پاورپوینت زندگی براساس اندیشه

پاورپوینت زندگی براساس اندیشه (pptx) 19 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 19 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

بنام خدا زندگی براساس اندیشه آن روزها، شهر آتن حال و هوای دیگری داشت. در هر کوی و برزن، به ویژه در میدان شهر، سخن از مردی بود که می گفتند به زودی محاکمه می شود. مردی که همه او را می شناختند. دیرزمانی بود که سخنان شیرین و پرمعنای او بر سر زبان ها بود. سخنان به ظاهر ساده و گاه خنده آورش ژرفای خاصی داشت. لباس های ساده می پوشید. اخلاق و منش جذابی داشت. رفتار متواضعانه و همراه با احترام او موجب شده بود جوانان زیادی مجذوبش شوند. او هر روز در شهر به راه می افتاد و نزد بازاریان، مردم عامی و اعیان و اشراف می رفت و با آنان من هیچ گاه :«حرف می زد و پیوسته دربارۀ مسائل روزمرۀ زندگی می اندیشید. او می گفت از بیدار ساختن و سرزنش شما و پند دادن به شما بازنمی ایستم. شما همه جا مرا در کنار خود می یابید... من کسی نیستم که برای پول سخن بگویم یا به خاطر آن سکوت کنم. من هم با تهیدستان و هم با توانگران همنشینم تا از من بپرسند و به سخنان من گوش فرا دهند... این . » رسالتی است که خداوند با نداهای غیبی و در رؤیاها بر عهدۀ من نهاده است . آری این مرد کسی جز سقراط نبود. زمزمۀ محاکمۀ چنین شخصیتی، با آن محبوبیت و احترام، چیزی نبود که به سادگی بتوان آن را باور کرد. این محاکمۀ عجیب در میان دوستداران سقراط غوغایی به پا کرده بود. همه می پرسیدند: جرم سقراط چیست؟ چرا می خواهند او را محاکمه کنند؟ امّاسرانجام این اتفاق افتاد. سقراط در هفتاد سالگی زندانی شد و در دادگاهی که شاید تاریخ تاکنون نظیرش را ندیده باشد، به اعدام محکوم گردید و زندگی سرشار از فضیلتش با نوشیدن جام شوکران به پایان رسید. *** سقراط چهرۀ برجستۀ فلسفه در طول تاریخ است. سقراط در اواخر سال 470 یا اوایل سال 469 پیشا ز میلاد در شهر آتن به دنیا آمد. پدرش سنگ تراش و مادرش ماما بود. در آغاز جوانی حرفۀ پدری را دنبال کرد ولی به زودی از آن دست کشید و در زندگی قناعت پیشه کرد و در پی تحصیل معرفت حقیقی برآمد جامعۀ آتن در زمان سقراط متأثر از اندیشه های سوفسطائیان بود. آنان معتقد بودند که جهان را نمی توان شناخت و آنچه را که ما علم و دانش می نامیم، تنها ساخته و پرداختۀ ذهن ماست و تطابقی با واقعیت ها ندارد. آنان با کمک اقسام مغالطه ها و جدل و فن سخنوری به نشر اندیشۀ خود می پرداختند و بر شیوۀ زندگی مردم تأثیر می گذاشتند. در چنین شرایطی که جامعۀ آتن از حقیقت و فضیلت فاصله می گرفت و حق طلبی در سایۀ جدل و سخنوری ماهرانه کم رنگ می شد . قهرمانی به نام « سقراط »، پرچم علم و فضیلت را برافراخت. او برای احیای تفکر عقلانی و استواری فضیلت قیام کرده و شالودۀ تفکر فلسفی اصیل را استوار ساخت. سقراط هیچ کتابی ننوشت، اما سراسر حیاتش را با فلسفه سپری کرد. زندگی وی حکایت واقعی فلسفه است. ما از مطالعه و تأمل در زندگی او می توانیم دفتر اندیشه های فلسفی اش را ورق بزنیم و به نقش حقیقی فلسفه در زندگی، بیشتر پی ببریم. افلاطون، شاگرد برجستۀ وی این زندگی را حکایت کرده و مبارزۀ سقراط را با مغالطه گران، سوفسطائیان به تصویر کشیده است. آخرین برگ دفتر زندگی وی را می گشاییم و در مسیر محاکمه در دادگاه با وی همراه می شویم. مرور این واقعه به ما کمک می کند که به حقایق بیشتری دست یابیم و در زندگی از آنها بهره ببریم اتّهام سقراط چه بود؟ مِلِتوس به نمایندگی از متهم کنندگان در دادگاه گفت : « جرم سقراط این است که خدایانی را که همه به آنها اعتقاد دارند، انکار می کند و از خدایی جدید سخن می گوید! با افکار خود جوانان را گمراه می سازد و آنها را از دین و آیین پدرانشان »... برمی گرداند آنگاه مِلتِوس برای ادعای خود شواهدی ذکر کرد و در پایان از دادگاه برای سقراط درخواست مجازات مرگ نمود. دادگاها از سقراط دعوت کرد تاا ز خود دفاع کند. سقراط با چهره ای آرام و گام هایی استوار به سوی جایگاه حرکت کرد و با لحنی مطمئن به اتهامات مِلِتوس پاسخ داد. دفاعیۀ سقراط بیانیه ای فلسفی بود که همۀ اصول زندگی وی را در بر می گرفت. او در قسمتی از این دفاعیه گفت: « آتنیان! بگذارید افترایی را که از دیرباز به من نسبت داده اند و ملتوس هم همان را تکرار کرد، یادآوری کنم. آنان می گویند: سقراط رفتاری خلاف دین ما آتنیان در پیش گرفته و در پی آن است که به اسرار آسمان و زمین دست یابد. باطل را حق جلوه دهد و این کار را به دیگران هم می آموزد. » سقراط پس از اینکه با توضیحات دقیق به این اتهام پاسخ داد، گفت: آری! « کاوش و جست وجوی من برای شناخت کسانی که ادعای دانشمند بودن می کنند و جدا کردن آنها از کسانی که دانشمند حقیقی هستند، سبب شده که گروه بزرگی به غلط مرا « دانا » بنامند؛ در حالی که من دانا نیستم. فقط شاید به این دلیل که هر بار نادانی کسی را آشکار می کنم، حاضران مجلس گمان می کردند که آنچه را آنها نمی دانند، من می دانم؛ حال آنکه دانای حقیقی فقط خداست. راز سروش معبد دلفی که در الهامی به دوستم کرفون گفته بود «داناترین مردم سقراط است » همین بود که به ما بنمایاند که تا چه پایه نادانیم. ، البته خیال می کنم نام مرا به عنوان مثال طرح کرد تا بگوید: داناترین شما آدمیان، کسی است که چون سقراط بداند که هیچ نمی داند»

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته