،بنيانگذار عملى و معمار نظام سياسى اسلام در عصر جديد بودند، در تعريف و توضيح سياست هماهنگ با مبانى اسلامىمىفرمايد:»سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و آنهإ؛ّّرا هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و اين مختص به انبياء است و به تبع آنها به علماىبيدار اسلام.« 2 - با وجود اشتراك نظر در اصل مفهوم سياست يعنى مديريت كلان جامعه و يا آيين كشوردارى، به لحاظ اهداف، مبانىاعتقادى و نوع نگرش به سياست، تلقى و نگاه متفكران مسلمان با نظريهپردازان غربى نسبت به سياست از چهار جهتتفاوت و افتراق دارد:اول. از جهت جهان بينى و مبانى و اصول اعتقادى و فكرى و زير ساز سياست (مانند نوع نگرش به هستى و انسان وابزارهاى شناخت و معرفت). اعتقاد به توحيد ربوبى و انحصار حاكميت به خدا و تعريفى كه اسلام از انسان و جايگاه وتوانمندىهاى او دارد اقتضاء سياست و حكومتى را مىنمايد كه كاملاً متفاوت است با آنچه تفكر و انديشه مبتنى بر اومانيسمو مدرنيسم طلب مىكند؛دوم. از جهت متد و خط مشى و روند اجراء و به تعبير ديگر، تفاوت در ساختار و مُدل حكومت و اركان اساسى نظامسياسى؛سوم. به لحاظ غايت و اهدافى كه سياست و نظام سياسى بايد دنبال نمايد و نسبت به تحقق آنها مسئوليت دارد؛چهارم. از جهت موضوع سياست و اينكه آيا موضوع سياست، دولت است يا قدرت يا مفهوم ديگرى مانند هدايتدر اين كتاب، اين تفاوتها به تفصيل توضيح داده خواهد شد و مبانى و ساختار و اهداف و موضوع سياست اسلامى بيانمىگردد، ان شاءالله.3 - مكتب سياسى اسلام در دو مرحله و دو بخش قابل تبيين و تفسير است. يكى مبانى و اصول حاكم بر سياست اسلامى كه ازآنها به فلسفه سياسى اسلام تعبير مىشود و ديگرى ساختار و شكل سياست و حكومت دينى كه آن را نظام سياسى اسلاممىنامند.فلسفه سياست از ضرورت حكومت و قانون، مشروعيت حكومت، اهداف و اصول كلى سياست و مانند آن بحث مىكند.سياست در هر مكتبى ناظر به عمل و رفتار انسانى است و بررسى مبانى انديشهاى و فكرى آن، فلسفه سياست ناميده مىشود؛ بنابراين بحث از فلسفه سياسى اسلام يعنى بررسى مبانى نظرى و پايههاى فكرى كه سياست و نظام سياسى اجتماعى اسلام بر آناستوار است.نظام سياسى در مقابل فلسفه سياسى، ناظر به ساختار و شكل حكومت است و بديهى است كه در هر مكتبى ساختار ومدل حكومت بايد هماهنگ و مبتنى بر فلسفه سياسى و مبانى فكرى آن مكتب باشد و نمىتوان نظام سياسى نشأت گرفته ازيك جهانبينى و فلسفه را بر مكاتب و فلسفههاى سياسى ديگر تحميل كرد.در تعريف نظام سياسى گفتهاند.»نظام سياسى شكل و ساخت قدرت دولتى و همه نهادهاى عمومى اعم از سياسى، ادارى، اقتصادى، قضايى، نظامى، مذهبى و چگونگى كاركرد اين نهادها و قوانين و مقررات حاكم بر آنهااست.« 4 - ارتباط سياست با ساير علوم: سياست عملاً در تار و پود زندگى انسانها حضور چشمگير دارد، در عرصه علمى نيزمباحث و مسائل سياسى با ساير علوم بويژه علوم انسانى ارتباط و پيوندى عميق دارد؛ چرا كه موضوع عام همه آنها انسان وابعاد وجودى و نيازهاى او است و لذا تجزيه و تحليل حوادث سياسى به صورت مفيد كه با واقعيات عينى هم تطابق داشتهباشد نيازمند پرداختن و بهرهگيرى از ساير علوم انسانى است.علم سياست به دنبال تحليل پديدههاى اجتماعى و مطالعه روابط حاكمان و صاحبان قدرت با مردم و جامعه است و از اينجهت با جامعهشناسى ارتباط تنگاتنگى دارد؛ همان طور كه در مديريت و كيفيت ايجاد رابطه با انسانها توجه به استعدادها وتوانمنديهاى روحى و روانى مختلف، نقش آفرين است و لذا روانشناسى نيز در علم سياست جايگاه ويژه خود را دارد. پيونداقتصاد و سياست روشنتر از ساير علوم است و يكى از اركان اساسى هر جامعه و كشور و از عوامل تاثير گذار بر روابظسياسى و حوادث اجتماعى، اقتصاد و مباحث مربوط به معيشت مردم اشت، همانگونه كه تاثير سياست بر اقتصاد را نمىتوانناديده گرفت. همچنين موفقيت يك سياستمدار تا حدود زيادى در گرو امكانات بالقوه و بالفعلى است كه جغرافيا و سرزمين تحتنفوذش در اختيار او قرار مىدهد و نيز در تحليل پديدههاى سياسى يكى از بهترين منابع تاريخ است و بدون شناخت صحيحى ازگذشته نمىتوان وضع موجود را تحليل و براى آينده برنامهريزى كرد و سرانجام نظامهاى سياسى براى اداره جامعه و تامين وتنظيم حقوق و تضمين امنيت در زندگى اجتماعى نياز به ضوابط و چهارچوبهاى قانونى و نظام حقوقى دارند.در حال حاضر سياست، پيوند همه علوم انسانى قرار گرفته و فصل مستقلى را در آن دانشهابه خود اختصاص داده است:جامعهشناسى سياسى، اقتصاد سياسى، حقوق سياسى، روانشناسى سياسى، مديريت سياسى، تاريخ سياسى، جغرافياىسياسى و... . از تعابير و فصول برجسته هر كدام از اين علوم مىباشد.در انديشه اسلامى علاوه بر همه آنچه ذكر شد، نظام سياسى در ارتباط و پيوند با ساير نظامهاى اسلام بوده، قابل تفكيك وجدا كردن از ساير تعاليم و معارف اسلامى نيست. به تعبير ديگر اسلام يك مجموعه به هم پيوسته و منسجم و واحد است كهنظامها و بخشهاى مختلف آن وحدت حقيقى دارد نه وحدت انضمامى و پيوند مصنوعى و لذا سياست اسلام در اخلاق و عبادتشادغام شده همانگونه كه ساير تعاليم آن چنين است.5 - سير تحول سياست در غربدرفلسفه سياسى غرب،نگرش به سياست ونظامهاى سياسى وساختار حكومت، به اعتبارات مختلف تقسيم و طبقهبندىشده است كه مهمترين آنها طبقهبندى به اعتبار زمان و ادوار تاريخى است و از اين لحاظ چهار دوران را براى نگرش وانديشههاى سياسى و شكل حكومت ذكر كردهاند:الف: دوران يونان باستان (نگرش فلسفى به سياست)نويسندگان مغرب زمين پيشينه پيدايش انديشه سياسى را يونان باستان و مشخصاً دو هزاروپانصدسالقبلمىدانندكههدفومحور سياست اداره بهتر مدينه و زندگى شهرنشينى بوده است.حكماى برجسته يونان باستان بويژه افلاطون و ارسطو نخستين كسانى هستند كه تئورى و انديشه سياست و كيفيت اداره جامعهرا در قالب يك علم و دانش فلسفى مطرح كردند و لذا سياست در اين دوران در قلمرو فلسفه قرار داشت (مانند بسيارى ازشاخههاى ديگر علوم انسانى) و تعقل و برهان قياسى روش بحث از آن را تشكيل مىداد.افلاطون ) 34 - 42 ق.م) شاگرد برجسته سقراط حكيم بود و دو اثر مهم در رابطه با سياست ارائه كرده است: كتاب جمهورى -كتاب قوانين. افلاطون به طبقاتى بودن جامعه معتقد بود و مهمترين مسئله سياست را تعليم و تربيت مىدانست و بر اين باور بود كهحكومت بايد در دست حكيمان باشد و آنان كه مأموريت فكر و انديشه و هدايت بدنه جامعه را دارند، بايد قانون را كشف و بااستخدام نيروهاى قدرتمند (ارتش) آن را اجراء نمايند. در حالى كه شاگرد برجسته او ارسطو )34 - 322 ق . م) با نقد برخى ازافكار استاد خود بر تعليم و تربيت و قانونگرايى و تأمين آزادى شهروندان تأكيد نمود و حكومت را به دو اعتبار كميت و كيفيتتقسيم كرد و شش مدل و ساختار حكومتى را ارائه نمود. پس از ارسطو انديشه سياسى در يونان افول كرد و مكاتبى از سوى اپيكوريان و رواقيون، رواج يافت كه شكاكيّت و لذّتجويى از عناصر اساسى آن است.ب: قرون وسطى (نگرش حقوقى به سياست)در قرون وسطى (عصر تاريكى)، (حدود هزار سال) اطاعت از قيصر در تعارض اطاعت از خدا، از اهمّ مباحث سياسىمسيحيت بود كه سبب گرايش امپراتوران به مسيحيت شد. در اين دوران انديشمندانى مانند اگوستين )430 - 354 م) وتوماس اكوئيناس )124 - 1225 م) با انديشههاى سياسى ظهور كردند، امّا نتوانستند منشأ تحولى بشوند و بين همين دو نفرنيز هشتصد سال فاصله افتاد!ج: دوران تاريخ معاصر (نگرش علمى به سياست)رنسانس مبدأ يك تحول فراگير در همه ابعاد فرهنگى، اجتماعى و سياسى گرديد. از جمله با نهضت اصلاح دينى، انسانغربى به طور چشمگيرى از قيود و فشارهاى كليسا رهايى يافت و به تدريج تمدن جديدى در قالب شكلگيرى شهرها وكشورها و دولت تجلى يافت و به صحنه عمل آمد.ماكياولى )152 - 146 ميلادى) از نخستين نويسندگان و نظريه پردازانى بود كه سنگ بناى سياست مبتنى بر اومانيسم وقدرت محورى را بنا گذاشت. وى در دو كتاب گفتارها و شهريار (اميد) با انكار وجود قانون الهى، هدف از زندگى انسان رارفاه و كسب سعادت مادى دانست و براى رسيدن به قدرت بهرهگيرى، ابزارهاى مختلف را توجيه كرد.بعد از ماكياولى دانشمندان ديگر مانند ژان بدن )156 - 1530 م) توماس هابز )16 - 15 م) جان لاك )104 - 1632 م)روسو )1 - 112 م) منتسكيو )155 - 16 م) و بسيارى از متأثران از انديشه آنان، آمارى را ارائه كردند و بدينوسيله سياستدوران معاصر بارور و تقويت گرديد.د: عصر جديددر فلسفه سياسى جديد كه تكامل يافته همان سياست مدرن دوران معاصر است، آزادى و قدرت محوريت بيشترى يافتو افرادى مانند هگل )131 - 10 ميلادى) و ماركس )11 - ميلادى) در صحنه سياست تأثير فراوانى داشتند و تفكر آنان ابتدا بهشكلگيرى دو نظام مشابه يعنى فاشيسم و كمونيسم انجاميد و در نهايت دمكراسى به عنوان اوج انديشه و آرمان سياستجديد مطرح گرديد. دمكراسى در فلسفه سياسى جديد تنها نشان دهنده ساختار و شكل حكومت نيست، بلكه سمت و سوى ارزشى پيداكرده و در همه صحنههاى سياست و مديريت و... به عنوان اصل مبنايى و معيار مسلّم و غير قابل خدشه مورد توجه قرارگرفته كه حكومتها و نظامهاى مختلف را با آن محك مىزنند.6 - سير تحول نظام سياسى اسلامدر همان دورانى كه مغرب زمين اوج تاريكى و جهل قرون وسطايى را مىگذراند، خورشيد اسلام در شبه جزيره حجاز درمشرق زمين و در بين اعراب بدوى كه از نظام اجتماعى و تشكيلات سياسى جز ساختار ابتدايى قبيلهاى چيزى نمىدانستند،طلوع نمود و در مدتى كوتاه توانست يكى از منطقىترين، متمدنترين و نيرومندترين نظامهاى اجتماعى و سياسى را به وجود آورد وشالوده تمدن و فلسفه سياسى جديد و توانمند و پاسخگوى همه نيازهاى بشر را پايهگذارى كند؛ نظامى به صورت نظام ولايى پيامبراكرم و نشأت گرفته و مبتنى بر اراده تشريعى خدا.نظام نوپاى اسلامى با محوريت و ولايت بىمنازع رسول اكرم ، به سرعت توانست در مدينه قبائلى مانند اوس و خزرج را كنارمهاجرين در لواى دولت قدرتمند خود سازمان دهد، و به تدريج بسيارى از قبائل را در نقاط مختلف جزيرة العرب به سوىخود جذب كند و پس از فتح مكه (سال هشتم هجرى) قوىترين حكومت آن عصر را تشكيل دهد؛ حكومت و نظامى كهحتى امپراتوران و ابرقدرتهاى آن عصر توان و قدرت معارضه و مقابله با آن را نداشتند. اما متأسفانه اين نظام قدرتمند تداوم نيافت و پس از رحلت پيامبر اكرم نظام سياسى اسلام از ساختار ولايى خارج و شكلخلافت به خود گرفت و اين نه تنها انحراف و تغيير در ساختار سياست اسلامى، بلكه انحرافى بزرگ از مبانى و فلسفهسياسى اسلام به وجود آورد. كه خود منشأ انحرافها و لغزشهاى ديگرى گرديد.دوران كوتاه خلافت و زعامت على هم، گرچه نمودار و الگوى حكومت و حاكم دينى و تجلى نظام سياسى اسلام است،بعد از بيست و پنج سال دگرگونى در مبانى دينى شكل گرفت و آن حضرت در تمام دوران رهبرى با جريانها و توطئههاىداخلى و كارشكنى دنياطلبان و ياران سست ايمان درگير بود و فرصت نيافت تا اصلاحات و سازندگىهاى مورد نظر خود رااجرا كند.انحراف نظام سياسى اسلام از محور ولايت الهى سبب شد در كمتر از نيم قرن (پس از خلافت كوتاه مدت امام حسن)حتى ظواهر اسلامى رعايت نشود و به تدريج سلطنت موروثى جاى نظام ولايى را اشغال كند. بنىاميه و بويژه معاويه، بنيانگذارنظام پادشاهى بودند كه بعداً بوسيله عباسيان تداوم يافت.امامان معصومعليهم السلام (كه بر اساس مبانى مذهب تشيع هر كدام در عصر خود علاوه بر وساطت فيض و تبيين و تفسير كتابدينى و وحى، محور نظام سياسى اسلام نيز هستند ( با توطئه دنياطلبان و غفلت عامه مسلمانان عملاً حكومت و قدرتسياسى را در اختيار نداشتند لكن هرگز از موضعگيرى سياسى و دفاع از مبانى و انديشههاى سياسى و معرفى ساختار و شكلجامعه و حكومت اسلامى (مانند ساير ابواب اسلامى) غفلت نكردند و همواره در مقابل انحرافات، بىعدالتيها و ستمگريهاو به ويژه در برابر حاكمان جور و مستبد، متناسب با اقتضائات زمانى به مخالفت پرداختند. همين امر سبب شد آنان وشيعيانشان هميشه از سوى سلاطين غاصب، بزرگترين خطر و دشمن تلقى شده، رنجها و مشكلات فراوانى را هم از جانببنىاميه و هم بنىعباس تحمّل كنند.در عصر غيبت كه مسلمانان حتى براى تبيين دين و معرفت انديشههاى اسلامى (و نه اداره جامعه و رهبرى حكومت)دستشان از دامن اهل بيتعليهم السلام به صورت مستقيم كوتاه شده بود و حجت خدا پشت پرده غيبت قرار گرفت، عوامل مختلفىدست به دست هم داد و سبب شد تمدن و موقعيت جامعه اسلامى سير نزولى بيشترى پيدا كند. - نگرشها به سياست اسلامىچنانكه اشاره شد سياست در انديشه اسلامى هم بُعد فكرى و جهانبينى دارد و هم بُعد عملى و ايدئولوژيك؛ لذا دربستر تاريخ سياست و مباحث مربوط به مديريت و هدايت سياسى جامعه اسلامى از منظرهاى گوناگون مورد بحث و تفسيرانديشمندان قرار گرفته است. برجستهترين آنها سه نوع نگرش مىباشد:الف) نگرش فلسفى به سياستانديشمندان و فلاسفه برجستهاى همچون فارابى، ابنسينا، ابوريحان بيرونى، محمد غزالى، خواجه نصيرالدين طوسى وتا حدودى ابنخلدون - نگرشى فلسفى به سياست داشتهاند.بر خلاف تبليغ مورخان غربى و شرقشناسان، فلسفه اسلامى انشعابى از فلسفه غربى (يونان باستان) نيست، بلكه خوداستقلال دارد. مسلماًبرخى مباحث از فلسفه يونان وارد فلسفه اسلامى شده لكن فلسفه اسلامى داراى اصول و مبانى وساختار مستقل و منسجمى است و بعلاوه مباحثى در فلسفه اسلامى وجود دارد كه حتى موضوع آنها در فلسفه غرب و ديگرفلسفهها اصلاً مطرح نبوده است. در نگرش فلسفى به سياست، چنان كه خواهد آمد، اسلام نگاه تأسيسى داشته و اصول ومفاهيمى را مطرح كرده كه غالباً در فلسفه غرب به آنها اشاره نشده است.ب) نگرش كلامىنظام سياسى اسلام در تعريف و تلقى تشيّع، نشأت گرفته از توحيد ربوبى و تجلى ارادهتشريعى خدا است كه به وسيلهانسانهاى برگزيده و منتخب خدا يعنى پيامبر اكرم و ائمه معصومينعليهم السلام عينيّت مىيابد. امامت كه سياسىترين موضوع قرآن ومحور اصلى حكومت اسلامى است، بخشى از اصول اعتقادى شيعه و از اصول دين (مذهب) شمرده مىشود كه جايگاهبحث آن كلام و اصول عقائد است. چنانچه بحث از استمرار اين ولايت و چگونگى حاكميت ربوبى الهى در عصر غيبت،بحثى است كلامى.ج) نگرش فقهىموضوع فقه رفتار و اعمال مؤمنان و مكلّفان است و مسائل اجتماعى و مباحث مربوط به امور سياسى و كيفيت تدبير اموراجتماعى و روابط انسانها با يكديگر را نيز در بر مىگيرد. لذا بيشترين بحث در باب نظام سياسى اسلام توسط فقها در ابوابمختلف فقهى مطرح شده و وظيفه حاكم و رهبر اسلامى در اجراى احكام و تكليف جامعه اسلامى در رجوع و حمايت ازآنان به تفصيل بيان شده است. به تعبير ديگر، قسمت اعظم فقه به مباحث اجتماعى و سياسى و اقتصادى و تنظيم روابطاجتماعى تعلق دارد نه بر اعمال فردى. لذا فقه سياسى كه در واقع پاسخهاى فقه است به نيازها و سؤالهاى سياسى هر عصر وزمان، از مهمترين فصول فقه است. - ضرورت حكومت: نياز به حكومت و نظام مقتدرى براى اداره جامعه و انتظام امور عامه و تصدى فعاليتهاى اجتماعى وتامين امنيت، كمتر مورد ترديد كسى قرار گرفته و به همين لحاظ در اين كتاب به صورت مستقل مورد بحث قرار نگرفته است؛ تنهابهاين نكته اشاره مىكنيم كه با توجه به تاثير و نقشى كه مديريت كلان جامعه در هدايت مردم و فراهم نمودن زمينه تعالى و تكاملانسانها دارد، يكى از اهداف مهم و اساسى بعثت پيامبرانِ صاحبِ شريعت بويژه پيامبر اكرم(ص)، خاتم انبياء و رسولان الهى،پرداختن به چگونگى اداره جامعه اسلامى بوده است تا جائى كه فلسفه عملى بسيارى از احكام و مسائل فقهى تشكيل حكومت دينى وشكلگيرى نظامى است كه در آن قانون و حاكميت الهى محور قرار گيرد.در فرهنگ اسلامى، حكومت ضرورت وحيانى و آسمانى دارد و لذا هيچ يك از فرقههاى اسلامى به جز خوارج نسبت بهضرورت حكومت ترديد ننموده و آن را ضرورى و مسلّم دانستهاند و در عين حال به ادله عقلى و نقلى فراوانى تمسك كردهاند.حضرت امام خمينى(ره) در طراحى حكومت اسلامى و تبيين ولايت فقيه به بسيارى از اين ادله و نيز سيره عملى پيشواياناسلام، قوانين اسلام و برخى از آيات قرانى استدلال كردهاند. - يكى از اقدامات دشمنان فرهنگى نسبت به مسلمانان، القاء تقابل و تضادهاى مصنوعى و ساختگى است كه اصلاً درفرهنگ دينى و اسلامى جايى ندارد؛ يكى از بزرگترين عوامل انحراف و زمينهساز لغزشِ جوانان و يكى از مهمترينمحورهاى تحريف دين و ناتوان معرفى كردن معارف اسلامى براى اداره حكومت و جامعه و زندگى، طرح دو گانگى و تقابلمفاهيمى از قبيل موارد ذيل است.- خدا محورى يا انسان محورى.- تعبّد و بندگى خدا يا تعقل و خردورزى.- حكومت و مشروعيت الهى يا حكومت و مشروعيت مردمى (تئوكراسى يا دموكراسى).- مديريت دينى و فقهى يا مديريت علمى.- آبادانى و پرداختن به آخرت يا آبادانى و رفاه دنيوى.- عبادت و بندگى خدا يا خدمت به مردم.- تكليف گرايى يا حق گرايى.- حقّ الله يا حقّ الناس.- پاسخگويى به خدا يا پاسخگويى به مردم.و مواردى از اين قبيل كه همگى افتراء و دور از شأن دين الهى است و نشأت گرفته از مقايسه اسلام با مسيحيت تحريفشده و اقدامات كليسا در دوران قرون وسطى است. هرگز اسلام توجه به انسان و علم و خرد و آزادى و رفاه و حقوق و رشد وپويايى او را در مقابل خدا محورى و دين دارى قرار نداده، بلكه خدا محورى را ثمره تعقل و خرد ورزى دانسته، تنها راهرسيدن به جايگاه انسان و محور قرار گرفتن او و آزادى و پيشرفت و تامين حقوق انسانى را تمسّك به ريسمان خدا و ولايتالهى مىداند. دين اسلام مبناى قوانين و تكاليف دينى را تامين مصالح و منافع انسانى معرفى كرده، يكى از بهترين و مؤثرترينراههاى تقرب به خدا و دين محورى را خدمت به مردم و تلاش براى تامين حقوق آنان قرار داده است. به تعبير شهيد مطهرى:حقيقت اين است كه ايمان به خداوند از طرفى زيربناى انديشه عدالت و حقوق ذاتى مردم است - تنها با اصل قبول وجود خداوند است كهمىتوان وجود حقوق ذاتى و عدالت واقعى را به عنوان دو حقيقت مستقل از فرضيهها و قراردادها پذيرفت - و از طرف ديگر بهترين ضامناجراى آنها است. قرآن وقتى مىخواهد در كنار خدا و رسولش ولّى و سرپرست و امام جامعه دينى را معرفى كند، از بين همه امتيازات ونشانههاى مهم امام على (ع) به انفاق او در نماز اشاره مىكند. نمىگويد ولى شما خدا و رسولش و آن كسانىاند كه فاتح خيبربوده، از پاى در آورنده عمرو بن عبدود بوده، در ليلة المبيت به جاى پيامبر اكرم (ص) جان خود را در معرض خطر قرار دادهاست، در جنگ بدر و احد و غير آن مجاهدات بى نظيرى را انجام داده است، بلكه مىفرمايد:انّما وليّكم اللّهُ و رسوله و الّذين امنوا الذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون. آيا نمىتوان از اين آيه استفاده كرد كه مسئوليت امامت و ولايت جامعه اسلامى بايد در دست كسى باشد كه در اوجخلوت با خدا و عبادتِ او، از خلق خدا غافل نيست و حتى نمازش مانع انفاقش نمىشود؟!به هنگام نماز تير از پاى مباركش خارج مىكنند يعنى در نماز اصلا خود را نمىبيند اما در عين حال از خلق خدا و نيازبندگانش غافل نيست. او در نماز خدا را مىبيند و چون خدا را مىبيند خلق خدا را هم مىبيند و تنها چنين كسى از نظر قران وخدا11 شايسته رهبرى و ولايت است.در معارف دينى نه تنها الهى بودن با مردمى بودن حكومت مانعة الجمع نيستند بلكه جز از طريق برنامه و هدايتهاى الهىنمىتوان مصالح و منافع مردمى را تأمين كرد و تنها حكومت الهى است كه مردمى است و نبايد خدا و مردم را دو طرف جوىقرار داد و لذا در نظام سياسى اسلام خدا و مردم هر دو داراى جايگاه و نقش اساسى هستند كه انشاء الله توضيح آن در فصلدوم ارائه خواهد شد.10 - و سرانجام معجزه بزرگ مكتب سياسى اسلام آن است كه علاوه بر مبانى و فلسفه سياسى، داراى نظام و ساختارى ازحكومت است كه در عين انطباق كامل با جهانبينى و مبانى اعتقادى و فكرى، در همه زمانها و همه مكانها و تحت همه شرائطو موقعيتها قابل اجراست! و به عصرى دون عصرى ديگر تعلق ندارد. اين مكتب پويايى را در متن حفظ اصول تضمين كردهو هرگز پيروان خود را از نعمت بزرگ هدايت و رهبرى و حاكميت الهى محروم نكرده است. يكى از موضوعاتى كه اين كتابدر مقام بيان آن است، تبيين نظام و ساختار كلى نظام سياسى اسلام و كيفيت تحقق و تجلّى آن در بين انسانها است.