پاورپوینت اجرای طرح اصلاح الگوی مصرف با قصه گویی (pptx) 25 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 25 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
ارسال گزارش اصلاح الگوی مصرف
اجرای طرح اصلاح الگوی مصرف با قصه گویی
می دانیم که قصه، نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودکان دارد. مسلماً علاقه به قصه را خداوند در نهاد انسان گذاشته است، زیرا خداوند از زیر و بم آفریده ی خود دقیقاً آگاه است و در تمام کتاب های آسمانی به زبان قصه با انسان سخن گفته است از این رو ما می توانیم بسیاری از مسائل علمی، اجتماعی، عاطفی و ... را از طریق قصه به دانش آموزان آموزش دهیم.
در اینجا بنده چند نمونه داستان کوتاه برای دانش آموزان خواندم که در اینجا به ذکر بعضی اکتفا می نماییم...
داستان اول:روزی پیامبر ( ص)از راهی عبور می کردند که یکی از یارانشان به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود و آب زیاد مصرف می کرد ، پیامبر فرمود: چرا اسراف می کنی ای سعد! سعد عرض کرد: آیا در آب نیز اسراف است؟!حضرت فرمود:آری هر چند در کنار نهر باشی!
داستان دوم:یکی بود یکی نبود. یه مریم کوچولو بود که خیلی دختر خوب و مهربونی بود. همیشه کارهای خوب میکرد اما بچه ها یه مشکلی داشت اونم این بود که خیلی اسراف میکرد. لابد میپرسید اسراف یعنی چی؟ الان براتون میگم:یه روز مریم کوچولو بعد از اینکه حسابی با دوستش بازی کرده بود اومد خونه و دید مامان خوابه. مریم کوچولو رفت تو آشپزخونه و یک لیوان آب برای خودش ریخت. یک کم از آب را خورد و بقیش را میخواست دور بریزه که تلفن زنگ زد. مریم یه سیب برداشت و یه گاز بهش زد و دوید تلفن را برداشت و بعد از صحبت با تلفن سیب را که فقط چند تا گاز زده بود کنار لیوان گذاشت . میخواست بره بخوابه که ناگهان صدایی شنید.-واااای کمک.....کمکم کنید .یکی به دادم برسه من نمیخوام از بین برم.مریم به اطراف نگاه کرد و گفت: کی بود؟ مامان که خوابه.شاید صدا از بیرون میاد برم بخوابم.ناگهان صدای دیگهای بلند شد و گفت : کمک به منم کمک کنید. من نمی خوام مثل دوستام دور ریخته شم. واااای اون روزی که از درخت چیده شدم اصلا فکر نمیکردم یه همچین بلایی سرم بیاد.مریم تا این صداها را شنید با خودش گفت: انگار صدا داره از تو آشپزخونه میاد!!آب به سیب گفت: تو را هم میخواد مثل من دور بریزه؟؟.
سیب گفت: بله و شروع کرد به گریه کردن.مریم به آشپزخونه اومد و دید آب و سیب در حال صحبت کردن با هم هستند. با تعجب گفت: مگه شما میتونید صحبت کنید؟؟!!سیب با اخم گفت: بله می تونیم.مریم گفت: برای چی گریه میکنی؟سیب گفت: تو نباید ما رو اذیت کنی.مریم که خیلی دختر مهربونی بود گفت: من!!!! من شما رو اذیت میکنم؟؟!!! من با همه مهربونم چون میدونم خدا مهربونی رو دوست داره.آب گفت: اگه با همه مهربونی پس چرا داری مارو اسراف میکنی؟ مگه نمیدونی خدای مهربون اسراف رو دوست نداره؟مریم گفت: چی اسراف!!!! اسراف یعنی چی؟؟سیب گفت: یعنی همین که به من یه گاز زدی و میخوای منو دور بندازی. تو میدونی من نعمت خدا هستم؟ خدا جون من رو به شما داده تا کامل بخورید و با خوردن من شاد بشید من خیلی مفیدم. اما تو فقط به من یه گاز میزنی و من رو دور میندازی مثل بقیهی دوستام. خودم دیدم یکیشون رو چند تا گاز زدی و تو سطل انداختیش.
مریم گفت: خب من دیگه دلم سیب نمیخواست به خاطر همین تو سطل انداختمش.آب گفت: میدونی کشاورز مهربون چهقدر زحمت کشیده که این سیب به دست تو رسیده؟ اگه یه کم خوردی و دیگه دلت نخواست بذارش تو یخچال و بعدا دوباره بخور. آخه اسراف کار خوبی نیست.سیب به مریم گفت: مریم من رو دور نریز. من دوست ندارم بگندم. دوست دارم کامل خورده شم و برم توی بدنت و به بدنت نیرو بدم تا بهتر بازی کنی.آب هم گفت: منم دوست ندارم برم تو فاضلاب. دوست دارم حالا که سالم و تمیز هستم توی بدن آدمها برم و تشنگی آنها را از بین ببرم. به من کمک کن اسراف نشم و دور ریخته نشم. اگه این کارو بکنی خدا هم خوشحال میشه.مریم کمی فکر کرد و گفت: من نمیدونستم اسراف یعنی چی؟ نمیدونستم کار بدیه. حالا فهمیدم. شما درست میگید من نباید نعمت خدا رو دور بریزم . من اشتباهکردم ببخشید.سیب با خنده گفت: آفرین به تو. خدای مهربون تو قرآن گفته: کلوا واشربوا و لا تسرفوا یعنی بخورید و بنوشید ولی اسراف نکنید. اگر اسراف نکنی و نعمتهای خدا رو درست استفاده کنی خدای مهربون خیلی خوشحال میشه دختر خوب.مریم خندید و گفت: خیالتون راحت دیگه این کار رو نمیکنم. سیب و آب هم بسیار خوشحال شدند و شروع به خندیدن کردند
احرای طرح با اموزش احادیث مربوطه