پاورپوینت گنج حکمت

پاورپوینت گنج حکمت (pptx) 10 اسلاید


دسته بندی : پاورپوینت

نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد اسلاید: 10 اسلاید

قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :

به نام خداوند بخشنده و مهربان گنج حکمت به جوانمردی کوش یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که« دست تطاول به مال رعیّت دراز کرده بود و جور و اذیّت آغاز کرده دست تطاول: استعاره مکنیه سجع: دراز، آغاز/ رعیّت ، اذیّت یکی را : از یکی ملوک : جِ مَلِک پادشاه عجم : ایرانی / ملوک عجم : پادشاهان ایرانی تطاول: دراز دستی ، تجاوز ، دست بیداد رعیت : عامّۀ مردم جور : ستم حذف فعل « بود » به قرینۀ لفظی تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند. جور : ستم / مکاید : جِ مکیدت ، کیدها ، حیله ها / فعل : کار ، عمل / مکاید فعلش : کیدها و مکرهایی که در کارهای او بود به جهان برفتند : به دیگر جاهای جهان مهاجرت کردند / کُربت : غم ، اندوه ؛ کربت جور : اندوه حاصل از ظلم و ستم جناس : کربت ، غربت چون رعیّت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند. ارتفاع : محصول زمین های زراعتی ؛ ارتفاع ولایت : عایدات کشور و درآمدهای مملکت. / نقصان پذیرفت : کاهش یافت هر که فریادرس روز مصیبت خواهد گو در ایّام سلامت به جـــوانمردی کوش بندۀ حلقه به گـوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش فریادرس : یاور ، دستگیر ، مددکار حلقه به گوش : فرمانبردار و مطیع شده بیگانه : اجنبی ، غریب قالب شعر : قطعه هرکه می خواهد در روزهای سختی و مصیبت یاری اش کنند ، باید در روزهای خوشی و سلامت، جوانمرد و بخشنده باشد. بندۀ حلقه به گوش تو هم که باشد، اگر مورد نوازش و محبت تو قرار نگیرد از پیش تو می گریزد؛ پس تا می توانی لطف کن که به لطف تو بیگانه هم باشد، بند ه و یاریگِر تو می شود. باری، به مجلس او در، کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون، وزیر، ملک را پرسید: «هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حشم نداشت، چگونه بر او مملکت مقرر شد؟» باری : خلاصه / به مجلس او در : دوحرف اضافه برای یک متمم/ زوال : نابودی / هیچ توان دانستن : آیا می توان دانست ؟/ هیچ : قید پرسشی / حشم : چاکران / مملکت بر او مقرّر شد : پادشاهی و فرمانروایی به دست او قرار گرفت گفت: «آن چنان که شنیدی خلقی بر او به تعصّب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت». گفت: «ای مَلِک چون گرد آمدن خلق موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان برای چه می کنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟» به تعصّب : به حمایت ، جانبداری / سرِ پادشاهی نداری؟ : اندیشۀ سلطنت نداری ؟ مَلِک گفت: «موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد؟» موجب : سبب گفت: « پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و تو را این هر دو نیست .» وزیر گفت: پادشاه باید بخشندگی و بزرگواری داشته باشد تا مردم و سپاه دور او جمع شوند و باید مهربانی و گذشت و رحمت داشته باشد تا در پناه دولت او، در امان و آسوده دل باشند، و تو هیچ کدام از این دو ویژگی را نداری.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته