دانلود فلسفه و نظام سياسى اسلام

دانلود فلسفه و نظام سياسى اسلام (docx) 5 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 5 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

فلسفه و نظام سياسى اسلام >> مقدمه‏ در حالى كه فلسفه سياسى جديد، محور سياست را »قدرت« قرار داده است و وجه تمايز آن از ساير علوم اجتماعى‏و فعاليت‏هاى بشرى، پرداختن و موضوعيّت دادن به قدرت است، متفكران و انديشمندان مسلمان با الهام از آيات قران وتعاليم اهل بيت سياست را از مقوله »هدايت« دانسته، معتقدند سياست بخشى از هدايت كلى و جامع و فراگيرى است كه دين‏متكفل و متضمن آن شده و هدف آن رشد و تعالى انسان و فراهم نمودن زمينه براى شكوفائى و فعليت يافتن استعدادها وتوانمندى‏هاى افراد جامعه است ؛ لذا حكومت و سياست مطلوبيت ذاتى ندارد! ولى از آنجا كه در جهت‏گيرى كلى جامعه وهدايت عمومى، مهم‏ترين نقش و تاثير را دارد، اسلام به آن اهتمام فراوانى نموده و آن را از شئون انبياء و در صلاحيت‏انسانهاى برگزيده الهى قرار داده است. حضرت امام خمينى (قدس‏سره) كه علاوه بر تبيين نظرى مبانى حكومت دينى،بنيانگذار عملى و معمار نظام سياسى اسلام در عصر جديد بودند، در تعريف و توضيح سياست هماهنگ با مبانى اسلامى‏مى‏فرمايد: »سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و آن‏هإ؛ّّرا هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و اين مختص به انبياء است و به تبع آن‏ها به علماى‏بيدار اسلام.«  2 - با وجود اشتراك نظر در اصل مفهوم سياست يعنى مديريت كلان جامعه و يا آيين كشوردارى، به لحاظ اهداف، مبانى‏اعتقادى و نوع نگرش به سياست، تلقى و نگاه متفكران مسلمان با نظريه‏پردازان غربى نسبت به سياست از چهار جهت‏تفاوت و افتراق دارد: اول. از جهت جهان بينى و مبانى و اصول اعتقادى و فكرى و زير ساز سياست (مانند نوع نگرش به هستى و انسان وابزارهاى شناخت و معرفت). اعتقاد به توحيد ربوبى و انحصار حاكميت به خدا و تعريفى كه اسلام از انسان و جايگاه وتوانمندى‏هاى او دارد اقتضاء سياست و حكومتى را مى‏نمايد كه كاملاً متفاوت است با آنچه تفكر و انديشه مبتنى بر اومانيسم‏و مدرنيسم طلب مى‏كند؛ دوم. از جهت متد و خط مشى و روند اجراء و به تعبير ديگر، تفاوت در ساختار و مُدل حكومت و اركان اساسى نظام‏سياسى؛ سوم. به لحاظ غايت و اهدافى كه سياست و نظام سياسى بايد دنبال نمايد و نسبت به تحقق آنها مسئوليت دارد؛ چهارم. از جهت موضوع سياست و اينكه آيا موضوع سياست، دولت است يا قدرت يا مفهوم ديگرى مانند هدايت‏ در اين كتاب، اين تفاوت‏ها به تفصيل توضيح داده خواهد شد و مبانى و ساختار و اهداف و موضوع سياست اسلامى بيان‏مى‏گردد، ان شاءالله. 3 - مكتب سياسى اسلام در دو مرحله و دو بخش قابل تبيين و تفسير است. يكى مبانى و اصول حاكم بر سياست اسلامى كه ازآنها به فلسفه سياسى اسلام تعبير مى‏شود و ديگرى ساختار و شكل سياست و حكومت دينى كه آن را نظام سياسى اسلام‏مى‏نامند. فلسفه سياست از ضرورت حكومت و قانون، مشروعيت حكومت، اهداف و اصول كلى سياست و مانند آن بحث مى‏كند. سياست در هر مكتبى ناظر به عمل و رفتار انسانى است و بررسى مبانى انديشه‏اى و فكرى آن، فلسفه سياست ناميده مى‏شود؛ بنابراين بحث از فلسفه سياسى اسلام يعنى بررسى مبانى نظرى و پايه‏هاى فكرى كه سياست و نظام سياسى اجتماعى اسلام بر آن‏استوار است. نظام سياسى در مقابل فلسفه سياسى، ناظر به ساختار و شكل حكومت است و بديهى است كه در هر مكتبى ساختار ومدل حكومت بايد هماهنگ و مبتنى بر فلسفه سياسى و مبانى فكرى آن مكتب باشد و نمى‏توان نظام سياسى نشأت گرفته ازيك جهان‏بينى و فلسفه را بر مكاتب و فلسفه‏هاى سياسى ديگر تحميل كرد. در تعريف نظام سياسى گفته‏اند. »نظام سياسى شكل و ساخت قدرت دولتى و همه نهادهاى عمومى اعم از سياسى، ادارى، اقتصادى، قضايى، نظامى، مذهبى و چگونگى كاركرد اين نهادها و قوانين و مقررات حاكم بر آنهااست.«  4 - ارتباط سياست با ساير علوم: سياست عملاً در تار و پود زندگى انسانها حضور چشمگير دارد، در عرصه علمى نيزمباحث و مسائل سياسى با ساير علوم بويژه علوم انسانى ارتباط و پيوندى عميق دارد؛ چرا كه موضوع عام همه آنها انسان وابعاد وجودى و نيازهاى او است و لذا تجزيه و تحليل حوادث سياسى به صورت مفيد كه با واقعيات عينى هم تطابق داشته‏باشد نيازمند پرداختن و بهره‏گيرى از ساير علوم انسانى است. علم سياست به دنبال تحليل پديده‏هاى اجتماعى و مطالعه روابط حاكمان و صاحبان قدرت با مردم و جامعه است و از اين‏جهت با جامعه‏شناسى ارتباط تنگاتنگى دارد؛ همان طور كه در مديريت و كيفيت ايجاد رابطه با انسانها توجه به استعدادها وتوانمنديهاى روحى و روانى مختلف، نقش آفرين است و لذا روان‏شناسى نيز در علم سياست جايگاه ويژه خود را دارد. پيونداقتصاد و سياست روشن‏تر از ساير علوم است و يكى از اركان اساسى هر جامعه و كشور و از عوامل تاثير گذار بر روابظسياسى و حوادث اجتماعى، اقتصاد و مباحث مربوط به معيشت مردم اشت، همانگونه كه تاثير سياست بر اقتصاد را نمى‏توان‏ناديده گرفت. همچنين موفقيت يك سياستمدار تا حدود زيادى در گرو امكانات بالقوه و بالفعلى است كه جغرافيا و سرزمين تحت‏نفوذش در اختيار او قرار مى‏دهد و نيز در تحليل پديده‏هاى سياسى يكى از بهترين منابع تاريخ است و بدون شناخت صحيحى ازگذشته نمى‏توان وضع موجود را تحليل و براى آينده برنامه‏ريزى كرد و سرانجام نظامهاى سياسى براى اداره جامعه و تامين وتنظيم حقوق و تضمين امنيت در زندگى اجتماعى نياز به ضوابط و چهارچوبهاى قانونى و نظام حقوقى دارند. در حال حاضر سياست، پيوند همه علوم انسانى قرار گرفته و فصل مستقلى را در آن دانشهابه خود اختصاص داده است:جامعه‏شناسى سياسى، اقتصاد سياسى، حقوق سياسى، روان‏شناسى سياسى، مديريت سياسى، تاريخ سياسى، جغرافياى‏سياسى و... . از تعابير و فصول برجسته هر كدام از اين علوم مى‏باشد. در انديشه اسلامى علاوه بر همه آنچه ذكر شد، نظام سياسى در ارتباط و پيوند با ساير نظام‏هاى اسلام بوده، قابل تفكيك وجدا كردن از ساير تعاليم و معارف اسلامى نيست. به تعبير ديگر اسلام يك مجموعه به هم پيوسته و منسجم و واحد است كه‏نظام‏ها و بخش‏هاى مختلف آن وحدت حقيقى دارد نه وحدت انضمامى و پيوند مصنوعى و لذا سياست اسلام در اخلاق و عبادتش‏ادغام شده همان‏گونه كه ساير تعاليم آن چنين است. 5 - سير تحول سياست در غرب‏ درفلسفه سياسى غرب،نگرش به سياست ونظامهاى سياسى وساختار حكومت، به اعتبارات مختلف تقسيم و طبقه‏بندى‏شده است كه مهم‏ترين آنها طبقه‏بندى به اعتبار زمان و ادوار تاريخى است و از اين لحاظ چهار دوران را براى نگرش وانديشه‏هاى سياسى و شكل حكومت ذكر كرده‏اند: الف: دوران يونان باستان (نگرش فلسفى به سياست) نويسندگان مغرب زمين پيشينه پيدايش انديشه سياسى را يونان باستان و مشخصاً دو هزاروپانصدسال‏قبل‏مى‏دانندكه‏هدف‏ومحور سياست اداره بهتر مدينه و زندگى شهرنشينى بوده است. حكماى برجسته يونان باستان بويژه افلاطون و ارسطو نخستين كسانى هستند كه تئورى و انديشه سياست و كيفيت اداره جامعه‏را در قالب يك علم و دانش فلسفى مطرح كردند و لذا سياست در اين دوران در قلمرو فلسفه قرار داشت (مانند بسيارى ازشاخه‏هاى ديگر علوم انسانى) و تعقل و برهان قياسى روش بحث از آن را تشكيل مى‏داد. افلاطون ) 34 - 42 ق.م) شاگرد برجسته سقراط حكيم بود و دو اثر مهم در رابطه با سياست ارائه كرده است: كتاب جمهورى -كتاب قوانين. افلاطون به طبقاتى بودن جامعه معتقد بود و مهم‏ترين مسئله سياست را تعليم و تربيت مى‏دانست و بر اين باور بود كه‏حكومت بايد در دست حكيمان باشد و آنان كه مأموريت فكر و انديشه و هدايت بدنه جامعه را دارند، بايد قانون را كشف و بااستخدام نيروهاى قدرتمند (ارتش) آن را اجراء نمايند. در حالى كه شاگرد برجسته او ارسطو )34 - 322 ق . م) با نقد برخى ازافكار استاد خود بر تعليم و تربيت و قانون‏گرايى و تأمين آزادى شهروندان تأكيد نمود و حكومت را به دو اعتبار كميت و كيفيت‏تقسيم كرد و شش مدل و ساختار حكومتى را ارائه نمود.  پس از ارسطو انديشه سياسى در يونان افول كرد و مكاتبى از سوى اپيكوريان و رواقيون، رواج يافت كه شكاكيّت و لذّت‏جويى از عناصر اساسى آن است. ب: قرون وسطى (نگرش حقوقى به سياست) در قرون وسطى (عصر تاريكى)، (حدود هزار سال) اطاعت از قيصر در تعارض اطاعت از خدا، از اهمّ مباحث سياسى‏مسيحيت بود كه سبب گرايش امپراتوران به مسيحيت شد. در اين دوران انديشمندانى مانند اگوستين )430 - 354 م) وتوماس اكوئيناس )124 - 1225 م) با انديشه‏هاى سياسى ظهور كردند، امّا نتوانستند منشأ تحولى بشوند و بين همين دو نفرنيز هشتصد سال فاصله افتاد! ج: دوران تاريخ معاصر (نگرش علمى به سياست) رنسانس مبدأ يك تحول فراگير در همه ابعاد فرهنگى، اجتماعى و سياسى گرديد. از جمله با نهضت اصلاح دينى، انسان‏غربى به طور چشمگيرى از قيود و فشارهاى كليسا رهايى يافت و به تدريج تمدن جديدى در قالب شكل‏گيرى شهرها وكشورها و دولت تجلى يافت و به صحنه عمل آمد. ماكياولى )152 - 146 ميلادى) از نخستين نويسندگان و نظريه پردازانى بود كه سنگ بناى سياست مبتنى بر اومانيسم وقدرت محورى را بنا گذاشت. وى در دو كتاب گفتارها و شهريار (اميد) با انكار وجود قانون الهى، هدف از زندگى انسان رارفاه و كسب سعادت مادى دانست و براى رسيدن به قدرت بهره‏گيرى، ابزارهاى مختلف را توجيه كرد. بعد از ماكياولى دانشمندان ديگر مانند ژان بدن )156 - 1530 م) توماس هابز )16 - 15 م) جان لاك )104 - 1632 م)روسو )1 - 112 م) منتسكيو )155 - 16 م) و بسيارى از متأثران از انديشه آنان، آمارى را ارائه كردند و بدين‏وسيله سياست‏دوران معاصر بارور و تقويت گرديد. د: عصر جديد در فلسفه سياسى جديد كه تكامل يافته همان سياست مدرن دوران معاصر است، آزادى و قدرت محوريت بيشترى يافت‏و افرادى مانند هگل )131 - 10 ميلادى) و ماركس )11 - ميلادى) در صحنه سياست تأثير فراوانى داشتند و تفكر آنان ابتدا به‏شكل‏گيرى دو نظام مشابه يعنى فاشيسم و كمونيسم انجاميد و در نهايت دمكراسى به عنوان اوج انديشه و آرمان سياست‏جديد مطرح گرديد.  دمكراسى در فلسفه سياسى جديد تنها نشان دهنده ساختار و شكل حكومت نيست، بلكه سمت و سوى ارزشى پيداكرده و در همه صحنه‏هاى سياست و مديريت و... به عنوان اصل مبنايى و معيار مسلّم و غير قابل خدشه مورد توجه قرارگرفته كه حكومتها و نظامهاى مختلف را با آن محك مى‏زنند. 6 - سير تحول نظام سياسى اسلام‏ در همان دورانى كه مغرب زمين اوج تاريكى و جهل قرون وسطايى را مى‏گذراند، خورشيد اسلام در شبه جزيره حجاز درمشرق زمين و در بين اعراب بدوى كه از نظام اجتماعى و تشكيلات سياسى جز ساختار ابتدايى قبيله‏اى چيزى نمى‏دانستند،طلوع نمود و در مدتى كوتاه توانست يكى از منطقى‏ترين، متمدن‏ترين و نيرومندترين نظامهاى اجتماعى و سياسى را به وجود آورد وشالوده تمدن و فلسفه سياسى جديد و توانمند و پاسخگوى همه نيازهاى بشر را پايه‏گذارى كند؛ نظامى به صورت نظام ولايى پيامبراكرم و نشأت گرفته و مبتنى بر اراده تشريعى خدا. نظام نوپاى اسلامى با محوريت و ولايت بى‏منازع رسول اكرم ، به سرعت توانست در مدينه قبائلى مانند اوس و خزرج را كنارمهاجرين در لواى دولت قدرتمند خود سازمان دهد، و به تدريج بسيارى از قبائل را در نقاط مختلف جزيرة العرب به سوى‏خود جذب كند و پس از فتح مكه (سال هشتم هجرى) قوى‏ترين حكومت آن عصر را تشكيل دهد؛ حكومت و نظامى كه‏حتى امپراتوران و ابرقدرتهاى آن عصر توان و قدرت معارضه و مقابله با آن را نداشتند.  اما متأسفانه اين نظام قدرتمند تداوم نيافت و پس از رحلت پيامبر اكرم نظام سياسى اسلام از ساختار ولايى خارج و شكل‏خلافت به خود گرفت و اين نه تنها انحراف و تغيير در ساختار سياست اسلامى، بلكه انحرافى بزرگ از مبانى و فلسفه‏سياسى اسلام به وجود آورد. كه خود منشأ انحرافها و لغزشهاى ديگرى گرديد. دوران كوتاه خلافت و زعامت على هم، گرچه نمودار و الگوى حكومت و حاكم دينى و تجلى نظام سياسى اسلام است،بعد از بيست و پنج سال دگرگونى در مبانى دينى شكل گرفت و آن حضرت در تمام دوران رهبرى با جريانها و توطئه‏هاى‏داخلى و كارشكنى دنياطلبان و ياران سست ايمان درگير بود و فرصت نيافت تا اصلاحات و سازندگى‏هاى مورد نظر خود رااجرا كند. انحراف نظام سياسى اسلام از محور ولايت الهى سبب شد در كمتر از نيم قرن (پس از خلافت كوتاه مدت امام حسن)حتى ظواهر اسلامى رعايت نشود و به تدريج سلطنت موروثى جاى نظام ولايى را اشغال كند. بنى‏اميه و بويژه معاويه، بنيانگذارنظام پادشاهى بودند كه بعداً بوسيله عباسيان تداوم يافت. امامان معصوم‏عليهم السلام (كه بر اساس مبانى مذهب تشيع هر كدام در عصر خود علاوه بر وساطت فيض و تبيين و تفسير كتاب‏دينى و وحى، محور نظام سياسى اسلام نيز هستند ( با توطئه دنياطلبان و غفلت عامه مسلمانان عملاً حكومت و قدرت‏سياسى را در اختيار نداشتند لكن هرگز از موضع‏گيرى سياسى و دفاع از مبانى و انديشه‏هاى سياسى و معرفى ساختار و شكل‏جامعه و حكومت اسلامى (مانند ساير ابواب اسلامى) غفلت نكردند و همواره در مقابل انحرافات، بى‏عدالتيها و ستمگريهاو به ويژه در برابر حاكمان جور و مستبد، متناسب با اقتضائات زمانى به مخالفت پرداختند. همين امر سبب شد آنان وشيعيانشان هميشه از سوى سلاطين غاصب، بزرگ‏ترين خطر و دشمن تلقى شده، رنجها و مشكلات فراوانى را هم از جانب‏بنى‏اميه و هم بنى‏عباس تحمّل كنند. در عصر غيبت كه مسلمانان حتى براى تبيين دين و معرفت انديشه‏هاى اسلامى (و نه اداره جامعه و رهبرى حكومت)دستشان از دامن اهل بيت‏عليهم السلام به صورت مستقيم كوتاه شده بود و حجت خدا پشت پرده غيبت قرار گرفت، عوامل مختلفى‏دست به دست هم داد و سبب شد تمدن و موقعيت جامعه اسلامى سير نزولى بيشترى پيدا كند.  - نگرش‏ها به سياست اسلامى‏ چنان‏كه اشاره شد سياست در انديشه اسلامى هم بُعد فكرى و جهان‏بينى دارد و هم بُعد عملى و ايدئولوژيك؛ لذا دربستر تاريخ سياست و مباحث مربوط به مديريت و هدايت سياسى جامعه اسلامى از منظرهاى گوناگون مورد بحث و تفسيرانديشمندان قرار گرفته است. برجسته‏ترين آنها سه نوع نگرش مى‏باشد: الف) نگرش فلسفى به سياست‏ انديشمندان و فلاسفه برجسته‏اى همچون فارابى، ابن‏سينا، ابوريحان بيرونى، محمد غزالى، خواجه نصيرالدين طوسى وتا حدودى ابن‏خلدون - نگرشى فلسفى به سياست داشته‏اند. بر خلاف تبليغ مورخان غربى و شرق‏شناسان، فلسفه اسلامى انشعابى از فلسفه غربى (يونان باستان) نيست، بلكه خوداستقلال دارد. مسلماًبرخى مباحث از فلسفه يونان وارد فلسفه اسلامى شده لكن فلسفه اسلامى داراى اصول و مبانى وساختار مستقل و منسجمى است و بعلاوه مباحثى در فلسفه اسلامى وجود دارد كه حتى موضوع آنها در فلسفه غرب و ديگرفلسفه‏ها اصلاً مطرح نبوده است. در نگرش فلسفى به سياست، چنان كه خواهد آمد، اسلام نگاه تأسيسى داشته و اصول ومفاهيمى را مطرح كرده كه غالباً در فلسفه غرب به آنها اشاره نشده است. ب) نگرش كلامى‏ نظام سياسى اسلام در تعريف و تلقى تشيّع، نشأت گرفته از توحيد ربوبى و تجلى اراده‏تشريعى خدا است كه به وسيله‏انسانهاى برگزيده و منتخب خدا يعنى پيامبر اكرم و ائمه معصومين‏عليهم السلام عينيّت مى‏يابد. امامت كه سياسى‏ترين موضوع قرآن ومحور اصلى حكومت اسلامى است، بخشى از اصول اعتقادى شيعه و از اصول دين (مذهب) شمرده مى‏شود كه جايگاه‏بحث آن كلام و اصول عقائد است. چنانچه بحث از استمرار اين ولايت و چگونگى حاكميت ربوبى الهى در عصر غيبت،بحثى است كلامى. ج) نگرش فقهى‏ موضوع فقه رفتار و اعمال مؤمنان و مكلّفان است و مسائل اجتماعى و مباحث مربوط به امور سياسى و كيفيت تدبير اموراجتماعى و روابط انسانها با يكديگر را نيز در بر مى‏گيرد. لذا بيشترين بحث در باب نظام سياسى اسلام توسط فقها در ابواب‏مختلف فقهى مطرح شده و وظيفه حاكم و رهبر اسلامى در اجراى احكام و تكليف جامعه اسلامى در رجوع و حمايت ازآنان به تفصيل بيان شده است. به تعبير ديگر، قسمت اعظم فقه به مباحث اجتماعى و سياسى و اقتصادى و تنظيم روابطاجتماعى تعلق دارد نه بر اعمال فردى. لذا فقه سياسى كه در واقع پاسخ‏هاى فقه است به نيازها و سؤالهاى سياسى هر عصر وزمان، از مهم‏ترين فصول فقه است.  - ضرورت حكومت: نياز به حكومت و نظام مقتدرى براى اداره جامعه و انتظام امور عامه و تصدى فعاليتهاى اجتماعى وتامين امنيت، كمتر مورد ترديد كسى قرار گرفته و به همين لحاظ در اين كتاب به صورت مستقل مورد بحث قرار نگرفته است؛ تنهابه‏اين نكته اشاره مى‏كنيم كه با توجه به تاثير و نقشى كه مديريت كلان جامعه در هدايت مردم و فراهم نمودن زمينه تعالى و تكامل‏انسانها دارد، يكى از اهداف مهم و اساسى بعثت پيامبرانِ صاحبِ شريعت بويژه پيامبر اكرم(ص)، خاتم انبياء و رسولان الهى،پرداختن به چگونگى اداره جامعه اسلامى بوده است تا جائى كه فلسفه عملى بسيارى از احكام و مسائل فقهى تشكيل حكومت دينى وشكل‏گيرى نظامى است كه در آن قانون و حاكميت الهى محور قرار گيرد. در فرهنگ اسلامى، حكومت ضرورت وحيانى و آسمانى دارد و لذا هيچ يك از فرقه‏هاى اسلامى به جز خوارج نسبت به‏ضرورت حكومت ترديد ننموده و آن را ضرورى و مسلّم دانسته‏اند و در عين حال به ادله عقلى و نقلى فراوانى تمسك كرده‏اند.حضرت امام خمينى(ره) در طراحى حكومت اسلامى و تبيين ولايت فقيه به بسيارى از اين ادله و نيز سيره عملى پيشوايان‏اسلام، قوانين اسلام و برخى از آيات قرانى استدلال كرده‏اند.  - يكى از اقدامات دشمنان فرهنگى نسبت به مسلمانان، القاء تقابل و تضادهاى مصنوعى و ساختگى است كه اصلاً درفرهنگ دينى و اسلامى جايى ندارد؛ يكى از بزرگ‏ترين عوامل انحراف و زمينه‏ساز لغزشِ جوانان و يكى از مهمترين‏محورهاى تحريف دين و ناتوان معرفى كردن معارف اسلامى براى اداره حكومت و جامعه و زندگى، طرح دو گانگى و تقابل‏مفاهيمى از قبيل موارد ذيل است. - خدا محورى يا انسان محورى. - تعبّد و بندگى خدا يا تعقل و خردورزى. - حكومت و مشروعيت الهى يا حكومت و مشروعيت مردمى (تئوكراسى يا دموكراسى). - مديريت دينى و فقهى يا مديريت علمى. - آبادانى و پرداختن به آخرت يا آبادانى و رفاه دنيوى. - عبادت و بندگى خدا يا خدمت به مردم. - تكليف گرايى يا حق گرايى. - حقّ الله يا حقّ الناس. - پاسخگويى به خدا يا پاسخگويى به مردم. و مواردى از اين قبيل كه همگى افتراء و دور از شأن دين الهى است و نشأت گرفته از مقايسه اسلام با مسيحيت تحريف‏شده و اقدامات كليسا در دوران قرون وسطى است. هرگز اسلام توجه به انسان و علم و خرد و آزادى و رفاه و حقوق و رشد وپويايى او را در مقابل خدا محورى و دين دارى قرار نداده، بلكه خدا محورى را ثمره تعقل و خرد ورزى دانسته، تنها راه‏رسيدن به جايگاه انسان و محور قرار گرفتن او و آزادى و پيشرفت و تامين حقوق انسانى را تمسّك به ريسمان خدا و ولايت‏الهى مى‏داند. دين اسلام مبناى قوانين و تكاليف دينى را تامين مصالح و منافع انسانى معرفى كرده، يكى از بهترين و مؤثرترين‏راههاى تقرب به خدا و دين محورى را خدمت به مردم و تلاش براى تامين حقوق آنان قرار داده است. به تعبير شهيد مطهرى: حقيقت اين است كه ايمان به خداوند از طرفى زيربناى انديشه عدالت و حقوق ذاتى مردم است - تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه‏مى‏توان وجود حقوق ذاتى و عدالت واقعى را به عنوان دو حقيقت مستقل از فرضيه‏ها و قراردادها پذيرفت - و از طرف ديگر بهترين ضامن‏اجراى آنها است.  قرآن وقتى مى‏خواهد در كنار خدا و رسولش ولّى و سرپرست و امام جامعه دينى را معرفى كند، از بين همه امتيازات ونشانه‏هاى مهم امام على (ع) به انفاق او در نماز اشاره مى‏كند. نمى‏گويد ولى شما خدا و رسولش و آن كسانى‏اند كه فاتح خيبربوده، از پاى در آورنده عمرو بن عبدود بوده، در ليلة المبيت به جاى پيامبر اكرم (ص) جان خود را در معرض خطر قرار داده‏است، در جنگ بدر و احد و غير آن مجاهدات بى نظيرى را انجام داده است، بلكه مى‏فرمايد: انّما وليّكم اللّهُ و رسوله و الّذين امنوا الذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون.  آيا نمى‏توان از اين آيه استفاده كرد كه مسئوليت امامت و ولايت جامعه اسلامى بايد در دست كسى باشد كه در اوج‏خلوت با خدا و عبادتِ او، از خلق خدا غافل نيست و حتى نمازش مانع انفاقش نمى‏شود؟! به هنگام نماز تير از پاى مباركش خارج مى‏كنند يعنى در نماز اصلا خود را نمى‏بيند اما در عين حال از خلق خدا و نيازبندگانش غافل نيست. او در نماز خدا را مى‏بيند و چون خدا را مى‏بيند خلق خدا را هم مى‏بيند و تنها چنين كسى از نظر قران وخدا11 شايسته رهبرى و ولايت است. در معارف دينى نه تنها الهى بودن با مردمى بودن حكومت مانعة الجمع نيستند بلكه جز از طريق برنامه و هدايت‏هاى الهى‏نمى‏توان مصالح و منافع مردمى را تأمين كرد و تنها حكومت الهى است كه مردمى است و نبايد خدا و مردم را دو طرف جوى‏قرار داد و لذا در نظام سياسى اسلام خدا و مردم هر دو داراى جايگاه و نقش اساسى هستند كه انشاء الله توضيح آن در فصل‏دوم ارائه خواهد شد. 10 - و سرانجام معجزه بزرگ مكتب سياسى اسلام آن است كه علاوه بر مبانى و فلسفه سياسى، داراى نظام و ساختارى ازحكومت است كه در عين انطباق كامل با جهان‏بينى و مبانى اعتقادى و فكرى، در همه زمانها و همه مكانها و تحت همه شرائطو موقعيت‏ها قابل اجراست! و به عصرى دون عصرى ديگر تعلق ندارد. اين مكتب پويايى را در متن حفظ اصول تضمين كرده‏و هرگز پيروان خود را از نعمت بزرگ هدايت و رهبرى و حاكميت الهى محروم نكرده است. يكى از موضوعاتى كه اين كتاب‏در مقام بيان آن است، تبيين نظام و ساختار كلى نظام سياسى اسلام و كيفيت تحقق و تجلّى آن در بين انسان‏ها است.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته