پاورپوینت شهدا را یاد کنیم

پاورپوینت شهدا را یاد کنیم (pptx) 39 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 39 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

بسم الله الرحمن الرحیم مقداری از خاک شلمچه را به من بدهید با خودم ببرم که هر زمان دلم گرفت این خاک را بو کنم. عکسی که به اشتباه با نام شهید فتاحی معروف شد !!! ولی اسم این شهید حسن فاتحی (معروف به حسن سرطلا) متولد ۲۰/ ۰۶/ ۱۳۴۸ است و از بچه های گردان غواصی حضرت یونس لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) اصفهانه! این آخرین عکس شهیده و ۱۲ سال بعد از شهادت(۱۳۶۵/۱۰/۰۴) از روی پلاک هویت در منطقه "ام الرصاص"شهید شناسایی شد و به وطن بازگشت. چند روز بعد از عملیات ، یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش هر جا می رفت همراه خودش می برد.. از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟ گفت: آرپی جی زن بوده توی عملیات آنقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه باید براش بنویسی تا بفهمه گوشهایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود چشم و گوشمان که باز نشد هیچ ، ..... بماند! شرمنده ی ایثارت هستیم جوانمرد سردار شهید حمید محرابی و شهید آشناگر که در بالای سر شهید نشسته است و مدتی بعد او هم به همسنگر شهیدش می پیوندد. شادی روحشان صلوات بابایی, هر بار دلم بازی کودکانه فرزند و پدری میخواست این عکس رو میدیدم.. بابایی ، بودن ِبا تو فقط یه رویا بود ... فرمانده ستاد لشگر ۲۷ محمد رسول الله سردارشهید ورامینی آخرین دیدار با فرزندش شهید سنگین وزن بالای صد کیلو وزنش بود. روزی که می رفتیم عملیات، گفت تو فکری؟ گفتم هیچی، نگرانم! اگه خدا خواست و شهید شدی، چطور برت گردونیم؟! گفت:اولا این توفیق نصیب خودت بشه انشاالله، ثانیا، تقسیمم کنید هرکی یه تیکه رو برگردونه تا شرمنده نشم! وقتی شهید شد... بچه ها تیکه های پیکرش رو جمع کردن و آوردن عقب... ای دوست به حنجر شهیدان صلوات بر قامت بی سر شهیدان صلوات از دامن زن مرد به معراج رود بر دامن مادر شهیدان صلوات خوش دارم هيچ كس مرا نشناسد، هيچ كس از غم ها و دردهايم آگاهي نداشته باشد، هيچ كس به من محبت نكند، هيچ كس به من توجه ننمايد، جز خدا كسي را نداشته باشم، جز خدا به كسي پناه نبرم. بغض کرده بود، از بس گفته بودند: بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکند و عملیات را لو میدهد، شاید هم حق داشتند. نه اروند با کسی شوخی داشت، نه عراقی ها. اگر عملیات لو میرفت... غواص ها(که فقط یک چاقو داشتند) قتل عام میشدند... فرمانده که بغضش را دید و اشتیاقش را ، موافقت کرد... بغض کرده بود. توی گل و لای کنار اروند ، در ساحل فاو دراز کشیده بود... جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند... یا کوسه برده بود یا خمپاره.... دهانش را هم پر گل کرده بود تا عملیات را لو ندهد... بچه بود ... بچه ای بزرگـــــــــــــــــ ...

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته